Document Type : Research Paper
Authors
1 Associate Professor, Department of Sociology and Social Planning, Faculty of Economics, Management, and Social Sciences, Shiraz University, Iran
2 PhD Candidate in Social Studies of Iran, Department of Sociology and Social Planning, Faculty of Economics, Management, and Social Sciences, Shiraz University, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه و بیان مسئله
امروزه کافهها بهمنزلۀ یکی از فضاهای مدرن شهری، به بخش جداییناپذیری از زندگی ما تبدیل شدهاند؛ آنها نماد روشنفکری و جلوۀ زندگی مصرفیاند که بهطور خاص در پیوند با سبک زندگی جوانان شناخته میشوند. فرد با رفتن به کافه و نوشیدن قهوه، وارد یک رابطۀ پیچیدۀ اجتماعی میشود که فرهنگ کافهنشینی را ایجاد میکند. پیرو نظریۀ حوزۀ عمومی هابرماس[1]، کافهنشینی کنشی اجتماعی است که موجب تحول فرهنگی میشود. کافهنشینی ما را به مدرنیته و رویارویی با امر مدرن سوق میدهد. برای فهم جامعۀ مدرن نیز یکی از بهترین مقولات، فهم معنای مصرف است که تنها به معنای رفع نیاز و یا عمل اقتصادی نیست؛ بلکه باید به ابعاد فرهنگی آن نیز توجه و چیزی از جنس میل، معنا و لذت را در آن جستجو کنیم. کافه چیزی درون خود دارد که افراد را بهسوی خود میکشاند، افراد به آن معنا میبخشند و از آن معنا دریافت میکنند.
کافه پدیدهای شهری و متعلق به امر شهرنشینی است. از دیرباز مردم در میادین شهر گرد هم میآمدند و دربارۀ مسائل عمومی با هم گفتگو میکردند؛ در این فضاهای عمومی، فرهنگ شفاهیِ بسیار قوی در جریان بوده و به نسلهای بعدی نیز منتقل میشده است. بهتدریج، مکان گفتگوها از میادین عمومی شهر به قهوهخانهها رسید که با همجوارگی در کنار زورخانهها به پاتوقی برای مردان تبدیل شد. ما تا اواسط دورۀ قاجار با قهوهخانه سروکار داریم تا اینکه شخصی به نام غلامحسین لقانطه در بهارستان کافهای ایجاد کرد و از آن زمان کافه محلی برای قشرهای جدید و تحصیلکردۀ بعد از مشروطه شد. کافه نادری نیز یکی دیگر از کافههای مشهور و قدیمی تهران است و از زمانی شلوغ و معروف شد که صاحب کافه متوجه شد یک کافه با آدمها و فضایش معنا پیدا میکند نهتنها با سِروکردن قهوه؛ به همین منظور اعلامیهای داد که از شخصیتهای فرهنگی پولی دریافت نمیکند تا مردم برای دیدن آنها به کافه بیایند و آنجا رونق بگیرد. نسلی که بهدنبال خاطره و شهرنشینی است، کافه میخواهد. مکانی میخواهد که در آن معنا خلق کند و کافه نیاز او را رفع میکند. آدمها کافه را برای فضایش میخواهند نه خوردن؛ آنها میخواهند خاطره بخرند (شاهی در گفتگو با محیط طباطبایی، ۱۳۹۸: ۱۷-۱۰). با شروع انقلاب ۵۷ و جنگ تحمیلی، در ایران کمتر به کافهنشینی توجه و این کار مذموم شناخته شد؛ ولی از دهۀ هفتاد گویی مردم به کافهها برگشتند و میخواستند زندگی عادی خود را از سر گیرند. در این دوران، بهتدریج طبقۀ متوسط در ایران شکل گرفت که یکی از نمودهای مصرف فراغتی این طبقه، پدیدۀ «کافهنشینی» است.
دو دیدگاه غالب دربارۀ پدیدۀ کافهنشینی در ایران وجود دارد: دستۀ اول آن را نشانهای از تقلید نوگرایی در اروپا، بهویژه فرانسه، میدانند و دستۀ دیگر آن را ادامۀ سنت قهوهخانههای قدیمی قلمداد میکنند. گروه اخیر معتقدند ریشۀ پاتوقنشینی به دوران قاجار و حتی پیش از آن، به عصر شاه عباس صفوی میرسد و به قهوهخانههایی همچون قهوهخانۀ «یوزباشی» و قهوهخانۀ «قنبر» اشاره میکنند و شاهنامهخوانی و گپوگفت مردمان با یکدیگر و بلبلخوانی استکانهای چای را یادآور میشوند که اینک در سیری تکاملی و در تطوری تاریخی، به شکل کافه درآمده است؛ اما دستۀ نخست معتقدند کافهنشینی روشنفکران ایرانی از سنت دیرپای کافهنشینی روشنفکران اروپایی بهویژه روشنفکران فرانسوی ازقبیل ژان پل سارتر، آلبر کامو و سیمون دوبوار تأثیر میگیرد.
جدای از موضوع خاستگاه کافهنشینی، نفس وجود کافهها اهمیت فراوانی دارد؛ زیرا این مکانها برای پاسخ به برخی نیازهای انسان مانند معاشرتپذیری، گفتگو، اوقات فراغت و گروهجویی ایجاد میشوند. برخلاف رستورانها و غذاخوریها که برای پاسخگویی به نیازهای زیستی به وجود میآیند، فلسفۀ وجودی کافهها برای برطرفکردن نیازهای فکری و عاطفی است (پوریان، ۱۳۹۸: ۸۰).
با داشتن نگاه تاریخی به فضای اجتماعی (تقابل سنت و مدرنیته و سبک زندگی برخاسته از آن دو فضا)، شاهد دگردیسی از شکل قهوهخانهای تا کافه و کافیشاپ هستیم. مهمترین تفاوت کافه با قهوهخانه، امکان فردیت فراجنسیتی در کافهها و نمود هویت جمعی و تکجنسیتی در قهوهخانههاست. قهوهخانه پذیرای مردان است و از اصول جامعۀ مردسالار پیروی میکند و در آن بر ارزشهای مردانهای همچون لوطیگری تأکید میشود.
درواقع، ردپای فرهنگ مردانۀ پهلوانمسلک در قهوهخانه و نشتکردن آن در روزگار امروزی نیز آنچنان محرز است که همچنان از ورود زنان به قهوهخانهها جلوگیری میشود. قهوهخانههای ایرانی رنگ مردانهای دارند و حضور زنان در آنها امر قبیحی شمرده میشود (میرمیری، ۱۳۹۸: ۲۴)؛ اما کافه فضای جدیدی است که تا سرحد شیء، رمزآلود است. کسی که به کافه میآید، پرسهزنی (زن و مرد) است که میان این راز سرگردان است؛ کافه مکانی برای ارتباط میشود و شکل پاتوق به خود میگیرد. کافه باعث میشود افراد فضای آزادانهتری را بهدور از ترس تجربه کنند و بهدور از قضاوتشدن، تصویر جدیدی از هویت خود به نمایش بگذارند. کافهها در زندگی روزمره در حکم عرصهای هستند که فعل و انفعال میان فرهنگ و ساختار و ایجاد امر اجتماعی در آنها رخ میدهد.
ازسوی دیگر، ساختار مکانی و اجتماعی شهرها، با استفاده از سازۀ جنسیت، بهطور متقابل شکل میگیرد؛ فضاهای عمومی شهر شبیه نظام پدرسالاری است. «شهرهای کنونی و تجربۀ زیستۀ شهری تا حد زیادی ساختۀ مردان است و توسط برنامهریزی و فرهنگ طراحی مردمحورانه، در طی قرنها تقسیم و تضاد جنسیتی شکل گرفته است. قویترین استدلال در خصوص اینکه چرا ساختوساز شهرها و چینش فضایی آنها دارای ماهیت جنسیتی است، ناشی از تفکیک (کذایی) کارکردهای تولید، مصرف و بازتولید اجتماعی است» (جارویس و همکاران، ۱۳۹۷). این ساختار فرصتهای زنان را در خارج از خانه محدود میکند؛ اما با تغییراتی که رخ داد (نظام مصرفی / جنبش حقوق زنان / انقلاب جنسیتی) کمکم شهر زنانه شد (زنانهشدن فضاهای شهری[2]).
درواقع، تفکیکهای عمومی یا خصوصی در جوامع به دو دستۀ مردانه و زنانه انجام میشود. میزان نفوذپذیری به محدودههای فضایی، به نسبت شرایط فرهنگی هر جامعه متغیر است. آداب و رسوم مختلف و طبقات اجتماعی افراد در نحوۀ استفاده از فضاها انعکاس مییابند. این فرضیه را دافنه اسپین در کتاب خود به نام فضاهای جنسیتی[3] (1992) پیش کشیده است (به نقل از کولمان، ۱۳۹۶: ۲۳۹)؛ بنابراین، انسانها بنا به جنسیتشان، به گونۀ متفاوتی شهر را تجربه میکنند. در فضای اجتماعی جدید، زنان نیز مانند مردان میتوانند در شهر راه بروند، به کافه بروند و با مصرف فضاهای عمومی مختلف، آنها را از نو تعریف کنند. ما در این پژوهش بهدنبال پاسخدادن به این سؤالات هستیم: تجربۀ کافهنشینی زنان چه تحولاتی را در تعریف آنان از زنانگی به وجود میآورد؟ به عبارت دیگر، زنان با حضور در کافهها و مصرف فضا، چه بازتعریفی از هویت خود دارند؟ کافهنشینی زنان چگونه هنجارهای ساختاری مردانه شهر را به چالش میکشد و چگونه زنان با تعریف جدیدی که از زنانگی خود میکنند از آن بهمنزلۀ تاکتیکی برای تصاحب فضای جنسیتی در شهرها استفاده میکنند؟ بنابراین، برای فهم تجربهای که زنان از شهر دارند، توجه به جنسیت بهمنزلۀ جنبهای از هویت آنها امری ضروری است و این ما را به در نظر گرفتن تعامل میان شهر و جنسیت هدایت میکند. بدین سان نقش فضا در شکلگیری هویتهای جنسیتی و نوع روابط قدرت موجود را آشکار میکند.
پیشینۀ پژوهش
مصرف فضای شهری و تولید معنا در کافیشاپها در مطالعات پیشین تاحدودی بررسی شده است که در ادامه معرفی میشوند:
میرمیری (۱۳۹۸) در کتاب از قهوهخانه تا کافه این پرسش را مطرح میکند که افراد چرا به کافه و قهوهخانه میروند و با نگاهی تاریخی، به چنین مسئلهای میپردازد. افراد معانی مختلفی همچون تعامل با دیگران، آشنایی با زیستجهان دیگران، تجربۀ ناب لذت پیگیری تجربۀ سنت روشنفکری را برای کافه رفتن خود بیان میکنند.
فاضلی (۱۳۹۳) در کتاب کافیشاپ و زندگی شهری تجربۀ افرادی را بیان میکند که به کافیشاپ میروند. او چنین نتیجه میگیرد که چیزی از جنس معنا، احساس، تجربه و فرهنگ را میتوان در فرهنگ کافیشاپ خلاصه کرد.
محمدی و همکاران (۱۳۹۷)، چینی و همکاران (۱۳۹۷)، پیری و همکاران (۱۳۹۶)، حمزویعابدی و همکاران (۱۳۹۴)، ذکایی (۱۳۹۵) و ذکایی و قراخانی (۱۳۸۶) در پژوهشهای خود به مفاهیمی همچون زنانگیهای جدید، مصرف فضاهای فراغتی شهر بهوسیلۀ زنان، تجربۀ زنانگی، بازنمایی زنانگی، برساخت اجتماعی زنان در بسترهای مختلف شهری و برساخت تعارضهای زنانگی در فضای مجازی پرداختهاند؛ درواقع، چنین مطالعاتی نشان میدهند زنانگی جدیدی دراثر مصرف فضاهای فراغتی در ایران در حال شکلگیری است.
در پژوهشهای مختلفی دربارۀ شکلگیری زنانگی جدید و هویت جنسیتی جدید دراثر مصرف فضای شهری بحث شده است. الکین[4] (2017) در کتاب پرسهزنی: زنان در شهر قدم میزنند، Flâneuse(پرسهزنان زن) را یک تاریخ فرهنگی از نویسندگان و هنرمندان زن میداند که با پای پیاده در شهر راه رفتهاند و تجربۀ خود را ثبت کردهاند. او میخواهد صدای روزمرۀ زنان را بشنود. این کتاب فصلهایی دربارۀ ویرجینیا ولف، ژان رایز، سوفی کاله، آگنی وردا و ... نیز دارد و خاطرات و نامههایی را جمعآوری کرده است که زنان دربارۀ پرسهزنی خود در شهر نوشتهاند.
لیل و همکاران[5] (2016) در مقالۀ «مشعل آزادی، زنان، سیگار و مصرف» رابطۀ مصرف سیگار و آرمان رهایی زنان در تبلیغات قرن بیستم را بررسی میکنند و به این نتیجه میرسند که در فرهنگ عامه، سیگار محصول مردانهای است که وقتی زنان آن را به کار میبرند، غیراخلاقی دیده میشوند. آنها نشان میدهند چگونه زنان با مصرف سیگار میتوانند به زن امروزی تبدیل شوند و تعریف جدیدی از زنانگی به دست آورند.
کول و زاکر[6] (2007) زنانگی را با سفیدپوست بودن، زیبابودن صفات زنانه مثل مهربانی و برعهدهگیری نقشهای سنتی در ازدواج و زندگی خانوادگی تعریف میکنند.
ماهالیک و همکاران[7] (2003) در بررسی زنانگی در جامعۀ آمریکا به ساختاری با ۸ پارامتر دست یافتند. در فرهنگ جامعۀ آمریکایی از زنان انتظار میرود روابط دوستانه و حمایتگر داشته باشند، لاغر باشند، فروتن باشند، از جلب توجه دیگران به استعدادها و تواناییهایشان خودداری کنند، کار خانگی داشته باشند، مراقبت از کودکان را بر عهده داشته باشند، به روابط عاشقانه اهمیت بدهند، ازلحاظ جنسی متعهد باشند و به زیبایی خود برسند. این پژوهشگران زنانگی را تبعیت احساسی، شناختی و رفتاری زنان از مجموعه هنجارهای اجتماعی میدانند که بهوسیلۀ فرهنگ از نسلی به نسل دیگر انتقال یافتهاند.
تجربۀ کافهنشینی، مصرف فضا و تعاریف زنانگی مفاهیمی هستند که در پژوهشهای ذکرشده به کار رفتهاند؛ با توجه به هدف مقاله و محدودیت پژوهشهای پیشین، به برساخت هویت زنانه از خلال تجربۀ کافهنشینی آنها توجه میشود که با روش مردمنگاری انتقادی صورت میگیرد.
انگارههای نظری
ترسیم زندگی روزمره بهمنزلۀ فضای فرهنگی که بهصورت تأملی برساخته میشود، بسیار مرهون آثار میشل دوسرتو[8] (1984) است. دوسرتو برخلاف بسیاری از همروزگاران خویش مثل لوفور و هلر، دیدگاه بسیار خوشبینانهتری در قبال محوریت فرهنگ تودهای در جامعۀ سرمایهداری پسین داشت؛ به این ترتیب، دوسرتو به جای آنکه تولید فرهنگ تودهای را جریان یکطرفهای بداند که با انقیاد و از دست دادن اراده و اختیار همراه است، خلق معنا در محصولات صنایع رسانهای و فرهنگی را فرایندی دوسویه قلمداد میکند. ازنظر او، هم تولیدکنندگان و هم مصرفکنندگان در تعیین معناهای زیباشناختی تصاویر، فنون و اشیایی که صنایع فرهنگی و رسانهای عرضه میکنند، نقش دارند (بنت، ۱۳۸۶: ۸۹).
ازنظر دوسرتو تغییر شکل جوامع سرمایهداری از مراکز تولید صنعتی به مراکز فراغت و مصرف، فضایی برای دگرگونی آگاهی فردی ایجاد کرده است؛ درواقع، آگاهی و اطلاع افرد از خویشتن در مقام عاملان انتقادکننده بیشتر شده است نه کمتر و این ازطریق فرایندها و کارکردهای مصرف در مدرنیتۀ اخیر است؛ پس ازنظر دوسرتو، عمل مصرف همان عمل تحقق نفس است که طی آن افراد آگاهی تأملی بیشتری از خویشتن بهمنزلۀ سوبژههایی با قدرت اراده و با یک هویت و میل به حرکت در جهت خاصی به دست میآورند؛ به عبارت دیگر، افراد خود را برنامههایی تلقی میکنند که باید روی آن کار شود و ازطریق تحقق نفس و خودشکوفایی هرچه کاملتر شود؛ به این ترتیب، افراد دنیای روزمرۀ خود را از یک سناریوی محتوم و ازپیشمقدر، به مجموعهای از تکاپوهای شخصی تبدیل میکنند (بنت، ۱۳۸۶: ۹۰-۸۹).
زندگی روزمره از دید دوسرتو محصول تلاش افراد برای تحقق برنامههایشان است؛ یعنی یک میدان مبارزه که به خلاقیت افراد در مصرف و استفادۀ آنها بستگی دارد. تصویری که دوسرتو از مخاطبانش ترسیم میکند، عروسکهای فرهنگی نیستند؛ تولیدکنندگان خلاق و فعالیاند که همواره در پی خلق معناهای فرهنگی در زندگی روزمرۀ خود هستند. کار دوسرتو دربارۀ اعمال مقاومتی زندگی روزمره در فضای قدرت است و به مفهومسازی آن دست میزند.
دوسرتو بین راهبردهای قدرت و تاکتیکهای مقاومت فرق میگذارد. راهبرد، ابزاری است که ازطریق آن قدرت، فضایی را برای خویش مشخص میکند و آن را از پیرامونش و چیزهایی متمایز میکند که در مقام سوژۀ اراده هستند؛ بنابراین، قدرت، عامل دربردارندۀ خلق فضایی برای خویشتن و نیز ابزاری برای کنش مجزا از رقبا، حریفان و پیروانش است (بارکر، ۱۳۸۷: ۷۲۲-۷۲۱). دوسرتو، تاکتیکها را راهکارهای مقاومت افراد عادی در برابر نظام قدرت میداند. این مقاومت ساختارشکنانه نیست؛ بلکه حتی با همنوایی با نظم موجود میتواند شیوههای عمل متفاوتی را ابداع کند؛ به عبارت دیگر، تاکتیکها شیوههایی هستند که راهبرد نظام را به چالش میکشند.
دوسرتو میپذیرد که کنشهای زندگی هرروزی را میتوان و باید به «سرجمعهایی» از موجهات تبدیل کرد که به فضا و زمان نظم میبخشند و آنها را کنترل میکنند (هاروی، ۱۳۹۳: ۲۸۱).
در این پژوهش، به خوانش فمنیستی دوسرتو در فضای شهری پرداخته میشود. دوسرتو چارچوب نظری مناسبی برای درک تولید فضای شهری و تجربۀ آن ازطریق کارهای روزمرۀ ساکنان یک شهر ارائه میدهد. مصرفکنندگان شهری در نظر دوسرتو، موادی هستند که از فرهنگ بهطور فعالانه استفاده و فضای مناسبی را برای خود بازتولید میکنند؛ مثل همان قدمزدن در شهر که با نظم مکانی سازماندهی میشود و ازلحاظ ماهیتی، تاکتیکی ازسوی کنشگران است. با این قدمزدن در شهر است که داستانهای زیادی روایت و شهر از نو بازنوشته میشود.
وقتی عابر شهری دوسرتو از خیابان قدم میزند و آن را میخواند و مینویسد، شکلی از یک بریکولاژ تدوین میشود. خواندن او، بهصورت هنر دستکاری است. او میخواهد متن را به یغما ببرد و خود آن را بازتعریف میکند. خواننده در صورت خواندن است که تجربه را ذخیره و آن را به معنا تبدیل میکند. این پرسهزنهای خیابان میتوانند هم خود و هم فضای شهر را روایت کنند و شهر به متنی دوباره تبدیل شود که آنها تولید کردهاند؛ البته نقدی که به آن میشود، این است که به تفاوت جنسیتی اشاره نمیکند. پرسهزن دوسرتو یک مرد طبقۀ متوسط است، وقتی زنی در شهر قدم میزد، آن را نشانۀ بی نظمی در شهر قلمداد میکردند که باید به درون رانده میشد؛ زیرا در شهر اختلال ایجاد کرده بود؛ ولی در این مقاله شهر از دید زنان دیده میشود.
گفتمانهای سنتی فضا با ذهن مردانهای ایجاد شدهاند؛ اما امروزه با تغییرات ایجادشده وقت آن رسیده است که شهر با المانهای زنانه نیز نشانهگذاری شود. شهر عنصر مادی نیست؛ بلکه در رابطۀ تعاملیاش با جنس ساخته میشود و سازهای سیاسی - اجتماعی است. هرچند در گفتمان سنتی، بهرهوری فرهنگی مرد بر تولیدمثل طبیعی زن برتری گرفته و سبب عقبراندن زنان از شهر شده است. امروزه زنان نیز کنشگران فعالی هستند که با تاکتیکهای بریکولاژ فرهنگی خود سعی دارند دوباره شهر را بنویسند و ما باید به درک مجددی از رابطۀ شهر با تمام کنشگرانش برسیم که این امر سبب کمرنگ شدن زنانگی تعریفشده در گفتمان سنتی میشود و زنانگی جدیدی تعریف میشود که میتواند آزادانه در شهر قدم بزند و خود، شهر را روایت کند.
با توجه به اینکه سه مفهوم فضا، مصرف و زنانگی در چارچوب مفهومی پژوهش نقش کلیدی دارند، پیش از رفتن به بخش روششناسی پژوهش، این مفاهیم تشریح میشوند:
فضا
فضای اجتماعی و فهم آن، سه شکل اساسی به خود میگیرد که لوفور آنها را کنش فضایی، بازنمایی فضایی و فضای بازنماییشده توصیف میکند. کنش فضایی شامل تولید و بازتولید، مکانها و قرارگاههای فضایی است که شیوۀ شکلگیری هر جامعهای را توصیف میکند؛ درواقع، شکلی از کنش اجتماعی است که لوفور آن را امر زیسته و مستقیمی میداند که پیش از آنکه به تصویر کشیده شود، تجربه شده است. بازنمایی فضا با روابط تولید و نظمی تحمیلشده ازسوی این روابط پیوند دارد؛ بنابراین، بازنماییهای فضایی به معرفت، نشانهها، رمزها و روابط رودرو گره خورده است؛ به بیان دیگر، بازنماییهای فضا بر روابط ایجادشده میان مردم و اشیا در فضای ارائهشده تسلط دارند. بخش سوم، فضاهای بازنماییشده است که شامل نمادگراییهای پیچیده و گاهی رمزگذاریشده و شاید بدون مرزی است که با ابعاد پنهان و زیرزمینی زندگی اجتماعی و همچنین هنر پیوند خورده است (کلمن، ۱۳۹۶: ۱۱۲-۱۰۹). لوفور با توجه به این سه عنصر، فضای شهری را به روش دیالکتیکی تبیین میکند. اهمیت مفهومپردازی لوفور دربارۀ تولید فضا آن است که این مفهومپردازی بهمنزلۀ تحلیلی انتقادی دربارۀ اهمیت فضا در جامعۀ سرمایهداری مدرن ارائه میشود؛ یعنی از روابط اجتماعی جدا نمیشود (ژلنیتس، ۱۳۹۶: ۱۵۴).
مصرف
مصرف، امری دانسته میشود که بیشتر بر خواست مبتنی است؛ نه اینکه تنها بر نیاز مبتنی باشد (باکاک، ۱۳۸۱). با تغییر جامعه و سبک زندگی و تغییر هویت کار، مصرف به دغدغۀ مهم تبدیل شد و زندگی روزمرۀ تکتک افراد ازطریق مصرف در اختیار طبقۀ حاکم (قدرت) قرار گرفت و نظام سرمایهداری به استثمار آنها پرداخت. افراد سعی میکنند ازطریق مصرف به زندگی خود معنا و طبقۀ خود را تغییر دهند. مصرف فرهنگی فعالیتی اجتماعی و کرداری روزمره است. بهواسطۀ همین کردارهایی که مصرف فرهنگی مینامیم، فرهنگ تولید و بارور میشود، سبک زندگی ما را شکل و نیازها و تمایلاتمان را سامان میدهد، مواد لازم برای تولید تخیلات و رؤیاهای ما را فراهم میکند و این نشاندهندۀ تفاوتها و تمایزات اجتماعی است؛ درنهایت، نشاندهندۀ تولیدات ثانویۀ ما در بهکارگیری ابزارهای موجود است (Storey, 1999).
در باب مصرف و استفادۀ کنشگران از آن سه نظریه میوجود دارد: انفعالی، ارتباطی و ابداعی. نظریههای انفعالی با ارجاع به نظریههای مارکس، انگلس و مکتب فرانکفورت، ایدئولوژی مصرف را در تولید نیازهای کاذب مردم میدانند؛ مصرفکننده، منفعل و مصرف، نوعی دستکاری از ناحیۀ قدرت است؛ اما مصرف بهمنزلۀ ارتباط یعنی تولید معانی اجتماعی بهوسیلۀ مصرفکننده که خیلیکم به مناسبات قدرت و مقاومت در کردارهای مصرفی میپردازد و بیشتر به رقابت و همچشمی طبقات توجه میکند. مصرف، رسانهای برای برقراری ارتباط و تولید معانی است؛ مانند نظریههای بوردیو. نظریههای ابداعی مصرف که به میشل دوسرتو و فیسک مربوط است، از گروهای فرادست و فرودست در جامعه صحبت میکنند که در لایههای مختلف جامعه تکثیر شدهاند و توانایی به زیر کشیدن ارادۀ اقویا را دارند. دوسرتو مصرفکنندگان را منفعل فرض نمیکند و این عمل وقتی ممکن است که کردار زندگی روزمره بهمنزلۀ شیوههای عمل یا انجام چیزها فهم شود. مصرف، تولید ثانویه تلقی میشود که به دست مصرفکنندگان ایجاد شده است. مصرف، ابداع و خلاقیتی است که مصرفکننده در برابر حصارهای تنگ کالاها و ابژههای سرمایهداری به کار میگیرد؛ درواقع، مصرف از دریچههای مهم برای فهم زندگی مدرن محسوب میشود. ما امروزه میبینیم که مردم ازطریق مصرف به زندگی خود معنا و هویت میدهند و خود را به گروههای فرادست نزدیک و از گروههای فرودست دور میکنند. مصرفکننده فعالانه حضور دارد و شیوۀ بهکارگیری و استفادۀ او از کالاهاست که شکل مصرف را در جامعه معلوم میکند (کاظمی، ۱۳۸۸: ۱۳).
انباشتگی و وفور، قطعاً از چشمگیرترین ویژگیها در توصیف جوامع مصرفی است (بودریار، ۱۳۸۹: ۱۵). کالاییشدن زندگی روزمره و رواج فرهنگ مصرفی نیز از دیگر تبعات گسترش فرهنگ سرمایهسالار مصرفی است که سبب میشود تمام خواستههای افراد سودجویانه یا به تعبیر آدورنو شیءواره شود و حاصل بسط این سازوکار، آن است که انسانها یکدیگر را کالا تصور کنند (لاجوردی، ۱۳۹۳: ۲۸). مصرف فرهنگ مهمترین عنصر زندگی روزمره است و نوعی از مصرفکنندۀ سرشار از خلاقیت را ابداع میکند.
زنانگی
جنس به تفاوتهای بیولوژیک توجه دارد و جنسیت برساخت اجتماعی است و به ویژگیهای مردانگی و زنانگی افراد اشاره دارد. با این دستهبندی میتوان به دو دسته از نظریههای ذاتگرایی و سازهگرایی اشاره کرد. ذاتگرایی به ماهیت امور و هستی ثابت و تغییرناپذیر افراد اشاره دارد؛ اما رویکرد سازهگرایی این مفهوم را برساختی اجتماعی میداند و با تأکید بر نظریههای پساساختارگرایی و نقد ذاتگرایی، هم به مردانگی توجه میکند و هم زنانگی.
آبوت و والاس (1393) زنانگی را بخشی از ایدئولوژی میدانند که زنان را در مقام دیگری مردانگی قرار میدهد؛ زیرا مردانگی ازنظر جامعه، معیار رفتار انسانی شناخته میشود. زنانگی و مردانگی، پدیدههایی فرهنگی، اجتماعی و تاریخیاند که به روشهای گوناگون و بنا به شرایط مختلف ممکن است برساخت شوند.
زنانگی برساختهای گفتمانی - اجرایی که ویژگیهای فرهنگی منتسب به آنچه زن دانسته میشود را توصیف و مقولهبندی میکند؛ یعنی رفتارهایِ بهلحاظ فرهنگی قاعدهمندی که در اجتماع برای زنان مناسب پنداشته میشود. جنسیت مفروضات و اعمال فرهنگی که برساخت اجتماعی مردان و زنان و روابط اجتماعی آنان را هدایت میکند. جنسیت موضع چگونگی بازنمایی و ایفای نقش مردان و زنان است (بارکر، ۱۳۸۷: ۷۹۲). مردانگیها همواره در رابطه با ایدههای زنانگی فهم میشوند. اگر زنان ضعیف، منفعل و عاطفی تلقی میشوند، انتظار میرود که مردان قوی، ستیزهجو و عقلانی باشند. یادگرفتن مردانگی به معنای آموختن اعمال قدرت است. مرادنگی مستلزم مصممبودن، در دست داشتن کنترل امور، هدفمند، ستیزهجو و موفقبودن است که موفقیت نیز براساس ثروت و قدرت اجتماعی تعریف میشود. خلاصه آنکه مردان بهلحاظ روانی برای حاکمبودن ساخته میشوند (سیدمن، ۱۳۸۸: ۲۹۴-۲۹۳).
روششناسی
با توجه به ماهیت موضوع پژوهش، از روش مردمنگاری انتقادی برای پاسخدهی به سؤالات و اهداف پژوهش بهره گرفته شده است. روششناسی مردمنگاری انتقادی ذیل پارادایم انتقادی - تفسیری است و برخلاف مردمنگاری متعارف که توصیفی - تفسیری است، حالت رهاییبخش و جدلی دارد. مردمنگاری انتقادی به فرایندهای بیعدالتی در محدودۀ خاص زندگی افراد میپردازد، به پسِ ظواهر میرود، وضعیت موجود را مختل میکند و مفروضات بیطرف و مسلم انگاشتهشده را با روشنکردن عملکردهای اساسی و مبهم قدرت و سلطه، بر هم میزند؛ ازاینرو، مردمنگاری انتقادی در برابر اهلیشدن مقاومت میکند و «آنچه هست» را به «آنچه باید باشد» تبدیل میکند (مدیسون، ۱۳۹۷: ۸-۷).
کراسپیکن[9] (1996) شیوۀ انجام مردمنگاری انتقادی را در ۵ مرحله تنظیم میکند: مرحلۀ اول، گردآوری دادهها با تکیه بر فنون مشاهدۀ مستقیم و مشارکتی و تجربۀ زیستۀ پژوهشگر است. مرحلۀ دوم، بازسازی دادههای اولیۀ تکگویانه است. مصاحبه و دادههای متنی در مرحلۀ سوم گردآروی میشوند. در مرحلۀ چهارم با استفاده از یکی از فنون تحلیل داده، کدها و مقولات اصلی از دادههای بهدستآمده از مراحل قبل استخراج میشوند و در مرحلۀ آخر یافتههای بهدستآمده با چهارچوب نظری پژوهش تطبیق داده میشوند.
بنابراین، در این پژوهش، با رویکرد مردمنگاری انتقادی، در مرحلۀ اول با استفاده از مشاهدۀ مستقیم و مشارکتی و یادداشتهای میدانی و تجربۀ زیستۀ پژوهشگر در میدان، دادههای اولیه به دست آمد و در مرحلۀ دوم دادههای بهدست آمده از مرحلۀ قبل کدگذاری شد. سپس با مشارکتکنندگانی که در میدان حاضر بودند مصاحبه صورت گرفت. در مرحلۀ چهارم با استفاده از روش تحلیل تماتیک، مقولات و کدهای اصلی استخراج و در مرحلۀ آخر با چهارچوب نظری پژوهش تطبیق داده شد؛ بدین منظور، کافههایی در محدودۀ منطقۀ ارم، خیابان فروسی و قصرالدشت و دروازهقرآن (مناطقی که بیشتر آنها محل اصلی تجمع کافهها در شهر شیراز شناخته میشوند) بهمنزلۀ میدان تحقیق انتخاب شدند؛ پژوهشگر (نویسندۀ دوم مقاله) به مدت تقریباً شش ماه بهصورت مشاهدهکننده و مشتری به این کافهها رفتوآمد داشت و به مشاهدۀ غیرمستقیم و نوشتن یادداشتهای میدانی پرداخت.
هر کافهای، طراحی و چیدمان مخصوص به خود را داشت و با المانهای مختلفی تزیین شده بود و بیشتر تزیینات به نامگذاری کافه برمیگشت. بیشتر کافهها هم شامل فضای داخلی بودند و هم فضای خارجی (چیدمان میز و صندلی در بیرون از کافه و در فضای پیادهروی عمومی شهر). در کافههای معدودی سیگارکشیدن ممنوع بود. فضای داخل کافهها با نورپردازی خاص، موسیقی و بوی عود و شمع و گل پردازش شده بود. در بعضی کافهها، الایدی و یا پردۀ پروژکتور برای تماشای مسابقات مهم ورزشی و فیلم نصب شده بود. چیدمان میز و صندلیها بهگونهای بود که هر میز فضای آزادانۀ خود را حفظ میکرد. فضای دوستانه و راحتی برای مصرفکنندگان وجود داشت. زیرسیگاری روی میزها قرار داشت و قوانین سخت و دستوپاگیر برای مصرفکنندگان کافه وجود نداشت. در بیشتر کافهها علاوه بر پسران، دختران نیز بهصورت کافیوومن و باریستا کار میکردند. بیشتر کافهها مشتری دائمی خود را داشتند که کافه برای آنها بهصورت پاتوق درآمده بود.
پس از تقریباً شش ماه پژوهشگر در شهریور ۱۳۹۸ در کافهای در منطقۀ دروازهقرآن بهمنزلۀ یک باریستا شروع به کار کرد و علاوه بر مشاهدۀ مستقیم، به مشاهدۀ مشارکتی (کار در کافه) نیز پرداخت و کمکم از یک مشاهدهکنندۀ منفعل به مشاهدهکنندۀ فعال تبدیل شد و با مشتریهای کافه ارتباط برقرار کرد. بعد از چند هفته مشتریها به او اعتماد کردند و حضور او را پذیرفتند (بیشتر مشتریهای دائمی کافهها با کارکنان کافه ارتباط دوستانهای پیدا میکنند). بهجز کارکنان کافه کسی از هویت پژوهشگر باخبر نبود. مشتریها فقط میدانستند یک دختر دانشجوی اصفهانی است که در کافه شاغل شده است؛ بیشترین ارتباط و گفتگو به خاطر داشتن لهجه و متفاوتبودن شهر شکل میگرفت. مشتریهای دائمی بهدلیل داشتن رابطۀ دوستانه با صاحبان کافه، سریعتر از بقیه با پژوهشگر ارتباط برقرار کردند و حتی در گفتگوهای خود و تعریفکردن خاطرات و بازگویی مسائل شخصی خود پژوهشگر را مخاطب قرار میدادند. بعد از گذشت چند هفته از حضور پژوهشگر در کافه، او توانست اعتماد مشتریها را نسبت به خود جلب کند و با آنها وارد تعامل و رابطه اجتماعی نزدیکتری شود و دربارۀ پژوهش خود با آنها صحبت کند.
با توجه به موضوع پژوهش که تجربۀ کافهنشینی زنان است، با استفاده از روش گلولهبرفی 35 نفر از زنانی که در فاصلۀ سنی ۱۸ تا ۵۰ سال به کافه رفتوآمد داشتند، بهمنزلۀ مشارکتکننده انتخاب شدند. از میان مشارکتکنندگان ۲۸/۵۴ درصد مجرد، ۱۵/۳۷ درصد متأهل و ۵/۸ درصد طلاقگرفته بودند. بیشتر آنها دانشجو (در سه مقطح کارشناسی، کارشناسیارشد و دکتری) و حدود نیمی از آنها شاغل (مدرس زبان انگلیسی، منشی، نقاش، حسابدار، کارمند، استاد دانشگاه و مشاور) بودند. زنان بهصورت فردی و دستهجمعی هم با همجنسهای خود و هم با افراد غیرهمجنس به کافه میآمدند؛ هم برای قرارهای عاشقانه و دوستانه و هم برای قرارهای کاری و شغلی. موقع حسابکردن صورتحساب، دختران نیز حساب میکردند. بهدلیل فضای کافه، میتوانستند با ماژیک روی دیوار خاطرۀ خود را ثبت کنند. بیشتر دخترها از دورهمیهای خود و همچنین از چیزی که میخوردند، عکس و سلفی میگرفتند. از دل مشاهدات اولیه، به پاسخ دو سؤال اصلی دست پیدا کردیم: کافهرفتن برای دختران و زنان چه معنایی دارد و چرا به کافه میروند و اینکه با توجه به تجربۀ این فضای جدید، آنها از زنبودن خود چه تعریفی دارند؟ که با انتخاب مشارکتکنندگان مناسب (نمونهگیری هدفمند از نوع گلولهبرفی) با ۳۵ مشارکتکننده (زن) مصاحبه صورت گرفت. سپس با استفاده از تحلیل تماتیک، کدگذاری انجام و مقولات و کدهای معنایی از دل دادهها استخراج شد. تحلیل تماتیک از پرکاربردترین تحلیل دادههای کیفی در مردمنگاری است. نحوۀ کدگذاری دادهها اینگونه است که در هر مصاحبه عبارت و جملهای استخراج شد و براساس مقولۀ معنایی مشترک زیر یک کد، گروهبندی شدند. سپس براساس یک عبارت و مقولۀ کلیدی، یک تم مرکزی انتخاب شد؛ درنهایت، مقولات معنایی بهدستآمده با چهارچوب نظری و مفاهیم بهکاررفته در پژوهش پیوند زده شدند.
پس از اتمام تحلیل، برای ارزیابی اعتبار دادههای بهدست آمده در فرایند پژوهش، یافتههای بهدستآمده به ۵ نفر از مشارکتکنندگانی که با آنها مصاحبه انجام شده بود، نشان داده و فرایند پژوهش برای آنها توضیح داده شد. پس از تأیید آنها مبنی بر اینکه تفسیر پژوهشگر به نظر آنها شباهت داشت، با چند متخصص در روششناسی پژوهش نیز دربارۀ یافتههای پژوهش مشورت شد که درستی یافتهها و فرایند پژوهش را تأیید کردند. علاوه بر این با استفاده از زاویهبندیِ کدگذار، از سه متخصص دیگر خواسته شد چند نمونه از مصاحبهها را دوباره کدگذاری کنند که نتیجه نشاندهندۀ درستی کدگذاری انجامشده بود.
یافتههای پژوهش
با توجه به موضوع پژوهش و منطق روششناسی استفادهشده و ماهیت میدان مطالعه، طیف وسیعی از دادهها به دست آمد که بنا بر پنج مرحلۀ مردمنگاری انتقادی کراسپیکن و روش تحلیل دادۀ تماتیک، سه مقولۀ مرکزی استخراج و تحلیل شدند:
الف) کافه بهمنزلۀ مکان سوم
ری الدنبرگ[10] (1999)، جامعهشناس شهری، در نظریۀ «مکان سوم» از فضاهایی صحبت میکند که مردم را گرد هم میآورند. او چنین فضاهایی را مکان سوم مینامد و سه مکان را در زندگی افراد مشخص میکند: کار، خانه و مکان سوم که جایی غیر از این دو هویت را در بر میگیرد. جایی که فرد میتواند آرامش داشته باشد و در عین حال نوعی زندگی اجتماعی را تجربه کند. کافهها در این میان، نقش کلیدی ایفا میکنند؛ زیرا میتوانند همزمان فضای مناسبی برای فردیت یا رابطۀ اجتماعی ارائه دهند. فردیتی که کافهها ارائه میدهند، فردیت در بطن اجتماع و خلوت در دل شلوغی است. از دیگر خصوصیات مکان سومها، در دسترس بودن، خودمانیبودن، داشتن یک فضای بیطرف، دنج بودن و وجود دستهای از مصرفکنندگان دائمی فضاست و یکی از مهمترین ویژگیهای مهم مکان سومها، اهمیت گفتگو و امکان آن است (ثابت، ۱۳۹۸: ۷۵).
به جای اینکه کافه و کافهنشینی را نشانه بدانیم، باید آن را بهصورت متنی تفسیر غیرکلامی کنیم. در متن کافه هست که ما میتوانیم بسیاری از رفتارها و کنشهای آدمیان را بهمنزلۀ رمزگانهای اجتماعی تفسیر کنیم. مکان، خوردن، لذت، گفتگو، فراغت، ارتباط و حتی تنهایی معناهایی هستند که در این متن ساخته میشوند و نظام نشانهای کافه را ایجاد میکنند. این متن با ساختار بزرگتر خود که نظام شهری و نظام مصرفی است، همخوانی دارد؛ با اموری چون پرسهزنی، فرهنگ مصرفی ژست روشنفکری و تمایز طبقاتی و ... . جدول 1 براساس سؤال اول پژوهش طراحی شده است. در هر مصاحبه عبارت و جملات کلیدی براساس یک مقولۀ مشترک، کدگذاری شدهاند و سپس در یک مقولۀ عمده قرار گرفتهاند.
جدول 1- دلیل و معنای رفتن به کافه از نگاه مشارکت کنندگان
Table1- Reason and meaning of going to café in participant's view
مفاهیم |
مقولات عمده |
مقولۀ مرکزی |
مکان دنج و ساکت |
مکان معنادار |
کافه بهمنزلۀ مکان سوم |
یک مکان با حس خوب و دارای آرامش |
||
مکانی برای فراغت و سرگرمی (تولد، تماشای فوتبال و بازیکردن) |
||
مکانی برای لذت و حس صمیمیت |
||
احسان امنیت و قضاوتنشدن |
||
گفتگو |
تولید تجربه |
|
ثبت و یادآوری خاطره |
||
تعامل (دوستانه، عاشقانه و کاری) |
||
زندگی روزمره |
||
مشاهدۀ زیست دیگران |
||
احترام و اهمیتدادن به خود |
فردیت |
|
وقتگذاشتن برای خود |
||
تجربۀ تنهایی |
||
کتابخواندن |
سرمایۀ فرهنگی |
|
شعرخوانی |
||
نوشتن |
||
درسخواندن |
||
احساس پولداری (تمایز) |
||
وقت |
مصرف جدید |
|
سیگار و قهوه |
||
خوراکیهای جدید (چیزکیک، سالاد سزار، پاستا و ...) |
||
حس استقلال |
رهایی / استقلال |
|
دورشدن از محیط و نظارت خانواده |
||
فرار از فرهنگ مسلط تحمیلی |
||
فرار از دغدغههای روزانه و استرسهای زندگی روزمره |
براساس پاسخهایی مشتریها به سؤال اول، پاسخهای زیادی شباهت فراوانی با هم داشتند. بیشتر آنها کافه را مکان دنجی میدانستند که فارغ از هیاهوی زندگی روزمرهشان میتوانستند به آنجا بیایند و با دوستان خود یا بهتنهایی وقت بگذرانند. مریم، ۱۸ساله، مجرد و محصل میگوید:
«کافه برام به معنای یه مکان دنج و ساکتیه که میتونم با دوستام با آرامش حرف بزنم».
لیلا، ۳۱ساله، متأهل و مدرس زبان نیز میگوید:
«واسه این میام کافه که اون لحظه به چیزی فک نکنم. خودمو رها کنم در یک فضای آرامشبخش. واسه خودم وقت بذارم، نه بچه! نه شوهر! از خونه و دغدغههاش واسه یه ساعت رها بشم و با دوستام خوش بگذرونم».
براساس رواج مناسکهای جدید در جامعه مثل تولد و سالگرد دوستی و ولنتاین و دیدن مسابقات ورزشی در فضاهای عمومی، کافه به مکانی برای سرگرمی افراد نیز تبدیل شده است که افراد فارغ از جنسیت و بهدور از نظارت رسمی و خانوادههایشان در فضایی دور هم جمع شوند و لذت ببرند. نیلوفر، ۲۴ساله، مجرد و لیسانس ادبیات، میگوید:
«وقتی که اکیپ مختلط باشیم برای اینکه بهمون گیر ندن میریم کافه، مافیا بازی میکنیم و فقط میگیم و میخندیم یا بچهها را برای تولدشون سورپرایز میکنیم».
ازسوی دیگر، کافه مکانی برای تقویت خویشتن و تولید فردی در یک بطن اجتماعی است. امروزه به قول بودریار، تنهایی نیز امری اجتماعی است و افراد زیادی به تنهایی اوقات خویش را سپری میکنند و به اصطلاح خودشان برای خود وقت میگذارند. زهره، ۳۰ساله، شاغل و طلاقگرفته، میگوید:
«چون احساس میکنم تو تنهاییهام شریک دارم و تو کافه همه یجوری تنها هستیم، میام اینجا».
ندا، ۳۱ساله، متأهل و نقاش، میگوید:
«برای استراحت روح و احترام به خودم میرم و گاهی خودمو لاته دعوت میکنم؛ تنهایی بیشتر بهم لذت میده».
آدمها برای تبادل تنهاییهایشان و کاستن از بار رنجی که میکشند، به فضایی احتیاج دارند که آنجا بتوانند آن را کاهش دهند.
نظمبخشی نمادین فضا و زمان، چارچوبی را برای تجربه فراهم میکند که از مجرای آن به این نکته پی میبریم که ما چه کسی یا چه چیزی در جامعه هستیم (هاروی، ۱۳۹۳: ۲۸۱). ازسوی دیگر، جامعۀ جدید جامعهای بهشدت مصرفی و فرهنگی است که سخت در فضای مجازی غوطهور شدهاست؛ افراد برای خواندن کتاب، شعرخوانی، طراحی و نوشتن یادداشتهای روزانۀ خود و شریکشدن دوستانشان با گذاشتن عکسِ چنین خاطرههایی در فضای مجازی نیز به کافه میروند. کافه بخشی از خاطرات جمعی شهر و تجارب اجتماعی افراد را شکل میدهد. آدم جایی را دوست دارد که خودش باشد و ارتباطاتش را بهگونهای شکل دهد که خودش دوست دارد؛ جایی که همه فرصت برابر داشته باشند.
برای مثال در کافهای که میدان اصلی پژوهش بود، افراد با ماژیک میتوانستند روی دیوار خاطره بنویسند و یا بسیاری از افراد برای دیدار دوستان قدیمی خود به کافه میآمدند و عکسهای یادگاری میانداختند و از حس نوستالژیکی که داشتند و اینکه چند سال بعد با دیدن عکسها و ردشدن از این کافه چه خاطراتی برای آنها زنده میشود، یاد میکردند. افسانه، ۴۳ساله، متأهل و شاغل، میگوید:
«من هر سال دو سه بار با دوستان دوران دانشگاه و دبیرستان در کافهای جمع میشیم و خاطرات گذشته را مرور میکنیم»
و یا فاطمه، ۳۴ساله، متأهل و شاغل، میگوید:
«نوستالژی که چون کافه منو همیشه میبره دوران کارشناسیام که همیشه بهترین خاطراتم در آن زمان جمع شده».
بنابراین، در پاسخ به سؤالی که چرا کافه میروید و کافه رفتن برای شما چه معنایی دارد، پاسخهای زیادی داده شد که از میان تمام مفاهیم آنها شش مقولۀ عمده به نام معنای مکان، تولید تجربه، فردیت، سرمایۀ فرهنگی، مصرف جدید و رهایی - استقلال به دست آمد که همۀ آنها در زیر مقولۀ مرکزی به نام «کافه بهمنزلۀ مکان سوم» طبقهبندی شدند. مکان سوم یا «مکانهای خوب» بسیاری از مکانهای عمومیاند که افراد میتوانند در آن جمع شوند، نگرانیهای خانه و محل کار (مکانهای اول و دوم آنها) را کنار بگذارند، در آن گفتگو کنند و از دغدغههای زندگی روزمره – حتی برای چند ساعت - رهایی یابند. مکانهای سوم میتوانند قلب نشاط اجتماعی جامعۀ گذشته و حال را به تصویر کشند و بنیانگذار دموکراسی باشند و همۀ افراد فارغ از ویژگیهای هویتیشان از آن استفاده کنند.
کافهنشین با مصرف زمان، آن را به یک شیء تبدیل میکند و آن را میخرد. بین سرگرمی و اوقات فراغت و زمان رابطه ایجاد میکند و زمان ارزش نشانهای مییابد. کافه مکانی عمومی است که میتواند محلی برای تولید فردی باشد. در کافه سنت گفتگو جریان دارد. رواج کافه در ایران بسیار تابع شرایط سیاسی - اجتماعی بوده است. کافه جایی برای خلوت میان جمع و جایی برای دیدهنشدن است و بخشی از خاطرات جمعی شهر و تجارب اجتماعی افراد را شکل میدهد. کافهها نماد فضای شهری محسوب میشوند. وقتی ما از فضا حرف میزنیم، منظور فضای طراحیشده بهوسیلۀ معمار نیست؛ بلکه فضایی است که در زندگی روزمره در خلال فعالیت کنشگرانش ساخته میشود و معنا مییابد.
قرار عاشقانه، گپ و گفت دوستانه، تماشای دستهجمعی مسابقهای، شرکت در جشن تولد و یا دیگر تجربههای عمیق و اثرگذار، همگی فضای کافه را از دیگر مراکز خرید و تفریح و خوراکی متمایز میکند. موسیقی کافهها، طراحی و چیدمان آنها نکات مخصوص به خود را دارد و همه مجالی را فراهم میکنند که بتوانیم بیشتر دربارۀ کافهها بنویسیم. پنهانشدن از دید عموم، دنجبودن کافه و رفتن به فضای خصوصیتر در دل فضای عمومی از مهمترین ویژگیهای کافههای مدرن است (ثابت، ۱۳۹۸: ۷۴-۷۳).
ب) زنانگی بهمنزلۀ تعارض
سؤال دوم پژوهش که براساس مشاهدات پژوهشگر شکل گرفت، اینگونه صورتبندی شد که زنانگی خود را چگونه تعریف میکنید؟ «زنبودن» در نظر شما چه تفاوتی با تعاریف مادر و نسلهای گذشتهتان پیدا کرده است؟ با توجه به تمام مشاهدات و مصاحبههای انجامشده در این زمینه، مفاهیم زیادی بیان شد که میتوان آنها را با نام «زنانگی مدرن و سنتی در تقابل با هم» در مقولۀ عمدۀ «زنانگی بهمنزلۀ تعارض» تعریف کرد که در قالب جدول 2 به نمایش درآمده است.
جدول 2- تعریف زنانگی از نگاه مشارکت کنندگان
Table 2- femininity description by participants
مفاهیم |
مقولات عمده |
مقولۀ مرکزی |
حلال مشکلات مربوط به امور خانه و اعضای خانواده، مدیریت عاطفی فضای خانه، نجابت و متینبودن، احساسیبودن، ضعیفبودن و وابستهبودن به مرد خانواده، استقلالنداشتن ازنظر مالی، ازخودگذشتگی برای دیگران، بچهآوری و تربیت فرزند، رازداری، رعایت حال دیگران و ترجیح امور بقیه بر خود، فداکاری و ایثار، مطیع و فرمانبردار بودن، ساکتبودن در جمع مردانه و واردنشدن به گفتگو، انجام وظایف خانگی و ... . |
زنانگی سنتی |
زنانگی بهمنزلۀ تعارض |
اهمیتندادن به امور خانگی، مستقلبودن ازلحاظ مالی و فکری، آزادی، زن موجود منطقی و قدرتمند و مهمی است، ترجیح خود بر دیگران و اعضای خانواده، بعد بیرونی و اجتماعی قوی زن، اهمیتندادن به حرف مردم، آگاهی به حقوق زنان، تحصیلات عالی، کمرنگشدن فرمانبرداری زن، بیتفاوتی نسبت به امور سنتی، عرفی و ... . |
زنانگی مدرن |
زنانگی به مجموعهای از ویژگیها، رفتارها و نقشهای زنان گفته میشود که بر مبنای دو عامل رفتارهای اجتماعی و عوامل بیولوژیکی شکل میگیرد (Martin & Finn, 2010). زنانگی، برساختۀ فرهنگی - اجتماعی است که در خلال فرایند جامعهپذیری به زنان منتقل میشود. وقتی میگوییم زنانگی برساخت اجتماعی - فرهنگی است، درواقع، به امری اشاره میکنیم که داخل هر فرهنگ متناسب با فرهنگ آن جامعه ساخته شده است. تمایز و تفاوت موجود بین دو جنس، در ساختارهای سیاسی و ایدئولوژیکی هر جامعه ریشه دارد که در قالب ارزشها و باورها نمود پیدا میکند و نهادینه میشود و ما میتوانیم آن را در قالبهای رفتاری و کنشی هر دو جنس ببینیم. جنسیت سازهای اجتماعی است که بهوسیلۀ افراد در فضاها و بسترهای مختلف برساخت میشود. عاطفه، ۲۴ساله، مجرد و دانشجو، میگوید:
«آشپزی و کار خونه رو وظیفۀ خودم نمیدونم، برعکس مامانم که خودشو وقف خونه میکنه، من میخوام مستقل و آزاد باشم»
و یا راحله، ۳۴ساله، متأهل و دارای تحصیلات کارشناسیارشد، میگوید:
«زنبودن از دید مامانم یعنی شوهر و بچههاش؛ ولی من میخوام یه سهمی برای خودم داشته باشم، استقلال شخصی داشته باشم».
مهتاب، ۲۷ساله، مجرد و شاغل، میگوید:
«مادر من شاغل بود؛ ولی علاوه بر کار بیرون کارهای خونه رو هم انجام میداد، همۀ وجودش ایثار و فداکاریه، منم نسخهای شبیه اون هستم؛ ولی من بیشتر به خودم اهمیت میدم».
مبینا، ۳۴ساله، مجرد و دانشجوی دکتری، میگوید:
«تا چند سال پیش تفاوت من و مامانم زمین تا آسمون بود و اختلاف داشتیم؛ ولی الان نظر مامانم به من شبیه شده و من روی مامانم تأثیر گذاشتم».
دربارۀ رفتارهای دختران در فضاهای بیرونی خارج از خانه نیز تفاوت نگاه بسیاری وجود دارد. در نسلهای گذشته بر ساکتبودن، نجیببودن و سربهزیر بودن دختران و فرمانبرداربودن آنها تأکید میشده است. مرضیه، ۴۸ساله و شاغل، میگوید:
«مادر من همیشه میگفت هاون وقتی حرف زد دختر هم حرف میزنه؛ ولی امروزه دیگه دختر و پسر نداره. خودتون هم میبینید که دخترا چقدر شلوغ میکنند و میخندند و اصلاً زشت نیست».
ج) تجربۀ زنانگی جدید از فضا
هدف از این مقاله، فهم انتقادی زندگی روزمرۀ زنان از خلال مطالعۀ کافه و تجربۀ کافهنشینی است. اینکه زنان براساس مصرف فضاهای عمومی چه تعریف جدیدی از هویت زنانه خود میتوانند به دست بیاورند؟ کافهها چه نقشی در ساختن و بازتولید روابط اجتماعی دارند؟ آیا کافه دالی است که به مدلولی اشاره دارد؟ یکی از مسائلی که در این فضای جدید دستخوش تغییر شده است، مفهوم زنانگی است که افراد بر مبنای آن هویت خود را تعریف میکنند. کافه یک متن است و مراجعهکنندگان کافه، هم در قالب تولیدکنندۀ معانی اجتماعی فرهنگی و هم مصرفکنندۀ آن، میتوانند فرهنگ کافهنشینی و افقی کوچک در جهت توضیح مدرنتیۀ ایرانی را ترسیم کنند.
براساس مشاهدات پژوهشگر، مصاحبههای انجامشده و جدولهای 1 و 2 و با توجه به موضوع پژوهش، دادههای اصلی بهدستآمده نوع هویت جدید و مدرنی از زنان به نمایش میگذارد. سبک زندگی آنها به مدرنیته گره خورده است و نمایی از زندگی مصرفی در شهر را به نمایش میگذارد. افراد با مصرف کافهها میخواهند طبقۀ خود را مبه فرادستان نزدیک کنند؛ به نظر میرسد افراد با مصرف کافه میخواهند پایگاه اجتماعی خود را ارتقا بخشند و خود را به طبقات بالاتر نزدیک کنند و از منزلت بالاتری برخوردار شوند؛ برای مثال زهرا، ۲۵ساله و دانشجوی مهندسی، میگوید:
«من وقتی به کافه میروم احساس پولداری میکنم». این احساس تمایز در بسیاری از نمونهها وجود داشت.
نسیم ۲۸ساله و دانشجوی کارشناسیارشد، میگوید:
«بسیاری از دوستانم در خوابگاه وضع مالی خوبی ندارند؛ ولی کافهرفتن جزء روتین زندگی آنهاست؛ هم به آن اعتیاد پیدا کردهاند هم جور دیگهای میخوان خودشون رو نمایش بدند و بهاصطلاح کلاس میذارن».
مؤلفههای بسیاری همچون امنیت، آزادی رفتار و گفتار و سبک رفتاری متفاوتی در کافه شکل میگیرند که فرهنگ کافهنشینی را ایجاد میکند. در کافه لذت و معنای خاصی تولید میشود که زنان از آن بهمنزلۀ آزادیهای جدیدی نام میبرند که در کافه میتوانند تجربه کنند. در مصاحبهها سؤالی از مشارکتکنندهها پرسیده شد مبنی بر اینکه آیا میزان آزادی که در فضای کافه تجربه میکنید، در سایر فضاهای عمومی نیز تجربه میکنید یا خیر. در پاسخ به این سؤال همگی معتقد بودند در کافه آزادی زیادی را احساس میکنند و مهمترین دلیلشان این بود که قضاوت نمیشوند. آنها میگفتند اگر سیگار بکشند یا حجابشان را رعایت نکنند، ازطرف کسی مؤاخذه نمیشوند و یا هر ساعتی بخواهند، میتوانند در کافه رفتوآمد کنند. ثنا ۲۴ساله، مجرد و دانشجوی مهندسی، میگوید:
«من ساعت ده شب نمیتونم به پارک برم؛ ولی دهِ شب به کافه برم مشکلی ندارم».
خاطره، ۳۲ساله، مجرد و دانشجوی دکتری، میگوید:
«بدون اینکه نظر مردم مهم باشه میتونم سیگار بکشم و تحت کنترل کسی هم نباشم».
زنانگی دیگر براساس نقشها و کلیشههای جنسیتی تعریف نمیشود. هرکسی با هر جنسیتی که دارد میتواند در فضای شهری قدم بزند و معناهای خود را تولید و مصرف کند. براساس مشاهدات و یادداشتهای میدانی و دادههای متنی بهدستآمده، هویت جدید زنانهای در بستر کافه شکل گرفته است که در جدول 3 مشاهده میشود.
جدول 3- هویت جدید زنانه
Table 3- New feminine identity
مفاهیم |
مقولات عمده |
مقولۀ مرکزی |
تکهکلامهای خاص مردانه مثل رفیق، چتزدن، فاز برداشتن و ... . استفاده از کلمات انگلیسی، فحشدادن و ... |
سبک گفتاری |
تجربۀ زنانگی جدید در فضا |
استفاده از مانتوهای جلوباز و شلوارهای جین کوتاه و چسبان، لاک و آرایشهای طبق مد روز، موهای رنگ شده و بلوندشده و نمایان، در بیشتر مواقع در کافه به حجاب خود توجهی نداشتند. اکسسوریهای براق و مختلف. |
سبک آرایش و پوشش |
|
آزاد و باز و خارج از قاعدههای سنتی، غیررسمی و دوستانه، اکیپی و ... . |
سبک روابط |
|
انواع نوشیدنی و دمنوش، غذاهای سالادی و فرنگی مثل پاستا و استیک و غذاهای رژیمی. |
سبک غذایی |
|
اهمیت به خود، گرفتن عکس و سلفی، سیگارکشیدن، تماشای فوتبال، خندیدن با صدای بلند و حرفزدن و ... . |
سبک عمل |
براساس مبانی مفهومی پژوهش و دیدگاه میشل دوسرتو، میتوان گفت زنان تجربۀ جدیدی را در محیط کافه به دست آوردهاند؛ مانند تجربۀ نوگرایی، آزادی و وابستهنبودن به غیر و ... . کافه فضای جدیدی برای هویتیابی کنشگران اجتماعی فراهم میآورد که آنها میتوانند با خلاقیتها و شیوههای عمل سادۀ خود، مکان را به تصرف خود دربیاورند و آن را از آنِ خود کنند؛ بنابراین، کافهها، مکان جدیدی برای بازنمایی زندگی اجتماعی مدرن ما محسوب میشوند؛ زنان نیز همانند مردان میتوانند در این فضاهای عمومی با ارزشها و نقشهای جنسیتی جدیدی روبهرو شوند که زنانگی سنتی آنها را به زیر بکشد و بتوانند از یک فرودست اجتماعی به برابری با فرادستان جامعه (مردان) دست پیدا کنند.
زیمل در مقالهاش «کلانشهر و حیات ذهنی» بحث میکند که شهر مدرن «یک هویت فضایی با نتایج جامعهشناختی نیست؛ بلکه هویتی جامعهشناختی است که به نحو فضایی شکل گرفته است» (Frosby, 1984: 131). کافهها امروزه بهطور فزایندهای از مهمترین فضاهای عمومی شهرند که بهطور عمده زنان میتوانند در آنها آزادانه حرکت کنند و آن را درونی سازند. فضاهای محافظتشدهای همچون کافه متجلی تجسم جنسیتاند و هویتهای جنسیتی را بازتولید میکنند.
نتیجه
شرایط ساختاری جدید و همگامی آن با تغییرات جهانی سبب تحولات بسیاری در حوزۀ فراغت، نظام مصرفی، تحصیلات، انتخاب، ساختار خانواده، دموکراتشدن و ... در فضاهای خصوصی و عمومی شهر شده است و تجربۀ افراد بهویژه زنان سبب صیقلدادن هویتهای جنسیتی آنها و بازتعریف زنانگیشان میشود. این بررسی نشان داد تعریف، تولید و بازتولید زنان از فضا چطور آنها را به بازتعریف جدیدی از هویت خود رسانده است. زنان در فضاهای عمومی بهمنزلۀ کنشگر فعال حاضر میشوند و بهنوعی به مدیریت فضا میپردازند. زنان دیگر سوژههای منفعلی نیستند. آنها فعالانه در برساختهشدن فضا و هویت جدیدشان سهم دارند و در پی مطالبهگری خود از حق برابری در شهر هستند.
زنانگیهای جدید با آنکه در وجه منفی ممکن است در امتداد مصرفگراییِ ترویجشده از جانب فرهنگ رسانهای قرار گیرند و برای دستهای هویتیابی بدون تأمل براساس نسخههای فرهنگی غربی و یا عدول از چارچوبهای اخلاقی را بههمراه آورند، در وجه مثبت میتوانند به بازاندیشی بیشتر و با فاصله گرفتن از خود، سبب کنارگذاریهایی شوند که محدودکنندۀ حق آنها به شهر است. فرهنگ مردسالار، ایجادکنندۀ فرم سنتی زنانگی است و زنان در پی این هستند که زنانگی سنتی را به نقد بکشند و برای رسیدن به فرم جدیدی از زنانگی، به بسترزدایی فرهنگی و تاریخی نیاز دارند تا رهایی اتفاق بیفتد. زنانگی در ساختارها و موقعیتهای اجتماعی و فضایی و زمانی مختلف به شیوههای متفاوت تعریف میشود و نقشها، ارزشها و کلیشههای آن همزمان با آن تغییر میکنند.
در این مقاله روایتی از زندگی مدرن و تجربۀ مدرنتیهای زنانی مطرح شد که به کافه میروند، به فضای عمومی میروند و با مصرف فضا در پی خلق زنانگی جدیدی متفاوت از نسل مادران خود هستند. این پژوهش با اتکا بر تجربۀ مدرنتیۀ زنان بهویژه تجربۀ کافهنشینی آنها، در پی بازسازی معنای زنانگی است؛ بر این اساس، با مشارکتکنندگان زیادی مصاحبه و دو سؤال اصلی از آنها پرسیده شد: چرا به کافه میروید (معنای کافه رفتن)؟ و زنانگی را چگونه تعریف میکنید؟
براساس نظریۀ دوسرتو، زنان دیگر مطیع و در انقیاد نیستند؛ بلکه خلاق و مقاوم در برابر نظمی هستند که به آنها دیکته میشود. زنان امروزه با زنانگی متعدد خود سعی میکنند محدودیتهای موجود در فضای سنتی را از بین ببرند و یا از نو تعریف کنند. تاکتیکهایی که زنان در فضاهای عمومی شهر به کار میبرند و تجربههای که به دست میآورند، آنها را از زنانگی سنتی دور میکند؛ بهطوری که میتوانند بازتعریفی از هویت جنسیتی خود داشته باشند. در فضای قدیم، زنان عرصۀ عملی برای کنشگری نداشتهاند؛ ولی با زنانهشدن فضا، مجالی برای کنشگری حداقلی خود پیدا کردهاند. این مجال هرچند محدودیت دارد، میتواند به بازاندیشی دوبارۀ زنانگی آنها بپردازد.
با توجه به نتایج بهدستآمده، مشخص میشود که چگونه یک فضا در تعامل با ساختار مکانی و اجتماعی بهوسیلۀ سازۀ «جنسیت» شکل گرفته است. شهر نماد مدرنیته و کافه نماد این زندگی شهری مدرن است که برخلاف قهوهخانه که به سنت مردانه تعلق داشت، برای زنان آزاد است. کافه میتواند حضور نامرئی زنان را در فضای عمومی شهر پررنگ کند و زنان با پرسهزنی خود به روش دوسرتویی، شهر را به زبان خود بخوانند نه به زبان دیگری (مرد). فضاهای مصرفی جدید زنان را توانمند کرده است. زنان در فضای شهری جدید قدم میزنند و شهر را به متنی زنده تبدیل میکنند و بهصورت یک بریکولاژ آن را میسازند. خوانش آنها از متن شهری به زبان دوسرتو یک هنر دستکاری است؛ در تعامل با چنین فضاهایی است که زنان دیگر مصرفکنندۀ صرف نیستند و خود میتوانند مفاهیم جدیدی (زنانگی) را خلق کنند.
زنان وقتی خود را با هویت جدیدشان تعریف میکنند، به حوزۀ عمومی مردانه وارد میشوند و شهر را زنانه میکنند. کافهنشینی زنان هنجارهای ساختاری مردانه را به زیر میکشد و زنان با بازتعریف زنانگی خود (بهمنزلۀ تاکتیک دوسرتویی) فضاهای جنسیتی مردانۀ شهر را تصاحب میکنند. هژمونیکبودن فضای مردانه به چالش کشیده میشود و گفتمان جنسیت و قدرت نیز متوجه زنانگی میشود. حوزۀ عمومی جدید همزمان با تغییرات ساختاری و فناورانه و انقلاب جنسیتیِ رخداده، سبب ورود زنان به عرصۀ آموزش و کار میشود. در دورهای قرار گرفتهایم که برتری تولید مادی بر تولید طبیعی زن برتری ندارد و زنان بهراحتی میتوانند در شهر قدم بزنند و هویت جدیدی برای خود بازتعریف کنند.
در مجموع، میتوان گفت زنانگیهای مدرن شهری آنها را به ابژههایی تبدیل نمیکند که تنها با محدودیتها، کنارگذاریها وکلیشههای فضایی روبهرو هستند؛ بلکه زنان شهری فعالانه در تعریف مجدد، تخصیص و بهطور فرایندهای تولید فضا مشارکت دارند (ذکایی، ۱۳۹۵: ۸۸). در ساخت شهر بهمنزلۀ فضای مردانه که زنان در حاشیه نگه داشته شدهاند، زبان و فضا بسیار دخیلاند و این یک روایت کور جنسیتی است که سبب نامرئیشدن زنان در فضای شهری شده است؛ وقتی به پرسهزن شهری بودلر توجه میکنیم، چهرۀ یک مرد مدرن بازنمایی میشود. این روایتهای مردانه است که نقشههای جنسیتی از شهر را ایجاد کرده است. تاریخ نشان میدهد مردها در پرسهزنی و زنان در حاشیه آزاد بودند. نتایج پژوهش نشان میدهند حضور زنان (چه مصرفکننده و چه تولیدکنندۀ فضا) در کافهها سبب عاملیت انتخاب و کنشگری بیشتری در آنها شده است. شهر گویی با ساختارهای مردانه و متأثر از شیوههای مردانه ساخته شده است و زنان در حاشیه نگه داشته شدهاند و در این محیط مردسالار نامرئی شده بودند. معماری شهری همیشه با ساختمانهای بلند و نمادهای فلزی روایتی هژمونیک از رشد و توسعۀ سرمایهداری مردان بوده است که عملکرد زنان را محدود کرده است. با این محیط شهری و تسلط مردان بر زنان، به نظر میرسد روایت زنانه از شهر یک ضدروایت است. شهر محلی برای رقابت است که افراد با هر جنسی باید در آن رقابت کنند؛ اما فرصت رقابت برای مردان و زنان نابرابر است. زنان برای به دست آوردن فرصت برابر به خیابان و به فضاهای عمومی همچون پاساژهای خرید، خیابان و کافهها آمدند و زنانگی سنتی خود را به چالش کشیدند. شهرها ازطریق این روایتها و تجربهها و با قدمزدن در آنها شناخته میشوند، نه از بالانگریستن به شهر. پس زنان نیز پرسهزنانی هستند که میتوانند در شهر راه بروند و به مصرف فضاهای مختلف بپردازند و آن را از نو تعریف کنند.
فضاهای مصرفی جدید همچون کافه، کمکم نقشهبرداری از فضای جنسیتی شهر را تغییر میدهد و آن مردانگی هژمونیکی حاکم بر فضا شکسته میشود. زنان نقشهای جنسیتی خود را با مصرف چنین فضاهای جدیدی در شهر تغییر میدهند و معنای جدیدی به آن میدهند که با نسل مادران خود متفاوت است.
[1] فضایی برای بحث و گفتگوی دموکراتیک عمومی که واسط میان جامعۀ مدنی و دولت است و توده در آن خود را سازمان میدهد و افکار عمومی در آنجا شکل میگیرند (بارکر، ۱۳۸۷: ۸۰۰).
[2] این مفهوم از کتاب زنانهشدن شهر با تأکید بر فضاهای شهر تهران گرفته شده است (فاضلی، ۱۳۹۷).
2 فضای جنسیتی تولیدی اجتماعی است که متناسب با سازمان فعالیتهای مربوط به مناسبات زنانه و مردانه، شکل میگیرد و تجلی مییابد. این مناسبات و روابط جنسیتی برای فضا و مکان، پتانسیل و قدرتی را ایجاد میکند تا موجب رشد و بازده فعالیت و رفتار انسانی شود یا آن را محدود کند و از کار بیندازد (Weisman, 1992: 4).
[4] Elkin
[5] Leal et al.
[6] Cole & Zucker
[7] Mahalik et al.
[8] De Certeau
[9] Carspecken
[10] Oldenburg