Identification and Assessment of the Emotional Divorce Drivers among Tehranian Couples Based on the Experts’ Views Using a Multi-Criteria Decision-Making (MCDM) Approach

Document Type : Research Paper

Authors

1 Ph.D. Student in Demography, Faculty of Social Sciences, Central Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran

2 Associate Professor of Sociology, Faculty of Social Sciences, Tehran University, Tehran, Iran

3 Assistant Professor of Demography, Faculty of Social Sciences, Central Branch, Islamic Azad University

Abstract

Introduction:
As the most basic social institution and an emotional unit, the family plays a significant role in the social health of any countries. Efforts to strengthen the couple's bond and the relationships within this system provide moral health and general prosperity. However, this relationship has undergone various changes over time and the ups and downs of life, which leave major results. One of the most important results is marital conflict. After a long period of conflict, couples face the stage of hatred and then the state of indifference, which is the last stage of emotional relationships between men and women, and ultimately leads to emotional divorce. This type of divorce refers to a situation, in which the emotional relationship, support, passion, warmth, attention, love, and intimacy between the couple decrease. Emotional divorce is one of the most important family injuries that cause personal, family, and social collapse so that the effects of this tense situation sometimes remain for a long time. Despite the frequency of emotional divorce, this type of divorce is still an unknown phenomenon and it is referred to as the temporary stage of official divorce in many scientific studies. In recent years, official reports and statistics have indicated an increase in the divorce rate in Tehran. According to experts, the share of emotional divorce is more than official divorce. Therefore, it is necessary to conduct research on the drivers of emotional divorce between couples. In this regard, this study aimed to provide a framework for identifying and evaluating the drivers of emotional divorce among Tehranian couples based on the experts’ views.
 
 
Material & Methods:
This research was an applied research in terms of purpose and a descriptive survey based on the nature of data collection. Besides, was cross-sectional based on the time horizon. The expert panel of this research included sociologists, experts in the field of social sciences, and experienced counselors of family, as well as couple therapists with at least 10 years of work experience in Tehran, who dealt with a variety of couples suffering from emotional divorce. In this research, the required information was available to a special group of experts, who were selected through the snowball method. The data collection was done by two methods: library studies and field investigation. Two researcher-made questionnaires were designed to survey the experts in monitoring, screening, and final localization of the factors affecting the emotional divorce among Tehranian couples, as well as their weighting and prioritization. In this research, to analyze the data and identify the final drivers affecting the emotional divorce among Tehranian couples and weighting and prioritizing them, the one-sample t-test and the Group Analytic Hierarchy Process (G-AHP) were respectively used in SPSS and Super Decision software. The group decision-making strategy prevented the bias results and increased the accuracy of decision-making and the results by obeying collective wisdom.
 
Discussion of Results & Conclusions:
The results of this research indicated identification of 29 drivers of emotional divorce among Tehranian couples, which were organized into the four dimensions of life skills, personality and behavior, social and sociological aspects, and fields. According to the experts, the social and sociological dimension with a weight of 0.35 had the highest importance among them and contributed more to the emotional divorce among Tehranian couples. It was also observed that among the drivers of emotional divorce, "weakness of communication skills" with a weight of 0.0548 among the dimension of life skills, "betrayal and extramarital affairs" in the behavioral and personality dimension with a weight of 0.0482, "lack of Kefoit and matching of spouse" in the social and sociological dimension with a weight of 0.0545, and "individual’s economic position" in the land dimension with a weight of 0.0546 were assigned the highest degrees of importance. Therefore, it was concluded that the experts and institutions in charge had to use intellectual, financial, and infrastructural capitals in the face of priority drivers. Finally, some appropriate solutions and corrective actions were provided for facing these drivers.

Keywords

Main Subjects


مقدمه

خانواده، یک واحد عاطفی و شبکه‌ای از روابط درهم‌تنیده است که با ازدواج زن و مرد آغاز می‌شود (Aspara et al., 2018: 2). خانواده به‌لحاظ قدمت، ابتدایی​ترین و ازلحاظ گستردگی، جهان​شمول​ترین نهاد اجتماعی است. خانواده، سنگ‌بنای جامعۀ بزرگ انسانی است و در استحکام روابط اجتماعی و رشد یکایک اعضای جامعه، نقش بنیادین دارد؛ بنابراین تلاش در جهت استحکام خانواده و استوارسازی روابط درون این سیستم، زمینه را برای سلامت اخلاقی و سعادت عمومی فراهم می​کند. روابط مناسب در جامعه براساس روابط مناسب در خانواده شکل می​گیرد و به​تبع آن جامعه از ثبات بیشتری برخوردار می​شود (دین‌دار و همکاران، 1397: 158).

به‌طور کلی نیاز به برقراری و حفظ پیوند و روابط نزدیک با دیگران، انگیزۀ اساسی و بنیادی بشر قلمداد می‏شود (شریفی رهنمو و همکاران، 1400)؛ اما این احساس مثبت در بسیاری از موارد دستخوش تغییرات مختلفی می‏شود که نتایج عمده​ای بر جای می‌گذارد؛ یکی از مهم​ترین این نتایج، تعارض زناشویی است. تعارض زناشویی ناشی از هماهنگی‌نداشتن زن و شوهر در نوع نیازها و روش​های آن، خودمحوری، اختلاف در خواسته​ها، طرح‏های رفتاری و رفتارهای غیرمسئولانه نسبت‌به ارتباط زناشویی و ازدواج است (فتحی و همکاران، 1400). اغلب زوجین در آغاز زندگی، سرمایۀ مشترک خود را عشق و علاقۀ متقابل می‌دانند (Pamuk & Durmuş, 2015: 164)؛ اما هنگامی که زندگی زناشویی آن‌گونه پیش نمی‌رود که زن و شوهر انتظار دارند، زوجین دچار یأس و ناامیدی می‌شوند و به حالتی از کاهش عاطفه نسبت‌به هم می‌رسند (Heinemann & Heinemann, 2017: 6) که در آن، هریک از زن و شوهر پس از یک دورۀ طولانی تعارض، به مرحلۀ تنفر می‌رسند و سپس با وضعیت بی‌تفاوتی مواجه می‌شوند که آخرین مرحلۀ روابط احساسی میان زن و مرد است و درنهایت به طلاق می‌انجامد (عامری و شفیعی، 1397). طلاق فرآیندی است که اغلب با یک بحران احساسی آغاز می‌شود و با تلاش برای حل تعارض با ورود به موقعیت جدید، با نقش و سبک زندگی جدید خاتمه می‌یابد (Anderberg et al., 2018: 203). امروزه جدایی و طلاق، بسیاری از افراد را با پیامدهای متعدد اقتصادی، اجتماعی و روانی مواجه کرده است (Dewilde & Stier, 2014: 31). طلاق یک مسئلۀ اجتماعی در بر گیرندۀ انحلال قانونی ازدواج است و به‌لحاظ آسیب‌پذیری در سطوح فردی و اجتماعی حائز اهمیت است (زمانی زارچی و همکاران، 1397: 29). از سوی دیگر ممکن است این آثار و پیامدها نه‌تنها عوارضی را برای زنان و مردان، برای فرزندان نیز پیامدهای جبران‌ناشدنی را به‌همراه داشته باشد (Lamela et al., 2016: 718; Benson, 2019: 46; Kessler, 2018: 25).

به‌طور کلی طلاق هم می‌تواند صورت آشکار و رسمی به خود بگیرد که طی آن، خانواده فرو می‌پاشد و هم می‌تواند صورت پنهان به خود بگیرد که درنتیجۀ آن، خانواده صرفاً ساختار بیرونی خود را حفظ می‌کند، ولی از درون تهی می‌شود که به این حالت، طلاق عاطفی گفته می‌شود (Momeni & Azadifard, 2016: 36). لاولر[1] (2000) شش نوع طلاق را معرفی کرد که یکی از آنها طلاق عاطفی بود. طلاق عاطفی به این معناست که زوجین به‌واسطۀ احساس عصبانیت و ناامیدی، ازنظر احساسی از همسر خود جدا باشند (Rasheed et al., 2021: 20). طلاق عاطفی یکی از مشکلات رایج در خانواده‌های امروزی است که درخور توجه بسیاری از زوج‌درمانگران قرار گرفته است (Nasershariati, 2022). این نوع طلاق به موقعیتی اطلاق می‌شود که در آن، رابطۀ عاطفی، حمایت، اشتیاق، گرمی، توجه، عشق و صمیمیت بین زوجین کاهش یابد. چنین شرایطی به زندگی زناشویی غیرعاطفی منجر می‌شود و در آن، زوجین صرفاً زیر یک سقف زندگی می‌کنند. طلاق عاطفی نوعی جدایی است که طی آن، زوجین بدون هیچ عشق و محبتی زیر یک سقف زندگی می‌کنند و صرفاً قرارداد قانونی عامل اتصال آنها به یکدیگر است (Gottman, 2008: 140). طلاق عاطفی بیانگر توقف احساس افراد در چرخۀ ازدواج (Damo & Cenci, 2021: 508) و یکی از وجوه استرس‌آفرین در روابط زوجین و معضلی جدی در ایران است که به‌طور مستقیم بر کیفیت روابط تأثیر می‌گذارد (Barzoki et al., 2015: 109). هاشمی و همایونی[2] (2017) اظهار داشتند طلاق عاطفی هنگامی رخ می‌دهد که زوجین از ابراز احساس در رابطه خودداری کنند که در این صورت از پیامدهای منفی اجتماعی، عاطفی و سلامتی متعددی چون تنهایی، نارضایتی، سطح پایین عزت‌نفس و افزایش مشکلات خانوادگی و نیز افسردگی و اضطراب و غیره رنج خواهند برد. این نوع طلاق پنهان می‌تواند با مرزهای فرهنگی، معنوی، موقعیتی، قانونی و ارزشی نیز در ارتباط باشد (Rasheed et al., 2021: 22). طلاق عاطفی، یک انتخاب نفرت‌انگیز بین تسلیم و نفرت از خود و سلطه بر خود است که در آن، زن و شوهر به‌دلیل احساسات، از غم و دیگر ناامیدی​ها رنج می‌برند و خانواده را در مسیر درگیری و فروپاشی قرار می‌دهند (Nasershariati, 2022). طلاق عاطفی ازجمله پدیده​ای است که در اثر استفادۀ فضای مجازی برای تفریح و سرگرمی و یا رفع نیازهای جنسی به ​وجود می​آید. در طلاق عاطفی اگرچه ممکن است زن و شوهر با هم مانند یک گروه اجتماعی ادامه دهند، جاذبه و اعتماد آنها نسبت‌به یکدیگر از بین می​رود و هرکدام از آنها به​دلیل احساس غمگینی و ناامیدی، دیگری را آزار می​دهد (فتحی و همکاران، 1400: 42).

امروزه رشد کمی و کیفی پدیدۀ طلاق در جامعۀ ایرانی، به یکی از مسائل اجتماعی جدی تبدیل شده است؛ به‌طوری که دیگر واژۀ طلاق قبح گذشته را ندارد و افراد آن را یک انتخاب فردی در نظر می​گیرند. آمارها نشان می​دهند که طلاق در چند سال گذشته در حال افزایش بوده است؛ این وضعیت بیانگر تغییرات عمده در ساختار نهاد خانواده  است (پروین و همکاران، 1391: 123). میزان طلاق در ایران در مقایسه با دو دهۀ گذشته رشد سریعی را نشان می‌دهد. این میزان به یک طلاق در هر سه ازدواج در سال 1398 رسیده است (Eslami et al., 2020: 2). کارشناسان بر این باورند که در فرآیند طلاق، طلاق رسمی پس از طلاق عاطفی صورت می‌گیرد (حبیب​اله​زاده و همکاران، 1399: 45). آمار رسمی طلاق، میزان شکست همسران را در زندگی زناشویی به‌طور کامل نشان نمی‌دهد؛ زیرا در کنار آن، آمار بزرگ‌تر به طلاق عاطفی اختصاص دارد که در هیچ کجا ثبت نشده است و اطلاعات دقیقی از آن وجود ندارد (Nasershariati, 2022). براساس یک برآورد، میزان شیوع طلاق عاطفی در میان زوجین ایرانی 40.9درصد گزارش شده است که بیانگر شیوع بالای آن در ایران است (حبیب​اله​زاده و همکاران، 1399: 48). اسلامی[3] و همکاران (2020) دریافتند که حدود نیمی از زوج‌های ایرانی از نارضایتی زناشویی و نزدیک به 10درصد از مردان یا زنان ایرانی از طلاق عاطفی رنج می‌برند.

با توجه به آمارهای اخیر و وخامت آن در کلان‌شهر تهران، شناسایی و اتخاذ فرآیندها و راهکارهایی الزام​آور است که بتواند خانواده را در برابر این نوع آسیب‌ها و چالش‌ها محافظت کند. پژوهشگران متعددی به مطالعه و فراهم‌سازی برنامه​های پیشگیرانه و آموزشی در حوزۀ ارتقای سلامت خانواده و شناسایی عوامل تأثیرگذار بر خانواده، ازجمله طلاق عاطفی پرداخته​اند (Djundeva et al., 2019: 143; Cao et al., 2017: 775; Cao et al., 2019: 391; Kiecolt-Glaser, 2018: 26). اصولاً با شناسایی عوامل مؤثر بر طلاق عاطفی، یافتن راه مقابله با آن تسهیل می‌شود و می‌توان برای کاهش آن و پیامدهایش، برنامه‌ریزی لازم را انجام داد. از سوی دیگر با تأکید پژوهشگران و مجامع علمی مختلف بر ضرورت اقدام به پژوهش‌های گسترده و فراهم‌سازی برنامه‌های آموزشی و پیشگیرانه در زمینۀ طلاق عاطفی (Djundeva et al., 2019: 145; Cao et al., 2017: 775; Cao et al., 2019: 394; Kiecolt-Glaser, 2018: 32)، شناسایی و ارزیابی عوامل مؤثر بر طلاق عاطفی زوجین اهمیت و ضرورت دوچندان می‌یابد. نظر به اینکه تاکنون علی‌رغم توجه به مسئلۀ طلاق، طلاق عاطفی و عوامل مؤثر بر وقوع آن کمتر بررسی شده است، بنابراین خلأ پژوهشی در این زمینه محسوس است. بر این اساس پژوهش حاضر با هدف پاسخ به این سؤال اصلی نگارش یافته است که «محرک​های بروز طلاق عاطفی در میان زوجین تهرانی از دیدگاه متخصصان کدام‌اند و درجۀ اهمیت آ​نها به چه صورت است؟».

بر این اساس دیگر بخش‌های این مقاله به‌صورت ذیل سازماندهی شده است. در بخش بعدی، مروری بر پیشینۀ پژوهش انجام می‌گیرد و چارچوب نظری محرک​های بروز طلاق عاطفی احصا خواهد شد؛ سپس روش‌شناسی پژوهش ارائه می‌شود. در ادامه، داده‌های گردآوری‌شده تجزیه‌وتحلیل و نتایج پژوهش تفسیر می​شود. بخش پایانی مقاله نیز به بحث و نتیجه​گیری اختصاص یافته است.

 

مروری بر نظرها و پیشینۀ پژوهش

طلاق عاطفی نوعی از طلاق است که در هیچ جا به ثبت نمی​رسد و مربوط به خانواده​هایی است که به دلایلی مانند نگرش​های منفی، باورهای نادرست، ذهن بیمار، ترس و نگرانی، ناتوانی در تأمین نیازهای زندگی، تصمیم می​گیرند به‌اجبار زیر یک سقف زندگی کنند (نعمتی و بخشی، 1399: 365). طلاق عاطفی در کشورهای در حال توسعه با سرعت بیشتری در حال افزایش است، جایی که پیشرفت‌های فنّاوری و ارتباطاتی، فرهنگ‌های زناشویی غربی ازجمله ارزش‌های برابری‌طلبی و فردگرایی را برای مردم جوامع جهان سوم، که مقید به فرهنگ‌های سنتی و مردسالارانه‌اند، ترویج داده است (Barzoki et al., 2015: 110).

در زمینۀ تبیین طلاق عاطفی و عوامل مؤثر بر آن، نظریه‌های متفاوتی ارائه شده است که هریک از آنها جنبۀ خاصی از ابعاد آن را بررسی کرده‌اند. نظریۀ مبادلۀ اجتماعی، معتقد است زوج​هایی که در آ​نها یک یا هر دو طرف، رابطۀ سطح پایینی از وابستگی دارند، در معرض خطر بیشتری در برابر طلاق قرار می​گیرند. این نظریه بر کنش‌های میان زن و شوهر از دیدگاه سود و هزینه می‌نگرد و معتقد است انسان‌ها تنها زمانی وارد یک رابطه می‌شوند و در آن باقی می‌مانند که سود یا پاداشی (پول، عشق، امنیت، تشویق،‌ عزت‌نفس) در آن رابطه دریافت کنند که بیش از هزینه‌هایشان باشد. براساس این نظریه، طلاق عاطفی در حقیقت پاسخ به واکنش فرد به برآورده‌نشدن حقوق او، در رابطه است. بر این اساس هرگاه یکی از طرفین، این پنداشت را داشته باشد که حقوق او در رابطۀ زناشویی رعایت نمی​شود، کم‎‍کم فاصله می‌گیرد و شکاف میان زوجین به طلاق عاطفی منجر می‌شود (رشید و همکاران، 1398: 123). رویکرد نظری تضاد با الهام از مارکس[4] و همکاران (2014) و سیمل[5] (2010)، جامعه را سرشار از تضادهایی می​پندارد که بر سر منافع انسانی رخ می​دهد. این رویکرد نظری، خانواده را نه عرصۀ وفاق زوجین، عرصه‌ای برای کشمکش بر سر کسب اقتدار اقتصادی و اجتماعی بیشتر می​داند. ازنظر این رویکرد، خانواده تاکنون عرصه‌ای برای رشد و بالندگی پدرسالاری بوده است. این رویکرد، بر رقابت پنهان زنان و شوهران برای کسب منافع بیشتر از سامان خانواده تأکید دارد؛ رقابتی که گهگاه می​تواند به جدایی بینجامد و کل موجودیت خانواده را از بین ببرد (مالمیر و ابراهیمی، 1399: 14). گذار دوم ناظر بر تحولات بنیادین خانواده است که بیش از هرچیز، ریشه در فردگرایی دارد؛ یعنی هنجارها و نگرش​هایی که بیش از هرچیز، بر حقوق و کامیابی افراد تأکید می​کند (فروتن، 1391، 108). لستهاق[6] (1995)، خاطرنشان می​کند که امروزه به‌ویژه در جوامع صنعتی، پیوندهای زناشویی نه‌تنها بر پایۀ فرایند رسمی و قانونی، براساس توافق دوجانبۀ زوجین نیز می​توانند متلاشی شوند. ضمن آنکه هرچه طول مدت ازدواج افزایش می​یابد، احتمال وقوع طلاق نیز تشدید می​شود (فروتن، 1391: 110).

به‌طور کلی در مقایسه با طلاق، پژوهش‌های محدودی آثار طلاق عاطفی و عوامل مؤثر بر آن را بررسی کرده‌اند (Hashemi & Homayuni, 2017: 631). در این بخش مهم​ترین پژوهش​های داخلی و خارجی مرتبط با پژوهش حاضر معرفی می‌شود.

صداقت و افراعی (1401) در پژوهش خود اثربخشی رویکرد طرح‌وارۀ درمانی را بر کاهش طلاق عاطفی در زنان دارای همسر نظامی تعیین کردند. روش تحقیق آنها از نوع نیمه‌آزمایشی به شیوۀ پیش‌آزمون-پس‌آزمون با گروه آزمون و گواه بود. جامعۀ آماری، شامل کلیۀ زنان دارای همسر نظامی ساکن در منطقۀ 1 شهر تهران بود که به مراکز مشاوره و روان‌شناسی خانواده‌های نظامی مراجعه کرده بودند. در این تحقیق، از میان مراکز مشاوره و روان‌شناسی ویژۀ خانواده‌های نظامی در سطح شهر تهران براساس موقعیت جغرافیایی، مرکز درمانی آتیه به‌عنوان گروه نمونه‌گیری انتخاب و از میان مراجعه‌کنندگان به این مرکز، نمونۀ آماری انتخاب شد. با توجه به معیارهای ورود به نمونه، نهایتاً 32نفر انتخاب شدند و به‌صورت تصادفی در گروه‌های آزمایش و گواه (16نفر برای گروه آزمایش و 16نفر برای گروه گواه) گزارش شدند. جلسات طرح‌وارۀ درمانی شامل 8 جلسۀ درمانی می​شد. برای تعیین میزان طلاق عاطفی شرکت‌کنندگان در رابطۀ زناشویی در مراحل پیش و پس‌آزمون، از پرسش‌نامۀ طلاق عاطفی گاتمن (2008) استفاده شد. برای تجزیه‌وتحلیل داده‌ها از میانگین و انحراف استاندارد و برای تعیین اثربخشی مداخله، از آزمون تحلیل کواریانس استفاده شد. نتایج تحلیل کواریانس نشان داد طرح‌وارۀ درمانی بر طلاق عاطفی مؤثر واقع شده است. نتیجۀ کلی تحقیق نشان داد طرح‌وارۀ درمانی بر کاهش طلاق عاطفی در زنان دارای همسر نظامی تأثیر دارد. همچنین، طرح‌وارۀ درمانی می‌تواند در کاهش طلاق عاطفی در زنان متأهل دارای همسر نظامی مؤثر باشد و یک روش انتخابی برای بهبود تعارضات در این افراد محسوب شود. بشرپور و همکاران (1400) در پژوهشی توصیفی-همبستگی، به مدل‌یابی علّی طلاق عاطفی براساس صفات تاریک شخصیت با نقش میانجی عزت‌نفس جنسی در بین زنان شهر اردبیل پرداختند. آ​نها 150نفر از این زنان را به روش نمونه‌‌گیری تصادفی خوشه‌ای انتخاب کردند. به‌منظور جمع‌آوری داده‌ها از مقیاس طلاق عاطفی گاتمن، پرسش‌نامۀ سنجش صفات تاریک شخصیت جانسون و وبستر و پرسش‌نامۀ عزت‌نفس جنسی زینا و اسچوارز استفاده و داده‌های جمع‌آوری‌شده، با استفاده از مدل‌یابی معادلات ساختاری (SEM) تجزیه‌وتحلیل شد. نتایج به‌دست‌آمده نشان داد صفات تاریک شخصیت ﻣﺎﮐﯿﺎولﮔﺮاﯾﯽ، سایکوپاتی و خودشیفتگی اثر مثبت و معنی‌دار و عزت‌نفس جنسی اثر منفی و معنی‌دار بر طلاق عاطفی دارند. همچنین صفات تاریک شخصیت علاوه بر اثر مستقیم، به‌طور غیرمستقیم و ازطریق میانجی‌گری عزت‌نفس جنسی نیز بر طلاق عاطفی اثرگذار است که با توجه به مقدار آمارۀ شمول واریانس[7] (VAF)، مشاهده شد که 36.5درصد از تأثیر ماکیاول‌گرایی بر طلاق عاطفی، 31.7درصد از تأثیر خودشیفتگی بر طلاق عاطفی و 34.5درصد از تأثیر سایکوپاتی بر طلاق عاطفی ازطریق عزت‌نفس جنسی می‌تواند تبیین شود. نتایج پژوهش آنها اهمیت مداخلات هدفمند معطوف به تغییر یا تعدیل صفات تاریک شخصیت و تقویت عزت‌نفس جنسی را برای پیشگیری یا کاهش طلاق عاطفی خاطرنشان می‌کرد. رمضانی‌فر و همکاران (1400) با روش نظریة مبنایی، عوامل مؤثر بر طلاق عاطفی و راهبردهای مواجه با آن را در میان زنان شهرستان تنکابن تحلیل کردند. آنها با استفاده از روش نمونه‌گیری هدفمند، 21 نفر از زنان درگیر طلاق عاطفی مراجعه‌کننده به مراکز مشاورة شهرستان تنکابن را انتخاب کردند،  با استفاده از مصاحبة عمیق، اطلاعات لازم را گردآوری و داده‌ها را طی سه مرحله، کد‌گذاری و تحلیل کردند. نتایج پژوهش آنها نشان داد مقولاتی چون بی‌توجهی مردان به زنان، بی‌مسئولیتی، خشونت، مشکلات ارتباطی و جنسی، حضورنداشتن مؤثر در منزل و نداشتن برنامة مناسب اوقات فراغت، موجب بروز طلاق عاطفی می‌شود و عواملی چون شرایط خانوادگی و دخالت‌های خانواده‌ها و پایگاه اقتصادی‌ـ اجتماعی فرد، شغل، درآمد، مدت‌زمان ازدواج و سن زوجین موقع ازدواج، باعث تشدید عوامل علّی مؤثر بر طلاق عاطفی می‌شود. فتحی و همکاران (1400) در پژوهشی توصیفی-همبستگی، رابطۀ سبک استفاده از فضای مجازی را با تعارضات زناشویی، طلاق عاطفی و تعهد زناشویی تحلیل کردند. جامعۀ آماری پژوهش آنها شامل کلیۀ زنان متأهل دانشگاه آزاد تبریز به تعداد 4500نفر بود که از میان آ​نها 380نفر با استفاده از جدول مورگان به روش نمونه​گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار این پژوهش، پرسش‌نامۀ محقق​ساختۀ نوع استفاده از فضای مجازی، تعارضات زناشویی ثنایی (1379)، طلاق عاطفی گاتمن[8] (2008) و تعهد زناشویی آدامز و جونز[9] (1997) بود. نتایج پژوهش آنها نشان داد بین استفادۀ علمی از فضای مجازی، مهارت خانوادگی و کسب و کار با تعارضات زناشویی رابطۀ منفی وجود دارد؛ اما بین ارتباط آسان و تفریح و سرگرمی با تعارضات زناشویی، رابطۀ مثبت مشاهده‌شدنی است. به​علاوه، بین استفاده علمی از فضای مجازی، مهارت خانوادگی و کسب و کار با طلاق عاطفی رابطۀ منفی و از طرفی بین ارتباط آسان و تفریح و سرگرمی با طلاق عاطفی، رابطۀ مثبت برقرار بود. همچنین، بین استفادۀ علمی از فضای مجازی و کسب و کار با تعهد زناشویی رابطۀ مثبت و بین ارتباط آسان و تفریح و سرگرمی با تعهد زناشویی رابطۀ منفی وجود داشت. ارتباط معنی​داری نیز میان مهارت خانوادگی و تعهد زناشویی برقرار نبود. ابراهیمی و حیدری (1399) رابطۀ بین ویژگی‌های شخصیتی، بلوغ عاطفی و باورهای فراشناختی را با گرایش به طلاق عاطفی زوجین شهر زنجان تعیین کردند. آ​نها در پژوهشی از نوع همبستگی، نمونه​ای 150نفره را از دانشجویان متأهل مطالعه کرده‌اند و با تحلیل داده‌ها به روش ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چند‌متغیری، نشان دادند بین ویژگی‌های شخصیتی وظیفه‌شناسی و مقبولیت با گرایش به طلاق عاطفی، رابطۀ منفی و معنا‌دار و بین ویژگی شخصیتی روان‌آزرده‌خویی و گرایش به طلاق عاطفی، رابطۀ مثبت و معنا‌دار وجود دارد. همچنین، یافته‌های پژوهش آ​نها نشان داد بین بلوغ عاطفی و گرایش به طلاق عاطفی و نیز بین باورهای نگرانی مثبت با گرایش به طلاق عاطفی رابطۀ مثبت و معنادار وجود دارد. به‌طور کلی مقبولیت و وظیفه‌شناسی به‌‌طور منفی و معنادار و روان‌آزرده‌خویی و بلوغ عاطفی به‌طور مثبت و معناداری، گرایش به طلاق عاطفی را پیش‌بینی می‌کنند. به این ترتیب با عنایت به نقش ویژگی‌های شخصیتی، بلوغ عاطفی و باورهای فراشناختی در طلاق عاطفی، می‌توان راه‌های مقابلۀ مؤثر با پدیدۀ طلاق عاطفی را شناسایی و در مداخلات روان‌شناختی و مشاوره‌ای برای زوجین به کار گرفت. فریبرز و همکاران (1399) جامعه‌شناختی رابطۀ اعتیاد به شبکه‎‍های مجازی و طلاق عاطفی زوجین را در شهر تهران و نیز دستیابی به یک الگوی نظری تحلیلی دربارۀ متغیرهای تأثیرگذار را در این زمینه بررسی کردند. چارچوب نظری استفاده‌شدۀ آ​نها به‎‍صورت ترکیبی و مبتنی بر نظریۀ کارکردگرایی ساختی پارسونز بود. آ​نها در پژوهشی کمی و پیمایشی و با مطالعۀ ۴۰۳نفر از متأهلان تهرانی، که به‎‍ فضای مجازی دسترسی داشتند، نشان دادند رابطۀ آماری مستقیم بین متغیرهای مستقل اعتیاد اینترنتی و متغیر وابستۀ طلاق عاطفی با ضریب تأثیر 16/0 وجود دارد. همچنین اعتیاد اینترنتی به‎‍واسطۀ متغیرهای صمیمیت، از ‌خود بیگانگی، دین‌داری، سلامت روانی و پایبندی نسبت‌به سنت​ها و ارزش​ها بر متغیر وابسته تأثیرگذار و دارای رابطه‎‍ای معنادار بود که از این بین، متغیر صمیمت زناشویی بیشترین مقدار ضریب تأثیر را داشت. رشید و همکاران (1398) برخی عوامل برون‌فردی مؤثر بر طلاق عاطفی را در زنان ایرانی بررسی کردند. آ​نها با انجام مطالعه بر 120زن مراجعه‌کننده به مراکز مشاورۀ شهر همدان، که به‌سبب اختلافات زناشویی مراجعه کرده بودند، به روش تحلیل رگرسیون سلسله‌مراتبی نشان دادند که همه​گیری طلاق به‌عنوان یک متغیر اجتماعی، بر طلاق عاطفی تأثیر مثبت دارد. همچنین، یکنواختی زندگی و کوشش برای داشتن حقوق مساوی، به‌ترتیب دارای اثر مثبت و منفی بر طلاق عاطفی بودند. یافته​های این پژوهش بیانگر تأثیر مثبت اختلاف سطح خانوادگی بر میزان طلاق عاطفی بود. دین‌دار و همکاران (1397) در پژوهشی توصیفی-پیمایشی، رابطۀ همبستۀ میان متغیرهای مهارت​های زندگی و طلاق عاطفی را بررسی کردند. آنها با مطالعۀ 384 فرد متأهل ساکن شهر شیراز و با به‌کارگیری آزمون​های ضریب همبستگی پیرسون و ضریب رگرسیون چندگانه، نشان دادند بین مهارت​های زندگی و ابعاد آن با طلاق عاطفی، رابطۀ معنادار معکوس وجود دارد و نیز 77.7درصد از تغییرات متغیر طلاق عاطفی توسط ابعاد مهارت​های زندگی تبیین می​شود که نشان‌دهندۀ نقش و تأثیر مهم مهارت​های زندگی در تبیین مسئلۀ طلاق عاطفی بود. از بین ابعاد مهارت​های زندگی، مهارت​های حل مسئله، ارتباط مؤثر و همدلی بیشترین اثر را در پیش​بینی طلاق عاطفی داشتند. شاکرمی و همکاران (1397) در پژوهشی پیمایشی، نگرش متأهلان را به طلاق عاطفی تبیین کردند. آنها چهار متغیر اعتماد اجتماعی، پا‌یبندی به هنجارهای اجتماعی، مشارکت اجتماعی و عادت‌واره را به‌عنوان متغیرهای مستقل در نظر گرفتند. نتایج توصیفی این پژوهش بر 400فرد متأهل در شهر خرم آباد، نشان داد 41درصد از متأهلان نگرش مثبت و 31درصد نگرش منفی به طلاق عاطفی داشتند. همچنین یافته​های تحلیل رگرسیون حاکی از آن بود که 44درصد از نگرش به طلاق عاطفی با کاهش اعتماد اجتماعی و پا​بندی به هنجار اجتماعی و افزایش تفاوت عادت‌واره تبیین می‌شود. به‌علاوه در تحلیل مسیر، اعتماد اجتماعی بیشترین تأثیر و پا‌یبندی به هنجار اجتماعی کمترین تأثیر را در نگرش متأهلان به طلاق عاطفی داشت. حاجی‌زادۀ میمندی و همکاران (1395) در پژوهشی کمی و پیمایشی، عوامل اجتماعی مرتبط با طلاق عاطفی را در بین 392 متأهل شهر شیراز بررسی کردند. در این پژوهش، متغیر طلاق عاطفی به‌عنوان متغیر ملاک شامل صمیمیت، تعهد و شور و اشتیاق بوده است و متغیر تبیین نیز با متغیرهای سبک زندگی و فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی نوین سنجیده شد. یافته​های این پژوهش نشان داد میزان طلاق عاطفی در حد زیاد (53.8درصد) بوده است و متغیرهای سبک زندگی مدرن و بهره​مندی از شبکه​های اجتماعی نیز ارتباط معنادار و منفی داشتند. همچنین، چهار متغیر سبک زندگی سنتی، سبک زندگی مدرن، کامپیوتر و سبک زندگی تظاهری توانستند متغیر ملاک (طلاق عاطفی) را تبیین کنند. کفاشی و سرآبادانی (1393) در پژوهشی پیمایشی، به‌صورت مقایسه​ای عوامل اقتصادی ـ اجتماعی مؤثر بر طلاق عاطفی را بین دو گروه زنان متأهل خانه‌دار و شاغل شهر قم بررسی کردند. آنها به‌منظور سنجش ارتباط میان متغیرها از ضرایب همبستگی، رگرسیون چندمتغیره و آزمون تی دو گروه مستقل و برای توصیف داده‌ها در هر متغیر از شاخص‏های مرکزی و پراکندگی استفاده کردند. نتایج حاصل از مطالعات آنها نشان داد متغیرهای تفاوت انتظارات و تفاوت مذهبی به‌ترتیب بیشترین و کمترین سهم نسبی را در بروز طلاق عاطفی داشتند. به‌علاوه، میانگین طلاق عاطفی در بین زنان شاغل و خانه‌دار با یکدیگر تفاوت معناداری نداشته است و بین طلاق عاطفی و سطح درآمد نیز رابطۀ معناداری مشاهده نشد. پروین و همکاران (1391) طلاق عاطفی و عوامل جامعه‌شناختی مؤثر در آن را در شهر تهران بررسی کردند. آ​نها با گزینش 500 خانوادۀ ساکن در شهر تهران، به آزمون این فرضیه پرداختند که بر هم خوردن تعادل ساختار خانواده و تغییر در کارکردهای قوام‌بخش آن، زمینه‌ساز طلاق عاطفی است. یافته​های پژوهش آنها نشان داد متغیرهای نظم درون خانواده، ساختار قدرت خانواده و سرمایۀ اجتماعی درون خانواده، بیشترین رابطۀ معنادار را با میزان طلاق عاطفی دارند و متغیرهای مستقل تحقیق، حدود 66درصد از واریانس​ها و تغییرات طلاق عاطفی را تبیین می​کنند. آنها به این نتیجه دست یافتند که هرگاه تعادل ساختار خانواده تحت تأثیر شرایط درونی و بیرونی بر هم بخورد، کارکردهای قوام‌دهندۀ تأثیرگذار آن مانند سرمایۀ اجتماعی درون خانواده، نظم درون خانواده، ساختار قدرت و غیره با چالش مواجه می​شود که می‏تواند زمینه‌ساز طلاق عاطفی باشد. ابراهیمی و بنی​فاطمه (1391) در پژوهشی پیمایشی، میزان طلاق عاطفی و عوامل مرتبط با آن را در میان 378 زن متأهل شهر نقده تبیین کردند و نشان دادند میزان طلاق عاطفی در بین این زنان در سطح متوسط به پایین قرار دارد. به‌علاوه، عواملی چون میزان دینداری، همسان‌همسری، برآورده‌نشدن انتظارات، تفاوت عقاید و وضعیت اجتماعی- اقتصادی در بروز طلاق عاطفی تأثیرگذار بودند. همچنین، متغیرهای دینداری و همسان‌همسری دارای رابطۀ مستقیم و معکوس و متغیرهای برآورده‌نشدن انتظارات و تفاوت عقاید دارای رابطۀ مستقیم با متغیر طلاق عاطفی بودند.

حسن[10] (2022) در پژوهشی طلاق عاطفی و ارتباط آن با سازگاری روانی را در بین نمونه‌ای از زوجین استان رام‌الله و البیره براساس متغیرهای جنس، مدت ازدواج و سطح تحصیلات بررسی کرد. او برای دستیابی به اهداف پژوهش از رویکرد توصیفی- همبستگی استفاده و مقیاس​های طلاق عاطفی و سازگاری روانی را تدوین، پایایی و روایی پرسش‌نامه را بررسی کرد. نمونۀ مطالعه‌شدۀ پژوهش شامل 300 زوج در استان رام‌الله و البیره بود که با استفاده از نمونۀ در دسترس انتخاب شدند. نتایج این پژوهش نشان داد طلاق عاطفی پایینی به نفع همسران و سازگاری روان​شناختی بالایی به نفع شوهرها وجود دارد. همچنین نتایج نشان داد در نمونۀ آماری مطالعه‌شده در سطح معنی‌داری 5درصد، تفاوت معنی‌داری در میانگین طلاق عاطفی دربارۀ متغیرهای مدت ازدواج و سطح تحصیلات وجود ندارد. به‌علاوه، یافته​های این پژوهش حاکی از وجود همبستگی منفی میان متغیرهای طلاق عاطفی و میزان سازگاری روانی بود. ناصر شریعتی (2022) اثربخشی درمان رابطۀ تصویری را بر انسجام خانواده و انعطاف‌پذیری و شادکامی زوجین دارای تجربۀ طلاق عاطفی را بررسی کرد. روش این پژوهش از نوع نیمه‌آزمایشی پیش و پس از آزمایش با گروه کنترل بود. جامعۀ آماری شامل زوجین شهر قم بود که تجربۀ طلاق عاطفی داشتند. در این پژوهش، با نمونه​گیری به شیوۀ هدفمند، 100 زوج انتخاب شدند و پرسش‌نامۀ طلاق عاطفی میان آنها توزیع شد. ابزار گردآوری داده‌ها شامل مقیاس طلاق عاطفی گاتمن، پرسش‌نامۀ انسجام خانوادۀ اولسون و پرسش‌نامۀ شادکامی زوج تاگریان بود. در این پژوهش، بستۀ آموزشی ارتباط تصویری هندریکس بر گروه آزمایشی در 10 جلسۀ 90 دقیقه‌ای در هفته اجرا شد؛ سپس داده‌های گردآوری‌شده با استفاده از تحلیل کواریانس تجزیه‌وتحلیل شد. نتایج پژوهش نشان داد در سطح اطمینان 95درصد بین گروه کنترلی و آزمایشی تفاوت معنی‌داری وجود دارد. به عبارت دیگر، آموزش ارتباط تصویری نقش درخور توجهی در افزایش انسجام، انعطاف‌پذیری خانواده و شادکامی زوجین داشت. دامو وسنسی (2021) ابعاد مشترک و متمایز فرآیند طلاق عاطفی فردی را با توجه به موقعیت‌های مختلف افراد در تصمیم برای جدایی/طلاق قانونی، شناسایی کردند. آنها در یک پژوهش کیفی-مقطعی، دوازده مرد و زن را صرف‌نظر از گرایش جنسی و بروز یا بروزنیافتن طلاق میان آ​نها مطالعه کردند و نشان دادند چهار موقعیت شرکت‌کنندگان در تصمیم‌گیری برای جدایی/طلاق قانونی عبارتند از: آغازگران، غیرآغازگران، آغازگران سخنگو و غیرآغازگران فعال. آنها دریافتند که در میان این چهار موقعیت، شباهت‌ها و تفاوت‌هایی در فرآیند طلاق عاطفی و احساساتی وجود دارد که در طلاق تجربه کرده‌اند که عبارتند از: ترس، تسکین، ناراحتی، عصبانیت، امید و رشد شخصی، راهبردهای مقابله و ازسرگیری زندگی عاشقانه. رشید و همکاران (2021) ارتباط میان طلاق عاطفی، خودکارآمدی و انتظارات زناشویی را در زنان عربستانی بررسی کردند. آ​نها در پژوهشی توصیفی و مقایسه‌ای بر 258 زوج، نشان دادند 77درصد از آنها طلاق عاطفی را در سطح متوسط تا شدید تجربه کردند. به‌علاوه میزان طلاق عاطفی در میان شرکت‌کنندگان شاغل کمتر از بیکار بود و زوج‌هایی که اختلاف سنی آنها بیش از 10 سال بود، طلاق عاطفی بیشتری داشتند. در انتها، نویسندگان این پژوهش نشان دادند طلاق عاطفی می‌تواند ازطریق مؤلفه‌هایی چون خودکارآمدی و انتظارات بالای زناشویی پیش‌بینی شود. ریجابی کلوبوکار و سیمونیک[11] (2018) ریسک‌های بروز طلاق را ازنظر مطلقه‌ها در کشور اسلونی سنجش کردند. آنها برای این منظور، مصاحبه‌های نیمه‌ساختاریافته‌ای را با 14 شرکت‌کننده (11 مرد و 3 زن) بین سنین 28 تا 54 سال، که شش ماه تا ده سال از زمان طلاق آ​نها می‌گذشت، ترتیب دادند. یافته‌های آنها نشان داد ریسک‌ها پیش از ازدواج وجود داشته است، اما به دلایل مختلفی چون فقدان دانش و مهارت برای ساخت ارتباط، از سوی شرکت‌کنندگان نادیده گرفته می‌شد. صاحبی‌حق و همکاران[12] (2018) میزان طلاق عاطفی را در میان پرستاران شاغل در بیمارستان‌های شهر رشت بررسی کردند. آنها در پژوهشی توصیفی و مقطعی و با استفاده از آزمون تی، آنالیز واریانس و رگرسیون لجستیک نشان دادند میزان طلاق عاطفی در میان 382 پرستار، که به شیوۀ سهمیه‌ای و تصادفی نمونه‌گیری شدند، 7.6درصد بود. این عدد حاکی از میزان پایین طلاق عاطفی بین پرستاران ساکن در شهر رشت بود. همچنین، مطالعات آنها نشان داد متغیرهای اصلی پیش‌بینی‌کنندۀ طلاق عاطفی عبارت بودند از: زندگی با خانوادۀ همسر، داشتن ارتباط با اعضای خانواده و تلاش برای طلاق. هاشمی و همایونی (2017) در پژوهشی، تأثیر طلاق عاطفی والدین را بر میزان افسردگی، اضطراب، استرس و پرخاشگری در کودکان بررسی کردند. این مطالعه بر 81 کودک ایرانی انجام گرفت که 50 نفر از آنها در خانواده با طلاق قانونی و 31 نفر از آنها در گروه طلاق عاطفی قرار داشتند. فرزندان والدین طلاق عاطفی، مشکلات عاطفی و رفتاری بیشتری را نسبت‌به فرزندان والدین مطلقۀ قانونی از خود نشان دادند. یافته‌های پژوهش آنها به‌وضوح نشان داد طلاق عاطفی مضرتر از طلاق قانونی است. افراسیابی و جعفری‌زاده[13] (2015) تأثیر عوامل فردی را بر طلاق عاطفی، در شهرستان بهبهان بررسی کردند. آنها در پژوهشی کاربردی و توصیفی، این موضوع را بر 57 زوج مراجعه‌کننده به مراکز مشاورۀ خانواده مطالعه و داده‌های جمع‌آوری‌شده را تجزیه‌وتحلیل کردند. نتایج پژوهش آنها نشان داد عوامل فردی به یک اندازه در طلاق عاطفی مؤثر نیستند. به‌علاوه، ارتباط معنی‌داری میان طلاق عاطفی و عواملی چون ارتباط جنسی، درک همسر، استفاده از کلمات زیبا از سوی همسر، انتظارات همسر، درک شرایط همسر و استفاده از مواد مخدر وجود داشت؛ اما بین طلاق عاطفی و عواملی چون شک و بدبینی، انتظارات بیجا، تفاوت شغلی، سن، تفاوت تحصیلی و ازدواج اجباری وجود نداشت. . اکتر و بگام[14] (2012) در پژوهشی به کاوش عوامل مسبب طلاق در زنانی پرداختند که مراحل طلاق را طی می‌کردند. آنها برای این منظور، یازده زن را به روش نمونه‌گیری هدفمند از انجمن ملی وکلای زن بنگلادش انتخاب کردند؛ سپس با انجام یک پژوهش اکتشافی به روش کیفی نشان دادند روابط خارج از ازدواج، سوءمصرف مواد، سوءاستفادۀ فیزیکی، مشکلات مربوط به مهریه، رهاشدن، مداخلۀ خانواده‌ها، تعدد زوجات، مشکلات شخصیتی، فعالیت مجرمانه و بیکاری آقایان ازجمله عوامل اصلی طلاق زنان در بنگلادش تعیین شدند.

با مروری بر پژوهش‌های پیشین، ملاحظه می‌شود که اغلب پژوهش​ها با نگاه آسیب​شناختی، طلاق عاطفی زوجین را بررسی کرده‌اند. معدود پژوهش‌هایی نیز که به عوامل مؤثر بر طلاق عاطفی پرداخته‌اند، این مسئله را صرفاً از یک بعد بررسی کرده‌اند. در پژوهش حاضر محرک​های مؤثر بر طلاق عاطفی زوجین در شهر تهران، از وجوه مختلف بررسی شده است. ذکر این نکته ضروری است که طلاق عاطفی در زوجین مسئله‌ای پیچیده و چندبعدی است و این پژوهش مدعی نیست که همۀ ابعاد و آثار را سنجش کرده  است، بلکه ممکن است بعدی مغفول قرار گرفته شده باشد که می‌تواند زمینه‌ای برای پژوهشگران حوزۀ خانواده در تکمیل پژوهش حاضر قرار گیرد.

با مروری بر پژوهش​های یادشده و دیگر پژوهش​های مرتبط، ابعاد و محرک‌های مؤثر در بروز طلاق عاطفی میان زوجین، که برگرفته از ترکیب یافته​های پژوهش​های پیشین و مبتنی بر تکرار آ​نها در مقالات بود، به صورت جدول 1 احصا شد.

 

جدول 1- ابعاد و محرک‌های مؤثر در بروز طلاق عاطفی میان زوجین

Table 1- Effective dimensions and factors in the occurrence of the emotional divorce among couples

ابعاد

محرکها

مراجع

بعد مهارت زندگی

ضعف در مهارت حل مسئله؛

ضعف در مهارت ارتباط مؤثر؛

ضعف در مهارت تصمیم‌گیری؛

ضعف در مهارت خودکنترلی؛

ضعف در مهارت همدلی، همگامی و همفکری؛

ضعف در دانش و نگرش جنسی و باورهای ارتباطی؛

کمبود سواد عاطفی.

دین‌دار و همکاران (1397)؛ پروین و همکاران (1391)؛ فریبرز و همکاران (1399)؛ رشید و همکاران (1398)؛ هاشمی و اصغری ابراهیم آباد (1395)؛

Afrasiabi & Jafarizadeh (2015); Pines (2013); Momeni & Azadifard (2016); Rijavec Klobučar & Simonič (2018).

بعد رفتاری و شخصیتی

درون​گرایی؛

نداشتن توافق و سازگاری؛

عدم گشودگی در استفاده از تجربیات و خلاقیت در حل مشکلات؛

روان​رنجورخویی؛

نداشتن وظیفه‌شناسی؛

بی‌مسئولیتی؛

خشونت؛

مشکلات ارتباطی؛

عادت‌وارۀ فرهنگی متفاوت؛

کوشش برای حقوق مساوی؛

سوءاستفادۀ فیزیکی؛

خیانت و روابط خارج از ازدواج؛

حس خودکارآمدی؛

الگوهای برگرفته از خاستگاه خانوادگی.

ابراهیمی و حیدری (1399)؛ رمضانی‌فر و همکاران (1400)؛ شاکرمی و همکاران (1397)؛ ابراهیمی و بنی​فاطمه (1391)؛ رشید و همکاران (1398)؛

Amani et al. (2019); Pines (2013); Rasheed et al. (2021); Akter & Begum (2012); Rijavec Klobučar & Simonič (2018); Shirzadi et al. (2021).

بعد اجتماعی و جامعه‌شناختی

 پایبندی‌نداشتن‌ به سنت‌ها و ارزش‌ها در زوجین؛

ضعف در دین‌داری زوجین؛

فقدان سلامت جسمی و روانی زوجین؛

تزلزل در ساختار قدرت خانواده؛

عدم کفویت و همسان‌همسری؛

ضعف وضعیت اجتماعی-اقتصادی خانواده‌های زوجین؛

فرسودگی شغلی به‌واسطۀ مسئولیت زندگی؛

سبک زندگی تظاهری، مدرن و سنتی؛

اعتیاد به فنّاوری‌های نوبن ارتباطی (اینترنت، ماهواره، گوشی همراه و شبکه‌های اجتماعی مجازی)؛

اعتماد اجتماعی (شخصی، تعمیم‌یافته، نهادی)؛

مشارکت اجتماعی (رسمی، غیررسمی)؛

پایبندی به هنجار اجتماعی (تعهد، ارتباط دوجانبه و اخلاق (صداقت))؛

همه​گیری طلاق؛

تفاوت عقاید؛

برآورده‌نشدن انتظارات؛

نداشتن رضایت جنسی و عاطفی؛

نداشتن تجربۀ زندگی مشترک.

پروین و همکاران (1391)؛ فریبرز و همکاران (1399)؛ شاکرمی و همکاران (1397)؛ حاجی‌زادۀ میمندی و همکاران (1395)؛ کفاشی و سرآبادانی (1393)؛ ابراهیمی و بنی​فاطمه (1391)؛ رشید و همکاران (1398)؛

Rasheed et al. (2021); Afrasiabi & Jafarizadeh (2015); Rijavec Klobučar & Simonič (2018); Latifian et al. (2017); Pines (2013).

بعد زمینه​ای

شرایط خانوادگی و دخالت اطرافیان؛

موقعیت اقتصادی‌ فرد؛

نوع و وضعیت اشتغال؛

درآمد؛

مدت‌زمان ازدواج؛

سن زوجین موقع ازدواج؛

فاصلۀ سنی زوجین و مرزهای بین دو نسل؛

تعداد فرزند؛

قومیت؛

تحصیلات؛

پرورش در خانوادۀ آشفته؛

بیماری‌های مزمن زناشویی؛

نداشتن جذابیت جسمی؛

زندگی با خانوادۀ همسر؛

اختلاف فرهنگی؛

مصرف مواد مخدر؛

مسائل مربوط به مهریه.

رمضانی‌فر و همکاران (1400)؛ شاکرمی و همکاران (1397)؛ کفاشی و سرآبادانی (1393)؛ ابراهیمی و بنی​فاطمه (1391)؛ رشید و همکاران (1398)؛

Afrasiabi & Jafarizadeh (2015)

Akter & Begum (2012); Rijavec Klobučar & Simonič (2018); Pines 2013; Rasheed et al. (2021); Sahebihagh et al. (2018).

 

 

روششناسی پژوهش

پژوهش حاضر ازنظر هدف در زمرۀ پژوهش‌های کاربردی و براساس ماهیت و شیوۀ گردآوری داده‌ها از نوع پژوهش‌های توصیفی-پیمایشی است. این پژوهش ازنظر زمانی از نوع پژوهش​های مقطعی است و داده​های گردآوری‌شده و نگارش مقاله، مربوط به بازۀ زمانی پاییز و زمستان سال 1400 است. جامعۀ خبرگی این پژوهش شامل جامعه​شناسان، صاحب​نظران حوزۀ علوم اجتماعی، متخصصان جمعیت​شناسی و مشاوران مجرب خانواده و زوج‌درمان با حداقل ده سال سابقۀ کار در تهران بودند که با طیف مختلفی از زوجین سروکار داشتند که از معضل طلاق عاطفی رنج می​بردند. نظر به اینکه در این پژوهش اطلاعات موردنیاز در اختیار گروه خاصی از خبرگان بوده است که ازطریق معرفی برگزیده شدند، شیوۀ نمونه‌گیری در این پژوهش به روش گلوله‌برفی انجام شد. خلاصۀ اطلاعات دموگرافیک نمونۀ پژوهش به شرح جدول 2 است.

 

 

 

جدول 2- اطلاعات دموگرافیک نمونۀ پژوهش

Table 2- Demographic information of research sample

مشخصه

فراوانی (نفر)

جنسیت

مرد

22

زن

15

سابقۀ کار

10 تا 15 سال

26

بیش از 15 سال

11

حوزۀ تخصص

علوم اجتماعی

30

مشاور خانواده و زوج‌درما​نگر

7

تحصیلات

کارشناسی

3

کارشناسی‌ارشد

24

دکتری

10

 

 

در این پژوهش گردآوری داده‌ها به دو روش مطالعات کتابخانه‌ای و بررسی میدانی انجام گرفته است. به این صورت که برای گردآوری اطلاعات مربوط به مبانی نظری و پیشینۀ تحقیق دربارۀ قلمروِ موضوعی پژوهش و نیز استخراج چارچوب نظری محرک‌های مؤثر در بروز طلاق عاطفی میان زوجین، از مطالعات کتابخانه‌ای و گردآوری داده‌های موردنیاز از خبرگان در پایش، غربالگری و بومی‏سازی نهایی این محرک​ها برای زوجین تهرانی و نیز وزن‌دهی و اولویت​بندی ابعاد و محرک​های نهایی، در قالب بررسی میدانی انجام گرفت و در این راستا دو دسته پرسش‌نامۀ محقق​ساخته طراحی شد. برای تعیین روایی پرسش‌نامه‌ها از روش روایی محتوای صوری استفاده شد. به این صورت که با ارائۀ پرسش‌نامه‌ها به تعدادی از استادان دانشگاهی و صاحب​نظران این حوزه، اجزای تشکیل‌دهنده و ساختار پرسش‌نامه‌​ها تأیید شد. در این پژوهش برای سنجش پایایی پرسش‌نامۀ نخست، که بر مبنای چارچوب نظری محرک​ها و در بستر طیف لیکرت پنج‌بخشی طراحی شده بود، از شاخص آلفای کرونباخ استفاده شد که نتیجۀ سنجش پایایی این پرسش‌نامه به‌صورت جدول 3 حاصل شد.

 

جدول 3- بررسی پایایی پرسش‌نامۀ نخست

Table 3- Evaluation of the reliability of the first questionnaire

بُعد

تعداد گویه‌ها

آلفای کرونباخ

مهارت زندگی

7 گویه

0.745

رفتاری و شخصیتی

14 گویه

0.713

اجتماعی و جامعه‌شناختی

17 گویه

0.727

زمینه​ای

17 گویه

0.703

کل پرسش‌نامه

55 گویه

0.810

 

با توجه به ضریب آلفای حاصل‌شده برای هریک از ابعاد و آلفای کرونباخ کلی پرسش‌نامه، ملاحظه می‌شود که مقادیر حاصل‌شده بیش از 0.7 بوده است و شرط پایایی پرسش‌نامۀ نخست برقرار است.

در این پژوهش برای سنجش پایایی پرسش‌نامۀ دوم، از نرخ ناسازگاری[15] (IR) استفاده شد. نرخ ناسازگاری بیانگر میزان بی‌توجه‌ای به منطق تعدّی در تبیین اهمیت نسبی زوج محرک​هاست. مقدار نرخ ناسازگاری کمتر از 1/0 برای ماتریس‌های مقایسات زوجی بیانگر پایایی پرسش‌نامه خواهد بود. ماتریس‌های مقایسات زوجی با نرخ ناسازگاری بیش از 1/0 نیازمند بازنگری و تجدیدنظر خبرگان در تکمیل پرسش‌نامه است. نرخ ناسازگاری (IR) و شاخص ناسازگاری[16] (II) با استفاده از روابط (1) و (2) محاسبه می‌شوند (امیری و دارستانی فراهانی، 1392: 133):

                                                                 (1)

;                     (2)

برای به‌دست‌آوردن نرخ ناسازگاری ماتریس مقایسۀ زوجی لازم است نخست مقدار بردار ویژۀ ماتریس  محاسبه و مقدار شاخص ناسازگاری ماتریس تصادفی[17] (RII) با توجه به ابعاد ماتریس، با استفاده از جدول 4 تعیین شود. در این رابطه، A و W به‌ترتیب بیانگر ماتریس مقایسۀ زوجی و بردار وزن محلی آن ماتریس است.

 

جدول 4- راهنمای محاسبۀ نرخ ناسازگاری یک ماتریس (امیری و دارستانی فراهانی، 1392: 142)

Table 4- Guide to calculating the Inconsistency Rate of a matrix

15

14

13

12

11

10

9

8

7

6

5

4

3

2

1

N

1.59

1.57

1.56

1.48

1.51

1.49

1.45

1.41

1.32

1.24

1.12

0.9

0/58

0

0

RII

 

 

با گردآوری داده‌ها از خبرگان، نرخ ناسازگاری ماتریس‌های مقایسات زوجی پرسش‌نامۀ تجمیعی حاصل از میانگین هندسی نظرهای خبرگان در بخش تجزیه‌وتحلیل داده​ها محاسبه و پایایی پرسش‌نامه ارزیابی خواهد شد.

در این پژوهش برای تجزیه‌وتحلیل داده​ها در فاز پایش، غربالگری و بومی​سازی نهایی محرک​های مؤثر بر طلاق عاطفی زوجین تهرانی و نیز وزن‌دهی و اولویت​بندی ابعاد و محرک​های نهایی، به‌ترتیب از روش آزمون آماری t تک جامعه و روش فرآیند تحلیل سلسله‌مراتبی گروهی[18] (G-AHP) در نرم‌افزارهای IBM SPSS 16 وSuperDecision استفاده می​شود. راهبرد تصمیم‌گیری گروهی از سوگیری نتایج جلوگیری می‌کند و با تمکین به خرد جمعی، بر افزایش دقت تصمیم​گیری و نتایج حاصل‌شده خواهد افزود.

 

روش فرآیند تحلیل سلسله‌مراتبی (AHP)

روش فرآیند تحلیل سلسله‌مراتبی ازجمله روش​های شناخته‌شدۀ تصمیم‌گیری چندمعیاره است. در فرایند تحلیل سلسله‌مراتبی برای وزن​دهی ابعاد و محرک​ها از مقایسات زوجی استفاده می‎‍شود. به این ترتیب که تصمیم‌گیرنده، ابعاد و محرک​های تشکیل‌دهنده را فقط به‌صورت دو به دو مقایسه می‎‍کند و نیازی به وزن‎‍دهی هم‌زمان تمام محرک​ها وجود ندارد. نظر به اینکه به‌زعم خبرگان این پژوهش، ابعاد و محرک​های بروز طلاق عاطفی درجه اهمیت یکسانی ندارند و نیز باتوجه به ارتباط سلسله‌مراتبی حاکم میان ابعاد و محرک​های تشکیل​دهندۀ آنها، در این پژوهش برای تعیین اوزان هریک از آ​نها، روش‌ فرآیند تحلیل سلسله‌مراتبی گروهی پیشنهاد شد. در روش‌های متداولی چون تحلیل عاملی که در پژوهش‌های پیشین به کار گرفته شده بود، هر متغیر به همراه گویه‌ها و دستگاه اندازه‌گیری خود سنجش و درجه اهمیت آن متغیر بر مبنای بار عاملی تعیین می‌شد؛ اما سازوکار روش فرآیند تحلیل سلسله‌مراتبی بر مقایسۀ زوجی استوار است و تعیین اوزان و درجه اهمیت عوامل مؤثر بر شدت طلاق عاطفی زوجین را در قیاس با یکدیگر و با دقت بالا ارزیابی می‌کند. در روش​های آماری چون معادلات ساختاری و تحلیل عاملی، کفایت اندازۀ جامعۀ آماری و نرمال‌بودن داده‌ها شرط لازم است؛ در حالی که روش تصمیم‌گیری چندمعیارۀ فرآیند تحلیل سلسله‌مراتبی، برای پژوهشی که با جامعۀ خبرگی سروکار دارد نه جامعۀ آماری، از قابلیت بالایی برخوردار است. این روش از مراحل اصلی ذیل تشکیل شده است:

 

مرحلۀ اول) تشکیل ساختار سلسله‌مراتبی مسئله

در این مرحله، ساختار سلسله‌مراتبی مسئله فرمول‌بندی می‌‌شود . به این صورت که هدف کلی یا هدف مسئله در بالای سلسله‌مراتب و سپس ابعاد و محرک​ها در سطوح پایین آن قرار می​گیرند. تعداد سطوح در این ساختار سلسله‌مراتبی به پیچیدگی مسئله بستگی دارد (Majumdar, 2010: 124).

 

مرحلۀ دوم) تشکیل ماتریس مقایسات زوجی تجمیعی و تعیین بردارهای اولویت

در این مرحله داده‌های مربوط به مقایسۀ زوجی ابعاد و محرک‏ها با استفاده از پرسش‌نامۀ دوم از سوی خبرگان جمع‌آوری می‌شوند. مزیت اصلی این روش آن است که نه‌تنها دو عامل در یک زمان معین مقایسه می‌شوند، رابطۀ متقابل بین آنها نیز به‌طور واضح مطالعه می‌شود. مرحلۀ مقایسه با پرسش یک‌سری سؤالات از خبرگان، که اهمیت نسبی ابعاد و محرک​ها را مقایسه می‌کند، تکمیل می‌شود (Kokangul & Susuz, 2009: 1420). در روش AHP اگر مسئله شامل M بُعد و هر بُعد شامل N محرک باشد، تصمیم‌گیرنده نیاز دارد که M ماتریس قضاوتی از محرک​ها را با رتبۀ N×N و یک ماتریس قضاوتی از ابعاد را با رتبۀ M×M بسازد. سرانجام ماتریس تصمیمی با رتبۀ M×N با استفاده از امتیازات نسبی محرک​ها با توجه به هر بُعد شکل می‌گیرد. در این روش برای تعیین ارجحیت‌های نسبی زوج ابعاد و محرک​ها از طیف ساعتی[19] (اعداد حقیقی 1 تا 9 و معکوس آ‌نها) مطابق با جدول 5 استفاده می‌شود.

 

جدول 5- امتیازدهی براساس طیف ساعتی (Saaty, 1999: 13)

Table 5- Scoring based on Saaty scale

امتیاز

میزان ارجحیت ریسک i در سطر نسبت به ریسک j در ستون

1

اهمیت برابر یا ارجحیت‌نداشتن

3

نسبتاً مهم‌تر

5

مهم‌تر

7

بسیار مهم‌تر

9

بی‌نهایت مهم‌تر

2، 4، 6، 8

مقادیر میانی ارزش‌های ترجیحی

 

با تکمیل پرسش‌نامه‌ها از سوی خبرگان برای تجمیع نظرهای آنها ، روش‌های مختلفی وجود دارد. ساعتی (1999) روش میانگین هندسی[20] را برای کسب نتایج بهتر توصیه کرد. با فرض وجود P خبره به‌صورت k= 1, 2, …, P، چنانچه نظرهای خبرگان به‌صورت  در خصوص بُعد یا محرک iام نسبت‌به jام، طوری که  جمع‌آوری شده باشد، میانگین هندسی نظرها  به‌صورت زیر محاسبه می‌شود.

      ;   ………  (3)

 

مرحلۀ سوم) بررسی سازگاری ماتریس‌های مقایسات زوجی تجمیعی

در این مرحله سازگاری ماتریس‌های مقایسات زوجی تجمیعی با استفاده از روابط (1) و (2) آزمون می​شود. چنانچه مقدار ناسازگاری ماتریس‌کمتر از 0.1 حاصل شد، آن ماتریس سازگار است، در غیر این صورت لازم است مقادیر ارائه‌شده در پرسش‌نامه‌ها از سوی خبرگان بازنگری شود.

 

مرحلۀ چهارم) استخراج سوپرماتریس‌های اولیه و موزون

در این مرحله، نخست بردار اوزان محلی ابعاد مختلف با توجه به هدف مسئله و بردار اوزان محلی محرک​ها با توجه به هریک از ابعاد مربوط به خود، تعیین می‌شوند. برای n بُعد، ماتریس مقایسه از مرتبۀ n×n خواهد بود و Cij ورودی اهمیت نسبی بُعد i با توجه به بُعد j را نشان می‌دهد.

                          (4)

 

                               (5)

بردار اوزان محلی یا وزن نسبی بُعد iام  با محاسبۀ میانگین هندسی سطر iام و سپس نرمالیزه‌کردن میانگین‌های هندسی سطرهای ماتریس بالا تعیین می‌شود (رابطۀ (6)).

; ,  (بُعد منفی)                                                    (6)

با محاسبۀ بردار اوزان محلی هریک از ابعاد و محرک‏ها، این مقادیر در سوپر ماتریس اولیه جانمایی می‌شود؛ برای مثال سوپرماتریس تشکیل‌شده برای یک ساختار سلسله‌مراتبی 3 سطحی، که در رابطۀ (7) مشاهده می‌شود، به‌صورت زیر تفسیرشدنی است. در این سوپر ماتریس، W21 برداری است که تأثیر سطح هدف را بر ابعاد نشان می‎‍دهد. W32 ماتریسی است که تأثیر ابعاد را بر محرک​ها بیان می‎‍کند. I ماتریس احراز هویت[21] است و صفر نشان‌دهندۀ بی‎‍تأثیربودن بُعد مربوطه است. وابستگی درونی ابعاد نیز با W22 نشان داده می‌شود که در روش AHP طرح‌شدنی نیست.

                                     (7)

پس از تشکیل سوپرماتریس اولیه که سوپرماتریس ناموزون نیز نامیده می‌شود، ستون‌های این ماتریس با ضرب ماتریس اوزان محلی ابعاد در اوزان محلی محرک​های مربوطه نرمال می‌شود و سوپرماتریس موزون یا نرمال به ‌دست می‌آید.

 

مرحلۀ پنجم) استخراج سوپر ماتریس محدود و تعیین اوزان نهایی محرکها

ساعتی با استفاده از ماتریس‌های احتمالی و زنجیره‌های مارکوف اثبات می‌کند که وزن نهایی ابعاد و محرک​ها از رابطۀ زیر به دست می‌آید.

                                           (8)

به عبارت دیگر برای تعیین اوزان نهایی ابعاد و محرک​ها لازم است سوپر ماتریس موزون به قدری به توان فرد برسد تا تمامی عناصر سطرها همگرا و سوپر ماتریس محدود حاصل شود.

 

تحلیل داده‌ها و تفسیر نتایج

با انجام مطالعات کتابخانه​ای و احصای چارچوب نظری ابعاد و محرک​های بروز طلاق عاطفی، به‌منظور تناسب​بخشی و بومی‌سازی این چارچوب برای زوجین تهرانی، 37 جامعه‌شناس، صاحب‌نظر علوم اجتماعی، متخصص جمعیت​شناسی و مشاور مجرب خانواده و زوج‌درمان در تهران، که با طیف گوناگونی از زوجین با تجربیات طلاق عاطفی سروکار داشتند، در ارائۀ اطلاعات موردنیاز پژوهش حاضر اعلام آمادگی کردند. ضمن توزیع پرسش‌نامۀ نخست و گردآوری داده​ها، فرض صفر و یک پذیرش محرک​های مؤثر در بروز طلاق عاطفی میان زوجین تهرانی به شرح ذیل تعریف شد:

                 (محرک منتخب پذیرفتنی نیست)

                 (محرک منتخب پذیرفتنی است)

به‌منظور سنجش فرضیات از آزمون میانگین یک جامعه (آزمون t) استفاده شد. با ورود و تحلیل داده‌ها در نرم‌افزار SPSS، نتیجۀ آزمون به‌صورت دو خروجی ذیل حاصل شد. جدول 6، مؤلفه‌های توصیفی اعم از: تعداد خبرگان پاسخگو برای هریک از محرک‌ها، میانگین، انحراف شاخص و میانگین خطای استاندارد محرک​ها را نشان می​دهد.

 

 

جدول 6- مؤلفه‌های توصیفی برای محرکهای مؤثر در بروز طلاق عاطفی زوجین

Table 6- Descriptive components for effective factors in the occurrence of emotional divorce among couples

محرکها

تعداد پاسخ‌دهندگان

میانگین

انحراف معیار استاندارد

میانگین خطای استاندارد

ضعف در مهارت حل مسئله

37

4.27

0.732

0.12

ضعف در مهارت ارتباط مؤثر

37

4.41

0.644

0.106

ضعف در مهارت تصمیم‌گیری

37

2.19

0.66

0.108

ضعف در مهارت خودکنترلی

37

4.38

0.545

0.09

ضعف در مهارت همدلی، همگامی و همفکری

37

4.32

0.626

0.103

ضعف در دانش و نگرش جنسی و باورهای ارتباطی

37

1.95

0.664

0.109

کمبود سواد عاطفی

37

2.05

0.621

0.102

درون​گرایی

37

2.11

0.699

0.115

نبود توافق و سازگاری

37

4.32

0.669

0.11

عدم گشودگی در استفاده از تجربیات و خلاقیت در حل مشکلات

37

1.97

0.645

0.106

روان​رنجورخویی

37

4.14

0.673

0.111

نداشتن وظیفه‌شناسی

37

4.27

0.769

0.126

بی‌مسئولیتی

37

2.03

0.763

0.125

خشونت

37

4.49

0.559

0.092

مشکلات ارتباطی

37

2.11

0.658

0.108

عادت‌وارۀ فرهنگی متفاوت

37

2.14

0.713

0.117

کوشش برای حقوق مساوی

37

2.03

0.799

0.131

سوءاستفادۀ فیزیکی

37

2

0.667

0.11

خیانت و روابط خارج از ازدواج

37

4.22

0.672

0.111

حس خودکارآمدی

37

4.19

0.701

0.115

الگوهای برگرفته از خاستگاه خانوادگی

37

4.43

0.647

0.106

پایبندی‌نداشتن به سنت‌ها و ارزش‌ها در زوجین

37

4.41

0.599

0.098

ضعف در دین‌داری زوجین

37

4.3

0.618

0.102

فقدان سلامت جسمی و روانی زوجین

37

4.38

0.639

0.105

تزلزل در ساختار قدرت خانواده

37

4.19

0.739

0.122

عدم کفویت و همسان‌همسری

37

4.27

0.652

0.107

ضعف وضعیت اجتماعی-اقتصادی خانواده‌های زوجین

37

4.19

0.66

0.108

فرسودگی شغلی به‌واسطۀ مسئولیت زندگی

37

2.08

0.547

0.09

سبک زندگی تظاهری، مدرن و سنتی

37

4.22

0.75

0.123

اعتیاد به فنّاوری‌های نوبن ارتباطی (اینترنت، ماهواره، گوشی همراه و شبکه‌های اجتماعی مجازی)

37

4.38

0.681

0.112

اعتماد اجتماعی (شخصی، تعمیم‌یافته، نهادی)

37

2.14

0.585

0.096

مشارکت اجتماعی (رسمی، غیررسمی)

37

2.16

0.602

0.099

پایبندی به هنجار اجتماعی (تعهد، ارتباط دوجانبه و اخلاق (صداقت))

37

2.11

0.614

0.101

همه​گیری طلاق

37

2.03

0.552

0.091

تفاوت عقاید

37

2.14

0.585

0.096

برآورده‌نشدن انتظارات

37

4.19

0.739

0.122

نداشتن رضایت جنسی و عاطفی

37

4.32

0.669

0.11

نداشتن تجربۀ زندگی مشترک

37

2.03

0.726

0.119

شرایط خانوادگی و دخالت اطرافیان

37

4.27

0.769

0.126

موقعیت اقتصادی‌ فرد

37

4.27

0.56

0.092

نوع و وضعیت اشتغال

37

4.22

0.712

0.117

درآمد

37

2.11

0.516

0.085

مدت‌زمان ازدواج

37

4.27

0.608

0.1

سن زوجین موقع ازدواج

37

2.14

0.481

0.079

فاصلۀ سنی زوجین و مرزهای بین دو نسل

37

4.08

0.722

0.119

تعداد فرزند

37

2.27

0.608

0.1

قومیت

37

2.16

0.646

0.106

تحصیلات

37

4.08

0.759

0.125

پرورش در خانوادۀ آشفته

37

2.05

0.524

0.086

بیماری‌های مزمن زناشویی

37

4.14

0.713

0.117

نداشتن جذابیت جسمی

37

2.16

0.602

0.099

زندگی با خانوادۀ همسر

37

4.16

0.646

0.106

اختلاف فرهنگی

37

1.97

0.6

0.099

مصرف مواد مخدر

37

2.05

0.621

0.102

مسائل مربوط به مهریه

37

1.86

0.713

0.117

 

 

جدول 7، نتایج آزمون میانگین را برای محرک​های مؤثر بر بروز طلاق عاطفی میان زوجین نشان می‌دهد.

 

 

جدول 7- آزمون میانگین تک‌نمونه‌ای برای محرکهای مؤثر بر بروز طلاق عاطفی میان زوجین

Table 7- One-sample test for factors affecting the occurrence of emotional divorce among couples

محرکها

آمارۀ t

درجۀ آزادی

معنی‌داری (دو دنباله‌ای)

تفاوت میانگین

سطح اطمینان 95درصد

حد بالا

حد پایین

ضعف در مهارت حل مسئله

35.478

36

0

4.27

4.03

4.51

ضعف در مهارت ارتباط مؤثر

41.626

36

0

4.405

4.19

4.62

ضعف در مهارت تصمیم‌گیری

20.18

36

0

2.189

1.97

2.41

ضعف در مهارت خودکنترلی

48.845

36

0

4.378

4.2

4.56

ضعف در مهارت همدلی، همگامی و همفکری

42.018

36

0

4.324

4.12

4.53

ضعف در دانش و نگرش جنسی و باورهای ارتباطی

17.815

36

0

1.946

1.72

2.17

کمبود سواد عاطفی

20.113

36

0

2.054

1.85

2.26

درون​گرایی

18.356

36

0

2.108

1.88

2.34

نداشتن توافق و سازگاری

39.323

36

0

4.324

4.1

4.55

عدم گشودگی در استفاده از تجربیات و خلاقیت در حل مشکلات

18.609

36

0

1.973

1.76

2.19

روان​رنجورخویی

37.353

36

0

4.135

3.91

4.36

نداشتن وظیفه‌شناسی

33.771

36

0

4.27

4.01

4.53

بی‌مسئولیتی

16.154

36

0

2.027

1.77

2.28

خشونت

48.833

36

0

4.486

4.3

4.67

مشکلات ارتباطی

19.5

36

0

2.108

1.89

2.33

عادت‌وارۀ فرهنگی متفاوت

18.204

36

0

2.135

1.9

2.37

کوشش برای حقوق مساوی

15.435

36

0

2.027

1.76

2.29

سوءاستفادۀ فیزیکی

18.248

36

0

2

1.78

2.22

خیانت و روابط خارج از ازدواج

38.149

36

0

4.216

3.99

4.44

حس خودکارآمدی

36.366

36

0

4.189

3.96

4.42

الگوهای برگرفته از خاستگاه خانوادگی

41.656

36

0

4.432

4.22

4.65

پایبندی‌نداشتن به سنت‌ها و ارزش‌ها در زوجین

44.733

36

0

4.405

4.21

4.61

ضعف در دین‌داری زوجین

42.327

36

0

4.297

4.09

4.5

فقدان سلامت جسمی و روانی زوجین

41.674

36

0

4.378

4.17

4.59

تزلزل در ساختار قدرت خانواده

34.468

36

0

4.189

3.94

4.44

عدم کفویت و همسان‌همسری

39.847

36

0

4.27

4.05

4.49

ضعف وضعیت اجتماعی-اقتصادی خانواده‌های زوجین

38.616

36

0

4.189

3.97

4.41

فرسودگی شغلی به‌واسطۀ مسئولیت زندگی

23.158

36

0

2.081

1.9

2.26

سبک زندگی تظاهری، مدرن و سنتی

34.178

36

0

4.216

3.97

4.47

اعتیاد به فنّاوری‌های نوبن ارتباطی (اینترنت، ماهواره، گوشی همراه و شبکه‌های اجتماعی مجازی)

39.1

36

0

4.378

4.15

4.61

اعتماد اجتماعی (شخصی، تعمیم‌یافته، نهادی)

22.197

36

0

2.135

1.94

2.33

مشارکت اجتماعی (رسمی، غیررسمی)

21.863

36

0

2.162

1.96

2.36

پایبندی به هنجار اجتماعی (تعهد، ارتباط دوجانبه و اخلاق (صداقت))

20.888

36

0

2.108

1.9

2.31

همه​گیری طلاق

22.333

36

0

2.027

1.84

2.21

تفاوت عقاید

22.197

36

0

2.135

1.94

2.33

برآورده‌نشدن انتظارات

34.468

36

0

4.189

3.94

4.44

نداشتن رضایت جنسی و عاطفی

39.323

36

0

4.324

4.1

4.55

نداشتن تجربۀ زندگی مشترک

16.984

36

0

2.027

1.78

2.27

شرایط خانوادگی و دخالت اطرافیان

33.771

36

0

4.27

4.01

4.53

موقعیت اقتصادی‌ فرد

46.368

36

0

4.27

4.08

4.46

نوع و وضعیت اشتغال

36

36

0

4.216

3.98

4.45

درآمد

24.874

36

0

2.108

1.94

2.28

مدت‌زمان ازدواج

42.739

36

0

4.27

4.07

4.47

سن زوجین موقع ازدواج

27.009

36

0

2.135

1.97

2.3

فاصلۀ سنی زوجین و مرزهای بین دو نسل

34.391

36

0

4.081

3.84

4.32

تعداد فرزند

22.722

36

0

2.27

2.07

2.47

قومیت

20.357

36

0

2.162

1.95

2.38

تحصیلات

32.692

36

0

4.081

3.83

4.33

پرورش در خانوادۀ آشفته

23.836

36

0

2.054

1.88

2.23

بیماری‌های مزمن زناشویی

35.256

36

0

4.135

3.9

4.37

نداشتن جذابیت جسمی

21.863

36

0

2.162

1.96

2.36

زندگی با خانوادۀ همسر

39.186

36

0

4.162

3.95

4.38

اختلاف فرهنگی

19.992

36

0

1.973

1.77

2.17

مصرف مواد مخدر

20.113

36

0

2.054

1.85

2.26

 

 

با توجه به جدول 7، با توجه به اینکه مقادیر درجۀ آزادی برای تمامی محرک​ها یکسان بوده است؛ بنابراین مقادیر از دست رفته​ای در پرسش‌نامه وجود ندارد. ستون چهارم این جدول، مقدار معنی‌داری دو دنباله‌ای را نشان می‌دهد. نظر به آنکه این آزمون از نوع آزمون یک دنبالۀ راست است ()، بنابراین مقادیر معنی‌داری (Sig) دو دنباله را باید تقسیم بر دو کرد تا به یک دنباله تبدیل شود؛ اما با توجه به اینکه مقدار معنی‌داری برای کلیۀ محرک​ها صفر است، بنابراین از انجام این کار صرف‌نظر می‌شود. نظر به آنکه مقادیر معنی‌داریِ یک دنباله برای تمامی محرک​های طلاق عاطفی کمتر از 5درصد است، می‌توان چنین برداشت کرد که میانگین هریک از این محرک​ها، اختلاف معنی‌داری با عدد 3 دارند. با توجه به اختلاف میانگین و حدود پایین و بالا با سطح اطمینان 95درصد برای هریک از محرک​ها، ملاحظه می‌شود که ازنظر خبرگان، تعداد 26 محرک​ از چارچوب نظری غربال شده است و برای زوجین تهرانی موضوعیت ندارد. به این ترتیب تعداد 29 محرک مؤثر در بروز طلاق عاطفی زوجین تهرانی در چهار بعد شناسایی شدند.

علی‌رغم اجماع نظر و توافق این 37 خبره بر نقش​آفرینی 29 محرک شناسایی‌شده در بروز طلاق عاطفی زوجین تهرانی، به‌زعم آ​نها این محرک‌ها و ابعاد تشکیل‌دهندۀ آ​نها، وزن و درجه اهمیت یکسانی در شکل​گیری طلاق عاطفی زوجین تهرانی نداشتند؛ بنابراین در این پژوهش، روش کارآمد فرآیند سلسله‌مراتبی گروهی برای تعیین اوزان این ابعاد و محرک​ها به کار گرفته شد. با توجه به محرک​های نهایی شناسایی‌شده و ابعاد تشکیل‌دهندۀ آ​نها، شکل 1 ساختار سلسله‌مراتبی مسئله را نشان می‌دهد.

 

 

شکل 1- ساختار سلسله‌مراتبی مسئلۀ تعیین اوزان ابعاد و محرکهای نهایی در بروز طلاق عاطفی زوجین تهرانی

Fig 1- Hierarchical structure of the problem of determining the weights of final dimensions and factors in the occurrence of emotional divorce among Tehranian couple

 

 

به‌منظور مقایسۀ زوجی ابعاد و محرک​ها، پرسش‌نامۀ دوم میان خبرگان توزیع شد؛ سپس میانگین هندسی نظرهای خبرگان در قالب ماتریس‌های مقایسات زوجی به‌عنوان ورودی نرم‌افزار Super decision مدنظر قرار گرفت. شکل‌های 2 و 3 به‌ترتیب محاسبات مربوط به ماتریس مقایسات زوجی ابعاد و محرک​ها را نشان می‌دهند. نظر به آنکه محاسبات در نرم‌افزار، مقدار ناسازگاری (Inconsistency) ماتریس‌ها را کمتر از 1/0 نشان می‌داد، بنابراین شرط پایایی این پرسش‌نامه برای کلیۀ ماتریس‌ها برقرار بود.

 

 

شکل 2- ماتریس مقایسات زوجی ابعاد

Fig 2- Pairwise comparison matrix of dimensions

 

 

 

 

 

شکل 3- ماتریس مقایسات زوجی محرکها

Fig 3- Pairwise comparison matrix of factors

 

 

با محاسبات انجام‌گرفته در نرم‌افزار مطابق با الگوریتم مطروحه و تشکیل سوپر ماتریس اولیه، سوپر ماتریس موزون و درنهایت سوپر ماتریس محدود، اوزان هریک از ابعاد و محرک​ها به تفکیک به دو شیوۀ‌ اولویت‌های موجود در سوپر ماتریس و اولویت‌های به هنجار شده (نرمال‌شده) در خوشه، مطابق با شکل 4 استخراج شد.



شکل 4- اوزان نهایی ابعاد و محرکها در سوپرماتریس محدود

Fig 4- Final weights of dimensions and factors in the limited supermatrix

 

 

به‌منظور نمایش بهتر نتایج حاصل‌شده، اوزان ابعاد و محرک‌های مؤثر بر بروز طلاق عاطفی میان زوجین به تفکیک در نمودارهای تار عنکبوتی (دیاگرام رادار) شکل‌های 5 و 6 نمایش داده شد.



شکل 5- دیاگرام رادار اوزان نهایی ابعاد مؤثر بر بروز طلاق عاطفی میان زوجین تهرانی

Fig 5- Radar diagram of final weights of effective dimensions in the occurrence of emotional divorce among Tehranian couples

شکل 6- دیاگرام رادار اوزان نهایی محرکهای مؤثر بر بروز طلاق عاطفی میان زوجین تهرانی

Fig 6- Radar diagram of final weights of effective factors in the occurrence of emotional divorce among Tehranian couples

 

 

با توجه به نتایج حاصل‌شده، ملاحظه می‌شود که ازنظر خبرگان در میان ابعاد، بعد اجتماعی و جامعه‌شناختی از بالاترین وزن و اهمیت برخوردار است. به عبارت دیگر، سهم بیشتر طلاق عاطفی زوجین تهرانی به این بُعد ارتباط دارد. همچنین ملاحظه می‌شود که ازنظر خبرگان، در میان محرک​های طلاق عاطفی هریک از ابعاد، محرک «ضعف در مهارت ارتباط مؤثر (C21)» از بعد مهارت زندگی، محرک «خیانت و روابط خارج از ازدواج (C52)» از بعد رفتاری و شخصیتی، محرک «عدم کفویت و همسان‌همسری (C53)» از بعد اجتماعی و جامعه​شناختی و محرک «موقعیت اقتصادی فرد (C24)» از بعد زمینه​ای، بیشترین وزن را به خود اختصاص دادند. همچنین ملاحظه شد که صرف‌نظر از ابعاد، شش محرک ضعف در مهارت ارتباط مؤثر (C21)، موقعیت اقتصادی فرد (C24)، عدم کفویت و همسان‌همسری (C53)، ضعف در مهارت کنترلی (C31)، اعتیاد به فنّاوری‌های نوین ارتباطی (C83) و خیانت و روابط خارج از ازدواج (C52) مؤثرترین عوامل در بروز طلاق عاطفی زوجین تهرانی بوده‌اند و انگیزۀ این زوجین در طلاق عاطفی، بیشتر از این شش محرک نشأت می‌گرفت. البته اهمیت این شش محرک دال بر بی‌اهمیتی دیگر محرک‌ها نیست، هر محرکی بسته به میزان درجه اهمیت خود، در بروز طلاق عاطفی زوجین تهرانی مؤثر است.

 

بحث و نتیجه

پژوهش حاضر با هدف شناسایی و ارزیابی محرک​های مؤثر در بروز طلاق عاطفی میان زوجین تهرانی نگارش یافت. با رجوع به آمارهای رسمی، ملاحظه می​شود که رشد طلاق در کلان‌شهر تهران به‌جهت وجود بافت پیچیدۀ شهری چشمگیر بوده است. تأثیر فنّاوری​های نوین و رسانه​های اجتماعی بر جامعۀ شهری، بروز معضلی چون طلاق عاطفی را تسهیل کرده است. وجود طلاق در بین اقشار مختلف جامعه، این پدیده را پیچیده و درهم‌تنیده کرده است. به نظر بسیاری از نظریه‌پردازان، نوگرایی و مدرن‌شدن باعث بروز پیامدهای بسیار مهم هویتی برای فرد در جامعه می​شود (قاسمی و همکاران، 1389: 45). گیدنز اظهار می​کند که دورۀ ما دوره‌ای آکنده از منافع متضاد خانواده، کار، عشق و آزادی برای تعقیب اهداف فردی است. او معتقد به تغییر شکل صمیمیت، تغییر ویژگی‌های اخلاقی افراد عادی و تأثیر آنها بر سست‌شدن روابط عاطفی زوجین و نهایتاً طلاق است (گیدنز، 1389: 260). طبق نظریۀ اقتصادی، محرومیت اقتصادی، تعاملات مثبت زوج‌ها را کاهش می​دهد و آنها را به‌سوی طلاق سوق می​دهد (محمدی و همکاران، 1400: 59). ویلیام گود معتقد است خانواده​هایی که در معرض مواجهه با طلاق عاطفی‌اند، از روابط و کنش متقابل با یکدیگر و حمایت احساسی محروم‌اند. تفاوت‌ها و در مواقعی تضادها، نبود گفت‌وگو، ناراضی‌بودن، تشابه‌نداشتن در افکار و عقاید، نداشتن فعالیت مشترک، فاصلۀ زیاد فکری، رفتاری و فیزیکی در بین آنها مشهود و ادامه‌دار است. این مشکلات روز به روز بیشتر و عمیق​تر می‌شود و به‌تبع آن، فاصلۀ زن و مرد افزایش می‌یابد. در این راستا مهارت‌های ارتباطی و مدیریت کنترل زندگی می‌تواند بر کاهش احتمال بروز طلاق عاطفی و بهبود روابط زوجین تأثیرگذار باشد (دین‌دار و همکاران، 1397). به‌زعم ترول و ویدیگر[22] (2022) برون‌گرایی‌جویی، توافق و گشودگی، روان‌رنجورخویی و وظیفه​شناسی، ابعاد اصلی مدل پنج​گانۀ شخصیت‌اند که هریک در پیش​بینی گرایش به طلاق عاطفی اثرگذارند. در این طبقه​بندی، افرادی که دارای ویژگی عواطف مثبت یا برون​گرایی‌اند، افرادی سرزنده و پر جنب و جوش اجتماعی‌ا‌‌ند. افراد بسیار عصبی (روان‌رنجور) یا افراد با احساسات منفی بالا در روابط خود مضطرب و متزلزل‌اند. افراد با ویژگی وظیفه​شناسی بالا، افرادی مسئولیت​پذیر، متمرکز و سازمان‌یافته‌اند. افراد سازگار (توافق​جو)، افرادی متفکر، مهربان و حامی‌اند. گشودگی نسبت‌به تجربیات (خرد)، ویژگی افراد مبتکر خلاق است. تأثیر فنّاوری‌های جدید، رسانه​ها و تحرک اجتماعی و کیفیت آن در جامعۀ شهری، معضلات عمده​ای نظیر مسئلۀ طلاق را عادی می‌کند. وجود طلاق در بین اقشار مختلف جامعه، این پدیده را پیچیده و درهم‌تنیده کرده است. در فضای جامعۀ شهری، انسان​ها در گذر از ساخت سنتی به ساخت جدید با سرگردانی و حیرانی در ارزش​ها و هنجارها مواجه​اند. این شرایط، نگرش شهرنشینان را نسبت‌به طلاق سهل​گیرانه​تر می​کند. به نظر پارسونز، ایفای نقش​های تخصصی مردانه و زنانه به دوام خرده‌نظام خانواده در چارچوب نظام اجتماعی کمک می​کند. او معتقد است که انگارۀ خانوادۀ معاصر با ویژگی‌های جامعۀ امروزی صنعتی سازگار است. براساس نظریۀ نظام اجتماعی و کارکردگرایی پارسونز، عوامل تأثیرگذار و زمینه​ساز در طلاق عاطفی را در فقدان هریک از چهار کارکرد اصلی خانواده می​توان تبیین کرد؛ یعنی الف) زمانی که کارکرد سازگاری و انطباق خانواده با محیط اجتماعی با چالش مواجهه شود؛ ب) زمانی که خانواده در کارکرد دستیابی به هدف با مشکل مواجهه شود و خانواده نتواند به اهداف مطلوب دست یابد؛ ج) زمانی که کارکرد یگانگی و انسجام خانواده دچار اختلال شود و د) هنگامی که نظام الگوهای فرهنگی خانواده آسیب می​بیند و از ایجاد الگوها و انگیزه​های لازم برای حفظ و بقای نظام خانواده باز می‌ماند (پروین و همکاران، 1391).

نتایج مطالعۀ طلاق عاطفی میان زوجین تهرانی نشان داد ازنظر خبرگان بعد جامعه​شناختی و اجتماعی نقش بسزایی در شکل​گیری طلاق عاطفی آنها داشت. همچنین ملاحظه شد محرک​هایی چون ضعف در مهارت ارتباط مؤثر، موقعیت اقتصادی فرد، عدم کفویت و همسان‌همسری، ضعف در مهارت کنترلی، اعتیاد به فنّاوری‌های نوین ارتباطی و خیانت و روابط خارج از ازدواج از بالاترین وزن (درجه اهمیت) در بروز طلاق عاطفی میان زوجین تهرانی برخوردار بودند. ضعف در مهارت​ ارتباط مؤثر که می‌تواند برگرفته از عوامل درون​فردی و روان​شناختی و یا فقدان اطلاعات و دانش کافی نسبت‌به برقراری با جنس مخالف باشد، ازجمله محرک‌های کلیدی بروز طلاق عاطفی میان زوجین تهرانی بود. برگزاری دوره​های آموزشی و کاربست کارگاه​های تقویت هوش عاطفی و اجتماعی و تشویق زوجین به مطالعۀ کتب مرجع دربارۀ شناخت ویژگی​های رفتاری جنس مخالف پیش از ازدواج، می​تواند نقش درخور توجهی در بهبود ارتباط مؤثر میان زوجین ایفا کند و متضمن پیشگیری از بروز طلاق عاطفی در زندگی مشترک شود. موقعیت اقتصادی فردی از دیگر محرک‌های کلیدی مؤثر بر بروز طلاق عاطفی میان زوجین تهرانی بودند. استطاعت و توانایی مالی زوج، شرط لازم و پیش​زمینۀ آغاز یک زندگی مشترک متوازن و کم‌تنش است. فقدان این موقعیت، تزلزل در تأمین نیازها و خواسته​های معیشتی و رفاهی زوجه را به‌همراه دارد و این خلأ زمینه‌ساز گرایش به معضل طلاق عاطفی در زوجه خواهد شد. غفلت زوجین در حین آشنایی نسبت‌به مسئلۀ کفویت و همسان‌همسری و غلبۀ احساس بر درایت از دیگر محرک‌های بروز طلاق عاطفی است. دقت نظر به موضوع کفویت از ابعاد مختلف فرهنگی، اقتصادی، موقعیت اجتماعی، مذهبی، خانوادگی و غیره می​تواند احتمال شکل​گیری تعارض و طلاق عاطفی را در زوجین کاهش دهد. امروزه وجود سنجه​ها و آزمون‌های استاندارد مختلف در این باره، می‌تواند زوجین را نسبت‌به میزان کفویت با یکدیگر آگاه کند. ضعف در مهارت کنترلی از دیگر محرک​های بروز طلاق عاطفی است. به عبارت دیگر، نبود خویشتن​داری و خودکنترلی زوجین و فقدان تسلط بر خشم و هیجانات عاطفی، امکان بروز طلاق عاطفی را تشدید خواهد کرد. آموزش تکنیک​های کنترل خویشتن و مهارت​آموزی در این زمینه، ضمن برگزاری جلسات مشاورۀ روان​شناسی می​تواند زمینۀ تسلط زوجین را بر هیجانات و تصمیمات لحظه​ای فراهم آورد. گسترش اینترنت، رسانه​های ارتباطی و شبکه‌های اجتماعی، ترویج فرهنگ غربی در تغییر سبک زندگی و ارتباطات ناسالم خارج از ازدواج و نیز چشم و هم‌چشمی​ها و مشکلات و معضلات اقتصادی نیز به سهم خود زمینه‌ساز طلاق عاطفی میان زوجین تهرانی شناسایی شدند. بر این اساس می‌توان چنین استنتاج کرد که در سال‌های اخیر به‌سبب همه‌گیرشدن طلاق در میان جوانان، نوعی اپیدمی گسستگی خانوادگی و تزلزل پیوندی و موجبات جدایی عاطفی و احساسی بین زوجین ایجاد شده است. از سویی مصرف‌گرایی و گرایش به تشریفات و تجملات در میان خانواده‌ها موجب شده است تا تفاوت میان خانواده‌های غنی و فقیر نمود بیشتری بیابد و اختلاف سطح خانوادگی به‌عنوان یکی از عوامل جدایی‌ساز میان زنان و مردان هویدا شود.

نتایج این پژوهش در تعیین عواملی چون «ضعف در مهارت ارتباط مؤثر»، «خیانت و روابط خارج از ازدواج»، «عدم کفویت و همسان‌همسری و موقعیت اقتصادی فرد»، به‌عنوان مهم​ترین محرک‌های مؤثر بر طلاق عاطفی زوجین تهرانی با یافته‌های پژوهش‌های پروین و همکاران (1391)، کفاشی و سرآبادانی (1393)، دین‌دار و همکاران (1397)، ابراهیمی و حیدری (1399)، اکتر و بگام (2012)، ریجابی کلوبوکار و سیمونیک (2018) و شیرزادی و همکاران (2021) هم​راستا بوده است و تعیین بعد مهارت زندگی به‌عنوان کم‌اهمیت‌ترین بعد در مقایسه با دیگر ابعاد مؤثر بر بروز طلاق عاطفی، با نتایج پژوهش دین‌دار و همکاران (1397)، که بر نقش کلیدی مهارت‌های زندگی بر کاهش طلاق تأکید داشتند، مغایر است.

با جمع‌بندی یافته‌های پژوهش حاضر می‌توان اذعان داشت که معضل طلاق عاطفی پدیده‌ای تک‌بعدی نیست، بلکه برگرفته از گستره‌ای از عوامل روان‌شناختی و جامعه‌شناختی است که آثار جمعیت‌شناختی درخور توجهی را نیز در پی دارد. با نگاهی نظام‌مند بر پدیدۀ طلاق عاطفی، ملاحظه می​شود که هر محرک طلاق عاطفی به سهم خود می‌تواند بر مؤلفه‌های جمعیت‌شناسی نیز اثرگذار باشد. به عبارت دیگر با ریشه‌یابی سیستماتیک بر گرایش هرم جمعیتی کشور به‌سمت پیری، کاهش میزان ازدواج، کاهش میزان باروری، افزایش میزان طلاق ملاحظه می‌شود که محرک‌های اقتصادی، فنّاوری (رسانه‌های اجتماعی)، فرهنگی، فقدان سواد رسانه​ای، مهارت‌های ارتباطی و خودکنترلی، عدم کفویت و همسان‌همسری و غیره، که زمینه‌ساز بروز طلاق عاطفی و درنهایت طلاق رسمی‌اند، می‌توانند بر مؤلفه‌های مذکور جمعیت‌شناسی کشور نیز تأثیر مستقیم داشته باشند و آثار نامطلوبی را در کوتاه‌مدت و بلندمدت برای کشور رقم بزنند. یافته​های این پژوهش در شناسایی و اولویت​بندی محرک‌های مؤثر در بروز طلاق عاطفی میان زوجین تهرانی، ضمن گشایش دریچۀ تحقیقاتی جدید برای پژوهشگران، در افزایش ابعاد و تکمیل و بالندگی دیگر وجوه پژوهش حاضر و نیز توسعۀ الگوهای تحلیلی، می​تواند در ایجاد آگاهی و بینش کامل​تر برای سیاست‌گذاران، در اتخاذ راهبردهای مؤثر و اقدامات پیشگیرانه در بهبود و سلامت زندگی زناشویی و مقابله با معضلات ارتباط عاطفی زوجین تهرانی نیز الهام​بخش باشد.

ازجمله محدودیت‌های این پژوهش می‌توان به دشواری دسترسی به خبرگان، به‌ویژه در شرایط فعلی شیوع ویروس کرونا اشاره داشت. به‌علاوه، فرهنگ حاکم بر قلمروِ مکانی مطالعه‌شده، نداشتن توانایی در کنترل برخی متغیرهای مؤثر بر روابط زناشویی، مانند تمایزیافتگی افراد و دیگر ویژگی‌های وابسته به خانوادۀ اصلی آنها، از دیگر محدودیت​های روش​شناختی پژوهش حاضر بوده است که نبود قابلیت تعمیم نتایج این پژوهش را برای دیگر شهرها در پی دارد. با توجه به یافته​های این پژوهش، پیشنهاد می​شود که دولت، مسئولان، صاحبان رسانه و سیاست‌گذاران فعال در حوزۀ خانواده، در مسیر پیشگیری و کاهش بروز طلاق عاطفی میان زوجین، ضمن ترویج فرهنگ سالم زندگی اسلامی ایرانی، افزایش دانش رسانه‌ای زوجین، مدیریت و فیلترینگ هوشمند پایگاه​هایی که بستر ترویج ارتباطات ناسالم و افسارگسیخته را فراهم می‌کنند، حمایت‌های مادی و معنوی لازم را از زوجین فراهم کنند. همچنین پیشنهاد می‌شود که در مشاوره‌های پیش از ازدواج به بررسی بلوغ عاطفی، خصوصیات شخصیتی و پنداشت‌های فراشناختی در ازدواج، به‌منظور پیشگیری از گرایش به طلاق عاطفی و بهبود کیفیت روابط زناشویی به‌طور ویژه توجه شود. به‌علاوه، پیشنهاد می‌شود به زوجینی که با مشکل طلاق عاطفی مواجه‌اند یا متقاضی طلاق‌اند، آموزش‌های غلبه بر پنداشت‌های فراشناختی ارائه شود و رشد مهارت​های شناختی-عاطفی و بلوغ عاطفی آ​نها تقویت یابد. در پایان می‌توان اشاره داشت که طلاق عاطفی پیامدهای مختلفی را برای خانواده‌ها به همراه دارد؛ بنابراین اتخاذ راهبردهای مقابله با آن نیز متفاوت است و لازم است در درمان طلاق عاطفی به آن توجه شود.

 

ملاحظات اخلاقی

در پژوهش حاضر، کدهای 31 گانۀ اخلاق پژوهشی با هدف ارتقای سلامت انسان‌ها و رعایت کرامت و حقوق آنها رعایت شده است. این پژوهش تحت حمایت و کمک مالی از سوی نهاد دولتی یا خصوصی خاصی نبوده است. در این مقاله، پژوهش، نگارش و ویرایش محتوا بر عهدۀ نویسنده اول بوده و نویسندۀ دوم به‌عنوان استاد راهنما و مشاور علمی، به تکمیل کاستی​ها و افزایش غنای محتوا پرداخته است. این مقاله فاقد هرگونه تضاد منافع است. نویسندگان این مقاله از کلیۀ صاحب​نظران و شرکت​کنندگان در نظرسنجی، کمال تشکر و امتنان را دارند.

 

[1] Lawler

[2] Hashemi & Homayuni

[3] Eslami

[4] Marx

[5] Simmel

[6] Lesthaeghe

[7] variance accounted for

[8] Gottman

[9] Adams & Jones

[10] Hasan

[11] Rijavec Klobučar & Simonič

[12] Sahebihagh

[13] Afrasiabi & Jafarizadeh

[14] Akter & Begum

[15] Inconsistency Rate

[16] Inconsistency Index

[17] Random Inconsistency Index

[18] Group Analytical Hierarchy Process (GAHP)

[19] Saaty

[20] Geometric Means (GM)

[21] Identify

[22] Trull & Widiger

ابراهیمی، س. و بنیفاطمه، ح. (1391). «طلاق عاطفی و عوامل مرتبط با آن در شهرستان نقده». مطالعات جامعه‏شناسی، 5(17)، 22-7.
ابراهیمی، ل. و حیدری، ر. (1399). «پیش‌بینی گرایش به طلاق عاطفی براساس ویژگی‌های شخصیتی، باورهای فراشناختی و بلوغ عاطفی زوجین». پژوهشهای مشاوره، 19(۷۴)، ۶۱-36.
امیری، م. و دارستانی فراهانی، ا. (1392). تصمیم‌گیری با معیارهای چندگانه، تهران: نشر دانشگاهی کیان.
بشرپور، س.؛ فریور، م. و عبادی، م. (1400). «مدلیابی علّی طلاق عاطفی در زنان براساس صفات تاریک شخصیت: با نقش میانجی عزت‌نفس جنسی». مطالعات زن و خانواده، 9 (20)، 50-29.
پروین، س.؛ داوودی، م. و محمدی، ف. (1391). «عوامل جامعهشناختی مؤثر در طلاق عاطفی در بین خانوادههای تهرانی». مطالعات راهبردی زنان (کتاب زنان)، 14(56)، 119-153.
ثنایی، ب. (1379). مقیاس​های سنجش خانواده و ازدواج. تهران: موسسه انتشارات بعثت.
حاجیزادۀ میمندی، م.؛  مداحی، ج.؛ کریمی، ی.؛ وحدت، ا. و غروری، م. (1395). «بررسی عوامل اجتماعی مرتبط با طلاق عاطفی (مطالعۀ موردی متأهلین شهر شیراز)». مطالعات راهبردی زنان (کتاب زنان)، 18(71)، 85-108.
حبیبالهزاده، ح.؛ شفیعآبادی، ع. و قمری، م. (1399). «مقایسۀ اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیک با زوجدرمانی خودتنظیمی بر کاهش طلاق عاطفی زوجین». پژوهشنامۀ زنان، 11(1)، 63-43.
دین‌دار، ا.؛ مهدوی، م. و سید میرزایی، س. (1397). «بررسی رابطۀ بین مهارتهای زندگی و طلاق عاطفی (مورد مطالعه: افراد متأهل شهر شیراز در سال 1396-1395)». زن و جامعه (جامعهشناسی زنان)، 9(4)، 176-153.
رشید، خ.؛  حسنوند، ف.؛ نبیزاده، ص. و رشتی، ع. (1398). «بررسی عوامل برونفردی مؤثر بر طلاق عاطفی در میان زنان». مطالعات زن و خانواده، 7(1)، 137-117.
رمضانیفر، ح.؛ کلدی، ع.، و قدیمی، ب. (1400). «تحلیل عوامل مؤثر بر طلاق عاطفی در زنان متأهل شهرستان تنکابن». زن در توسعه و سیاست (پژوهش زنان)، 19(2)، 167-191.
زمانی زارچی، م.؛ غلامعلی لواسانی، م.؛ اژهای، ج.؛ حسین‏زادۀ اسکویی، ع. و صمدی کاشان، س. (1397). «مطالعۀ پدیدارشناسانۀ تجارب هیجانی و ذهنی فرزندان طلاق». پژوهش در سلامت روانشناختی، 12(1)، 36-24.
شاکرمی، ع.؛ قاسمی، ز. و صدفی، ذ. (1397). «تبیین جامعه‏شناختی عوامل مؤثر بر نگرش متأهلان به طلاق عاطفی (مطالعۀ موردی متأهلان شهر خرمآباد)». جامعهشناسی ایران، 19(3)، 53-29.
شریفی رهنمو، س.؛ سلطانپور، م. و نقوی، م. (1400). «پیش‏بینی نگرش به آسیبهای اجتماعی براساس میزان بهزیستی روانشناختی و هیجانخواهی در جوانان: انتظام اجتماعی». مطالعات فرهنگی پلیس، 8 (1)، 57-47.
صداقت، م. و افراعی، ر. (1401). «اثربخشی طرحوارۀ درمانی بر کاهش طلاق عاطفی زنان دارای همسر نظامی». فصلنامۀ روانشناسی نظامی، 13(49)، 164-147.
عامری، م. و شفیعی، ح. (1397). «تبیین طلاق عاطفی براساس الگوی ارتباطی و سبکهای حل تعارض زنان شاغل در تهران». فصلنامۀ خانواده و بهداشت، 4، 14-3.
فتحی، آ.؛ فرشبافی اسعدیان، س.؛ کولیوند، ع. و حمزه وی، ف. (1400). «رابطۀ سبک استفاده از فضای مجازی با تعارضات زناشویی، طلاق عاطفی و تعهد زناشویی». مطالعات فرهنگی پلیس (دانش انتظامی همدان)، 8 (31)، 51-41.
فروتن، ی. (1391). «چالشهای خانوادۀ معاصر و نوگرایی با تأکید بر طلاق در فرایند گذار جمعیتی». فصلنامۀ مسائل اجتماعی ایران. 4 (2)، 129- 105.
فریبرز، ز.؛ ساروخانی، ب. و حضرتی صومعه، ز.ا (1399). «بررسی جامعه‌شناختی رابطۀ اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی مجازی و طلاق عاطفی در خانواده‌های تهرانی». فصلنامۀ فرهنگی- تربیتی زنان و خانواده، 15(51)، 150-117.
قاسمی، و.؛ وحیدا، .؛ ربانی، ر. و ذاکری، ز. (1389). «شناخت تأثیر طبقۀ اجتماعی بر نگرش نسبتبه جریان نوگرایی در شهر اصفهان». فصلنامۀ جامعهشناسی کاربردی. (21) 1، 68-43.
کفاشی، م.، و سرآبادانی، س. (1393). «عوامل اقتصادی- اجتماعی مؤثر بر طلاق عاطفی دو گروه زنان متأهل خانه‏دار و شاغل شهر قم». پژوهشهای جامعهشناسی معاصر، 3(5)، 153-125.
گیدنز، آ. (1389). جامعه‌شناسی. ترجمۀ حسن چاوشیان. تهران: نشر نی.
نعمتی، ل.، و بخشی، ع. (1399). «مطالعۀ نقش بهزیستی اخلاقی بر کاهش میزان طلاق عاطفی (مطالعۀ موردی: دانشجویان متأهل دانشگاه پیام نور ملایر)». قانون یار، 4(14)، 377-365.
مالمیر، م. و ابراهیمی، م. (1399). «نوعشناسی ساختار قدرت در خانوادههای ایرانی». فصلنامۀ مطالعات راهبردی زنان. 22 (87)، 32-7.
محمدی، ز. (1400). «بررسی رابطۀ بین سرمایۀ اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی با تمایل به طلاق در میان زنان بندر دیلم». پژوهش​های راهبردی مسائل اجتماعی ایران. (2)10، 72-55.
 
References
Adams, J. M., and Jones, W. H. (1997). The conceptualization of marital commitment: An integrative analysis. Journal of Personality and Social Psychology, 72(5), 1177-1196.
Afrasiabi, F., and Jafarizadeh, M. R. (2015). Study of the relationship between personal factors and emotional divorce. Mediterranean Journal of Social Sciences, 6(6 S6), 406-411.
Akter, M., and Begum, R. (2012). Factors for divorce of women undergoing divorce in Bangladesh. Journal of Divorce & Remarriage, 53(8), 639-651.
Amani, R., Majzoobi, M. R., and Hadian Hamedani, K. (2019). Comparing the big-five personality traits of Iranian women in the midst of divorce and women in the normal state of marriage, as predictors of divorce. Journal of Divorce & Remarriage, 60(1), 1-11.
Amiri, M., and Darestani Farahani, A. (2012). Decision making with multiple criteria. Tehran: Kian University Press. (In Persian) 
Anderberg, D., Rainer, H., & Roeder, K. (2018). Family-specific investments and divorce with dynamically inconsistent households: Marital contracts and policy. Journal of Economic Behavior & Organization, 148, 199-225.
Aspara, J., Wittkowski, K., and Luo, X. (2018). Types of intelligence predict likelihood to get married and stay married: Large-scale empirical evidence for evolutionary theory. Personality and Individual Differences, 122, 1-6.
Basharpoor, S., Farivar, M., and Ebadi, M. (2021). The causal modeling of affective divorce in women based on dark personality traits: With mediating role of sexual self esteem. The Journal of Woman and Family Studies, 9(1), 29-50 (In Persian).
Barzoki, M. H., Tavakoll, M., and Burrage, H. (2015). Rational-emotional ‘divorce’in Iran. Applied Research in Quality of Life, 10(1), 107-122.
Benson, H. (2019). Lifetime divorce risk: Back to the 1960s. Cambridge: Marriage Foundation.
Cao, H., Zhou, N., Fang, X., and Fine, M. (2017). Marital well-being and depression in Chinese marriage: Going beyond satisfaction and ruling out critical confounders. Journal of Family Psychology, 31(6), 775-784.
Cao, H., Zhou, N., Fine, M. A., Li, X., and Fang, X. (2019). Sexual satisfaction and marital satisfaction during the early years of Chinese marriage: A three-wave, cross-lagged, actor–partner interdependence model. The Journal of Sex Research, 56(3), 391-407.
Damo, D. D., and Cenci, C. M. B. (2021). Emotional Divorce: Similarities and Differences According to the Position Occupied. Trends in Psychology, 29(3), 505-518.
Dewilde, C., and Stier, H. (2014). Homeownership in later life–Does divorce matter?. Advances in Life Course Research, 20, 28-42.
Dindar, A., Mahdavi, M., and Seyedmirzaei, S. (2017). Investigating the relationship between life skills and emotional divorce (case study: married people in Shiraz in 2015-2016). Women and Society (Sociology of Women), 9(4), 176-153. (In Persian)
Djundeva, M., Dykstra, P. A., and Emery, T. (2019). Family dynamics in China and Europe in the last half-century. Chinese Journal of Sociology, 5(2), 143-172.
Ebrahimi, S. and Bani Fatemeh, H. (2011). Emotional divorce and factors related to it in Naghdeh City. Sociological Studies, 5(17), 7-22. (In Persian)
Ebrahimi, L., and Heydari, R. (2019). Prediction of emotional divorce tendency based on personality traits, metacognitive beliefs, and emotional maturity of couples. Counseling Research, 19(74), 36-61. (In Persian)
Eslami, M., Yazdanpanah, M., Andalib, P., Rahimi, A., Safizadeh, M., Dadvar, A., and Nakhaee, N. (2020). Marital satisfaction and emotional divorce among Iranian married individuals: A survey of hospital visitors of nine provinces. Journal of Education and Health Promotion, 9(1), 83-95.
Fariborz, Z., Sarukhani, B., and Hazrati Soumeh, Z. (2019). Sociological investigation of the relationship between addiction to virtual social networks and emotional divorce in Tehranian families. Women and Family Educational Cultural Quarterly, 15(51), 117-150. (In Persian)
Fathi, A., Farshbafi Asadian, S., Kolivand, A., and Hamzeh Vi, F. (2021). The relationship between the style of using virtual space with marital conflicts, emotional divorce, and marital commitment. Police Cultural Studies (Hamadan Police Knowledge), 8(31), 51-41. (In Persian)
Foroutan, Y. (2011). Challenges of the contemporary family and modernization with an emphasis on divorce in the demographic transition process. Iranian Social Issues Quarterly, 4(2), 105-129. (In Persian)
Ghasemi, V., Vahida, F., Rabbani, R., and Zakeri, Z. (2010). Understanding the effect of social class on the attitude towards the modernization process in Isfahan City. Applied Sociology Quarterly, (21)1, 68-43. (In Persian)
Giddens, A. (2010). Sociology. Translated by Hasan Chavoshian, Tehran: Ney Publishing Center. (In Persian)
Gottman, J. M. (2008). Gottman method couple therapy. Clinical handbook of couple therapy, 4(8), 138-164.
Hasan, K. A. I. (2022). Emotional divorce and its relationship to psychological adjustment among a sample of couples in Ramallah and Al-Bireh Governorate (Doctoral dissertation, Al-Quds Open University). https://osol.qou.edu/handle/ 194/2734.
Habib Elahzadeh, H., Shafiabadi, A., and Qamari, M. (2019). Comparing the effectiveness of dialectical behavior therapy with self-regulated couple therapy on reducing emotional divorce of couples. Journal of Women's Research, 11(1), 43-63. (In Persian)
Hajizadeh Meimandi, M., Madaghi, J., Karimi, Y., Hadat, A., and Ghorogi, M. (2015). Investigating the social factors related to emotional divorce (a case study of married people in Shiraz). Women's Strategic Studies (Women's Book), 18(71), 85-108. (In Persian).
Hashemi, L., and Homayuni, H. (2017). Emotional divorce: Child’s well-being. Journal of Divorce & Remarriage, 58(8), 631-644.
Hashemi, S. F., and Asghari, M. J. (2016). The role of emotional literacy in predict of emotional divorce. Journal of Consolation and Therapy, 5(17), 59-72. (In Persian).
Heinemann, L. V., and Heinemann, T. (2017). Burnout research: Emergence and scientific investigation of a contested diagnosis. Sage Open, 7(1), 1-12.
Kafashi, M. and Sarabadani, S. (2013). Socio-economic factors affecting the emotional divorce of the two groups of married housewives and working women in Qom City. Contemporary Sociological Research, 3(5), 153-125. (In Persian)
Kessler, D. (2018). The consequences of divorce for mothers and fathers: Unequal but converging. LIVES Working Paper, 71, 1-30.
Kiecolt-Glaser, J. K. (2018). Marriage, divorce, and the immune system. American Psychologist, 73(9), 1098-1108.
Kokangul, A., and Susuz, Z. (2009). Integrated analytical hierarch process and mathematical programming to supplier selection problem with quantity discount. Applied mathematical modelling, 33(3), 1417-1429.
Lamela, D., Figueiredo, B., Bastos, A., and Feinberg, M. (2016). Typologies of post-divorce coparenting and parental well-being, parenting quality and children’s psychological adjustment. Child Psychiatry & Human Development, 47(5), 716-728.
Latifian, M., Arshi, M., and Eghlima, M. (2017). The relationship between internet addiction and emotional divorce in married females in Tehran in 2016. Journal of Rafsanjan University of Medical Sciences, 16(6), 517-528.
Lawler, M. K. (2000). Transitioning through divorce: The six types of divorce. Oklahoma Cooperative Extension Service.
Lesthaeghe, R. (1991). The second demographic transition in Western Countries: an interpretation (pp. 199-2). Interuniversity Programme in Demography..
Majumdar, A. (2010). Selection of raw materials in textile spinning industry using fuzzy multi-criteria decision-making approach. Fibers and Polymers, 11(1), 121-127.
Malmir, M. and Ebrahimi, M. (2019). Typology of the power structure in Iranian families. Women's Strategic Studies Quarterly. 22(87), 7-32. (In Persian)
Mohammadi, Z. (2021). Investigating the relationship of social, cultural, and economic capitals with the tendency to divorce among women in the port of deylam. Strategic Research on Social Problems in Iran University of Isfahan, 10(2), 55-72. (In Persian).
Momeni, Kh., and Azadifard, S. (2016). Prediction of violence dimensions upon coping strategies in women of domestic violence victim. Journal of family pathology, counseling and enrichment, 1(2), 34-45.
Nasershariati, M. (2022). The Effectiveness of Image Relationship Therapy on Cohesion–Family Flexibility and Happiness of Couples with Emotional Divorce. Human Relations Studies, 2(4), 22-31.
Nemati, L. and Bakshi, A. (2019). Studying the role of moral well-being in reducing the rate of emotional divorce (case study: married students of Malayer Payam Noor University). Qanun Yar, 4(14), 377-365. (In Persian)
Pamuk, M., and Durmuş, E. (2015). Investigation of burnout in marriage. Journal of Human Sciences, 12(1), 162-177.
Parvin, S., Davoodi, M., and Mohammadi, F. (2011). Sociological factors affecting emotional divorce among Tehranian families. Women's Strategic Studies (Women's Book), 14(56), 119-153. (In Persian)
Pines, A. (2013). Couple burnout: Causes and cures. Routledge.
Ramezani Far, H., Kaldi, A., and Al-Gadi, B. (2021). Analysis of factors affecting emotional divorce in the married women of Tunkabon City. Women in Development and Politics (Women's Studies), 19(2), 167-191. (In Persian)
Rasheed, A., Amr, A., and Fahad, N. (2021). Investigating the relationship between emotional divorce, marital expectations, and self-efficacy among wives in saudi arabia. Journal of Divorce & Remarriage, 62(1), 19-40.
Rashid, Kh., Hassanvand, F., Nabizadeh, S., & Rashti, A. (2018). Examining external factors affecting emotional divorce among women. Women and Family Studies, 7(1), 117-137. (In Persian)
Rijavec Klobučar, N., & Simonič, B. (2018). Risk factors for divorce in Slovenia: A qualitative study of divorced persons’ experience. Journal of Family Studies, 24(3), 291-306.
Saaty, T. L. (1999). Fundamentals of the analytic network process. In Proceedings of the 5th international symposium on the analytic hierarchy process (pp. 12-14).
Sahebihagh, M. H., Khorshidi, Z., Atri, S. B., Asghari, M., and Jafarabadi, A. H. R. (2018). The rate of emotional divorce and predictive factors in nursing staff in north of Iran. International Journal of Women’s Health and Reproduction Sciences, 6(2), 174-80.
Sanaei, B. (2000). Measurement scales of family and marriage. Tehran: Bethat Publications Institute (In Persian).
Sedaghat, M. and Afraie, R. (2022). The effectiveness of schema therapy on reducing the emotional divorce of women with military spouses. Military Psychology Quarterly, 13(49), 164-147. (In Persian)
Shakrami, A., Ghasemi, Z., and Sadafi, Z. (2017). Sociological explanation of factors affecting married people's attitude to emotional divorce (a case study of married people in Khorram Abad City). Iranian Journal of Sociology, 19(3), 29-53. (In Persian)
Sharifi Rahnamo, S., Sultanpour, M., and Naqavi, M. (2021). Prediction of attitude towards social damage based on the level of psychological well-being and excitement in young people: Social order. Police Cultural Studies, 8(1), 47-57. (In Persian)
Shirzadi, Z., Khakpour, R., and Khodabakhshi-Koolaee, A. (2021). The role of attachment styles and spiritual intelligence in predicting women’s emotional divorce. Journal of Client-Centered Nursing Care, 7(1), 17-26.
Simmel, G. (2010). Conflict and the web of group affiliations. Simon and Schuster.
Trull, T. J., and Widiger, T. A. (2022). Dimensional models of personality: the five-factor model and the DSM-5. Dialogues in Clinical Neuroscience, 15 (2), 135-146.
Zamani Zarchi, M., Gholamali Lavasani, M., Ajei, J., Hosseinzadeh Eskoui, A., and Samadi Kashan, S. (2017). Phenomenological study of emotional and mental experiences of children of divorce. Research in Psychological Health, 12(1), 24-36. (In Persian)