A Study of Social Reflexivity among Youths in City of Yazd

Authors

1 Assistant Professor, Department of Sociology, Yazd University, Iran

2 MA. student of Sociology, Yazd University, Iran

Abstract

  Introduction   Living in a modern and global age has many crucial consequences for contemporary social actors. Transnational society or global culture is considered as a consequence of the modernization process, with a dynamic and mobile base, which is reflexivity in social life. Social life is encompassed with this fact that individuals' functions become continuously evaluated, modifying by fresh data, and the elements become fundamentally changed. Reflexivity about self and various aspects of life as well as choosing among different alternatives is an opportunity that modern society offers to people. Therefore, in modern society, humans review continuously their self as how, and what it should be. Reflexivity is a process of self-definition and redefinition by observing and focusing on information about possible ways of life. Reflexivity is a mechanism in human thinking and behavior which sets human action and controls it, of course, this mechanism is different in traditional culture in comparison to modern culture. This paper addresses reflexivity and the related factors among young citizens of Yazd city.     Materials and Methods   The research Approach used in the study was quantitative and the method was survey, with an analytical and descriptive goal. Data was collected by using researcher-designed questionnaire. Sample size was determined to be 384 cases, using Cochran's sample size formula. Multiple cluster sampling was used to sample, dividing the city into different areas of north, south and center area. Research validity is formal validity in which the items were evaluated by sociology professors. The reliability of the scale was evaluated by Cronbach's alpha coefficient which showed that the items are in an internal correlation with each other. The data was analyzed in SPSS software.     Discussion of Results & Conclusions   According to descriptive results, the Mean of reflexivity among respondents was 19/16 which is above of the scale mean (15). Most of respondents had a modest reflexivity ratio. Results showed that it is not significantly different between men and women. But there is a significant relationship between education and income with reflexivity. Mass media and cultural globalization with reflexivity are in a direct relationship, that is, as use of mass media is increased, the ratio of reflexivity increases too. There is a significant relationship between religiosity and reflexivity. Multivariate regression results showed that cultural globalization and religiosity are the most important predictors of reflexivity. These two variables alone explained 17 percent variance of reflexivity variable.   Generally, with respect to research results it can be said that Iranian society is a changing society and is experiencing fast changes in different aspects. This change, which has been accompanied by current structural and cultural transformations in a global scale, have led to a pluralism in the youths' social world life and consequently have formed new attitudes and values among them. One consequence of this situation is the formation and growth of a special kind of personal identity, which has reflexivity at its core. Information and communicative technologies have led people in different areas of the world to become more informed about different lifestyles, values and behavioral norms. The result of this process is the creation of new identities among youth.     Keywords: .

Keywords

Main Subjects


مقدمه

فرآیند جهانی‌شدن از طریق فناوری‌های نوین اطلاعاتی و ارتباطی، دگرگونی‌های عمیقی را در زندگی بشر به وجود آورده است. امروزه کمتر جامعه‌ای را می‌توان یافت که از پیامدهای این فرآیندها بی‌نصیب مانده باشد. تحولات ایجاد شده، نه تنها زندگی مادی، بلکه ابعاد غیرمادی را نیز تحت تأثیر خود قرار داده است. فاصله گرفتن انسان‌ها از منابع هویت‌ساز سنتی و روی آوردن به شیوه‌های جدید زندگی و تفکر، از جمله عواملی است که انسان‌ها را در تعریف کیستی خود، دچار شک و تردید می‌کند (عدلی‌پور و همکاران، 1392: 102). آنتونی گیدنز در بررسی تحولات سه قرن اخیر بعد از صنعتی‌شدن، به توصیف و تبیین تحولات دنیای مدرن و مدرنیته می‌پردازد و چند دهه اخیر را به دلیل گسترش روزافزون نظام‌های تخصصی، مدرنیته متأخر نام می‌نهد. از نگاه او مدرنیته و دگرگونی‌های جهانی فقط مربوط به تغییرات بزرگ در نهادهای بزرگ نیست، بلکه این تغییرات، عواطف و زندگی خصوصی افراد را نیز در بر می‌گیرد (جلایی‌پور و گرامیان‌نیک، 1390: 20). برگر و گیدنز از جمله متفکرینی می‌باشند که به نقش بازاندیشی و تأمل و معرفت در زندگی مدرن پرداختند. گیدنز مشخصه کلیدی جوامع جدید را بازاندیشی می‌داند. در جوامع پیشامدرن غالباً سنت رفتار روزمره را هدایت می‌کرد. یعنی، مرجعیت اعمال پیشین تعیین‌کننده رفتار بود. در حالی که در جوامع مدرن اعمال اجتماعی پیوسته در پرتو اطلاعات جدید مورد بازبینی قرار می‌گیرد (سیدمن، 1391: 193). فرد در جهان کنونی، به کمک تکنیک‌های گوناگون، فرصت‌های متنوعی برای توسعه شخصیت خود فراهم می‌کند (گیدنز، 1377). در چنین شرایطی است که خود به پروژه‌ای بازاندیشانه تبدیل می‌شود؛ پروژه‌ای که از آن طریق، خود در سطح فرد، بازاندیشانه و تغییردهنده می‌شود (گیدنز، 1378). برگر نیز معتقد است جامعه در حال تغییر و تحول، فرد را ناگزیر از بازاندیشی و اتخاذ تصمیم‌های متنوع می‌سازد. بازاندیشی نه تنها معطوف به جهان بیرونی است، بلکه وارد ذهنیت فرد می‌شود و طی فرآیند بازاندیشی، جهان و خود فرد به موضوع آگاهی تبدیل می‌شوند (برگر و دیگران، 1381). به باور لانگمن بازاندیشی مردم را قادر می‌سازد تا به‌طور انفرادی یا به‌طور جمعی هویت‌های خود را تدقیق بکنند (لانگمن[1]، 2003). به بیان دیگر، مردمانی که در مکان‌های مختلف به سر می‌برند، به‌طور روزافزون نسبت به ارزش‌ها و امکاناتی که منشأ تنش در اجتماع آنهاست، حساسیت نشان می‌دهند. جوانان بیشتر از دیگران در معرض جهانی‌شدن و مدرنیته قرار دارند. آنها در فضای مجازی و ابرمتن اینترنت و همچنین وسایل ارتباط جمعی در حرکت‌اند. کسب اطلاعات از این فضاها به نوعی بازاندیشی در مورد خود، شیوه زندگی و تفکر آنها منجر می‌شود.

لش و یوری بازاندیشی را به توانایی افراد برای تأمل انتقادی بر روی این تغییرات و شرایط موجود و همچنین امکان تغییردادن آنها تعریف می‌کنند (لش و یوری[2]، 1994: 32). از نظر استوارت هال نیز سوژه پست‌مدرن هیچ هویت ثابت، ذاتی یا ماندگاری نداشته، هویت او بسیار سیال و نامتمرکز بوده و در ارتباط با ساختارها و نظام‌های فرهنگی پیرامون، دائماً تغییر شکل می‌دهد. وی معتقد است، درون هر فرد پست‌مدرن هویت‌های متناقضی وجود دارد که در جهات متفاوتی امتداد یافته و از سوژه پست‌مدرن، سوژه‌ای با هویت‌های ممکن و موقتی بی‌شمار ساخته‌اند. سوژه‌ای که فقط به خاطر وجود روایتی خودساخته از خود تا حدی احساس یکپارچگی هویتی می‌کند (هال[3]، 1966). این هویت سیال ناشی از تعدد گفتمان‌ها و تکثر معرفت‌های آگاهی و شناختی در دوران جدید می‌باشد، که افراد با منابع متفاوتی برای تعریف خود مواجه هستند.

فرایند بازاندیشی در سطح نهادی و بین فردی تنها مشخصه جوامع جدید نیست، بلکه تعامل یا بازخورد پیوسته میان این دو سطح نیز از جمله این مشخصات است. دانش تخصصی که توسط نهادها ایجاد می‌شود، نه تنها در اعمال نهادی بلکه در رفتارهای فردی نیز به کار گرفته می‌شود. برای مثال، نهادهای همچون دانشگاه، خدمات اجتماعی و روانپزشکی دانش‌هایی درباره زندگی صمیمی به وجود می‌آورند (سیدمن، 1391: 193). انتخاب و بازاندیشی در سبک‌های مختلف زندگی و ارتباطات اجتماعی، آن‌چنان‌که افراد یا گروه‌ها می‌خواهند، سبب گردیده تا پدیده‌هایی که پیش‌تر چندان بروز عینی و آشکاری نداشتند، امروزه به مسأله‌ای اجتماعی تبدیل شوند (خواجه‌نوری و دل‌آور، 1391: 42). از این‌رو، در عصر حاضر، و بیش از هر عصری دیگر، انسان‌ها با منابع هویتی بی‌شماری مواجه‌اند که به دگرگونی در ابعاد هویت سنتی، پیدایش هویت‌های فرهنگی چندگانه، دگرگونی سامانه‌های ارزشی، تغییر شیوه مصرف و سبک زندگی و نوع ارتباطات و تعاملات افراد، منجر شده است (ادیبی و دیگران، 1387: 100).

بنابراین نوگرایی و جهانی­شدن، با ایجاد فرصت‌های ارتباطی وسیع (از طریق رسانه‌های مختلف) بین فرهنگ‌ها، موجب تعاملات وسیع اجتماعی و فرهنگی بین جوامع شده‌اند. این امر سبب گردیده تا مردم جوامع مختلف، از نوع زندگی اعضای جوامع دیگر آگاهی یافته، و از رفتار و اندیشه‌های آنها، ایده‌های جدید دریافت نموده و زندگی خود را با آنها مقایسه کنند. همین مسأله موجب گردیده که اعضای یک جامعه، الگوهای رفتاری متعددی را مشاهده کرده و از این میان، یکی یا ترکیبی از آنها را که در برخی موارد متناقض نیز می‌نمایند، انتخاب کنند. به بیان جامعه‌شناسانه امروزه، گروه‌های مختلف مردم می‌توانند شیوه زندگی خود را تا حدودی آن‌چنان‌که می‌خواهند، برگزینند. لذا در این تحقیق درصدد هستیم تا وضعیت و عوامل مرتبط در بازاندیشی اجتماعی جوانان شهر یزد را مورد بررسی قرار دهیم.

 

تحقیقات پیشین

فرهمند و همکاران (1393) در تحقیق خود به این نتایج دست یافتند که بین جهانی‌شدن، استفاده از فناوری‌های نوین ارتباطی و تحصیلات با بازاندیشی در تعاملات جنسی رابطه معنادار و مثبتی وجود دارد، همچنین نتایج آنها نشان داد که بین درآمد خانواده و شغل پدر با بازاندیشی در تعاملات جنسی رابطه معنی‌داری وجود ندارد. عدلی‌پور و همکاران (1392) در تحقیق خود با عنوان شبکه اجتماعی فیس‌بوک و شکل‌گیری هویت بازاندیشانه به این نتیجه دست یافت که بین مدت زمان عضویت، میزان استفاده، میزان مشارکت، و فعالیت، نوع استفاده و نوع امکانات و قابلیت‌های شبکه اجتماعی فیس‌بوک رابطه معنادار مثبت وجود دارد. همچنین رابطه بین جنسیت و بازاندیشی تأیید شد و نتایج نشان داد که زنان بیشتر از مردان در هویت خود بازاندیشی می‌کنند. بوستانی (1390) در تحقیق خود با عنوان جوانان و هویت بازاندیشانه مطالعه دانشجویان دانشگاه شهید باهنر کرمان به این نتایج دست یافتند: بین استفاده از وسایل اطلاعاتی و ارتباطی، تحصیلات پدر، تحصیلات مادر، جنسیت پاسخگو، محل تولد، هویت مذهبی، استفاده از آنتن ماهواره و منابع اطلاعاتی با متغیر وابسته یعنی (هویت بازاندیشانه) رابطه مثبت وجود داشت. به استثنای متغیر هویت مذهبی و یکی از زیر مجموعه‌های منابع اطلاعاتی؛ یعنی منابع مطالعاتی مذهبی، که این دو متغیر در برابر رشد هویت بازاندیشانه مانع عمده و جدی محسوب می‌شوند. همچنین متغیرهای مقطع تحصیلی، پایگاه شغلی پدر، وضعیت اشتغال مادر و درآمد ماهیانه با هویت بازاندیشانه رابطه‌ای برقرار نکردند. دادگران و همکاران (1390) در مطالعه‌ای که بین دانشجویان دختر دانشگاه آزاد تهران انجام داده‌اند به این نتایج دست یافتند که بین استفاده از اینترنت و هویت بازاندیشانه رابطه معناداری وجود دارد؛ به این ترتیب که هر چقدر میزان استفاده از اینترنت بیشتر باشد، میزان رشد هویت بازاندیشانه نیز افزایش پیدا می‌کند. یافته‌های تحقیق رجبلو و اصغری (1389) نشان می‌دهد که فرضیه کلی پژوهش وجود رابطه معنادار میان جهانی‌شدن و بازاندیشی تعاملات جوانان دانشجوی ایرانی است، که برای پذیرش آن، چهار فرضیه فرعی فردی شدن تعاملات جنسی، پذیرش الگوهای تازه، سطح روابط جنسی و داشتن تجربه‌های گوناگون دوستی با جنس مخالف مورد آزمون قرار گرفته‌اند. یافته‌های پژوهش بر پایه ضریب همبستگی پیرسون نشان می‌دهد میان جهانی‌شدن (عمدتاً رسانه‌های نمایشی) و تعاملات جنسی دانشجویان رابطه وجود دارد. اعظم‌ آزاده و توکلی (1386) درصدد مطالعه چگونگی وضعیت ارزش‌های فردگرایانه- جمع‌گرایانه در بین گروهی از دانشجویان و رابطه آن با گرایش‌های دینی و اشکال بازاندیشی آن برآمده‌اند. رابطه بین شاخص‌ها نشان داد که جمع‌گرایی با همه ابعاد دینداری ارتباط مثبت و معنادار دارد، اما مستقل از بازاندیشی در دین عمل می‌کند. در مقابل، فردگرایی با بعد تجربی دینداری و شاخص‌های بازاندیشی در دین روابط قوی‌تری نشان می‌دهد. یافته‌های تحقیق ذکایی و خطیبی (1385) نشان داد که حضور مستمر و فعال در فضای مجازی و استفاده مداوم از امکانات متعدد و منحصربفرد اینترنت به خصوص تعامل و تبادل اطلاعات با سایر کاربران متعدد و متفاوت، باعث شکل‌گیری و تقویت هویت مدرن و بازاندیشانه در بین کاربران ایرانی خصوصاً کاربران جوان با مصرف حرفه‌ای می‌شود. شالچی (1384) در پژوهشی به بررسی هویت بازاندیشانه و ارتباط آن با رسانه‌ها پرداخته است. نتایج نشان داد هر چه میزان استفاده از رسانه‌ها نزد پاسخگویان بیشتر بوده است، تطابق بیشتری با هویت بازاندیشانه داشته‌اند. همچنین هویت بازاندیشانه با برخی از عوامل پایگاه اجتماعی، مانند پیشینه تحصیلات خانوادگی و منطقه محل سکونت نیز ارتباط مستقیم داشته است.

گراسموک[4] (2009) در تحقیق خود به این نتایج دست یافت که کنشگرانی که حضوری فعال در شبکه‌های اجتماعی (فیس‌بوک) دارند، از فیس‌بوک به عنوان یک نوع زیست‌جهان که از آن آگاهی و شناخت کسب می‌کنند و هویت خود را بر اساس آن شکل می‌دهند. بروکس و وی [5] (2008) در تحقیق خود با عنوان بازاندیشی و تحول هویت جنسی در بین زنان سنگاپوری به این نتایج دست یافتند که، زنان مورد مطالعه درصدد هستند تا باتوجه به ویژگی‌های خاص فرهنگی سنگاپور، یعنی پدرسالاری، اقتدارگرایی و تأثیرات جهانی را با توجه به موقعیت خود بپذیرند. بازشناسی نیازهای متضاد دسته اول و توسل به امیال دسته دوم برای زنان، به عنوان ابزارهای حل مسأله، راهبردی را فراهم می‌سازد که هم بازاندیشانه است و هم پتانسیلی برای تحول هویت خلق می‌کند. کلی[6] (2007) در تحقیق خود که بین دانش‌آموزان انجام داد به این نتیجه دست یافت که استفاده از فیس بوک و شبکه‌های مجازی باعث می‌شود که فرد هویت خود را بر اساس اطلاعاتی که از آنها می‌گیرد مورد بازبینی قرار بدهد. یافته‌های تحقیق کیم [7] (2003) که در بین دانشجویان و دانش‌آموزان انجام شد، نشان می‌دهد که دو گروه به طور بازاندیشانه‌ای، هویت خود را جستجو می‌کنند و خود را فعال فضای آموزشی و آزاد انسانی، توصیف و ارزیابی می‌کنند. بنابراین با توجه به تحقیقات پیشین می‌توان بیان کرد که هویت‌های افراد در دنیای جدید دائماً مورد بازاندیشی و واکاوی قرار می‌گیرد. در دنیای سنتی با توجه به اینکه معیار افراد برای تعریف خود سنت و دین می‌باشد، لذا در این دوران هویت و تعریف فرد از خود تا حدی ایستا بوده است، ولی در دوران مدرن این تعریف از فرد دچار دگرگونی و تحول شده است و کنش‌گران اجتماعی به طور دائم با توجه به اطلاعاتی که از دنیای اطراف می­گیرند، خود را در معرض بازاندیشی قرار می­دهند.

 

چارچوب نظری

به طور کلی، مفهوم بازاندیشی[8] یکی از مفاهیمی است که رویکردهای مختلفی به آن نظر داشته‌اند. در رویکرد کارکردگرایی، لومن[9] (1995) بازاندیشی را خصلت ارتباطات انسانی می‌داند و معتقد است این بازاندیشی به خود مفهوم‌سازی منجر می‌شود. بازاندیشی به مثابه سازکاری عمل می‌کند که به تسهیل سازگاری سیستم با محیط منجر می‌شود. این امر در نتیجه تنظیم پاسخ‌ها و کاهش پیچیدگی صورت می‌گیرد. در واقع بازاندیشی به کنشگران این توانایی را می‌دهد که در مورد بدیل‌های جدید کنش تأمل کنند. مفهوم بازاندیشی در دیدگاه روش‌شناسی مردمی نیز جایگاه خاصی دارد. بخش زیادی از پژوهش‌های این رویکرد، به این سؤال می‌پردازد که چگونه تعامل بازاندیشانه اتفاق می‌افتد. تعامل غالباً دربردارنده بینش خاصی از واقعیت است (به نقل ترنر[10]، 2003).

به‌طور کلی، بازاندیشی گسترده، ناشی از تعامل پویای شماری از تحولات اجتماعی است که از خصیصه مدرنیته متأخر محسوب می‌شود. تغییرات گسترده در ساختار فناوری‌های ارتباطی، به‌طور روزافزونی انسان‌ها را در رودرروی یکدیگر قرار می‌دهد؛ مناسک فردی و فرهنگی جا افتاده را چنان دچار نسبیت می‌کند که دیگر به راحتی نمی‌توان شیوه‌های انجام امور را بدیهی انگاشت. افزایش جریان‌های جهانی تصویرها، ایده‌ها و فرهنگ توده‌ای مصرف که با تغییرات ارتباطی همراه می‌شوند، وضعیت را تشدید می‌کنند. قدرت اتصال‌دهنده سنت و ساختارهای اجتماعی فروکش کرده است و به قول بک، این خود فقدان ساختارهای اجتماعی است که به خصیصه ساختار اجتماعی تبدیل شده و به شکل جامعه فراسنتی و فردیت‌بخش درآمده است (آدامز[11]، 2006).

سازه‌گرایان نیز به بازاندیشی توجه خاصی دارند؛ برگر، چهار خصلت هویت مدرن را بدین‌گونه برشمرد: 1-بازبودگی، در توضیح این مفهوم باید گفت: بی‌تردید ویژگی‌های در فرد وجود دارد که در اثر فرآیند اجتماعی‌شدن اولیه، کم و بیش برای همیشه تثبیت می‌شوند اما فرد مدرن حتی با ورود به مرحله زندگی بزرگسالی همچنان مشخصاً فردی ناتمام باقی به‌ نظر می‌رسد که، افزون بر وجود استعداد عینی وسیع برای تغییرات هویتی بعدی در زندگی فردی، آگاهی ذهنی و حتی آمادگی برای پذیرش چنین تغییراتی نیز وجود دارد. 2- تفکیک‌شدگی، در توضیح این مشخصه برگر این‌گونه می‌گوید چندگانگی جهان‌های اجتماعی در جامعه مدرن موجب می‌شود تا ساختار هر جهان خاص به شکلی نسبتاً ناپایدار و نامطمئن تجربه شود. در اکثر جوامع پیشامدرن، فرد در جهانی بسیار منسجم به سر می‌برد. برعکس فرد مدرن، با توجه به تجربه خود از کثرت جهان‌های اجتماعی، به نسبی‌سازی هر یک از آنها می‌پردازد. در نتیجه، نظم نهادی تا حدی واقعیت خود را از دست می‌دهد و تأکید واقعیت از نظم عینی نهادها، به قلمرو ذهنیت فرد جابه‌جا می‌شود (برگر و دیگران، 1381: 86). 3- اندیشیده ‌بودن یا بازاندیشانه بودن هویت مدرن است. برگر در توضیح این ویژگی اعتقاد دارد کسی که در جهان اجتماعی منسجم و دست نخورده زندگی می‌کند، این کار (اندیشیدن در باب هویت خود) برایش با حداقل تأمل میسر است. در چنین حالتی، پیش‌انگاشته‌های اساسی جهان اجتماعی بدیهی تصویر می‌شوند و به هر حال امکان دارد که به همین‌گونه در زندگی‌نامه افراد، متعارف باقی بمانند. 4- آخرین ویژگی هویت مدرن از نظر برگر فردیت‌یافتگی می‌باشد. در جوامع مدرن فردی که حامل هویت به صورت موجودیت حقیقی خویش است، به‌طوری کاملاً منطقی جایگاه بسیار مهم خویش را در سلسله­مراتب ارزش‌ها احزار می‌کند. از نظر برگر، زندگی در جوامع امروزی، فرد را با چشم‌اندازی پیوسته در حال تغییر از تجارب و معانی اجتماعی رو در رو قرار می دهد و او را به تصمیم‌گیری‌ها و طرح برنامه‌های متنوع و اندیشیدن وا می‌دارد. بدین‌ترتیب، آگاهی مدرن به خصوص آگاهی‌های هوشیار، پرتنش و احتجاج‌آمیز است. گفتنی است که جنبه اندیشیده (بازاندیشانه) هویت مدرن، فقط به جهان بیرونی محدود نمی‌شود، بلکه ذهنیت فرد به ویژه موقعیت وجودی او را نیز دربر می گیرد (برگر و دیگران: 1381). برگر همچنین به مفهوم جهان‌زیست اشاره می‌کند که در جوامع پیشین از درجۀ بالایی از یکپارچگی برخوردار بود. دلیل این یکپارچگی نیز نظمی معنایی بود که تمامی بخش‌های جامعه را در بر می‌گرفت و این نظم وحدت‌بخش، در جوامع پیشین به‌طور معمول نظمی دینی بود. در جوامع مدرن، موقعیت افراد متفاوت می‌شود و فعالیت‌های افراد، آنها را با جهان‌هایی معنایی و تجربی به­طور کامل متفاوت و اغلب ناسازگار، مرتبط می‌کند که این چندگانگی جهان زیست، نه فقط در سطح رفتار، بلکه در سطح آگاهی نیز تأثیرات خاص خود را دارد. برگر این چندگانگی را مرتبط با دو تجربۀ خاص، یعنی شهرنشینی و ارتباط جمعی مدرن می‌‌داند. این چندگانگی به شیوه‌های مختلف در زندگی روزمرة افراد بروز می‌کند و از پیامدهای آن، مسیرهای مختلفی است که فرد باید از آن میان یکی را برگزیند. در واقع، برنامۀ زندگی فرد در جامعۀ جدید، به شدت تحت‌تأثیر این چندگانگی‌ها قرار می‌گیرد. برگر، برنامۀ زندگی را منبع اولیۀ هویت‌یابی فردی می‌داند. این برنامه به‌طور معمول خصلتی باز دارد و به شیوه‌های نامعین تعریف می‌شود (برگر و دیگران: 1381: 81-70).

الریش بک فرآیند بازاندیشی را با مفهوم فردی‌شدن نشان می‌دهد. فردی‌شدن در نظریه بک درباره مدرنیته متأخر نقش اساسی دارد. فردی‌شدن به یگانگی یا تنهایی دلالت نمی‌کند، بلکه به معنای این الزام در مدرنیته متأخر است، که افراد در غیاب یقین‌ها و هنجارهای الزام‌آور و ظهور شیوه‌های جدید زندگی، که به‌طور مداوم در معرض تغییر است، باید خود زندگی‌نامه خود را خلق کند (لاپتن، 1380: 303). بک تحولات اجتماعی را به سه دوره تقسیم‌بندی می‌کند: اول دوره ماقبل مدرن، سپس دوره مدرنیته ساده و نهایتاً مدرنیته بازاندیشانه. مدرنیته ساده با جامعه صنعتی و مدرنیته بازاندیشانه با جامعه مخاطره‌آمیز هم‌خوانی دارد. بک معتقد است در دوران جدید، افراد، فارغ از ساختارها، به‌طور بازاندیشانه‌ای بیوگرافی و هویت خود را می‌سازند. وی به فرآیند هویت‌سازی و روند فردی‌شدن جایگاه اجتماعی افراد در جامعه مدرن اشاره می‌کند و معتقد است که طبقات و اقشار اجتماعی در این جوامع، دیگر معیار تعیین‌کننده جایگاه افراد نیستند. بک همچنین بر این امر تأکید می‌کند که تحولات اجتماعی و اقتصادی اخیر، خود مستقل و خودمختار را به گونه‌ای ساخته است که به‌طور روزافزونی از ساختارهای فرهنگی و مادی مستقل می‌شود. در واقع جامعه مخاطره‌آمیز[12]، بستر چنین تحولاتی است (بک[13]، 1999).  

گیدنز معتقد است که بازاندیشی در زندگی اجتماعی دربرگیرنده این واقعیت است که کارکردهای افراد پیوسته بازسنجی می‌شوند؛ یعنی با اصلاح به وسیله داده‌های تازه، ویژگی‌های آن به‌گونه اساسی دگرگون می‌شود. گیدنز بر این باور است که در جامعه مدرن، انسان‌ها با آفرینش و اصلاح هویت خود، چه‌بودن و چگونه این‌شدن خود را پیوسته بازنگری می‌کنند. همه صورت‌های زندگی، کم و بیش، با دانشی که کنش‌گران از این صورت‌ها دارند، ساخته می‌شود و از دید گیدنز، بازاندیشی مدرنیت با تولید پیوسته خودشناسی پی‌درپی ارتباطی مستقیم دارد (گیدنز، 1387). از نظر گیدنز ویژگی مدرنیته نه اشتها برای چیزهای نو، بلکه فرض بازاندیشی درباره همه­چیز است که البته خود بازاندیشی را نیز دربر می‌گیرد. این بازاندیشی تحت تأثیر چهار عامل قرار می‌گیرد: نخست، قدرت است؛ قدرت، محقق دانش را در خدمت منافع گروهی قرار می‌دهد؛ دوم، به نقش ارزش‌ها باز می‌گردد؛ ارزش‌ها مبنای عقلانی ندارند و هر تغییری مبتنی بر بازاندیشی، تحت تأثیر ارزش‌ها نیز قرار می‌گیرد؛ سوم، پیامدهای ناخواسته است؛ بازاندیشی جهان مدرن، امکان مسدود شدن پیامدهای ناخواسته را از بین برده و هر زمان احتمال وقوع آنها وجود دارد؛ چهارم، گردش دانش اجتماعی است؛ دانشی که به گونه‌ای بازاندیشانه در شرایط بازتولید نظام به کار بسته می‌شود (گیدنز، 1380: 45-44). گیدنز معتقد است که در جوامع معاصر تکثرگرا، متنوع و در حال تغییر، جایی که همه چیز مورد مداقه قرار می‌گیرد، خود به پروژه‌ای بازاندیشانه تبدیل می‌شود، وی همچنین به خود، خودسازنده اولویت زیادی می‌دهد؛ پروژه‌ای که از آن طریق، خود در سطح فرد، بازاندیشانه و تغییردهنده می‌شود (گیدنز، 1378). وی بازاندیشی را ویژگی معرف هرگونه کنش انسانی می‌داند و معتقد است همه انسان‌ها با زمینه کنش خود در تماس هستند. کنش انسانی نه مجموعه‌ای از تعامل‌ها، بلکه جریان مداومی است (گیدنز، 1377: 45). گیدنز بازاندیشی در مورد خود را فرآیندی مداوم و فراگیر می‌داند که طی آن، فرد در فواصل زمانی منظم، برحسب اتفاقی که افتاده است به نوعی بازپرسی از خود می‌پردازد (گیدنز، 1378: 113). از دیدگاه گیدنز، بازاندیشی خود وارد محدوده بدن نیز می‌شود و با این رویکرد، بدن دیگر شی منفعلی تلقی نمی‌شود، بلکه بخشی از یک نظام کنشی است. فاعل و سوژه، به‌طور مرتب بر فرآیندهای جسمی خود نظارت دارند و آگاهی از چگونگی بدن، برای دریافتن تمام عیار هر لحظه از زندگی از اهمیت خاصی برخوردار می‌شود (گیدنز، 1378: 114). او به بازاندیشی در حوزه سنت‌ها، عرف، بدن و شیوه‌های درمان می‌پردازد و تحولات در این کانون را معطوف به آینده و تحولات آتی می‌داند (گیدنز، 1378: 113). ظرفیت اجتماعی ایجاد شده برای بازاندیشی به ما اجازه می‌دهد که به عقب برگردیم و خودمان را دوباره در نظر آورده و درباره خودمان بازاندیشی کنیم (کراسلی[14]، 2005: 2).

گسترش شبکه‌ها پست الکترونیکی و اینترنت بر دگرگون‌شدن دیدگاه‌های و ارزش‌های افراد اثر گذاشته‌اند. تعامل بین جهانی‌شدن فرهنگی و جهانی‌شدن فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی موجب تحول در ارکان فرهنگی جوامع و بازاندیشی در آنها توسط اعضای جوامع مختلف شده است. بسیاری از ایده‌های جهانی همچون برابری، حقوق بشر، سوسیالیسم، دموکراسی و مانند آنها از این طریق وارد جوامع گوناگون می‌شوند این بازاندیشی موجب تحول در ابعاد هویت اجتماعی مردم گردیده است به نحوی که افراد به بازسازی هویت خویش (به‌طریق بازاندیشانه) دست‌زده و هویت سنتی آنها به فراخور تأثیرات جریانات جهانی‌شدن و میزان نفوذ در جوامع مختلف دگرگون گشته است. امروزه ما با پدید جدیدی روبه‌رو هستیم که از آن تحت عنوان هویت‌های فرهنگی چندگانه (هونگلادارم[15]، 2002) یاد می‌شود. با جهانی­شدن فرهنگی ارزش‌ها، سنت‌ها و هنجارهای پایدار متعلق به یک یا چند فرهنگ رفته‌رفته به صورت شبکه واحدی از روابط اجتماعی در می‌آید، و در نتیجه، روابط اجتماعی که در گذشته به زمان و مکان خاصی مربوط می‌شد، با گذشتن از مرزها و محدودیت‌ها، ابعاد تازه‌تری پیدا می‌کند. فرهنگ جهانی که در این فضا متبلور می‌شود، فرهنگی متمایز از فرهنگ‌های خاص است که به هویت تاریخی تعلق ندارد و فرهنگی التقاطی، عام و بی‌زمان است. در واقع، جهانی‌شدن فرهنگی موجب تغییرات بنیادین در نظام فرهنگی و شخصیتی و همچنین در روابط اجتماعی می‌شود (اون[16]، 2007: 71). به طور کلی، جهانی‌شدن فرهنگ، پیامد فرایند نوگرایی به شمار می‌آید و یکی از ویژگی‌های اساسی این پدیده که پایه تحرک و پویایی آن به شمار می‌آید، بازاندیشی در ابعاد گوناگون زندگی اجتماعی است. بازاندیشی با تولید دائمی خودشناسی منظم ارتباط مستقیم دارد. در جامعه مدرن، انسان‌ها به طور دائم هویتشان را خلق و تصحیح می‌کنند و چیستی و چگونگی دگردیسی‌شان را مدام مرور می‌نمایند (گیدنز، 1387: 17).

به باور گیدنز شیوه زندگی برای فرد در شرایط مابعد سنت اهمیت می‌یابد (گیدنز، 1387: 120). در شرایط جدید به دلیل وجود گزینه‌های مختلف تحت اختیار افراد برای ساختن هویتشان مردم مجبورند که انتخاب کنند. همه انتخاب‌های افراد، تصمیم‌هایی هستند که آنها نه فقط درباره چگونگی عمل‌کردن بلکه درباره چگونه‌بودن خویش به مرحله اجرا می‌گذارند (گیدنز، 1387: 121). بر این اساس بر این باور هستیم که افراد در فرآیند جهانی‌شدن فرهنگی با استفاده از منابع مختلفی که در اختیار دارند و عمده آنها توسط فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی در اختیار افراد گذاشته می‌شود، دست به انتخاب می‌زنند. بر مبنای این رویکرد افراد در تعامل پویا با نظام جهانی، رفتار خود را به‌طور بازاندیشانه تنظیم می‌کنند (خواجه‌نوری و مقدس، 1388: 9). مدرنیته از نظر گیدنز سبب می‌شود که افراد هر چه بیشتر از قید انتخاب‌هایی که سنت به طور معمول در اختیار آنها قرار می‌داده، رها شوند و بدین‌ترتیب، فرد را رو در روی تنوع غامضی از انتخاب‌های ممکن قرار می‌دهد و به‌دلیل آنکه دارای کیفیت غیرشالوده‌ای است، چندان کمکی به فرد ارائه نمی‌دهد تا وی در گزینش‌هایی که باید به عمل آورد، یاری دهد. در دنیای مدرن، منابع هم‌ارز دیگری برای تفسیر کنش در دسترس افراد قرار دارد و همین امر تنوع گزینه‌ها را زیاد کرده است (گیدنز، 1378: 119). علاوه بر این همان‌طور که هویت فرد در جامعه مدرن در معرض دگرگونی قرار می‌گیرد رابطه فرد با دین نیز دستخوش تغییراتی می شود. به‌عبارت دیگر همراه با فردگرایی، دین نیز به موضوعی انتخابی و بازاندیشانه تبدیل می‌شود.

گیدنز می‌گوید مشکل جهانی‌شدن یا تجدد جهانی‌شده با این یا آن ویژگی خاص نیست بلکه ماهیت «بازاندیشانه» تجدد آن را در تعارض با کل سنت قرار می‌دهد که به‌صورت تاریخی و در چارچوب وابستگی با مرزهای هویتی، زمینه‌های فرهنگی و موقعیت‌های محلی ساخته می‌شود (گیدنز[17]، 1994: 82-79). از نظر او بیشتر موقعیت‌های زندگی مدرن، با دین به‌صورت نفوذ حاکم بر زندگی روزانه، سازگاری ندارند. بخشی از این واقعیت به دانش بازاندیشانه سازمان داده‌ شده و تحت تسلط مشاهده‌های تجربی و اندیشه منطقی برمی‌گردد. این دانش مبتنی بر فناوری‌های مادی و اصول اجتماعی است. دین و سنت همیشه داری پیوند نزدیک با یکدیگر بوده و بازاندیشی زندگی مدرن که مغایرت مستقیم با سنت دارد، سنت را بیشتر از دین تضعیف کرده است (گیدنز، 1377: 130).

می‌توان گفت که مسؤولیت برساختن هویت شخصی به خود فرد واگذار شده و فرد باید در جریان زندگی روزمره آن را برساخته و به طور دائم مورد بازاندیشی قرار دهد. یکی از پدیده‌هایی که جایگاه کانونی در نظریه گیدنز و اهمیت اساسی برای پژوهش حاضر دارد، تجربه باواسطه است. این پدیده البته منحصر به دوران مدرن نیست، اما در دنیای مدرن، در پناه فناوری‌های نوین اطلاعاتی و ارتباطی صورت تازه‌ای به خود گرفته است. هر چند هر نوع تجربه بشری، در عمل از طریق اجتماعی‌شدن و بخصوص از طریق زبان گفتاری، باواسطه است، در عصر مدرن، توسعه و ایجاد رسانه‌های ارتباط جمعی نقشی بسیار مهم در تحول روابط زمانی- مکانی و افزایش گسترده تجربیات با واسطه انسان‌ها ایفا می‌کند. گیدنز تجربه باواسطه را درگیری تأثیرات زمانی- فضایی دوردست با تجربیات حسی آدمی تعریف می‌کند. از نظر وی، یکی از مختصات عمده و عوارض افزایش تجربیات با واسطه بی‌شمار در عصر جدید، ورود سرزده یا ناخواسته رویدادهای دوردست به دنیای ذهنی و فکری هر روزه مردم است. بدیهی است که این امر به مدد وسایل ارتباط جمعی روی می‌دهد (گیدنز،1380). و این وسایل ارتباط جمعی باعث می‌شوند که شخص زندگی‌اش را دربردارنده تأمل و بازاندیشی در عرصه‌های مختلف قرار بدهد.

در یک جمع‌بندی کلی از نظریه‌های بالا، می‌توان گفت که منظور از بازاندیشی، ترکیب اندیشه و کنش است، به نحوی که ضمانت سنت و عرف را در پی نداشته باشد؛ یعنی بازاندیشی از نوع دوره مدرن مورد نظر گیدنز، با شرایطی که تحت آن، تردید و تجدید نظر پایدار در زندگی اجتماعی حاصل می‌شود. این شرایط عبارتند از: منابع و بسترهای تازه؛ از قبیل رسانه‌های جهانی، فضای مجازی، فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی و دانش‌های جدید. این منابع و بسترها باعث تکثر مراجع و زمینه‌های عمل می‌شود و در نتیجه بازاندیشی را در پی می‌آورند. در واقع، آنچه گیدنز و برگر در بحث از بازاندیشی به آن اشاره دارند، فضاهای جدید و مدرنی است که انسان عصر جدید با قرار گرفتن در آن، اقدام به تأمل و بازاندیشی می‌کند. بر این اساس، می‌توان پیش‌بینی کرد که هر چه افراد بیشتر در معرض حاملان مدرنیته قرار گیرند، بیشتر به بازاندیشی می‌پردازند. همچنین متغیرهای زمینه‌ای (جنس، تحصیلات و درآمد) با توجه به تحقیقات پیشین تحقیق انتخاب شدند. در بررسی رابطه جهانی‌شدن فرهنگی و بازاندیشی از نظریه هونگلادارم (2002) استفاده شده است. جهانی‌شدن فرهنگی از طریق گسترش وسایل ارتباط جمعی و سبک‌های متفاوت زندگی، رفتارهای افراد را تغییر داده و افراد پیوسته بر اثر نفوذ چنین پدیده‌هایی از "خود" تعریفی مجدد ارائه می‌کنند و حتی آن را تغییر می‌دهند. پیشرفت‌های وسایل ارتباط جمعی افراد را به طور مداوم با امکانات و موقعیت‌های جدیدی مواجه می‌کند که در نهایت به تغییر در افق زندگی آنها منجر شده و دامنه و محدوده تعاملات اجتماعی آنها را دگرگون می‌کند.

 

فرضیات

بین میزان بازاندیشی زنان و مردان تفاوت وجود دارد.

بین سطح تحصیلات و بازاندیشی رابطه وجود دارد.

بین سطح درآمد خانواده و بازاندیشی رابطه وجود دارد.

بین میزان استفاده از وسایل ارتباط جمعی و بازاندیشی رابطه وجود دارد.

بین میزان دینداری و بازاندیشی رابطه وجود دارد.

بین جهانی شدن فرهنگی و بازاندیشی رابطه وجود دارد.

 

روش تحقیق

پژوهش حاضر با رویکرد کمّی و شیوه پیمایشی اجرا شده است. جامعه آماری شامل جوانان 15 تا 29 سال شهر یزد است که بر اساس فرمول کوکران 384 نفر از آنها به عنوان نمونه انتخاب شد. نمونه‌گیری نیز به روش خوشه‌ای چند مرحله‌ای است. داده‌های مورد نیاز در این مطالعه به کمک پرسشنامه گردآوری شد. روایی[18] ابزار سنجش از نوع صوری[19] مورد ارزیابی قرار گرفت؛ در روایی صوری گویه‌ها و طیف‌های به کار گرفته شده در پرسشنامه در اختیار تعدادی از جامعه‌شناسان و کارشناسان قرار گرفت و از آنان خواسته شد تا نظر خود را اعلام کنند. جهت اطمینان از پایایی[20] طیف‌های موجود در پرسشنامه نیز از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شد.

 

جدول1- ضریب آلفای کرونباخ متغیرها و تعداد گویه‌های هر متغیر

متغیر

تعداد گویه‌ها

آلفای کرونباخ

بازاندیشی

6

78/0

جهانی­شدن فرهنگی

8

72/0

دینداری

9

89/0

 

نتایج جدول 1 نشان می‌دهد که مقدار آلفای کرونباخ بین متغیرهای تحقیق بالاتر از 07/0 می‌باشد که نشان دهنده همبستگی درونی بالا بین گویه‌های تحقیق می‌باشد.

 

تعریف متغیرها

بازاندیشی: بازاندیشی دربردارنده تأمل و بازاندیشی در عرصه‌های مختلف زندگی، نگاهی نقادانه به الگوهای رفتاری و حیطه‌های گوناگون زندگی روزمره است (عدلی‌پور و همکاران، 1392: 114). همچنین بازاندیشی را می‌توان به توانایی افراد برای تأمل انتقادی بر روی خود و شرایط موجود و همچنین امکان تغییردادن هویت خود براساس اطلاعات جهان پیرامون تعریف کرد. برای عملیاتی‌کردن این متغیر 6 گویه در قالب طیف لیکرت طراحی شد. سطح سنجش این متغیر فاصله‌ای و پرسشنامه محقق ساخته بود که در جدول 2 گویه‌ها آمده است.

جهان گرایی فرهنگی: جهانی‌شدن فرهنگی معطوف به فرآیند فرسایش و نفوذپذیری حدو مرزها و همگون‌ترشدن جهان به‌دلیل گسترش فزآیند فرهنگ یا عناصر فرهنگی معین است (فرانکوآس[21]، 2007: 3). در نتیجه این فرآیند و متأثر از آن نظام‌های معنایی در مقیاسی وسیع از فرهنگی به فرهنگ دیگر انتقال می‌یابد و ساختار و آرایش فضای فرهنگی جهان بسیار پیچیده‌تر می‌شود (قربانی‌شیخ‌نشین، 1382: 190). برای عملیاتی کردن این متغیر از هشت گویه در قالب طیف لیکرت استفاده شد که سطح سنجش این متغیر فاصله‌ای، و پرسشنامه این متغیر نیز محقق ساخته می‌باشد، که در جدول 2 گویه‌های این متغیر آمده است.

دینداری: عبارت است از پذیرش عقاید و احکام دینی به گونه‌ای که شخص دیندار خود را ملزم به تبعیت و رعایت از این مجموعه بداند (حشمت‌یغمایی، 1380: 190). برای سنجش میزان دینداری از 9 گویه استفاده شد، که در قالب طیف لیکرت نمره‌گذاری و سطح سنجش آن فاصله‌ای بوده که پرسشنامه این متغیر نیز محقق ساخته می‌باشد و بعد اعتقادی و پیامدی دینداری بیشتر مورد نظر بوده است.

وسایل ارتباط جمعی: برای سنجش میزان استفاده از وسایل ارتباط جمعی سؤال‌هایی درباره میزان استفاده از تلویزیون، ماهواره، اینترنت، رادیو و مطبوعات پرسیده شد. سطح سنجش این متغیر فاصله‌ای و پرسشنامه محقق ساخته استفاده شد.

 

 

جدول 2- گویه‌های متغیر جهان‌گرایی فرهنگی و بازاندیشی

گویه‌های جهان گرایی فرهنگی

گویه‌های بازاندیشی

علاقه مندم به عضویت انجمن­های جهانی مدافع محیط زیست و صلح جهانی درآیم.

من این آزادی را دارم که بدن خود را با اعمال جراحی به شکل دلخواه درآورم.

باید با تبلیغات رسانه های غربی مقابله کنیم.

من می‌توانم از پیشرفت‌های پزشکی برای تغییر ظاهر خود استفاده کنم.

مسائل ایران مرتبط با مسائل دنیا است.

دوست دارم خودم سرنوشت و صفات خودم را تعیین کنم.

عضویت ایران در سازمان تجارت جهانی منافع فراوانی برای کشورمان در پی دارد.

با توجه به اطلاعاتی که از اینترنت می‌گیرم عملکردهایم را تنظیم می‌کنم.

موسیقی‌ها و ترانه‌های سایر کشورها و ملل را گوش می‌کنم.

انتخاب های امروزم با توجه به تحولات آینده است.

من مایلم برای یک موقعیت کاری به یک کشور دیگر، نقل مکان کنم.

آن چیزی که برای من مهم است تجربه شخصی است، نه چیزی که جامعه و سنت به من بگویند. 

دولت مردان باید زمینه سرمایه‌گذاری خارجی در کشورمان را فراهم بیاورند.

 

فیلم‌های هالیوودی و غربی تضادی با ارزش‌های جامعه ما ندارند.

 

 

 

یافته‌ها

از مجموع پاسخگویان، 200 نفر (1/52 درصد) را مردان و 184 (9/47 درصد) را زنان تشکیل داده‌اند. میانگین سنی پاسخگویان 7/22 سال، محدوده سنی بین 29-15 سال بوده که 6/21 درصد از آنها، در گروه سنی 19-15 سال، 2/43 درصد از آنها در گروه سنی 24-20 و 2/35 درصد در گروه سنی 29-25 بودند. از مجموع 384 پاسخگو، 8/76 درصد مجرد و 2/23 درصد از آنها متأهل بودند. میزان تحصیلات پاسخگویان بدین‌ شرح بوده است: 58 نفر (1/15 درصد) سیکل، 72 نفر (8/18 درصد) دیپلم، 51 نفر (3/13 درصد) فوق‌دیپلم، 135 نفر (2/35 درصد) لیسانس و 68 نفر (7/17) درصد از پاسخگویان فوق لیسانس و بالاتر بوده‌اند.

نتایج جدول 3 نشان می‌دهد، که 24 نفر (2/6) از پاسخگویان دارای بازاندیشی پایین، 280 نفر (9/72%­) از پاسخگویان دارای بازاندیشی متوسط و 80 نفر (8/20%) از پاسخگویان دارای بازاندیشی بالایی بودند. همچنین نتایج جدول 1نشان می‌دهد که میانگین بازاندیشی پاسخگویان 16/19 می‌باشد، که این مقدار از میانگین مورد انتظار مقیاس که برابر با 15 می‌باشد، بالاتر است.

 

جدول3- توزیع فراوانی پاسخگویان بر حسب بازاندیشی

بازاندیشی

فراوانی

درصد فراوانی

میانگین

کم

24

2/6

 

16/19

 

متوسط

280

9/72

بالا

80

8/20

 

 

فرضیه اول: بین بازاندیشی زنان و مردان تفاوت وجود دارد.

اطلاعات جدول 4 نشان می‌دهد که بین زنان و مردان در میزان بازاندیشی تفاوت معنی‌داری وجود ندارد، لذا فرضیه فوق تأیید نمی‌شود.

 

جدول4- آزمون تی برای مقایسه میانگین بازاندیشی به تفکیک جنس

متغیر

گروه‌ها

تعداد

میانگین

انحراف معیار

T

درجه آزادی

سطح معنی‌داری

جنس

مرد

200

46/19

93/3

508/1

382

132/0

زن

184

85/18

94/3

 

 

فرضیه دوم: بین سطح تحصیلات و میزان بازاندیشی رابطه وجود دارد.

نتایج جدول 5 نشان می‌دهد که بین تحصیلات و بازاندیشی پاسخگویان رابطه معنی‌داری وجود دارد و میانگین بازاندیشی پاسخگویانی که تحصیلات فوق‌لیسانس و بالاتر دارند از باقی گروه‌ها بیشتر است. لذا فرضیه فوق تأیید می‌شود.

 

فرضیه سوم: بین سطح درآمد خانواده و بازاندیشی رابطه وجود دارد.

جدول 5 به بررسی رابطه بین میزان درآمد و بازاندیشی پاسخگویان می‌پردازد. نتایج جدول نشان می‌دهد که این فرضیه در سطح معنی‌داری 99 درصد تأیید می‌شود.

 

 

جدول5- آزمون تحلیل واریانس برای مقایسه میانگین بازاندیشی برحسب تحصیلات و درآمد

متغیر

گروه‌ها

تعداد

میانگین

انحراف معیار

 

F

سطح معنی‌داری

بازاندیشی و تحصیلات

سیکل

58

70/17

30/3

281/4

002/0

دیپلم

72

40/18

03/4

فوق دیپلم

51

43/19

51/4

لیسانس

135

64/19

76/3

فوق لیسانس و بالاتر

68

08/20

88/3

بازاندیشی

و

درآمد خانواده

زیر 500 تومان

53

98/18

33/4

891/4

001/0

بین 501 تا 750

93

26/18

58/3

بین 751 تا یک میلیون

89

80/18

75/3

بین یک میلیون تا یک میلیون و پانصد

81

27/19

36/3

بالاتر از یک میلیون و پانصد

68

89/20

50/4

 

 

فرضیه چهارم: بین استفاده از وسایل ارتباط جمعی و بازاندیشی رابطه وجود دارد.

نتایج جدول 6 نشان می‌دهد که بین استفاده از وسایل ارتباط جمعی و بازاندیشی پاسخگویان رابطه معنی‌دار و مثبتی وجود دارد و هر چه میزان استفاده از وسایل ارتباط جمعی در بین پاسخگویان بیشتر شود، میزان بازاندیشی آنها نیز بیشتر می‌شود. لذا با توجه به جدول می‌توان گفت فرضیه فوق تأیید می‌شود.

فرضیه پنجم: بین دینداری و بازاندیشی رابطه وجود دارد.

نتایج ماتریس همبستگی نشان می‌دهد که بین دینداری و بازاندیشی رابطه معنی‌دار و معکوسی وجود دارد، یعنی هر چه میزان دینداری پاسخگویان بیشتر شود، از بازاندیشی آنها کمتر می‌شود. معنی‌داری این رابطه در سطح 99 درصد می‌باشد و مقدار پیرسون آن برابر با 266/0- می‌باشد. لذا فرضیه فوق تأیید می‌شود.

فرضیه ششم: بین جهان‌گرایی فرهنگی و بازاندیشی رابطه وجود دارد.

نتایج جدول 6 نشان می‌دهد که بین جهان‌گرایی فرهنگی و بازاندیشی رابطه معنی‌دار و مثبتی وجود دارد، تفسیر آن بدین گونه می‌باشد که هرچه میزان جهانی‌گرایی فرهنگی پاسخگویان بیشتر باشد، میزان بازاندیشی آنها نیز بیشتر می‌شود. لذا با توجه به نتایج تحقیق فرضیه فوق تأیید می‌شود.

 

 

جدول 6-ماتریس همبستگی متغیرهای تحقیق

متغیر

وسایل ارتباط جمعی

دینداری

جهان‌گرایی فرهنگی

دینداری

**148/0-

 

 

جهان‌گرایی فرهنگی

**210/0

**295/0-

 

بازاندیشی

**138/0

**266/0-

**352/0

                                          ** رابطه در سطح 99 درصد معنادار است.

 

 

به منظور بررسی میزان تأثیر متغیرهای مستقل بر بازاندیشی از آزمون رگرسیون گام به گام استفاده شد. چنانکه در جدول 7 آمده است، در بین متغیرهای مستقل، متغیر جهان‌گرایی فرهنگی بیشترین همبستگی را با بازاندیشی دارد. این متغیر به تنهایی قادر به تبیین بیش از 12/0 از واریانس بازاندیشی می‌باشد، متغیر بعدی که بیشترین همبستگی را با بازاندیشی دارد، دینداری می‌باشد، با وارد کردن این متغیر به معادله رگرسیون مقدار R2 به 153/0 رسیده است، مقدار بتای دینداری (177/0-) بیانگر این می‌باشد که با افزایش یک واحد به سطح دینداری افراد، به مقدار (177/0-) از بازاندیشی افراد کمتر می‌شود. بنابراین این متغیرها قادر به تبیین بیش از 17/0 از واریانس بازاندیشی می‌باشد.

 

 

جدول 7- تبیین متغیر بازاندیشی بر اساس متغیرهای مستقل

مرحله

متغیر

Beta

B

T

Sig

R

R2

1

جهان‌گرایی فرهنگی

300/0

248/0

080/6

000/0

352/0

124/0

2

دینداری

177/0-

106/0-

594/3-

000/0

391/0

173/0

 

 

 

نتیجه

جامعه ایران، جامعه‌ای به شدت در حال تغییر و درحال تجربه دگرگونی‌هایی عمیق و شتابان در عرصه‌های مختلف است. در اثر این دگرگونی‌ها که با تحولات فرهنگی و ساختاری جاری در سطح جهانی نیز همراه شده، زیست جهان اجتماعی جوانان متکثر شده و در نتیجه ارزش‌ها و نگرش‌های جدیدی در میان آنها شکل گرفته است. پیامد این وضعیت، شکل‌گیری و رشد گونه خاصی از هویت شخصی است که مشخصه مداوم آن بازنگری و بازاندیشی مداوم آنها در کیستی و خویشتن خویش است. این مطالعه با هدف بررسی وضعیت بازاندیشی و متغیرهای مرتبط با آن در میان جوانان انجام شد. نتایج نشان داد که میزان بازاندیشی جوانان مورد مطالعه بیش از سطح متوسط قرار دارد.

نتایج بررسی فرضیه‌ها نشان داد تفاوت معناداری بین زنان و مردان در میزان بازاندیشی وجود ندارند. نتایج این یافته با نتایج تحقیق بوستانی (1390)، عدلی‌پور و همکاران (1392) که بحث از تفاوت بین این دو جنس کرده‌اند، ناهمسو است. تحصیلات نیز در رابطه با بازاندیشی متغیر مهمی است و شاید بتوان گفت یکی از مهم‌ترین منابع بازاندیشی در جوامع جدید بشمار می‌آید. جوانانی که تحصیلات فوق‌لیسانس و بالاتر دارند، از بازاندیشی بیشتری در کنش‌های روزمره استفاده می‌کنند، نتیجه این یافته با نتایج تحقیق شالچی (1384) و فرهمند و همکاران (1393) همسو می‌باشد. نتایج آزمون فرضیه سوم نشان داد میانگین بازاندیشی خانواده‌هایی که درآمد بالاتری دارند، بیشتر است. نتایج این یافته، با یافته‌های تحقیق فرهمند و همکاران (1393)، بوستانی (1390) ناهمسو می‌باشد. نتایج نشان داد که هر چه افراد از وسایل ارتباط جمعی بیشتر استفاده کنند، بازاندیشی آنها در مورد خود و دنیای پیرامون خود نیز بیشتر می‌شود. نتایج این یافته با نتایج تحقیق ذکایی و خطیبی (1385)، بوستانی (1390) و شالچی (1384) همسو می‌باشد. استفاده از وسایل ارتباط جمعی باعث هر چه نزدیک‌تر شدن انسان‌ها و جوامع به یکدیگر می‌شود و آنچه در پی‌دارد تأمل بیشتر در مورد عناصر فرهنگی سایر جوامع است. آن‌گونه که برخی معتقدند، فناوری‌های ارتباط جمعی همچون سوپرمارکتی عمل می‌کند که در این فضا کنشگران در معرض کالاهای فرهنگی سایر نقاط جهان قرار می‌گیرند و در مورد آن تعمق می‌کنند. گیدنز (1377) و برگر (1381) نیز با تأکید بر اطلاعات، به نقش این پدیده در تجدیدنظر اساسی در عرف و سنت‌ها اشاره می‌کند. همچنین از دید کاستلز رسانه‌ها و وسایل ارتباط جمعی اصلی‌ترین عنصر جامعه شبکه‌ای بوده و با انتشار اخبار و اطلاعات نقش مهمی در تغییرات اجتماعی و فرهنگی و دگرگونی ارزش‌ها و نگرش‌ها و بر ساختن معانی ایفا می‌کنند. فرضیه بعدی تحقیق به رابطه بین دینداری بازاندیشی پرداخت. بر اساس نتایج هر چه میزان دینداری پاسخگویان بیشتر شود، از بازاندیشی آنها کمتر می‌شود. در واقع افراد دیندار الگوی دین را مبنای رفتار خود قرار داده و از تغییردادن این الگو در شرایط متفاوت خودداری می‌کنند. نتایج این یافته با نتایج تحقیق بوستانی (1390) همسو است. در نظر برگر دین عملی انسانی است که عالمی مقدس را برای بشر بنا نهاده است و در بخش بزرگی از این تاریخ، در ایجاد چتری فراگیر از نمادها برای یکپارچگی جامعه، نقش اساسی برعهده داشته است. معانی، ارزش‌ها و باورهای گوناگون رایج در جامعه نهایتاً از طریق تفسیری جامع درباره واقعیت که زندگی انسان را به کل نظام عالم ربط می‌داد، یکپارچه می‌شدند. در واقع دین به عنوان ساختاری شناختی و هنجاری پدیدار می‌گشت که احساس بودن در کاشانه، یعنی جهان هستی را برای انسان ممکن می‌ساخت. برگر همچنین ریشه یکپارچگی جهان زیست در جوامع ما قبل مدرن را در دین و نظم دینی می‌داند (برگر و دیگران، 1381). کاهش یکپارچگی جهان زیست و تکثر آنها با تقلیل نظم دینی و به‌عبارتی تضعیف هویت دینی همراه است. یافته دیگری تحقیق نشان داد که بین جهانی شدن فرهنگی و بازاندیشی رابطه معنی‌دار و مثبتی وجود دارد. نتایج این پژوهش با نتایج تحقیق فرهمند و همکاران (1393) هم‌خوانی دارد. پیشرفت در فناوری‌های ارتباطی به‌عنوان مهم‌ترین منبع تجربه باواسطه در فرآیند هویت‌یابی، تأثیر عظیم بر هویت شخصی و همچنین، بر ساختارهای روابط اجتماعی به‌جای گذاشته‌اند. جهانی‌شدن فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی سبب شده است تا مردم در مناطق گوناگون از شیوه‌های زندگی، ارزش‌ها و هنجارهای رفتاری سایر مناطق جهان آگاه شوند. این امر می‌تواند به دگرگونی و یا تقویت شیوه‌های زندگی، ارزش‌ها و هنجارها و همچنین بازاندیشی در زندگی روزمره بینجامد. به‌طور کلی در فرآیند جهانی‌شدن فرهنگی، برخی از الگوهای رفتاری از طریق فناوری‌های ارتباطی و اطلاعاتی نوین از فرهنگی به فرهنگ‌های دیگر گسترش یافته و این امر موجب شکل‌گرفتن سبک های جدیدی از زندگی شده است. حاصل این فرآیند، به‌وجود آمدن هویت‌های جدید در میان جوانان که با توجه به ویژگی‌های سنی، کنجکاوی، تنوع خواهی و نوگرایی بیشتر آنها نسبت به دیگر گروه‌های جامعه این گروه را در مسیر و روند جهانی‌شدن فرهنگی قرار می‌دهد و از آنجایی که ویژگی بازاندیشی در آنها آشکارتر از گروه‌های سنی دیگر است، بسیار آماده‌اند تا روند جهانی شدن را در بستر جامعه آسان کنند و هم‌گام با آن، زندگی اجتماعی و کنش‌های خود را مورد بازاندیشی قرار دهند. هر چند باید بیان کرد که این نوع بازاندیشی در کنش‌های جوانان گاهی با ارزش‌ها و هنجارهای پذیرفته شده در جامعه هم‌خوانی ندارد.



[1]Longman

[2]Lash& Urry

[3] Hall

[4]Grasmuck

[5]Brooks& Wee

[6]­ kelly

[7] Kim 

[8] Reflexivity

[9]Tuhmann

[10] Turner

[11] Adams

[12]Risk Society

[13]­ Beck

[14] crossley

[15] Hongladarom

[16]Owen

[17]Giddens

[18] Validity

[19] Face validity

[20] Reliability

[21]Franko Aas

منابع
ادیبی، م.، یزدخواستی، ب. و فرهمند، م. (1387). «جهانی شدن اجتماعی جوانان شهر اصفهان»، فصلنامه مطالعات ملی، سال نهم، ش 3، ص 100-118.
اعظم‌آزاده، م. و توکلی، ع. (1386). «فردگرایی، جمع‌گرایی و دین‌داری»، مطالعات فرهنگی و ارتباطات، ش 3(9)، ص 101-125.
برگر، پ.، ال. ب. و هاستفرید، ک. (1381). ذهن بی‌خانمان، نوسازی و آگاهی، ترجمه: محمد ساوجی، تهران: نی.
برگر، پ. و لوکمان، ت. (1375). ساخت اجتماعی واقعیت: رساله­ای در جامعه­شناسی شناخت، ترجمه: فریبرز مجیدی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
بوستانی، د. (1390). «جوانان و هویت بازاندیشانه مطالعه دانشجویان دانشگاه شهید باهنر کرمان»، مجله مطالعات اجتماعی ایران، دوره پنجم، ش1، ص 43-71.
تامیلسون، ج. (1381). جهانی­شدن و فرهنگ، ترجمه: محسن حکیمی، تهران: نشر پژوهش­های فرهنگی.
جلائی‌پور، ح. و گرامیان، ن. (1390). «نگاهی به مدرنیته در ایران از دریچه روابط شخصی؛ ارزیابی مفهوم رابطه ناب گیدنز»، مجله علوم اجتماعی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، شماره یک، ص 52-91.
حشمت‌یغمایی، م. (1380). دینداری نوجوانان و عوامل موثر برآن، پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته جامعه‌شناسی، دانشگاه علامه طباطبایی، تهران.
خواجه‌نوری، ب. و مقدس، ع. (1388). «رابطه بین تصور از بدن و فرآیند جهانی‌شدن، مطالعه موردی: زنان شهرهای تهران، شیراز و استهبان»، جامعه‌شناسی کاربردی، سال بیستم، شماره پیاپی (33)، ش1، ص 1-24.
خواجه­نوری، ب. دل‌آور، م. (1391). «عوامل مؤثر بر دوستی دختر و پسر در بین جوانان شهر شیراز با تأکید بر جهانی‌شدن»، جامعه‌شناسی کاربردی، سال بیست سوم، شماره پیاپی (46)، شماره دوم، ص41-64.
ذکایی، م. و خطیبی، ف. (1385). «اینترنت و تغییرات هویتی پژوهشی در میان کاربران جوان حرفه‌ای»، فصلنامه انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات، دوره 2، ش 7، ص 165-203.
رجبلو، ع. و اصغری، س. (1389). «جهانی‌شدن و بازاندیشی الگوهای دوستی دختران و پسران: مطالعه موردی دانشجویان دانشگاه تهران»، مطالعات اجتماعی- روان‌شناختی زنان، سال 8، ش 2، ص73-92.
دادگران، م.؛ ببران، ص. و علی‌پور تبریزی‌نژاد، ز. (1390). «بررسی تأثیر اینترنت بر شکل‌گیری و رشد هویت بازاندیشانه»، فصلنامه تحقیقات فرهنگ ارتباطات، ش3 (3)، ص 64-90.
سیدمن، ا. (1391). کشاکش آرا در جامعه‌شناسی، ترجمه: هادی جلیلی، تهران: نشر نی.
شالچی، س. (1384). هویت بازاندیشانه و رسانه‌ها، بررسی شکل‌گیری هویت بازاندیشانه و ارتباط آن با رسانه‌ها، پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته جامعه‌شناسی، دانشکده علوم اجتماعی تهران.
عدلی‌پور، ص.؛ یزدخواستی، ب. و خاکسار، ف. (1392). «شبکه اجتماعی فیس‌بوک و شکل‌گیری هویت بازاندیشانه، در بین دانشجویان دانشگاه تبریز»، فصلنامه پژوهش ارتباطی، سال بیستم، ش 3، (پیاپی 75)، ص 101- 128.
فرهمند، م.؛ جواهرچیان، ن. و هاتفی‌راد، ل. (1393). «جهانی‌شدن‌ فرهنگ و بازاندیشی تعاملات جنسی (مورد مطالعه شهر یزد)»، فصلنامه مطالعات راهبردی جهانی‌شدن، دوره 5، ش 14، ص 175-204.
قربانی شیخ‌نشین، ا. (1382). «نظام جهانی، جهانی‌شدن فرهنگ»، نشریه اطلاعات سیاسی- اقتصادی، ش9 و 10،ص189- 190.
گیدنز، آ. (1377). جامعه‌شناسی، ترجمه: منوچهر صبوری، تهران: نشر نی.
گیدنز، آ. (1380). پیامدهای مدرنیته، ترجمه: محسن ثلاثی، تهران: مرکز.
گیدنز، آ. (1387). تجدد و تشخص جامعه و هویت شخصی در عصر جدید، ترجمه: ناصر توفیقیان، تهران: نشر نی.
گیدنز، آ. (1380). معنای مدرنیت، گفتگو با آنتونی گیدنز، ترجمه: علی اصغر سعیدی، تهران: کویر.
لاپتن، د. (1380). «بیم و مدرنیزاسیون تأملی»، برگردان: مریم رفعت­جاه، ارغنون، ش 18، ص 293-316.
Adams, M. (2006) “Hybridizing Habitus and Reflexivity: Towards an Understanding of Contemporary Identity?”, Sociology, No. 40 (3), p  511-528.
Beck, U. (1999) World Risk Society, Cambridge: Polity Press.
Brooks, A. & Wee, L. (2008) "Reflexivity and Transformation of Gender Identity", Sociology, Vol. 42(3), p 503-521.
Crossley, N (2005) “Mapping Reflexive Body Technique: on Body Modification and Maintenance”, Body & Society, No. 11(1), p 1-35.
Franko Aas, K. (2007) Globalization and Crime, London: SAGE Publications Ltd.
Giddens, A. (1994) Living in a post-traditional society. In Beck,Giddens, and Lash (Eds). Reflexive modernization: Politics, tradition, Aesthetics. In the social order. Stanford, California: Stanford University press.
Grasmuck, S. (2009) “Facebook & Identity”. Journal of Computer-Mediated Communication. No. 15, p.158-188.
Hall, S. (1996) The Question of Cultural Identity in Hall and McGraw (Eds) .Modernity and It’s Future. Cambridge: Polity.
Hongladarom, S. (2002). "The Web of Time and the Dilemma of Globalization." TheInformation Society, No. 18, p 241-249.
Kelley, F.L. (2007) Face-time: The Construction of Identity on Facebook. London: Wadsworth.
Kim, K.J. (2003) Minority and Majority Students Self Reflexivity inEducational Setting: Korean Born in Japan Student as Critical Participants, University of Arizona, Ph.D. Dissertation, Department of Language, Reading and Culture.
Lash, S. and Urry, J. (1994) Economies of Signs and Space, London: Sage Press.
Longman, L. (2003) "Culture, Identity and Hegemony: The Body in a Global Age", CurrentSociology, Vol. 51, No.3-4, p 223–247.
Luhman, N. (1995) “Systems Theory, Stanford, CA: Stanford University Press. The Potential for Change in a Cosmopolitan City”, Sociology, 42 (3), p 503- 521.
Owen, T. (2007) “Culture of Crime Control”, Quoted in Internet Journal of Criminology, No. 3, p 1-13.
Turner, J.H. (2003) The Structure of Sociological Theory. Belmont, CA: Wadsworth Publishing Company.
Waters, M. (2001) Globalization. London: Routledge