Document Type : Research Paper
Authors
1 National Population Studies and Comprehensive Management Institute, Iran
2 MA in Demography, Sociology Department, Faculty of Social science, Islamic Azad University, Central Tehran Branch.
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه و بیان مسئله
در جوامع امروزی مشارکت زنان در فعالیتهای اقتصادی اهمیت بسزایی دارد. زنان در بسیاری از بخشهای اداری و صنعتی کشورها به کار گرفته شدهاند و فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی انجام میدهند؛ تا جایی که در مباحث توسعه، مشارکت زنان و چگونگی ایفای نقش آنان در ساختار اقتصادی، از شاخصهای نوسازی و توسعۀ اقتصادی قلمداد شده است و از آن بهمنزلۀ الزام اقتصادی - اجتماعی پیشرفت جوامع یاد میشود.
با این حال چنانچه تقسیم نقشهای جنسیتی بهگونهای باشد که مسئولیت امور خانه و فرزندان را بر عهدۀ زنان بگذارد، زنان در تطبیق کارهای مزدی و نقشهای درون خانه با مشکلات فراوانی روبهرو خواهند شد. این مشکلات ممکن است هم سبب ترک شغل (دعایی و همکاران، 1391: 78) پس از ازدواج و فرزندآوری و هم کاهش انگیزۀ سایر زنان از ورود به عرصۀ اقتصادی - اجتماعی شوند. تعاملات فردی - خانوادگی و اجتماعی، حتی اگر بر وضعیت شغلی زنان شاغل اثری نگذارند، دستخوش تغییراتی میشوند. علاوه بر موارد ذکرشده تقسیم نقش جنسیتی ممکن است نیتها و رفتارهای باروری زنان شاغل را تغییر دهد (Torr & Short, 2004; Miettinen et al., 2011).
مباحث نظری و تجربی متعددی نشان میدهند در شرایطی که زنان خواهان بهرهبردن از فرصتهای اقتصادی و آموزشی بیشترند، اگر سیستمهای حمایتی مراقبت از کودک یا سایر سیستمها مانند کار نیمهوقت و ساعات کاری انعطافپذیر برای مادران شاغل در دسترس نباشند یا تغییری در نقشهای جنسیتی در زندگی خانوادگی ایجاد نشود، با کاهش تعداد فرزندان روبهرو خواهیم شد (McGinnity & Russell, 2008: 13).
جامعه طی پنج دهۀ اخیر تغییرات جمعیتی - اجتماعی چشمگیری را تجربه کرده است. شواهد و آمارها تأییدکنندۀ آناند که در فاصلۀ سالهای 1345 تا 1390، متوسط سن ازدواج زنان از 4/18 به 4/23، سن ازدواج مردان از 0/25 به 7/26 رسیده و دسترسی زنان به تحصیلات دانشگاهی به 64 درصد در سال 1394 افزایش یافته است (عباسیشوازی و همکاران 1396 به نقل از مؤسسۀ پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی، 1395)، در همین دورۀ زمانی، میزان باروری کل از 7/7 به 8/1 فرزند کاهش یافته است (عباسیشوازی و حسینیچاووشی، 1392).
علاوه بر آن میزان مشارکت زنان در نیروی کار از میزان 4/16 درصد در سال 1384 با روند کاهشی به 6/12 درصد در سال 1390 و سپس با افزایش تدریجی به 9/14 در سال 1394 رسیده است. اگرچه میزان مشارکت نیروی کار زنان در کشور با متوسط جهانی (متوسط 52 درصد) فاصلۀ چشمگیر دارد، طی سه دهه ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور شاهد افزایش اندکی در مشارکت زنان در عرصههای اقتصادی بوده است (کارگرشورکی و محمدی، 1396). روند رو به افزایش تحصیلات زنان تمایل آنها برای ورود به بازار کار را افزایش داده است؛ بنابراین، احتمال تغییر روندهای اشتغال زنان در آینده بسیار زیاد است.
با وجود تغییرات جمعیتی و اجتماعی اتفاقافتاده در ایران، نقش خانهداری و نگهداری از فرزندان، مسئولیت اصلی زنان به شمار میرود و هنگامی که آنها زمانی را به کار کردن در بیرون از منزل اختصاص میدهند، عمدۀ کارهای درون منزل را نیز انجام میدهند (ربانیخوراسگانی و همکاران، 1392: 33؛ رازقینصرآباد و همکاران، 1394). به همین دلیل انتظار میرود هنگام تطبیق کار با نقشهای درون خانه با مشکلات فراوانی روبهرو شوند؛ با این حال مشکلات در سازگاری کارهای درون خانه و بیرون از منزل برای مادران شاغل دارای فرزند خردسال زیاد است؛ زیرا کودکان خردسال به مراقبت و حمایت بیشتری بهویژه ازسوی مادران نیاز دارند و این گروه از مادران تعارض بیشتری را تجربه کنند (رازقینصرآباد و همکاران، 1394). مشکلات مادران شاغل دارای فرزند خردسال در جامعۀ ایران کمتر شناخته شدهاند. این گروه از افراد بهطور عمده در سنین باروری و در دهۀ دوم یا سوم زندگیاند؛ بنابراین، تجارب آنها از انجام نقشهای چندگانه بر تصمیمات شغلی یا باروری آنها تأثیر میگذارد.
مشارکت اقتصادی پایین زنان در ایران، مسئلهای اساسی و مهم است که با اهداف توسعهمحور جامعه همخوانی ندارد و این تصور را ایجاد میکند که اشتغال زنان، در موضوع کاهش باروری، تأثیری نداشته یا تأثیر آن کم بوده است؛ با این حال تحقق اهداف سیاستهای جمعیتی و ارتقای سطح باروری مستلزم مجموعه اقداماتی است که همۀ افراد درگیر در فرایند باروری را در بر بگیرد. مطالعات اخیر دربارۀ بیفرزندی، تکفرزندی و تأخیر در فرزندآوری نشان میدهند افراد با تحصیلات عالی و زنان شاغل بیش از دیگران از این الگوهای باروری تا رسیدن به سازگاری بین نقشها پیروی میکنند (رازقینصرآباد و همکاران، 1394؛ سعادتی و همکاران، 1394؛ Razeghi Nasrabad, 2018 Razeghi Nasrabad et al., 2019). همچنین با توجه به تأثیری که این گروه از زنان از جهت روشهای تنظیم باروری و الگوهای تشکیل خانواده بر سایر گروههای اجتماعی دارند، قادرند رفتار باروری خود را به سایر اقشار اجتماعی تسری بخشند (Razeghi Nasrabad et al., 2019). علاوه بر آن روند رو به افزایش تحصیلات زنان و تمایل آنها برای ورود به بازار کار، روندهای اشتغال زنان را در آینده تغییر میدهد. نتایج پژوهش از چند جنبه مفیدند؛ سیاستهای کلی جمعیت هم بر ارتقای سطح باروری و هم بر کیفیت خانوادهها تأکید کردهاند. در سیاستهای حمایت از خانوادۀ ابلاغی مقام معظم رهبری در سال 1395 نیز بر نشاط و سلامت خانواده تأکید زیادی شده است؛ بنابراین، بررسی و شناخت مسائل زنان شاغل میتواند دستور کاری برای سیاستگذاران حوزۀ خانواده و جمعیت باشد. در حال حاضر مشارکت در فعالیتهای اقتصادی در جوامع امروزی اهمیت بسزایی دارد. شناخت عوامل اثرگذار بر اشتغال زنان، اهمیت اساسی در توسعۀ اقتصادی - اجتماعی کشورها دارد. در سالهای اخیر پژوهشهایی در زمینۀ تعارض کار و خانواده انجام شدهاند؛ با این حال کمتر دربارۀ تجربۀ مادران شاغل دارای فرزند خردسال مطالعه شده است؛ بنابراین، در این مطالعه تلاش میشود یکی از چالشهای اساسی زنان شاغل یعنی ترکیب نقشهای مادری با نقشهای بیرون از منزل بررسی شود. این پژوهش با هدف شناسایی تجربۀ مادران شاغل دارای فرزند زیر 10 سال از انجام نقشهای چندگانه انجام شده و بهدنبال پاسخگویی به این سؤالات است: مادران شاغل چه تفسیری از انجام هر دو نقش داخل و بیرون از منزل دارند و با چه مسائلی روبهرو هستند؟ آیا این مشکلات بیشتر در محیط خانه و در رابطه با همسر و فرزندان رخ میدهند یا در محیط اجتماع نیز پیش میآیند؟ آنها در ترکیب کار و فرزندآوری از چه راهبردهایی استفاده میکنند؟
مبانی نظری
نظریۀ اعتلا و تکثر نقش، بر جنبههای مثبت اشتغال زنان و اثراتی تأکید میکند که این اشتغال بر جایگاه زنان و احساس رضایتمندی آنها از حضور در جامعه دارد. در مقابل رویکردهای مربوط به تعارض نقش، بر مسائل و مشکلاتی تأکید دارند که زنان در انجام نقشهای متعدد با آنها روبهرو هستند. با توجه به تمرکز مقاله بر مسائل و مشکلات زنان، مباحث مربوط به جنبههای مثبت اشتغال زنان از آن حذف شدهاند.
تعارض نقش بهروشنی توضیح میدهد که حوزههای مختلف زندگی اجتماعی نظیر کار و خانواده چگونه تقاضاهای نقشی متعددی از هر فرد را مطرح میکنند. این جریان درنهایت ممکن است سبب ایجاد تعارض در زندگی انسان شود (گروسی و آدینهزاد، 1389). مطابق نظر مرتون (1957 به نقل از نبوی و شهریاری، 1390)،تعارض نقشها دراساس در ساختار اجتماعی ریشه دارد. او ویژگی اصلی ساختار اجتماعی جامعه را در این خصوصیت میبیند که هر موقعیت اجتماعی نه با یک نقش واحد بلکه با سلسلهای از نقشهای بههمپیوستۀ لازم و ملزوم یکدیگر، شناخته میشود. بدین ترتیب، هرگاه شخصی موقعیتی را اشغال کند با یک انتظار واحد روبهرو نیست؛ بلکه همزمان با انتظارات متعددی روبهروست و غالباً برای افراد دشوار است که بهطور همزمان جوابگوی الزامات متعدد باشند (روشبلاو اسپنله، 1372). در همین چارچوب فرض بر این است که فرزندآوری در تضاد با فعالیت اقتصادی زنان است و افزودهشدن تعداد فرزندان سبب افزایش فشار و تعارض میشود که برخی جامعهشناسان از آن بهمنزلۀ فرضیۀ ناسازگاری نقش مادری یا تعارض کار - خانواده نام میبرند (Edwards, 2002: 427).
عموماً از زنان شاغل انتظار میرود علاوه بر کارِ مزدی، به کارهای خانه و امور بچهداری نیز رسیدگی کنند. مشارکت آنان در کارِ مزدی تنها زمانی مجاز شمرده میشود که پیش از آن از عهدۀ کار خانه و بچهداری برآیند. زنان شاغل در پاسخگویی به انتظارات نقش خود بهمنزلۀ زن شاغل و انتظاراتی که از آنان بهمنزلۀ کدبانوی خانه و مادر میرود، با کشمکش و تعارضات نقش روبهرو میشوند. افزودهشدن تعداد فرزندان بر مدت زمانی که باید به کارهای خانه اختصاص یابد و تعارضات نقشی آنان میافزاید؛ درواقع، منبع اصلی و عمدة تعارضات نقشی، افزودهشدن بر تعداد فرزندان به جمع خانواده است (Weller, 1969: 265-268).
تفاوت در درجۀ تعارض کار و فرزندآوری ازسوی مادران شاغل، تفاوتها در سطح باروری جوامع مختلف را توضیح میدهد. درجۀ ناهماهنگی بین کار و فرزندآوری، پیرو تفاوتها در ماهیت شغل، تفاوتها در مسئولیتهای خانواده و تغییر در سیستمهای اجتماعی مراقبت از فرزند است. هرچه نقشهای مادری و اشتغال بیشتر ناسازگار باشند، تصمیمات زنان شاغل دربارۀ فرزندآوری را تغییر میدهند (Rindfuss & Brewester, 1996: 260).
مکدونالد پیشنهاد میکند که زنان در کشورهای صنعتی در نهادهای فردمحور نظیر آموزش و بازار کار حقوق و آزادی به دست آوردند؛ اما تغییرات در نهادهای خانوادهمحور مانند خانواده و ازدواج کندتر بوده است؛ زیرا نظام خانواده بهشدت با نهادهای محافظهکاری مثل مذهب ارتباط دارد (McDonald, 2000: 430). هاچسچیلد از این شرایط به «انقلاب از حرکت بازمانده» تعبیر میکند (Mills et al., 2008: 2). چنانچه زنان از برابری جنسیتی در نهادهای فردمحور مانند تحصیلات و مشارکت نیروی کار برخوردار باشند، اگر تغییرات در برابری جنسیتی در نهادهای خانوادهمحور بدون تغییر باقی بماند، تضاد و ناهماهنگی بین برابری جنسیتی در این دو سطح به وجود میآید و زنان شاغل نقش خود بهمنزلۀ مادر و همسر را با نقشهای دیگر در تضاد میبینند؛ درنتیجه، زنان ترجیح میدهند تعداد فرزندانی را که میخواهند، کاهش دهند یا حتی از ایفای نقش فرزندآوری دوری کنند؛ زیرا باروری وقت و نیروی زیادی از آنها میگیرد؛ بنابراین، میزان باروری پایین استمرار خواهد یافت. مگر اینکه برابری جنسیتی در نهادهای خانوادهمحور، بسیار سریعتر از آنچه در گذشته بوده است، افزایش یابد. تغییرنکردن نقشهای جنسیتی در زندگی خانوادگی در شرایطی که زنان خواهان بهرهبردن بیشتر از فرصتهای اقتصادی و آموزشیاند، سبب کاهش فرزندان واقعی میشود (McDonald et al., 2000: 430; Goldscheider et al., 2014).
گود[1] (1960: 485) مطابق با نظریۀ فشار نقش، نظام کلی نقش فرد را نظامی میداند که دربارۀ آن تقاضای بیش از حد وجود دارد؛ بهطوری که فرد قادر نیست بهطور کامل پاسخگوی همۀ خواستهها باشد. بدین ترتیب احتمال بسیاری وجود دارد که فرد با حجم زیاد و ترکیب نامنظم و تعارضآمیز الزامات نقش روبهرو شود. به همین دلیل گود بر فنونی تأکید میکند که به شخص برای سازماندهی نظام نقش و کاهش فشار ازطریق کنترل روابط اجتماعی توصیه میکنند. او به نقش حمایتی خانواده اشاره میکند و معتقد است خانواده مرکز اصلی تخصیص نقش است و نقش اساسی در کاهش فشار نقش افراد دارد. خانواده نهاد حمایتکنندۀ قوی برای مقابله با فشارهای تهدیدکنندۀ فرد است و عواطف عمیق درون خانواده ازطریق واداشتن هر فرد به تأییدکردن یا همدردیکردن با دیگران سبب کاهش فشار و در صورت نبودن عواطف نیز موجب افزایش فشار به فرد میشود.
حکیم[2] (2003: 364) با طرح مفهوم نظریۀ ترجیحات، معتقد است در یک جامعه و در یک نقطه از زمان، این امکان وجود دارد که نوعی ناهمگنی از نگرشها و ارزشها وجود داشته باشد. بهویژه زنان با تمایز میان مرکزیت کار، مرکزیت خانه و سازگاری به معنی ایجاد سازگاری بین کار و خانواده، در اولویتهای زندگی نامتجانساند. او نتیجه گرفت تعداد فرزندان زنانی که بیشتر بر خانه تمرکز دارند، دو برابر کسانی است که تمرکز را به کار میدهند و تعداد فرزندان کسانی که قادر به ایجاد تعادل بین کار و خانهاند، به کسانی که تمرکز را به خانه میدهند، نزدیک است. منابع خانواده (پولی یا غیرپولی) داشتن خانوادۀ بزرگ را تسهیل میکند. حضور اعضای خانوادۀ گسترده شامل اقوام یا بستگان نزدیک ازجمله این منابعاند.
نظریۀ دیگر در زمینۀ تعارض کار – خانواده، نظریۀ حمایت اجتماعی است. طبق نظر کوب [3] (1976) حمایت اجتماعی عاملی محافظتکننده درمقابل فشار روانی است؛ بهطوری که اثر زیادی بر سلامت و عملکرد اجتماعی دارد (به نقل از حاجبی و فریدنیا، 1388: 71). افراد خانواده، دوستان، همسایگان، همکاران، نهادهای اجتماعی و ... منابع حمایت اجتماعیاند. بر این اساس زمانی که افراد ازسوی خانواده، همکاران یا نهادهای اجتماعی کمک یا حمایتی دریافت نمیکنند، برای کاهش تعارض و مشکلات مربوط به ترکیب کار و خانه سعی میکنند بهصورت انفرادی عمل کنند. در این شرایط تأخیر در ازدواج یا فرزندآوری یا کاهش تعداد فرزندان، از سازوکارهای تعادلبخشی برای امور مربوط به داخل و بیرون از منزلاند.
حمایت اجتماعی، احساس ذهنی تعلق، پذیرش، محبوب و باارزشبودن و نیز امکان دریافت کمک در وضعیت اضطراری تعریف شده و شامل کمک و آرامشی است که کسی از رابطههای پایدار و مداوم با شخص یا گروهی انتظار دارد. حمایت اجتماعی تبادلات بینفردی میان اعضای شبکة اجتماعی است که بهصورت روابط دوسویه، غیررسمی، خودبهخودی و سودمند است و دو حیطة عملکردی (حمایت اجتماعی درکشده) و ساختاری (اندازة شبکة اجتماعی) دارد (حیدری و همکاران، 1387).
برم و همکاران[4] (1996) برمبنای نظر کوب (1976) حمایت اجتماعی را تعلق ادراکشده به شبکة ارتباط اجتماعی تعریف کردهاند (به نقل از پورمحمدرضایتجریشی و میرزمانیبافقی، 1386: 226). بعد ساختاری حمایت اجتماعی، ویژگیهای کمی و عینی حمایت و بعد عملکردی آن، ویژگیهای کیفی و ذهنی حمایت است. حمایت اجتماعی دو شکل عاطفی و ابزاری دارد؛ حمایت اجتماعی عاطفی، ایجاد نوعی رابطة صمیمی و بامحبت با افراد است و مراد از حمایت اجتماعی ابزاری ارائة خدمات، کمک در فعالیتها، دادن پول و دیگر کمکهایی است که در اختیار افراد قرار میگیرد. اعضای خانواده همواره مهمترین منبع حمایت اجتماعی ابزاری به شمار میروند.
بین سه حمایت مادی (مانند پول)، حمایت ابزاری (مانند کمک در خانهداری، مراقبت از کودک) و حمایت عاطفی (مانند سازگاری) تمایز وجود دارد (Bernardi & Klarner, 2014: 653). حمایت اجتماعی میتواند تصمیم به ازدواج و داشتن فرزند را در سالهای اول ازدواج یا در شرایطی که زن و شوهر هنوز در حال تحصیلاند یا هنوز به شغل پایداری دست نیافتهاند ولی تمایل به فرزندآوری دارند، تسهیل کند (Bühler & Fratczak, 2007: 376; Arránz Becker et al., 2010: 18). در جوامعی که نهادهای رسمی حمایت بیشتری دربارۀ مراقبت از کودک انجام میدهند، زنان دانشجو یا زنان شاغل در ترکیب کار خانه و کار بیرون با مشکلات کمتری روبهرو هستند.
پیشینۀ پژوهش
شواهد تجربی زیادی وجود دارد که تعارض کار - خانواده در مادران شاغل را نشان میدهند:
اسپنسر[5] (1984) در مطالعه روی 48 نفر از معلمان نشان داد داشتن فرزند عامل اساسی در تفاوت تجربۀ تعارض کار - خانه بین زنان مجرد و متأهل است. برای معلمان مجرد کار خانگی کمتر یک مسئله است. مادران شاغل نیز برحسب جنسیت فرزندشان، تفاوتهایی را در درک از تعارض داشتند؛ درواقع، میتوان گفت حمایت فرزندان دختر از مادران در امور خانه، به کاهش تعارض و مدیریت نقشها کمک میکند.
آنور[6] (2014) تجربۀ زیستۀ کارمندان دانشگاهی دارای دستکم یک فرزند را در غنا واکاوی کرد. براساس نتایج مطالعۀ او بیشتر مشارکتکنندگان تضادها یا فشارهای فراگیری را هنگام اجرای مسئولیتهای مربوط به نقشهای شغلی و خانوادگیشان تجربه کردهاند. مقولههای ظهوریافته از این مطالعه شامل تضاد کار - خانواده، فشارهای کاری، تقاضاهای خانوادگی، حمایت کاری و حمایت غیرکاریاند. مشارکتکنندگان اشکال گوناگونی از منابع حمایتی را درون قلمرو شغلیشان ذکر کردند که برای تعدیل تنشهای مربوط به مسئولیتهای همزمان دو نقش شغلی و خانگی به آنها کمک میکردند. حمایت غیررسمی بهویژه حمایت مدیران و همکاران، مهمترین منبع حمایت در نقش کاری و شامل هر دو نوع حمایت عاطفی و ابزاری است؛ اما بیشتر مشارکتکنندگان با هرگونه سیاستی ناآشنا بودند که در زمینۀ حمایت رسمی، هدفش کمک به کارمندان برای مدیریت تقاضاهای کار و خانواده بود. همچنین این مشارکتکنندگان از اشکال گوناگون حمایتهایی نام بردند که از منابعی بیرون از نقش کاری دریافت میکردند. بستگان درجه یک بهویژه همسر و بچههای بزرگتر، بیشترین منبع حمایتیاند. این حمایتها نیز شامل حمایتهای ابزاری و عاطفی بودند. خویشاوندان و دوستان نیز از دیگر منابع مهم حمایت ابزاری بهویژه در مراقبت از فرزنداناند.
کیرک[7] (2004) از تجربۀ مادران شاغل بهمنزلۀ قصههای محال نام برده است. او تنشها و تناقضاتی مانند توانایی، قدرت منزلت و سرکوب را بیان میکند که زنان شاغل با آنها روبهرو هستند.
رستگارخالد (1385) به این نتیجه رسید که زنان شاغل در انجام وظایف همزمان نقشهای دوگانۀ شغلی و خانوادگی بهویژه در زمینۀ امور مربوط به بچهداری تا حد زیادی احساس تعارض میکنند. ازجمله دلایل بروز این تعارض و انتخاب راههای مقابله با آن، از الگوی سنتی تقسیم کار جنسیتی تأثیر میگیرد.
مقصودی و بستان (1383) در پژوهش «بررسی مشکلات ناشی از همزمانی نقشهای خانگی و اجتماعی زنان شاغل شهر کرمان» به این نتیجه رسیدند که با افزایش همکاری همسر در امور منزل، مشکلات زنان کاهش چشمگیری خواهد داشت.
حیدری و دهقانی (1395) در پژوهشی با روش کیفی، پدیدۀ تعارض خانواده – کار و چگونگی مدیریت آن را بین مادران معلمِ متأهل شهر دلوار ارزیابی کردند. آنها عوامل مرتبط با تعارض و مدیریت آن را در سه مقولۀ محوری «سرمایۀ اجتماعی (نوعی و خاص)، عوامل تکنولوژیک و خودمدیریتی فردی (مدیریت ابزاری، شناختی و عاطفی)» و یک مقولۀ هستۀ «اجتماعی، تکنو و فردیمحور بودن پدیدۀ تعارض خانواده – کار» جای دادند. مقولۀ هسته این واقعیت را بیان میکند که عوامل اجتماعی، تکنولوژیک و فردی در تعامل با هم، بر کمیت و کیفیت تعارض تجربهشدۀ زنان مصاحبهشده تأثیر میگذارند. متناسب با ارزیابیهای مصاحبهشوندگان، نبود سرمایۀ اجتماعی نوعی (سازمانی) زمینۀ تشدیدکنندۀ این تعارض است. در مقابل، وضعیت سرمایۀ اجتماعی خاص (خانوادگی) بهویژه همسر بین مصاحبهشوندگان ناهمگون است؛ بهطوری که خانمهای برخوردار از حمایت اجتماعی خاص میزان خیلی کمتری از این نوع تعارض را به نسبت سایر زنان تجربه کردهاند. تاکتیکهای فردی گرفتهشده نیز بیشتر ابزارهایی بودند که با هدف تخفیفِ تنش خانوادگی و در جهت تأیید برتری مردان و خودقربانی کردن زنان در حوزۀ خانواده عمل کردند تا اینکه تعارض کار و خانواده را کاهش دهند.
رفعتجاه و ربیعیقهفرخی (1395) تجربۀ ایفای همزمان نقش شغلی – خانوادگی در زنان سرپرست خانوار را با تأکید بر زنان دستفروش مترو بررسی کردند. براساس این پژوهش نقشهای مختلف زنان دستفروش مترو (نقش اقتصادی، نقش مادری، نقش خانهداری)، مجموعهای از فرصتها و محدودیتها را در اختیارشان میگذارد. داشتن شغل با رشد مهارتها و ایجاد چارچوب زمانبندیشدۀ منظم برای زندگی همراه است و حتی فشارهای روانی ناشی از برخورد نقشها را در آنها به حداقل رسانده است؛ درواقع، یافتهها بر این مسئله دلالت دارند که در سطح همین نمونۀ خاص، تعدد نقش تأثیر مخربی بر این زنان نداشته است. رویکردهایی مانند تکثر نقش و فشار بار اضافی نقش، سبب شدهاند این افراد ازنظر اختلالات روانی مثل اضطراب، خستگی و افسردگی نسبت به زنانی که تنها نقشهای سنتی را ایفا میکنند، در وضعیت نامطلوبی قرار گیرند؛ ولی در مقابل با توجه به نظریۀ اعتلای نقش، اشتغال بهمنزلۀ نقشی جدید موجب عزت نفس، استقلال مالی و کسب حمایت اجتماعی گستردهتر شده است.
اسحاقی و همکاران (1393) تأکید میکنند که زنان شاغل با چالشهای برونشغلی و چالشهای درونشغلی در زمینۀ فرزندآوری روبهرو هستند که کنشهای آنها را بهسمت کمفرزندی بهمنزلۀ سبک زندگی سوق میدهد.
باقری و حسینی (1395) تجربۀ زنان عضو هیئت علمی دانشگاه از ایفای مسئولیتهای خانوادگی و شغلی را واکاوی کردند. یافتههای پژوهش در چهار مضمون اصلی «نقش خانگی و ایفای نقش در خانواده، نقش شغلی و ایفای نقش در دانشگاه، همزمانی ایفای نقشهای شغلی و خانوادگی و رویارویی با حل مسائل و مشکلات همزمانی ایفای نقشهای دوگانه» طبقهبندی شدند. از درک معنایی مقولهها اینگونه استنتاج شد که استادان زن عضو هیئت علمی با چالشهایی در زمینۀ تعدد نقشهای شغلی و خانوادگی روبهرو هستند که در صورت در پیش گرفتن تدابیر و راهبردهای مناسب ازسوی فرد، خانواده یا سازمان مرتبط، بهراحتی میتوانند بین نقشها و مسئولیتهای خود تعادل ایجاد کنند.
کرد و همکاران (1391) در مطالعهای دربارۀ زنان شاغل در ایذه نشان دادند تجربۀ زنان شاغل، تعارض، فشار و احساس شکست و ناکامی است و مشارکتنکردن همسر در امور خانه ازجمله دلایل و منابع این فشار و تعارض بیان شده است.
توانگر و همکاران (1391) شیوههای مقابلهای تعارض کار - خانواده را بین پرستاران شناسایی کردند. طبقۀ اصلی (تم)، مقابلۀ فردی با زیرطبقاتِ خودکنترلی، تنظیم شیفت، طفرهرفتن، تطابق و توسل به معنویات بود. پرستاران برای کاستن از تعارض کار - خانواده، تلاشهایی را بهصورت فردی انجام دادهاند و میدهند که در برخی موارد سبب کاهش تعارض شدهاند؛ ولی در برخی موارد تلاشهای فردی برای کاستن از تعارض بهدلیل آموزش ناپیوسته و کفایت نسبی دربارۀ چگونگی مدیریت و مقابله با تعارضات بیاثر بودهاند.
افشانی و هاتفیراد (1396) عوامل مرتبط با تعارض نقش شغلی - خانوادگی زنان را با تأکید بر متغیرهای شغلی و سازمانی شهر یزد بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که میزان تعارض نقش در مشاغل خصوصی از مشاغل دولتی بیشتر است.
رازقینصرآباد و همکاران (1394) تعارض کار - خانواده و رابطۀ آن با باروری را بررسی کردند. نتایج این مطالعه نشان دادند متغیر تعداد فرزندان با تعارض کار - خانواده رابطۀ منفی دارد. بالاترین میانگین نمرۀ تعارض به زنان تکفرزند متعلق است. کمتر از 9 سال از ازدواج بیشتر افراد این گروه از زنان میگذرد و فرزند خردسال دارند. متغیرهای طول مدت زناشویی، پست سازمانی و مشارکت مرد در امور خانه شدت تأثیر متغیر تعارض بر باروری را کاهش دادهاند.
صادقی و شهابی (1398) معنا و ارزش مادری و تعارض کار و مادری را بین زنان شاغل تحصیلکردۀ دانشگاهی ارزیابی کردند. نتایج این مطالعه در پنج مقولۀ اصلی شامل حس منحصربهفرد مادری، مادری شیوۀ پذیرش اجتماعی و رهایی از ننگ نازایی، تغییر معنا و ارزش مادری، تصویر متناقض زن شاغل بهمنزلۀ مادر ایدهآل و تعارض کار و مادری ارائه شدهاند. براساس این مطالعه زنان شاغل بهدلیل وجودنداشتن و اجرانشدن برنامههای دوستدار خانواده با هزینههای فرزندآوری و تضادهای نقشی شغلی و مادری روبهرو هستند.
مرور مطالعات نشان داد در جامعۀ ایران مانند بسیاری از جوامع که در آنها مسئولیتهای اصلی درون خانه بر عهدۀ زنان است، زنان شاغل با تعارض کار - خانواده روبهرو هستند. همچنین در مطالعاتی که بهتازگی انجام شدهاند (رازقینصرآباد و همکاران، 1394؛ شمسقهفرخی، 1394)، تأثیر تعارض کار - خانه بر رفتارهای باروری تأیید شده است؛ با این حال دربارۀ تجربۀ زیستۀ زنان در زمینۀ ترکیب کار – خانواده بین زنان شاغل دارای فرزند خردسال با بهرهگیری از مطالعۀ کیفی و مصاحبۀ عمیق کمتر مطالعه شده است. علاوه بر آن عمدۀ مطالعات روی زنان شاغل در آموزش و پرورش، پرستاران یا مدیران زن است و تجربۀ زیستۀ زنان در بخشهای شغلی متفاوت کمتر واکاوی شده است. این مطالعه ضمن توسعۀ پژوهشهای پیشین در تبیین کاهش باروری، اهمیت سیاستگذاری و انجام مداخلات مؤثر در کشور برای کاهش مشکلات مادران شاغل و جلوگیری از کاهش بیشتر باروری را برجسته میکند.
روش پژوهش
در این مطالعه برای گردآوری دادهها از روش کیفی و مصاحبۀ عمیق استفاده شده است. نمونهها با روش نمونهگیری هدفمند، انتخاب شدند. یک روش متداول در این نوع نمونهگیری، روش نمونهگیری با حداکثر تنوع است (Glaser & Strauss, 1967). در این مطالعه نمونهگیری نظری تا رسیدن به اشباع نظری صورت گرفت. مهمترین ملاکهای انتخاب پاسخگویان در این مطالعه عبارت بودند از: داشتن همسر، داشتن دستکم یک فرزند زیر 10 سال و شاغلبودن. در مطالعۀ حاضر فردی شاغل در نظر گرفته شده است که خودش را شاغل بداند و برای انجام کارش دستمزد دریافت کند. افراد شاغل پارهوقت وارد مطالعه نشدند. حجم نمونه در مطالعات کیفی به سطح اشباع نظری بستگی دارد. اشباع نظری زمانی اتفاق میافتد که پژوهشگر نتیجه بگیرد در یک مرحله از کار شباهت مفاهیم بهدستآمده زیاد شده است و مفاهیم جدیدی ظهور نمیکنند (Glaser & Strauss 1967). تلاش شد با نمونهگیری افتراقی، اشخاص و مصاحبههایی گزینش شوند که امکان به حداکثر رساندن تحلیل مقایسهای را نیز فراهم میکنند؛ ازاینرو، علاوه بر زنان شاغل در بخشهای دولتی، زنان از بخشهای خدماتی نظیر فروشندگی، کار در رستوران، شرکتهای خصوصی و کار در منزل انتخاب شدند. در مجموع بعد از 20 مصاحبه اشباع نظری حاصل شد؛ با این حال مصاحبهها تا 30 مورد ادامه یافت. در زمان تحلیل دو مصاحبه حذف شدند و نتایج با 28 مصاحبه تحلیل و جمعبندی شدند.
نوع مصاحبههای انجامشده، مصاحبۀ نیمهساختاریافتۀ عمیق است؛ یعنی در حالی که محورهای اصلی پرسش مشخص بودند و از قبل دربارۀ آنها تصمیمگیری شده بود، گاهی با توجه به مباحث مطرحشده ازسوی مصاحبهشوندگان، ساختار پرسشنامۀ مصاحبه تا حدی رها و اجازه داده شد پاسخگویان از تجربۀ خود سخن بگویند.
در انجام پژوهش تلاش شد کدهای ناظر بر حوزۀ انسانی رعایت شوند که بهلحاظ اخلاق پژوهشی بر آنها تأکید میشود. ازجمله این کدها، محرمانهبودن، رعایت حقوق افراد، رضایت آگاهانه در مشارکت، رفتار و برخورد شایسته و بیطرفی نسبت به پاسخهای ارائهشده بود که در همۀ مراحل پژوهش مصاحبهکنندگان به آنها توجه کردند. علاوه بر آن در ابتدای مصاحبه، هدف پژوهش برای افراد توضیح داده شد؛ سپس ملاحظات اخلاقی ذکرشده که در این فرایند رعایت میشوند، برای آنها شرح داده شد تا شرکتکنندگان با اعتماد به مصاحبهکننده، پاسخهای خود را نسبت به موضوع و پرسشها بیان کنند.
برای تحلیل دادهها که مشتمل بر مصاحبههای ضبطشده و دستنوشتههای شخصی است، از اصول پژوهش پدیدارشناسی و روش ون مانن استفاده شد (Van Manen, 1997: 101-106; Osborne 1994: 85). در پژوهش پدیدارشناختی شرکتکنندگان واقعۀ مدنظر را تجربه کردهاند و پزوهشگر معنای تجربیات زیستۀ چندین نفر از یک مفهوم یا پدیده را شرح میدهد (Creswell, 2007) و درنهایت، با توصیف تجربۀ افراد جوهرۀ یک پدیده را شناسایی میکند. این جوهره همان مضمونی است که تجربۀ مشترک همۀ پاسخگویان را از درک یک پدیده نشان میدهد (Van Manen, 1997: 105). در این روش منبع اصلی دادهها، گفتگوهای عمیق پژوهشگر و شرکتکنندگان است. پژوهشگر بدون هدایتکردن بحث، به شرکتکننده در توصیف تجربیات زندهاش کمک میکند. او با گفتگوهای عمیق تلاش میکند با ورود به دنیای شرکتکنندگان، به تجربیات زندۀ آنها دسترسی کامل پیدا کند. در اینگونه پژوهشها پژوهشگر ضمن جمعآوری اطلاعات از شرکتکنندگان، سعی میکند پدیده را به همان صورت ازطریق مشاهده، مشارکت و تفکر دروننگر تجربه کند (صانعی و نیکبختنصرآبادی، 1383).
اولین گام برای تحلیل این بود که عناصر زمینهای مخصوص به هر فرد در یک جدول مشخص شوند. این عناصر شامل ویژگیهای اقتصادی، اجتماعی و جمعیتی افراد است. ارائۀ این اطلاعات تنوع شرکتکنندگان در پژوهش را آشکار میکند (May, 1993: 127). مطابق با روش پیشنهادیِ ون مانن، گام بعدی اجرای تحلیل درونفردی است. در این روش برای شناخت موضوعات اصلی، نوشتهها برای هر فرد بهطور جداگانه تحلیل شدند؛ پس از انجام این مرحله، تحلیل میانفردی برای خلاصۀ موضوعات مشترک یا مقایسهشدنی برای همۀ شرکتکنندگان اجرا شد. در مرحلۀ آخر موضوعات کمتر بیانشده، تحلیل شدند (Van Manen, 1997: 94).
در این روش لازم است پزوهشگر در مسیر فرایند پژوهش، بهصورت مکرر به عقب برگردد و کل و جایگاه هر جزء در متن و ارتباط آنها با هم را ملاحظه کند. این حرکت از کل به جزء و دوباره به کل، به پژوهشگر این فرصت را میدهد تا درک عمیقتری از تجربۀ شرکتکنندگان داشته باشد (Van Manen, 1997: 101). پژوهش پدیدارشناسی حاضر از شرکتکنندگان دعوت کرد جنبههای خاص از بینش خود دربارۀ اشتغال مادران و تجربۀ درونبستری از جهان زیسته - که در آن زندگی میکردند (محیط خانه و کار و تعاملاتشلان با دیگران) - را با جزئیات توضیح دهند.
تجزیه و تحلیل دادههای بهدستآمده در سه مرحلۀ کدگذاری باز (یافتن مقولات مفهومی در دادهها در سطح اولیهای از انتزاع)، کدگذاری محوری (یافتن ارتباطات بین مقولهها) و کدگذاری گزینشی (مفهومسازی و گزارش این ارتباطات در سطح بالاتری از انتزاع) انجام شد. طول مدت انجام مصاحبه بهطور متوسط یک ساعت بود. برای اطمینان از درستی و پایایی دادههای کیفی بهدستآمده از معیارهای مطرحشدۀ لینکلن و گویا، یعنی معیارهای اعتبارپذیری، قابلیت اعتماد، تأییدپذیری و انتقالپذیری (حریری، 1385: 65-64) استفاده شد. پایایی و اعتبارسنجی به دو روش حاصل شد. در تمام موارد متن مصاحبه به پاسخگویان برگردانده و از آنها تقاضا شد مروری بر نوشتهها داشته باشند و مواردی را مشخص کنند که به تصحیح نیاز داشتند یا فهم پژوهشگر از مصاحبه با هدف و نیت پاسخگو متفاوت بود. دو مورد از تحلیلهای درونفردی در ابتدای شروع تحلیل و همچنین تحلیلهای میانفردی در پایان کار به دو نفر از استادان مسلط به روشهای پژوهش کیفی در رشتۀ مردمشناسی، ارائه و پیشنهادهای آنها به کار گرفته شد. برای افزایش قابلیت اطمینان که عبارت از کفایت روند تجزیه و تحلیل و تصمیمگیری است، از راهنمایی و نظارت استادان صاحبنظر استفاده شد. برای تأمین اعتبارپذیری پژوهش از کسب اطلاعات دقیق موازی، فن کنترل اعضا و خودبازبینی پژوهشگر در طی فرایند جمعآوری و تحلیل دادهها استفاده شد.
برای رعایت اصل تأییدپذیری دادهها، تلاش شد از هرگونه سوگیری در فرایند مصاحبه و استخراج نتایج پرهیز شود. ذکر این نکته ضروری است که یکی از مهمترین مباحث موردتوجه در طراحی پژوهش پدیدارشناسی، اپوخه است. اپوخه یا براکتکردن یا تعلیق پیشفرضها، برای کاهش اثرات پیشفرضهایی است که ممکن است روند پژوهش را نامعتبر کنند (Tufford & Newman, 2012: 80)؛ با این حال باید توجه داشت اپوخه فاصلهگرفتن از جهان واقعی و درگیری در شناختهای انتزاعی و مفاهیم ذهنی پیچیده نیست (Ashworth, 1999: 708)؛ بلکه ارتباط مستقیم و بدون پیشفرض با پدیده است. این رویکرد در پیادهسازی و تحلیلهای درونفردی کاملاً رعایت شد؛ با این حال در تحلیل میانفردی تداخل رویکردها و گفتارها برای دستهبندی درست از گزارهها ضرورت دارد. محدودکردن نمونه به ملاکهای خاص، پیادهکردن مطالب ضبطشده بدون کم و کاست بهوسیلۀ پژوهشگر، تدوین نقلقولها و عبارات و توصیف آنها در مرحلۀ ابتدایی، توصیف یافتهها و ارجاع تحلیل به مصاحبهشوندگان و استادان و متخصصان حوزه، نوعی از کاربرد عملیاتی اپوخه است. همچنین انجام تحلیلهای درونفردی مرحلهای از اپوخه است که در این پژوهش به آن توجه شد؛ اما پژوهش در مرحلۀ ادغام یا تحلیل میانفردی از براکت خارج شد (الوانی و همکاران، 1393)؛ بهگونهای که در تفسیر یافتهها نقش پیشینۀ پژوهش و مباحث نظری کمرنگ نیست.
در پژوهش کیفی پژوهشگر بهمنزلۀ ابزار اولیۀ جمعآوری داده، مسئولیت حفظ درستی و پذیرفتنیبودن دادهها را دارد. این درستی و قابلیت پذیرش با ارجاع دستنوشتهها به پاسخگویان و ارائۀ توصیف و تفسیر یافتهها به متخصصان این حوزه حاصل شد. کیفیت، مرتبطبودن و اشباع نسبی اطلاعات بهدستآمده، تعداد مشارکتکنندگان و زمان مصاحبه با هر پاسخگو را تعیین کرد.
یافتهها
همان گونه که بیان شد، در این مطالعه ﺑﺎ 28 نفر از زنان شاغل دارای دستکم یک فرزند زیر 10 سال مصاحبه شده است. سن پاسخگویان بین 20 تا 39 سال، میانگین سن پاسخگویان 35/34 سال، میانگین سن ازدواج زنان 33/25 سال و میانگین سنی فرزندان 26/5 سال است. بهلحاظ سطح تحصیلات 5 نفر دیپلم بودند یا تحصیلات متوسطه داشتند. بقیۀ افراد تحصیلات دانشگاهی داشتند که در این میان 16 نفر از آنها تحصیلات کارشناسی و بالاتر را داشتند. 8 نفر از پاسخگویان قبل از ازدواج و بقیه بعد از ازدواج شاغل شده بودند. 11 نفر از زنان یک فرزند، 12 نفر دو فرزند و 3 نفر 3 فرزند و بالاتر داشتند.
جدول 1- ویژگیهای اجتماعی - جمعیتی پاسخگویان
ویژگی |
طبقه |
فراوانی |
گروه سنی |
24-20 |
5 |
29-25 |
6 |
|
30-34 |
11 |
|
35-39 |
6 |
|
تحصیلات |
دیپلم و پایینتر |
5 |
کاردانی |
7 |
|
کارشناسی |
11 |
|
کارشناسیارشد و بالاتر |
5 |
|
تعداد فرزندان موجود |
1 |
11 |
2 |
12 |
|
3 و بالاتر |
5 |
|
سن در اولین ازدواج |
کمتر از 20 |
9 |
24-20 |
10 |
|
29-25 |
6 |
|
34-30 |
3 |
|
وضعیت مسکن |
مالک |
9 |
استیجاری (رهن و اجاره) |
13 |
|
رایگان - امانتی |
6 |
نتایج نشان دادند مادران شاغل دستیابی به فرصتها در عین رویارویی با محدودیتها را تجربه کردهاند. برخی تجارب مثبت از کارکردن در بیرون از منزل شامل افزایش عزت نفس، احساس توانمندی، درآمد و استقلال مالی بیشتر، استقلال در تصمیمگیری و تحرک بیشتر، دریافت حمایت اجتماعی بالاتر برای برخی گروههای شغلی و اعتمادبهنفس بیشتر و استقلال بیشتر فرزندان بهدلیل حضور در مهد کودک و شروع زودهنگام تعاملات اجتماعی مطرح بود که در جای دیگری بررسی شده است؛ با این حال بهدلیل داشتن فرزند زیر 10 سال که به مراقبت و توجه زیادی نیاز دارد، در ترکیب کار و فرزندآوری با مشکلاتی روبهرو بودند؛ بنابراین، در این مقاله بر تجربۀ مادران شاغل از ترکیب کار و فرزندآوری تمرکز شده است.
یافتههای مصاحبۀ عمیق با زنان در زمینۀ تجربۀ انجام همزمان کار و خانواده، در قالب 2 مقولۀ هسته، 8 خردهمضمون و 19 مفهوم که از 580 عبارت، جمله یا پاراگراف مضمونی از مصاحبهها جدا شدهاند، خلاصه شدهاند. این دو مقوله یکی تفسیر مادران شاغل از ارتباط خود با دیگران در محیط خانواده کار و جامعه است و دیگری پیامدهای انجام همزمان کار و خانواده را نشان میدهد (جدول 2). در ادامه درباۀ آنها توضیح داده میشود:
جدول 2- نمونهای از مضمونهای ظهوریافته و زیرمضمونهای مربوط به آنها
عبارت |
مفاهیم |
خردهمضمون |
مقولۀ هسته |
رییس از من فقط کار میخواهد. کاری ندارد شرایط من چیه. انگار نه انگار؛ همۀ کارها را ساعت 4 به بعد میگذارد تا شکایت هم میکنم، میگوید بفرمایید بروید خانه آشپزی کنید. |
ساعات طولانی کار |
بیتفاوتی و تقابلی محیط کار |
تعارض درکشدۀ کار - خانواده |
مردها که اصلاً هیچ رحمی ندارند. من سر کار که میروم حتی میخوام یک تلفن به دخترم بزنم یا به شوهرم، یاید قایمکی بزنم. |
سختگیری کارفرما با کارکنان زن |
||
تو بخش ما فقط شش تا زن هستیم بقیه همه مرد. وقتی قانون یکسری تسهیلات را میگذارد سازمان حقوق ما را رعایت نمیکند. |
نادیده گرفتهشدن در محیط کار |
||
شوهرم کمک میکنه خیلی فرق داره شوهر خواهرم داخل خانه هیچ کار نمیکند؛ اما شوهر من غذا میپزه گاهی وقتها ظرف میشوید حتی بچهها مریض میشوند من نمیتوانم مرخصی بگیرم پیش بچهها میماند. |
همکاری همسر در امور خانه |
محیط نسبتاً حمایتی خانواده |
|
بیشتر وقتها خودم کارها را میکنم؛ اما اگر ازش بخواهم کمک میکنه فقط براش مهمه جلوی خانوادهاش یا دوستانش نباشد. |
|||
برای بچه اولم مادرم و مادر شوهرم کمک میکردند. حتی نگذاشتند مهد ببرم یا پرستار بگیرم. گفتند همۀ حقوقت را باید بدی تا بیایند چند ساعت نگه دارند؛ اما الان دیگه هیچ کدوم نیستند.
|
کمک خانواده در نگهداری از فرزند |
||
مادرم از من دور است. مادر شوهرم هم شهرستان هستند؛ اما اگر نزدیک بودند کمک میکردند. |
دسترسینداشتن به کمک خویشاوندان در نگهداری از فرزند |
||
تا قانون حق زنان را تأیید نکند اذیت میشوند؛ چون به نظرشان زنها تو این کارها نباید بروند. |
نبود قوانین حمایت از زنان شاغل |
نبودن حمایت اجتماعی |
|
یک وقتهایی تا دیروقت کار میکنم. کارهای اداره را میبرم خانه تا کارهام نماند. یک وقتهایی هم آخر شبها که همه خوابند خانه تمیز میکنم. خیاطی میکنم کارهای عقبماندۀ خانه را انجام میدهم تا آخر هفته بتوانم با پسرم باشم. |
انجام کارها در ساعات پایانی شب |
تلاش مضاعف و مداوم برای جبران کمکاریها
|
سازگاری اجباری نامطلوب |
به سرپرست میگویم بهخاطر آلودگی، برف مدرسه تعطیله. مرخصی میخواهم نمیدهد میگوید تو ماه پیش رفتی مرخصی ضرر شرکت را تو جواب میدهی؟ حالا گفتم قبول کن این پنج شنبه با اینکه شیفتم نیست میآیم شرکت. |
کار در روزهای تعطیل یا خارج از ساعات اداری |
||
من الان سه سال هست که ورزش نکردم پیادهروی نرفتم؛ در حالی که قبلاً شنا و باشگاهم جزء برنامۀ هفتگی و روزانهام بود؛ اما الان فقط سرکار بعد خانه. |
نداشتن وقت برای ورزش |
کمتوجهی به سلامت جسمی و روانی
|
|
یک ساله میخواهم بروم آزمایش بدهم. هر روز سرکارم یک جمعه تعطیلم که آن هم همه جا تعطیله بعدشم نمیشود که یک روز تعطیل باید با بچهها باشی. |
نداشتن وقت برای مراجعه به پزشک |
||
از وقتی خونمونو آوردیم نزدیک مامانم هفتهای یک شب میرویم خانۀ آنها تو آن شب هم به دخترم خوش میگذره هم من استراحت میکنم، هم یک شام درست میخوریم چیه همش سوسیس، کالباس، تخم مرغ. |
تغذیۀ نامناسب |
||
وقتی مقایسه میکنم با دوستانم یا خانمهای خانهدار، خوب من خیلی به هم ریختهام. آنها تا ساعت 10 میخوابند بعد پا میشوند غذا درست میکنند و به بچهها میرسند و بعد هم یا میروند خرید یا بیرون یا اینکه مهمانی. اصلاً هیچ دغدغهای ندارند؛ اما خوب باید پول باشد تا بتونیم ما هم سر کار نرویم. |
نداشتن زمان برای استراحت، تماشای تلویزیون، رفتن به خرید و مسافرت |
||
من اصلاً نه مادر خوبی بودم نه همسر خوبی. حتی فرزند خوبی هم نبودم. |
سپردن کارها به فرزندان خردسال |
احساس قربانیشدن همسر و فرزند، |
|
یک وقتهایی با خودم میگویم من دارم به این طفل معصومیها ظلم میکنم به خودم ظلم میکنم به شوهرم. |
تنها ماندن بچهها در خانه |
||
من دوست داشتم یه تایمی را با بچه یا شوهرم باشم؛ اما وقتی میرسم خانه فقط تو آشپزخانهام یک وقتهایی هم که از مهد میرویم پارک کارهای خانه میماند. |
نداشتن وقت برای بودن با بچهها و همسر |
||
خوب بچههای الان توقعاتشان خیلی زیاده. مدرسۀ خوب میخواهند، لباس خوب تفریح خوب غذای خوب. نمیشود که بمانم خانه بچه بیارم یا اینکه صبح تا شب یا آشپزی کنم و بخوابم یا پای تلویزیون باشم باید کار کنم تا از عهدۀ این مخارج بر بیایم. |
تأکید بر کیفیت فرزندان |
کاهش باروری
|
|
سر یک تصادف مجبور شدیم دیه بدهیم. الان خیلی زیر بار قرضیم. هر دو (زن و شوهر) خیلی دوست داریم یک بچۀ دیگری بیاوریم. این بچه تک فرزند است و در آینده تنها میشود؛ اما کارم طوریه که اگر بخواهم حامله بشم قراردادم لغو میشود. |
نادیدهگرفتن ایدهآلهای باروری |
||
نمیشود بچه آورد میگویند بیارید بیارید خوب چهجوری؟ من اگر برگردم به اول ازدواجم اصلاً بچه نمیآوردم. من اصلاً نمیرسم به کارهایم. |
بیتوجهی به سیاستهای افزایش جمعیت |
کاهش کنش مسئولانۀ اجتماعی |
الف)تعارض درکشده از کار - خانواده
در این مطالعه همۀ زنان شاغل به ناسازگاری کار و خانواده اشاره کردند. این زنان از یک طرف نگران مسئولیتهای داخل منزل و ازطرف دیگر، نگران مسئولیتها و نقشهای اجتماعیاند که در بیرون از منزل به عهده گرفتهاند. جوهرۀ مشترک تجربۀ شرکتکنندگان از انجام همزمان کار و فرزندآوری، تعارض کار - خانواده است و درک آنها از محیط خانوادۀ حمایتی، محیط کار بیتفاوتی و تقابلی و محیط اجتماع بدون حمایت اجتماعی است.
محیط حمایتی خانواده
مهمترین منابع حمایتی مادران شاغل، همسران آنها هستند. این حمایتها هم شامل حمایت عاطفی و هم ابزاری است. یکی از پاسخگویان در این باره میگوید:
«راستش یک وقتهایی میگویم خودخواهی و زیادهخواهی خودم است. کمی کمتر بخورم بپوشم به جایش بشینم بچهام را بزرگ کنم؛ اما شوهرم میگوید پشیمان میشوی بچه بزرگ میشود مدرسه میرود. آن وقت حوصلهات سر میرود. از یک طرف هم با بدبختی رفتیم دانشگاه و تو این اوضاع که خیلی از مردها هم بیکارند ما کار دولتی داریم خوب حیفم میآید» (زن 26ساله، کارشناسی، کارمند، دارای یک فرزند 4ساله).
پاسخگوی دیگری با اشاره به همراهی همسرش در امور خانه میگوید:
«وقتی میروم خانه که دیگر نمیشود بنشینم. باید شام درست کنم به این بچه برسم شوهرم خیلی بد غذا بوده؛ اما حال هر چی من درست میکنم میخورد یک وقتهایی ظرفها را هم میشورد» (زن 24ساله، کاردانی، مربی مهد کودک، دارای یک فرزند 3ساله).
پاسخگوی دیگری به تغییر نگرش جنسیتی همسرش اشاره میکند:
«اوایل همسرم بیتوجه بود. انتظار داشت مثل زنداداشهایش همیشه سرحال باشم و به خودم برسم. آخر هفتهها برویم منزل مادرش؛ اما یکی دو سال که گذشت بقیۀ دوستهای من را دید خوب شد. حالا کمکم میکند میداند وقتی همۀ هفته سر کار هستم مجبورم آخر هفته خانه باشم تا به کارها برسم و کمی استراحت کنم» (زن 36ساله، کارشناسیارشد، کارمند دانشگاه، دارای دو فرزند 7ساله و 3ساله).
این پاسخگو حمایت و پشتیبانی همسرش را در انجام کارهای خانه خیلی مثبت ارزیابی میکند و اطمینان از همراهی همسرش را مایۀ آرامش خود و توانایی ادامۀ اشتغال میداند؛ درواقع، حمایت همسر تأثیر مثبتی بر ایجاد سازگاری کار و فرزندآوری داشته است.
«همسرم کمکم میکنه. روزهای تعطیل پسرم را میبره پارک بعد از کار سرگرمش میکند. حتی از اینکه من شاغلم و مستقلم پیش بقیه افتخار میکنه خوب همین برای من کافیه میبینم همسرم پشتمه نمیگذاره سختی بکشم».
بیتفاوتی و تقابلیبودن محیط کار
پاسخگوی زیر با اشاره به اهمیت نقش زن و مادر، به درستی تقسیم کاری که اسلام از نقشهای زن و مرد داشته است، اشاره میکند و معتقد است اشتغال زنان موفقیتی برای زنان محسوب نمیشود و به نظرش شرایط اجتماعی و اقتصادی سبب شده است زنان بهسمت کارهای بیرون از خانه روی آورند. این پاسخگو جامعه را همراه خود نمیداند و به نظرش جامعه باید طوری پیش برود که زنان مجبور به کارکردن در بیرون از منزل نباشند. محیط کار را مردانه میداند. به نظرش کارفرمایان درکی از شرایط خانوادههای امروزی ندارند.
«کار برای زن خوب نیست. از پا میفته ما زنها میخوایم مثل مردها بشیم؛ اما مردها که اصلاً هیچ رحمی ندارند. من سرکار که میروم حتی میخوام یک تلفن به دخترم بزنم یا به شوهرم، یاید قایمکی بزنم تا سرپرست نبیند. میگوید شما کار نمیکنی، مریض شده بودم استعلاجی داشتم وقتی برگشتم بعد دو روز منو که دید گفت حالت که خوبه اصلاً بهت نمیآید مریض باشی» (زن 32ساله، دارای یک فرزند 6ساله، شاغل در بخش خصوصی).
یکی دیگر از پاسخگویان زنی شاغل با تحصیلات کاردانی است که یک فرزند 6ساله دارد و در یک شرکت خصوصی استخدام است. پسر خردسالش تا سال گذشته نزد مادرش نگهداری میشده است و بهتازگی پیشدبستانی در مهد کودکی نزدیک خانۀ مادرش میرود. او میگوید:
«من مسئول دفتر مدیر عاملم. تو شرکت نمیشود گفت باید بروم خانه بچهام مریض هست یا مهمان دارم یا اینکه دیشب با شوهرم بحثم شده. رییس از من فقط کار میخواهد کاری ندارد شرایط من چگونه است، انگار نه انگار تا شکایت هم میکنم، میگوید بفرمایید بروید خانه آشپزی کنید. تو خانه هم که هم باید مادر خوب باشم هم همسر خوب هم عروس خوب ... همه از آدم انتظار دارن، ما زنها این روزها مثل یک ماشین شب و روز کار میکنیم تا روزی که از کار بیفتیم» (زن 35ساله، کاردانی، دارای یک فرزند 6ساله، کارمند شرکت خصوصی).
یکی دیگر از پاسخگویان با اشاره به سختگیری کارفرمایان با زنان میگوید:
«سرپرست من تو شرکت اصلاً همراهی نمیکند. میگویم بهخاطر آلودگی، برف مهد تعطیل است. مرخصی میخواهم نمیدهد میگوید تو ماه پیش رفتی مرخصی، ضرر شرکت را تو جواب میدهی؟ حالا گفتم قبول کن این پنجشنبه با اینکه شیفتم نیست میآیم شرکت» (زن 28ساله، دارای دو فرزند دو قلوی 5ساله، کارمند شرکت خصوصی).
پاسخگوی دیگر شاغل در یک بخش دولتی، از بیتوجهی مدیران و مسئولان محل کار به شرایط یا نظرهای آنها رضایت ندارد و میگوید:
«تو بخش ما فقط شش تا زن هستیم بقیه همه مرد. وقتی قانون یکسری تسهیلات را میگذارد سازمان ما رعایت نمیکند. همین سال پیش دولت ساعت کاری مادران را کم کرد؛ اما عملاً اینجا کارها طوری برنامهریزی میشد که من مجبورم تا ساعت 30/4 بمونم تا حالا هر وقت جلسه عمومی بوده گفتم اما افاقه نکرده. هیچکس حرف من را تأیید نکرد» (زن 31ساله، دارای فرزند 7ساله و 2ساله، شاغل در بخش دولتی).
حمایت اجتماعی پایین
یکی از چالشهایی که زنان شاغل در ترکیب کار و خانه مطرح کردهاند، نداشتن حمایتهای اجتماعی است. احساس دریافت حمایت پایین هم ازسوی خویشاوندان و هم ازسوی نهادهای اجتماعی مطرح است.
نداشتن حامی و پشتیبان یا کمک در نگهداری از فرزند ازجمله مسائل زنان شاغل است. آنها برای نگهداری از فرزند به اهمیت حمایت خویشاوندان نزدیک ازجمله همسر مادر و مادرشوهر اشاره داشتند. یکی از پاسخگویان در این زمینه میگوید:
«حقوقم کم هست ولی غنیمت هست. بخشی از هزینهها را میپوشاند. برای بچۀ اولم مادرم و مادرشوهرم کمک میکردند. حتی نگذاشتند مهد ببرم یا پرستار بگیرم. گفتند همۀ حقوقت را باید بدی تا بیایند چند ساعت نگه دارند. اما الان دیگه هیچ کدوم نیستند» (زن 30ساله، کاردانی، کارگر کارگاه، دارای دو فرزند 6ساله و 2ساله).
نبودن این منابع حمایتی برای برخی از زنان سبب شده است کمتر در امر نگهداری از فرزند و فرزندپروری احساس موفقیت داشته باشند.
یکی دیگر از ابعاد منابع حمایتی، حمایت اجتماعی از فرزندآوری است. بسیاری از زنان به حمایتهایی اشاره کردند که سایر کشورها برای خانوادههای دارای فرزند ارائه میدهند. آنها اقوام یا دوستانی در این کشورها دارند که با آوردن فرزند بیشتر هم بهلحاظ مالی تأمین شدهاند هم در بعضی موارد فردی ازسوی نهادهای اجتماعی برای مراقبت از فرزند و انجام کارهای خانه نیز به کمک آنها آمده است. یکی از پاسخگویان در این زمینه میگوید:
«تو استرالیا که خواهر من زندگی میکند همه جوره از زنهایی که بچه میآورند حمایت میشود. یک زن افتخار میکند که بچه به دنیا آورده تو این جامعه زن ارزش بالایی دارد. امتیازات زیادی دریافت میکند. اینها فقط حرف نمیزنند عمل میکنند. افتخار یک زن شاغل داشتن فرزند است؛ اما تو جامعۀ ما خانوادهها باید خودشان به همۀ مشکلاتشان رسیدگی کنند» (زن 32ساله، دارای یک فرزند 6ساله، شاغل در بخش خصوصی).
ازنظر پاسخگویان در جامعۀ ما هم سیاستهای حمایتی خانوادهمحور ضعیف است، هم شرایط اقتصادی - اجتماعی و فرهنگی از مادران شاغل کمتر حمایت میکنند. به نظر آنها بستر کنونی کمفرزندی را بیشتر ترویج میکند و فضای حاکم بر جامعه، محیط کار، محیط زیست، رسانهها و ... همگی سازوکارهایی قوی برای افزایش خانوادههایی شدهاند که با وجود تمایل زیاد برای داشتن فرزند بیشتر، تکفرزندی یا حتی بیفرزندی را انتخاب میکنند.
خانم 36ساله با تحصیلات کارشناسیارشد و شاغل در بخش خصوصی میگوید:
«پسر من الان هفت سالشه. ساعت 12 از مدرسه تعطیل میشود مجبورم تو این هوای آلوده بعد از مدرسه ببرمش تو یک مهد کودک تا ساعت 4 بگذارمش. ساعت 4 که میخواهم از شرکت بیرون بیایم همون موقع مدیرمان چند تا کار برایم میفرستد. میدانید چه استرسی به من وارد میشود؟ به بچۀ من که تو مهد کودک منتظر من هست تا بروم دنبالش چه استرسی وارد میشود...!» (زن 36ساله، کارشناسیارشد، دارای یک فرزند 7ساله و شاغل در بخش خصوصی).
اظهارات گروهی از پاسخگویان به نبود قوانین حمایتی از زنان شاغل اشاره داشت. آنها نداشتن قوانین مناسب در این زمینه را عامل این مشکلات میدانستند.
«شرکتها هم خوب میبیینند هیچ کی به اونها گیر نمیده که تا میتوانند از ما کار میکشند. درست حسابی حقوق هم نمیدهند» (زن 28ساله، دارای دو فرزند دوقلوی 5ساله، کارمند شرکت خصوصی).
پاسخگوی دیگری در این باره میگوید:
«من خیلی طرفدار زنهام ... تا وقتی که این دید در مورد زنها باشد که نباید کار کنند و قانون مردها را برتر بداند وضع ما همین خواهد بود. حالا شاید برخی کارها مثل پزشکی، مامایی و معلمی برای زنها خوب باشد؛ اما تو هر کار دیگه ای بروند، ببینید زنها نمیتونند قاضی بشن قانون را مردها مینویسند ما چقدر نماینده یا وزیر زن داریم...؟ تا قانون حق زنان را تأیید نکند اذیت میشوند؛ چون به نظرشان زنها تو این کارها نباید بروند» (زن 31ساله، کارشناسیارشد، دارای فرزند 5ساله، شاغل در بخش دولتی).
ب) پیامدهای تعارض کار –خانواده؛ سازگاری اجباری نامطلوب
اقدامات برای کاهش تعارض کار - خانواده بهنوعی تقابل فردی بوده است. کمتوجهی به سلامت روانی و جسمی، قربانیکردن خود یا همسر و فرزند، تلاش مضاعف برای جبران کمکاریها، کاهش باروری و کاهش کنش اجتماعی مسئولانه که از پیامدهای تجربۀ تعارض کار فرزندآوریاند، نوعی سازگاری اجباری نامطلوباند.
کمتوجهی به سلامت فردی و جسمی
یکی از نشانههای تعارض، داشتن وقت کم برای انجام کارها و نقشهایی است که به عهدۀ افراد گذاشته شده است. یکی از پاسخگویان به اهمیت تغذیۀ مناسب برای خودش و فرزندانش اشاره میکند؛ با این حال به نظرش چنانچه بخواهد به نیازهای روحی و روانی فرزندانش توجه کند و زمانی را برای بازی و توجه به آنها صرف کند نمیتواند تغذیۀ سالم و مناسبی برای اعضای خانواده تدارک ببیند.
«من دوست داشتم یه تایمی را با آنها (فرزندان) باشم؛ اما وقتی میرسم خانه فقط تو آشپزخانهام. یک وقتهایی هم که بعد از مهد و مدرسه میرویم پارک کارهای خانه میماند آن شب مجبوریم یا شام بیرون برویم یا اینکه یه چیز ساده سوسیس یا کالباسی چیزی بخوریم» (زن 31ساله، دارای فرزند 7ساله و 2ساله، شاغل در بخش دولتی).
«کارم یک جوریه که نمیتونم از پشت خط بروم باید مدام باشم هر چقدر بیشتر تونسته باشم تلفن بزنم و در مورد جنسها تبلیغ کنم بعد هم مشتری جذب کنم کارانه و دستمزدم بیشتر میشود. بیشتر بعد از ظهر ساعت 5 به بعد، این کار ما جواب میده. برای همین مجبورم یک وقتهایی تا 8 بمانم تا تو گزارشم لیستم پر بشه و گرنه باید بروم دنبال یک کار دیگر. برای همین کم وقت میکنم به بچهام برسم خوبیش اینه که با مادرشوهرم یک جایی هستیم یک وقتهایی میروند آنجا» (زن 24ساله، کارشناسی، شاغل در بخش خصوصی دارای یک فرزند 5/4ساله).
نتایج مصاحبه با زنان نشان دادند بیشتر اوقات نیازهای مادران شاغل در آخرین مرحله قرار میگیرد؛ یعنی پس از کودکان، همسر، محیط کار، والدین و ... مادران شاغل ممکن است به نیازهای خود رسیدگی کنند. گرچه آنها به این امر اذعان داشتند که با توجه نشاندادن به نیازهای خود قادر خواهند بود به نیازهای دیگر اعضای خانواده بهتر رسیدگی کنند؛ با این حال بسیاری آز آنها رسیدگی به وضعیت جسمانی خود را به آینده موکول میکنند.
«وقت نمیکنم از خودم یادم رفته یک ساله میخواهم بروم آزمایش بدهم همین پاپ اسمیر بدهم، مشکل زنانگی دارم میگویند شاید هورمونات به هم ریخته، والا چی بگم هر روز سرکارم یک جمعه تعطیلم که آن هم همه جا تعطیله حالا ببینم این ماه مدیرم میخواهد سفر برود شاید فرصت کنم بتوانم مرخصی بگیرم برای این کار بروم» (زن 32ساله، دارای یک فرزند 6ساله، شاغل در بخش خصوصی).
پاسخگوی دیگری میگوید:
«از وقتی منزلمان را آوردیم نزدیک مامانم هفتهای یک شب میرویم خانۀ آنها. آن شب هم به دخترم خوش میگذرد هم من استراحت میکنم، هم یک شام درست حسابی میخوریم چیه همیشه غذای حاضری». (زن 24ساله، کاردانی، مربی مهد کودک، دارای یک فرزند 3ساله).
پاسخگوی زیر که در کارگاه طراحی لباس مشغول به کار است، میگوید:
«من سنی ندارم؛ اما یک روز پایم درد میکند یک روز معدهام. سینوسهایم که در زمستان بیچارهام میکند؛ اما فکر میکنم همهاش از اعصابم است. دکتر میروم همین را میگوید خوب به نظر شما میتوانم چیکار کنم، خسته شدم» (زن 32ساله، شاغل در بخش خصوصی، دارای دو فرزند 10 و 2 ساله).
علاوه بر اثراتی که نقشهای مضاعف بر توان و جسم زنان شاغل میگذارد، اثرات روحی - روانی متعددی نیز بر افراد داشته است. یکی از این موارد نداشتن حس شادمانی یا نشاط بین پاسخگویان است. دغدغهها و دلمشغولیهای زیادی که این مادران با آنها درگیرند، سبب شده است کمتر از توانایی مالی یا استقلال درآمدی خود، برای نشاط و شادمانی یا فراغت استفاده کنند؛ البته بخش بزرگی از این وضعیت به نداشتن وقت و انرژی کافی این افراد برای استفاده از ظرفیتها و فرصتهای بهوجودآمده مربوط است.
«من همه چیز دارم خانه از خودمون نیست؛ ولی بالاخره تونستیم یک خانۀ خوب رهن کنیم. ماشین دارم دو تا هم پسر دارم؛ اما راستش کم آوردم 38 سال دارم ولی حوصله ندارم انگاری 70 سالمه. یک چیزی که کم دارم شادیه، هیچ جوری خوشحال نمیشوم همیشه خستهام. 10 ساله اول صبح پا شدم رفتم سرکار غروب اومدم حالا که بچههایم مدرسهرو شدند من دیگر حوصله ندارم» (زن 38ساله، دارای دو فرزند 13ساله و 7ساله، شاغل در شرکت خصوصی).
پاسخگوی دیگری در این زمینه میگوید:
«وقتی مقایسه میکنم با دوستانم یا خانمهای خانه دار خوب من خیلی به هم ریختهام. آنها تا ساعت 10 میخوابند بعد پا میشوند غذا درست میکنن و به بچهها میرسند و بعد هم یا میروند خرید یا استخر سینما یا اینکه مهمونی. اصلاً هیچ دغدغهای ندارند؛ اما خوب باید پول باشد تا بتوانیم ما هم سر کار نرویم» (زن 26ساله، دیپلم، دارای یک فرزند 3ساله، شاغل در فروشگاه).
به هر حال سلامت روانی و جسمی در زنان بسیار مهم است؛ زیرا آنها رکن اساسی خانوادهاند. گرچه مادران شاغل برای استفاده از فرصتهای موجود برای گذراندن اوقات فراغت، با موانع مالی، فرهنگی یا ساختاری کمتر روبهرو هستند، بهدلیل موانع زمانی، کمتر در فعالیتهای فراغتی درگیر میشوند. بسیاری از آنها به اهمیت سلامت جسمانی و روانی مادران تأکید داشتند و انجام فعالیتهای ورزشی، تفریحی و در کل فراغتی را مهم و مطلوب میدانستند؛ با این حال اینگونه فعالیتها در حاشیۀ فعالیتهای روزمرۀ زندگی آنها قرار داشت.
احساس قربانیشدن فرزند و همسر
بسیاری از افراد اظهار داشتند که بیشترین انرژی و وقت خود را به کارهای بیرون از منزل اختصاص میدهند و برای فرزندان و کارهای خانه وقت و انرژی کمتری دارند. با وجود اینکه انتظار میرود بخشی از امور خانه به افراد دیگر واگذار شود، تعداد بسیار اندکی از زنان شاغل از شرکتهای خدماتی برای انجام کارهای خانه کمک دریافت کرده بودند؛ بنابراین، بسیاری علاوه بر نقشهای بیرون از خانه کارهای درون خانه را نیز انجام میدهند و زمان زیادی از وقت خود را به انواعی از فعالیت نظیر نظافت، آشپزی، کمک به آموزش فرزندان، مراقبت از فرزندان و ... اختصاص میدهند. یکی از پاسخگویان که در رستوران کار میکند در این باره میگوید:
«تو این حسی که دارم وضعیت مالی خیلی تأثیر داره. الان مثلاً من خودمم شرایطم جوری نیست که بتونم برای بچهام سرویس بگیرم یا اینکه بگم کسی بیاد خونمو تمیز کنه یا اینکه مثلاً دم عید خانهتکونی کنه؛ ولی اگر شرایط مالیشو داشتم خوب این کارها را خودم نمیکردم وقتم هم برای بچم بیشتر بود تازه شاید یک بچۀ دیگر خواهری برادری میآوردم تا این طفلی تنها نباشد» (زن 27ساله، دیپلم، شاغل در رستوران، دارای یک فرزند 7ساله).
پاسخگویان در این مطالعه به برخی فواید فرستادن فرزندانشان به مهد کودک یا تنهاماندن در خانه اشاره کردند. ازنظر آنها فرزندان آنها که به مهد کودک رفتهاند مهارتهای اجتماعی را زودتر از آنهایی که این تجربه را ندارند، یاد گرفتهاند و اعتمادبهنفس بیشتری دارند. زمانی که مدرسه را شروع کردند کمتر خجالتی بودند و در مجموع افراد مستقلیاند؛ با این حال بسیاری از مادران دربارۀ ترککردن کودکشان با شخصی دیگر احساس گناه میکنند. با توجه به پیوندی که مادران با فرزندان خود برقرار میکنند، در کنار درکی که از وظایف مادری خود دارند، انتظار میرود دربارۀ سپردن کودک به شخص دیگر برای مراقبتکردن یا جداشدن از او برای مدتی، احساس نگرانی و گناه کنند. نقل قول زیر بیانکنندۀ احساس گناه یا عذاب وجدان میان پاسخگویان است. مشارکتکنندهای که تمام وقت و انرژی خود را در طول روز برای بهتر کارکردن در محل کارش میگذارد و بعد از کار نیز تلاش زیادی برای فرزندش و کارهای خانه انجام میدهد، دراین باره میگوید:
«من اصلاً نه مادر خوبی بودم نه همسر خوبی حتی فرزند خوبی هم نبودم. تا وقتی که درس خوندم یا تو مدرسه یا دانشگاه بودیم و مادرم جورم را میکشید. بعد هم ازدواج کرده و سرکار رفتم همۀ هم و غم من شد کار. خیلی کارم را دوست دارم؛ اما شوهرم شاکی است بچهام دو سال دارد میگذارمش مهد اداره» (زن 29ساله، کارشناسی، دارای فرزند 2ساله، شاغل در بخش دولتی).
نقل قول زیر نیز به مادر شاغلی با دو فرزند مربوط است:
«خوب سرکار یک کار داری و انجامش میدهی خدا را شکر کارم هم خوب است و همه هم راضی هستند؛ اما نارضایتی در داخل خانه است. بچهها مادر میخواهند. غذای خوب میخواهند تفریح میخواهند من یک وقتهایی مینشینم با دختر کوچکم یکی دو ساعت بازی میکنم، دختر بزرگم الان کلاس هفتم است. لجبازی میکند. داد میزند من میدانم از ظهر که از مدرسه میآید تو خانه تنهاست این تنهایی روی او اثر گذاشته، دیگر من خیلی بهش گیر نمیدهم» (زن 37ساله، تحصیلات دکتری، شاغل در بخش دولتی، دارای دو فرزند 12ساله و 3ساله).
پاسخگوی دیگری دارای دو فرزند پسر 10ساله و 4ساله است. بخشی از کارهای خانه را فرزند اولش انجام میدهد و همین امر سبب نگرانی و احساس گناه او شده است:
«خوب من مادرم باید به بچههایم برسم بچهام تو این سن کمش همه کار میکند تابستونها داروهای داداشش را میدهد، یک وقتهایی غذا را میگذارم یخچال ولی دیگر آمادهکردن و گرمکردنش با پسرم است، فکرش را بکنید کلاس سومه؛ اما از 6 سالگیاش این کارها را کرده، ظرف میشورد حالا نمیدانم این استقلالی که دارد خوب هست یا بد، واقعاً سردرگمم؛ ولی مجبورم تا از سر کار میرسم خانه ساعت 5 شده مجبورم از این بچه کمک بگیرم» (زن 34ساله، کارشناسیارشد، شاغل در دفتر حقوقی، دارای دو فرزند 10 و 4 ساله).
پاسخگوی دیگری وظیفۀ اصلی زن ایرانی را نگهداری از فرزند میداند؛ با این حال دسترسی زنان شاغل به فرصتهای شغلی را یک موفقیت میداند و به نظرش هزینۀ این موفقیت را فرزندان میدهند:
«یک وقتهایی با خودم میگویم من دارم به این طفل معصومها ظلم میکنم به خودم ظلم میکنم به شوهرم هم. اگه وضع مالی شوهرم بهتر بود که مجبور نبودم بروم سرکار خوب بچههای منم وضعشان بهتر بود. هر وقت از مدرسه میان تو خانه تا ساعت 6 بعد از ظهر تنهان، چقدر کارتن ببینند و با تبلت بازی کنن؟ اگه خانه بودم برمیداشتم میبردمشان پارک، خانۀ کسی ... به خاطر خودم دارم به بچهها بد میکنم» (زن 36ساله، کارشناسیارشد، کارمند دانشگاه، دارای دو فرزند 7ساله و 3ساله).
تلاش مضاعف و مداوم برای جبران کمکاریها
برخی مادران شاغل برای جبران احساس گناه، ترجیح میدهند همۀ کارها را خودشان انجام دهند و معتقدند اینگونه احساس بهتری دارند و بدین طریق وقت کمتری را که برای وظایف مادری و همسری دارند، جبران میکنند. آنها معمولاً در پایان هفته برخی کارهای منزل یا حتی محیط کار را انجام میدهند. زمانهای استراحت خود را تا حد امکان کاهش میدهند، در محیط کار برای اینکه بتوانند همراهی کارفرما یا مدیر را در مواقع اضطراری کسب کنند، تلاش مضاعفی میکنند.
شرکتکنندۀ زیر در یک شرکت خصوصی در بخش پوشاک اشتغال دارد و برای اینکه بتواند پنجشنبهها کنار فرزند و همسرش در منزل باشد، در سایر روزها تا پایان روز در شرکت حضور دارد:
«من کارم که تموم میشود میروم دفتر مسئول واحد، میگم که کارم تموم شده، دوباره به من رسیدهای مشتری را میدهد که بزنم کار من نیست؛ اما میزنم وقتی خیالم از بچه راحت هست تا هشت شب میمانم .... مجبورم اینجوری اخر هفته همه با هم هستیم» (زن 24ساله، کاردانی، دارای فرزند 5ساله، شاغل در بخش خصوصی).
پاسخگوی دیگر شاغل در یکی از ادارات دولتی، در این زمینه میگوید:
«ببینید من چون نیستم خانه، پنجشنبه جمعه یا شبها تا اخر وقت مشغولم. نمیخواهم شوهرم یا بچههایم فکر کنند من آنها را فراموش کردم. مثلاً سهشنبه و چهارشنبه که خانه میرسم کارهای آخر هفتهام را میکنم تا ساعت یک و دو بیدارم خانه تمیز میکنم غذا میپزم سبزی سرخ میکنم، لوبیا و املت و ... آماده میکنم تا روزهای تعطیل کمتر کار داشته باشم تا بتوانیم برویم مهمانی یا بیرون».
پاسخگوی دیگر شاغل در دفتر حقوقی که دو دختر دوقلوی 5ساله دارد، میگوید:
«من رییسم اجازه داده ساعت 5/2 بروم خانه؛ اما همش نگرانم نکنه نظرش عوض بشه. برای همین خیلی کارها را میبرم خانه یا بعضی هفتهها پنجشنبهها میروم سر کار تا ظهر که کارها نماند. رییسم خیلی خوب کنار اومد با من؛ اما منتشم میگذارد» (زن 34ساله، کارشناسیارشد، شاغل در دفتر حقوقی، دارای دو فرزند 10 و 4 ساله).
براساس گفتههای پاسخگویان مادران برای اینکه بتوانند زمان بیشتری بهویژه ایام اخر هفته را با اعضای خانواده سپری کنند، هم در محیط کار و هم درون خانه حجم بالایی از کارها را بهتنهایی انجام میدهند. در چنین شرایطی آموزش اعضای خانواده برای تقسیم کار درون خانه و برنامهریزی و اولویتبندی کارها در کاهش مشکلات مادران شاغل مؤثرند.
کاهش باروری و کاهش کنش اجتماعی مسئولانه
از تاکتیکهایی که مادران شاغل برای کاهش مشکلات ترکیب کار و خانواده در نظر میگیرند، کاهش تعداد فرزندان یا تأخیر در به دنیا آوردن فرزند دوم است؛ درواقع، با وجود اینکه بسیاری تمایل دارند دستکم یک دختر یا پسر داشته باشند، 11 نفر از زنان یک فرزند داشتند که بیشتر آنها نیز قصد داشتن فرزند دوم را نداشتند. نیمی از افرادی که دو فرزند داشتند نیز فرزند دوم خود را با فاصلۀ طولانی (دستکم 6 سال) به دنیا آوردهاند.
«سر یک تصادف مجبور شدیم دیه بدهیم. الان خیلی زیر بار قرضیم. هر دو (زن و شوهر) خیلی دوست داریم یک بچۀ دیگری بیاوریم این بچه تکفرزند است و در آینده تنها میشود؛ اما کارم طوریه که اگر بخواهم حامله بشم قراردادم تموم میشود» (زن 27ساله، دیپلم، شاغل در رستوران، دارای یک فرزند 7ساله).
پاسخگوی دیگری داشتن یک فرزند پسر و یک دختر را از ایدهآلهای خود میداند؛ با این حال در حال حاضر یک فرزند پسر ششساله دارد و دربارۀ آوردن فرزند دوم نگران این است که علاوه بر نیازهای اقتصادی نتواند نیازهای عاطفی آنها را تأمین کند.
«حالا خرجش به کنار من باید وقت کنم به این بچه برسم. توجه کنم مراقبت میخواهد قدیم نیست که بگویند خودش بزرگ میشود. بچه رسیدگی میخواهد محبت میخواهد آغوش گرم مادر را میخواهد» (زن 32ساله، دارای یک فرزند 6ساله، شاغل در بخش خصوصی).
یکی دیگر از پاسخگویان اشتغال زنان را برای تأمین نیازهای خانواده بسیار مثبت ارزیابی میکند و به نظرش زنان نباید بیکار باشند و برای پیشرفت خانواده و بچههایشان باید کار کنند؛ اما در مقابل کاهش باروری را راه حل کمشدن مشکلات مادران شاغل میداند.
«خوب بچههای الان توقعاتشان خیلی زیاده مدرسۀ خوب میخواهند لباس خوب تفریح خوب غذای خوب، نمیشود که بمانم خانه بچه بیارم یا اینکه صبح تا شب یا آشپزی کنم و بخوابم یا پای تلویزیون باشم ... من کار رو خیلی میپسندم همه باید کار کنند تو این فیلمها این زنهای کرهای را میبینید چطور کار میکنند ما هم قدیم {زنان} کار میکردند؛ اما حالا فقط تو خونه نشستند و میخواهند زندگی خوب هم داشته باشن» (زن 38ساله، دارای دو فرزند 13ساله و 7ساله، شاغل در شرکت خصوصی).
احساس داشتن حمایت اجتماعی سبب ایجاد احساس تعلق، پذیرش، محبوب و باارزشبودن و نیز امکان دریافت کمک در وضعیت اضطراری میشود و از آن بهمنزلۀ قویترین و نیرومندترین نیروی مقابلهای برای رویارویی موفقیتآمیز و آسان فرد در زمان درگیری با شرایط تنشزا تعبیر شده است که تحمل مشکلات را برای فرد تسهیل میکند (گروسی و آدینهزاد، 1389). در طرف مقابل احساس نبودن حمایتهای اجتماعی، سبب کمرنگشدن احساس تعلق به جامعه و کاهش کنش اجتماعی مسئولانه میشود.
زمانی که شرکتکنندهها از نادیدهگرفتن ایدهآلهای باروری یا کمکردن تعداد فرزندان برای تعادلبخشی بین کار و خانواده صحبت میکردند، نظرشان دربارۀ تأثیر این تصمیم بر جمعیت کشور پرسیده شد. نکتۀ جالبتوجه این بود که بسیاری از پاسخگویان اطلاعات کلی از وضعیت جمعیت داشتند. بهطور اغراقآمیزی نیز اظهار میکردند که هیچکس بچه نمیآورد. اگر هم بیاورد یکی بیشتر نیست. بسیاری از آنها به گفتمانهای گذشته و سالهای اخیر دربارۀ افزایش جمعیت اشاره میکردند. برخی از آنها خود را مسئول و پاسخگوی کاهش باروری یا رشد جمعیت نمیدانستند و این موضوع را یکطرفه میدانستند:
«من خیلی بچه بودم میگفتند بچه بیاورید، جنگ که تمام شد گفتند نیارید دیگه شناسنامه و کوپن هم ندادند. حالا برعکسه همین دیروزی خانمه تو جلسه (جلسات مذهبی خانگی) میگفت اینها نقشۀ وهابیها بوده که مسلمونها و شیعه کم بشود. نه که دلم برای کشورم برای دینم نسوزه وقتی نصف مردم تو خرج و مخارجشان موندند این حرفها دیگه فایدهای نداره. همه گوش میکنند؛ اما کی عمل میکند؟ همین خانم همسن مامان من هست دو تا بچه داره پسرش پنجساله عروسی کرده اصلاً بچه ندارد» (زن 36ساله، کاردانی، فروشنده، دارای دو فرزند 6ساله و 2ساله).
بیشتر مادران امروزی افرادی با سرمایۀ اجتماعی بالا هستند که نگرشها و تعریفهای متفاوتی از نقشهای مادری دارند. آنها نگهداری از فرزند را تنها مسئولیت زنان نمیدانند، برعکس انتظار دارند سایر افراد و نهادهای اجتماعی نیز در انجام این نقشها با آنها سهیم باشند.
«خوب یکی کاری برای ما کنند نه اینکه همهچیز رو گرون کردند. جوانها معتاد و بیکارند. میگن جمعیت را هم زیاد کنید سر کار نمیرفتم یخچالم را باز میکردی فقط یک پارچ آب و چند تا نون بود. الان خدار رو شکر خوبه ولی خوب نمیتونم که بچه بیارم حالا اگر پولی میدادند کمکی میکردند کسی بود بچه را میگذاشتم فرق داشت؛ اما ما که دولتی نیستم باید آزاد بذاریم» (زن 26ساله، دیپلم، دارای یک فرزند 3ساله، شاغل در فروشگاه).
بسیاری از مادران شاغل در این مطالعه این موضوع را مطرح کردند که دولت رفاه خانوادهها، زنان و بچهها را در نظر نمیگیرد و حمایتهای کم و ناچیزی ارائه میدهد؛ اما در مقابل خواستۀ بزرگ فرزندآوری را از خانوادهها دارد.
«من عاشق بچهام؛ اما اصلاً راحت نیست. یک بچه خیلی کار دارد همۀ زندگی همۀ دار و ندارت باید روی محور بچه باشد؛ اما باید جامعه خوب باشد ببخشید شما هم رشته تونه و حرفتون میرسه بگید که به فکر مردم باشند» (زن 39ساله، کارشناسی، دارای فرزند 2ساله، شاغل در بخش دولتی).
این پاسخگو با تأخیر نسبتاً طولانی (8 سال) فرزند دوم خود را به دنیا آورده است و بهدلیل شاغلبودن فرزندآوریاش را به تأخیر انداخته است؛ اما درنهایت بهدلیل تنهایی فرزندش صاحب فرزند دوم شده است. این پاسخگو به تفاوت سنی فرزندان اشاره میکند و به نظرش اگر محدودیتهای شغلی یا مالی نداشت فرزند دومش را با فاصلۀ کمتری به دنیا میآورد. در مجموع ازنظر پاسخگویان در این مطالعه تعارض کار و خانوادگی سبب شده است زنان هم بهلحاظ زمانی یا انرژی در مضیقه قرار بگیرند، هم از ایدهآلهای باروری خود دست بکشند یا آنها را تغییر دهند.
در مجموع تحلیل پیامدهای ایفای همزمان نقش شغلی و خانوادگی در زنان دارای فرزند خردسال در این مطالعه نوعی سازگاری نامطلوب را نشان داد؛ زیرا بسیاری از این خانوادهها بهصورت فردی برای کاهش تعارض تلاش میکنند و حمایتهای شبکههای اجتماعی محدود یا برای بسیاری دسترسیناپذیر است؛ با این حال آنها این شرایط را محدود میدانند و به نظرشان با بزرگشدن فرزندان خردسالشان این تعارضها بهشدت کاهش پیدا میکند. این دیدگاه از نظرهای آنها دربارۀ فواید اشتغال برای خود یا خانواده و حتی فرزندان کاملاً مشخص میشد؛ با این حال همان طور که در ابتدای بخش یافتهها اشاره شد، مقالۀ حاضر آن بخش از دیدگاه زنان شاغل را بررسی کرده است که به چالشها یا مسائل مربوط به ترکیب همزمان کار و خانواده توجه داشت و فواید اشتغال و رضایت زنان شاغل از اشتعال در بیرون از منزل بهدلیل طولانیشدن مقاله حذف شدند.
نتیجه
در بسیاری از جوامع با تغییر ساختار جنسیتی بازار کار، الگوی سنتی خانواده با محوریت مرد نانآور خانواده، در حال تغییر است. یکی از پیامدهای این تغییرات، تجربۀ ترکیب کار - خانه است. در این مقاله تلاش شد با روش کیفی و انجام مصاحبۀ عمیق، یکی از مسائل اساسی زنان شاغل یعنی ترکیب نقشهای مادری با نقشهای بیرون از منزل در تهران تحلیل و واکاوی شود.
یافتههای پژوهش نشان دادند بیشتر مادران شاغل از اینکه بیرون از خانه شاغلاند و در راستای فعالیتی اقتصادی یا اجتماعی ایفای نقش و از تمام ساعات روز خود استفاده میکنند، احساس خرسندی و رضایت داشتند. آنها کار را جوهرۀ آدمی و منشأ سود اقتصادی برای خانواده و جامعه تلقی میکردند. برای آنها برخی تجارب مثبت کارکردن در بیرون از منزل عبارت بودند از: افزایش عزت نفس، درآمد و استقلال مالی بیشتر، استقلال در تصمیمگیری و تحرک بیشتر، دریافت حمایت اجتماعی بالاتر برای برخی گروههای شغلی، اعتمادبهنفس و استقلال بیشتر فرزندان بهدلیل حضور در مهد کودک و شروع زودهنگام تعاملات اجتماعی؛ با این حال، آنها با تأثیرگرفتن از شرایط فرهنگی، انتظارات نقش و تأکید زیاد جامعه بر نقشهای درون خانۀ زنان، تعارض بالایی از ترکیب کار – فرزندآوری را درک کردهاند.
در جامعۀ ایران بهدلیل انتظارات ساختاری و تقسیم کار جنسیتی، مسئولیت اصلی امور خانه و نگهداری از فرزندان بر عهدۀ زنان است. شرکتکنندگان در این مطالعه نیز ضمن اذعان به این تقسیم جنسیتی ساختاری، نقش مادری را وظیفۀ ذاتی خود میدانستند و مطابق با نظریۀ انتظارات اجتماعی خود را ملزم به انجام هر دو نقش مزدی و غیرمزدی کرده بودند؛ درواقع، آنها تلاش میکنند هم در محیط کاری و هم خانوادگی به بهترین شکل ایفای نقش کنند. در این شرایط تقریباً بسیاری از آنها تعارض کار و فرزندآوری را تجربه و درک میکنند. آنها به وقت، منابع و انرژی زیادی نیاز دارند و سلامت جسمی و روانی خود و اعضای خانواده را در خطر میبینند. همچنین اهمیت زیادی به خانواده میدهند؛ اما بهدلیل ناتوانی در انجام کامل نقشها و صرف زمان مناسب برای اعضای خانواده بهویژه فرزندان، والدین و همسر، استرس، اضطراب و نگرانی و احساس گناه زیادی را تجربه میکنند، خود را مسئول این کمکاری میدانند و مدام برای جبران این کمکاریها تلاش مضاعف میکنند تا درون خانواده رضایت همسر و فرزندان و در محیط کار رضایت کارفرما را جلب کنند و بهنوعی از عذاب وجدان و احساس گناه و نارضایتی خود بکاهند. فعالیتهای خودمراقبتی آنها بهویژه افراد دارای فرزند زیر شش سال، بهدلیل نداشتن وقت ضعیف بود. اقدامات افراد برای کاهش تعارض کار - خانواده بهطور عمده نوعی تقابلی - فردی بود که سبب سازگاری اجباری نامطلوب شده بود. نتایج مطالعۀ حیدری و دهقانی (1395) نیز این یافته را تأیید میکند. مدیریت تعارض، بیشتر فردی و بر ابزارهایی مبتنی است که با هدف تخفیفِ تنش خانوادگی و تأیید برتری مردان و خودقربانی کردن زنان در حوزۀ خانواده عمل کرده است تا اینکه تعارض کار و خانواده را کاهش دهد. در مطالعۀ توانگر و همکاران (1391) پرستاران برای کاستن تعارض کار - خانواده، تلاشهایی را بهصورت فردی ازجمله تنظیم شیفت و توسل به معنویات انجام دادهاند.
البته درجۀ تعارض یا اثراتی که افراد از ناسازگاری کار و فرزندآوری میبینند، به عوامل مختلفی بستگی دارد. درجۀ تعارض از سیستمهای حمایتی، ساختار شغلی و ساعات کاری (سفیری و زارع، 1387؛ Rindfuss & Brewester 1996: 280)، مشارکت مردان در امور خانه و نگرش نسبت به تقسیم کار درون خانه (Mills et al., 2008: 20) تأثیر میگیرد. در این مطالعه شرکتکنندگان از دامنۀ گستردهای از مشاغل انتخاب شده بودند. زنان شاغل در شرکتهای خصوصی یا فروشگاهها و رستورانها که ساعات کاری طولانیتری دارند، حتی روزهای تعطیل ممکن است ناچار به حضور در محل کار شوند. یافتههای پژوهش، تفاوت معنادار تعارض نقش شغلی - خانوادگی زنان شاغل در بخش خصوصی و دولتی را تأیید میکنند که این یافتهها با نتایج پژوهشهای افشانی و هاتفیراد (1396) و رازقینصرآباد و همکاران (1394) همخوانی دارند. همچنین افرادی که نوع کار همسرانشان بهگونهای بود که کمتر فرصت مشارکت در امور خانه را داشتند، درک از تعارض بالاتری داشتند. پرستاران و پزشکانی که شیفت کاری شب دارند، با تعارض بالایی روبهرو بودند. براساس یافتههای مطالعۀ حاضر و مطالعات پیشین (عباسیشوازی و رازقینصرآباد، 1389؛ عباسیشوازی و علیمندگاری، 1389)، آنچه در رابطۀ وضعیت شغلی و باروری تعیینکننده است، نوع شغل، بخش شغلی که فرد در آن شاغل است و حمایتهای اجتماعی مرتبط با زنان شاغل است. این یافتهها نشان میدهند برای کاهش تعارض کار - خانواده کاهش ساعت کاری مادران و ساعتهای کاری منعطف و آموزش تقسیم کار درون خانه اثرگذار است.
نتایج نشان دادند گرچه مادران شاغل برای استفاده از فرصتهای موجود برای گذراندن اوقات فراغت با موانع مالی، فرهنگی و یا ساختاری کمتری روبهرو هستند، بهدلیل موانع زمانی کمتر در فعالیتهای فراغتی درگیر میشوند. این یافته با نتایج مطالعۀ (Huda & Akhtar, 2006) همسوست. در همین رابطه حبیبپورگتابی و همکاران (1391) نشان دادند زمان فراغت زنان خانهدار، بیشتر از زنان شاغل در بازار کار است. زنان شاغل بهدلیل پرداختن به «کار نوبت دوم» در داخل خانه، دسترسی نابرابری به فراغت دارند و همین موضوع سبب کاهش زمان فراغتی آنها شده است. آنها بهدلیل گذراندن بخشی از زمان خود در محل کار، توازن بین اضلاع مثلث کار - خانواده - فراغت را از دست دادهاند و در زندگی آنها یک یا دو گزینه از این سه مورد، بر دیگری برجستگی یافته است.
مطابق با نظریۀ حمایت اجتماعی و همانند سایر رفتارهای اجتماعی، کنش فرزندآوری بهطور عمیقی در حمایت اجتماعی ریشه دارد. حمایت اجتماعی عاملی محافظتکننده درمقابل فشار روانی است و اثر زیادی بر عملکرد اجتماعی دارد. نتایج مطالعه نشان دادند ازنظر مادران شاغل همسران آنها مهمترین منبع حمایتی بهویژه حمایت روانی و عاطفیاند و بدون آنها تعادلبخشی به حوزۀ خصوصی و عمومی مشکل است. این یافته اهمیت همراهی و نگرش مردان در پشتیبانی از اشتغال زنان را نشان میدهد. ازسوی دیگر، این نکته لزوم توجه پژوهشها و برنامهریزیها را بهسمت مادرانی نشان میدهد که بهدلیل طلاق یا فوت همسر، تنها و با مجموعهای از چالشها روبهرو هستند.
روابط دوستانه و غیررسمی بین همکاران و مساعدتهای کاری یا حتی مالی در برخی مشاغل، رضایتمندی شغلی برخی مادران شاغل را فراهم کرده بود. ازنظر برخی پاسخگویان این شرایط به تعادل بین کار و خانه کمک میکند. بهویژه اینکه نتایج نشان دادند زنان شاغل در مشاغل خانگی یا بخشهای دولتی در مقایسه با افراد شاغل در بخشهای خصوصی، با مسائل و مشکلات کمتری روبهرو بودند؛ درواقع، بیتفاوتی یا تقابلیبودن محیط کار بیشتر برای زنان شاغل در بخش خصوصی مطرح بود. ساعتهای طولانی کار، کار در روزهای پنجشنبه و محدودیت در استفاده از مرخصی از مواردی بود که بر رضایت مادران شاغل بخش خصوصی از کارفرما تأثیر گذاشته بود. در مطالعۀ افشانی و هاتفیراد (1396) نیز میزان تعارض نقش در مشاغل خصوصی از مشاغل دولتی بیشتر است. براساس نظر این پژوهشگران ماهیت متفاوت مشاغل دولتی و خصوصی در نوع کاری که انجام میشود، ساعت کاری، حجم کاری، میزان حقوق یا دستمزد، شرایط محیط کار و ... است که در جامعۀ ما شرایط کاری را برای زنان با دشواریهای بیشتری همراه میکند. نکتۀ دیگر اینکه مادران شاغل در منزل یا بخشهای غیررسمی که کمتر درگیر مقررات اداریاند و کنترل آنها بر محیط کار بهلحاظ زمانبندی و مقدار کار بیشتر است، تعارض کمتری را تجربه کرده بودند؛ ازاینرو، در پیش گرفتن سیاستهای حمایتی از مادران شاغل در بخش خصوصی، در کاهش بار ناشی از تعدد نقشها در مادران دارای فرزند خردسال مؤثر است.
نتایج این مطالعه نشان دادند ازجمله پیامدهای تعارض کار - خانه، چشمپوشی از ایدهآلهای باروری یا تأخیر در فرزندآوری است. برخی زنان یا به یک فرزند بسنده کرده یا با فاصلۀ طولانی از فرزند اول فرزند دوم را به دنیا آورده بودند. در نظریۀ ریندفاس و برستر (1996) بر این واکنش مادران شاغل برای کاهش تعارض تأکید شده است. براساس نظر این پژوهشگران تفاوت در درجۀ تعارض کار - فرزندآوری ازسوی مادران شاغل، تفاوتها در سطح باروری جوامع مختلف را توضیح میدهد. هرچه نقشهای مادری و اشتغال بیشتر ناسازگار باشند و زنان شاغل نقش خود بهمنزلۀ مادر و همسر را با نقشهای دیگر در تضاد ببیند، تصمیمات آنها دربارۀ فرزندآوری تغییر میکند؛ درنتیجه، آن زنان ترجیح میدهند تعداد فرزندانی را که میخواهند، کاهش دهند یا حتی از ایفای نقش فرزندآوری اجتناب کنند؛ زیرا باروری وقت و نیروی زیادی از آنها میگیرد. یافتهها با مطالعۀ صادقی و شهابی (1398) همسوست. براساس این مطالعه زنان شاغل بهدلیل وجودنداشتن و اجرانشدن برنامههای دوستدار خانواده با هزینههای فرزندآوری و تضادهای نقشی – شغلی و مادری روبهرو هستند؛ ازاینرو، گرچه داشتن یک فرزند را لازمۀ زندگی میدانند، لزومی به داشتن تعداد فرزند بیشتر احساس نمیکنند.
موضوع مهم دیگر حمایت اجتماعی و سیاستهای عمومی است که در سطح کلان برای کاهش تعارض مطرح میشوند. بهدلیل احساس نبودن حمایت اجتماعی از مادران شاغل و ارزشگذاری کمتر به فرزندآوری آنان، زنان شاغل برای حل چالش کاهش باروری در ایران برخورد مسئولانه ندارند و نقشی برای خود در این فرایند قائل نیستند و فرزندآوری خود را نه برای اهداف کلان اجتماعی بلکه تصمیمی کاملاً فردی و خانوادگی ارزیابی میکنند؛ بنابراین، صرف سیاستهای افزایش جمعیت بدون در نظر گرفتن ملزومات آن و تسهیل شرایط فرزندآوری برای همۀ گروههای اجتماعی و بهویژه گروههای پیشرو در کاهش باروری نمیتواند اهداف سیاستهای کلی جمعیت را محقق کند و باروری بالاتر از سطح جانشینی را نوید بخشد؛ پس مطابق با نظریۀ تعارض نقش و مطالعات (Rindfuss & Brewester 1996; Edvards, 2002)، تا جایی که اشتغال زنان محدودکنندۀ باروری به شمار میرود، انتظار میرود با هر تغییر مثبت و تسهیلگری در شرایط کار زنان یا تغییر در مسئولیتهای خانه، تعارض مادری و اشتغال کاهش یابد.
این مطالعه به شیوۀ کیفی انجام و نمونۀ پژوهش تعداد محدودی از زنان شاغل دارای دستکم یک فرزند را شامل شد که تعمیمپذیر به جامعۀ بزرگتر نیست؛ با این حال نشان داد در حال حاضر مادران شاغل دارای فرزند خردسال در تهران دستکم در این مطالعه با چالشهای زیادی در زمینۀ ترکیب کارهای داخل و خارج از منزل روبهرو هستند. با توجه به روند فزایندۀ سطح تحصیلات و اشتغال زنان، با سیاستگذاری مناسب (دوستدار خانواده) در این زمینه در آینده، میتوان انتظار داشت شرایط فرهنگی جامعه بستر لازم برای پذیرش اجتماعی نقشهای بیرون از خانۀ زنان را فراهم کند و زنان شاغل ضمن احساس کمتر فشار نقش، بتوانند هم از مواهب حضور در فعالیتهای اجتماعی سود ببرند و هم اهداف فرزندآوری خود را تحقق بخشند.