Sociological Study of Influencing Factors in the Tendency of Divorced Women to Remarry (Case Study of Isfahan City)

Document Type : Research Paper

Authors

1 Assistant Professor, Department of Social Sciences, Faculty of Literature and Humanities, University of Isfahan, Isfahan, Iran

2 Associate Professor, Department of Social Sciences, Faculty of Literature and Humanities, University of Isfahan, Isfahan, Iran

3 Master's degree in Women's Studies, University of Isfahan, Isfahan, Iran

Abstract

Introduction
The phenomenon of divorce in Iran has been growing despite all social and cultural policies and plans during the last two decades. It has gone beyond the amount predicted in the 5th and 6th development plans and the plans of the policy-making institutions. Controling and reducing this phenomenon have not been very successful. The two events of increasing age of marriage and decreasing age of divorce in Iranian society have caused some sociologists and family activists to talk about the occurrence of the two phenomena of "late marriage" and "early separation". As one of the main points of population concentration in the country, Isfahan Province is considered as one of the most significant areas prone to social and cultural changes. Like other large cities of Iran, it has not been spared from damage in the family and interpersonal relationships. Various researches have shown the high rate of divorce, relationships before marriage, lack of commitment in relationships, and personal and family anomalies in this city (Qolizadeh et al., 2014: 40; Zarandi et al., 2016: 129). The meta-analyses of the researches that have been conducted in this field show the upward trend of reluctance of more than 60% of the divorced women to remarry in the society (Nasseri et al., 2018, 58) (Akbarzadeh and Hashemianfar, 1398: 179). Since there is always a part of changes in the field of marriage related to people, who have already had marriage experience, this article waas done with the aim of studying the sociological factors and sources that were effective in the divorced women’s tendency to remarry in the city of Isfahan.
 
 
Materials and Methods
The current research was a quantitative study in terms of nature and a survey type in terms of methodology. All the divorced women, who had a maximum age of 45 years, a divorce period of less than 10 years, and lived in Areas 15, 8, and 5 of Isfahan City constituted the statistical population of this research. From among the estimated 4265 women, 356 samples were selected by referring to family courts, welfare organizations, Imam Khomeini Relief Committee, as well as beauty salons and sports clubs based on the available sampling methods.
 
Discussion of Results and Conclusion:
The theoretical analysis of the data showed that the demographic changes of Iranian families were moving in the direction of increasing individualism. Such changes as rationality, individualism, cultural micro-systems in the field of marriage values, and criticism of traditions had taken place in the Iranian families. The iranian women had less emphasis on traditional values and functions of marriage. The results of this research were theoretically more in line with the theories of egalitarian values, Parsonsian social support theory, and Long and Young's theory of changing roles. The data analysis revealed that the divorced women's feeling of lack of support from their families and social structures. In fact, lack of relevant institutions and social structures were the most important variables and factors that played the biggest roles in explaining and predicting the women’s lack of tendency to remarry. Also, there was a social capital erosion and the divorced women had a widespread mistrust and cynicism towards the unmarried men and the society in the same way as the unmarried men had towards the divorced women, which had resulted in the fear of accepting obligations and responsibilities in life. Moreover, there were negative attitudes towards women and uninterested beliefs in the cultural stereotypes of the society. Not having a spouse had the greatest impact on the divorced women’s reluctance to remarry. According to the results of this research, cultural changes and growths of egalitarian ​​and individualistic values ​​of independence and self-reliance based on financial and personal aspects had reduced the women’s tendency to remarry. These factors could be mentioned as the influencing factors in remarriage among the studied women.

Keywords

Main Subjects


مقدمه و بیان مسئله

پدیدۀ طلاق در ایران به‌رغم تمام سیاست‌گذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌های اجتماعی و فرهنگی در طول دو دهۀ اخیر، روندی رو به رشد داشته است و در طول این مدت فراتر از میزان پیش‌بینی‌شده در برنامه‌های پنجم و ششم توسعه پیش رفته و برنامه‌های نهادهای سیاست‌گذار برای کنترل و کاهش این پدیده، با توفیق چندانی همراه نبوده است. مطابق آمارهای رسمی در طول یک دهۀ اخیر، کمی بیش از یک میلیون طلاق در کشور ثبت شده و طبق گزارش سازمان ثبت احوال، تنها در سال 1398 از هر 9/3 ازدواج یک مورد به طلاق انجامیده است. مطابق گزارش برخی منابع، کشور ایران چهارمین کشور پرطلاق دنیاست (عابدی‌نیا و همکاران، 1394). داده‌های برخی مراجع رسمی نظیر سازمان ثبت احوال نیز نشان می‌دهد میزان طلاق به‌ویژه در گروه‌های سنی پایین و سن ازدواج، جزء دو نشانگر جمعیتی در کشور محسوب می‌شوند که در وضعیت زنگ خطر و هشدار قرار دارند (عباسی و همکاران، ۱۳۹۹: ۲).

اگرچه آمار مشخصی دربارۀ تعداد زنان مطلقه در کشور وجود ندارد، بیشترین سهم طلاق در زنان، مربوط به زنانی است که در دهۀ سوم زندگیشان‌اند و این به معنای شیوع طلاق در میان زنان جوانی است که مدت‌زمان خیلی کمی از زندگی مشترک آنها می‌گذرد (سازمان ثبت احوال، 1396). دو رخداد بالارفتن سن ازدواج و کاهش سن طلاق در جامعۀ ایرانی، سبب شده است تا برخی جامعه‌شناسان و کنشگران حوزۀ خانواده از وقوع دو پدیدۀ «دیرهمسری» و «جدایی زودهنگام» سخن بگویند. مطالعات گوناگون در تبیین این دو رخداد، تقریباً نوظهور و مسئله‌زا، به عواملی همچون دگرگونی‌های ساختاری در حوزۀ آموزش و کار زنان، افزایش توانمندی‌های زنان در زمینه‌های اجتماعی و رشد تفکرات برابری‌خواهانه، فردگرایانه و فمینیستی در میان آنها اشاره کرده‌اند. افزایش شدید طلاق در خانواده‌های هسته‌ای موجب شده است که بسیاری از افراد آن را ناشی از نابسامانی و ناپایداری نهاد خانواده و طبعاً ناتوانی در ایفای وظایف و کارکردهای خانواده تلقی کنند (عبدی، 1393: 45-۴۴).

هرچند تغییرات فرهنگی و اجتماعی شتابان و مهمی در حوزۀ نگرش‌ها و ارزش‌ها در نهاد خانواده در جامعۀ ایران رخ داده است، همچنان ازدواج از اهمیت زیادی برای زنان و جامعه برخوردار است و یکی از مهم‌ترین راه‌ها برای تقویت پایگاه اجتماعی و کسب امتیازات اجتماعی و همچنین مهم‌ترین مسیر ساماندهی زندگی موفق و مطلوب برای زنان محسوب می‌شود. از این منظر، فزونی چالش‌های مربوط به ازدواج مجدد زنان مطلقه، به‌ویژه برای زنان مطلقۀ جوان‌تر و برای خانواده‌های ایرانی، یکی از مسائل اجتماعی با تبعات و عوارض گسترده‌ای است که به یکی از موضوعات مجادله‌های خانوادگی تبدیل شده است. آمارها بیانگر این است که زنان مطلقۀ ایرانی در مقایسه با مردان، کمتر به ازدواج مجدد مبادرت می‌کنند و در مقایسه با نرخ جهانی، آمارها 25% کمتر از میانگین جهانی است (صادقی و همکاران، 1397: 148). این وضعیت نشان می‌دهد زنان مطلقه در ازدواج مجدد، شیوۀ مثبت‌تری از زندگی را تجسم نمی‌کنند. فقدان نگرش مثبت به ازدواج مجدد و تجربۀ ناخوشایند ازدواج پیشین، سبب شده است تا بخش درخور توجهی از زنان مطلقه با آگاهی از همۀ مخاطراتی که مطلقه‌بودن برای آنان در جامعه رقم می‌زند، از ازدواج مجدد امتناع کنند (فراهانی و همکاران،49:1397). مطالعۀ طولی باز ازدواج زنان نشان می‌دهد در میان همۀ نسل‌های زنان طلاق‌گرفته در سال ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۸، الگوی زمانی غالب برای بازگشت به زندگی مشترک پس از طلاق، به‌صورت تجربۀ یک‌سال بی‌همسری پس از طلاق است؛ به‌گونه‌ای که بیشترین سهم بازار ازدواج به زنانی تعلق دارد که با یک‌سال تجربۀ بی‌همسری پس از طلاق، اقدام به ازدواج مجدد می‌کنند. پژوهش‌های متعدد نشان می‌دهد در جامعۀ ایرانی، حدود 75% زنان طلاق گرفته و به دلایل مختلف، تمایلی به ازدواج مجدد نداشته‌اند. در این مطالعۀ طولی، سهم متولدان دهۀ ۷۰، ۵/۳۴%، سهم دهه شصتی‌ها ۱/۴۹% و سهم زنان نسل‌های دهۀ ۵۰ و قبل از آن ۴/۱۶% بوده است (عباسی و همکاران، ۱۳۹۹: ۱۶۱ و ۱۶۵). برخی مطالعات بخش مهمی از انگیزۀ زنان برای ازدواج‌نکردن و یا بی‌انگیزگی آ‌نها نسبت‌به ازدواج مجدد را به از بین رفتن مشروعیت و مطلوبیت نقش‌های زنانه‌ای‌ نسبت می‌دهند که فقط زن را در قالب مادر و همسر می‌بیند. علاوه بر این، تجارب گذشتۀ افراد از زندگی مشتر‌کشان به میزان زیادی، تصورات آنها را دربارۀ ازدواج مجدد شکل می‌دهد.

وجود کلیشه‌های خاص دربارۀ این گروه از زنان و تجربۀ داغ ننگ طلاق در محیط‌های سنتی‌تر جامعه، موجب طرد این زنان از شبکۀ ارتباطات و تعاملات درون جامعه می‌شود. ازدواج‌نکردن مجدد، برقراری پیوندهای اجتماعی امن و مناسب و دریافت حمایت‌های اجتماعی دیگر را برای آ‌نها کاهش می‌دهد و زمینه را برای آسیب‌پذیری بیشتر آنان فراهم می‌آورد. از سویی در سطح کلان نیز ازدواج مجدد ترمیم‌کنندۀ نهاد خانواده است.

استان اصفهان به‌منزلۀ یکی از نقاط اصلی تمرکز جمعیت در کشور، یکی از شاخص‌ترین مناطق مستعد تغییرات اجتماعی و فرهنگی به شمار می‌رود که همانند دیگر کلان‌شهرهای ایران، از آسیب‌های حوزۀ خانواده و روابط بین فردی بی‌نصیب نمانده است و تحقیقات مختلف از بالابودن میزان طلاق، روابط پیش از ازدواج، تعهدنداشتن در روابط و ناهنجاری‌های فردی و خانوادگی در این شهر حکایت دارد (قلی‌زاده و همکاران، 1394: 40؛ زرندی و همکاران، 1396: 129). براساس آمار و اسناد سازمان ثبت احوال در سال 1398 در مقابل ثبت 12180، مورد واقعۀ ازدواج 4145، مورد واقعۀ طلاق و در سال ۱۳۹۹ در مقابل ثبت ۱۲۵۸۱مورد واقعۀ ازدواج ۴۳۶۹، مورد واقعۀ طلاق در شهر اصفهان ثبت شده است؛ به این معنا که از هر 3 واقعۀ ازدواج، یک مورد به جدایی و طلاق انجامیده است. همچنین استان اصفهان رتبۀ سوم را از حیث بیشترین تعداد طلاق‌های ثبت‌شده در کشور به خود اختصاص داده است و از حیث میزان و درصد زنان مطلقۀ بدون همسر، رتبۀ نهم را در کشور دارد (معاونت امور زنان و خانوادۀ نهاد ریاست جمهوری، 1399). براساس پژوهش‌های میدانی سازمان بهزیستی (۱۳۹۸) و وزارت کار، تعاون و رفاه اجتماعی (۱۳۹۷)، فقط کمتر از ۲۵% از زنان مطلقه، ازدواج مجدد داشته و یا شرایط مورد دلخواه خود را برای ازدواج مجدد پیدا کرد‌ه‌اند یا فرصتی برای ازدواج مجدد آنها فراهم شده است. از سویی فرا تحلیل پژوهش‌هایی که در این حوزه انجام شده است، نشان‌دهندۀ سیر صعودی بی‌تمایلی بیش از 60% زنان مطلقه برای ازدواج مجدد است (ناصری و یزدخواستی، 58:1398). این موضوع باعث فراهم‌شدن بستر جدیدی برای آسیب‌های اجتماعی مانند پیدایش الگوهای جدیدی از هم‌بالینی (اکبرزاده و هاشمیان‌فر، 1398: 179) در جامعه می‌شود. این مقاله با هدف مطالعۀ عوامل و منابع جامعه‌شناختی مؤثر در گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد در شهر اصفهان انجام شده است.

 

اهداف تحقیق

تعیین رابطۀ اعتقاد به برابری‌گرایی جنسیتی بر میزان گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد؛

تعیین رابطۀ باور به کلیشه‌های جنسیتی بر میزان گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد؛

تعیین رابطۀ احساس ناکامی منزلتی بر میزان گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد؛

تعیین رابطۀ احساس حمایت اجتماعی بر میزان گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد؛

تعیین رابطۀ میزان سرمایۀ اجتماعی بر میزان گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد.

 

پیشینۀ تحقیق

بررسی پیشینۀ پژوهش، معمولاْ نقدی از دانش موجود دربارۀ موضوع پژوهش است و می‌تواند بیان کند که تحقیقات قبلی چه سهمی در روشن‌شدن مسئلۀ بررسی‌‌شده خواهد داشت.

 

جدول1- نقشۀ پیشینۀ مطالعات ازدواج مجدد زنان مطلقه

Table 1- Map of background studies on remarriage of divorced women

ردیف

نویسندگان

سال تحقیق

روش

هدف اصلی

جامعۀ آماری

تعداد

یافته‌ها

۱

محمدی

۱۳۹۹

آمیخته

بررسی مسائل مرتبط با ازدواج مجدد

زنان سرپرست خانوار

۵۲۸

نیاز جنسی، عاطفی، عوامل فرهنگی و اجتماعی و نیاز امنیتی بیشترین تأثیر را بر نگرش به ازدواج مجدد دارد.

۲

محمدی و محمدی

۱۳۹۸

کیفی

چالش‌های ازدواج مجدد

زنان

۱۴

ادراک مشکلات حضور فرزند، مسائل اقتصادی، مسائل اجتماعی و فرهنگی، ملزومات ازدواج مجدد

۳

ناصری و یزدخواستی

‍۱۳۹۸

کمی

عوامل ازدواج‌نکردن مجدد

زنان فاقد همسر

۳۷۷

رابطۀ معنادار بین طرد اجتماعی و کلیشه‌های فرهنگی و مجدد ازدواج‌نکردن

۴

صادقی و همکاران

۱۳۹۷

آمیخته

بررسی عوامل بازدارندۀ ازدواج مجدد

زنان فاقد همسر

-

سن زنان، تعداد فرزندان و فرزندان دختر باعث کاهش آمادگی ازدواج مجدد می‌شود.

۵

یکله و همکاران

۱۳۹۷

کیفی

کیفیت ازدواج مجدد

زنان

-

ناهمخوانی اولویت‌ها، محوری‌ترین مقولۀ تعیین‌کنندۀ کیفیت ازدواج مجدد بوده است.

۶

احمدنیا و قالیباف

۱۳۹۶

کیفی

تجربیات، چالش‌ها و ظرفیت‌ها

زنان مطلقه و بیوه

۳۰

رویکرد منفی زنان سرپرست خانوار به ازدواج مجدد صرف‌نظر از موقعیت طبقاتی‌شان

۸

ایدر و همکاران

۱۳۹۵

پیمایشی

رضایت‌مندی از ازدواج مجدد

زنان مطلقه

۱۲۸

رابطۀ معکوس و متقابل بین رضایتمندی از ازدواج مجدد و اعتقادات مذهبی

۹

دلیل‌گو و همکاران

۱۳۹۵

کیفی

کاهش رغبت به ازدواج مجدد

زنان سرپرست خانوار

-

بدیل‌هایی که موجب افزایش مقاومت و مخالفت در برابر ازدواج مجدد می‌شود.

۱۰

محبی و همکاران

۱۳۹۵

کیفی

تأخیر در ازدواج مجدد

دختران دانشجو

۲۰

تأخیر در ازدواج به‌مثابۀ فرصت‌سازی و فرصت‌سوزی

۱۱

مشرف و انصاری

۱۳۹۴

پیمایشی

موانع ازدواج مجدد

زنان مطلقه و بی‌سرپرست

۳۴۴

نقش عوامل فرهنگی به‌عنوان مهم‌ترین عامل مؤثر در ازدواج مجدد

۱۲

هاشمی شیرازی

۱۳۹۲

کیفی

معنای ذهنی ازدواج مجدد

همسران شهدا

-

تنهایی، حمایت عاطفی و اقتصادی و هنجارهای اجتماعی مهم‌ترین عواملی‌اند که فرد را در شرایط ازدواج مجدد قرار می‌دهند.

۱۳

صادقی فسایی و ایثاری

۱۳۹۱

کیفی

زندگی پس از طلاق

زنان مطلقه

۳۶

زنان با چالش‌های مضاعف‌تری در زندگی پس از طلاق روبه‌رو می‌شوند.

۱۴

زاهد و خیری

۱۳۹۰

پیمایشی

نگرش به ازدواج مجدد

زنان سرپرست خانوار

۴۰۰

سن، نیازهای اقتصادی، نیازهای امنیتی، نیازهای جنسی و فرهنگی و سطح تحصیلات با نگرش زنان به ازدواج موقت در ارتباط‌اند.

۱۵

لشکری

۱۳۹۰

پیمایشی

عوامل ازدواج‌نکردن مجدد

زنان مطلقه

۱۲۰

سن و سرخوردگی به‌علت شکست در ازدواج‌های قبلی، مهم‌ترین عوامل تبیین‌کنندۀ ازدواج‌نکردن مجدد بوده‌اند.

۱۶

رجبی

۱۳۹۰

پیمایشی

بررسی ازدواج مجدد

زنان و مردان مطلقه و بیوه

۱۳۲

-

۱۷

احمدی

۱۳۸۳

پیمایشی

ازدواج مجدد و بهداشت روانی

زنان فاقد همسر

۴۵۰

نگرانی از آیندۀ فرزندان، نداشتن حوصله، نیازنداشتن به ازدواج مجدد، نبود مورد مناسب و وجود تعهد به پیمان قبلی، مهم‌ترین دلایل ازدواج‌نکردن مجدد بوده‌اند.

 

براون و همکاران[1]

2019

پیمایش

رجوع مجدد پس از طلاق خاکستری

زنان مطلقۀ بالای 50 سال

550

حدود 22% از زنان و 37% از مردان ظرف 10 سال پس از طلاق خاکستری، مجدداً رجوع می‌کنند.

 

وانگ[2]

2018

تحلیل ثانویه

مدت‌زمان انتظار برای طلاق و ازدواج مجدد

زنان مطلقۀ 30تا45سال

مطلقه‌های 1985-2015

یک دورۀ جدایی طولانی‌مدت می‌تواند به‌عنوان مانع در مسیر ازدواج مجدد زنان عمل کند.

 

 

یزدانی و همکاران [3]

2021

کیفی

ازدواج مجدد پس از طلاق

زنان مطلقۀ 30-45ساله

17

ممکن است روابط پس از طلاق به‌طور کامل از بین نرود و آثار اولین زندگی مشترک شکست‌خورده ممکن است به‌شدت بر مشارکت و پیوند جدید تأثیر بگذارد.

 

لازاروس[4] و همکاران

2017

کیفی

تاوان جنسیتی طلاق در ازدواج مجدد

مردان و زنان مطلقه

24

زنان بیشتر مجازات‌های فرهنگی-اجتماعی طلاق را تحمل می‌کنند.

 

 

جمع‌بندی پیشینۀ تحقیق

مرور پژوهش‌های گذشتۀ این پدیده، نشان می‌دهد مطالعات داخلی اغلب علل تمایل به ازدواج مجدد را در زنان بی‌سرپرست یا مطلقۀ سرپرست خانوار بررسی کرده‌اند که در این بین عوامل فرهنگی و اجتماعی (مانند پذیرش اجتماعی)، عوامل اقتصادی (مانند تأمین نیازها) و عوامل روانی (مانند تأمین نیازهای عاطفی) از علل عمدۀ گرایش به ازدواج مجدد در زنان بوده است. برخی از پژوهش‌های داخلی نیز تأثیر ازدواج مجدد را بر کودکان بررسی کرده‌اند. جامعۀ آماری، اغلب تحقیقات انجام‌شده در این حوزه، ازجمله زنان مطلقۀ تحت پوشش نهادها و دستگاه‌های حمایتی خاص بوده‌اند. همچنین در بررسی این پدیده، بیشتر تمایل به ازدواج مجدد در زنان مطلقه بررسی شده است و به‌جز چند پژوهش در چند سال اخیر که گرایش‌نداشتن زنان مطلقه به ازدواج مجدد را بررسی کرده‌اند (پورهاشمی، 1393؛ دلیل‌گو و همکاران، 1395؛ صادقی و همکاران، 1397؛ ناصری و یزخواستی، 1398)، هیچ‌کدام از نگاه ایجابی به مطالعۀ جامعه‌شناختی گرایش‌نداشتن به ازدواج مجدد رفتار کنشگران دخیل در این پدیدۀ اجتماعی نپرداخته‌اند. ضمناً بسیاری از تحقیقات خارجی انجام‌شده، وضعیت زنان مجدد ازدواج کرده را بررسی کرده و کمتر به واکاوی دلایل زنان برای ازدواج‌نکردن پرداخته‌اند.

 

چارچوب نظری

در یک صورت‌بندی از نظریه‌های تبیین‌کنندۀ ازدواج مجدد، می‌توان آنها را در دستۀ نظریه‌هایی تقسیم‌بندی کرد که رفتار اقتصادی کنشگران (انتخاب عقلانی، نظریۀ مبادله و نظریۀ بازی) را تحلیل می‌کنند و یا نظریه‌های اجتماعی (تغییر نقش‌ها، کنش متقابل اجتماعی و سرمایۀ اجتماعی کلمن) و نظریه‌های فرهنگی‌اند که بر تغییرات در نگرش‌ها و باورها (گیدنز و )، تأکید دارند.

نظریۀ کنش متقابل اجتماعی پارسونز[5] (1979)، سه عنصر را در بر می‌گیرد: اول انتظارات متقابل میان عامل‌ها که در ارتباط با ازدواج مجدد است. این عنصر همان انتظار جامعه از فرد طلاق‌گرفته و همسر از دست داده است و بالعکس. دوم ارزش‌ها و هنجارهایی وجود دارد که بر رفتار عامل‌ها حاکم است یا فرض می‌شود که حاکم است. درواقع براساس فرهنگ هنجاری جامعه، نگرشی دربارۀ افراد طلاق‌گرفته و همسر از دست داده براساس این فرهنگ هنجاری، که همان ارزش‌های جامعه است، عمل می‌کند و از آن تأثیر می‌گیرد. سوم، ضمانت اجرایی یا پاداش و تنبیهی است که خود و دیگری در صورت برآورده‌نشدن انتظار متقابل نصیبشان می‌شد. اگر فرد طلاق‌گرفته یا همسر از دست داده بر خلاف انتظار جامعه عمل کند، با تنبیه جامعه مواجه می‌شود؛ برای مثال دربارۀ زنان، ممکن است از طرف جامعه طرد شوند، تحت فشار نگاه‌های آزاردهندۀ افراد جامعه قرار گیرند، به‌لحاظ حقوقی، حضانت فرزندانشان را از دست بدهند، از حقوق و مستمری شوهر فوت‌شده محروم شوند و یا با بی‌مهری و حمایت‌نکردن خانواده یا فرزندان روبه‌رو شوند (توسلی، 1384: 190). مطابق اصول اساسی نظریۀ مبادلۀ اجتماعی، فرد مطلقه آنچه را قبلاً برای رابطه هزینه کرده است، با آن چیزی مقایسه می‌کند که از رابطه به دست آورده است؛ سپس نتیجه را با آن چیزی مقایسه می‌کند که ازنظر او طرف مقابل به دست آورده است. پس از این مقایسه، اگر فرد احساس نابرابری کند، احتمالاً این رابطه با خطر مواجه خواهد شد و نگرش او نسبت‌به تن‌دادن مجدد به چنین روابطی تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

براساس گزاره‌های نظریۀ تغییر نقش‌ها، زنان سرپرست خانوار پس از فوت همسر یا طلاق و ورود به دنیای تجرد، تغییرات بنیادینی را در نقش‌های جدید خود تجربه می‌کنند که ممکن است حتی با نقش‌هایی که آنها در دوران همزیستی با همسرشان داشتند، در تناقض باشد. براساس نظریۀ تغییر در نقش‌ها که لانگ و یانگ[6] (1994) ارائه کردند، دربارۀ این تجارب و تغییرات نقش، طلاق را یک فرایند سه مرحله‌ای تصمیم‌گیری قبل از طلاق، بازسازی طلاق و مرحلۀ بهبودی پس از طلاق تصور می‌کنند. در هریک از این مراحل، فرد مطلقه تعاملات متفاوتی را تجربه می‌کند. در مرحلۀ بهبودی، افراد در کشف تجربیات و هویت و منابع عشق جدید می‌کوشند. زنان سرپرست خانوار به‌ویژه پس از طی مرحلۀ انتقالی که به بازیابی فردی و اجتماعی خود نیاز دارند، به احتمال زیاد از مواجه‌شدن با ازدواج پایدار سر باز می‌زنند. تجارب این دوران در غالب موارد این برداشت، منفی بوده و صورتی منفعل داشته و به شکل احساس بی‌ارادگی در زنان بروز کرده است؛ مگر زمانی که زنان نقش فعالی در طلاق داشته باشند (Tsioles, 2016: 44) .

در سرمایۀ اجتماعی پس از طلاق، حمایت اجتماعی نزدیکان و دوستان می‌تواند بر کیفیت زندگی زنان مطلقه تأثیر بگذارد و آنها را در سازگاری با شرایط جدیدشان یاری کند. حمایت اجتماعی و عاطفی که می‌تواند اثرگذارتر از حمایت‌های مادی باشد، همان پذیرش فرد مطلقه در جمع آشنایان و دوستان و معاشرت و ارتباط‌داشتن با آنهاست. همین شبکه‌های ارتباطی و اجتماعی با کیفیت بالا در طی زمان، فرد را قادر می‌کند تا پیامدهای منفی طلاق را که با آن روبه‌روست، به چالش بکشد و راه‌حل‌هایی را با همین حمایت‌ها، برای مشکلاتش برگزیند که زمانی برای او حل‌نشدنی یا سخت بود (کلمن، 1377: 272).

نظریۀ فشار اجتماعی، ازدواج را در چارچوب جامعه و ساختارهای اجتماعی مورد بحث و تحلیل قرار می‌دهد و در این رابطه بر سه متغیر «دسترسی»، «امکان» و «تمایل» تأکید دارد و این متغیرها در تصمیم‌گیری برای ازدواج نقش اساسی دارند. براساس این نظریه، در جایی که نسبت سنی و جنسی جمعیت در سن ازدواج دچار عدم توازن جدی است، برخی از ازدواج‌ها با تأخیر انجام می‌شوند. همچنین در جایی که خود افراد برای انتخاب همسر آزاد باشند، ازدواج‌ها نسبت‌به مواقعی که همسران توسط والدین انتخاب می‌شوند، دیرتر اتفاق می‌افتد. متغیر «امکان» نیز مربوط به وضعیت اجتماعی و اقتصادی می‌شود و مساعدبودن آن برای تشکیل خانواده توسط زوج‌های جوان ضروری است. زمانی که برای تجرد، پاداش اجتماعی بیش از تنبیه باشد، ازدواج به تأخیر می‌افتد (Dixon, 1971: 223).

براساس مفروضات نظریۀ انتخاب عقلانی، ازدواج به‌عنوان امری اخلاقی، مذهبی، احساسی و عاطفی، در هر حال با نوعی منطق مبتنی بر محاسبۀ عقلانی همراه است که نقش تعیین‌کننده‌ای در امر ازدواج افراد دارد؛ در حالی که در نسل‌های گذشته به ازدواج به‌عنوان امری قدسی نگاه می‌کردند که وظیفۀ دینی و شرعی آنان ایجاب می‌کرد هرچه زودتر برای انجام آن اقدام کنند. مطابق نظریۀ محاسبۀ هزینه-فایدۀ ازدواج، برخی از دختران مجرد معتقدند که هزینه‌های ازدواج بیش از فایده‌های آن است و ازدواج موجب می‌شود تا آنها برخی از فرصت‌های دیگر پیشرفت (به‌خصوص پیشرفت در تحصیل، کار و اشتغال) را از دست بدهند. ازنظر آنها این هزینه‌ها بیش از آن هزینه‌ای است که فرد با ازدواج‌نکردن از دست می‌دهد (محبی و همکاران، 1395). براساس منطق این نظریه، زنانی که در دوران ازدواج، در تولید درآمد خانواده و یا در بازار کار نقش نداشته‌اند، احتمال ازدواج مجدد کمتری دارند. از سوی دیگر، زنانی که از نهادهای حمایتی خدمات رفاهی دریافت می‌کنند، احتمال کمتری دارد که ازدواج مجدد کنند و این در مقایسه با زنانی است که چنین حمایتی را دریافت نمی‌کنند. زنانی که کار می‌کنند، بالاترین نرخ ازدواج مجدد را دارند.

 براساس نظریۀ بازی، ازدواج به‌عنوان یک بازی، با برد و باخت همراه است. برندۀ بازی در این رابطه کسی است که بتواند به نتیجۀ دلخواه دست یابد. از این منظر ممکن است ازدواج باخت کامل یک طرف در برابر برد کامل طرف دیگر تلقی شود و یا آمیزه‌ای از برد و باخت را برای هر دو طرف در پی داشته باشد. حال اگر یک طرف احساس کند که نسبت‌به طرف مقابل، بازندۀ بازی (ازدواج) خواهد بود، به احتمال زیاد از آن انصراف خواهد داد و یا آن را به زمانی دیگر و بازی با فردی دیگری موکول خواهد کرد (چابکی و زارعان، 1398: 57). مطابق اصول اساسی نظریۀ مبادلۀ اجتماعی، فرد مطلقه آنچه را قبلاً برای رابطه هزینه کرده است، با آن چیزی مقایسه می‌کند که از رابطه به دست آورده است؛ سپس نتیجه را با آن چیزی مقایسه می‌کند که ازنظر او طرف مقابل به دست آورده است. پس از این مقایسه، اگر فرد احساس نابرابری کند، احتمالاً این رابطه با خطر مواجه خواهد شد و نگرش او نسبت‌به تن‌دادن مجدد به چنین روابطی تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

نگرش فمنیست‌های رادیکال نسبت‌به ازدواج و تشکیل خانواده در این راستا، تأمل‌شدنی است. از دید آنان ازدواج، باخت بیشتر را متوجه زنان می‌کند و این مرد است که از ازدواج سود می‌برد. این در حالی است که جامعه‌شناسان فمینیست رادیکال، از روابط زناشویی و نقش‌های زن و مرد در خانواده تحلیل ارائه می‌دهند که مبتنی بر اصول بازی حاصل جمع صفر به زیان زنان است. از دید این نحلۀ فمینیستی، برندۀ اصلی در بازی خانواده مردان‌اند که با سلطه بر زنان، آنان را فرودست و بازنده نگه می‌دارند (چابکی و زارعان، 1398: 57).

رویکرد فمینیستی- مارکسیستی در تحلیل شرایط اقتصادی، بر قدرت مردان و زنان در پیوند ازدواج تأکید می‌ورزد و ازدواج را در چارجوب «نظریۀ بازی‌ها» بررسی می‌کند. از این منظر به‌تدریج با ایجاد فرصت‌های شغلی بهتر و بیشتر برای زنان و استقلال اقتصادی آنان و نیز قوانین و برنامه‌های حمایتی از زنان، مادران و فرزندانشان، قدرت چانه‌زنی زنان در ازدواج افزایش یافته و قدرت انتخاب تجرد را به آنان داده است. این قدرت تاریخی مردان، انگیزۀ زنان برای ترک ازدواج شده است که کاهش رشد ازدواج‌ها را توجیه می‌کند و این در شرایطی است که زنان به‌لحاظ اقتصادی از مردان مستقل شده باشند و سرسختی و سازش‌ناپذیری مردسالارانه همچنان در تضادهای خانوادگی وجود داشته باشد (نیکخواه و همکاران، 1396).

گیدنز[7] (1994) در نظریۀ خانوادۀ دموکراتیک بر تأثیر هم‌زمان فرد و ساختار تأکید دارد. ازنظر او در هر واقعه، حادثه و پدیده‌ای، تأثیر تلفیقی کنش و ساختار مشاهده می‌شود. او در تبیین تأثیر و تأثر ساختار و کارگزار در ارتباط با ازدواج می‌گوید که بی‌اعتمادی و گسترش انواع انحرافات اخلاقی در سطح جامعه، به نهاد خانواده و مناسبات انسانی راه یافته و کیفیت ارتباط با دیگران را دچار شک و تزلزل کرده است. به باور گیدنز، این امر در تصمیم‌گیری برای ازدواج، که اعتماد در آن از اهمیت بسیاری برخوردار است، نقش مهمی را ایفا می‌کند. افزایش میزان طلاق در جوامع امروزی نیز به سهم خود بر میزان بی‌اعتمادی افراد به دیگران برای پیوند زندگی خود به آ‌نها افزوده و درنتیجه به دیرهنگامی ازدواج انجامیده است (چابکی و زارعان، 1398: 145-146).

براساس نظریۀ گیدنز در نگرش مدرن که شامل ارزش‌های برابری‌گرایانۀ زنان مطلقه هم است، زنان مطلقه نسبت‌به ازدواج مجدد بازاندیشی کرده‌اند و ممکن است شیوه‌های سنتی را که کارآمد نمی‌دانند، پذیرش نکنند و یا کارکردهای سنتی ازدواج را قبول نداشته باشند و کارکردهای جدیدی برای ازدواج در نظر داشته باشند. این تغییرات در نگرش‌ها باعث ‌می‌شود که انگیزه‌های متفاوتی به ازدواج داشته باشند، یا ازدواجِ خود را به تأخیر بیندازند و یا اگر معیارهای آنها برای ازدواج برآورده نشود، تصمیم به ازدواج نگیرند. گیدنز با طرح مفهوم دموکراسی عاطفی به‌دنبال تبیین و تحلیل تأثیر باورها و نگرش‌های زنان در شکل‌گیری و پایداری نهاد خانواده در دوران پسامدرن است؛ از این رو در نگاه گیدنز، ارزش‌ها و نگاه مدرن و جدیدی که زنان به کارکردهای ازدواج و نهاد خانواده دارند، در تداوم نهاد خانواده و تمایل به ازدواج نقش تعیین‌کننده‌ای دارند.

 

 

جدول 2- پشتوانۀ نظری فرضیات

Table 2- Theoretical support of assumptions

 

فرضیه

پشتوانۀ نظری

بین اعتقاد به برابری‌گرایی جنسیتی و گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد رابطه وجود دارد.

نظریۀ فمینیستی

بین باور به کلیشه‌های جنسیتی و گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد رابطه وجود دارد.

نظریۀ فمینیستی باتلر[8] و سیمون دوبووار[9]

بین احساس ناکامی منزلتی و گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد رابطه وجود دارد.

نظریۀ انتخاب عقلاتی

بین احساس حمایت اجتماعی و گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد رابطه وجود دارد.

نظریۀ کارکردگرایی-پارسنز

بین محاسبۀ هزینه –فایدۀ ازدواج و گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد رابطه وجود دارد.

نظریۀ مبادله، نظریۀ بازی-بلاو[10] و هومنز[11]

بین میزان سرمایۀ اجتماعی و گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد رابطه وجود دارد.

نظریۀ سرمایۀ اجتماعی-جیمز کلمن

 

روش تحقیق

پژوهش حاضر از دیدگاه ماهیت کاربردی، نوعی مطالعۀ کمی و ازنظر روش‌شناسی نیز از نوع پیمایشی[12] است. کلیۀ زنان مطلقۀ دارای حداکثر ۴۵ سال سن ساکن مناطق 15 و 8 و 5 شهر اصفهان که مدت طلاق آنها زیر 10 سال باشد، جامعۀ آماری تحقیق را تشکیل می‌دهند که تعداد آنها 4265 برآورد شد و براساس روش نمونه‌گیری sampel power تعداد 356نمونه‌ با استفاده از روش‌های نمونه‌گیری در دسترس ازطریق مراجعه به دادگاه‌های خانواده، سازمان بهزیستی[13]، کمیتۀ امداد امام خمینی[14] و مراجعه به سالن‌های آرایش و باشگاه‌های ورزشی انتخاب ‌شدند.

اعتبار پرسش‌نامه از نوع اعتبار صوری است. منظور از اعتبار صوری نوعی اعتبار است که برای بررسی اجزای تشکیل‌دهندۀ ‌یک ابزار اندازه‌گیری به ‌کار برده می‌شود. به همین منظور سعی شد گویه‌هایی که متغیرهای تحقیق را می‌سنجند، ازطریق گویه‌های تحقیقات پیشین و همچنین مبانی نظری و استادان مجرب، استفاده شود. سنجش سؤالات پرسش‌نامه براساس طیف لیکرت و مرکب از 47 سؤال بوده است که پاسخگویان به‌صورت بی‌نام اقدام به پرکردن آن کرده‌اند و پس از تکمیل پرسش‌نامه در یک نمونۀ 35 نفری، اقدام به احتساب ضریب آلفای کرونباخ مقیاس پرسش‌نامه شده و گویه‌های نامناسب حذف و مجددأ محاسبه انجام شده است. در این تحقیق به‌منظور تعیین پایایی آزمون از روش آلفای کرونباخ استفاده شد و با توجه به ضریب آلفای به دست آمده که بالاتر از 7/0 به دست آمد، پایایی پرسش‌نامه تأیید شد که در جدول زیر، میزان آلفای کرونباخ برای هریک از ابعاد تحقیق ارائه ‌شده و برای تجزیه و تحلیل داده‌ها از نرم‌افزار spss و برای آزمون فرضیات از آزمون‌های تحلیل واریانس، ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون استفاده شده است. قبل از فرایند تحلیل استنباطی، وضعیت نرمال‌بودن متغیرهای اصلی تحقیق به‌وسیلۀ آزمون کلموگروف – اسمیرنف بررسی شده است.

 

 

 

 

 

 

 

جدول3- ضرایب آلفای کرونباخ ابعاد مقیاس‌های تحقیق

Table 3- Cronbach's alpha coefficients of the dimensions of the research scales


 

آلفای کرونباخ

تعداد گویه

مقیاس

۷۰/۰

۴

گرایش به ازدواج مجدد

۸۰/۰

۱۳

برابری‌گرایی جنسیتی

۸۱/۰

۶

ناکامی منزلتی

۸۶/۰

۶

حمایت اجتماعی

۷۸/۰

۹

کلیشه‌های جنسیتی

۷۵/۰

۵

محاسبۀ هزینه- فایده

۸۳/۰

۲۴

سرمایۀ اجتماعی

۷۴/۰

۳

امید به زندگی

۸۲/۰

۴

دینداری

 

تعریف نظری متغیرهای تحقیق

برابری‌گرایی جنسیتی:[15] برابری‌گرایی جنسیتی براساس نگرش نسبت‌به نظام نقش‌ها و تقسیم کار جنسیتی سنتی سنجیده می‌شود. در این شکل از نظام، نقش‌های خانگی به زنان و نقش‌های خارج از خانه و نقش‌های مربوط به کنترل و مدیریت در خانه و جامعه به مردان اختصاص دارد (سراج‌زاده و جواهری، 1385: 18).

حمایت اجتماعی :[16]حمایت اجتماعی یک شبکۀ اجتماعی است که برای افراد منابع روان‌شناختی و محسوسی را فراهم می‌کند تا بتوانند با شرایط استرس‌زای زندگی و مشکلات روزانه کنار بیایند. حمایت اجتماعی ازطریق ایفای نقش واسطه‌ای میان عوامل تنش‌زای زندگی و بروز مشکلات جسمی و روانی و همچنین تفاوت شناخت افراد، باعث کاهش تنش تجربه و افزایش میزان بقا و بهبود کیفیت زندگی افراد ‌می‌شود (جلالی، 1395: 18).

کلیشه‌های جنسیتی[17]: کلیشه یا تفکر قالبی به معنای تصاویر ثابت و محدود در ذهن و شامل باورها، اندیشه‌ها و قالب‌های ساخته و پرداختۀ ذهنی افراد است که به ادراکات آ‌نها از محیط پیرامون خود رنگ و هیئت خاصی می‌بخشند. مقاومت در برابر تغییر و ارائۀ دامنۀ معانی محدود و تحقیرآمیز، دو خصوصیت مهم تفکر قالبی‌اند (Casey et al., 2002: 268). کلیشه‌های جنسیتی، باورها و نگرش‌هایی دربارۀ مردانگی و زنانگی است و بر مفهوم‌سازی زنان و مردان و ایجاد مقوله‌های اجتماعی برای جنسیت تأثیر می‌گذارد (خمسه، 1383: 121).

گرایش به ازدواج مجدد :[18]ازدواج قراردادی رسمی برای پذیرش یگ تعهد متقابل به‌منظور تشکیل زندگی خانوادگی است تا طرفین ازدواج در سایۀ آن، در خط مسیر معینی و شناخته‌شده‌ای از زندگی قرار گیرند. این قرارداد با رضایت و خواستۀ زن و شوهر و بر مبنای آزادی کامل دو طرف منعقد ‌می‌شود و در پرتو آن روابطی بس نزدیک بین آن دو پدید می‌آید. این قرارداد ارتباط و پیوند دو طرفه، به‌وسیلۀ الفاظ و عباراتی معین انجام می‌گیرد که آن را (عقد) یا (پیمان ازدواج) می‌نامیم و اگر برای بار دوم یا بیشتر باشد، به آن ازدواج مجدد می‌گوییم (صادقی و همکاران، 1397).

ناکامی منزلتی :[19]منزلت در روابط اجتماعی و نظام قشربندی اجتماعی نقش اساسی ایفا می‌کند و مترادف با مفاهیمی نظیر شهرت، اعتبار، حیثیت، آبرو، تأیید اجتماعی، عزت و احترام در نظر گرفته می‌شود. این مفهوم برگرفته از نظریۀ ناکامی منزلتی است. ناکامی منزلتی وضعیتی است که فرد در هنگام مقایسۀ خود با دیگران، در به دست آوردن امتیازات و مزایای گوناگون میدان اجتماعی شکست خورده باشد و برای جبران آن سعی کند روش‌های نامطلوب و ناهنجار را به کار ببرد (Cohen, 1971:49). با الهام از این دیدگاه، ناکامی منزلتی در ازدواج به شرایطی اطلاق ‌می‌شود که فرد از دستیابی به جایگاه مورد انتظار خود ازطریق ازدواج احساس سرخوردگی و شکست کند (چلپی، 1375: 187).

 

جدول 4-تعریف عملیاتی متغیر ارزش‌های برابری جنسیتی

Table 4- Operational definition of gender equality variable

 

 

بعد

گویه

 

خیلی مخالفم

برابری جنسیتی

در

خانه

پخت و پز در خانه یک امر زنانه محسوب می‌شود.

تعریف عملیاتی متغیر هزینه-فایده

ازدواج برای افراد مطلقه باعث کاهش آسیب‌های اجتماعی می‌شود.

تمیزکردن خانه جزء وظایف زنانه است.

ازدواج موجب کسب شأن اجتماعی و اخلاقی در زنان مطلقه می‌شود.

شستن ظرف‌ها در خانه، امری مربوط به زنان محسوب می‌شود.

تأخیر در ازدواج موجب کاهش اعتماد به نفس و ناامیدی در زنان مطلقه می‌شود.

نگهداری از فرزند وظیفه‌ای زنانه است.

ازدواج مجدد موجب به سامان شدن زندگی زنان مطلقه می‌شود.

زنان در شستن لباس‌ها مهارت بیشتری نسبت‌به مردان دارند.

ازدواج‌کردن باعث پیشرفت انسان می‌شود.

تصمیم‌گیری دربارۀ دکوراسیون و چیدمان منزل بر عهدۀ زنان است.

گرایش به ازدواج مجدد

در شرایط فعلی نمی‌توانم به ازدواج مجدد فکر کنم.

 

تصمیم‌گیری دربارۀ بودجۀ منزل بر عهدۀ مردان است.

برای ازدواج مجدد نسبت‌به مردان بی‌اعتماد هستم.

 

خرید مایحتاج خانه امری مردانه است.

 

برای ازدواج مجدد از مسئولیت‌های فرزندآوری (فرزندداشتن) ترس دارم.

 

 

برابری

در زندگی زناشویی

خواستگاری زنان از مردان بلامانع است.

تحت هر شرایطی حاضر به ازدواج مجدد نیستم.

اعطای حق طلاق به زنان به‌عنوان شرط ضمن عقد، بنیان خانواده را خدشه‌دار می‌کند.

با توجه به شرایطی که داشتم، ترجیح می‎دهم موقعیت‌های ازدواج مجددم را به تأخیر بیندازم.

برابری

در فعالیت‌های اجتماعی

زنان بیشتری باید در عرصۀ سیاست وارد شوند.

در صورت حمایت اجتماعی ازدواج می‌کنم.

کار بیرون از منزل برای زنان بچه‌دار اشکالی ندارد.

حمایت اجتماعی دوستان خانواده

خانواده‌ام واقعاً سعی می‌کنند به من کمک کنند.

حمایت و پشتیبانی عاطفی مورد نیازم را از خانواده‌ام دریافت می‌کنم.

زنان هم باید بتوانند همانند مردان قاضی شوند.

می‌توانم راجع به مشکلاتم با خانواده‌ام صحبت کنم.

خانواده‌ام در تصمیم‌‌گیری‌ها به من کمک می‌کنند.

دوستانم واقعاْ سعی می‌کنند به من کمک کنند.

وقتی مشکلی پیش آید، می‌توانم روی دوستانم حساب کنم.

کلیشه‌های جنسیتی

کارها و امور مهم بر عهدۀ مردان است.

 

میزان اعتماد به مردان مجرد

 

زنان در مشاغل فکری نسبت‌به مردان توانایی کمتری دارند.

میزان اعتماد به خویشاوندان

 

کارهای نیازمند قدرت جسمی، اموری مردانه محسوب می‌شود.

میزان اعتماد به دوستان

 

توانایی زنان تنها در مشاغلی نظیر معلمی و پرستاری است.

میزان اعتماد به مردان دارای تجربۀ طلاق

 

انجام فعالیت‌های خانه‌داری وظیفۀ زنان است.

میزان اعتماد به همکاران

 

اشتغال زنان تأثیر منفی در روابط و استحکام خانواده دارد.

میزان اعتماد به مراکز مشاورۀ خانواده

 

زنان در زندگی شخصی باید تابع و مطیع باشند.

میزان اعتماد به نیروی انتظامی (پلیس)

 

مردان نسبت‌به زنان در امور مدیریتی موفق‌ترند.

میزان اعتماد به گروه‌ها و مؤسسات خیریه و مذهبی

 

زنان موجوداتی احساسی و وابسته‌اند.

میزان اعتماد به قوۀ قضاییه

 

ناکامی منزلتی

احساس می‌کنم در زندگی‌ام ناکام هستم.

میزان رفت و آمد با خانواده

 

احساس می‌کنم نسبت‌به گذشته دوستان کمتری دارم.

نشست و برخاست با اقوام و فامیل

 

احساس می‌کنم به اندازۀ قبل به من احترام نمی‌گذارند.

کمک از خانواده برای امور مختلف (مانند نگهداری از بچه‌ها، درخواست وام، کمک مالی و ...)

 

از موقعیتی که در آن هستم راضی نیستم.

میزان مشارکت در یک‌سال گذشته (در فعالیت‌های جمعی مانند عروسی و عزاداری، تفریح‌های جمعی و.. مربوط به اعضای خانوادۀ خود

 

دستیابی به اهدافم در زندگی برایم سخت و ناممکن شده است.

میزان مشارکت در یک‌سال گذشته (در فعالیت‌های جمعی مانند عروسی و عزاداری، تفریح‌های جمعی و.. مربوط به اعضای دوستان خود

 

احساس می‌کنم توانمندی کافی برای ادارۀ امور زندگی‌ام را ندارم.

چتد دوست خیلی صمیمی دارید.

 

 

 

 

                 

 

 

یافته‌های توصیفی

نتایج آمار توصیفی حاصل از متغیرهای زمینه‌ای تحقیق به شرح زیر بوده است:

  • ۹/۴۴% در دامنۀ سنی ۳۱ تا ۳۹ سال، ۷/۳۶% در دامنۀ سنی ۴۰ سال و بالاتر و ۴/۱۸% در ردۀ سنی ۳۰ و کمتر از ۳۰ سال قرار داشتند. ۵/۴۱% پاسخگویان دیپلم، ۲/۲۴% کارشناسی، ۷/۲۱% ابتدایی و سیکل، ۲/۷% کاردانی و ۳/۵% کارشناسی‌ارشد بوده‌‌اند. ۸/۴۷% پاسخگویان شاغل و ۷/۳۶% خانه‌دار و .3/% بیکار بوده‌اند. ۷/48% پاسخگویان در منازل استیجاری،۳۰% خانۀ پدری و ۳/۱۹% منزل شخصی زندگی می‌کنند. ۸/۷۷% پاسخگویان دارای فرزند و ۲/۲۲% فرزندی نداشتند. طول زندگی مشترک قبل از انجام طلاق ۵/۶۹% پاسخگویان بیشتر از ۵ سال، ۳/۲۰% پاسخگویان بین ۲ تا ۵ سال و ۲/۱۰% کمتر از دو سال بوده است. مدت‌زمان جدایی ۷/۳۵% زنان شرکت‌کننده در پژوهش بیشتر از ۵ سال و مدت‌زمان جدایی ۳/۳۴% کمتر از دو سال و ۳۰% بین دو تا پنج سال بوده است. ۷/۶۵% از زنان قبل از طلاق به مشاور مراجعه نکرده‌اند و ۳/۳۴% از خدمات مشاوره قبل از اقدام به طلاق استفاده کرده‌اند.

 

 

جدول 6- توزیع پاسخگویان برحسب میزان گرایش به ازدواج مجدد

Table 6- Distribution of respondents according to the tendency to remarry

 

گرایش به ازدواج

درصد فراوانی

درصد فراوانی تراکمی

میانگین

انحراف استاندارد

گرایش قوی

۴/۳۰

۴/۳۰

۱۵/۱۴

۹۸/۲

گرایش متوسط

16.1

46.5

گرایش ضعیف

5/53

۱۰۰

کل

100

 

 

 

 

براساس داده‌های جدول فوق و با توجه به نحوۀ نمره‌گذاری مقیاس گرایش به ازدواج مجدد که کسب نمرۀ بیشتر در این مقیاس، علامت تمایل کمتر به ازدواج مجدد است، توزیع پاسخگویان برحسب میزان گرایش به ازدواج مجدد، نشان می‌دهد ۴/۳۰درصد زنان مطلقۀ شرکت‌کننده در این مطالعه، تمایل زیادی به ازدواج مجدد دارند؛ در حالی که در مقابل ۶/۶۹% ایشان تمایلی به این موضوع نداشته‌اند.

 

جدول 7 - آزمون تحلیل واریانس گرایش به ازدواج مجدد و تحصیلات

Table 7- Variance analysis test of remarriage and education

F

معناداری

میانگین

فراوانی

تحصیلات

56/6

000/0

18/22

77

زیر دیپلم

67/21

148

دیپلم

74/21

113

کاردانی-کارشناسی

58/21

19

کارشناسی‌ارشد

 

 

نتایج آزمون تحلیل واریانس نشان می‌دهد تفاوت ‌بین‌ میانگین متغیر تحصیلات با متغیر گرایش به ازدواج مجدد در زنان مطلقه با توجه به ضرایب سطح معناداری در سطح 95%، رابطۀ معناداری بین این دو متغیر وجود ندارد و به‌عبارتی تحصیلات زنان مطلقه تأثیری بر گرایش آنها به ازدواج مجدد ندارد و میزان گرایش به ازدواج مجدد در بین گروه‌های مختلف تحصیلی تقریباً شبیه به هم ارزیابی شده است. 18/22 از زنانی که میزان تحصیلات آنها دیپلم و زیر دبپلم است، تمایل به ازدواج مجدد دارند و 58/21% از زنانی که میزان تحصیلات آ‌نها کارشناسی‌ارشد و بالاتر است، تمایل بالایی به ازدواج مجدد دارند.

 

 

جدول 8 - آزمون تحلیل واریانس گرایش به ازدواج مجدد و محل سکونت

Table 8-Variance analysis test of tendency to remarry and place of residence

محل سکونت

فراوانی

میانگین

F

sig

مستأجر

171

44/20

17/7

000.

خانۀ پدری

107

63/22

منزل شخصی

71

44/16

سازمانی

7

63/18



نتایج تحلیل واریانس و معناداری تفاوت بین میانگین‌ها در متغیر محل سکونت، با متغیر گرایش به ازدواج مجدد در زنان مطلقه، با توجه به ضریب F و سطح معناداری، بیانگر وجود رابطۀ معناداری بین این دو متغیر است و زنان مطلقه‌ای که در خانۀ شخصی زندگی می‌کنند، گرایش ضعیف‌تری به ازدواج مجدد دارند و زنانی که منزلی از خود ندارند و مستأجرند و یا با خانوادۀ پدری زندگی می‌کنند، گرایش قوی‌تری به ازدواج مجدد دارند. ۵۹/۱۱% از زنانی که صاحب منزل شخصی‌اند، تمایل بالایی به ازدواج‌نکردن مجدد دارند و در مقابل ۹۷/۵۷% از زنانی که منزلی از خود ندارند، تمایل بالایی به ازدواج مجدد دارند.

 

 

جدول9 مقایسۀ میانگین گرایش به ازدواج مجدد برحسب داشتن فرزند و نحوۀ زیست

Table 9- Comparison of the average tendency to remarry according to having children and lifestyle

 

تعداد

میانگین

T

سطح معناداری

داشتن فرزند

دارای فرزند

277

76/33

654/3

001/.

بدون فرزند

79

13/22

نحوۀ زیست

با خانواده

162

49/22

437/3

001/.

مستقل

194

74/15

 

 

بر اساس نتایح آزمون ‌T در جدول 9، تفاوت معناداری بین داشتن فرزند و نحوۀ زیست و میانگین گرایش به ازدواج مجدد وجود دارد. سطح معناداری 001/. است؛ به‌گونه‌ای که میانگین گرایش به ازدواج مجدد زنانی که فرزند ندارند، از میانگین گرایش به ازدواج مجدد زنانی که فرزند دارند، بالاتر است. در حقیقت این زنان خود را در قبال فرزندانشان مسئول می‌دانند و نگران آیندۀ فرزندان خود هستند و ترجیح می‌دهند زندگی خود را وقف فرزندانشان کنند.

همچنین مطابق داده‌های جدول9، زنان مطلقه‌ای که به‌صورت مستقل زندگی می‌کنند، گرایش بیشتری به ازدواج مجدد دارند. سطح معناداری 001/. است. هزینه‌های زندگی استیجاری، نیازمندی به حمایت خانواده در تربیت فرزندان و همچنین نیاز به دیگر حمایت‌های احتماعی از دلایلی‌اند که می‌تواند موجب گرایش بیشتر به ازدواج مجدد زنان مطلقه‌ای باشد که به‌صورت مستقل زندگی می‌کنند.

 

 

جدول 10- آنالیز واریانس گرایش به ازدواج مجدد و طول زندگی مشترک و مدت‌زمان جدایی مشترک

Table 10- Variance analysis of tendency to remarry and length of life together and duration of separation

طول زندگی مشترک

فراوانی

میانگین

F

سطح معناداری

زیر دوسال

36

58/22

17/6

002/.

2-5سال

73

42/19

5+سال

247

37/18

مدت زمان جدایی

فراوانی

میانگین

F

سطح معناداری

زیر دوسال

122

35/26

93/5

000/.

2-5سال

107

72/19

5+سال

127

51/16

 

 

 

نتایج آزمون تحلیل واریانس نشان می‌دهد تفاوت میانگین‌ها میان متغیرهای مدت‌زمان جدایی و طول زندگی مشترک، با متغیر گرایش به ازدواج مجدد در زنان مطلقه با توجه به ضرایب آماری و سطح معناداری، رابطۀ معناداری را در سطح 95% نشان می‌دهد. در حقیقت این زنان خود را در قبال فرزندانشان مسئول می‌دانند و نگران آیندۀ فرزندان خود هستند و ترجیح می‌دهند زندگی خود را وقف فرزندانشان کنند. زنانی که کمتر از دو سال از زمان جدایی آنها گذشته است، گرایش بالایی به ازدواج مجدد دارند و ۸/5۷% از زنانی که 5 سال و بیشتر از زمان جدایی آنها گذشته است، گرایش بالایی به ازدواج‌نکردن مجدد دارند، همچنین زنانی که طول زندگی مشترک آنها بالای 5 سال و بیشتر بوده است، گرایش قوی‌تری برای ازدواج‌نکردن مجدد دارند و زنانی که مدت‌زمان زندگی مشترک آنها زیر دوسال بوده است، گرایش ضعیف‌تری برای ازدواج مجدد دارند.

 

 

جدول 11- ضرایب همبستگی بین متغیرهای مستقل و وابستۀ تحقیق

Table 11 - Correlation coefficients between independent and dependent research variables

 

 

متغیرهای مستقل

میانگین

انحراف استاندارد

ضریب همبستگی

معناداری

ارزش‌های برابری جنسیتی

4.22

7.23

۰۹۸/۰

۱۶۱/۰

محاسبۀ هزینه-فایده ازدواج

1.009

3.7

۰۴۵/۰

۵۲۴/۰

کلیشه‌های جنسیتی

2.83

5.91

۰۳۸/۰

۵۸۳/۰

سرمایۀ اجتماعی

1.44

2.96

۲۰۷/

۰۰۳/۰

احساس ناکامی منزلتی

1.48

6.006

۱۶۷/۰

۰۱۶/۰

احساس حمایت اجتماعی

1.05

5.5

۲۰۶/۰

۰۰۳/۰

           

 

 

براساس داده‌های جدول فوق،۰متغیرهای سرمایۀ اجتماعی با ضریب.207/. احساس حمایت احتماعی با ضریب 206/. و احساس ناکامی منزلتی با ضریب 167/.، دارای بیشترین تأثیر بر نگرش زنان مطلقه به ازدواج مجددند و این سه متغیر درمجموع نزدیک به6/. تغییرات متغیر وابسته را تبیین می‌کند. متغیرهای احساس حمایت اجتماعی و سرمایۀ اجتماعی در سطح003/. دارای رابطۀ معناداری با گرایش به ازدواج مجدد زنان مطلقه‌اند و به هر میزان احساس حمایت اجتماعی بالاتر باشد، گرایش به ازدواج مجدد هم بیشتر می‌شود. همچنین زنان مطلقه‌ای که دارای سرمایۀ احتماعی بالاتری‌اند، گرایش بیشتری به ازدواج مجدد دارند.

  • جدول 12 نتایج تحلیل رگرسیون گام به گام برای پیش‌بینی گرایش زنان مطلقه به ازدواج را ارائه کرده است.

هدف از انجام این تحلیل، مشخص‌کردن سهم و تأثیر متغیرهای عمدۀ تحقیق در تبیین و پیش‌بینی متعیر وابسته است. به عبارت دیگر متغیر رگرسیون چندمتغیره به تبیین و پیش‌بینی متغیر وابسته (گرایش‌نداشتن زنان مطلقه به ازدواج) کمک می‌کند. این کار ازطریق میزان نقش و تأثیر متغیرهای مستقل در ایجاد واریانس متغیر وابسته انجام می‌گیرد. جدول نتایج تحلیل رگرسیون گام به گام برای پیش‌بینی گرایش زنان مطلقه به ازدواج را ارائه کرده است.

 

 

جدول 12 - نتایج رگرسیونی متغیرهای مستقل با گرایش به ازدواج

Table 12- regression results of independent variables with a tendency to marry

متغیرها

ضرایب استانداردنشده

ضرایب استاندارد

شده

 

دوربین واتسون

مقدار t

آمارۀ تحمل

VIF

عامل تورم واریانس

Sig

B

Std.Error

Beta

مقدار ثابت

871/39

67/12

 

1.86

160/3

 

 

001/0

حمایت اجتماعی

859/7

972/0

۲۰۵/۰

 

۰۳/۳

63.

1.63

000/0

احساس ناکامی منزلتی

067/0

027/0

۱16/۰

38/۲

64.

1.56

040/0

سرمایۀ اجتماعی

066/2

687/0

۱۵۵/۰-

۲۹/۲

68.

1.47

003/0

ارزش‌های برابری‌گرایانۀ جنسیتی

251/4

006/.

163/0

2.44

67.

1.49

009/0

کلیشه‌های جنسیتی

320/13

880/2

114/0

1.87

68.

1.42

000/0

محاسبۀ هزینه-فایدۀ ازدواج

3.665

1.474

116/0

1.64

68.

1.43

005/0

R=.483 R2=.233   Sig=0/000

 

 

براساس نتایج جدول فوق، ازجمله مفاهیم اساسی در تحلیل رگرسیونی، خطی‌بودن رابطۀ بین متغیرهای مستقل و وابسته است که در تحقیق حاضر براساس جدول آنالیز واریانس این موضوع محقق شده است. نتایج این جدول نشان می‌دهد مجموعه متغیرهای مستقل قادرند تغییرات متغیر تمایل‌نداشتن به ازدواج را در زنان مطلقه تبیین کنند. همچنین استقلال خطاها از همدیگر موضوع مهم دیگری در تجزیۀ رگرسیونی بوده و این امر هم براساس میزان ضریب دوربین واتسون به دست آمده (بین ۵/۱ تا ۵/۲) است. میزان دوربین واتسون به دست آمده برای مدل حاضر، نشان‌دهندۀ این نکته است که باقی‌مانده‌ها مستقل از هم‌اند. پیش‌فرض عدم هم خطی متغیرهای مستقل (به این معنا که هیچ‌کدام از متغیرهای مستقل نباید رابطۀ همخطی با همدیگر داشته باشند، یعنی بین متغیرهای مستقل نباید همبستگی بالایی وجود داشته باشد تا سهم هریک از آ‌نها در پیش‌بینی و تبیین متغیر وابسته مخدوش نشود) نیز، با توجه به مقادیر شاخص تولرانس (نزدیک به عدد یک) و شاخص تورم واریانس (کوچک‌تر از عدد دو) به تأیید رسیده است.

از متغیرهای بررسی‌شده، سه متغیر سرمایۀ اجتماعی، احساس حمایت اجتماعی و احساس ناکامی منزلتی به ترتیب بیشترین تأثیر را بر متغیر گرایش به ازدواج داشته‌ و توانسته‌اند براساس ضریب تبیین تعدیل‌شده ۸/۴% از تغییرات گرایش‌نداشتن به ازدواج را در زنان مطلقه تبیین کنند.

عامل تورم واریانس (VIF) شدت هم‌خطی چندگانه را در تحلیل رگرسیون کمترین مربعات معمولی ارزیابی می‌کند و نشان می‌دهد که چه مقدار از تغییرات مربوط به ضرایب برآوردشده بابت هم‌خطی افزایش یافته است. شدت هم‌خطی چندگانه را با بررسی بزرگی مقدار VIF ارزیابی می‌کنند و هرچه میزان آن به 1 نزدیک‌تر باشد، به معنای عدم هم‌خطی متغیرهای بررسی‌شده است. بیشترین میزان عامل تورم واریانسVIF متغیرهای بررسی‌شده 1.63 و کمترین مقدار آن 1.47 است که نشان می‌دهد بین متغیرها هم‌خطی وجود ندارد و نگران‌کننده نیست. همچنین براساس داده‌های جدول 12، آمارۀ تحمل همۀ متغیرهای بررسی‌شده بالای 63/. .است؛ از این رو مقادیر آمارۀ تحمل میزان هم‌خطی بین متغیرهای استفاده‌شده نگران‌کننده نیست.

 

نتیجه

در هم تنیدگی و پیچیدگی مسائل و آسیب‌های اجتماعی و تأثیرپذیری از متغیرهای واسط و مستقل متعدد، به‌ویژه در دوران بحران کرونا از ویژگی‌هایی است که در تحلیل گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد بسیار مشهود است. مسئلۀ گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد هم مثل بسیاری از مسائل اجتماعی دیگر، تابعی از مسئلۀ کلان ازدواج در جامعۀ ایرانی و متأثر از سیاست‌گذاری اجتماعی در نهادهای مختلف اجتماعی ازجمله نهاد خانواده است. شواهد و قراین متعددی در جامعۀ ایرانی نشان می‌دهد در سال‌های فرسودگی سرمایۀ اجتماعی و بی‌اعتمادی فزاینده، گسترش فقر عمومی و ناکارآمدی نظام حمایت اجتماعی به‌ویژه در دوران بحران کرونا، چالش‌های سهمگینی در مسئلۀ ازدواج و ازدواج مجدد زنان مطلقه ایجاد کرده است. بی‌تردید علاوه بر بافتارهای اقتصادی و فرهنگی جامعۀ ایران، قضاوت‌های کلیشه‌ای و پیشداوری‌های ناشی از ذهنیت منفی جامعۀ ایرانی نسبت‌به زنان مطلقه، موجب ایجاد فضای بی‌اعتمادی گسترده‌ای نسبت‌به زنان مطلقه شده و این موضوع سبب ترس از شکست مجدد و فرار از عوارض و تبعات ازدواج مجدد شده است. مرور کلی پژوهش‌های انجام‌شده در این حوزه هم بیانگر چرخش نگاه محققان اجتماعی از مقولۀ گرایش به ازدواج مجدد به تمایل‌نداشتن یا گرایش به ازدواج مجدد در زنان مطلقه و مطالعۀ عوامل مانع و بازدارندۀ آن در زنان مطلقه در طول چند سال اخیر بوده است.

تحلیل نظری داده‌های این تحقیق نشان می‌دهد تغییرات جمعیت‌شناختی خانوادۀ ایرانی در راستای فردگرایی فزایندۀ عرصۀ خانواده پیش می‌رود و تغییراتی مانند عقلانی‌بودن، فردگرایی، خرده‌نظام‌های فرهنگی در حوزۀ ارزش‌های ازدواج و نقد سنت در خانوادۀ ایرانی اتفاق افتاده است. زنان ایرانی در مواجه با ارزش‌ها و کارکردهای سنتی و غیرسنتی ازدواج، تأکید کمتری بر ارزش‌های سنتی دارند. نتایج این پژوهش ازنظر تئوریک با نظریه‌های ارزش‌های برابری‌گرایانه و نظریۀ حمایت اجتماعی پارسنزی و نظریۀ تغییر نقش‌های لانگ و یانگ هم‌راستایی بیشتری دارد. نتایج این تحقیق با تحقیق ناصری و یزدخواستی (1398) و صادقی و همکاران (1397)، بشیری و همکاران (1399) و محمدی (1399) موافق و هم راستاست.

تحلیل استنباطی داده‌های این تحقیق بیانگر این نکته است که مهم‌ترین متغیرها و عواملی که بیشترین نقش را در تبیین و پیش‌بینی گرایش به ازدواج‌نکردن مجدد زنان دارند، عبارتند از احساس عدم حمایت زنان مطلقه از سوی خانواده و ساختار اجتماعی و درواقع فقدان نهادها و ساختارهایی که حمایت‌های قانونی را اجرایی کنند. همچنین فرسایش سرمایۀ اجتماعی و بی‌اعتمادی و بدبینی گسترده‌ای که زنان مطلقه نسبت‌به مردان مجرد و متقابلاً جامعه و مردان مجرد نسبت‌به زنان مطلقه دارند و ترس ناشی از آن در پذیرش تعهدات و مسئولیت‌های زندگی و نگرش‌های منفی و باور به کلیشه‌های فرهنگی جامعه نسبت‌به زنان فاقد همسر در تمایل‌نداشتن زنان مطلقه به ازدواج مجدد، بیشترین تأثیر را دارند. این بی‌اعتمادی گستردۀ زنان مطلقه به مردان مجرد و بازتولید آن در فضاها و شبکه‌های اجتماعی، سبب شکل‌گیری احساسِ نداشتن امنیت و حتی ترس از تشکیل خانواده و ازدواج مجدد می‌شود. براساس داده‌های این تحقیق، یکی از مهم‌ترین متغیرهای مؤثر بر گرایش به ازدواج مجدد، دامنۀ گستردۀ بی‌اعتمادی زنان مطلقه و چگونگی بازآفرینی اعتماد اجتماعی آنها نسبت‌به جامعه و محیط اجتماعی است که زنان مطلقه را در تردیدی عمیقی برای تصمیم‌گیری قرار می‌دهد.

از سویی، بی‌تردید می‌توان براساس نتایج تحلیلی و نظری، نگاه جدیدی که کنشگران اجتماعی نسبت‌به مفهوم خانواده و کارکردهای ازدواج و خانواده و زیست اجتماعی پیدا کرده‌اند و تأثیر برخی از نگرش‌ها و مؤلفه‌های فرهنگ مدرن (نگرش مدرن به ازدواج مجدد و اتکای به خود) از موانع ازدواج مجدد تلقی کرد. تأثیر این تصور و ادراک که کارکردهای حاصل از ازدواج را می‌توان در فضایی بیرون از نهاد خانواده و نظام خانوادگی هم به دست آورد، در نگرش‌های زنان مطلقۀ نسبت‌به ازدواج مجدد کاملاً مهم و تأمل‌کردنی است.

براساس نتایج این پژوهش، تغییرات فرهنگی و رشد ارزش‌های برابری‌گرایانه و ارزش‌های فردگرایانۀ استقلال و اتکای آنان به خود (از جنبه‌های مالی و شخصیتی) نه‌تنها گرایش به ازدواج مجدد را کاهش نمی‌دهد، این عوامل می‌تواند به‌عنوان عامل اثرگذاری در ازدواج مجدد در میان زنان مطرح باشد. از سویی باورهای عمومی و به‌ویژه نوع نگاه زنان مطلقه به خودشان و باور به کلیشه‌های فرهنگی مثل «زنان فقط در ازدواج اول خوشبخت می‌شوند»، «زن باید تا آخر عمر نسبت‌به همسر سابق وفادار باشد»، یکی از عوامل تعیین‌کنندۀ منجر به کاهش انگیزه و تمایل به ازدواج مجدد می‌شود. همچنین روابط معناداری بین باور و تأثیر این کلیشه‌های فرهنگی با سن زنان مطلقه وجود دارد؛ یعنی هرچه سن زنان مطلقه و فاصلۀ بین طلاق و ازدواج مجدد بیشتر می‌شود، بیشتر نگران عقاید عمومی و هنجارهای اجتماعی دربارۀ ازدواج مجدد می‌شوند و گرایش کمتری به ازدواج مجدد پیدا می‌کنند. این داده‌ها نشان می‌دهند کلیشه‌های جنسیتی در زنان مطلقه‌ای که طول زندگی مشترک آنها کمتر از دو سال است و زنانی که کمتر از 25 سال سن دارند، فرزند ندارند و شاغل نیستند، به نسبت گروه‌های سنی دیگر، ارزش خیلی کمتری دارد و به‌عبارتی زنان مطلقۀ جوان‌تر کمتر دغدغۀ تابوهای جنسیتی را در زندگی خود احساس می‌کنند.

 نکتۀ درخور توجه، نادیده‌گرفتن عوامل ایجابی و انگیزانندۀ شکل‌گیری نگرش مثبت نسبت‌به ازدواج‌نکردن مجدد در زنان مطلقه در مطالعات انجام شده است. هرچند تمایز این دو مقوله به‌خصوص تمییز و نسبت‌دادن درصدی از این عوامل به انگیزه‌های مؤثر در تصمیم‌گیری زنان مطلقه برای اقدام‌نکردن به ازدواج مجدد دشوار است و برآیند و خروجی تصمیم افراد معمولاً متأثر از هر دوی این عوامل است، اما ظاهراً بیشتر پژوهشگران و سیاست‌گذاران فرض را بر تمایل زنان به‌خصوص زنان مطلقه بر ازدواج مجدد گذاشته‌اند و از این روست که در بررسی مسائل مربوط به این گروه، اغلب عوامل مانع ازدواج را بررسی کرده‌‌اند. وجه تمایز این مطالعه با مطالعات اخیر، تأکید بر بررسی فاکتورهای انگیزاننده و ایجابی تمایل‌نداشتن به ازدواج در زنان مطلقه است.

 

پیشنهادهای پژوهش

- تأثیر کلیشه‌های جنسیتی و ذهنیت جامعه دربارۀ زنان مطلقه، یکی از متغیرهای با وزن بالا در تحلیل گرایش به ازدواج مجدد به‌ویژه در بین زنان مطلقه‌ای بود که به مراکز مشاوره مراجعه‌ای نداشتند؛ از این رو اجباری‌کردن مشاوره قبل از ازدواج و نظارت بر انجام آن به‌صورت دقیق و فرهنگ‌سازی در این زمینه و فعال‌شدن مشاوران اجتماعی و جامعه‌شناسی در کنار مشاوران روان‌شناسی.

- انگ‌زدایی از زنان مطلقه توسط دستگاه‌ها و سازمان‌هایی متولی فرهنگ عمومی و رسانه در قالب فیلم و سریال و قالب‌های هنری دیگر در راستای افزایش سرمایۀ اجتماعی زنان مطلقه و افزایش میزان اعتماد به خود.

- مطابق تحلیل داده‌ها، مهم‌ترین متغیر تأثیرگذار بر گرایش به ازدواج مجدد، متغیر احساس حمایت اجتماعی از سوی خانواده و نهادهای اجتماعی است؛ از این رو استفاده از ظرفیت‌های سازمان‌های مدنی برای حمایت‌های احتماعی و کارآفرینی اجتماعی برای زنان مطلقه می‌تواند در گرایش به ازدواج مجدد مؤثر باشد.

 -تصویب و اجرایی‌کردن قانون جامع حمایت اجتماعی زنان خانه‌دار که به موجب آن زنان خانه‌دار به‌مثابۀ شاغل شناخته می‌شوند. این قانون سال‌ها پیش در مراجع قانونی به تصویب رسیده است؛ اما هنوز اجرایی نشده است.

 

[1] Brown et al.

[2] Wong

[3] Yazdani et al.

[4] Lazarus et al.

[5] Parsons

2 Lang & Yang

[7] Giddens

[8] Butler

[9] Simon de Beauvoir

[10] Blau

[11] Homans

[12] Survey

[13] مراکز سازمان بهزیستی (شهدا، شهید حیرانی و شهید ملکوتی خواه) در سطح شهر که هرکدام از این مراکز، مجموعه‌های مثبت زندگی زیر نظر خود را معرفی کردند و با مراجعۀ حضوری و کمک و همکاری مددکاران این مراکز پرسش‌نامه‌ها توزیع شدند.

[14] کمیتۀ امداد شامل 5 منطقه در سطح شهر اصفهان است که با مراجعۀ حضوری و کسب مجوز از این مراکز، پرسش‌نامه‌ها توزیع شدند.

[15] Gender Equality

[16] Social Support

[17] Gender Stereotype

[18] Attitude towards remarriage

[19] Failure Status

احمدنیا، ش. و کامل قالیباف، ا. (1396). «زنان سرپرست خانوار در تهران: مطالعۀ کیفی تجربیات، چالش‌ها و ظرفیت‌های آنها». رفاه اجتماعی، 17(65)،103-137.
احمدی، خ. (1383). «بررسی مقایسه‌ای وضعیت ازدواج مجدد و آثار آن در بهداشت روانی همسران شهدا و همسران متوفیان». دانش و رفتار، 11، 35-45.
اکبرزاده، ف. و هاشمیان‌فر، ع. (1398). «از اخلاق متعارف تا اخلاق فراعرفی؛ گونه‌شناسی تجربۀ تعهد در ازدواج سفید»، جامعهشناسی نهادهای اجتماعی، 6(177)، 14-206.
ایدر، ن.؛ حکمتی منش، م. و حیدرآبادی، ا. (1395). «عوامل اجتماعی و فرهنگی و جمعیتی مؤثر بر رضایتمندی از ازدواج مجدد زنان مطلقه در شهرستان اهواز». مطالعات علوم اجتماعی ایران. 13(49)، 18-1.
بشیری خطیبی، ب.؛ راد، ف.؛ باصری، ع. و هاشم زهی، ن. (1399). «بررسی جامعه‌شناختی نگرش جوانان مجرد به مسئلۀ ازدواج موقت. ارائۀ یک نظریۀ مبنایی». مطالعات جامعهشناختی، 12(48)، 147-129.
بووار، س. (1379). جنس دوم، ترجمۀ قاسم صنعوی، تهران: انتشارات توس.
بلا، پ. (1394). نظریۀ تبادل ساختاری و گونههای تلفیقی آن، ترجمۀ کمال رضوی، تهران: نشر جنگل.
پورهاشمی خشکناب، ر. (1393). بررسی علل عدم تمایل زنان مطلقه به ازدواج مجدد تحت حمایت کمیتۀ امداد امام خمینی از ازدواج مجدد در شهرستان قدس. پایاننامۀ کارشناسیارشد، دانشگاه آزاد اسلامی. واحد تهران مرکز.
توسلی، غ. (1384). نظریه‌های جامعه‌شناسی، تهران: انتشارات سمت.
جلالی، ه. (1395). بررسی رابطۀ حمایت اجتماعی و سازگاری زناشویی در زنان متقاضی طلاق مراجعه‌کننده به دادگستری شهرستان پاوه. پایاننامۀ کارشناسیارشد مددکاری اجتماعی، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی.
چابکی، ا. و زارعان، م. (۱۳۹۸). درآمدی بر نظریههای جامعه‌شناختی خانواده، تهران: نشر جامعه‌شناسان.
چلبی، م. (1375). جامعهشناسی نظم، تشریح و تحلیل نظری نظم اجتماعی، تهران: نشر نی.
خمسه، ا. (1383). «بررسی طرح‌واره‌های نقش جنسیتی و کلیشه‌های فرهنگی در دانشجویان دختر»، مطالعات زنان، 2(114)، 6-135.
دلیل‌گو، س.؛ وحیدا، ف.؛ مهاجرانی، ع. و اسماعیلی، ر. (1395). «کاهش رغبت له ازدواج مجدد (مطالعۀ موردی زنان سرپرست خانوار شهر اصفهان)». مسائل اجتماعی ایران، 7(2)، 52-31.
رجبی، غ. (1390). «تحلیل جامعه‌شناختی عدم تمایل زنان و مردان مطلقه به ازدواج مجدد»، زن و پژوهش، 4(31)، 31-56.
زاهد، س. و خیری خامنه، ب. (1390). «بررسی نگرش زنان سرپرست خانوار تحت پوشش کمیتۀ امداد امام خمینی شهر شیراز به ازدواج موقت»، پژوهشنامۀ زنان، 2(66)، 4-43.
زرندی، م.؛ هاشمیان فر، ع. و کیانپور، م. (1396). «زنان و برساخت اجتماعی تعهد زناشویی»، راهبرد فرهنگ، 38، 163-127.
سراج‌زاده، ح. و جواهری، ف. (1385). برابری‌گرایی جنسیتی در میان دانشجویان و متغیرهای زمینه‌ای و نگرشی مرتبط با آن (1385)». جامعهشناسی ایران. 17(2)، 40-3.
سازمان ثبت احوال کشور. (1396). مجموع آمارهای جمعیتی کشور، تهران: معاونت آمار و انفورماتیک.
صادقی فسایی، س. و ایثاری، م. (1391). «تحلیل جنسیتی از زندگی پس از طلاق: مطالعۀ کیفی».  زن در توسعه و سیاست، 10(3)، 5-30.
صادقی، م.؛ بهرامی، ف. و اسماعیلی، ر. (1397). «تدوین مدل بومی عوامل جامعه‌شناختی بازدارندۀ ازدواج مجدد زنان سرپرست خانوار زیر پوشش کمیتۀ امداد امام کشور ایران در سال 2016». رفاه اجتماعی، 18(70)، 144-180.
عابدی‌نیا، ن.؛ بوالهری، ج. و نقی‌زاده، م. (1394). «مقایسۀ عوامل زمینه‌ساز تقاضای طلاق برحسب جنسیت». مطالعات روانشناختی، 11(1)، 1770-142.
عباسی، م.؛ امیدوار شلمانی، ص. و صفاکیش، م. (۱۳۹۹). سالنامۀ آمارهای جمعیتی ۱۳۹۹. سازمان ثبت احوال کشور.
عبدی، ع. (1393). مقوله‌ای بر پژوهش در جامعهشناسی خانواده در ایران. تهران: نشر نی، چاپ اول.
فراهانی خلج آبادی، ف. و کیانی علی آبادی، ف. (1397). «بازاندیشی در معنای فرزند و دلالتهای ان در زندگی: رهیافت کیفی در زنان متاهل بی فرزند ساکن شهر تهران»، نامه انجمن جمعیت شناسی، 25، 67-107.
قلی‌زاده، آ.؛ بانکی‌پور فرد، ا. و مسعودی نیا، ز .(1394). «مطالعۀ کیفی تجارب مردان و زنان طلاق‌گرفته از عوامل فرهنگی زمینه‌ساز طلاق»، جامعهشناسی کاربردی، 26(1)، 64-39.
لشکری، ا. (1390). «بررسی عوامل مؤثر بر عدم ازدواج مجدد زنان مطلقۀ تحت پوشش کمیتۀ امداد امام خمینی (ره)؛ مطالعۀ موردی شهر بندرعباس». همایش ملی مسائل و آسیب‌های اجتماعی ایران. دانشگاه پیام نور.
لانگ، ل. و یانگ، م. (1373). مشاوره و درمان مسائل زن و شوهری، ترجمۀ علی‌محمد نظری، جواد خدادادی، مسعود اسدی، کبری ناموران و حسین صاحبدل، تهران: انتشارات آوای نور.
کلمن، ج. (1377). بنیادهای نظریۀ اجتماعی، ترجمۀ منوچهر صبوری کاشانی، تهران: نشر نی.
محبی، ف.؛ سیاح، م. و سادات حسینی، ش. (1395). «دلالت‌های معنایی تأخیر در ازدواج دختران دانشجو»، فرهنگ در دانشگاه اسلامی، 6(19)، 274-251.
محمدی، ر. و محمدی، ز. (1398). «چالش‌های ازدواج مجدد زنان با حضور فرزند: پژوهش کیفی».  زن در توسعه و سیاست، 17(1)، 97-119.
محمدی، ز. (1399). «مطالعۀ جامعه‌شناختی مسائل مرتبط با ازدواج‌ مجدد زنان سرپرست خانوار». زن و جامعه، 11(2)، 278-256.
معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری. (1399). گزارش بررسی وضعیت شاخص های حیاتی خانواده و ازدواج.
مشرف قهفرخی، ا. و انصاری، ا. (1394). «بررسی موانع اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مؤثر بر ازدواج مجدد زنان مطلقه و بی‌سرپرست تحت پوشش کمیتۀ امداد شهرستان شهرکرد». کنفرانس ملی چارسوی علوم انسانی. شیراز.
ناصری، ع. و یزدخواستی، ب. (1398).«بررسی عوامل جامعه‌شناختی مرتبط با عدم ازدواج مجدد زنان فاقد همسر (مطالعۀ موردی زنان تحت حمایت در شهر سنندج)». توسعۀ اجتماعی (توسعۀ انسانی سابق). 1(4)، 60-31.
نیکخواه، ه.؛ فانی، م. و اصغرپور ماسوله، ا. (1396). «سنجش نگرش دانشجویان نسبت‌به ازدواج و عوامل مؤثر در آن»، جامعهشناسی کاربردی، 28(3)، 99-122.
هاشمی شیرازی، ل. (1392). درک معنای ذهنی همسران شهدا از ازدواج مجدد (مطالعۀ موردی همسران شهدای شهر شیراز. پایاننامۀ کارشناسیارشد. رشتۀ مطالعات زنان.
هومنز، ج. (1388). رفتار اجتماعی و اشکال ابتدایی آن، تهران: انتشارات سخن گستر.
یکله، م.؛ محسن‌زاده، ف. و زهراکار، ک. (1397). «مطالعۀ کیفیت ازدواج مجدد پس از طلاق (رویکرد داده‌بنیاد)». مددکاری اجتماعی، 7(3). 31-17.
 
References
Abbasi, M., Omidhar Shalmani, P., and Safakish, M. (2019). Almanac of demographic groups 2019. The Civil Registration. (In Persian)
Abdi, A. (2013). A category on research in family sociology in Iran. Tehran. Nei publication, first edition. (In Persian)
Ahmadnia, S., and Kamel Ghalibaf, A. (2016). Women heads of households in Tehran: a qualitative study of their experiences, challenges and capacities. Social Welfare Scientific-Research Quarterly, 17( 65), 103-137. (In Persian)
Ahmadi, Kh. (2004). Comparative study of the state of remarriage and its effects on the mental health of martyrs' wives and the deceased's wives. Bimonthly Knowledge and Behavior, 11, 35-45. (In Persian)
Abedinia, N., Bowalhari, J., and Naghizadeh, M. (2014). Comparison of underlying factors of divorce demand according to gender. Psychological Studies. 11(1). 142-177. (In Persian)
Akbarzadeh, F., and Hashemianfar, A. (2018). From conventional ethics to extra-conventional ethics; Typology of commitment experience in white marriage. Sociology Quarterly of Social Institutions, 6(14), 177-206. (In Persian)
Bashiri Khatibi, B., Rudd, F., Basri, A., and Hashem Zahi, N. (2019). Sociological study of the attitude of single young people to the issue of temporary marriage. Presenting A Basic Theory. Sociological Studies, 12(48). 147-129. (In Persian)
Bella, P. (2014). Theory of structural exchange and its integrated types, translated by Kamal Razavi, Tehran: Jangal Publishing House. (In Persian)
Bouvar, S. (2000). The second sex, translated by Qasim Sanavi, Tehran: Toss Publications. (In Persian)
Brown, S.L., Lin, I.F., Hammersmith, A.M., and Wright, M.R. (2019). Repartnering following gray divorce: The roles of resources and constraints for women and men. Demography, 56(2), 503-523.
Butler, J. (1999). Gender trouble: Feminism and the subversion of identity. New York: Routledge.
Casey, N., Casey., Calvert, B., French, Li., and Lewis, J. (2002). Television studies: The key concepts. London & New York: Rutledge.
Chabaki, A., and Zarean, M. (2018). An introduction to sociological theories of the family, Tehran: Sociologists Publishing House. (In Persian)
Chalabi, M. (1375). Sociology of order, description and theoretical analysis of social order, Tehran: Nei Publishing House. (In Persian)
Civil Registration Organization of the country. (2016). Total population statistics of the country, Tehran: Deputy of Statistics and Informatics. (In Persian)
Cohen, A. K. (1971). Delinquent boys: The culture of the gang, Macmillan USA; New edition (1 Mar, 1971), Free Press.
Coleman, J. (1998) Foundations of social theory, translated by Manouchehr Sabouri Kashani, Tehran: Ney Publishing. (In Persian)
Dalilgo, S., Vahida, F., Mohajerani, A., and Ismaili, R. (2015). Decreased desire for remarriage (a case study of female heads of households in Isfahan) Two Quarterly Journals of Iranian Social Issues. 7(2), 52-31. (In Persian)
Dixon, R. (1971). Explaining cross cultural variations in age at marriage and proportions never marrying. Population Studies, 25(2), 215-233.
Eider, N., HekmatiManesh, M., and HeydarAbadi, A., (2015). Social, cultural and demographic factors affecting satisfaction with remarriage of divorced women in Ahvaz city. Iranian Social Science Studies. 13(49), 1-18. (In Persian)
Farahani Khaljabadi, F., and Kayani Aliabadi, F. (2017). Thinking about the meaning of children and its implications in life. A qualitative approach in married women living in Tehran, Journal of Sociological Association, 25, 107-67. (In Persian)
Hashemi Shirazi, L. (2012). Understanding the subjective meaning of martyrs' wives from remarriage (a case study of the wives of martyrs in Shiraz. Master's thesis. Women's studies. (In Persian)
Homans, G. (2009). Social behavior and its basic forms, Tehran: Sokhon Gostar Publications. (In Persian)
Jalali, H. (2015). Investigating the relationship between social support and marital compatibility in women applying for divorce referring to the justice of Paveh city. Master's Thesis of Social Work, University of Welfare and Rehabilitation Sciences. (In Persian)
Khamsa, A. (2013). Investigation of gender role schemas and cultural stereotypes in female students, Women's Studies, 2(114), 6-135. (In Persian)
Lashkari, A. (2012). Investigating the factors affecting the non-remarriage of divorced women covered by the Imam Khomeini Relief Committee (RA); A case study of Bandar Abbas city. National Conference of Iran's Social Issues and Harms. Payam Noor University. (In Persian)
Lazarus, S. I., Rush, M., Dibiana, E. T., and Monks, C. P. (2017). Gendered penalties of divorce on remarriage in Nigeria: A qualitative study. Journal of Comparative Family Studies, 48(3), 351-366.
Long, L. and Young, M. (1994). Counseling and treatment of husband and wife issues, translated by Ali Mohammad Nazari, Javad Khodadadi, Masoud Asadi, Kobri Namouran and Hossein Sahibdel, Tehran: Avai Noor Publications.
Mohabi, F., Sayah, M., and Sadat Hosseini, Sh. (2015). Semantic implications of delay in the marriage of student girls, Culture in Islamic University, 6(19), 274-251. (In Persian)
Mohammadi, R., and Mohammadi, Z. (2018). Challenges of women's remarriage with children: a qualitative research. Quarterly Journal of Women in Development and Politics, 17, 97-119. (In Persian)
Mohammadi, Z. (2019). Sociological study of issues related to the remarriage of female heads of the household. Women and Society Quarterly, 11(2), 278-256. (In Persian)
Musharraf Qahfarkhi, A., and Ansari, A. (2014). Investigating the social, economic and cultural obstacles affecting the remarriage of divorced and orphaned women under the coverage of Shahrekord city relief committee. Four-year National Conference of Humanities. Shiraz. (In Persian)
Naseri, A., and Yazdakhadi, B. (2018). Investigation of sociological factors related to the non-remarriage of single women (a case study of women under protection in Sanandaj city). Social Development Quarterly (formerly Human Development). 1(4), 60-31. (In Persian)
Nikkhah, E., Fanny, M., and Asgharpour Masuleh, A. (2016). Students' attitude towards marriage and factors affecting it, Journal of Applied Sociology, 28 (3), 99-122. (In Persian)
Porashmi Khokhnab, R. (2013). Investigating the causes of reluctance of divorced women to remarry under the support of Imam Khomeini's remarriage relief committee in Quds city. Master thesis, Islamic Azad University. Central Tehran Branch. (In Persian)
Qolizadeh, A., Bankipour Fard, A., and Masoudi Nia, Z. (2015). Qualitative study of the experiences of divorced men and women of cultural factors inducement divorce, Journal of Applied Sociology, 26(1), 64-39. (In Persian)
Sadeghi, M.; Bahrami, F., and Esmaili, R. (2017). Compilation of the indigenous model of sociological factors preventing the remarriage of female heads of the household under the cover of the Imam Relief Committee of Iran in 2016. Social Welfare Quarterly. 18(70), 144-180. (In Persian)
Sadeghi Fasai, S., and Ithari, M. (2011). A gender analysis of life after divorce: A qualitative study. Quarterly Journal of Women in Development and Politics, 10, 5-30. (In Persian)
Serajzadeh, H., and Javaheri, F. (2006). Gender egalitarianism among students and contextual and attitudinal variables related to it (2016). Iranian Journal of Sociology. 17 (2), 3-40. (In Persian)
Rajabi, G. (2017). Sociological analysis of the reluctance of divorced men and women to remarry, Women and Research Quarterly, 4(31), 31-56. (In Persian)
Tavasoli, G. (2004). Sociological theories, Tehran: Samt Publications. (In Persian)
Tsioles, U. (2016). The experience of remarried couples in blended families. Journal of Divorce & Remarriage, 2013, 54(1), 43-57.
Vice President of Women and Family Affairs. Republic. (2020). Vital indicators of family and marriage status survey report. (In Persian)
Wong, H. P. C. (2018). The length of waiting periods for divorce and remarriage (August 20, 2018). Published National Tsing Hua University.
Yakele, M., Mohsen Zadeh, F., and Zahrakar, K. (2017). A study of the quality of remarriage after divorce (Foundation Data Approach). Social Work Quarterly. 7(3), 17-31. (In Persian)
Yazdani, A., Mousavi, M., Alipour, F., and Rafiey, H. (2021). Reconfiguration of relationships during the process of remarriage after divorce. A qualitative study in Iran. Journal of Medicine and Life, 14(2), 198–204. https://doi.org/10.25122/jml-2020-0196.
Zahid, S., and Khairy Khamene, B. (1390). Investigating the attitude of women heads of households covered by the Imam Khomeini Relief Committee of Shiraz to temporary marriage. Women's Research Journal, 2(4), 66-43. (In Persian)
Zarandi, M., Hashemian Far, A., and Kianpour, M. (2016). Women and the social construction of marital commitment, Culture Strategy, 163, 127-38. (In Persian)