Document Type : Research Paper
Author
University of Mazandaran, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه و بیان مسئله
تجربیات تاریخی در جوامع گوناگون نشان میدهند زنان نقش حیاتی و تعیینکنندهای در فرایند رشد و توسعۀ جامعه ایفا میکنند. علاوه بر این، واقعیتهای جوامع معاصر نشاندهندۀ آناند که از بنیادیترین مشخصات و ملزومات توسعه و توسعهیافتگی این است که نابرابریهای اقتصادی - اجتماعی و فرهنگی مبتنی بر جنس مرد و زن (موسوم به «سوگیری جنسیتی») بهطور چشمگیری کاهش یافته است که یکی از مهمترین جلوههای عینی آن در قالب کلیشههای جنسیتی مشاهده میشود؛ به عبارت دقیقتر، از مهمترین مشخصههای فرهنگی - اجتماعی کشورهای کمتر توسعهیافتۀ جهان این است که پدیدۀ «سوگیری جنسیتی» همچنان در این جوامع غالب است؛ در حالی که کشورهای توسعهیافتۀ جهان بهشدت از این پدیده فاصله گرفتهاند و در عوض بهسمت «بیطرفی جنسیتی» (Whiteley, 1996) و «تساوی جنسیتی» (McDonald, 2002) سوق یافتهاند. برای مثال، میتوان به جدیدترین «گزارش جهانی شکاف جنسیتی» (2018) استناد کرد که در مقیاسی بینالمللی، جایگاه و رتبۀ کشورهای جهان را بر پایۀ چهار دسته شاخصهای «آموزش و تحصیلات، اقتصاد و اشتغال، سیاست و قدرت، بهداشت و سلامت» نشان میدهد. مطابق جدیدترین گزارش جهانی شکاف جنسیتی (2018) بهترین وضعیت زنان بر پایۀ این شاخصهای چهارگانه به کشورهای اسکاندیناوی در شمال اروپا یعنی ایسلند (رتبۀ 1)، نروژ (رتبۀ 2)، سوئد (رتبۀ 3) و فنلاند (رتبۀ 4) مربوط است. در انتهای این رتبهبندی، کشورهای سوریه (رتبۀ 146)، عراق (رتبۀ 147)، پاکستان (رتبۀ 148) و یمن (رتبۀ 149) قرار دارند. کشور ما نیز در رتبۀ 142 قرار گرفته است. خاستگاه و ریشۀ اصلی این تفاوتهای چشمگیر را باید تاحدودی در کلیشههای جنسیتی و بازتولید آن ازطریق سازوکارهای متعدد جامعهپذیری در سطح جامعه جستجو کرد. برای مثال، در جوامعی این قبیل کلیشههای جنسیتی رواج و غلبه دارند که زنان موجوداتی حساس، ظریف و مناسب برای خانهداری، پرستاری و معلمی کودکاناند که توانمندیهای مدیریتی ندارند و نمیتوان انتظار داشت شاخصهای ذکرشده در چنین جوامعی در سطح مطلوب باشند.
بر همین اساس، پژوهش حاضر تلاش میکند بر پایۀ رویکردی فرهنگی – اجتماعی، کلیشههای جنسیتی را بررسی کند و هدف اساسی آن نیز به این پرسش کلیدی معطوف است که مهمترین الگوها و تعیینکنندههای مرتبط با کلیشههای جنسیتی کداماند. اهمیت و ضرورت پژوهش در این حوزۀ مطالعاتی از چند زاویه تبیینشدنی است: 1- ضرورت و اهمیت مطالعۀ کلیشههای جنسیتی بهوضوح حتی در جدیدترین مستندات سازمان ملل متحد نیز استنباط میشود؛ بهطوری که دبیر کل سازمان ملل متحد در 23 آوریل 2015 میلادی در همایشی بینالمللی، جوانان بهویژه دختران و زنان جوانی را که برای تأمین صلح و مقابله با خشونت تلاش میکنند، تشویق و ستایش کرد (United Nation, 2015). بدون تردید، این خطابۀ جدی و بهظاهر جانبدارانه به معنای ترویج و تثبیت الگوی خاصی از سوگیری مبتنی بر کلیشههای جنسیتی نیست؛ بلکه بهوضوح این واقعیت را بیان میکند که حجم عظیم و پرقدمت برنامهها و اقدامات سازمان ملل متحد برای از بین بردن سوگیریهای جنسیتی مانند «کنوانسیون لغو هرگونه تبعیض علیه زنان در سال 1979 میلادی»[1] یعنی پس از نزدیک به 4 دهه هنوز به کسب نتایج مطلوب موفق نشده است؛ بهطوری که دبیرکل این بزرگترین سازمان بینالمللی از این فرصت نیز برای ترمیم این ناکامی در راستای مقابله با سوگیریهای ناشی از کلیشههای جنسیتی بهره گرفته است.
نکتۀ بهمراتب مهمتر اینکه در دوران معاصر پرسشهای کلیدی پژوهش حاضر و دراساس، انجام پژوهشهای علمی در این حوزۀ مطالعاتی، اهمیت و ضرورت مضاعف دارد؛ زیرا طیف وسیع و عمیق تحولات جوامع معاصر سبب شده است دانشمندان (Davis, 1984; Cotter et al., 2001) از انقلاب اجتماعی بهمراتب مهمتری یعنی «انقلاب در نقشهای جنسیتی» یاد میکنند. با توجه به پیشرفت و گسترش فناوریهای جدید ارتباطی، این تحولات در نقشهای جنسیتی، پدیدۀ فراگیر جهانی است که همۀ کشورها ازجمله جامعۀ ما را نیز در بر میگیرد؛ بنابراین، با توجه به حضور و وجود مستمر و زوالناپذیر کلیشههای جنسیتی و پیامدهای جدی آنها در عرصههای گوناگون اقتصادی - اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، بهداشتی و آموزشی، اهمیت و ضرورت دارد تا با تکیه بر طیف متنوع و فزایندۀ پژوهشها و مطالعات علمی، ابعاد و زوایای گوناگون کلیشههای جنسیتی مشخص و روشن شود و پژوهش حاضر نیز در راستای چنین ضرورت و اهمیتی تلاش میکند در حد خود سهمی در این حوزۀ پژوهشی ایفا کند و در حد امکان شواهد پژوهشی و تجربی مناسب برای شناخت برخی از مهمترین الگوها و تعیینکنندههای مرتبط با کلیشههای جنسیتی را بر پایۀ رویکرد فرهنگی - اجتماعی ارائه کند.
پیشینۀ پژوهش
در این بخش به طیف وسیع و فزایندۀ مطالعات و پژوهشها در زمینۀ کلیشههای جنسیتی توجه و به مهمترین نتایج و یافتههای برخی از این مطالعات اشاره میشود. نتایج پژوهش پامرلئو و همکاران[2] (1990) دربارۀ فرایند شکلگیری کلیشههای جنسیتی از دوران کودکی نشان دادند پسربچهها بیشتر با وسایل ورزشی و دختربچهها بیشتر با عروسکها سروکار دارند. دختربچهها بیشتر از لباس صورتی و زیورآلات و پسربچهها بیشتر از رنگهای آبی، قرمز و سفید استفاده میکنند. این تفاوتهای جنسیتی حتی در رنگ تختخواب آنان نیز وجود داشت؛ زیرا والدین بهویژه مادران در انتخاب رنگ و نوع اسباببازی فرزندانشان نقش چشمگیری داشتند.
نتایج پژوهش کارتر[3] (2000) نشان دادند این تفاوتهای جنسیتی در مرحلۀ بعدی زندگی کودکان یعنی در دوران مدرسه نیز تداوم مییابد؛ زیرا والدین بهطور معمول نظارت و کنترل بیشتری بر فعالیتهای آموزشی دخترانشان نشان میدهند و انتظارات آنان از موفقیت تحصیلی دخترانشان بیشتر از پسرانشان است. در پژوهشهای جدید نیز بر این اهمیت و نقش تعیینکنندۀ فرایند جامعهپذیری کلیشههای جنسیتی از دوران کودکی و نوجوانی در خانواده و مدارس تأکید شده است. آثار و پیامدهای این الگوهای جامعهپذیری کلیشههای جنسیتی از دوران کودکی و نوجوانی، بعدها در سایر عرصههای زندگی نیز جلوه مینماید. برای مثال، نتایج پژوهش آلبرج و جنسن[4] (2007) نشان دادند کلیشههای جنسیتی حتی در عرصۀ رقابتهای سیاسی نیز نقش تعیینکننده دارند؛ زیرا مطابق پژوهش آنان، بیشتر پاسخگویان مذکر معتقد بودند مردان دراساس سیاستمدارانی آگاهتر، مطمئنتر و قانعکنندهتر از زنان سیاستمدارند؛ در حالی که این کلیشههای جنسیتی میان پاسخگویان مؤنث کمتر رواج داشت. در عرصۀ بازار کار و مشارکت اقتصادی نیز نتایج پژوهش فروتن[5] (2012) نشان دادند گرچه در مقایسه با گذشته، کلیشههای جنسیتی منفی در زمینۀ توانمندیهای اقتصادی، شغلی و مدیریتی زنان در دهههای اخیر کاهش یافته است، کلیشههای جنسیتی همچنان وجود دارند.
در ایران نیز نتایج پزوهش فروتن (1379) نشان دادند کلیشههای جنسیتی بهطور چشمگیری در فرهنگ عامه و ضربالمثلهای ایرانی بازنمایی شده است؛ بدین معنا که از یک سو، زنان بیشتر در قالب ویژگیهایی همچون گلهگزاری، رازدار نبودن، ناصالح بودن در مشورت، ناقصالعقل، وفادار و صادقنبودن ارائه و ازسوی دیگر، مردان در قالب صفاتی مانند رازداری، وفای به عهد و اعتبار حرف و قول آنان بازنمایی شدهاند. مطابق یافتههای پژوهش مقصودی (1383) در کتابهای داستانی کودکان نیز طیف بسیار متعدد و گستردهای از کلیشههای جنسیتی برای زنان مانند نازکدل و سسترأی، ناقصالعقل، دلبر و زیبا، بیوفا و خائن، منفعل در تصمیمگیری، بدون ابتکار و نوآوری و خرافاتی وجود دارد.
پژوهش صادقیفسایی و کریمی (1384) دربارۀ سریالهای تلویزیونی ایرانی نشان داد مهمترین کلیشههای جنسیتی مرتبط با زنان شامل مواردی همچون فریبکار، ناقصالعقل، بیوفا، منفعل و فرودست و دربارۀ مردان شامل مواردی مانند صادق، عاقل، وفادار، فعال و فرادست است.
مطابق نتایج پژوهش ریاحی (1386) دربارۀ عوامل اجتماعی مؤثر بر میزان پذیرش کلیشههای جنسیتی میان جوانان کارآموز در مراکز فنیوحرفهای استان مازندران، ویژگیهای شخصیتی ابزاری یا سازمانده نظیر فعال، پرانرژی، مستقل، پرخاشگر، مدیر، قوی و توانا به مردان و ویژگیهای شخصیتی مبنایی یا روحیهبخش نظیر عاطفی، حساس، جذاب، آرام، صبور، مضطرب، وابسته به دیگران و نگران به زنان نسبت داده شدهاند.
نتایج پژوهش جانعلیزاده چوببستی و همکاران (1387) نشان دادند حدود 54 درصد از اعضای هیئتعلمیِ زن و حدود 84 درصد از اعضای هیئتعلمیِ مرد، عامل تصورات قالبی و کلیشههای جنسیتی را در دستیابی کمتر زنان به موقعیتهای سازمانی مؤثر دانستند.
مطابق یافتههای پژوهش معینیفر (1388) مبتنی بر تحلیل محتوای الگوهای بازنمایی کلیشههای جنسیتی در رسانه، بارزترین کلیشه این است که مردان در نقش مهاجم و معترض به زنان و در مقابل زنان به صورت قربانی بازنمایی شدهاند.
مطابق نتایج پژوهش زارعشاهآبادی و سلیمانی (1390) دربارۀ تصورات قالبی جنسیتی ازنظر دانشجویان دانشگاه یزد، کلیشههای پسران بیشتر ناظر بر قدرت، عقلانیت، استقلال و خشونت است و برای دختران به عطوفت، تأثیرپذیری، وابستگی و گرایش به مشاغل خدماتی بین آنها اشاره دارد.
یافتههای پژوهش حسینی و دشتی (1391) در زمینۀ بازنمایی کلیشههای جنسیتی ادبیات داستانی جلال آلاحمد، وجود کلیشههای جنسیتی (پرحرفی، خرافاتی، هیجانی و انفعال برای زنان و پرخاشگری، عصبانیت و سلطهگر بودن برای مردان) را نشان میدهند.
مطابق یافتههای پژوهش فروتن (1394)، کلیشههای جنسیتی ناظر بر انفعال جنس مؤنث و اقتدار جنس مذکر بهطور برجسته و چشمگیری ازطریق سازوکارهای فرایند جامعهپذیری جنسیتی بهویژه سیستم آموزشی ایران بازنمایی شده است که سبب بازتولید هژمونی مردانه در ابعاد گوناگون فرهنگ و اقتصاد جامعه میشود.
نتایج پژوهش واحدی و سیدرضایی (1395) مبتنی بر تحلیل گفتمان انتقادی داستانهای جلال آلاحمد و سیمین دانشور نشاندهندۀ گفتمان معطوف به کلیشههای جنسیتی در عرصۀ ادبیات است که فضای مردسالارانۀ جامعۀ ایران را منعکس میکند؛ بدین ترتیب، بررسی و جمعبندی پیشینۀ پژوهش در بسیاری جوامع ازجمله جامعۀ ما (ر.ک. فروتن 1387، 1390، 2012, 2019a) بهوضوح نشاندهندۀ این واقعیت اساسی است که سازوکارهای اصلی فرایند جامعهپذیری مانند نهاد خانواده، گروه همالان، سیستمهای آموزشی، رسانههای گروهی رادیو، تلویزیون، سینما، مجلات و غیره کمابیش کلیشههای جنسیتی را بازتولید میکنند که در آنها زنان بیشتر در نقشهای سنتی و کلیشهای مانند کدبانوگری، خانهداری، معلمی و پرستاری و با ویژگیهایی همچون نازکدل و سسترأی، دلبر و زیبا، منفعل در تصمیمگیری، بدون ابتکار و نوآوری، عاطفی و احساساتی و مردان بهطور عمده با خصلتهایی همچون رقابتی، پرتکاپو، سلطهجو، مجادلهگر و غیره بازنمایی شدهاند. علاوه بر این، مطالعه و سنجش کلیشههای جنسیتی با استفاده از روش ترکیبی مبتنی بر الگوی ماکیونس[6] (2001) و تایلور[7] (2003) تاکنون در سطح گسترده در ایران انجام نشده است و در این پژوهش برای اولین بار از این روش ترکیبی برای سنجش و مطالعۀ کلیشههای جنسیتی در طیف نسبتاً گستردهای از نقاط شهری و روستایی ایران استفاده میشود. بر همین اساس، پژوهش حاضر تلاش میکند با بهرهگیری از این روش علمی، شواهد پژوهشی و تجربی فراهم کند تا در حد خود سهم و نقشی را در راستای شناخت هرچه بیشتر و بهتر کلیشههای جنسیتی در ایران ایفا کند.
مبانی نظری
در این پژوهش سه نظریۀ اصلی زیر مدنظر است؛ زیرا هر سه نظریه این وجه مشترک بنیادین را دارند که موضوع جنسیت و جنبههای متعدد آن مانند کلیشههای جنسیتی را نه پدیدههای مقطعی، اتفاقی و گذرا بلکه پدیدههای بسیار حیاتی و ریشهداری تلقی میکنند که ازطریق سازوکارها و نهادهای گوناگون و بر پایۀ فرایندی مستمر شکل گرفتهاند و درونی و بازتولید میشوند. این نظریههای سهگانه عبارتاند از: نظریۀ جامعهپذیری جنسیتی، نظریۀ کنش متقابل نمادی و نظریۀ طرحوارۀ جنسیتی. از دیدگاه صاحبنظران نظریۀ جامعهپذیری جنسیتی (Richardson, 1977; Evans & Davis, 2000; Taylor, 2003; Lindsey, 2015)، جنسیت عنصری اساسی تلقی میشود که ازطریق آن هم ما انسانها جهان اجتماعی و جایگاه خود را در آن ادراک میکنیم هم در شکلگیری احساسات و افکار و کنشهای ما با همدیگر از زمان ولادت تا وفات نقش کلیدی ایفا میکند. برای مثال ما انسانها از همان کودکی میآموزیم که جامعه انتظارات و استاندارهای متفاوتی برای دختربچهها و پسربچهها دارد که تایلور (2003) آنها را «کدهای جنسیتی» مینامد و معتقد است ایدئولوژی جنسیتی ازطریق همین کدهای جنسیتی (یعنی مجموعهای از علائم و نشانهها) درونی میشود. صاحبنظران معاصر نظریۀ جامعهپذیری جنسیتی (Hakim, 1996; Lindsey, 2015; Riley & McCarthy, 2003) نیز معتقدند برخی کلیشهها و تفکرات قالبی، مفروضات و گزارههای از قبل پذیرفته و مسلم تلقی میشوند و براساس آنها مجموعهای از نگرشها و نقشهای جنسیتی ازطریق سازوکارهای جامعهپذیری در جامعه ترویج، تقویت و نهادینه میشوند. برای مثال این قبیل کلیشههای جنسیتی که زنان توانمندیهای مدیریتی کمتری دارند یا برای آموزش کودکان دبستانی مناسبترند، ازسوی سیستمهای آموزشی و سایر سازوکارهای جامعهپذیری در بسیاری کشورهای جهان پیشاپیش بهمنزلۀ واقعیات مفروض پذیرفته و بازتولید میشوند که سبب میشود کلیشههای جنسیتی از نسلی به نسلی دیگر منتقل شوند.
مطابق «نظریۀ کنش متقابل نمادی»، جنسیت نقش بسیار مهم و کلیدی در شکلگیری شناخت و کنش متقابل انسانها با همدیگر دارد. به عقیدۀ صاحبنظران این نظریه مانند مید[8] (1934) و وورف[9] (1956)، از سنین 4 تا 7 سالگی آگاهی و شناخت بچهها از جنسیت بهمنزلۀ عنصر اصلی «خود» شروع میشود. مید (1934) همچنین معتقد بود بچهها ازطریق زبان و کنش متقابل به یک خود اجتماعی دست مییابند و بهتدریج با ارزشها و باورهای جامعه دربارۀ جنسیت و نقشهای جنسیتی آگاهی مییابند. در نظریۀ طرحواره جنسیتی نیز بسیاری از کلیشهها و ویژگیهای نسبت دادهشده به مردان و زنان، ریشۀ زیستشناختی ندارند؛ بلکه اکتسابیاند. به عقیدۀ صاحبنظران این نظریه (Bem, 1984; Eagly & Wood, 1999) بهمرور زمان، الگو، حس و درکی از مردانگی و زنانگی در کودکان ایجاد میشود که بر مجموعهای از کلیشهها و تفکرات قالبی دربارۀ نقشهای جنسیتی مبتنی است و بهتدریج اندیشه و رفتار آنان در آینده را تنظیم و هدایت میکند. مطالعات صاحبنظران این نظریه مانند فوکس[10] (1993) و ناراهارا[11] (1998) نشان دادند اگر منابع آموزشی و یادگیری کودکان و نوجوانان عاری از کلیشههای جنسیتی باشد، هم سبب نگرش مثبت آنان به دختران و زنان میشود هم تأثیرات مثبتی بر تصور از خود و نگرش و کنش آنان دارد؛ بنابراین، در پژوهش حاضر به همان وجه مشترک بنیادین ذکرشده در این نظریههای اصلی توجه میشود؛ به عبارت دقیقتر، چارچوب نظری این پژوهش مبتنی بر برآیندی از این سه نظریۀ عمده است که بر این اصل مشترک بنیادین تأکید میکنند که کلیشههای جنسیتی بهتدریج ازطریق سازوکارهای جامعهپذیری شکل میگیرند و درونی میشوند و بر همین اساس تلاش میشود برخی از مهمترین الگوها و تعیینکنندههای مرتبط با کلیشههای جنسیتی با تأکید بر رویکردی اجتماعی - فرهنگی بررسی شوند.
روششناسی پژوهش
مباحث و تجزیه و تحلیلهای این مقاله بر یک پژوهش تجربی و بررسی پیمایشی مبتنی است که در قالب پروژۀ پژوهشی سهساله در دانشگاه مازندران زیر نظر نویسندۀ این مقاله انجام و فرایند گردآوری دادههای پژوهش نیز در سال 1397 تکمیل شده است. با توجه به تنوع و گستردگی جغرافیایی کشور ما و متناسب با بودجه و امکانات محدود پژوهشگران، مناطق کمابیش متعدد و گوناگون انتخاب شدهاند که تاحدود زیادی دربردارندۀ گستردگی جغرافیایی و تنوعهای فرهنگی - اجتماعی بهویژه ازنظر ترکیبهای قومی و مذهبی بخشهایی از کشور ما هستند که میتوان براساس آنها برخی از مهمترین الگوهای مرتبط با موضوع پژوهش را فراتر از یک شهرستان و در سطحی نسبتاً گستردهتر بررسی کرد. بر همین اساس، جمعیت نمونۀ این پژوهش پیمایشی را درمجموع، تعداد 3667 نفر مردان و زنان 15ساله و بالاتر ساکن در نقاط شهری و روستایی شهرستانهای اسفراین، اهواز، بابلسر، بجنورد، خرمآباد، گنبدکاووس، محمودآباد و همدان تشکیل میدهند. حجم نمونۀ پژوهش با استفاده از روش کوکران تعیین و برای گزینش نمونهها از روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای استفاده شده است. اعتبار پرسشنامه، اعتبار صوری است و برای دستیابی به پایایی پذیرفتنی، با انجام پیشآزمون و میانگین آلفای کرونباخ حدود ۷۹/۰، همسازی گویههای پرسشنامه تأمین شد؛ پس از گردآوری دادههای موردنیاز با استفاده از فن پرسشنامه، از برنامۀ نرمافزار SPSS و مجموعهای از آمارههای توصیفی و آزمونهای تحلیل استنباطی برای تجزیه و تحلیل دادههای پژوهش استفاده شده است که نتایج این تجزیه و تحلیلها در بخش بعدی بررسی میشوند. جدول 1 توزیع جمعیت نمونۀ پژوهش را به تفکیک شهرستانهای منتخب، جنس و محل سکونت نشان میدهد.
متغیر وابسته و متغیرهای مستقل و گویههای سنجش آنها
متغیر وابستۀ (تابع) اصلی در پژوهش حاضر، کلیشههای جنسیتی است که برای سنجش آن از شیوۀ ترکیبی مبتنی بر الگوی ماکیونس (2001) و تایلور (2003) استفاده شده است. این شیوۀ ترکیبی بر گویههای هفتگانه برای سنجش کلیشههای جنسیتی مبتنی است که عبارتاند از: «مردان مستقل و مسلط، زنان مطیع و وابستهاند»، «مردان باهوش و زیرک، زنان کمهوش و کماستعدادند»، «مردان موجوداتی عقلانی، زنان موجوداتی عاطفیاند»، «مردان مدعی و متوقع و ناراضی، زنان بیادعا و قانع و راضیاند»، «مردان قوی و شجاع، زنان ضعیف و ترسو هستند»، «مردان فعال و رقابتی، زنان منفعل و مشارکتی هستند»، «مردان خشن و بیاحساس، زنان ظریف و زیبا و بااحساساند». هر یک از این گویهها در چهار سطح (کاملاً موافق، موافق، مخالف، کاملاً مخالف) در پرسشنامۀ پژوهش ازسوی پاسخگویان سنجیده و اندازهگیری شدهاند. در پایان، نگرش افراد نسبت به کلیشههای جنسیتی روی طیف (مقیاس) چهاروجهی (مشتمل بر کلیشههای جنسیتی بسیار قوی، قوی، ضعیف، بسیار ضعیف) قرار داده شد که نتایج تجزیه و تحلیلهای آن در بخش بعدی ارائه میشود. متغیرهای مستقل در پژوهش حاضر نیز شامل سه دستۀ عمده میشود: دستۀ اول، متغیرهای پایۀ جمعیتشناختی مشتمل بر سن، جنس، محل سکونت، تحصیلات. دستۀ دوم، متغیرهای مرتبط با نگرشهای جنسیتی که با استفاده از دو شاخص سنجیده شدهاند: یکی، نحوۀ نگرش به الگوی سنتی نقشهای جنسیتی «مرد، نانآور خانوار» و دیگری، نحوۀ نگرش نسبت به اشتغال زنان در کارهای خارج خانه. دستۀ سوم، متغیرهای مرتبط با دینداری که در پژوهش حاضر به سه روش سنجیده شده است: ابتدا، برای اندازهگیری سطوح دینداری از روش متداول در «برنامۀ بینالمللی پیمایش اجتماعی» (ISSP)[12] و ازسوی پژوهشگران برجستۀ معاصر مانند ژاکوب و کالتر (2013)، هون و وانتوبرگن[13] (2014) استفاده شد که پاسخگویان ارزیابی شخصیشان دربارۀ سطح دینداری خویش را در طیف پنجگانه (خیلی زیاد، زیاد، کم، خیلی کم، اصلاً) در پرسشنامۀ پژوهش اظهار کردهاند؛ سپس نگرش پاسخگویان نسبت به نوع حجاب و پوشش زنان در اماکن عمومی (شامل چادر، مقنعه، روسری، موافقنبودن با این انواع پوشش) و تصمیمگیری زنان دربارۀ نوع حجاب و پوشش خودشان نیز در طیف چهارگانه (کاملاً موافق، موافق، مخالف، کاملاً مخالف) سنجیده شده است.
ویژگیهای جمعیتی نمونۀ پژوهش
همچنان که پیشتر نیز ذکر شد، جمعیت نمونۀ پژوهش را تعداد 3667 نفر مردان و زنان 15 ساله و بالاتر ساکن در نقاط شهری و روستایی شهرستانهای اسفراین، اهواز، بابلسر، بجنورد، خرمآباد، گنبدکاووس، محمودآباد و همدان تشکیل میدهند که 1/51 درصد آنها را جمعیت مردان و 9/48 درصد را نیز جمعیت زنان شامل میشوند. ازنظر محل سکونت نیز 8/63 درصد جمعیت نمونه، ساکن نقاط شهری و بقیۀ آنها ساکن نقاط روستاییاند. میانۀ سنی جمعیت آنها 9/31 سال است که با میانۀ سنی جمعیت کل کشور (حدود 30 سال) تقریباً برابر و یکسان است. ازنظر وضعیت تأهل نیز نزدیک به دوسوم جمعیت نمونه را افراد متأهل و قریب به یکسوم را افراد مجرد تشکیل میدهند و نسبت افراد بیهمسر دراثر طلاق و دراثر فوت همسر نیز بسیار ناچیز (به ترتیب، 6/1 درصد و 3/2 درصد) است. توزیع جمعیت نمونه برحسب سطح تحصیلات نشان میدهد کمتر از 10 درصد بیسوادند، 20 درصد تحصیلات ابتدایی و راهنمایی، 40 درصد تحصیلات دیپلم و کاردانی و حدود 30 درصد تحصیلات کارشناسی و بالاتر دارند.
جدول 1- توزیع جمعیت نمونۀ پژوهش به تفکیک شهرستانهای منتخب و جنس
شهرستان و محل سکونت |
مرد |
زن |
مرد و زن |
شهرستان اسفراین |
206 |
194 |
400 |
شهرستان اهواز |
244 |
217 |
461 |
شهرستان بابلسر |
286 |
270 |
556 |
شهرستان بجنورد |
235 |
235 |
470 |
شهرستان خرمآباد |
240 |
240 |
480 |
شهرستان گنبدکاووس |
189 |
211 |
400 |
شهرستان محمودآباد |
202 |
198 |
400 |
شهرستان همدان |
268 |
232 |
500 |
کل جمعیت نمونۀ پژوهش |
1870 |
1797 |
3667 |
نتایج و یافتههای پژوهش
الگوهای کلی مربوط به کلیشههای جنسیتی
نتایج تجزیه و تحلیلهای مقدماتی دربارۀ نگرش به گویههای هفتگانۀ کلیشههای جنسیتی مطابق الگوی ترکیبی ماکیونس (2001) و تایلور (2003) در جدول 2 ارائه شدهاند. مطابق این دادهها الگوهای اصلی زیر استنباط میشوند: 1- بیشترین میزان تمایل به این گویههای هفتگانۀ کلیشههای جنسیتی به گویۀ «مردان موجوداتی عقلانی، زنان موجوداتی عاطفیاند» مربوط است؛ بهطوری که 70 درصد پاسخگویان، نگرش مثبت به این گویه دارند. برعکس، کمترین میزان تمایل، به گویۀ «مردان موجوداتی باهوش و زیرک، زنان موجوداتی کمهوش و کماستعدادند» مربوط است؛ بهطوری که تنها یکپنجم افراد نگرش مثبت به این گویه دارند. 2- تجزیه و تحلیل الگوهای ذکرشده برحسب جنس نشان میدهد هم بیشتر مردان (75 درصد) و هم بیشتر زنان (65 درصد) نگرش مثبت به گویۀ ذکرشده دارند. 3- در سایر گویهها تفاوت نگرش مردان و زنان غالباً بر نوعی جانبداری و همسویی جنسیتی مبتنی است؛ بهطوری که هر یک از دو جنس مردان و زنان بیشتر به گویههایی تمایل دارند که از جنس خودشان جانبداری میکند. برای مثال، مردان بیش از دو برابر زنان، نگرش مثبت نسبت به این گویهها دارند: مردان موجوداتی قوی و شجاع، زنان موجوداتی ضعیف و ترسو هستند و مردان موجوداتی باهوش و زیرک، زنان موجوداتی کمهوش و کماستعدادند. برعکس، زنان تقریباً دو برابر بیش از مردان، نگرش مثبت به گویۀ «مردان موجوداتی مدعی و متوقع و ناراضی، زنان موجوداتی بیادعا، قانع و راضی هستند» دارند؛ بنابراین، کلیشههای جنسیتی بین مردان و زنان در چارچوب اصل «سوگیری جنسیتی» (Sunderland et al., 2001; Sugar et al., 2002) تببین میشود که نقطۀ مقابل اصل «بیطرفی جنسیتی» (Whiteley, 1996; Lee & Collins, 2009) محسوب میشود. 4- نکتۀ تأملبرانگیز دربارۀ نگرش به این گویههای هفتگانه این است که هم نیمی از مردان هم دوپنجم زنان نگرش مثبت به گویۀ «مردان مستقل و مسلط، زنان مطیع و وابستهاند» دارند.
نکتۀ پایانی به نحوۀ نگرش به این گویههای هفتگانه به تفکیک شهرستانهای مطالعهشده مربوط است. بهطور کلی، نتایج نشان میدهند تفاوتهای برجستهای در زمینۀ نگرش به این گویههای هفتگانۀ کلیشههای جنسیتی برحسب شهرستانهای مطالعهشده وجود دارد که در اینجا به چند نمونه اشاره میشود. نمونۀ اول به گویۀ «مردان موجوداتی باهوش و زیرک، زنان موجوداتی کمهوش و کماستعداد هستند» است: از یک سو، کمترین میزان نگرش مثبت به این کلیشۀ جنسیتی به پاسخگویان شهرستانهای بجنورد و بابلسر متعلق است؛ بهطوری که کمتر از یکپنجم آنها با آن موافقاند. ازسوی دیگر، این میزان بین پاسخگویان شهرستان همدان به بیش از دو برابر افزایش مییابد. نمونۀ دیگر اینکه پاسخگویان شهرستانهای گنبدکاووس و اسفراین دو برابر بیش از پاسخگویان شهرستان اهواز نگرش مثبت نسبت به کلیشۀ جنسیتی «مردان موجوداتی مستقل و مسلط، زنان مطیع و وابستهاند» دارند. مثال دیگر به کلیشۀ جنسیتی «مردان خشن و بیاحساس، زنان موجوداتی ظریف، زیبا و بااحساساند» مربوط است؛ میزان نگرش مثبت به این کلیشۀ جنسیتی بین پاسخگویان شهرستان خرمآباد (73 درصد) بیش از دو برابر میزان آن بین پاسخگویان شهرستانهای اهواز و همدان (به ترتیب، 30 درصد و 36 درصد) است. نمونۀ آخر نیز به کلیشۀ جنسیتی «مردان موجوداتی فعال و رقابتی، زنان موجوداتی منفعل و مشارکتیاند»، مربوط است که تفاوتهای چشمگیری دربارۀ نحوۀ نگرش به این کلیشۀ جنسیتی برحسب شهرستانهای مطالعهشده مشاهده میشود: از یک طرف، تنها در حدود یکچهارم پاسخگویان در شهرستانهای خرمآباد و اهواز با این گویه موافقاند. ازطرف دیگر، این میزان بین پاسخگویان شهرستان محمودآباد به بیش از دو برابر افزایش مییابد.
جدول 2- نگرش مثبت نسبت به کلیشههای جنسیتی به تفکیک جنس مطابق الگوی ترکیبی ماکیونس و تایلور
مرد و زن |
زن |
مرد |
گویههای هفتگانۀ کلیشۀ جنسیتی |
1/44 |
7/39 |
5/48 |
مردان مستقل و مسلط، زنان مطیع و وابستهاند. |
1/21 |
0/12 |
7/29 |
مردان موجوداتی باهوش و زیرک، زنان موجوداتی کمهوش و کماستعدادند. |
0/69 |
5/63 |
3/74 |
مردان موجوداتی عقلانی، زنان موجوداتی عاطفیاند. |
8/37 |
5/47 |
5/28 |
مردان مدعی و متوقع و ناراضی، زنان موجوداتی بیادعا، قانع و راضیاند. |
8/30 |
9/20 |
4/40 |
مردان موجوداتی قوی و شجاع، زنان موجوداتی ضعیف و ترسو هستند. |
3/44 |
8/40 |
5/47 |
مردان موجوداتی فعال و رقابتی، زنان موجوداتی منفعل و مشارکتیاند. |
8/46 |
6/55 |
3/38 |
مردان خشن و بیاحساس، زنان موجوداتی ظریف، زیبا و بااحساساند. |
3667 |
1797 |
1870 |
فراوانی |
توضیحات: در این جدول، هریک از اعداد نشاندهندۀ نسبت یا درصد افراد دارای نگرش مثبت نسبت به گویۀ مرتبط است. برای مثال، در ردیف اول، عدد 1/44 نشان میدهد 44 درصد مردان و زنان نگرش مثبت به گویۀ مرتبط (یعنی مردان مستقل و مسلط، زنان مطیع و وابستهاند) دارند و باقیماندۀ مردان و زنان (یعنی 56 درصد باقیمانده) نسبت به این گویه نگرش منفی دارند.
جدول 3- نگرش مثبت نسبت به کلیشههای جنسیتی به تفکیک جنس و شهرستانهای مطالعهشده
همدان |
محمود آباد |
گنبدکاووس |
خرمآباد |
بجنورد |
بابلسر |
اهواز |
اسفراین |
گویههای هفتگانۀ کلیشۀ جنسیتی |
0/42 |
2/48 |
8/53 |
1/47 |
6/49 |
1/42 |
2/23 |
2/50 |
مردان مستقل و مسلط، زنان مطیع و وابستهاند. |
8/36 |
8/16 |
17 |
8/24 |
3/15 |
16 |
2/20 |
5/19 |
مردان موجوداتی باهوش و زیرک، زنان کمهوش و کماستعدادند |
6/52 |
8/81 |
8/76 |
4/75 |
9/78 |
1/72 |
9/44 |
8/72 |
مردان موجوداتی عقلانی، زنان موجوداتی عاطفیاند. |
2/39 |
0/41 |
9/29 |
9/31 |
1/40 |
1/37 |
7/35 |
9/36 |
مردان مدعی و متوقع و ناراضی، زنان بیادعا،قانع و راضیاند. |
2/31 |
6/33 |
1/29 |
9/34 |
9/27 |
1/34 |
8/36 |
4/29 |
مردان موجوداتی قوی و شجاع، زنان موجوداتی ضعیف و ترسو هستند. |
6/37 |
0/64 |
2/53 |
1/23 |
5/48 |
4/55 |
3/27 |
2/48 |
مردان موجوداتی فعال و رقابتی، زنان موجوداتی منفعل و مشارکتیاند. |
2/36 |
8/46 |
8/47 |
7/72 |
2/43 |
1/51 |
7/29 |
8/45 |
مردان خشن و بیاحساس، زنان ظریف، زیبا و بااحساساند. |
500 |
400 |
400 |
480 |
470 |
556 |
461 |
400 |
فراوانی |
توضیحات: در این جدول هر یک از اعداد نشاندهندۀ نسبت یا درصد افراد دارای نگرش مثبت نسبت به گویۀ مرتبط است. برای مثال در ردیف اول، عدد 0/42 نشان میدهد حدود درصد پاسخگویان در شهرستان همدان نگرش مثبت به کلیشۀ جنسیتی مرتبط (یعنی مردان مستقل و مسلط، زنان مطیع و وابستهاند) دارند و بقیۀ آنها یعنی 58 درصد باقیمانده، نگرش منفی نسبت به این کلیشۀ جنسیتی دارند.
کلیشههای جنسیتی بر پایۀ محل سکونت و جنس
مطابق نتایج تجزیه و تحلیلهای این پژوهش مندرج در جدول 4 الگوهای چهارگانۀ زیر استنباط میشوند: 1- بهطور کلی حدود یکسوم افراد نگرش مثبت (اعم از نگرش قوی و بسیار قوی) نسبت به کلیشههای جنسیتی دارند. 2- بررسی الگوی کلی ذکرشده برحسب جنس نشان میدهد مردان تاحدودی بیش از زنان نگرش مثبت و قویتری نسبت به کلیشههای جنسیتی دارند: نزدیک به دوپنجم مردان و کمتر از یکسوم زنان نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند. 3- کلیشههای جنسیتی در نقاط روستایی بیش از نقاط شهری رایج است؛ بهطوری که بیش از دوپنجم روستاییان و کمتر از یکسوم شهرنشینان نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند. 4- چنانچه دو متغیر محل سکونت و جنس بهطور همزمان در نظر گرفته شوند، الگوهای متفاوتی استنباط میشوند؛ زیرا مشخص میشود که از یک سو، محل سکونت تأثیر چندانی بر نگرش مردان ندارد؛ بدین معنا که همچنان حدود دوپنجم آنان اعم از مردان ساکن نقاط شهری و ساکن نقاط روستایی نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند. ازسوی دیگر، نقش محل سکونت بر نگرش زنان بسیار برجسته و چشمگیر است؛ بهطوری که کمترین میزان نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی بین زنان شهری و بیشترین میزان آن بین زنان روستایی مشاهده میشود. بهعبارت دقیقتر، زنان روستایی بیش از دو برابر زنان شهری نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند. نکتۀ پایانی اینکه، مطابق نتایج تجزیه و تحلیلهای آمارهای استنباطی مبتنی بر آمارههای کای اسکوئر (08/23 و 57/46) و کرامرز وی (079/0 و 113/0)، وجود رابطههای معنیدار ذکرشده بین نحوۀ نگرش به کلیشههای جنسیتی و متغیرهای جنس و محل سکونت تأیید میشود.
کلیشههای جنسیتی بر پایه وضعیت تأهل و تحصیلات
مطابق نتایج تجزیه و تحلیلهای این پژوهش در جدول 5، نحوۀ نگرش به کلیشههای جنسیتی تأثیر متغیر وضعیت تأهل است؛ بدین معنا که بهطور کلی، متأهلان نگرش قویتری نسبت به کلیشههای جنسیتی دارند تا مجردان. در عین حال، چنانچه متغیر جنس را نیز بهطور همزمان در نظر بگیریم، دو الگوی کاملاً متفاوت به دست میآید؛ از یک طرف، وضعیت تأهل تأثیر تعیینکنندهای بر جمعیت مردان ندارد؛ بدین معنا که همچنان حدود نیمی از مردان خواه متأهل خواه مجرد، نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند. ازطرف دیگر، نگرش زنان بهشدت از وضعیت تأهل آنان تأثیر میگیرد: بیش از یکسوم زنان متأهل و کمتر از یکچهارم زنان مجرد، نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند. علاوه بر این، نتایج تجزیه و تحلیلهای این پژوهش مندرج در جدول 5 نشاندهندۀ این واقعیت است که سطح تحصیلات نیز نقش تعیینکنندهای بر نحوۀ نگرش به کلیشههای جنسیتی دارد؛ بهطوری که رابطهای معکوس بین آنها وجود دارد: هرچه بر سطح تحصیلات افزوده شود، نگرش به کلیشههای جنسیتی ضعیفتر و خفیفتر میشود. برای مثال، بیش از نیمی از بیسوادان، نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند؛ ولی این نسبت بین افراد دارای تحصیلات دبیرستانی به حدود دوپنجم و بین افراد دارای تحصیلات عالی دانشگاهی نیز به کمتر از یکچهارم کاهش مییابد. همچنین اگرچه این الگوی اصلی هم بر جمعیت مردان و هم بر جمعیت زنان صدق میکند، در جمعیت زنان بهمراتب برجستهتر و چشمگیرتر است؛ بهطوری که میزان نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی از حدود 50 درصد بین زنان بیسواد بهطور کاملاً چشمگیری به کمتر از یکپنجم تنزل مییابد. با این همه، نکتۀ بهمراتب مهمتر این است که در هر یک از سطوح تحصیلات، مردان همواره نگرش قویتری به کلیشههای جنسیتی دارند تا زنان؛ بهطوری که حتی بین افراد دارای تحصیلات عالی دانشگاهی نیز کلیشههای جنسیتی هم بین مردان هم بین زنان به پایینترین سطح تنزل مییابد؛ اما این تفاوت جنسیتی همچنان وجود دارد: نزدیک به یکسوم مردان تحصیلکردۀ دانشگاهی نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند؛ در حالی که این نسبت بین زنان تحصیلکردۀ دانشگاهی از یکپنجم کمتر است. علاوه بر این، نتایج تجزیه و تحلیلهای آمارهای استنباطی مندرج در جدول 5 مبتنی بر آمارههای کایاسکوئر (82/24 و 11/2) و کرامرز وی (082/0 و 240/0) نشان میدهند رابطههای معنیدار ذکرشده بین نحوۀ نگرش به کلیشههای جنسیتی و متغیرهای وضعیت تأهل و تحصیلات بهلحاظ آماری نیز تأیید میشوند.
جدول 4 - نحوۀ نگرش به کلیشههای جنسیتی به تفکیک جنس و محل سکونت
محل سکونت و جنس |
بسیار قوی |
قوی |
ضعیف |
بسیار ضعیف |
جمع |
Chi- Square |
Cramer' s V |
نقاط شهری |
|
|
|
|
|
|
|
مرد |
6/7 |
6/30 |
3/47 |
4/14 |
100.0 |
57/46 |
113/0 |
زن |
8/2 |
6/20 |
6/49 |
0/27 |
100.0 |
||
مرد و زن |
3/5 |
8/25 |
4/48 |
4/20 |
100.0 |
||
نقاط روستایی |
|
|
|
|
|
||
مرد |
5/8 |
1/32 |
3/46 |
0/13 |
100.0 |
||
زن |
5/7 |
2/36 |
1/42 |
2/14 |
100.0 |
||
مرد و زن |
0/8 |
2/34 |
2/44 |
6/13 |
100.0 |
||
نقاط شهری و روستایی |
|
|
|
|
|
|
|
مرد |
0/8 |
2/31 |
0/47 |
9/13 |
100.0 |
08/23 |
079/0 |
زن |
7/4 |
9/26 |
6/46 |
9/21 |
100.0 |
||
مرد و زن |
4/6 |
1/29 |
8/46 |
8/17 |
100.0 |
||
|
|
|
|
|
|
|
|
کلیشههای جنسیتی بر پایۀ متغیر سن
مطابق نتایج تجزیه و تحلیلهای پژوهش حاضر مندرج در جدول 5، متغیر سن نقش بسیار تعیینکنندهای بر نحوۀ نگرش به کلیشههای جنسیتی دارد؛ بدین معنا که رابطهای مستقیم بین آنها وجود دارد: همزمان با بالارفتن سن، بر شدت و قوت کلیشههای جنسیتی نیز افزوده میشود. برای مثال، حدود یکسوم جوانان و میانسالان در سنین 15 تا 35 سال نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند؛ در حالی که این نسبت در سنین بالا روند صعودی طی کرده است و درنهایت، بیش از نیمی از افراد 50ساله به بالا نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند. اگرچه این الگوی اصلی را میتوان هم در جمعیت زنان و هم در جمعیت مردان مشاهده کرد، در جمعیت زنان بهمراتب مشهودتر است؛ زیرا میزان تمایل دختران و زنان جوان به کلیشههای جنسیتی بهمراتب کمتر و ضعیفتر از زنان بزرگسال است: بیش از نیمی از زنان 50ساله به بالا نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند؛ در حالی که این نسبت بین دختران و زنان جوان زیر 35 سال بهطور چشمگیری کاهش پیدا میکند و به حدود یکچهارم تنزل مییابد. علاوه بر این، بر پایۀ نتایج تجزیه و تحلیلهای آمارهای استنباطی پژوهش حاضر مندرج در جدول 5 مبتنی بر آمارههای کایاسکوئر (15/64) و کرامرز وی (132/0) میتوان گفت وجود رابطۀ ذکرشده بین نحوۀ نگرش به کلیشههای جنسیتی و متغیر سن بهلحاظ آماری نیز معنیدار و پذیرفتنی است. بدین ترتیب، این نتایج پژوهش شواهد پژوهشی جدیدتری را برای تأیید الگوی «پیشقراولی و پرچمداری زنان در عرصۀ نگرشهای جنسیتی مدرن و غیرسنتی» ارائه میکند؛ بهعلاوه با ادبیات پژوهش هماهنگی دارد که جمعیت زنان بهویژه دختران جوان را «موتور محرک تحولات نگرشی نقشهای جنسیتی» (Valentova, 2012) معرفی کرده است.
جدول 5- نگرش مثبت (اعم از قوی و بسیار قوی) نسبت به کلیشههای جنسیتی برحسب متغیرهای جمعیتشناختی
متغیر |
مرد |
زن |
مرد و زن |
Chi- Square |
Cramer' s V |
جنس |
|
|
|
|
|
کل |
2/39 |
6/31 |
5/35 |
08/23 |
079/0 |
محل سکونت |
|
|
|
|
|
مناطق روستایی |
7/40 |
8/43 |
2/42 |
57/46 |
113/0 |
مناطق شهری |
3/38 |
4/23 |
2/31 |
||
وضعیت تأهل |
|
|
|
|
|
مجرد |
0/37 |
2/24 |
8/30 |
82/24 |
082/0 |
متأهل |
7/39 |
6/34 |
2/37 |
||
سطح تحصیلات |
|
|
|
|
|
بیسواد |
3/59 |
7/50 |
9/53 |
11/2 |
240/0 |
ابتدایی |
0/56 |
9/41 |
4/48 |
||
راهنمایی |
2/50 |
6/44 |
3/47 |
||
دبیرستان |
6/44 |
5/34 |
6/39 |
||
کاردانی |
8/34 |
4/26 |
7/31 |
||
کارشناسی و بالاتر |
5/28 |
2/18 |
3/23 |
||
گروه سنی |
|
|
|
|
|
15-19 |
9/45 |
8/28 |
1/36 |
15/64 |
132/0 |
20-24 |
6/39 |
1/27 |
6/32 |
||
25-29 |
0/32 |
1/29 |
5/30 |
||
30-34 |
1/34 |
5/25 |
1/30 |
||
35-39 |
2/37 |
2/27 |
6/32 |
||
40-44 |
0/42 |
8/32 |
1/38 |
||
45-49 |
3/46 |
2/28 |
0/38 |
||
50-54 |
9/38 |
6/47 |
8/42 |
||
55-59 |
1/43 |
4/65 |
4/52 |
||
60+ |
3/49 |
3/54 |
3/51 |
||
جمع فراوانی |
1870 |
1797 |
3667 |
|
|
توضیحات: هر یک از اعداد این جدول، نشاندهندۀ نسبت یا درصد کسانی است که نگرش مثبت (قوی و کاملاً قوی) نسبت به کلیشههای جنسیتی دارند. برای مثال، در ردیف اول، عدد 6/31 نشان میدهد حدود 31 درصد زنان نگرش مثبت (قوی و کاملاً قوی) و بقیۀ زنان (یعنی 69 درصد باقیمانده) نگرش منفی (ضعیف و کاملاً ضعیف) به کلیشههای جنسیتی دارند.
تأثیر دینداری بر کلیشههای جنسیتی
آیا نحوۀ نگرش به کلیشههای جنسیتی تابعی از میزان دینداری است؟ در پاسخ به این پرسش کلیدی و با استفاده از دادههای جدول 6، میتوان به چند الگوی اصلی زیر اشاره کرد: اول آنکه، رابطهای مستقیم بین نگرش به کلیشههای جنسیتی و میزان دینداری وجود دارد؛ بهطوری که هرچه بر میزان دینداری افزوده میشود، شدت و قوت کلیشههای جنسیتی نیز بیشتر میشود. برای مثال، نیمی از کسانی که دینداری آنها در سطح خیلی زیاد است، نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند؛ در حالی که این نسبت بین افراد با دینداری در حد خیلی کم و اصلاً به حدود یکسوم تنزل مییابد. دوم آنکه، هرچه رنگ دینی قویتر و شدیدتری نسبت به نوع حجاب و پوشش زنان وجود داشته باشد، نگرش به کلیشههای جنسیتی نیز قویتر و شدیدتر میشود. برای مثال، بیش از دوپنجم کسانی که پوشش چادر را ترجیح میدهند، نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند؛ در حالی که این نسبت بین کسانی که پوشش مقنعه و پوشش روسری را ترجیح میدهند، به ترتیب به حدود یکسوم و یکچهارم تنزل مییابد. سوم آنکه، بهموازات افزایش رنگ دینی در زمینۀ تصمیمگیری زنان برای نوع حجاب و پوشش، نگرش به کلیشههای جنسیتی نیز قویتر و شدیدتر میشود. برای مثال، تنها حدود یکسوم افراد موافق یا کاملاً موافق با تصمیمگیری زنان دربارۀ نوع حجاب و پوشش، نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند؛ در حالی که نزدیک به نیمی از افراد کاملاً مخالف با تصمیمگیری زنان دربارۀ نوع حجاب و پوشش، نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند.
چهارم آنکه، اگرچه الگوهای سهگانۀ ذکرشده هم بر جمعیت مردان هم بر جمعیت زنان صدق میکند، این الگوها در جمعیت زنان بهمراتب برجستهتر و مشهودترند. برای مثال میزان نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی بین زنان دارای سطح دینداری در حد خیلی زیاد بیش از دو برابر میزان آن بین زنان با دینداری در حد خیلی کم و اصلاً است؛ در حالی که این الگو در جمعیت مردان کمتر محسوس و برجسته است؛ بهطوری که حتی حدود دوپنجم مردانِ دارای سطح دینداری در حد خیلی کم و اصلاً نیز همچنان نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند. پنجم اینکه، در این تجزیه و تحلیلهای پژوهش از سه شاخص اصلی برای سنجش دینداری استفاده و نتایج اصلی آنها در بالا اشاره شده است. نکتۀ جالبتوجه این است که در هر یک از گزینههای این سه شاخص اصلی، همواره مردان بیش از زنان نگرش مثبت و قوی به کلیشههای جنسیتی دارند؛ به عبارت دقیقتر، در هر یک از گزینههای چهارگانۀ حجاب زنان (چادر، مقنعه، روسری، موافقنبودن)، کلیشههای جنسیتی بین مردان قویتر و شدیدتر است تا بین زنان. این الگو هم در گزینههای چهارگانۀ تصمیمگیری زنان دربارۀ حجاب و پوشش (کاملاً موافق، موافق، مخالف، کاملاً مخالف) و هم در سطوح گوناگون دینداری مشاهده میشود. برای مثال، هم بین افراد با سطح دینداری در حد زیاد و خیلی زیاد و هم بین افراد با سطح دینداری کم و خیلی کم و اصلاً مردان همچنان کلیشههای جنسیتی بهمراتب قویتر و شدیدتری نسبت به زنان دارند. تنها تفاوت چشمگیر در این زمینه این است که این شکاف و تفاوت نگرشی مردان و زنان بهشدت از میزان و شدت دینداری تأثیر میگیرد؛ بهطوری که رابطهای معکوس بین آن دو وجود دارد: هرچه بر میزان و شدت دینداری افزوده میشود، این شکاف و تفاوت نگرشی مردان و زنان کمتر میشود و برعکس. برای مثال، 50 درصد مردان و 47 درصد زنان با سطح دینداری خیلی زیاد، نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند؛ در حالی که این نسبتها بین مردان و زنان با سطح دینداری خیلی کم منعکسکنندۀ تفاوت بیشتر و شکاف برجستهتری است (35 درصد مردان و 25 درصد زنان). همچنین نتایج تجزیه و تحلیلهای آمارهای استنباطی مندرج در جدول 6 مبتنی بر آمارههای کایاسکوئر (72/41، 04/1 و 19/51) و کرامرز وی (107/0، 169/0 و 118/0) نشان میدهند رابطههای ذکرشده بین نحوۀ نگرش به کلیشههای جنسیتی و متغیرهای میزان دینداری، نوع حجاب و تصمیمگیری زنان دربارۀ حجاب بهلحاظ آماری نیز معنیدار و تأییدشدهاند.
جدول 6 - نگرش مثبت (اعم از قوی و بسیار قوی) نسبت به کلیشههای جنسیتی برحسب دینداری و نگرش جنسیتی
متغیرهای دینداری و نگرش جنسیتی |
مرد |
زن |
مرد و زن |
Chi- Square |
Cramer' s V |
الگوی «مرد، نانآور خانوار» |
|
|
|
|
|
کاملاً موافق |
8/52 |
4/52 |
6/52 |
59/1 |
208/0 |
موافق |
1/34 |
0/34 |
1/34 |
||
مخالف |
1/32 |
9/21 |
7/26 |
||
کاملاً مخالف |
7/38 |
7/21 |
5/29 |
||
اشتغال زنان |
|
|
|
|
|
کاملاً موافق |
2/24 |
7/20 |
0/22 |
08/2 |
327/0 |
موافق |
6/32 |
2/31 |
9/31 |
||
مخالف |
7/45 |
0/45 |
4/45 |
||
کاملاً مخالف |
5/65 |
8/59 |
8/63 |
||
سطح دینداری |
|
|
|
|
|
خیلی زیاد |
5/50 |
4/47 |
0/49 |
72/41 |
107/0 |
زیاد |
7/39 |
0/33 |
8/35 |
||
کم |
4/37 |
8/24 |
3/32 |
||
خیلی کم |
3/36 |
9/25 |
6/32 |
||
اصلا |
5/40 |
7/16 |
3/33 |
||
نوع پوشش زنان در اماکن عمومی |
|
|
|
|
|
پوشش چادر |
0/44 |
9/40 |
6/42 |
04/1 |
169/0 |
پوشش مقنعه |
0/43 |
9/29 |
4/36 |
||
پوشش روسری |
5/30 |
3/25 |
7/27 |
||
موافقنبودن |
0/25 |
8/11 |
9/17 |
||
تصمیمگیری زنان دربارۀ پوشش |
|
|
|
|
|
کاملاً موافق |
3/27 |
9/30 |
6/29 |
19/51 |
118/0 |
موافق |
1/36 |
2/31 |
6/33 |
||
مخالف |
8/40 |
3/33 |
0/38 |
||
کاملاً مخالف |
7/54 |
8/31 |
2/47 |
||
فراوانی |
732 |
567 |
1299 |
|
|
توضیحات: هر یک از اعداد این جدول، نشاندهندۀ نسبت یا درصد کسانی است که نگرش مثبت نسبت به کلیشههای جنسیتی دارند. برای مثال، در ردیف اول، عدد 8/52 نشان میدهد نزدیک به 53 درصد مردانی که با الگوی مرد نانآور خانوار کاملاً موافقاند، نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند و بقیۀ مردانی که با الگوی مرد نانآور خانوار کاملاً موافقاند (یعنی 47 درصد باقیمانده) نیز نگرش منفی نسبت به کلیشههای جنسیتی دارند.
تأثیر نگرش به نقشهای جنسیتی بر کلیشههای جنسیتی
در این پژوهش از دو مؤلفه برای سنجش نگرش به نقشهای جنسیتی استفاده شده است: یکی، نگرش به الگوی سنتی مرد نانآور خانوار و دیگری، نحوۀ نگرش نسبت به اشتغال زنان. آیا این دو مؤلفه و سنجه تأثیرات تعیینکنندهای بر نحوۀ نگرش به کلیشههای جنسیتی دارند یا خیر؟ مطابق تجزیه و تحلیلهای مندرج در جدول 6، نکات عمدۀ زیر استنباط میشوند: اول آنکه، کلیشههای جنسیتی بین کسانی قویتر و شدیدتر است که نگرش مثبتتری نسبت به الگوی سنتی مرد نانآور خانوار دارند. بیش از نیمی از کسانی که با این الگوی سنتی کاملاً موافقاند، کلیشههای جنسیتی دارند؛ در حالی که این نسبت بین کسانی که با این الگوی سنتی مخالفاند، به حدود یکچهارم تنزل مییابد. دوم آنکه، بین نگرش به اشتغال زنان و کلیشههای جنسیتی رابطهای معکوس وجود دارد؛ بهطوری که کلیشههای جنسیتی بین کسانی قویتر و شدیدتر است که با اشتغال زنان مخالفاند؛ به عبارت دیگر، هرچه بر شدت نگرش مثبت به اشتغال زنان افزوده میشود، تمایل به کلیشههای جنسیتی کمتر و ضعیفتر میشود. نزدیک به دوسوم کسانی که با اشتغال زنان کاملاً مخالفاند، کلیشههای جنسیتی دارند؛ در حالی که این نسبت بین کسانی که با اشتغال زنان موافق و کاملاً موافقاند، به ترتیب به کمتر از یکسوم و حدود یکپنجم تنزل مییابد؛ به عبارت دقیقتر، میزان تمایل به کلیشههای جنسیتی بین کسانی که با اشتغال زنان کاملاً مخالفاند، بیش از سه برابر کسانی است که با اشتغال زنان کاملاً موافقاند. سوم آنکه، در هر یک از گزینههای این دو مؤلفۀ اصلی نیز همواره مردان بیش از زنان نگرش مثبت و قوی به کلیشههای جنسیتی دارند. این الگو هم بر گزینههای چهارگانۀ نگرش به الگوی سنتی مرد نانآور خانوار (کاملاً موافق، موافق، مخالف، کاملاً مخالف) و هم بر سطوح گوناگون نگرش به اشتغال زنان صدق میکند. برای مثال، هم بین افراد موافق و کاملاً موافق با اشتغال زنان هم بین افراد مخالف و کاملاً مخالف مردان همچنان بیش از زنان کلیشههای جنسیتی دارند. نکتۀ پایانی اینکه، براساس نتایج تجزیه و تحلیلهای آمارهای استنباطی مندرج در جدول 6 مبتنی بر آمارههای کایاسکوئر (59/1) و کرامرز وی (208/0) میتوان گفت معنیداری رابطۀ ذکرشده بین کلیشههای جنسیتی و نحوۀ نگرش به الگوی سنتی مرد نانآور خانوار بهلحاظ آماری نیز معنیدار و تأییدشده است.
تحلیلهای چندمتغیرۀ رگرسیون لوجستیک
در این بخش، نتایج تجزیه و تحلیلهای چندمتغیرۀ رگرسیون لوجستیک در قالب دو الگوی پژوهش (الگوی چندمتغیرۀ 1 و الگوی چندمتغیرۀ 2) بررسی قرار میشوند.
الگوی چندمتغیرۀ 1
در تحلیل رگرسیون لوجستیک الگوی ۱، تمام متغیرهای مستقل به روش انتر (Enter) وارد معادله شدند. از مجموع ۳667 پاسخگو، با حذف دادههای بدون پاسخ و نامرتبط و انجام کیس وایز دایگنوز (Casewise Diagnose) و حدف دادههای پرت، تعداد ۳59۷ پاسخگو وارد تحلیل شدند. با توجه به نتایج آزمون اومنیبوس (۰۰۰/۰=Sig) مربوط به ارزیابی کل الگو، برازش الگو پذیرفتنی و در سطح خطای کوچکتر از ۰۱/۰ معنیدار است. همچنین نتایج مربوط به دو آمارۀ لگاریتم درستنمایی و ضریب تعیین پزودو (شامل ضریب تعیین کاکس و نل Cox & Snell R Square و ضریب تعیین نیجلکرک Nagelkerke R Square) نشان میدهد مجموعه متغیرهای مستقل توانستهاند بین ۶/۱۱ تا ۹/۱۵ درصد از تغییرات متغیر وابسته (بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی) را تبیین کنند. با وجود این، از آنجا که آمارۀ نکویی برازش هوسمر-لمشو (Hosmer and Lemeshow Test) در سطح خطای کوچکتر از ۰۵/۰ معنیدار نیست، برازش الگو در حد بالایی نیست. همچنین با توجه به نتایج جدول طبقهبندی، درصد درستی و نادرستی الگو در طبقهبندی افراد یا همان درصد پیشبینیهای صحیح، ۹/۶۹ درصد است. این بدان معناست که با اطمینان ۹/۶۹ درصد و با استفاده از مجموع ۶ متغیر مستقل در این پژوهش میتوان تغییرات متغیر وابستۀ نگرش به کلیشههای جنسیتی را تبیین کرد.
برای بررسی نقش هر متغیر مستقل در الگو و تأثیر آن بر متغیر وابسته باید به نتایج حاصل از آمارۀ والد و سطح معنیداری آن و آمارۀ Exp(B) که به نسبت بختها معروف است مراجعه شود. در صورت معناداربودن آمارۀ والد اگر میزان نسبت بختها کمتر از یک باشد، متغیر مستقل بر متغیر وابسته اثر منفی و اگر بیشتر از یک باشد اثر مثبت دارد. بر این اساس یافتهها برای هر متغیر مستقل از قرار زیر است: متغیر جنسیت با توجه به نتایج آمارۀ والد (۰۸۹/۰=Sig) و معنیدارنبودن آن در سطح کمتر از ۰۵/۰ در الگوی ۱ تأثیر معناداری بر بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی ندارد. متغیر محل سکونت تأثیر معناداری بر متغیر وابسته دارد. نسبت بختهای این متغیر ۲۲۵/۱ است که نشان میدهد بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی در ساکنان روستا ۲۲۵/۱ برابر ساکنان شهر است؛ به عبارت دیگر، با تغییر محل سکونت از شهر به روستا بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی ۵/۲۲ درصد افزایش مییابد (اثر مثبت). دربارۀ متغیر سن نیز باید گفت بهجز گروه سنی (۲0-۲9 سال)، سایر گروههای سنی تأثیر معناداری بر متغیر وابسته دارند. با تغییر از گروه سنی ۱۹-۱۵ به هر یک از گروههای سنی بالاتر، بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی افزایش مییابد (تأثیر مثبت). از میان متغیرهای مستقل بیشترین تأثیر بر متغیر وابسته به گروه سنی ۵۰ سال و بالاتر و معادل افزایشی در حدود ۱۶۲ درصد متعلق است.
تحصیلات در همۀ طبقهها تأثیر معناداری بر متغیر وابسته دارد. بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی در طبقات ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان، کاردانی، کارشناسی و بالاتر به ترتیب حدود ۶۳/۰، ۳۵/۰، ۲۲/۰، ۲۳/۰، و ۲۲/۰ برابر طبقۀ بیسواد است؛ یعنی با تغییر از طبقۀ بیسواد به هر یک از طبقات ذکرشده، بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی به ترتیب ۳۷ درصد، ۶۵ درصد، ۷۸ درصد، ۷۷ درصد، و ۷۸ درصد کاهش مییابد. با افزایش سطح تحصیلات پاسخگویان تا دبیرستان بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی، کاهش مییابد و پس از آن میزان کاهش بخت در مقایسه با افراد بیسواد تغییر چندانی نمیکند و در حدود ۷۸ درصد کاهش باقی میماند. بیشترین کاهش میزان بخت متغیر وابسته میان طبقات مختلف تحصیلات، به سطح تحصیلات دبیرستان و بالاتر (۷۸ درصد) متعلق است. میان شهرستانهای مطالعهشده نیز سکونت در شهرستانهای همدان، گبندکاووس، اسفراین و محمودآباد تأثیر معنادار بر متغیر وابسته یعنی نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارد؛ در حالی که سکونت در سایر شهرستانها بهویژه شهرستانهای خرمآباد، اهواز و بابلسر تأثیر معناداری بر متغیر وابسته ندارد. برای مثال، بین جمعیت نمونۀ پژوهش، شهرستان محمودآباد بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی نسبت به جمعیت نمونۀ تحقیق شهرستان همدان برابر با ۶۳۳/۰ است؛ به عبارت دیگر، بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی با تغییر از جمعیت نمونۀ پژوهش شهرستان همدان به جمعیت نمونۀ پژوهش شهرستان محمودآباد در حدود ۷/۳۶ درصد کاهش مییابد (تأثیر منفی). در مجموع، بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی در جمعیت نمونۀ پژوهش شهرستانهای گنبدکاووس و اهواز بیشتر از بخت آن بین جمعیت نمونۀ پژوهش شهرستانهایهای همدان و محمودآباد است. در مجموع، تحلیلهای الگوی 1 نشان میدهند بهجز جنسیت و وضعیت تأهل سایر متغیرهای مستقل در تمام یا برخی طبقات تأثیر معناداری بر متغیر وابسته داشتهاند. بیشترین تأثیر متغیر مستقل بر متغیر وابسته (بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی) به گروه سنی ۵۰ سال و بالاتر با حدود ۱۶۲ درصد افزایش و کمترین تأثیر به سطح تحصیلات ابتدایی با حدود ۳۷ درصد کاهش متعلق است.
الگوی چندمتغیرۀ ۲
در تحلیل رگرسیون لوجستیک الگوی ۲، علاوه بر متغیرهای الگوی ۱، ۵ متغیر فرهنگی - اجتماعی به روش انتر (Enter) وارد معادله شدند که در مجموع شامل متغیرهای جنسیت، محل سکونت، سن، تحصیلات، شهرستانهای مطالعهشده، وضعیت تأهل، دینداری، الگوی مرد نانآور خانوار، نگرش به اشتغال زنان، نگرش به نوع پوشش زنان در اماکن عمومی، و تصمیمگیری زنان دربارۀ نوع پوشش است. در اینجا نیز از مجموع ۳667 پاسخگو، با حذف دادههای بدون پاسخ و نامرتبط و انجام کیس وایز دایگنوز (Casewise Diagnose) و حدف دادههای پرت، تعداد ۳۶0۴ پاسخگو وارد تحلیل شدند. با توجه به نتایج آزمون اومنیبوس (۰۰۰/۰=Sig) مربوط به ارزیابی کل الگو، برازش الگو پذیرفتنی و در سطح خطای کوچکتر از ۰۱/۰ معنیدار است. همچنین نتایج مربوط به دو آمارۀ لگاریتم درستنمایی و ضریب تعیین پزودو (شامل ضریب تعیین کاکس و نل Cox & Snell R Square و ضریب تعیین نیجلکرک Nagelkerke R Square) نشان میدهند مجموعه متغیرهای مستقل توانستهاند بین ۴/۱۶ تا ۶/۲۲ درصد از تغییرات متغیر وابسته (بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی) را تبیین کنند. با توجه به نتیجۀ حاصل از آزمون نکویی برازش هوسمر-لمشو (Hosmer and Lemeshow Test)، برازش میزان پیشبینی تغییرات متغیر وابسته در سطح خطای کوچکتر از ۰۵/۰ معنیدار است؛ بدین معنی که الگوی پژوهش برازش لازم را دارد؛ به عبارت دیگر، متغیرهای مستقل قادر به پیشبینی نسبت بالایی از تغییرات متغیر وابسته (نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی) هستند. جالبتوجه است که با افزودهشدن متغیرهای اجتماعی - فرهنگی در الگوی ۲، آزمون نکویی برازش هوسمر لمشو نسبت به الگوی ۱، معنیدار شده است.
علاوه بر این، با توجه به نتایج جدول طبقهبندی، درصد درستی و نادرستی الگو در طبقهبندی افراد یا همان درصد پیشبینیهای صحیح، ۵/۷۰ درصد است؛ این بدان معناست که با اطمینان ۵/۷۰ درصد و با استفاده از مجموع ۱۱ متغیر مستقل در این پژوهش میتوان تغییرات متغیر وابسته یعنی نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی را تبیین کرد. برای بررسی نقش هر متغیر مستقل در الگو و تأثیر آن بر متغیر وابسته باید به نتایج حاصل از آمارۀ والد و سطح معنیداری آن و آمارۀ Exp(B) که به نسبت بختها معروف است، مراجعه شود. در صورت معناداربودن آمارۀ والد اگر میزان نسبت بختها کمتر از یک باشد متغیر مستقل بر متغیر وابسته اثر منفی و اگر بیشتر از یک باشد اثر مثبت دارد. بر این اساس یافتهها برای هر متغیر مستقل به قرار زیر است: متغیر جنسیت که در الگوی ۱ تأثیر معناداری بر متغیر وابسته نداشت، با ورود متغیرهای فرهنگی و اجتماعی تأثیر معنادار یافته است. نتایج جدول نشان میدهند بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی در مردان ۲۸۶/۱ برابر (حدود ۳/۱ برابر) زنان است و با تغییر از زن به مرد در متغیر جنسیت بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی ۶/۲۸ درصد افزایش مییابد. متغیر محل سکونت که در الگوی ۱ تأثیر معناداری بر متغیر وابسته داشت، با ورود متغیرهای اجتماعی و فرهنگی، اثر معنادار خود را از دست داده است. در متغیر گروه سنی علاوه بر گروه سنی 29-20سالهها که در الگوی ۱ هم تأثیر معناداری بر متغیر وابسته نداشتند، با ورود متغیرهای فرهنگی - اجتماعی، گروههای سنی ۳۴-۳۰ و ۴۹-۴۵ سال نیز تأثیر معنادار خود را بر متغیر وابسته از دست میدهند. بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی در گروههای سنی ۳۹-۳۵ سال، ۴۴-۴۰ سال و ۵۰ سال و بالاتر به ترتیب ۴/۱، ۵۳/۱ و ۰۲/۲ برابر طبقۀ ۱۹-۱۵ سال است؛ به عبارت دیگر، با تغییر از طبقۀ مرجع (۱۹-۱۵ سال) به هر یک از این گروههای سنی بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی به ترتیب حدود ۴۰، ۵۳ و ۱۰۰ درصد افزایش یافته است (تأثیر مثبت). یافتهها نشان میدهند با ورود متغیرهای فرهنگی - اجتماعی تأثیر معنادار طبقات بر متغیر وابسته در مقایسه با الگوی ۱ کاهش یافته است. برای مثال در طبقۀ ۵۰ سال و بالاتر این میزان از ۱۶۲ درصد افزایش به حدود ۱۰۰ درصد کاهش یافته است. همچنین مطابق این نتیجه، تنها سه شهرستان مطالعهشدۀ پژوهش یعنی همدان، گنبدکاووس و اسفراین، تأثیر معنادار بر متغیر وابسته دارند. با ورود متغیرهای اجتماعی و فرهنگی شهرستان مطالعهشدۀ محمودآباد که در الگوی ۱ تأثیر معناداری بر متغیر وابسته داشت، اثر معنادار خود را از دست داده و تأثیر طبقات شهرستانهای گنبدکاووس و اسفراین بر متغیر وابسته افزایش یافته است. دربارۀ متغیر سطح تحصیلات در طبقۀ سطح تحصیلات ابتدایی با ورود متغیرهای فرهنگی - اجتماعی به الگوی پژوهش، تأثیر معنادار آن بر متغیر وابسته از بین رفته است. یافتهها نشان میدهند بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی در طبقات راهنمایی، دبیرستان، کاردانی، کارشناسی و بالاتر به ترتیب حدود ۴/۰، ۳۱/۰، ۳۱/۰، و ۳۳/۰ طبقۀ بیسواد است. با تغییر از طبقۀ بیسواد به هر یک از طبقات ذکرشده، بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی به ترتیب ۶۰ ، ۶۹ ، ۶۹ ، و ۶۷ درصد کاهش مییابد.
علاوه بر این، متغیر دینداری تنها در دو طبقه یعنی دینداری در حد کم و خیلی کم تأثیر معناداری بر متغیر وابسته دارد. یافتهها نشان میدهند بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی بین پاسخگویانی که میزان دینداری خود را کم و خیلی کم گزارش کردهاند، به ترتیب ۶۷۶/۰ و ۶۲۰/۰ برابر پاسخگویانی است که میزان دینداری خود را خیلی زیاد (گروه مرجع) گزارش کردهاند؛ به عبارت دیگر، با تغییر از دینداری خیلی زیاد به دینداری کم و خیلی کم، بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی به ترتیب ۴/۳۲ درصد و ۳۸ درصد کاهش مییابد. در متغیر نگرش به اشتغال زنان همۀ طبقات تأثیر معناداری بر متغیر وابسته دارند. دادهها نشان میدهند بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی در پاسخگویانی که نگرش آنان به اشتغال زنان موافق، مخالف و کاملاً مخالف است، به ترتیب در حدود ۴۸/۱، ۹۷/۱، و ۶۶/۱ برابر در پاسخگویانی است که با اشتغال زنان کاملاً موافقاند؛ به عبارت دیگر، بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی با تغییر از نگرش کاملاً موافق به موافق ۴۸ درصد، به مخالف ۹۷ درصد و به کاملاً مخالف ۶۶ درصد افزایش مییابد؛ بنابراین، بیشترین بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی به پاسخگویانی متعلق است که با اشتغال زنان کاملاً مخالفاند. بدین ترتیب، در جمعبندی نتایج تجزیه و تجزیههای الگوی ۲ پژوهش میتوان گفت بهجز محل سکونت، وضعیت تأهل و نگرش به الگوی مرد نانآور خانوار، سایر متغیرهای مستقل در تمام یا برخی طبقات تأثیر معناداری بر متغیر وابسته داشتهاند؛ در عین حال، کمترین تأثیر متغیر مستقل بر متغیر وابسته به متغیر جنسیت با ۶/۲۸ درصد افزایش و متغیر نگرش مخالف به تصمیمگیری زنان دربارۀ نوع پوشش با ۲۷ درصد افزایش در بخت نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی متعلق است.
جدول 7- نتایج تحلیلهای رگرسیون لوجستیک چندمتغیرۀ مرتبط با نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی
متغیرهای مستقل |
الگوی چندمتغیرۀ ۱ |
الگوی چندمتغیرۀ ۲ |
||||||
Sig (wald) |
Exp(B) |
Sig (wald) |
Exp(B) |
|||||
جنسیت |
مرد (گروه مرجع) |
- |
- |
- |
- |
|||
زن |
089 |
137/1 |
003 |
286/1 |
||||
محل سکونت |
شهر (گروه مرجع) |
- |
- |
- |
- |
|||
روستا |
010 |
225/1 |
128 |
134/1 |
||||
گروه سنی |
15-19(گروه مرجع) |
000 |
- |
027 |
- |
|||
20-24 |
183 |
241/1 |
593 |
095/1 |
||||
25-29 |
066 |
357/1 |
242 |
225/1 |
||||
30-34 |
011 |
560/1 |
107 |
340/1 |
||||
35-39 |
007 |
669/1 |
095 |
391/1 |
||||
40-44 |
001 |
905/1 |
041 |
525/1 |
||||
45-49 |
007 |
755/1 |
166 |
353/1 |
||||
۵۰+ |
000 |
619/2 |
001 |
018/2 |
||||
تحصیلات |
بیسواد (گروه مرجع) |
000 |
- |
000 |
- |
|||
ابتدایی |
039 |
632 |
141 |
711 |
||||
راهنمایی |
000 |
351 |
000 |
403 |
||||
دبیرستان |
000 |
224 |
000 |
306 |
||||
فوق دیپلم |
000 |
227 |
000 |
312 |
||||
لیسانس و بالاتر |
000 |
218 |
000 |
330 |
||||
وضعیت تأهل |
مجرد (گروه مرجع) |
275 |
- |
616 |
- |
|||
متأهل |
232 |
146/1 |
638 |
058/1 |
||||
طلاقگرفته |
382 |
749 |
458 |
773 |
||||
فوت همسر |
214 |
469/1 |
344 |
348/1 |
||||
دینداری |
خیلی زیاد (گروه مرجع) |
- |
- |
069 |
- |
|||
زیاد |
|
|
088 |
798 |
||||
کم |
|
|
006 |
676 |
||||
خیلی کم |
|
|
010 |
620 |
||||
اصلاً |
|
|
479 |
814 |
||||
نه مذهبی نه غیرمذهبی |
|
|
158 |
777 |
||||
الگوی مرد نانآور خانوار |
کاملاً موافق (گروه مرجع) |
- |
- |
409 |
- |
|||
موافق |
|
|
816 |
975 |
||||
مخالف |
|
|
140 |
844 |
||||
کاملاً مخالف |
|
|
712 |
947 |
||||
نگرش به اشتغال زنان |
کاملاً موافق (گروه مرجع) |
- |
- |
000 |
- |
|||
موافق |
|
|
000 |
477/1 |
||||
مخالف |
|
|
000 |
965/1 |
||||
کاملاً مخالف |
|
|
002 |
662/1 |
||||
متغیرهای مستقل
|
الگوی چندمتغیرۀ 1 |
الگوی چندمتغیرۀ ۲ |
||||||
Sig (wald) |
Exp(B) |
Sig (wald) |
Exp(B) |
|||||
نوع پوشش زنان در اماکن عمومی |
پوشش چادر (گروه مرجع) |
- |
- |
000 |
- |
|||
پوشش مقنعه |
|
|
000 |
670 |
||||
پوشش روسری |
|
|
000 |
481 |
||||
موافقنبودن |
|
|
000 |
251 |
||||
تصمیمگیری زنان دربارۀ نوع پوشش |
کاملاً موافق (گروه مرجع) |
- |
- |
095 |
- |
|||
موافق |
|
|
595 |
054/1 |
||||
مخالف |
|
|
052 |
268/1 |
||||
کاملاً مخالف |
|
|
050 |
378/1 |
||||
شهرستانهای مطالعهشده |
همدان (گروه مرجع) |
000 |
- |
000 |
- |
|||
گنبدکاووس |
000 |
589/2 |
.000 |
006/3 |
||||
اسفراین |
002 |
578/1 |
000 |
798/1 |
||||
محمودآباد |
008 |
633 |
671 |
924 |
||||
خرمآباد |
172 |
786 |
671 |
924 |
||||
بجنورد |
151 |
752 |
511 |
868 |
||||
بابلسر |
711 |
948 |
899 |
980 |
||||
اهواز |
018 |
693 |
761 |
894 |
||||
مقدار ثابت |
|
|
736 |
892 |
||||
تعداد (N) |
۳597 |
3604 |
||||||
Omnibus Tests of Model Coefficients |
Sig |
Chi-square |
Sig |
Chi-square |
||||
000 |
507/452 |
000 |
955/647 |
|||||
-2 Log likelihood |
4307.638 |
674/4030 |
||||||
Nagelkerke R Square |
159 |
226 |
||||||
Cox & Snell R Square |
.116 |
164 |
||||||
Hosmer and Lemeshow Test |
Sig |
Chi-square |
Sig |
Chi-square |
||||
532 |
045/7 |
۰۳۲/۰ |
۷۸۰/۱۶ |
|||||
درصد کلی درستی طبقهبندی |
۹/۶۹ |
۵/۷۰ |
||||||
نتیجه
پژوهش حاضر دربارۀ برخی از مهمترین الگوها و تعیینکنندههای مرتبط با کلیشههای جنسیتی را بر پایۀ رویکردی اجتماعی مطالعه کرده است. برای بررسی کلیشههای جنسیتی از الگوی ترکیبی ماکیونس (2001) و تایلور (2003)، مبتنی بر گویههای هفتگانۀ کلیشههای جنسیتی استفاده شده است. بهطور کلی، تجزیه و تحلیلهای پژوهش حاضر نشان دادهاند در حدود یکسوم افراد مطالعهشده نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند. با این همه، این الگوی کلی بهطور چشمگیری از متغیرهای تعیینکنندهای تأثیر میگیرد که میتوان آنها را به سه گروه عمدۀ زیر تقسیمبندی کرد: گروه اول، متغیرهای جمعیتشناختی مانند سن، جنس، وضعیت تأهل، محل سکونت و سطح تحصیلات است. تجزیه و تحلیلهای پژوهش حاضر نشان دادهاند افراد در سنین پایینتر کمتر از بزرگسالان، زنان کمتر از مردان، مجردان کمتر از متأهلان، شهرنشینان کمتر از روستاییان و افراد برخوردار از تحصیلات عالی کمتر از بیسوادان یا کمسوادان، نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند. گروه دوم، متغیرهای مرتبط با مؤلفههای مذهبی و دینداری است. در این بخش نیز نتایج نشان دادهاند هرچه بر میزان دینداری افزوده میشود، نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی نیز شدت میگیرد؛ بهطوری که تنها یکسوم افراد با دینداری در حد خیلی کم و اصلاً، نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی دارند؛ در حالی که این نسبت بین افراد با دینداری در سطح خیلی زیاد به 50 درصد افزایش مییابد. در همین چارچوب، هرچه رنگ دینی قویتر و شدیدتری نسبت به حجاب وجود داشته باشد، نگرش به کلیشههای جنسیتی نیز قویتر و شدیدتر میشود. برای مثال، میزان نگرش مثبت به کلیشههای جنسیتی بین کسانی که حجاب کامل یعنی چادر را ترجیح میدهند، بهطور چشمگیری بیش از میزان آن بین کسانی است که انواع ملایمتر حجاب مانند پوشش مقنعه یا روسری را ترجیح میدهند. گروه سوم نیز متغیرهای معطوف به نقشهای جنسیتی است؛ بهطوری که افرادی کلیشههای جنسیتی شدیدتر و قویتر دارند که رویکرد مثبتی به الگوی سنتی موسوم به الگوی «مرد، نانآور خانوار» و محدودکردن حوزۀ فعالیت و مشارکت زنان به وظایف خانگی و نقشهای جنسیتی داخل خانه دارند.
بهطور خلاصه، الگوهای سهگانۀ ذکرشده ناظر بر وجه مشترکی بین آنهاست؛ بهطوری که هرچه رویکرد نوگرایانه و لیبرالی و غیرسنتی برجستهتر و قویتر میشود، تمایل به کلیشههای جنسیتی ضعیفتر و خفیفتر میشود. این الگوی نهایی را هم میتوان در متغیرهای مربوط به گروه دوم و گروه سوم ذکرشده (یعنی مؤلفههای دینداری و متغیرهای نقشهای جنسیتی) و هم در متغیرهای گروه اول یعنی متغیرهای جمعیتشناختی مشاهده کرد؛ بدین معنا که متغیرهایی همچون سن، جنس، محل سکونت، وضعیت تأهل و سطح تحصیلات نیز بدین شکل عناصر تعیینکنندۀ کلیشههای جنسیتی محسوب میشوند که نگرشهای نوگرایانه و لیبرالی و غیرسنتی بهطور معمول و نه همیشه بین افراد سنین پایینتر بیش از بزرگسالان، بین مجردان بیش از متأهلان، بین شهرنشینان بیش از روستاییان و بین افراد دارای تحصیلات عالی بیش از بیسوادان یا کمسوادان برجسته و غالب است. بدین ترتیب، یافتههای این پژوهش را نیز میتوان شواهد تجربی و پژوهشی جدیدی در تأیید نظریههایی دانست که نشان دادهاند پدیدههایی همچون نوگرایی (Good, 1963)، تغییرات اجتماعی (گیدنز، 1373)، فردگرایی و تغییرات بنیادین در نظام ارزشهای جامعه (Inglehart, 1977) پیامدهایی را بههمراه دارند که از آن با عنوان یک انقلاب اجتماعی بهمراتب مهمتر یعنی «انقلاب در نقشهای جنسیتی» (Davis, 1984; Cotter et al., 2001; Foroutan, 2019 b; Valentova, 2012) یاد شده است.
در پایان، هم از منظر سیاستگذاری و برنامهریزی برای ارائۀ توصیههای کاربردی و سیاستی و هم برای جمعبندی نتایج این پژوهش، میتوان از همان رویه و اصل جمعیتشناس برجسته و اقتصاددان معاصر، آلفرد سووی (1357) که برای اولین بار اصطلاح جهان سوم را وضع و مطرح کرد، استفاده کرد. وی برای تبیین رویۀ اصلی خود از یک مثال بسیار ساده اما پرمعنا بهره میگیرد: «درست است که گرفتن گاو از شاخهایش خطرناک است، لیکن فراموشکردن اینکه گاو شاخ دارد، از آن هم خطرناکتر است»؛ سپس نتیجه میگیرد که «شناخت و بررسی مشکلات بهترین وسیلۀ فائقآمدن بر آنهاست» (سووی، 1357: 158). در سالهای اخیر نیز جک گلدستون و همکاران (2012) در کتاب جمعیتشناسی سیاسی رویۀ کمابیش مشابهی مطرح کردهاند. او ابتدا این پرسش کلیدی را مطرح میکند که مطابق قانون جاذبۀ زمین حتی نمیتوان یک سیب چندگرمی را در هوا نگه داشت؛ پس انسان چگونه توانست آسمانخراشها و هواپیماهای غولپیکر بسازد که مدتهای طولانی در فضا باقی میمانند؟ این موفقیتهای انسان مدیون دو نکتۀ اساسی است: اول آنکه انسان پذیرفت که گاو شاخ دارد؛ یعنی وجود یک واقعیت کتمانناپذیری به نام قانون جاذبه را پذیرفت؛ سپس برای غلبه بر آن تلاش کرد سازوکار و تاروپود این قانون و روابط آن با سایر قوانین مرتبط را هرچه بیشتر و دقیقتر کشف و شناسایی کند. ما هم میتوانیم از همین رویه و منطق این دو دانشمند برجسته در زمینۀ کلیشههای جنسیتی سود ببریم؛ بدین معنا که ابتدا باید این واقعیت را بپذیریم که کلیشههای جنسیتی هنوز هم وجود دارند. برای مثال، نتایج این پژوهش نشان دادند حتی نسبت چشمگیری از تحصیلکردگان دانشگاهی (هرچند کمتر از بیسوادان و کمسوادان) نیز متمایل به کلیشههای جنسیتیاند؛ سپس باید تلاش کرد تا با مطالعات گسترده و مستمر، ابعاد و زوایای گوناگون این واقعیت را هرچه بیشتر و دقیقتر کشف و شناسایی کرد. برای مثال، نتایج این پژوهش نشاندهندۀ این الگوهای مهماند که نسلهای جوانتر استعداد بیشتری برای نپذیرفتن کلیشههای جنسیتی دارند، غلبۀ کلیشههای جنسیتی در نقاط روستایی حتی میان زنان روستانشین برجستهتر است و سواد و تحصیلات سبب تضعیف کلیشههای جنسیتی میشود؛ بنابراین، از منظر توصیههای سیاستی و کاربردی نیز میتوان گفت یکی از راههای غلبه بر پدیدۀ کلیشههای جنسیتی این است که سرمایهگذاریها و برنامهریزیهای آموزشی بیشتر و مناسبتر و سیاستگذاریهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی گستردهتری بین مردان و زنان بهویژه در نقاط روستایی و روی دختران جوان بهمنزلۀ «موتور محرک تحولات نگرشی نقشهای جنسیتی» (Valentova, 2012; Foroutan. 2019a) انجام شود. علاوه بر این، کشف و شناسایی هرچه بیشتر و دقیقتر ابعاد و زوایای گوناگون پدیدۀ کلیشههای جنسیتی که همچنان مستلزم طیف فزاینده و متنوع پژوهشها ازجمله مطالعات کیفی در آینده خواهد بود.
[1]. United Nations General Assembly: Convention for the Elimination of all Forms of Discrimination against Women.
[2]Pomerleau
[3]Carter
[4]Alberj & Jensen
[5] Forotan
[6]Macionis
[7] Taylor
[8]Mead
[9]Whorf
[10]Fox
[11]Narahara
[12] International Social Survey Programme (ISSP)
[13]Hun & Wantobergen