Document Type : Research Paper
Authors
1 Ph.D. Student in Demography, Faculty of Social Sciences, Central Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran
2 Associate Professor of Sociology, Faculty of Social Sciences, Tehran University, Tehran, Iran
3 Assistant Professor of Demography, Faculty of Social Sciences, Central Branch, Islamic Azad University
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه
خانواده، یک واحد عاطفی و شبکهای از روابط درهمتنیده است که با ازدواج زن و مرد آغاز میشود (Aspara et al., 2018: 2). خانواده بهلحاظ قدمت، ابتداییترین و ازلحاظ گستردگی، جهانشمولترین نهاد اجتماعی است. خانواده، سنگبنای جامعۀ بزرگ انسانی است و در استحکام روابط اجتماعی و رشد یکایک اعضای جامعه، نقش بنیادین دارد؛ بنابراین تلاش در جهت استحکام خانواده و استوارسازی روابط درون این سیستم، زمینه را برای سلامت اخلاقی و سعادت عمومی فراهم میکند. روابط مناسب در جامعه براساس روابط مناسب در خانواده شکل میگیرد و بهتبع آن جامعه از ثبات بیشتری برخوردار میشود (دیندار و همکاران، 1397: 158).
بهطور کلی نیاز به برقراری و حفظ پیوند و روابط نزدیک با دیگران، انگیزۀ اساسی و بنیادی بشر قلمداد میشود (شریفی رهنمو و همکاران، 1400)؛ اما این احساس مثبت در بسیاری از موارد دستخوش تغییرات مختلفی میشود که نتایج عمدهای بر جای میگذارد؛ یکی از مهمترین این نتایج، تعارض زناشویی است. تعارض زناشویی ناشی از هماهنگینداشتن زن و شوهر در نوع نیازها و روشهای آن، خودمحوری، اختلاف در خواستهها، طرحهای رفتاری و رفتارهای غیرمسئولانه نسبتبه ارتباط زناشویی و ازدواج است (فتحی و همکاران، 1400). اغلب زوجین در آغاز زندگی، سرمایۀ مشترک خود را عشق و علاقۀ متقابل میدانند (Pamuk & Durmuş, 2015: 164)؛ اما هنگامی که زندگی زناشویی آنگونه پیش نمیرود که زن و شوهر انتظار دارند، زوجین دچار یأس و ناامیدی میشوند و به حالتی از کاهش عاطفه نسبتبه هم میرسند (Heinemann & Heinemann, 2017: 6) که در آن، هریک از زن و شوهر پس از یک دورۀ طولانی تعارض، به مرحلۀ تنفر میرسند و سپس با وضعیت بیتفاوتی مواجه میشوند که آخرین مرحلۀ روابط احساسی میان زن و مرد است و درنهایت به طلاق میانجامد (عامری و شفیعی، 1397). طلاق فرآیندی است که اغلب با یک بحران احساسی آغاز میشود و با تلاش برای حل تعارض با ورود به موقعیت جدید، با نقش و سبک زندگی جدید خاتمه مییابد (Anderberg et al., 2018: 203). امروزه جدایی و طلاق، بسیاری از افراد را با پیامدهای متعدد اقتصادی، اجتماعی و روانی مواجه کرده است (Dewilde & Stier, 2014: 31). طلاق یک مسئلۀ اجتماعی در بر گیرندۀ انحلال قانونی ازدواج است و بهلحاظ آسیبپذیری در سطوح فردی و اجتماعی حائز اهمیت است (زمانی زارچی و همکاران، 1397: 29). از سوی دیگر ممکن است این آثار و پیامدها نهتنها عوارضی را برای زنان و مردان، برای فرزندان نیز پیامدهای جبرانناشدنی را بههمراه داشته باشد (Lamela et al., 2016: 718; Benson, 2019: 46; Kessler, 2018: 25).
بهطور کلی طلاق هم میتواند صورت آشکار و رسمی به خود بگیرد که طی آن، خانواده فرو میپاشد و هم میتواند صورت پنهان به خود بگیرد که درنتیجۀ آن، خانواده صرفاً ساختار بیرونی خود را حفظ میکند، ولی از درون تهی میشود که به این حالت، طلاق عاطفی گفته میشود (Momeni & Azadifard, 2016: 36). لاولر[1] (2000) شش نوع طلاق را معرفی کرد که یکی از آنها طلاق عاطفی بود. طلاق عاطفی به این معناست که زوجین بهواسطۀ احساس عصبانیت و ناامیدی، ازنظر احساسی از همسر خود جدا باشند (Rasheed et al., 2021: 20). طلاق عاطفی یکی از مشکلات رایج در خانوادههای امروزی است که درخور توجه بسیاری از زوجدرمانگران قرار گرفته است (Nasershariati, 2022). این نوع طلاق به موقعیتی اطلاق میشود که در آن، رابطۀ عاطفی، حمایت، اشتیاق، گرمی، توجه، عشق و صمیمیت بین زوجین کاهش یابد. چنین شرایطی به زندگی زناشویی غیرعاطفی منجر میشود و در آن، زوجین صرفاً زیر یک سقف زندگی میکنند. طلاق عاطفی نوعی جدایی است که طی آن، زوجین بدون هیچ عشق و محبتی زیر یک سقف زندگی میکنند و صرفاً قرارداد قانونی عامل اتصال آنها به یکدیگر است (Gottman, 2008: 140). طلاق عاطفی بیانگر توقف احساس افراد در چرخۀ ازدواج (Damo & Cenci, 2021: 508) و یکی از وجوه استرسآفرین در روابط زوجین و معضلی جدی در ایران است که بهطور مستقیم بر کیفیت روابط تأثیر میگذارد (Barzoki et al., 2015: 109). هاشمی و همایونی[2] (2017) اظهار داشتند طلاق عاطفی هنگامی رخ میدهد که زوجین از ابراز احساس در رابطه خودداری کنند که در این صورت از پیامدهای منفی اجتماعی، عاطفی و سلامتی متعددی چون تنهایی، نارضایتی، سطح پایین عزتنفس و افزایش مشکلات خانوادگی و نیز افسردگی و اضطراب و غیره رنج خواهند برد. این نوع طلاق پنهان میتواند با مرزهای فرهنگی، معنوی، موقعیتی، قانونی و ارزشی نیز در ارتباط باشد (Rasheed et al., 2021: 22). طلاق عاطفی، یک انتخاب نفرتانگیز بین تسلیم و نفرت از خود و سلطه بر خود است که در آن، زن و شوهر بهدلیل احساسات، از غم و دیگر ناامیدیها رنج میبرند و خانواده را در مسیر درگیری و فروپاشی قرار میدهند (Nasershariati, 2022). طلاق عاطفی ازجمله پدیدهای است که در اثر استفادۀ فضای مجازی برای تفریح و سرگرمی و یا رفع نیازهای جنسی به وجود میآید. در طلاق عاطفی اگرچه ممکن است زن و شوهر با هم مانند یک گروه اجتماعی ادامه دهند، جاذبه و اعتماد آنها نسبتبه یکدیگر از بین میرود و هرکدام از آنها بهدلیل احساس غمگینی و ناامیدی، دیگری را آزار میدهد (فتحی و همکاران، 1400: 42).
امروزه رشد کمی و کیفی پدیدۀ طلاق در جامعۀ ایرانی، به یکی از مسائل اجتماعی جدی تبدیل شده است؛ بهطوری که دیگر واژۀ طلاق قبح گذشته را ندارد و افراد آن را یک انتخاب فردی در نظر میگیرند. آمارها نشان میدهند که طلاق در چند سال گذشته در حال افزایش بوده است؛ این وضعیت بیانگر تغییرات عمده در ساختار نهاد خانواده است (پروین و همکاران، 1391: 123). میزان طلاق در ایران در مقایسه با دو دهۀ گذشته رشد سریعی را نشان میدهد. این میزان به یک طلاق در هر سه ازدواج در سال 1398 رسیده است (Eslami et al., 2020: 2). کارشناسان بر این باورند که در فرآیند طلاق، طلاق رسمی پس از طلاق عاطفی صورت میگیرد (حبیبالهزاده و همکاران، 1399: 45). آمار رسمی طلاق، میزان شکست همسران را در زندگی زناشویی بهطور کامل نشان نمیدهد؛ زیرا در کنار آن، آمار بزرگتر به طلاق عاطفی اختصاص دارد که در هیچ کجا ثبت نشده است و اطلاعات دقیقی از آن وجود ندارد (Nasershariati, 2022). براساس یک برآورد، میزان شیوع طلاق عاطفی در میان زوجین ایرانی 40.9درصد گزارش شده است که بیانگر شیوع بالای آن در ایران است (حبیبالهزاده و همکاران، 1399: 48). اسلامی[3] و همکاران (2020) دریافتند که حدود نیمی از زوجهای ایرانی از نارضایتی زناشویی و نزدیک به 10درصد از مردان یا زنان ایرانی از طلاق عاطفی رنج میبرند.
با توجه به آمارهای اخیر و وخامت آن در کلانشهر تهران، شناسایی و اتخاذ فرآیندها و راهکارهایی الزامآور است که بتواند خانواده را در برابر این نوع آسیبها و چالشها محافظت کند. پژوهشگران متعددی به مطالعه و فراهمسازی برنامههای پیشگیرانه و آموزشی در حوزۀ ارتقای سلامت خانواده و شناسایی عوامل تأثیرگذار بر خانواده، ازجمله طلاق عاطفی پرداختهاند (Djundeva et al., 2019: 143; Cao et al., 2017: 775; Cao et al., 2019: 391; Kiecolt-Glaser, 2018: 26). اصولاً با شناسایی عوامل مؤثر بر طلاق عاطفی، یافتن راه مقابله با آن تسهیل میشود و میتوان برای کاهش آن و پیامدهایش، برنامهریزی لازم را انجام داد. از سوی دیگر با تأکید پژوهشگران و مجامع علمی مختلف بر ضرورت اقدام به پژوهشهای گسترده و فراهمسازی برنامههای آموزشی و پیشگیرانه در زمینۀ طلاق عاطفی (Djundeva et al., 2019: 145; Cao et al., 2017: 775; Cao et al., 2019: 394; Kiecolt-Glaser, 2018: 32)، شناسایی و ارزیابی عوامل مؤثر بر طلاق عاطفی زوجین اهمیت و ضرورت دوچندان مییابد. نظر به اینکه تاکنون علیرغم توجه به مسئلۀ طلاق، طلاق عاطفی و عوامل مؤثر بر وقوع آن کمتر بررسی شده است، بنابراین خلأ پژوهشی در این زمینه محسوس است. بر این اساس پژوهش حاضر با هدف پاسخ به این سؤال اصلی نگارش یافته است که «محرکهای بروز طلاق عاطفی در میان زوجین تهرانی از دیدگاه متخصصان کداماند و درجۀ اهمیت آنها به چه صورت است؟».
بر این اساس دیگر بخشهای این مقاله بهصورت ذیل سازماندهی شده است. در بخش بعدی، مروری بر پیشینۀ پژوهش انجام میگیرد و چارچوب نظری محرکهای بروز طلاق عاطفی احصا خواهد شد؛ سپس روششناسی پژوهش ارائه میشود. در ادامه، دادههای گردآوریشده تجزیهوتحلیل و نتایج پژوهش تفسیر میشود. بخش پایانی مقاله نیز به بحث و نتیجهگیری اختصاص یافته است.
مروری بر نظرها و پیشینۀ پژوهش
طلاق عاطفی نوعی از طلاق است که در هیچ جا به ثبت نمیرسد و مربوط به خانوادههایی است که به دلایلی مانند نگرشهای منفی، باورهای نادرست، ذهن بیمار، ترس و نگرانی، ناتوانی در تأمین نیازهای زندگی، تصمیم میگیرند بهاجبار زیر یک سقف زندگی کنند (نعمتی و بخشی، 1399: 365). طلاق عاطفی در کشورهای در حال توسعه با سرعت بیشتری در حال افزایش است، جایی که پیشرفتهای فنّاوری و ارتباطاتی، فرهنگهای زناشویی غربی ازجمله ارزشهای برابریطلبی و فردگرایی را برای مردم جوامع جهان سوم، که مقید به فرهنگهای سنتی و مردسالارانهاند، ترویج داده است (Barzoki et al., 2015: 110).
در زمینۀ تبیین طلاق عاطفی و عوامل مؤثر بر آن، نظریههای متفاوتی ارائه شده است که هریک از آنها جنبۀ خاصی از ابعاد آن را بررسی کردهاند. نظریۀ مبادلۀ اجتماعی، معتقد است زوجهایی که در آنها یک یا هر دو طرف، رابطۀ سطح پایینی از وابستگی دارند، در معرض خطر بیشتری در برابر طلاق قرار میگیرند. این نظریه بر کنشهای میان زن و شوهر از دیدگاه سود و هزینه مینگرد و معتقد است انسانها تنها زمانی وارد یک رابطه میشوند و در آن باقی میمانند که سود یا پاداشی (پول، عشق، امنیت، تشویق، عزتنفس) در آن رابطه دریافت کنند که بیش از هزینههایشان باشد. براساس این نظریه، طلاق عاطفی در حقیقت پاسخ به واکنش فرد به برآوردهنشدن حقوق او، در رابطه است. بر این اساس هرگاه یکی از طرفین، این پنداشت را داشته باشد که حقوق او در رابطۀ زناشویی رعایت نمیشود، کمکم فاصله میگیرد و شکاف میان زوجین به طلاق عاطفی منجر میشود (رشید و همکاران، 1398: 123). رویکرد نظری تضاد با الهام از مارکس[4] و همکاران (2014) و سیمل[5] (2010)، جامعه را سرشار از تضادهایی میپندارد که بر سر منافع انسانی رخ میدهد. این رویکرد نظری، خانواده را نه عرصۀ وفاق زوجین، عرصهای برای کشمکش بر سر کسب اقتدار اقتصادی و اجتماعی بیشتر میداند. ازنظر این رویکرد، خانواده تاکنون عرصهای برای رشد و بالندگی پدرسالاری بوده است. این رویکرد، بر رقابت پنهان زنان و شوهران برای کسب منافع بیشتر از سامان خانواده تأکید دارد؛ رقابتی که گهگاه میتواند به جدایی بینجامد و کل موجودیت خانواده را از بین ببرد (مالمیر و ابراهیمی، 1399: 14). گذار دوم ناظر بر تحولات بنیادین خانواده است که بیش از هرچیز، ریشه در فردگرایی دارد؛ یعنی هنجارها و نگرشهایی که بیش از هرچیز، بر حقوق و کامیابی افراد تأکید میکند (فروتن، 1391، 108). لستهاق[6] (1995)، خاطرنشان میکند که امروزه بهویژه در جوامع صنعتی، پیوندهای زناشویی نهتنها بر پایۀ فرایند رسمی و قانونی، براساس توافق دوجانبۀ زوجین نیز میتوانند متلاشی شوند. ضمن آنکه هرچه طول مدت ازدواج افزایش مییابد، احتمال وقوع طلاق نیز تشدید میشود (فروتن، 1391: 110).
بهطور کلی در مقایسه با طلاق، پژوهشهای محدودی آثار طلاق عاطفی و عوامل مؤثر بر آن را بررسی کردهاند (Hashemi & Homayuni, 2017: 631). در این بخش مهمترین پژوهشهای داخلی و خارجی مرتبط با پژوهش حاضر معرفی میشود.
صداقت و افراعی (1401) در پژوهش خود اثربخشی رویکرد طرحوارۀ درمانی را بر کاهش طلاق عاطفی در زنان دارای همسر نظامی تعیین کردند. روش تحقیق آنها از نوع نیمهآزمایشی به شیوۀ پیشآزمون-پسآزمون با گروه آزمون و گواه بود. جامعۀ آماری، شامل کلیۀ زنان دارای همسر نظامی ساکن در منطقۀ 1 شهر تهران بود که به مراکز مشاوره و روانشناسی خانوادههای نظامی مراجعه کرده بودند. در این تحقیق، از میان مراکز مشاوره و روانشناسی ویژۀ خانوادههای نظامی در سطح شهر تهران براساس موقعیت جغرافیایی، مرکز درمانی آتیه بهعنوان گروه نمونهگیری انتخاب و از میان مراجعهکنندگان به این مرکز، نمونۀ آماری انتخاب شد. با توجه به معیارهای ورود به نمونه، نهایتاً 32نفر انتخاب شدند و بهصورت تصادفی در گروههای آزمایش و گواه (16نفر برای گروه آزمایش و 16نفر برای گروه گواه) گزارش شدند. جلسات طرحوارۀ درمانی شامل 8 جلسۀ درمانی میشد. برای تعیین میزان طلاق عاطفی شرکتکنندگان در رابطۀ زناشویی در مراحل پیش و پسآزمون، از پرسشنامۀ طلاق عاطفی گاتمن (2008) استفاده شد. برای تجزیهوتحلیل دادهها از میانگین و انحراف استاندارد و برای تعیین اثربخشی مداخله، از آزمون تحلیل کواریانس استفاده شد. نتایج تحلیل کواریانس نشان داد طرحوارۀ درمانی بر طلاق عاطفی مؤثر واقع شده است. نتیجۀ کلی تحقیق نشان داد طرحوارۀ درمانی بر کاهش طلاق عاطفی در زنان دارای همسر نظامی تأثیر دارد. همچنین، طرحوارۀ درمانی میتواند در کاهش طلاق عاطفی در زنان متأهل دارای همسر نظامی مؤثر باشد و یک روش انتخابی برای بهبود تعارضات در این افراد محسوب شود. بشرپور و همکاران (1400) در پژوهشی توصیفی-همبستگی، به مدلیابی علّی طلاق عاطفی براساس صفات تاریک شخصیت با نقش میانجی عزتنفس جنسی در بین زنان شهر اردبیل پرداختند. آنها 150نفر از این زنان را به روش نمونهگیری تصادفی خوشهای انتخاب کردند. بهمنظور جمعآوری دادهها از مقیاس طلاق عاطفی گاتمن، پرسشنامۀ سنجش صفات تاریک شخصیت جانسون و وبستر و پرسشنامۀ عزتنفس جنسی زینا و اسچوارز استفاده و دادههای جمعآوریشده، با استفاده از مدلیابی معادلات ساختاری (SEM) تجزیهوتحلیل شد. نتایج بهدستآمده نشان داد صفات تاریک شخصیت ﻣﺎﮐﯿﺎولﮔﺮاﯾﯽ، سایکوپاتی و خودشیفتگی اثر مثبت و معنیدار و عزتنفس جنسی اثر منفی و معنیدار بر طلاق عاطفی دارند. همچنین صفات تاریک شخصیت علاوه بر اثر مستقیم، بهطور غیرمستقیم و ازطریق میانجیگری عزتنفس جنسی نیز بر طلاق عاطفی اثرگذار است که با توجه به مقدار آمارۀ شمول واریانس[7] (VAF)، مشاهده شد که 36.5درصد از تأثیر ماکیاولگرایی بر طلاق عاطفی، 31.7درصد از تأثیر خودشیفتگی بر طلاق عاطفی و 34.5درصد از تأثیر سایکوپاتی بر طلاق عاطفی ازطریق عزتنفس جنسی میتواند تبیین شود. نتایج پژوهش آنها اهمیت مداخلات هدفمند معطوف به تغییر یا تعدیل صفات تاریک شخصیت و تقویت عزتنفس جنسی را برای پیشگیری یا کاهش طلاق عاطفی خاطرنشان میکرد. رمضانیفر و همکاران (1400) با روش نظریة مبنایی، عوامل مؤثر بر طلاق عاطفی و راهبردهای مواجه با آن را در میان زنان شهرستان تنکابن تحلیل کردند. آنها با استفاده از روش نمونهگیری هدفمند، 21 نفر از زنان درگیر طلاق عاطفی مراجعهکننده به مراکز مشاورة شهرستان تنکابن را انتخاب کردند، با استفاده از مصاحبة عمیق، اطلاعات لازم را گردآوری و دادهها را طی سه مرحله، کدگذاری و تحلیل کردند. نتایج پژوهش آنها نشان داد مقولاتی چون بیتوجهی مردان به زنان، بیمسئولیتی، خشونت، مشکلات ارتباطی و جنسی، حضورنداشتن مؤثر در منزل و نداشتن برنامة مناسب اوقات فراغت، موجب بروز طلاق عاطفی میشود و عواملی چون شرایط خانوادگی و دخالتهای خانوادهها و پایگاه اقتصادیـ اجتماعی فرد، شغل، درآمد، مدتزمان ازدواج و سن زوجین موقع ازدواج، باعث تشدید عوامل علّی مؤثر بر طلاق عاطفی میشود. فتحی و همکاران (1400) در پژوهشی توصیفی-همبستگی، رابطۀ سبک استفاده از فضای مجازی را با تعارضات زناشویی، طلاق عاطفی و تعهد زناشویی تحلیل کردند. جامعۀ آماری پژوهش آنها شامل کلیۀ زنان متأهل دانشگاه آزاد تبریز به تعداد 4500نفر بود که از میان آنها 380نفر با استفاده از جدول مورگان به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار این پژوهش، پرسشنامۀ محققساختۀ نوع استفاده از فضای مجازی، تعارضات زناشویی ثنایی (1379)، طلاق عاطفی گاتمن[8] (2008) و تعهد زناشویی آدامز و جونز[9] (1997) بود. نتایج پژوهش آنها نشان داد بین استفادۀ علمی از فضای مجازی، مهارت خانوادگی و کسب و کار با تعارضات زناشویی رابطۀ منفی وجود دارد؛ اما بین ارتباط آسان و تفریح و سرگرمی با تعارضات زناشویی، رابطۀ مثبت مشاهدهشدنی است. بهعلاوه، بین استفاده علمی از فضای مجازی، مهارت خانوادگی و کسب و کار با طلاق عاطفی رابطۀ منفی و از طرفی بین ارتباط آسان و تفریح و سرگرمی با طلاق عاطفی، رابطۀ مثبت برقرار بود. همچنین، بین استفادۀ علمی از فضای مجازی و کسب و کار با تعهد زناشویی رابطۀ مثبت و بین ارتباط آسان و تفریح و سرگرمی با تعهد زناشویی رابطۀ منفی وجود داشت. ارتباط معنیداری نیز میان مهارت خانوادگی و تعهد زناشویی برقرار نبود. ابراهیمی و حیدری (1399) رابطۀ بین ویژگیهای شخصیتی، بلوغ عاطفی و باورهای فراشناختی را با گرایش به طلاق عاطفی زوجین شهر زنجان تعیین کردند. آنها در پژوهشی از نوع همبستگی، نمونهای 150نفره را از دانشجویان متأهل مطالعه کردهاند و با تحلیل دادهها به روش ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندمتغیری، نشان دادند بین ویژگیهای شخصیتی وظیفهشناسی و مقبولیت با گرایش به طلاق عاطفی، رابطۀ منفی و معنادار و بین ویژگی شخصیتی روانآزردهخویی و گرایش به طلاق عاطفی، رابطۀ مثبت و معنادار وجود دارد. همچنین، یافتههای پژوهش آنها نشان داد بین بلوغ عاطفی و گرایش به طلاق عاطفی و نیز بین باورهای نگرانی مثبت با گرایش به طلاق عاطفی رابطۀ مثبت و معنادار وجود دارد. بهطور کلی مقبولیت و وظیفهشناسی بهطور منفی و معنادار و روانآزردهخویی و بلوغ عاطفی بهطور مثبت و معناداری، گرایش به طلاق عاطفی را پیشبینی میکنند. به این ترتیب با عنایت به نقش ویژگیهای شخصیتی، بلوغ عاطفی و باورهای فراشناختی در طلاق عاطفی، میتوان راههای مقابلۀ مؤثر با پدیدۀ طلاق عاطفی را شناسایی و در مداخلات روانشناختی و مشاورهای برای زوجین به کار گرفت. فریبرز و همکاران (1399) جامعهشناختی رابطۀ اعتیاد به شبکههای مجازی و طلاق عاطفی زوجین را در شهر تهران و نیز دستیابی به یک الگوی نظری تحلیلی دربارۀ متغیرهای تأثیرگذار را در این زمینه بررسی کردند. چارچوب نظری استفادهشدۀ آنها بهصورت ترکیبی و مبتنی بر نظریۀ کارکردگرایی ساختی پارسونز بود. آنها در پژوهشی کمی و پیمایشی و با مطالعۀ ۴۰۳نفر از متأهلان تهرانی، که به فضای مجازی دسترسی داشتند، نشان دادند رابطۀ آماری مستقیم بین متغیرهای مستقل اعتیاد اینترنتی و متغیر وابستۀ طلاق عاطفی با ضریب تأثیر 16/0 وجود دارد. همچنین اعتیاد اینترنتی بهواسطۀ متغیرهای صمیمیت، از خود بیگانگی، دینداری، سلامت روانی و پایبندی نسبتبه سنتها و ارزشها بر متغیر وابسته تأثیرگذار و دارای رابطهای معنادار بود که از این بین، متغیر صمیمت زناشویی بیشترین مقدار ضریب تأثیر را داشت. رشید و همکاران (1398) برخی عوامل برونفردی مؤثر بر طلاق عاطفی را در زنان ایرانی بررسی کردند. آنها با انجام مطالعه بر 120زن مراجعهکننده به مراکز مشاورۀ شهر همدان، که بهسبب اختلافات زناشویی مراجعه کرده بودند، به روش تحلیل رگرسیون سلسلهمراتبی نشان دادند که همهگیری طلاق بهعنوان یک متغیر اجتماعی، بر طلاق عاطفی تأثیر مثبت دارد. همچنین، یکنواختی زندگی و کوشش برای داشتن حقوق مساوی، بهترتیب دارای اثر مثبت و منفی بر طلاق عاطفی بودند. یافتههای این پژوهش بیانگر تأثیر مثبت اختلاف سطح خانوادگی بر میزان طلاق عاطفی بود. دیندار و همکاران (1397) در پژوهشی توصیفی-پیمایشی، رابطۀ همبستۀ میان متغیرهای مهارتهای زندگی و طلاق عاطفی را بررسی کردند. آنها با مطالعۀ 384 فرد متأهل ساکن شهر شیراز و با بهکارگیری آزمونهای ضریب همبستگی پیرسون و ضریب رگرسیون چندگانه، نشان دادند بین مهارتهای زندگی و ابعاد آن با طلاق عاطفی، رابطۀ معنادار معکوس وجود دارد و نیز 77.7درصد از تغییرات متغیر طلاق عاطفی توسط ابعاد مهارتهای زندگی تبیین میشود که نشاندهندۀ نقش و تأثیر مهم مهارتهای زندگی در تبیین مسئلۀ طلاق عاطفی بود. از بین ابعاد مهارتهای زندگی، مهارتهای حل مسئله، ارتباط مؤثر و همدلی بیشترین اثر را در پیشبینی طلاق عاطفی داشتند. شاکرمی و همکاران (1397) در پژوهشی پیمایشی، نگرش متأهلان را به طلاق عاطفی تبیین کردند. آنها چهار متغیر اعتماد اجتماعی، پایبندی به هنجارهای اجتماعی، مشارکت اجتماعی و عادتواره را بهعنوان متغیرهای مستقل در نظر گرفتند. نتایج توصیفی این پژوهش بر 400فرد متأهل در شهر خرم آباد، نشان داد 41درصد از متأهلان نگرش مثبت و 31درصد نگرش منفی به طلاق عاطفی داشتند. همچنین یافتههای تحلیل رگرسیون حاکی از آن بود که 44درصد از نگرش به طلاق عاطفی با کاهش اعتماد اجتماعی و پابندی به هنجار اجتماعی و افزایش تفاوت عادتواره تبیین میشود. بهعلاوه در تحلیل مسیر، اعتماد اجتماعی بیشترین تأثیر و پایبندی به هنجار اجتماعی کمترین تأثیر را در نگرش متأهلان به طلاق عاطفی داشت. حاجیزادۀ میمندی و همکاران (1395) در پژوهشی کمی و پیمایشی، عوامل اجتماعی مرتبط با طلاق عاطفی را در بین 392 متأهل شهر شیراز بررسی کردند. در این پژوهش، متغیر طلاق عاطفی بهعنوان متغیر ملاک شامل صمیمیت، تعهد و شور و اشتیاق بوده است و متغیر تبیین نیز با متغیرهای سبک زندگی و فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی نوین سنجیده شد. یافتههای این پژوهش نشان داد میزان طلاق عاطفی در حد زیاد (53.8درصد) بوده است و متغیرهای سبک زندگی مدرن و بهرهمندی از شبکههای اجتماعی نیز ارتباط معنادار و منفی داشتند. همچنین، چهار متغیر سبک زندگی سنتی، سبک زندگی مدرن، کامپیوتر و سبک زندگی تظاهری توانستند متغیر ملاک (طلاق عاطفی) را تبیین کنند. کفاشی و سرآبادانی (1393) در پژوهشی پیمایشی، بهصورت مقایسهای عوامل اقتصادی ـ اجتماعی مؤثر بر طلاق عاطفی را بین دو گروه زنان متأهل خانهدار و شاغل شهر قم بررسی کردند. آنها بهمنظور سنجش ارتباط میان متغیرها از ضرایب همبستگی، رگرسیون چندمتغیره و آزمون تی دو گروه مستقل و برای توصیف دادهها در هر متغیر از شاخصهای مرکزی و پراکندگی استفاده کردند. نتایج حاصل از مطالعات آنها نشان داد متغیرهای تفاوت انتظارات و تفاوت مذهبی بهترتیب بیشترین و کمترین سهم نسبی را در بروز طلاق عاطفی داشتند. بهعلاوه، میانگین طلاق عاطفی در بین زنان شاغل و خانهدار با یکدیگر تفاوت معناداری نداشته است و بین طلاق عاطفی و سطح درآمد نیز رابطۀ معناداری مشاهده نشد. پروین و همکاران (1391) طلاق عاطفی و عوامل جامعهشناختی مؤثر در آن را در شهر تهران بررسی کردند. آنها با گزینش 500 خانوادۀ ساکن در شهر تهران، به آزمون این فرضیه پرداختند که بر هم خوردن تعادل ساختار خانواده و تغییر در کارکردهای قوامبخش آن، زمینهساز طلاق عاطفی است. یافتههای پژوهش آنها نشان داد متغیرهای نظم درون خانواده، ساختار قدرت خانواده و سرمایۀ اجتماعی درون خانواده، بیشترین رابطۀ معنادار را با میزان طلاق عاطفی دارند و متغیرهای مستقل تحقیق، حدود 66درصد از واریانسها و تغییرات طلاق عاطفی را تبیین میکنند. آنها به این نتیجه دست یافتند که هرگاه تعادل ساختار خانواده تحت تأثیر شرایط درونی و بیرونی بر هم بخورد، کارکردهای قوامدهندۀ تأثیرگذار آن مانند سرمایۀ اجتماعی درون خانواده، نظم درون خانواده، ساختار قدرت و غیره با چالش مواجه میشود که میتواند زمینهساز طلاق عاطفی باشد. ابراهیمی و بنیفاطمه (1391) در پژوهشی پیمایشی، میزان طلاق عاطفی و عوامل مرتبط با آن را در میان 378 زن متأهل شهر نقده تبیین کردند و نشان دادند میزان طلاق عاطفی در بین این زنان در سطح متوسط به پایین قرار دارد. بهعلاوه، عواملی چون میزان دینداری، همسانهمسری، برآوردهنشدن انتظارات، تفاوت عقاید و وضعیت اجتماعی- اقتصادی در بروز طلاق عاطفی تأثیرگذار بودند. همچنین، متغیرهای دینداری و همسانهمسری دارای رابطۀ مستقیم و معکوس و متغیرهای برآوردهنشدن انتظارات و تفاوت عقاید دارای رابطۀ مستقیم با متغیر طلاق عاطفی بودند.
حسن[10] (2022) در پژوهشی طلاق عاطفی و ارتباط آن با سازگاری روانی را در بین نمونهای از زوجین استان رامالله و البیره براساس متغیرهای جنس، مدت ازدواج و سطح تحصیلات بررسی کرد. او برای دستیابی به اهداف پژوهش از رویکرد توصیفی- همبستگی استفاده و مقیاسهای طلاق عاطفی و سازگاری روانی را تدوین، پایایی و روایی پرسشنامه را بررسی کرد. نمونۀ مطالعهشدۀ پژوهش شامل 300 زوج در استان رامالله و البیره بود که با استفاده از نمونۀ در دسترس انتخاب شدند. نتایج این پژوهش نشان داد طلاق عاطفی پایینی به نفع همسران و سازگاری روانشناختی بالایی به نفع شوهرها وجود دارد. همچنین نتایج نشان داد در نمونۀ آماری مطالعهشده در سطح معنیداری 5درصد، تفاوت معنیداری در میانگین طلاق عاطفی دربارۀ متغیرهای مدت ازدواج و سطح تحصیلات وجود ندارد. بهعلاوه، یافتههای این پژوهش حاکی از وجود همبستگی منفی میان متغیرهای طلاق عاطفی و میزان سازگاری روانی بود. ناصر شریعتی (2022) اثربخشی درمان رابطۀ تصویری را بر انسجام خانواده و انعطافپذیری و شادکامی زوجین دارای تجربۀ طلاق عاطفی را بررسی کرد. روش این پژوهش از نوع نیمهآزمایشی پیش و پس از آزمایش با گروه کنترل بود. جامعۀ آماری شامل زوجین شهر قم بود که تجربۀ طلاق عاطفی داشتند. در این پژوهش، با نمونهگیری به شیوۀ هدفمند، 100 زوج انتخاب شدند و پرسشنامۀ طلاق عاطفی میان آنها توزیع شد. ابزار گردآوری دادهها شامل مقیاس طلاق عاطفی گاتمن، پرسشنامۀ انسجام خانوادۀ اولسون و پرسشنامۀ شادکامی زوج تاگریان بود. در این پژوهش، بستۀ آموزشی ارتباط تصویری هندریکس بر گروه آزمایشی در 10 جلسۀ 90 دقیقهای در هفته اجرا شد؛ سپس دادههای گردآوریشده با استفاده از تحلیل کواریانس تجزیهوتحلیل شد. نتایج پژوهش نشان داد در سطح اطمینان 95درصد بین گروه کنترلی و آزمایشی تفاوت معنیداری وجود دارد. به عبارت دیگر، آموزش ارتباط تصویری نقش درخور توجهی در افزایش انسجام، انعطافپذیری خانواده و شادکامی زوجین داشت. دامو وسنسی (2021) ابعاد مشترک و متمایز فرآیند طلاق عاطفی فردی را با توجه به موقعیتهای مختلف افراد در تصمیم برای جدایی/طلاق قانونی، شناسایی کردند. آنها در یک پژوهش کیفی-مقطعی، دوازده مرد و زن را صرفنظر از گرایش جنسی و بروز یا بروزنیافتن طلاق میان آنها مطالعه کردند و نشان دادند چهار موقعیت شرکتکنندگان در تصمیمگیری برای جدایی/طلاق قانونی عبارتند از: آغازگران، غیرآغازگران، آغازگران سخنگو و غیرآغازگران فعال. آنها دریافتند که در میان این چهار موقعیت، شباهتها و تفاوتهایی در فرآیند طلاق عاطفی و احساساتی وجود دارد که در طلاق تجربه کردهاند که عبارتند از: ترس، تسکین، ناراحتی، عصبانیت، امید و رشد شخصی، راهبردهای مقابله و ازسرگیری زندگی عاشقانه. رشید و همکاران (2021) ارتباط میان طلاق عاطفی، خودکارآمدی و انتظارات زناشویی را در زنان عربستانی بررسی کردند. آنها در پژوهشی توصیفی و مقایسهای بر 258 زوج، نشان دادند 77درصد از آنها طلاق عاطفی را در سطح متوسط تا شدید تجربه کردند. بهعلاوه میزان طلاق عاطفی در میان شرکتکنندگان شاغل کمتر از بیکار بود و زوجهایی که اختلاف سنی آنها بیش از 10 سال بود، طلاق عاطفی بیشتری داشتند. در انتها، نویسندگان این پژوهش نشان دادند طلاق عاطفی میتواند ازطریق مؤلفههایی چون خودکارآمدی و انتظارات بالای زناشویی پیشبینی شود. ریجابی کلوبوکار و سیمونیک[11] (2018) ریسکهای بروز طلاق را ازنظر مطلقهها در کشور اسلونی سنجش کردند. آنها برای این منظور، مصاحبههای نیمهساختاریافتهای را با 14 شرکتکننده (11 مرد و 3 زن) بین سنین 28 تا 54 سال، که شش ماه تا ده سال از زمان طلاق آنها میگذشت، ترتیب دادند. یافتههای آنها نشان داد ریسکها پیش از ازدواج وجود داشته است، اما به دلایل مختلفی چون فقدان دانش و مهارت برای ساخت ارتباط، از سوی شرکتکنندگان نادیده گرفته میشد. صاحبیحق و همکاران[12] (2018) میزان طلاق عاطفی را در میان پرستاران شاغل در بیمارستانهای شهر رشت بررسی کردند. آنها در پژوهشی توصیفی و مقطعی و با استفاده از آزمون تی، آنالیز واریانس و رگرسیون لجستیک نشان دادند میزان طلاق عاطفی در میان 382 پرستار، که به شیوۀ سهمیهای و تصادفی نمونهگیری شدند، 7.6درصد بود. این عدد حاکی از میزان پایین طلاق عاطفی بین پرستاران ساکن در شهر رشت بود. همچنین، مطالعات آنها نشان داد متغیرهای اصلی پیشبینیکنندۀ طلاق عاطفی عبارت بودند از: زندگی با خانوادۀ همسر، داشتن ارتباط با اعضای خانواده و تلاش برای طلاق. هاشمی و همایونی (2017) در پژوهشی، تأثیر طلاق عاطفی والدین را بر میزان افسردگی، اضطراب، استرس و پرخاشگری در کودکان بررسی کردند. این مطالعه بر 81 کودک ایرانی انجام گرفت که 50 نفر از آنها در خانواده با طلاق قانونی و 31 نفر از آنها در گروه طلاق عاطفی قرار داشتند. فرزندان والدین طلاق عاطفی، مشکلات عاطفی و رفتاری بیشتری را نسبتبه فرزندان والدین مطلقۀ قانونی از خود نشان دادند. یافتههای پژوهش آنها بهوضوح نشان داد طلاق عاطفی مضرتر از طلاق قانونی است. افراسیابی و جعفریزاده[13] (2015) تأثیر عوامل فردی را بر طلاق عاطفی، در شهرستان بهبهان بررسی کردند. آنها در پژوهشی کاربردی و توصیفی، این موضوع را بر 57 زوج مراجعهکننده به مراکز مشاورۀ خانواده مطالعه و دادههای جمعآوریشده را تجزیهوتحلیل کردند. نتایج پژوهش آنها نشان داد عوامل فردی به یک اندازه در طلاق عاطفی مؤثر نیستند. بهعلاوه، ارتباط معنیداری میان طلاق عاطفی و عواملی چون ارتباط جنسی، درک همسر، استفاده از کلمات زیبا از سوی همسر، انتظارات همسر، درک شرایط همسر و استفاده از مواد مخدر وجود داشت؛ اما بین طلاق عاطفی و عواملی چون شک و بدبینی، انتظارات بیجا، تفاوت شغلی، سن، تفاوت تحصیلی و ازدواج اجباری وجود نداشت. . اکتر و بگام[14] (2012) در پژوهشی به کاوش عوامل مسبب طلاق در زنانی پرداختند که مراحل طلاق را طی میکردند. آنها برای این منظور، یازده زن را به روش نمونهگیری هدفمند از انجمن ملی وکلای زن بنگلادش انتخاب کردند؛ سپس با انجام یک پژوهش اکتشافی به روش کیفی نشان دادند روابط خارج از ازدواج، سوءمصرف مواد، سوءاستفادۀ فیزیکی، مشکلات مربوط به مهریه، رهاشدن، مداخلۀ خانوادهها، تعدد زوجات، مشکلات شخصیتی، فعالیت مجرمانه و بیکاری آقایان ازجمله عوامل اصلی طلاق زنان در بنگلادش تعیین شدند.
با مروری بر پژوهشهای پیشین، ملاحظه میشود که اغلب پژوهشها با نگاه آسیبشناختی، طلاق عاطفی زوجین را بررسی کردهاند. معدود پژوهشهایی نیز که به عوامل مؤثر بر طلاق عاطفی پرداختهاند، این مسئله را صرفاً از یک بعد بررسی کردهاند. در پژوهش حاضر محرکهای مؤثر بر طلاق عاطفی زوجین در شهر تهران، از وجوه مختلف بررسی شده است. ذکر این نکته ضروری است که طلاق عاطفی در زوجین مسئلهای پیچیده و چندبعدی است و این پژوهش مدعی نیست که همۀ ابعاد و آثار را سنجش کرده است، بلکه ممکن است بعدی مغفول قرار گرفته شده باشد که میتواند زمینهای برای پژوهشگران حوزۀ خانواده در تکمیل پژوهش حاضر قرار گیرد.
با مروری بر پژوهشهای یادشده و دیگر پژوهشهای مرتبط، ابعاد و محرکهای مؤثر در بروز طلاق عاطفی میان زوجین، که برگرفته از ترکیب یافتههای پژوهشهای پیشین و مبتنی بر تکرار آنها در مقالات بود، به صورت جدول 1 احصا شد.
جدول 1- ابعاد و محرکهای مؤثر در بروز طلاق عاطفی میان زوجین
Table 1- Effective dimensions and factors in the occurrence of the emotional divorce among couples
ابعاد |
محرکها |
مراجع |
بعد مهارت زندگی |
ضعف در مهارت حل مسئله؛ ضعف در مهارت ارتباط مؤثر؛ ضعف در مهارت تصمیمگیری؛ ضعف در مهارت خودکنترلی؛ ضعف در مهارت همدلی، همگامی و همفکری؛ ضعف در دانش و نگرش جنسی و باورهای ارتباطی؛ کمبود سواد عاطفی. |
دیندار و همکاران (1397)؛ پروین و همکاران (1391)؛ فریبرز و همکاران (1399)؛ رشید و همکاران (1398)؛ هاشمی و اصغری ابراهیم آباد (1395)؛ Afrasiabi & Jafarizadeh (2015); Pines (2013); Momeni & Azadifard (2016); Rijavec Klobučar & Simonič (2018). |
بعد رفتاری و شخصیتی |
درونگرایی؛ نداشتن توافق و سازگاری؛ عدم گشودگی در استفاده از تجربیات و خلاقیت در حل مشکلات؛ روانرنجورخویی؛ نداشتن وظیفهشناسی؛ بیمسئولیتی؛ خشونت؛ مشکلات ارتباطی؛ عادتوارۀ فرهنگی متفاوت؛ کوشش برای حقوق مساوی؛ سوءاستفادۀ فیزیکی؛ خیانت و روابط خارج از ازدواج؛ حس خودکارآمدی؛ الگوهای برگرفته از خاستگاه خانوادگی. |
ابراهیمی و حیدری (1399)؛ رمضانیفر و همکاران (1400)؛ شاکرمی و همکاران (1397)؛ ابراهیمی و بنیفاطمه (1391)؛ رشید و همکاران (1398)؛ Amani et al. (2019); Pines (2013); Rasheed et al. (2021); Akter & Begum (2012); Rijavec Klobučar & Simonič (2018); Shirzadi et al. (2021). |
بعد اجتماعی و جامعهشناختی |
پایبندینداشتن به سنتها و ارزشها در زوجین؛ ضعف در دینداری زوجین؛ فقدان سلامت جسمی و روانی زوجین؛ تزلزل در ساختار قدرت خانواده؛ عدم کفویت و همسانهمسری؛ ضعف وضعیت اجتماعی-اقتصادی خانوادههای زوجین؛ فرسودگی شغلی بهواسطۀ مسئولیت زندگی؛ سبک زندگی تظاهری، مدرن و سنتی؛ اعتیاد به فنّاوریهای نوبن ارتباطی (اینترنت، ماهواره، گوشی همراه و شبکههای اجتماعی مجازی)؛ اعتماد اجتماعی (شخصی، تعمیمیافته، نهادی)؛ مشارکت اجتماعی (رسمی، غیررسمی)؛ پایبندی به هنجار اجتماعی (تعهد، ارتباط دوجانبه و اخلاق (صداقت))؛ همهگیری طلاق؛ تفاوت عقاید؛ برآوردهنشدن انتظارات؛ نداشتن رضایت جنسی و عاطفی؛ نداشتن تجربۀ زندگی مشترک. |
پروین و همکاران (1391)؛ فریبرز و همکاران (1399)؛ شاکرمی و همکاران (1397)؛ حاجیزادۀ میمندی و همکاران (1395)؛ کفاشی و سرآبادانی (1393)؛ ابراهیمی و بنیفاطمه (1391)؛ رشید و همکاران (1398)؛ Rasheed et al. (2021); Afrasiabi & Jafarizadeh (2015); Rijavec Klobučar & Simonič (2018); Latifian et al. (2017); Pines (2013). |
بعد زمینهای |
شرایط خانوادگی و دخالت اطرافیان؛ موقعیت اقتصادی فرد؛ نوع و وضعیت اشتغال؛ درآمد؛ مدتزمان ازدواج؛ سن زوجین موقع ازدواج؛ فاصلۀ سنی زوجین و مرزهای بین دو نسل؛ تعداد فرزند؛ قومیت؛ تحصیلات؛ پرورش در خانوادۀ آشفته؛ بیماریهای مزمن زناشویی؛ نداشتن جذابیت جسمی؛ زندگی با خانوادۀ همسر؛ اختلاف فرهنگی؛ مصرف مواد مخدر؛ مسائل مربوط به مهریه. |
رمضانیفر و همکاران (1400)؛ شاکرمی و همکاران (1397)؛ کفاشی و سرآبادانی (1393)؛ ابراهیمی و بنیفاطمه (1391)؛ رشید و همکاران (1398)؛ Afrasiabi & Jafarizadeh (2015) Akter & Begum (2012); Rijavec Klobučar & Simonič (2018); Pines 2013; Rasheed et al. (2021); Sahebihagh et al. (2018). |
روششناسی پژوهش
پژوهش حاضر ازنظر هدف در زمرۀ پژوهشهای کاربردی و براساس ماهیت و شیوۀ گردآوری دادهها از نوع پژوهشهای توصیفی-پیمایشی است. این پژوهش ازنظر زمانی از نوع پژوهشهای مقطعی است و دادههای گردآوریشده و نگارش مقاله، مربوط به بازۀ زمانی پاییز و زمستان سال 1400 است. جامعۀ خبرگی این پژوهش شامل جامعهشناسان، صاحبنظران حوزۀ علوم اجتماعی، متخصصان جمعیتشناسی و مشاوران مجرب خانواده و زوجدرمان با حداقل ده سال سابقۀ کار در تهران بودند که با طیف مختلفی از زوجین سروکار داشتند که از معضل طلاق عاطفی رنج میبردند. نظر به اینکه در این پژوهش اطلاعات موردنیاز در اختیار گروه خاصی از خبرگان بوده است که ازطریق معرفی برگزیده شدند، شیوۀ نمونهگیری در این پژوهش به روش گلولهبرفی انجام شد. خلاصۀ اطلاعات دموگرافیک نمونۀ پژوهش به شرح جدول 2 است.
جدول 2- اطلاعات دموگرافیک نمونۀ پژوهش
Table 2- Demographic information of research sample
مشخصه |
فراوانی (نفر) |
|
جنسیت |
مرد |
22 |
زن |
15 |
|
سابقۀ کار |
10 تا 15 سال |
26 |
بیش از 15 سال |
11 |
|
حوزۀ تخصص |
علوم اجتماعی |
30 |
مشاور خانواده و زوجدرمانگر |
7 |
|
تحصیلات |
کارشناسی |
3 |
کارشناسیارشد |
24 |
|
دکتری |
10 |
در این پژوهش گردآوری دادهها به دو روش مطالعات کتابخانهای و بررسی میدانی انجام گرفته است. به این صورت که برای گردآوری اطلاعات مربوط به مبانی نظری و پیشینۀ تحقیق دربارۀ قلمروِ موضوعی پژوهش و نیز استخراج چارچوب نظری محرکهای مؤثر در بروز طلاق عاطفی میان زوجین، از مطالعات کتابخانهای و گردآوری دادههای موردنیاز از خبرگان در پایش، غربالگری و بومیسازی نهایی این محرکها برای زوجین تهرانی و نیز وزندهی و اولویتبندی ابعاد و محرکهای نهایی، در قالب بررسی میدانی انجام گرفت و در این راستا دو دسته پرسشنامۀ محققساخته طراحی شد. برای تعیین روایی پرسشنامهها از روش روایی محتوای صوری استفاده شد. به این صورت که با ارائۀ پرسشنامهها به تعدادی از استادان دانشگاهی و صاحبنظران این حوزه، اجزای تشکیلدهنده و ساختار پرسشنامهها تأیید شد. در این پژوهش برای سنجش پایایی پرسشنامۀ نخست، که بر مبنای چارچوب نظری محرکها و در بستر طیف لیکرت پنجبخشی طراحی شده بود، از شاخص آلفای کرونباخ استفاده شد که نتیجۀ سنجش پایایی این پرسشنامه بهصورت جدول 3 حاصل شد.
جدول 3- بررسی پایایی پرسشنامۀ نخست
Table 3- Evaluation of the reliability of the first questionnaire
بُعد |
تعداد گویهها |
آلفای کرونباخ |
مهارت زندگی |
7 گویه |
0.745 |
رفتاری و شخصیتی |
14 گویه |
0.713 |
اجتماعی و جامعهشناختی |
17 گویه |
0.727 |
زمینهای |
17 گویه |
0.703 |
کل پرسشنامه |
55 گویه |
0.810 |
با توجه به ضریب آلفای حاصلشده برای هریک از ابعاد و آلفای کرونباخ کلی پرسشنامه، ملاحظه میشود که مقادیر حاصلشده بیش از 0.7 بوده است و شرط پایایی پرسشنامۀ نخست برقرار است.
در این پژوهش برای سنجش پایایی پرسشنامۀ دوم، از نرخ ناسازگاری[15] (IR) استفاده شد. نرخ ناسازگاری بیانگر میزان بیتوجهای به منطق تعدّی در تبیین اهمیت نسبی زوج محرکهاست. مقدار نرخ ناسازگاری کمتر از 1/0 برای ماتریسهای مقایسات زوجی بیانگر پایایی پرسشنامه خواهد بود. ماتریسهای مقایسات زوجی با نرخ ناسازگاری بیش از 1/0 نیازمند بازنگری و تجدیدنظر خبرگان در تکمیل پرسشنامه است. نرخ ناسازگاری (IR) و شاخص ناسازگاری[16] (II) با استفاده از روابط (1) و (2) محاسبه میشوند (امیری و دارستانی فراهانی، 1392: 133):
(1)
; (2)
برای بهدستآوردن نرخ ناسازگاری ماتریس مقایسۀ زوجی لازم است نخست مقدار بردار ویژۀ ماتریس محاسبه و مقدار شاخص ناسازگاری ماتریس تصادفی[17] (RII) با توجه به ابعاد ماتریس، با استفاده از جدول 4 تعیین شود. در این رابطه، A و W بهترتیب بیانگر ماتریس مقایسۀ زوجی و بردار وزن محلی آن ماتریس است.
جدول 4- راهنمای محاسبۀ نرخ ناسازگاری یک ماتریس (امیری و دارستانی فراهانی، 1392: 142)
Table 4- Guide to calculating the Inconsistency Rate of a matrix
15 |
14 |
13 |
12 |
11 |
10 |
9 |
8 |
7 |
6 |
5 |
4 |
3 |
2 |
1 |
N |
1.59 |
1.57 |
1.56 |
1.48 |
1.51 |
1.49 |
1.45 |
1.41 |
1.32 |
1.24 |
1.12 |
0.9 |
0/58 |
0 |
0 |
RII |
با گردآوری دادهها از خبرگان، نرخ ناسازگاری ماتریسهای مقایسات زوجی پرسشنامۀ تجمیعی حاصل از میانگین هندسی نظرهای خبرگان در بخش تجزیهوتحلیل دادهها محاسبه و پایایی پرسشنامه ارزیابی خواهد شد.
در این پژوهش برای تجزیهوتحلیل دادهها در فاز پایش، غربالگری و بومیسازی نهایی محرکهای مؤثر بر طلاق عاطفی زوجین تهرانی و نیز وزندهی و اولویتبندی ابعاد و محرکهای نهایی، بهترتیب از روش آزمون آماری t تک جامعه و روش فرآیند تحلیل سلسلهمراتبی گروهی[18] (G-AHP) در نرمافزارهای IBM SPSS 16 وSuperDecision استفاده میشود. راهبرد تصمیمگیری گروهی از سوگیری نتایج جلوگیری میکند و با تمکین به خرد جمعی، بر افزایش دقت تصمیمگیری و نتایج حاصلشده خواهد افزود.
روش فرآیند تحلیل سلسلهمراتبی (AHP)
روش فرآیند تحلیل سلسلهمراتبی ازجمله روشهای شناختهشدۀ تصمیمگیری چندمعیاره است. در فرایند تحلیل سلسلهمراتبی برای وزندهی ابعاد و محرکها از مقایسات زوجی استفاده میشود. به این ترتیب که تصمیمگیرنده، ابعاد و محرکهای تشکیلدهنده را فقط بهصورت دو به دو مقایسه میکند و نیازی به وزندهی همزمان تمام محرکها وجود ندارد. نظر به اینکه بهزعم خبرگان این پژوهش، ابعاد و محرکهای بروز طلاق عاطفی درجه اهمیت یکسانی ندارند و نیز باتوجه به ارتباط سلسلهمراتبی حاکم میان ابعاد و محرکهای تشکیلدهندۀ آنها، در این پژوهش برای تعیین اوزان هریک از آنها، روش فرآیند تحلیل سلسلهمراتبی گروهی پیشنهاد شد. در روشهای متداولی چون تحلیل عاملی که در پژوهشهای پیشین به کار گرفته شده بود، هر متغیر به همراه گویهها و دستگاه اندازهگیری خود سنجش و درجه اهمیت آن متغیر بر مبنای بار عاملی تعیین میشد؛ اما سازوکار روش فرآیند تحلیل سلسلهمراتبی بر مقایسۀ زوجی استوار است و تعیین اوزان و درجه اهمیت عوامل مؤثر بر شدت طلاق عاطفی زوجین را در قیاس با یکدیگر و با دقت بالا ارزیابی میکند. در روشهای آماری چون معادلات ساختاری و تحلیل عاملی، کفایت اندازۀ جامعۀ آماری و نرمالبودن دادهها شرط لازم است؛ در حالی که روش تصمیمگیری چندمعیارۀ فرآیند تحلیل سلسلهمراتبی، برای پژوهشی که با جامعۀ خبرگی سروکار دارد نه جامعۀ آماری، از قابلیت بالایی برخوردار است. این روش از مراحل اصلی ذیل تشکیل شده است:
مرحلۀ اول) تشکیل ساختار سلسلهمراتبی مسئله
در این مرحله، ساختار سلسلهمراتبی مسئله فرمولبندی میشود . به این صورت که هدف کلی یا هدف مسئله در بالای سلسلهمراتب و سپس ابعاد و محرکها در سطوح پایین آن قرار میگیرند. تعداد سطوح در این ساختار سلسلهمراتبی به پیچیدگی مسئله بستگی دارد (Majumdar, 2010: 124).
مرحلۀ دوم) تشکیل ماتریس مقایسات زوجی تجمیعی و تعیین بردارهای اولویت
در این مرحله دادههای مربوط به مقایسۀ زوجی ابعاد و محرکها با استفاده از پرسشنامۀ دوم از سوی خبرگان جمعآوری میشوند. مزیت اصلی این روش آن است که نهتنها دو عامل در یک زمان معین مقایسه میشوند، رابطۀ متقابل بین آنها نیز بهطور واضح مطالعه میشود. مرحلۀ مقایسه با پرسش یکسری سؤالات از خبرگان، که اهمیت نسبی ابعاد و محرکها را مقایسه میکند، تکمیل میشود (Kokangul & Susuz, 2009: 1420). در روش AHP اگر مسئله شامل M بُعد و هر بُعد شامل N محرک باشد، تصمیمگیرنده نیاز دارد که M ماتریس قضاوتی از محرکها را با رتبۀ N×N و یک ماتریس قضاوتی از ابعاد را با رتبۀ M×M بسازد. سرانجام ماتریس تصمیمی با رتبۀ M×N با استفاده از امتیازات نسبی محرکها با توجه به هر بُعد شکل میگیرد. در این روش برای تعیین ارجحیتهای نسبی زوج ابعاد و محرکها از طیف ساعتی[19] (اعداد حقیقی 1 تا 9 و معکوس آنها) مطابق با جدول 5 استفاده میشود.
جدول 5- امتیازدهی براساس طیف ساعتی (Saaty, 1999: 13)
Table 5- Scoring based on Saaty scale
امتیاز |
میزان ارجحیت ریسک i در سطر نسبت به ریسک j در ستون |
1 |
اهمیت برابر یا ارجحیتنداشتن |
3 |
نسبتاً مهمتر |
5 |
مهمتر |
7 |
بسیار مهمتر |
9 |
بینهایت مهمتر |
2، 4، 6، 8 |
مقادیر میانی ارزشهای ترجیحی |
با تکمیل پرسشنامهها از سوی خبرگان برای تجمیع نظرهای آنها ، روشهای مختلفی وجود دارد. ساعتی (1999) روش میانگین هندسی[20] را برای کسب نتایج بهتر توصیه کرد. با فرض وجود P خبره بهصورت k= 1, 2, …, P، چنانچه نظرهای خبرگان بهصورت در خصوص بُعد یا محرک iام نسبتبه jام، طوری که جمعآوری شده باشد، میانگین هندسی نظرها بهصورت زیر محاسبه میشود.
; ……… (3)
مرحلۀ سوم) بررسی سازگاری ماتریسهای مقایسات زوجی تجمیعی
در این مرحله سازگاری ماتریسهای مقایسات زوجی تجمیعی با استفاده از روابط (1) و (2) آزمون میشود. چنانچه مقدار ناسازگاری ماتریسکمتر از 0.1 حاصل شد، آن ماتریس سازگار است، در غیر این صورت لازم است مقادیر ارائهشده در پرسشنامهها از سوی خبرگان بازنگری شود.
مرحلۀ چهارم) استخراج سوپرماتریسهای اولیه و موزون
در این مرحله، نخست بردار اوزان محلی ابعاد مختلف با توجه به هدف مسئله و بردار اوزان محلی محرکها با توجه به هریک از ابعاد مربوط به خود، تعیین میشوند. برای n بُعد، ماتریس مقایسه از مرتبۀ n×n خواهد بود و Cij ورودی اهمیت نسبی بُعد i با توجه به بُعد j را نشان میدهد.
(4)
(5)
بردار اوزان محلی یا وزن نسبی بُعد iام با محاسبۀ میانگین هندسی سطر iام و سپس نرمالیزهکردن میانگینهای هندسی سطرهای ماتریس بالا تعیین میشود (رابطۀ (6)).
; , (بُعد منفی) (6)
با محاسبۀ بردار اوزان محلی هریک از ابعاد و محرکها، این مقادیر در سوپر ماتریس اولیه جانمایی میشود؛ برای مثال سوپرماتریس تشکیلشده برای یک ساختار سلسلهمراتبی 3 سطحی، که در رابطۀ (7) مشاهده میشود، بهصورت زیر تفسیرشدنی است. در این سوپر ماتریس، W21 برداری است که تأثیر سطح هدف را بر ابعاد نشان میدهد. W32 ماتریسی است که تأثیر ابعاد را بر محرکها بیان میکند. I ماتریس احراز هویت[21] است و صفر نشاندهندۀ بیتأثیربودن بُعد مربوطه است. وابستگی درونی ابعاد نیز با W22 نشان داده میشود که در روش AHP طرحشدنی نیست.
(7)
پس از تشکیل سوپرماتریس اولیه که سوپرماتریس ناموزون نیز نامیده میشود، ستونهای این ماتریس با ضرب ماتریس اوزان محلی ابعاد در اوزان محلی محرکهای مربوطه نرمال میشود و سوپرماتریس موزون یا نرمال به دست میآید.
مرحلۀ پنجم) استخراج سوپر ماتریس محدود و تعیین اوزان نهایی محرکها
ساعتی با استفاده از ماتریسهای احتمالی و زنجیرههای مارکوف اثبات میکند که وزن نهایی ابعاد و محرکها از رابطۀ زیر به دست میآید.
(8)
به عبارت دیگر برای تعیین اوزان نهایی ابعاد و محرکها لازم است سوپر ماتریس موزون به قدری به توان فرد برسد تا تمامی عناصر سطرها همگرا و سوپر ماتریس محدود حاصل شود.
تحلیل دادهها و تفسیر نتایج
با انجام مطالعات کتابخانهای و احصای چارچوب نظری ابعاد و محرکهای بروز طلاق عاطفی، بهمنظور تناسببخشی و بومیسازی این چارچوب برای زوجین تهرانی، 37 جامعهشناس، صاحبنظر علوم اجتماعی، متخصص جمعیتشناسی و مشاور مجرب خانواده و زوجدرمان در تهران، که با طیف گوناگونی از زوجین با تجربیات طلاق عاطفی سروکار داشتند، در ارائۀ اطلاعات موردنیاز پژوهش حاضر اعلام آمادگی کردند. ضمن توزیع پرسشنامۀ نخست و گردآوری دادهها، فرض صفر و یک پذیرش محرکهای مؤثر در بروز طلاق عاطفی میان زوجین تهرانی به شرح ذیل تعریف شد:
(محرک منتخب پذیرفتنی نیست)
(محرک منتخب پذیرفتنی است)
بهمنظور سنجش فرضیات از آزمون میانگین یک جامعه (آزمون t) استفاده شد. با ورود و تحلیل دادهها در نرمافزار SPSS، نتیجۀ آزمون بهصورت دو خروجی ذیل حاصل شد. جدول 6، مؤلفههای توصیفی اعم از: تعداد خبرگان پاسخگو برای هریک از محرکها، میانگین، انحراف شاخص و میانگین خطای استاندارد محرکها را نشان میدهد.
جدول 6- مؤلفههای توصیفی برای محرکهای مؤثر در بروز طلاق عاطفی زوجین
Table 6- Descriptive components for effective factors in the occurrence of emotional divorce among couples
محرکها |
تعداد پاسخدهندگان |
میانگین |
انحراف معیار استاندارد |
میانگین خطای استاندارد |
ضعف در مهارت حل مسئله |
37 |
4.27 |
0.732 |
0.12 |
ضعف در مهارت ارتباط مؤثر |
37 |
4.41 |
0.644 |
0.106 |
ضعف در مهارت تصمیمگیری |
37 |
2.19 |
0.66 |
0.108 |
ضعف در مهارت خودکنترلی |
37 |
4.38 |
0.545 |
0.09 |
ضعف در مهارت همدلی، همگامی و همفکری |
37 |
4.32 |
0.626 |
0.103 |
ضعف در دانش و نگرش جنسی و باورهای ارتباطی |
37 |
1.95 |
0.664 |
0.109 |
کمبود سواد عاطفی |
37 |
2.05 |
0.621 |
0.102 |
درونگرایی |
37 |
2.11 |
0.699 |
0.115 |
نبود توافق و سازگاری |
37 |
4.32 |
0.669 |
0.11 |
عدم گشودگی در استفاده از تجربیات و خلاقیت در حل مشکلات |
37 |
1.97 |
0.645 |
0.106 |
روانرنجورخویی |
37 |
4.14 |
0.673 |
0.111 |
نداشتن وظیفهشناسی |
37 |
4.27 |
0.769 |
0.126 |
بیمسئولیتی |
37 |
2.03 |
0.763 |
0.125 |
خشونت |
37 |
4.49 |
0.559 |
0.092 |
مشکلات ارتباطی |
37 |
2.11 |
0.658 |
0.108 |
عادتوارۀ فرهنگی متفاوت |
37 |
2.14 |
0.713 |
0.117 |
کوشش برای حقوق مساوی |
37 |
2.03 |
0.799 |
0.131 |
سوءاستفادۀ فیزیکی |
37 |
2 |
0.667 |
0.11 |
خیانت و روابط خارج از ازدواج |
37 |
4.22 |
0.672 |
0.111 |
حس خودکارآمدی |
37 |
4.19 |
0.701 |
0.115 |
الگوهای برگرفته از خاستگاه خانوادگی |
37 |
4.43 |
0.647 |
0.106 |
پایبندینداشتن به سنتها و ارزشها در زوجین |
37 |
4.41 |
0.599 |
0.098 |
ضعف در دینداری زوجین |
37 |
4.3 |
0.618 |
0.102 |
فقدان سلامت جسمی و روانی زوجین |
37 |
4.38 |
0.639 |
0.105 |
تزلزل در ساختار قدرت خانواده |
37 |
4.19 |
0.739 |
0.122 |
عدم کفویت و همسانهمسری |
37 |
4.27 |
0.652 |
0.107 |
ضعف وضعیت اجتماعی-اقتصادی خانوادههای زوجین |
37 |
4.19 |
0.66 |
0.108 |
فرسودگی شغلی بهواسطۀ مسئولیت زندگی |
37 |
2.08 |
0.547 |
0.09 |
سبک زندگی تظاهری، مدرن و سنتی |
37 |
4.22 |
0.75 |
0.123 |
اعتیاد به فنّاوریهای نوبن ارتباطی (اینترنت، ماهواره، گوشی همراه و شبکههای اجتماعی مجازی) |
37 |
4.38 |
0.681 |
0.112 |
اعتماد اجتماعی (شخصی، تعمیمیافته، نهادی) |
37 |
2.14 |
0.585 |
0.096 |
مشارکت اجتماعی (رسمی، غیررسمی) |
37 |
2.16 |
0.602 |
0.099 |
پایبندی به هنجار اجتماعی (تعهد، ارتباط دوجانبه و اخلاق (صداقت)) |
37 |
2.11 |
0.614 |
0.101 |
همهگیری طلاق |
37 |
2.03 |
0.552 |
0.091 |
تفاوت عقاید |
37 |
2.14 |
0.585 |
0.096 |
برآوردهنشدن انتظارات |
37 |
4.19 |
0.739 |
0.122 |
نداشتن رضایت جنسی و عاطفی |
37 |
4.32 |
0.669 |
0.11 |
نداشتن تجربۀ زندگی مشترک |
37 |
2.03 |
0.726 |
0.119 |
شرایط خانوادگی و دخالت اطرافیان |
37 |
4.27 |
0.769 |
0.126 |
موقعیت اقتصادی فرد |
37 |
4.27 |
0.56 |
0.092 |
نوع و وضعیت اشتغال |
37 |
4.22 |
0.712 |
0.117 |
درآمد |
37 |
2.11 |
0.516 |
0.085 |
مدتزمان ازدواج |
37 |
4.27 |
0.608 |
0.1 |
سن زوجین موقع ازدواج |
37 |
2.14 |
0.481 |
0.079 |
فاصلۀ سنی زوجین و مرزهای بین دو نسل |
37 |
4.08 |
0.722 |
0.119 |
تعداد فرزند |
37 |
2.27 |
0.608 |
0.1 |
قومیت |
37 |
2.16 |
0.646 |
0.106 |
تحصیلات |
37 |
4.08 |
0.759 |
0.125 |
پرورش در خانوادۀ آشفته |
37 |
2.05 |
0.524 |
0.086 |
بیماریهای مزمن زناشویی |
37 |
4.14 |
0.713 |
0.117 |
نداشتن جذابیت جسمی |
37 |
2.16 |
0.602 |
0.099 |
زندگی با خانوادۀ همسر |
37 |
4.16 |
0.646 |
0.106 |
اختلاف فرهنگی |
37 |
1.97 |
0.6 |
0.099 |
مصرف مواد مخدر |
37 |
2.05 |
0.621 |
0.102 |
مسائل مربوط به مهریه |
37 |
1.86 |
0.713 |
0.117 |
جدول 7، نتایج آزمون میانگین را برای محرکهای مؤثر بر بروز طلاق عاطفی میان زوجین نشان میدهد.
جدول 7- آزمون میانگین تکنمونهای برای محرکهای مؤثر بر بروز طلاق عاطفی میان زوجین
Table 7- One-sample test for factors affecting the occurrence of emotional divorce among couples
محرکها |
آمارۀ t |
درجۀ آزادی |
معنیداری (دو دنبالهای) |
تفاوت میانگین |
سطح اطمینان 95درصد |
|
حد بالا |
حد پایین |
|||||
ضعف در مهارت حل مسئله |
35.478 |
36 |
0 |
4.27 |
4.03 |
4.51 |
ضعف در مهارت ارتباط مؤثر |
41.626 |
36 |
0 |
4.405 |
4.19 |
4.62 |
ضعف در مهارت تصمیمگیری |
20.18 |
36 |
0 |
2.189 |
1.97 |
2.41 |
ضعف در مهارت خودکنترلی |
48.845 |
36 |
0 |
4.378 |
4.2 |
4.56 |
ضعف در مهارت همدلی، همگامی و همفکری |
42.018 |
36 |
0 |
4.324 |
4.12 |
4.53 |
ضعف در دانش و نگرش جنسی و باورهای ارتباطی |
17.815 |
36 |
0 |
1.946 |
1.72 |
2.17 |
کمبود سواد عاطفی |
20.113 |
36 |
0 |
2.054 |
1.85 |
2.26 |
درونگرایی |
18.356 |
36 |
0 |
2.108 |
1.88 |
2.34 |
نداشتن توافق و سازگاری |
39.323 |
36 |
0 |
4.324 |
4.1 |
4.55 |
عدم گشودگی در استفاده از تجربیات و خلاقیت در حل مشکلات |
18.609 |
36 |
0 |
1.973 |
1.76 |
2.19 |
روانرنجورخویی |
37.353 |
36 |
0 |
4.135 |
3.91 |
4.36 |
نداشتن وظیفهشناسی |
33.771 |
36 |
0 |
4.27 |
4.01 |
4.53 |
بیمسئولیتی |
16.154 |
36 |
0 |
2.027 |
1.77 |
2.28 |
خشونت |
48.833 |
36 |
0 |
4.486 |
4.3 |
4.67 |
مشکلات ارتباطی |
19.5 |
36 |
0 |
2.108 |
1.89 |
2.33 |
عادتوارۀ فرهنگی متفاوت |
18.204 |
36 |
0 |
2.135 |
1.9 |
2.37 |
کوشش برای حقوق مساوی |
15.435 |
36 |
0 |
2.027 |
1.76 |
2.29 |
سوءاستفادۀ فیزیکی |
18.248 |
36 |
0 |
2 |
1.78 |
2.22 |
خیانت و روابط خارج از ازدواج |
38.149 |
36 |
0 |
4.216 |
3.99 |
4.44 |
حس خودکارآمدی |
36.366 |
36 |
0 |
4.189 |
3.96 |
4.42 |
الگوهای برگرفته از خاستگاه خانوادگی |
41.656 |
36 |
0 |
4.432 |
4.22 |
4.65 |
پایبندینداشتن به سنتها و ارزشها در زوجین |
44.733 |
36 |
0 |
4.405 |
4.21 |
4.61 |
ضعف در دینداری زوجین |
42.327 |
36 |
0 |
4.297 |
4.09 |
4.5 |
فقدان سلامت جسمی و روانی زوجین |
41.674 |
36 |
0 |
4.378 |
4.17 |
4.59 |
تزلزل در ساختار قدرت خانواده |
34.468 |
36 |
0 |
4.189 |
3.94 |
4.44 |
عدم کفویت و همسانهمسری |
39.847 |
36 |
0 |
4.27 |
4.05 |
4.49 |
ضعف وضعیت اجتماعی-اقتصادی خانوادههای زوجین |
38.616 |
36 |
0 |
4.189 |
3.97 |
4.41 |
فرسودگی شغلی بهواسطۀ مسئولیت زندگی |
23.158 |
36 |
0 |
2.081 |
1.9 |
2.26 |
سبک زندگی تظاهری، مدرن و سنتی |
34.178 |
36 |
0 |
4.216 |
3.97 |
4.47 |
اعتیاد به فنّاوریهای نوبن ارتباطی (اینترنت، ماهواره، گوشی همراه و شبکههای اجتماعی مجازی) |
39.1 |
36 |
0 |
4.378 |
4.15 |
4.61 |
اعتماد اجتماعی (شخصی، تعمیمیافته، نهادی) |
22.197 |
36 |
0 |
2.135 |
1.94 |
2.33 |
مشارکت اجتماعی (رسمی، غیررسمی) |
21.863 |
36 |
0 |
2.162 |
1.96 |
2.36 |
پایبندی به هنجار اجتماعی (تعهد، ارتباط دوجانبه و اخلاق (صداقت)) |
20.888 |
36 |
0 |
2.108 |
1.9 |
2.31 |
همهگیری طلاق |
22.333 |
36 |
0 |
2.027 |
1.84 |
2.21 |
تفاوت عقاید |
22.197 |
36 |
0 |
2.135 |
1.94 |
2.33 |
برآوردهنشدن انتظارات |
34.468 |
36 |
0 |
4.189 |
3.94 |
4.44 |
نداشتن رضایت جنسی و عاطفی |
39.323 |
36 |
0 |
4.324 |
4.1 |
4.55 |
نداشتن تجربۀ زندگی مشترک |
16.984 |
36 |
0 |
2.027 |
1.78 |
2.27 |
شرایط خانوادگی و دخالت اطرافیان |
33.771 |
36 |
0 |
4.27 |
4.01 |
4.53 |
موقعیت اقتصادی فرد |
46.368 |
36 |
0 |
4.27 |
4.08 |
4.46 |
نوع و وضعیت اشتغال |
36 |
36 |
0 |
4.216 |
3.98 |
4.45 |
درآمد |
24.874 |
36 |
0 |
2.108 |
1.94 |
2.28 |
مدتزمان ازدواج |
42.739 |
36 |
0 |
4.27 |
4.07 |
4.47 |
سن زوجین موقع ازدواج |
27.009 |
36 |
0 |
2.135 |
1.97 |
2.3 |
فاصلۀ سنی زوجین و مرزهای بین دو نسل |
34.391 |
36 |
0 |
4.081 |
3.84 |
4.32 |
تعداد فرزند |
22.722 |
36 |
0 |
2.27 |
2.07 |
2.47 |
قومیت |
20.357 |
36 |
0 |
2.162 |
1.95 |
2.38 |
تحصیلات |
32.692 |
36 |
0 |
4.081 |
3.83 |
4.33 |
پرورش در خانوادۀ آشفته |
23.836 |
36 |
0 |
2.054 |
1.88 |
2.23 |
بیماریهای مزمن زناشویی |
35.256 |
36 |
0 |
4.135 |
3.9 |
4.37 |
نداشتن جذابیت جسمی |
21.863 |
36 |
0 |
2.162 |
1.96 |
2.36 |
زندگی با خانوادۀ همسر |
39.186 |
36 |
0 |
4.162 |
3.95 |
4.38 |
اختلاف فرهنگی |
19.992 |
36 |
0 |
1.973 |
1.77 |
2.17 |
مصرف مواد مخدر |
20.113 |
36 |
0 |
2.054 |
1.85 |
2.26 |
با توجه به جدول 7، با توجه به اینکه مقادیر درجۀ آزادی برای تمامی محرکها یکسان بوده است؛ بنابراین مقادیر از دست رفتهای در پرسشنامه وجود ندارد. ستون چهارم این جدول، مقدار معنیداری دو دنبالهای را نشان میدهد. نظر به آنکه این آزمون از نوع آزمون یک دنبالۀ راست است ()، بنابراین مقادیر معنیداری (Sig) دو دنباله را باید تقسیم بر دو کرد تا به یک دنباله تبدیل شود؛ اما با توجه به اینکه مقدار معنیداری برای کلیۀ محرکها صفر است، بنابراین از انجام این کار صرفنظر میشود. نظر به آنکه مقادیر معنیداریِ یک دنباله برای تمامی محرکهای طلاق عاطفی کمتر از 5درصد است، میتوان چنین برداشت کرد که میانگین هریک از این محرکها، اختلاف معنیداری با عدد 3 دارند. با توجه به اختلاف میانگین و حدود پایین و بالا با سطح اطمینان 95درصد برای هریک از محرکها، ملاحظه میشود که ازنظر خبرگان، تعداد 26 محرک از چارچوب نظری غربال شده است و برای زوجین تهرانی موضوعیت ندارد. به این ترتیب تعداد 29 محرک مؤثر در بروز طلاق عاطفی زوجین تهرانی در چهار بعد شناسایی شدند.
علیرغم اجماع نظر و توافق این 37 خبره بر نقشآفرینی 29 محرک شناساییشده در بروز طلاق عاطفی زوجین تهرانی، بهزعم آنها این محرکها و ابعاد تشکیلدهندۀ آنها، وزن و درجه اهمیت یکسانی در شکلگیری طلاق عاطفی زوجین تهرانی نداشتند؛ بنابراین در این پژوهش، روش کارآمد فرآیند سلسلهمراتبی گروهی برای تعیین اوزان این ابعاد و محرکها به کار گرفته شد. با توجه به محرکهای نهایی شناساییشده و ابعاد تشکیلدهندۀ آنها، شکل 1 ساختار سلسلهمراتبی مسئله را نشان میدهد.
شکل 1- ساختار سلسلهمراتبی مسئلۀ تعیین اوزان ابعاد و محرکهای نهایی در بروز طلاق عاطفی زوجین تهرانی
Fig 1- Hierarchical structure of the problem of determining the weights of final dimensions and factors in the occurrence of emotional divorce among Tehranian couple
بهمنظور مقایسۀ زوجی ابعاد و محرکها، پرسشنامۀ دوم میان خبرگان توزیع شد؛ سپس میانگین هندسی نظرهای خبرگان در قالب ماتریسهای مقایسات زوجی بهعنوان ورودی نرمافزار Super decision مدنظر قرار گرفت. شکلهای 2 و 3 بهترتیب محاسبات مربوط به ماتریس مقایسات زوجی ابعاد و محرکها را نشان میدهند. نظر به آنکه محاسبات در نرمافزار، مقدار ناسازگاری (Inconsistency) ماتریسها را کمتر از 1/0 نشان میداد، بنابراین شرط پایایی این پرسشنامه برای کلیۀ ماتریسها برقرار بود.
شکل 2- ماتریس مقایسات زوجی ابعاد
Fig 2- Pairwise comparison matrix of dimensions
شکل 3- ماتریس مقایسات زوجی محرکها
Fig 3- Pairwise comparison matrix of factors
با محاسبات انجامگرفته در نرمافزار مطابق با الگوریتم مطروحه و تشکیل سوپر ماتریس اولیه، سوپر ماتریس موزون و درنهایت سوپر ماتریس محدود، اوزان هریک از ابعاد و محرکها به تفکیک به دو شیوۀ اولویتهای موجود در سوپر ماتریس و اولویتهای به هنجار شده (نرمالشده) در خوشه، مطابق با شکل 4 استخراج شد.
شکل 4- اوزان نهایی ابعاد و محرکها در سوپرماتریس محدود
Fig 4- Final weights of dimensions and factors in the limited supermatrix
بهمنظور نمایش بهتر نتایج حاصلشده، اوزان ابعاد و محرکهای مؤثر بر بروز طلاق عاطفی میان زوجین به تفکیک در نمودارهای تار عنکبوتی (دیاگرام رادار) شکلهای 5 و 6 نمایش داده شد.
شکل 5- دیاگرام رادار اوزان نهایی ابعاد مؤثر بر بروز طلاق عاطفی میان زوجین تهرانی
Fig 5- Radar diagram of final weights of effective dimensions in the occurrence of emotional divorce among Tehranian couples
شکل 6- دیاگرام رادار اوزان نهایی محرکهای مؤثر بر بروز طلاق عاطفی میان زوجین تهرانی
Fig 6- Radar diagram of final weights of effective factors in the occurrence of emotional divorce among Tehranian couples
با توجه به نتایج حاصلشده، ملاحظه میشود که ازنظر خبرگان در میان ابعاد، بعد اجتماعی و جامعهشناختی از بالاترین وزن و اهمیت برخوردار است. به عبارت دیگر، سهم بیشتر طلاق عاطفی زوجین تهرانی به این بُعد ارتباط دارد. همچنین ملاحظه میشود که ازنظر خبرگان، در میان محرکهای طلاق عاطفی هریک از ابعاد، محرک «ضعف در مهارت ارتباط مؤثر (C21)» از بعد مهارت زندگی، محرک «خیانت و روابط خارج از ازدواج (C52)» از بعد رفتاری و شخصیتی، محرک «عدم کفویت و همسانهمسری (C53)» از بعد اجتماعی و جامعهشناختی و محرک «موقعیت اقتصادی فرد (C24)» از بعد زمینهای، بیشترین وزن را به خود اختصاص دادند. همچنین ملاحظه شد که صرفنظر از ابعاد، شش محرک ضعف در مهارت ارتباط مؤثر (C21)، موقعیت اقتصادی فرد (C24)، عدم کفویت و همسانهمسری (C53)، ضعف در مهارت کنترلی (C31)، اعتیاد به فنّاوریهای نوین ارتباطی (C83) و خیانت و روابط خارج از ازدواج (C52) مؤثرترین عوامل در بروز طلاق عاطفی زوجین تهرانی بودهاند و انگیزۀ این زوجین در طلاق عاطفی، بیشتر از این شش محرک نشأت میگرفت. البته اهمیت این شش محرک دال بر بیاهمیتی دیگر محرکها نیست، هر محرکی بسته به میزان درجه اهمیت خود، در بروز طلاق عاطفی زوجین تهرانی مؤثر است.
بحث و نتیجه
پژوهش حاضر با هدف شناسایی و ارزیابی محرکهای مؤثر در بروز طلاق عاطفی میان زوجین تهرانی نگارش یافت. با رجوع به آمارهای رسمی، ملاحظه میشود که رشد طلاق در کلانشهر تهران بهجهت وجود بافت پیچیدۀ شهری چشمگیر بوده است. تأثیر فنّاوریهای نوین و رسانههای اجتماعی بر جامعۀ شهری، بروز معضلی چون طلاق عاطفی را تسهیل کرده است. وجود طلاق در بین اقشار مختلف جامعه، این پدیده را پیچیده و درهمتنیده کرده است. به نظر بسیاری از نظریهپردازان، نوگرایی و مدرنشدن باعث بروز پیامدهای بسیار مهم هویتی برای فرد در جامعه میشود (قاسمی و همکاران، 1389: 45). گیدنز اظهار میکند که دورۀ ما دورهای آکنده از منافع متضاد خانواده، کار، عشق و آزادی برای تعقیب اهداف فردی است. او معتقد به تغییر شکل صمیمیت، تغییر ویژگیهای اخلاقی افراد عادی و تأثیر آنها بر سستشدن روابط عاطفی زوجین و نهایتاً طلاق است (گیدنز، 1389: 260). طبق نظریۀ اقتصادی، محرومیت اقتصادی، تعاملات مثبت زوجها را کاهش میدهد و آنها را بهسوی طلاق سوق میدهد (محمدی و همکاران، 1400: 59). ویلیام گود معتقد است خانوادههایی که در معرض مواجهه با طلاق عاطفیاند، از روابط و کنش متقابل با یکدیگر و حمایت احساسی محروماند. تفاوتها و در مواقعی تضادها، نبود گفتوگو، ناراضیبودن، تشابهنداشتن در افکار و عقاید، نداشتن فعالیت مشترک، فاصلۀ زیاد فکری، رفتاری و فیزیکی در بین آنها مشهود و ادامهدار است. این مشکلات روز به روز بیشتر و عمیقتر میشود و بهتبع آن، فاصلۀ زن و مرد افزایش مییابد. در این راستا مهارتهای ارتباطی و مدیریت کنترل زندگی میتواند بر کاهش احتمال بروز طلاق عاطفی و بهبود روابط زوجین تأثیرگذار باشد (دیندار و همکاران، 1397). بهزعم ترول و ویدیگر[22] (2022) برونگراییجویی، توافق و گشودگی، روانرنجورخویی و وظیفهشناسی، ابعاد اصلی مدل پنجگانۀ شخصیتاند که هریک در پیشبینی گرایش به طلاق عاطفی اثرگذارند. در این طبقهبندی، افرادی که دارای ویژگی عواطف مثبت یا برونگراییاند، افرادی سرزنده و پر جنب و جوش اجتماعیاند. افراد بسیار عصبی (روانرنجور) یا افراد با احساسات منفی بالا در روابط خود مضطرب و متزلزلاند. افراد با ویژگی وظیفهشناسی بالا، افرادی مسئولیتپذیر، متمرکز و سازمانیافتهاند. افراد سازگار (توافقجو)، افرادی متفکر، مهربان و حامیاند. گشودگی نسبتبه تجربیات (خرد)، ویژگی افراد مبتکر خلاق است. تأثیر فنّاوریهای جدید، رسانهها و تحرک اجتماعی و کیفیت آن در جامعۀ شهری، معضلات عمدهای نظیر مسئلۀ طلاق را عادی میکند. وجود طلاق در بین اقشار مختلف جامعه، این پدیده را پیچیده و درهمتنیده کرده است. در فضای جامعۀ شهری، انسانها در گذر از ساخت سنتی به ساخت جدید با سرگردانی و حیرانی در ارزشها و هنجارها مواجهاند. این شرایط، نگرش شهرنشینان را نسبتبه طلاق سهلگیرانهتر میکند. به نظر پارسونز، ایفای نقشهای تخصصی مردانه و زنانه به دوام خردهنظام خانواده در چارچوب نظام اجتماعی کمک میکند. او معتقد است که انگارۀ خانوادۀ معاصر با ویژگیهای جامعۀ امروزی صنعتی سازگار است. براساس نظریۀ نظام اجتماعی و کارکردگرایی پارسونز، عوامل تأثیرگذار و زمینهساز در طلاق عاطفی را در فقدان هریک از چهار کارکرد اصلی خانواده میتوان تبیین کرد؛ یعنی الف) زمانی که کارکرد سازگاری و انطباق خانواده با محیط اجتماعی با چالش مواجهه شود؛ ب) زمانی که خانواده در کارکرد دستیابی به هدف با مشکل مواجهه شود و خانواده نتواند به اهداف مطلوب دست یابد؛ ج) زمانی که کارکرد یگانگی و انسجام خانواده دچار اختلال شود و د) هنگامی که نظام الگوهای فرهنگی خانواده آسیب میبیند و از ایجاد الگوها و انگیزههای لازم برای حفظ و بقای نظام خانواده باز میماند (پروین و همکاران، 1391).
نتایج مطالعۀ طلاق عاطفی میان زوجین تهرانی نشان داد ازنظر خبرگان بعد جامعهشناختی و اجتماعی نقش بسزایی در شکلگیری طلاق عاطفی آنها داشت. همچنین ملاحظه شد محرکهایی چون ضعف در مهارت ارتباط مؤثر، موقعیت اقتصادی فرد، عدم کفویت و همسانهمسری، ضعف در مهارت کنترلی، اعتیاد به فنّاوریهای نوین ارتباطی و خیانت و روابط خارج از ازدواج از بالاترین وزن (درجه اهمیت) در بروز طلاق عاطفی میان زوجین تهرانی برخوردار بودند. ضعف در مهارت ارتباط مؤثر که میتواند برگرفته از عوامل درونفردی و روانشناختی و یا فقدان اطلاعات و دانش کافی نسبتبه برقراری با جنس مخالف باشد، ازجمله محرکهای کلیدی بروز طلاق عاطفی میان زوجین تهرانی بود. برگزاری دورههای آموزشی و کاربست کارگاههای تقویت هوش عاطفی و اجتماعی و تشویق زوجین به مطالعۀ کتب مرجع دربارۀ شناخت ویژگیهای رفتاری جنس مخالف پیش از ازدواج، میتواند نقش درخور توجهی در بهبود ارتباط مؤثر میان زوجین ایفا کند و متضمن پیشگیری از بروز طلاق عاطفی در زندگی مشترک شود. موقعیت اقتصادی فردی از دیگر محرکهای کلیدی مؤثر بر بروز طلاق عاطفی میان زوجین تهرانی بودند. استطاعت و توانایی مالی زوج، شرط لازم و پیشزمینۀ آغاز یک زندگی مشترک متوازن و کمتنش است. فقدان این موقعیت، تزلزل در تأمین نیازها و خواستههای معیشتی و رفاهی زوجه را بههمراه دارد و این خلأ زمینهساز گرایش به معضل طلاق عاطفی در زوجه خواهد شد. غفلت زوجین در حین آشنایی نسبتبه مسئلۀ کفویت و همسانهمسری و غلبۀ احساس بر درایت از دیگر محرکهای بروز طلاق عاطفی است. دقت نظر به موضوع کفویت از ابعاد مختلف فرهنگی، اقتصادی، موقعیت اجتماعی، مذهبی، خانوادگی و غیره میتواند احتمال شکلگیری تعارض و طلاق عاطفی را در زوجین کاهش دهد. امروزه وجود سنجهها و آزمونهای استاندارد مختلف در این باره، میتواند زوجین را نسبتبه میزان کفویت با یکدیگر آگاه کند. ضعف در مهارت کنترلی از دیگر محرکهای بروز طلاق عاطفی است. به عبارت دیگر، نبود خویشتنداری و خودکنترلی زوجین و فقدان تسلط بر خشم و هیجانات عاطفی، امکان بروز طلاق عاطفی را تشدید خواهد کرد. آموزش تکنیکهای کنترل خویشتن و مهارتآموزی در این زمینه، ضمن برگزاری جلسات مشاورۀ روانشناسی میتواند زمینۀ تسلط زوجین را بر هیجانات و تصمیمات لحظهای فراهم آورد. گسترش اینترنت، رسانههای ارتباطی و شبکههای اجتماعی، ترویج فرهنگ غربی در تغییر سبک زندگی و ارتباطات ناسالم خارج از ازدواج و نیز چشم و همچشمیها و مشکلات و معضلات اقتصادی نیز به سهم خود زمینهساز طلاق عاطفی میان زوجین تهرانی شناسایی شدند. بر این اساس میتوان چنین استنتاج کرد که در سالهای اخیر بهسبب همهگیرشدن طلاق در میان جوانان، نوعی اپیدمی گسستگی خانوادگی و تزلزل پیوندی و موجبات جدایی عاطفی و احساسی بین زوجین ایجاد شده است. از سویی مصرفگرایی و گرایش به تشریفات و تجملات در میان خانوادهها موجب شده است تا تفاوت میان خانوادههای غنی و فقیر نمود بیشتری بیابد و اختلاف سطح خانوادگی بهعنوان یکی از عوامل جداییساز میان زنان و مردان هویدا شود.
نتایج این پژوهش در تعیین عواملی چون «ضعف در مهارت ارتباط مؤثر»، «خیانت و روابط خارج از ازدواج»، «عدم کفویت و همسانهمسری و موقعیت اقتصادی فرد»، بهعنوان مهمترین محرکهای مؤثر بر طلاق عاطفی زوجین تهرانی با یافتههای پژوهشهای پروین و همکاران (1391)، کفاشی و سرآبادانی (1393)، دیندار و همکاران (1397)، ابراهیمی و حیدری (1399)، اکتر و بگام (2012)، ریجابی کلوبوکار و سیمونیک (2018) و شیرزادی و همکاران (2021) همراستا بوده است و تعیین بعد مهارت زندگی بهعنوان کماهمیتترین بعد در مقایسه با دیگر ابعاد مؤثر بر بروز طلاق عاطفی، با نتایج پژوهش دیندار و همکاران (1397)، که بر نقش کلیدی مهارتهای زندگی بر کاهش طلاق تأکید داشتند، مغایر است.
با جمعبندی یافتههای پژوهش حاضر میتوان اذعان داشت که معضل طلاق عاطفی پدیدهای تکبعدی نیست، بلکه برگرفته از گسترهای از عوامل روانشناختی و جامعهشناختی است که آثار جمعیتشناختی درخور توجهی را نیز در پی دارد. با نگاهی نظاممند بر پدیدۀ طلاق عاطفی، ملاحظه میشود که هر محرک طلاق عاطفی به سهم خود میتواند بر مؤلفههای جمعیتشناسی نیز اثرگذار باشد. به عبارت دیگر با ریشهیابی سیستماتیک بر گرایش هرم جمعیتی کشور بهسمت پیری، کاهش میزان ازدواج، کاهش میزان باروری، افزایش میزان طلاق ملاحظه میشود که محرکهای اقتصادی، فنّاوری (رسانههای اجتماعی)، فرهنگی، فقدان سواد رسانهای، مهارتهای ارتباطی و خودکنترلی، عدم کفویت و همسانهمسری و غیره، که زمینهساز بروز طلاق عاطفی و درنهایت طلاق رسمیاند، میتوانند بر مؤلفههای مذکور جمعیتشناسی کشور نیز تأثیر مستقیم داشته باشند و آثار نامطلوبی را در کوتاهمدت و بلندمدت برای کشور رقم بزنند. یافتههای این پژوهش در شناسایی و اولویتبندی محرکهای مؤثر در بروز طلاق عاطفی میان زوجین تهرانی، ضمن گشایش دریچۀ تحقیقاتی جدید برای پژوهشگران، در افزایش ابعاد و تکمیل و بالندگی دیگر وجوه پژوهش حاضر و نیز توسعۀ الگوهای تحلیلی، میتواند در ایجاد آگاهی و بینش کاملتر برای سیاستگذاران، در اتخاذ راهبردهای مؤثر و اقدامات پیشگیرانه در بهبود و سلامت زندگی زناشویی و مقابله با معضلات ارتباط عاطفی زوجین تهرانی نیز الهامبخش باشد.
ازجمله محدودیتهای این پژوهش میتوان به دشواری دسترسی به خبرگان، بهویژه در شرایط فعلی شیوع ویروس کرونا اشاره داشت. بهعلاوه، فرهنگ حاکم بر قلمروِ مکانی مطالعهشده، نداشتن توانایی در کنترل برخی متغیرهای مؤثر بر روابط زناشویی، مانند تمایزیافتگی افراد و دیگر ویژگیهای وابسته به خانوادۀ اصلی آنها، از دیگر محدودیتهای روششناختی پژوهش حاضر بوده است که نبود قابلیت تعمیم نتایج این پژوهش را برای دیگر شهرها در پی دارد. با توجه به یافتههای این پژوهش، پیشنهاد میشود که دولت، مسئولان، صاحبان رسانه و سیاستگذاران فعال در حوزۀ خانواده، در مسیر پیشگیری و کاهش بروز طلاق عاطفی میان زوجین، ضمن ترویج فرهنگ سالم زندگی اسلامی ایرانی، افزایش دانش رسانهای زوجین، مدیریت و فیلترینگ هوشمند پایگاههایی که بستر ترویج ارتباطات ناسالم و افسارگسیخته را فراهم میکنند، حمایتهای مادی و معنوی لازم را از زوجین فراهم کنند. همچنین پیشنهاد میشود که در مشاورههای پیش از ازدواج به بررسی بلوغ عاطفی، خصوصیات شخصیتی و پنداشتهای فراشناختی در ازدواج، بهمنظور پیشگیری از گرایش به طلاق عاطفی و بهبود کیفیت روابط زناشویی بهطور ویژه توجه شود. بهعلاوه، پیشنهاد میشود به زوجینی که با مشکل طلاق عاطفی مواجهاند یا متقاضی طلاقاند، آموزشهای غلبه بر پنداشتهای فراشناختی ارائه شود و رشد مهارتهای شناختی-عاطفی و بلوغ عاطفی آنها تقویت یابد. در پایان میتوان اشاره داشت که طلاق عاطفی پیامدهای مختلفی را برای خانوادهها به همراه دارد؛ بنابراین اتخاذ راهبردهای مقابله با آن نیز متفاوت است و لازم است در درمان طلاق عاطفی به آن توجه شود.
ملاحظات اخلاقی
در پژوهش حاضر، کدهای 31 گانۀ اخلاق پژوهشی با هدف ارتقای سلامت انسانها و رعایت کرامت و حقوق آنها رعایت شده است. این پژوهش تحت حمایت و کمک مالی از سوی نهاد دولتی یا خصوصی خاصی نبوده است. در این مقاله، پژوهش، نگارش و ویرایش محتوا بر عهدۀ نویسنده اول بوده و نویسندۀ دوم بهعنوان استاد راهنما و مشاور علمی، به تکمیل کاستیها و افزایش غنای محتوا پرداخته است. این مقاله فاقد هرگونه تضاد منافع است. نویسندگان این مقاله از کلیۀ صاحبنظران و شرکتکنندگان در نظرسنجی، کمال تشکر و امتنان را دارند.
[1] Lawler
[2] Hashemi & Homayuni
[3] Eslami
[4] Marx
[5] Simmel
[6] Lesthaeghe
[7] variance accounted for
[8] Gottman
[9] Adams & Jones
[10] Hasan
[11] Rijavec Klobučar & Simonič
[12] Sahebihagh
[13] Afrasiabi & Jafarizadeh
[14] Akter & Begum
[15] Inconsistency Rate
[16] Inconsistency Index
[17] Random Inconsistency Index
[18] Group Analytical Hierarchy Process (GAHP)
[19] Saaty
[20] Geometric Means (GM)
[21] Identify
[22] Trull & Widiger