Document Type : Research Paper
Authors
1 M.A. Student of Political Science, Faculty of Humanities, Yasouj University, Yasouj, Iran
2 Assistant Professor, Department of Political Science, Faculty of Humanities, Yasouj University, Yasouj, Iran
3 Political Science Department. Human Science Faculty. Yasouj University. Yasouj.Iran.
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه و بیان مسئله
مشارکت انتخاباتی مانند یکی از مصادیق بارز رفتار سیاسی، از مسائلی است که مطالعۀ آن برای شناخت تحولات جامعه اهمیت بالایی دارد. بسیاری از اندیشمندان، مشارکت سیاسی از طریق شرکت در انتخابات و یا تعدد ادواری انتخاباتی را از شاخصهای اصلی یک جامعۀ توسعهیافته از لحاظ سیاسی دانستهاند. درواقع، براساس نظریههای توسعۀ سیاسی، مشارکت در انتخابات، یکی از ملاکهای حکمرانی خوب و توسعۀ سیاسی است؛ به این صورت که هرچه میزان مشارکت در انتخابات و یا تعداد دورههای برگزاری انتخابات بیشتر باشد، آن جامعه نسبتاً توسعهیافتهتر است؛ اما نکتۀ مهم این است که همزمان بر این مسئله نیز تأکید میشود که درصد بالای مشارکت سیاسی بهتنهایی، الزاماً بیانگر توسعۀ سیاسی نیست؛ از این رو، ارتباط بین میزان بالای مشارکت سیاسی و توسعهیافتگی، یک ارتباط مستقیم نیست و حاوی پیچیدگیهایی است که نیازمند بررسی و تحلیل جزئیتر است. جزئیاتی که در هر منطقه و جغرافیای فرهنگی، شکلی خاص به خود میگیرد.
بنابراین ضمن اهمیت مشارکت رأیدهندگان، دلایل و انگیزههای رفتار مشارکتکنندگان اهمیت بیشتری دارد بسیاری از مطالعات نشان میدهد که میزان مشارکت سیاسی در امور محلی و منطقهای غالباً در مناطق کوچک بیش از مراکز شهرهاست. در واحدهای جغرافیاییِ کمجمعیت و محلههای شهری، مردم از دیرباز با یکدیگر آشنایی دارند و پیوند اجتماعی، قویترست و به همین دلیل احتمال مشارکت انتخاباتی بیشتر میشود. درواقع، پیوندهای قومی و طایفهای و شناخت نسبتاً نزدیکی که در مناطق جغرافیایی کوچکتر وجود دارد، فرایند مشارکت سیاسی را به سمت و سوی خاصی سوق میدهد که بهنظر میرسد متفاوت از مشارکت سیاسی در کلانشهرها و مناطق جغرافیاییِ وسیعتر باشد. استان کهگیلویه و بویراحمد از جمله استانهای کشور است که در دورههای مختلف، حوزههای انتخابی آن در همۀ انتخابات مشارکت بسیار بالایی داشته است. در سالهای گذشته، مشارکت رأیدهندگان در استان کهگیلویه و بویراحمد از میانگین مشارکت استانهای مختلف کشور بیشتر بوده است (وزارتکشور، 1395). اگرچه مشارکت رأیدهندگان کهگیلویه و بویراحمد در انتخابات ریاستجمهوری نیز از میانگین مشارکت ملی بیشتر بوده، اما میانگین مشارکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی در مقایسه با انتخابات ریاستجمهوری بسیار بالاتر است؛ افزون بر مشارکت بالاتر، انتخابات مجلس شورای اسلامی در زندگی روزمرۀ مردم استان کهگیلویه و بویراحمد همواره بیش از هر رویداد سیاسی و اجتماعی دیگری محل بحث و گفتوگو بوده است. پدیدهای که باتوجه به بافت حاکم بر استان کهگیلویه و بویراحمد، قابلیت تبیین، بحث و بررسی علمی را دارد.
همزمان با توسعۀ مشارکت مردم، بهدلیل برگزاری دورههای مختلف انتخابات، مطالعات مربوط به رفتار انتخاباتی دربارۀ حوزههای انتخابی و استانهای مختلف ایران بهویژه استان کهگیلویه و بویراحمد توسعۀ چشمگیری یافته است. سنت مطالعۀ رفتار انتخاباتی دربارۀ این استان و استانهای دیگر و یا حوزههای انتخابی بهطور مجزا، اگرچه همزمان با توسعۀ مشارکت عمومی و انتخاباتی پیشرفت کرده است، اما مطالعات مقایسهایِ رفتار انتخاباتی که ناظر بر شناخت ویژگیهای گونههای مختلف انتخابات و بهتبع آن رفتار انتخاباتی متفاوت باشد، چندان توسعه نیافته است؛ بهگونهای که بهدلیل نبود اطلاعات دربارۀ انتخابات و ابعاد آن، تخمین رفتارهای انتخاباتی ایرانیان دشوار است؛ از این روست که نتایج و در برخی اوقات میزان مشارکتِ انتخابات در ایران، پژوهشگران و ناظران را با شگفتی مواجه میکند.
چهاردهه تجربۀ انتخابات دربارۀ مناطق مختلف ایران، زمینۀ مناسبی را برای رفع این کاستی در مطالعات جامعهشناسیِ سیاسیِ انتخابات و درنتیجه شناخت تفاوتهای رفتار انتخاباتی رأیدهندگان ایرانی فراهم آورده است. یکی از کاستیها دربارۀ مطالعات مشارکت و رفتار انتخاباتی مناطق مختلف ایران، نگاه تقلیلگرایانه و یکسان فرضکردن متغیرهای اثرگذار بر رفتار رأیدهی مردم در انتخابات مختلف است. این مسئله بهویژه دربارۀ مناطقی که ساختار اجتماعیِ عشیرهای دارند، در بسیاری از پژوهشها دیده شده است. دانش نظری و تجربۀ انباشته شده، نشان میدهد که نگاه یکسانانگار به انتخابهایی همچون ریاستجمهوری، مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان رهبری و شوراهای اسلامی شهر و روستا مانع از شناخت واقعیت و دلایل تفاوت مشارکت و رفتار انتخاباتی رأیدهندگان در مناطق مختلف ایران است؛ در حالی که براساس مفروضات مطالعات جامعهشناسیِ انتخابات «رفتار انتخاباتی زمانمند، زمینهمند و مکانمند است؛ به بیان دیگر، رفتار رأیدهندگان از یک حوزۀ انتخابی به حوزۀ انتخابی دیگر و از یک انتخابات به انتخابات دیگر متفاوت است» (نیکفر و جابریپور، 1398: 63)؛ از این رو شرکت مردم در انتخابات تحتتأثیر عوامل مختلفی قرار دارد و در هر برههای نوع خاصی از رفتار را ایجاد میکند و میتوان گفت در نوع رفتار انتخاباتی مردم نیز عوامل زیادی مؤثر است. از ویژگیهای درونی و شخصیتی جامعۀ ایرانی گرفته تا فضای کلی حاکم بر کشور، همه در نوع این رفتار مؤثرند؛ همچنین تجربۀ ناموفق نهادهایی چون احزاب در شکلدهی به رفتار انتخاباتی مردم ایران موجب کاهش مشارکت سیاسی مردم شده و در غیاب نهادهای سیاسی عناصر دیگری در مشارکت سیاسی و رفتار رأیدهی مردم اثر گذار بودند. گاه این رفتار پنهان میماند و بروز آن در زمان انتخابات، نوعی شگفتی را در اذهان پدید میآورد (باییلاشکی، پیشگاهیفرد، 11:1388). اعتقاد به پیشبینیناپذیری رفتار انتخاباتی مردم ایران نیز از همینجا سرچشمه میگیرد؛ بنابراین در مطالعۀ رفتار انتخاباتی مردم ایران باید به همۀ متغیرهای مؤثر در آن از جمله تفاوتهای جغرافیایی، فرهنگی، اقتصادی و ... توجه شود.
ناظر به همین مقدمات، مسئلۀ اصلی پژوهش حاضر این است که مهمترین مؤلفههای رفتار انتخاباتی رأیدهندگان در دو انتخابات ریاستجمهوری و مجلس شورای اسلامی در استان کهگیلویه و بویراحمد چیست؟ دو انتخابات ریاستجمهوری و مجلس شورای اسلامی به ایندلیل انتخاب شده است که هرکدام در سطوح محلی و ملی اهمیت دارند؛ چراکه با مقایسۀ رفتار انتخاباتیِ ملی و محلی، آن هم در چنین بستر و فضای کوچک جغرافیایی همراه با بافتِ عشیرهای، نمونۀ قابل بحثی در مطالعۀ رفتار انتخاباتی در ایران است.
بهطورکلی عوامل بسیاری بر رفتار انتخاباتی مردم در استان کهگیلویه و بویراحمد اثرگذار است؛ ولی در این میان نقش برخی از عوامل کمتر و برخی دیگر اثرگذاری بیشتری دارند. اثرگذاری این عوامل در انتخابات مختلف امری ثابت نیست، بلکه امری متغیر است و در زمانهای گوناگون نتایج متفاوتی در پی خواهد داشت؛ از این رو مجموعهای از این عوامل موجب شکلدهی نگرش انتخاباتی افراد خواهد شد که در این مقاله بررسی شده است؛ بنابراین در این پژوهش، رفتار انتخاباتی رأیدهندگان در انتخابات ریاستجمهوری و مجلس شورای اسلامی بهعنوان دو انتخابات مهم در استان کهگیلویه و بویراحمد مقایسه میشود و اثر متغیرهای مختلف در رفتار رأیدهی شهروندان جامعۀ مدنظر، مطالعه خواهد شد. درواقع، این تحقیق با مقایسۀ رفتار انتخاباتی در دو گسترۀ متفاوت از انتخابات در سطح محلی (مجلس شورای اسلامی) و ملی (انتخابات ریاستجمهوری) در پی آن است که میزان اثر عوامل مختلف در دو انتخابات ریاستجمهوری و مجلس شورای اسلامی را بررسی کند؛ چراکه به نظر میرسد برخی از تحقیقات پیشین، رفتار انتخاباتی در این دو انتخابات مختلف را یکسان فرض کرده و در پی آن، عوامل یکسانی را نیز برای آنها در نظر گرفته است.
پیشینۀ پژوهش
مطالعۀ رفتار انتخاباتی، سابقهای بیش از هفت دهه دارد. یکی از نخستین پژوهشها تحقیقات لازاراسفلد[1](1944) و سایر همکارانش در دانشگاه کلمبیا دربارۀ رفتار انتخاباتی رأیدهندگان آمریکایی در انتخابات ریاستجمهوری بود که با رویکردی جامعهشناختی بر این نکته تأکید کردهاند که رأیدهندگان بهدلیل عضویت در گروههای مختلف اجتماعی، نامزدهای خود را انتخاب میکنند. آندره زیگفرید[2] نیز با رویکردی که نوعی نگاه ساختارگرایانه دارد در مطالعۀ رفتار رأیدهندگان در غرب فرانسه در فاصلۀ دو جنگ جهانی اول و دوم تا قبل از جنگ جهانی دوم بر عنصر جغرافیا تأکید زیادی دارد. پژوهش «نظریۀ اقتصادی کنش سیاسی در یک دموکراسی» اثر داونز[3] (1957) نیز یکی دیگر از آثار برجسته در این زمینه است که رفتار انتخاباتی را تحلیل کرده است و در آن تلاش میشود تا رأیدهنده را مانند یک کنشگر عقلانی نشان دهد که در هر شرایطی میکوشد تا کوتاهترین راه برای رسیدن به منافع خود انتخاب کند. این سنتهای مطالعاتی در مطالعات پژوهشگران بعدی در دنیا استفاده شده است. دیدگاه داونز در نوشتۀ نای و همکاران[4] (1976) باعنوان «رأیدهندۀ آمریکایی درحال تغییر» استفاده شده است و آنان با استفاده از نظریۀ انتخاب عقلانی تغییرات به وجود آمده را در آرا مردم آمریکا در طی دهۀ 1970 با سالهای پیش از آن مقایسه کردهاند و به این نتیجه رسیدند که وابستگیهای حزبی اثر چندانی بر رفتار انتخاباتی رأیدهندگان ندارد و افراد براساس منافعی که روی کارآمدن احزاب برایشان بهدنبال خواهد داشت، دست به انتخاب میزنند. مطالعۀ بسیار مهم دیگر در این زمینه کتاب «رأیدهندگان آمریکایی» کمپبل[5] (1960) و سایر همکارانش در دانشگاه میشیگان بوده که ضمن تفکیک گرایشات درازمدت از گرایشات کوتاهمدتِ مؤثر بر رفتار انتخاباتی به این نکته اشاره میکند که رأیدهندگان در انتخاب و گزینش خود تحتتأثیر گرایشات درازمدت مثل هویت حزبی و ایدئولوژی سیاسی و نیز متغیرهای کوتاهمدت مثل تمایل به مسائل سیاسی و گرایش بهسوی یک نامزد خاص هستند. این پژوهشها به شکلگیری سه الگوی جامعهشناختی، روانی – سیاسی و الگوی انتخاب عقلانی در مطالعات رفتار انتخاباتی کمک شایان کرد. بسیاری از پژوهشها دربارۀ رفتار انتخاباتی در مناطق مختلف جهان با استفاده از نتایج این پژوهشها صورت گرفته است.
در ایران نیز تاکنون با استفاده از همین سنتهای مطالعاتی، تحقیقات زیادی دربارۀ رفتار انتخاباتی رأیدهندگان صورت گرفته است. نخستین پژوهشها در ایران بیشتر معطوف به نقد و بررسی همین مطالعات بوده است. ایوبی (1377) در مقالهای باعنوان «تحلیل رفتار انتخاباتی رأیدهندگان» و مقالهای باعنوان «مشارکت انتخاباتی، علل و انگیزهها» (1377) که جزء اولین متون رفتار انتخاباتی در ایران هستند با رویکردی نظری سه الگوی جامعهشناختی، روانی – سیاسی و الگوی انتخاب عقلانی را نقد و بررسی کرده است.
بسیاری از پژوهشگران نیز با استفاده از همین الگوها رفتار انتخاباتی مردم ایران را در سطح ملی تحلیل کردهاند: مطالعات ایمان (1376)، رضی (1380)، ربیعی (1380)، عیوضی (1382)، گلابچی (1384)، قشمی (۱۳۹۱)، کرمیراد (1392)، صفریشالی (1394)، ازغندی و دارابی (1396) از جمله تحقیقاتی هستند که ایرانیان در سطح ملی، رفتار انتخاباتی را بررسی کردهاند؛ اما بسیاری از پژوهشها، مطالعۀ موردی یک دورۀ خاصِ انتخابات، انتخابات در یکی از استانها یا حوزههای انتخابیِ ایران و یا مطالعۀ رفتار یک گروه از شهروندان در یکی از انتخابات مجلس شورای اسلامی یا ریاستجمهوری بوده است. پژوهش آزاد ارمکی (1375)، گلابچی (1375)، مرادی (1377)، شهیدینیا (1379)، اکوانی (1380)، بصیری و شادیوند (1380)، کلانتری (1380)، رامشک (1382)، اکبری (1387)، باییلاشکی و پیشگاهیفرد (1388)، امام جمعهزاده و همکاران (1392)، خالقپور (1393)، اکبری و فخاری (1396)، پوردانش (1397)، نیکفر و جابریپور (1398) از جمله چنین پژوهشهایی است. این مطالعات موردی، انتخابات شورایهای اسلامی شهر و روستا و یا مجلس خبرگان رهبری را کمتر بررسی کردهاند
تحقیقات موجود دربارۀ رفتار انتخاباتی رأیدهندگان استان کهگیلویه وبویراحمد، انتخابات مجلس شورای اسلامی را بهطورکامل بررسی کرده است. این تحقیقات را میتوان به دو دستۀ تحقیقات قدیم و جدید تقسیم کرد. تحقیقات قدیم که رفتار انتخاباتی مردم استان کهگیلویه و بویراحمد را تا انتخابات هشتمین دورۀ مجلس شورای اسلامی بررسی کرده است که بیشتر با رویکردی جامعهشناختی و در چارچوب گفتمان تعلق خاطرِ عشیرهای، رفتار انتخاباتی رأیدهندگان را مطالعه کرده است. یافتههای تحقیق اکوانی (1380) نشان داده، رفتار انتخاباتی رأیدهندگان استان کهگیلویه و بویراحمد در انتخابات مجلس شورای اسلامی از بافت اجتماعی استان و منظومۀ معنایی فرهنگ عشیرهای چون خویشاوندگرایی، ارتباطات رودرو و ... متأثر است. رامشک (1382) نیز نشان داد که عمدهترین علل رفتارهایی که در زمان انتخابات بهشکل غیرقانونی بروز میکند، رقابت ناسالم (شامل رقابت اقوام، طوایف و گروههای ذینفوذ)، رفتارهای جمعی غیرمسالمتآمیز و ... است. خالقپور (1393) نیز در همین چارچوب در پژوهشی نشان داده در استان کهگیلویه و بویراحمد مشارکت مردم در انتخابات، بیشتر متأثر از بافت جماعتی و عشیرهای است.
البته این رویکرد جریانی قوی در بررسی رفتار انتخاباتی، دربارۀ همۀ مناطق دارای ساخت سنتی ایران است و متغیرهای مشابهی را برای بررسی رفتار انتخاباتی رأیدهندگان در انتخابات مختلف در نظر میگیرد. نوابخش و فرهادیان (1395) در تحقیقی دربارۀ رفتار انتخاباتی قوم بختیاری نشان دادند که عواملی چون ساختار قومی و مؤلفههای قومی، رابطۀ معناداری با رفتار انتخاباتی دارند. تحقیق مرادی (1377) دربارۀ حوزۀ انتخابی دهلران، شهیدینیا (1379) و اکبری (1387) دربارۀ رفتار انتخاباتی مردم کرمانشاه و اکبری (1394) دربارۀ رفتار انتخاباتی رأیدهندگان نورآباد ممسنی نیز نقش متغیر قومی را در رفتار انتخاباتی مناطق دارای ساخت عشیرهای ایران پر رنگ دانستهاند.
تحقیقات جدید را میتوان نوعی چرخش در زمینۀ اولویتبندی متغیرهای اثرگذار بر رفتار انتخاباتی رأیدهندگان در استان کهگیلویه و بویراحمد دانست. این پژوهشها که از انتخابات دورۀ نهم مجلس شورای اسلامی شروع شده است، ضمن تأیید نقش ساختار اجتماعی در افزایش مشارکت انتخاباتی در استان کهگیلویه و بویراحمد بر این نکته تأکید میکنند که در سالهای گذشته نوعی چرخش گفتمانی در ذهنیت رأیدهندگان مناطق عشیرهای ایران اتفاق افتاده و رأیدهندگان تابع منطق خویشاوندگرایی عشیرهای نیستند، بلکه بهدنبال تأمین منافع خود و مبادلۀ رأی با امتیازات اقتصادی و اجتماعی هستند. این دسته از تحقیقات، دستزدن به بسیج عشیرهای و نقش همبستگیهای سنتی را در فرایند مشارکت انتخاباتی همچنان مهم میداند؛ اما تأکید میکند که نقش این متغیرها در محتوای رأی یا همان رفتار انتخاباتی روبهکاهش است و در مقایسۀ متغیر منافع اقتصادی و اجتماعی در شکلدهی رفتار انتخاباتی رأیدهندگان در انتخابات مجلس شورای اسلامی در استان کهگیلویه و بویراحمد پر رنگتر شده است. پژوهش پوردانش (1397) و نیکفر و جابریپور (1398) از چنین منظری رفتار انتخاباتی رأیدهندگان استان کهگیلویه و بویراحمد را در انتخابات مجلس شورای اسلامی با متغیرهای اقتصادی تحلیل میکند.
بنابراین میتوان گفت تمرکز مطالعات رفتار انتخاباتی دربارۀ رأیدهندگان در استان کهگیلویه و بویراحمد بر انتخابات مجلس شورای اسلامی است و هیچکدام از تحقیقات پیشین به سنجش مقایسهای رفتار انتخاباتی ملی و محلی و تبیین آنها براساس مجموعه متغیرهای مستقل بررسی شده، نپرداختهاند. وجه تمایز پژوهش پیشرو از پژوهشهای پیشین در این است که علاوهبر مقایسۀ دو نوع رفتار انتخاباتی با یکدیگر، مجموعهای از متغیرهای مستقل را در تبیین هرکدام از سطوح رفتار انتخاباتی بررسی و آزموده که در پژوهشهای پیشین غفلت شده است.
مبانی نظری پژوهش
بهطورکلی، عوامل متعددی در مشارکت سیاسی بهطورعام و رفتار انتخاباتی بهطورخاص اثرگذار است و برای بررسی این عوامل تاکنون نظریههای مختلفی مطرح شده است. متغیرها و عواملی که در نظریههای مختلف بهعنوان مؤلفههای اثرگذار بر رفتار رأیدهی مطرح شده را میتوان به روشهای گوناگون طبقهبندی کرد. اگرچه برای تحلیل رفتار رأیدهی میتوان نظریهای واحد را برگزید، اما برای درک و تبیین عوامل اجتماعی مؤثر بر رفتار انتخاباتی، یک روش جایگزین، استفاده از متغیرهای مطرح شده در نظریات موجود و اتخاذ رویکردی ترکیبی برای چارچوب نظری تحقیق است؛ ازاین رو، ضمن بهرهگیری از روش منظومۀ نظری، از الگوهای مختلف تحلیل رفتار انتخاباتی استفاده و الگو مفهومی و نظری تحقیق تدوین میشود.
الگوی جامعهشناسانه
براساس الگوی جامعهشناسانه رفتار انتخاباتی رأیدهندگان تحتتأثیر ساختار اجتماعی، محیط فرهنگی و بافت جمعیتی، اجتماعی و جغرافیایی است. این عوامل را میتوان عواملِ تعیینکنندۀ ترجیحاتِ رأیدهی افراد دانست. براساس این الگو، رأیدهندگان، مدتها قبل از برگزاری انتخابات، تصمیم خود را در رأیدادن به نامزد یا حزب مدنظر خود گرفتهاند. بر این اساس در شکلگیری رفتار انتخاباتی، اثر تبلیغات بر رأیدهندگان بسیار ناچیز است و در عمل، تبلیغات گستردۀ احزاب چندان اثری بر رأیدهندگان ندارد (Heywood, 2007: 267) درواقع، «فرد از نظر سیاسی آنگونه میاندیشد که از نظر اجتماعی در آن به سر میبرد. ویژگیهای اجتماعی، تعیینکنندۀ ویژگیهای سیاسی افراد هستند» (رضوانی، 1388: 152). در نظر طرفدارن رویکرد جامعهشناختی این ویژگیهای اجتماعی هستند که ترجیحات سیاسی فرد را شکل میدهند؛ افزون بر این از منظر جامعهشناسی، ارتباطات میان فردی، شخصی و غیررسمی بیشتر از رسانهها بر رفتار انتخاباتی مردم اثر میگذارد و این رهبران افکار در جامعه هستند که با منطق جریان دومرحلهای انتقال اطلاعات، پس از دریافت محتوای پیام رسانهها، آنها را تحلیل کردهاند و پس از افزودن تفسیر خود، آن را به افراد زیرمجموعه خود انتقال میدهند (گلابچی، 1384: 150)؛ به بیان دیگر طرفدران این رویکرد موافق دیدگاه تزریقی[6] پیام است که رسانهها را اثری مستقیم و فوری در شکلدهی رفتار مخاطبان میداند (مهدیزاده، 51:1396) نیستند و در مقابل با دیدگاه استحکام[7] درتبلیغات موافقند که معتقد است، اثر پیامهای رسانهها بر نگرش و رفتار مخاطبان محدود است (مهدیزاده، 1396: 53) و به پیشفرضها و ذهنیتهای شکل گرفتۀ قبلی مخاطب بستگی دارد. رویکرد جامعهشناسانۀ رفتار انتخاباتی همچنین با مطالعۀ همبستگیهای موجود بین ویژگیهای اقتصادی و اجتماعی از یکسو و رفتار رأیدهندگان از سوی دیگر، به این نتیجه میرسد که چگونگی رأیدادن مردم تا اندازۀ زیادی حاصل جامعهپذیری سیاسی است؛ بدین معنا که ساختارهای گوناگون اجتمـاعی و احـزاب سیاسـی، وضـعیت نسـبتاً پایداری را از نسلی به نسل دیگر منتقل و رفتـار رأیدهـی آنهـا را حفـظ میکنند (Akhter & Sheikh, 2014:105) این عوامل، تا حد زیادی براساس قدرتِ تحمیلی و جبریشان شناخته میشوند؛ بهگونهای که در برخی موارد، کنشگران از وجود و قدرتِ اثرگذاریِ آنها بیاطلاعاند و حتی در مواردی مثل جنسیت و سن، کنشگران قدرت تغییر و تحول در آن را نیز ندارند؛ بنابراین، الگوی جامعهشناسانه در تبیین رفتار انتخاباتی، بر عواملی بیرون از فرد تأکید میکند؛ عواملی که نقش ساختاری و بیرونی نسبت به فرد دارند.
الگوی روانشناسانه
رویکـرد روانشـناختی برخلاف رویکرد جامعهشناختی نه بر ثبات، بلکه بر تغییر و نوسان رفتار رأیدهی شهروندان در انتخابات مختلف و حتی در یک نوع انتخابات مشابه در ادورار متفاوت تأکید دارد. طبق این الگو، عوامل روانی در شکلگیری رفتارهای اجتماعی و سیاسی مردم اهمیت بسزایی دارد. روابط عاطفی و احساسی بین نامزدها و رأیدهندگان نقش اساسی در این زمینه دارد (کلانتری، 1380: ۱۶۶). از این منظر، رأیدادن به یک نامزد خاص مانند هر گزینش دیگر نتیجۀ فرایند روانشناختی است و تحتتأثیر ویژگیها و انگیزههای شخصی صورت میگیرد (Campbell et al., 1960:133). از این دیدگاه، روابط و علقههای عاطفی موجود میان رأیدهندگان و نامزدها و یا رهبران احزاب سیاسی نقش تعیینکننده دارد؛ بنابراین مهمترین متغیر توضیحدهندۀ آرای افراد «هویت حزبی» رأیدهندگان است (قشمی، 1391: ۱۰۵)؛ بنابراین در اصل افراد به گروههای اجتماعی گوناگون دلبستگی دارند و همین دلبستگی فرد، باعث میشود که رأیدهنده، وفاداریهای گروهی را جانشین قضاوتهای سیاسی کند.
الگوی اقتصادمحور
بنیانهای این نظریه را میتوان همان مبانی مکتب «اصالت فایده» دانست؛ بدین معنا که این نظریه ضمن انتقاد از الگوهای پیشین، نقش «افراد مستقل» و «نفع و سود» را در فرایند رأیدهی برجسته و از این منظر، رفتار انتخاباتی را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد؛ از این رو با بهرهگیری از استعارۀ بازار در این الگوی تحلیلی، رفتار رأیدهندگان ماننـد مصـرفکننـدگان کـالا، منـابع و سیاسـت ماننـد شـرکتهـای تولیدکننـده و احـزاب و نامزدهـای انتخاباتی مانند سرمایهداران و تولیدکنندگان درنظر گرفته میشود و به این ترتیب همیشـه تولیدکنندگان و سرمایهداران در پی بیشینهسازی سود خود هستند و مصرفکننـدگان برای بیشینهسازیِ نفع خود از کالا اقدام میکنند (جوشقانی و همکاران، 78:1399)؛ بنابراین براساس این نظریه، انسانها با برآورد سود و زیان دست به اقدام میزنند و انگیزش، نقش مهمی در مشارکت آنان دارد؛ ضمن آنکه هرچند وجود منابع موجب تسهیل مشارکت شهروندان میشود، اما در صورتی که شهروندان انگیزۀ لازم را برای مشارکت نداشته باشند به این کار مبادرت نمیورزند (Norris, 2007:33)؛ درنتیجه رأیدهندگان ممکن است براساس انگیزههای مختلفی از جمله انگیزۀ اقتصادی دست به انتخاب بزنند و افراد سعی میکنند به کسانی رأیدهند که بیشترین منافع آنها را تأمین میکنند.
الگوی ایدئولوژی مسلط
این الگو، عاملِ اساسی در مشارکت سیاسی را ایدئولوژی میداند؛ به این معنا که کسانی که ایدئولوژی سیاسی قوی دارند، مستعد مشارکت بیشتری در زندگی سیاسی هستند. نظریۀ ایدئولوژی مسلط را نظریۀ «رادیکال تحلیل رفتار انتخاباتی» میدانند؛ چراکه از منظر طرفداران این نظریه ایدئولوژی، نقش مهمی در برساختن امر اجتماعی و کنشهای سیاسی شهروندان دارد؛ بنابراین تأکید بر نقش کنترلی ایدئولوژی و رسانهها و درنتیجه تحریف واقعیات در فرایند شکلگیری رفتارها بهویژه رفتار انتخاباتی، کانونیترین گزارۀ این نظریه است. براساس این نظریه، هر چند افراد خود انتخاب میکنند، اما انتخابهای فردی با کنترل ایدئولوژیکی شکل میگیرد (رضوانی، 1388: 154)؛ از این رو در این نظریه بر این موضوع مهم تأکید میشود که نهادهای فرهنگی و آموزشی بخشی از دستگاه ایدئولوژیک دولت هستند که از طریق آنها ایدئولوژی مسلط، تولید و بازتولید میشود و از این رهگذر، سوژههای اجتماعی را بهخصوص در عرصههای مهمی چون انتخابات بر میسازد؛ بنابراین رأیدهی و انتخاب بیش از هرچیز تحتتأثیر آموزشی است که حکومت از طریق نهادهای آموزشی، فرهنگی و مذهبی به شهروندان میدهد و انتخاب فردی در نهایت مقهور ایدئولوژی مسلط است.
براساس تحلیل کلیِ الگوهای مطرح شده، میتوان مجموعه متغیرهایی را در تبیین رفتار انتخاباتی استخراج و بهصورت تجربی آزمون کرد. در بسیاری از تحقیقات انجام شده، رفتار انتخاباتی تنها براساس یکی از این الگوها تبیین و بررسی شده است؛ در حالی که برای به دستدادن تبیینی نسبتاً جامع از رفتار انتخاباتی بهتر است که مجموعۀ این الگوها در ارتباط باهم در نظر گرفته شوند و براساس هرکدام از آنها، یک یا چند متغیر اساسی و اثرگذار انتخاب و بررسی شود؛ از این رو در این تحقیق، از هر چهار الگو استفاده شده است. براساس الگوی جامعهشناسانه، میتوان متغیرهای جامعه شناختی، مناسبات ایلیعشیرهای، گرایشهای طایفهای، دین، تحصیلات، سن و جنسیت مدنظر قرار داده میشود. براساس الگوی روانشناسی نیز متغیرهای تعلقات حزبی، گرایش سیاسی و نقش رهبران افکار استخراج شده است. براساس الگوی اقتصادی، نقش منافع فردی و گروهی را میتوان استخراج کرد و آزمون تجربی کرد. در نهایت، براساس الگوی ایدئولوژی مسلط هم میتوان از نقش رسانهها و گرایشهای ایدئولوژیک سخن گفت؛ بنابراین بهطورکلی، براساس الگوهای مطرح شده، در این پژوهش عوامل مختلفی در تبیین رفتار انتخاباتی مدنظر قرار گرفته است.
شکل1- الگوی مفهومی تحقیق
Fig 1- Conceptual model of research
این متغیرها یکبار با رفتار انتخاباتی شهروندان در انتخابات مجلس شورای اسلامی سنجیده و بار دیگر با رفتار انتخاباتی مردم در انتخابات ریاستجمهوری بررسی میشود. فرضیههای مورد آزمون در این پژوهش نیز به قرار زیر است:
فرضیۀ اصلی
عوامل مؤثر بر رفتار انتخاباتی رأیدهندگان در انتخابات ریاستجمهوری و مجلس شورای اسلامی در استان کهگیلویه و بویراحمد با یکدیگر متفاوت است.
فرضیههای فرعی
روش پژوهش
این پژوهش در دستۀ پژوهشهای توصیفی - تحلیلی قرار میگیرد و بهصورت کمی، بهشیوۀ پیمایشی و با ابزار پرسشنامۀ محققساخته انجام گرفته است. جامعۀ آماری آن، شهروندان استان کهگیلویه و بویراحمد بودند که به سن قانونی رأیدهی در انتخابات رسیدهاند. روش نمونهگیری، روش خوشهای چندمرحلهای بود. در این روش، ابتدا از بین خوشههای جمعیت مطالعه شده بهصورت تصادفی نمونه انتخاب و. سپس از بین افراد هر خوشه نیز بهصورت تصادفی تعدادی انتخاب میشود. حجم نمونه نیز براساس فرمول «کوکران» تعداد 384 نفر تعیین و در نهایت، تعداد 368 نمونه بررسی و تحلیل شد. اعتبار و پایاییِ ابزار پژوهش نیز بهترتیب براساس روش اعتباریابیِ صوری و آزمون آلفای کرونباخ ارزیابی و تأیید شد (جدول1). متغیر وابستۀ پژوهش، رفتار انتخاباتی در دو سطح انتخابات ملی (انتخابات ریاستجمهوری) و محلی (انتخابات مجلس شورای اسلامی) است و متغیرهای مستقل نیز در جدول1 آمده است.
نحوۀ سنجش متغیرهای پژوهش
در این پژوهش، از دو پرسشنامه استفاده شده است؛ یک پرسشنامه مربوط به انتخابات مجلس شورای اسلامی و یک پرسشنامۀ دیگر هم به انتخابات ریاستجمهوری مربوط بوده است. گویههای هر دو پرسشنامه مشترک بوده است. تنها تفاوت آنها در این بود که در یک پرسشنامه از واژۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی و در پرسشنامۀ دیگر از واژۀ انتخاباتریاست جمهوری استفاده شد. هم متغیر وابسته و هم متغیرهای مستقل پژوهش، همگی به همین صورت عملیاتی شدهاند.
متغیر وابستۀ پژوهش، رفتار انتخاباتی است که براساس دو سطح انتخابات ملی و محلی سنجیده شده است. در سطح محلی، رفتار انتخاباتی افراد در انتخابات مجلس شورای اسلامی با 7 گویه و در سطح ملی نیز رفتار انتخاباتی افراد در انتخابات ریاستجمهوری با 7 گویه و هر دو در طیف پنج گزینهای لیکرت (از کاملاً مخالفم تا کاملاً موافقم) سنجیده شده است؛ اما بهدلیل کمشدن مقدار آلفای کرونباخ، یک گویه از هرکدام از این دو سطح حذف شد و در نهایت، رفتار انتخاباتیِ محلی با 6 گویه و رفتار انتخاباتیِ ملی نیز با 6 گویه سنجیده شد.
متغیرهای مستقل تحقیق نیز بهصورت ذیل، سنجش و عملیاتی شده است: متغیر دینداری که در تعریف آن گفته میشود: دینداری عبارت است از داشتن اهتمام دینی بهگونهای که بر نگرش، گرایش و کنشهای فردی اثر بگذارد (شجاعیزند، 1384)، با 5 گویه در طیف پنج گزینهای لیکرت (از کاملاً مخالفم تا کاملاً موافقم) بررسی شده است. متغیر مستقل دیگر، پژوهش مناسبات ایلیعشیرهای است. منظور از مناسبات ایلیعشیرهای، پایبندی افراد به ایل و طایفۀ خود در رفتارها و بهویژه رفتار انتخاباتی است؛ به این معنی که افرادی که از یک ایل یا طایفه هستند، پدیدههای مختلف را از زاویه و نگاه خود و براساس میزان تعلق و تعهدی که به باورها، ارزشها و تعصبات خاص گروه خود دارند، تفسیر و مشاهده کرده و بر آن اساس دست به عمل میزنند و رفتار میکنند. مناسبات ایلیعشیرهای در این پژوهش با 6 گویه در طیف پنج گزینهای لیکرت (از کاملاً مخالفم تا کاملاً موافقم) بررسی شده است. متغیر مستقل دیگری که در این پژوهش بررسی شد، تبلیغات سیاسی است. در تعریف تبلیغات سیاسی میتوان گفت: تبلیغات سیاسی شامل هرگونه نمایش تبلیغاتی اعم از تبلیغات روزنامهها، بیلبوردهای تبلیغاتی، علائم، بروشورها، مقالات، تابلوفرشها، اعلامیهها، نامهها، برنامههای رادیویی یا تلویزیونی، تبلیغات اینترنتی و تبلیغات شبکههای اجتماعی یا سایر وسایل ارتباط جمعی است که بهمنظور جذبِ مخاطب، بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم، برای رأی یا حمایت مالی یا پشتیبانیِ دیگر در هر کارزار انتخاباتی انجام میشود. تبلیغات سیاسی در این پژوهش با 4 گویه در طیف پنج گزینهای لیکرت (از کاملاً مخالفم تا کاملاً موافقم) بررسی شده است؛ اما دو متغیر دیگری که در این پژوهش بهعنوان متغیرهای مستقل بررسی شدند: عوامل جامعهشناختی (گروهای مرجع، طبقۀ اجتماعی، رسانههای جمعی و تبلیغات کاندیدا) با 12 گویه در طیف پنج گزینهای لیکرت (از کاملاً مخالفم تا کاملاً موافقم) و عوامل اقتصادی-اجتماعی با 5 گویه در طیف پنج گزینهای لیکرت (از کاملاً مخالفم تا کاملاً موافقم) بودند. نقش و جایگاه رهبران افکار، دیگر متغیر مستقل پژوهش است. رهبران افکار بهمعنای بخش برگزیدهای از یک جامعه است که از نظر قابلیتها یا تواناییها برتر از بقیۀ جامعه دانسته میشود. در جامعهشناسی و فلسفۀ سیاسی به گروه کوچکی از مردم گفته میشود که با قرارگرفتن در رأس «هرم منزلت اجتماعی» و «امتیازات»، کنترل سهم نابرابر بزرگی از قدرت سیاسی یا ثروت را در اختیار دارند و میتوانند بر ذهن و رفتار دیگر افراد جامعه اثر بگذارند. نقش و جایگاه رهبران افکار در این پژوهش با 5 گویه در طیف پنج گزینهای لیکرت (از کاملاً مخالفم تا کاملاً موافقم) بررسی و در نهایت، متغیر گرایش سیاسی با 6 گویه در طیف پنج گزینهای لیکرت (از کاملاً مخالفم تا کاملاً موافقم) بررسی شده است. منظور از گرایشهای سیاسی، نگرشها و جهتگیریهای افرادِ یک جامعه به فرایندها و ارزشهای سیاسی است که مبنای رفتارهای سیاسی هستند. گرایشهای سیاسی، بُعد ذهنی و روانشناختی فرهنگ سیاسی است.
علاوهبر متغیرهای بالا، در این پژوهش، متغیرهای زمینهای از قبیل سن، جنس، درآمد و تحصیلات نیز بررسی و رابطۀ آنها با رفتار انتخاباتی سنجیده شده است
جدول 1- تعداد و ضریب پایایی گویههای مربوط به متغیّرهای پژوهش
Table 1-Number and reliability coefficient of items related to research variables
آلفای کرونباخ |
تعداد گویهها |
ابعاد |
نام متغیّر |
601/0 |
6 |
محلی |
رفتار انتخاباتی |
613/0 |
6 |
ملی |
|
785/0 |
5 |
محلی |
دینداری |
829/0 |
5 |
ملی |
|
772/0 |
6 |
محلی |
مناسبات ایلی عشیرهای |
835/0 |
6 |
ملی |
|
722/0 |
5 |
محلی |
عوامل اقتصادی اجتماعی |
846/0 |
5 |
ملی |
|
752/0 |
12 |
محلی |
عوامل جامعهشناختی |
746/0 |
12 |
ملی |
|
619/0 |
4 |
محلی |
تبلیغات سیاسی |
665/0 |
4 |
ملی |
|
781/0 |
5 |
محلی |
نقش رهبران افکار |
740/0 |
5 |
ملی |
|
684/0 |
6 |
محلی |
گرایش سیاسی |
642/0 |
6 |
ملی |
یافتههای پژوهش
یافتههای توصیفی
در جدول 2، مشخصات توصیفی پاسخگویان برحسب سن گروههای سنی، جنسیت، وضعیت تأهل، قومیت و تحصیلات ارائه شده است. در بین گروههای سنی، بیشترین فراوانی مربوط به گروه سنیِ 37-28 و در مقابل، کمترین فراوانی مربوط به افراد گروه سنیِ 58-48 بوده است. از لحاظ توزیعیِ جنسیتی، تعداد مردان (200 نفر معادل 3/54 درصد از حجم نمونه) از تعداد زنان شرکتکننده در پژوهش (168 نفر، معادل 7/45 درصد) بیشتر است؛ بهعلاوه، دادههای جدول 2 نشان میدهد که بیش از 66 درصد (246 نفر) از افراد شرکتکننده در پژوهش متأهل بوده و حدود 33 درصد (122 نفر) از آنها مجرد بودند. به لحاظ قومیت، افراد لُر، با 280 نفر (معادل 1/76 درصد) از بیشترین فراوانی و افراد فارس با 32 نفر (معادل 7/8 درصد) از کمترین فراوانی را دارند. 2/15 درصد نیز مربوط به قوم فارس است. در نهایت از لحاظ سطوح تحصیلی، بخش بسیاری از افراد شرکتکننده در پژوهش (5/40 درصد) دارای مدرک تحصیلی کارشناسی،. 8/3 درصد زیر دیپلم، 8/4 درصد دیپلم، 3/16 درصد کاردانی و در نهایت 13 درصد دارای مدرک کارشناسیارشد بودند؛ بنابراین نمونۀ بررسی شده از لحاظ ویژگیهای زمینهای و جمعیتشناختی (سن، جنس، تحصیلات، تأهل و قومیت) پراکندگی قابل قبولی دارد و میتوان گفت که نمونۀ مناسبی برای تحلیلهای آماری است، بهگونهای که بتوان نتایج بهدستآمده را به کل جامعۀ آماری تعمیم داد.
جدول 2- مشخصات توصیفیِ پاسخگویان
Table 2 - Descriptive characteristics of the respondents
متغیرهای زمینهای |
فراوانی |
درصد |
|
سن |
27-18 |
140 |
38 |
37-28 |
145 |
4/39 |
|
47-38 |
64 |
4/17 |
|
58-48 |
19 |
2/5 |
|
جنسیت |
زن |
168 |
7/45 |
مرد |
200 |
3/54 |
|
وضعیت تأهل |
مجرد |
122 |
2/33 |
متأهل |
246 |
8/66 |
|
قومیت |
لُر |
280 |
1/76 |
فارس |
56 |
2/15 |
|
تُرک |
32 |
7/8 |
|
تحصیلات |
زیر دیپلم |
14 |
8/3 |
دیپلم |
19 |
8/4 |
|
کاردانی |
60 |
3/16 |
|
کارشناسی |
149 |
5/40 |
|
کارشناسی ارشد |
48 |
0/13 |
نگاهی به متغیرهای پژوهش
در جدول 3، متغیرهای مستقل و وابستۀ پژوهش به تفکیک ابعاد توصیف شدهاند. میانگین متغیر رفتار انتخاباتی محلی، 22 است. حد وسط طیف هم که براساس جمع مینیمم (حداقل) و ماگزیمم (حداکثر) بهدست آمده و تقسیم بر دو شده است که با میانگین، مقایسه میشود. میانگین از حد وسط طیف بالاتر است؛ بنابراین میتوان گفت که میانگین رفتار انتخاباتی محلی بالاست. در مقابل، میانگین رفتار انتخاباتی ملی، 20 و حد وسط آن 5/19 شده است؛ از این رو میزان رفتار انتخاباتی ملی در بین پاسخگویان نیز بالا است؛ اما نکتۀ جالب توجه آن است که میانگین رفتار انتخاباتی ملی به حد وسط طیف نزدیکتر است؛ یعنی پاسخگویان به شرکت در هر دو انتخابات ملی و محلی تمایل بسیاری دارند؛ اما بهنظر میرسد تمایل به شرکت در انتخابات ملی بالاتر است. این یافته را میتوان اینگونه تبیین کرد که پاسخگویان پژوهش از سه قومیت هستند. اگر تنها یک قومیت بررسی میشد، احتمال اینکه میانگین رفتار انتخاباتیِ محلی بیشتر از ملی باشد، نسبتاً وجود داشت؛ اما زمانی که از قومیتهای مختلف باشند، تمایل بهسمت انتخابات ملی اندکی بیشتر میشود. ناگفته نماند که میزان تمایل به شرکت در انتخابات در سطح ملی در بین همۀ قومیتها یکسان نیست.
متغیر نقش و جایگاه رهبران افکار، در انتخابات محلی، با میانگین 20 و حد وسط 15 نشان میدهد که میزان این متغیر بالاست. متغیر نقش رهبران افکار، در انتخابات ملی نیز همین وضعیت را دارد. رهبران افکار در هر دو انتخابات نقش و جایگاه خاصی دارند؛ اما اثرگذاری آنها در انتخابات ملی بیشتر است. بهنظر میرسد در انتخابات ملی، نیاز بیشتری به وجود رهبران افکار احساس میشود؛ چراکه شناخت از کاندیداهای انتخاباتی در انتخابات ملی، کمتر از انتخابات محلی است؛ به همین سبب است که آنها در انتخابات ملی نقش و اثرگذاری بالاتری به خود اختصاص دادهاند. در مقابل، در انتخابات محلی، بهخاطر بافت عشیرهای استان کهگیلویه و بویراحمد، هر چند رهبران افکار میتوانند نقش داشته باشند، اما نقش آنها در انتخابات ملی، ضرورت بالایی ندارد.
متغیر تبلیغات سیاسی در انتخابات محلی با میانگین 16 و حد وسط 13 نشان میدهد که میزان آن بالاتر از میانگین است. وضعیت این متغیر در انتخابات ملی نیز به همین صورت است؛ یعنی در هر دو انتخابات، میانگین بالاتر از حدوسط طیف است؛ اما میانگین تبلیغات سیاسی در انتخابات ملی بالاتر از انتخابات محلی است. باز هم این نتیجه میتواند براساس بافت عشیرهای استان کهگیلویه و بویراحمد تبیین شود. البته همان متغیر میزان شناخت از نماینده و نامزد انتخاباتی که در تبیین وضعیت اثرگذاری و نقش رهبران افکار اثرگذار بود در اینجا نیز میتواند نقش مداخلهگر داشته باشد.
متغیر دینداری نیز در هر دو انتخابات ملی و محلی میانگینی بالاتر از حد وسط طیف دارد؛ یعنی برای پاسخگویان، میزان دینداری در هر دو انتخابات مهم است؛ اما با مقایسۀ میانگینها معلوم میشود که دینداری در انتخابات ملی مهمتر از انتخابات محلی است؛ به هر حال در هر دو انتخابات، دینداری از معیارهای اصلیِ رفتار انتخاباتی مردم استان است. جامعۀ ایران از دیرباز جامعهای مذهبی است؛ بهطوری که تقریباً بر سر اینکه متغیر دینداری میتواند تبیینکنندۀ اغلب ساحتهای جامعۀ ایران باشد، بین اکثر نخبگان و صاحبنظران اجماع وجود دارد. حتی آن دسته از روشنفکرانی که جامعۀ ایران را یک جامعهای با هویتهای چندگانهای (هویت دینی، ملی و مدرن) میدانند، نقش اثرگذارِ عامل دین را انکار نمیکنند.
متغیر مناسبات ایلیعشیرهای وضعیتی متفاوت با سایر متغیرها دارد. در انتخابات محلی میزان این متغیر بالاست؛ اما در انتخابات ملی میانگین با حد وسط طیف مساوی است؛ بنابراین مناسبات ایلیعشیرهای در انتخابات محلی مهمتر از انتخابات ملی است؛ البته این بهمعنای اثرگذارنبودن مناسبات ایلیعشیرهای در انتخابات ملی نیست؛ چراکه در انتخابات ملی، میانگین با حدوسط طیف برابر است؛ یعنی چنانچه در انتخابات ملی هم یکی از کاندیداهای انتخابات از افراد همقوم و قبیلۀ مردم استان باشد، میزان تمایل به او بیشتر از افراد غیر هم قوم است؛ اما نقش بسیار بالای آن در انتخابات محلی امری نیست که به راحتی بتوان آن را نادیده گرفت.
متغیر دیگر، عوامل جامعهشناختی است که وضعیت آن دقیقاً برعکس متغیر گرایشهای ایلی و عشیرهای است؛ چراکه عوامل جامعهشناختی در انتخابات ملی مهمتر از انتخابات محلی است. توضیح این متغیر، نیازمند آزمون فرضیهها و مقایسۀ آنها با یکدیگر است تا بتوان بهطوردقیق علت اثرگذاری متفاوت آن را تبیین کرد. درواقع، در آزمون فرضیهها میتوان میزان ارتباط متغیر عوامل جامعهشناختی را با هر یک از سطوح رفتار انتخاباتی بررسی کرد و بهطوردقیق میزان همبستگیِ آن را با انتخابات ملی و محلی بهدست آورد. متغیر عوامل اقتصادی اجتماعی هم در انتخابات ملی و هم در انتخابات محلی میزان بالا و در نتیجه اهمیت بسیاری دارد؛ اما باز هم قدرت اثرگذاری این متغیر در انتخابات ملی بالاتر از انتخابات محلی است.
در نهایت متغیر گرایشهای سیاسی هم در انتخابات محلی و هم در انتخابات ملی، میانگین بهدستآمده از حد وسط طیف بالاتر است. به این معنا که در هر دو انتخابات ملی و محلی، یکی از عوامل اثرگذار بر رفتار انتخاباتی مردم، همین فاکتور گرایشهای سیاسی است؛ اما در این بخش نمیتوان بهطورقاطع گفت که در کدام انتخابات، این متغیر، قدرت بیشتری دارد.
جدول3- توصیف متغیّرهای وابسته و مستقل پژوهش
Table 3- Description of dependent and independent variables of research
متغیّرها |
ابعاد |
میانگین |
انحراف استاندارد |
واریانس |
مینیموم |
ماگزیمم |
حد وسط طیف |
رفتار انتخاباتی |
محلی |
22 |
90/3 |
25/15 |
12 |
30 |
21 |
ملی |
20 |
89/3 |
20/15 |
9 |
30 |
5/19 |
|
نقش رهبران افکار |
محلی |
20 |
94/3 |
56/15 |
5 |
25 |
15 |
ملی |
18 |
13/4 |
11/17 |
7 |
25 |
16 |
|
تبلیغات سیاسی |
محلی |
16 |
86/2 |
92/7 |
6 |
20 |
13 |
ملی |
17 |
11/3 |
72/9 |
5 |
20 |
5/12 |
|
دینداری |
محلی |
20 |
15/4 |
24/17 |
5 |
25 |
15 |
ملی |
18 |
83/4 |
40/23 |
5 |
25 |
15 |
|
مناسبات ایلیعشیرهای |
محلی |
29 |
73/3 |
97/13 |
18 |
30 |
24 |
ملی |
18 |
27/5 |
86/27 |
6 |
30 |
18 |
|
عوامل جامعهشناختی |
محلی |
46 |
89/8 |
70/80 |
18 |
73 |
46 |
ملی |
44 |
34/10 |
52/107 |
18 |
93 |
5/55 |
|
عوامل اقتصادی اجتماعی |
محلی |
22 |
52/3 |
35/12 |
9 |
25 |
17 |
ملی |
20 |
92/4 |
25/24 |
7 |
25 |
16 |
|
گرایش سیاسی |
محلی |
22 |
40/4 |
43/19 |
8 |
30 |
19 |
ملی |
23 |
26/4 |
15/18 |
10 |
30 |
20 |
یافتههای استنباطی
رابطۀ متغیرهای جمعیتشناختی (زمینهای) و رفتار انتخاباتی
در جدول 4، نتایج مقایسۀ زنان و مردان در هر دو رفتار انتخاباتیِ محلی و ملی آمده است. براساس سطوح معناداری 498/0 برای انتخابات محلی و 343/0 برای انتخابات ملی، میتوان گفت که میانگین رفتار انتخاباتی زنان و مردان باهم تفاوتی ندارد؛ بنابراین زنان و مردان در هر دو انتخابات مثل هم عمل میکنند. نتایج این تحقیق، در زمینۀ اثر جنسیت در رفتار انتخاباتی، نتیجۀ تحقیق حاتمی و امامی (1392) را تأیید نمیکند؛ چراکه در این تحقیق یافتهها نشان داد جنسیت نمیتواند عامل اثرگذاری در تبیین رفتار انتخاباتی باشد؛ اما در تحقیق امامی و امام جمعهزاده (1391)، جنسیت یکی از عوامل تبیینکنندۀ رفتار انتخاباتی بود.
همانطور که نتایج نشان داد در انتخابات محلی، میانگین زنان و مردان هر دو حدود 21 است. باتوجه به سطح معناداری هم معلوم میشود که تفاوت معناداری بین آنها نیست. در انتخابات ملی نیز وضعیت بههمینصورت است. میانگین زنان و مردان هر دو حدود 19 است؛ بنابراین بین زنان و مردان در انتخابات ملی نیز تفاوتی وجود ندارد؛ ازاینرو یکی از نکات جالب توجهی که در این تحقیق میتوان به آن اشاره کرد این است که در استان کهگیلویه و بویراحمد زنان همپای مردان در انتخابات شرکت میکنند و از این نظر تفاوتی با مردان ندارند. نتیجهای که میتواند تحتتأثیر بستر اجتماعی حاکم بر استان کهگیلویه و بویراحمد باشد.
جدول 4- تفاوت زنان و مردان در رفتار انتخاباتی ملی و محلی
Table 4- Differences between men and women in national and local electoral behavior
رفتار انتخاباتی |
جنسیت |
نمونه |
میانگین |
انحراف استاندارد |
T |
سطح معناداری |
محلی |
زنان |
168 |
52/21 |
73/3 |
721/0- |
498/0 |
مردان |
200 |
22/21 |
10/4 |
|||
ملی |
زنان |
168 |
48/19 |
87/3 |
706/0- |
343/0 |
مردان |
200 |
77/19 |
84/4 |
براساس نتایج بهدستآمده در جدول 5، بین سن و رفتار انتخاباتی محلی باتوجه بهسطح معناداری 685/0 ارتباط معناداری وجود ندارد؛ اما براساس سطح معناداری 006/0 بین سن و رفتار انتخاباتی ملی رابطۀ مثبت و معناداری وجود دارد. نتایج تحقیق، ارتباط سن با رفتار انتخاباتی با تحقیق یزدخواستی و همکاران (1394) همسویی دارد. براساس آن، هرقدر سن بالاتر رود، میزان رفتار انتخاباتی ملی نیز بیشتر میشود؛ اما در انتخابات محلی، اینگونه نیست، درواقع، سن نمیتواند در رفتار انتخاباتی محلی اثر داشته باشد و افراد در همۀ سنین بهطوریکسان در انتخابات محلی شرکت میکنند. نتایج مشاهدات میدانی و طولانیمدتِ محققان نیز همین نتیجه را تأیید میکند. روزهای قبل از انتخابات مجلس شورای اسلامی در استان کهگیلویه و بویراحمد، از همۀ سنین از پیر و جوان همگی با شور انتخاباتی بالا مشارکت میکنند؛ اما در انتخابات ملی، وضعیت به این صورت نیست. هرقدر سن افراد افزایش یابد، شرکت در انتخابات نیز افزایش مییابد و در مقابل، هرقدر سن افراد کمتر باشد، میزان شرکت آنها در انتخابات ملی کمتر میشود. براساس مبانیِ نظری موجود نیز، مشارکت سیاسی بهصورت مستمر با بالارفتن سن افزایش یافته و در میانسالی به اوج خود میرسد و سپس با رفتن به سمت پیری کاهش مییابد.
براساس نتایجی که در جدول 5 ارائه شده است بین میزان تحصیلات و رفتار انتخاباتی رابطۀ مثبت و معناداری وجود دارد. نتایج تحقیق با تحقیقاتِ محمدیفر و همکاران (1392) و یزدخواستی و همکاران (1394) همسویی دارد؛ یعنی هرقدر میزان تحصیلات بالاتر باشد، میزان رفتار انتخاباتی ملی و محلی نیز بالاتر است؛ اما ارتباط تحصیلات با رفتار انتخاباتی ملی بیشتر است. در انتخابات محلی، مقدار پیرسون 121/0 است. این مقدار چندان بالا نیست؛ اما باتوجه به سطح معناداری میتوان گفت که این ارتباط معنادار است؛ یعنی با افزایش سطح تحصیلات، میزان رفتار انتخاباتی محلی نیز افزایش مییابد؛ اما این ارتباط چندان قوی نیست. در رفتار انتخاباتی ملی، مقدار پیرسون 170/0 است؛ یعنی از رفتار انتخاباتی محلی بیشتر است. درواقع، میزان اثرگذاری متغیر تحصیلات در هر دو انتخابات به یک اندازه نیست و اثر آن در انتخابات ملی بیشتر است؛ بنابراین میتوان گفت که تحصیلات هرچند اثرگذار است، اما از متغیرهای اصلی در تبیینِ رفتار انتخاباتی در استان کهگیلویه و بویراحمد نیست.
در نهایت، نتایج جدول 5 نشان میدهد بین میزان درآمد و رفتار انتخاباتی در هر دو سطح محلی و ملی ارتباط مستقیم و معناداری وجود دارد؛ بدین صورت که هرقدر میزان درآمد بیشتر شود، میزان مشارکت انتخاباتی نیز افزایش مییابد؛ اما ارتباط درآمد با رفتار انتخاباتی در سطح ملی بالاتر است. مطالعات زیادی نشان داده است که افراد متعلق به طبقات بالا، در مقایسه با اشخاص متعلق به طبقات پایین احتمال بیشتری دارند که در سیاست مشارکت کنند. اشخاص با پایگاه اجتماعی بالا، فرصتهای مشارکتی بیشتری دارند و بهدنبال آن هم محرکهای سیاسی بیشتری دریافت میکنند؛ آنها منابع اطلاعات، مهارت، شایستگی، هنجارهای لازم (احساس تعهد و وظیفه که آنها را برای مشارکت برمیانگیزد) را دارند؛ البته درآمد، با سایر تفاوتهای نگرشی، اقتصادی و اجتماعی مرتبط است. افرادِ مرفه، احتمال بیشتری برای فرارفتن به سطوح بالای تحصیلی دارند که این خود بر نگرشها و جهتگیریهای سیاسیِ آنها اثر میگذارد.
جدول 5- رابطۀ بین تحصیلات، سن و درآمد با رفتار انتخاباتی ملی و محلی
Table 5- Relationship between education, age and income with national and local electoral behavior
متغیرهای زمینهای |
رفتار انتخاباتی |
پیرسون |
سطح معناداری |
تحصیلات |
محلی |
121/0 |
021/0 |
ملی |
170/0 |
011/0 |
|
سن |
محلی |
037/0 |
685/0 |
ملی |
211/0 |
006/0 |
|
درآمد |
محلی |
101/0 |
039/0 |
ملی |
112/0 |
021/0 |
چه ارتباطی بین متغیرهای مستقل تحقیق: رهبران افکار، مناسبات ایلیعشیرهای، دینداری، تبلیغات سیاسی، عوامل جامعهشناختی، عوامل اقتصادی و گرایش سیاسی و رفتار انتخاباتی محلی وجود دارد؟
در جدول 6 ماتریس همبستگی رفتار انتخاباتی محلی و متغیرهای مستقل آمده است. رابطۀ بین رفتار انتخاباتی محلی و نقش رهبران افکار مثبت و معنادار است. رابطۀ بین رفتار انتخاباتی محلی و مناسبات ایلیعشیرهای، دینداری، تبلیغات، عوامل جامعهشناختی، عوامل اقتصادی اجتماعی و گرایشهای سیاسی نیز مثبت و معنادار است. درواقع، همۀ متغیرهای مستقل با رفتار انتخاباتی محلی ارتباط مثبت و معناداری دارند؛ به این معنا که هرچه مقدار آنها بالاتر رود، میزان رفتار انتخاباتی محلی نیز بیشتر میشود؛ اما در این میان رفتار انتخاباتی محلی قویترین رابطه را با عوامل جامعهشناختی دارد.
جدول 6- نتایج ماتریس همبستگی رفتار انتخاباتیِ مجلس شورای اسلامی و متغیرهای مستقل تحقیق
Table 6-Results of the correlation matrix of the electoral behavior of the islamic consultative assembly and theindependent variables of the research
متغیرها |
1 |
2 |
3 |
4 |
5 |
6 |
7 |
8 |
1- رفتار انتخاباتی محلی |
1 |
|
|
|
|
|
|
|
2-رهبران افکار |
**248/0 |
1 |
|
|
|
|
|
|
3- مناسبات ایلیعشیرهای |
**177/0 |
019/0 |
1 |
|
|
|
|
|
4- دینداری |
**230/0 |
078/0 |
058/0 |
1 |
|
|
|
|
5- تبلیغات |
**214/0 |
**267/0 |
**171/0- |
**311/0 |
1 |
|
|
|
6- عوامل جامعهشناختی |
**454/0 |
**275/0 |
**252/0 |
**394/0 |
**390/0 |
1 |
|
|
7- عوامل اقتصادی اجتماعی |
**276/0 |
**313/0 |
**156/0 |
**469/0 |
**404/0 |
**644/0 |
1 |
|
8.-گرایش سیاسی |
**314/0 |
**136/0 |
019/0- |
**582/0 |
**667/0 |
**524/0 |
**437/0 |
1 |
** رابطه در سطح 99/0 معنادار است. / * رابطه در سطح 95/0 معنادار است.
چه ارتباطی بین متغیرهای مستقل تحقیق: رهبران افکار، مناسبات ایلیعشیرهای، دینداری، تبلیغات سیاسی، عوامل جامعهشناختی، عوامل اقتصادی و گرایش سیاسی و رفتار انتخاباتی ملی وجود دارد؟
در جدول 7 ماتریس همبستگی رفتار انتخاباتی ملی و متغیرهای مستقل آمده است. رابطۀ بین رفتار انتخاباتی ملی و نقش رهبران افکار مثبت و معنادار است. رابطۀ بین رفتار انتخاباتی ملی و مناسبات ایلیعشیرهای، دینداری، تبلیغات، عوامل جامعهشناختی، عوامل اقتصادی اجتماعی و گرایشهای سیاسی نیز مثبت و معنادار است. درواقع، همۀ متغیرهای مستقل با رفتار انتخاباتی ملی ارتباط مثبت و معناداری دارند؛ به این معنا که هرچه مقدار آنها بالاتر رود، میزان رفتار انتخاباتی ملی نیز بیشتر میشود؛ اما در این میان رفتار انتخاباتی ملی نیز همچون رفتار انتخاباتی محلی، قویترین رابطه را با عوامل جامعهشناختی دارد.
جدول 7- نتایج ماتریس همبستگی رفتار انتخاباتیِ ریاستجمهوری و متغیرهای مستقل تحقیق
Table 7- Results of the correlation matrix of presidential election behavior and independent research variables
متغیرها |
1 |
2 |
3 |
4 |
5 |
6 |
7 |
8 |
1- رفتار انتخاباتی ملی |
1 |
|
|
|
|
|
|
|
2- رهبران افکار |
**440/0 |
1 |
|
|
|
|
|
|
3- مناسبات ایلیعشیرهای |
**116/0 |
*256/0 |
1 |
|
|
|
|
|
4- دینداری |
**204/0 |
**314/0 |
**277/0 |
1 |
|
|
|
|
5- تبلیغات |
**231/0 |
**364/0 |
**339/0 |
**470/0 |
1 |
|
|
|
6- عوامل جامعهشناختی |
**456/0 |
**407/0 |
**358/0 |
**463/0 |
**472/0 |
1 |
|
|
7-عوامل اقتصادی اجتماعی |
**223/0 |
**422/0 |
**355/0 |
**592/0 |
**519/0 |
**638/0 |
1 |
|
8- گرایش سیاسی |
**342/0 |
**360/0 |
**250/0 |
**596/0 |
**663/0 |
**664/0 |
**363/0 |
1 |
** رابطه در سطح 99/0 معنادار است. / * رابطه در سطح 95/0 معنادار است.
بحث بیشتر دربارۀ فرضیههای پژوهش
فرضیۀ 1) بین رفتار انتخاباتی (محلی و ملی) و نقش رهبران افکار رابطۀ معناداری وجود دارد.
در رفتار انتخاباتی محلی، براساس مقدار پیرسون بهدست آمده که برابر با 248/0 بوده (با سطح معناداری 99 درصد)، میتوان گفت که بین این دو ارتباط مثبت، رابطۀ مستقیم و معناداری وجود دارد. در رفتار انتخاباتی ملی نیز براساس مقدار پیرسون بهدست آمده که 440/0 بوده و در سطح 99 درصد معنادار است، میتوان گفت که بین این دو ارتباط مثبت، رابطۀ مستقیم و معناداری وجود دارد؛ بنابراین فرضیۀ نخست پژوهش تأیید میشود. همانطور که از نتایج معلوم است و در توضیحات پیشین نیز تأکید شده است، قدرت اثرگذاری نقشِ رهبران افکار در رفتار انتخاباتی ملی، حدوداً دوبرابر رفتار انتخاباتی محلی است که این نشاندهندۀ اثرگذاری بسیار بالای رهبران افکار در انتخابات ملی در مقایسه با انتخابات محلی است.
فرضیۀ 2) بین رفتار انتخاباتی (محلی و ملی) و مناسبات ایلیعشیرهای رابطۀ معناداری وجود دارد.
مناسبات ایلیعشیرهای در انتخابات محلی و ملی اثرگذار است. میزان پیرسونِ متغیر مناسبات ایلیعشیرهای در رفتار انتخاباتی محلی 177/0 بوده؛ ولی در انتخابات ملی 116/0 است؛ بنابراین روشن است که قدرت اثرگذاری آن در انتخابات محلی بیشتر است. نتایج تحقیق با یافتههای تحقیقات بصیری و شادیوند (1380)، رامشک (1382)، نوابخش و فرهادیان (1395) و خالقپور (1393) همسو بوده است. درواقع، نتایج تحقیق آنها نیز نشاندهندۀ نقش مناسبات ایلیعشیرهای و تعصبات قومی در رفتار انتخاباتی بود.
براساس تحقیقات تجربی موجود نیز مناسبات ایلیعشیرهای در رفتار انتخاباتی ملی نیز وجود دارد و این نوع رفتار تنها مختص به یک قوم خاص، یک استان خاص و یا حتی چند منطقه از کشور نیست. چنانچه براساس نظرات سریعالقلم نیز، مناسبات ایلیعشیرهای از ویژگیهای اساسی فرهنگ ایرانی است؛ اما همانطور که نتایج این تحقیق نشان داده است، قدرت اثرگذاری مناسبات ایلیعشیرهای و تعصبات قومی و قبیلهای در مناطقی با بافت خاص قومی مثل استان کهگیلویه و بویراحمد بیشتر از سایر مناطق است.
فرضیۀ 3) بین رفتار انتخاباتی (محلی و ملی) و دینداری رابطۀ معناداری وجود دارد.
براساس نتایج آزمون پیرسون، دینداری با هر دو سطح رفتار انتخاباتی ملی و محلی ارتباط مستقیم و معناداری دارد. مقدار پیرسون در انتخابات محلی 230/0 و در انتخابات ملی 204/0 است. نتیجۀ این تحقیق با تحقیق امام جمعه زاده و همکاران (1392) و یزدخواستی و همکاران (1394) همسو است؛ چراکه همگی نشان دادند بین رفتار انتخاباتی و دینداری ارتباط مثبت و معناداری وجود دارد.
این نتیجه نشان میدهد قدرتِ اثرگذاریِ دینداری در انتخابات محلی بیشتر از انتخابات ملی است؛ اما همانطور که گفته شد بهدلیل دینداربودن غالب مردم کشور، دینداری در بیشتر رفتارهای اجتماعی و سیاسی مردم مؤثر است که پیوند امر دینی با امر سیاسی در نظامِ سیاسی و فرهنگیِ کشور را میتوان از عوامل اصلیِ این پدیده دانست. درواقع، در اینجا میتوان گفت دینداری باعث به وجودآمدن نوعی احساس وظیفه در افراد برای شرکت در انتخابات میشود و در مقابل، افرادی که میزان دینداری پایینتری دارند به احتمال زیاد تمایل کمتری به شرکت در انتخابات دارند؛ چراکه یکی از سنجههای افراد برای دینداربودن یا نبودن، مشارکت سیاسی و رفتار انتخاباتی است؛ البته این نتیجه را زمانی میتوان با احتمال بالا در نظر گرفت که محقق بتواند اثر سایر متغیرها را کنترل کند؛ اما بهطورکلی میتوان گفت که بسیاری از مردم در جامعۀ ایران، شرکت در انتخابات را رفتار و فریضهای دینی میدانند و در مقابل، شرکتنکردن در انتخابات را پایبند نبودن به مناسک دینی در نظر میگیرند.
فرضیۀ 4) بین رفتار انتخاباتی (محلی و ملی) و تبلیغات رابطۀ معناداری وجود دارد.
متغیر تبلیغات نیز از متغیرهای مهم بهویژه در رفتار انتخاباتی است. نتایج تحقیق، فرضیۀ تحقیق را تأیید میکند. نتایج تحقیق تأییدکنندۀ تحقیقات ایمان (1376) و محمدی فر و همکاران (1392) است.
براساس نتایج بهدستآمده، میزان اثر تبلیغات سیاسی در رفتار انتخاباتی ملی بیشتر از انتخابات محلی است. به احتمال زیاد این نتیجه بهدلیل شناختنداشتن کلیِ مردم از وضعیت انتخابات ملی و شناخت نسبتاً زیاد آنها از انتخابات محلی است؛ به همین خاطر است که در انتخابات ملی به تبلیغات سیاسی نیاز بیشتری وجود دارد. بهطورکلی، هدف اصلی تبلیغات سیاسی استفاده از وسایل ارتباط جمعیِ سنتی و جدید برای شکلدادن به اعتقادها، نگرشها و یا رفتارها برای مشارکت سیاسی بیشتر؛ یعنی دعوت به رأیدادن بیشتر است؛ از این رو وقتی که به نامزد انتخاباتی، شناختی از پیش وجود داشته باشد و افراد قبل از شروع فرایند تبلیغات سیاسی، تصمیمات خود را گرفته باشند، اثرِ تبلیغات سیاسی به نسبت کاهش مییابد.امری که در جریانِ انتخابات مجلس شورای اسلامی در استان کهگیلویه و بویراحمد دیده میشود و نتایج این تحقیق نیز گواه آن است.
فرضیۀ 5) بین رفتار انتخاباتی (محلی و ملی) و عوامل جامعهشناختی رابطۀ معناداری وجود دارد.
باتوجه به آزمون این فرضیه باید گفت: متغیر عوامل جامعهشناختی در هر دو سطح ملی و محلی قدرت اثرگذاری یکسانی دارند؛ بهعلاوه از بین همۀ متغیرهای موجود در این تحقیق، بیشترین میزان اثرگذاری را بر هر دو نوع رفتار انتخاباتی داشته است؛ ازاینرو میتوان ادعا کرد که در تبیین رفتار انتخاباتی از این پس، حداقل در این استان، باید به نقش این متغیر توجه بیشتری شود؛ چراکه در رفتار انتخاباتی ملی و محلی بیشترین قدرت تبیین را داشته است. نتیجۀ این تحقیق، یافتههای تحقیق ازغندی و دارابی (1396) را تأیید میکند.
همانگونه که در مبانی نظری تحقیق گفته شد در نظر لازارسفلد، فرد از نظر سیاسی آنگونه میاندیشد که از نظر اجتماعی در آن بهسر میبرد. ویژگیهای اجتماعی، تعیینکنندۀ ویژگیهای سیاسیِ افراد است. در تبیین این وضعیت میتوان از فرایندهای جامعهپذیریِ سیاسی نیز یاد کرد که براساس آن، با مطالعۀ همبستگیهای موجود بین ویژگیهای اقتصادی و اجتماعی از یکسو و رفتار رأیدهندگان از سوی دیگر، به این نتیجه میرسد که چگونگی رأیدادن مردم تا اندازۀ چشمگیری حاصل جامعهپذیریِ سیاسی است؛ همانطور که در الگوی جامعهشناختی در تبیین رفتار انتخاباتی نشان داده شد. این عوامل، در مقایسه با فرد شکلی بیرونی داشته و بر او تحمیل میشود؛ البته این به معنای نداشتن قدرت فرد نیست؛ چراکه فرد در چارچوب این ساختار قدرت عمل نیز دارد.
فرضیۀ 6) بین رفتار انتخاباتی (محلی و ملی) و عوامل اقتصادی اجتماعی رابطۀ معناداری وجود دارد.
متغیر عوامل اقتصادی اجتماعی نیز از متغیرهای مهم بهویژه در رفتار انتخاباتی است. نتایج تحقیق، فرضیۀ تحقیق را تأیید میکند. نتایج تحقیق با تحقیقات محمدی فر و همکاران (1392)، حیدری و آرایش (1394)، کارگر (1393)، حیدری و همکاران (1396) همسو بود. براساس این وضعیت، در این تحقیق از عوامل اقتصادی اجتماعی نیز بهعنوان یک عامل اثرگذار در رفتار انتخاباتی استفاده شد که نتایج آن نشان داد عوامل اقتصادی اجتماعی در هر دو رفتار انتخاباتی ملی و محلی، ارتباط مثبت و معناداری دارد؛ اما نقش آن در انتخابات محلی کمی بیشتر از انتخابات ملی است. نتیجهای که بهنظر میرسد نیازمند تبیینهای بیشتری باشد که براساس کنترل سایر متغیرها میتوان به آن رسید.
فرضیۀ 7) بین رفتار انتخاباتی (محلی و ملی) و گرایش سیاسی رابطۀ معناداری وجود دارد.
گرایش سیاسی و حزبی نیز از عوامل مهم در رفتار انتخاباتی است. نتایج بهدست آمده، فرضیه تحقیق را تأیید میکند. این یافته، همسو با نتایج تحقیقات شهرام نیا و همکاران (1395) است.
براساس نظریههای موجود، رأیدهندگان بهجای کسب آگاهی از میان همۀ موضوعاتی که در تبلیغات انتخاباتی مطرح میشود، برحزبی تمرکز میکنند که بهطورتاریخی از گروه اجتماعی آنها حمایت کرده است. رأیدهندهای که متعلق به یک گروه اجتماعی خاص است، میتواند بر مبنای اصول کلی نظیر تأیید حزب یا احزاب مدنظر، اتحادیۀ کارگری، انجمنهای تجاری و نظایر اینها دست به انتخاب بزند؛ بر همین اساس نتایج این تحقیق نیز نشان داد که گرایش سیاسی در رفتار انتخاباتی محلی و ملی اثرگذاری مثبت و مستقیم دارد؛ اما میزان آن در انتخابات ملی بیشتر از انتخابات محلی است؛ همانطور که در فرضیههای قبلی نیز گفته شد در انتخابات محلی، افراد در اکثر مواقع بیشتر کاندیداها را از نزدیک میشناسند و بیش از آنکه گرایشهای سیاسی مدنظر باشد، پیوندهای طایفهای، قومی و عشیرهای اثرگذار است؛ اما در انتخابات ملی وضعیت متفاوت است. افراد، شناخت نزدیکی از کاندیدها ندارند. در این میان گرایش سیاسی میتواند این خلأهای موجود را پر کند و بهجای نزدیکیِ قومی و عشیرهای، نزدیکی سیاسی و حزبی را جایگزین کند و از این طریق پیوندی متفاوت و از جنسی دیگر بین رأیدهنده و کاندیدا شکل بگیرد.
شکل2- مقایسۀ عوامل مؤثر بر رفتار انتخاباتی در دو انتخابات(منبع: یافتههای تحقیق)
: Fig 2- Comparison of factors affecting electoral behavior in two elections
بحث و نتیجه
مشارکت شهروندان استان کهگیلیویه و بویراحمد در هر دو انتخابات مجلس شورای اسلامی و انتخابات ریاستجمهوری از میانگین مشارکت ملی بالاتر بوده است. بسیاری از پژوهشهای صورت گرفته بدون مطالعۀ مقایسهای، متغیرهای اثرگذار بر رفتار انتخاباتی شهروندان این استان را یکسان فرض کردهاند. مسئلۀ اصلی در پژوهش حاضر عبارت بود از اینکه: مهمترین معیارهای رفتار انتخاباتیِ رأیدهندگان در انتخابات ریاستجمهوری و مجلس شورای اسلامی در استان کهگیلویه و بویراحمد چه مؤلفههایی است؟ یافتههای این تحقیق روشن کرد که عوامل مؤثر بر رفتار انتخاباتی در این دو انتخابات با یکدیگر متفاوت است. در این پژوهش، مجموعه متغیرهای مستقلِ یکسانی برای دو نوع رفتار انتخاباتی سنجیده شدند. در این میان، میزان اثرگذاریِ هر یک از این متغیرها در دو انتخابات مجلس شورای اسلامی و ریاستجمهوری متفاوت بود؛ یعنی متغیرهای مستقل، در تبیین دو انتخابات، یکسان عمل نکردند. متغیر مناسبات ایلیعشیرهای نقش بیشتری در انتخابات محلی و متغیر تبلیغات سیاسی و رهبران افکار، نقش بیشتری در انتخابات ملی داشت. به نظر میرسد علتِ این پدیده، بستر و زمینهای است که تحقیق در آن انجام گرفته است در استان کهگیلویه و بویراحمد با بافتی سنتی و البته در حالگذار به مدرنیته، ارزش بسیاری زیادی برای انتخابات محلی در نظر گرفته میشود. درواقع، انتخابات مجلس شورای اسلامی در اینجا تنها یک پدیدۀ سیاسی و فارغ از بافتِ زندگی نیست، بلکه یکی از مؤلفههای اصلیِ زندگیِ روزمره و اغلب موضوعی اساسی برای مباحثههای عمومی و خصوصیِ مردم در این استان است و در سالهای گذشته بهدلیل نقش مسلط نمایندگان مجلس شورا در توزیع اقتدارآمیز کالاها و خدمات (سیاست) و گرهخوردن منافع مردم و گروههای ذینفوذ با نمایندگان مجلس شورای اسلامی، متغیرهای اجتماعی همچون مناسبات طایفهای و عشیرهای، شکافهای سنتیِ ایلی و عشیرهای نقش پر رنگتری در بسیج اجتماعی و مشارکت انتخاباتی و در نهایت شکلدهی رفتار رأیدهندگان داشته است. درواقع، انتخابات در پیوند با سایر عرصههای حیات اجتماعی در این استان است و در مواردی نیز خود تبیینکننده و اثرگذار بر سایر ساحتهای فرهنگی و اجتماعیِ مردم است؛ به همین خاطر است که نتایج تحقیق نیز نشان داد همۀ افراد از سنین مختلف و فارغ از جنسیت در انتخابات مجلس مشارکت میکنند. نتیجهای که با بسیاری از تحقیقات پیشین که در استانهای دیگری انجام گرفته بود، ناهمسو بود. در بسترهای مدرنتر، میزان مشارکت زن و مرد تا حدودی با یکدیگر متفاوت است؛ ولی در این استان، بهدلیل درهمتنیدگیِ پدیدۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی با بسیاری از وجوهِ زندگی و بهویژه مسئلۀ قدرت، تفاوت چندانی بین یک زنِ مسن و یک مرد جوان وجود ندارد؛ اما زمانی که سمت و سوی تحلیل از انتخابات محلی به سمت انتخابات ملی برود، مشاهده میشود که سن و گروه سنی از عوامل مؤثر بر رفتار انتخاباتیِ ملی است؛ یعنی همین افرادی که فارغ از سن، همگی در انتخاباتِ محلی شرکت میکنند، زمانی که بحثِ شرکت در انتخابات ملی پیش آید، رفتار انتخاباتیِ آنها براساسِ سن، تغییر میکند.
افزون بر این، در این تحقیق، تحلیل نقش مجموعه متغیرهای مستقلِ بررسی شده در تبیین رفتار انتخاباتی در استان کهگیلویه و بویراحمد نیز حاوی نکات ارزشمندی است. میزان اثرگذاریِ متغیرهایی همچون مناسبات ایلیعشیرهای، دینداری، عوامل اقتصادی اجتماعی و جامعهشناختی در انتخابات محلی بیشتر از انتخابات ملی بود. در مقابل، در انتخابات ملی، متغیرهای درآمد، تحصیلات، تبلیغات و گرایش سیاسی، قدرت اثرگذاریِ بیشتری داشتند. اگر متغیرهای مناسبات ایلیعشیرهای، دینداری، عوامل اقتصادی اجتماعی را مجموعه متغیرهای سنتی و متغیرهای درآمد، تحصیلات، تبلیغات و گرایش سیاسی را مجموعه متغیرهای مدرن نامید، براساس یک تحلیل کلی میتوان گفت که مجموعه متغیرهایی که با رفتار انتخاباتی محلی در ارتباط بودند، همگی تا حدودی سمت و سوی سنتی داشتند. در مقابل، مجموعه متغیرهای مرتبط با رفتار انتخاباتی ملی، سمت و سوی مدرنتری دارند. بهطوکلی میتوان اینگونه استنباط کرد که بهدلیل بافت سنتیِ استان کهگیلویه و بویراحمد، رفتار انتخاباتیِ محلی اهمیت بیشتری دارد و در تبیین آن نیز هم مجموعه متغیرهای سنتیتر اثرگذاریِ بیشتری دارند؛ بنابراین برای بررسیِ بیشترِ این مدعا، به سایر پژوهشگران پیشنهاد میشود که آن را بهصورت یک فرضیه در سایر استانهایی که بافت قومی و عشیرهای دارند، بررسی و نتایج بهدستآمده را با بافتهای مدرنتر مقایسه کنند.
[1] Lazarsfeld
[2] Siegfried
[3] Downs
[4] Nia et al.
[5] Campbell
[6] Hypodermic Theory
[7] Reinforcement Theory