Document Type : Research Paper
Authors
1 University of Yazd, Iran
2 University of Tehran, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه و بیان مسأله
جامعههای غربی توسعهیافته تا حد زیادی مدیون نخبگان و سرآمدان بودهاند؛ زیرا توسعۀ آنها از دریچۀ فعالیتهای این نخبگان فراهم شده است. به گونهای که امروزه، توسعه و رشد علمی این کشورها روزافزون است و به چیرگی و برتری علمی آنها در جهان منجر شده است. این چیرگی علمی را نیز بیشتر، نهادها، دانشگاهها و مؤسسههای پژوهش و توسعة پویا اعمال میکنند که کنشگران اصلی آنها، سرآمدان علمی آنها هستند. سیمون کاسنتز، برندة جایزة نوبل اقتصاد، معتقد است 90 درصد از توسعة کشورهای صنعتی، ناشیاز سرمایه و نیروی انسانی و سرآمدان متخصص آنها بوده است (چلبی و عباسی، 1383: 17-13).
با این تفسیرها، این سؤال پیش میآید که سرآمدان و نیروی انسانی متخصص در کشورهای توسعهنیافته یا درحالتوسعه، چرا گامی اثرگذار و مهم برای توسعة کشورهای خود برنمیدارند؟ پاسخ به این سؤال در توانایی مشاهده و مقایسة انسان نهفته است. نیروهای متخصص و نخبگان این کشورها که با ارزشها و اعتبارسنجیهای علمی، فرهنگی و اجتماعی کشورهای توسعهیافته رشد کردهاند، با مشاهده و مقایسه، بستر اصلی رشد خود را مییابند. آنها بهسادگی عاملهای دافعه و جاذبه را مشاهده و مقایسه میکنند و وضعیت بهتری را برای خود تصور میکنند. جنگ سرمایة انسانی[1] یا فرار مغزها[2] مفهومهاییاند که بهترتیب، علم اقتصاد و علم جامعهشناسی برای توصیف این روند ارائه کردهاند؛ روندی که برای یک طرف سودآوری روزافزون و برای طرف دیگر، زیان روزافزون بههمراه دارد. این روند برای کشور ایران، ازنظر آماری بسیار هراسانگیز است. سالانه بین 150 تا 180 هزار ایرانی تحصیلکرده از کشور خارج میشوند؛ تا جایی که در سالهای اخیر، ایران رتبة اول فرار مغزها را داشته است. این آمار بدان معناست که سالانه 150 میلیارد دلار سرمایه از ایران خارج میشود (فرجیدانا، 1392)؛ یعنی 25 درصد از دانشجوهای تحصیلات تکمیلی ایرانی در کشورهای دیگر زندگی میکنند (عبداللهی، 1395). درواقع، با بررسی تاریخی این موضوع فهمیده میشود که مهاجرت نخبگان در چند دهۀ گذشته همیشه مشکلساز و سخت بوده است. نخبگان ایرانی از دیرباز وقتی به کشورهای اروپایی سفر میکردند، بعد از مدتی به کشور بازمیگشتند؛ اما بعد از دهۀ 40 شمسی و با آغاز اعتراضهای انقلابی و ناتوانی دانشگاهها در پذیرش فارغالتحصیلان دبیرستانی، روند مهاجرت به خارج از کشور سرعت یافت. با وقوع انقلاب اسلامی، علاوه بر دانشجویان، بخش بزرگی از آموزشدیدگان و متخصصان نیز کشور را ترک کردند. جنگ تحمیلی عامل دیگری برای افزایش مهاجرفرستی از ایران شد. از دهۀ هفتاد به بعد تلاشهای زیادی صورت گرفت تا بسیاری از نخبگان به کشور برگردند و به طور کلی از مهاجرت نخبگان کاسته شود؛ اما تلاشها ثمرۀ چندانی نداشته است و مهاجرت نخبگان سیر صعودی داشته است (عبداللهی، 1395).
چنین وضعیت پیچیدهای، بهطور قطع کشورهای «هسته»[3] را قدرتمندتر و کشورهای «پیرامونی»[4] را ضعیفتر میکند. به همین دلیل، متفکران، برنامهریزان، سیاستمداران، تصمیمگیرندگان، توسعهمداران و پیشرفتخواهان، به فکر راه چارهای برای بیرونرفتن از این مبادلة نابرابر بودهاند. در این زمینه، برنامهها و آییننامههایی طراحی و سازمانهای متفاوتی تشکیل شدند تا این روند نابرابر را برابر کنند و فرار نخبگان را به قرار آنها تبدیل کنند. با سخنرانی مقام رهبری در مهرماه 1383، فصل جدیدی از برنامهریزی برای نخبگان و سرآمدان کشور شروع شد. جدیترین حرکت، تصویب اساسنامة «بنیاد ملی نخبگان» در اواخر سال 1383 در «شورای عالی انقلاب فرهنگی» بوده است. این بنیاد، در سالهای بعد برنامههای خود را آغاز کرد و تصمیم گرفت از ظرفیتهای نخبگان برای توسعة کشور، تولید دانش و جنبش نرمافزاری استفاده کند و از مهاجرت نخبگان به خارج از کشور جلوگیری کند؛ به همین دلیل، آییننامهها، برنامهها و فعالیتهای متنوعی ازسوی این بنیاد اجرا شد؛ البته با گذشت حدود یک دهه از عملکرد این بنیاد، متأسفانه پژوهش دقیقی دربارۀ میزان کارآیی و تحقق هدفهای این بنیاد در دسترس نیست.
آنچه تا به حال صورت گرفته است، در اصطلاح «برنامهریزی از بالا» بوده است. بدین معنی که کنشگران، سرآمدان و دانشآموختگان یا استعدادهای برتر، نقش چندانی در این برنامهریزیها نداشتهاند. چنین مسیری نمیتواند نظرهای آنها را اعمال کند و درنتیجه، این برنامهها تا حد زیادی تکسویه خواهند بود. به همین دلیل نارضایتیهایی میان نخبگانی ایجاد شده است که بنیاد ملی نخبگان از آنها حمایت میکند و سبب شده است بیشترین میزان مهاجرت نخبگان در کشورهای درحالتوسعه، به ایران اختصاص یابد.
گروههای متفاوتی از دانشمندان در رشتههای مختلف علمی، سعی کردهاند چرایی و چگونگی مسئلۀ مهاجرت نخبگان را بررسی کنند؛ اما دربارۀ اصلیترین گروه مرجع، یعنی خود نخبگان و سرآمدان کشور، بحث و بررسی نشده است. پژوهشگران، بیشتر به آژانسهای مسافرتی و مهاجرتی، دانشجوها به طور کلی، مرکزهای زبانآموزی و... توجه کردهاند؛ به عبارت دیگر، نخبگان و استعدادهای برتر واقعی و رسمی، تقریباً بررسی نشدهاند. درواقع، آنچه از آن غفلت شده است، چرایی خروج نخبگان حتی بعد از حمایتشدن و عضوشدن در بنیاد ملی نخبگان است؛ بدین معنی که چرا نخبگان حتی با وجود حمایتهای بنیاد ملی نخبگان، به خروج از کشور تمایل دارند و بیشترین میزان خروج نخبگان در جهان، مربوط به نخبگان ایران است؟ علت این مسئله را باید در مصاحبههای عمیق و کیفی جستجو کرد؛ به معنای دیگر، باید نگرش نخبگان، سرآمدان و استعدادهای برتر ایرانی کندوکاو شود و تجربههای آنها در زمینههای کاری، فعالیتهای دیگر و زندگی در جامعة ایران، بهطور جزئی و دقیق بررسی شود؛ زیرا با شناخت دقیق بستر ذهن و نگرش آنها، دلیلها و استدلالهای دقیق آنها دربارة زندگی، کار و فعالیت در ایران، فهمیده و درک میشود. درنتیجه سؤال و مسئلۀ اصلی پژوهش حاضر این است که فهم استعدادهای برتر از جایگاه خود در نظام اجتماعی ایران چیست و این فهم چگونه و از دریچۀ کدام فرایندهای اجتماعی ساخته میشود؟
چارچوب مفهومی[5] و پیشینه
با درنظرگرفتن تفاوتهای فلسفی و پارادایمی روشهای کمی و کیفی در پژوهشهای اجتماعی (Patton, 2001)، پژوهشهای کیفی از چهارچوبی مفهومی در مقابل مبانی و چهارچوب نظری در روشهای کمی استفاده میکنند. چهارچوب مفهومی، مفهومهایی را شامل میشود که تمرکز اصلی مطالعه بر آنها استوار است (Creswell, 2007; Patton, 2001; Blaikie, 2007). بدین ترتیب، پژوهش حاضر از رویکرد تفسیری[6] در جامعهشناسی، برای ساخت چهارچوب مفهومی بهره خواهد برد. رویکرد تفسیری، بر خلاقبودن، فعالبودن، سازندگی، سیالبودن واقعیت، توانایی ساخت معنا و ساخت و تغییر محیط توسط انسان و به طور کلی، بر انسان کنشگر فعال معناساز تمرکز دارد (Patton, 2001; Creswell, 2007; Neuman, 2006). بدین سان، رویکرد تفسیری در مقابل رویکرد اثباتگرایی اجتماعی قرار میگیرد که در پی کشف قانونهای از پیش موجود جهان اجتماعی است. رویکرد تفسیری، با اصل قراردادن «شرایط»، بر این تصور است که انسانها با توجه به شرایط متفاوت، معناهای متفاوتی را میسازند و الگوی عام و فراگیری از کنشهای آنان شناسایی نمیشود؛ مگر براساس شرایط، تجربههای منحصربهفرد زندگی افراد و موقعیتها و وضعیتهای خاص (Neuman, 2007; Patton, 2001). با چنین رویکردی، شناخت علمی چگونه حاصل میشود؟
در رویکرد تفسیری، پژوهش علمی درصدد فهم معنای کنشهای متقابل معنادار افراد است. بر این اساس، دانش در کنشهای هر روزۀ افراد موجود است و درواقع، معرفت و دانش چیزی فراتر از کنشهای متقابل افراد و زندگی روزمرۀ آنها نیست؛ بنابراین، دانش عامیانه (معرفت عامیانه) منبع اصلی برای پژوهش به شمار میرود و روشهای علمی باید بر آن استوار باشند. درنتیجۀ این پیشفرض، دانشمندان و نخبگان، دانش و معرفت تولید نمیکنند؛ بلکه همۀ مردم، مدام در حال تولیدکردن آنند. بدین ترتیب، فاعل و مفعول شناخت، یکسان میشود و محقق، خود هم تحقیقکننده (کسی که تحقیق انجام میدهد) و هم تحقیقشونده (کسی که دربارهاش تحقیق میشود) است (Cresweel, 2007; Ritzer, 2004; Turner, 2003). بر همین اساس، در این پژوهش سعی شده است مطالعهای کیفی از جایگاه نخبگان جوان ایرانی در بستر جامعۀ ایران، صورت گیرد.
البته در این مسیر، از راهنمایی پژوهشهای پیشین نیز استفاده شده است. پژوهشهای کسانی همچون سراجزاده و جواهری (1383)، چلبی و عباسی (1383)، حاتمی و همکاران (1391) و...؛ البته بیشتر این پژوهشها دربارۀ مهاجرت نخبگان انجام شدهاند و همانند پژوهش حاضر، به شیوۀ کیفی و بهطور مستقیم، استعدادهای برتر را برای شناختن فهم و تجربۀ آنان، بررسی نکردهاند. در این پژوهش از نظریههای کارکردگرایانه، سیستمی، شبکۀ مهاجرتها، کشش و امید، نظریههای فرهنگی، نظریۀ نظام جهانی و... برای چارچوببندی مفهومی پژوهش استفاده شده است؛ البته این استفاده و راهنمایی، در پژوهش حاضر همانند پژوهشهای کمی در مقام چارچوب نظری نیست؛ بلکه در مقام راهنمای طراحی چارچوب مفهومی، برای پیکربندی مصاحبهها، حساسیت نظری[7] و... است.
روش پژوهش
پژوهش حاضر، براساس پارادایم تفسیری، پیکربندی شده است و روششناسی کیفی را برگزیده است. برای پاسخگویی به سؤالها و هدفهای پژوهش، از روش نظریۀ زمینهای در طراحی روششناسی پژوهش استفاده شده است. گلیزر و استراوس در سال 1967 در کتاب کشف نظریۀ زمینهای، ایننظریه را مطرح کردند. این روششناسی از این نظر اهمیت دارد که از یک سو به نظریهسازی و ازسوی دیگر به ایجاد ظرفی برای تحلیل دادههای کیفی منجر میشود. این روش در پی دستیابی به میزان بیشتری از توصیف، بهدنبال تولید یا کشف نظریه است. محقق نظریۀ زمینهای، بهدنبال توسعۀ نظریه در بررسی و مطالعۀ کسانی است که در فرایند کنش یا تعامل مشترکی درگیرند. درواقع، نظریۀ تولیدشده در این روش، از خارج بر پژوهش تحمیل نمیشود؛ بلکه متکی بر دادههای گرفتهشده از شرکتکنندگانی است که فرایندی را تجربه کردهاند. در این مسیر، دو رویکرد اصلی در نظریۀ زمینهای وجود دارد که عبارتاند از: رویکرد عینیگرایی[8] استراوس و کوربین و رویکرد سازندهگرایی[9] چارمز (ایمان، 1391: 71). در پژوهش حاضر، از رویکرد عینیگرایی استراوس و کوربین (1390) استفاده شده است.
نمونهگیری پژوهش حاضر، براساس نمونهگیری هدفمند[10] و زنجیرهای[11] است و سعی شده است نمونهها، از میان المپیادیهای دانشآموزی و دانشجویی، دانشجوهای نمونۀ کشوری، دانشآموختههای برتر، مخترعان کشوری و جهانی، استعدادهای برتر باسابقه و فعال، استعدادهای برتر تازهوارد رشتههای مختلف و... انتخاب شوند. همچنین، فرایند جمعآوری دادهها با استفاده از روش مصاحبههای عمیق و نیمهعمیق تا رسیدن به اشباع نظری براساس نمونهگیری نظری[12] ادامه یافت و با 11 نفر از شرکتکنندگان مصاحبههایی انجام شد. در مجموع، مدت زمان مصاحبهها بین 56:24 دقیقه تا 228:78 دقیقه متغیر بود که بالغ بر 1070 ساعت شد. بهطور میانگین مصاحبهها با هر شرکتکننده، 97 دقیقه طول کشید؛ سپس، مصاحبههای ضبطشده به متن تبدیل شدند. فرایند جمعآوری دادهها نیز با تحلیل آنها به پیش رفت. در فرایند تحلیل دادهها، از تحلیل خط به خط[13] برای کدگذاری باز[14] استفاده شد و همراه با توسعۀ مفهومها و مقولهها، از کدگذاری محوری[15] و گزینشی[16] استفاده شد. کسب اعتماد از مشاهدهها، تفسیرها، تحلیلها و... درواقع، ارزیابی اعتبار پژوهش است که این فرایند را برساخت اجتماعی دانش نیز مینامند (فلیک، 1391: 416)؛ اما فرایند ارزیابی اعتبار یا اعتباربخشی به دادهها و نتیجههای پژوهش کیفی، رویهای متفاوت از رویههای پژوهش کمی دارد. به گونهای که پژوهشگران گوناگون، روشهای مختلفی را برای اعتباربخشی به دادهها پیشنهاد میکنند. حتی سعی میکنند از واژههایی کیفیتر و متفاوتتر از واژههای مطرحشده در پژوهشهای کمی استفاده کنند. کرسول و میلر سعی کردهاند این رویههای گوناگون را در هشت دسته جای دهند. آنها معتقدند یک محقق کیفی، دستکم باید دو معیار از این هشت معیار را رعایت کند تا به پژوهش او اعتماد شود (کرسول، 1391: 215-212). این روشها شامل موارد زیر میشوند: 1. مشارکت طولانی[17] و مشاهدة مداوم در میدان پژوهش؛ 2. مثلثبندی؛[18] 3. بررسی همکاران؛[19] 4. تحلیل موردی متناقض؛[20] 5. تشریح کلیشههای ذهنی و پیشداوریهای محقق؛ 6. تأیید شرکتکنندگان؛[21] 7. توصیف غنی؛ 8. ممیزی خارجی[22].
پژوهش حاضر سعی کرده است شش مورد از استراتژیهای اعتباربخشی را کسب کند. در اولین قدم، سعی شد مشارکت طولانی و مشاهدة مداومی در میدان پژوهش وجود داشته باشد. در این زمینه سالها با نخبگان و استعدادهای برتر بنیاد ملی نخبگان گفتگو شده است. این امر، روش کثرتگرایی اعتباربخشی را تأیید میکند که استفاده از منبعهای اطلاعاتی چندگانه است. همچنین، نتیجههای پژوهش به چهار نفر از همکاران که آنها نیز تجربة کار میدانی و پژوهشی به شیوة کیفی داشتهاند، ارائه شد و از آنها دربارۀ اعتباربخشی دادههایش سؤال پرسیده شد. در فرایند این مسئله، تعدادی مقوله و مفهوم، بازبینی شد. همچنین از تأیید شرکتکنندگان استفاده شد. نتیجههای پژوهش حاضر به چهار نفر شامل دو مرد و دو زن (دو نفر شرکتکنندة اصلی و دو نفر شرکتکنندهای که استعداد برتر بودهاند؛ اما در مصاحبههای پژوهش شرکت نکرده بودند)، ارائه شد و با استفاده از روش تأیید شرکتکنندگان، به پژوهش اعتبار داده شد. از جانب دیگر، در این پژوهش با ذکر تجربههای محقق، نهتنها ایدة پژوهش شکل داده شده است بلکه کلیشههای قالبی و ذهنی او در پیش و در هنگام اجرای پژوهش نشان داده شده است. به این ترتیب، پیشداوریها تا حد ممکن کنار گذاشته شده است و به دادههای پژوهش اعتبار داده شده است. درنهایت، همۀ تلاشها برای بررسی دقیق، غنی و با جزئیات تمام انجام داده شده است. درواقع، سعی شده است همۀ مفهومها و مقولههای پژوهش، با غنای فراوان و شاهدهای گسترده از متن سخنان شرکتکنندگان، بررسی، تحلیل و تفسیر شود.
یافتههای پژوهش
نخبگان پژوهش حاضر شامل افراد زیر میشوند:
جدول 1 – ویژگیهای کلی شرکتکنندگان
نام مستعار |
سن |
مدرک تحصیلی |
افتخارها |
پویا |
33 |
فوقدیپلم |
مخترع، مدالهای مختلف در جشنوارههای ملی |
ستاره |
23 |
دانشجوی کارشناسیارشد |
طلای خوارزمی، طلای المپیاد، دانشجوی نمونۀ کشوری |
امین |
25 |
دانشجوی کارشناسیارشد |
مخترع، مدالهای مختلف در جشنوارههای ملی |
حسین |
24 |
کارشناسی |
مخترع، مدالهای مختلف در جشنوارههای ملی |
زینب |
25 |
دکتری |
طلای المپیاد |
زهرا |
22 |
کارشناسی |
طلای خوارزمی، مخترع جهانی، مدالهای جهانی |
مهرانه |
26 |
دکتری |
طلای المپیاد |
هاوین |
19 |
دانشجوی کارشناسی |
طلای المپیاد |
امیرحسین |
23 |
کارشناسیارشد |
دانشجوی نمونۀ کشوری |
مارال |
23 |
کارشناسی |
طلای المپیاد |
زهره |
26 |
دکتری |
نقرۀ المپیاد |
در این فرایند سعی شده است تجربهای بررسی شود که شرکتکنندگان دربارۀ جایگاه خود در اجتماع و در نظام علمی و آموزشی، دربارة دورنمای آینده خود و... دارند؛ یعنی فضای بیناذهنی شرکتکنندگان استعداد برتر از این فرایند، در قالب یک مقولة هستۀ نهایی بیان شده است؛ یعنی با بررسی دقیق متن مصاحبههای پژوهش، گزارههای اصلی، مفهومها، مقولههای فرعی، مقولههای اصلی و درنهایت مقولة هسته، در فرایندی طولانی، دقیق، جزئی و بامفهوم ارائه شده است. درنتیجه، این مقوله از 7 مقولة اصلی، 24 مقولة فرعی و 227 مفهوم، ساخته شده است.
جدول 2 - فرایند استخراج مقولۀ هسته (مفهومها، مقولههای فرعی، اصلی و هسته)
مفهومها |
مقولههای فرعی |
مقولههای اصلی |
مقولة هسته |
جایگاه سست، جایگاه ناپایدار، جایگاه متزلزل، جایگاه لرزان |
جایگاه متزلزل نخبگان |
جایگاه نامطلوب و ظاهری نخبگان در اجتماع |
گذار پر گداز از کشور در مواجهه با تجربۀ جایگاه نامطلوب و شرایط نامساعد و پیشبینیناپذیر |
نخبة تأثیرناگذار، نخبه سیاستناگذار، نخبة غیرمولد، نخبة بیامید، نخبة محصور، نخبة میکرونی، نخبة ریز، نخبة کوچک، نخبة تأثیرگذار کوچک |
جایگاه خرد نخبگان |
||
جایگاه خرد نخبگان، جایگاه ناچیز نخبگان، جایگاه خانوادگی، جایگاه سطحی ساده، نداشتن جایگاه علمی، تأثیر در مقیاس فردی، تأثیر در مقیاس خرد، تأثیر بر همسالان، تأثیر بر اطرافیان |
|||
نداشتن جایگاه واقعی، جایگاه اسمی و ظاهری بنیاد، جایگاه اجتماعی نامطلوب در جامعه |
جایگاه ظاهری نخبگان |
||
کارکرد کم نخبگان، استفادهنکردن از انرژی نخبگان، استفادهنکردن از خود نخبگان، استفادة نابهجا از نیروی نخبگان، استفادة حداقلی از نیروی نخبگان |
استفادهنکردن از نخبگان |
||
جایگاه نابهجای نخبگان، نهنگ در قابلمه، اورانیوم در شومینه |
|||
زندگی با نداشتن قطعیت، زندگی پیشبینیناپذیر، سیستم پیشبینیناپذیر، ناتوانی در برنامهریزی، سیستم اجباری، دادن وعدههای پوچ به نخبگان |
شرایط پیشبینیناپذیر نخبگان |
شرایط نامساعد و پیشبینیناپذیر برای فعالیت علمی، کاری، سیاسی و... نخبگان در بستر حمایتنکردنهای بنیاد |
|
جلوگیری از برنامهها، فضای نامساعد کار در ایران، ناتوانی از کار در ایران، فضای نامساعد علم در ایران، وضعیت بد علم در ایران |
شرایط نامساعد کاری و علمی در ایران برای نخبگان |
||
تجهیزنکردن آزمایشگاهها، تجهیزنکردن کتابخانهها، نداشتن تضمین اشتغال، توسعهندادن دانشگاهها، جذبنکردن نیروی دانشگاههای مرکز از تحصیلکردههای دانشگاههای ایرانی، نبود استادان باسواد داخلی، نداشتن قدرت انتخاب، نبود امکانات، نبود امنیت روانی |
|||
نیازنداشتن به نخبگان در کشور، احساس بیمصرفبودن در ایران، اجازهندادن به نخبگان برای ورود به نهادهای اجرایی و دانشگاهی |
احساس بینیازی به نخبگان در کشور |
||
نشنیدن حرف نخبگان، بیتوجهی به نخبگان، نپذیرفتن ایدههای نخبگان، ارائهنکردن بودجه برای برنامههای پیشنهادی، ندادن ارزش و احترام به نخبگان، قائلنبودن ارزش و احترام برای اهل قلم، مسخرهکردن نخبگان، ندیدن نخبگان، نخواستن نخبگان |
|||
جذابیت کم کشور برای ماندن، بیپاسخماندن زحمتهای نخبگان |
شرایط مهیا و مساعد علمی و کاری برای نخبگان در خارج از کشور |
||
فضای علمی بهتر در خارج، فضای کسبوکار بهتر خارج، فضای اخلاقی بهتر خارج |
|||
سودمندی رفتن به خارج علیرغم وجود علاقههای شخصی: خانواده، دوست، شهر، غذا و...، سود و زیان مبنی بر رفتن، سود و زیان مبنی بر گذار از علاقههای شخصی |
|||
برخوردهای ایدئولوژیک با نخبگان، برخوردهای غیرعلمی با نخبگان، ملاکهای ایدئولوژیک برای شناسایی، جذب و حمایت نخبگان، سؤال و جوابشدنهای متوالی، برخورد براساس پوشش و ظاهر نخبگان، ملاکهای ظاهری و پوششی برای نخبگان، غلبة نگاه ایدئولوژیک بر نگاه علمی در ایران |
وضعیت ایدئولوژیک در فضاهای کاری و علمی |
||
احساس بیدینی به سرزمین پیشبینیناپذیر، احساس بیدینی به دولت پیشبینیناپذیر، احساس بیدینی به وضعیت پیشبینیناپذیر، احساس بیدینی به وضعیت محدودکننده، احساس بیدینی به وضعیت ایدئولوژیک، احساس بیدینی به قضاوت براساس ظاهر و پوشش، احساس بیدینی به بینیازی به نخبگان، احساس بیدینی به بیمصرفی نخبگان، احساس بیدینی به خواستهنشدن، احساس بیدینی به راندهشدن، احساس بیدینی به زندگی غیرعقلانی، احساس بیدینی به کیفیت پایین زندگی، احساس بیدینی به قانونهای متغیر بنیاد، احساس بیدینی به جامعهای غیرمفید، احساس بیدینی به سیستم و نظام کلان اجتماعی، احساس بیدینی به ظلم |
احساس بیدینی به وضعیت پیشبینیناپذیر و نامساعد |
||
شعار نخبگان مبنی بر «لال شوم، کور شوم، کر شوم، لیک محال است که من خر شوم»! |
وضعیت سیاسی نامساعد در فضای علمی - اجتماعی |
||
فضای نامناسب سیاسی، فضای بستة سیاسی بعد از سال 88، بستر نامناسب سیاسی - اجتماعی برای ماندن، قضاوتهای سیاسی – جناحی نخبگان، محدودکردن استادان |
|||
وجود بستر خفقانی در علوم انسانی، نبود فضای لازم برای رشد علوم انسانی، نبود فضای مناسب برای گسترش و توسعة علوم انسانی |
|||
جامعة پخش و پلای ایران، جامعة مشوش ایران، جامعة سازماندهینشدة ایران |
|||
حمایتنکردن بنیاد از نخبگان، تسهیلنکردن بنیاد، تسهیلنکردن فضا برای تأثیرگذاری اجتماعی، حمایتنکردن معنوی بنیاد از نخبگان |
وضعیت نامساعد حمایت بنیاد از نخبگان |
||
آیندة غیرشفاف، تصور غیرشفاف از آینده، آیندة تاریک، آیندة سیاه، آیندة تار، آیندة پرابهام، آیندة کور |
تصور دورنمای آیندهای تاریک برای نخبگان در آینده |
دورنمای آیندهای تاریک و ترسناک در تصور نخبگان |
|
آیندة تاریک در ایران، تصور ماندن بهمثابۀ لرزیدن از ترس |
|||
دورنمای تاریک، دورنمای غیرروشن، دورنمای تیره، دورنمای مبهم |
|||
ترس از آینده، آیندة ترسناک، حزن از آینده، خوف از آینده |
ترس نخبگان از آینده |
||
فعالیتهای مستمر گروهی، اجرای برنامههای مختلف، تأسیس پژوهشکدههای مختلف، فعالیت در عرصة فرهنگ، تأسیس کارگروهها، عضوشدن در کارگروهها |
فعالیتهای جمعی نخبگان برای بهبود جایگاه موجود |
راهکارهای جمعی و شخصی نخبگان برای بهبودی جایگاهشان در اجتماع |
|
جنگندگی نخبگان، سختکوشی نخبگان، پشتکار نخبگان، صرف انرژی فراوان توسط نخبگان |
سختکوشیهای نخبگان برای بهبود جایگاه موجود |
||
دستوپازدنهای شخصی، تلاش به اندازة امکانات، تلاش برای تغییر، دیدار با سران کشوری و لشکری، دیدار با رهبر، سخنرانی نزد رهبر، دیدار با رییس جمهور |
فعالیتهای شخصی نخبگان برای بهبود جایگاه موجود |
||
موفقیت شخصی، صرف هزینة شخصی، موفقیت صرفاً با هزینة شخصی، انجام کار صرفاً با هزینة شخصی، شروع مسیر بدون حمایت، ساخت، تولید و توزیع بدون حمایت، جذب سرمایهگذار بدون صرف هزینه، آستین بالازدن فردی، پوشیدن کفش آهنی |
کسب موفقیتهای شخصی |
کسب موفقیتهای شخصی از دریچة برنامهریزیهای شخصی |
|
پیمودن طریق شخصی، تکوتنهابودن در مسیر موفقیت، انجام کارها با امکانات شخصی، همسونبودن بنیاد با شخص، برنامهریزیهای شخصی |
برنامهریزیهای شخصی |
||
اعتمادبهنفس شخصی، غرور شخصی، جایگاه ذهنی مطلوب شخصی
|
|||
گذار از بنیاد، فراموشی بنیاد، استفادهنکردن از نام بنیاد، استفادهنکردن از نام استعداد برتر |
گذار از بنیاد |
خسران نخبهبودن و تلاش برای گذار از بنیاد |
|
افسوس از نخبهشدن، خسران نخبگان، نخبگی دردسرآفرین، نخبگی آسیبزا |
|||
آسیبدیدن نخبگان، سرخوردهشدن، شکنندهشدن، سرخوردگی شخصی، سرخوردگی خانوادگی، سرخوردگی شغلی، ضعیفشدن، عقبماندن، خستهشدن |
آسیبهای روانی - اجتماعی نخبگان |
||
زندگی غیراخلاقی، زندگی ناپسندیده، حسرت، نفرت، خشم، ایجاد اصطکاک |
|||
گریز از ایران، دررفتن از ایران |
خروج تلخ براساس ارزیابیهای سود و زیان |
گذار پرگداز از کشور (فرار مغزها) |
|
رفتن برای پیشرفت، رفتن برای زندهماندن، رفتن برای بازگشت بهتر |
|||
رفتن بهمثابه: ازدستدادن رفاه، ازدستدادن تفریحها، ازدسترفتن همزبانان، ازدسترفتن شانسهای ازدواج، صرف هزینههای فراوان، ازدسترفتن پشتوانه، ازدسترفتن سرمایة اجتماعی، ازدستدادن دوستان، ازدستدادن میراث زیستی، ازدستدادن میراث عاطفی، ازدستدادن شهر، ازدستدادن کوچهها و خیابانها، ازدستدادن خاطرهها، ازدستدادن کوهها و منبعهای طبیعی، ازدستدادن غذای ایرانی، نجات ذهن و روان از جامعة بیمار، کسب رفاه، خروج و دوری از جامعة مریض، افزایش سلامتی، افزایش طول عمر |
|||
خالیشدن ایران از نخبگان، فرار مداوم نخبگان، ازبینرفتن ملت، ایجاد بلا برای کشور، خالیشدن کشور در ده سال آینده از نخبگان |
کشور تهیمانده از نخبگان |
||
تحمل هزینههای سنگین، زندگی با غیرهمزبانان، زندگی با غیرهمدینان، زندگی با غیرهممذهبان، نداشتن دوست، از نو زندگیکردن، از نو کودکیکردن |
هزینههای سنگین اجتماعی - فرهنگی برای خروج از کشور |
||
اشکریختن، گریهکردن، ناراحتبودن، دوامنیاوردن، نه در غربت دلم شاد و نه رویی در وطن دارم |
جایگاه نامطلوب و ظاهری نخبگان در اجتماع
تقریباً بیشتر نخبگان و استعدادهای برتر شرکتکننده در پژوهش، در ارزیابی جایگاه خود در جامعه، آن را جایگاهی نامطلوب، ظاهری، ناچیز و متزلزل میدانند. آنها معتقدند تأثیرگذاری چندانی نیز بر جامعه ندارند و میزان تأثیرگذاری آنها در سطحی خرد و کوچکمقیاس است. درواقع، تأثیرگذاری آنها بیشتر در حوزة فردی و خانوادگی صورت میگیرد و قادر به تأثیرگذاری در عرصة علم و فرهنگ نیستند. آنها معتقدند جامعه، دولت، نهادهای علمی و آموزشی، وزارتخانهها، بنیاد ملی نخبگان و دیگر سازمانهای مرتبط نیز برای تأثیرگذاری نخبگان فعالیتی انجام نمیدهند. به نظر آنها، حتی از نیروی نخبگان استفاده هم نمیشود و انرژی آنها به هدر میرود؛ زیرا از آنها در موقعیتهای مطلوب و جایگاه اصلی خود استفاده نمیشود؛ بلکه در جایگاه فرعی و غیرمفید استفاده میشود. در این باره، هاوین اینگونه توضیح میدهد:
«نخبگان باید خودشون جاشون رو پیدا کنن، وگرنه بنیاد جای ما رو نمیگه؛ مثلاً الان یه بخش کشورن. ولی فکر نمیکنم واقعاً بخش مهمی باشن و توی کشور جایگاه ویژه و خاصی داشته باشن. چون واقعاً واسه مردم تعریف نشده؛ وقتی تو جایگاهی پیدا میکنی و وقتی تو میتونی تأثیرگذار باشی که بقیه هم به اثرگذاری تو واقف باشن؛ یعنی اطلاع داشته باشن. وقتی که مردممون نمیدونن کیان، چیان، خود نخبه نمیدونه کیه! الان من واقعاً نمیدونم. منو توجیه نکردن وظیفة من چیه»؟
نخبگان دیگر نیز به همین صورت جایگاه خود را در جامعه، نامعلوم و گنگ میپندارند. حسن این جایگاه را، ظاهری و غیرواقعی میداند و آن را در عمل نمیبیند: «در اسم هست، در عمل نیست»!
شرایط نامساعد و پیشبینیناپذیر نخبگان برای فعالیت علمی، فرهنگی، سیاسی و...
شرکتکنندگان پژوهش، در ارزیابی وضعیت جامعه و تجربههای خود در آن، وضعیت موجود را برای فعالیت، به طور کلی مطلوب ارزیابی نمیکنند و وضعیت موجود برای برنامهریزی در کشور را وضعیتی پیشبینیناپذیر میدانند. آنها معتقدند تغییر روزانة برنامهها، آییننامهها و... قدرت برنامهریزی و پیشبینیپذیری آینده را از آنان سلب کرده است. از جانب دیگر، بسیاری از آنها موقعیت فعالیت کاری و شغلی در جامعه را نیز موقعیتی نامناسب ارزیابی میکنند. بازار کار دولتی و دانشگاهها در جذب آنان اقدامی صورت نمیدهند و بازار اقتصاد خصوصی نیز آنقدر قوی نیست تا آنها را جذب کند. به همین دلیل، معمولاً در بازار کار جذب نمیشوند. فعالیت در میدان علم نیز برای آنها خیلی خوشایند نیست؛ زیرا دسترسی آنها به استادها و منبعهای علمی معتبر و تجهیزها و آزمایشگاهها و مواد اولیه، بسیار محدود و ضعیف است.
علاوه بر فضای علمی و کاری، عاملهای دیگری نیز آنها را اذیت میکند؛ ازجمله اینکه در فضای کاری و برای جذب در موقعیتهای شغلی، برخوردهای ایدئولوژیکی را تجربه میکنند. در فضای علمی نیز تعدادی نخبگان معتقدند فضای ایدئولوژیک و سیاستزده بر فضای علمی چیره شده است. از مسئلههای دیگری که نخبگان به آن اشاره میکنند، بینیازی جامعه از آنهاست؛ بدین معنی که بیشتر آنها معتقدند جامعه نیازی به تخصص آنها ندارد و در موقعیتهای مختلف، افراد غیرنخبه و غیرمتخصص جذب میشوند. این مسئله در حالی صورت میگیرد که بنیاد نیز فعالیت چندانی برای حمایت نخبگان انجام نمیدهد و شرکتکنندگان از این اتفاق بسیار ناراضی و ناخشنودند. این عاملها موجب احساس بیدِینی به کشور میشود و این احساس نسبت به کشور، به مقایسههای مداوم وضعیت موجود در ایران و خارج از کشور منجر میشود. درواقع، بهدنبال ارتباطهای گستردة نخبگان با دوستان خود که در خارج از کشور زندگی میکنند و بهدلیل میزان زیاد تکنولوژیهای اطلاعاتی و ارتباطی، استعدادهای برتر قادرند موقعیتهای داخلی و خارجی را بهطور مداوم مقایسه کنند و فرصتها و چالشهای خود را در هر دو محیط ارزیابی کنند. این ارزیابیها درنهایت نشان میدهند وضعیت در آن سوی مرزها بهتر از وضعیت کشور است. درواقع چنین فرایندی نخبگان را قانع میکند که وضعیت فعالیت علمی، فرهنگی، سیاسی و... در کشور نامساعد و پیشبینیناپذیر است. در این زمینه، شاهدهای گستردهای وجود دارد که نخبگان به آنها اشاره میکنند؛ برای مثال هاوین بهسادگی از پیشبینیناپذیری مسئلهها میگوید: «بعضی اوقات اصلاً نمیتونی پیشبینی کنی».
این وضعیت، فضایی را به وجود میآورد که نخبگان احساس بیدینی به کشور را تجربه میکنند. مهرانه بهطور غیرمستقیم این فرایند را توضیح میدهد:
«من احساس دین به این مملکت میکنم؛ ولی به بنیاد نمیکنم. بهعنوان یه مؤسسه احساس دین نمیکنم؛ به هر حال من دارم یهجا درس میخونم و برای درسخوندن، انرژی میخوام. همه جای دنیا دارن یه کمکهزینهای به دانشجوها پرداخت میکنن، اینجا هم؛ این مملکت داره خرج من میکنه، پس من نسبت به این مملکت احساس دین میکنم؛ یعنی درواقع این چیزی که مانع رفتن من میشه، احساس دین به این مملکته. این مملکت این همه سال خرج من کرده و انتظار داره من اون چیزی رو که خرج من کرده، پسش بدم. خب از اون طرف میبینم شرایطش نیست! یر به یر میشیم دیگه! کاریش نمیشه کرد».
دورنمای آیندهای تاریک و ترسناک در تصور نخبگان
نخبگان و استعدادهای برتر شرکتکننده در پژوهش، در ارزیابی وضعیت موجود کشور، آن را وضعیتی نامساعد و پیشبینیناپذیر میدانند؛ اما در کنار این مسئله، پاسخ آنها به وضعیت پیش رو و آینده، پاسخی تأملبرانگیز است؛ زیرا بیشتر آنها پیشبینی روشن و خوبی از آینده ندارند و در بیشتر نمونهها آن را تاریک و مبهم میبینند. کسانی که آینده را تاریک و مبهم نمیبینند نیز آن را به عاملهای مختلفی مشروط میکنند؛ برای مثال، ستاره آینده را اینگونه تصور میکند:
«ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی، کاین ره که تو میروی به ترکستان است. خیلی پر واضحه؛ یعنی واقعاً ته حرفو میزنه. داره پول خرج میکنه برای رفتن، چرا؟ چون خودش شده یکی از عاملهای گزایندۀ ماها... آیندة ما و جایگاه ما. تا وقتی سیستم اینه، تا وقتی ما حتی در حد یک جزء توان حرکت نداریم، آیندة روشنی نیست... دو تا نظریه وجود داره دیگه، تغییر از بالا و تغییر از اجزا. من به این نظریه همیشه معتقدم و تو کلاسام همیشه اینو درس میدم. شما با بهترشدنتون بهاندازة یک جزء، جامعه رو بهتر میکنید و به پیش میبرید و من این کارو میکنم درقبال خودم؛ ولی ناامیدم از اینکه سیستم بذاره من از یک جایی جلوتر برم. میدونید چرا؟ چون اونا ما رو رقیب خودشون میدونن... برای من آینده خیلی مبهمه. یه کلیدواژه بخواین مثلاً غیرقابل پیشبینی. این، ترس ایجاد میکنه در من. میگن صوفی ابنالوقت باشد، اگر نگاه عرفانی آرامشبخش داشته باشم، باید لاخوف علیهم و لاهم یحزنون باشم دیگه؛ ولی هم خوف دارم، هم حزن دارم. خوف گذشتمو دارم، ترس آیندمو دارم که نکنه یه گام که تو گذشته برداشتم، تو یه دورهای بشه علیهم. نکنه آیندهای بیاد که من هیچ انتظاری ندارم و یهو یه جایی میاد، من دیده بشم، یه کاری بکنم که هزار تا اتفاق بیفته».
حسین بنیاد و وضعیت نخبگان در آینده را آیندهای تاریک توصیف میکند: «آیندۀ تاریک و پرابهام و کور».
زینب نیز آینده را مشروط میبیند و میگوید بهبود وضعیت نخبگان در گرو همراهی و هماهنگی بیشتر سازمانها و... است. او درواقع معتقد است آینده با مدیریت دقیق بهتر خواهد شد و انجام این فرایند را در گرو شرطهایی میداند:
«اگه بذارن بله! به شرط هست، به شرطه! به شرطه! باز من دارم دربارۀ فرهنگ حرف میزنم؛ اگر نگاه به فرهنگ باشه. نمونشم پیشنهاداییه که تو متن سخنرانی هست که خدمت رهبر ارائه دادم».
راهکارهای جمعی - فردی نخبگان برای بهبود جایگاهشان در اجتماع
نخبگان و استعدادهای برتر شرکتکننده در پژوهش، در روبهروشدن با وضعیت نامساعد و پیشپینیناپذیر جامعه، سعی کردهاند جایگاه خود را در جامعه بهبود بخشند. به همین دلیل، راهکارهای فراوانی برای بهبود وضعیت خود در جامعه به کار بستهاند؛ برای مثال، امین اینگونه میگوید:
«من خودم شخصاً بهاندازة امکاناتی که دارم، دارم دست و پا میزنم. حالا هرچقدر که بتونم؛ یعنی مسیرمو خدا رو شکر تو این چند سال عوض نکردم، پشیمون نشدم... کسی که پا تو این راه گذاشته، خودش باید فکر خودش باشه. خلاصه اگه داشت، اگه از دستش براومد، با امکانات خودش یه کارایی میکنه، نداشت نمیکنه».
ستاره نیز روشهای جمعی را برای بهبود جایگاه خود و دیگر نخبگان اینگونه بیان میکند:
«فعالیت تو گروه الف[23]، جذبکردن بچههای بنیاد نخبگان تو اون گروه، کارهایی کردم تو طرح جمعآوری سلامت روان، کارهایی کردم تو پژوهشکدة ب[24]، تدریس کردم...».
بهدستآوردن موفقیتهای شخصی از دریچة برنامهریزیهای شخصی
تقریباً بیشتر شرکتکنندگان استعداد برتر در پژوهش حاضر، براساس برنامهریزیهای شخصی و فردی که انجام دادهاند، به موفقیتهایی دست یافتهاند؛ بدین معنی که چه قبل از حمایتشدن ازطریق بنیاد ملی نخبگان و چه بعد از آن، آنها روشهایی برای زندگی خود داشتهاند. این روشها بیشتر در زمینههای محدود زندگی بوده است؛ اما موفقیتهای چشمگیری را برای آنها به ارمغان آورده است. درواقع، آنها معتقدند پیش از حمایتشدن، موفقیتهایی را داشتهاند. بعد از حمایتشدن هم روشهای شخصی آنان بوده است که آنها را به موفقیتهایی رسانده است و این موفقیتها از دریچة برنامههای فردی و شخصی بوده است؛ برای مثال پویا میگوید:
«تا خود فرد نخواد، هیچ کاری صورت نمیگیره. میخواد دنیا دور و ور اینا رو بگیره؟ هی شما خوبی، نازی، نخبه هستی، باهوش هستی، نه این کار نمیشه. بنیاد ملی نخبگان دنیای حمایتم داشته باشه، دنیای پول، بلاعوض بریزه پای این، دنیای مدرک بدن به این، این خودش خمیرمایشو نداشته باشه، خودش بلند نشه، هیچ کاری صورت نمیگیره. آقا ما بلند شدیم، اومدیم گفتیم ما یه طرحی داریم، میاین این کارو بکنیم؟ کی میاد حمایت میکنه بسازیم؟ هیچکس نیومد! رفتیم ثبت کردیم، خب ما ثبت کردیم، ما اختراع داریم، کی میاد؟ هیچکس نیومد! جاهای مختلف، نمایشگاههای مختلف، کی میاد؟ هیچکس نیومد! رفتیم سرمایهگذار آوردیم، ساختیم، تولید کردیم، حالا کی میاد؟ هیچکس نیومد! خب؟ همة این کارا رو خودمون کردیم، تا خودمون آستین بالا نزدیم، تا کفش آهنی نپوشیدیم، انجام نشد! به هر دری زدیم، همة بانکها رو رفتیم، همة مؤسسهها، همة سرمایهگذاران، همة بازارها رفتیم، گفتیم آقا این دستگاهه خوبه بیایید بخرید، بازاریابی کردیم».
زهرا موفقیتهای خود را از دریچة تلاشهای زیاد شخصی خود میبیند و هیچیک از موفقیتهای خود را از دریچة بنیاد نمیداند:
«نه هیچکدوم، نه. این موفقیتا بیشتر مقاله بوده که مقالهها همش شخصی بوده یا همراه با استادانم بوده و امسال من خیلی وقتمو مفید گذروندم. خیلی چیز یاد گرفتم، هم از استادام، هم این مقالهنوشتنا؛ امسال من خیلی کتابایی که دوست داشتمو خوندم».
خسران نخبهبودن و تلاش برای گذار از بنیاد
نخبگان و استعدادهای برتر شرکتکننده در پژوهش حاضر، وضعیت کاری، علمی، فرهنگی و... را در ایران نامساعد میدانند و جایگاه خود را ناچیز ارزیابی میکنند. آنها کنشهای فراوانی نیز در مسیر اصلاح این جایگاه انجام دادهاند؛ اما با وجود کسب موفقیتهای شخصی بدون کمک بنیاد، ضررها و آسیبهای فراوانی را متحمل شدهاند. درواقع، آنها در مسئلههای مختلف به آسیبهای فراوان روحی و روانی مبتلا شدهاند؛ برای مثال، تعدادی از آنها حتی از استفاده از برند نخبگان دوری گزیدهاند و سعی داشتهاند نخبهبودن خود را مخفی و پنهان کنند؛ زیرا این امر در مسئلههای متعددی به بروز حسادت و حس رقابت استادان و دوستان با آنها منجر شده است؛ به عبارت دیگر، استعدادبرترشدن به ایجاد مانع و سد در مقابل آنها منجر شده است. در کل این مسئلهها سبب بروز سرخوردگی، افسردگی و احساسهای روانی - اجتماعی منفی در آنها شده است؛ برای مثال مهرانه اینگونه توضیح میدهد:
«سعی کردیم عنوان نخبهبودن رو فراموش کنیم و به عمل بیفزاییم {شلیک خنده}. یعنی کاری نداشته باشیم که نخبه یا استعداد برتریم و هرجا میریم نگیم ما نخبهایم. به جاش یه رزومة موفق پژوهشی - آموزشی داشته باشیم. خودمون تلاش بکنیم، بدون اینکه جایی اسم اینو بیاریم. مقالة علمی بنویسیم، تدریس بکنیم، طرح پژوهشی تصویب بکنیم، کارای اجرایی بکنیم، هیچ اسمی هم از بنیاد نخبگان و استعدادبرتربودن نیاریم... درواقع اگه جای دیگهای بود، یه همچین عنوانی میتونست کار ما رو راه بندازه، میتونست مثلاً احترام به ما رو بیشتر بکنه، میتونست فرصتهای ما رو بیشتر بکنه؛ ولی اتفاقاً این عنوان برای ما به یه مانع تبدیل شده. به یه سدی تبدیل شده که یه جاهایی ترجیح میدیم خجالت بکشیم از اینکه حتی بگیم نخبه هستیم! چرا تو دانشگاه جلوی استادمون میخوایم پنهان کنیم که عضو بنیاد نخبگان هستیم؟ چون میترسیم استاد لج کنه با ما، کارمون رو راه نندازه {شلیک خنده}. این بیشتر باعث ناراحتیه و زیاد، فرقی نمیکنه. ما که کار خودمون رو میکنیم دیگه... دورزدن بنیادو انتخاب کردیم. چون گفتم این عنوان اولین چیزی که با خودش میاره، یک حالت تدافعیه. وقتی میگی من نخبهام، میگه هووووو! چه خبره! مثلاً نخبهای که باش! مثلاً میخوای چیکار کنی؟! ولی وقتی میگی نه، میگی من یه دانشجوییام، من یه معلمم، اومدم اینجا کار کنم، درس بخونم، خب میبینن تو یه آدم کاری هستی، این رزومه رو داری، دوست داری کار بکنی. از خودش آدم خرج بکنه به جای اینکه از بنیاد نخبگان خرج بکنه».
گذار پرگداز از کشور (فرار مغزها)
اصلیترین و در عین حال دردناکترین پیامد و نتیجة روندهای حاضر، خروج و فرار نخبگان از کشور است. این روند، گذار پرگداز از کشور نامگذاری شد تا فرایند سخت گذار از ایران نیز نشان داده شود. درواقع، پیامد وضعیت پیشبینیناپذیر، وضعیت نامساعد شغلی و فرهنگی، امیدنداشتن به آینده و مسئلههای دیگر، منجر شده است نخبگان و استعدادهای برتر شرکتکننده در پژوهش، گرایش زیادی به خروج از کشور داشته باشند. این مسئله دربارة همۀ آنها صدق نمیکند و بعضی از آنها به دلیلهای مختلف حاضر به ترک کشور نیستند؛ اما تقریباً بیشتر آنها به مزیتهای خروج از کشور اشاره میکنند و مدام ایران را با کشورهای اروپایی و امریکایی مقایسه میکنند. درواقع، سود و زیان آنها بر این روند شکل میگیرد که با تحمل هزینههای سنگین، باز گرایش زیادی برای مهاجرت در آنها تقویت میشود. چون به نظر آنها مزیتهای مهاجرت بسیار بیشتر از مزیتهای ماندن در ایران است؛ برای مثال امیرحسین اینگونه توضیح میدهد:
«اگه کسی بخواد بره نخیر! اگر واقعاً بخواد بره خارج نه! یعنی اگر هدفش و زندگیش باشه... مگه چه مزیتهایی میخواد بنیاد بده که یکی نخواد بره. اگر واقعاً یکی هدفش پیشرفتش هست که بره اون ور و اون ور بمونه خیلی عالیه. بخواد بره هم واقعاً میتونه، امکاناتش هست، همهچیش هست، اونجا راحت میتونه کارش رو بکنه و اونجا وقتی هم به یکی میگن استعداد برتر، واقعاً استعداد برتره! حمایت مالی صددرصد ازش میکنن... اگر هدفش رفتنه، گمون نکنم هیچ پایبندی باشه به این چیزا».
زهره نیز تلاشهای بنیاد برای ماندگاری نخبگان را ناکافی میداند:
«من روز به روز که میگذره، بیشتر علاقمندم که برم. شاید بنیاد تلاش کرده باشه ولی تلاش واسه موندن کرده. شاید انگیزههای موندن براشون کافی نیست؛ یعنی، در حوزة معنوی باید بیشتر کار کنن تا یه نفر انگیزه پیدا کنه و بمونه. چون اگر مادیاتم حتی بخوایم مقایسه کنیم، اون ور به این ور میچربه. پس تنها گزینة معنویت مونده! حالا نه به اون معنای معنویت... اگر کسی آدم رفتن باشه، با این قضیهها متقاعد نمیشه که نره اون ور».
گذار پرگداز از کشور در روبهروشدن با تجربة جایگاه نامطلوب و وضعیت نامساعد و پیشبینیناپذیر
از بین یافتههای پژوهش، در مجموع، 7 مقولة اصلی از 24 مقولة فرعی و 227 مفهوم استخراج شده است. سعی شده است مقولة هسته و مرکزی این پژوهش به گونهای طراحی شود که روبهروشدن با تجربة جایگاه نامطلوب و وضعیت نامساعد و پیشبینیناپذیر را در همۀ جهتها پوشش دهد و به اندازۀ کافی جامع باشد. به همین ترتیب، به طور کلی مقولة هسته و مقولة مرکزی این پژوهش، «گذار پرگداز از کشور در روبهروشدن با تجربة جایگاه نامطلوب و وضعیت نامساعد و پیشبینیناپذیر» بوده است. این فرایند در اصل نشان میدهد نخبگان و استعدادهای برتر شرکتکننده در پژوهش، در جریان روبهروشدن با تجربة جایگاه نامطلوب و وضعیت نامساعد و پیشبینیناپذیر، گذار پرگدازی از کشور داشتهاند. درواقع، آنها با گذار از بنیاد ملی نخبگان در وهلة اول، به فکر گذار از کشور در وهلة دوم میافتند. این گذار برای آنها بسیار سخت و دردناک است؛ اما محاسبة سود و زیان، آنها را قانع میکند که حتی با صرف هزینههای فراوان مادی و معنوی، سود بیشتری در مهاجرت به خارج از کشور وجود دارد.
به طور کلی در این بخش از پژوهش، یافتهها نشان دادند نخبگان شرکتکننده در پژوهش حاضر، در ارزیابی از جایگاه خود در نظام علمی، آموزشی، جامعه، فرهنگ، اقتصادی و سیاسی، جایگاه خود را جایگاهی ظاهری و نامطلوب میدانند. آنها معتقدند جایگاه آنها در اجتماع، جایگاهی خرد و ناچیز است و از نیرو و انرژی آنها استفاده نمیشود. علاوه بر این، آنها وضعیت کشور را در عرصههای متفاوت کاری، شغلی، سیاسی، علمی و... نامساعد ارزیابی میکنند و معتقدند در این وضعیت نمیتوان بازده خوبی داشت. آنها با وجود این مسئلهها، وضعیت را بسیار پیشبینیناپذیر میدانند و به همین دلیل، حتی نمیتوانند برای چند روز آیندهشان برنامهریزی کنند. تغییر در آییننامههای بنیاد تا تغییر سریع شرایط و قانونهای کشور، ازجمله دلیلهایی هستند که آنها برای این مسئله ارائه میکنند. در این میان، بیشتر آنها دورنمای مثبت و روشنی نیز در آینده برای خود نمیبینند. به همین دلیل، به روشهای گوناگون سعی میکنند جایگاه خود را ارتقا دهند و وضعیتشان را بهبود بخشند؛ اما نتیجههای بهدستآمده توسط آنها چندان دلگرمکننده نبوده است.
تعدادی از آنها موفقیتهای شخصی و فردی داشتهاند؛ اما این موفقیتها بهسبب بنیاد یا وضعیت مساعد در کشور نبوده است؛ بلکه از دریچة تلاشها و برنامهریزیهای شخصی و تلاش و پشتکار زیادی بوده است که در مقایسه با دیگر افراد جامعه داشتهاند. به همین دلیل، آنها در بعضی مسئلهها، حتی از عنوان استعداد برتر و نخبه نیز دچار زیان شدهاند؛ زیرا این مسئله موجب ایجاد حسادت میان دوستان و همکاران آنها و سبب جلوگیری از پیشرفتشان شده است؛ به عبارت دیگر، آنها در پی بیجوابماندن راهکارهایشان برای بهبودی جایگاهشان در اجتماع، سعی کردهاند از بنیاد ملی نخبگان گذار کنند. نتیجة این گذار و پیامدهای دیگر، درنهایت منجر شده است نخبگان به فکر خروج از کشور باشند و بهطور مداوم خود را با نخبگانی مقایسه کنند که در خارج از کشورند. آنها در پی این مقایسهها و آگاهی دقیق از موقعیت کشورهای دیگر، ازطریق واسطههای دیگر (تکنولوژیهای اطلاعاتی و ارتباطی)، با آگاهی از همة سود و زیانها، باز هم گرایش زیادی به مهاجرت از خود نشان میدهند. تا جایی که تعدادی از نخبگان شرکتکننده نیز در ماهها یا سالهای آینده، خروجشان از کشور قطعی خواهد بود. البته تعدادی از آنها نیز بهسبب دلبستگیهای خاصی که دارند، بههیچوجه حاضر به خروج از کشور نیستند؛ اما در مقایسة وضعیت داخل و خارج از کشور، همیشه فعال و پویا بودهاند.
الگوی پارادایمی پژوهش
الگوی پارادایمی پژوهش، نشاندهندة جریان فرایندها و فعالیتهایی است که در بستر مطالعه اتفاق افتاده است. این الگو پنج قسمت دارد: شرایط علی، شرایط زمینهای، شرایط مداخلهگر، روشها و پیامدها. در مرکز الگو نیز پدیدة مرکزی قرار میگیرد که فعالیتها پیرامون آن شکل میگیرد. جریان فرایندها و فعالیتهایی که در بستر این پژوهش اتفاق افتاده است، نشان میدهد پدیدة مرکزی در پژوهش، تجربة جایگاه نامطلوب و وضعیت نامساعد و پیشبینیناپذیر است؛ به عبارت دیگر، شرکتکنندگان پژوهش جایگاه خود را جایگاهی نامطلوب و وضعیت کشور را نیز وضعیتی نامساعد برای کار و فعالیت علمی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی میدانند. آنها همچنین شرایط حاکم بر کشور را شرایطی پیشبینیناپذیر ارزیابی کردهاند که امکان هرگونه برنامهریزی حتی کوتاهمدت را از آنان سلب کرده است؛ یعنی، تجربة ذهنی و عینی آنها از جایگاه خود و وضعیت کشور، جایگاه نامطلوب و وضعیتی نامساعد و پیشبینیناپذیر بوده است. درنتیجة این تجربة عینی و ذهنی، آنها سعی کردهاند روشهایی به کار ببرند. عاملهای دیگری نیز بر روشها و این تجربة آنها تأثیرگذار بوده است که درنهایت، پیامدهایی را در پی داشته است. این جریان روندها و فعالیتها، در نمودار پارادایمی پژوهش توضیح داده شده است.
شرایط علی
شرایط علی پژوهش بهصورت موردی به شرح زیر است: 1. زندگی در جامعة ایران 2. درگیری فراوان در نهادهای آموزشی، علمی، کاری، فرهنگی، سیاسی، ایدئولوژیک و اعتقادی.
شرایط علی که در اصل، سبب بروز پدیده میشوند، در پژوهش حاضر ازجمله دلیلهای اصلی تجربة جایگاه نامطلوب و وضعیت نامساعد و پیشبینیناپذیرند؛ به معنای دیگر، علتهای اصلی چنین تجربهای را باید در فرایندهای مربوط به زندگی، کار و تفریح در ایران دانست. زندگی در بستر جامعة ایران و با تجربة چالشهای مداوم در عرصههای مختلف، نخبگان را به درکی نامطلوب از جایگاه خود میرساند. از جانب دیگر به آنان نشان میدهد وضعیت کار و زندگی در ایران نامساعد است؛ اما درواقع، درگیری در نهادهای علمی، آموزشی، شغلی و... است که به آنها جایگاه واقعی خود را در جامعه نشان میدهد؛ زیرا به گواه آنها، وضعیت کار و فعالیت در نهادهای علمی مناسب نیست و درواقع، نخبگان در دستگاههای اجرایی و آموزشی جذب نمیشوند و به آنها احساس نیاز نمیشود. نبود استادهای بنام، نبود انجمنهای علمی و پژوهشی قوی، نبود اجتماعهای علمی متناسب با رشته و... نیز ازجمله دلیلهای نرمافزاری افراد برای فعالیتهای علمی نامناسبند. از سویی دیگر، نبود منبعهای علمی کتابخانهای، منبعهای تجهیزاتی و آزمایشگاهی و دیگر مسئلههای مرتبط، ازجمله دلیلهای سختافزاری نداشتن فعالیت مناسب در حوزة علمی است؛ به عبارت دیگر، فعالیت آنها در گرو محدودیتها و شرطهای فراوانی است. این محدودیتها نهتنها در دنیای علمی بلکه در فضاهای شغلی و جذب آنها در بازار کار، قضاوت آنها در بازار کار، فضاهای آموزشی، فضاهای فرهنگی و ایدئولوژیک و... نیز صادق است. درواقع، وجود این فضا و زندگی در ایران، امکان پیشبینی و برنامهریزی و کار و فعالیت پربازده را از نخبگان سلب میکند.
این روند و مسیر نیز درنهایت به پیچیدگیهای فراوانی منجر میشود که سبب میشود نخبگان در جامعه، تجربهای منفی از جایگاه خود داشته باشند و وضعیت را برای فعالیت، نامساعد و پیشبینیناپذیر بدانند؛ به معنای دیگر، یکی از دلیلهای اصلی درک و تجربة منفی نخبگان، زندگی در جامعة کوتاهمدت و پیشبینیناپذیر ایران است و بسیاری از محدودیتهای پیش روی نخبگان دربارۀ کارکرد کم، کژ و منفی بسیاری از سازمانهایی است که وظیفة شناسایی، جذب و حمایت نخبگان را دارند. زندگی در چنین فضایی، درنهایت منجر میشود افراد برنامهریزیهای لحظهای و کوتاهمدت داشته باشند و از جایگاه و وضعیت خود ناراضی باشند.
نمودار 1 – الگوی پارادیمی پژوهش
شرایط زمینهای
شرایط زمینهای پژوهش حاضر بهصورت موردی بدین گونه مطرح شدهاند: 1. انتظارهای رشدیافتة نخبگان 2. احساسِ داشتن جایگاه مطلوب نزد خود و خانوادهها 3. داشتن نگرش فعال، باهوش و با پشتکاربودن 4. تصور از خود بهعنوان فردی قدرتمند و با توانایی زیاد برای ایجاد تغییر در جامعه در قالب ایدههای منحصربهفرد؛ 5. سرمایة اجتماعی و فرهنگی بسیار زیاد نخبگان و ارتباط با نخبگان دیگر.
شرایط زمینهای، بافت و بستریاند که روشهای پژوهش در آنها به وقوع میپیوندند و درواقع، شرایط خاص و ویژهای هستند که با روشهای شرکتکنندگان در ارتباطند. در پژوهش حاضر، این شرایط خاص بیشتر از ویژگیهای خاص شرکتکنندگان پژوهش تأثیر میگیرند. درواقع، این شرایط بیشتر مربوط به ویژگیهای خاصی است که در نخبگان و استعدادهای برتر در مقایسه با دیگر افراد جامعه به میزان بیشتری وجود دارد.
یکی از این عاملها، انتظارهای رشدیافتة آنها، حضور در بنیاد و حمایتشدن ازطریق بنیاد ملی نخبگان است؛ یعنی یکی از عاملهایی که منجر میشود نخبگان و استعدادهای برتر پژوهش، روشهای فعالانهای برای بهبود جایگاه خود به کار برند، حضور و حمایتشدن ازطریق بنیاد ملی نخبگان و بهدنبال آن، افزایش انتظارهای آنها از خود و جامعه است. درواقع، براساس تبلیغهای فراوانی که در بنیاد صورت میگیرد و هدفهایی که بنیاد برای افراد ترسیم میکند، انتظارهای آنها رشد مییابد و آنها فضای بهتر و ایدهآلتری از جامعه را تصور میکنند.
مجموع این عاملها موجب میشود نخبگان خود را افرادی موفق و دارای جایگاه شناسایی کنند. درنتیجه، تصور آنها از خود متأثر از قالبهای فردی خواهد بود. آنها خود را توانمند، قدرتمند و تأثیرگذار میدانند و بر این اساس سعی میکنند از کوچکترین فرصتهای پیشآمده، بیشترین بهره را ببرند و پیشنهادها و ایدههای خود را برای بهبود وضعیت ارائه کنند. این روند البته در کنار ویژگیهای منحصربهفرد خود آنها نظیر پشتکار، جنگندگی، هوش و... است. درواقع، چنین ویژگیهای خاصی میل آنها را برای بهبود وضعیت، بیشتر و قویتر میکند. در همین مسیر، نباید شبکة نخبهبودن و سرمایة اجتماعی و فرهنگی زیاد آنها را نیز نادیده گرفت. درواقع، این سرمایههای زیاد آنها منجر میشود شبکههای فراوانی برای کنشگری در اختیار داشته باشند و از جانبهای گوناگون برای انجام فعالیتهای مختلف، حمایت و تقویت شوند.
شرایط مداخلهگر
شرایط مداخلهگر نیز بهصورت موردی به شرح زیر است: 1. وضعیت اقتصادی نامناسب کشور 2. وضعیت نامساعد فعالیت کاری، شغلی، فرهنگی و سیاسی نخبگان 3. ارزیابیهای ایدئولوژیک و اعتقادی نخبگان برای اولویتهای شغلی 4. تحصیلات بالای نخبگان 5. استفادة زیاد از رسانهها و شبکههای اجتماعی مجازی و مقایسة مداوم خود با نخبگان در دیگر کشورها.
شرایط مداخلهگر، نسبت به شرایط زمینهای، گستردهترند و روشها در آنها به وقوع میپیوندند. این شرایط، بر روشهای شرکتکنندگان تأثیر میگذارند و پدیدة مرکزی را در این پژوهش تقویت و تشدید میکنند. یکی از عاملهای اصلی که بر پدیدة مرکزی و روشهای کنشگران تأثیر میگذارد، وضعیت اقتصادی نامناسب کشور است. درواقع، وضعیت اقتصادی نامناسب کشور در بعدهای متفاوتی، بر سپهرهای علمی، فرهنگی و اجتماعی، تأثیرهای بد میگذارد. به معنای دیگر، دانشگاهها میتوانند بهدلیل وضعیت نامناسب اقتصادی، بسیاری از نخبگان را جذب کنند. وضعیت اجتماعی برای پذیرش آنها محدودیتهایی ایجاد میکند و از فعالیتهای فرهنگی نیز بهسبب نبود بودجة مالی کاسته میشود. درواقع، وضعیت نامناسب اقتصادی، بهصورت مستقیم و غیرمستقیم، تأثیرهای نامطلوب زیادی بر عملکرد نهادهای کلان، متوسط و خرد میگذارد. نخبگان نیز بهعنوان عضوی از اعضای جامعه، از این مسئله جدا نیستند. به همین دلیل، آنها با روشهای گوناگونی در پی غلبه بر این کاستیاند و سعی دارند با ایدههای مختلف، بر این مشکل پیروز شوند.
در کنار وضعیت نامناسب اقتصادی، موقعیت سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و ایدئولوژیک، مسئلههای دیگری هم وجود دارند که نخبگان بهطور مداوم با آنها مواجهند و سعی دارند از قدرت آنها بکاهند. درواقع، نخبگان معتقدند حتی در بهکارگیری خود در سازمانهای اداری و دولتی، با ارزیابیهای ایدئولوژیک، پارتیبازی و... برخورد میکنند. فضای سیاسی آنچنان که باید برای آنها مهیا نیست و حتی گاهی محدودیتهایی برای آنها ایجاد میکند. به نظر آنها جامعه و فضای اجتماعی نیز نمیتواند شخصی فراتر از خود را پذیرا باشد و فرهنگ مردم بهگونهای است که دربرابر پیشرفت افراد مقاومت نشان میدهند و مانعهای زیادی دربرابرشان ایجاد میکنند. بدین معنی که فرهنگ نادرستی در اجتماع وجود دارد که با شنیدن نام نخبه یا استعداد برتر، آنها را مسخره میکنند و برای جلوگیری از پیشرفتشان در مسیرشان سنگاندازیهای زیادی میکنند. به همین دلیل، استعدادهای برتر شرکتکننده در پژوهش حاضر سعی فراوانی برای بهبود این وضعیت انجام میدهند.
هرچند شرایط مداخلهگر منفی سبب بروز روشهایی در فرد میشود، نباید نادیده گرفت که بعضی شرایط مداخلهگر نظیر میزان تحصیلات و مصرف رسانهای زیاد آنها، ازجمله شرایط مداخلهگر مثبت در این بخش محسوب میشوند. شرکتکنندگان پژوهش و تقریباً بیشتر نخبگان و استعدادهای برتر، میزان تحصیلات و آگاهی اجتماعی - فرهنگی زیادی دارند. این آگاهی و تحصیلات بالا به آنها دیدگاه و چشماندازی توسعهگرایانه و بهبودخواهانه بخشیده است و کنشهای آنها را در بیشتر زمینههای زندگی به این سمت سوق میدهد. درنتیجه، آنها روشهای مشارکتمدارانه و اصلاحجویانه را انتخاب و عملیاتی میکنند. علیرغم این، آنها مصرف رسانهای زیادی نیز دارند. حضور در شبکههای اجتماعی مجازی، ارتباطهای مجازی و آگاهی رسانهای زیاد، منجر شده است آنها الگوهای عملی و نظری فراوانی را ملاحظه کنند و در قالب استراتژیهایی سعی در پیادهسازی آنها کنند.
روشها
روشهای شرکتکنندگان در پژوهش بهصورت موردی بدین شکل است: 1. فعالیتهای مستمر گروهی، نظیر فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی در کارگروهها و پژوهشکدهها و... 2. فعالیتهای فردی گوناگون نظیر تلاش فردی و بدون حمایت برای طرح، ثبت، تولید و توزیع اختراعها، سخنرانی نزد مقامهای رسمی و...
روشهای شرکتکنندگان دربرابر پدیدة مرکزی صورت میگیرد. پدیدة مرکزی این بخش، تجربة جایگاه نامطلوب و وضعیت نامساعد و پیشبینیناپذیر بوده است. روشهای نخبگان دربرابر این نوع از تجربه صورت گرفته است. علاوه بر این، شرایط مداخلهگر و شرایط زمینهای نیز بر نوع این روشها تأثیرگذارند. به طور کلی، نخبگان و استعدادهای برتر شرکتکننده در پژوهش حاضر، روشهای مثبتی را در واکنش به جایگاه نامطلوب خود در پیش گرفتند. حتی در مقابل شرایط نامساعد کاری، شغلی، اقتصادی، فرهنگی و... روشهای آنها، فعالیتهای مثبت و برای نفع شخصی و خیر عمومی بوده است. به همین منظور، محققان نیز روشهای نخبگان را در دو بخش روشها و فعالیتهای فردی و گروهی بخشبندی کردهاند. تقریباً بیشتر نخبگان نیز در هر دو بخش در زمانهایی فعال بودهاند. ازطرفی، بیشتر شرکتکنندگان، فعالیتهای متفاوت فردی را در زمینههای مختلف، براساس تخصصهایشان انجام دادهاند؛ از اختراعهای گوناگون گرفته تا ارائة مشاوره، تدریس، سخنرانی در همایشها و.... از جانب دیگر، بسیاری از آنها در کارهای گروهی و فعالیتهای جمعی نظیر کارگروهها، کارگاهها، پژوهشکدهها و... فعالیتهای مستمر و مداومی داشتهاند.
پیامدها
پیامدهای بهدستآمده از بهکارگیری روشها و کنشهای متفاوت شرکتکنندگان، در قالب نمونههای زیر بیان میشود: 1. موفقیتهای شخصی 2. خسران نخبهبودن 3. گذار پرگداز از کشور (فرار مغزها).
در پژوهش حاضر، دربرابر تجربة جایگاه نامطلوب و شرایط نامساعد و پیشبینیناپذیر، نخبگان روشهای مثبتی در پیش گرفته بودند و در پی آن بودند که شرایط مطلوبی را برای خود به ارمغان آورند. پیامدهای این روشهای مثبت، در دو دستة منفی و مثبت دستهبندی شدهاند.
تقریباً بیشتر نخبگان درقبال روشهای به کار برده شده، موفقیتهایی شخصی داشتهاند؛ بدین معنی که آنها با راهکارهای جمعی و بهویژه راهکارهای فردی، موفقیتهایی در زندگی شخصی داشتهاند. البته این موفقیتها به گفتة نخبگان، ازطریق بنیاد ملی نخبگان نبوده است؛ بلکه بهسبب تلاشهای فردی و گروهی آنها بوده است. این موفقیتهای شخصی، در قالب اختراعهای متنوع، ثبت و تجاریسازی اختراعها، نگاشتن مقالههای متعدد، ثبات قدم در تولید علمی و اقتصاد علممحور، حریصشدن برای موفقیتهای بیشتر، کسب رتبهها و مقامهای مختلف و... جای میگیرند. آنها با گرفتن این روشهای فردمدارانه و شخصی، سعی کردهاند موفقیتهایی در زندگی خود کسب کنند که پیامد این روشها، موفقیتهای شخصی بوده است.
در مقابل این موفقیتهای شخصی که بیشتر از دریچة فردی و در غیاب بنیاد ملی نخبگان صورت گرفته است، فعالیتهای مستمر گروهی و فردی در بنیاد و دیگر سازمانهای جامعه، به نتیجة خاصی نرسیدهاند و این مسئله موجب کارکردهای کژ فراوانی شده است. بدان معنی که نخبگان و شرکتکنندگان پژوهش، درقبال صرف زمان و هزینة مادی و معنوی فراوان در این فعالیتها، دچار سرخوردگی نیز شدهاند؛ زیرا حتی با حسابکردن موفقیتهای شخصی، آنها زمان و هزینة فراوانی در کشور صرف کردهاند و دستاورد چندانی نداشتهاند و موفقیتهای شخصی آنها نیز صرفاً در مسئلههای جزئی و با پشتکار شخصی به دست آمده است؛ اما در مسئلههایی همچون جذبشدن آنها در دستگاههای اجرایی، فعالیت علمی مستمر، حمایتهای فرهنگی - اجتماعی، بهنتیجهرسیدن طرحهای آنها، عملیاتیشدن پیشنهادهایشان در سازمانهای مختلف، نتیجهگرفتن از کارگروهها و اتاقهای فکر و... نتیجة چندانی نصیب آنها نشده است. به همین دلیل، آنها احساس خسران و زیان میکنند؛ زیرا معتقدند میتوانستند با صرف وقت و هزینة بسیار کمتر، در کشورهای دیگر به موفقیتهای چشمگیری دست یابند.
درواقع، چنین مقایسههایی آنها را به گذار از کشور سوق میدهد؛ به عبارت دیگر، وقتی نخبگان و استعدادهای برتر پژوهش، در کشور جذب و حمایت نمیشوند و به هزینههای صرفشدة خود میاندیشند، بهسرعت با وضع همسالان و دوستان و دیگر نخبگان در سایر کشورها، مقایسههای مداومی انجام میدهند. این بررسی براساس سود و زیان، آنها را قانع میکند به خروج از کشور تمایل نشان دهند. بدین صورت که در ارزیابیهای خود، حتی با حسابکردن وابستگیهای شخصی و خانوادگی، ملی، میهنی و... نمیتوانند دلیل قانعکنندهای برای ماندن و فعالیت در کشور بیابند و دلیلهای آنها برای رفتن و ادامة فعالیت در خارج از کشور، بسیار سودمندتر و پربازدهتر است؛ البته نخبگانی نیز وجود دارند که به هیچوجه حاضر به ترک کشور نمیشوند؛ اما در قالب این سود و زیان معتقدند مهاجرت، سودمندی بیشتری برای افراد به ارمغان میآورد. به طور کلی، این مسئله به خروج و فرار نخبگان منجر میشود که هزینههای فراوانی بر کشور تحمیل میکند.
نتیجه
پژوهش حاضر سعی داشت با رویکردی کیفی، جایگاه نخبگان جوان ایرانی در بستر جامعۀ ایران را کشف کند. در این مسیر، با استفاده از نظریۀ زمینهای، هدف پژوهش دنبال و دادههای آن بررسی شد. یافتههای پژوهش در الگوی پارادایمی ارائه شد و بهطور مبسوط تشریح شد. برای روشنشدن جریان و فرایند دقیق و جزئی پژوهش، طرحواره ترسیم شد. براساس طرحوارة نظری پژوهش، سه حلقة به هم پیوستة شرایط نامساعد و پیشبینیناپذیر، دورنمای آیندة تاریک و جایگاه نامطلوب، بهطور فزایندهای یکدیگر را تقویت میکنند. درواقع، هریک از این عاملها، به تشدید عامل دیگری و درنهایت، به جایگاه نامطلوب نخبگان منجر میشود. نخبگان در روبهروشدن با جایگاه نامطلوب خود، به روشهای مختلف سعی میکنند جایگاه و وضعیت خود را ارتقا ببخشند و آن را بهبود دهند. درنتیجه، آنها روشهای جمعی و فردی متفاوتی را در نظر میگیرند؛ اما نتیجه و پیامد این روشها، در سه مسیر پیگیری میشود. این روشها برای گروهی از نخبگان موجب موفقیتهای شخصی میشود. از جانب دیگر، صرف هزینههای فراوان موجب زیان و سرخوردگی نخبگان میشود. دردناکترین پیامد، گذار پرگداز از کشور برای نخبگان است. وقتی آنها نتیجة چندانی از روشهای خود نمیگیرند، با محاسبة سود و زیان خود، برای مهاجرت و گذار از کشور ترغیب میشوند و تقریباً بیشتر نخبگان نیز به این مسئله مبادرت میکنند.
ذکر این نکته ضروری است که نخبگان بهدلیل داشتن روحیة خاص، با خسران و زیاندیدن، از امور و فعالیتهای مختلف دست نمیکشند؛ بلکه راهها و فعالیتهای جدیدی را جستجو میکنند و سرخوردگی آنها مقطعی و گذراست. به همین دلیل، آنها با زیان و خسران کنار میآیند و در جستجوی راههای جدید یا همانند دوستان دیگر خود، از کشور خارج میشوند یا فعالیتها و روشهای جمعی و فردی جدیدی را شروع میکنند؛ به عبارت دیگر، زیان و خسران نخبگان تنها بهصورت مقطعی است. آنها راهی را برای موفقیتهای شخصی پیدا میکنند.
نمودار 2 - طرحوارة نظری
طی چند سال گذشته، روند خروج نخبگان از کشور سرعت گرفته است و جوانان نخبۀ ایرانی برای تحصیل و کار از ایران خارج میشوند و بیشتر به کشورهای توسعهیافته مهاجرت میکنند. نظریههای مختلفی در این زمینه ارائه شدهاند و سعی داشتهاند دلیلهای مهاجرت آنها را تبیین کنند. از عاملهای دافعه تا حلقههای استعماری سعی کردهاند دلیلهای موجهی برای مهاجرت بیان کنند. این پژوهش همراه با نظریههای مختلف، نشان داد عاملهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نقش بسزایی در تبیین نارضایتی نخبگان جوان از جایگاهشان در بستر جامعۀ ایران و مهاجرت از ایران دارند؛ اما بهطور عینی و تجربی عاملهای خرد و فرهنگی خاصی به نتیجههای سیستماتیک بزرگتری منجر میشوند. درواقع، نتیجههای این پژوهش نشان داد فهم نخبگان، فارغ از واقعیت وجودی جامعه، بر کنشهای آنان تاثیر میگذارد. معنای ذهنی نخبگان از جایگاهشان، همراه و هممسیر با «بیقدرتی اجتماعی» بوده است. نخبگان جوان ایرانی، در ساختار اجتماعی ایران، برای خود وضعیتی ظاهری و نمادین متصورند و به همین دلیل کنشگریهای آنها بیشتر بهسوی گریز از این وضعیت بوده است؛ به معنای دیگر، این نخبگان نوعی بیاعتنایی همراه با بیقدرتی را در بستر جامعۀ ایران درک کردهاند که منجر شده است بتوانند از ساختار اجتماعی ایران گذر و به کشورهای دیگر مهاجرت کنند. تفسیر کنشگران نخبۀ ایرانی از نظام اجتماعی جامعۀ ایران به طور کلی و میدان اجتماعی علم و بنیاد ملی نخبگان، تفسیری مبهم، غیرشفاف و گنگ است که قدرت پیشبینی و کنترل امور را از آنها سلب میکند؛ زیرا حتی با ارائۀ مشوقهای اقتصادی، مشوقهای شغلی و... این نخبگان ترجیح میدهند از این میدان اجتماعی رهایی یابند و این به معنای گذار از نظریههای سنتی مهاجرت و لزوم بازگشت به میان نگرش کنشگران برای فهم دلیلهای اصلی مهاجرت و درک نامطلوب از جایگاهشان است. این پژوهش با نظریۀ کوچکمقیاس خود توانسته است قسمتی از نگرش این نخبگان را آشکار کند تا بدین وسیله برنامهریزان اجتماعی بتوانند با دیدگاه کنشگر خلاق نخبۀ جوان ایرانی آشنا شوند و در صورت لزوم در برنامههای خود بازاندیشی کنند.
[1] Human Capital Fight
[2] Brain Drain
[3] Core
[4] Peripheral
[5] Conceptual Framework
[6] Interpretive approach
[7]Theoretical Sensitivity
[8]Objectivist
[9]Constructivist
[10] Purposive Sampling
[11] Chain
[12] Theoretical Sampling
[13] Line-by-Line
[14] Open Coding
[15] Axial Coding
[16] Selective Coding
[17] Prolonged Engagement
[18] Triangulation
[19] Peer Review
[20] Negative Case Analysis
[21] Member Checking
[22] External Audit
[23]. برای حفظ اسرار از نام مستعار برای گروه استفاده شده است.
[24]. برای حفظ اسرار از نام مستعار استفاده شده است.