Document Type : Research Paper
Authors
1 , Payam Nour University, Tehran, Iran
2 Payam Nour University, Tehran, Iran
3 yazd University, yazd, Iran
Abstract
Main Subjects
مقدمه و بیان مسأله
بهدنبال تغییرات فرهنگی و اجتماعی در بدنۀ اجتماع در طی دهۀ اخیر، نقشهای اجتماعی و فرهنگی زنان تا حدودی تغییر کرد و تصویری که از زن بهمنزلۀ یک موجود خانهدار و دارای فعالیتهای منحصر به کانون خانواده وجود داشت، بهسرعت رو به زوال گذاشت؛ درنتیجه شاهد حضور رو به گسترش زنان در عرصۀ اجتماع بودهایم. از آنجا که زنان نیمی از منابع انسانی مؤثر بر توسعۀ جوامع را تشکیل میدهند، در برنامههای توسعۀ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باید راههای استفادۀ بهتر از تواناییها و استعدادهای آنها را هموار کرد تا امکان حضور مؤثر آنها در فرایند توسعۀ پایدار در زمینههای مختلف اجتماعی میسر و زمینۀ مشارکت مؤثر آنان در توسعۀ فرهنگی فراهم شود.
جنسیت بهمنزلۀ یکی از حوزههای مطالعاتی جامعهشناسی ورزش اهمیت ویژهای دارد. دو مسئلۀ مهم در این حوزه وجود دارد که عبارتاند از: 1- ایجاد فرصتهای برابر برای مشارکت دو جنس در فعالیتهای ورزشی که به بررسی الگوهای مشارکت زنان در فعالیتهای ورزشی و عوامل تأثیرگذار بر نابرابری مشارکت جنسی در فعالیتهای ورزشی نیازمند است. 2- مشکلات ساختاری و ایدئولوژیکی مربوط به دو جنس (پارسامهر، 1388: 151). پژوهشها نشان میدهند میزان مشارکت دختران در انواع فعالیت ورزشی نسبت به پسران همسن خود پایینتر است و میزان کنارهگیری از ورزش نیز بین دختران ورزشکار بیشتر است (ضیاپور و کیانیپور، 1391: 92). خانهداری، تربیت کودک و کسب درآمد برای زندگی، فرصت کمی را برای شرکت در فعالیتهای بدنی در اختیار زنان قرار میدهد.
باورهای عقل سلیم معتقدند مشارکت ورزشی تأثیرات پیشبینیپذیر بر جامعه دارد. از مهمترین منافع ورزش عبارتاند از: سلامت عمومی با فعالیت بدنی، تقویت سرمایۀ انسانی به لطف توسعۀ شناخت ورزش، انگیزشها، مهارتها و آمادگی برای فعالیتهای شخصی، شهروندی فعال، انسجام و شمولیت اجتماعی. بهطور خلاصه به نظر میرسد ورزش برای ارتقای هر دو بعد فردی و اجتماعی مفید است؛ البته این ایدهای مدرن است. ورزش در جوامع باستان و قرون وسطی برای لذتبردن به کار نمیرفت؛ بلکه بهمنزلۀ فعالیت زمان فراغت و نماد روحیات جنگطلبانه در زمان صلح به حساب میآمد (Caruso, 2011: 456). همچنین ورزش ازطریق مقابله با مسائل اجتماعی، ایجاد انسجام اجتماعی و ساخت سرمایۀ اجتماعی به توسعۀ جوامع محروم کمک میکند (Skinner & Zakus, 2008: 254).
بهمنزلۀ یک قاعدۀ جهانی مشارکت زنان در ورزش و فعالیتهای ورزشی محدود است. برای مثال، میزان مشارکت ورزشی زنان در انگلستان 56 درصد و در استرالیا 9/59 درصد است. قاعدۀ دیگر جهانی دربارۀ ورزش زنان این است که آنان کمتر تمایل دارند برای انجام فعالیتهای ورزشی به باشگاههای ورزشی مراجعه کنند. برای مثال، در استرالیا تنها 5/28 درصد و در انگلستان 31 درصد از فعالیتهای ورزشی زنان در قالب باشگاههای ورزشی است. اگرچه آمار دقیقی از میزان مشارکت ورزشی زنان در ایران وجود ندارد، نتایج پیمایشی ملی نشان میدهند 2/41 درصد از بانوان ایرانی کموبیش فعالیتهای ورزشی را انجام میدهند که البته تنها 8/15 درصد آنها بهصورت مراجعه به باشگاههای ورزشی است (کارگر و همکاران، 1392: 3). این در حالی است که از دیدگاه لوپز و گراته[1] (2011) میزان مشارکت ورزشی سازمانیافته در کشورهای اروپایی و آمریکا حدود 40 تا 50 درصد است. در پژوهش دیگری تندنویس (1380) در طرح پژوهشی ملی با عنوان «جایگاه ورزش در اوقات فراغت زنان ایرانی» به این نتیجه رسید که حدود 46 درصد از زنان ایرانی ورزش نمیکنند و این مسئله ممکن است سلامت فردی و اجتماعی آنان را در معرض خطر قرار دهد.
آمار رسمی دربارۀ میزان مشارکت ورزشی (ورزش همگانی) در ایران وجود ندارد. با این حال براساس آمارهای سازمان پزشکی ورزشی، تعداد ورزشکاران سازمانیافتۀ دارای کارت بیمۀ ورزشی (ن. ک. جدول 1) در کل کشور و استان ایلام طی سالهای 1390 و 1391، نشان میدهد میزان مشارکت ورزشی در کشور 037/0 است؛ به عبارتی، از هر هزار نفر 37 نفر بهصورت سازمانیافته ورزش میکنند که کمتر از 4 درصد است. این میزان برای مردان 049/0 و برای زنان 024/0 است. همچنین میانگین مشارکت ورزشی زنان تقریباً یک دوم مردان است. براساس آمارهای موجود در سال 1357 تعداد ورزشکاران زن 51772 نفر بوده است (به نقل از قدیمی، 1393). این رقم در سال 1391 به 895855 هزار نفر رسیده است که نشاندهندۀ رشد بیشتر و چشمگیرتر ورزش بانوان نسبت به ورزش آقایان است؛ اما همچنان محدودیتها و موانع موجود سبب میشود بهطور کلی میزان مشارکت ورزشی زنان پایینتر از مردان باشد.
جدول 1- تعداد ورزشکاران سازمانیافتۀ زن و مرد (براساس اطلاعات سازمان پزشکی ورزشی کشور)
سال |
تعداد ورزشکاران زن |
تعدا ورزشکاران مرد |
مجموع |
1390 کل کشور |
837162 |
1858749 |
2695911 |
1390 استان ایلام |
10364 |
20088 |
30452 |
1391 کل کشور |
895855 |
1873885 |
2769740 |
1391 استان ایلام |
11433 |
22209 |
33642 |
استانهای ایلام، یزد، سمنان و گیلان بهترتیب بالاترین میزان مشارکت ورزشی را دارند. در بخش مردان، استانهای ایلام، سمنان، گیلان و یزد و در بخش زنان، استانهای یزد، اصفهان، البرز و ایلام رتبههای برتر را دارند. مشارکت ورزشی در استان ایلام 060/0 است و این میزان برای مردان 078/0 و برای زنان 041/0 است که در هر سه وضعیت بالاتر از میانگین کشوری بوده است و در بخش مردان و کل، رتبۀ نخست و در بخش زنان رتبه سوم را دارد. نکتۀ مهم این است که مشارکت ورزشی در استان ایلام نسبت به استانهای همجوار و زاگرسنشین که فرهنگ، ارزشها و آداب و رسوم مشترکی دارند، به مراتب بیشتر است و این تفاوت بهویژه در بخش زنان چشمگیر است. مشارکت ورزشی زنان در استان چهارمحال و بختیاری 023/0، خوزستان 024/0، کردستان 021/0، کرمانشاه 018/0، کهگیلویه و بویراحمد 022/0 و لرستان 014/0 است؛ در حالی که مشارکت ورزشی زنان استان ایلام 041/0 است[2].
هرچند میزان مشارکت ورزشی زنان در استان ایلام با استانداردهای جهانی آن - که حدود 40 تا 50 درصد است - فاصلۀ زیادی دارد، در مقایسه با میانگین کشوری وضعیت مطلوبی را نشان میدهد. در عین حال بخشهایی از جامعۀ زنان ایلام هنوز هم از باورها، ارزشها و نگرشهای روییده در بستر فرهنگی جامعۀ ایلام تأثیر میگیرند و به نقشهای سنتی زن در جامعه همچون خانهداری، همسرداری، نگهداری از فرزندان و... وابستهاند و مشارکت فعالی در فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی ندارند؛ البته با تأثیرگرفتن از تغییرات فرهنگی ایجادشده در سالهای اخیر بسیاری از خانوادهها نگرشهای متفاوتی نسبت به مشارکت زنان در فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی پیدا کردهاند؛ تغییراتی که ناشی از موارد زیر است: افزایش مراکز آموزش عالی در استان، دسترسی به برنامههای تلویزیونی، افزایش شبکههای ارتباطی و استفادۀ گسترده از اینترنت. با این حال همچنان تفاوتهایی در میزان مشارکت زنان در فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی بین طبقات و بخشهای مختلف جامعه مشاهده میشود. علاوه بر این میزان بالای برخی آسیبها و مسایل اجتماعی بین زنان این استان مثل خودکشی (نورعلیوند و رمضانی، 1394؛ بخارایی و میرزایی، 1394)، از انزوای اجتماعی و افسردگی و بیماریهای روحی و روانی تأثیر میگیرد و بهطور مستقیم و غیرمستقیم با مشارکت زنان در فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی و ازجمله مشارکت در ورزش ارتباط دارد؛ بنابراین، این پژوهش درصدد بررسی تأثیر برخی از این متغیرهای اجتماعی بر مشارکت ورزشی زنان است.
با تغییر الگوهای فرهنگی و سبک زندگی و تأثیر آن بر مدیریت بدن زنان، همچنین قرارگرفتن بدن بهصورت جزیی از بازتابندگی دنیای امروز و ارتباط تنگاتنگ آن با زندگی، هویت زنان، میزان قدرت و مشارکت آنها، اهمیت بررسی و مطالعۀ مدیریت بدن بهمنزلۀ یکی از شاخصهای سبک زندگی اهمیت بیشتری پیدا کرده است.
گیدنز معتقد است امروزه افراد طبقات مختلف به بدن و ظاهر بیرونی آن توجه فزایندهای نشان میدهند. بهطوری که همگان (بهویژه زنان) بدن، چهره و ظاهر خود را مطابق با الگوهای زیبایی قرار میدهند که در جامعه تبلیغ و پذیرفته میشوند (به نقل از ذکایی، 1386).
مدیریت بدن به معنای دستکاری در صورت ظاهری بدن است. با ظهور عصر جدید و جامعۀ مصرفی، نما و صورت ظاهری بدن برای افراد جامعه اهمیت بسیار زیادی یافته است. رژیمهای ویژۀ بدنسازی و توجه به آراستگی و نظافت جسم در دورۀ اخیر تجدد، بدن را در برابر گرایشهای بازتابی مداوم بهویژه در شرایطی که کثرت انتخاب وجود داشته باشد، تأثیرپذیر کرده است. هم برنامهریزی و تنظیم زندگی و هم پدیدآمدن گزینههایی برای انتخاب شیوۀ زندگی با رژیمهای غذایی در هم آمیختهاند (گیدنز، 1382: 149). از نگاه گیدنز واقعیت این است که ما بیش از پیش مسئول طراحی بدن خویش میشویم و هرچه محیط فعالیتهای اجتماعی ما از جامعۀ سنتی فاصله بگیرد، فشار این مسئولیت را بیشتر احساس میکنیم؛ بنابراین، امروزه بدن افراد نمایانگر هویت متمایز بین آنان شده است که اشخاص از خود به نمایش میگذارند؛ یعنی افراد با نوع مدیریتی که بر بدن خود دارند هویت شخصی متمایزی را نیز در معرض دید دیگران قرار میدهند؛ درواقع، بدن افراد در مدرنیتۀ متأخر مولد هویت متمایز بین آنان شده است. تا جایی که فوکو معتقد است انسان مدرن کسی است که میکوشد هویت خود را بازآفریند؛ ازاینرو، کنترل منظم بدن ازجمله ابزارهای اساسی است که شخص بهوسیلۀ آن روایت معینی از هویت شخصی خود بروز میدهد و در عین حال خود نیز بهطرز کموبیش ثابتی از ورای همین روایت در معرض تماشا و ارزیابی دیگران قرار میگیرد (ایناتلو، 1395: 58-59). دیدگاههای جامعهشناختی دربارۀ بدن نشان میدهند بدن بهطور همزمان به دو بعد فیزیکی و فرهنگی اشاره دارد. براساس این دیدگاه ما میبینیم که فرایندهای آموزشی در ورزش و تربیت بدنی در شکلگیری ساختار اجتماعی بدن اهمیت ویژهای دارند. ورزش نمونهای خوب از ساختار اجتماعی بدن است که بهطور آشکاری ازطریق تسلط بر مهارتهای فیزیکی به افراد اجازه میدهد رفتار خود را اصلاح کنند (Laker, 2002: 82-85).
در همین زمینه از دیدگاه زرشناس و همکاران (1389) در جامعۀ امروزی بر جذابیت و تناسب جسمانی ازنظر فرهنگی - اجتماعی تأکید بسیاری میشود. فشارهای اجتماعی دربارۀ لاغری و نظرهای گسترده دربارۀ ساختار بدن سبب شده است نارضایتی از بدن و تصویر بدنی منفی بین افراد جامعه و بهویژه زنان بسیار شایع شود. تصویر بدنی درواقع ادراک فرد از اندازه و تناسب بدن است که با تفکر و احساس و دیدگاه سایر افراد نسبت به بدن او همراه میشود و ساختاری چندبعدی دارد که شامل دو بخش مستقل ادراکی (تخمین اندازۀ بدن) و دیدگاهی (شناخت و احساس فرد نسبت به بدن) است. از اولین روشهای درمانی اختلالات تصویر بدنی، درمانهای رفتاری شناختی و دارودرمانی بوده است که بهدلیل هزینهبربودن و عوارض جانبی آنها، امروزه از ورزش بهمنزلۀ روش درمانی استفاده میشود.
برخی پژوهشها نشان میدهند بین زنان و مردانی که ورزش میکنند، زنان بهطور معناداری بیشتر از مردان علت پرداختن به ورزش و فعالیت جسمانی را کنترل وزن و ظاهر فیزیکی خود گزارش کردهاند. در نظر زنان فعالیتهای ورزشی، فعالیتی به قصد دستیابی به زیبایی تلقی میشود نه یک فعالیت بهداشتی برای ارتقای سلامت (احمدنیا، 1384: 137). با این توضیحات میتوان انتظار داشت که تصویر بدن و مدیریت بدن قادر باشد بخشی از واریانس مشارکت ورزشی زنان را تبیین کند؛ بنابراین، هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطۀ بین تصویر بدن و مدیریت بدن با مشارکت ورزشی زنان در استان ایلام است.
پیشینۀ پژوهش
جامعهشناسان به مشارکت ورزشی زنان بهمنزلۀ پدیدهای اجتماعی توجه کردهاند و پژوهشهای متعددی در این زمینه در کشور و خارج از آن انجام شده است. در این پژوهشها به عوامل متعددی در تبیین مشارکت ورزشی توجه شده است. پایگاه اقتصادی - اجتماعی، سرمایۀ اجتماعی، حمایت اجتماعی، سبک زندگی و هنجارهای جنسیتی از مهمترین متغیرهاییاند که از دیدگاه پژوهشگران در تبیین این پدیدۀ اجتماعی نقش دارند. با توجه به موضوع پژوهش حاضر دربارۀ رابطۀ تصویر بدن و مدیریت بدن با مشارکت ورزشی زنان، صرفاً به پژوهشهایی اشاره میشود که در این زمینه انجام شده است.
معینالدینی و صنعتخواه (1391) به این نتیجه رسیدند که متغیرهای تصور شخص از بدن، مصرف رسانهای و سرمایۀ فرهنگی ورزشمحور تأثیر مستقیم و بهترتیب حدود 13/0، 20/0 و 16/0 بر گرایش شهروندان به ورزش همگانی دارند. همچنین متغیرهای سرمایۀ اقتصادی ورزشمحور و سرمایۀ اجتماعی ورزشمحور، تنها و از راه سرمایۀ فرهنگی ورزشمحور تأثیری غیرمستقیم بر گرایش شهروندان به ورزش دارند.
تابعیان و همکاران (1392) به نتایج زیر دست یافتند: 6/51 درصد از دختران ورزشکار در مؤلفۀ گرایش به پوشش خاص، 5/7 درصد در مدیریت بدن، 3/54 درصد در مصرف رسانهای، 6/42 درصد در چگونگی گذراندن اوقات فراغت و 6/46 درصد در مؤلفۀ مصرف موسیقی، وضعیت نابهنجاری دارند. در مجموع 8/40 درصد از دختران ورزشکار سبک زندگی نابهنجاری دارند. همچنین نتایج پژوهش آنها نشان میدهند بین رشتۀ ورزشی و نوع مشارکت ورزشی با سبک زندگی رابطۀ معناداری وجود ندارد؛ اما رابطۀ معناداری بین میزان سابقۀ ورزشی و سبک زندگی مشاهده میشود؛ بدین معنا که هرچه سابقۀ ورزشی دختران بیشتر میشود، بر میزان سبک زندگی نابهنجار آنها افزوده میشود.
اسلیتر و تیگمان[3] (2011) تفاوتهای جنسیتی در مشارکت نوجوانان در ورزش و فعالیتهای بدنی را بررسی کردند. آنها همچنین رابطۀ بین تصور از بدن و فعالیت ورزشی و نیز آزار و اذیتها در حوزۀ ورزش را بررسی کردند. نتایج نشان دادند دختران به نسبت پسران در ورزشهای سازمانیافته کمتر مشارکت دارند؛ اما تجارب آنها از آزار و اذیتشدن در سطح بالاتری قرار دارد. با این اوصاف مشارکت دختران در ورزش ارتباط مستقیمی با تصور از بدن و نیز تجارب آزار و اذیت در حوزۀ فعالیتهای ورزشی دارد. فیتزسیمونز و باردون کان[4] (2011) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که بین نظارت بدن و نگرانیها دربارۀ شکل و وزن بدن روابط متقابلی وجود دارد و این دو بر یکدیگر تأثیر میگذارند؛ به این معنی که افراد با نگرانی بیشتر نسبت به ظاهر و وزن خود، بهطور مداوم بر بدن خود نظارت میکنند و متقابلاً افرادی که درنتیجۀ گرایش به استانداردهای فرهنگی بدن، نظارت بدنی مداومی را اعمال میکنند، نگرانی بیشتری دربارۀ وزن و ظاهر بدن خود دارند.
مفاهیم و چارچوب نظری پژوهش
از دیدگاه ویس (1389) هنوز نظریهای دربارۀ دنیای اجتماعی ورزش نداریم. در جامعهشناسی ورزش بیشتر از رویکردهای نظری جامعهشناختی بهصورت منفرد استفاده میشود. در جامعهشناسی، به اندازۀ کافی بنیانهای نظری برای پژوهش دربارۀ واقعیتهای اجتماعی در ورزش وجود ندارد؛ بنابراین، ناچاریم متناسب با وضعیت موضوع، شیوههای مناسب با جامعهشناسی ورزش را تدوین کنیم؛ بهطوری که بتوانیم به گزارههای مطمئن تجربی برسیم؛ درواقع، در جامعهشناسی ورزش بهرهگیری از روشهای تجربی به این معناست که فرضیههای فرمولبندیشده بر پایۀ نظریههای عمومی ورزش با استفاده از تحلیل واقعیتهای ورزشی مشخص بررسی شوند و از صحت آنها در عرصۀ واقعیتهای ورزشی اطمینان حاصل شود؛ بنابراین، در پژوهش حاضر ضمن بررسی مفاهیم و متغیرهای پژوهش برخی از مهمترین نظریههای مرتبط با موضوع پژوهش مرور میشوند و با جمعبندی این نظریهها و پایه قراردادن نظریۀ عینیت، در پایان یک الگوی تجربی بهمنزلۀ چارچوب و راهنمای اصلی پژوهش ارائه میشود.
کاربرد نظریۀ مبادلۀ اجتماعی در ورزش امکان مشخصکردن اشکال اصلی رفتار اجتماعی در ورزش و درک صحیحتر و بهتری از ماهیت نهاد ورزش را فراهم میکند (نادریانجهرمی، 1384: 131). الگوی مبادلۀ اجتماعی بهوسیلۀ تیبو و کلی مطرح شد؛ سپس اسمیت در ورزش به آن توجه کرد (به نقل از رحمتی، 1388). این نظریه فرض میکند که رفتار و توانایی ادراکشده به تعادل بین تجربیات مثبت یا منفی وابسته است؛ بنابراین، یک فرد بهسمت حداکثر تجربیات مثبت و حداقل تجربیات منفی کشانده میشود. این تجربیات در مجموع همراه با مقایسۀ نتایج توسط خود فرد یا دیگران در وضعیتهای گذشته و مقایسۀ آن با موقعیت حاضر حاصل میشود. افراد موقعیت حال کنونی خود و نتایج ناشی از رفتارشان را در جنبههای متفاوت با هم مقایسه میکنند که این مقایسه بر مشارکتکردن یا مشارکتنکردن آنها تأثیر میگذارد.
این سنجش آگاهانه یا ناخودآگاه در همۀ فعالیتها انجام میگیرد و ارزش رفتارها را در همۀ وضعیتها تعیین میکند. نظریۀ مبادله با رفتار فردی و همچنین با کنش متقابل بین مردم - که مستلزم ردوبدل شدن پاداشها و مجازاتهاست – سروکار دارد. پیشفرض بنیانی این نظریه این است که احتمال استمرار کنشهای متقابل در هنگام مبادلۀ پاداشها بیشتر وجود دارد و برعکس، کنشهای متقابلی که برای یک طرف یا هر دو طرف دربردارندۀ هزینهاند، احتمال بسیار اندکی برای تداوم دارند. مردم برمبنای یک بنیان اقتصادی کالاها و خدمات را برای یکدیگر تهیه میکنند و در مقابل انتظار دریافت کالاها و خدمات مطلوبی دارند. برخلاف مبنای اقتصادی، پاداشها همواره براساس مادیات (پول) سنجیده نمیشوند؛ بلکه مقیاسهای دیگری نیز وجود دارند که گاهی مهمتر به نظر میآیند.
در نظریۀ مبادلۀ اجتماعی، ورزش نهادی است که مشارکتکنندگان در آن ارزشهای مادی و غیرمادی را دادوستد میکنند. به اعتقاد صاحبنظران این دیدگاه، ورزشکاران بهویژه ورزشکاران حرفهای و بینالمللی، چه در هنگام فعالیت ورزشی و چه پس از آن و در دورۀ بازنشستگی ورزشی همواره این پرسش اساسی را نزد خویش مطرح میکنند که آیا فعالیت ورزشیشان برای آنها باارزش بوده است یا خیر. پاسخ به این پرسش مستلزم مقولهبندی هزینهها و پاداشهایی است که فرد ورزشکار در طول دوران فعالیت ورزشی خود از آنها بهرهمند شده است. نهاد ورزش منابع خاصی دارد که قادرند با شیوههای گوناگون منابعی از تجربیات مثبت و منفی را در دسترس ورزشکاران قرار دهند.ورزشکاران با انجام فعالیت ورزشی خاص و دریافت تجربۀ مثبت، ورزش را ادامه میدهند و در صورت دریافت تجارب منفی از آن دست میکشند. پاداشهای مشترک و تعمیمپذیر نیز در همۀ فعالیتهای ورزشی وجود دارند. بهعلاوه ممکن است وضعیتهایی وجود داشته باشند که در همۀ رشتههای ورزشی یکسان باشند (رحمتی، 1388).
دیدگاههای جامعهشناختی دربارۀ بدن نشان میدهند بدن بهطور همزمان به دو بعد فیزیکی و فرهنگی اشاره دارد. براساس این دیدگاه ما میتوانیم ببینیم که فرایندهای آموزشی در ورزش و تربیت بدنی در شکلگیری ساختار اجتماعی بدن اهمیت ویژهای دارند. ورزش نمونهای خوب از ساختار اجتماعی بدن است که بهطور آشکاری با تسلط بر مهارتهای فیزیکی به افراد اجازه میدهد رفتار خود را اصلاح کنند (Laker, 2002: 82-85).
اوقات فراغت و نحوۀ گذراندن آن از شاخصهای سبک زندگی به شمار میرود؛ به بیان دیگر، شیوۀ زندگی افراد معمولاً خود را در گذراندن اوقات فراغت نشان میدهد. در دنیای جدید این ماکس وبر بود که با طرح گروههای منزلتی راه را برای مطالعات سبک زندگی و فراغت و اهمیتدادن به آن باز کرد (تجاری، 1394: 251).
بوردیو (1391) در کتاب تمایز انتخابهای سبک زندگی را تحلیل کرده است و آن را از این جهت بااهمیت دانسته است که تمایزات اجتماعی و ساختاری در دهۀ اخیر مدرنیته بهطور روزافزونی از رهگذر صور فرهنگی بیان میشوند؛ درواقع، سبک زندگی نشان میدهد برخی پیشینهها، فعالیتها، درآمدها، نگرشها، انتظارات و رفتارهای اجتماعی با یکدیگر سازگارند و پژوهشگر اجتماعی قادر است طرحی از آنها ترسیم کند. این کتاب تحلیلی از عادات ورزشی مردم برمبنای ساختارهای ذهنی ارائه میکند که دربارۀ یک طبقه یا گروه اجتماعی وجود دارد و بازگوکنندۀ جنبههای ویژهای از سبکهای زندگی مرتبط با ورزش است؛ بنابراین، انتظار میرود انتخاب نوع خاصی از سبک زندگی تأثیر بسزایی در ذائقه و الگوی مصرف جامعه بههمراه داشته باشد. در این زمینه مشارکت زنان در ورزش از این الگوی مصرف تبعیت میکند.
پرسش مطرحشده در برنامۀ پژوهشی پییر بوردیو به انسجام انتخابهایی مربوط است که کنشگر در حوزههای مختلف فرهنگی به عمل میآورد. آیا میتوان اثبات کرد که انتخاب یک کنشگر در موضوع عادت ورزشی با سایر انتخابهای فرهنگیاش منسجم است؟ او بررسی میکند که چگونه صورت مبارزۀ ورزشی هر ورزشکار در فضای سبکهای زندگی ادغام و با آن یکپارچه میشود. مطالعات جامعهشناختی در این فضا تضادهایی بین سبک زندگی فقیرانه و سبک زندگی اشرافی را نشان دادهاند. در سبک زندگی فقیرانه، کارکرد ورزش به صورت آن ترجیح داده میشود و رابطۀ سودجویانه با اشیا و رابطۀ ابزاری با بدن برقرار میشود. در حالی که در سبک زندگی اشرافی صورت ورزش به محتوای آن ترجیح داده میشود و با اشیا رابطهای نسبتاً بافاصله و گاهی نیز رابطهای سبکدار (استریلیزه) و زیباییشناختی برقرار میشود (دوفرانس، 1385: 48-49).
عادتوارۀ طبقات حاکم جامعه با ورزشهایی متناسب است که ازلحاظ زیباییشناسی، اندیشهورزی و سلامتی ویژگی خاصی دارند؛ مانند گلف، تنیس، قایقرانی، اسبسواری (یا پرش با اسب)، اسکیبازی و شمشیربازی. طبقات بانفوذ جامعه از مردم عادی و هیجانزده که در ورزشهای عمومیحضور دارند، به دورند. ورزشهای معقول خشونت کمتری دارند و احتمالاً زدوخورد و برخوردهای کمتری بین بازیکنان این ورزشها پیش میآید و محیطی برای روابط و تماسهای مهم اجتماعیاند. در این زمینه مزیتهای ورزشی مختلف بین طبقات متوسط و اشرافزاده نشاندهندۀ ارزشهای فرهنگی است که در معیارهای ظاهری و تناسب اندام آنها نیز نفوذ کرده است. ثروتمندان به ورزشها و باشگاههایی تمایل دارند که نشاندهندۀ بیقیدی و تنبلی آنهاست. در حالی که طبقات متوسط جامعه ورزش را بهمنزلۀ راهی برای انجام کارهای عملی و رفتارهای صحیح اخلاقی انتخاب میکنند (جیولیونوتی، 1391: 242).
یکی از حوزههای مطرح در جامعهشناسی بدن برساخت اجتماعی[5] بدن و عواطف است؛ یعنی اینکه چگونه جامعه، بدن و عواطف را میسازد و پردازش میکند. رویکرد برساخت اجتماعی در جامعهشناسی پزشکی با افکار میشل فوکو پیوند خورده است. او بدن را بهمنزلۀ فراوردۀ قدرت و دانش تجزیهوتحلیل میکند و بر شیوههایی تأکید دارد که انسانها بدنهایشان را تغییر شکل میدهند، تزیین، عرضه و مدیریت میکنند و ازنظر اجتماعی ارزیابی میکنند (احمدنیا، 1384: 134). یکی از مثالهای ملموس مرتبط با این حوزه تأثیر طبقۀ اجتماعی است. کاکرهام به مفهوم تجسم طبقه[6] که کریس شیلینگ مطرح کرده است، ارجاع میکند و مینویسد: طبقۀ اجتماعی بر اینکه چگونه افراد بدنهایشان را به شکل خاصی رشد بدهند و ارزشهای نمادین خاصی را به اشکال بدنی خاص نسبت بدهند، تأثیر عمیقی میگذارد. شیلینگ دریافت که بدنها نوعی سرمایۀ اجتماعیاند که ارزششان با توانایی گروههای مسلط در معرفی بدن و سبک زندگی خودشان بهمنزلۀ بدن و سبکهای زندگی والاتر یا ارجمندتر - که خود بهطور استعاری و به معنای دقیق کلمه همان تجسم طبقه است - تعریف و تعیین میشود (Cockerham, 2001: 15).
ازنظر گیدنز کانون توجه جامعهشناسی بدن این است که بدنهای ما و سلامت و رفتار جنسیمان، چگونه از عوامل اجتماعی تأثیر میگیرد؛ درواقع، جامعهشناسی بدن به جریانداشتن نوعی بازخورد[7] قائل است که طی آن محیطهای اجتماعی بدنها را میسازند و این ساختهشدن بدنها بهنوبۀ خود بر رفتار اجتماعی تأثیر میگذارد و رفتار اجتماعی باز بر تحولات و تغییرات بدنی مؤثر واقع میشود (به نقل از احمدنیا، 1384: 133). ازنظر گیدنز (1382) حالات چهره و دیگر حرکات بدن قراین و نشانههایی را فراهم میکند که ارتباطات روزمرۀ ما مشروط به آنهاست؛ به عبارت دیگر، برای اینکه بتوانیم بهطور مساوی با دیگران در تولید و بازتولید روابط اجتماعی شریک شویم، باید قادر باشیم نظارتی مداوم و موفقیتآمیز بر چهره و بدن خود داشته باشیم. ازنظر او خودآرایی و تزیین خویشتن با پویایی شخصیت مرتبط است. در این معنا پوشاک علاوه بر آنکه وسیلۀ مهمی برای پنهانکردن یا آشکارکردن وجوه مختلف زندگی شخصی است، نوعی وسیلۀ خودنمایی محسوب میشود؛ زیرا لباس آداب و اصول رایج را به هویت شخصی پیوند میزند.
در هر جامعهای مجموعهای از الگوها و ایدهالهای فرهنگی دربارۀ خصوصیات زیبایی اندام و چهره برای زنان تبلیغ میشود. با توجه به پدیدۀ انتشار گستردۀ الگوهای فرهنگ غربی در سطح بینالمللی که ازطریق رسانههای جمعی و فناوریهای جدید ارتباطی تشدید و تسهیل میشود، بر ارزشهای خاص مرتبط با اشکال و اندازههای بدنی ایدهآل و مطلوب تأکید میشود. به اینگونه ارزشها بهمنزلۀ ایدهآلها و اهداف عینی رفتارهای افراد بهویژه زنان در جوامع مختلف برای هماهنگکردن یا نزدیکترکردن خصوصیات بدن خود به این ارزشها توجه میشود. نمونۀ مشخصی از این ارزشها که امروزه دربارۀ زنان در بیشتر جوامع توافق شده است، باریکاندامی[8] است. در جوامع غربی باریکاندامی صفت باارزشی برای زنان تلقی میشود که با جذابیت، کنترل نفس، مهارت اجتماعی، موفقیت شغلی و جوانی تداعی میشود. در چند دهۀ اخیر دختران و زنان جوان در ایران به لاغری بهمنزلۀ معیار زیبایی توجه کردهاند و اقدام برای رعایت رژیم غذایی لاغری برای دستیابی به تناسب اندام به دغدغۀ بسیاری از دختران و زنان ایرانی تبدیل شده است. در حالی که دربارۀ نسلهای پیشین چنین تأکیدی بر لاغری وجود نداشته است و حتی در ادبیات عامیانه با بهکاربردن اصطلاح «یک پرده گوشت» سلیقۀ ایرانی را دربارۀ معیار زیبایی اندام برای زنان تا حدی در تضاد با لاغری افراطی - آنچنان که در حال حاضر در کشورهای غربی تبلیغ میشود - نشان میدهد (احمدنیا، 1384: 136).
مسایل جنسیتی را نمیتوان بهطور کامل جدای از نفوذ و فشار همسالان و تصور نوجوانان بهویژه دختران از خود بررسی کرد. این نوجوانان به درک پایه از خود در گروه همسالان یا آنان که احاطهشان کردهاند، تمایل دارند (Berger & Reilly, 2008: 299)؛ درواقع، تصویر بدن پدیدهای متأثر از جنسیت است. بدین معنا که مردان و زنان به گونهای اجتماعی میشوند تا بدنهایشان را بهطور متفاوتی ادراک کنند و ایدهآلها و ویژگیهای جسمی متفاوتی را باارزش بدانند. زنان بدنشان را بهمنزلۀ کالایی متمایز ادراک میکنند و برحسب معیارهای زیباییشناختی قضاوت و ارزیابی میکنند. در حالی که برای مردان عملکرد و توانایی بدنی مهمتر از زیبایی بدن است (ریاحی، 1390: 8).
چارچوب نظری که ممکن است برای بررسی برخی مسایل دربارۀ رابطۀ تصویر بدن و مشارکت ورزشی استفاده شود، نظریۀ عینیت است. اصل اساسی نظریۀ عینیت این است که بهطور مکرر این تجربه را داشته باشید که بهمنزلۀ یک شیء به شما نگریسته شود و ارزیابی شوید و بدین شکل بهتدریج جامعهپذیر شوید. فردریکسون و رابرت این فرایند دربارۀ نهادینهکردن دیدگاه ناظر بیرونی دربارۀ بدن فرد را خودشیءانگاری نامیدند (Slater & Tiggemann, 2011: 456). برطبق نظریۀ عینیت، دختران و زنانی که بر ظاهر فیزیکی بهمنزلۀ نتیجۀ عینیت جنسی مکرر، بیش از حد تأکید دارند، درنهایت خودشان را با دیدگاه ناظر بیرونی تطبیق خواهند داد (Calogero & Pina, 2011: 428)؛ به عبارتی، آنها با تأثیرگرفتن از ارزشهای فرهنگی - اجتماعی محیط خود دربارۀ ظاهر فیزیکی بدن رفتار میکنند.
نظریۀ عینیت ادعا میکند که خودشیءبودن[9] زنان، نتیجۀ نهادیشدن دیدگاه ناظر بیرونی از خود فیزیکی آنهاست؛ زیرا آنها خود را شیء تلقی میکنند و براساس ظاهرشان ارزیابی میکنند. این دیدگاه خودشیءانگاری نامیده میشود و مشخصۀ اصلی آن نظارت مداوم بر ظاهر بیرونی فرد است. این نظارت مداوم بر ظاهر، پیامدهای تجربی منفی برای زنان به بار میآورد که مهمترین آنها عبارتاند از: شرم از بدن، اضطراب و اختلال تغذیه. استدلال اساسی این نظریه این است که نظارت مداوم و هوشیارانه بر ظاهر بیرونی فرد، موجب مصرف منابع ذهنی فراوانی میشود و درنتیجه منابع دردسترس برای سایر فعالیتها محدود میشود؛ بنابراین، نظریۀ عینیت فرض میکند که خوداثربخشی موجب کاهش عملکرد شناختی در سطوح بالا و نیز کاهش کارهای چالشبرانگیز میشود (Tiggemann & Boundy, 2008: 399). تیگمان و ویلیامسون گزارش کردند که اشتغال زنان به فعالیتهای ورزشی بهطور عمده با هدف کنترل وزن و تناسب اندام صورت میگیرد. همچنین علاقۀ بیش از حد زنان به صنایع غذایی و استفادۀ روزافزون آنان از فناوریهای پیشرفتۀ پزشکی برای ارتقای ظاهر جسمانی، از نشانههای نگرانی بیش از حد دربارۀ وزن و شکل بدنشان است (به نقل از ریاحی، 1390).
مککینلی و هاید[10] (1996) تجربۀ نگریسته به بدن بهمنزلۀ یک شیء و باورهای حمایتکننده از این تجربه را آگاهی از بدن شیءانگاشته[11] نامیدند. از دیدگاه آنها منظور اصلی از آگاهی از بدن شیءانگاشته این است که هدف از بدن زنانه خواستۀ مرد است و اگر وجود نداشته باشد، زن نگاهی ازسوی هیچ مردی دریافت نمیکند. دو عنصر اصلی این مفهوم نظارت بدن و شرم از بدن است. فرهنگ غرب دختران و زنان را چنان اجتماعی میکند که خودشان را اشیایی ببینند که باید بهطور ویژه براساس ظاهر و قیافه و نه براساس شخصیتشان ارزیابی شوند. بهدلیل اینکه بدنهایشان در معرض نگاههای خیره و ارزیابی دیگران (بهویژه مردان) قرار دارد. این امر سبب اشتغال ذهنی بیش از حد زنان به قیافۀ ظاهری و بدنشان میشود که خودشیءانگاری نامیده میشود. زنانی که دچار خودشیءانگاری میشوند، نوعی از خودآگاهی را نمایش میدهند که ویژگی اصلی آن اشتغال دایم به قیافه و بدن است. این فرایند با نام نظارت بدن تعریف میشود و عنصر اصلی تعریفکنندۀ خودشیءانگاری است. همچنین نظارت بدن ممکن است سبب شرم از بدن شود (ریاحی، 1390: 13).
نظارت بدن یکی از مؤلفهها و شاخصهای آگاهی از بدن شیءانگاشته است که بهمنزلۀ تمایل به این دیدگاه تعریف میشود که فرد خود را یک شیء در نظر بگیرد و توسط دیگران ارزیابی شود؛ اما شرم از بدن بهمنزلۀ دیگر مؤلفۀ آگاهی از بدن شیءانگاشته به این نکته اشاره میکند که مردم زمانی احساس شرم میکنند که بدنشان نمیتواند استانداردهای فرهنگ زیبایی را برآورده کند (McKenney & Bigler, 2016: 182).
ازنظر مککینلی و هاید (1996) نظارت مداوم بر خود، یعنی دیدن خود از دید کسانی که او را میبینند. لازم است زنان مطابق با معیارهای فرهنگی بدن به اطمینان برسند و از قضاوتهای منفی دوری کنند. زنان بدنهای خود را بهمنزلۀ اشیا در نظر میگیرند؛ زیرا رابطهشان با بدن خود از دیدگاه افرادی است که از بیرون تماشاگر آناند. زنان بهواسطۀ نظارت بدن، عشق به خود، سلامتی و موفقیت را یاد میگیرند؛ اما نظارت مداوم برای زنان پیامدهای منفی دارد. دادههای آزمایشی نشان دادهاند تمرکز فرد بر خود سبب میشود افراد دیگر نفوذ بیشتری بر او داشته باشند؛ بدین ترتیب توانایی تمرکز او بر محیط بیرونی کاهش مییابد.
برطبق نظر مککینلی و هاید (1996) نظارت مداوم بر بدن برای اطمینان از تطابق با استاندارهای فرهنگی بدن و اجتناب از قضاوتهای منفی ضروری است؛ درواقع، نظارت بدن مظهر رفتاری خودشیءانگاری است و با نگرانیها دربارۀ شکل و وزن بدن مرتبط است (Fitzsimmons & Bardone-Cone, 2011: 216-217)؛ درنتیجه میتوان انتظار داشت ابعاد مختلف مدیریت بدن شامل گرایش به تناسب اندام، استفاده از لوازم آرایشی و بهداشتی و نیز نگرش نسبت به جراحی زیبایی با نظارت بدن ارتباط داشته باشند.
همچنین پژوهشگران شرم از بدن را درجهای از احساس شرمندگی از بدن در نتیجۀ عدول از ایدهآلهای زیبایی زنانگی بهمنزلۀ یک نتیجۀ منفی عاطفی از خودشیءانگاری تعریف میکنند (Calogero & Pina, 2011: 429).
از دیدگاه کیم و کورتنی[12] (2014) پژوهشهای متعددی رابطۀ بین نظارت بدن و شرم از بدن را تأیید میکنند؛ بهطوری که در نظارت بدن احتمال این وجود دارد که زنان خود را با ایدهآل فرهنگی ظاهر زنانه در فرهنگ غربی مقایسه کنند. درنتیجه ممکن است این مقایسه سبب شرم از بدن شود.
ازنظر مککینلی و هاید (1996) معیارهای فرهنگی بدن ایدهآل یک زن زمانی است که بدن خود را با معیار خودش تماشا میکند. نهادینهکردن معیارهای فرهنگی بدن بهمنزلۀ معیارهای پذیرفتهشده سبب میشود زن به جای فشار اجتماعی این معیارها را انتخاب کند. زنانی که میخواهند زیبا باشند وقتی این میل را بهمنزلۀ خواستۀ شخصی انتخاب میکنند، نسبت به زمانی که ازنظر معیارهای تحمیلی بیرونی در فشار قرار دارند، تمایل بیشتری به زیبایی دارند. با وجود این، فشارهای اقتصادی و شخصی چشمگیری بین زنان برای رسیدن به ظاهر ایدهآل وجود دارد.
به اعتقاد نول و فردریکسون[13] (1998) شرم از بدن ناشی از نارضایتی از اندازۀ بدن با تأثیرگرفتن از پیشفرضهای فرهنگی جامعه دربارۀ وزن، زنان را بهسمت تناسب اندام، کنترل وزن و رژیمهای غذایی سوق میدهد؛ البته نباید از این مسئله غافل بود که توجه زنان به تناسب اندام و کاهش وزن و رژیم غذایی، آنها را بیشتر متوجه وزن و شکل بدنشان میکند و ممکن است موجب آگاهی آنها از تطابقنداشتن با استانداردهای فرهنگی بدن شود؛ درنتیجه احساس شرم را از بین نمیبرد و موجب تقویت آن میشود. علاوه بر این شکست در کاهش وزن نیز ممکن است احساس شرم از بدن را تقویت کند.
آنچه بهمنزلۀ بدن ایدهآل برای زنان در جوامع غربی تبلیغ میشود، باریکاندامی است. در حالی که داشتن بدن عضلانی برای مردان تبلیغ میشود. این تصاویر تبلیغشده از بدنهای ایدهآل مردانه و زنانه، در طی فرایند جامعهپذیری توسط افراد جامعه درونی میشود و آنان را به تلاش وامیدارد تا به آن دست یابند؛ البته ناتوانی در دستیابی به ایدهآلهای فرهنگی غرب دربارۀ بدن سبب نارضایتی شدید از بدن میشود (ریاحی، 1390: 7). پارسونز و بتز معتقدند شرم از بدن با ورزشهای لاغری همچون ژیمناستیک و شنا ارتباط دارد که به عینیت بدن زنانه متمایل است (Tiggemann & Boundy, 2008).
با توجه به چارچوب نظری پژوهش، فرضیهها و الگوی تحلیلی آن بهشرح زیرند:
- به نظر میرسد میزان تصویر بدن[14] بر مدیریت بدن زنان تأثیر دارد.
- به نظر میرسد نوع تصویر بدن بر مشارکت ورزشی زنان تأثیر دارد.
- به نظر میرسد بین نظارت بدن و مشارکت ورزشی زنان رابطۀ معناداری وجود دارد.
- به نظر میرسد بین شرم از بدن و مشارکت ورزشی زنان رابطۀ معناداری وجود دارد.
- به نظر میرسد مدیریت بدن بر مشارکت ورزشی زنان تأثیر دارد.
- به نظر میرسد بین گرایش به تناسب اندام و مشارکت ورزشی زنان رابطۀ معناداری وجود دارد.
- به نظر میرسد بین استفاده از لوازم آرایشی و بهداشتی و مشارکت ورزشی زنان رابطۀ معناداری وجود دارد.
- به نظر میرسد بین نگرش به جراحی زیبایی و مشارکت ورزشی زنان رابطۀ معناداری وجود دارد.
شکل 1- الگوی تحلیلی پژوهش
روششناسی پژوهش
پژوهش حاضر با شیوۀ پیمایشی انجام شده است و ابزار گردآوری دادههای آن پرسشنامه است. پژوهشگران براساس هدف پژوهشهای پیمایشی درصدد دستیابی به تبیین علی از مشارکت ورزشی زناناند. در این پژوهش پس از بررسی و مرور نظری ادبیات پژوهش الگوی تحلیلی پژوهش ارائه شد و برمبنای این الگو مفاهیم یا متغیرهای اصلی استخراج و معرفهای مربوط به آن مشخص شد؛ سپس با استفاده از پرسشنامه اطلاعات لازم گردآوری شد.
جمعیت زنان 19سال به بالای استان ایلام که جامعۀ آماری این پژوهش را تشکیل میدهند، 193952 نفر است. جمعیت استان ایلام در سرشماری سال 1390، 557599 نفر بوده است. جمعیت زنان 275131 نفر بود که از این تعداد 176519 نفر در مناطق شهری و 97958 نفر در مناطق روستایی ساکن بودند. برای تعیین حجم نمونه با استفاده از فرمول کوکران تعداد 500 آزمودنی انتخاب و با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی خوشهای اطلاعات لازم جمعآوری شد. بدین شکل که ابتدا جامعۀ آماری به دو خوشۀ اصلی (شهرستانهای ایلام و درهشهر) تقسیم شد؛ سپس هر کدام از این شهرستانها به 10 بلوک (6 بلوک شهری و 4 بلوک روستایی) تقسیم و درنهایت از درون این بلوکها با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی اطلاعات لازم جمعآوری شد.
تعریف مفاهیم و سنجش متغیرها
مشارکت ورزشی: به معنای مشارکت در انواع فعالیت ورزشی همگانی و سازمانیافته و حرفهای (ورزش قهرمانی) است. مفهوم ورزش همگانی که شامل دامنۀ سنی سه تا بالای هفتاد سال میشود، انواع مختلف فعالیت جسمی اعم از بازیهای غیرمنظم و خودجوش بومی تا تمرینهای بدنی منظم را در بر میگیرد و شامل ورزش صبحگاهی، فعالیت در پارکها و فضای باز، کوهپیمایی یا کلاسهای آمادگی جسمانی میشود و عموماً به ورزشهای گروهی غیررقابتی و بدون هزینه و ارزانقیمت اطلاق میشود (ممتازبخش و فکور، 1386: 54).ورزش قهرمانی عبارت است از ورزشهای رقابتی و سازمانیافتهای که با توجه به قوانین و مقررات خاص، برای ارتقای رکوردهای ورزشی و کسب رتبه یا مدال انجام میشود (قاسمی و همکاران، 1389: 23).
در این پژوهش برای سنجش متغیر مشارکت ورزشی (اعم از فعالیتهای ورزشی همگانی و حرفهای) از دو روش مکمل استفاده شد. در ابتدا از پرسشنامۀ تعدیلشدۀ IPAQ استفاده شد. بدین شکل که از افراد خواسته شد مشخص کنند در طول هفته چند روز و در هر روز چند دقیقه ورزش میکنند. نمرۀ مشارکت ورزشی هر فرد حاصلضرب تعداد روز در تعداد دقیقههای مشارکت در فعالیتهای بدنی هر روز بود. همچنین با تهیۀ لیستی از ورزشهای رایج در جامعۀ آماری مدنظر، از آنها خواسته شد وضعیت مشارکت خود را در این رشتههای ورزشی مشخص کنند؛ درنهایت، زمانهای صرفشده در هر رشتۀ ورزشی در طی هفته جمع شد که مجموع آن زمان صرفشدۀ مشارکت ورزشی فرد را تشکیل میدهد. علاوه بر این پژوهشگران زمان صرفشده در فعالیتهای ورزشی سازمانیافته و سایر فعالیتهای بدنی مثل پیادهروی، ورزش و نرمش در خانه، ورزش در پارکها و... را از یکدیگر تفکیک کردند و سنجیدند.
مدیریت بدن: به معنای نظارت و دستکاری مستمر ویژگیهای ظاهری بدن است. این مفهوم به کمک معرفهای کنترل وزن (ازطریق ورزش، رژیم غذایی و دارو)، دستکاری پزشکی (جراحی بینی و پلاستیک) و میزان اهمیتدادن به مراقبتهای آرایشی و بهداشتی (استحمام روزانه، آرایش مو، آرایش یا اصلاح صورت، استفاده از عطر و ادکلن، آرایش ناخن و لنز برای خانمها) به یک شاخص تجمعی تبدیل شده است (آزادارمکی و چاووشیان، 1381: 64)؛[15] درواقع، مدیریت بدن به معنای برنامهریزی برای بدن در قالب اشکال و تظاهرات خاص تن ازحیث وضعیت ظاهری، آرایش و پوششی است که در نظام اجتماعی پذیرفته شده است (مهدوی و عباسیاسفجیر، 1389: 140).
برای سنجش متغیر مدیریت بدن با توجه به تعاریف موجود از این مفهوم و توجه به سه بعد اصلی آن پرسشنامه طراحی و اعتباریابی شد.
تصویر بدن: بدن تبلور و تجسم شرایط اجتماعی است که فرد را احاطه کرده است. این شرایط اجتماعی تعیین میکنند که فرد، خود جسمانیاش را چگونه ادراک کند و چه تصویری از بدنش در ذهن داشته باشد؛ ازاینرو، تصویر بدن را میتوان نگرشی چندبعدی دربارۀ بدن خود، بهویژه شکل، اندازه و زیبایی آن تعریف کرد؛ به عبارت دیگر، تصویر بدن به ادراکات، احساسات و افکار شخص دربارۀ بدنش اطلاق میشود و معمولاً بهمنزلۀ سازهای متشکل از برآورد اندازۀ بدن، ارزیابی از جذابیت بدن و احساسات مربوط به اندازه و شکل بدن مفهومسازی میشود (ریاحی، 1390: 6). در این پژوهش بعد خاصی از تصویر بدن شامل آگاهی از بدن شیءانگاشته مدنظر است که از دو بعد نظارت بدن و شرم از بدن تشکیل شده است.
نظارت بدن: در پژوهش حاضر برای سنجش متغیر نظارت بدن از پرسشنامۀ مککینلی و هاید (1996) استفاده شد. گویههای مربوط به متغیر نظارت بدن به شرح زیر در قالب طیف لیکرت از کاملاً مخالف تا کاملاً موافق سنجیده شد.
دارندگان نمرات بالاتر کسانی هستند که بهطور مکرر به بدنهایشان توجه میکنند و بیشتر نگران ایناند که در نگاه دیگران، ظاهر بدنشان چگونه به نظر میرسد تا اینکه خودشان چه احساسی نسبت به بدنشان دارند.
شرم از بدن: در پژوهش حاضر برای سنجش متغیر شرم از بدن از پرسشنامۀ مککینلی و هاید (1996) استفاده شد. گویههای مربوط به متغیر شرم از بدن به شرح زیر در قالب طیف لیکرت از کاملاً مخالف تا کاملاً موافق سنجیده شد.
افرادی که نمرات بالاتری کسب میکنند بر این باورند که اگر چشمداشتهای فرهنگی دربارۀ بدن خویش را برآورده نکنند مقصر و قابلسرزنشاند.
اعتبار و قابلیت اعتماد
با توجه به اینکه متغیرهای پژوهش براساس مرور نظری و تجربی موضوع استخراج شدهاند و پشتوانۀ نظری دارند، این پژوهش اعتبار نظری دارد. همچنین برای سنجش قابلیت اعتماد، پرسشنامۀ پژوهش بین 40 نفر از افراد جامعۀ آماری مدنظر بهطور تصادفی توزیع شد؛ سپس با استفاده از آزمونهای تحلیل عاملی و سنجش پایایی گویههای مقدماتی بررسی شد و با جرحوتعدیل گویهها، پرسشنامۀ نهایی استخراج شد. همان گونه که در الگوی 2 مشاهده میشود، بارهای عاملی مربوط به متغیرهای پژوهش بالاتر از حد پذیرفتنی آن (40/0) است که تأییدکنندۀ اعتبار ابزار سنجش است. برای سنجش قابلیت اعتماد پرسشنامۀ مبنی بر تعیین میزان قدرت تبیینکنندگی گویهها در آزمونهای مختلف از آلفای کرونباخ استفاده شده است. قابلیت اعتماد مربوط به ابعاد متغیر مدیریت بدن (گرایش به تناسب اندام 75/0، استفاده از لوازم آرایشی و بهداشتی 80/0 و جراحیهای زیبایی 91/0)، و ابعاد تصویر بدن (نظارت بدن 83/0 و شرم از بدن 90/0 ) است که از سطح پذیرفتنی آن یعنی 70/0 نیز بیشتر است؛ البته متغیر مشارکت ورزشی بهمنزلۀ متغیر مشاهدهشده محاسبه و سنجیده شده است و در پژوهشهای برگر و ریلی (2008)، اسلیتر و تیگمان (2011)، ریس و سابیا[16] (2010)، پیفیفر و همکاران[17] (2006)، پاستور و همکاران[18] (2003)، مور و چادلی[19] (2005)، لیندستروم و همکاران[20] (2001) و جونز و مور[21] (2012) برای سنجش مشارکت ورزشی به همین شیوه و با تغییرات جزیی استفاده شده است؛ درنتیجه یک پرسشنامۀ استاندارد و بینالمللی است و قابلیت اعتماد دارد.
دادههای بهدستآمده پس از کدگذاری با استفاده از نرمافزارهای SPSS 23 و 21 Amos تجزیهوتحلیل شدند. بدین شکل که برای آزمون فرضیهها با توجه به سطح سنجش دادهها (فاصلهای) و نوع فرضیه (رابطه و تأثیر) از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون تکمتغیره استفاده شد. همچنین برای سنجش تأثیر همزمان متغیرهای مستقل بر متغیر وابستۀ پژوهش و البته برازش الگو، از مدلسازی معادلات ساختاری با استفاده از نرمافزار Amos استفاده شده است.
یافتههای پژوهش
ویژگیهای جمعیتشناختی و یافتههای توصیفی
میانگین سنی نمونۀ پژوهش 5/34 و دامنۀ سنی آنها از 19 تا 70 سال است. افراد مجرد 173 نفر، متأهل 315 نفر و بدون همسر 12 نفرند. قومیت پاسخگویان شامل 226 نفر کرد، 159 نفر لر، 97 نفر لک، 12 نفر عرب و 6 نفر فارس بوده است. ازنظر شغلی 232 نفر از پاسخگویان خانهدار، 84 نفر دانشجو، 66 نفر شاغل در بخش غیردولتی و 118 نفر شاغل در بخش دولتی بودهاند. همچنین ازنظر تحصیلی تعداد 9 نفر بیسواد، 21 نفر دارای تحصیلات ابتدایی، 32 نفر تحصیلات راهنمایی تا سیکل، 114 نفر دیپلم، 50 نفر کاردانی، 211 نفر کارشناسی، 56 نفر کارشناسیارشد و دکترای عمومی و 7 نفر دکترای تخصصیاند.
از مجموع 500 پاسخگو، برحسب مکان فعالیت ورزشی، 175 نفر در خانه، 95 نفر در پارک و فضای سبز شهری، 160 نفر کوه و طبیعت و 96 نفر در سالنها و باشگاههای ورزشی فعالیت میکنند. میانگین مشارکت ورزشی زنان استان ایلام 125 دقیقه در هفته و دامنۀ آن برای افراد ورزشکار بین 10 تا 600 دقیقه نوسان داشته است.
زنان استان ایلام بهترتیب در فعالیتهای بدنی و رشتههای ورزشی پیادهروی 310 نفر، نرمش و حرکات کششی در منزل 123 نفر، کوهنوردی 95 نفر، آمادگی جسمانی (ایروبیک و فیتنس و...) 62 نفر، شنا 43 نفر، والیبال 32 نفر، بدمینتون 19 نفر، ورزش با تردمیل 17 نفر، فوتسال با 12 نفر و یوگا با 10 نفر مشارکت ورزشی دارند. نتایج نشاندهندۀ مشارکت بیشتر زنان در فعالیتهای ورزش همگانی و کمهزینهتر است.
با تقسیمبندی انواع ورزش و برحسب میزان مشارکت ورزشی زنان، نتایج ذکرشده در جدول 2 حاصل شد.
همان گونه که نتایج نشان میدهند 2/49 درصد از زنان (تقریباً نزدیک به نیمیاز از زنان) یا ورزش نمیکنند یا بهصورت نامنظم و تفریحی ورزش میکنند. 17 درصد از آنها با هدف سلامتی و بین 61 تا 120 دقیقه در هفته معادل تقریباً دو جلسه در هفته فعالیت ورزشی میکنند و 8/33 درصد (معادل تقریباً یک سوم نمونۀ آماری) نیز بهصورت منظم یا حرفهای مشارکت ورزشی دارند.
جدول 2- میزان مشارکت ورزشی برحسب نوع و هدف از ورزش
ردیف |
میزان مشارکت ورزشی انواع ورزش برمبنای هدف |
فراوانی |
درصد |
درصد تجمعی |
1 |
نداشتن مشارکت ورزشی (کمتر از 10 دقیقه در هفته) |
130 |
26 |
26 |
2 |
فعالیت بدنی خیلی کم و نامنظم (30 دقیقه و کمتر) |
40 |
8 |
34 |
3 |
ورزش تفریحی (31 تا 60 دقیقه، یک جلسه در هفته) |
76 |
2/15 |
2/49 |
4 |
ورزش سلامتمحور (61 تا 120 دقیقه، دو جلسه در هفته) |
85 |
17 |
2/66 |
5 |
ورزش منظم (121 تا 240 دقیقه، 3 تا 4 جلسه در هفته) |
94 |
8/18 |
85 |
6 |
ورزش حرفهای (241 دقیقه و بیشتر، بیش از 4 جلسه در هفته) |
75 |
15 |
100 |
با توجه به ضریب اتا (132/0=r) بین محل سکونت و مشارکت ورزشی زنان، رابطۀ خیلی ضعیف و معناداری وجود دارد. میانگین مشارکت ورزشی زنان در مناطق شهری 138 دقیقه و زنان روستایی 97 دقیقه در هفته است و این تفاوت ازلحاظ آماری معنادار است؛ درواقع، زنان شهری نسبت به زنان روستایی میزان مشارکت ورزشی بالاتری دارند. همچنین برای بررسی رابطۀ بین محل سکونت (شهری و روستاییبودن) و نوع ورزش بین زنان از آزمون v کرامر استفاده شد. ضریب v کرامر به مقدار 19/0 و سطح معناداری (000/0= sig) نشاندهندۀ رابطۀ معنادار این دو متغیر است. همچنین نتایج جدول تقاطعی 3، نشان میدهند میزان نداشتن مشارکت ورزشی بین زنان روستایی (5/27 درصد) اندکی بیشتر از زنان شهری (9/25درصد) است. دربارۀ انواع ورزش، در ورزش همگانی میزان مشارکت زنان روستایی (8/63 درصد) بیشتر از زنان شهری (50 درصد) است. در حالی که در ورزش سازمانیافته، مشارکت زنان شهری (1/24 درصد) بیشتر از زنان روستایی (8/8 درصد) است.
جدول 3- جدول تقاطعی محل سکونت و نوع ورزش
|
نداشتن مشارکت ورزشی |
ورزش همگانی |
ورزش سازمانیافته |
جمع |
شهر |
88 (9/25) |
170 (50) |
82 (1/24) |
340 (100) |
روستا |
44 (5/27) |
102 (8/63) |
14 (8/8) |
160 (100) |
جمع |
132 (4/26) |
272 (4/54) |
96 (2/19) |
500 (100) |
نتایج تحلیلی
برای آزمون فرضیههای پژوهش با توجه به سطح سنجش متغیرها و نوع فرضیه (رابطه یا تأثیر) از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون تکمتغیره استفاده شد. پیشفرض اساسی در استفاده از رگرسیون خطی ساده شاخص دوربین واتسون است که نشاندهندۀ مستقلبودن باقیماندههای همجوار است و آزمون سنجش استقلال و تصادفیبودن دادههاست. با توجه به اینکه در همۀ موارد، مقادیر بهدستآمده از شاخص دوربین واتسون بین 5/1 تا 5/2 بوده است، در حدی پذیرفتنی قرار دارد.
فرضیۀ اول: به نظر میرسد میزان تصویر بدن بر مدیریت بدن زنان تأثیر دارد.
جدول 4 ضریب همبستگی بین تصویر بدنو مدیریت بدن زنان را نشان میدهد. ضریب همبستگی بین این دو متغیر برابر با 553/0 = R است که در سطح (000/0P=) معنیدار است. رقم مثبت بیانکنندۀ وجود رابطۀ مستقیم بین این دو متغیر است؛ یعنی هرچقدر تصویر بدن زنان بیشتر مبتنی بر نظارت و شرم از بدن باشد، مدیریت بدن آنها بیشتر خواهد بود؛ بنابراین، فرضیۀ پژوهش مبنی بر وجود رابطۀ معنادار بین دو متغیر پذیرفته شد. ضریب تعیین برابر با (306/0= R2) است؛ به عبارت دیگر، حدود 31 درصد از تغییرات مدیریت بدن زنان براساس تصویر بدنآنها تبیین میشود.
جدول 4- ضریب رگرسیونی تصویر بدن بر مدیریت بدن زنان
متغیر مستقل |
B |
خطای استاندارد |
Beta |
t |
سطح معناداری (Sig) |
تصویر بدن |
406/0 |
27/0 |
553/0 |
829/14 |
000/0 |
(مقدار ثابت) Constant |
501/0 |
090/0 |
.......... |
567/5 |
000/0 |
01/2Durbin Watson= 000/0Sig= 899/219F= 306/0R2= 553/0 R=
تصویر بدن(406/0)+ 501/0 = مدیریت بدن
با توجه به این معادلۀ رگرسیونی، در صورت کنترل متغیر تصویر بدن، نمرۀ مدیریت بدن زنان 501/0 است. همچنین به ازای یک واحد افزایش در تصویر بدن406/0 واحد افزایش در مدیریت بدن زنان به وجود میآید.
فرضیۀ دوم: به نظر میرسد میزان تصویر بدن بر مشارکت ورزشی زنان تأثیر دارد.
برای آزمون این فرضیه ابتدا رابطۀ ابعاد آن شامل نظارت بدن و شرم از بدن با مشارکت ورزشی زنان سنجیده شده است؛ سپس با استفاده از رگرسیون تکمتغیره اثر متغیر تصویر بدن بر مشارکت ورزشی زنان آزمون شده است.
- ضریب همبستگی بهدستآمده (61/0=r) بین دو متغیر نظارت بدن و مشارکت ورزشی زنان رابطۀ مثبت، متوسط به بالا و معناداری را نشان میدهد؛ یعنی هرچه نظارت بدن زنان بیشتر باشد، مشارکت ورزشی افزایش مییابد.
- ضریب همبستگی پیرسون (629/0=r) بین شرم از بدن و مشارکت ورزشی زنان، رابطۀ مثبت، متوسط به بالا و معناداری را نشان میدهد؛ بهطوری که هرچه شرم از بدن افزایش یابد بر میزان مشارکت ورزشی آنها افزوده میشود.
- جدول 5 ضریب رگرسیونی تصویر بدن و مشارکت ورزشی زنان را نشان میدهد. ضریب همبستگی بین این دو متغیر (644/0 = R) است و سطح معنیداری بسیار بالایی (000/0P=) دارد و از آنجا که این رقم مثبت است، وجود رابطۀ مستقیم بین این دو متغیر را نشان میدهد؛ یعنی هرچه میزان نظارت بدن و شرم از بدن بالا میرود، مشارکت ورزشی زنان افزایش مییابد؛ بنابراین، فرضیۀ دوم مبنی بر وجود رابطۀ مثبت بین دو متغیر پذیرفته میشود. با توجه به مقدار ضریب تعیین 414/0 R2=، حدود 41 درصد از تغییرات مشارکت ورزشی زنان توسط تصویر بدن تبیینشدنی است.
جدول 5- ضریب رگرسیونی تصویر بدن و مشارکت ورزشی زنان
متغیر مستقل |
B |
خطای استاندارد |
Beta |
t |
سطح معنیداری |
تصویر بدن |
432/1 |
076/0 |
644/0 |
648/8- |
000/0 |
مقدار ثابت (Constant) |
169/2- |
251/0 |
------ |
776/18 |
000/0 |
88/1Durbin Watson= 000/0 Sig= 526/352 F= 414/0 R2= 644/0 R=
میتوان معادلۀ رگرسیونی زیر را برای پیشبینی میزان مشارکت ورزشی زنان برحسب نوع تصویر بدن تنظیم کرد: تصویر بدن (432/1)+169/2- = مشارکت ورزشی زنان
این معادله نشان میدهد در صورت کنترل متغیر تصویر بدن، نمرۀ مشارکت ورزشی زنان 169/2- است. همچنین به ازای یک واحد افزایش در تصویر بدن، 432/1 واحد در مشارکت ورزشی زنان افزایش به وجود میآید.
فرضیۀ سوم: به نظر میرسد مدیریت بدن بر مشارکت ورزشی زنان تأثیر دارد.
این فرضیه مدعی تأثیر مدیریت بدن بر مشارکت ورزشی زنان و نیز رابطۀ سه بعد مدیریت بدن شامل (گرایش به تناسب اندام، استفاده از لوازم آرایشی و بهداشتی و نگرش به جراحی زیبایی) با مشارکت ورزشی زنان است.
- ضریب همبستگی بهدستآمده (569/0=r) بین دو متغیر گرایش به تناسب اندام و مشارکت ورزشی زنان رابطۀ مثبت، متوسط به بالا و معناداری را نشان میدهد؛ یعنی هرچه گرایش به تناسب اندام زنان بیشتر باشد، مشارکت ورزشی آنها افزایش مییابد.
- با توجه به ضریب همبستگی پیرسون (319/0=r) بین استفاده از لوازم آرایشی و بهداشتی و مشارکت ورزشی زنان، رابطۀ مثبت، متوسط به پایین و معناداری وجود دارد؛ بهطوری که زنانی که بیشتر از لوازم آرایشی و بهداشتی استفاده میکنند، میزان مشارکت ورزشیشان بیشتر است.
- ضریب همبستگی پیرسون (214/0- =r) بین نگرش به جراحی زیبایی و مشارکت ورزشی زنان بیانکنندۀ رابطۀ منفی، ضعیف و معنادار بین این دو متغیر است. بدین ترتیب انتظار داریم با افزایش نگرش مثبت به جراحی زیبایی زنان، مشارکت ورزشی آنان کاهش پیدا کند.
- نتایج ضریب همبستگی بین ابعاد مدیریت بدن و مشارکت ورزشی نشان میدهند بهترتیب گرایش به تناسب اندام، استفاده از لوازم آرایشی و بهداشتی و نگرش به جراحی زیبایی بیشترین رابطه را با مشارکت ورزشی زنان دارند. همچنین دو متغیر گرایش به تناسب اندام و استفاده از لوازم آرایشی و بهداشتی با مشارکت ورزشی رابطۀ مثبت دارند. در حالی که رابطۀ نگرش به جراحی زیبایی و مشارکت ورزشی منفی است.
- جدول 6 ضریب رگرسیونی مدیریت بدن و مشارکت ورزشی زنان را نشان میدهد. ضریب همبستگی بین این دو متغیر (252/0 = R) است و سطح معنیداری بسیار بالایی (000/0P=) دارد. از آنجا که این رقم مثبت است، بیانکنندۀ وجود رابطۀ مستقیم بین این دو متغیر است؛ یعنی هرچه مدیریت بدن بیشتر باشد، مشارکت ورزشی زنان نیز افزایش مییابد؛ بنابراین، فرضیۀ سوم مبنی بر وجود رابطۀ مثبت بین دو متغیر پذیرفته میشود. با توجه به مقدار ضریب تعیین 064/0 R2=، حدود 6 درصد از تغییرات مشارکت ورزشی زنان توسط مدیریت بدن تبیینشدنی است.
جدول 6- ضریب رگرسیونی مدیریت بدن و مشارکت ورزشی زنان
متغیر مستقل |
B |
خطای استاندارد |
Beta |
t |
سطح معنیداری |
مدیریت بدن |
83/0 |
143/0 |
252/0 |
818/5 |
000/0 |
مقدار ثابت (Constant) |
134/1 |
230/0 |
------ |
922/4 |
000/0 |
98/1 Durbin Watson= 000/0 Sig= 854/33 F= 064/0 R2= 252/0 R=
میتوان معادلۀ رگرسیونی زیر را برای پیشبینی میزان مشارکت ورزشی زنان برحسب مدیریت بدن تنظیم کرد: تصویر بدن (83/0)+134/1 = مشارکت ورزشی زنان
این معادله نشان میدهد در صورت کنترل متغیر مدیریت بدن، نمرۀ مشارکت ورزشی زنان 134/1 است. همچنین به ازای یک واحد افزایش در مدیریت بدن، 83/0 واحد در مشارکت ورزشی زنان افزایش به وجود میآید. نکتۀ مهم در شاخص تجمیعی مدیریت بدن این است که بهدلیل همجهتنبودن ابعاد تشکیلدهندۀ این متغیر اثر یکدیگر را خنثی کردهاند و بخشی از واقعیت رابطۀ بین متغیرها تبیین نشده است. با وجود این، استفاده از یک شاخص تجمیعی برای مدیریت بدن، در حالی که هرکدام از ابعاد آن رابطهای متفاوت و منحصربهفرد با مشارکت ورزشی زنان دارند، منطقی به نظر نمیرسد. در ادامه و در آزمون الگوی پژوهش با استفاده از الگوی جایگزین به جای الگوی تحلیلی پژوهش، این ابهام برطرف و شرح داده میشود.
آزمون الگوی تجربی پژوهش
در الگوی تحلیلی پژوهش، ابعاد مدیریت بدن برخلاف مبانی نظری رابطهای همجهت با مشارکت ورزشی نداشتند و در صورت برآورد مدیریت بدن بهمنزلۀ یک شاخص تجمیعی، تأثیر هرکدام از این ابعاد و واقعیت رابطۀ بین آنها با مشارکت ورزشی زنان نادیده گرفته میشود؛ بنابراین، این ابعاد سهگانه به شکل مجزا وارد الگوی پژوهش شدند. تصویر بدن بهطور مستقیم (با ضریب بتای 34/0) و غیرمستقیم از سه مسیر (با ضریب بتای 33/0) و در مجموع با ضریب تأثیر 67/0 بیشترین تأثیر را بر مشارکت ورزشی زنان دارد. از بین سه بعد مدیریت بدن، متغیر گرایش به تناسب اندام با ضریب بتای 45/0 و متغیر نگرش به جراحی زیبایی با ضریب بتای 12/0- و با توجه به سطح معناداری (000/0P=) بر مشارکت ورزشی زنان تأثیر دارند و ضریب بتای متغیر استفاده از لوازم آرایشی و بهداشتی بر مشارکت ورزشی با توجه به مقدار (388/0P=) معنادار نیست؛ درواقع، از بین ابعاد مدیریت بدن، گرایش به تناسب اندام تأثیر متوسط و مثبتی بر مشارکت ورزشی زنان دارد. در حالی که متغیر نگرش به جراحی زیبایی تأثیر معکوس و ضعیفی بر مشارکت ورزشی زنان دارد. همچنین متغیر استفاده از لوازم آرایشی و بهداشتی هیچ تأثیر معناداری بر مشارکت ورزشی زنان ندارد. همچنین R2مقدار مجذور همبستگی چندگانه 56/0 درصد است که نشان میدهد دو متغیر تصویر بدن و مدیریت بدن و ابعاد آنها تا 56/0 درصد از واریانس متغیر مشارکت ورزشی زنان را تبیین میکنند.
شکل 2- الگوی تجربی پژوهش
پس از آزمون فرضیهها، الگوی پیشنهادی پژوهش با استفاده از نرمافزار Amos 21 بررسی شد که با توجه به معیارهای تناسب و برازش الگو که در جدول 7 ارائه شده است، کیفیت لازم برای تبیین مشارکت ورزشی زنان را دارد؛ البته مقدار خی دو در سطح (000/0=P value) معنادار شد و با توجه به اینکه خی دو از حجم نمونه تأثیر میگیرد، به سایر شاخصها توجه شد. همان طور که ملاحظه میشود بیشتر شاخصها با توجه به حد پذیرفتنی آنها، برازش الگو را تأیید میکنند. از مجموع 9 شاخص ارائهشده، 7 شاخص اول برازش بسیار مطلوب را نشان میدهند و دو شاخص کای اسکوار هنجارشده و ریشۀ میانگین مربعات خطای برآورد نیز فاصلۀ بسیار کمی با محدودۀ پذیرفتنی دارند؛ بنابراین، در مجموع الگوی پژوهش برازش خوبی دارد.
جدول 7- شاخصهای برازش
ردیف |
شاخصهای برازش |
مقدار |
حد پذیرفتنی |
1 |
GFI شاخص نیکویی برازش |
93/0 |
بالاتر از 90/0 |
2 |
AGFI شاخص نیکویی اصلاحشده |
91/0 |
بالاتر از 90/0 |
3 |
TLI شاخص توکر لویس |
91/0 |
بالاتر از 90/0 |
4 |
NFI شاخص برازش هنجارشده یا بنتلر بونت |
92/0 |
بالاتر از 90/0 |
5 |
CFI شاخص برازش تطبیقی |
92/0 |
بالاتر از 90/0 |
6 |
RFI شاخص برازش نسبی |
90/0 |
بالاتر از 90/0 |
7 |
IFI شاخص برازش افزایشی |
93/0 |
بالاتر از 90/0 |
8 |
CMIN/DF کای اسکوار هنجارشده |
1/5 |
بین 1 تا 5 |
9 |
RMSEA ریشۀ میانگین مربعات خطای برآورد |
083/0 |
کمتر از 08/0 |
نتیجه
یافتههای پژوهش نشان میدهند سه چهارم (74 درصد) از زنان ایلامیبه طور میانگین از 10 تا 600 دقیقه در هفته ورزش میکنند و تنها 8/33 درصد از آنها بهطور منظم و حرفهای مشارکت ورزشی دارند و بیشتر آنها (2/40 درصد) به شکل نامنظم یا تفریحی و به قصد سلامتی بین 10 تا 120 دقیقه در هفته مشارکت ورزشی دارند.
درپیشگرفتن رهیافت جامعهشناختی در تحلیل مشارکت ورزشی زنان، این امکان را فراهم کرد که مشارکت ورزشی زنان نوعی فعالیت جمعی در نظر گرفته شود که ورای روانشناسی فرد است؛ بهطوری که این فعالیت جمعی در هنجارها، ارزشها، اعمال گروهی و طبقات اجتماعی ریشه دارد و ازطریق آنها نیز ممکن است محدود شود. بهطور کلی و از دیدگاههای مختلف نظری، عوامل متفاوت و متعددی بر مشارکت ورزشی زنان تأثیر میگذارد. این پژوهش ضمن بررسی برخی دیدگاههای نظری دربارۀ مشارکت ورزشی زنان شامل ورزش سازمانیافته و همگانی، درصدد استخراج الگویی بوده است که ضمن دارابودن پشتوانۀ نظری و تجربی، با شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعۀ مطالعهشده همخوانی و قدرت تبیین کافی داشته باشد.
میانگین مشارکت ورزشی زنان در مناطق شهری ایلام بهطور معناداری نسبت به مناطق روستایی بالاتر بود. زنان در مناطق شهری نسبت به مناطق روستایی علاوه بر بالابودن میزان مشارکت ورزشی بهصورت منظمتر و حرفهایتر ورزش میکنند و تعداد ورزشکاران سازمانیافته در شهر بیشتر است؛ البته ورزش همگانی مقبولیت بیشتری بین زنان روستایی دارد. وجود اماکن ورزشی و فضاهای سبز شهری و نیز امکانات و تجهیزات ورزشی در شهر، این امکان را به زنان میدهد تا در ورزشهای سازمانیافته فعالیت بیشتری داشته باشند. در مقابل وجود طبیعت سرسبز در روستاها، امکان فعالیت ورزشی در ورزشهای همگانی مانند پیادهروی، کوهنوردی و ورزشهای بومیو محلی و... را برای زنان روستا فراهم میکند.
این پژوهش با فرض تأثیر تصویر بدن و مدیریت بدن بر مشارکت ورزشی زنان انجام شد. نتایج این پژوهش با نظریههای فمنیستی، نظریۀ عینیت و نیز مطالعات نظری بوردیو (1391)، لیکر (2002)، فردریکسون و رابرت[22] (1997)، نول و فردریکسون (1998)، مککینلی و هاید (1996)، تیگمان و باندی (2008) و پژوهشهای تجربی معینیالدینی و صنعتخواه (1391)، تابعیان و همکاران (1392)، اسلیتر و تیگمان (2011) و فیتزسیمونز و باردون کان (2011) همخوانی دارد.
در جامعۀ امروز که زنان اهمیت زیادی به تناسب اندام و برازندگی میدهند و همواره توسط دیگران قضاوت و ارزشگذاری میشوند، توجه به قیافه و ظاهر اهمیت فزایندهای پیدا کرده است؛ درواقع، زیبایی ظاهر خصیصهای است که بهرهمندی از آن امتیاز بزرگی محسوب میشود. بر پایۀ نظریۀ عینیت زنان با مدیریت بدن و ورزش به نظارت بدن و شرم بدن ناشی از تطابقنداشتن با معیارهای فرهنگی بدن مطلوب، واکنش نشان میدهند؛ درواقع، برآوردن هنجارهای موردانتظار جامعه دربارۀ زیبایی و ظاهر برازنده موجب توجه فزایندۀ زنان به بدن میشود؛ البته نحوۀ توجه و پرداختن به بدن در فرهنگهای مختلف، متناسب با ارزشهای موردقبول متفاوت است.
ذکر یک نکتۀ اساسی دربارۀ مدیریت بدن و ابعاد آن مهم است. براساس دیدگاههای نظری زنان در نتیجۀ احساس شرمندگی ناشی از تطابقنداشتن با استانداردهای فرهنگی بدن، برای جبران و تعدیل این احساس، یکی از راهکارهای موجود شامل گرایش به تناسب اندام، استفاده از لوازم آرایشی بهداشتی و جراحیهای زیبایی را انتخاب میکنند. نتایج پژوهش تا حدودی متفاوت با دیدگاههای نظری در این زمینه است. با توجه به بافت اجتماعی و فرهنگی استان ایلام نتایج نشان دادند زنان استان ایلام برای جبران احساس شرمندگی ناشی از تطابقنداشتن با استانداردهای فرهنگی بدن، گزینههای گرایش به تناسب اندام و استفاده از لوازم آرایشی بهداشتی را انتخاب میکنند، در حالی که نگرش مثبتی به جراحیهای زیبایی ندارند. همچنان که در الگوی شمارۀ 2 ملاحظه شد، رابطۀ تصویر بدن با گرایش به تناسب اندام و استفاده از لوازم آرایشی و بهداشتی رابطهای مستقیم و مثبت است. در حالی که رابطۀ تصویر بدن با نگرش به جراحی زیبایی رابطهای معکوس است. علاوه بر این ابعاد مختلف مدیریت بدن بهطور یکسان بر مشارکت ورزشی زنان تأثیر نمیگذارند. گرایش به تناسب اندام ضریب تأثیر مثبت و نگرش به جراحی زیبایی ضریب تأثیر منفی دارد و استفاده از لوازم آرایشی و بهداشتی تأثیر معنادار بر مشارکت ورزشی زنان ندارد. نتایج پژوهش نشان دادند دیدگاه پژوهشگران در استفادهنکردن از یک شاخص تجمیعی برای متغیر مدیریت بدن و استفاده از یک الگوی جایگزین (الگوی برونداد) برای الگوی تحلیلی پژوهش قدرت تبیینی بیشتری دارد. از آنجا که ابعاد مدیریت بدن در این پژوهش همجهت نیستند، در صورت تجمیع اثر یکدیگر را خنثی میکنند و بخشی از واقعیت رابطۀ بین دو متغیر پنهان میماند؛ بنابراین، با ارائۀ یک الگوی جایگزین، اثر ابعاد متغیر مدیریت بدن بهطور جداگانه بر مشارکت ورزشی سنجیده شد و این ضعف برطرف و واقعیت رابطۀ بین متغیرها نشان داده شد.
ذکایی (1387) معتقد است علاقه به لاغری و جستجو برای ظاهر و اندام کامل، بیش از آنکه با طرد هویت زنانه مرتبط باشد، با پذیرش آن مربوط است؛ به بیان دیگر، تلاش برای نشاندادن تمایز و نزدیکشدن به استانداردهایی که محیط هنجاری و مردانۀ جامعه از زنان انتظار دارد، ممکن است محرکی قوی در ترغیب زنان به توجه شدید به ویژگیهای بدنی خویش باشد. بهدلیل چنین دیدگاهی است که برخی زنان میانسال جامعه به ورزشهای خاص یا جراحیهای زیبایی روی میآورند و دغدغههای مشابه با دختران جوان پیدا میکنند. نتایج این پژوهش ضمن تأیید دیدگاههای نظری و پیشینۀ پژوهش دربارۀ رابطۀ بین تصویر بدن و مدیریت بدن با مشارکت ورزشی، الگوی تا حدی متفاوت را ارائه میدهند؛ زیرا در الگوی تحلیلی پژوهش حاضر تصویر بدن علاوه بر تأثیرگذاری مستقیم بر مشارکت ورزشی ازطریق مدیریت بدن بر مشارکت ورزشی تأثیر میگذاشت؛ اما در جامعۀ آماری آن بهدلیل تفاوت در ارزشهای فرهنگی استان ایلام با ارزشهای فرهنگی جوامع غربی، زنان از بین گزینههای مختلف در نتیجۀ تصور از خود (تصویر بدن)، براساس هنجارهای پذیرفتهشده و موردانتظار به ابعاد خاصی از مدیریت بدن (شامل تناسب اندام و استفاده از لوازم آرایشی و بهداشتی) توجه میکنند. در حالی که جراحی زیبایی بهمنزلۀ بعد سوم مدیریت بدن در تقابل با مشارکت ورزشی مطرح میشود؛ بدین معنا که زنان در نتیجۀ شرم از بدن، از بین جراحی زیبایی و مشارکت ورزشی انتخاب میکنند و درنتیجه، گزینۀ موردقبول بیشتر افراد جامعه مشارکت ورزشی است؛ بهطوری که برخلاف الگوی اولیۀ پژوهش رابطهای منفی بین تصویر بدن و نگرش به جراحی زیبایی و مشارکت ورزشی زنان وجود دارد.
[1]Lopez & Garate
[2]آمار ذکر شده از طریق اطلاعات بهدستآمده از سازمان پزشکی ورزشی محاسبه شده است.
[3]Slater & Tiggemann
[4] Fitzsimmons & Bardone-Cone
[5] Social Constraction
[6] Embodiment of Class
[7] Feed back
[8] Slimness
[9] Self-Objectify
[10] Mcinley& Hyde
[11] Objectified Body Consciousness
[12] Kim & Cortney
[13]Noll & Fredrickson
[14]با توجه به مبانی نظری پژوهش (نظریۀ عینیت) نوع خاصی از تصویر بدن به معنای آگاهی از بدن شیءانگاشته در این پژوهش مدنظر است.
[15]ابعاد مدیریت بدن تأثیر یکسانی بر مشارکت ورزشی ندارند و این مسئله در بخش یافتههای پژوهش بهتفصیل شرح داده شده است؛ اما با توجه به اینکه متغیر مذکور یک شاخص تجمعی از ورزشکردن، رژیمهای غذایی، دستکاری پزشکی و استفاده از لوازم آرایشی و بهداشتی است، بهصورت پیشفرض به همین شکل سنجیده میشود و در ادامه برای بررسی دقیقتر نتایج مربوط به هر بعد به شکل جداگانه تفسیر میشود.
[16]Rees & Sabia
[17] Pfeiffer et al.
[18]Pastor et al.
[19] More & Chudley
[20] Lindstrom et al.
[21] Jonrs & Moore
[22] Fredrickson & Roberts