The Study of Effective Factors and Strategies for Improve Happiness in Illam

Document Type : Research Paper

Authors

1 , Allameh Tabatabai University, Tehran, Iran

2 AllamehTabatabai University, Tehran, Iran

Abstract

Introduction:
Existing facts denote that happiness is not in an appropriate state in Iran and Illam province, while nowadays happiness is one of the most important elements of development and welfare and crucial factor in social order too. Current research tried to study and identify effective factors on happiness in Illam province and make some recommendations to increase it. After review of literature and identify the most effective variables on happiness in previous researches, the theoretical debates have been studied and categorized in philosophical, religious and scientific (sociology and psychology) fields.  There are three general approaches in social sciences and psychology including cognitive, social and critical that address happiness. Current research was based on social approach. It has three subcategories that theoretical framework has been formulated based on them: collective behaviors (Durkheim’s approach), cultural and historical characteristics (Inglehart’s theory) and institutional processes (Giddens’s approach).
Materials and Methods:
Methodologically, current research was a mixed design that has been conducted in exploratory design. In first step, qualitative method has been implemented. The data gathered by semi-structured interviews and analyzed by thematic analysis. Then, the metric has been designed for survey. In qualitative section, the participants are 48 who have been chosen by purposive sampling. They have been consisted of two groups: ordinary people (36) and experts & researchers (12).  In quantitative section, the multi-stage cluster sampling has been used and sample size has been 744. The quantitative data have been analyzed by SPSS statistical software and presented at two descriptive and inferential levels. Maxwell’s model of validity including descriptive, interpretive and theoretical validity has been used in qualitative section. In quantitative part, validity has been examined by face validity. Reliability has been confirmed using Cronbach’s alpha coefficient.
Discussion of Results and Conclusions:
The main identified themes that have been drawn are four including: First, happiness as liberty which has two sub-themes: negative liberty (being free from any unpleasant factor that is preventive of peace and good life) and positive liberty (having necessary facilities for pursuit goals and priorities of life). The Second theme is happiness as adjustment which means harmony and fitness between subjective and objective conditions of life. Third, happiness as life satisfaction or positive evaluation of life, and the forth one is happiness ass power that being able to accept and dealing with troubles and unpleasant affaires and their negative consequences. In addition, the results of statistical analysis show that the relationship between such variables as social trust, wealth, ontological security, social integration, religiousness and kinship relations with happiness has been indirect. Anomie has had an inverse effect on happiness. The findings of path analysis show that amongst variables that have been studied, social trust has strongest impact on happiness. It could be said that due to decrease of social trust, social integration and kinship relations have been weaken and anomie has increased. Anomie, in turn, leads to decrease in ontological security. The final result of this cycle is decrease in happiness.
Based on findings, six general strategies have been formulated to improve happiness, including economic and expanding welfare strategy, reconstruction of community, educational strategy, the management of urban spaces, develop of sport facilities and complexes, and political development. In sum, regarding to such criteria as efficiency, effectiveness, popular acceptance, enforceability and fiscal & budget issues, it seems that “reconstruction of community” could be the best and most important strategy for making policies to improve happiness in Illam province. This strategy has been operational in three recommendations including strengthen social integration, recover and rejuvenate tradition and rehabilitate social gaps.

Keywords

Main Subjects


مقدمه و بیان مسأله

شادکامی در دهه‌‌های اخیر به‌منزلۀ یکی از مهم‌‌ترین مؤلفه‌‌های رفاه و توسعۀ اجتماعی جایگاه ویژه‌‌ای در ادبیات توسعه و سیاست‌‌گذاری‌‌های اجتماعی و رفاهی پیدا کرده است. شواهد موجود، ازجمله گزارش‌‌های جهانی شادکامی (Helliwell et al., 2017 & 2018) و نیز نتایج پژوهش‌های متعدد داخلی (ذکایی، 1395؛ معیدفر، 1385؛ باصری، 1389؛ گنجی، 1387؛ چلبی و موسوی، 1387)، وضعیت نسبتاً نامطلوب شادی در جامعۀ ایران را نشان می‌دهند.

در استان ایلام نیز نظم اجتماعی سنتی در سال‌‌های اخیر دستخوش تغییرات اساسی شده است و هنجارهای سنتی استحکام و نیرومندی خود را تا حدود زیادی از دست داده‌‌اند که نمودهایی از آن در تضعیف اشکال سنتی سرمایۀ اجتماعی دیده می‌شود. برای مثال در پژوهشی که در شورای فرهنگ عمومی کشور دربارۀ شاخص‌‌های فرهنگ عمومی انجام شده است، 15 درصد از پاسخگویان ایلامی اظهار داشته‌اند که بین بستگان درجه یک آنها فردی وجود دارد که با او قطع رابطه کرده‌‌اند. از این نظر استان ایلام رتبۀ اول را در کل کشور داشته است (شورای فرهنگ عمومی کشور، 1392 به نقل از صدیق‌‌اورعی و طلوع‌برکاتی، 1395: 74). در طرح سنجش سرمایۀ اجتماعی کشور نیز - که در شورای اجتماعی کشور انجام شده است - میانگین میزان سرمایۀ اجتماعی استان 81/2 با دامنۀ بین 1 تا 5 بوده است که اندکی پایین‌‌تر از سطح متوسط قرار دارد (شورای اجتماعی کشور، 1394). در برخی از پژوهش‌های مربوط به سنجش یا تخمین سرمایۀ اجتماعی در استان‌‌های کشور نیز استان ایلام به‌لحاظ شاخص‌‌های سرمایۀ اجتماعی در رده‌‌های آخر قرار داشته است (سعادت، 1385؛ شعبانی و سلیمانی، 1388؛ باستانی و رزمی، 1393).

ازطرفی، تقاضاهای رفاهی به‌ویژه بین نسل‌‌های بعد از انقلاب و جنگ به‌صورتی روزافزون افزایش یافته است؛ اما سیاست‌‌گذاری‌‌ها و برنامه‌‌ریزی‌‌های رفاهی سابق - با تأکید بر ابعاد اقتصادی و سخت‌‌افزاری - نتوانسته‌‌اند امکانات و شرایط لازم را برای پاسخگویی به این تقاضاها فراهم کنند. نتیجۀ این مسائل، مهاجرت‌‌های وسیع به خارج از استان و بروز دامنۀ وسیعی از مسائل و آسیب‌‌های اجتماعی مانند خودکشی، خشونت، نزاع‌‌های دسته‌جمعی و ... است؛ برای مثال، در حالی که مطابق سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال 1390 جمعیت استان ایلام 77/0 درصد از جمعیت کشور را تشکیل می‌‌دهد، سهم استان از پرونده‌‌های «اقدام به خودکشی» در کشور 13 درصد و از پرونده‌‌های فوت‌‌شدگان ناشی از خودکشی از کل کشور 3/3 درصد است. این مسئله به‌ویژه دربارۀ زنان نمود بارزتری دارد؛ به‌طوری که سهم زنان استان ایلام از اقدام به خودکشی در کشور 6/22 درصد و سهم زنان استان از فوت‌‌شدگان ناشی از خودکشی در کشور 9/3 درصد است (علی‌پور، 1396). میزان خودکشی در استان ایلام در سال‌‌های متمادی رتبۀ اول را در کشور داشته است (صدیق‌سروستانی، 1386: 156). تعداد اقدام به خودکشی در استان 236 مورد در سال 1373 بوده است که با نوسان در سال‌های بعد به 67 مورد در سال 1376 کاهش یافته است؛ اما در ادامه با یک روند افزایشی مستمر به تعداد 382 مورد در سال 1380 رسیده است (جمشیده‌زاده و همکاران، 1383: 335). در فاصلۀ سال‌‌های 1380 تا 1388 در مجموع تعداد 3873 مورد خودکشی در استان رخ داده است که 16 درصد از آنها موفق بوده است (خورشیدی و همکاران، 1392: 18). میزان اقدام به خودکشی در سال 1390 تعداد 431 مورد، در سال 1393 تعداد 764 مورد و در سال 1394 تعداد 1049 مورد بوده است (سالنامۀ آماری استان ایلام، 1394)؛ به عبارتی، میزان اقدام به خودکشی در طول دو دهه در استان روندی افزایشی داشته است. همچنین توزیع پرونده‌‌های مختومۀ جرائم خشن (قتل عمد، ضرب و جرح و تخریب) در دادگاه‌‌های عمومی در استان ایلام در فاصلۀ سال‌‌های 1376 تا 1380 به‌طور میانگین تعداد 3/805 در صد هزار نفر بوده و استان در این بازۀ زمانی 5‌ساله رتبۀ 5 را بین استان‌‌های کشور داشته است (زارع و زندی‌لک، 1390: 115). تعداد خام پرونده‌‌های قتل عمد و ضرب‌‌و‌‌جرح در سال 1385، 1561 مورد بوده است که تا سال 1392 اندکی کاهش یافته و به 1360 مورد رسیده است؛ اما در سال 1393 با جهشی ناگهانی به 4503 مورد افزایش یافته است (سالنامۀ آماری استان ایلام، 1394) که این ارقام با توجه به جمعیت پایین استان، ارقام بالایی به شمار می‌‌روند. این مسائل شیرازۀ نظم اجتماعی را تضعیف کرده‌اند و کیفیت زندگی و بهزیستی را کاهش داده‌‌اند. پژوهش‌های اندک انجام‌شده دربارۀ شادکامی در استان (الماسی، 1393؛ الماسی و همکاران، 1393؛ زیبایی، 1391) نیز گویای آن‌اند که شادکامی در استان در سطح متوسط و متوسط رو به پایین قرار دارد. این در حالی است که امروزه در دیدگاه‌‌های توسعه، شادکامی هم یکی از مهم‌‌ترین مؤلفه‌‌های توسعه و رفاه به شمار می‌‌رود و هم شاخص بسیار مناسب و گویایی است که ازطریق آن می‌‌توان سطوح توسعه‌‌یافتگی، رفاه و میزان موفقیت برنامه‌‌ریزی‌‌های توسعه‌‌ای و رفاهی را اندازه‌‌گیری کرد.

حال با توجه به نقش و اهمیت شادکامی در نظریه‌‌ها و برنامه‌‌ریزی‌‌های توسعه‌‌ای و رفاهی و با توجه به وضعیت نه چندان مطلوب آن در جامعۀ ما، براساس قراین و شواهد موجود و نیز لزوم سیاست‌‌گذاری در عرصۀ شادکامی و بهزیستی ذهنی، بررسی مسئله اهمیت یافته است و پرسش از چند و چون وضعیت شادکامی، عوامل مرتبط با آن و راهکارهای راتقای آن به پرسش‌‌هایی درخور اهمیت تبدیل شده‌اند. بر این مبنا، پژوهش حاضر در صدد بررسی مسئلۀ شادکامی است و با انتخاب استان ایلام به‌منزلۀ نمونۀ پژوهش، می‌‌کوشد به پرسش‌‌های زیر پاسخ دهد: وضعیت شادکامی در استان ایلام در چه سطحی قرار دارد؟ (توصیف)، عوامل مؤثر بر آن کدام‌اند (تبیین) و چه راهکارهایی برای ارتقای وضعیت شادکامی در جامعۀ ایلام قابل‌تصور و اجرا هستند؟ (سیاست‌‌گذاری).

 

پیشینۀ پژوهش

در سال‌‌های اخیر انبوهی از پژوهش‌ها دربارۀ شادکامی انجام شده است که می‌‌توان دسته‌‌بندی‌‌های مختلفی از آنها به عمل آورد؛ اما در اینجا تمرکز بر پژوهش‌هایی است که عوامل مؤثر بر شادکامی را بررسی کرده‌اند. نظر به گستردگی و تنوع این پژوهش‌ها، امکان مرور همۀ آنها در مقالۀ حاضر وجود نداشت؛ از‌این‌رو، بر مهم‌ترین متغیرهای شایان توجه آنها تمرکز شده است.

یکی از متغیرهایی که بیشترین حجم مطالعات دربارۀ رابطۀ آن با شادکامی انجام شده است، درآمد و به‌طور کلی ثروت و شرایط اقتصادی هم در سطح خرد (افراد) و هم در سطح کلان (وضعیت کشورها) است که ابتدا توسط استرلین (1974) مطرح شد. او در مطالعة خود نشان داد همبستگی مثبتی بین درآمد و شادی وجود دارد؛ اما تحلیل داده‌‌های طولی نشان می‌‌دهد به مرور زمان با افزایش ثروت، شادی ثابت می‌‌ماند (Easterlin, 2005: 42). این مسئله بعدها به «پارادوکس استرلین» معروف شد. پژوهش‌های نابه و راتزل (2010)، فری و استوتزر[1] (2000)، وینهوون[2] (1989)، کنی[3] (1999) و... همگی از وجود رابطۀ مثبت بین درآمد (ثروت) و شادکامی خبر می‌‌دهند. همچنین نتایج پژوهش ئویشی و همکاران[4] (2011) نیز وجود رابطۀ معکوس بین نابرابری در ثروت و شادی را نشان می‌‌دهند. دربارۀ رابطۀ درآمد و شادی، با وجود مناقشات و نتایج متفاوت و بعضاً متناقضی که پژوهش‌های مختلف نشان می‌‌دهند، بر سر پنج مسئله توافق وجود دارد: 1- درآمد در قیاس با متغیرهای دیگر مانند زندگی خانوادگی، مراودات اجتماعی و مذهب تأثیر کمتری بر شادی دارد. 2- تأثیرگذاری درآمد بر بهزیستی شناختی نیرومندتر از تأثیر آن بر بهزیستی احساسی است. 3- همبستگی منفی درآمد با شادی قوی‌‌تر از همبستگی مثبت آن است. 4- میل و اشتیاق برای پول، بیشتر از خود پول بر شادی تأثیر می‌‌گذارد؛ مردمی که پول و ثروت را به‌منزلۀ اهداف مهم زندگی خود تعریف کرده‌اند و این هدف را تعقیب می‌‌کنند، در مقایسه با دیگران کمتر شادند. 5- شیوۀ هزینۀ پول بیشتر از مقدار برخورداری از آن بر شادی تأثیر می‌‌گذارد (Shin, 2015: 19).

دینداری از دیگر متغیرهایی است که در بسیاری از پژوهش‌های موجود مدنظر قرار گرفته و تأثیر آن بر شادکامی سنجیده شده است. کلارک و للکز[5] (2009) با نظرسنجی از 90 هزار نفر در 26 کشور اروپایی نشان دادند دینداری اثر مثبتی بر رضایت از زندگی دارد و رضایت از زندگی بین مردم مناطق مذهبی‌‌تر بیشتر است. نتایج پژوهش‌های الیسون[6] (1991) و برواح[7] (2006) وجود رابطۀ مستقیم بین دینداری و شادی را نشان می‌‌دهند. پولنر[8] (1989) نیز نشان داده است میزان حضور در کلیسا همبستگی مثبتی با شادی و رضایت از زندگی دارد. لیم و پاتنام[9] (2010) و هدی و همکاران[10] (2010) با بررسی رابطۀ دین و رضایت از زندگی نشان داده‌‌اند رابطۀ مستقیمی بین باورهای دینی و رضایت از زندگی وجود دارد و میزان رضایت از زندگی بین افراد مذهبی بیشتر از افراد غیرمذهبی است.

متغیر مهم دیگر سرمایۀ اجتماعی و مؤلفه‌‌های آن مانند شبکۀ روابط اجتماعی و دوستی است. بارتولینی و همکاران[11] (2008) نشان دادند سرمایة اجتماعی نقش مهمی در شادکامی دارد؛ البته آنها تأثیرگذاری پول بر شادی را رد نکرده‌اند؛ اما با استفاده از داده‌های پیمایش عمومی اجتماعی آمریکا در فاصلة زمانی ١٩٧٥ تا ٢٠٠٤ نشان دادند شادی در آمریکا به میزان زیادی با چهار عامل که تأثیرات متفاوتی دارند، قابل‌تبیین است: رشد درآمد، کاهش کالاهای ارتباطی، کاهش اعتماد به نهادها و مقایسه‌‌های اجتماعی. آنها معتقدند شادی در آمریکا همزمان با رشد اقتصادی افزایش نمی‌یابد؛ زیرا اثر مثبت رشد درآمدی به‌وسیلة کاهش سرمایة اجتماعی خنثی می‌شود. بدین ترتیب، آنها با بذل توجه به سرمایۀ اجتماعی می‌‌کوشند پارادوکس استرلین را بدین صورت تبیین کنند که درآمد بیشتر تا زمانی سبب افزایش شادی می‌‌شود که موجب تضعیف سرمایة اجتماعی نشود. چانگ[12] (2009) با استفاده از داده‌‌های پیمایش روند توسعۀ اجتماعی در تایوان، رابطۀ سرمایۀ اجتماعی و اجزای مختلف آن را با شادی ذهنی بررسی کرده و نشان داده است رابطۀ مستقیمی بین سرمایۀ اجتماعی و اجزای آن (مشارکت در سازمان‌‌های داوطلبانه، اعتماد اجتماعی و حضور در اجتماعات) و شادی وجود دارد. لیونگ و همکاران[13] (2010) با استفاده از نظریۀ کلمن، داده‌‌های پیمایش اجتماعی عمومی کانادا را بررسی کرده‌اند و رابطۀ مستقیم سرمایۀ اجتماعی و شادی را نشان داده‌‌اند. این رابطه حتی با کنترل متغیرهای زمینه‌‌ای مختلف نیز معنی‌‌دار بوده است. اکیچی و کای‌دمیر[14] (2014) با بررسی رابطۀ شاخص‌‌های مختلف سرمایۀ اجتماعی و بهزیستی ذهنی (شامل دو مؤلفۀ شادکامی و رضایت از زندگی) در ترکیه نشان داده‌‌اند اعتماد به دیگران به‌طور عام، عضویت در سازمان‌‌های داوطلبانه و اعتماد نهادی، همبستگی مثبت با شادکامی و رضایت از زندگی داشته‌اند. نتایج پژوهش‌های هلیول و‌ هانگ[15] (2013)، کریستاکس و فاولر[16] (2009) و هلیول و پاتنام[17] (2004) نیز از وجود رابطۀ نیرومند بین شبکه‌‌های دوستی و کیفیت آنها با شادکامی خبر می‌‎دهند. در پژوهش‌های انجام‌شده در ایران نیز متغیرهای مهمی بر شادکامی تأثیرگذار بوده‌اند که مهم‌ترین آنها به قرار زیر است:

سرمایۀ فرهنگی، اوقات فراغت و تمامی گونه‌‌های آن (فعالیت‌‌های علمی - فرهنگی، فعالیت‌‌های فرهنگی - هنری، فعالیت‌‌های تفننی - سرگرمی، فعالیت‌‌های ورزشی، فعالیت‌‌های خانوادگی)، دینداری (ربانی‌خوراسگانی و همکاران، 1386)، انزوای اجتماعی، بی‌‌اعتمادی، آنومی، احساس ناامنی و غصب اخلاقی (چلبی و موسوی، 1387)، هویت ملی، هویت محلی، روابط اجتماعی و میزان استفاده از رسانه‌‌ها (ربانی‌خوراسگانی و همکاران، 1388)، مقبولیت اجتماعی، امید به آینده، ارضای نیازها، عدالت اجتماعی، پایبندی به ارزش‌‌ها، مناسب‌بودن فضای اخلاق عمومی، همبستگی اجتماعی، احساس امنیت اجتماعی و احساس محرومیت (هزارجریبی و صفری‌شالی، 1389)، سرمایۀ اقتصادی، سرمایۀ اجتماعی، مشارکت اجتماعی، اعتماد اجتماعی (و بعد تعمیم‌یافته)، ارتباطات اجتماعی، سرمایۀ فرهنگی (اکبرزاده، 1390)، درآمد، احساس منزلت نقشی، رضایت از امکانات منطقه‌‌ای، سرمایۀ اجتماعی، برخورداری از حقوق شهروندی، استفاده از امکانات (ربانی‌خوراسگانی و همکاران، 1390)، داشتن شغل مناسب، دینداری، سفرهای سیاحتی - زیارتی، احساس امنیت، برنامه‌های سرگرمی و تفریحی (نصرالله‌‌زاده، 1390)، برون‌‌گرایی، سازگاری، وظیفه‌‌شناسی، تحصیلات، درآمد، سلامت جسمانی و روانی، میزان انجام فعالیت‌‌های ارادی، سن و روان ‌‌رنجور‌‌خویی (نوفرستی، 1391)، شبکۀ اجتماعی قوی، شبکۀ مشارکت اجتماعی (عضویت انجمنی)، حمایت اجتماعی، اعتماد بین‌شخصی، اعتماد نهادی، احساس تعلق (امیرکافی و زارع، 1391)، سن، پایگاه اجتماعی، دیندرای، احساس امنیت، دیررسی ازدواج (در مناطق روستایی)، گسترش دامنۀ انتخاب، احساس محرومیت (عنبری و حقی، 1392)، پایبندی به اعتقادات مذهبی، احساس امنیت اجتماعی، عدالت اجتماعی، پایگاه اجتماعی، همبستگی اجتماعی، احساس محرومیت نسبی و بی‌‎هنجاری (کیا و امیری، 1392)، دینداری، اعتماد اجتماعی، احساس امنیت، سن، احساس محرومیت نسبی و احساس آنومی (رضادوست و همکاران، 1393)، سلامت اجتماعی و ابعاد آن (بخارایی و همکاران، 1394)، پایگاه اجتماعی - اقتصادی، فعایت‌‌های اوقات فراغت (راد و همکاران، 1394)، امید، امنیت اجتماعی، اعتماد اجتماعی، شرایط اقتصادی، غنی‌بودن اوقات فراغت (زیبایی، 1391)، رضایت از زندگی، سازگاری، امید به آینده، مقبولیت، هدفمندی، خودباوری، پایبندی به اعتقادات و احساس محرومیت نسبی (الماسی، 1393)، سرمایۀ اجتماعی، میزان درآمد، سازگاری، ازخودبیگانگی، پرخاشگری و احساس محرومیت نسبی (الماسی و همکاران، 1393).

متغیرهای مذکو را می‌‌توان در پنج دستۀ زیر تقسیم‌بندی کرد: ویژگی‌‌های روان‌‌شناختی (خوش‌‌بینی، احساس محرومیت، روان-رنجورخویی و...)، ویژگی‌‌های جمعیت‌‌شناختی (جنسیت، وضعیت تأهل، تحصیلات و...)، ویژگی‌‌های اقتصادی (سرمایۀ اقتصادی، درآمد و...)، ویژگی‌‌های فرهنگی (فعالیت‌‌های اوقات فراغت، اعتقادات مذهبی، سرمایۀ فرهنگی و...)، ویژگی‌‌های اجتماعی (سرمایۀ اجتماعی، روابط اجتماعی همراه با اعتماد، مشارکت اجتماعی، تعامل اجتماعی، حمایت اجتماعی، انزوای اجتماعی، آنومی و...). توضیح مختصری دربارۀ برخی از متغیرهای موجود در پژوهش‌های پیشین نیز لازم به نظر می‌‌رسد. دربارۀ سه متغیر امید به آینده، رضایت از زندگی و روان رنجورخویی، باید با احتیاط عمل کرد؛ زیرا به نظر می‌‌رسد همپوشانی بسیار بالایی با مفهوم شادکامی داشته باشند. در بسیاری از تعاریف موجود، خوش‌‌بینی و امیدواربودن یکی از مؤلفه‌‌های تشکیل‌‌دهندۀ شادکامی در نظر گرفته شده و در بسیاری از نظریه‌ها نیز شادکامی معادل با رضایت از زندگی تعریف شده است. به‌علاوه، ابزار استاندارد آکسفورد ابتدا با معکوس‌کردن گویه‌‌های ابزار استاندارد افسردگی ساخته شده است و متغیری مانند روان‌‌رنجورخویی، می‌‌تواند با متغیر افسردگی همپوشانی و تداخل داشته باشد؛ ازاین‌رو، همبستگی قوی بین این سه متغیر و شادکامی دور از انتظار نیست. در ارتباط با متغیر دینداری نیز می‌‌توان گفت باورهای مذهبی علاوه بر تبیین همه‌جانبه‌‌ای که از حیات و مجموعۀ هستی برای دینداران فراهم می‌‌کنند و آرامش‌‌خاطری که با ازبین‌بردن احساسات منفی برای معتقدان به همراه می‌‌آورند، از آن‌‌ جهت که عامل مهمی در پیونددادن فرد با جمع هستند نیز بر افزایش شادکامی تأثیر می‌‌گذارند. مناسک دینی از عوامل مهم و تأثیرگذار بر افزایش انسجام و همبستگی اجتماعی و موجد یک شبکۀ قوی و منسجم از روابط و پیوندهای اجتماعی حمایتی‌اند که فرد می‌‌تواند در مواقع گرفتاری‌‌ها و تنگناها از آنها مدد بگیرد.

سایر متغیرهای تأثیرگذار نیز متغیرهایی‌اند که به نوعی به رابطۀ فرد با جمع مربوط‌اند و پیونددهندۀ فرد به اجتماع‌اند؛ بنابراین، (براساس نتایج پژوهش‌های موجود) می‌‌توان این فرضیه را مطرح کرد که اصلی‌‌ترین علت کمبود شادی در جامعۀ امروز ایران، زوال مفهوم اجتماع است که خود ابعادی چون ضعف انسجام اجتماعی، تحلیل‌رفتن ظرفیت‌‌ها و سرمایه‌‌های اجتماعی و تضعیف اجتماعات محلی دارد؛ البته این فرض به بررسی‌‌های مستقل و مفصلی نیاز دارد.

 

مبانی نظری پژوهش

تبیین‌ها و تحلیل‌های ارائه‌شده دربارۀ موضوع شادکامی در سه دستۀ کلی قرار دارند: تبیین‌های فلسفی، تبیین‌های مذهبی و تبیین‌های علمی. در تبیین‌‌های علمی به‌طور عام این پرسش مطرح است که شادکامی امری بیولوژیکی است یا امری اجتماعی. متناسب با پاسخی که به این پرسش داده می‌‌شود، دیدگاه‌‌های مختلفی شکل گرفته است. در علوم اجتماعی و روان‌‌شناسی که بر توضیح و تبیین شادکامی بر عوامل اجتماعی تأکید دارند، می‌‌توان سه رویکرد کلی نگرشی (شناختی)، نهادین (اجتماعی) و انتقادی را از هم تمییز داد (عنبری، 1397: 50). رویکردهای نگرشی که به‌طور عمده در روان‌‌شناسی رایج‌اند، بر عوامل اعتقادی، نگرشی و شخصیتی تأکید دارند. رویکردهای نهادین بر مؤلفه‌‌های اجتماعی و ساختاری مؤثر بر شادی و نشاط و کارکردهای آن متمرکز شده‌‌اند و رویکردهای انتقادی بر نوعی شک و تردید دربارۀ فلسفه و جایگاه ادبیات شادکامی دامن زده‌‌اند. رویکرد نهادین خود شامل چند دیدگاه است: دیدگاهی که بر رفتارهای جمعی و گروهی تأکید دارد، دیدگاهی که به خصائل فرهنگی و تاریخی توجه دارد و در تبیین شادی، ساختارهای قومی، مذهبی و جهت‌‌گیری‌‌های فرهنگی را مدنظر قرار می‌دهد و دیدگاهی که فرایندهای نهادین مانند شاخص‌‌های کلان توسعه، عملکرد نهادهای اجتماعی، امنیت و اعتماد اجتماعی و... را برای تحلیل شادی بررسی می‌‌کند (ر. ک. عنبری، 1397: 71-51). مبانی نظری در پژوهش حاضر براساس رویکرد نهادین تدوین شده است و از هر سه دیدگاه زیرشاخۀ این رویکرد یعنی رفتارهای جمعی (دورکیم)، خصائل فرهنگی و تاریخی (اینگلهارت) و فرایندهای نهادین (گیدنز) برای تدوین چارچوب نظری استفاده شده است.

کانون توجه اخلاقی و سیاسی دورکیم، حفظ انسجام (همبستگی) اجتماعی و پیشگیری از آنومی است و آنومی منبع اصلی ناخرسندی و کاهش شادکامی است (Vowinckel, 2000; Galatzer, 2000: 505). از دید دورکیم، همبستگی اجتماعی پدیده‌‌ای کاملاً اخلاقی است که به‌خودی‌‌خود به مشاهدۀ دقیق یا اندازه‌‌گیری درنمی‌‌آید؛ پس، برای انجام طبقه‌‌بندی و مقایسۀ مذکور ناچار باید به جای امر واقع درونی که به مشاهده درنمی‌‌آید، امری خارجی را که نماد آن است بجوییم و امر درونی را از راه امر بیرونی مطالعه کنیم. این نماد مشهود بیرونی، نظام حقوقی است که بر مبنای آن می‌توان دو نوع انسجام اجتماعی مکانیکی و ارگانیکی را از هم تفکیک کرد (ر. ک. دورکیم، 1392: 97-68). به‌هم‌پیوستگی اجتماعی[18] در هر جامعه‌‌ای یا در میان هر گروهی از مردم ممکن است عادی یا آسیب‌شناختی باشد. دو مفهوم اساسی در اندیشۀ دورکیم در باب همبستگی اجتماعی عبارت‌اند از انسجام[19] و ساماندهی[20] که دورکیم به‌ویژه در تحلیل خودکشی از آنها سود می‌‌جوید.

انسجام به نیروی پیوندهای فرد با جامعه‌‌اش یا به پایداری روابط اجتماعی درون مردم اشاره دارد که می‌‌تواند خودخواهانه یا دیگرخواهانه باشد. در حالت خودخواهی، تعادل بین فرد و جامعه بر هم می‌‌خورد؛ زیرا فعالیت‌‌ها و باورهای فرد بر پیوندهای جمعی تقدم می‌‌یابند. در این وضعیت، میزان انسجام بسیار اندک است؛ اما دیگرخواهی به وضعیت‌‌هایی اشاره دارد که در آن افراد از جمع و تعهداتی که بر آنها تحمیل می‌‌کند به اندازۀ کافی جدا نشده‌اند و خودمختاری کافی ندارند. در این مورد تعادل به سود جامعه به هم می‌‌خورد (Douglas, 1967: 36). منظور از ساماندهی توانایی جامعه در کنترل و هدایت کنش‌‌ها و آرزوهای انسانی است. بدون ساماندهی مؤثر، طبیعت سیری‌‌ناپذیر خواست‌‌ها و آرزوهای انسانی هم برای آسایش فرد و هم برای منافع جامعه تهدید به شمار می‌‌رود. ساماندهی نیز ممکن است بسیار نیرومند یا بسیار ضعیف باشد. ساماندهی ضعیف سبب آنومی می‌‌شود (Pope, 1976: 25-27). ساماندهی ضعیف زمانی است که هنجارهای اجتماعی ضعیف شده‌اند و دیگر توان کنترل و مهار امیال و خواسته‌‌های سیری‌‌ناپذیر افراد را ندارند.

به تعبیر گیدنز، در این بخش از کار دورکیم، گرایشی برای ترکیب دو جنبۀ متمایز دیده می‌‌شود: یکی اینکه نیازها به هیچ حد درونی یا مرزی محدود نیستند و دیگر اینکه خواسته‌‌ها به علت وضع اجتماعی مشخص یا نوع جامعه نمی‌‌توانند تحقق یابند (گیدنز، 1363: 92). در این شرایط، خواسته‌‌ها از امکانات مربوط به برآورده‌‌شدن و تحقق پیشی می‌‌گیرند و موجب رواج نومیدی و سرخوردگی بین افراد می‌‌شوند (که از عوامل کاهش شادکامی است). به بیان خود دورکیم در کتاب قواعد روش جامعه‌‌شناسی، در این شرایط هنجارها جلوه و هیئت شیئی‌‌بودن خود را از دست می‌‌دهند. در چنین شرایطی است که آنومی بروز می‌‌یابد. آنومی اصطلاحی است که ترجمۀ آن دشوار است؛ اما بیشتر به معنای بی‌‌قاعدگی[21] یا بی‌‌هنجاری[22] در نظر گرفته شده است. به نظر مستروویچ[23] (1985) دورکیم آنومی را مترادف واژۀ فرانسوی dereglement به کار برده است که می‌‌توان آن را آشفتگی[24] ترجمه کرد. از دید او، آنومی در آثار دورکیم نه به معنای بی‌‌هنجاری بلکه به معنای التزام‌نداشتن به قواعد اخلاقی است.

دورکیم در تقسیم کار آنومی را معادل «آنارشی» و «شر» می‌‌داند؛ زیرا سبب رنج‌کشیدن می‌‌شود. در خودکشی، آنومی یک حالت است که با همان صفات شر، بحران، بیماری، پریشانی، آشفتگی و بی‌‌سازمانی بیان می‌‌شود. آنومی هنگامی گسترش می‌‌یابد که افراد یک جامعه ارزش‌‌های اخلاقی را به‌منزلۀ اموری احتمالی بنگرند که خود متشکل از هرج‌ومرج اجتماعی و منبع ناخرسندی یا ناشادی است (Viwinckel, 2000). از دید دورکیم در جوامع مدرن، تغییرات شتابان اجتماعی - اقتصادی موجب افزایش تحرک اجتماعی و کاهش انسجام اجتماعی شده است و این مسئله آنومی را افزایش می‌‌دهد. پیامد افزایش آنومی نیز کاهش شادمانی و افزایش میزان سایر آسیب‌‌های اجتماعی (ازجمله خودکشی) است (Galatzer, 2000: 505). یکی دیگر از عوامل بروز آنومی، تضعیف دین و باورهای مشترک است. از دید دورکیم، در جریان تفکیک اجتماعی یا تقسیم کار، دین و باورهای مشترک دچار ضعف می‌‌شوند و در نتیجه اخلاق دینی یا اخلاق ملهم از دین نیز تضعیف می‌شود. این کاهش اقتدار اخلاقی قواعد، زمینۀ پیدایش آنومی را فراهم می‌کند؛ به‎طور خلاصه، دیدگاه دورکیم بدین شکل است که تغییرات شتابان اجتماعی سبب کاهش انسجام اجتماعی می‌شوند. کاهش انسجام اجتماعی خود افزایش آنومی را در پی دارد و نتیجۀ نهایی این فرایند نیز کاهش شادکامی است.

در اندیشۀ گیدنز، اعتماد همراه با احتیاط نسبت به نظام‌‌های انتزاعی، اعتماد و وانهی امور زندگی به دست نظام‌‌های تخصصی و دگردیسی صمیمیت و شکل‌‌گیری رابطۀ ناب ازجمله مهم‌‌ترین عوامل تأمین‌‌کنندۀ شادمانی‌اند؛ اما آن بعد از اندیشۀ گیدنز که در اینجا بیشتر مدنظر قرار دارد، دیدگاه‌‌های او دربارۀ اعتماد و امنیت هستی‌‌شناختی[25] است. در توضیح این مسئله می‌‌توان گفت گیدنز جامعه را به‌منزلۀ کردارهایی در نظر می‌‌گیرد که در طول زمان و مکان رخ می‌‌دهند. از دید او بسیاری از کنش‌‌ها و کنش‌‌های متقابلی که کردارهای اجتماعی را می‌‌سازند، به‌واسطۀ روابط اعتماد با هم پیوند می‌‌خورند (Kaspersen, 2000: 98). به گمان گیدنز، گذار جوامع از سنت به مدرنیته سبب دگرگونی خاصیت اعتماد شده است. از آنجا که در جوامع سنتی، سطح فاصله‌‌گیری زمانی - مکانی پایین بود، یعنی کنش‌‌های متقابل اجتماعی چهره‌به‌چهره بود، اعتماد ازطریق برخورد مستقیم با دیگران حفظ می‌‌شد و در همین برخورد نیز ابراز می‌‌گردید. در این جوامع، چهار زمینۀ محلی اعتماد وجود داشت که موجب تقویت امنیت هستی‌‌شناختی و جلوگیری از هراس می‌‌شد:

1- روابط خویشاوندی که وسیله‌‌ای برای سازماندهی روابط اجتماعی محسوب می‌‌شوند. 2- اجتماع محلی که فضای سازندۀ یک محیط آشناست. 3- کیهان‌‌شناسی‌‌های مذهبی که معمولاً موجب تزریق اعتماد به تجربۀ رویدادها می‌‌شوند. 4- سنت به‌منزلۀ وسیلۀ ارتباط حال و آینده که در یک زمان برگشت‌‌پذیر رو به گذشته دارد (گیدنز، 1380)؛ اما با پیدایش جامعۀ مدرن این محیط‌‌ها به‌طوری اساسی دگرگون شده‌‌اند؛ زیرا ساختار اساسی سرمایه‌‌داری، از چندین نظام انتزاعی تشکیل شده است که لازمۀ عملکرد و کارآیی آنها اعتماد عاملان است. برای مثال اگر هر کدام از ما به عملکرد نظام‌‌هایی مانند بهداشت و درمان، حمل‌ونقل، نظام بانکی، بیمه و... اعتماد نداشته باشیم و با آنها وارد تعامل نشویم، فرضاً اگر همۀ ما پول‌‌های خود را به جای بانک در خانه نگهداری کنیم، ادامۀ کار این نظام‌‌ها دچار اختلال می‌‌شود.

اما ازطرفی، اعتماد رابطه‌‌ای تنگاتنگ با امنیت هستی‌‌شناختی دارد. امنیت هستی‌‌شناختی، به‌طور خلاصه، یعنی اعتماد و اطمینان از روال‌مند‌‌بودن امور و استمرار وضعیت عادی و مرسوم زندگی روزمره. گیدنز در اینجا هم از روش‌‌شناسی مردمی و هم از روان‌‌شناسانی مانند اریکسون بسیار تأثیر گرفته است. امنیت هستی‌‌شناختی به این معناست که حتی در پس عادی‌‌ترین و پیش‌‌پاافتاده‌‌ترین امور زندگی روزمره آشوب و هرج‌ومرجی نهفته است که اگر کنشگران بخواهند به آن فکر کنند از ادامۀ فعالیت ناتوان می‌‌شوند؛ بنابراین، لازمۀ استمرار جریان عادی زندگی، سرپوش‌‌گذاری بر این خطرات بالقوه و اطمینان‌‌خاطر از عادی‌بودن جریان امور است. فرد با دادن این وعده به خود که «همه‌چیز روبه‌راه است و مشکلی پیش نخواهد آمد»، می‌‌تواند به روال عادی زندگی و فعالیت‌‌های خود ادامه دهد. اساس امنیت هستی‌‌شناختی از دید گیدنز در دوران کودکی و در رابطۀ کودک با پدر و مادر قرار دارد. هنگامی که مادر کودک را ترک می‌‌کند، کودک به خود دلگرمی می‌‌دهد که او برمی‌‌گردد و این تنها راه حفظ آرامش است. اگر این حضور و غیاب مادر روال منظمی داشته باشد، نظام امنیت هستی‌‌شناختی کودک نیرومند خواهد بود.

در جوامع سنتی، روابط اعتماد مستقیم و بی‌‌واسطه‌‌اند؛ یعنی اعتماد به افراد و دیگرانی است که در حضور فرد قرار دارند. اطمینان فرد از استمرار روال عادی همین روابط رودررو (مثلاً خیانت‌نکردن نزدیکان) امنیت هستی‌‌شناختی فرد را حفظ و نگهداری می‌‌کند؛ اما در مدرنیته این اعتماد به نظام‌‌های انتزاعی است. فرد تنها در صورتی می‌‌تواند امنیت وجودی خود را حفظ کند و از ادامۀ روال عادی زندگی اطمینان حاصل کند که احساس کند نظام‌‌های انتزاعی دخیل در زندگی او روال عادی خود را طی خواهند کرد (Kaspersen, 2000: 96-102).

حفظ امنیت هستی‌شناختی از جنبه‌‌ای دیگر، مستلزم پاسخ‌دادن به پرسش‌‌های وجودی است. امنیت هستی‌‌شناختی از این منظر، منوط به آن است که فرد در سطح ناخودآگاه و خودآگاه عملی، برای بعضی از بنیادی‌‌ترین پرسش‌‌های وجودی پاسخ‌‌هایی در اختیار داشته باشد. این پرسش‌‌های بنیادین چهار دسته‌‌اند: 1- پرسش‌‌های مربوط به هستی: این پرسش‌‌ها به کشف چارچوب وجودی برای واقعیت بیرونی مربوط می‌‌شوند. جامعه بخشی اساسی از هستی انسانی است و محیط بلافصل و نزدیک زندگی فرد را می‌‌سازد. پرسش وجودی در وهلۀ اول به همین هستی اجتماعی باز می‌‌گردد. 2- پرسش‌‌های مربوط به فناپذیری: این پرسش‌‌ها به متناهی‌‎بودن آدمی در قیاس با نامتناهی‌بودن زمان مربوط می‌‌شوند. 3- پرسش‌‌های مربوط به دیگران: این پرسش‌‌ها به عرصۀ روابط و تعاملات اجتماعی برمی‌‌گردند و در رأس آنها مسئلۀ اعتماد قرار دارد. 4- این دسته از پرسش‌‌های بنیادین، پرسش‌‌های مربوط به خود[26] هستند که مسائل مربوط به هویت شخصی، بازاندیشی و بدن را در بر می‌‌گیرند (گیدنز، 1387). در صورتی که فرد (کنشگر) پاسخ‌‌هایی منسجم و قانع‌‌کننده برای این پرسش‌‌ها نداشته باشد، با اضطراب و ناامنی روبه‌رو می‌شود و امنیت هستی‌‌شناختی او متزلزل می‌‌گردد. این ناامنی پیامدهای متعددی به دنبال دارد؛ ازجمله: کنشگر از دست‌یابی به استنباطی پایدار از زنده‌بودن خود عاجز می‌‌ماند، در ‌هاله‌‌ای از نگرانیِ فراموش‌شدن و اضطرابِ ازیادرفتن به سر می‌برد و ترس از مشکلات پیدا می‌کند و هراس آن را دارد که زیر فشار رویدادهای خاص در هم شکند. نتیجۀ این مسئله ممکن است اندوه، هراس و اضطراب جانکاهی باشد که فرد را در خود غرق می‌کند و با سلب آرامش و اطمینان‌‌خاطر او زمینه‌‌های شادکامی را از بین می‌‌برد؛ پس می‌‌توان گفت از دید گیدنز، مسئله‌‌ای که بیش از هر چیزی با شادکامی ارتباط دارد و می‌‌تواند موجب افزایش یا کاهش آن شود، امنیت هستی‌‌شناختی است.

اینگلهارت نیز مبحث شادکامی را بر مبنای ارزش‌‌ها و دگرگونی‌‌های ارزشی تببین می‌‌کند. به اعتقاد او «ارزش‌‌ها و احساس شادمانی رابطه‌‌ای تنگاتنگ ولی پیچیده دارند» (موسوی، 1392: 82). او با تعمق در این نکته که در چند دهۀ گذشته، تغییرات اقتصادی، تکنولوژیکی و اجتماعی - سیاسی موجب دگرگونی فرهنگی جوامع پیشرفتۀ صنعتی و درنتیجه تغییر خواست مردم از زندگی شده است، کوشیده است علت و ماهیت این تحولات فرهنگی و پیامدهای آنها را با استناد به مطالعات گسترده از کشورهای مختلف بررسی کند و آنچه در این زمینه محور اصلی بحث او قرار گرفته است، گذار از ارزش‌‌های مادی به فرامادی در جوامع پیشرفتۀ صنعتی است. اینگلهارت برای تشریح فرایند دگرگونی ارزشی و فرهنگی، دو فرض محوری را مبنای کار خود قرار می‌دهد: فرضیۀ کمیابی و فرضیۀ اجتماعی‌‎شدن.

بر طبق فرضیۀ کمیابی، اولویت‌‌های ارزشی فرد بازتاب محیط اجتماعی و اقتصادی اوست؛ به این ترتیب که شخص بیشترین ارزش‌‌ها را برای آن چیزهایی قائل می‌‌شود که عرضۀ آنها نسبتاً کم است. برای فهم این فرضیه، مفهوم سلسله‌‌مراتب نیازها بسیار به کار می‌‌آید. مردم به‌دنبال اولین نیازهایی می‌‌روند که ارضا نشده‌‌اند و طبیعتاً با ارضای بادوام هر سطح از نیازها، به سراغ سطح بعدی می‌‌روند. فرضیۀ اجتماعی‌‌شدن می‌‌گوید که مناسبات میان محیط اجتماعی و اقتصادی و اولویت‌‌های ارزشی، یک رابطۀ مبتنی بر تطابق بلافاصله نیست و یک تأخیر زمانی محسوس در این میان وجود دارد؛ درواقع، ارزش‌‌های فرد تا حدود زیادی انعکاس شرایطی است که در طول سال‌‌های قبل از بلوغ او حاکم بوده است (اینگلهارت و آبرامسون، 1378: 62). فرضیۀ کمیابی شبیه به اصل نزولی‌بودن مطلوبیت نهایی در اقتصاد است. به‌علاوه هرچه از آن دسته از نیازهایی که مستقیماً به بقا مربوط می‌‌شوند فراتر رویم، از وضوح ترتیب اهمیت نیازهای انسانی کاسته می‌‌شود؛ ازاین‌‌رو، عدم گرسنگی و وجود امنیت اقتصادی جوامع پیشرفته سبب شده است که در آنها نیاز به احترام، رابطۀ نزدیک با دیگران، رضایت ذهنی و زیبایی‌‌شناختی مهم تلقی شوند. اینگلهارت در ادامه دغدغۀ اصلی پژوهشی‌اش یعنی رابطۀ فراگرد دگرگونی فرهنگی با احساس سعادت ذهنی و شادکامی و پیامدهای بلندمدت آن را مطالعه می‌‌کند. در توضیح این رابطه می‌‌توان گفت نظام ارزشی انسان رابطۀ عمیق و پیچیده‌‌ای با آرزوهای او و میزان دست‌یابی‌‌اش به آنها دارد. آن چیزی باارزش است که کمیاب باشد و هرچه فرد به آن نزدیک‌‌تر شود، احساس رضایت و خوشبختی بیشتری ‌‌کند؛ اما وقتی فرد به خواسته‌‌ای می‌‌رسد، احساس رضایت تنها برای کوتاه‌‌مدت او را اقناع می‌‌کند. احساس سعادت ذهنی اصولاً زودگذر است و باید هم همین باشد؛ زیرا اگر بنا بود بهره‌‌مندی‌‌ها سرخوشی دائمی پدید آورند، فعالیت هدفمند انسانی متوقف می‌‌شد؛ پس اگر بعضی خواسته‌‌ها برای مدتی برای مردم (یک نسل) برآورده شده باشند، افراد به‌دنبال خواسته‌‌های دیگری می‌‌روند و بدین ‌‌سان اولویت‌‌های ارزشی نسل‌‌ها تغییر می‌‌یابد؛ پس تغییرات فرهنگی با نتایج بلندمدت احساس سعادت ذهنی در جامعه ارتباط دارد: خوشبختی نتیجۀ ثروتمند‌‌شدن نیست، نتیجۀ ثروتمند‌‌شدن به‌طور موقت است (اینگلهارت، 1373: 242-241).

بررسی‌‌های اینگلهارت در پیمایش‌‌های مختلف دو تناقض ظاهری را به نمایش می‌‌گذارد: اول، شواهد نشان می‌‌دهند اختلافات بین‌‌گروهی قابل‌توجه نیست. احساس خوشبختی در ثروتمندان خیلی بیشتر از فقرا نیست و به زبان ساده «پول خوشبختی نمی‌‌آرود». دوم، اگرچه تفاوت گروه‌‌های معین داخل یک کشور کم بود، تفاوت آشکاری بین گروه‌‌های ثابت در کشورهای مختلف موجود است و بیراه نیست اگر بگوییم که هلندی‌‌ها خوشبخت‌‌تر از آلمانی‌‌ها هستند و حتی تغییر در دیگر متغیرهای پس‌‌زمینۀ اجتماعی همچون سن، جنس، تحصیلات و شغل نیز تغییر عمده‌‌ای در شاخص رضایت از زندگی در هر کشور پدید نمی‌‌آورد؛ یعنی سطح رضایت در کشورها تقریباً ثابت است. اینگلهارت برای توضیح این مسئله، فرضیۀ «تطابق ذهنی» را مطرح می‌‌کند. طبق این فرضیه، اگرچه رضایت ذهنی فرد از هر جنبۀ خاص از زندگی، بازتاب شکاف بین سطح آرزوی او و موقعیت عینی‌‌اش است، سطح آرزوهای فرد به‌تدریج با وضعیت او تطابق می‌‌یابد و او به چیزهایی کمیاب‌‌تر به دیدۀ معیار خوشبختی می‌‌نگرد. براساس نظریۀ آرزو-تطابق، تغییر وضعیت عینی فرد می‌‌تواند موجب احساس آنی رضایت یا نارضایتی شود؛ اما در صورتی که وضعیت جدید برای مدتی دوام بیاورد سطوح آرزوهای افراد را پایین یا بالا می‌‌برد؛ پس در درازمدت، «کیفیت ذهنی» زندگی اهمیت پیدا می‌‌کند و نقطۀ‌‌عطف وقتی است که یک وضعیت خاص جدید برای مدت طولانی باقی بماند که در این صورت ارزش‌‌های نسلی که در شرایط جدید پرورش یافته است مطابق با آرزوها و افق بعدی دگرگون خواهد شد (اینگلهارت، 1373: 273). نظریۀ اینگلهارت را می‌‌توان بدین صورت خلاصه کرد که دگرگونی نسلی و تغییرات اجتماعی – اقتصادی (افزایش امنیت و ثبات اقتصادی)، سبب دگرگونی در اولویت‌ها و جهت‌گیری‌های ارزشی می‌شود که نتیجۀ آن تأکید بیشتر بر ارزش‌های فرامادی است. شادبودن و شادزیستن به‌منزلۀ یکی از ارزش‌های فرامادی در کانون این توجه قرار دارد.

با تلفیق دیدگاه‌‌های دورکیم، گیدنز و اینگلهارت می‌‌توان متغیرهای اعتماد، امنیت هستی‌‌شناختی، شبکۀ روابط خویشاوندی، آنومی، انسجام اجتماعی، دینداری، اولویت‌‌های ارزشی، ثروت و احساس امنیت را به‌منزلۀ متغیرهای مستقل پژوهش در نظر گرفت.

متغیرهای اعتماد، شبکۀ روابط خویشاوندی و امنیت هستی‌‌شناختی از نظریۀ گیدنز استخراج شده‌‌اند. در تحلیل گیدنز، امنیت هستی‌‌شناختی پیوند محکمی با اعتماد دارد. اعتماد، سرمنشأ تجربۀ یک دنیای بیرونی پایدار و مفهوم منسجمی از هویت شخصی است. فرهنگ‌‌های سنتی زیر تسلط چهار زمینۀ محلی اعتماد، امنیت هستی‌‌شناختی و فروکاهش هراس و اضطراب بنیادین قرار دارند. روابط خویشاوندی به‌منزلۀ وسیلۀ سازمان‌‌دهندۀ روابط اجتماعی، اجتماع محلی به‎‌منزلۀ فضای سازندۀ یک محیط آشنا، کیهان‌‌شناسی‌‌های مذهبی که معمولاً به تجربۀ رویدادها اعتماد تزریق می‌‌کنند و سنت به‌منزلۀ وسیلۀ ارتباط حال و آینده در یک زمان برگشت‌‌پذیر که رو به سوی گذشته دارد. این محیط‌‌های اعتماد با فراهم‌‌کردن پاسخ‌‌هایی برای پرسش‌‌های بنیادین موجب حفظ امنیت هستی‌‌شناختی می‌‌شوند. در فرایند مدرنیته و در ساختار سرمایه‌‌داری، این محیط‌‌های سنتی اعتماد دچار دگرگونی می‌‌شوند و جای خود را به نظام‌‌های انتزاعی می‌‌دهند. براساس دیدگاه گیدنز می‌‌توان گفت اعتماد و زمینه‌‌های محلی آن (مانند ساختار خویشاوندی که در جامعۀ بررسی‌شده اهمیت زیادی دارد) با حفظ امنیت هستی‌‌شناختی می‌‌توانند موجب افزایش شادکامی شوند. برعکس تضعیف زمینه‌‌های اعتماد (که می‌‌تواند ناشی از نوع برنامه‌‌ریزی‌‌های توسعه‌‌ای و رفاهی باشد)، با تضعیف امنیت هستی‌‌شناختی، شادکامی را کاهش می‌‌دهد. متغیر اصلی و کانونی در نظریۀ دورکیم انسجام اجتماعی است. اهمیت انسجام اجتماعی به حدی است که دورکیم سنخ‌‌شناسی خود از جوامع را بر مبنای نوع انسجام اجتماعی آنها استوار می‌کند. نیرومندی انسجام اجتماعی پیامدهای متعددی به‌دنبال دارد که از مهم‌‌ترین آنها کاهش میزان ناهنجاری اجتماعی و آنومی است. آنومی زمانی رخ می‌‌دهد که هنجارهای اجتماعی تضعیف می‌شوند و دیگر نیرویی الزام‌‌آور و تنظیم‌‌کنندۀ روابط اجتماعی به شمار نمی‌‌روند؛ بنابراین، کنشگران اجتماعی نیز اعتقاد و پایبندی خاصی به آنها ندارند. از دید دورکیم آنومی عامل اصلی ناخرسندی، نداشتن رضایت و ناشادمانی است؛ اما دورکیم بر نقش دین و باورهای مذهبی نیز تأکید دارد و کارکردهای متعددی برای دین قائل است که مهم‌‌ترین آنها انسجام‌‌بخشی و احساس خوشبختی و شادکامی بین معتقدان است؛ بنابراین، دینداری هم به شکل مستقیم و هم به شکل غیرمستقیم (یعنی ازطریق تقویت انسجام اجتماعی) موجب افزایش شادکامی می‌‌گردد. از دیدگاه اینگلهارت نیز متغیرهای اولویت‌‌های ارزشی، ثروت و امنیت مطرح شده‌اند. اینگلهارت شادکامی را بر مبنای این متغیرها تحلیل می‌‌کند. در تحلیل او، ثروت و احساس امنیت در ابعاد اقتصادی و جانی و... موجب می‌‌شوند افراد به ورای نیازهای اولیه و مسائل مالی و اقتصادی بیندیشند و ارزش‌‌های فرامادی را برای خود برجسته‌‌تر کنند؛ درواقع، ثروت و امنیت موجب دگرگونی در اولویت‌‌های ارزشی می‌شود و شادکامی و شادزیستن به‌منزلۀ ارزشی فرامادی برای افراد اهمیت می‌‌یابد.

با تلفیق این دیدگاه‌‌ها می‌‌توان گفت دین و باورهای مذهبی (دورکیم و اینگلهارت) موجب تقویت انسجام اجتماعی (دورکیم) می‌‌شوند. انسجام اجتماعی از شبکۀ روابط خویشاوندی (گیدنز) نیز اثر می‌گیرد و میزان آنومی (دورکیم) را کاهش می‌‌دهد. دینداری، شبکۀ خویشاوندی و امنیت هستی‌‌شناختی موجب تقویت اعتماد اجتماعی (گیدنز) می‌شوند و اعتماد اجتماعی رابطه‌‌ای دوسویه با امنیت هستی‌‌شناختی دارد. ثروت/درآمد (اینگلهارت) بر اولویت‌‌های ارزشی افراد (اینگلهارت) و تعیین جهت‌‌گیری مادی‌گرایانه/فرامادی‌گرایانۀ آنها مؤثر است. اولویت‌‌های ارزشی همزمان از دینداری نیز اثر می‌گیرند. متغیرهای زمینه‌‌ای بر اعتماد اجتماعی، امنیت هستی‌‌شناختی و اولویت‌‌های ارزشی تأثیر می‌‌گذارند. دینداری هم به شکل مستقیم و هم به شکل غیرمستقیم، ازطریق تاثیرگذاری بر انسجام اجتماعی، امنیت هستی‌‌شناختی و اولویت‌‌های ارزشی، بر میزان شادکامی تأثیر می‌‌گذارد.

 

روش پژوهش

پژوهش حاضر به‌لحاظ روشی، پژوهشی ترکیبی است. از روش‌‎های ترکیبی پژوهش سنخ‌شناسی‌های متعددی ارائه شده است (محمدپور، 1389)؛ اما به‌طور کلی می‌توان آنها را به دو نوع طرح‌های ترکیبی همزمان[27]و طرح‌های ترکیبی متوالی[28] تقسیم کرد. در طرح‎‌های همزمان، دو رهیافت کمی و کیفی به‌طور همزمان طراحی و اجرا می‌شوند. در طرح‌های متوالی، یکی از رهیافت‌ها به‌دنبال رهیافت دیگر طراحی و اجرا می‌شود (محمدپور، 1389: 116). هر کدام از این دو طرح انواع مختلفی دارند. یکی از انواع طرح‌‌های متوالی طرح اکتشافی[29] است. در طرح‌‌های اکتشافی ابتدا روش کیفی اجرا می‌شود؛ سپس نتایج روش کیفی موجب شکل‌‌گیری و روشن‌شدن روش کمی می‌‌شوند. زمانی که به تدوین ابزار اندازه‌‌گیری نیاز باشد یا متغیرها ناشناخته باشند یا چارچوب هدایت‌‌کننده یا نظریه‌‌ای وجود نداشته باشد، از این طرح استفاده می‌‌شود. در این طرح، ابتدا داده‌‌های کیفی جمع‌‌آوری و تحلیل می‌‌شوند؛ سپس بر مبنای نتایج آنها، ابزار سنجش کمی تدوین می‌‌گردد. در ادامه، با استفاده از ابزار تدوین‌شده، داده‌‌های کمی جمع‌‌آوری و تحلیل می‌شوند و درنهایت نتایج کیفی و کمی تفسیر می‌شوند (کرسول و کلارک، 1390: 84-83).

در پژوهش حاضر، ابتدا روش کیفی اجرا شده است و داده‌‌های کیفی با استفاده از مصاحبۀ نیمه‌‌ساخت‌‌یافته گردآوری شده و با استفاده از تحلیل مضمون تحلیل شده‌اند؛ درنهایت چهار مضمون اصلی شناسایی شده‌‌اند. بخش کیفی پژوهش شامل دو قسمت بوده است: مصاحبه‌‌های انجام‌شده با مردم عادی برای شناسایی مضامین (که تعداد آنها 36 مصاحبه بوده است) و مصاحبه با کارشناسان و خبرگان محلی برای شناسایی عوامل تأثیرگذار و راهکارها (12 مصاحبه)؛ سپس براساس نتایج به‌دست‌آمده، ابزار سنجش کمی طراحی شده است و با اجرای پیمایش، داده‌‌های کمی نیز گردآوری و تحلیل شده‌‌اند.

جامعۀ آماری پژوهش حاضر استان ایلام است. در بخش کیفی از روش نمونه‌‌گیری ترکیبی هدفمند و در بخش کمی از روش نمونه‌‌گیری خوشه‌‌ای چندمرحله‌‌ای استفاده شده است. معیار حجم نمونه در بخش کیفی کفایت اطلاعات بوده است. در بخش کمی حجم نمونه با استفاده از فرمول کوکران 384 نفر تعیین شده است؛ اما با توجه به گستردگی و پراکندگی جامعۀ آماری، این جامعه دوبرابر شد و با پیش‌‌بینی این مسئله که ممکن است برخی از پرسش‌‌نامه‌‌ها ازسوی پاسخگویان بازگشت داده نشود یا اطلاعات آنها ناقص باشد، تعداد 800 پرسش‌‌نامه توزیع شد و در نهایت تحلیل داده‌‌ها با 744 پرسش‌‌نامه صورت گرفت.

 

تعریف نظری و عملیاتی متغیرهای پژوهش

پیش از ارائۀ تعریف نظری و عملیاتی متغیر اصلی پژوهش (شادکامی)، لازم است به این نکته اشاره شود که معمول‌‌ترین ابزار سنجش شادکامی، سنجۀ استاندارد آکسفورد است که شامل سه بعد احساسی، شناختی و اجتماعی است و پایایی آن در پژوهش‌های مختلف تأیید شده است؛ اما در پژوهش‌‌های مختلف از شیوه‌‌های دیگری نیز برای سنجش شادکامی استفاده شده است. سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (OECD) سه بعد رضایت از زندگی، حالات عاطفی و احساس معنی‌‌داری و داشتن هدف در زندگی را برای سنجش شادکامی در نظر گرفته است. در مؤسسۀ گالوپ ابعاد ارزیابی از زندگی، حالات عاطفی مثبت و (نبودن) حالات عاطفی منفی برای سنجش طراحی شده‌‌اند (Helliwell et al., 2017)؛ البته محتوای بیشتر این سنجه‌‌ها تقریباً یکسان است و تفاوت‌‌های جزئی موجود به نحوۀ طراحی پرسش‌‌ها و درجه‌‌بندی و در کل شیوۀ سنجش و ارزیابی مربوط می‌‌شود. در برخی از سنجه‌‌ها از پاسخگویان خواسته شده است وضعیت خود را روی طیفی از 0 تا 10 مشخص کنند و در برخی دیگر از سنجش ترتیبی و در قالب گزینه‌‌های خیلی کم تا خیلی زیاد استفاده شده است.

از آنجا که در پژوهش حاضر تلاش شده است با استفاده از یافته‌‌های کیفی به‌دست‌آمده از مصاحبه‌‌ها و ترکیب آنها با سنجه‌‌های موجود، ابزار سنجش طراحی شود، ابتدا لازم است نتایج کیفی استخراج‌شده از مصاحبه‌‌ها به‌اختصار مرور شوند. با تحلیل مصاحبه‌‌های انجام‌شده، چهار مضمون اصلی استخراج شد. این مضامین و مقولات آنها عبارت‌اند از: مضمون آزادی با مضمون فرعی آزادی منفی (رهایی از عواطف منفی، رهایی از مشکلات اقتصادی، رهایی از احساس ناامنی) و آزادی مثبت (ثروت و تأمین، برخورداری از روابط خوب، محبط زندگی مطبوع، احساس امنیت و داشتن عواطف مثبت)، مضمون انطباق (تطابق وضعیت موجود با وضعیت ایده‌‌آل، تحقق اهداف، آرزوها و ایده‌‎آل‌‌ها و تطابق «من بالقوه» و «من بالفعل»)، مضمون رضایت از زندگی (رضایت از گذشته، رضایت از زمان حال، رضایت از امکانات، رضایت از تعاملات، رضایت از منطقۀ محل زندگی و رضایت از کلیت زندگی) و مضمون قدرت (مهار هیجان‌‌های منفی، قدرت سرپوش‌‌گذاری، تعادل و انضباط). بر مبنای این یافته‌‌ها، تعریف زیر برای شادکامی (در استان ایلام و با توجه به شرایط استان ایلام) تدوین شده است:

شادکامی: حالتی است که در آن فرد ارزیابی مثبتی از زندگی خود داشته باشد و این ارزیابی با تجربۀ احساسات مثبت و نبودن احساسات منفی همراه است. نمود بیرونی این حالت در ظاهر و پیکر فرد نمایان می‌‎شود و تمایل فرد را به روابط و تعاملات اجتماعی افزایش می‌‌دهد.

ارزیابی مثبت با محتوای مضامین انطباق و رضایت از زندگی هم‌راستاست. تجربۀ احساسات مثبت و نبودن احساسات منفی بر مقوله‌‌هایی از مضمون آزادی و نیز مقولۀ «مهار هیجان‌‌های منفی» در مضمون قدرت منطبق است. نمود بیرونی شادکامی در ظاهر فرد از مقولۀ انضباط در مضمون قدرت استخراج شده است و تمایل به روابط اجتماعی نیز با دو مقولۀ «رضایت از تعاملات» در مضمون رضایت از زندگی و «برخورداری از روابط خوب» در مضمون آزادی مثبت همخوانی دارد. می‌‌توان ارزیابی از زندگی و احساسات را ابعاد درونی و شادی تجسدیافته و روابط اجتماعی را ابعاد بیرونی شادکامی در نظر گرفت. این ابعاد و مؤلفه‌‌ها و شاخص‌‌های آنها در جدول زیر آورده شده‌اند:

 

 

جدول 1- ابعاد و مؤلفه‌های تعریف عملیاتی متغیر شادکامی

ابعاد کلی

ابعاد فرعی

مؤلفه‌‌ها

شاخص‌ها

درونی

ارزیابی زندگی

تحقق اهداف و آرزوها

ارزیابی از میزان تحقق اهداف در زندگی، میزان تحقق آرزوها، میزان انطباق وضع موجود با وضع ایده‌‌آل

رضایت از عرصه‌‌های زندگی

ظاهر فرد، سلامتی، شغل، روابط اجتماعی، خانواده، فراغت

رضایت از کلیت زندگی

منطقۀ محل سکونت و کلیت زندگی

احساسات

احساسات مثبت

خوشحالی، لذت، امید، آرامش

احساسات منفی

غم/اندوه، خشم/عصبانیت، استرس/نگرانی، ناامنی

بیرونی

نمود ظاهری

شوخ‌طبع‌بودن، خنده/تبسم، اهمیت‌‎دادن به ظاهر

روابط اجتماعی

داشتن دوستان زیاد، رفت‌وآمد خانوادگی با اقوام و دوستان، شرکت در مناسک شادی (عروسی و...)

 

 

برای هر کدام از این ابعاد پرسش‌‌هایی طراحی شد. داده‌‌ها پس از جمع‌‌آوری با استفاده از درصدهای تجمعی به سه مقولۀ پایین، متوسط و بالا تقسیم شدند. متغیرهای مستقل پژوهش در بخش کمی براساس چارچوب نظری عبارت‌اند از: انسجام اجتماعی، آنومی، امنیت هستی‌‌شناختی، اعتماد، شبکۀ خویشاوندی، احساس امنیت، دینداری، اولویت‌‌های ارزشی، ثروت و نیز متغیرهای زمینه‌‌ای شامل سن، جنسیت، وضعیت تأهل و میزان تحصیلات.

انسجام اجتماعی: دلالت بر « توافق جمعی میان اعضای یک جامعه دارد که حاصل پذیرش و درونی‌کردن نظام ارزشی و هنجاری یک جامعه و وجود تعلق جمعی (احساس ما کردن) و تراکمی از وجود تعامل در میان افراد آن جامعه است» (ازکیا و غفاری، 1383: 287). انسجام با استفاده از دو بعد تعامل و تراکم روابط (میزان روابط و تعاملاتی است که اعضای یک جامعه یا گروه با هم دارند) و احساس تعلق (احساس تعهد و علاقۀ شهروندان نسبت به محیط اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و ملی) سنجیده شده است.

آنومی: شرایط اجتماعی که در آن هنجارهای اجتماعی ضعیف شده‌‌اند؛ اما هنجارهای جدید جایگزین آنها نشده است. در این حالت، معیارهای روشنی برای راهنمایی فرد در حوزه‌‌های معینی از زندگی اجتماعی وجود ندارد، مقررات اجتماعی ناقص‌اند و مرز بین رفتارهای موجه و ناموجه مشخص نیست. برای سنجش احساس آنومی سه بعد بی‌‌قدرتی، ناامیدی و احساس سردرگمی هنجاری در نظر گرفته شده است.

امنیت هستی‌‌شناختی: حالتی است که در آن افراد با فعالیت‌‌های خود، محیط پیرامون و دیگرانی که با آنها در تعامل هستند، احساس راحت‌‌بودن و اعتماد دارند و درک روشن و تعریف‌شده‌‌ای از آنها دارند. پرسش‌‌های این متغیر براساس دسته‌‌بندی گیدنز از پرسش‌‌های وجودی به چهار دستۀ پرسش‌‌های مربوط به نفس هستی (و جامعه به‌منزلۀ هستی اجتماعی)، پرسش‌‌های مربوط به فناپذیری (که آینده در این دسته قرار می‌‌گیرد)، پرسش‌‌های مربوط به دیگران (که مهم‌‌ترین مسئله در اینجا اعتماد در روابط اجتماعی است) و پرسش‌‌های مربوط به هویت شخصی تقسیم شده‌‌اند.

اعتماد: عبارت است از تمایل فرد به قبول ریسک در یک موقعیت اجتماعی که این تمایل مبتنی بر حس اطمینان به این نکته است که دیگران به‌گونه‌‌ای که انتظار می‌‌رود عمل می‌کنند و شیوه‌‌ای حمایت‌‌کننده در پیش خواهند گرفت (علمی و همکاران، 1384: 244). اعتماد به سه بعد اعتماد بین‌‌شخصی (میزان اعتماد افراد به اعضای خانواده، اقوام و دوستان)، اعتماد تعمیم‌‌یافته (اعتماد به بیگانگان یا افراد کمتر آشنای اجتماع) و اعتماد نهادی (اعتماد به سازمان‌‌ها و گروه‌‌های اجتماعی) تقسیم شده است.

شبکۀ خویشاوندی: میزان و گسترۀ روابط خویشاوندی افراد و درواقع حجم روابط و تعاملات افراد درون شبکه‌‌ای از روابط نسبتاً پایدار است. برای سنجش این متغیر کمیت شبکۀ خویشاوندی (تعداد اعضای خانواده و خویشاوندان نزدیک) و گسترۀ روابط خویشاوندی (میزان ارتباط حضور، تلفنی و اینترنتی ازطریق شبکه‌‌های اجتماعی با اعضای شبکه) مدنظر قرار داده شده است.

احساس امنیت: به معنای اطمینان از روال‌مند‌‌ی امور و بسامانی اوضاع است و به سه بعد جانی، مالی و عمومی تقسیم شده است.

دینداری: دینداری به رفتار دینی در برابر باورها و اعتقادات اشاره دارد. دینداری با استفاده از الگوی گلارک و استارک (سراج‌زاده، 1384) سنجیده و به چهار بعد اعتقادی، تجربی، مناسکی و پیامدی تقسیم شده است.

جهت‌‌گیری ارزشی: تمایل فرد به ارزش‌‌های مختلف و اولویت‌‌ها و جایگاهی است که او در سلسله‌مراتب ارزش‌‌ها برای آنها قائل است. برای سنجش این متغیر هشت گزینه (پول و ثروت، پست و مقام، شغل خوب و پیشرفت در آن و آسایش و رفاه مادی به‌‌منزلۀ معرف‌‌ ارزش‌‌های مادی و سلامتی و زیبایی، آبرو و منزلت اجتماعی، عشق و دلبستگی و علم و دانش به‌منزلۀ معرف ارزش‌‌های فرامادی) در اختیار پاسخگویان قرار داده و از آنها خواسته‌‌ شد سه مورد را به ترتیب اولویت انتخاب کنند. پاسخگویانی که دو گزینه از سه گزینۀ انتخابی آنها از بین گزینه‌‌های دستۀ اول بود، کد 1 گرفتند و جهت‌‌گیری ارزشی آنها مادی‌گرایانه بود. پاسخگویانی که دو گزینه از سه گزینۀ انتخابی آنها از بین گزینه‌‌های دستۀ دوم بود، کد 2 گرفتند و جهت‌‌گیری ارزشی آنها فرامادی‌گرایانه توصیف شده است.

ثروت: با سه معرف میزان درآمد ماهیانه، قیمت تقریبی منزل و قیمت تقریبی اتومبیل شخصی سنجیده شده است.

اعتبارسنجی در بخش کیفی پژوهش با استفاده از معیارهای اعتباریابی ماکسول انجام شده است. در این الگو، سه نوع اعتبار توصیفی، تفسیری و نظری به کار می رود. در پژوهش حاضر از اعتبار تفسیری و نظری استفاده شده است.

اعتبار تفسیری عبارت است از به‌تفسیرکشیدن درست معانی داده‌شده ازسوی مشارکت‌کنندگان به آنچه که مطالعه می‌شود. یکی از راهبردهای استفاده‌شده در اعتبار تفسیری، بازخورد مشارکت‌‌کننده است که به بحث محقق با مشارکت‌کنندگان واقعی در زمینۀ نتایج پژوهش گفته می‌شود (محمدپور، 1392: 200). در پژوهش حاضر، برای رسیدن به اعتبار نتایج و مضامین استخراج‌شده از مصاحبه‌‌ها، این نتایج و مضامین با برخی از مشارکت‌‌کنندگان پژوهش که امکان دسترسی به آنها وجود داشته است در میان گذاشته شده‌‌اند تا مشخص شود که آیا نتایج و تفاسیر صورت‌گرفته توسط پژوهشگر برای مشارکت‌‌کنندگان پژوهش قابل‌فهم است یا خیر. به عبارتی، مصاحبه‌‌شوندگان توصیف محقق را آنطور که جهان اجتماعی درونی آنها را منعکس می‌‌سازد، بازشناسی می‌کنند و می‌‌فهمند یا خیر؛ پس از گفتگو با برخی مشارکت‌‌کنندگان و دریافت بازخورد از آنها مشخص شد آنها توصیف و تفسیر پژوهشگر از گفته‌‌های خود و درواقع جهان اجتماعی درونی خود را فهم و تأیید می‌‌کنند.

اعتبار نظری نیز به درجه‌‌ای اطلاق می‌‌شود که در آن یک تبیین نظری توسعه‌یافته از مطالعۀ پژوهشی با داده‌ها سازگاری دارد؛ بنابراین، باورپذیر و قابل‌دفاع است. راهبردهای افزایش این نوع اعتبار کار میدانی گسترده، زوایه‌‌بندی نظری و استفاده از داور - بازنگر است (محمدپور، 1392: 200). در پژوهش حاضر کار میدانی گسترده صورت گرفته است و پژوهشگر به مدت 18 ماه به‌صورت مداوم در میدان پژوهش رفت‌وآمد داشته است. همچنین از فن داور - بازنگر استفاده شده و تفسیرها و استنتاج‌های به‌دست‌آمده توسط محقق ازسوی 4 نفر از پژوهشگران بومی و غیربومی آشنا به موضوع پژوهش به‌منزلۀ داور ارزیابی شده و صحت و کفایت آنها تأیید شده است.

برای بررسی اعتبار در بخش کمی، از شیوۀ اعتبار صوری استفاده شد و ابزار به غیر از استادان راهنما و مشاور، در اختیار سه نفر از پژوهشگرانی قرار داده شد که سابقۀ پژوهش در حوزۀ شادکامی داشتند؛ سپس از آنها خواسته شد آن را بررسی کنند. از دید آنها، ابزار متناسب با یافته‌‌های کیفی بود و برای سنجش مناسب تشخیص داده شد. برای سنجش پایایی نیز از آلفای کرونباخ استفاده شد. برای این منظور، ابتدا یک مطالعۀ مقدماتی با نمونه‌‌ای 60 نفری در جامعۀ بررسی‌شده انجام شد و پس از گردآوری پرسش‌‌نامه‌‌ها میزان پایایی ابزار بررسی شد. ضریب پایایی برای همۀ ابعاد متغیر شادکامی و نیز متغیرهای مستقل پژوهش بالای 7/0 بود.

 

یافته‌‌های پژوهش

آنگونه که در بخش روش‌‌شناسی پژوهش اشاره شد، چهار مضمون اصلی از بخش کیفی پژوهش استخراج شده است که در اینجا مطرح می‌شوند.

«شادکامی به‌منزلۀ آزادی»: اولین مضمونی است که از یافته‌‌های پژوهش استخراج شده است. آزادی در اینجا به پیروی از مقوله‌‌بندی آیزایا برلین (لیدمن، 1384) به دو گونۀ مثبت و منفی تقسیم شده است؛ البته برلین این تقسیم‌‌بندی را از منظر قدرت سیاسی انجام داده است؛ اما در پژوهش حاضر معنایی کلی و وسیع برای آنها در نظر گرفته شده است.

آزادی منفی در پژوهش حاضر عبارت است از فراغت و رهایی از هر عاملی، اعم از درونی یا بیرونی، عینی یا ذهنی که از دید فرد ناخوشایند و نامطلوب است و مانع آسایش، آرامش و تحقق زندگی مطلوب و دلخواه می‌شود و تمرکز و تلاش برای شکوفایی استعدادها و قابلیت‌‌ها را مختل می‌کند. سه مقولۀ رهایی از عواطف منفی، رهایی از مشکلات اقتصادی و رهایی از ناامنی مضمون آزادی منفی را تشکیل داده‌‌اند. تمامی احساسات منفی و ناخوشایند مانند دغدغه، استرس، غم و اندوه، یأس و نومیدی و... در مقولۀ رهایی از عواطف منفی قرار داده شده‌‌اند. از این منظر، شادکامی به‌منزلۀ نبودن و رهایی از تجربۀ چنین احساساتی تعریف شده است. دومین مقولۀ مربوط به مضمون آزادی منفی، رهایی از مشکلات اقتصادی نامیده شده است. نبودن مشکلات اقتصادی از قبیل فقر و بیکاری مسئله‌‌ای است که هم می‌‌توان آن را جزء و مؤلفه‌‌ای از شادی در نظر گرفت و هم یکی از عوامل تأثیرگذار بر شادی. این مسئله ازسوی برخی مصاحبه‌‌شوندگان به‌طور عمده به‌منزلۀ نشانه‌‌ای از شادبودن یا نبودن تلقی شده است و درواقع، شادکامی به‌منزلۀ شرایط نبودن مشکلات اقتصادی تعریف شده است. وجه دیگر آزادی منفی رهایی از احساس ناامنی است. ناامنی مورداشارۀ مصاحبه‌‌شوندگان پژوهش به‌طور عمده یا به آیندۀ خود و خانواده‌‌شان برمی‌گشت و به نهادهای انتزاعی مرتبط می‌‌شد یا به هراس‌‌های اخلاقی در ارتباط با دیگران. در هر دو حالت، احساس ناامنی به‌حدی برجسته بود و مانع از تحققِ تجربۀ شادی می‌شد که می‌توان شادکامی را نبودن ناامنی یا رهایی از احساس ناامنی تعریف کرد.

دومین مضمون فرعی آزادی، آزادی مثبت است. یکی از وجوه آزادی مثبت در تقسیم‌‌بندی برلین توان تعقیب و رسیدن به هدف است که احتمالاً مستلزم دسترسی به پاره‌‌ای از منابع و امکانات است؛ بنابراین، آزادی مثبت در اینجا به معنی برخورداری از امکانات لازم برای پرداختن به اهداف و اولویت‌‌هاست؛ به بیان دیگر، آزادی مثبت عبارت است از وجود و دسترسی به هر عاملی که می‌‌تواند به فرد کمک کند با مشکلات و چالش‌‌های زندگی مقابله کند، پیامدهای منفی آنها را مهار کند و در نتیجه با تجربۀ‌‌ احساسات مثبت، شادکامی خود را حفظ کند و توسعه دهد. مضمون آزادی مثبت پنج مقولۀ ثروت و تأمین، برخورداری از روابط خوب، برخورداری از محیط زندگی دلپذیر، احساس امنیت و داشتن عواطف مثبت را در بر می‌‌گیرد. ثروت هم از بعد سلبی یعنی با برهم‌‌زدن امنیت و آرامش خاطر، یأس و نومیدی را بر فضای ذهنی افراد حاکم می‌کند و شادی آنها را کاهش می‌‌دهد و هم از بعد ایجابی، با رفع نیازها و گرفتاری‌‌ها، دغدغه‌‌ها و نگرانی‌‌ها را از بین می‌برد و شادکامی را افزایش می‌‌دهد؛ اما نقش پول تنها یک نقش سلبی و رفع مشکلات و دغدغه‌‌ها نیست؛ بلکه با گسترش دامنۀ انتخاب‌‌ها آزادی عمل فرد را افزایش می‌دهد و نوعی آزادی مثبت را برای او به ارمغان می‌‌آورد. کمیت و کیفیت روابط اجتماعی و عاطفی، به‌ویژه روابط خانوادگی و شبکه‌‌های دوستی نیز مؤلفه‌‌ای مهم از شادی است و مصاحبه‌‌شوندگان پژوهش بر نقش پررنگ روابط خوب در تجربۀ شادی خود تأکید کرده‌‌اند. این روابط به‌طور عمده به روابط خانوادگی رضایت‌بخش و روابط حمایتگرانه ارجاع دارند که فراهم‌‌کنندۀ دلگرمی، نقطۀ اتکا و امیدواری برای افرادند. مقولۀ بعدی برخورداری از احساس امنیت است که بین پاسخگویان به‌طور عمده به ثبات زندگی کنونی و اطمینان‌‌خاطر نسبت به آینده ناظر بوده است. داشتن عواطف مثبت مقولۀ دیگر آزادی مثبت است. برخورداری از احساسات مثبت را می‌‌توان به‌منزلۀ امکانی نگریست که فرد با داشتن آن به توان بیشتری برای پیگیری و دست‌یابی به اهداف خود مجهز می‌شود. عواطف مثبت مانند امید و خوش‌‌بینی، آرامش، لذت و... مؤلفه‌‌های اصلی شادی‌اند و نقشی مهم در تعریف و برساخت شادی ایفا می‌‌کنند. در این میان، مصاحبه‌‌شوندگان بیش از همه بر عنصر امید تأکید کرده‌اند.

مضمون انطباق، دومین مضمون پژوهش و به معنای تطابق شرایط موجود، انتظارات، توقعات و ارزش‌‌های افراد با شرایط ایده‌‌آل و مطلوب و دستاوردهای آنهاست. این مفهوم از فرضیۀ «تطابق ذهنی» اینگلهارت گرفته شده است؛ طبق این فرضیه رضایت افراد از هر جنبۀ خاص از زندگی، بازتابی از شکاف بین سطح آرزو و موقعیت عینی‌‌ آنهاست. این مفهوم شامل سه مقوله است: 1- تطابق وضعیت موجود، توقعات، انتظارات و ارزش‌‌ها با وضعیت ایده‌‌آل و امکانات، 2- تحقق اهداف، آرزوها و ایده‌‌آل‌‌ها، 3- تطابق من بالقوه و من بالفعل.

تناسب و همخوانی بین سطح توقعات و نوع انتظاراتی که فرد برای خود ترسیم کرده است یکی از محوری‌‌ترین مؤلفه‌‌های شادکامی است و هرچقدر این همخوانی بیشتر باشد، شادکامی نیز بیشتر می‌‌شود. ازطرفی، نارضایتی فرد از موقعیت کنونی و احساس اینکه جایگاه کنونی‌‌اش با اهداف و ایده‌‌آل‌‌های او همخوانی ندارد یا به‌‎گونه‌‌ای است که مانع از تحقق اهداف و ارزش‌‌هایش‌‌ می‌‌شود، موجد احساس ناشادی می‌‌گردد. دومین مقولۀ مضمون انطباق، به تحقق اهداف، آرزوها و ایده‌‌آل‌‌ها ناظر است. در اینجا شادکامی با دست‌یابی به آرزوها معادل دانسته شده است. هرچند طبق فرضیۀ تطابق ذهنی اینگلهارت، آروزها پس از تحقق دیگر نمی‌‌توانند مولد شادی باشند؛ اما در هر حال، لحظه‌‌های تحقق آرزوها معمولاً شادترین لحظات زندگی افرادند و از آنها به‌منزلۀ رویداد‌‌های شیرین و برجستۀ زندگی یاد می‌‌شود. تحقق اهداف و حتی تلاش برای تحقق آنها و حرکت در مسیری که به نظر برسد تحقق آنها را هموار می‌‌کند نیز به همان اندازه شادی‌‌آفرین است. تحقق‌نیافتن آرزوها نیز می‌‌تواند منشأ ناشادبودن و نارضایتی باشد. مقولۀ بعدی، تطابق من بالقوه و من بالفعل است. در اینجا انطباق‌نداشتن حالتی است که افراد احساس می‌‌کنند به قدری پیشرفت نکرده‌‌اند که توان و استحقاق داشته‌‌اند. این پیشرفت‌نکردن یا ناشی از ناآگاهی و کم‌‌کاری خود فرد است یا ناشی از شرایط نامناسب و عوامل بیرونی. در هر حال، نتیجه این است که بین انتظارات یا آرزوهایی که فرد داشته است یا آنچه را که احساس می‌‌کند توان و استحقاقش را داشته است (من بالقوه) و وضعیت کنونی وی شامل دستاوردها، موفقیت‌‌ها، شرایط مادی و شغلی و ... (من بالفعل)، یا به عبارتی بین آنچه که فرد احساس می‌‌کند باید/می‌‌توانست باشد و آنچه که هست، تناسب و همخوانی وجود ندارد. این تطابق‌نداشتن می‌‌تواند سبب سرخوردگی و احساس محرومیت شود و شادکامی را کاهش دهد.

وجه مشترک هر سه مقولۀ ذکر‌‌شده شکاف، ناهمخوانی و وجودنداشتن تناسبی است که بین ذهنیت فرد (اهداف، آرزوها، کمال مطلوب‌‌ها، انتظارات و ارزش‌‌ها) و شرایط عینی (موفقیت‌‌ها، دستاوردها، داشته‌‌ها و موجودیت واقعیِ کنونی) او وجود دارد. از‌‌ آنجا‌‌ که چنین تطابقی هم منبع شادی و احساسات مثبت در کوتاه‌‌مدت و هم محرک تعریف و جستجوی اهداف و آرزوهای جدید در بلندمدت به‌منزلۀ معیار شادی و خوشبختی می‌شود، می‌‌توان آن را مؤلفه‌‌ای مهم در برساخت شادی در نظر گرفت و شادکامی را انطباق میان ذهنیت و واقعیت تعریف کرد.

سومین مضمون پژوهش، شادکامی به‌منزلۀ رضایت از زندگی است. مفهوم رضایت از زندگی در بسیاری از رویکردها معادل شادکامی در نظر گرفته شده است؛ درواقع، اگر شادکامی دو بعد عاطفی و شناختی داشته باشد، بعد شناختی به ارزیابی از زندگی برمی‌گردد و رضایت زمانی است که این ارزیابی مثبت باشد. در اینجا ارزیابی زندگی از دو منظر گذشته و حال مدنظر قرار گرفته است که هر کدام از آنها می‌‌توانند به بخش‌‌هایی خاص از زندگی یا به کلیت آن ارجاع داشته باشند. اصولاً ماهیت و کیفیت احساسات کنونی افراد به میزان زیادی به گذشتۀ آنها و مهم‌‌تر از آن به ارزیابی و تفسیر آنها از گذشته وابسته است. احساس موفقیت و پیروزی یا شکست و سرخوردگی که می‌‌تواند منشأ بسیاری از احساسات مثبت و منفی دیگر باشد در گرو قضاوتی است که فرد از گذشتۀ خود به عمل می‌‌آورد. این قضاوت در مصاحبه‌‌های پژوهش حاضر به‌‎طور عمده به عرصه‌‌های شغلی، تحصیلی و اقتصادی برمی‌گردد. در این میان مسائل اقتصادی و فرصت‌‌های شغلی برجستگی بیشتری داشته است. بعد دیگر رضایت از زندگی، به زندگی کنونی یعنی زمان حال برمی‌گردد. این رضایت درواقع ارزیابی مثبت فرد از عرصه‌‌های مختلف زندگی است. مثبت‌بودن این ارزیابی مؤلفۀ محوری و کانونی شادکامی است. در این میان، عرصۀ شغلی اولین و بی‌‌واسطه‌‌ترین عرصه‌‌ای است که افراد قضاوت و ارزیابی می‌کنند. دیگر عرصۀ موضوع ارزیابی، امکاناتی است که فرد در اختیار دارد که مسئلۀ‌‌ پیچیده‌‌ای است و با مسائل دیگری از قبیل نیازها، مقایسه‌‌های اجتماعی، توقعات و ارزش‌‌هایی مانند قناعت در هم تنیده است.

ارزیابی ممکن است به کلیت زندگی برگردد؛ یعنی افراد نه عرصه‌‌های مختلف شغلی و خانوادگی و... بلکه کلیت زندگی را قضاوت کنند. ارزیابی مثبت پایدار از زندگی به‌منزلۀ یک کلیت واحد و یکپارچه اصلی‌‌ترین معنای رضایت از زندگی در ادبیات موجود است. در اینجا، فرد زندگی را به‌صورت یک کل قضاوت می‌کند؛ هرچند ممکن است از برخی عرصه‌‌های خاص آن رضایت نداشته باشد. یکی از مهم‌‌ترین وجوه رضایت از زندگی به‌منزلۀ یک کل به احساس سودمندی و مفیدبودن مرتبط است؛ یعنی زمانی که فرد در ارزیابی و قضاوت زندگی خود به این نتیجه برسد که فردی مفید است و وجودش برای دیگران سودمند واقع شده است، احساس رضایت و شادی را تجربه می‌‌کند. در مجموع، ارزیابی مثبت از زندگی، اعم از اینکه این ارزیابی به بخش‌‌های خاص یا به کلیت زندگی ناظر باشد، یکی از محوری‌‌ترین مؤلفه‌‌های شادکامی محسوب می‌‌شود.

چهارمین مضمون حاصل از مصاحبه‌‌ها، شادکامی به‌منزلۀ قدرت است. در مضمون فرعی آزادی منفی، شادکامی به‌منزلۀ رهایی از هر عامل ناخوشایند یا به عبارتی نبودن هر عامل نامطلوب اعم از مشکلات و احساسات منفی تعریف شد؛ اما دیدگاه دیگری نیز وجود دارد مبنی بر اینکه مشکلات و دغدغه‌‌ها جزئی جدایی‌‌ناپذیر از زندگی‌اند و نبودن و وجودنداشتن کامل آنها امری غیرممکن است؛ آنچه که شادی و احساسات مثبت همبسته‌‌ با آن را تشکیل می‌‌دهد نبودن مشکلات و دغدغه‌‌ها نیست؛ بلکه توان کنارآمدن با آنها، مهار غم و اندوه ناشی از آنها و کنارآمدن با امور ناخوشایند و الزامات و اجبارهای زندگی است؛ به‌طوری که فرد بتواند در همه حالت تعادل و آرامش خود را حفظ و شادی را تجربه کند. این امر مستلزم برخورداری فرد از نوعی توانایی در مهار دغدغه‌‌ها، تنش‌‌ها و اضطراب‌ها و تسلط‌یافتن بر جریان امور در راستای حفظ آرامش و شادکامی و در واقع نیازمند نوعی قدرت است. از همین رو عنوان قدرت برای این مضمون برگزیده‌‌ شده است که چهار مقولۀ مهار هیجان‌‌های منفی، قدرت سرپوش‌‌گذاری، تعادل و انضباط را در بر می‌‌گیرد.

هیجان‌‌های منفی مانند خشم، پرخاشگری، تندخویی و... خواه‌ناخواه در جریان زندگی روزمره و در عرصه‌‌های مختلف بروز می‌‌یابند. مهار این هیجانات نقش مهمی در حفظ شادی ایفا می‌‌کند. توان کنترل این هیجانات برای برخی از مصاحبه‌‌شوندگان معادل با شادکامی در نظر گرفته شده است. مهار این هیجانات نیازمند نوعی توانایی و قدرت است و از همین رو، شادی را می‌‌توان نوعی قدرت تعریف کرد. بروز هیجان‌‌های منفی در رفتار فرد مؤلفه‌‌ای مهم از ناشاد‌‌ی و مهار آنها جزئی از شادی تصور شده است. همچنین جامعۀ شاد جامعه‌‌ای پنداشته شده است که هیجان‌‌ها‌‌ی منفی در آن در کمترین حد ممکن باشند. سرپوش‌‌گذاری به‌‌منزلۀ مقولۀ دوم مضمون قدرت، از دید پاسخگویان لازمۀ شادی بوده است؛ فرد شادکام این قدرت را دارد که مشکلات خود را در پرانتز بگذارد و با سرپوش‌‌گذاری بر آنها زندگی معمولی خود را ادامه دهد و شادی را تجربه کند؛ ازاین‌رو، شاد‌‌بودن به معنای نبودن مشکلات نیست؛ بلکه به معنای توان کنارآمدن با آنهاست؛ به‌طوری که دغدغه و استرس مشکلات موجود سبب نشود توان انجام فعالیت‌‌های مثبت از فرد سلب شود. این سرپوش‌‌گذاری در قالب عباراتی مانند فراموش‌‎کردن مشکلات، درگیر‌‌نشدن در مشکلات و کنارآمدن با مشکلات بیان شده است؛ یعنی از دید افراد شادی به معنای نبودن مشکلات و دغدغه‌‌ها نبوده است؛ بلکه توان مدیریت نگرانی و اضطراب ناشی از مشکلات مؤلفۀ اساسی شادکامی پنداشته شده است.

مقولۀ تعادل، سومین مقولۀ مضمون قدرت است. یکی از ابعاد تعادل، تناسب و تطابق است؛ تطابق میان ابعاد مختلف موجودیت فرد (جسمی، روحی و ...) که برای شادبودن ضروری است؛ یعنی وضعیت فرد به‌گونه‌‌ای نباشد که در یک بعد سالم و قوی و در بعد دیگر ضعیف و غیرسالم باشد؛ بلکه باید بین وجوه مختلف وجود او نوعی تعادل وجود داشته باشد. این تعادل نوعی حس تمامیت و یکپارچگی وجودی برای فرد ایجاد می‌کند که می‌‌تواند مولد رضایت و سایر احساسات مثبت باشد. همچنین افراد شاد افرادی تصور شده‌‌اند که در هر حال، در همۀ موقعیت‌‌ها اعم از موقعیت‌‌های دشوار یا خوشایند، روحیۀ خود را حفظ می‌کنند و تعادل دارند. مقولۀ دیگر مضمون قدرت، انضباط است. براساس ویژگی‌‌های مختلفی (پوشش رنگی، آراستگی ظاهر، بیان خوب و ...) که ازسوی پاسخگویان برای افراد شاد ذکر شده است می‌‌توان این تصور را استنباط کرد که شادکامی نوعی نظم و انضباط است که در رفتار و شخصیت فرد وجود دارد و بیشترین نمود آن در ظاهر و پیکر فرد و در مدیریت بدن و رفتار او دیده می‌‌شود؛ یعنی افراد شاد با اعمال کنترل بر جسم خود شادی را در آن نمود می‌‌دهند؛ به عبارتی، با نوعی شادی تجسد‌‌یافته روبه‌رو هستیم که بی‌‌واسطه‌‌ترین نمود بیرونی آن در دو مقولۀ لبخند و پوشش دیده می‌شود. از این منظر، شادی عبارت است از وجود نوعی نظم و انضباط که در رفتار و گفتار و منش افراد نهفته است و نمود بیرونی آن در پیکر و جسم افراد پدیدار می‌‌گردد. در ادامه نتایج یافته‌‌های کمی پژوهش ارائه می‌شوند.

 

 

جدول 2- یافته‌های توصیفی متغیر شادکامی بین پاسخگویان پژوهش

ابعاد اصلی

ابعاد فرعی

پایین

متوسط

بالا

میانگین

انحراف معیار

ضریب چولگی

مینیمم

ماکزیمم

درونی

احساسات

30

38

32

47.2

15.9

0.22-

3

80

ارزیابی‌‌ها

34.4

33.5

32.1

69.3

19

0.70-

10

104

بعد درونی(کل)

33.6

35.9

30.5

116.5

31.5

0.53-

18

183

بیرونی

نمود ظاهری

27

41.4

31.6

11.01

2.5

0.44-

3

15

روابط اجتماعی

30.1

43.1

26.7

9.7

2.9

0.4-

0

15

بعد بیرونی(کل)

30

39.8

30.2

20.8

4.8

0.43-

4

30

ارزیابی‌‌ها

تحقق اهداف

37.4

37.4

25.3

7.7

3.3

0.37-

0

15

رضایت از زندگی

32.1

39.4

28.5

61.5

16.7

0.73-

9

90

رضایت از زندگی

رضایت از عرصه‌‌های زندگی

32

38.3

29.7

49.2

12.8

0.81-

6

70

رضایت از کلیت زندگی

32.8

37.5

29.7

12.3

5.04

0.43-

0

20

شادکامی کل

34.3

34.9

30.8

137.3

34.4

0.55-

22

207

 

 

طبق اطلاعات این جدول، میزان شادکامی 34.3 درصد از پاسخگویان در حد پایین، 34.9 درصد در حد متوسط و 30.8 درصد در حد بالا بوده است. دامنۀ نمرۀ شادکامی پاسخگویان بین 22 تا 207 در نوسان بوده و میانگین آن 137.3 است. میانه و نمای توزیع هر دو 142 بوده است. میانگین توزیع از میانه و نما کوچک‌تر است و به همین دلیل ضریب چولگی نیز منفی شده است؛ یعنی پراکندگی نمرۀ پاسخگویان در نیمۀ پایین توزیع بیشتر از نیمۀ بالای آن است. در بعد درونی میزان شادکامی 33.6 درصد از پاسخگویان در حد پایین، 35.9 درصد در حد متوسط و 30.5 درصد بالا بوده است. در بعد بیرونی، میزان شادکامی 30 درصد از پاسخگویان در حد پایین، 39.8 درصد در حد متوسط و 30.2 درصد در حد بالا بوده است. برای ارزیابی دقیق‌‌تر میزان شادکامی پاسخگویان، دو پرسش دیگر نیز از آنها پرسیده شد که محتوای یکسان و شکل متفاوت دارند. در یکی از پرسش‌‌ها از پاسخگویان خواسته شد مشخص کنند در مجموع تا چه میزان شادند. نتایج این پرسش در جدول زیر ارائه شده است:

 

 

جدول 3- توزیع فراوانی و درصدی میزان شادکامی پاسخگویان

مقوله‌ها

فراوانی

درصد

اصلاً

24

3.2

خیلی کم

47

6.3

کم

79

10.6

تا حدی

280

37.6

زیاد

197

26.5

خیلی زیاد

117

15.7

جمع کل

744

100

میانگین از 0 تا 5

2/3

 

 

به‌طوری که مشاهده می‌‌شود 3.2 درصد از پاسخگویان گفته‌‌اند اصلاً شاد نیستند. 6.3 درصد از آنها میزان شادی خود را خیلی کم و 10.6 درصد کم ارزیابی کرده‌اند. بیشترین نسبت از پاسخگویان (37.6 درصد) اظهار داشته‌‌اند که در حد متوسط شادند و 26.5 درصد از آنها نیز میزان شادی خود را زیاد عنوان کرده‌‌اند. 15.7 درصد نیز گفته‌‌اند که در حد خیلی زیاد شادند. در پرسش دیگر از آنها خواسته شد به‌لحاظ میزان شادبودن از 0 تا 100 به خود نمره دهند و در همین مقیاس به مردم منطقه نیز نمره بدهند. نتایج این پرسش‌‌ها در جدول زیر آمده‌‌اند:

 

 

جدول 4- شاخص‌های توصیفی ارزیابی پاسخگویان از میزان شادکامی

 

شاخص‌‌های توصیفی ابعاد ارزیابی زندگی

میانگین

میانه

نما

واریانس

انحراف معیار

چولگی

مینیمم

ماکزیمم

شادبودن خود

58.5

60

50

510.4

22.6

43/.-

0

100

شادبودن مردم

48.9

50

50

461

21.5

14/.

0

100

 

 

میانگین نمرۀ ارزیابی پاسخگویان از میزان شادکامی خود 58.5 با دامنۀ بین 0 تا 100 است؛ یعنی در مجموع، پاسخگویان خود را به‌‎لحاظ میزان شادکامی در حد متوسط ارزیابی کرده‌‌اند؛ اما میانگین نمره‌‌ای که پاسخگویان به‌لحاظ میزان شادکامی به مردم استان داده‌‌اند 48.9 است که پایین تر از حد متوسط قرار دارد؛ یعنی پاسخگویان معتقد بوده‌‌اند مردم استان ایلام، در مجموع مردم شادی نیستند. در برخی از پژوهش‌های انجام‌‌شده، میانگین نمرۀ شادی پاسخگویان در مقیاسی بین 0 تا 100 محاسبه شده است که می‌‌توان نتایج آنها را با یافته‌‌های این بخش از پژوهش مقایسه کرد. در پژوهش ربانی‌خوراسگانی و همکاران (1386) در بین سرپرستان خانوارهای شهر اصفهان میانگین نمرۀ شادی پاسخگویان 23/56، در پژوهش مهدی‌زاده و زارع غیاث‌‌آبادی (1392) بین جوانان شهر تهران 79/59 و در پژوهش باصری (1389) در 11 استان کشور 19/56 با دامنۀ بین 0 تا 100 بوده است که این ارقام تفاوت فراوانی با نتایج جدول فوق ندارند. در پژوهش باصری (1389) ایلام نیز یکی از استان‌‌های بررسی‌شده بوده است که میانگین نمرۀ شادی نمونۀ ایلامی در آن پژوهش 04/55 در مقیاسی بین 0 تا 100 بوده است. با توجه به نتایج پژوهش حاضر و مقایسۀ آنها با یافته‌‌های پژوهش‌های پیشین می‌‌توان گفت میزان شادکامی در استان در حد متوسط و در برخی ابعاد متوسط رو به پایین قرار دارد. این مسئله در گفته‌‌های مردم عادی و به‌ویژه در گفته‌‌های کارشناسان در خلال مصاحبه‌‌ها نیز نمود بارزی داشته است و نوعی توافق دربارۀ پایین‌بودن میزان شادکامی در استان و مسئله‌‌مندبودن آن وجود داشته است. مردم عادی مصاحبه‌‌شونده برای اثبات مدعای خود به مواردی از رفتار روزمرۀ دیگران اشاره کردند و کارشناسان و پژوهشگران نیز به مسائلی مانند میزان بالای خودکشی و رواج برخی آسیب‌‌های اجتماعی در استان، فرسایش سرمایۀ اجتماعی، نبودن و کمبود امکانات فراغتی، تفریحی و رفاهی و... به‌منزلۀ شواهد و نشانه‌‌های نامطلوب‌بودن وضعیت شادکامی در استان استناد کرده‌اند.

 

 

 

 

 

 

 

جدول 5- تحلیل رابطۀ شادکامی با متغیرهای مستقل پژوهش

متغیرهای مستقل

شادکامی و ابعاد آن

شادکامی

بعد درونی

بعد بیرونی

انسجام اجتماعی

رو اسپرمن

.292**

.269**

.335**

سطح معنی‌‌داری

.000

.000

.000

اعتماد اجتماعی

رو اسپرمن

.438**

.425**

.356**

سطح معنی‌‌داری

.000

.000

.000

شبکۀ روابط خویشاوندی

رو اسپرمن

.174**

.163**

.180**

سطح معنی‌‌داری

.000

.000

.000

آنومی

رو اسپرمن

-.412**

-.415**

-.250**

سطح معنی‌‌داری

.000

.000

.000

امنیت هستی‌‌شناختی

رو اسپرمن

.456**

.458**

.269**

سطح معنی‌‌داری

.000

.000

.000

دینداری

رو اسپرمن

.271**

.263**

.241**

سطح معنی‌‌داری

.000

.000

.000

احساس امنیت

رو اسپرمن

.037

.024

.073*

سطح معنی‌‌داری

.319

.513

.048

سن

رو اسپرمن

.025

.015

.100**

سطح معنی‌‌داری

.502

.692

.006

درآمد

رو اسپرمن

.223**

.218**

.164**

سطح معنی‌‌داری

.000

.000

.000

 

 

 

آنگونه که در جدول مشاهده می‌‌شود، رابطۀ میان متغیرهای انسجام اجتماعی، اعتماد اجتماعی، شبکۀ روابط خویشاوندی، امنیت هستی‌‌شناختی، دینداری و درآمد با شادکامی و هر دو بعد درونی و بیرونی آن معنی‌‌دار و در جهت مستقیم بوده است. این رابطه دربارۀ ابعاد فرعی شادکامی نیز مصداق داشته است که برای پرهیز از طولانی‌شدن جداول از ارائۀ آنها خودداری شده است. آنومی با شادکامی و همۀ ابعاد آن رابطه‌‌ای معکوس داشته است. رابطۀ احساس امنیت و سن تنها با بعد بیرونی شادکامی معنی‌دار و در جهت مثبت بوده است. درآمد نیز با شادکامی و همۀ ابعاد آن رابطه‌‌ای مستقیم داشته است.

 

 

جدول 6- تحلیل رابطۀ میزان شادکامی با جهت‌گیری ارزشی افراد

شادکامی و ابعاد آن

جهت‌‌گیری ارزشی

تعداد

میانگین

انحراف معیار

مقدار آزمون من یو ویتنی

سطح معنی‌‌داری

شادکامی

مادی‌گرا

199

1/127

9/39

000/43304

000/

فرامادی‌گرا

528

2/140

4/31

درونی

مادی‌گرا

199

5/107

1/36

000/43416

000/

فرامادی‌گرا

528

1/119

9/28

بیرونی

مادی‌گرا

199

63/19

6/5

000/44551

002/0

فرامادی‌گرا

528

1/21

5/4

 

 

میانگین نمرۀ شادکامی افراد با جهت‌‌گیری ارزشی فرامادی، به میزان 13 نمره بیشتر از میانگین نمرۀ افراد با جهت‌‌گیری ارزشی مادی‌گراست‌‌ و این اختلاف به‌لحاظ آماری معنی‌‌دار است؛ پس می‌‌توان گفت بین جهت‌‌گیری ارزشی و میزان شادکامی افراد رابطه وجود دارد؛ میزان شادکامی افراد با جهت‌‌گیری ارزشی فرامادی بیشتر از افرادی است که ارزش‌‌های مادی برای آنها اولویت داشته است. این رابطه به‌استثنای دو بعد تحقق اهداف و رضایت از کلیت زندگی دربارۀ سایر ابعاد شادکامی نیز صدق می‌‌کند؛ افرادی که جهت‌‌گیری ارزشی آنها فرامادی بوده است، رضایت بیشتری از زندگی داشته‌اند، احساسات مثبت بیشتری را تجربه کرده‌اند، در مجموع ارزیابی مثبت‌‌تری از زندگی خود و روابط اجتماعی بهتری داشته‌اند.

 

 

جدول 7- تحلیل رابطۀ میزان شادکامی با میران ثروت افراد

شادکامی و ابعاد آن

ثروت

تعداد

میانگین

آزمون ناپارامتری کراسکال-والیس

خی‌‌دو

درجۀ آزادی

سطح معنی‌‌داری

 

شادکامی

پایین

80

4/127

 

 

033/34

 

 

 

 

 

4

 

 

 

 

 

000/

 

متوسط پایین

218

01/130

متوسط

231

7/138

متوسط بالا

147

4/144

بالا

68

8/151

جمع کل

744

3/137

 

 

بعد درونی

 

 

پایین

80

2/107

 

 

566/33

 

 

 

 

4

 

 

 

 

000/

 

 

متوسط پایین

218

3/110

متوسط

231

7/117

متوسط بالا

147

8/122

بالا

68

9/129

جمع کل

744

5/116

 

 

بعد بیرونی

 

 

پایین

80

2/20

 

 

451/19

 

 

 

 

4

 

 

 

 

001/

 

 

متوسط پایین

218

7/19

متوسط

231

21

متوسط بالا

147

7/21

بالا

68

9/21

جمع کل

744

20/7594

 

 

 

طبق یافته‌‌های جدول، تفاوت میان گروه‌‌های مختلف ثروت به‌لحاظ میزان شادکامی تفاوتی معنی‌‌دار بوده است. میانگین نمرۀ شادکامی افرادی که میزان ثروت آنها در گروه بالا قرار داشته است، بیشتر از سایر گروه‌‌هاست و با حرکت به سمت گروه‌‌های پایین‌‌تر از نمرۀ شادکامی افراد کاسته می‌‌شود. نتایج پس‌‌آزمون با مقایسۀ دوبه‌دو مقولات نشان می‌‌دهند در 7 مورد تفاوت میان مقوله‌‌ها معنی‌‌دار بوده است: تفاوت میان مقولات پایین ثروت و متوسط، پایین و متوسط به بالا، پایین و بالا، متوسط به پایین و متوسط، متوسط پایین و متوسط به بالا، متوسط پایین و بالا و متوسط و بالا به‌لحاظ میزان شادکامی معنی‌‌دار بوده و این رابطه دربارۀ ابعاد درونی و بیرونی شادکامی نیز مصداق داشته است. بر این اساس، می‌‌توان گفت رابطه‌‌ای مستقیم بین میزان ثروت افراد و میزان شادکامی آنها وجود دارد و با افزایش میزان ثروت بر میزان شادکامی آنها نیز افزوده می‌‌گردد. در دو بعد درونی و بیرونی شادکامی نیز چنین رابطه‌‌ای مشاهده می‌‌گردد؛ یعنی هرچقدر میزان ثروت افراد بیشتر بوده است، میزان شادکامی آنها در هر دو بعد درونی و بیرونی نیز بیشتر شده است. این رابطه دربارۀ همۀ ابعاد فرعی شادکامی یعنی ابعاد احساسی، ارزیابی (تحقق اهداف و رضایت از زندگی)، نمود ظاهری و روابط اجتماعی نیز وجود داشته است.

نتایج تحلیل رابطۀ سایر متغیرهای پژوهش نشان می‌‌دهند تفاوت میان گروه‌‌های مختلف تحصیلی ازحیث میزان شادکامی، به لحاظ آماری تفاوت معنی‌‌داری نبوده است؛ به عبارتی، تحصیلات تأثیر معنی‌‌داری بر میزان شادکامی افراد نداشته است. از میان ابعاد مختلف شادکامی، تنها در دو بعد تحقق اهداف و روابط اجتماعی تفاوت میان گروه‌‌های مختلف تحصیلی معنی‌‌دار بوده است. در بعد تحقق اهداف، میزان شادکامی دو گروه تحصیلی دیپلم و کارشناسی‌ارشد و دکتری کمتر از سایر گروه‌‌های تحصیلی بوده است. در بعد روابط اجتماعی نیز نمرۀ گروه تحصیلی زیر دیپلم بیشتر از سایر گروه‌‌هاست و نیز میانگین شادکامی گروه تحصیلی دیپلم بیشتر از گروه‌‌های بالاتر است. نتایج تحلیل رابطۀ میان جنسیت و شادکامی در جدول زیر نیز نشان می‌‌دهند بین جنسیت و میزان شادکامی رابطه وجود داشته است و مردان شادتر از زنان بوده‌‌اند. این تفاوت دربارۀ بعد درونی شادکامی و ابعاد فرعی آن یعنی احساسات و ارزیابی‌‌ها نیز مصداق داشته و در همۀ آنها میزان شادکامی مردان از زنان بیشتر بوده است. تفاوت‌‌های موجود میان زنان و مردان در بعد درونی شادکامی و نیز در بعد رضایت از زندگی و رضایت از عرصه‌‌های مختلف زندگی به‌لحاظ آماری معنی‌‌دار نبوده‌‌اند. همچنین تفاوت معنی‌‌داری بین میزان شادکامی مجردان و متأهلان وجود نداشته است. از میان ابعاد مختلف شادکامی، تنها در بعد روابط اجتماعی تفاوت میان نمرۀ متأهلان و مجردان معنی‌‌دار بوده است؛ بدین صورت که میزان شادکامی متأهلان در بعد روابط اجتماعی اندکی از نمرۀ مجردان بیشتر بوده است. جدول زیر نیز نتایج تحلیل رگرسیونی را با روش گام‌به‎گام نشان می‌‌دهد. ذکر این نکته ضروری است که متغیر جهت‌‌گیری ارزشی با توجه به سطح سنجش اسمی، به متغیر مجازی با کدهای 0 و 1 تبدیل شده است تا امکان ورود آن به معادلۀ رگرسیون وجود داشته باشد.

 

 

جدول 8- تحلیل رگرسیونی تأثیر متغیرهای مستقل بر میزان شادکامی

 

ضرایب غیراستاندارد

 

T مقدار

سطح معنی‌‌داری

مقدار b

اشتباه استاندارد

بتا

مقدار ثابت

970/52

155/11

 

748/4

000/

اعتماد اجتماعی

686/

098

251/

009/7

000/

آنومی

039/1-

208/

192/-

992/4-

000/

ثروت

101/5

918/

167/

554/5

000/

امنیت هستی‌شناختی

012/1

265/

156/

817/3

000/

انسجام اجتماعی

386/

106/

122/

629/3

000/

دینداری

191/

068/

091/

795/2

005/

شبکۀ خویشاوندی

492/

186/

080/

648/2

008/

مقدار R

مقدار R2

مقدار R2 تعدیل‌شده

g626/

392/

386/

 

 

طبق اطلاعات جدول، تحلیل رگرسیون 7 گام پیش رفته است. در گام اول، متغیر اعتماد اجتماعی و در گام‌‌های بعدی به ترتیب متیغرهای آنومی، ثروت، امنیت هستی‌‌شناختی، انسجام اجتماعی، دینداری و شبکۀ خویشاوندی وارد معادلۀ رگرسیون شده‌‌اند. مقدار r2، 386/0 است؛ یعنی هفت متغیر واردشده در معادله، در مجموع حدود 39 درصد از تغییرات متغیر وابسته را تبیین می‌‌کنند. طبق داده‌‌های جدول، مقدار بتا برای متغیر اعتماد اجتماعی 251/0 و قوی‌‌تر از سایر متغیر‌‌هاست و نشان می‌‌دهد متغیر اعتماد اجتماعی قوی‌‌ترین تأثیرگذاری را بر شادکامی داشته است. الگوی تحلیل مسیر نیز به قرار زیر است:

 

 

 

دینداری

اعتماد اجتماعی

شبکۀخویشاوندی

انسجام اجتماعی

امنیت هستی‌‌شناختی

آنومی

ثروت

شادکامی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نمودار 1- الگوی تحلیل مسیر: مسیرهای تأثیرگذاری متغیرهای مستقل بر شادکامی

 

 

در جدول زیر مجموع اثرات مستقیم و غیرمستقیم متغیرهای مستقل بر متغیر وابسته نشان داده شده است:

 

 

جدول 9- اثرات مستقیم و غیرمستقیم متغیرهای مستقل بر میزان شادکامی

متغیرهای مستقل

اثرات مستقیم

اثرات غیرمستقیم

مجموع اثرات مستقیم و غیرمستقیم

اعتماد اجتماعی

0.251

0.136

0.387

دینداری

0.091

0.197

0.288

آنومی

0.192-

0.088-

0.280-

ثروت

0.167

0.041

0.208

امنیت هستی‌شناختی

0.156

---

0.156

انسجام اجتماعی

0.122

0.002

0.124

شبکۀ خویشاوندی

0.080

0.008

0.088

 

 

 

با احتساب اثرات مستقیم و غیرمستقیم، در مجموع متغیر اعتماد اجتماعی بیشترین میزان تأثیرگذاری را بر میزان شادکامی افراد داشته است.

آنگونه که در بخش بیان مسئله عنوان شد، یکی از اهداف پژوهش حاضر شناسایی راهکارهای موجود برای ارتقای شادکامی در جامعۀ بررسی‌شده بوده است. برای شناخت راهکارها، به کارشناسان و مطلعان محلی رجوع شد و اطلاعات لازم ازطریق مصاحبه‌‌های نمیه‌‌ساخت‌‌یافته با آنها گردآوری شد. علاوه بر آن، در جریان مصاحبه با مردم عادی نیز دربارۀ راهکارها از آنها پرسیده و پاسخ‌‌هایشان با دیدگاه‌‌های کارشناسان جمع‌بندی شد. در مجموع، 98 راهکار ازسوی کارشناسان و مردم عادی برای ارتقای شادکامی در استان مطرح شده است. راهکارهای مشابه در هم ادغام و در قالب مقوله‌‌های کلی‌‌تر صورت‌بندی شده‌‌اند که درنهایت 18 مقوله به دست آمد. این مقولات و فراوانی تکرار آنها در جدول زیر ارائه شده‌‌اند:

 

 

جدول 10- راهکارهای کلی ارائه‌شده ازسوی پاسخگویان برای ارتقای شادکامی

ردیف

راهکار کلی

فراوانی

1

طراحی برنامه‌‌هایی برای فقرزدایی و رونق اقتصادی، رفع مشکلات اقتصادی، اشتغال‌زایی و حل مسئلۀ بیکاری

13

2

گسترش زیرساخت‌‌ها، فضاها و امکانات تفریحی و فراغتی مانند پارک، سینما، فرهنگ‌سرا و ...

12

3

افزایش گردهمایی‌‌ها، دورهمی‌‌ها و جشن‌‌های عمومی با مشارکت همۀ اقشار اجتماعی و با اجرای برنامه‌‌های طنز، موسیقی و...

11

4

آموزش بلندمدت با محوریت تغییر نگرش‌ها، توانمندسازی، افزایش مهارت‌‌های ارتباطی و درک اهمیت شادبودن به‌منزلۀ یک ارزش غایی

10

5

تقویت اجتماع محلی و بازسازی زمینه‌‌ها و مناسک شادی‌‌بخش سنتی در دل اجتماع محلی با محوریت موسیقی، فولکلور و بازی‌‌های سنتی و بومی

9

6

توسعه و ترویج ورزش به‌ویژه ورزش همگانی، اجرای ورزش صبحگاهی در پارک‌‌ها و فضاهای سبز و گسترش امکانات و فضاهای ورزشی

8

7

زیباسازی فضا و طراحی فضاهای شهری با استفاده از فن‌‌‌های نورپردازی، آب‌نما و...

6

8

تقویت حوزۀ عمومی و به‌رسمیت‌شناختن خرده‌‌فرهنگ‌‌ها و صورت‌‌های اجتماعی مختلف

5

9

افزایش برنامه‌‌های حمایتی و امکانات رفاهی، آموزشی، بهداشتی و...

4

10

نیازسنجی از مردم و طراحی و توسعۀ فضاها و برنامه‌‌ها براساس تقاضای اجتماعی

3

11

کاهش هزینه‌‌های استفاده از برنامه‌‌ها و امکانات موجود؛ برای مثال اعطای یارانه به افراد زیر پوشش نهادهای حمایتی برای استفاده از امکانات فرهنگی و تفریحی

3

12

تقویت همبستگی و پیوندهای اجتماعی

3

13

رعایت عدالت در توزیع منابع، امکانات و فرصت‌ها و رفع پارتی‌بازی و رشوه‌خواری

3

14

صداقت مسئولان با مردم و انجام صحیح و به‌موقع کارها ازسوی آنها

3

15

تولید برنامه‌‌های شادی‌‌بخش، طنز و... در صدا و سیما

2

16

تسهیل ازدواج

1

17

اجرای برنامه‌‌های شاد در مدارس؛ برای مثال بازی‌‌های دسته‌جمعی، بازی‌‌های محلی سنتی

1

18

تشکیل یک کارگروه با محوریت یک ارگان مشخص

1

 

 

حال اگر این مقوله‌‌ها در سطحی کلی‌‌تر تحلیل و برخی از آنها در همدیگر ادغام شوند و نیز منطق و دلایل آشکار در پس آنها در نظر گرفته شوند، شش مقولۀ کلان به دست می‌آید که می‌‌توان آنها را راهبردهای کلان برای ارتقای شادکامی در استان در نظر گرفت. راهبردها ابزارهای تحقق اهداف‌اند. تدوین راهبردها به روش‌های مختلفی صورت می‌گیرد که یکی از آنها شیوۀ اجماعی است؛ یعنی افراد ازطریق توافق جمعی الگوهای مفید و مناسب را تعیین می‌‌کنند؛ درواقع، در اینجا راهبردها ریشه در اجماع و توافق دارند. در پژوهش حاضر نیز شش راهبرد کلی تعریف‌شده، حاصل اجماع دیدگاه مردم و کارشناسان دربارۀ مسئله بوده است. این راهبردهای شش‌گانه به قرار زیرند:

 

راهبرد اقتصادی و گسترش برنامه‌‌های رفاهی:

مسائل اقتصادی هم به شکل سلبی و هم ایجابی بر شادکامی تأثیرگذارند و در مضامین و مقولات استخراج‌‎شده از مصاحبه‌‌های پژوهش نیز رهایی از مشکلات اقتصادی و برخورداری از امکانات مناسب زندگی، از مؤلفه‌‌های تعریف شادکامی بوده‌‌اند. تحلیل داده‌‌های کمی نیز نشان می‌‌دهد بین متغیر ثروت و میزان شادکامی رابطه‌‌ای مستقیم وجود دارد؛ بنابراین، راهبرد اقتصادی به‌منزلۀ یکی از راهبردهای اصلی برای ارتقای شادکامی طرح‌شدنی است. محور این راهبرد بسط رفاه و گسترش چتر رفاهی است. دامنۀ برنامه‌‌های رفاهی از ایجاد اشتغال و گسترش امکانات آموزشی و بهداشتی تا سیاست‌‌های بازتوزیعی در قالب برنامه‌‌های حمایتی برای اقشار ضعیف و آسیب‌‌پذیر گسترده است.

راهبرد بازسازی و تقویت اجتماع: در فرایند برساخت شادکامی در ایلام، مؤلفه‌‌های اجتماع به‌منزلۀ یک هستی اخلاقی نقش برجسته‌‌ای ایفا می‌‌کنند؛ مؤلفه‌‌هایی از قبیل تعاملات اجتماعی گرم و مبتنی بر اعتماد، پیوندهای خویشاوندی، عناصر سرمایۀ اجتماعی، آداب و سنن فراغتی اصیل و شادی‌‌بخش جمعی و... . نتایج پیمایش پژوهش حاضر نیز وجود رابطۀ مثبت میان شادکامی و متغیرهای اعتماد اجتماعی، انسجام اجتماعی و شبکۀ روابط خویشاوندی را تأیید می‌‌کنند؛ بنابراین، راهبرد تقویت اجتماع می‌‌تواند راهبردی مؤثر برای ارتقای شادکامی در استان ایلام باشد. احیای همبستگی و اعتماد اجتماعی، افزایش گردهمایی‌‌ها و دورهمی‌‌های مختلف برای افزایش تراکم روابط اجتماعی، تقویت و بازسازی رسوم، آداب و مناسک سنتی و بومی شادی‌‌بخش و استفاده از ظرفیت‌‌های موسیقی، فولکلور و بازی‌‌های بومی ازجمله راهکارهایی‌اند که در ذیل راهبرد بازسازی اجتماع قرار می‌‌گیرند.

راهبرد آموزشی: برنامه‌‌های آموزشی با محتوای تأکید بر اهمیت و لزوم شادزیستن و با رویکرد توانمندسازی و آموزش مهارت‌‌های ارتباطی به‌منزلۀ یکی از راهبردهای کلان ازسوی مصاحبه‌‌شوندگان مطرح شده است. این برنامه‌‌ها باید از سنین کودکی آغاز شوند و محوریت آنها باید نهادهای رسمی آموزش باشد؛ به‌طوری که افراد در فرایند جامعه‌‌پذیری، شادبودن را به‌منزلۀ یک ارزش غایی برای خود درونی کنند؛ بنابراین، چنین آموزش‌‌هایی باید بلندمدت و مستمر باشند. در کنار نهادهای رسمی آموزش، سایر سازمان‌های دخیل در فرایند جامعه‌‌پذیری مانند صدا و سیما و نیز برخی نهادهای حمایتی مانند سازمان بهزیستی باید در این فرایند سهیم باشند. نتایج پژوهش نشان می‌‌دهند شادکامی به‌منزلۀ یک ارزش در سلسله‌مراتب اولویت‌‌های مردم ایلام جایگاه برجسته‌‌ای نداشته است و هنجارهای ماتم و سوگواری استحکام زیادی دارند؛ بنابراین، قطعاً آموزش شادزیستن - در صورتی که امکان‌پذیر باشد - می‌‌تواند مفید باشد و سبب ایجاد تغییراتی در نگرش‌‌های افراد شود.

راهبرد مدیریت فضاهای شهری: این راهبرد خود مشتمل بر دو بخش گسترش و زیباسازی فضاهای شهری است. بخش اول شامل گسترش فیزیکی فضاهای تفریحی و فراغتی مانند پارک‌‌ها، سینماها، فرهنگ‌سراها و ... است؛ به‌طوری که سرانۀ فضاهای فرهنگی و تفریحی استان که در حال حاضر بسیار پایین است، افزایش یابد و بتواند پاسخگوی بخشی از نیازهای فراغتی مردم باشد. بخش دوم نیز به دو قسمت تقسیم می‌‌شود: اول اینکه، فضاهای کنونی با استفاده از فن‎‌‌‌های بصری مانند نورپردازی، رنگ‌‌آمیزی و ... براساس المان‌‌های فرهنگی منطقه به‌گونه‌ای زیباسازی شوند که احساس لذت را در مردم برانگیزند و دوم اینکه در طراحی فضاهایی که در آینده ممکن است ساخته شوند نیازها، سلیقه‌‌ها و علایق اجتماع محلی در نظر گرفته شوند. در حال حاضر، سرانۀ فضاهای تفریحی و فرهنگی در استان بسیار پایین است و نبودن فضاهای لازم برای بروز شادی و هیجان‌‌های مثبت یکی از مهم‌‌ترین چالش‌‌های شادکامی به حساب می‌‌آید؛ ازاین‌رو، راهبرد مدیریت فضایی به‌صورت بالقوه ممکن است راهبرد کارآمدی باشد.

راهبرد توسعۀ ورزش: در این راهبرد که ازسوی برخی مصاحبه‌‌شوندگان مطرح شده است بر توسعه و ترویج ورزش و به‌ویژه ورزش همگانی تأکید می‌‌شود. برای این منظور باید فضاهای ورزشی و امکانات لازم برای آنها گسترش یابد تا با افزایش سرانۀ این فضاها امکان دسترسی و استفاده از آنها برای گروه‌‌های وسیع‌‌تری از مردم، به‌ویژه زنان، فراهم آید. استفاده از فضاهای عمومی مانند پارک‌‌ها و فضاهای سبز شهری برای اجرای برنامه‌‌های ورزشی می‌‌تواند بخشی از کمبود فضاهای ورزشی را جبران کند. تصور بر این بوده است که ورزش یکی از بهترین راهکارها برای سرگرمی و پرکردن اوقات فراغت مردم، به‌ویژه جوانان و جلوگیری از تمایل آنها به برخی ناهنجاری‌‌ها و آسیب‌‌های اجتماعی ازجمله گرایش به مواد مخدر است.

راهبرد توسعۀ سیاسی: یکی از دیدگاه‌‌های موجود در تحلیل وضعیت مسئله، ارتباط تنگاتنگ شادکامی با فضای سیاسی است. در این دیدگاه تصور بر این است که شادکامی به‌شدت از مؤلفه‌‌های فضای سیاسی مانند احساس آزادی، عدالت، کارآمدی حکومت و ... تأثیر می‌‌پذیرد؛ بنابراین، ارتقای شادکامی تنها ازطریق گشایش‌‌های سیاسی امکان‌پذیر است. بدین منظور لازم است حوزۀ عمومی تقویت شود و تساهل و مدارای سیاسی و مدنی افزایش یابد؛ به‌طوری که تفاوت‌‌ها به رسمیت شناخته شده باشند و خرده‌فرهنگ‌‌ها و صورت‌‌های اجتماعی مختلف مجال بروز و تنفس داشته باشند، در توزیع منابع و فرصت‌‌ها عدالت رعایت شود، فساد و خاص‌‌گرایی و تبعیض کاهش یابد و پاسخگویی و شفافیت میان مسئولان و نهادهای دولتی و حاکمیتی افزایش یابد. این راهکارها همگی از مؤلفه‌‌های توسعۀ سیاسی‌اند که نتیجۀ نهایی آنها ارتقای کارآمدی و اثربخشی نظام سیاسی است که تأثیر مهمی بر احساس رضایت و امنیت عمومی و در نتیجه احساس شادکامی دارد.

 

نتیجه‌‌

با توجه به نتایج پژوهش، در ارزیابی نهایی می‌‌توان گفت وضعیت شادکامی در استان ایلام مطلوب نبوده است و نشانه‌‌های آن در فرسایش اشکالی از سرمایۀ اجتماعی، افزایش میزان برخی آسیب‌‌های اجتماعی، میزان بالای اقدام به خودکشی و... دیده می‌شود. همچنین نتایج یافته‌‌های کمی و ارزیابی کارشناسان نشان می‌‌دهند انسجام اجتماعی و اعتماد اجتماعی در استان تضعیف شده، آنومی افزایش یافته، ارزش‌‌های مادی‌گرایانه و چشم‌وهمچشمی رواج پیدا کرده و هویت‌‌های جمعی تضعیف شده‌‌اند. ذکر این نکته ضروری است که کارشناسان مصاحبه‌‌شونده در پژوهش حاضر به‌طور عمده در توضیح مسئله به ماهیت گفتمان توسعه و پیامدهای آن و نیز تأثیر جنگ در استان ایلام اشاره کرده‌اند. بر این اساس، در توضیح مسئله در کلان‌‌ترین سطح تحلیل می‌‌توان گفت ماهیت گفتمان توسعه در استان ایلام به‌ پیروی از کشور متأثر از رویکرد نوسازی است و با تعریف توسعه به‌منزلۀ عمران، با مدیریت آمرانه و یکدست، نسبت به نیازها، رسوم و سنت‌‌های بومی بی‌‌توجه بوده و پایداری اجتماع محلی را متزلزل کرده است. این گفتمان که نزدیکی انتخابی با سبک زندگی مصرف‌‌گرا دارد، سبب ایجاد تغییراتی در سبک زندگی شده است که معطوف به رواج ارزش‌‌های مادی‌گرایانه و چشم‌وهمچشمی است. این فرایند از یک طرف ارزش‌‌های اصیل فرهنگی مانند قناعت و الگوهای اصیل و شادمانۀ فراغت را نابود کرده است و ازطرف دیگر با متمرکزکردن تلاش‌‌های افراد به تصاحب کالاهای مادی (که در سال‌‌های اخیر دراثر مشکلات اقتصادی تشدید شده و ارضای ضرورت‌‌های اساسی عمده تلاش و انرژی بیشتر مردم را به خود مشغول داشته است)، الگوهای روابط خویشاوندی و هنجارهای همیاری را تضعیف کرده است. درنتیجه، همبستگی اجتماعی نیز تضعیف شده و در شرایط ضعف انسجام اجتماعی، هنجارهای اجتماعی نیز اقتدار اخلاقی و ماهیت بیرونی و شیء‌بودن خود را از دست داده‌اند و دیگر توان هدایت کنش‌‌ها و مهار امیال و نیازهای بی‌‌پایان افراد را ندارند. سبک زندگی مصرف‌‌گرا با تضعیف ارزش‌‌های قناعت به فرایندی دامن زده است که می‌‌توان آن را «رهاشدگی نیاز» نامید. نیازها، پدیده‌‌هایی فیزیولوژیک و قائم به ذات نیستند؛ بلکه برساخته‌‌هایی اجتماعی و فرهنگی‌‌اند که با ارضای هر سطحی از آنها، سطوح دیگر پدیدار می‌‌شوند. زمانی که نظم اجتماعی و ارزش‌‌های اخلاقی توان مهار و متعادل نگاه‌داشتن نیازها را از دست بدهند، نیازهای کاذب بر نیازهای واقعی پیشی می‌‌گیرند. نتیجۀ این امر نداشتن آرامش و رضایت درونی است که امروزه تقریباً بیشتر مردم جامعۀ ما از آن رنج می‌‌برند.

ازطرفی، در شرایط ضعف انسجام اجتماعی، «دیگران» مفهوم خود را از دست می‌دهند یا به موجوداتی نامطمئن و چه بسا خطرناک تبدیل می‌‌شوند. در نتیجه، اعتماد شخصی، روابط نزدیک، دوستی‌‌ها و مناسبات اجتماعی سست می‌شوند و این امر به زوال اجتماع دامن می‌‌زند. در چنین شرایطی جامعه به‌منزلۀ بخشی اساسی از هستی انسان، تضعیف می‌شود و دیگر یک مفهوم اخلاقی برانگیزنده را نمی‌‌سازد. چرخۀ بی‌‌اعتمادی، تضعیف پیوندهای اجتماعی و زوال اجتماعات محلی سبب شکل‌گیری‌ احساس تنهایی، اضطراب وجودی و آنومی می‌‌شود.

بی‌‌توجهی گفتمان توسعه به روح اجتماع محلی، کانون‌‌های محلی اعتماد مانند سنت و ساختار خویشاوندی را نیز کمرنگ کرده و کارکرد نهادهای حمایتی سنتی و بومی را کاهش داده است؛ اما ناکارآمدی گفتمان مذکور از یک سو و نگاه ایدئولوژیک و امنیتی به تغییرات اجتماعی و نهادهای اجتماعی غیررسمی ازسوی دیگر موجب شده است هیچ جایگزینی برای نهادها و شیوه‌‌های سنتی فراهم نشود و درنتیجه افراد با نوعی خلأ اجتماعی و حمایتی روبه‌رو شوند که پیامد آن بروز ناامنی و اضطراب وجودی است. چنین اضطرابی تمایل آنها را به هنجارها و نهادهای سوگ افزایش داده است؛ زیرا این نهادها با فارغ‌بودن کامل از محدودیت‌‌های بیرونی، همانند منبعی عظیم از حمایت‌‌های عاطفی و اجتماعی عمل می‌‌کنند و به بازتولید نظم اجتماعی کمک می‌‌کنند؛ نظمی که پیشتر سازوکار بازتولید آن در استان ایلام مبنی بر تعادل بین دوگانۀ «سور» و «سوگ» ازطریق هنجارهای عرفی خودجوش و خودتنظیم‌‌گر بوده است. در این میان عامل بیرونی جنگ نیز با تقویت ایدئولوژی و تحمیل مشکلات و مصائب جدید به تقویت نهادهای عزا کمک کرده است. درنهایت، با تضعیف همبستگی اجتماعی و بروز آنومی و ناامنی هستی‌‌شناختی و تقویت نهادهای اندوه و عزا، پایداری سامان بومی و سنتی اجتماعی ایلام متزلزل شده و تضعیف روح اجتماع به‌منزلۀ یک هستی اخلاقی سبب افزایش میزان آسیب‌‌های اجتماعی و ناشادشدن فضای اجتماعی شده است.

آنگونه که در بخش یافته‌‌های پژوهش مشاهده شد، شش راهبرد کلی برای ارتقای شادکامی در استان طرح‌شدنی است. حال اگر با معیارهایی مانند کارآیی، اثربخشی، پذیرش عمومی، قابلیت اجرا در سطح محلی و بودجه و تأمین مالی، راهبردهای ممکن ارزیابی شوند، می‌‌توان گفت راهبرد اقتصادی و گسترش برنامه‌‌های رفاهی قطعاً راهبردی مهم و تأثیرگذار است؛ اما دراثر نظام تصمیم‌‌گیری و برنامه‌‌ریزی متمرکز، طراحی و اجرای برنامه‌‌هایی برای عملیاتی‌کردن این راهبرد از حیطۀ اختیارات نظام تصمیم‌‌گیری و حکمرانی محلی خارج است و در سطح کلان نیز با مشکل تأمین مالی روبه‌روست. راهبرد آموزشی، به‌لحاظ کارآیی و اثربخشی راهبرد مناسبی است؛ اما در بخش نهادهای رسمی آموزش، تصمیم‌‌گیری به صورت متمرکز است و نظام محلی توان طراحی برنامه‌‌های مستقل را ندارد. به‌علاوه مسئلۀ تأمین مالی در این راهبرد هم مطرح است و دربارۀ پذیرش عمومی آن نیز، دراثر زوال اعتماد نهادی، تردیدهایی وجود دارد. راهبرد مدیریت فضاهای شهری به‌شدت به تأمین مالی و بودجه‌‌ای وابسته است و اثربخشی آن نیز فرایندی طولانی‌‌مدت است. پایین‌‌بودن سرانۀ فضاهای تفریحی و فراغتی موجود نیز اتکا به این راهبرد را دشوار می‌کند. ازطرف دیگر راهبرد توسعۀ ورزش به مسائل مالی و بودجه‌‌ای وابسته است و سرانۀ فضاهای ورزشی موجود در استان در حدی نیست که براساس آنها برنامه‌‌ای فراگیر طراحی شود. راهبرد توسعۀ سیاسی، کارآیی و اثربخشی زیادی دارد؛ اما یک مسئلۀ کلان حاکمیتی به شمار می‌‌رود که قابلیت تصمیم‌‌گیری دربارۀ آن در سطح محلی وجود ندارد. به نظر می‌‌رسد راهبرد بازسازی و تقویت اجتماع علاوه بر کارآیی و اثربخشی، قابلیت اجرا در سطح محلی را نیز دارد و چندان به تأمین مالی و بودجه‌‌ای وابسته نیست؛ بنابراین، راهبرد بازسازی و تقویت اجتماع، می‌‌تواند به‌منزلۀ مهم‌‌ترین راهبرد سیاست‌‌گذارانه برای ارتقای شادکامی در استان ایلام مطرح شود. بر مبنای این راهبرد، توصیه‌‌های کلی زیر برای ارتقای شادکامی در استان ایلام ارائه می‌شوند:

تقویت انسجام اجتماعی: پژوهش‌‌های متعدد بر وجود رابطۀ نسبتاً قوی بین انسجام اجتماعی و مفاهیم همبستۀ آن مانند سرمایۀ اجتماعی و مؤلفه‌‌های آن با شادکامی تأکید می‌‌کنند. تحلیل و مقایسۀ دقیق یافته‌‌های پژوهش‌های انجام‌شده در ایران نشان می‌‌دهد مؤلفه‌‌های انسجام و سرمایۀ اجتماعی مانند احساس تعلق، مشارکت و اعتماد اجتماعی در قیاس با متغیرهای اقتصادی تأثیر بیشتری بر شادی دارند. در استان ایلام، به‌دلیل جهت‌‌گیری جمع‌‌گرایانۀ فرهنگی، کم‌‌بودن جمعیت و اهمیت تعاملات چهره‌به‌چهرۀ گرم و نبودن بدیل‌‌های دیگر مانند نهادهای مدنی و حمایتی، اهمیت انسجام اجتماعی دوچندان می‌‌شود. در چنین شرایطی، تأثیر تضعیف انسجام اجتماعی بر شادکامی بسیار شدیدتر و عمیق‌‌تر از دیگر مناطق کشور است. تقویت انسجام اجتماعی مستلزم تقویت اعتماد و مشارکت است تا تراکم روابط اجتماعی بالا برود و احساس تعلق قوت گیرد. ترمیم اعتماد مستلزم تقویت گروه‌‌ها و انجمن‌‌های صنفی و مدنی است؛ به‌طوری که این انجمن‌‌ها به حلقۀ واسط بین مردم، گروه‌‌های اجتماعی و نهادهای رسمی تبدیل شوند و با دریافت مطالبات و انتظارات مردم، آنها را به گروه‌‌ها و اصناف مرتبط منتقل و تلاش کنند با تعریف هنجارهای رفتاری مختص هر صنف متناسب با دیدگاه عمومی، ضرورت و اهمیت پیوند با مردم و رعایت هنجارهای اخلاق حرفه‌‌ای را برای آنها برجسته کنند. اعتماد اجتماعی بر افزایش مشارکت اجتماعی نیز تأثیرگذار است. افزایش مشارکت تراکم روابط اجتماعی را بالا می‌‌برد. در فرهنگ ایلامی، اجتماعی‌‌بودن و داشتن روابط اجتماعی گسترده، معاشرت‌‌پذیری، مردم‌داری و... شاخص‌‌هایی بسیار مهم برای قضاوت دربارۀ اعتبار و منزلت اجتماعی افراد به شمار می‌‌روند. بستر ظهور و بروز این شاخص‌‌ها در حال حاضر عرصۀ روابط خویشاوندی و مناسک سوگواری است؛ اما بسترهای شاد برای تجلی آنها در سطحی عمومی و فراتر از عرصه‌‌های خویشاوندی و آشنایی‌‌های رودررو وجود ندارد. قطعاً در صورتی که فضا و بستر لازم وجود داشته باشد، استقبال عمومی نیز مناسب خواهد بود. هرچه مشارکت بیشتر باشد، حجم تعاملات و روابط رودررو افزایش می‌یابد و تراکم روابط اجتماعی نیز فزونی می‌‌گیرد؛ بنابراین، لازم است جهت‌‌گیری طراحی برنامه‌‌ها در نهادهای متولی به سمتی باشد که جنبۀ مردمی‌‌بودن آنها بیش از پیش تقویت شود. به غیر از برنامه‌‌های مناسبتی مانند اعیاد مذهبی، طراحی برنامه‌‌ها و برگزاری اجتماعات و گردهمایی‌های غیرمناسبتی نیز می‌‌تواند در دستور کار قرار گیرد. نکتۀ مهم این است که چنین برنامه‌‌هایی با لحاظ‌کردن سلیقه‌‌ها و نیازهای مردم و مشارکت خود آنها طراحی شده باشند، محدود به اقشار خاصی از مردم نباشند و از آنها رسمیت‌‌زدایی شود؛ برای مثال جنبۀ کارکردی آنها برای سازمان‌‌‌های متولی (نگاه آیین‌‌نامه‌‌ای و تهیۀ گزارش عملکرد)، سخنرانی مسئولان، وجه تبلیغاتی و ... در آنها کمرنگ باشد و شیوۀ مدیریت و مکان برگزاری آنها نیز به‌گونه‌‌ای نباشد که دولتی‌‌بودن را القا کنند.

احیا و بازآفرینی سنت: سنت از دیدگاه گیدنز وسیلۀ ارتباط حال و آینده است که در یک زمان برگشت‌‌پذیر رو به گذشته دارد (گیدنز، 1380). سنت یک رسانۀ سازماندهی حافظۀ جمعی است و مناسک و شعائری با محتوای اخلاقی و هنجاری دارد. استمرار و پیوستگی در سنت مادامی که در پرتو نیازها و شرایط جدید بازنگری عقلانی شود و در اشکال و فرم‌‌هایی متناسب با شرایط نو بازتولید شود، نقش مهمی در حفظ میراث فرهنگی غیرملموس و حافظۀ تاریخی و به‌دنبال آن در پایداری اجتماع ایفا می‌‌کند. سنت ایلامی حاوی مناسک و آداب و سنن شادی‌‌بخشی است که تا گذشته‌‌ای نزدیک اصلی‌‌ترین عامل در سازماندهی زمان، معنادهی به بسیاری از فعالیت‌‌های زندگی روزمره، تقویت پیوندهای اجتماعی و در مجموع بازتولید اجتماعی بوده‌‌اند. فولکلور، موسیقی و آواز محلی، بازی‌‌های محلی و مناسک جمعی متعدد مانند دورهمی‌‌های شبانه، شب چله، بازدیدهای دسته‌‌جمعی نوروزی و... در تمامی موارد معطوف به شادی بوده‌اند و علاوه بر کارکرد شادی‌‌بخشی، کارکردهای متعدد حمایتی، جامعه‌‌پذیری، آموزش اخلاقی، انسجام‌‌بخشی و... نیز داشته‌اند. در جامعۀ امروز ایلام، تضعیف سنت علاوه بر کاهش شادکامی، شالوده‌‌های اخلاقی و خودتنظیم‌‌گر نظم اجتماعی را نیز متزلزل کرده و زمینه را برای بروز پاره‌‌ای از ناهنجاری‌‌های اجتماعی فراهم آورده است. احیای سنت، به معنای بازگشت به گذشته نیست؛ بلکه با خوانش عقلانی و بازتولید آن در فرم‌‌های جدید می‌‌تواند به تقویت اجتماع و احساس شادکامی کمک کند. در این زمینه، توجه به سه عنصر موسیقی محلی، بازی‌‌های بومی و مناسک بومی اهمیت زیادی دارد. در این میان، بازی‌‌های بومی اهمیت ویژه‌‌ای دارند. استان ایلام در بازی‌‌های بومی که در ذات خود نشاط‌‌آور و انسجام‌‌بخش‌اند، تنوع زیادی دارد. این بازی‌‌ها علاوه بر اینکه موجب اجتماع مردم و تقویت پیوندهای اجتماعی می‌‌شوند و بخشی از فلسفۀ وجودی آنها پرکردن اوقات فراغت، رهایی از مشکلات و دغدغه‌‌های روزمره و تولید شادی است،‌ از دو جنبۀ دیگر نیز اهمیت دارند و شادی بیشتری را تولید می‌‌کنند: نخست اینکه این بازی‌‌ها با تنوع رنگ‌‌ها همراه هستند؛ یعنی اینکه معمولاً با پوشش‌‌های سنتی و بومی اجرا می‌‌شوند و با برگرداندن رنگ‌‌ها به سطح جامعه سرزندگی را با خود به ارمغان می‌‌آورند. دوم اینکه، معمولاً در این بازی‌‌ها سلسله‌‌مراتب اجتماعی و به‌ویژه ساختار جنسیتی تا حدودی رنگ می‌‌بازد. در این بازی‌‌ها محدودیتی برای مشارکت وجود ندارد و همۀ اقشار اجتماعی می‌‌توانند در آنها شرکت داشته باشند و از شادی تولید‌‌شده به‌واسطۀ آنها بهره‌‌مند شوند. به‌علاوه این بازی‌‌ها نیازمند تحرک جسمانی زیادی هستند و توجه به آنها بخشی از کمبود امکانات و سرانۀ فضاهای ورزشی در استان را جبران می‌کند؛ ازاین‌رو، لازم است ادارۀ ورزش و جوانان با همکاری ادارۀ فرهنگ و ارشاد و با کمک مطلعان و داوطلبان محلی در مناسبت‌‌های مختلف اقدام به برگزاری مسابقات و جشنوارۀ بازی‌‌های محلی کند.

ترمیم گسست‌‌های اجتماعی: استحکام اجتماع به‌منزلۀ یک هستی اخلاقی مستلزم پیوستگی و استمرار در حیات آن است. این پیوستگی هم از منظر رابطۀ بین نسل‌‌های مختلف، هم رابطۀ بین زمان حال و گذشته و هم رابطۀ بین فرد و جمع قابل‌طرح است. گسست و انقطاع در هر کدام از این پیوندها فرایند بازتولید حیات اجتماعی را مختل می‌کند و سبب کاهش اقتدار و برانگیزانندگی اخلاقی اجتماع می‌شود. هویت‌‌های جمعی مؤلفه‌‌ای مهم از استمرار حیات اجتماع‌اند. در تاریخ ایلام، هویت‌‌های جمعی به‌طور عمده در قالب ایل و طایفه تعریف شده‌اند و نمود یافته‌‌اند و مناسک شادی نیز در قالب این هویت‌‌ها و به‌صورت جمعی اجرا می‌‌شده است. در واقع، علت و بهانۀ برخی مناسک و مناسبت‌‌های شاد، هویت‌‌ها و پیوندهای جمعی بوده است. این هویت‌‌ها امروزه دچار گسست شده‌اند و تنها برخی از جنبه‌‌های نامطلوب و آسیب‌‌زای آنها (مانند رقابت‌‌های طایفه‌‌ای هنگام انتخابات) باقی مانده است؛ ازطرفی، فردگرایی نیز رواج نیافته و به‌منزلۀ یک گفتمان مشروع در جامعۀ ایلام نهادینه نشده است. جامعۀ ایلامی را از این منظر می‌‌توان جامعه‌‌ای در حال کوچ توصیف کرد؛ این کوچ‌روبودن امکان شادی‌‌های پایدار را از این جامعه سلب کرده است. به عبارتی، هویت‌‌های جمعی به‌منزلۀ مهم‌‌ترین عامل تنظیم رابطۀ فرد و جمع دچار گسست شده‌‌اند و بدیلی برای آنها پیدا نشده است؛ از‌این‌رو، ترمیم این گسست و بازتعریف و تقویت این هویت‌‌ها متناسب با شرایط و نیازهای جدید مهم‌‌ترین سیاستی است که در این زمینه باید در پیش گرفته شود. تقویت و فعال‌کردن سازمان‌‌های مردم‌نهاد (و نه صرف صدور مجوز تأسیس آنها)، تعبیۀ مکان‌‌هایی در فضاهای عمومی شهر مانند پارک‌‌ها و نیز فضاهای تفریحی طبیعی نزدیک شهرها با عنوان «پاتوق گفتگوی عمومی» می‌‌تواند در رسیدن به نوعی توافق دربارۀ ارزش‌‌ها و هنجارهای جدید و تقویت نگرش‌‌های عام‌‌گرایانه در مسیر شکل‌‌گیری هویت‌‌های جمعی عام کمک کند. همچنین تشکیل کانون‌‌های مردمی غیررسمی در برخی از نهادهای حکمرانی محلی مانند استانداری، فرمانداری‌‌ها، شهرداری‌‌ها و... با عنوان‌‌هایی مانند «کانون جوانان حامی محیط‌‌زیست»، «کانون بانوان حامی استحکام خانواده» و ...، عضویت مردم در آنها و برگزاری برخی نشست‌‌ها بین آنها ممن است به شکل‌‌گیری و تقویت کانون‌‌های جدید هویت‌‌بخشی جمعی کمک کند.



[1]Frey & Stutzer

[2] Veenhoven

[3] Kenny

[4] Oishi et al.

[5]Clarke & Lelkes

[6]Ellison

[7]Borooah

[8] Pollner

[9]Lim & Putnam

[10]Heady

[11] Bartolini et al.

[12]Chang

[13] Leung et al.

[14]Ekici & Koydemir

[15] Helliwell & Huang

[16] Christakis & Fowler

[17] Helliwell & Putnam

[18] Social Cohesion

[19] Integration

[20] Regulation

[21] Rulelessness

[22] Normlessness

[23] Mestrovic

[24] Derangement

[25] Ontological Security

[26] Self

[27] Concurrent

[28] Sequential

[29] Exploratory Design

ازکیا، م. و غفاری، غ .(1383). توسعۀ روستایی با تأکید بر جامعۀ روستایی ایران، تهران: نشر نی.
اکبرزاده، ف. (1390). بررسی عوامل جامعه‌‌شناختی مؤثر بر شادی جوانان شهر بابلسر، پایان‌‌نامۀ کارشناسی‌ارشد جامعه‌‌شناسی، دانشگاه مازندران.
الماسی، م. (1393)، «احساس شادکامی دختران شهر ایلام و عوامل مرتبط با آن»، فصلنامۀ مطالعات زنان، س 12، ش 1، ص 30-7.
الماسی، م.؛ محمودیانی، س. و جعفری، م. (1393). «عوامل مرتبط با احساس شادکامی سالمندان»، نشریۀ پرستاری ایران، د 27، ش 92، ص 32-23.
امیرکافی، م. و زارع، ب. (1391). «بررسی تأثیر سرمایۀ اجتماعی بر شادکامی؛ مطالعۀ موردی: شهر کرمان»، فصلنامۀ راهبرد اجتماعی فرهنگی، س 2، ش 5، ص 77-41.
اینگلهارت، ر. (1373). تحول فرهنگی در جامعۀ پیشرفتۀ صنعتی، ترجمۀ: مریم وتر، تهران: کویر.
اینگلهارت، ر. و آبرامسون، پ. آ. (1378). «امنیت اقتصادی و دگرگونی ارزشی»، ترجمۀ: شهناز شفیع‌‌خانی، نامۀ پژوهش، ش 14 و 15، ص 105-59.
باستانی، ع. و رزمی، م. (1393). «رتبه‌بندی غیرمستقیم استان‌های ایران برحسب سرمایۀ اجتماعی»، فصلنامۀ رفاه اجتماعی، س 14، ش 55، ص 77-45.
باصری، الف. (1389). «نقش توسعۀ شادی و نشاط در افزایش روحیۀ حماسی»، فصلنامۀ روان‌‌شناسی نظامی، س 1، ش 2، ص 71-61.
بخارایی، الف.؛ شربتیان، م. و طوافی، پ. (1394). «مطالعۀ جامعه‌‎شناختی رابطۀ نشاط با سلامت اجتماعی (جوانان 18 تا 30 سالۀ شهرستان ملایر)»، فصلنامۀ برنامه‌ریزی رفاه و توسعۀ اجتماعی، س 7، ش 25، ص 39-1.
جمشیدزاده، ف.؛ رفیعی، ح.؛ یاسمی، م.؛ رحیمی، ع. و اعظم، ک. (1383). «روند خودکشی و اقدام به خودکشی در استان ایلام: 1373 تا 1380»، فصلنامۀ رفاه اجتماعی، س 3، ش 12، ص 346-326.
چلبی، م. و موسوی، م. (1387). «بررسی جامعه‌شناختی عوامل مؤثر بر شادمانی در سطوح خرد و کلان»، مجلۀ جامعهشناسی ایران، د 9، ش 1 و 2، ص 75-34.
خورشیدی، ع.؛ سایه‌میری، ک. و بابانژاد، م. (1392). «تحلیل روند فصلی خودکشی در استان ایلام طی سال‌های 1388-1380»، مجلۀ اپیدمولوژی ایران، س 9، ش 3، ص 23-17.
دورکیم، الف. (1392). دربارۀ تقسیم کار اجتماعی، ترجمۀ: باقر پرهام، تهران: مرکز.
ذکایی، م. (1395). «نشاط اجتماعی: موانع، فرصت‌‌ها و سیاست‎‌ها»، در مجموعه مقالات گزارش وضعیت اجتماعی کشور، تهران: وزارت کشور، شورای اجتماعی کشور. ص 455-409.
راد، ف.؛ محمدزاده، ح. و محمدزاده، ف. (1394). «بررسی رابطۀ گذران اوقات فراغت و میزان شادی جوانان؛ مطالعۀ جوانان 29-15‌سالۀ شهر مرند»، فصلنامۀ مطالعات راهبردی ورزش و جوانان، ش 28، ص 153-137.
ربانی‌خوراسگانی، ر.؛ ربانی‌خوراسگانی، ع.؛ عابدی، م. و گنجی، م. (1386). «فرهنگ و شادی: رویکردی نظری و تجربی در زندگی روزمرۀ سرپرستان خانوار در شهر اصفهان»، فصلنامۀ مطالعات فرهنگی و ارتباطات، س 3، ش 8، ص 78-14.
ربانی‌خوراسگانی، ر.؛ کریمی‌زاده‌اردکانی، س.؛ نظری، ج. و رضایی‌امینلویی، ح. (1388). «تبیین نشاط اجتماعی در بین اقوام و رابطۀ آن با هویت جمعی؛ مطالعۀ موردی: اقوام آذری، کرد و لر»، فصلنامۀ جامعه‌‌شناسی، س 1، ش 4، ص 115-95.
ربانی‌خوراسگانی، ع.؛ ربانی‌خوراسگانی، ر. و گنجی، م. (1390). «رویکردی جامعه‌شناختی به احساس شادمانی سرپرستان خانوار در شهر اصفهان»، مسائل اجتماعی ایران، س 2، ش 1، ص 73-39.
رضادوست، ک.؛ فاضلی، ع. و مقتدایی، ف. (1393). «بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر میزان نشاط در استان خوزستان»، فصلنامۀ توسعۀ اجتماعی، د 8، ش 4، ص 46-29.
زارع، ب. و زندی‌لک، ع. (1390). «بررسی رابطۀ سطح توسعه‌یافتگی اقتصادی-اجتماعی با میزان جرائم خشن در بین استان‌ها»، مجلۀ مطالعات اجتماعی ایران، د 5، ش 3، ص 125-97.
زیبایی، ن. (1391). بررسی نشاط اجتماعی و عوامل مرتبط با آن در ایلام، پایان‌نامۀ کارشناسی‌ارشد جامعه‌شناسی، دانشگاه پیام نور تهران.
سالنامۀ آماری استان ایلام. (1394). سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی استان ایلام.
سراج‌زاده، ح. (1384). چالشهای دین و مدرنیته، مباحثی جامعهشناختی در دینداری و سکولارشدن، تهران: طرح نو.
سعادت، ر. (1385). «تخمین سطح و توزیع سرمایۀ اجتماعی در استان‌‌ها»، فصلنامۀ رفاه اجتماعی، س 6، ش 23، ص 173-196.
شعبانی، الف. و سلیمانی، م. (1388). «سنجش و رتبه‌‌بندی سطح سرمایۀ اجتماعی در استان‌‌های کشور»، فصلنامۀ مطالعات اقتصاد اسلامی، س 2، ش 2، ص 119-95.
شورای اجتماعی کشور. (1394). سنجش سرمایۀ اجتماعی کشور، استان ایلام، دفتر طرح‌های ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مرکز ملی رصد اجتماعی وزارت کشور.
صدیق‌اورعی، غ. و طلوع‌برکاتی، م. (1395). «ضعف تعاملات اجتماعی گرم»، در مجموعه مقالات گزارش وضعیت اجتماعی کشور، تهران: وزارت کشور، شورای اجتماعی کشور. ص 111-63.
صدیق‌سروستانی، ر. (1386). آسیبشناسی اجتماعی؛ جامعهشناسی انحرافات اجتماعی، تهران: سمت.
علمی، ز.؛ شارع‌‌پور، م. و حسینی، الف. (1384). «سرمایۀ اجتماعی و چگونگی تأثیر آن بر اقتصاد»، مجلۀ تحقیقات اقتصادی، ش 71، ص 259-239.
علی‌‌پور، ع. (1396). ملاحظات دفاعی امنیتی آمایش سرزمین در استان ایلام، پروژۀ تحقیقاتی دانشگاه و پژوهشگاه دفاع ملی، تهران: پژوهشکده آماد و فناوری‌های دفاعی.
عنبری، م. و حقی، س. (1392). «اثرات ریسک‌‌های اجتماعی بر نشاط اجتماعی زنان»، فصلنامۀ توسعۀ روستایی، د 5، ش 1، ص 158-133.
عنبری، م. (1397). ستایش شادمانه؛ تبیین نشاط اجتماعی در ایران، تهران: دانشگاه تهران.
کرسول، ج. و کلارک، پ. (1390). روشهای پژوهش ترکیبی، ترجمۀ: علی‌رضا کیامنش و جاوید سرایی، تهران: آییژ.
کیا، ع. و امیری، ر. (1392). «بررسی میزان نشاط اجتماعی و عوامل مرتبط با آن در بین شهروندان 64-15 سالۀ شهر اهواز»، فصلنامۀ برنامهریزی رفاه و توسعۀ اجتماعی، س 7، ش 25، ص 167-129.
گنجی، م. (1387). تحلیل عوامل جامعهشناختی مؤثر بر میزان احساس شادی سرپرستان خانوار در شهر اصفهان، پایان‌نامۀ دکتری جامعه‌شناسی، دانشگاه اصفهان.
گیدنز، آ. (1363). دورکم، ترجمۀ: یوسف اباذری، تهران: خوارزمی.
گیدنز، آ. (1380). پیامدهای مدرنیت، ترجمۀ: محسن ثلاثی، تهران: مرکز.
گیدنز، آ. (1387). تجدد و تشخص، جامعه و هویت شخصی در دوران معاصر، ترجمۀ: ناصر موفقیان، تهران: نشر نی.
لیدمن، س. (1384). سبکی فکر، سنگینی واقعیت، دربارۀ آزادی، ترجمۀ: سعید مقدم، تهران: اختران.
محمدپور، الف. (1389). «طرح‎‌های تحقیق با روش‌های ترکیبی: اصول پارادایمی و روش‌های فنی»، مجلۀ مطالعات اجتماعی ایران، د 4، ش 2، ص 142-106.
محمدپور، الف. (1392). روش تحقیق کیفی، ضد روش 2، مراحل و رویه‌‌های عملی در روش‌‌شناسی کیفی، تهران: جامعه‌‌شناسان.
معیدفر، س. (1385). جامعهشناسی مسائل اجتماعی ایران، تهران: نور علم.
موسوی، م. (1392). شادمانی، رویکردهای نظری و یافتههای تجربی، تهران: تیسا.
مهدی‌زاده، ش. و زارع‌غیاث‌آبادی، ف. (1392). «بررسی میزان دینداری و نقش آن در شادمانی جوانان»، مجلۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی در ایران، د 2، ش 3، ص 438-413.
نصرالله‌زاده، م. (1390). «بررسی و تبیین عوامل مؤثر بر نشاط اجتماعی و ارائۀ سازوکارهای افزایش نشاط»، وزارت کشور، مرکز مطالعات راهبردی.
نوفرستی، الف. (1391). «بررسی میزان شادکامی و عوامل مؤثر بر آن در جانبازان و ایثارگران»، بنیاد شهید و امور ایثارگران، معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگی.
هزارجریبی، ج. و صفری‌شالی، ر. (1389). «بررسی مفهوم شادکامی اجتماعی و عوامل مؤثر بر آن؛ مطالعۀ موردی در استان مرکزی»، فصلنامۀ برنامهریزی رفاه و توسعۀ اجتماعی، س 2، ش 3، ص 72-31.
Bartolini, S. Bilancini, E. & Pugno, M. (2008) “Did the Decline in Social Capital Depress Americans' Happiness”? University of Siena - Deparment of Economics and University of Cassino Department of Economic Sciences. http://papers.ssrn.com.
Borooah, V. K. (2006) “How Much Happiness is there in the World? A Cross-Country Study.” Applied Economics Letters, 13(8):483-488.
Chang, W. C. (2009)“Social Capital and Subjective Happiness in Taiwan. International Journal of Social Economics, 36(8):844-868.
Christakis, N. A. & Fowler, J. H. (2009) Connected: The Surprising Power of our Social Networks and How they Shape our Lives, Little, Brown and Company. London:little, Brown and Company.
Clarke, A. & Lelkes, O. (2009) Let Us Pray: Religious Interactions in Life Satisfaction. Working paper, Paris School of Economics.
Douglas, J. (1967) The Social Meaning of Suicide. Princeton: Princeton University Press.
Easterlin, R. A. (2005) “Building a Better Theory of Well-Being.” in: Bruni, L. and Porta, P. L. (Eds). Economics and Happiness: Framing of the Analysis, New York:Oxford UniversityPress. 26-65.
Easterlin, R. A. (1974)Does Economic Growth Improve the Human Lot? In: David, P. A. and Reder, M. W. (Eds). Nations and Households in Economic Growth: Essays in Honor of Moses Abramovitz, New York: Academic Press. 92-125.
Ekici, T. & Koydemir, S. (2014)Social Capital, Government and Democracy Satisfactionand Happiness in Turkey: A Comparison of Surveys in 1999 and 2008.” Social Indicators Research,118:1031-1053.
Ellison, C. G. (1991) “Religious Involvement and Subjective Well-Being.” Journal of Health and Social Behavior, 32:80-99.
Frey, B. S. & Stutzer, A. (2000)Happiness, Economy and Institutions.” Economic Journal,110(446):918-938.
Galatzer, W. (2000) “Happiness: Classic Theory in the Light of Current Research.” Journal of Happiness Studies, 1:501-511.
Heady, B. Schupp, J. Tucci, I. & Wanger, G. G. (2010) “Authentic Happiness Theory Supported by Impact of Religion on Life Satisfaction: A Longitudinal Analysis With Data For Germany.” The Journal of Positive Psychology, 5(1):73-82.
Helliwell, J .F. & Putnam, R. (2004)The Social Context of Well-Being.” Philosophical Transactions of the Royal Society, 359: 1435-1446.
Helliwell, J. & Huang, H. (2013)Comparing the Happiness Effects of Real and On-Line Friends.” Plos One, 8: 1-17.
Helliwell, J. Layard, R. & Sachs, J. (2017). World Happiness Report 2017, http://worldhappiness: report/ed/2017/.
Helliwell, J. Layard, R. & Sachs, J. (2018) World Happiness Report 2018,http://worldhappiness: report/ed/2018/.
Kaspersen, L. B. (2000) Anthony Giddens, an Introduction in a Social Theorist. Oxford: Blackwell Publishers.
Kenny, C. (1999) “Does Growth Cause Happiness, or Does Happiness Cause Growth?” Kyklos, 52:3-26.
Knabe, A. &Ratzel, S. (2010)“Income, Happiness and the Disutility of Labor.” Journal of Economics Letters, 107(1):77-79.
Leung, A. Kier, C. Fung, T. Fung, L. & Sproule, R. (2010) “Searching for Happiness: The Importance of Social Capital.” Journal of Happiness Studies, 12(3):443-462.
Lim, C. & Putnam, R. D. (2010)Religion, Social Networks and Life Satisfaction.” American Sociological Review, 75(6): 914-933.
Mestrovic, S. (1985) “Anomia and Sin in Durkheim’s Thought.” Journal of Scientific Study of Religion, 24(2): 119-136.
Oishi, S. Kesebir, S. & Diener, E. (2011)“Income Inequality and Happiness. Psychological Sciences, 22(9):1095-1100.
Pollner, M. (1989) “Divine Relations, Social Relations and Well-Being.” Journal of Health and Social Behavior, 30:92–104.
Pope, W. (1976) Durkheim’s Suicide: A Classic Analysis. Chicago: The University of Chicago Press.
Shin, D. H.(2015) How People Perceive and Appraise the Quality of their Lives: Recent Advances in the Study of Happiness and Well-Being, CSD Working Papers, http:// scholarship. Org/uc/item/ 0hq2wx.
Veenhoven, R. (1989)National Wealth and Individual Happiness.” Understanding Economic Behaviour,11:77-79.
Vowinckel, G. (2000) “Happiness in Durkheim’s Sociological Policy of Morals.” Journal of Happiness Studies, 1:447–464.