Document Type : Research Paper
Authors
1 Associate Professor, Department of Family Studies, National Population Studies and Comprehensive Management Institute, Tehran, Iran
2 Associate Professor, Melbourne School of Population and Global Health, University of Melbourne, Australia
3 Professor, Department of Demography, Faculty of Social Sciences, University of Tehran, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه و بیان مسئله
در اواخر دهۀ 1990 توجه بسیاری از جمعیتشناسان بهسمت تأثیرات زمانبندی فرزندآوری روی باروری نسلی معطوف شد (Bongaarts & Feeney, 2005: 3). تمپو بهمنزلۀ میانگین سن درواقع بر بعد تکمیلی خانواده تأثیر دارد. در کشورهای توسعهیافته طی دهۀ اخیر، الگوی فرزندآوری تأخیری به یکی از عوامل اساسی تفاوت کشورها در سطوح باروری تبدیل شده است (Rindfuss et al., 1988: 118). در این کشورها که میزان باروری زیر سطح جایگزینی و میزان باروری کل کمتر از 1/2 بچه برای هر زن است، میزان باروری تا حد زیادی از زمان فرزندآوری تأثیر میگیرد تا تعداد بچههایی که یک زن در طول عمرش خواهد داشت (Nomaguchi, 2003: 44)؛ درواقع، تأخیر در فرزندآوری برای درک باروری پایین در اروپا و کشورهای پیشرفته اهمیت یافته است. در کشورهای درحالتوسعه نیز تحلیلهای مبتنی بر دادههای مربوط به بررسی جمعیت، سلامت[1] و باروری جهانی[2] نشان میدهند روندهای باروری با تغییر در زمان باروری دگرگون شدهاند و در بسیاری از این کشورها تأخیر در فرزندآوری اتفاق افتاده و میزان باروری مشاهدهشده کمتر از میزان باروری در شرایطی است که این تغییرات زمانی رخ ندهند (Bongaarts, 1999: 26). امروزه برخی مباحث موجود نشان میدهند با کاهش بیشتر باروری و رسیدن آن به زیر سطح جایگزینی، تغییر در زمان شروع فرزندآوری و تأخیر در فرزندآوری افزایش مییابد (Rao, 1987: 28; Giles et al., 2009: 1220; Simpson, 2009: 25).
در ایران نیز در حال حاضر بهدنبال دسترسی زنان ایرانی به وسایل پیشگیری و پیشرفت وسایل پیشگیری مؤثر، زوجین میتوانند دربارۀ زمان آغاز فرزندآوری، فاصلۀ بین موالید و پایان باروری نقش مؤثری ایفا کنند. براساس دادههای شاخصهای چندگانۀ سلامت و جمعیت در ایران در سال 1389 (رشیدیان و همکاران، 1389)، فاصلۀ ازدواج تا تولد اول 5/3 سال برآورد شده است. با توجه به اینکه درصد زیادی از زنان تولد اول را تجربه می کنند، به نظر میرسد افزایش کم و تدریجی در فاصلۀ ازدواج تا تولد اول، اثر تمپو کمی بر باروری در ایران دارد؛ با این حال، شواهد نشاندهندۀ افزایش فاصلۀ تولد اول و دوماند. براساس اطلاعات نمونهگیری دو درصد سرشماری در سال 1385، 3/5 درصد از کل زنان ازدواجکردۀ 44-40ساله تکفرزند بودند. این نسبت در سال 1390 به 8 درصد و در سال 1395 به 10 درصد افزایش یافته است. بر مبنای شاخصهای چندگانۀ سلامت و جمعیت در ایران، فاصلۀ بین اولین فرزند و دومین فرزند نیز حدود 5/4 سال بوده است (Mcdonald et al., 2015). مطالعات دیگری (McDonald et al., 2015; Razeghi Nasrabad et al., 2020) نیز نشان دادهاند در سالهای اخیر فاصلۀ بین تولد اول و دوم در ایران افزایش یافته است که میتواند اثر تمپو جالبتوجهی بر باروری ایجاد کند.
در پژوهشهای متعدد که سالیان اخیر در بسیاری از کشورها برای تبیین باروری پایین انجام شدهاند، تقسیم کار جنسیتی و نگرشهای جنسیتی بهمنزلۀ تعیینکنندۀ اساسی و مهم مطرح شده است. بهلحاظ تاریخی، در خانوادههای گسترده با ترتیبات سنتی که فرزندان نقش بیشتری در حمایت از والدین داشتند و حمایت خویشاوندی در مراقبت از فرزندان بیشتر بوده است، تعداد بیشتری فرزند و در فواصل کوتاهتر متولد میشدند. با گذار خانواده و هستهایشدن آن و حمایت خویشاوندی محدود، فاصلۀ بین موالید طولانیتر و اندازۀ خانواده کوچک شده است. همچنین با ورود زنان به عرصۀ اجتماعی و افزایش تعاملات آنها با نهادهای مختلف ازجمله آموزش، سلامت و بازار کار، نگرشهای جنسیتی و تقسیم کار جنسیتی بهمنزلۀ مسئله و موضوعی درون خانوادهها مطرح شد. در همین زمینه، در این مطالعه تأثیر تقسیم کار و نگرشهای جنسیتی روی فاصلۀ بین تولد اول و دوم آزمون میشود.
تقسیم کار خانه بهطور معمول با توجه به سهمی از کار خانه که زنان و مردان انجام میدهند، اندازهگیری میشود و این سهم به ایدئولوژی جنسیتی زوجین بستگی دارد. کولتران (2000) بر این باور است که چنانچه مردان مشارکت کمتری در امور خانه داشته باشند و زنان تقسیم کار خانه را غیرمنصفانه و ناعادلانه ارزیابی کنند، سبب کاهش کیفیت روابط زناشویی، افزایش افسرگی و کاهش نشاط میشود؛ اما چنانچه تقسیم کار جنسیتی نوعی هنجار سنتی محسوب شود، نابرابری در نقشها رفتار مناسب و عادلانه تلقی میشود. چنین درکی به نگرشهای جنسیتی بستگی دارد. بر این اساس، نگرشهای جنسیتی، نحوۀ تقسیم کار درون خانه را تعیین میکند؛ بنابراین، نگرشهای جنسیتی دربارۀ تقسیم کار درون خانه و رفتارهای باروری نقش کلیدی دارند (Torr & Short, 2004).
نوردنمارک و نیمن (2003) در این زمینه دریافتند زنان سنتی کمتر از زنان غیرسنتی و برابریطلب، دربارۀ نابرابری در تقسیم کارهای خانه احساس نامطلوبی دارند و ادراک ناخوشایند زنان برابری طلب نیز به درجۀ نابرابری در تقسیم کار خانه مرتبط است. مکدونالد با طرح نظریۀ برابری جنسیتی بیان میدارد که میزان بسیار پایین باروری در کشورهای پیشرفتۀ امروزی، حاصل سطوح پایینتر برابری جنسییتی در نهادهای خانوادهمحور نسبت به سطوح بالای برابری جنسیتی در نهادهای فردمحور است (McDonald, 2000: 427 ). براساس نظریۀ برابری جنسیتی مکدونالد (2000) پیشبینی شده است که با افزایش برابری جنسیتی هم درون خانوادهها و هم در سطح جامعه، باروری افزایش خواهد یافت. در سالهای اخیر، در بسیاری از جوامع توسعهیافته که در سطح بالایی از برابری جنسیتی قرار دارند، شواهدی از افزایش باروری دیده میشود (Myrskylä et al., 2009)؛ بنابراین، نگرش و تقسیم کار جنسیتی، بهمنزلۀ عامل تعیینکنندهای در تصمیمات و نیات باروری مطرح است. براساس این نظریهها انتظار میرود در زوجینی که خود را با شرایط اقتصادی - اجتماعی کنونی بهتر تطبیق میدهند و تقسیم کار خانگی آنها مشارکتی است، فاصلۀ بین تولد اول و دوم کمتر باشد.
ایران میان کشورهایی که انتقال جمعیتی را طی کردهاند، از کشورهایی است که توانسته است باروری را طی مدت کوتاهی کاهش دهد. بهطوری که از سال 1385 میزان باروری به پایینتر از حد جانشینی (1/2 فرزند) رسیده است. در حال حاضر، بیشتر استانها باروری پایینتر از حد جانشینی دارند. در این میان، شهر تهران بیش از دو دهه است که باروری پایین دارد و در حال حاضر جزء شهرهایی است که باروری خیلی پایین (2/1 فرزند) را تجربه میکند (عباسیشوازی و حسینیچاووشی، 1392)؛ بنابراین، در این مطالعه رابطۀ نگرش و تقسیم کار جنسیتی و فاصلۀ بین تولد اول و دوم در شهر تهران آزمون میشود. تولدهای دوم نشاندهندۀ تغییرات اساسی در رفتارهای باروری زوجین برای جایگزینیاند. پژوهش دربارۀ همبستگیهای تولد دوم به ما امکان میدهد تا تأثیر محیط کنونی خانواده را بر باروری ارزیابی کنیم (Fukuda, 2017). پژوهشهای زیادی تأثیر تجربۀ داشتن فرزند اول روی باروری را نشان دادهاند. روابط جنسیتی زن و شوهر با توجه به اشتغال زن و مشارکت همسر در کار خانه و مراقبت از کودک نقش مهمی در تعیین رفاه زن و شوهر پس از تولد اولین فرزند دارد و انتظار میرود بر فاصلۀ بین تولد اول و دوم نیز تأثیر بگذارد.
با توجه به اینکه متغیر اصلی مطالعهشده، فاصلۀ بین تولد اول و دوم است، تحلیلهای بقا مناسبت دارند؛ با این حال، در مطالعات انجامشده، همبستگی پیاپی بین فاصلهها کمتر به حساب آمده است و مطالعات اندکی با در نظر گرفتن اثر شکنندگی، فاصلۀ بین تولدها و همبستگی بین آنها را یکجا به حساب آوردهاند (زارع و همکاران، 1393: 1145)؛ بنابراین، یکی از اهداف اساسی این مطالعه بررسی فاصلۀ بین تولد اول و دوم و شناسایی تأثیر تقسیم کار و نگرشهای جنسیتی روی فاصلۀ بین تولد اول و دوم با در نظر گرفتن اثر شکنندگی است. علاوه بر این، در حال حاضر تداوم کاهش باروری از چالشهای جمعیتی بسیاری از کشورها و باروری زیر سطح جانشینی نیز مستلزم تغییر سیاستهای جمعیتی کشورهاست تا از کاهش بیشتر باروری پیشگیری و در صورت امکان در جهت افزایش آن اقدام کنند. در کشور ما نیز در سالهای گذشته سیاستها و برنامههای راهبردی برای افزایش باروری پیشنهاد شدهاند. در سیاستهای کلی جمعیت که در سال 1393 ازسوی مقام معظم رهبری ابلاغ شد و به تصویب مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز رسید، بر جلوگیری از کاهش جمعیت و افزایش سطح باروری تأکید شده است. نتایج این مطالعه میتوانند از این جهت مفید باشند که امکان ارزیابی از سطوح باروری آینده دربارۀ تقسیم کار جنسیتی را فراهم کنند و سیاستها و برنامه های افزایشی دربارۀ نوع رابطۀ زوجین درون خانواده را ارائه دهند.
پیشینۀ پژوهش
تأثیر تقسیم کار جنسیتی بر فاصلۀ بین تولد اول و دوم در جوامع مختلف متفاوت است (Miettinen et al., 2011). اولاه (2003) در مطالعۀ خود رابطۀ مثبتی بین مشارکت مردان در کارهای خانه و فاصلۀ بین تولد اول و دوم در سوئد و مجارستان را نشان داد. در ایتالیا و اسپانیا هنوز مدل خانوارهای سنتیِ مرد نانآور، رواج بیشتری دارد و هزینۀ فرصت اشتغال زنان زیاد است. بر طبق مطالعۀ کوک (2003) تنها در مطالعات همگروهی اخیر در ایتالیا مشارکت مردان در مراقبت از فرزندان، فاصلۀ بین تولد اول و دوم را کاهش داده است.
سولیوان و همکاران[3] (2014) نیز رابطۀ مثبتی بین زمانی که مردان در مراقبت از فرزندان و کارهای درون خانه میگذارند در بین مردان با تحصیلات دانشگاهی و مطالعات همگروهی اخیر را نشان دادند. در ایالات متحدۀ آمریکا رابطۀ بین تقسیم کار جنسیتی و فاصلۀ بین تولد اول و دوم u شکل است و هم تقسیم کار سنتی و هم برابرطلبانه، فاصلۀ بین تولد اول و دوم را کاهش میدهند (Torr & Short, 2004).
میلز و همکاران[4] (2008) پژوهش «برابری جنسیتی و تصمیمات باروری در ایتالیا و هلند» را انجام دادند. در این پژوهش به آزمون تجربی نظریۀ برابری جنسیتی پرداخته شده است؛ بدین ترتیب که آیا تقسیم کار نابرابر در خانواده، سبب تصمیمات باروری پایینتر زنان در بسترهای نهادی متفاوت میشود یا خیر. در ایتالیا برابری جنسیتی، مشارکت نیروی کار زنان و باروری بسیار پایین است؛ در حالی که در هلند برابری جنسیتی و مشارکت نیروی کار زنان بهصورت نیمهوقت در حد متوسط به بالاست و باروری بالاتری نسبت به ایتالیا دارد. یافتهها نشان میدهند تقسیم کار نابرابر در خانواده بر تصمیمات باروری زنانی که وظایف سنگینی بهواسطۀ ساعات کار زیادتر و فرزندان بیشتر دارند، تأثیر معنیداری دارد.
دیلات و سویلا سانز[5] (2006) پیشنهاد کردند که نگرش دربارۀ نقش جنسیتی، وضعیت مشارکت مردان در کارهای خانه را تعیین میکند. به نظر آنها در کشورهای شمال اروپا مشارکت فزایندۀ زنان در نیروی کار در دهۀ 1970 زمینهساز مشارکت بیشتر مردان در کارهای خانه شد و رواج این فرهنگ، به زنان شاغل این امکان را داد تا فرزندان بیشتری به دنیا آورند و شغل خود را نیز حفظ کنند؛ اما در کشورهای دارای پایینترین حد باروری، هنجارهای محافظهکارانه دربارۀ نقش جنسیتی پایدار ماند و مانع آن شد تا مردان در کارهای خانه مشارکت کنند. مشارکت زنان در نیروی کار و باروری زنان در این جوامع هم با نبود مشارکت مردان در امور خانه و هم با نبود سیستمهای حمایتی و مراقبتی از فرزند روبهرو بود.
تدا و هیگوچی[6] (2011) به نقل از فوکودا نشان دادند در ژاپن مشارکت مردان در امور خانه رابطۀ ضعیفی با احتمال تولد دوم دارد. آنها نشان دادند مشارکت مردان در امور خانه در روزهای غیرکاری بر احتمال داشتن فرزند دوم در زنان خانهدار تأثیر دارد. باروری زنان شاغل بههیچوجه از کار خانگی همسرانشان تأثیر نگرفت (in Fukuda, 2017).
اسپیدر و کاپیتان[7] (2009) با استفاده از دادههای جنسیت و نسل در مجارستان نشان دادند هم میان مردان و هم زنان، نقشهای جنسیتی سنتی با داشتن بچۀ دوم و سوم، بهطور معنیداری ارتباط دارد؛ اما هیچ رابطۀ معنیداری بین نگرشهای تساویگرا و داشتن اولین فرزند وجود ندارد.
هیرو[8] (2006) در مطالعهای دربارۀ باروری پایین در ژاپن مشاهده کرد حدود 80 درصد از زنان تحصیلکردهای که شغل خود را یا بهدلیل ازدواج و یا فرزندآوری ترک کرده بودند، اظهار داشتهاند که این ناممکن است که بتوان هم کار خود را حفظ کرد و هم کارهای منزل را به انجام رساند.
فوکودا[9] (2017) در ژاپن نشان داد احتمال انتقال از اولین فرزند به دومین فرزند میان خانوارهای با یک نانآور و تقسیم کار جنسیتی سنتی (مسئولیت اصلی بر عهدۀ زن) بیشتر از خانوادههایی با دو نانآور است؛ با این حال، مشارکت بیشتر شوهر در مراقبت از کودک، بدون در نظر گرفتن وضعیت اشتغال همسر، احتمال تولد دوم را افزایش میدهد. تأثیر مثبت مشارکت مردان در امور خانه بر زنانی که خوداشتغالی دارند بیشتر از سایر زنان است. همچنین تأثیر منفی مشارکت کم مردان در انتقال به تولد دوم در خانوارهایی که زنان بهصورت تماموقت شاغلاند، مشاهده شد. براساس نتایج این مطالعه شرایط محیط کار و انعطافپذیری ساعات کار، قادر است تأثیر مثبت مشارکت مردان در امور خانه روی باروری را تثبیت کند.
با این حال، مطالعات کریج و سیمینسکی[10] (2010) از سال 2001 در تعیین تأثیر مشارکت مردان در انجام کارهای خانه و نگهداری فرزند در زوجهای استرالیایی دارای یک فرزند، بر خواست همسر آنها برای داشتن فرزند دوم، نشان داد مشارکت مردان در کارهای خانه و نگهداری آنها از فرزند و میزان مشارکت مردان در این امور، بر خواست همسر آنها در داشتن فرزند دوم هیچ تأثیری نداشته است.
دربارۀ نگرشهای جنسیتی و باروری نیز نتایج پژوهشها مختلف است. در برخی کشورها نگرشهای جنسیتی با باروری در جهات مختلف مرتبطاند؛ اما در برخی کشورها اینچنین نیست. کافمن[11] (2000) در تحلیل دادههای پیمایش ملی خانواده و خانوار ایالات متحده در سالهای 1998-1987 و 1994-1992 نشان داد در حالی که احتمال دارد زنان تساویگرا نسبت به زنان سنتی فرزند کمتری بخواهند یا واقعاً داشته باشند، برای مردان برعکس این موضوع وجود دارد و مردان تساویگرا احتمال بیشتری دارد که فرزند بیشتر بخواهند.
تور و شورت[12] (2004) همان دادهها را آزمون کردند. در این مطالعه، هم در زوجین سنتی که بیشتر کارهای خانه به زنان نسبت داده میشد و هم در زوجین مدرن که بهطور برابر کارها را تقسیم میکردند، احتمال بیشتری داشت که نسبت به گروه متوسط که تقسیم جزئی از کارها را داشتند، فرزند دوم را داشته باشند. مطالعات انجامشده در 14 کشور اروپایی بین سالهای 2003-2000 نشان دادند مردان با نگرش تساویگرا نیات باروری بالاتری دارند. پور و همکاران[13] (2008) در تحلیل رابطۀ بین نگرشهای جنسیتی مردان و باروری در هشت کشور اروپایی نشان دادند بعد از کنترل ویژگیهای اقتصادی - اجتماعی و جمعیتی، نگرشهای تساویگرا با نیات باروری بالاتر و همچنین باروری بالاتر مرتبطاند (in: Miettinen et al., 2011).
مایتینن و همکاران (2011) پیوند بین نگرشهای جنسیتی و نیات باروری را در زنان و مردان 39-25سالۀ بدون فرزند و یا فقط دارایِ یک فرزند آزمون و نه سؤال دربارۀ نگرشهای جنسیتی در سطح عمومی و خصوصی طرح کردند. در این مطالعه نگرش جنسیتی در سه مقولۀ سنتی، متوسط و تساویگرا تقسیم و نیات باروری برای داشتن فرزند بیشتر و داشتن سه فرزند و بیشتر آزمون شد. یافتههای مطالعه، وجود پیوند یوشکل در رابطۀ بین نگرشهای جنسیتی و نیات باروری مردان را نشان داد؛ به این صورت که هم نگرشهای سنتی و هم تساویگرا در مقایسه با نگرشهای بینابینی، قصد فرزندآوری مردان را افزایش میدهند.
در ایران نیز برخی مطالعات وضعیت برابری جنسیتی در خانوادهها و سهم آن در تغییرات باروری را بررسی کردهاند. افشاری (1394) در مطالعهای با استفاده از دادههای پانل استانی در دورۀ زمانی 1391-1387، تأثیرات متقابل برابری جنسیتی و باروری در ایران را بررسی کرده است. در این مطالعه با استفاده از سه شاخص سلامت، مشارکت اقتصادی و آموزش، برابری جنسیتی در ایران محاسبه و سپس دو مدل باروری و برابری جنسیتی برآورد شده است. مدل اول نشان میدهد با افزایش برابری جنسیتی (در کل و در بازار کار) باروری از الگویی یوشکل تبعیت میکند. ابتدا افزایش برابری جنسیتی باروری را کاهش میدهد؛ ولی پس از رسیدن به نقطۀ عطف باروری افزایش مییابد. مدل دوم بیاننکنندۀ رابطۀ یوشکل بین باروری و برابری جنسیتی (در کل و در تحصیلات) است. براساس این مقاله، در ایران انتقال از باروری بالا به زیر سطح جایگزینی، با برابری سریع در نهادهای فردگرا مانند آموزش و برابری کمتر در دیگر نهاد فردگرا یعنی مشارکت در بازار کار همراه بوده است. بهعلاوه این انتقال با برابری سریع در نهاد خانواده و برابری کمتر در نهادهای خانوادهگرا مانند توسعۀ سیاستهای حمایتی مناسب در دورۀ بارداری و فرزندآوری و توسعۀ ترتیبات کاری انعطافپذیر محیط کار همراه بوده است.
قدرتی و همکاران (1392) رابطۀ برابری جنسیتی در خانواده میان زن و شوهر و باروری زنان در شهر سبزوار را بررسی کردند. در این مطالعه متغیر وابسته، تعداد فرزندانی است که زن قصد دارد به دنیا بیاورد. برابری جنسیتی با دو متغیر تقسیم کار جنسیتی و نگرش زن به میزان وجود برابری جنسیتی سنجیده شد. براساس این مطالعه با افزایش برابری جنسیتی در خانواده، تعداد فرزندانی که زن قصد دارد به دنیا بیاورد، افزایش مییابد.
گلمکانی و همکاران[14] (2015) رابطۀ نگرشهای جنسیتی و باروری در زنان مراجعهکننده به مراکز بهداشت مشهد را بررسی کردند. نتایج این مطالعه نشان دادند رابطۀ معنیداری بین پذیرش کلیشههای جنسیتی و برابرطلبی جنسیتی و باروری وجود دارد. تأثیر کلیشههای جنسیتی بر میزان باروری مستقیم و تأثیر نگرشهای برابرطلبانه معکوس است.
خلجآبادیفراهانی (1396) نشان داد ترجیحات باروری در زنان و مردان دارای نگرش جنسیتی سنتی، بهطور معنیداری بیشتر از افراد با نگرش جنسیتی مدرن است. زنانی که همسران آنها سهم مهمی در کارهای منزل ایفا میکردند، بهطور معنیداری ترجیحات باروری بیشتری داشتند. الگوهای لگاریتم پوآسون نشان دادند نگرش جنسیتی سنتی، پس از کنترل اثر تحصیلات و اشتغال فقط در زنان، نقش تعیینکنندهای در ترجیحات بیشتر باروری دارد؛ در حالی که، بین نگرش جنسیتی و نیات باروری رابطۀ معنادار آماری دیده نشد. یافتۀ دیگر، رابطۀ مستقیم معنیدار بین وضعیت تقسیم کار جنسیتی در منزل و نیات باروری زنان بود که در مردان این رابطه وجود نداشت.
رازقینصرآباد و مدیری (2018) تأثیر نگرشهای جنسیتی مردان بر نیات باروری در شهر تهران را بررسی کردند. یافتهها نشان دادند بیش از نیمی از مردان متأهل شهر تهران نگرشهای جنسیتی برابرطلبانه دارند. قصد فرزندآوری در مردان متأثر از نگرشهای جنسیتی است و قصد فرزندآوری در مردان دارای نگرشهای جنسیتی سنتی، بهطور معنیداری بیش از مردان با نگرشهای جنسیتی برابرطلبانه است. نگرشهای جنسیتی در افرادی که قصد فرزندآوری ندارند یا قصد تکفرزندی دارند، برابرطلبانهتر از افرادی است که قصد داشتن دو فرزند یا بیشتر دارند. اگرچه نگرشهای برابرطلبانه در عرصۀ عمومی بیش از عرصۀ خانواده به وقوع پیوسته است، در تأثیر آن بر قصد فرزندآوری تفاوتی وجود ندارد.
مرور ادبیات پژوهش نشان میدهد در ایران دستهای از پژوهشها، برابری جنسیتی در خانوادهها و سهم آن در تغییرات باروری را بررسی کردهاند. دستهای از پژوهشها نیز رابطۀ تقسیم کار و نگرشهای جنسیتی را بر نیات باروری آزمون کردهاند؛ با این حال، کمتر به تأثیر تقسیم کار جنسیتی یا نگرشهای جنسیتی بر فاصلۀ بین تولد اول و دوم پرداختهاند. علاوه بر آن مطابق با یافتههای تور و شورت (2004) و نوردنمارک و نیمن[15] (2003) نگرشهای جنسیتی، نحوۀ تقسیم کار درون خانه را تعیین میکند. نگرشهای جنسیتی در رابطۀ تقسیم کار درون خانه و باروری نقش کلیدی دارد؛ با این حال، در مطالعات انجامشده در ایران کمتر هر دو موضوع یعنی نگرشهای جنسیتی و تقسیم کار جنسیتی بر رفتارهای باروری بررسی شده است.
مبانی نظری
یکی از تبیینهای اساسی باروری، نظریۀ اقتصاد خرد باروری است. عنصر اساسی در این نظریه، انگیزه یا منطقِ خواستن خانوادۀ بزرگ یا کوچک است و تحلیلهای هزینۀ فایده در تصمیمات باروری نقش اصلی دارند. در این رویکرد، افراد عاملان منطقی در نظر گرفته میشوند که این توانایی را در ارزیابی شرایط خود دارند و برای بالابردن منافع خود سعس میکنند (Andorka, 1978; Becker, 1993: 27). فرض اساسی نظریۀ اقتصاد خرد باروری آن است که مردم در انتخابهای خود منطقی و درصددند سود خود از فرزندآوری را به حداکثر برسانند. طبق نظر لیبنشتاین (1957) پدر و مادر سه فایده از داشتن فرزند انتظار دارند: 1- فایدهای که فرزند کالای مصرفی در نظر گرفته میشود و لذت شخصی برای پدر و مادر دارد؛ 2- فایدهای که فرزند بهمنزلۀ عامل تولیدی میتواند داشته باشد که ازطریق مشارکت در نیروی کار و کمک به درآمد خانوار فراهم میآید؛ 3. فایدهای که از منبع بالقوۀ امنیت، بهویژه در سنین پیری ناشی میشود. هزینۀ داشتن بچه نیز دو بعد مستقیم و غیرمستقیم دارد. هزینههای مادی شامل غذا، لباس، آموزش و ... است. هزینههای غیرمستقیم به فرصتهایی اشاره دارند که برای داشتن بچه صرف میشود که از آنها با عنوان هزینۀ فرصت ازدسترفته نیز یاد میشود؛ مانند چیزهایی که والدین برای بزرگکردن فرزند از دست میدهند (لوکاس و میر، 1381). در چارچوب این رویکرد، نگرشهای جنسیتی از درک افراد از هزینهها و منافع داشتن فرزند تأثیر میگیرند. زنان تساویگرا نسبت به زنان با نگرشهای سنتی فواید کمتری برای داشتن فرزند قائلاند (Bernhardt & Goldscheider, 2006). طبق نظر بکر[16] (1993) تقسیم کار سنتی فرد را به ازدواج و فرزندآوری تشویق میکند. همسران در یک واحد نکاحی، هر دو از تقسیم کار سنتی سود میبرند. هرگونه تغییری در تعادل سنتی فعالیتها، ممکن است بر وابستگی زوجین به یکدیگر و مبادلۀ خدمات برای رفع نیازهایشان تأثیر بگذارد. در این شرایط، منفعت افراد در داشتن فرزند کمتر است.
سنزونی[17] (1976) بر این نظر است که سیستمی از هزینهها و منافع معکوس برای داشتن فرزند وجود دارد. منافع ناشی از برابریطلبی با منافع داشتن فرزند بهطور معکوس با یکدیگر ارتباط دارند؛ به عبارتی، هرچه زوجین در واحدهای نکاحی، بیشتر منافع برابرخواهی را ترجیح دهند، کمتر برای داشتن فرزند بیشتر منفعت قائلاند. پذیرش هزینههای تساویطلبی بهطور معکوسی با پذیرش هزینههای بچههای بیشتر تغییر میکند؛ درواقع، منافع فرزندآوری با منافع برابرطلبی رابطۀ عکس دارند و فاصلۀ بین تولد اول و دوم در زوجین با نگرشهای تساویگرا کمتر خواهد بود.
ناک[18] (1987) نیز اظهار میدارد که فرزندآوری یک تجربۀ هستۀ نمادین با معانی مختلف برای زنان و مردان تساویگرا در مقابل زنان و مردان سنتی است و تصمیمهای باروری دیدگاه افراد را دربارۀ نقش آنها در جامعه منعکس میکند. زنان سنتی، مادری را اساس زندگی و هویتشان میدانند؛ اما تصمیمهای زنان تساویگرا برای داشتن بچه، نیاز خود زن و خواستههایش را نشان میدهد و مادری، تنها جزئی از هویت و زندگیاش است. برای مردان نیز ایدهها دربارۀ فرزندآوری بر نگرشهای جنسیتی مبتنی است و مردان با نگرشهای جنسیتی سنتی به اهدافی همچون موفقیت شغلی، ازدواج و فرزندآوری و همسرانی که از فرزندانشان مراقبت و پدرشدن را برای آنها تسهیل و هویت مردانگیشان را تایید کنند، تأکید دارند؛ بنابراین، براساس این نظریه، در نگرشهای جنسیتی سنتی، فاصلۀ بین تولد اول و دوم کاهش مییابد.
در ادبیات باروری یکی از نظریههایی که بر تأثیر نقشهای جنسیتی بر باروری تأکید دارد، نظریۀ برابری جنسیتی است که مکدونالد[19] (2000) برای تبیین کاهش باروری مطرح کرد. این نظریه برابری جنسیتی را در نهادهای خانوادهمحور و فردمحور مطرح میکند. ازنظر مکدونالد گذار باروری از سطوح بالا به سطوح پایین، دراساس، در ارتباط با بهبود کُند برابری جنسیتی در نهادهای اجتماعی خانوادهمحور و منحصراً در خانواده بوده است. مکدونالد پیشنهاد میکند که زنان در کشورهای صنعتی در نهادهای فردمحور نظیر آموزش و بازار کار، حقوق و آزادی به دست آوردند؛ اما تغییرات در نهادهای خانوادهمحور نظیر خانواده و ازدواج کندتر بوده است؛ زیرا نظام خانواده بهشدت در ارتباط با نهادهای محافظهکاری مثل مذهب است. این شرایط به «انقلاب از حرکت بازمانده» تعبیر شده است (Hochschild & Machung, 1989 in: Mills et al., 2008: 2)؛ ازاینرو، بسیاری از زنان بهویژه آنان که تحصیلات و چشماندازهای شغلی بالاتر دارند، با تأثیرگرفتن از عقاید برابریخواهانۀ جدیدی که در نهادهای فردمحور کسب کردهاند، ممکن است نقش خود بهمنزلۀ مادر و همسر را با نقشهای دیگر در تضاد ببینند؛ ازاینرو، سعی میکنند باروریشان را محدود کنند؛ زیرا باروری وقت و نیروی زیادی از آنها میگیرد؛ بنابراین، میزان باروری پایین استمرار خواهد یافت؛ مگر اینکه برابری جنسیتی در نهادهای خانوادهمحور، بسیار سریعتر از آنچه در گذشته بوده است، افزایش یابد. پس در زمینهای از برابری جنسیتی بالا در نهادهای فردمحور، برابری جنسیتی بالاتر در نهادهای اجتماعی خانوادهمحور، سبب افزایش باروری خواهد شد. ایجادنشدن تغییر در نقشهای جنسیتی در زندگی خانوادگی، در حالی که زنان میخواهند از فرصتهای اقتصادی و آموزشی بیشتر بهره ببرند، سبب کاهش فرزندان واقعی میشود.
سه جنبه از نابرابری جنسیتی در ازدواج شامل مشارکت همسر در کار خانه، نگرش زنان نسبت به نقشهای جنسیتی و نبود حمایت همسر در فرزندآوری، ممکن است برای تبیین کاهش باروری باارزش باشد. مشارکت همسر در کار خانه ممکن است معرف رفتاری خوبی از کیفیت در روابط نکاحی باشد. زوجین با نگرش تساویگرا نسبت به زوجین با نگرشهای سنتی، مشارکت بیشتری در کارهای خانه دارند. همسران زنانی که تحصیلات و درآمد بالایی دارند و ساعتهایی از روز را در خارج از منزل میگذرانند - که معرف استقلال اقتصادی بیشتر است - مشارکت بیشتری دارند (Bianchi et al., 2000). همسران زنانی که نگرش سنتیتری نسبت به نقشهای جنسیتی دارند، احتمالاً کارهای خانه را کمتر انجام میدهند. نبود حمایت همسر در فرزندآوری عامل دیگری از نابرابری جنسیتی است که ممکن است زنان را از داشتن فرزند دیگری بازدارد. مادران جدید دوستان کمتری در همسایگی خود دارند. بیشتر روابط و فعالیتهای اجتماعی در محل کار رخ میدهد. زنان زمانی که برای نگهداری از فرزندان، از تحصیل و یا اشتغال در بازار کار دست میکشند، بخش زیادی از روابط اجتماعیشان را از دست میدهند. تأکید زیاد بر مسئولیت مادر برای نگهداری از فرزند، سبب میشود بسیاری از زنان دربارۀ فرزندآوری دچار احساس خطر شوند و فرزندآوری برای آنها امری استرسزا و پر از تشویش و نگرانی تداعی شود. حمایتنکردن همسر و اطرافیان، از دلایل اصلی تشویش و اضطراب است که بهطور مشخص ممکن است زنان را از داشتن فرزند دیگر دلسرد کند. در جوامعی که سیستمهای حمایتی مراقبت از کودک و یا سایر سیستمها نظیر کار نیمهوقت و ساعات کاری انعطافپذیر برای مادران در دسترس نیست، رفتار پدران اساسی است؛ درواقع، مشارکت پدران در امور خانه هم ایدهآلها و هم احتمال داشتن فرزند بیشتر را افزایش میدهد (Mills et al., 2008: 5).
گلدشایدر[20] (2000) دربارۀ تأثیر تغییرات برابری جنسیتی بر باروری اظهار میدارد که انقلاب جنسیتی دو قسمت کاملاً مجزا دارد. ایدۀ اصلی این مفهوم این است که حرکت زنان بهسمت برابری جنسیتی با ورود زنان به بخش عمومی آغاز میشود؛ بنابراین، در مرحلۀ اول، برابری جنسیتی در سطح عمومی بهویژه بازار کار و آموزش افزایش مییابد. در دومین مرحلۀ انقلاب جنسی، خانوادهها تقویت میشوند؛ بهصورتی که مردان بهطور مستقیم در کارهای غیرمزدی خانواده مشارکت میکنند. این نظریه مردان و زنان را به دو شیوۀ متفاوت در نظر میگیرد. در مرحلۀ اول انقلاب جنسیتی، تمرکز بر زنان و مشارکت آنها در کارهای بیرون از خانه است. تمرکز دومین مرحله دراساس، بر مردان و مشارکت آنها در امور خانه است (Lappegard et al., 2015).
پژوهشگران زیادی با این نظر موافقاند که مرحلۀ اول انقلاب جنسیتی باروری را کاهش میدهد ( Goldscheider et al., 2014; McDonald, 2000). در این شرایط، خانوادهها در فشار قرار دارند؛ بهگونهای که زنان در کارهای بیرون از خانه سهیماند؛ اما مردان در کارهای درون خانه سهم بسیار کمی دارند و فشار بیشتری بر خانواده برای محدودکردن باروری وارد میشود. در دومین مرحلۀ انقلاب جنسی که در آن مشارکت مردان در امور خانه و مراقبت از فرزندان بیشتر میشود، از تصمیمهای باروری حمایت (Goldscheider et al., 2010; McDonald, 2000) و باروری به سطح جایگزینی نزدیک میشود.
حرکت به مرحلۀ دوم انقلاب جنسیتی هم باروری را افزایش میدهد هم بیثباتیهای زندگی زناشویی را کاهش میدهد. تا زمانی که به مرحلۀ دوم انقلاب جنسیتی نرسیم، ممکن است نگرشهای جنسیتی تساویگرا در سطح عمومی، رابطۀ منفی با باروری داشته باشد. برعکس نگرشهای جنسیتی تساویگرا در عرصۀ خصوصی بهویژه نگرشهای مردان رابطۀ مثبتی با باروری دارد. همچنین گلدشایدر و گلدشایدر (1992) اظهار میدارند که تساویطلبی در پاسخ به سؤالاتی دربارۀ تقسیم کار درون خانواده ممکن است بهلحاظ کیفی در زنان و مردان جوان تفاوت کند؛ در حالی که، زنان تساویطلب ممکن است بخواهند مسئولیتشان در امور خانه و خانواده را کاهش دهند، تساویطلبی مردان به این معنی است که بخواهند در فعالیتهایی سهیم باشند که تمرکز را به فرزندان و خانواده میدهند و نگرشهای برابرطلب بهمنزلۀ نگرشهای موافق خانواده دیده شود.
کولتران[21] (2000) بر این نظر است که چنانچه مردان مشارکت کمتری در امور خانه داشته باشند و زنان تقسیم کار خانه را غیرمنصفانه و ناعادلانه ارزیابی کنند، کیفیت روابط زناشویی و نشاط کاهش و افسردگی افزایش مییابد؛ اما چنانچه تقسیم کار جنسیتی نوعی هنجار سنتی محسوب شود، نابرابری در نقشها رفتار مناسب و عادلانهای تلقی میشود. چنین درکی به نگرشهای جنسیتی بستگی دارد. نگرشهای جنسیتی نحوۀ تقسیم کار درون خانه را تعیین میکنند. تور و شورت (2004) نیز بر این باورند که نگرشهای جنسیتی در رابطۀ تقسیم کار درون خانه و باروری نقش کلیدی دارند.
رویکردهای نظری ذکرشده، سؤال مهمی را مطرح میکنند و آن اینکه در جامعۀ ما نقشها و یا نگرشهای جنسیتی چه تأثیری بر باروری و بهطور مشخص بر فاصلۀ بین تولد اول و دوم دارند. چنانکه مشاهده شد، بهطور عمده نگرشهای جنسیتی سنتی با افزایش باروری همراه بوده است؛ ولی هر نظریه از زاویۀ دید خود به آن پرداخته است. نظریۀ اقتصاد خرد باروری با دید اقتصادی و برآورد منافع و هزینهها معتقد است نگرشهای جنسیتی برابرطلبانه با کاهش فرزندآوری همراهاند. همین نتیجه را گلدشایدر به انقلاب جنسی و مکدونالد به برابری جنسیتی نسبت میدهند. با توجه به پیشینۀ مطالعات و مبانی نظری ذکرشده و با توجه به وجود گرایشهای سنتی در جامعۀ ما، فرضیۀ تأثیر نقشها و نگرشهای جنسیتی بر فاصلۀ تولد اول تا دوم و اثرگذار بودن نقشها و نگرشهای جنسیتی سنتی بر افزایش فاصلۀ بین تولد اول و دوم در نظر گرفته میشود. در این زمینه، الگوی نظری به شکل زیر طراحی شده است:
نمودار 1- الگوی مفهومی تأثیر نگرش و تقسیم کار جنسیتی بر فاصلۀ بین تولد اول و دوم در شهر تهران
Fig 1- Conceptual model of the gender attitudes and division of household labor on the first to second birth interval in Tehran
روش پژوهش
پژوهش حاضر بهلحاظ روش، کمی، و بهلحاظ اجرا، پیمایشی و ازنظر هدف، کاربردی است. در این مطالعه از دادههای طرح تحولات باروری در ایران (عباسیشوازی و همکاران، 1398) که در استانهای، گیلان، آذربایجانغربی، سیستانوبلوچستان، یزد و تهران در سال 1396 اجرا شده بود، استفاده شده است. ابزار جمعآوری اطلاعات پرسشنامۀ محققساخته است. اطلاعات موردنیاز در استان تهران بهصورت مصاحبۀ تلفنی جمعآوری شد؛ بهگونهای که مرکز آمار ایران، مشخصات سرپرست خانوار بههمراه آدرس و شمارۀ تلفن آنها را در اختیار تیم پژوهش قرار داد و تیم پرسشگری مجرب در معاونت بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی تهران مصاحبهها را انجام داد (عباسیشوازی و همکاران، 1398). با توجه به اینکه هدف مطالعه حاضر، بررسی تقسیم کار جنسیتی و فاصلۀ بین تولد اول و دوم در شهر تهران است، تعداد حجم نمونه شامل 363 زن 49-15سالۀ دارای همسر و دارای دستکم یک فرزند زنده بهدنیاآورده در شهر تهران است.
در این مطالعه متغیر وابسته، فاصلۀ تولد اول تا دوم است و متغیر تقسیم کار جنسیتی و نگرش جنسیتی متغیرهای مستقل به شمار میروند. به ویژگیهای جمعیتشناختی هم بهمنزلۀ متغیرهای زمینهای توجه شده است.
فاصلۀ تولد اول تا دوم: این متغیر فاصلۀ زمانی بین تولد اولین فرزند تا دومین فرزند را نشان میدهد و ازطریق سؤالاتی دربارۀ ماه و سال تولد اولین فرزند و ماه و سال دومین تولد فرزند محاسبه شده است. در این مطالعه، زنانی که تا زمان اجرای پژوهش (مرداد 1396) فرزند دوم خود را به دنیا نیاورده بودند، سانسورشده در نظر گرفته شدند؛ بنابراین، واقعۀ مدنظر تولد زنده است و مردهزایی را شامل نمی شود. همچنین تولدهای دومی که از حاملگی چندقلویی بودند، حذف شدند.
تقسیم کار درون خانه: این متغیر ازطریق پرسش دربارۀ نحوۀ تقسیم کار دربارۀ امور داخل خانه ازجمله آشپزی، نظافت منزل، خرید احتیاجات خانه، رسیدگی به تکالیف درسی فرزندان و آمادهکردن برای مدرسه یا مهدکودک، نظارت بر خواب بچهها و آمادهکردن آنها برای خواب، گرفتن بچهها از مدرسه و مهدکودک، ماندن در خانه وقتی بچهها مریض هستند، بازی با بچهها یا صحبتکردن با آنها در اوقات فراغت و بردن یا گرفتن بچهها از مدرسه و مهدکودک و کلاسهای آموزشی ساخته شده است. از پاسخگویان پرسیده شد که در خانوادۀ شما بهطور عمده هر یک از کارهایی که نام برده میشود، به عهدۀ چه کسی است. پاسخگویان پاسخ مدنظر را با گزینههای مورد ندارد، خودم بهتنهایی، شوهرم بهتنهایی، هر دو مشترک و سایر افراد ارائه دادند. نتایج آزمون آلفای کرونباخ 698/0 به دست آمد که با حذف گویۀ مربوط به خرید احتیاجات خانه به 716/0 افزایش پیدا کرد؛ بنابراین، در تحلیلها این متغیر با 6 گویه سنجیده شد.
نگرشهای جنسیتی: نگرشهای جنسیتی باورهایی مرتبط به نقشها، مسئولیتها و فعالیتهای مردان و زنان در جامعهاند و با هفت گویه به شرح زیر سنجیده میشوند: 1- اگر زنان در مشاغل مهم مدیریتی باشند، به نفع کشور خواهد بود. 2- زن نباید خارج از منزل کار کند؛ زیرا وظیفهاش خانهداری و تربیت فرزند است. 3- مردان بیشتر از زنان مناسب موقعیتهای سیاسیند. 4- مردان باید نیمی از کارهای خانه را انجام دهند. 5- پدران هم مانند مادران باید از بچۀ کوچکشان مراقبت کنند. 6- هیچکس مانند یک مادر نمیتواند از بچۀ کوچکش مراقبت کند؛ 7- تأمین مخارج زندگی همیشه وظیفۀ مردانه است. این متغیر در طیف لیکرت از کاملاً مخالف تا کاملاً موافق پرسیده و با جمع نمرۀ گویهها، شاخص نگرشهای جنسیتی در مقیاس فاصلهای ایجاد شد. در تحلیل چندمتغیره نیز بهصورت یک متغیر سهوجهی سنتی، برابرطلبانه و بینابین طبقهبندی شد. نتایج آزمون آلفای کرونباخ 459/0 به دست آمد که با حذف گویۀ دوم با عنوان افزایش اشتغال زنان به نفع کشور خواهد بود، به 710/0 افزایش پیدا کرد؛ بنابراین، در تحلیلها این متغیر با شش گویه سنجیده شد.
تحصیلات: این متغیر شامل 9 مقوله از بیسواد تا دکتری است که در تحلیلها با توجه به پراکندگی نمونه به سه مقولۀ زیردیپلم، دیپلم و دانشگاهی تقسیمبندی شد.
وضعیت اشتغال: وضعیت اشتغال با این سؤال که در هفت روز گذشته وضعیت فعالیت شما چگونه بوده است، پرسیده شد و پاسخها شامل موارد زیر است: 1- شاغل، 2- بیکار (جویای کار)، کسانی که شاغل نبودهاند و در 7 روز گذشته در جستجوی کار بودهاند، 3- دارای درآمد و بدون کار، 4- دانشآموز یا دانشجو، 5- خانهدار، 6- سایر. این متغیر به دو طبقۀ شاغل و غیرشاغل تقسیم شد. اطلاعات مربوط به وضعیت شغلی و تحصیلی، به زمان انجام پژوهش مربوط و در زمان تولد دوم ثابت فرض شده است.
تعداد خواهر و برادر: در این مطالعه، تعداد خواهر و برادر پاسخگو بهصورت متغیر فاصلهای وارد الگو شده است.
محل سکونت تا 14سالگی: این متغیر محل سکونت پاسخگو را تا 14سالگی با گزینههای همین شهر، شهر دیگر، روستایی از همین شهر و روستایی از شهرهای دیگر میسنجد. این متغیر به دو مقولۀ شهری و روستایی طبقهبندی شد.
فاصلۀ ازدواج تا تولد اولین فرزند: این شاخص فاصلۀ زمانی بین ازدواج تا زمان تولد اولین فرزند را نشان میدهد و ازطریق سؤالاتی دربارۀ ماه و سال ازدواج و ماه و سال تولد اولین فرزند محاسبه شده است. در این مطالعه فاصلۀ ازدواج تا تولد اول به ماه تبدیل شده است.
تعداد ایدهآل فرزند در زمان ازدواج: در این مطالعه از افراد پرسیده شده است که در زمان ازدواج چه تعداد دختر و پسر و همچنین در کل چند فرزند را مناسب می دانستید؟
همدورۀ ازدواجی[22]: در مطالعات مقطعی این امکان وجود دارد که افراد را برحسب سال ازدواج طبقهبندی کنند که همدورۀ ازدواجی نامیده میشود. ریدر (1965) بیان میکند که محیطی که در آن افراد اجتماعی میشوند، ممکن است میان همدورههای مختلف فرق کند. این تغییر محیط اجتماعی ممکن است سبب ایجاد تفاوتهایی در رخدادن وقایع شود؛ بنابراین، جمعیت نمونه براساس این ویژگی نیز بررسی میشود. این متغیر ازطریق سال ازدواج سنجیده میشود و سال ازدواج افراد که بهصورت فاصلهای است، به سه گروه همدورۀ ازدواجی 1369-1360، 1379-1370 و 1396-1380 تقسیم و به این ترتیب، به متغیر اسمی سهوجهی تبدیل شده است.
تجربۀ سقط جنین و مردهزایی: این متغیر تجربۀ سقط جنین و یا مردهزایی را پس از تولد فرزند اول نشان میدهد و ازطریق تاریخچۀ حاملگی افراد و نتیجۀ هر حاملگی شناسایی شده و سپس به دو گزینۀ زیر تبدیل شده است: 1- تجربه دارد. 2- تجربه ندارد.
برای برآورد فاصلۀ تولد اول تا دوم از روش تحلیل بقا استفاده شده است. در روش تحلیل بقا دو تکنیک متداول برآوردهای کاپلان - میر و آزمون رتبه - لگاریتمی به کار گرفته شد. برآورد تابع احتمال بقا با استفاده از روش کاپلان - میر برای کلیۀ زمانهای رخداد واقعه (t) با استفاده از فرمول زیر محاسبه شد:
در این معادله، ، تعداد افراد در معرض خطر (واقعه) در زمان t و تعداد وقایع رخداده در این زمان است. سادهترین راه برای مقایسۀ زمانهای بقا در دو یا چند گروه، محاسبۀ برآوردهای کاپلان - میر و رسم آنها در یک نمودار است. از آنجا که مقایسۀ بصری منحنیهای بقا با خطا همراه است، برای مقایسۀ آنها بیشتر از آزمونهای آماری نظیر آزمون رتبه - لگاریتمی استفاده میشود. در این آزمون فرضیۀ زیر بررسی میشود:
H0: S1 (t) = S2 (t)
H1: S1 (t)≠ S2 (t)
S1 (t) و S2 (t) بهترتیب توابع بقا در زمان t در دو گروه 1 و 2 هستند.
روشهای تحلیل بقایی که در بسیاری از مطالعات استفاده میشوند، بر این فرض استوارند که جامعـۀ بررسـیشده، جامعـهای همگنی است. فرض میکننـد دادههـای بقـای افراد مختلف مستقل از یکدیگرند و توزیع زمان بقای افراد یکسان است؛ یعنی توزیع زمان تا پیشامد مدنظـر بـرای افراد مختلف مستقل و همتوزیعاند؛ در حالی که، در بسیاری مواقع جامعۀ مطالعهشده را نمیتوان جامعهای همگن فرض کرد؛ بلکـه باید جامعـهای نـاهمگن در نظر گرفت کـه در آن ترکیبـی از افـراد بـا مخـاطرات متفاوت وجود دارند. ازطرف دیگر، اندازهگیری تمام عوامل مـؤثر مرتبط با واقعۀ مدنظر بسیار دشوار و یا غیرممکن است (Hougaard, 1991; 2000; Klein & Moeschberger, 2003). لحاظنکردن این عوامل خطـر ناشـناختۀ مـشترک سبب ایجـاد وابستگی بین زمانهای بقا میشود که بهکارگیری الگوی خطرهـای متناسب کاکس و الگوهای پارامتر یک را غیرممکن مـیگردانـد. در الگوی رگرسیونی کاکس که سادهترین و پرکاربردترین الگوی استفادهشده در تحلیلهای بقاست، فرض میشود که زمان بقای افراد از هم مستقلاند؛ در حالی که در بسیاری از وضعیتهای تحلیل بقا تجربۀ چند واقعه در یک فرد سبب میشود زمان بقای این وقایع وابسته باشند. در این حالت، استفاده از الگوی کاکس سبب بیاعتبار شدن نتایج میشود. در این صـورت، بـرای مقابلـه بـا پدیدۀ ذکرشده و برای در نظر گرفتن این وابستگی در زمانهای بقا از الگوهـای شـکنندگی استفاده میشود.
شکنندگی مؤلفهای تصادفی است که برای محاسبۀ اثر عاملهای مشاهدهنشده یا مشاهدهنشدنی وارد الگو میشود (Kleibaum & Klein, 2012). اگر مؤلفۀ شکنندگی در این الگوها معنیدار شود، به این مفهوم اسـت کـه افـراد بـا متغیرهـای توضـیحی یکسـان و ویژگیهای مشابه ممکن است مدت زمان بقای یکسـانی نداشته نباشند و اگر معنیدار نباشد یعنی متغیرها ها بدون در نظر گرفتن شکنندگی در الگو باقی بمانند (علیاکبریخویی و همکاران، 1394: 83). تابع خطر در الگوهای شـکنندگی بـهصـورت زیر نمـایش داده میشود:
که در آن h0(t) تابع خطر پایه و ui متغیر شکنندگی برای فرد i ام است.β ها بردار ضرایب الگو و Xها بردار متغیرهای پیشبین هستند. الگوهای شکنندگی مختلفی شامل الگوی شکنندگی مشترک، شرطی، همبسته و وابسته به زمان وجود دارند (باقری و سعادتی، 1398). در این مطالعه، از الگوی شکنندگی مشترک استفاده شده است؛ به این معنی که یک شکنندگی برای هر فرد در نظر گرفته میشود. دو حالت خاص برای اثرات شکنندگی تصادفی، توزیع گاما و وارون گاوسی هستند (Gutierrez, 2001؛ ساکیمالکی و همکاران، 1391).
در این مطالعه، برای شناسایی تأثیر نگرش و تقسیم کار جنسیتی بر فاصلۀ تولد دوم، الگوهای مختلف بقـا ازجملـه الگوی مخـاطرۀ متناسـب کاکس، نمایی، وایبل، گومپرتز، لگ نرمال، لگ لجستیک و گامای تعمیمیافته برازش شد. تحلیلهای چندمتغیره در دو مرحله برازش شد. در مرحلۀ اول متغیرهای تقسیم کار جنسیتی و نگرشهای جنسیتی و در مرحلۀ دوم متغیرهای جمعیتی - اجتماعی وارد الگو شدند. برای شناسایی پراکندگی موجود میان افراد و همبستگی بین فاصلۀ تولد اول و دوم و در نظر گرفتن شکنندگی مشاهدهنشده از الگوی شکنندگی با توزیع گاما استفاده شد. برای مقایسۀ الگوها و انتخاب الگوی بهینه، از معیار آکائیک بهره گرفته شد؛ به این صورت که در هر کدام از الگوها که مقدار آکائیک کمتر باشد، کارآیی الگو بهتر است؛ بنابراین، در بخش یافتههای مقاله براساس معیار آکائیک، تنها نتایج الگوی گامای تعمیمیافته ارائه شده است که کمترین مقدار را نشان داد. کلیۀ تحلیلها با استفاده از نسخۀ 15 نرمافزار استتا انجام شده است.
یافتهها
با توجه به هدف مطالعه نمونۀ پژوهش شامل 363 زن دارای همسر 49-15ساله و دارای یک فرزند شهر تهران است. میانگین سنی زنان 32/36 سال است. با توجه به تمرکز نمونه بر زنان دارای یک فرزند، در گروه سنی 19-15ساله هیچ زنی وجود ندارد. تقریباً 19 درصد از زنان در گروه سنی 29-20 سال، 2/21 درصد در گروه سنی 34-30 سال، 5/27 در گروه سنی 39-35 سال، 5/16 در گروه سنی 44-40 سال و 7/15 درصد نیز در گروه سنی 49-45 سال قرار داشتند. میانگین سن ازدواج زنان 44/21 است. 3 درصد از ازدواجها در سنین زیر 14 سال، 8/29 درصد در سنین 19-15 سالگی، 8/46 درصد در سنین 24-20 سالگی و 8/16 درصد در سنین 29-25 سالگی ازدواج کردند. پایینترین سن ازدواج 13 و بالاترین سن 46 است.
بهلحاظ سطح تحصیلات، تنها 5/8 درصد تحصلات ابتدایی و کمتر داشتند. 9/12 درصد تحصیلات راهنمایی، 5/43 درصد تحصیلات دیپلم یا پیشدانشگاهی و حدود 30 درصد تحصیلات دانشگاهی داشتند. 5/16 درصد از زنان شاغل و 5/83 درصد غیرشاغل بودند که از این گروه 9/1 درصد از زنان بیکار، 3/0 درصد دارای درآمد بدون کار، 6/0 درصد دانشجو و 7/80 درصد خانه بودند.
برای بررسی وضعیت تقسیم کار درون خانه از هفت گویه استفاده شد؛ دو گویه به امور خانه نظیر تمیزکردن و آشپزی و چهار گویه به مراقبت، نگهداری از فرزندان و رسیدگی به تکالیف آنها مربوط میشد. گویههای ذکرشده به دو شاخص کلی کار خانگی و رسیدگی به امور فرزندان تبدیل و به دو دستۀ مشارکتی و زنان بهتنهایی تقسیم شد. نتایج نشان دادند دربارۀ امور خانه 86 درصد از پاسخگویان اظهار داشتند کارهای خانه را بهتنهایی و 14 درصد با مشارکت همسر انجام میدهند. دربارۀ امور مربوط به فرزندان یکسوم پاسخگویان اظهار داشتند همسرانشان در رسیدگی به امور فرزندان با آنها مشارکت دارند (جدول 1).
جدول 1- توزیع درصدی پاسخگویان براساس تقسیم کارهای خانه و رسیدگی و نگهداری از فرزندان
Table 1- Percentage distribution of respondents based on the division of household labor and care of children
در خانوادۀ شما بهطور عمده هر یک از کارهایی که نام میبرم، به عهدۀ چه کسی است؟ |
کارهای خانه |
رسیدگی به امور فرزندان |
||
فراوانی |
درصد |
فراوانی |
درصد |
|
خودم بهتنهایی |
312 |
95/85 |
255 |
25/70 |
هر دو مشترک |
51 |
05/14 |
108 |
75/29 |
جمع |
363 |
100 |
363 |
100 |
جدول 2 نگرش پاسخگویان دربارۀ نقشهای جنسیتی را نشان میدهد. اولین گویه عبارت است از اینکه زن نباید خارج از منزل کار کند؛ زیرا وظیفهاش خانهداری و تربیت فرزند است. 70 درصد زنان با این گویه مخالف و 19 درصد موافق بودند. بیش از 80 درصد پاسخگویان، با گویۀ «مراقبت از کودک تنها وظیفۀ مادر است» مخالف بودند. گویۀ سوم عبارت است از اینکه «مردان بیشتر از زنان برای احراز موقعیتهای سیاسی مناسباند». توزیع درصدی نشان میدهد زنان با این گویه نسبت به گویههای قبل موافقت بیشتری دارند و 5/43 درصد از زنان با این گویه موافقاند. 7/34 درصد زنان با این گویه موافقاند که اشتغال زنان مانع ازدواج و فرزندآوری آنان است. بیش از 87 درصد زنان معتقدند پدران هم باید مانند مادران از بچۀ کوچکشان مراقبت کنند و در امور خانه مشارکت داشته باشند. نتایج نشان میدهند 2/26 درصد زنان مخالف این هستند که زنان هم مانند مردان در تأمین مخارج زندگی مشارکت کنند؛ با این حال نیمی از زنان با این گویه موافقاند. گویۀ آخر عبارت است از اینکه افزایش اشتغال زنان، به فرزندآوری بیشتر آنان کمک میکند که 3/59 درصد زنان با این گویه مخالفاند.
جدول 2- توزیع درصدی پاسخگویان براساس نگرش دربارۀ نقشهای جنسیتی
Table 2- Percentage distribution of respondents based on gender roles attitude
گویه |
کاملا مخالف |
مخالف |
نه مخالف، نه موافق |
موافق |
کاملا موافق |
زن نباید خارج از منزل کار کند زیرا وظیفه اش خانه داری و تربیت فرزند است. |
3/27 |
1/43 |
5/10 |
5/13 |
5/5 |
مراقبت از کودک فقط وظیفه مادر است |
3/29 |
6/53 |
5 |
3/8 |
9/3 |
مردان بیشتر از زنان مناسب احراز موقعیتهای سیاسی هستند |
2/10 |
4/27 |
8/18 |
1/34 |
4/9 |
اشتغال زنان مانع از ازدواج و فرزندآوری آنان است |
11 |
5/37 |
6/16 |
8/25 |
9/8 |
پدران هم باید مانند مادران از بچه کوچکشان مراقبت کنند. |
6/0 |
1/6 |
1/6 |
6/48 |
7/38 |
مردان هم همانند زنان باید درانجام کارهای خانه مشارکت داشته باشند |
6/0 |
9/3 |
6/8 |
6/50 |
5/36 |
زنان هم باید همانند مردان در تامین مخارج زندگی مشارکت کننند |
6/6 |
6/19 |
9/22 |
2/36 |
6/14 |
افزایش اشتغال زنان به فرزندآوری بیشتر آنان کمک می کند |
1/14 |
2/45 |
15 |
5/17 |
3/8 |
این متغیر با 8 گویه سنجیده شده است و پاسخها از کاملاً مخالف تا کاملاً موافق بوده و کدهای 1 تا 5 برای هر سؤال در نظر گرفته شده است. پس از همجهت کردن گویهها و ترکیب آنها با یکدیگر، شاخص نگرشهای جنسیتی ساخته شد. نمرات شاخص بین 8 تا 40 است. نمرات بین 8 تا 6/18 در دامنۀ نمرات پایین قرار میگیرند؛ بنابراین، نگرش مدرن دارند. نمرات بین 6/18 تا 2/29 بیانکنندۀ نگرش بینابین و نمرات بین 2/29 تا 40 بیانکنندۀ نگرش سنتی هستند. براساس این دستهبندی، 04/49 درصد از زنان نگرش مدرن، 48/29 درصد نگرش بینابین و 49/21 درصد نگرش سنتی دارند.
نمودار 2 با استفاده از تکنیک کاپلان مایر، فاصلۀ زمان تولد اولین فرزند تا دومین فرزند را بین زنان دارای همسر 49-15 سالۀ شهر تهران که دستکم یک فرزند دارند، نشان میدهد. با توجه به واقعۀ مدنظر که تولد دوم است، در این مطالعه 155 مورد سانسورشده وجود دارد. در نمونۀ حاضر میانگین فاصلۀ زمان تولد اولین فرزند تا دومین فرزند 106 ماه (فاصلۀ اطمینان 85/116-38/95 و انحراف معیار 47/5) و میانۀ میانگین فاصلۀ زمان تولد اولین فرزند تا دومین فرزند نیز 84 ماه (فاصلۀ اطمینان 53/93-46/74، و انحراف معیار 86/4) است که نشان میدهد نیمی از زنان در نمونۀ حاضر بعد از 84 ماه یعنی 7 سال از زمان تولد اولین فرزند، فرزند دوم خود را به دنیا آوردهاند.
براساس مقادیر نسبت بقای تجمعی، 91 درصد از زنان تا 24 ماه (دو سال) سال پس از زمان تولد اولین فرزند، تکفرزندند؛ به عبارتی 9 درصد تا زمان دوسالگی فرزند اول، دومین فرزند را به دنیا آوردند. همچنین حدود 83 درصد تا 36 ماه (سه سال) پس از تولد اولین فرزند همچنان تکفرزندند. در فاصلۀ 60 ماه (5 سال) از زمان تولد اولین فرزند، احتمال دارد 68 درصد فرزند دوم را به دنیا آورند؛ به عبارتی، در این فاصله احتمال دارد 28 درصد از زنان تکفرزند باقی بمانند. دربارۀ 57 درصد از زنان این احتمال وجود دارد که تا 72 ماه همچنان تکفرزند باشند و این نسبت پس از 84 ماه به 49 درصد میرسد. در یک فاصلۀ 120ماهه (10 سال) از زمان تولد اولین فرزند، 30 درصد همچنان تکفرزند خواهند بود.
نمودار 2- تابع بقای کاپلان - میر فاصلۀ تولد فرزند اول تا فرزند دوم زنان ازدواجکردۀ 49-15سالۀ شهر تهران، 1396
Fig 2- Kaplan-Meier survival function of first to second birth interval of married women aged 15-49 in Tehran, 2017
نتایج برآورد میانگین و میانه با استفاده از تکنیک کاپلان مایر براساس متغیرهای تقسیم کار و نگرشهای جنسیتی در جدول 3 ارائه شده است. متغیر زمان براساس ماه و متغیر رخداد نیز تولد دومین فرزند است. نمودار توابع بقای تکفرزندی نیز در نمودار 3 نمایش داده شده است.
نتایج برآورد کاپلان مایر نشان میدهند فاصلۀ تولد اول تا تولد دوم در افرادی که کارهای خانه را بهتنهایی انجام میدهند، بیشتر از کسانی است که بهصورت مشارکتی انجام میدهند. میانگین و میانۀ فاصلۀ اولین تولد تا دومین تولد در افرادی که کارهای خانه را بهتنهایی انجام میدهند، بهترتیب 2 ماه و 6 ماه بیشتر از کسانی است که کارها را بهصورت مشارکتی با همسر انجام میدهند.
دربارۀ رسیدگی به امور فرزندان نیز میانگین و میانه در افرادی که بهتنهایی رسیدگی و نگهداری از فرزندان را به عهده دارند، بهترتیب 16 ماه و 2 ماه بیشتر از کسانی است که بهصورت مشارکتی رسیدگی و مراقبت از فرزندان را انجام میدهند. در مجموع، گرچه نتایج نشان دادند مشارکت مردان در امور خانه و نگهداری از فرزندان، ممکن است سبب کاهش فاصله و یا کاهش تأخیر در تولد فرزند دوم شود، نتایج آزمون رتبۀ لگاریتمی این تفاوت را معنیدار نشان نداد.
جدول 3- فاصلۀ تولد فرزند اول تا فرزند دوم بهتفکیک براساس تقسیم کار در خانه و نگرشهای جنسیتی زنان در شهر تهران، 1396
Table 3- The first to second birth interval by gender attitudes and division of household labor on in Tehran, 2017
متغیر |
طبقه |
میانگین |
میانه |
آزمون رتبۀ لگاریتمی (chi-Square) |
P-value |
||||
میانگین برآوردشده |
انحراف معیار |
فاصلۀ اطمینان |
میانۀ برآوردشده |
انحراف معیار |
فاصلۀ اطمینان |
||||
کارهای خانه |
زن بهتنهایی |
85/105 |
63/5 |
90/114-80/92 |
84 |
22/5 |
24/94-75/73 |
225/0 |
635/0 |
مشارکتی |
92/103 |
08/12 |
61/129-22/82 |
78 |
05/10 |
70/97-29/58 |
|||
امور مربوط به فرزندان |
زن بهتنهایی |
91/108 |
48/6 |
62/121-20/96 |
84 |
81/5 |
4/95-60/72 |
607/0 |
436/0 |
مشارکتی |
20/91 |
42/6 |
80/103-61/78 |
82 |
73/7 |
15/97-84/66 |
|||
نگرشهای جنسیتی |
مدرن (برابرطلبانه) |
44/130 |
92/8 |
93/147-94/112 |
95 |
12/8 |
9/110-07/79 |
59/23 |
00/0 |
بینابین |
40/89 |
86/6 |
84/102-95/75 |
80 |
85/5 |
47/91-53/68 |
|||
سنتی |
01/71 |
86/6 |
47/84-55/57 |
62 |
6/11 |
80/84-19/39 |
شاخص دیگری که فاصلۀ تولد اول تا تولد دوم براساس آن محاسبه شده است، نگرشهای جنسیتی است. همان طور که نتایج نشان میدهند، میانگین و میانه برای افرادی که نگرش مدرن و یا کاملاً برابرطلبانه دارند، بهترتیب 130 و 95 ماه است. در افرادی که نگرش بینابین دارند، میانگین و میانۀ فاصلۀ اولین و دومین تولد 89 و 80 است. در افراد دارای نگرش سنتی، میانۀ فاصلۀ تولد اول تا دوم کمتر از افرادی است که نگرش مدرن و بینابین دارند و میانگین و میانه بهترتیب 59/72 و 62 ماه برآورد شده است. نتایج آزمون رتبۀ لگاریتمی نیز این تفاوتها را معنیدار نشان میدهد (p value 0.000).
تابع بقای کاپلان مایر نشان میدهد در فاصلۀ 24 ماه از تولد اولین فرزند احتمال دارد تنها 6 درصد از زنان تولد دوم را تجربه کنند؛ در حالی که افراد دارای نگرش بینابین و سنتی، احتمال دارد بهترتیب 9 درصد و 17 درصد پس از اینکه فرزند اول به دوسالگی رسید، فرزند دوم را به دنیا بیاورند. احتمالاً 86 درصد از افراد دارای نگرش مدرن، در فاصلۀ 4 سال از تولد اول، هنوز فرزند دوم را به دنیا نیاوردهاند؛ به عبارت دیگر، این احتمال وجود دارد که 14 درصد از آنها فرزند دوم را تجربه کنند؛ اما در افراد دارای نگرش سنتی، تقریباً نیمی از زنان احتمال دارد فرزند دوم را به دنیا آورند. علاوه بر آن، در فاصلۀ ده سال از تولد اول حدود 40درصد تکفرزندند و ممکن است به تولد دوم نرسند. این نسبت برای افراد دارای نگرش بینابین 23/0 است. در افراد دارای نگرش سنتی، احتمال دارد درصد اندکی (09/0) تکفرزند باقی بمانند.
|
|
|
نمودار 3- توابع بقای کاپلان - مایر فاصلۀ تولد فرزند اول تا فرزند دوم بهتفکیک متغیرهای مربوط به تقسیم کار و نگرشهای جنسیتی در سال 1396
Fig 3- Kaplan-Meier survival functions of first to second birth interval by gender attitudes and division of household labor in Tehran, 2017
برای تعیین تأثیر متغیرهای تقسیم کار و نگرشهای جنسیتی در یک الگوی چندمتغیره، در مرحلۀ اول ابتدا متغیرهای تقسیم کار و نگرشهای جنسیتی بهطور همزمان و در مرحلۀ دوم متغیرهای اجتماعی - جمعیتی وارد الگو شدند. در هر دو مرحله از روشهای نیمهپارامتری تحلیل بقا نظیر رگرسیون کاکس و یا روشهای تحلیل بقای پارامتری نظیر وایبل، لگ لجستیک، لگ نرمال و گاما استفاده شد. در مرحلۀ اول آزمون صفربودن واریانس، مقدار شکنندگی را معنیدار نشان داد؛ بنابراین، نتایج حاصل از برازش الگوی شکنندگی به روش گاما در الگو ارائه شد. مقادیر نسبت درستنمایی و chi2 LR نشان داد کمترین مقدار به الگوی گامای تعمیمیافته مربوط است. در این الگو مقادیر نسبت درست نمایی برابر 4624/333- و مقدار chi2 LR نیز 22/27 به دست آمد که مقدار آن از کلیۀ مدلها کمتر است.
جدول 4- تأثیر نگرشهای جنسیتی و تقسیم کار جنسیتی بر فاصلۀ بین تولد اول و دوم با استفاده از الگوی شکنندگی مشترک
Table 4 - The effect of gender attitudes and division of household labor on the first to second birth interval using the generalized gamma model with common fragility
|
ضریب |
انحراف معیار |
نسبت زمانی |
P-value |
فاصلۀ اطمینان |
نگرشهای جنسیتی سنتی |
- |
- |
1 |
- |
- |
نگرشهای جنسیتی مدرن (برابرطلبانه) |
6084797/0 |
0807182/0 |
838/1 |
<00.1 |
7666846/0 و 4502749/0 |
نگرشهای جنسیتی بینابین |
3031831/0 |
0886481/0 |
354/1 |
001/0 |
4769301/0 و 1294361/0 |
رسیدگی به امور فرزندان بهتنهایی |
0998011/0 |
1061955/0 |
105/1 |
347/0 |
3079405/0 و 1083383/0- |
انجام کار درون خانه بهتنهایی |
0554463/0 |
1466732/0 |
057/1 |
705/0 |
2320279/0 و 3429205/0- |
مقدار ثابت |
97707/3 |
1454616/0 |
34/27 |
<00.1 |
26217/4 و 691971/3 |
مقدار شکنندگی |
310043/1 |
2061831/0 |
|
|
783418/1 و 9623163/0 |
Wald chi2(4) = 66.08; Prob>chi2= 0.000; Log Likelhood= -332.0182 Chibar2(01)=2.89; Prob>chibar2= 0.045; AIC=676.0364 |
با توجه به جدول 4، ضریب تأثیر داشتن نگرش جنسیتی مدرن 6084797/0 (7666846/0 و 4502749/0) و نگرش جنسیتی بینابین 3031831/0 (4769301/0 و 1294361/0) به دست آمد. مقادیر نسبت زمانی نیز بهترتیب 83/1 و 35/1 به دست آمد. بر این اساس، میتوان گفت متغیر نگرشهای جنسیتی تأثیر معنیداری بر فاصلۀ بین تولد اول و دوم دارد. به این صورت که بین افراد دارای نگرش جنسیتی مدرن و سپس افراد دارای نگرش جنسیتی بینابین، فاصلۀ بین تولد اول و دوم بیشتر از افراد دارای نگرش جنسیتی سنتی است.
در مرحلۀ دوم علاوه بر متغیرهای مربوط به تقسیم کار درون خانه و نگرشهای جنسیتی، متغیرهای اجتماعی - جمعیتی نیز وارد الگو میشوند. این متغیرها عبارتاند از: همدورۀ ازدواجی، سطح سواد، وضعیت اشتغال، محل سکونت تا 14سالگی، زمان تولد اولین فرزند، تعداد فرزندان ایدهآل و تجربۀ سقط جنین و یا مردهزایی. در این مرحله نیز مانند مرحلۀ پیشین، ابتدا تأثیر همۀ متغیرها در الگوهای مختلف آزمون و سپس الگو با احتساب شکنندگی به روش گاما برازش شد. آزمون صفربودن واریانس، مقدار شکنندگی را معنیدار نشان نداد؛ بنابراین، نتایج حاصل از برازش الگوی شکنندگی در الگو ارائه نمیشود. مقادیر شاخص آکائیک در الگوهای پارامتریک در جدول 5 ارائه شده است. بر طبق جدول، الگوی گامای تعمیمیافته، بهمنزلۀ بهترین الگو انتخاب میشود.
جدول 5- مقادیر شاخص آکائیک الگوهای پارامتریک تعیین تأثیر متغیرهای نگرش جنسیتی و تقسیم کار روی فاصلۀ بین تولد اول و دوم در شهر تهران
Table 5 - The Akaike information criterion score of parametric models to determine the effect of gender attitudes and division of household labor on the first to second birth interval in Tehran
مقادیر شاخص آکائیک در الگوهای پارامتریک |
|||||
الگوی نمایی |
وایبل |
لوگ لوجستیک |
لوگ نرمال |
گامپرتز |
گامای تعمیمیافته |
0855/733 |
5816/668 |
093/669 |
0595/690 |
9362/679 |
494/666 |
نتایج نشان دادند پس از ورود متغیرهای جمعیتی - اجتماعی به الگو، معنیداری نگرش جنسیتی بینابین روی فاصلۀ تولد اول تا تولد دوم از بین رفت و مقدار نسبت زمانی نگرش جنسیتی مدرن نیز از 83/1 به 63/1کاهش یافت؛ به عبارت دیگر، پس از کنترل سایر متغیرها تأثیر افزایندۀ نگرش جنسیتی مدرن بر فاصلۀ تولد اول تا تولد دوم کاهش یافت؛ با این حال، همچنان تأثیر افزایشی قوی بر فاصلۀ تولد اول تا تولد دوم دارد. متغیر رسیدگی به امور فرزندان که در مرحلۀ اول معنیدار نبود، در مرحلۀ دوم معنیدار شد و نتایج نشان میدهند در افرادی که بهتنهایی امور مربوط به فرزندان را انجام میدهند، نسبت به افرادی که بهطور مشارکتی انجام میدهند، زمان بقا تکفرزندی و یا فاصلۀ تولد اول و دوم بیشتر است.
در مجموع، نتایج تحلیل چندمتغیره نشان دادند متغیرهای نگرش جنسیتی، تحصیلات، نحوۀ تقسیم کار رسیدگی به امور فرزندان، تعداد ایدهآل فرزند در زمان ازدواج، فاصلۀ ازدواج تا تولد اول، تأثیر معنیداری روی فاصلۀ بین تولد اول و دوم دارند. با توجه به مقدار و جهت ضرایب بهدستآمده میتوان گفت داشتن نگرش جنسیتی مدرن، انجام امور مربوط به فرزندان بهتنهایی بهوسیلۀ زن، فاصلۀ بین تولد اول و دوم را افزایش میدهد. در مقابل، داشتن تحصیلات کمتر از دیپلم و دیپلم، فاصلۀ بین تولد اول و دوم را کاهش میدهد. همچنین با افزایش فاصلۀ ازدواج تا تولد اول، فاصلۀ بین تولد اول و دوم افزایش مییابد. تأثیر تعداد ایدهآل فرزندان در زمان ازدواج کاهشی است و با افزایش تعداد ایدهآل فرزندان در زمان ازدواج، فاصلۀ بین تولد اول و دوم کاهش مییابد. تفاوت بین فاصلۀ تولد اول تا تولد دوم در همدورۀ ازدواجی دهۀ 1360 با همدورۀ ازدواجی 1380 به بعد تأیید شد و تعلق به همدورۀ ازدواجی دهۀ 1360 فاصلۀ بین تولد اول و دوم را کاهش میدهد؛ اما با همدورۀ ازدواجی دهۀ 1370 تأیید نشد.
جدول 6- تحلیل چندمتغیرۀ عوامل مؤثر بر فاصلۀ بین تولد اول و دوم با استفاده از الگوی پارامتری گامای تعمیمیافته
Table 6- Multivariate analysis of factors affecting the first to second birth interval in Tehran using the generalized gamma parametric model
متغیر |
طبقه |
برآورد |
خطای معیار |
نسبت زمانی |
معنیداری |
فاصلۀ اطمینان |
نگرشهای جنسیتی (مرجع سنتی) |
مدرن (برابرطلبانه) |
489/0 |
123/0 |
63/1 |
<00.1 |
731/0 و 248/0 |
بینابین |
143/0 |
129/0 |
15/1 |
269/0 |
397/0 و 110/0- |
|
رسیدگی به امور فرزندان (مرجع مشارکتی) |
بهتنهایی |
223/0 |
1068/0 |
25/1 |
037/0 |
432/0 و 0136/0 |
تقسیم کار خانه (مرجع مشارکتی) |
بهتنهایی |
0745/0- |
1507/0 |
928/0 |
621/0 |
220/0 و 369/0- |
محل سکونت تا 14سالگی (مرجع روستا) |
شهری |
232/0 |
148/0 |
26/1 |
119/0 |
524/0 و 059/0 |
تحصیلات (مرجع دانشگاهی) |
کمتر از دیپلم |
373/0- |
149/0 |
688/0 |
013/0 |
079/0- و 667/0- |
دیپلم |
276/0- |
129/0 |
758/0 |
033/0 |
022/0- و 530/0- |
|
وضعیت فعالیت (مرجع غیرشاغل) |
شاغل |
00290/0- |
1509/0 |
997/0 |
985/0 |
292/0 و 298/0- |
همدورۀ ازدواجی (مرجع دهۀ 1380 به بعد) |
دهه 1360 |
466/0- |
149/0 |
626/0 |
002/0 |
173/0- و 760/0- |
دهه 1370 |
0787/0- |
106/0 |
924/0 |
460/0 |
130/0 و 287/0- |
|
تجربۀ سقط جنین (مرجع خیر) |
بلی |
158/0 |
147/0 |
172/1 |
281/0 |
447/0 و 130/0- |
فاصلۀ ازدواج تا تولد اولین فرزند |
0031/0 |
0015/0 |
003/1 |
045/0 |
0062/0و 0007/0- |
|
تعداد خواهر و برادر |
0022/0 |
022/0 |
002/1 |
922/0 |
046/0 و 042/0- |
|
تعداد فرزندان ایدهآل هنگام ازدواج |
182/0- |
0641/0 |
833/0 |
004/0 |
056/0- و 308/0- |
|
مقدار ثابت |
48/4 |
345/0 |
70/88 |
<00.1 |
162/5 و 807/3 |
|
مقدار بزرگنمایی |
65189/309- |
|||||
مقدار کایاسکوئر |
84/74 |
نتیجه
در این مقاله تلاش شد فاصلۀ تولد اول تا دوم براساس متغیرهای مربوط به نگرش و تقسیم کار جنسیتی با تمرکز بر تقسیم کار درون خانه و رسیدگی به امور فرزندان و همچنین نگرشهای جنسیتی آزمون شود. یافتهها نشان دادند همسران یک سوم از زنان شهر تهران در رسیدگی به امور فرزندان با آنها مشارکت دارند. دربارۀ نحوۀ تقسیم کار خانگی 86 درصد از پاسخگویان اظهار داشتند بهتنهایی کارهای خانه را انجام میدهند و 14 درصد با مشارکت همسر انجام میدهند. همچنین حدود نیمی از پاسخگویان نگرشهای جنسیتی برابرطلبانه و کمتر از یکسوم آنها نگرشهای جنسیتی سنتی داشتند.
یافتهها نشان دادند در نمونۀ مطالعهشده، میانگین فاصلۀ زمان تولد اولین فرزند تا تولد دومین فرزند 106 ماه (فاصلۀ اطمینان 85/116-38/95 و انحراف معیار 47/5) و میانۀ فاصلۀ تولد اولین فرزند تا تولد دومین فرزند نیز 84 ماه است که نشان میدهد نیمی از زنان بعد از 84 ماه یعنی 7 سال از زمان تولد اولین فرزند، فرزند دوم خود را به دنیا آوردهاند. براساس مقادیر نسبت بقای تجمعی در یک فاصلۀ 120ماهه (10 سال) از زمان تولد اولین فرزند، 70 درصد زنان به فرزند دوم میرسند؛ به عبارتی، 30 درصد از زنان همچنان تکفرزند خواهند بود. مقایسۀ این یافتهها با نتایج مطالعۀ مکدونالد و همکاران (2015) نشان میدهد فاصلۀ بین تولد اول و دوم در شهر تهران در دهههای 1370 و 1380 نسبت به سطح کشور بیشتر است. براساس نتایج مطالعۀ عباسیشوازی و حسینیچاووشی (1391) نیز احتمال به دنیا آوردن فرزند دوم در دهۀ 1370 بسیار بالا بوده است و بیش از 95 درصد زنانی که یک فرزند داشتند، فرزند دوم خود را به دنیا آوردند؛ اما از اواخر دهۀ 1370 این احتمال اندکی تقلیل یافت و در سالهای پایانی دهۀ 1380 نزدیک به 80 درصد زنان به فرزند دوم رسیدند.
دربارۀ متغیرهای تقسیم کار جنسیتی نتایج نشان دادند فاصلۀ تولد اول تا دوم در افرادی که کارهای خانه و رسیدگی و نگهداری از فرزندان را بهتنهایی انجام میدهند، بیشتر از کسانی است که بهصورت مشارکتی انجام میدهند. نتایج تحلیل چندمتغیره نشان دادند متغیر تقسیم کار درون خانه (کارهای خانه نظیر آشپزی، نظافت، خریدکردن و ...) تفاوت معنیداری روی فاصلۀ بین تولد اول و دوم ندارد. این یافته با نتایج مطالعات تور و شورت (2004)، کوک (2003)، اولاه (2003) و سولیوان و همکاران (2014) همخوانی ندارد. اولاه (2003) رابطۀ مثبتی بین مشارکت مردان در کارهای خانه و فاصلۀ تولد اول تا تولد دوم در سوئد و مجارستان را نشان داد که با یافتههای مطالعۀ کریج و سیمینسکی (2010) در استرالیا همخوانی دارد. این پژوهشگران دادههای پیمایشهای شش موج اول پانل ملی خانوار، درآمد و پویایی نیروی کار را بررسی کردند که از سال 2001 آغاز شده بود. هدف از مطالعۀ آنها تعیین تأثیر مشارکت مردان در انجام کارهای خانه و نگهداری فرزند در زوجهای استرالیایی دارای یک فرزند، بر خواست همسر آنها برای داشتن فرزند دوم بود. نتایج نشان دادند مشارکت مردان در کارهای خانه و نگهداری آنها از فرزند و میزان مشارکت مردان در این امور بر فاصلۀ بین تولد اول و دوم هیچ تأثیری نداشته است. تدا و هیگوچی (2011) به نقل از فوکودا (2017) نیز نشان دادند در ژاپن مشارکت مردان در امور خانه رابطۀ ضعیفی با احتمال تولد دوم دارد. آنها نشان دادند باروری زنان شاغل بههیچوجه از کار خانگی همسرانشان تأثیر نمیگیرد؛ البته نتایج مطالعۀ فوکودا (2017) در ژاپن نیز نشان دادند احتمال انتقال از اولین فرزند به دومین فرزند میان خانوارهای با یک نانآور و تقسیم کار جنسیتی سنتی (مسئولیت اصلی بر عهدۀ زن) بیشتر از خانوادههایی با دو نانآور است؛ با این حال، در مطالعۀ حاضر حتی با کنترل وضعیت اشتغال نیز رابطۀ معنیداری بین تقسیم کار درون خانه و فاصلۀ بین تولد اول و دوم به دست نیامد. با توجه به اینکه در نمونۀ مطالعهشده بیشتر زنان امور مربوط به خانه را بهتنهایی انجام میدهند - با تأثیرگرفتن از حجم نمونۀ کم در مقولۀ مشارکتی – تحلیلهای آماری تفاوتی را در فاصلۀ تولد اول تا دوم نشان ندادند.
یافته های مدل گامای تعمیمیافته نشان دادند متغیر نحوۀ تقسیم کار رسیدگی به امور فرزندان، پس از کنترل متغیرهای زمینهای تأثیر معنیداری بر فاصلۀ تولد دوم دارد. رسیدگی به امور فرزندان بهوسیلۀ زن بهتنهایی سبب زمان بقای طولانیتر در وضعیت تکفرزندی (تأخیر در تولد دوم) شده است؛ به عبارتی، مشارکت مردان در امور فرزندان فاصلۀ بین تولد اول و دوم را کاهش داده است. این یافته با نتایج مطالعۀ کوک (2003) در ایتالیا همخوانی دارد. مطالعۀ کوک در همدورههای ازدواجی اخیر در ایتالیا نشان داد مشارکت مردان در مراقبت از فرزندان فاصلۀ تولد اول تا تولد دوم را کاهش میدهد.
نتایج مطالعه نشان دادند رابطۀ نگرشهای جنسیتی و فاصلۀ بین تولد اول تا تولد دوم معنیدار است. در افراد دارای نگرش مدرن و یا کاملاً برابرطلبانه، میانۀ فاصلۀ تولد اول تا دوم بیشتر از افرادی است که نگرش سنتی و بینابین دارند. نتایج تحلیل چندمتغیره نیز نشان دادند نگرشهای جنسیتی برابرطلبانه سبب تأخیر در تولد دوم شده است؛ البته تأثیر این متغیر پس از کنترل سایر مشخصههای جمعیتی - اجتماعی مقداری کاهش یافته است؛ با این حال، همچنان تعیینکنندگی خود را حفظ کرده است. این یافته با برخی مطالعات نظیر کافمن (2000) و مایتینن و همکاران (2011) همخوانی ندارد. این مطالعات نشان دادند نگرشهای جنسیتی مدرن باروری را افزایش میدهند. همچنین با مطالعۀ تور و شورت (2004) که رابطۀ یو شکل بین نگرشهای جنسیتی و باروری قائلاند، همخوانی ندارد؛ اما با مطالعۀ اسپیدر و کاپیتان (2009) همخوانی دارد. در مطالعات انجامشده در کشور، کمتر به رابطۀ نگرشها و تقسیم کار جنسیتی و زمانبندی موالید پرداخته شده و این رابطه دربارۀ باروری و نیات آن آزمون شده است (Razeghi Nasrabad & Modiri, 2018؛ خلجآبادیفراهانی، 1396). در این مطالعات نیات باروری و همچنین تعداد فرزندان زنده بهدنیاآمده در زنان و مردان دارای نگرش جنسیتی سنتی، بهطور معنیداری بیشتر از افراد دارای نگرش جنسیتی مدرن است؛ بنابراین، میتوان استدلال کرد که نتایج مطالعۀ حاضر با مطالعات انجامشده در کشور همخوانی دارد.
در مجموع، یافتههای این مقاله با نظریۀ برابری جنسیتی مطابقت دارد؛ بهگونهایکه داشتن نگرش جنسیتی برابرطلبانه و تقسیم نابرابر در رسیدگی به امور فرزندان سبب تأخیر در تولد دوم شده است؛ به عبارت دیگر، داشتن نگرشهای برابریطلبانۀ جنسیتی میان زنان تنها زمانی سبب افزایش باروری و کاهش فاصلۀ بین موالید میشود که مردان نیز در تصمیمگیری و امور خانه و فرزندان مشارکت داشته باشند. سپردن و یا پذیرفتن مسئولیت امور خانه بهوسیلۀ زنان در ایدئولوژی جنسیتی ریشه دارد که گاه ممکن است با ایدئولوی جنسیتی زنان امروزی متفاوت و یا حتی متعارض باشد. در سالهای اخیر موقعیت زنان در ایران بهبود نسبی یافته است. طبق سرشماری سال 1355 تنها 5/35 درصد از زنان باسواد بودند که این میزان در سال 1390 به 1/81 درصد افزایش یافته است. سهم دختران در ورود به دانشگاه نیز در سال 1394 به 64 درصد رسیده است. علاوه بر آن همچنان که این مطالعه نشان داد، بیش از نیمی از زنان نگرشهای جنسیتی برابرطلبانه دارند. با توجه به سهم بیشتر دختران در ورود به دانشگاهها و گسترش نگرشهای جنسیتی برابرطلبانه میتوان استدلال کرد که در خارج از نهاد خانواده و بهویژه نهاد فردمحوری همچون دانشگاه، برابری جنسیتی در سطح بالاتری نسبت به گذشته قرار دارد. با وجود گذار جامعه در بسیاری از وجوه از سنتی به مدرن، بهدلیل سلطۀ ساختارهای مردسالارانه و پایینبودن برابری جنسیتی در خانواده، تقسیم کارهای خانگی مبتنی بر جنسیت، همچنان باقی مانده است. همچنان که این مطالعه نشان داد در تمام گروههای زنان عمدۀ مسئولیت کارهای خانه به عهدۀ زنان است. تقسیم نابرابر کارهای خانگی بر روابط زوجین تأثیر زیادی میگذارد و منشأ بسیاری از کشمکشها و اختلافات زوجین است و رضایت از زندگی و کیفیت زندگی افراد را کاهش میدهد. موافق با نظریۀ برابری جنسیتی مکدونالد (2000) و گلدشایدر (2000)، تضاد رفتار و نگرش در خانواده و جامعه میتواند منشأ تغییر در تصمیمها و رفتارهای خانوادگی، شکلگیری نیات و رفتارهای باروری پایین ازجمله تأخیر در باروری، افزایش فاصلۀ بین موالید و بعد کوچکتر خانواده شود. در جامعۀ امروزی زنان برای تحقق خواستههای خود، فرزندآوری را کاهش دادهاند و چنانچه این برابری درون نهاد خانواده حاصل نشود، فاصلۀ بین موالید بیشتر میشود و بهموازات آن، سطح باروری در ایران از وضعیت کنونی نیز پایینتر خواهد رفت. امروزه باروری به بهترین شکل به درجۀ خانوادهدوستی یک جامعه بستگی دارد (Hoem, 2008: 249). در موضوعات مربوط به سیاستگذاری خانواده و افزایش جمعیت، آنچه اهمیت دارد این است که جامعه چگونه برای حمایت از خانواده و فرزندآوری برنامهریزی میکند، چه چارچوبی برای حل مشکلات ارائه میدهد و آرمانها و ارزشها را چگونه منتقل میکند؛ بنابراین، علاوه بر تلاش برای رسیدن به اقتصاد پایدار و چشمانداز خوشبینانه برای آینده و کاهش ناامنی اقتصادی و اجتماعی، سیاستهای افزایش جمعیت و سیاستهای دوستدار خانواده باید چارچوب وسیعی از ارزشهای فرهنگی و اجتماعی را در بر گیرند که با حمایت از افزایش مشارکت مردان در امور داخل خانه و کاهش نابرابری جنسیتی، کیفیت و رفاه زندگی زوجین را ارتقا بخشند. ایجاد نهادهای کافی برای ترکیب کار خانواده، مرخصی زایمان، مرخصی والدین برای مشارکت بیشتر پدران در امور خانه و نگهداری از فرزندان، کمکهزینۀ مراقبت از کودکان زیر شش سال در خانه، کمکهزینۀ مهد کودک، افزایش کمی و کیفی مهدهای کودک با هدف افزایش اعتماد خانوادهها برای سپردن کودکان به این مکانها، ازجمله برنامههایی است که برای کاهش مسئولیتهای زنان در خانه و مشارکت بیشتر مردان پیشنهاد میشود.
[1] Demography Health Survey (DHS)
[2] World fertility Survey (WFS)
[3] Sullivan et al.
[4] Mills et al.
[5] De Laat & Sevilla-Sanz
[6] Toda and Higuchi
[7] Spéder & Kapitány
[8] Hirao
[9] Fukuda
[10] Craig & Siminski
[11] Kaufman
[12] Torr & Short
[13] Puur et al.
[14] Golmakani et al.
[15] Nordenmark & Nyman
[16] Becker
[17] Scanzoni
[18] Nock
[19] McDonald
[20] Goldscheider
[21] Coltrane
[22] Marriage cohort