Cultural changes, and reduce fertility in Iran (Based on second analyze of data of Iranian’s survey values and attitudes)

Authors

Abstract

Introduction
Based on data of demography’s different organs, fertility rates in more Countries world and even in Iran, is declining. The decline began first in Europe and then gradually be extended to other countries. Early, this subject was discussed with a structural analysis and theories such as economic theories.
One of most important was “the economic theory of cost-benefit”. This theory express that in modern society, couples attend to costs and benefits of having a child. This theory believes that the children were labor force in the past, so they need to be. But from the perspective of this theory, now the couple finds that childbearing have very high costs and Low benefits. So they decide to don’t have any child or have less children. This theory believes that the children were labor force in the past, so they need to be.
But in the following decades, these explanations were suspected. Van de kaa and Lesthaeghe were from the first theorist that developed a culture theory culture. Name of this theory is “the second demographic transition”. They express that reduction in the number of children in families of western countries is due to changes that happened in patterns of those families. They believed that these changes are most relevant to the postmodern world. Therefore, they suggested that factors such as cultural changes must explain recent changes in marriage patterns, fertility and divorce. The reason was that it was at a time when most countries have seen a sharp decline in fertility rates, these countries have simultaneously experienced a huge cultural change, too.
After these two, other theorists in this field has studied and has completed Van de kaa and Lesthaeghe theory. These scientists added additional components to the theory. Currently, the most important variables as factors influencing fertility decline has been known in various countries of the world, are: the growth of individualism, religious changes, growing secularism and shifting family values.

Material & Methods
The aim of our research is to study the relationship between cultural developments in the areas of personal, familial and religious changes with fertility rates in the provincial centers of Iran. In other words, in this study we want to investigate 4 those variables as the main causes of reduced fertility suggested by some theorists in Iran. Here the variables of cultural changes that is include variables of change in the values of family, religiosity, secularism and individualism, are considered as independent variables and variable fertility decline, is the dependent variable of the stud. On the other hand, we can imagine that Variables of religion and secularism are effective on the variable’s changes the value of family, and all of the three variables are also associated with fertility. So secularism and religiosity variables, are direct and indirect influence on fertility. Individualism variable, is considered as the variable influencing secularism, religious and family values, too. So we can expect that individualism indirectly is effective on fertility and changes it. In this study, fertility rates in 28 provinces of Iran based on theory’s Van de kaa, Lesthaeghe, Hara and Nils, who express widespread values changes occurred in the areas of family values, individualism, and religion (secularism) have created the changes in fertility rates, related to data from surveys of values and attitudes of Iranians in 2001, that represents rates of the individualism, religious, secularism and the importance of family values in different countries In various provinces. To obtain the general fertility rate in 2001, the fertility rate in 1996, according to method of "self-children" has become the standard data for 2001.
Discussion of Results & Conclusions
So, the research method in this study is a secondary analysis. The results showed that there are highly significant relationship between Variables of individualism, religiosity, secularism and family values in the provincial centers with fertility rates in these provinces. That is what in cities that have high religiosity, low secularism and individualism and greater attention to family values, those cities have high fertility rates, and vice versa.
In the end, to identify the most influential independent variables among cultural variables, using regression testing, has been revealed that individualism over other cultural variables, effects on rates of fertility in centers of the provinces.
In sum, the above data indicate to explain more precisely the topic of fertility and it’s decline must cultural variables be considered as one of the main and important factors affecting fertility and changes that. This regard is the assistance of officials and agents wanting change fertility rates.

Main Subjects


مقدمه و طرح مسأله

باروری اولین عامل تغییرات جمعیتی است. به عبارت دیگر، همه چیز درباره‏ یک جمعیت از باروری آغاز می‏شود. از سوی دیگر، باروری، خود بر عوامل گوناگون تأثیرگذار است: «تحولات جمعیتی در بین تمام موضوعات انسانی، فنی و علمی به عنوان یک عامل مشترک اهمیت دارد» (مشفق و همکاران، 1391: 152). از این رو، تغییر در میزان باروری یک جامعه از اهمیت فراوانی برخوردار است، و این موضوع در کوتاه و یا بلندمدت، در زمینه‏های مختلف اقتصادی، اجتماعی، جمعیتی و سیاسی تأثیرگذار بوده، تبعات فراوانی به دنبال دارد. اولین تأثیر چنین تغییراتی را می‌توان در حوزه‏ اقتصادی بررسی کرد؛ زیرا باروری تأمین‏کننده‏ نیروی کار در هر جامعه است و کاهش چشمگیر در نرخ باروری در طولانی‏مدت، ممکن است جامعه را با کمبود نیروی کار مواجه سازد؛ موضوعی که هم‏اکنون برخی از کشورهای اروپایی از جمله فرانسه و آلمان با آن مواجه‏اند. باروری از نظر اجتماعی، تأمین سلامت خانواده و نظام خویشاوندی را در پی داشته و بنابراین، کاهش در سطوح نرخ باروری، نظام خانواده و خویشاوندی را با تهدید روبه‌رو خواهد ساخت. از سوی دیگر، باروری از لحاظ جمعیتی نیز اهمیت ویژه‏ای دارد؛ زیرا کاهش شدید آن ممکن است بقای نسل و تداوم جامعه را به خطر اندازد. سرانجام باروری از نظر عاطفی برای خانواده دارای اهمیت است: تحقیقات در این زمینه نشان می‏دهد که زوج‏های بدون فرزند، در سنین پیری، حمایت اجتماعی و علقه‏های احساسی کمتری دارند (کوروپکی[1]، 1988؛ گراندا[2] و دیگران، 1999). همچنین، بر اساس مطالعه‏ای در 2008 مشخص شد که زنان بدون فرزند در سنین میانسالی و پیری، عزت‏نفس و رضایت از زندگی کمتری نسبت به مادران گزارش می‏کنند (هانسن و اسلاگسولد[3]، 2009). در نهایت، می‏توان گفت که تغییر در نرخ‏های باروری جامعه، نشانه‏ نوعی تغییر فرهنگی؛ به ویژه در عرصه‏ خانواده و ویژگی‏های خانوادگی است؛ چرا که فرزندان، ضامن تداوم خانواده بوده و کاهش چشمگیر در نرخ‏های باروری، می‏تواند بقای خانواده را به خطر اندازد.

با به‏وقوع‏پیوستن انقلاب صنعتی در کشورهای اروپایی، زمینه‏های شکل‏گیری تغییر و تحولات جمعیتی آغاز شد (عطائی سعیدی، 1391: 17). تا قبل از قرن نوزدهم، باروری همواره از نرخ بالایی برخوردار بود. علت این امر را علاوه بر نرخ بالای مرگ‏ومیر، می‏توان در ارزش اجتماعی بالای فرزند به عنوان نیروی کار دانست. در طی گذار جمعیتی اول، به علت عوامل ساختاری‏ای، همچون گسترش علوم و فنون مرتبط با بهداشت و سلامتی و وسایل کنترل و پیشگیری از بارداری، و در نتیجه، کاهش نرخ مرگ‏ومیر، افزایش چشمگیری در میزان موالید در کشورهای اروپایی رخ داد. این قضیه تا اوایل دهه‏ 60 ادامه یافت که در نهایت، به رخ‏دادن پدیده‏ انفجار جمعیتی منجر گردید؛ اما روند فوق، در دهه‏های 60 و 70 و بعد از آن کاهش یافته (نیلز و دیگران، 2005: 1؛ بهنام، 1383)، حالتی معکوس به خود گرفت؛ به‏طوری‏که کشورهای اروپایی که از نرخ بالایی در باروری برخوردار بودند، نزول تقریباً یکباره‏ای را در آمارهای مربوط به زادوولد خود تجربه کردند، که از این کاهش با عنوان گذار دوم جمعیتی یاد می‏شود. این پدیده یعنی کاهش فزاینده‏ باروری در اروپا، در ابتدا به عوامل ساختاری همچون دلایل اقتصادی (کله‏لند و ویلسون، 1987) مانند تقاضا برای فرزندان (عطائی‏سعیدی، 1391: 15) و ... نسبت داده می‏شد؛ اما به تدریج توجه محققان به سوی عوامل فرهنگی، نظیر: تغییر در ارزش‏های خانوادگی، کاهش سطوح دینداری و رشد سکولاریسم معطوف گردید.

روند مشابهی از آنچه براساس گذارهای اول و دوم جمعیتی پیرامون تغییرات باروری در کشورهای اروپایی توضیح داده شد، کم و بیش و تدریجاً در سایر کشورهای جهان ملاحظه گردید و آمارها با فاصله‏ زمانی بیشتری، نشان داد که پدیده‏ مذکور تنها محدود به جوامع صنعتی نیست، بلکه پدیده‏ای جهانی است. در ایران، با شروع سال‏های جنگ، افزایش زیادی در نرخ باروری کشور رخ داد؛ اما پس از آن، این نرخ به میزان قابل توجهی کاهش یافت، تاجایی‏که هم‏اکنون در برخی از شهرهای ایران، نرخ باروری به زیر سطح جایگزینی رسیده است.

این در حالی است که مسأله‏ کاهش باروری در ایران از اهمیت و حساسیت بیشتری برخوردار است؛ زیرا هم‏اکنون، ایران جامعه‏ای درحال‏توسعه بوده و برای دستیابی درازمدت به این امر، نیازمند نیروی کار است؛ دوم این‏که ایران به عنوان جامعه‏ای مذهبی و دینی، ارزش زیادی برای خانواده و تداوم آن قائل است؛ زیرا اسلام به عنوان دین هدایت‏کننده‏ بشر، بر ارزش فرزند و فرزندآوری تأکید کرده است. از سوی دیگر، برای افزایش قدرت ملی و گسترش و صدور انقلاب اسلامی، که هدف نهایی و اصلی جامعه‏ ما را تشکیل می‏دهد، نیاز به افزایش جمعیت داریم؛ زیرا گسترش جمعیت، نوعی هژمونی اجتماعی و سیاسی در پی خواهد داشت و بنابراین، ادامه‏یافتن روند کاهش باروری، با ارزش‏های اصیل و بنیادین جامعه‏ اسلامی ایران مغایر خواهد بود. سخنان رهبر معظم ایران در سخنرانی اخیر[4] خود که با تکیه بر مبانی و تفکر اسلامی در زمینه‏ افزایش جمعیت، سیاست‏های جمعیتی دوران گذشته در کشور را مورد انتقاد قرار داده و خواستار کاهش و یا حذف دلایلی شدند که موجب کم‏میلی نسبت به فرزند می‏شود، نیز در همین راستا بود. بنابراین، بجاست که کاهش غیرمنطقی در نرخ باروری جامعه به گونه‏ای جدی مورد توجه قرار گیرد.

تبیین مسأله‏ باروری در ایران بیشتر از طریق نقش و تأثیر سیاست‏های جمعیتی[5] و یا پدیده‏های مدرنیزاسیون، شهرگرایی و تحصیلات و یا حداکثر به واسطه‏ اشتغال زنان، مطالعه و بررسی شده و تغییرات فرهنگی در این میان نادیده گرفته شده است؛ درحالی‏که تغییرات فرهنگی از جمله تغییراتی است که جامعه‏ ایران؛ به ویژه در سال‏های پس از جنگ با آن روبه‌رو شده و امکان دارد بر اُفت نرخ باروری نیز تأثیرگذار باشد. این تحقیق خواهان برآورده‏کردن نسبی چنین امری؛ به ویژه با توجه به تغییرات فرهنگی عمده‏ای است که از سال‏های قبل، جامعه‏ ایران را با خود مواجه ساخته است.

این تحقیق به طور ویژه، بر ارزش‏های فرهنگی؛ یعنی فردگرایی، ارزش‏های خانوادگی، دینی و سکولاریسم متمرکز گردیده و قصد دارد تأثیر آن‌ها را بر تمایل افراد به باروری و میزان آن بسنجد. بنابراین، در این پژوهش تغییر در ارزش‏های خانوادگی، دینداری، سکولاریسم و فردگرایی و ارتباط آن‌ها با نرخ‏های موالید استآن‌های کشور بررسی خواهند شد. پرسش اصلی این پژوهش آن است که آیا تغییرات در کاهش نرخ‏های باروری مراکز استآن‌ها با تغییرات فرهنگی نامبرده در آن استآن‌ها مرتبط بوده است یا خیر؟ و در صورت وجود چنین ارتباطی، تأثیر هر یک از این متغیرها چگونه و به چه میزانی است؟ بنابراین، آنچه این تحقیق را از تحقیقات اندک در این زمینه متمایز می‏سازد، توجه ویژه و عمیق آن بر تغییر ارزش‏های فرهنگی است تا از این طریق، ارتباط آن‌ها را با تغییرات در نرخ‏های باروری بررسی کند.

 

مبانی نظری

در دهه‏ها و سال‏های اخیر در کشورهای توسعه‏یافته (چاندوال و همکاران، 1999: 3) و بسیاری از کشورهای در حال‏ توسعه مانند ایران، تغییراتی در باروری زنان دیده می‏شود (عنایت و دیگران، 1389: 97). ایران در چند دهه‏ اخیر افت شدیدی را در میزان باروری کل تجربه کرده است (عباسی‏شوازی و خواجه‏صالحی، 1392: 45)؛ به‏گونه‏ای که نرخ رشد جمعیت در ایران از 3.9 درصد در دهه‏ 1365-1355 به 1.96 در دهه‎ 1375-1365 و 1.61 در دهه‏ 1385-1375 کاهش یافته است (حق‏شناس، 1390: 30). براساس پیش‏بینی‏های جمعیتی سازمان ملل، میزان باروری کل در ایران از 1410 شمسی به بعد، به رشد جمعیتی منفی منجر خواهد شد. این مقادیر با پیش‏بینی‏های داخلی‏ای که با استفاده از آمارهای سرشماری 1385 به عنوان سال پایه محاسبه شده و در آن شرایط خاص ایران در نظر گرفته شده، همخوانی دارد (حق‏شناس، 1390: 30). این میزان باروری حتی از آنچه در برنامه‏ چهارم توسعه پیش‏بینی شده بود، نیز پایین‏تر است (فتحی، 1388: 25). این وضعیت سبب شده که ایران طی سال‏های 85-82 در جرگه‏ کشورهای با نرخ باروری همتراز یا زیر سطح جایگزینی قرار گیرد (اداره‏ مدارک جمعیت، 2006: 8-9).

نظریه‏پردازان و پژوهشگران کوشیده‏اند کاهش باروری را در کشورهای مختلف؛ به ویژه کشورهای اروپایی تبیین کنند. این امر در ابتدا به شکل‏گیری نظریات اقتصادی، ساختاری و مادی برای تبیین پدیده‏ مذکور منجر گردید؛ نظریاتی که در آن‌ها بر هزینه‏ فرزندان و اشتغال زنان و یا عوامل دیگری مانند افزایش تحصیلات افراد به عنوان دلایل مؤثر بر کاهش نرخ باروری تأکید می‏شد. براساس نظریه‏ اقتصادی نوکلاسیک، تأخیر در ازدواج، کاهش نسبت متأهلان و افزایش طلاق، بازتاب‏دهنده‏ کاهش مزایای ازدواج برای زنان و افزایش هزینه‏ فرصت والدین ‏شدن برای شمار در حال افزایشی از زنان است (بیکر[6]، 1981). با روشن‏شدن ناکارآمد بودن نظریات اقتصادی در اواخر قرن بیستم و پس از آن، تبیین‏های فرهنگی بیشتر در کانون توجه قرار گرفت، که غالباً به کشورهای توسعه‏یافته مربوط است. این توجه از آنجا ناشی می‏شود که مشاهده شد «در همین زمان این کشورها تغییرات فرهنگی عظیمی را تجربه کرده‏اند» (هارا، 2008: 56). از دهه‏ 60 در اروپا رفتارهای جدیدی، همچون: فعالیت‏های جنسی در میان مجردان، همخوابگی، تولدهای خارج از ازدواج، طلاق و عدم ازدواج مجدد و سقط جنین برای دوری از باروری ناخواسته، ابتدا در کشورهای اسکاندیناوی، و سپس در دیگر کشورهای اروپای غربی متداول گردید و پس از آن، بیشتر به کشورهای اروپای شرقی و جنوبی گسترش یافت (اتوه[7]، 2008). پرداختن به عوامل فرهنگی در تبیین نرخ باروری، بیشتر با کار وندکا و لستق[8] تحت «نظریه‏ گذار دوم جمعیتی» آغاز گردید. آن‌ها این نظریه را به عنوان نتیجه‏ الگوهای در حال تغییر شکل خانواده مطرح کردند، که از تغییرات ارزشی در جوامع پست‏مدرن ناشی می‏شود (هارا، 2008: 56). این تغییرات تنها نتیجه‏ تغییر در وضعیت اقتصادی و ساختار نهادی جامعه نیستند؛ بلکه از دگرگونی در روند ارزش‏ها و سنت‏ها سرچشمه می‏گیرند (کالدول، 1975؛ ایوانز و مک‏دونالد، 2003). نظریه‏ ترجیح[9] بر تأثیر جنبه‏های فرهنگی به عنوان فاکتورهای کلیدی برای تبیین تغییرات اخیر رخ‏داده در باروری و خانواده در کشورهای مدرن صنعتی تأکید می‏کند (ویتالی[10] و دیگران، 2008: 5). به همین علت، لستق (1983) پیشنهاد می‏کند که عوامل و دگرگونی‏های فرهنگی را نیز همچون عوامل اقتصادی باید در توضیح تغییرات اخیر در الگوهای ازدواج، باروری و طلاق وارد کرد (به نقل از رینولد و مانسفلد[11]، 1999: 14). تغییرات فرهنگی طیف نسبتاً وسیعی از تغییرات را دربرمی‏گیرد که چهار جنبه‏ آن از بقیه مهم‏تر به نظر می‏رسند. این چهار جنبه عبارتند از: گسترش فردگرایی، تضعیف ارزش‏های خانوادگی، ضعف دینداری و رشد سکولاریسم.

1    - فردگرایی به عنوان خصیصه‏ای غربی (هوفستده، 1387: 162؛ فینمن[12]، 1996؛ گرین و دیسامب[13]، 2005؛ اسکیماک[14]، 2005) یکی از مهم‏ترین ویژگی‏های جامعه‏ مدرن به شمار می‏آید (وبر، 1383؛ گیدنز، 1377؛ الیک و ریلو[15]، 2004؛ هارا، 2008: 56). این پدیده به عنوان کلید تغییر قرن توسط اکثر نظریه‏پردازان معرفی شده است (لستق[16]، 1983؛ لستق و میکرز[17]، 1986؛ بک[18]، 1992 و 1995؛ استر، هالمن و دی‏مور[19]، 1993؛ هالمن و دی‏مور، 1993). برگر فردگرایی را به معنای امکان انتخاب از میان واقعیت‏ها و هویت‏های مختلف می‏داند. گیدنز نیز فردگرایی را از طریق تشریح مفهوم انتخاب، تبیین می‏کند (اعظم‏آزاده و توکلی، 1386: 105). پدیده‏ فردگرایی را ‏باید دارای جنبه‏های مثبت و منفی دانست (کیویستو، 1378: 19). آلکسی دوتوکویل، رشد خودخواهی‌های فردی، پشت کردن به منافع عمومی و فضیلت‌های جمعی، زوال اخلاق اجتماعی را از جنبه‌های منفی فردگرایی می‌داند. دورکیم نیز به گسیختگی، زوال وجدان جمعی و نابودی همبستگی‌های سنتی اشاره می‌کند و بسیاری از آسیب‌های جامعه، از جمله خودکشی را پیامد‌ افراط در فردگرایی می‌داند (آربلاستر، ۱۳۷۷: ۵۴ و ۸۳). تأکید گسترده بر فردگرایی، بحث اومانیسم، که مفهوم اصالت انسان یا در کانون توجه قراردادن بشر را خود دارد، پیش می‏کشد. این ایده، آزادی (بیات، 1381: 10)، مردود شمردن اعتقادات مذهبی (کاسیرر، 1370: 21) و رهایی از تمام موانعی که بر سر راه خواسته‌های فرد قرار می‌گیرد (آربلاستر، ۱۳۷۷: ۲۱- ۲۵) را در پی دارد. خانواده از اساسی‏ترین نهادهایی است که "در نتیجه‏ گسترش فردگرایی، در جوامع جدید شدیدا تحت تأثیر قرار گرفته است" (معیدفر و خسروشاهی، 1389: 94). نظریه‏ها فرایند فردگراشدن را به عنوان بانفوذترین نیرو در تغییر نگرش‏های مربوط به زناشویی و دیگر پیوندهای جنسی شناسایی می‏کنند (رینولد و مانسفلد، 1999: 7). توماس و زنانیکی نگرش‏های فردگرایانه را علت بی‏سازمانی خانوادگی معرفی کرده‏اند (کوزر و روزنبرگ، 1378: 483). براساس نظر تورنتون[20] (1998) تأکید روی فردگرایی و آزادی و استقلال، به افزایش طلاق منجر شده است (ممانی و ماتینی[21]، 2003: 2). گسترش فردگرایی به عقایدی برای تنها زیستن، هم‌خوابگی، طلاق، ازدواج مجدد و کاهش تأثیر هنجارهای اجتماعی بر رفتار باروری منجر شده است (رینولد و مانسفلد، 1999: 44). براساس نتایج حاصل از PPAS در 2003 در آلمان، رایج‏ترین دلیل برای نداشتن فرزند، نداشتن شریک ثابت توسط مردم ذکر شده است. دومین دلیل رایج نیز میل به سبک‏ زندگی‏های منفرد بوده است (دوربیتز، 2005: 378-389). برای مثال، در ژاپن بین سال‏های 1970 تا 2005 شمار زنان ازدواج‏نکرده از 18 به 32 درصد افزایش یافته است (,KSJK 2007 ؛ به نقل از اتوه، 2008: 16). بی‏فرزندی نیز همانند جمع کل افراد هرگز ازدواج‏نکرده به سرعت در ژاپن در حال رشد است (دیسمبر[22]، 2005). این بحث کم‏و‏بیش در کشورهای آلمانی‏زبانی چون: سوئیس و اتریش، در کشورهای اروپای جنوبی مانند: اسپانیا، ایتالیا و یونان و در کشورهای سوسیالیست سابق مشاهده می‏شود و احتمال زیادی وجود دارد که کشورهای دیگر، مانند کره و تایوان نیز در آینده به کشورهای با بی‏فرزندی فزاینده بپیوندند (هارا، 2008: 58-59). روما در پژوهش خود دریافت که زوج‏ها در نهایت بدون بچه شادتر هستند (روما[23]، 1984).

هافشتد (1994) در تحقیق خود رتبه‏ فردگرایی در ایران را کمی بیش از متوسط نشان داده است (اعظم‏آزاده و توکلی، 1386: 103). داده‏های تحقیق منصور معدل، نشان می‏دهند که گرایش به استقلال فردی[24] در بین سال‏های 2000 و 2005 در ایران گسترش یافته است. این داده‏ها بیان می‏کنند که ارزش‏ها در ایران به طرف ارزش‏های خودمختاری در حرکتند (معدل[25]، 2010). عباسی‏شوازی و دیگران (1383) در مطالعه‏ای که روی چهار استان منتخب ایران- که از لحاظ ویژگی‏های جمعیتی و فرهنگی متفاوت بودند- انجام دادند، به این نتیجه رسیدند که در استآن‌هایی که زنان در سطحی بالاتر از استقلال قرار گرفته‏اند (یزد و گیلان)، در مقایسه با سطح پایین استقلال زنان در دو استان دیگر (آذربایجان غربی و سیستان و بلوچستان) باروری پایین‏تری دارند. نتایج کلی این تحقیق نشان می‏دهد که زنان مستقل‏تر، باروری پایین‏تری را تجربه کرده‏اند (عباسی‏شوازی و علی‏مندگاری، 1389).

2- تضعیف ارزش‏های خانوادگی: نهاد خانواده در دوره‏های گوناگون تغییراتی را در ساختار خود تجربه کرده است (سلطانی، 1390: 144) و این تغییرات برای مدت‏زمانی طولانی یکی از علایق اصلی تحقیقی نزد جامعه‏شناسان بوده است (فوکادو[26]، 2008: 3). شکل مسلّط خانواده پس از انقلاب صنعتی و دگرگونی‏های موازی با آن، خانواده‏ هسته‏ای بوده است. از نظر پارسونز، تأکید این نوع خانواده بر داشتن فرزند (پارسونز، 1363: 725) و جامعه‏پذیری اوست (پارسونز و بیلز[27]، 1956) و افراد از طریق آن مورد تأیید اجتماعی قرار می‏گیرند. پارسونز این نوع خانواده را برای پرورش شخصیت فرد در آینده و تعدیل شخص از نظر عاطفی ضروری می‏داند (میشل، 1354: 69). پژوهش‏ها نشان می‏دهند کشورهایی که در آن‌ها نهاد خانواده حمایت می‏شود، در مقایسه با کشورهایی که کمتر از خانواده حمایت می‏کنند، فاصله‏ بین اندازه‏ ایده‏آل خانواده و اندازه‏ واقعی آن کمتر است (Chesnais, 1998: 83). 

براساس نتایج تحقیقات گوناگون، ارزش‏های خانوادگی امروزه با تغییرات گسترده‏ای که در جامعه و خانواده ایجاد شده، در حال دگرگونی و فروپاشی هستند. تغییر در چنین ایستارهایی، نقش تعیین‏کننده‏ای در روندهای جمعیت‏شناختی داشته است[28] (عباسی‏شوازی و عسکری ندوشن، 1384؛ اتوه، 2008). ایران از جمله کشورهایی است که در چند دهه‏ اخیر تغییرات فرهنگی و اجتماعی زیادی را، به خصوص در حوزه‏ خانواده تجربه کرده است (عباسی‏شوازی و همکاران، 1389؛ معیدفر و خسروشاهی، 1389). تغییرات در خانواده را می‏توان شامل دگرگونی در ساختار ازدواج (مانند شیوع ازدواج‏های مبتنی بر عشق در سال‏های پس از جنگ جهانی دوم[29]) (KSJK، 2004)، کاهش ارزش فرزند، افزایش نرخ طلاق، وجود خانواده‏های تک‏سرپرست، هم‏خوابگی و افزایش موالید خارج از ازدواج در اکثر کشورها برشمرد، که همگی آن‌ها به نوعی به کاهش نرخ باروری منجر شده‏اند و ممکن است بر ارزش فرزند تأثیر بگذارند. در اکثر مطالعات مربوط به رابطه‏ ساختار خانواده در دوران کودکی و باروری خارج از ازدواج، مقایسه‏ بین فرزندان با دو والد و افراد بدون والد یا تک‏والدی نشان می‏دهد بچه‏هایی که با دو والد رشد می‏کنند، کمتر احتمال دارد که فرزندی خارج از ازدواج داشته یا طلاق گرفته باشند. نتایج تحقیق همچنین نشان می‏دهد زنانی که در خانواده‎های با دو والد رشد می‏یابند، 56 درصد شانس کمتری برای داشتن فرزند اول خارج از ازدواج دارند (وایلدمن و پرشسکی[30]، 2009). برعکس، مازیک دریافت که تولد در خانواده‏های تک‏سرپرست، با 66 درصد افزایش در شانس باروری خارج از ازدواج برای سفیدان غیراسپانیایی همراه بوده است (موسیک[31]، 2002). این پدیده بین سال‏های 1970 تا 2000، از حدود 10 درصد به 50 درصد در کشورهای اسکاندیناوی و از حدود کمتر از 10 تا 40 درصد برای انگلستان و فرانسه افزایش یافته است (شورای اروپا، 2005). در 2006 درصد این متولدان در دانمارک، فرانسه، نروژ، انگلستان، سوئد و ایسلند حدود 50 درصد بوده است (فوکادو، 2008: 5). این تغییرات، جهت‏گیری بنیادی‏ای را در سازماندهی زندگی خانوادگی نشان می‏دهد (فوکادو، 2008؛ وایلدمن و پرشسکی، 2009: 1294)؛ تاجایی‏که امروزه ساختار خانواده به سوی خانواده‏های تک‏والدی و هم‏خآن‌های در حرکت است (سلطانی، 1390: 144). این ساختارها با کاهش میزان ازدواج، کاهش باروری را در پی دارند.

3- دینداری: نظریه‏پردازان گوناگونی مانند وبر و دورکیم بر اهمیت و نقش دین در کنش اجتماعی تأکید کرده‏اند (ویلم، 1386: 18). شُر[32] (1998) ذکر کرد که مذهب می‏تواند تأثیر معناداری روی باورهای فرزندآوری داشته باشد (لی[33]، 2009: 627). تحقیقات نشان می‏دهند که مذهب ارتباطی قوی با خانواده و مشروعیت ‏بخشیدن به آن دارد (هاوسکنت و پانکرست[34]، 2000)؛ زیرا بیشتر ادیان، گرایش به تأکید بر ارزش‏های خانواده دارند (گلدسکیدر[35]، 2006: 41). مجموعه‏ای از مطالعات انجام‏شده توسط اقتصاددانان نشان می‏دهد که باروری در میان خانواده‏هایی که به واسطه‏ فرزندانشان با مدارس اسلامی مواجه‏اند، بالاتر است (برمن و استفانیان[36]، 2003). شماری از پژوهشگران نیز (تورنتون و کامبرن[37]، 1989؛ روستسکی[38] و دیگران، 2004؛ میر[39]، 2003) دریافته‏اند که زنان جوان مذهبی، نسبت به زنان کمتر مذهبی، احتمال کمتری دارد که روابط جنسی قبل از ازدواج داشته باشند (آدامزیک، 2007: 658). نتایج تحقیق وایلدمن و پرشسکی نشان می‏دهد زنانی که در عبادات مذهبی هفتگی حضور یافته‏اند، 41 درصد شانس کمتری برای فرزند اول خارج از زناشویی داشتند (وایلدمن و پرشسکی، 2009: 1302). پژوهش‏ها نشان می‏دهند که درگیری مذهبی در دوران کودکی با تشکیل خانواده مرتبط است (اگبین و دِو، 2009؛ سیگل- راشتن و مک‏لنهان[40]، 2004). تحقیقات دیگر نشان داده‏اند که سطوح بالاتر تعصب مذهبی در دوران کودکی با روابط جنسی کمتر قبل از ازدواج، ازدواج زودتر (برای برخی از گروه‏ها) و داشتن عقاید منفی بیشتر درباره‏ خانواده‏های غیرسنتی همراه است (اگبین و دِو[41]، 2009؛ پیِرس[42]، 2002؛ رگنرس[43]، 2007؛ تورنتون و کامبرس، 1989؛ یوکر و استوکس[44]، 2008). دیگران نشان داده‏اند که دینداری در دوران کودکی با شانس بیشتر ازدواج و عدم باروری خارج از ازدواج همراه است (پارنل، اسویگود و استیونز[45]، 1994). از سوی دیگر، گروه‏هایی که افزایش زیادی در تولدهای خارج از زناشویی داشته‏اند، کاهش بزرگی را نیز در افرادی که در خانواده‏های دو- والدینی و دارای عبادات هفتگیِ مذهبی رشد می‏کنند، تجربه کرده‏اند. این نکته به این دلیل از اهمیت برخوردار است: این‏که سهم رشد جمعیت در خانواده‏های با دو فرزند و عبادات مذهبیِ منظم، حدود 15 سال قبل از این‏که باروری‏های خارج از ازدواج افزایش یابند، شروع به کاهش کرده است (وایلدمن و پرشسکی، 2009: 1296- 1295). مذهب همچنین می‏تواند بر اولویت‏های فردی برای داشتن فرزند یا کنترل باروری تأثیرگذار باشد (برمن[46] و دیگران، 2007: 4). نتایج تحقیقات بیانگر آنند که افراد با باورهای مذهبی سنتی‏تر، اغلب با بحث‏ها و وسایل مربوط به پیشگیری مخالفند (هاکر[47]، 1999: 359). مذهب همچنین با تصمیم‏گیری درباره‏ سقط جنین ارتباط معناداری دارد (آدامزیک، 2007: 665). هم‌اکنون شواهد و داده‏های مختلف، تغییر و افت دینداری را در کشورهای گوناگون نشان می‏دهند. این موضوع تحت عنوان تئوری سکولاریزاسیون در کانون توجه نظریه‏پردازان قرار گرفته است (نائبی و آزادارمکی، 1385: 77).

4- گرایش‏های سکولاریستی: برگر سکولاریزاسیون را خارج‏شدن بخش‏های جامعه و فرهنگ از قلمرو نهادها و نمادهای دینی می‏داند، که به اعتقاد وی علاوه بر تأثیر بر فرهنگ و دیگر بخش‏های جامعه بر ذهنیت افراد نیز تأثیر می‏گذارد ... و افرادی به بار می‏آورد که به جهان و زندگی خود، بدون تمسک به تفسیر مذهبی می‏نگرند (برگر، 1967: 107-108). برگر سکولاریزاسیون را غالباً ناشی از فردگرایی می‏داند که تأثیر عمده‏ای در حوزه‏ دین بر جا می‏گذارد (اعظم‏آزاده و توکلی، 1386: 105). دورکیم نیز معتقد است که وقتی جامعه از حالت جمع‏گرا به فردگرا تغییر می‏کند، وجدان مذهبی کاهش می‏یابد (دورکیم، 1363). تغییرات در دینداری نشان می‏دهد که برای جوانان، دینداری همانند بسیاری از موضوع‌های دیگر، از شکل پذیرش کامل و یقینی قبلی خارج شده و حالتی گزینشی و فردی پیدا کرده است (اعظم‏آزاده و توکلی، 1386: 102). توکلی در تحقیق خود نشان می‏دهد که گرایش مادران به ارزش‏های مذهبی بیش از دختران است (توکلی، 1378). پژوهش‏ها تغییرات در دینداری را با کاهش میزان باروری و سایر رفتارهای مؤثر بر آن همبسته می‏دانند. نظریه‏ کلاسیک انتقال جمعیتی استدلال می‏کند که کاهش در میزان دینداری یا سکولاریزاسیون با کاهش در اندازه‏ خانواده همراه است (گلدسکیدر، 2006: 42؛ گلدسکیدر، 2006: 44). در بلژیک کاهش نسبت‏های ازدواج و افزایش هم‏خوابگی‏های بدون ازدواج[48] و باروری زناکارانه[49]، با افزایش سکولاریزاسیون و تغییر ارزش‏ها همراه بوده است (نیلز[50]، 2005: 4). براساس نتایج PPAS در 2003، بخشی از گروه‏های بی‏فرزند در آلمان شامل غیرفعالان در مذهب بوده‏اند (دوربیتز، 2005: 388). شواهدی از ایالات متحده‏ امریکا و اروپا نشان می‏دهند که جوانان، غیرمذهبیون، افراد کمتر سنتی، و افرادی که اخلاق مدنی و جنسی سنتی ضعیف‏تری دارند، احتمال بیشتری دارد که با جنس مخالف خود همخوابگی داشته باشند (ویو و ریشمن[51]، 1992؛ تورنتون و دیگران، 1992؛ آکسین[52] و تورنتون، 1993؛ کیِرنون و استاک[53]، 1993؛ کلارکبرگ[54] و دیگران، 1995؛ لستق و مورس[55]، 1995؛ مک‏ری[56]، 1997). این افراد همچنین احتمال بیشتری می‏رود که پیوندهای ضعیف‏تری با والدین‏شان داشته باشند (نوک[57]، 1995؛ کلارکبرگ[58] و دیگران، 1995). وستون[59] و پارکر[60] 2002) معتقدند که افراد جوان درباره‏ دستیابی به رهایی از نیروهای سنتی، از جمله مذهب، اینکه این ارزش‏ها با والدین‏بودن ناسازگارند، نگرانند (میشل و گری[61]، 2004: 7).

 

پیشینه‏ تحقیق

نیلز (2005) در مقاله‏ای با عنوان "تأخیر باروری: پویایی‏های فرهنگی یا تغییر ساختاری" با اشاره به تبیین‏های مختلفی که در رابطه با کاهش باروری مطرح شده است، به تغییرات اخیر فرهنگی و نقش آن‌ها در کاهش باروری می‏پردازد. او به این نتیجه می‏رسد که تغییرات فرهنگی رخ داده در دهه‏های اخیر، تاحدی تغییر در نرخ‏های باروری را تبیین می‏کند.

عنایت و همکاران (1389) در پژوهشی در ارتباط با نگرش باروری دو نسل مادران و دختران و عوامل فرهنگی مرتبط با آن، که به روش پیمایش و از طریق تکنیک مصاحبه با 300 مادر و 300 دختر به انجام رسیده، به این نتیجه دست یافتند که عوامل فرهنگی بهترین توضیح‏دهنده‏ سطوح تفاوت باروری بین دو نسل مادران و دختران‏ آن‌هاست. آن‌ها مطرح کردند که باروری مادران و دختران، روند نزولی خود را در ایران طی می‏کند.

 

فردگرایی

وند‏کا و لستق در سال 1986 با طرح نظریه‏ گذار دوم جمعیتی، آن را محصول تغییراتی می‏دانند که در حوزه‏ ارزش‏های خانوادگی رخ داده است. آن‌ها تأخیر و کاهش ازدواج، افزایش طلاق و افزایش در همخوابگی‏های خارج از ازدواج را در قالب "نظریه‏ گذار دوم" مطرح می‏کنند. لستق شیوع فردگرایی را نیز به عنوان یکی از اصلی‏ترین تغییرات فرهنگی قرن اخیر که توسط اکثر نظریه‏پردازان مطرح شده است، نام می‏برد.

هارا (2008) نیز در تحقیق خود به موضوع بی‏فرزندی در کشورهای آلمان و ژاپن پرداخته و شواهدی از کاهش باروری و افزایش بی‏فرزندی را در این کشورها نشان می‏دهد. وی سپس به تغییرات عصر حاضر اشاره کرده، مهم‏ترین آن‌ها را گسترش آزادی فردی و نیل به استعدادهای فردی یا خودشکوفایی می‏داند.

عباسی شوازی و علی‏مندگاری در تحقیقی که با استفاده از داده‏های "طرح بررسی ویژگی‏های اجتماعی و اقتصادی خانوار در سال 1380" جمع‏آوری شده بود، به بررسی تأثیر ابعاد گوناگون استقلال زنان بر رفتار باروری آن‌ها در ایران پرداختند. طرح فوق تعداد 6960 خانوار را در کل کشور تحت پوشش قرار داد و با 5214 زن 49-15 سال نیز مصاحبه شد. یافته‏های این پژوهش که در سال 1389 منتشر شد، نشان می‏دهد که پایگاه زنان در جامعه‏ مورد مطالعه، در مناطق شهری با مناطق روستایی متفاوت است. افزایش استقلال زنان در دو بعد اطلاعاتی و جابه‌جایی، رابطه‏ای معکوس با باروری آن‌ها دارد؛ درحالی‏که در ارتباط با شاخص استقلال در تصمیم‏گیری، نحوه‏ مشارکتی اتخاذ تصمیم زوج‏ها در موضوع‌های متفاوت خانوادگی، به باروری سطح پایین و افزایش میزان استفاده از وسایل پیش‏گیری از بارداری منجر می‎شود. نتایج کلی نشان می‏دهد که زنانِ مستقل‏تر، باروری پایین‏تری را تجربه کرده‏اند.

 

ارزش‏های خانواده

اتوه (2008) در مطالعه‏ خود با عنوان "تغییرات خانوادگی در زمینه‎‏ باروری پایین"، به بررسی خاص کشور ژاپن پرداخته و نرخ‏های پایین باروری در این کشور را به برخی از تغییراتی که در حوزه‏ خانواده رخ داده است، مربوط می‏داند. او به دو تغییر مهم در این زمینه اشاره می‏کند: نخست، افزایش عشق‏های مبتنی بر عشق، و دوم کاهش نقش‏های سنتی خانوادگی برای زنانی که به تحصیلات و فرصت‏های شغلی توجه می‌کنند.

 

مذهب

هاکر (1999) در پژوهشی درباره‏ "نام‏گذاری فرزند، مذهب و کاهش باروری در امریکا" به بررسی عوامل مرتبط با زناشویی در میان زنان سفیدپوست می‏پردازد. او با تمرکز بر رابطه‏ بین مذهب و باروری به دو نتیجه می‏رسد: اول این‏که نرخ باروری در میان افراد با مذهب لوتر بیش از افراد عامی است؛ دوم این‏که افرادی که نام فرزند خود را از کتاب مقدس انتخاب می‏کنند، باروری بیشتری دارند.

 

سکولاریسم

ادسیرا (2004) با استفاده از داده‏های پیمایش 1985 و 1999 درجامعه‏ اسپانیا به این نتیجه دست یافت که در حالی که در 1985 اندازه‏ خانواده در بین مشارکت‏کنندگان کاتولیک و غیرکاتولیک تقریباً یکسان بود، در سال‏های بعد نرخ باروری در میان افرادی که در کلیسا حضور نمی‎یافتند، به طور معناداری کاهش یافت. 

در مجموع، مرور تحقیقات انجام‏شده در زمینه‏ ارتباط کاهش باروری با تغییرات فرهنگی، نشان‏دهنده‏ کمبود تحقیقات جامع درباره‏ موضوع فوق از سویی، و افزایش توجه و گرایش به انجام تحقیقات بیشتر در این باره، از سوی دیگر است.

 

چارچوب نظری

ایران از جمله کشورهایی است که در طی یکی دو دهه‏ گذشته، کاهش فزاینده‏ای را در میزآن‌های باروری خود تجربه کرده است. این پدیده همچون سایر کشورها، در ایران نیز بیشتر از طریق تحلیل‏های ساختاری و اقتصادی بررسی شده است؛ درحالی‏که بسیاری از تحولات اقتصادی و مادی‏ای که در غرب رخ داده، در ایران و دیگر کشورهایی که وضعیتی شبیه به ایران داشتند، اتفاق نیفتاد. بنابراین، به نظر می‏رسد، تبیین چنین پدیده‏ای در کشورمان با توجه به متغیرهای اقتصادی و مادی چندان مناسب نباشد، درحالی‏که ایران همانند غالب کشورهایی که با کاهش شدیدی در نرخ باروری خود مواجه شده‏اند، تغییرات فرهنگی و ارزشی گسترده‏ای را تجربه کرده‏است. پارسونز تغییرات فرهنگی را شامل تغییر در متغیرهای الگویی می‏داند. از نظر پارسونز در دوران مدرن، برخی از مؤلفه‏های متعلق به دوران سنتی، جای خود را به وضعیت جدیدی می‏دهند. وی این تغییرات را در قالب متغیرهای ساختی کنش تجزیه و تحلیل می‏کند. براین ‏اساس فردگرایی، سبب روی‏آوردن از عام‏گرایی به خاص‏گرایی، از انتساب به اکتساب، از عاطفی به بی‏طرفی عاطفی و کیفیت به عملکرد می‏گردد.

در این پژوهش، تغییرات فرهنگی شامل متغیرهای تغییرات ارزشی خانواده، دینداری، سکولاریسم و فردگرایی، به عنوان متغیرهای مستقل در نظر گرفته شده و متغیر افت باروری، متغیر وابسته‏ این تحقیق را تشکیل می‏دهد. از سویی می‏توان متغیرهای دینداری و سکولاریسم را به مثابه متغیرهایی در نظر گرفت که خود بر تغییرات ارزشی خانواده مؤثرند و هر سه متغیر نیز با باروری در ارتباطند. بنابراین، متغیرهای سکولاریسم و دینداری، به گونه‏ای مستقیم و غیرمستقیم بر باروری تأثیرگذارند. از سوی دیگر، متغیر فردگرایی، به عنوان متغیری تأثیرگذار بر سکولاریسم، ضعف دینداری و ارزش‏های خانوادگی در نظر گرفته شده است. بنابراین، می‏توان انتظار داشت که فردگرایی به گونه‏ای غیرمستقیم، باروری و تغییرات آن را تحت تأثیر قرار دهد. در این بررسی نرخ‏های باروری در 28 استان کشور را براساس نظریه‏های برگرفته از وندکا و لستق و هارا و نیلز، که مطرح می‎کنند تغییرات ارزشی گستردة‏ رخ داده در حوزه‏های خانواده، فردگرایی و دینداری (سکولاریسم)، تغییراتی را در نرخ باروری ایجاد کرده‏اند، با داده‏های حاصل از پیمایش ارزش‏ها و نگرش‏های ایرانیان در سال 1380 که بیانگر میزان دینداری، سکولاریسم و اهمیت ارزش‏های خانواده در استآن‌های مختلف کشور است، در ارتباط قرار می‏دهیم. ارزش‏های خانوادگی، ارزش‏هایی‌اند که خانواده را به عنوان بنیاد جامعه، مهم و ضروری می‏شمارند. بنابراین، انتظار می‏رود که کاهش اهمیت ارزش‏های خانوادگی، کاهش میزان باروری را در پی داشته باشد. دین به عنوان آموزه‏ای که خواهان گسترش جهانی است، بر افزایش فرزندان تأکید دارد. فردگرایی نیز با منزوی ساختن فرد و کاهش اهمیت جمع، بر کاهش فرزندآوری تأکید دارد. نظریه‏پردازان زیادی، فردگرایی را به عنوان کلید اساسی تغییر در قرن حاضر معرفی کرده‌اند.

 

مدل نظری

 

 

شکل1- نمودار مدل نظری تحقیق

 

 

فرضیه‏های پژوهش

با افزایش فردگرایی، نرخ باروری کاهش می‏یابد.

با افزایش گرایش به سکولاریسم نرخ باروری کاهش می‏یابد.

با کاهش میزان دینداری نرخ باروری کاهش می‏یابد.

با کاهش اهمیت ارزش‏های خانوادگی، نرخ باروری کاهش می‏یابد.

فردگرایی در میان عوامل فرهنگی دیگر، تأثیر بیشتری بر باروری دارد.

 

روش‏ پژوهش

روش تحقیق در این مطالعه، روش تحلیل ثانوی است. تحلیل ثانویه به معنای استفاده از روش آماری جدید برای بررسی مجدد داده‏های گردآوری شده است که «تفسیر، نتیجه‏گیری یا شناختی افزون بر گزارش اول یا متفاوت از آن ارائه می‏دهد» (حکیم[62]، 1982؛ به نقل از بیکر، 1386: 307). این پژوهش با استفاده از این روش به بررسی رابطه‏ بین تغییرات فرهنگی و باروری می‏پردازد.

اینگلهارت طی مطالعات گسترده‏ خود نشان می‏دهد که دگرگونی ارزش‏ها در میان نسل جدید، بیانگر تحول فرهنگی است که نسبت به نسل قدیم رخ داده و در این تحول کیفیت زندگی و ابراز نظر فردی، برجستگی بیشتری در مقابل هنجارهای اجتماعی، اخلاقی، سیاسی و مذهبی گذشته دارد. از نظر وی، فرهنگ نظامی است که از طریق آن جامعه با محیطش تطابق می‏یابد. او معتقد است که فرهنگ ثابت نیست و در صورت تغییر در محیط، احتمال دگرگونی در فرهنگ نیز در بلندمدت وجود دارد (اینگلهارت، 1373: 60). تغییرات فرهنگی دارای ابعاد مختلفی است؛ اما در رابطه با باروری، تئوری‏های مختلف به ویژه بر تحول در چهار بعد فردگرایی، دینداری، سکولاریسم و ارزش‏های خانوادگی دلالت دارند. این چهار مورد، متغیرهای مستقل این مطالعه را تشکیل می‏دهند. مفهوم فردگرایی از خلال مبانی‏ای چون اصالت انسان یا اومانیسم که در دوران مدرنیته شکل گرفته، به وجود آمده است، که براساس آن خدمت فرد به انسان، یگانه هدف مورد نظر برای تمام مقاصد عالی بشر است و او از تمامی حقوق و آزادی‌ها به صرف انسان‏بودنش برخوردار است (بابک، ۱۳۷۷: ۴۲). در این گرایش استقلال فرد نسبت به جمع، گروه و جامعه ترجیح داده می‌شود (آراسته‌خو، ۱۳۸۱: ۲۱۹). فردگرایی به ویژه در قرن بیستم و پس از آن توسط نظریه‎پردازان زیادی، از جمله: هوفستد، پارسونز، شودر، باکان، بری، موریس و اسمیت و ... بررسی و تحلیل شده است. فردگرایی نهادی‎شده اساساً مفهومی پارسونزی است که وی آن را برای جامعه‏ امریکا به کار برده است (روشه، 1376؛ چلبی، 1375). در این نوع فردگرایی «فرد به عنوان یک شخصیت، با نظام تمایلات تفکیک‏شده و منسجم هنجاری که حائز اخلاق مسؤولیت است، در جهت منافع فردی و جمعی، به صورت خلاق، نقاد و سازنده حرکت می‏کند» (چلبی، 1375: 29). فردگرایی نزد پارسونز در قالب متغیرهای ساختی کنش تحلیل می‏شود؛ بدین‏معنا که در دوران مدرن، برخی از مؤلفه‏های متعلق به دوران سنتی، جای خود را به وضعیت جدیدی می‏دهند. داده‏های مربوط به سنجش متغیر فردگرایی در این پژوهش، از پیمایش ارزش‏ها و نگرش‏های ایرانیان استخراج شده است. این داده‏ها، اطلاعات لازم را برای بررسی دو بعد از شش دسته متغیرهای کنش پارسونز؛ یعنی "خاص‏گرایی به عام‏گرایی" و "اکتساب به جای انتساب" دربردارند. در عام‏گرایی، برخلاف خاص‏گرایی، کنشگر براساس معیارهای عام درباره‏ چیزی داوری می‏کند. انتساب به معنای توجه به معیارهای ذاتی، و اکتساب به مفهوم در نظر گرفتن ویژگی‏هایی است که فرد در نتیجه‏ سعی و کوشش خود کسب می‏کند. برای سنجش الگوی عام‏گرایی- خاص‏گرایی از هفت گویه[63] و برای سنجش الگوی انتسابی- اکتسابی از چهار گویه[64] استفاده شده است.

دومین متغیر مستقل این پژوهش دینداری است. دینداری به معنای داشتن اهتمام دینی است. یینگر دین را به عنوان جمع اعتقادات و اعمالی که با کمک آن‌ها یک گروه (دینی) با مسائل و مشکلات عظیم زندگی مواجه می‏شوند (ویلم، 48:1386) تعریف می‏کند. در این پژوهش، متغیر دینداری از طریق مدل گلارک و استارک، که قابلیت انطباق با دین اسلام را نیز دارد، سنجیده شده است. این مدل، دینداری را در قالب چهار بعد اعتقادی (اعتقاد به اصول دین اسلام)، عاطفی (احساس وابستگی و تعلق به دین)، تجربی (به‌کارگیری دین در زندگی روزمره) و بعد مناسکی (انجام اعمال و مناسک دینی) در نظر می‏گیرد. برای سنجش هر یک از این ابعاد از گویه‏های مختصّ خود که در پیمایش ارزش‏ها و نگرش‏های ایرانیان به کار رفته، استفاده شده است. متغیر دینداری از طریق هشت گویه در این پیمایش سنجیده شده است[65]. متغیرهای فردگرایی، سکولاریسم و ارزش‏های خانوادگی نیز از طریق داده‏های حاصل از همین پژوهش که در سال 1380 در کل کشور انجام شده، عملیاتی شده‏اند. سکولاریسم، جریانی است که از طریق آن، بخش‏هایی از جامعه و فرهنگ از سیطره‏ دین خارج می‏شوند (ویلم، 1386: 139). در نتیجه، افراد دیگر مانند گذشته دین را از جمله نهادهای اساسی هر جامعه نمی‏دانند و برای آن ارزش کمتری در مقایسه با نهادهای دیگر قائل‏اند. این متغیر از طریق 9 گویه سنجیده شده است[66]. ارزش‏های خانوادگی نیز آخرین متغیر مستقل این پژوهش را تشکیل می‏دهد. منظور از ارزش‏های خانوادگی، ارزش‏های خانواده‏ هسته‏ای است که برای مدت زیادی در جوامع مختلف شکل اصلی خانواده را تشکیل می‏داده است و هم‏اکنون نیز این نوع از خانواده، شکل عمده‏ خانواده در بیشتر مناطق جهان بوده و دارای کارکردهای اساسی است. پارسونز کارکردهای خانواده‏ هسته‏ای را شامل فرزندآوری، جامعه‏پذیری کودک، تأیید اجتماعی افراد و اعطای هویت اجتماعی به آن‌ها، پرورش شخصیت فرد برای زندگی در آینده و تعدیل عاطفی فرد می‏داند. بیمن، خانواده‏ هسته‏ای را یک واحد بسیار مهم از نظام اجتماعی در جامعه‏ ایران می‏داند و آن را به عنوان چارچوب و پایگاه جامع حمایتی برای اعضای آن محسوب می­کند (بیمن، 1986). ارزش‏های خانوادگی اهمیت خانواده را نزد افراد بالا می‏برند و نقش زیادی برای خانواده قائل‏اند. برای سنجش این متغیر از چهار گویه استفاده شده است[67].

در مجموع، داده‏های مربوط به چهار متغیر مستقل مذکور در قالب طیف‏های سه مقوله‏ای[68] و یا پنج مقوله‏ای[69] از مردم 28 مرکز استان کشور پرسش شده است. نمره‏ هر یک از شهرها برای گویه‏های چهار متغیر مورد نظر براساس درصد به‌دست آمده در مقوله‏های "زیاد یا کم" آن گویه‏ها و سپس رتبه‏بندی آن‌ها برپایه‏ بیشترین درصد به کمترین، از 1 تا 28 حاصل شده است. رتبه‏های به‌دست آمده سپس برپایه‏ اولویت‏بندی شهرها در گویه‏های مختلف با یکدیگر جمع شده و نمره‏ شهرها را برحسب متغیر مورد نظر تشکیل دادند. رتبه‏بندی مجدد شهرها براساس نمره‏ کل به‌دست آمده از مجموع رتبه‏های گویه‏های منفرد، رتبه‏ کلی آن‌ها را به‌دست داد. با فرض نماینده‏بودن هر یک از مراکز استان‌ها برای استان مورد نظر به لحاظ متغیرهای فردگرایی، دینداری، سکولاریسم و ارزش‏های خانوادگی، ما به آن‌ها رتبه‏هایی از 1 تا 28 داده‏ایم. بدین‏ترتیب، شهر با بیشترین میزان دینداری، رتبه‏ 1 و شهر با کمترین میزان دینداری، رتبه‏ 28 را به‌دست آورد. این عمل در مورد سایر متغیرهای مستقل نیز بر همین قیاس انجام شد. نرخ‏های باروری در هر یک از استان‌ها نیز به همین ترتیب، رتبه‏هایی از 1 تا 28 به‌دست آوردند. منظور از نرخ باروری، نسبت تعداد موالید در یک سال به جمعیت زنان 15 تا 49 سال همان سال است. این نرخ‏ها در شهرهای مختلف کشور از طریق روش فرزندان خود[70] محاسبه شده است.

برای سنجش ارتباط متغیرهای مستقل؛ یعنی دینداری، سکولاریسم، فردگرایی و ارزش‏های خانوادگی با نرخ باروری در هر یک از استان‌ها از آزمون‏های رگرسیون و پیرسون استفاده شد، که در هر دو مورد نتایج یکسانی به دست آمد.

 

یافته‏های تحقیق

نتایج حاصل از این پژوهش، رتبه‏ هر یک از 28 مرکز استان کشور را به لحاظ متغیرهای دینداری، سکولاریسم، فردگرایی و ارزش‏های خانوادگی و نیز نرخ (نمره‏) باروری به شرح زیر نشان می‏دهد:

 

 

جدول 1- رتبه‏ متغیرهای مستقل و وابسته‏ پژوهش به تفکیک استان‌ها

مراکز استان‌ها

متغیرهای مستقل

متغیر وابسته

دینداری

سکولاریسم

فردگرایی

ارزش‏های خانوادگی

باروری

نمره

رتبه

نمره

رتبه

نمره

رتبه

نمره

رتبه

نمره

رتبه

اراک

113

11

155

18

187.4

12

56

9

1958.1

14.0

اردبیل

53

2

166

20

187.1

13

74

13

2069.2

9.0

ارومیه

144

18

85

6

174.2

23

65

20

2121.3

7.0

اصفهان

124

16

144

14

174.7

22

65

8

1600.9

26.0

اهواز

174

23

38

2

177.8

21

73

6

2237.2

4.0

ایلام

148

19

147

17

178.3

19

47

5

1646.7

22.0

بندرعباس

81

6

146

16

177.9

20

49

1

2588.0

2.0

بوشهر

104

9

171

21

196.2

9

25

4

2147.6

5.0

تبریز

116

12

127

11

184.9

15

73

17

1622.6

24.0

تهران

184

24

38

2

163.8

26

83

16

1510.3

27.0

خرم آباد

95

8

138

12

182.1

17

62

8

1726.0

19.0

رشت

213

25

57

3

151.4

27

58

14

1455.0

28.0

زاهدان

36

1

229

26

247.7

1

56

11

3532.9

1.0

زنجان

95

8

140

13

189.5

11

28

12

1806.3

18.0

ساری

122

15

112

9

178.7

18

69

21

1651.1

21.0

سمنان

104

9

127

11

208.2

4

38

2

1972.1

13.0

سنندج

127

17

80

4

201.2

6

97

18

1868.3

15.0

شهرکرد

151

21

145

15

185.3

14

36

9

1848.1

17.0

شیراز

150

20

31

1

150.8

28

74

15

1641.3

23.0

قزوین

148

19

105

8

202.7

5

77

18

1860.2

16.0

قم

57

4

199

23

200.6

8

48

10

2015.9

11.0

کرمان

54

3

160

19

211.4

3

30

7

2136.6

6.0

کرمانشاه

153

22

95

7

174.1

24

39

19

1666.9

20.0

گرگان

121

14

126

10

183.3

16

34

9

2002.1

12.0

مشهد

106

10

208

24

170.5

25

77

8

2043.3

10.0

همدان

120

13

81

5

201.1

7

75

19

1671.1

25.0

یاسوج

69

5

179

22

190.5

10

70

8

2112.7

8.0

یزد

86

7

224

25

226.7

2

46

3

2269.6

3.0

* رتبه‏ 1 به معنای دینداری بیشتر، سکولار بودن کمتر، فردگرایی کمتر و ارزش‏های خانوادگی بالاتر است.

 

همان‏گونه که در جدول بالا نیز مشاهده می‏شود، برای نمونه، شهرهای زاهدان، اردبیل و کرمان به ترتیب از بیشترین میزان دینداری در مقایسه با سایر مراکز استانی برخوردار بوده، و شهرهای تهران و رشت، دینداری کمتری نسبت به شهرهای دیگر داشته‏اند. از نظر متغیر سکولاریسم، شهرهای زاهدان، یزد و مشهد کمتر از دیگر شهرهای کشور گرایش به سکولاریسم داشته‏اند، درحالی‏که میزان سکولاریسم و گرایش به آن در شهرهای شیراز، تهران، اهواز و رشت بیش از سایر شهرهای کشور بوده است. متغیر فردگرایی، کمترین میزان را به ترتیب در شهرهای زاهدان، یزد و کرمان و بیشترین میزان را در مراکز استانی شیراز، رشت و تهران کسب کرده است. سرانجام، اهمیت به ارزش‏های خانواده در شهرهای بوشهر، زنجان و کرمان از بیشترین میزان برخوردار بوده و در شهرهای سنندج، تهران و قزوین کمترین سطح اهمیت را داشته است.

 

تحلیل‏های دومتغیره

در بخش تحلیلی، نتایج حاصل از آزمون پیرسون برای فرضیه‏ اول بین دو متغیر فردگرایی و باروری، نشان‏دهنده کاهش میزان باروری با افزایش فردگرایی در شهرهای مختلف کشور است. میزان آزمون پیرسون در اینجا برابر 0.666- و سطح معناداری 0.000 حاصل شده، که مقبول است. بر این اساس، می‏توان گفت که بین رتبه‏ فردگرایی و رتبه‏ باروری در بین 28 استان کشور رابطه‏ معکوسی وجود دارد؛ به‏این‏معنا که هر چه میزان فردگرایی در میان مراکز استان‌های کشور بیشتر باشد، نرخ باروری آن استان، نسبت به دیگر استان‌ها پایین‏تر است و برعکس. به عبارت دیگر، شهرهای با میزان فردگرایی بالاتر، باروری کمتری دارند؛ عکس این قضیه نیز صادق است. این امر به معنای تأیید فرضیه‏ اول پژوهش ما است. داده‏های فرعی‏تر، رابطه بین ابعاد فردگرایی و باروری را به این صورت نشان می‏دهند:

 

جدول 2- نتایج حاصل از آزمون پیرسون

ابعاد فردگرایی

میزان آزمون

سطح معناداری

تعداد

خاص‏گرایی- عام‏گرایی

0.665-

0.000

28

انتسابی- اکتسابی

0.265

0.068

28

 

 

این داده‏ها گویای ارتباط معنادار بعد خاص‏گرایی- عام‏گرایی فردگرایی با باروری بوده، درحالی‏که بعد انتسابی- اکتسابی فاقد اثرگذاری بر باروری و نرخ آن است؛ به‏این‏معنا که هر چه از مؤلفه خاص‏گرایی فردگرایی به سوی عام‏گرایی، که بیشتر ویژه‏ جوامع مدرن و جدید است، حرکت می‏کنیم، سطح باروری کاهش می‏یابد. در عام‏گرایی، برخلاف خاص‏گرایی، کنشگر براساس معیارهای عام درباره‏ باروری داوری می‏کند.

فرضیه‏ دوم تحقیق به بررسی و آزمون رابطه‏ میان دو متغیر سکولاریسم و نرخ باروری پرداخته است. نتایج حاصل از آزمون پیرسون میان رتبه‏های هر یک از دو متغیر مذکور در 28 استان کشور، بیانگر آن است که بین این دو متغیر رابطه‏ معناداری وجود دارد. اندازه‏ آزمون پیرسون در اینجا برابر 0.580- و سطح معناداری نیز 0.001 است. این داده‏ها به این معناست که رشد سکولاریسم تأثیری منفی بر نرخ باروری دارد. به عبارت دیگر، استآن‌هایی که نمره‏ بالایی در سکولاریسم داشتند، از نرخ‏های باروری کمتری برخوردار بوده و برعکس، استان‌های با کمترین میزان سکولاریسم، نرخ‎های بالاتری در باروری نشان داده‏اند.

نتایج به‌دست آمده از آزمون پیرسیون بین متغیرهای دینداری و نرخ باروری نیز در فرضیه‏ سوم، گویای وجود رابطه‏ معنادار بین این دو است؛ به این ترتیب که نرخ باروری در استان‌هایی که در آن‌ها سطح دینداری بالاتر است، بیشتر بوده و برعکس، هر چه از میزان دینداری شهرها کاسته می‏شود، نرخ باروری نیز در آن‌ها کمتر می‏گردد. اندازه‏ آزمون پیرسون در اینجا برابر 0.595 و سطح معناداری 0.001 به‌دست آمده است. این داده‏ها به معنای تأیید فرضیه‏ سوم است.

با توجه به ابعاد مختلف دینداری؛ یعنی دینداری اعتقادی، احساسی، تجربی و مناسکی می‏توان رابطه‏ هر یک از این ابعاد را با نرخ‏های باروری در مراکز استان‌ها سنجید. نتایج جدول (6) نشان می‏دهد که همه‏ این چهار بعد دارای رابطه‏ای معنادار با نرخ باروری هستند. داده‏ها نشان می‏دهند که بعد مناسکی بیشترین ارتباط مثبت را با نرخ باروری دارد؛ یعنی چنانچه دینداری مناسکی در میان سایر ابعاد دینداری، بیشتر تقویت شود، می‏توان انتظار تغییر دیدگاه‏ها و نگرش‏های افراد پیرامون باروری و در نتیجه تغییر و افزایش در نرخ‏های باروری را داشت. این موضوع با نظریه‏های ارائه‏شده در این زمینه سازگار است؛ برای مثال، رابرتسون، که دین را حافظ قوانین، نوامیس و نظم اخلاقی جامعه می‏داند، برای عملکردهای دین اهمیت بیشتری قائل است تا باورداشت‏های آن. وی استدلال می‏کند که عملکرد‌های دینی مانند تشریفات و مناسک اهمیتی بنیادی دارند و برای شناخت دین نخست باید شیوه‌های رفتار مردم را تحلیل کرد و نه باورداشت‏های آنان را (همیلتون، 1388 : 170). رادکلیف براون بر این عقیده است که عملکردهای مذهبی از باورداشت‏های دینی اهمیت بیشتری دارند؛ به همین علت است که وی با این قضیه کاری ندارد که آیا باورداشت‏ها حقیقت دارند یا خیر. به نظر او باورداشت‏ها واقعاً اهمیتی نداشته و تنها آنچه مردم در عمل انجام می‌دهند، اهمیت اساسی دارد (همیلتون ،1387: 199). اندازه‏ آزمون پیرسون و سطح معناداری برای هر یک از ابعاد دینداری با نرخ باروری در جدول زیر ارائه شده است:

 

 

جدول 3- نتایج حاصل از آزمون پیرسون

متغیر (مؤلفه)

میزان آزمون

سطح معناداری

تعداد

دینداری اعتقادی

0.540

0.003

28

دینداری احساسی (عاطفی)

0.395

0.038

28

دینداری تجربی

0.392

0.039

28

دینداری مناسکی

0.590

0.001

28

 

جدول 4- نتایج حاصل از رگرسیون

 

ضرایب غیراستاندارد

ضرایب استاندارد

t

سطح معناداری

B (مقدار بی)

Std. Error

مقدار بتا (Beta)

 

2646.317

196.009

 

13.501

0.000

دینداری عاطفی

9.903

12.459

0.200

0.795

0.038

دینداری تجربی

6.334

5.697

0.191

1.112

0.039

دینداری اعتقادی

3.455

6.369

0.114

0.542

0.003

دینداری مناسکی

12.678

5.934

0.623

2.137

0.001

 

 

سرانجام، فرضیه‏ چهارم به بررسی رابطه‏ بین دو متغیر ارزش‏های خانوادگی و میزان باورری می‏پردازد. نتایج حاصل از آزمون پیرسون بیانگر وجود ارتباط کاملاً معناداری بین دو متغیر مذکور در 28 استان کشور است؛ به‏این‏معنا که شهرهای با بیشترین میزان اهمیت به ارزش‏های خانوادگی، از بالاترین نرخ‏های باروری در کل کشور برخودار بوده و هر چه از میزان اهمیت به ارزش‏های خانوادگی در میان استان‌های کشور کاسته می‏شود، میزان‌های باروری برای استان‌های مذکور به ترتیب کاهش می‏یابد. میزان آزمون پیرسیون در اینجا برابر با 0.505 و سطح معناداری نیز 0.006 است.

 

تحلیل‏های چندمتغیره

در پایان، برای شناسایی مؤثرترین متغیر در میان متغیرهای فرهنگی مستقل تحقیق، با استفاده از آزمون رگرسیون، مشخص شد که فردگرایی بیش از دیگر متغیرهای فرهنگی، نرخ باروری را در مراکز استان‌های تحت تأثیر قرار می‏دهد. بنابراین، آخرین فرضیه نیز تأیید می‏گردد. 

 

 

جدول 5- نتایج حاصل از رگرسیون

Model

ضرایب غیراستاندارد

ضرایب استاندارد

t

سطح معناداری

B (مقدار بی)

Std. Error

مقدار بتا (Beta)

1

(Constant)

468.876

1025.003

 

0.457

0.652

فردگرایی

2.410-

2.579

0.248-

0.935-

0.360

ارزش‏های خانوادگی

0.647

1.977

0.089

0.341

0.736

سکولاریسم

8.835

4.050

0.446

2.181

0.40

دینداری

0.314

3.509

0.014

0.090

0.929

 

جدول 6- مقادیر R،R2 و R2 پارشال

متغیر

R2 پارشال

R2

R

فردگرایی

0.274

0.435

0.666-

دینداری

0.171

0.354

0.595

گرایش به سکولاریسم

0.132

0.336

0.580-

ارزش‏های خانواده

0.122

0.255

0.505

 

 

جداول فوق بیانگر آنند که متغیر فردگرایی بیشترین رابطه را با نرخ‏های باروری داراست و سایر متغیرها، در حضور متغیر فردگرایی، رابطه‏ای غیرمعنادار با متغیر باروری دارند. براین‏اساس، می‏توان گفت که فردگرایی، همان‏گونه که پیش‏بینی می‏شد و در مدل نظری نیز نشان داده شده است، هم‏تغییری بیشتری را با افت باروری در مراکز استان‌ها داراست. R2 به معنای تأثیرگذاری متغیر مستقل بر وابسته به همراه تأثیرگذاری دیگر متغیرهاست، و R2 پارشال، تأثیر هر یک از متغیرهای مستقل بر وابسته را به تنهایی و بدون در نظر گرفتن اثر متغیرهای مستقل دیگر نشان می‏دهد.

در مجموع، یافته‏های فوق، به این معناست که در صورت تداوم تغییر در متغیرهای مستقل این پژوهش، همچنان می‏توان شاهد کاهش نرخ‏های باروری بود؛ زیرا هنوز در برخی از استان‌های کشور، نرخ باروری بالاتر از سطح جایگزینی است که تغییر در میزان‌های متغیرهای نامبرده می‏تواند باروری را در این استان‌ها نیز تحت تأثیر قرار داده، آن‌ها را به سوی افت و کاهش باروری سوق دهد. از سوی دیگر، تشدید و تداوم روند تغییراتی که هم‌اکنون در اوضاع متغیرهای مستقل این پژوهش ملاحظه می‏گردد، می‏تواند بر روند باروری در شهرهایی که نرخ باروری در آن‌ها طی سال‏های اخیر کاهش چشمگیری داشته است، نیز تأثیرگذار بوده و آن‌ها را به زیر سطح جایگزین تنزّل دهد. بنابراین، توجه به موضوع باروری و کاهش آن از اهمیت خاصی برخوردار است.

 

نتیجه‏گیری

هدف اصلی این پژوهش، کشف ارتباط میان متغیرهای دینداری، سکولاریسم، فردگرایی و ارزش‏های خانوادگی و تغییرات رخ داده در آن‌ها با نرخ‏های متفاوت باروری در مراکز مختلف استانی کشور است. داده‏ها نشان داد که تفاوت‏های میان نرخ‏های باروری در استان‌های کشور را می‏توان با تفاوت‏هایی که بین میزان‌های گوناگون متغیرهای دینداری، سکولاریسم، فردگرایی و ارزش‏های خانوادگی در استان‌های مذکور وجود دارد، هم‏رابطه و همبسته دانست؛ بدین‏ترتیب که نرخ‏های بالای باروری در میان برخی از مراکز استان‌ها، با میزان دینداری بالاتر، سکولاریسم کمتر، فردگرایی پایین‏تر و توجه بیشتر به ارزش‏های خانواده مرتبط بوده، نرخ موالید را در سطوح بالاتر نگاه می‏دارند. این موضوع با نتایج حاصل از تحقیقاتی که در راستای تبیین دقیق‏تر موضوع باروری و افت آن انجام گرفته، همراستاست. لستق و وندکا از نخستین افرادی هستند که تبیین‏های صورت گرفته پیرامون باروری را ناکافی و تفسیرهای مرتبط با تغییرات فرهنگی را در این باره مؤثرتر می‏دانند. آن‌ها در تحقیقات خود به این نتیجه دست یافتند که تغییرات در نرخ‏های باروری در اروپا محصول تغییراتی است که در حوزه‏ ارزش‏های خانوادگی رخ داده است. از نظر لستق و وندکا عمده‏ این تغییرات در حوزه‏های ارزش‏های خانواده، فردگرایی و دینداری رخ داده است. تحقیقات پس از این دو محقق مؤید بیشتر نتایج فوق است. نیلز در تحقیقی در 2005، به این نتیجه می‏رسد که تغییرات فرهنگی رخ داده در دهه‏های اخیر، تاحدی تغییر در نرخ‏های باروری را تبیین می‏کند. در ایران نیز، تحقیق عنایت و همکاران (1389)نشان داد که عوامل فرهنگی بهترین توضیح‏دهنده‏ سطوح متفاوت باروری بین دو نسل مادران و دختران‏شان است.

از سوی دیگر، نتایج این پژوهش نشان داد که فردگرایی بیش از سایر متغیرهای مستقل این پژوهش؛ یعنی سکولاریسم، دینداری و ارزش‏های خانوادگی، تغییرات اخیر رخ‌داده در نرخ‏‏های باروری کشور را تبیین می‏کند. این نتایج همراستا با یافته‏های سایر تحقیقاتی است که اخیرا به شناسایی مهم‏ترین عامل تأثیرگذار بر افت باروری اقدام نموده‏اند. برای نمونه، هارا در پژوهش خود (2008) به موضوع بی‏فرزندی در کشورهای آلمان و ژاپن پرداخته و شواهدی از کاهش باروری و افزایش بی‏فرزندی را در این کشورها نشان می‏دهد. وی در پژوهش خود به این نتیجه دست یافت که گسترش آزادی و نیل به استعدادهای فردی و خودشکوفایی یا فردگرایی، اصلی‏ترین عامل افت باروری در دهه‏های اخیر است. عباسی شوازی و علی‏مندگاری نیز در تحقیقی در ایران به این یافته رسیدند که افزایش استقلال زنان در دو بعد اطلاعاتی و جابه‌جایی، رابطه‏ای معکوس با باروری آن‌ها دارد؛ درحالی‏که نحوه‏ اتخاذ تصمیم زوج‏ها به صورت مشارکتی در موضوع‌های متفاوت خانوادگی، به باروری سطح پایین و افزایش میزان استفاده از وسایل پیش‏گیری از بارداری منجر می‎شود. نتایج کلی نشان می‏دهد که زنان مستقل‏تر، باروری پایین‏تری را تجربه کرده‏اند.

در مجموع، داده‏های بالا بیانگر آنند که برای تبیین و توضیح دقیق‎‏تر موضوع باروری و افت آن ‏باید به متغیرهای فرهنگی به عنوان یکی از عوامل اصلی تأثیرگذار بر باروری و تغییرات اخیر آن توجه کرد. توجه به این موضوع، یاری‏دهنده‏ مسؤولان و کارگزارانی است که خواهان دگرگونی در تغییرات جدید رخ داده در نرخ‏های باروری هستند.

 

پیشنهادها

براساس داده‏های حاصل از این پژوهش، مشاهده شد که تفاوت در میزان‌های سکولاریسم، دینداری و ارزش‏های خانوادگی و سطوح گوناگون توجه به آن‌ها در مراکز مختلف استانی کشور، تفاوت‏هایی را در نرخ‎‏های باروری این استان‌ها ایجاد می‏کند. بنابراین، می‏توان با استفاده از برنامه‏های مختلفی که در جهت حفظ و نیز تقویت وضع موجود، به نفع نرخ‏های بالای باروری در شهرها و استان‌هایی که هم‏اکنون از میزان موالید بالاتری برخوردارند، طراحی می‏شوند، برای افزایش باروری و یا جلوگیری از کاهش بیشتر آن، در گام اول بهره گرفت. این موضوع، برای مثال می‏تواند به واسطه‏ تبلیغ در رسانه‏های مختلف از جمله صدا و سیما و یا آموزش در مدارس و دانشگاه‏ها، حوزه‏های علمیه و نیز در اجتماعاتی که تحت نظر رهبران دینی هدایت می‏شوند، صورت پذیرد؛ مثلاً با تأکید بر گزاره‏های دینی، شناسایی و آسیب‏شناسی مؤلفه‏هایی از فرهنگ غربی مانند فردگرایی مفرط و سکولاریسم که با متن صریح اسلام تناقض دارند، و با تأکید بر ارزش‏های اصیل خانوادگی، که به‏ویژه طی چند دهه‏ قبل از سوی رسانه‏های بیگانه که تا حد زیادی سعی نموده‏اند بنیان‌های آن را دچار تزلزل سازند، آسیب دیده است، می‏توان به اجرای هدف فوق اقدام نمود. چنین عملی، احتمالاً مانع از کاهش بیشتر سطح اعتقادات خانوادگی می‏گردد، که می‏تواند پشتیبان ستون‏های خانوادگی باشد.

دوم، جلوگیری از ورود مؤلفه‏هایی از سکولاریسم، فردگرایی و سایر ارزش‏هایی است که بر خانواده و بنیان آن تأثیرگذارند. این در حالی است که امروزه چنین عملی، به واسطه‏ برتری رسان‌های کشورهای صادرکننده‎ ارزش‌های ضد خانواده، تا حد زیادی سخت‏تر شده است. بنابراین، تأکید بر ارزش‏های منتج از دین اسلام، که در عین در نظر گرفتن فردیت، آزادی و ارزش‏های انسانی، بر استحکام و تداوم خانواده، به عنوان شاخصی از سلامت جامعه، که در نهایت به سود و نفع خود افراد تشکیل‏دهنده‏ آن جامعه است، تأکید دارد، می‏تواند اقدامی برای جلوگیری از رشد فزاینده و بی‏رویه‏ شاخصه‏های فردگرایی، سکولارسیم و تغییر ارزش‏های خانوادگی باشد. این موضوع می‌تواند تا حدی به معنای برگشت به سنت‏های دیرین جامعه‏ ایران باشد، که در سال‏ها و دهه‎های اخیر، به لحاظ برخی از ویژگی‏هایش پیرامون خانواده دچار تغییر و دگرگونی شده است.



[1] Koropeckyj-Cox

[2] Giranda, Luk

[3] Hansen & Slagsvold

[4] 06/08/1392: پایگاه اطلاع‏رسانی دفتر مقام رهبری.

[5] شواهد نشان می‏دهند که تحولات باروری در ایران از تغییر سیاست‏های جمعیتی مستقل بوده است (عباسی‏شوازی و علی‏مندگاری، 1389: 32).

[6] Becker

[7] Atoh

[8] Lesthaeghe

[9] Preference Theory

[10] Vitali

[11] Reynolds & Mansfield

[12] Fjneman

[13] Green & Deschamps

[14] Schimmack

[15] Allik & Realo

[16] Lesthaeghe

[17] Meekers

[18] Beck

[19] Ester, Halman & DeMoor

[20] Thornton

[21] Memani & Mathiti

[22] December

[23] Ramu

[24] individual autonomy

[25] Moaddel

[26] Fukuda

[27] Parsons & Bales

[28] از سویی باروری پایین، خود به گونه‏ای مستقیم و غیرمستقیم بر تغییرات خانوادگی مؤثر است (اتوه، 2008: 26).

[29] برای نمونه در 1995، زوج‏های بریتانیایی، تحقق کارآمد نقش‏های نان‏آور و خانه‏دار را به عنوان مهم‏ترین نیاز ازدواج موفق می‏دانستند؛ اما تا 1970 این تمرکز تغییر یافت. در 1970 در پاسخ به همین سؤال در یک نظرسنجی، مردان و زنان احساس می‏کردند که مهم‏ترین نیاز، عشق ورزیدن شوهران و همسران نسبت به همدیگر است (گورر[29]، 1971). اکثر مطالعات اخیر نیز این تغییر را تأیید می‏کنند (رینولد و مانسفلد، 1999: 29). مطالعه در 34 کشور در سراسر جهان نشان داد که جاذبه‏ دوطرفه و عشق، در 34 فرهنگ از 37 فرهنگ مطالعه شده، در میان سه عامل اول انتخاب همسر قرار دارد (بوس و دیگران، 1999). در ایران نیز تعداد کسانی که عشق را مبنای ازدواج می‏دانند، در بین سال‏های 2000 تا 2005 از 49 درصد به 54 درصد افزایش یافته است (معدل، 2010: 536).

[30] Wildeman & Percheski

[31] Musick

[32] Shor

[33] Lee

[34] Pankhurst & Houseknecht

[35] Goldscheider

[36] Berman & Stepanyan

[37] Thornton & Camburn

[38] Rostosky

[39] Meier

[40] Sigle-Rushton & McLanahan

[41] Eggebeen & Dew

[42] Pearce

[43] Regnerus

[44] Uecker & Stokes

[45] Parnell , Swicegood & Stevens

[46] Berman

[47] Hacker

[48] unmarried cohabitation

[49] extramarital

[50] Neels

[51] Wu & Balakrishnan

[52] Axinn

[53] Kiernan & Estaugh

[54] Clarkberg

[55] Moors

[56] McRae

[57] Nock

[58] Clarkberg

[59] Weston

[60] Parker

[61] Mitchell & Gray

[62] Hakim

[63] برای سنجش این متغیر از گویه های واقع در صفحات ذیل استفاده شده است: 64، 98، 107، 108، 109، 110و111.

[64] برای سنجش این متغیر از گویه های واقع در صفحات ذیل استفاده شده است: 66، 97، 106 و119.

[65] برای سنجش این متغیر از گویه‌های واقع در صفحات ذیل استفاده شده است: 184، 188، 189، 193، 194، 195، 196و 197.

[66] برای سنجش این متغیر از گویه‌های واقع در صفحات ذیل استفاده شده است: 73، 87، 183، 185، 186، 187، 190، 191 و 192.

[67] برای سنجش این متغیر از گویه‌های واقع در صفحات ذیل استفاده شده است: 67، 70، 86، 123.

[68] کم، متوسط و زیاد.

[69] بسیار کم، کم، متوسط، زیاد و بسیار زیاد.

[70]Own-children method: این روش یکی از روش‏های غیرمستقیم باروری است که می‏تواند برای برآورد شاخص‏های باروری برای سال‏های قبل از سرشماری به کار رود. این روش در کشورهایزیادی استفاده شده و نتایج قابل اعتمادی به دست داده است. 

منابع
اعظم‏آزاده، م. و ع.، توکلی. (1386). «فردگرایی، جمع‌گرایی و دینداری»، فصلنامه‏ انجمن ایرانی مطالعات فرهنگ و ارتباطات، ش 3، صص101-125.
اینگلهارت، ر. (1373). تحول فرهنگی در جامعه پیشرفته صنعتی، ترجمه: مریم وتر، تهران: کویر.
آراسته‏خو، م. (1381). فرهنگ اصطلاحات علمی- اجتماعی، تهران: انتشارات چاپخش.
آربلاستر، آ. (1377). لیبرالیسم غرب؛ ظهور و سقوط، ترجمه: عباس مخبر، تهران: مرکز.
بابک، ا. (1377). مدرنیته، و اندیشه انتقادی، تهران: نشر مرکز تهران.
بهنام، ج. (1383). تحولات خانواده؛ پویایی خانواده در حوزه‏های فرهنگی گوناگون، مترجم: محمدجعفر پوینده، تهران: نشر ماهی.
بیات، ر. (1381). فرهنگ واژه‏ها، تهران: مؤسسه‏ اندیشه و فرهنگ دینی.
پارسونز، ت. (1363). «ساختار اجتماعی خانواده»، در: جزف. حییم آبراهام؛ مبانی و رشد جامعه‏شناسی، ترجمه:‏ حسن پویان، تهران: چاپخش.
ترز. ال، بیکر. (1386). نحوه‏ انجام تحقیقات اجتماعی، ترجمه:‏ هوشنگ نایبی، تهران: نشر نی.
چلبی، م. (1375). جامعه‏شناسی نظم (تشریح و تحلیل نظری نظم اجتماعی)، تهران: نشر نی.
دورکیم، ا. (1363). درباره‏ تقسیم کار اجتماعی، ترجمه‏ باقر پرهام، تهران: کتابسرای بابل.
روشه، گی. (1376). جامعه‏شناسی تالکوت پارسونز، ترجمه:‏ عبدالحسین نیک‏گهر،  تهران: انتشارات تبیان.
سلطانی، م. (1390). «الگوی ساختار خانواده‏ مطلوب از دیدگاه اسلامی»، معرفت فرهنگی اجتماعی، سال دوم، شماره‏ سوم، ص143-172.
عباسی‏شوازی، م.ج. و عسکری ندوشن، ع. (1384). «تغییرات خانواده و کاهش باروری در ایران، مطالعه‏ موردی استان یزد»، نامه‏ علوم اجتماعی، ش 25، ص25-75.
عباسی‏شوازی، م.ج. و علی‏مندگاری، م. (1389). «تأثیر ابعاد متفاوت استقلال زنان بر رفتار باروری آن‌ها در ایران»، پژوهش زنان، دوره 8، ش1، ص31-51.
عباسی‏شوازی، م.ج.، خواجه‏صالحی، ز. (1392). «سنجش تأثیر استقلال، مشارکت اجتماعی و تحصیلات زنان بر تمایل به فرزندآوری (مطالعه‏ موردی شهر سیرجان)»، نشریه‏ زن در توسعه و سیاست، دوره‏ 11، ش 1، ص45-64.
عطایی‏سعیدی، ح. (1391). «تغییر در الگوهای جهانی سلامت و بیماری: انتقال جمعیتی و انتقال اپیدمیولوژیک»، فصلنامه‏ تاریخ پزشکی، سال چهارم، شماره یازدهم، ص11-44.
عنایت، ح. و دیگران. (1390). «مطالعه‏ رفتار و نگرش باروری دو نسل مادران و دختران و عوامل فرهنگی مرتبط با آن»، پژوهشنامه‏ جامعه‏شناسی جوانان، سال اول، شماره‏ اول، ص97-118.
کاسیرر، ا. (1370). فلسفه‏ روشنگری، ترجمه‏ یدالله موقن، تهران: نیلوفر.
کیویستو، پ. (1378). اندیشه‏های بنیادی در جامعه‏شناسی، ترجمه: منوچهر صبوری، تهران: نشر نی.
گیدنز، آ. (1377). پیامدهای مدرنیت، ترجمه:‏ محسن ثلاثی، تهران: انتشارات مرکز.
مشفق، م. و همکاران. (1391). «چشم‏انداز تحولات جمعیتی ایران: لزوم تجدیدنظر در سیاست‏های جمعیتی»، فصلنامه‏ شورای فرهنگی- اجتماعی زنان و خانواده، سال چهاردهم، ش 55، ص151-172.
معیدفر، س. و صبوری‏خسروشاهی، ح. (1389). «بررسی میزان فردگرایی فرزندان در خانواده»، پژوهشنامه‏ علوم اجتماعی، سال چهارم، شماره‏ چهارم، ص 93-110.
میشل، آ. (1354). جامعه شناسی خانواده و ازدواج، ترجمه:‏ جمشید بهنام، تهران: دانشکده‏ علوم اجتماعی و تعاون.
نائبی، ه. و آزادارمکی، ت. (1385). «سکولاریسم و رابطه‏ آن با تحصیلات عالی، مطالعه‏ موردی: جامعه‏ شهری تهرا»، مجله‏ جامعه‏شناسی ایران، دوره‏ هفتم، ش 3، ص76-93.
وبر، م. (1383). دین قدرت جامعه، ترجمه‏: احمد تدین، تهران: هرمس.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. (1380). پیمایش ارزش‏ها و نگرش‏های ایرانیان، دفتر طرح‏های ملی.
ویلم، ژ. پ. (1377). جامعه‏شناسی ادیان، ترجمه: عبدالرحیم گواهی، تهران: علم.
همیلتون، م. (1377). جامعه شناسی دین، ترجمه: محسن ثلاثی. تهران: تبیان.
هوفستده، گ. (1387). فرهنگ‏ها و سازمان‌ها، برنامه‏ریزی ذهن، ترجمه‏: علی‏اکبر فرهنگی و اسماعیل کاوسی، تهران: انتشارات پژوهشکده‏ تحقیقات استراتژیک.
Adamczyk, Amy, (2007) The effects of religious contextual norms, structural constraints, and personal religiosity on abortion decisions, Department of Sociology, John Jay College of Criminal Justice, 899 10th Avenue, Suite #520, New York, NY 10019, USA, Social Science Research 37.
Allik Juri and Anu Realo, (2004) “Individualism-Collectivism and Social Capital”. Journal of Cross-Cultural Psychology, No 35: 29-49.
Atoh, Makoto. (2008) “The Relevance of Ideational Changes to Family Transformation in Postwar Japan.” pp. 223 –250. In: International Family Change: Ideational Perspectives, edited by Ruk-malie Jayakody, Arland Thornton and William Axinn. New York: Lawrence Erlbaum Associates.
Axinn, W. & Thornton, A. (1993) “Mothers, Children and Cohabitation: the Intergenerational Effects of Attitudes and Behaviour”. American Sociological Review, No. 58, p 233-346.
Beck, U. (1992) Risk Society: Towards a New Modernity. Cambridge: Polity Press.
Becker, Gary S. (1981) A Treaties on the family. Cambridge, Mass: Harvard University Press.
Beeman William, O. (1986) Language, status and power in Iran. Indiana University Press.
Berman, Eli & Iannaccone, Laurence, R. & Ragusa, Giuseppe, (2007) “From Empty Pews to Empty Cradles: Fertility Decline among European Catholics,” National Bureau of Economic Research, No. 18350, p 1-30.
Buss, D. M. Angleitner, A. Asherian, A. Biaggio, A. Blanco-Villasenor, A. Bruchon-Schwreitzer, M. et al. (1990) “International Preferences in Selecting Mates: A Study of 37 Cultures.” Journal of Cross-Cultural Psychology, No. 21, p 15-47.
Clarkberg, M. Stolzenberg, R.M. & Waite, L. (1995) “Attitudes, values and Entrance Into Cohabitational Versus Marital Unions”. Social Forces, No. 74, p 609-632.
Dorbritz, Jurgen. (2005) “Kinderlosigkeit in Deutsch-land und Europa-Daten, Trends und Einstellun-gen”. Zeitschrift für Bevölkerungswissenschaft, No. 30, p 359 – 408. (In German.)
Eggebeen, D. & Dew, J. (2009) “The Role of Religion in Adolescence for Family Formation in Adulthood”. Journal of Marriage and Family, No. 71, p 108 – 121.
Ester, P. Halman, L. & de Moor, R. (1993) Value shift in western societies. In: Ester, P., Halman, L., & de Moor, R. (Eds.) the individualizing society: value change in Europe and North America.Tilburg: Tilburg University Press.
Ester, P. Halman, L. & de Moor, R. (Eds.) (1993) The individualizing society: value change in Europe and North America.Tilburg: Tilburg University Press.
Fjneman Yvoone et al. (1996) “Individualism-Collectivism: An Empirical Study of a Conceptual Issue”, Journal of Cross-Cultural Psychology, No. 27, p 381-402.
Fukuda, Nobutaka, Partnership and Parenthood in Post-transitional Societies. Goldscheider, Calvin, (2006) Religion, family, and fertility: what do we know historically and comparatively? Renzo Derosas and Frans van Poppel (Eds.), Religion and the Decline of Fertility in the Western World, 41-57.
Gorer, G. (1971) Sex and marriage in England today. London: Cox and Wyman Ltd.
Green Eva and Jean Claude Deschamps (2005) “Variation of Individualism and Collectivism within and between 20 Countries: A Typological Analysis”. Journal of Cross-Cultural Psychology, No. 36, p321-339.
Hacker, J. David (1999) “Child Naming, Religion, and the Decline of Marital Fertility in Nineteenth-Century America”, The History of the Family an International Quarterly, Vol. 4, No. 3, p 339–365.
Halman, L. & de Moor, R. (1993) Religion, churches and moral values. In: Ester, P., Halman, L., & de Moor, R. (Eds.) the individualizing society: value change in Europe and North America.Tilburg: Tilburg University Press.
Halman, L. & de Moor, R. (1993) Value patterns and modernity. In (Eds.) Ester, P., Halman, L., & de Moor, R. The individualizing society: value change in Europe and North America. Tilburg: Tilburg University Press.
Hansen, T.B. Slagsvold, et al. (2009) "Childlessness and Psychological Well-Being in Midlife and Old Age: An Examination of Parental Status Effects Across a Range of Outcomes." Social Indicators Research, No. 176, P 1-20.
Hara, Toshihiko. (2008) “Increasing Childlessness in Germany and Japan: Toward a Childless Society”, International Journal of Japanese Sociology, No. 17, p 42-62.
Houseknecht, S. and Pankhurst, P. (2000) Introduction: the religion-family linkage and social change: a neglected area of study. In Houseknecht, S. and Pankhurst, P (Eds), Family, Religion and Social Change in Diverse Societies. Oxford: Oxford University Press, p 1–42.
Kiernan, K. & Estaugh, V. (1993) “Cohabitation: Extra-Marital Childbearing and Social Policy”. Family Policy Studies Centre, Occasional Paper, No. 17, p 1-20.
Koropeckyj-Cox, T. (1988) "Loneliness and Depression in Middle and Old age: Are the Childless more Vulnerable?" Journals of Gerontology Series, No. 53, P 303-312.
Lee, Yookyong. (2009) “Early Motherhood and Harsh Parenting: The Role of Human”, Child Abuse Negl, No. 33, p 625-637.
Lesthaeghe, R. & Meekers, D. (1986) “Value Changes and the Dimensions of Familism in the European Community”, European Journal of Population, No. 2, P 225-268.
Lesthaeghe, Ron. (1983) “A Century of Demographic and Cultural Change in Western Europe”. Popu-lation and Development Review, No. 9, P 411– 436.
McRae, S. (1997) “Cohabitation: A Trial Run for Marriage?” Sexual and Marital Therapy, Vol. 12, No. 3, P 259-273.
Meier, A.M. (2003) “Adolescents’ Transition to first Intercourse, Religiosity and Attitudes about Sex”. Social Forces, No. 81, P 1031–1052.
Memani, Patience & Mathiti, Vuyisile, (2003) “A Comparative Study of the Marital Attitudes of Students from Divorced, Intact and Single-Parent Families”. Unversity of the Western Cape, No. 6, P 1-85.
Mitchell, Deborah & Gray, (2004) “Declining Fertility: Intentions, Attitudes and Aspirations” Journal of Family Issues, No. 31, p 1481-1506.
Moaddel, Mansoor.(2010)“Religious Regimes and Prospects for Liberal Politics: Futures of Iran, Iraq and Saudi Arabia”, Population Studies Center, No. 37, p 1-23.
Musick, K. (2002) “Planned and Unplanned Childbear-ing among Unmarried Women”, Journal of Marriage and Family, No. 64, P 915 – 929.
Neels, Karel, (2005) “Fertility Postponement: Cultural Dynamics or Structural Change”, Population Studies, No. 25, p 72-94.
Nock, S.L. (1995) “A Comparison of Marriages and Cohabiting Relationships”, Journal of Family Issues, No. 16, P 53-76.
Parnell, A.M. Swicegood, G. & Stevens, G. (1994) “Nonmarital Pregnancies and Marriage in the United States”. Social Forces, No. 73, p 263 – 287.
Parsons, Talcott. (1966) Societies: Evolutionary and Comparative Perspectives. Englewood Cliffs: Pren-tice Hall.
Pearce, L.D. (2002) “The Influence of Early Life Course Religious Exposure on Young Adults’ Dispositions Toward Childbearing”. Journal for the Scientific Study of Religion, No. 41, P 325 – 340.
Ramu, G.N. (1984) "Family Background and Perceived Marital Happiness: A Comparison of Voluntary Childless Couples and Parents." Canadian Journal of Sociology, No. 9(1), P 47-67.
Regnerus, M. (2007) Forbidden fruit: Sex and religion in the lives of American teenagers. New York: Oxford University Press.
Reynolds, Jenny & Mansfield, Penny. (1999) “The Effect of Changing Attitudes. To Marriage on Its Stability”, Research Series, Vol. 1, No. 2, p 99.
Rostosky, S.S. Wilcox, B.L. Comer Wright, M.L. Randall, B.A. (2004) “The Impact of Religiosity on Adolescent Sexual Behavior: A Review of the Evidence”. Journal of Adolescent Research,No.19, P 677–697.
Sigle-Rushton, W. & McLanahan, S. (2004) Father absence and child well-being: A critical review. In D. P. Moynihan, T. M. Smeeding, & L. Rainwater (Eds.), the future of the family (pp. 116 – 155). New York: Russell Sage Foundation.
Thornton, A. & Camburn, D. (1989) “Religious Participation and Adolescent Sexual Behaviors and Attitudes”. Journal of Marriage and the Family, No. 51, P 641 – 653.
Thornton, A. Axinn, W. Hill, D. (1992) “Reciprocal Effects of Religiosity, Cohabitation and Marriage”. American Journal of Sociology, No. 96, P 868-894.
Vitali, Agnese & et al. (2008) “Preference Theory and Low Fertility: A Comparative Perspective” Euopean Demographic Research papers, No. 5, p 1-36.
Wildeman, Christopher & Percheski, Christine. (2009) “Associations of Childhood Religious Attendance, Family Structure, and Nonmarital Fertility Across Cohorts”, Journal of Marriage and Family, No. 71, P 1294-1308.
Chesnais, Jean- Claude. (1998) “Below-Replacement Fertility in the European Union (EU-15): Facts and Policies, 1960–1997”. Review of Population and Social Policy. No. 7, P 83-101.
Adsera, Alicia. (2004) Marital Fertility and Religion: Recent Changes in Spain. IZA Discussion Paper No. 1399.