The Role of Fantasy in Divorce (A Study of Seven Young Divorced Couples in Isfahan)


مقدمه و بیان موضوع

نظریه‏های آسیب‌شناسانه‏ا‏ی چون ساختارگرایی و برساخت‌گرایی، سوژه‏ ‏ا‏نسانی را موجودی آگاه در نظر می‏گیرند که با قرارگرفتن در موقعیت مشخص اجتماعی دست به کنشی می‏زند که در نهایت از هنجارهای اجتماعی عدول می‏کند. طلاق نیز یکی از این آسیب‌های اجتماعی است که در سال‌های گذشته رشد کجروانه‌ای داشته است و بیش از پیش مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. عدم گذشت و صبر در زندگی زناشویی، عدم سازگاری، عدم شناخت، عدم تناسب سنی، ضعف اخلاقی، اعتیاد، دخالت دیگران، نازایی، تفاوت طبقاتی و مشکلات اقتصادی، مذهب و سنت، تفاوت منزلت زوجین، ماهواره و... (صفایی،1370؛ فرجاد، 1372؛ رشیدپور، 1373؛ حقّانی، 1374؛ شامبیاتی، 1375؛ گلدی‏ و‏ دیگران، 1383؛ حیدری و بخشی، 1384؛ نعیمی، 1390؛ یونسی، 1388؛ هنریان و یونسی، 1390؛ فاتحی و محمد نظری،1390) در پژوهش‌های داخلی و خیانت جنسی، شرب الکل، عدم ارتباط، حسادت، خشونت، هم‏خانگی[ازدواج سفید] و... (Amato and Rogers, 1997; Poortman and Kalminj, 2002; Thornton, 2001) در پژوهش‌های خارجی، علل و دلایل طلاق هستند که با پیش‌انگاشت یک سوژه آگاه از سوی پژوهشگران دنبال شده‌اند؛ امّا متفکران دیگری نیز هستند که به ُبعد ناآگاه وجودی سوژه‏ ا‏همیت تعیین کننده‏ا‏ی می‏دهند. یکی از این متفکران ژاک لکان است که در سنت فرویدی قرار دارد. لکان بر این باور است که سوژه ‏ا‏ز دو بخش آگاه و ناآگاه تشکیل شده‏ا‏ست. بخش آگاه، همان اگو است که در مرحله ‏آ‏یینه‏ا‏ی شکل می‏گیرد و بخش ناآگاه‏ یک فرد متشکل از گفتمان دیگری (افراد دیگر مثل پدر و مادر و دوستان و ....) و مملو از سخنان، مکالمات، اهداف، آرزوها و خیالات مردم دیگر است تا جایی که ‏آ‏نها، آن را با کلمات به زبان آورده باشند (Fink, 1995:10). یکی از مفاهیم مرتبط با بخش ناخودآگاه، فانتزی[1] است. مقاله‏ حاضر می‌کوشد نقش فانتزی زوجین را در وقوع طلاق تفسیر کند. از این رو، سؤال اصلی این مقاله ‏آن است که سوژه‏ها چه فانتزی‏ای برای خود می‏سازند و مواجه شدن با دیگری، چگونه رابطه زن و مرد را در وقوع طلاق  تحت تأثیر قرار می‏دهد؟

 

ادبیات پژوهش

از نظر ژاک لکان، ساختار بنیادینی که سوژه را در برمی‏گیرد، سه حلقه‏ به هم متصل‏ امر نمادین[2]، امر تصویری[3] و امر واقع[4] است. امر نمادین هم‌ارز زبان و قانون، عرصه‏ ‏ اجتماع انسان‌هاست که به ‏آ‏ن دیگری بزرگ[5] نیز می‏گوید. امر تصویری که‌ با مرحله ‏آ‏یینه‏ا‏ی به وجود می‏آید، قلمرو تصاویر، خیالات و هم‌ذات‌ پنداری‌های تصویری است (Ferry & Renaut, 1990:194). در امر تصویری است که «اگو» به وجود می‏آید. کودک با دیدن تصویر خود در آیینه صاحب اگو می‏شود و «من ایده‌آل» که به معنی منی که فرد می‏خواهد مثل او شود، در اینجا نمود پیدا می‏کند. امر واقع، امر غیرممکن است و به عنوان چیزی پدیدار می‏شود که کاملاً در مقابل نمادین شدن مقاومت می‏کند (اونز، 130:1386). فانتزی مفهومی است در اندیشه لکان که با امر تصویری در ارتباط است و بر امر نمادین تأثیر می‌گذارد.

 

فانتزی

لکان در ابتدا مفهوم فانتزی را در رابطه با مرحله­ آینه­ای مطرح می‌کند. در این مرحله، کودک تصویر خود را در آینه می­بیند. این تصویر، تصوری خیالی و دروغین را به کودک منعکس می­کند. در این حالت، کودک بدن قطعه قطعه و بی‌انسجام خود را در قالب کلیتی دروغین و منسجم در آینه می­بیند. در واقع، در این حالت کارکرد فانتزی، پوشاندن واقعیتی ناکامل و فاقد انسجام است  (Lacan, 2006a:56). کودک در این تصویر خود را مانند موجودی مستقل و کامل تصویر می­کند؛ اما لکان سپس فانتزی را در قالبی متفاوت مطرح می­کند. در این حالت، فانتزی در رابطه با سوژه­ خط خورده و ابژه­ علت میل مطرح می­شود. در این حالت فانتزی همان سناریویی است که به سوژه این باور غلط را می­باوراند که ابژه علت میل او در قالب این سناریو دست‌یافتنی است. لذا فانتزی، فقدان بنیادی سوژه را می­پوشاند و این توهّم را برای او می­سازد که می‌تواند با توسل به این فانتزی خود را کامل کند. فانتزی فقط یک خیال خام درون سوژه­ خط خورده نیست، بلکه چون ساختاری بین الاذهانی عمل می­کند. در این حالت، دیگران می­توانند در سناریوی فانتزیایی یک فرد مشارکت کنند. بر این اساس، این افراد می‌توانند از مقام شخصی عادی به مقامی استعلایی و سحرآمیز ارتقا یابند (Lacan, 2006b:486-7). لذا یک فرد می­تواند درون سناریوی فانتزی زوج خود جایگاه ابژه­ گمشده را اشغال کند. به بیان دیگر، سوژه‏ انسانی وقتی وارد امر نمادین می‏شود، به صورت اتفاقی جایگاهی را در آن اشغال می‏کند. سوژه نمی‏داند که چرا در این جایگاه قرار گرفته‏ا‏ست. بنابراین، پرسش‏هایی از این دست مطرح می‏کند که دیگری بزرگ از من چه می‏خواهد که مرا در این جایگاه قرار داده‏ا‏ست؟ (Zizek, 2008:170) پاسخی که سوژه برای خود می‏سازد، سناریویی است که فانتزی نام دارد. در این سناریو سوژه می‏تواند موقعیت خیالی خود را در ساختار اجتماعی نشان دهد و از این طریق واقعیت را حمایت کند. فانتزی میل سوژه را برمی‏سازد؛ یعنی به‏ ا‏و یاد می‏دهد که چگونه میل کند تا از این طریق از امر واقع میل خود بگریزد و شکاف موجود در امر نمادین را پرکند (Penot, 2005:554). در این فانتزی ابژه- علت‏ میلی وجود دارد که میل سوژه را متوجه خود می‏کند. ابژه علت میل به نحوی غریب میان سوژه و مفهوم دیگری معلّق است، به هر دو تعلق دارد و به هیچ یک تعلق ندارد؛ همزمان هم مشخص کننده دیگری است و هم تنگاتنگ به خود سوژه پیوسته‏ا‏ست (بوتبی، 363:1384). نتیجه‏ آ‏نکه سوژه با داشتن سناریوی فانتزی، خود را از سرگردانی در شبکه‏ بین‌الاذهانی مناسبات نمادین یا شبکه‏ دلالتگر زبان و میل‏های متغیّر و سیّال ناخودآگاه نجات می‏دهد و با ساختن آن خود فقدان دیگری را می‌پوشاند. همه‏ ‏سوژه‌ها فانتزی دارند و به زعم لکان آنان که فریب نخورده‏ا‏ند، سرگردانند؛ زیرا فقدان فانتزی برای یک فرد تولید روان‌پریشی می‏کند.

 

فانتزی روابط زناشویی

از نظر لکان، سوژه‏ها در شبکه دلالتگر زبان گرفتارند. شبکه‏ا‏ی که ‏ا‏ز زنجیره نامتناهی دالّ‏ها تشکیل شده‏ا‏ست و زن و مرد به دلیل تقابل متفاوتی که با یک دالّ استعلایی دارند، در جایگاه‏های متفاوتی قرار گرفته‏ا‏ند. وی داستانی را بدین منظور نقل می‏کند: در قطاری دختر و پسر کوچکی مقابل هم نشسته‏ا‏ند. پسر با دیدی که دارد، می‏گوید: ما در جایگاه خانم‏ها هستیم و دختر می‏گوید: احمق، مگر نمی‏بینی که ما در جایگاه ‏آقایان هستیم. این داستان نشان می‏دهد که هر جنس در هر طرف کوپه که بنشیند در ساختاری قرار می‏گیرد که نمی‏تواند ساختار دیگر را ببیند. ظاهراً لکان می‏گوید که همه ‏ ما در یکی از دو طرف کوپه می‏نشینیم، ما همه محکوم به نابینایی هستیم که مکانمان بر ما تحمیل می‏کند؛ زیرا راه دیگری برای حضور در قطار وجود ندارد (مادن، 24:1382). اگر زن و مرد در ساختار زبان در جایگاه متفاوتی قرار دارند، یگانه مفهومی‏ که زن و مرد را به هم پیوند می‏دهد فانتزی عشق است؛  یعنی سوژه‏ها فانتزی‏هایی برای خود می‏سازند که در آن جایگاهی به معشوق می‏دهند؛ جایگاهی که ‏ا‏ز پیش تعریف شده‏ا‏ست و در یک رابطه‏ عاشقانه، عاشق همچون نقاشی عمل می‏کند که در تابلوی فانتزی‌اش طرحی از معشوق را از پیش کشیده‏ا‏ست و معشوق برای وارد شدن به یک رابطه‏ عاشقانه باید این جایگاه را اشغال کند.

اکنون اگر یک مرد فانتزی‌ای بسازد که زنی در آن صاحب جایگاهی باشد و زن مقابل نیز فانتزی‌ای بسازد که همان مرد؛ یعنی مردی با همان خصوصیات از قبل تعریف شده، در آن قرار داشته باشد؛ این دو می‏توانند به داشتن عشق راستین امید بندند. این فرایند به صورت ناخودآگاه‏ ا‏تفاق می‏افتد و از این رو، در سطح آگاه نمی‏توان به پرسش «چرا دوستم داری؟» پاسخ گفت و به گفته‏ ‏اسلاوی ژیژک، تنها پاسخ مناسبش این است که: «چون در تو چیزی بیشتر از خود تو هست: عنصر مجهول نامعینی که مرا جذب می‏کند؛ اما نمی‏توان آن را با هیچ یک از صفات واضح تو دقیقاً مشخص کرد.» (ژیژک، 194:1388)

 

آسیب‌شناسی و فانتزی

همان‌گونه که گفتیم، برساخت فانتزی فرایند‏ی ناخودآگاهانه ‏ا‏ست و قرارگرفتن در چارچوب فانتزی یک شخص که به تشکیل رابطه با دیگری منجر و در حالت دوجانبه‏ ‏آ‏ن باعث پایداری روابط می‏شود، همراه با رمزگانی ناشناخته و به زبان نیامدنی است. از این رو، می‏توانیم نوعی رویکرد آسیب‌شناسانه در قبال فانتزی مطرح کنیم؛ یعنی هرگونه دخالت، تخریب و ناهمنوایی در فانتزی زن و مرد می‏تواند یک رابطه را در معرض چالش جدّی قرار دهد و نهایتاً به جدایی منجر شود. این جدایی در سطح اجتماع طلاق نام دارد که تبعات جبران‌ناپذیری برای فرد و جامعه به ارمغان خواهد آورد. طلاق انواع مختلفی دارد که در این مقاله طلاق رسمی مدّنظر پژوهشگران است. طلاق رسمی در برابر طلاق عاطفی قرار دارد و به معنای نوعی از طلاق است که نهادهای اجتماعی آن را به رسمیت بشناسند و ثبت کنند. 

 

روش شناسی

پژوهش در این سطح، بی‌شک نیازمند به‌کارگیری راهبرد پیچیده و عمیقی است که به دنیای ذهنی مخاطبان خود ورود کرده، لایه‌های پنهان جهان افراد را آشکار سازد. از این رو، روش مورد استفاده‏‏ مقاله حاضر «پژوهش تفسیری» و نوعی پژوهش کیفی است. در این نوع پژوهش، پژوهشگر به دنبال معانی ذهنی­ای است که سوژه­ها به پدیده­ها نسبت می‏دهند. پژوهش تفسیری از لحاظ معرفت‌شناسی به پارادایم «تفسیرگرایی» تعلق دارد. در این پارادایم، این فرض وجود دارد که هیچ دانش عینی مستقل از فکر کردن وجود ندارد. دانش برساخته‌شده‏ ‏ذهنی، بر نشانه‏ها و نمادهای مشترکی استوار است که به وسیله‏‏ اعضای یک فرهنگ مشخص می‏شود. (Grbich, 2007:8).

 

شیوه جمع‌آوری داده‏ها

شیوه جمع‌آوری داده­ها در مقاله ‏حاضر از نوع مصاحبه‏ ‏عمیق است. این شیوه ‏ا‏ز مصاحبه، راهی برای ورود به درون لایه‏های ناخودآگاه ذهنی و بخش­های نادیدنی و پوشیده‏ ‏«خودِ» مصاحبه‌شوندگان است که در روانکاوی فرویدی برای کشف سطح زیرآگاه وجودی سوژه‌ها از طریق بیان اتفاقی افکار صورت می‏گیرد (Marvasti, 2004:22). در این پژوهش با افراد مورد مطالعه مصاحبه عمیق انجام گرفت، سپس گفتگوی ضبط شده‏ با مصاحبه‌شوندگان به متن نوشتاری تبدیل و متن‌های نهایی آماده‏ تحلیل شد. نحوه‌ پیاده‌سازی متن مصاحبه‌های رسمی عمیق که با زوج‌ها و والدین انجام گرفته‌است، به صورت پیاده‌سازی متمرکز[6] بوده است؛ بدین ترتیب که در این نوع آوانگاری، تمامی دیالوگ‌ها به همراه مکث‌ها و تأکیدهای قابل توجه مصاحبه‌شوندگان پیاده شده است. به‌کارگیری این فنّ به این علت بوده است که این مصاحبه‌ها، با بیان تجربه‌های احساسی و عمیقی از پدیده بوده و لذا بسیاری از افراد، دیدگاه‌ها و تفسیرها و معانی خود را در بعضی موارد به شکل غیرمستقیم و به‌صورت کنایی یا با طنزهای پنهانی بیان می‌کردند که بی‌توجهی به لحن و قصد مصاحبه شونده، ممکن بود به برداشت‌های نادرستی منجر شود.

 

شیوه نمونه‌گیری

نمونه‌گیری در این مقاله ‏ا‏ز نوع نمونه‌گیری هدفمند است. در این نوع نمونه‌گیری، پژوهشگر معیارهایی را برگرفته از سؤال اساسی پژوهش و همچنین، حساسیت‌های نظری پژوهش، در انتخاب نمونه­ها مدّنظر قرار می‏دهد (Gerson & Horowitz, 2002:210). در پژوهش حاضر نمونه­ها می‏بایست اول طلاق گرفته باشند؛ دومً قبول می‏کردند که در مصاحبه شرکت کنند و خصوصی‌ترین اطلاعات خود را آشکار سازند و سوم ساکن شهر اصفهان و با پیشینه‏ای باشند که نسبت به پژوهش‌های دانشگاهی شناخت داشته باشند. بنابراین، هدف اول پیدا کردن نمونه‏هایی بود که ترسی از برملا شدن زندگی‌شان نداشتند؛ هر چند به‏ آ‏نها تضمین داده می‏شد که گفته‏های آنها محرمانه خواهد ماند و هدف دوم پیدا کردن نمونه‏هایی بود که می‏شد انتهای رابطه‏ ‏آنها را به درستی برای تفسیر فانتزی در اختیار داشت. شیوه‌ دسترسی به نمونه‌ها نیز به شیوه‌ گلوله‌ برفی بوده است؛ بدین ترتیب که ابتدا از طریق چند دفتر رسمی ازدواج و طلاق، چندین فرد معرفی شدند که از طریق آنها نمونه‌های دیگر معرفی و با آنها مصاحبه انجام شده است.

 

حجم نمونه

نمونه‏های این مقاله هفت زوج هستند که از هم طلاق گرفته‌‌اند. از این میان، چهار زوج بعد از عقد و در دوران نامزدی و سه زوج بعد از مراسم عروسی و زندگی مشترک از هم جدا شده‌اند. بدیهی است که با هریک از این هفت زوج، جداگانه مصاحبه شده و در مجموع چهارده مصاحبه‌ پژوهش حاضر را تشکیل داده‌اند. چهارده مصاحبه‏ انجام گرفته تا جایی ادامه یافت که «اشباع نظری» حاصل شد؛ بدین معنا که مصاحبه‏های بعدی نتایج جدیدی را به بار نیاورد و لذا پژوهشگران تعداد نمونه‏ها را کافی و گویا برآورد کردند. در جدول (1) سن و تحصیلات مصاحبه شوندگان به همراه اسامی مستعار آنها قید شده است.

 

جدول 1- ویژگی‏های حجم نمونه

ردیف

نام مستعار

سن

تحصیلات

ردیف

نام مستعار

سن

تحصیلات

1

معصومه

23

کارشناسی

8

مریم

26

دیپلم

2

بهنام

25

کارشناسی

9

فرزانه

25

کارشناسی ارشد

3

مهدی

24

کارشناسی

10

حمید

26

کارشناسی ارشد

4

مژگان

22

کارشناسی

11

جمال

27

دیپلم

5

حامد

20

کارشناسی

12

آرزو

27

دیپلم

6

نوشین

19

کارشناسی

13

فرنوش

25

دیپلم

7

سیاوش

29

زیر دیپلم

14

مهدی

29

دیپلم

 

 

تکنیک تحلیل

تحلیل داده‏ها در مقاله‏ حاضر از طریق «کدگذاری» صورت گرفت. در این روش، پژوهشگر داده‏های خام را در قالب طبقات مفهومی سازماندهی می‏کند و مضمون‏ها یا مفاهیمی ایجاد می‏کند که از آنها برای تحلیل داده‏ها استفاده می‏کند (نیومن، 485:1390).

نحوه‌ کدگذاری به این صورت بوده که برحسب نوع مصاحبه‌ها و روایت‌ها گاهی سطر، جمله، پاراگراف و حتی واژگان نیز تحلیل و کدهایی استخراج شده است. این کدها برچسب‌هایی هستند که معرف بخشی از داده‌های متنی پژوهش هستند. به‌عبارتی، یک "کد" یک خصلت، یک معنا، یک تفسیر و یا یک عمل یا رفتار را نمایندگی می‌کند.

برای نظم بیشتر و سازماندهی بهتر کدها، یک کدلاگ[7] ساخته شد و در این کدلاگ همه کدهای اولیه اصلی و فرعی ثبت می‌شد. در حقیقت، یک ایندکس از کلیه‌ کدها فراهم گردید. در مرحله‌ بعد و طی فرایند استقرای تحلیلی، کدهای اولیه و فرعی با یکدیگر ادغام شدند و فرایند انتزاع کدها آغاز شد. این فرایند انتزاع و به‌عبارتی تبدیل کدهای اولیه به کدهای اصلی و برتر با خوانش‌های مکرر مصاحبه‌ها و با مقایسه‌های مداوم میان کدها انجام می‌گیرد. در این فرایند، پژوهشگران کدهای به‌دست آمده را بارها با یکدیگر مقایسه کرده تا شباهت‌ها، تمایزات و روابط میان کدها آشکار شده و برحسب خصایصی که کدهای اولیه به خود گرفته‌اند فرایند حذف، ادغام و جداسازی کدها انجام گرفته است. در حقیقت، کدهای نهایی محوری‌ترین ایده‌ای بوده که در جهان ذهنی مصاحبه‌شونده وجود داشته و هنگام بازگویی تجربه‌‌شان از طلاق کشف و شناسایی شده است.

اعتبار روش

اعتبار پژوهش حاضر از دو طریق «بین الاذهانی بودن» و «انتقال‌پذیری» تضمین شده‏ا‏ست (احمدپور، 1389)؛ به ‏ا‏ین معنا که سه پژوهشگر درباره‏ ‏ یافته­ها و تحلیل آنها به دقت بسیار به توافق رسیده‏ا‏ند؛ یعنی به صورت بین‌الاذهانی داده­ها را جمع‌آوری و تفسیر کرده‏ا‏ند. سپس نتایج را به چهار تن از نمونه­ها داده و درباره‏ ‏ صحت یافته­ها اطمینان پیدا کرده‏ا‏ند. علاوه بر این، تلاش شده است که یافته‏ها در قالب روایتی منسجم تدوین شود تا یافته‏ها به طور دقیق به خوانندگان منتقل شود و چیزی به وقوع بپیوندد که پژوهشگران کیفی آن را «انتقال پذیری» نامیده‌اند.

 

ملاحظات اخلاقی

به دلیل آن که طلاق در فرهنگ ایرانی به طور تاریخی پدیده‏ای مذموم و نکوهیده بوده است و وقوع آن تأثیرات فردی و جمعی به جای می‏گذارد، هویت افرادی که حاضر به مصاحبه شدند، کاملاً مخفی بوده، از اسامی مستعار استفاده شده است.

 

یافته‏ها

چنانکه پیش از این گفتیم، سوژه به دلیل قرار گرفتن در امر نمادین برای خود فانتزی می‏سازد. امر نمادین یا دیگری بزرگ، مرجع دانش، اقتدار و ارزش برای سوژه‏ ا‏ست. به بیان دیگر، دیگری بزرگ شبکه بین‌الاذهانی مناسبات نمادین است. سوژه‏های مورد تحلیل این مقاله در رویارویی با سه دیگری بزرگ؛ یعنی رسانه­ها، طبقه‏ ‏ اجتماعی و گروه همالان فانتزی خود را ساخته‏ا‏ند. مصاحبه شوندگان سه نوع کد «تخصص»، «بودجه» و«ارتباط» را عامل اقتدار رسانه می‏دانند. این سه دسته کد  مطابق نظر لکان، قابلیت رسانه به عنوان دیگری بزرگ را تضمین می‏کند. سپس فرایند پیچیده‏ای آغاز می‏شود که افراد در مواجهه با برنامه‏ها عمل کنند. کد‏های «اون مثل منه [اشاره به بازیگر]»، «زندگی من هم اونجوریه»، «منم می‌خام همون طور باشم» در کد «هم‌ذات پنداری» ادغام می‏شوند تا فانتزی رسانه شکل بگیرد. این روند در مورد طبقه نیز با کدهای «حقّ خوشبختی» و «امکان تحرک طبقاتی» و فرایندی که با کد «تصویرسازی برای آینده» پیوند می‏خورد، فانتزی طبقاتی را می‏سازد. همالان نیز با کدهای «خیر خواهی دوستان» و «صداقت و معرفت دوستان» در جایگاه دیگری بزرگ قرار گرفته، فانتزی گروه همالان با کد «احترام در جمع» و «اقتدار در جمع» برساخته می‏شود. در ادامه، با جزئیات بیشتر درباره‏ ‏این سه دسته فانتزی سخن خواهیم گفت. ذکر این نکته الزامی است که تعدادی از نمونه­های مورد تحلیل خصوصیات هیستریک از خود بروز دادند که آنها را در دسته­ای جداگانه جای دادیم و فانتزی آنها را فانتزی هیستریک نام نهادیم که این فانتزی‏ها جزئی ار فانتزی گروه همالان محسوب می‏شوند.

 

الف) فانتزی رسانه

این نوع فانتزی، فانتزی‏ای است که سوژه ‏ا‏ز طریق دیدن رسانه‏های رسمی ‏و غیررسمی ‏برای خود می‏سازد. فیلم‏ها و مجموعه‏های تلویزیونی و برنامه‏های ماهواره، نوعی از این رسانه‏های رسمی‏ و غیررسمی ‏هستند. فانتزی­ای که سوژه­ها از طریق تماشای این رسانه­ها برای خود می‏سازند، در زندگی اجتماعی سوژه­ها وارد می‏شود. عموماً به دلیل اینکه پایان این برنامه­ها با واقعیت تناظر صرف ندارد، ساختار فانتزی سوژه نیز در مقابل واقعیت عینی ملزم به نوعی چالش خواهد بود.

 «معصومه» به علت دیدن مجموعه «مسافری از هند»، عناصری از روایت این مجموعه را به عنوان فانتزی خود به طور ناخودآگاه ‏ا‏قتباس کرده‏ا‏ست. وی دختری کم‌حرف و درونگرا بوده ‏ا‏ست. دیدن مجموعه مسافری از هند باعث شده ‏ا‏ست که وی با یکی از شخصیت­های زن این مجموعه هم‌ذات پنداری کند. وی تصویری را که‏ ا‏ز خود داشته‏ ا‏ست، همسان با این شخصیت تعریف کرده‏ و نتیجه‏ این هم‌ذات پنداری در سناریوی فانتزی وی، مردی با خصوصیات ویژه را برای وی تعریف کرده‏ا‏ست؛ مردی که قرار است روزی بیاید. وی در دانشگاه با پسری به نام «بهنام» آشنا می‏شود. برخلاف «معصومه»، «بهنام» پسری برونگرا و پرحرف است. «معصومه» می‏گوید: «وقتی با بهنام آشنا شدم، از اون خوشم اومد. نمی‏دونم چرا؛ ولی دیوونه بازیاش برام جالب بود». این قضاوت آگاهانه‏ ‏ «معصومه» ‏ا‏ز «بهنام» دلیل ناخودآگاهانه‏ا‏ی را در پس ذهن او مخفی کرده ‏ا‏ست. «بهنام» جایگزین شخصیت مرد مجموعه مسافری از هند شده‏ا‏ست. پسر پر شرّ و شوری که می‏بایست فانتزی «معصومه» را پُر کند و او بتواند درست شبیه شخصیت زن مجموعه، این پسر را سر به راه کند و بدین سان آنان زندگی جدیدی را آغاز کنند؛ امّا روابط آنها بعد از عقد مسیر متفاوتی را طی می‏کند. «معصومه» بعد از مدتی به نظرش می‏رسد که «بهنام» به‏ ا‏و بی‌توجه ‏ا‏ست؛ امّا «بهنام» این را قبول ندارد. بهنام  می­گوید: «من همه کارایی که هر مردی واسه زنش می‏کنه، براش انجام دادم...؛ اما اون مدام بهوونه می‌آورد که من هواشو ندارم....داشتم به خدا.....بهوونه‏ا‏ش بود ». سرد شدن این رابطه و جدایی نهایی آنها هرچند با عنوان «بی‌توجهی بهنام» و «عدم تفاهم» از سوی «معصومه» برشمرده شد؛ امّا علت پنهان به فانتزی «معصومه» برمی‏گشت: وی نتوانسته بود بهنام را شبیه بازیگر مجموعه، به موجودی که قرار بود به ‏آ‏ن تبدیل شود، مبدّل کند. نتیجه ‏آ‏نکه «بهنام اونی که می‌خاستم نبود»؛ امّا در واقع بهنام همان کسی نبود که قرار بود شبیه شخصیت مجموعه مسافری از هند شود.

اگر رابطه‏ ‏ «معصومه» و «بهنام» از یک رسانه رسمی متأثر ‏بود؛ «مهدی» از طریق رسانه‏ ‏ غیررسمی ‏و دیدن ماهواره، زن ویژه‌ای را در فانتزی‌اش قرار داده بود. «مهدی» عادت داشت که هر روز ماهواره ببیند. او به «مجموعه‌های آبکی که فارسی وان و اینا نشون می‌دادن» علاقه‏ا‏ی نداشت. او عاشق ویدئو کلیپ بود. «ویدئو کلیپ نه جناب show...خودمونی باش». «بهنام» حداقل روزی یک ساعت از اول دبیرستان به قول خودش «show» می‏دید. او به موسیقی علاقه‌مند بود؛ امّا دیدن این ویدئو کلیپ‏ها با شکل‌گیری تصویری از زن ایده‌آل همراه بود. هر چند «مهدی» آگاهانه ملاک‏هایی را برای همسر آینده‏ا‏ش تعریف کرده بود؛ امّا نمی‏دانست که تصویر او از زن ایده‌آلش تصویری جنسی است. او با «مژگان» آشنا شد. «مژگان» دختری بود که ماشه میل مهدی را چکاند. «همه توی دانشکده تو کارش بودن؛ امّا من تونستم بله رو ازش بگیرم». ابتدا رابطه‏ ‏آ‏نها خوب بود. «مهدی» به حرف‏های «مژگان» گوش می‏داد و آنها به جز «بعضی از مسخره بازیای مهدی» با هم در عشق به سر می‏بردند. بعد از عقد و اولین رابطه‏ ‏ جنسی، همه چیز رنگ و بوی دیگری گرفت. همین یک رابطه‏ ‏ مخفیانه کافی بود که کم کم آتش عشق آنها فروکش کند. «مژگان» می­گوید: «بعد از اون رابطه مهدی بداخلاق شد. یه بارم از دهنش پرید و به من گفت: "روسپی"» دلیل روسپی خطاب کردن «مژگان» از سوی «مهدی» و جدایی آنها، از فانتزی «مهدی» مایه گرفته بود. آن دو نمی‏دانستند که «مهدی» با دیدن زنان ویدئو کلیپ‏ها تصویر جنسی زن ایده‌آالش را بی‌نقص ساخته‏ا‏ست؛ امّا بدن مژگان نقص داشت شبیه بسیاری از زنان؛ زیرا کمتر زنی مانکن است، به جز مانکن‌ها که ‏آ‏نها هم فقط چند سال مانکن هستند. به علاوه، به جز این سرخوردگی یک بار «مهدی» از دوستش پیمان شنیده بود که رقصنده‏های این کلیپ­ها روسپی­اند. این داستان در کنار نقص بدن مژگان، باعث به‌هم خوردن فانتزی «مهدی» و در نتیجه وقوع طلاق شد.

 

ب) فانتزی طبقاتی

سوژه‏ها به طبقات مختلف اجتماعی تعلق دارند. خاستگاه طبقات پایین برای برخی از سوژه‏ها فانتزی‌ای را می‏سازد که فانتزی طبقاتی نام دارد. در این نوع فانتزی، سوژه کسی را در فانتزی‌اش قرار می‏دهد که ‏ا‏ز طبقه‏ ‏ دیگری است. معشوقی که ‏ا‏گر از طبقه بالا باشد، می‏تواند جایگاه عاشق را در امر نمادین ارتقا بخشد.

«حامد» از شهرستان کوچکی به ‏ا‏صفهان آمده بود. او چیزی نداشت به جز کتاب‏هایی که خوانده بود و برای خودش تعریف کرده بود که «بالاخره‏ ‏ یکی پیدا می‌شه که عاشق سواد و معلومات من بشه». او اشعار زیادی حفظ بود و خود را واجد سرمایه‏ فرهنگی بالا می‏دانست. این اصطلاح را او به واسطه‏ ‏ خواندن جامعه‌شناسی یاد گرفته بود. بنابراین، در فانتزی­اش او جوان تهیدستی بود که تنها یک صفت داشت و آن هم روشنفکر بودن. او امید داشت که بالاخره‏ یک روزی دختری برخلاف «این همه دختر که فقط تو فکر آرایشن و بچه پولدار می‌خوان» عاشق دانش او شود. دیری نپایید که با آمدن به دانشگاه، پایش به جلسات شعرخوانی و داستان‌نویسی باز شد. در جلسه‏ دوم بود که «نوشین» سروکله‏ا‏ش پیدا شد. وضع مالی پدر «نوشین» خوب بود و او به «شعر و شاعری» هم علاقه داشت. کم کم شعرهای «حامد» به دل نوشین نشست و او از «شخصیت دانشمند و با احساسِ حامد » خوشش آمد. «حامد» با دیدن علاقه‏ ‏ «نوشین» با وی طرح دوستی ریخت. به نظر «حامد» «نوشین همونی بود که می‏باس میومد». دوستی این دو به ازدواج منجر شد؛ اما طلاق چند ماه بعد اتفاق افتاد. دلیل این جدایی به فانتزی «حامد» باز می‏گشت. هرچند «نوشین» همان دخترکی بود که باید عاشق «حامد» می‏شد، امّا خصوصیات طبقاتی «نوشین» کم‌کم فانتزی «حامد» را ویران کرد. به دلیل خاستگاه طبقاتی «نوشین»، آنها در جشن تولدها و میهمانی­هایشان مرد و زن مختلط بودند. «حامد» که از یک خانواده‏ سنتی می‏آمد، فهمید «نمی‏تونستم تحمل کنم عشقم بی‌حجاب جلو یه مشت مرد چشم دریده تو مهموونیا برقصه». تضاد «روشنفکری» و «غیرت» کار دست «حامد» داده بود. چالش­های وی با «نوشین» کار را به جایی رسانید که «احساس کردم ما مال دوتا دنیای متفاوتیم» و بعد از شش ماه رابطه‏ ‏ عاشقانه‏ آنها که با «شعر و غزل و دوبیتی » همراه بود، به پایان رسید.

 

ج) فانتزی گروه همالان

گروه همالان یا گروه دوستان، شبکه‏ا‏ی از روابط را تشکیل می‏دهند که سوژه در مقابل آن با یک‌دیگری بزرگ مواجه می‏شود و فانتزی خود را در ارتباط با آن می‏سازد. این گونه ‏ا‏ز فانتزی­ها نیز با مسائلی روبه‌رو خواهد شد که گاه روابط واقعی را متأثر می‏سازد.

«سیاوش» با پدرش مشکل داشت. پدرش مرد مستبدی بود که «سیاوش» او را «هیتلر» خطاب می‏کرد. با این حال، این دلیل نمی‏‏شد که «سیاوش» در انتخاب همسر توصیه‏های پدرش را گوش دهد. «سیاوش» در بین دوستانش پسری «بامرام و اهل حال» شناخته شده بود. رانندگی او بسیار خوب بود و در بین دوستانش همه می‏دانستند که «دست فرمون سیاوش حرف نداره». از این رو، او در مواجهه با دیگری بزرگِ دوستان، دارای فانتزی­ای بود که جایگاه‏ ‏یک مرد قوی و همه فن حریف را اشغال کرده بود. دوستان «سیاوش» دختری به نام «مریم» را به ‏ا‏و معرفی کرده بودند. «سیاوش» می‏گوید: «توی خیابون منتظر مریم بودم. تا حالا ندیده بودمش و قرار بود اون از روی لباسام منو پیدا کنه. دخترای زیادی هی رد می‏شدن. بعضیاشونو می‏گفتم با خودم که کاش این مریم باشه و بعضیاشونو می‌گفتم کاش مریم نباشه». «مریم» سر قرار حاضر می‏شود و «سیاوش» از او خوشش می‏آید. بعد از مدتی آشنایی آنها با هم عقد می‏کنند و زندگی مستقلی را شروع می‏کنند. ازدواج آنها 9 ماه دوام نمی‏آورد و آنها از هم جدا می‏شوند. «سیاوش» می‏گوید « زنا در بهترین حالت، یه مرد گیج به درد نخورن». امّا چه می‏شود که بعد از آن همه علاقه، وی زنان را چنین توصیف می‏کند؟ دلیل جدایی به فانتزی «سیاوش» برمی‏گردد. در فانتزی او، وی مرد همه فن حریفی است که ‏ا‏ز همه بهتر رانندگی می‏کند؛ امّا یک بار بعد از یک مهمانی خانوادگی، «مریم» از رانندگی خوب «حمید»؛ یعنی یکی از دوستان «سیاوش» تعریف می‏کند. در این هنگام است که سیاوش به طور ناخودآگاه می‏فهمد که «مریم» در فانتزی اش او را همان‌طور که خود و سایر دوستانش می‏بیند، نگاه نمی‏کند. این اتفاق به مرور در ناخودآگاه «سیاوش» ته‌نشین می‏شود و کم‌کم احساس می‏کند که «مریم» او را درک نمی‏کند. «سیاوش» یا مجبور است فانتزی‏اش را تغییر دهد یا «مریم» را آدم غریبه‏ا‏ی تصور کند که خارج از دایره دوستانش است؛ چراکه ‏ا‏گر مریم «مرد گیجی نبود» حتماً که به فانتزی او احترام می‏گذاشت.

«فرزانه» ‏ا‏ز همان دوران دبیرستان به فعالیت‌های سیاسی علاقه داشت. وی فانتزی­اش را در مقابل پدرش ساخته بود و می‏خواست «آدم سیاسی» باشد. ورود او به دانشگاه همراه با حضور او در فعالیت سیاسی و انتشار مجله بود. این علاقه وی را با گروهی از دانشجویان آشنا ساخت که ‏آ‏نها نیز شبیه پدر او فعالیت سیاسی را تکریم می‏کردند. در انتشار مجله ‏ا‏و با پسری به نام «حمید» آشنا شد. «حمید» همان معشوقی بود که وی می‏پسندید: «پسری که هیچ چی به جز آزادی رو دوس نداشت». کم کم رابطه‏ ‏ آنها با هم جدی‏تر شد و به عقد هم در آمدند؛ امّا این موضوع چندان دوام نیاورد. «حمید» به ظاهر دوستدار آزادی بود؛ امّا در فانتزی‌اش تصویر کلاسیکی از زن داشت. زنی که «می‏باس زن باشه. احساس باشه. فرزانه بیشتر مرد بود تا زن ». فرزانه بعد از «حمید» با پسر دیگری نیز آشنا شد و او نیز به مرور از وی فاصله گرفت. دلیل ناآگاهانه‏ ‏ شکست‏های عشقی فرزانه آن بود که فرزانه فانتزی‌ای برای خود ساخته بود که در آن می‏خواست از تصویر کلیشه‏ا‏ی زن به عنوان یک ابژه فاصله بگیرد؛ امّا آدم‏هایی که فرزانه با آنها آشنا شد، هیچ‌کدام تصویر جدیدی از یک زن نمی‏خواستند. پسر به ظاهر روشنفکر، محافظه‌کارانه با وی برخورد کرد و حتی پسر عامی ‏نیز فانتزی او را در نمی‏یافت. از این رو، فرزانه با شکست فانتزی و دو طلاق مواجه شد؛ شکست­هایی که همه ناشی از فانتزی ویژه‏ او بودند.

 

فانتزی هیستریک

به دلیل آنکه سوژه با دیگری­های بزرگ متفاوتی در طول حیات خود در گفتگوی مداوم به سر می‏برد، فانتزی‌های متفاوتی نیز برای خود می‏سازد. سوژه‏های هیستریک، سوژه‏هایی هستند که میلشان را به راحتی از یک مرجع به مرجع دیگر عوض می‏کنند و لذا با داشتن فانتزی‌های چندگانه سرنوشت رابطه‏ ‏ عاشقانه‏ ‏ خود را نیز تباه می‏کنند.

«جمال» پسری بود که با دختری به نام «آرزو» دوست بود. همه می‏دانستند که «جمال» می‏خواهد با «آرزو» ازدواج کند. «جمال» با دو نفر از دوستانش هر ماه در دانشگاه فیلم نمایش می‏دادند و آن را نقد می‏کردند. در گروه‏ «آ‏نها» دختری به نام «نسرین» حضور داشت. «جمال» به ‏یکی از دوستانش توصیه کرده بود که با «نسرین» دوست شود. او دلایل غیراخلاقی‌ای برای این دوستی در نظر گرفته بود؛ امّا بعد از آنکه دوست «جمال» با «نسرین» طرح دوستی ریخت، «جمال» به همه‏ دوستانشان گفت که دوستش خیالات پلیدی در سر دارد و آبروی آن دوست را همه جا می‏برد. دوست «جمال» از این حرف‌های «جمال» شاکی می‏شود و او را «آدم دم دمی‏مزاج » توصیف می‏کند. دوست «جمال» از «نسرین» جدا می‏شود؛ امّا بعد از مدتی «جمال» آرزو را رها می‏کند و با «نسرین» ازدواج می کند. آن دو تا مدتی با هم می‏مانند تا اینکه رابطه‌شان خراب می‏شود. «نسرین» بر این باور است که «جمال دائم تو کار دوست صمیمی ‏من بود». پسِ پشت این رابطه نافرجام، انگیزه‏های ناخودآگاهانه‏ا‏ی پنهان است. «جمال» بنا به بعضی از دلایل دوران کودکی و جایگاه متزلزلش در گروه دوستان، دارای این مشکل بوده که‏ ا‏ین توانایی را نداشته‏ ا‏ست خود را در فانتزی­اش به عنوان یک سوژه‏ ‏ دارای میل تعریف کند. ناتوانی او در این مهم باعث شده ‏ا‏ست که وی میل دیگری را به عنوان میل خود تعریف کند. وقتی که «نسرین» را به دوستش برای طرح دوستی و پیشنهاد غیراخلاقی دعوت می‏کند، پیش از آن خود قادر نبوده ‏ا‏ست که چنین میلی را برای خود تعریف کند. بعد از دوستی آن دو، «جمال» میل دوستش به «نسرین» را به خود می‏گیرد و به‏ ا‏ین نتیجه می‏رسد که «نسرین» مطلوب آرزومندی اوست و نه‏ آ‏رزو که به قول خودش «هیشکی به‏ آ‏رزو توجه نمی‏کرد ... حتی یه بارم یکی بهش توی خیابوون تو دوره‏ ‏ دوستیمون شماره نداده بود». «جمال» با گرفتن میل دوستش با «نسرین» دوست می‏شود. این بار او میل «نسرین» را به خود می‏گیرد. «نسرین» از دوران دبیرستان با دختری به‏ ا‏سم «سپیده» شبیه دو خواهر بوده‏ا‏ند و «نسرین» به «سپیده» خیلی علاقه‌مند است. «جمال» با گرفتن میل «نسرین»، میلش را متوجه «سپیده» می‏کند؛ امّا این میل گرفتن او به جدایی او و «نسرین» منجر می‏شود. «نسرین» این کار «جمال» را نوعی «خیانت» می‏داند؛ امّا تحلیل‏های ما نشان می‏دهد که «جمال» مبتلا به نوعی هیستری است که نمی‏تواند از خود میل داشته باشد.

«فرنوش» در سال سوم دبیرستان عاشق پسر خاله‏ا‏ش «شهیاد» شد. آنها ابتدا با هم مخفیانه دوست بودند. «شهیاد» پسری بود که «گردنبند می‏انداخت، شلوار بگ می‏پوشید و یه بارم زیر ابروشو برداشته بود.» «فرنوش» به دلیل آنکه فانتزی‏اش را در مقابل دیگری بزرگ خانوادگی ساخته بود و به خانواده‏ا‏ی تعلق داشت که ‏ا‏رزش به ظاهر افراد را تماماً تایید می‏کرد، «شهیاد» را در فانتزی‌اش جا داده بود. تا اینکه «فرنوش» بعد از دبیرستان وارد محیط کاری شد. او دوستان جدیدی پیدا کرد که ‏آ‏نها معیارهای دیگری را برای یک مرد ارزش می‏دانستند و «پسرهای قرتی» را شایسته نمی‏دانستند. این گونه شد که «فرنوش» با دیگری بزرگ متفاوتی روبه‌رو شده بود و به مرور علاقه‏ا‏ش را از «شهیاد» از دست داد. در همان حال که هنوز خیال ازدواج با «شهیاد» را داشت، پسر دیگری به نام «مهدی» به‏ ا‏و پیشنهاد دوستی ازدواج داد. دو هفته نگذشته بود که «فرنوش» با «شهیاد» به هم زد و قبول کرد که «مهدی» به خواستگاری‌اش بیاید. «مهدی» دارای خصوصیاتی بود که دوستان شغلی آن را تأیید می‏کردند. قطع رابطه‏ ‏ا‏و با «شهیاد» ناشی از تغییر میل او در فانتزی و تغییر دیگری بزرگ او بود. هر چند بعد از مدتی او تلاش‏هایی کرد که لباس‏های «مهدی» را به روز کند و در این راه موفق نیز بود؛ امّا او دیگر «شهیاد» را نداشت، ولی سعی کرد «مهدی» را به  تصویر «شهیاد» نزدیک کند. این تلاش‌ها نیز با ناکامی همراه بود و طلاق بن‌بست این عدم تغییر بود.

 

تجزیه و تحلیل

با تحلیل فانتزی‏های به دست آمده و بررسی آسیب‏های آنها می‏توان سه دسته ‏آ‏سیب را چنین برشمرد:

1- آسیب­های ناشی از فانتزی تحقق نیافته که دربردارنده­ این موضوع هستند که سوژه­ها فانتزی­ای برای خود برساخته‌اند که در آن سوژه مقابل قرار نداشته ‏ا‏ست. در این نوع فانتزی سوژه ویژگی‌هایی را برای مطلوب خود در نظر می‏گیرد. سوژه‏ یک یا چند نشانه‏ ا‏ز این ویژگی­ها را در «دیگری» می‏بیند و از این طریق فرد دیگر را وارد قاب فانتزی‏اش می‏کند. با کنش متقابل بیشتر بین دو فرد، سوژه به طور ناخودآگاه نشانه‏هایی را از طرف مقابل دریافت می‏کند که ‏دیگری را از قاب فانتزی‏اش خارج  می‏کند. این امر باعث می‏شود که سوژه تلاش کند با تغییر در فرد مقابل وی را به مطلوب خود نزدیک کند؛ امّا عدم تغییر فرد مقابل، سوژه را در وضعیت بحرانی قرار می‏دهد. در نسل‌های گذشته سلطه و نفوذ دیگری بزرگ به گونه‏ا‏ی بود که فرد فانتزی‌ای داشت که جایگاه مرد یا زن مقابل به تمامی‏ و به گونه‏ا‏ی متقن از قبل تعریف شده بود و فانتزی و واقعیت در هم ادغام شده بودند؛ امّا در میان نسل‏های جدید فانتزی‏های چندگانه به سرعت ساخته می‏شود و در صورت تحقق نیافتن، فرد می‏تواند فرد دیگری را به جای قبلی قرار دهد. لذا بحران ناشی از عدم تحقق فانتزی در نسل‏های گذشته وجود ناخودآگاهانه‏ا‏ی نداشت؛ امّا در نسل‏های جدید این بحران قابلیت عبور دارد، همان‌طور که «معصومه» عقیده دارد: «نمی‏خواستم مثه مامانم با چادر سیاه برم خونه بخت و با کفن بیام، می‏خواستم خودم باشم».

2- آسیب‏های مرتبط با تخریب فانتزی توسط فرد مقابل که مشخص می­کند یکی از زوجین عناصری از فانتزی طرف مقابل را نادیده گرفته و آن را تخریب کرده‏ ا‏ست. به معنای دیگر، فرد مقابل با نگاه خیره­ غیرممکن فانتزی همسو نشده‏ا‏ست. البته ذکر این نکته ضروری است که در یک رابطه‏ عادیِ با دوام، این گونه تخریب فانتزی دیگری وجود دارد؛ امّا بسته به نوع فانتزی، فرد ممکن است این تخریب را تحمل نکند. در مورد ماجرای «سیاوش» و «مریم» نشان دادیم که با تمجید «مریم» از رانندگیِ خوب دوست «سیاوش»، «سیاوش» دچار سرخوردگی شده بود؛ چیزی که در همان موقع از آن اطلاعی نداشت؛ امّا در اینجا نگاه «مریم» به «سیاوش» در فانتزی و نگاه خیره‏ا‏ی که ‏ا‏ز پیش فانتزی «سیاوش» در ارتباط با آن شکل گرفته بود، هم‌جهت نشده بود. این عدم همنوایی گره‏ا‏ی را در ارتباط آنها ایجاد کرد که هیچ‌گاه باز نشد.

3- آسیب‏های متأثر از فانتزی هیستریک که طی آن یکی از زوجین با گرفتن میل دیگری بزرگ یا دیگری کوچکی بیرون از رابطه به صورت ناخودآگاه به تخریب رابطه پرداخته ‏ا‏ست. در ادبیات روانکاوی، فرد هیستریک، فردی است که میل دیگری را به عنوان میل خود در نظر می‏گیرد و بر طبق آن دست به کنش می‏زند. سوژه‏های هیستریک در فانتزی خود دارای این آسیب هستند که دیگری بزرگ فانتزی خود را عوض کنند و به فانتزی افراد دیگر متوسل شوند. در نمونه‏های مورد تحلیل ما «حامد» و «فرنوش» سوژه‏های هیستریک بودند. «حامد» هر چند قصد ازدواج با «آرزو» را داشت؛ امّا زمانی که دید دوستش متوجه دختر دیگری است، میلش را متوجه ‏آ‏ن دختر کرد، سپس با ارتباط با این دختر، میل او را به دوست دوران دبیرستانش به خود گرفت و دست آخر متهم به خیانت شد و رابطه‏ا‏ش را از دست داد؛ امّا او خیانتکار نبود، او سوژه‏ا‏ی بود که مدام با یک پدر در حال سقوط مواجه بود و نمی‏توانست از خود میل داشته باشد. این ماجرا دقیقاً برای «فرنوش» نیز تکرار شد و او نیز به دلیل تمایلات ناخودآگاهانه‏ ‏ هیستریک خود نمی‏توانست بر نقطه‏ا‏ی تمرکز کند. از این رو، دائم از شاخه‏ا‏ی به شاخه دیگر می‏پرید و رابطه‏ا‏ش با «شهیاد» را که در روزگاری حاضر بود جانش را برایش بدهد، از دست داد.

 

نتیجه‌گیری

این مقاله درصدد تحلیل نقش فانتزی در وقوع طلاق بود. با اقتباس مفهوم فانتزی از ژاک لکان، اطلاعات از هفت زوج جوان طلاق گرفته جمع‌آوری و تحلیل شد. نتایج به شرح زیر است:

همان‌گونه که گفتیم، فانتزی پدیده‏ای است که شکافی را در خود یا دیگری بزرگ پنهان می‏کند. در واقع، ماهیت غیرواقع بودن فانتزی به پرکردن شکافی ناممکن باز می‏گردد و فانتزی تنها این شکاف و زخم را پنهان می‏کند. براساس طبقه‌بندی‏ای که از سه فانتزی مذکور داده شد، ماهیت شکست فانتزی‏ها به این امر باز می‏گردد که فانتزی‏های یادشده، توانایی پوشش دادن به شکاف‏ها را نداشته‏اند. همچنین، با تعمق در فانتزی‏های شکست خورده به این نتیجه رسیدیم که فانتزی‏ها به شدت به پدیده‏ خودشیفتگی (خود یاریگری) وابسته بوده‏اند؛ یعنی خودیاریگری‏ای خودشیفته که در ذهن افراد تصور شده، سپس در تجربه‏ عینی، ماهیت دروغین بودن آنها فاش می‏شد. هنگامی که ابژه‏ مطلوب یک فانتزی، توان اغوا و قدرت جذب خود را از دست می‏دهد، به چیزی چندش‌آور تبدیل و تصویر خودشیفته و خیال گونه‏ ابژه‏ سناریوی فانتزی، بی‌ارزش و بی‌قدر می‏شود؛ زیرا دیگر کارکرد پنهان ساز و خیالی خود را از دست می‏دهد.

در نوع فانتزی‏هایی که برساخته‏ رسانه بودند، عمدتاً تصویری ایده‌آل و خودشیفته از زن یا مردی بازنمود می‏شود که می‏تواند تمام مصائب روانی و اجتماعی بیننده را برطرف کند. رسانه با این سناریوسازی خود، برای مخاطب میل و فانتزی‏ای را می‏سازد که مخاطب در جهان واقع در جستجوی آن است. در این حالت، فانتزی دیگری ایده‌آل و خودشیفته‏واری برساخته می‏شود که عمدتاً با توجه به علایق طبقاتی و ایدئولوژیک رسانه، می‏توان مصداق این تصویر ساخته شده (قهرمان زن یا مرد) را یافت. مخاطب بر حسب همین سناریوی فانتزی گونه و با میلی برساخته شده، درصدد یافتن آن مصداق فانتزی در جامعه برمی‏آید و در صورت دسترسی به آن گمان می‏کند که تمام مصائب او برطرف خواهد شد؛ امّا در هنگام دسترسی، سوژه با تجربه‏ ناخوشایند واقعیت روبه‌رو شده و مصداق عینی فانتزی را فردی معمولی می‏یابد که هیچ وجه مشترکی با تصویر بازنمایی شده از آن ندارد. این تجربه چونان تجربه‎ دهشتناک امر واقع، فرد مطلوب را به عنصری مزاحم، دروغگو و شیاد تبدیل و برملا  می‏کند. مدخلیت رسانه و بخصوص ماهواره در وقوع طلاق در پژوهش‏های کسانی چون نعیمی (1390) نیز بررسی شده است. در این پژوهش نشان داده شده است که ماهواره با ایجاد ارزش‏های مدرن در زوجین، امکان وقوع طلاق را بالا خواهد برد. در این مقاله نیز هم‌ذات پنداری فرد در برساخت خود ایده‏آل و در نهایت فانتزی رسانه، با یافته‏های بالا هماهنگ است.

نوع دوم فانتزی که محصول تفاوت طبقاتی است و به مصائب و زخم‏های طبقات پایین باز می‏گردد؛ بدین گونه عمل می‏کند که فرد رنج‏های طبقاتی خود را در افرادی متعلق به طبقات دیگر جستجو می‏کند. سوژه‏ این طبقه با ساختن فانتزی‏ای با وصال به همسری از طبقات بالاتر، درصدد خلاصی از واقعیت زندگی اجتماعی خویش است. سوژه، دیگری (زن/ مرد) را چونان منجی یا رستگارکننده می‏یابد، که بی‌غرضانه او را تیمار می‏کند؛ اما فرد حتی هنگام دسترسی به فرد مطلوب درمی‏یابد که اولاً هرگز نمی‏تواند در شبکه‏ روابط عینی و اجتماعی فرد مزبور نقش مهم و حیاتی ایفا کند و ثانیاً این خودش است که به عنصری بی‌ارزش و طفیلی تبدیل می‏شود. همچنین، همین نقش طفیلی و سرباری که او بازی می‏کند، با ارزش‏ها و غایات طبقاتی‏ای که از آن برآمده، در تضاد قرار می‏گیرد؛ یعنی تضاد فانتزی و اسم پدر. در دو مورد ذکر شده، تجربه‏ عینی چونان امر واقع، دروغین بودن فانتزی را آشکار ساخته، شکاف‏ها و خیالی بودن ماهیت دیگری مطلوب را نیز آشکار می‏کند. فانتزی طبقاتی با یافته‏هایی که پژوهشگران پیشین تفاوت طبقاتی را عاملی در وقوع طلاق می‏دانند، همخوان است؛ بدین معنا که این نتیجه با یکی از یافته‏های گلدی و دیگران (1383) که تفاوت طبقاتی را مبنا قرار داده بود، همسوست.   

در نوع سوم فانتزی که فانتزی همالان بوده، عمدتاً بر مکانیسمی هیستریک مبتنی است، سوژه میل و فانتزی همالان را درونی می‏کند. فانتزی‌ای که ارتباط عینی و ماهیتی سیال و بی‌بنیاد داشته و طبق شرایط و ارزش‏های مقطعی، فانتزی‏ها و ایده‌آل‏هایی می‏سازد که به صورتی هیستریک بیشتر برای نمایش به مخاطبان (همالان) خاصی صورتبندی شده است. فقدان تماشاگر یا تغییر یافتن علایق و منظرهای آنان، خود به خود فانتزی را از ارزش ساقط کرده، تمام تلاش‏های سوژه را به چیزی بی ارزش تبدیل می‏کند. این فانتزی صرفاً فانتزی‌ای نمایشی بوده، درصدد پنهان کردن حقارت‏ها و زخم‏های سوژه است؛ حتی تحقق این فانتزی‏ها به وضعیت سوژه کمکی نمی‏کند، چون هرگز توان تیمار و شفای مصائب و زخم‏های زندگی سوژه را ندارد. فانتزی همالان با یافته‏هایی از پژوهش‌های پیشین که بر مداخله خانواده تأکید دارد؛ از جمله یونسی (1388) و هنریان و یونسی (1390)، به لحاظ معنایی شباهت دارد. اگر خانواده را گروهی در نظر بگیریم که نقش دیگری بزرگ را برای فرد ایفا کند، آنگاه در یک وضعیت هیستریک دیگران به جای شخص تصمیم می‎گیرند و این مصداق آسیب فانتزی هیستریک خواهد بود.

 

پیشنهادها

بر اساس نتایج این مقاله می‏توان در سطح خرد، میانه و کلان برای تغییر در فانتزی طلاق و کاهش اثر آن سه پیشنهاد ارائه داد:   

1-    سطح خرد (بازاندیشی): لازم است سوژه‏ها به طور مداوم وضعیت زندگی خود را مورد بازاندیشی قرار دهند. قرار گرفتن در یک موقعیت طبقاتی خاص، دیدن مداوم برنامه‏های تلویزیونی و ارتباط نیندیشیده با گروه دوستان، همیشه به خلق فانتزی‏هایی منجر می‏شود که بر طلاق اثرگذار است. فانتزی یا واقعیت را پنهان می‏کند یا به صورتی وهمی واقعیت را جعل می‏کند، یا شکافی را به صورتی خیالی درمان می‏کند. در هر حالت، فانتزی ناشی از اضطراب نگاه کردن به مشکلات و شکاف‏های زندگی و ناشی از این کنش است که فرد به جای گلاویز شدن با شکاف‏های خود به صورت عینی، درصدد راه چاره‏ای رؤیاگون برآید. بنابراین، ضروری است که افراد به طور دائم وضعیت خود را مرور کنند.

2-    سطح میانه (تصاویر ایجابی به جای سلب): سازمان‏هایی چون صدا و سیما یا آموزش و پرورش در جهت برنامه‌سازی و تدوین کتب درسی ‏باید به جای برنامه‏های سلبی، برنامه‏های ایجابی در مجموعه‏ها، فیلم‏ها و کتبی تدوین کنند که جریان  فانتزی‏سازی افراد را به خود معطوف کند و فانتزی‏هایی در بطن تصاویر خلق شود که برای کاهش آسیب‏های طلاق گام بردارد؛ نه اینکه خود عاملیت افزایش روند ناخودآگاه طلاق گردد؛ اما به نظر می‏رسد که خود برنامه‏سازان، نویسندگان و عوامل نیز در فانتزی‏هایی مشابه گرفتارند.

3-    سطح کلان (توسعه): از منظر این مقاله شکل‌گیری فانتزی‏های طلاق در گرو وضعیت طبقاتی، رسانه‏ها و گروه همالان است. بدون شک، حرکت کلی نظام اجتماعی در جهت توسعه‌یافتگی، سطح کیفی فانتزی‏های طلاق را دگرگون خواهد ساخت. کاهش تفاوت طبقاتی، رشد بیشتر طبقه متوسط و برنامه‌ریزی‏های اوقات فراغت در دراز مدت تأثیر فانتزی‏های طلاق را کاهش خواهد داد. این مهم درگرو توجه بیشتر به برنامه‏های توسعه و اجرای آنها خواهد بود.     



[1] fantasy

[2] The symbolic

[3] The imaginary

[4] The real

[5] The Other

[6]focused transcription

[7] code log

منابع
اونز، دیلن. (1386). فرهنگ مقدماتی اصطلاحات روانکاوی لکانی، ترجمه­: مهدی رفیع‌پور و مهدی پارسا، تهران: گام نو.
بوتبی، ریچارد. (1384). فروید در مقام فیلسوف، ترجمه­: سهیل سُمّی، تهران: انتشارات ققنوس.
حقانی، حسین. (1374). طلاق یا فاجعه انحلال خانواده، تهران: انتشارات فرهنگ اسلامی.
حیدری بیگوند، داریوش و حامد بخشی. (1384). «نگرش جمعیت 18 تا 65 ساله ساکن شهر مشهد به طلاق و عوامل اجتماعی- فرهنگی مؤثر بر آن»، مجله علوم اجتماعی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، ش1، ص45-74.
رشیدپور، مجید. (1373). تعادل و استحکام خانواده، تهران: انتشارات اطلاعات.
ژیژک، اسلاوی. (1388). کژ نگریستن، ترجمه­: مازیار اسلامی و صالح نجفی، تهران: رخداد نو.
شامبیاتی، هوشنگ. (1375). بزهکاری اطفال و نوجوانان، تهران: انتشارات ویستار.
صفایی، مسعود. (1370). ریشه‌های طلاق، تهران: انتشارات مسعود.
فاتحی دهاقانی، ابوالقاسم و علی محمد نظری. (1390). «تحلیل جامعه شناختی عوامل مؤثر بر گرایش زوجین به طلاق در استان اصفهان»، مجله مطالعات امنیت اجتماعی، ش 25، ص13-53.
فرجاد، حسین. (1372). آسیب‌های روان‌شناختی و ستیزه‌های خانواده و طلاق، تهران: دریا.
گلدی، علیرضا و دیگران. (1383). «بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر تقاضای طلاق زوجین متقاضی طلاق شهرستان ساری، سال‌های 79-80»، مددکاری اجتماعی، ش20، ص55-63.
مادن، ساراپ. (1382). راهنمایی مقدماتی بر پساساختارگرایی و پسامدرنیسم، ترجمه:‏ محمدرضا تاجیک، تهران: نشر نی.
محمدپور، احمد. (1389). ضدّ روش، تهران: انتشارات جامعه‌شناسان.
نعیمی، محمدرضا. (1390). «تأثیر تعامل خانواده و ماهواره در بروز پدیده طلاق»، مجله جامعه‌شناسی مطالعات جوانان، دوره‌ اول، ش 1، ص191-211.
نیومن، ویلیام لاورنس. (1390). شیوه‏های پژوهش: رویکردهای کیفی و کمّی (جلد دوم)، ترجمه: حسن دانائی‏فرد و سید حسین کاظمی، تهران: مهربان نشر.
هنریان، مسعوده و سید جلال یونسی. (1390). «بررسی علل طلاق در دادگاه‏های خانواده تهران»، فصلنامه مطالعات روان‏شناسی بالینی، سال اول، شماره سوم، ص125-137.
یونسی، سید جلال. (1388). مدیریت روابط زناشویی، آسیب‏ها و راه حل‏ها در روابط زناشویی، تهران: قطره.
Amato, Paul, R. and Rogers, S.J. (1997) "A Longitudinal Study of Marital Problems and Subsequent Divorce", Journal of Marriage and the Family, Vol. 59, P. 612-624.
Ferry, L. &  Renaut, A. (1990) French Philosophy of Sixties. Translated by Mary H.S.Cattaxi, The University of Massachusetts Press.
Fink, B. (1995) The Lacanian Subject: Between Language and Juissance. Princeton, NJ: Prineton University Press.
Gerson, K., & Horowitz, R. (2002) Observation and Interviewing: Options and Choices in Qualitative Research. In T. May (Ed). Qualitative Research in Action. London, Thousand Oaks  & New Delhi: Sage.
Grbich, C. (2007) Qualitative Data Analysis. SAGE
Lacan, J. (2006a) On My Antecedents. In J. Lacan, Ecrits (pp. 51-8). New York and London: W.W. Norton and Company.
Lacan, J. (2006b) On a Question Prior to Any Possible Treatment of Psychosis. In J. Lacan, Ecrits (pp. 455- 489). New York and London: W.W. Norton and Company.
Marvasti, A. (2004) Qualitative Research in Sociology. London, Thousand Oaks  & New Delhi:Sage.
Penot, B. (2005) Formula of Fantasy. In A.Mijolla (Ed). International Dictionary of Psychoanaltsis. New York: Thomson
Poortman, A. and Kalmijn, M. (2002) "Women’s Labourmarket Position and Divorce in the Netherlands Evaluating Economic Interpretations of the Work Effect". European Journal of Population, Vol. 18, p.175-202.
Thornton, A. (2001) "The Developmental Paradigm, Reading History Sideways, and Familychange". Demography, vol. 38(4), p. 449 -465.
Zizek, S. (2008a) The Sublime Object of Ideology. New York & London: Verso.