Document Type : Research Paper
Authors
1 Assistant Professor, Department of Social Sciences, Faculty of Literature and Humanities, University of Isfahan, Isfahan, Iran
2 Associate Professor, Department of Social Sciences, Faculty of Literature and Humanities, University of Isfahan, Isfahan, Iran
3 Master's degree in Women's Studies, University of Isfahan, Isfahan, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه و بیان مسئله
پدیدۀ طلاق در ایران بهرغم تمام سیاستگذاریها و برنامهریزیهای اجتماعی و فرهنگی در طول دو دهۀ اخیر، روندی رو به رشد داشته است و در طول این مدت فراتر از میزان پیشبینیشده در برنامههای پنجم و ششم توسعه پیش رفته و برنامههای نهادهای سیاستگذار برای کنترل و کاهش این پدیده، با توفیق چندانی همراه نبوده است. مطابق آمارهای رسمی در طول یک دهۀ اخیر، کمی بیش از یک میلیون طلاق در کشور ثبت شده و طبق گزارش سازمان ثبت احوال، تنها در سال 1398 از هر 9/3 ازدواج یک مورد به طلاق انجامیده است. مطابق گزارش برخی منابع، کشور ایران چهارمین کشور پرطلاق دنیاست (عابدینیا و همکاران، 1394). دادههای برخی مراجع رسمی نظیر سازمان ثبت احوال نیز نشان میدهد میزان طلاق بهویژه در گروههای سنی پایین و سن ازدواج، جزء دو نشانگر جمعیتی در کشور محسوب میشوند که در وضعیت زنگ خطر و هشدار قرار دارند (عباسی و همکاران، ۱۳۹۹: ۲).
اگرچه آمار مشخصی دربارۀ تعداد زنان مطلقه در کشور وجود ندارد، بیشترین سهم طلاق در زنان، مربوط به زنانی است که در دهۀ سوم زندگیشاناند و این به معنای شیوع طلاق در میان زنان جوانی است که مدتزمان خیلی کمی از زندگی مشترک آنها میگذرد (سازمان ثبت احوال، 1396). دو رخداد بالارفتن سن ازدواج و کاهش سن طلاق در جامعۀ ایرانی، سبب شده است تا برخی جامعهشناسان و کنشگران حوزۀ خانواده از وقوع دو پدیدۀ «دیرهمسری» و «جدایی زودهنگام» سخن بگویند. مطالعات گوناگون در تبیین این دو رخداد، تقریباً نوظهور و مسئلهزا، به عواملی همچون دگرگونیهای ساختاری در حوزۀ آموزش و کار زنان، افزایش توانمندیهای زنان در زمینههای اجتماعی و رشد تفکرات برابریخواهانه، فردگرایانه و فمینیستی در میان آنها اشاره کردهاند. افزایش شدید طلاق در خانوادههای هستهای موجب شده است که بسیاری از افراد آن را ناشی از نابسامانی و ناپایداری نهاد خانواده و طبعاً ناتوانی در ایفای وظایف و کارکردهای خانواده تلقی کنند (عبدی، 1393: 45-۴۴).
هرچند تغییرات فرهنگی و اجتماعی شتابان و مهمی در حوزۀ نگرشها و ارزشها در نهاد خانواده در جامعۀ ایران رخ داده است، همچنان ازدواج از اهمیت زیادی برای زنان و جامعه برخوردار است و یکی از مهمترین راهها برای تقویت پایگاه اجتماعی و کسب امتیازات اجتماعی و همچنین مهمترین مسیر ساماندهی زندگی موفق و مطلوب برای زنان محسوب میشود. از این منظر، فزونی چالشهای مربوط به ازدواج مجدد زنان مطلقه، بهویژه برای زنان مطلقۀ جوانتر و برای خانوادههای ایرانی، یکی از مسائل اجتماعی با تبعات و عوارض گستردهای است که به یکی از موضوعات مجادلههای خانوادگی تبدیل شده است. آمارها بیانگر این است که زنان مطلقۀ ایرانی در مقایسه با مردان، کمتر به ازدواج مجدد مبادرت میکنند و در مقایسه با نرخ جهانی، آمارها 25% کمتر از میانگین جهانی است (صادقی و همکاران، 1397: 148). این وضعیت نشان میدهد زنان مطلقه در ازدواج مجدد، شیوۀ مثبتتری از زندگی را تجسم نمیکنند. فقدان نگرش مثبت به ازدواج مجدد و تجربۀ ناخوشایند ازدواج پیشین، سبب شده است تا بخش درخور توجهی از زنان مطلقه با آگاهی از همۀ مخاطراتی که مطلقهبودن برای آنان در جامعه رقم میزند، از ازدواج مجدد امتناع کنند (فراهانی و همکاران،49:1397). مطالعۀ طولی باز ازدواج زنان نشان میدهد در میان همۀ نسلهای زنان طلاقگرفته در سال ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۸، الگوی زمانی غالب برای بازگشت به زندگی مشترک پس از طلاق، بهصورت تجربۀ یکسال بیهمسری پس از طلاق است؛ بهگونهای که بیشترین سهم بازار ازدواج به زنانی تعلق دارد که با یکسال تجربۀ بیهمسری پس از طلاق، اقدام به ازدواج مجدد میکنند. پژوهشهای متعدد نشان میدهد در جامعۀ ایرانی، حدود 75% زنان طلاق گرفته و به دلایل مختلف، تمایلی به ازدواج مجدد نداشتهاند. در این مطالعۀ طولی، سهم متولدان دهۀ ۷۰، ۵/۳۴%، سهم دهه شصتیها ۱/۴۹% و سهم زنان نسلهای دهۀ ۵۰ و قبل از آن ۴/۱۶% بوده است (عباسی و همکاران، ۱۳۹۹: ۱۶۱ و ۱۶۵). برخی مطالعات بخش مهمی از انگیزۀ زنان برای ازدواجنکردن و یا بیانگیزگی آنها نسبتبه ازدواج مجدد را به از بین رفتن مشروعیت و مطلوبیت نقشهای زنانهای نسبت میدهند که فقط زن را در قالب مادر و همسر میبیند. علاوه بر این، تجارب گذشتۀ افراد از زندگی مشترکشان به میزان زیادی، تصورات آنها را دربارۀ ازدواج مجدد شکل میدهد.
وجود کلیشههای خاص دربارۀ این گروه از زنان و تجربۀ داغ ننگ طلاق در محیطهای سنتیتر جامعه، موجب طرد این زنان از شبکۀ ارتباطات و تعاملات درون جامعه میشود. ازدواجنکردن مجدد، برقراری پیوندهای اجتماعی امن و مناسب و دریافت حمایتهای اجتماعی دیگر را برای آنها کاهش میدهد و زمینه را برای آسیبپذیری بیشتر آنان فراهم میآورد. از سویی در سطح کلان نیز ازدواج مجدد ترمیمکنندۀ نهاد خانواده است.
استان اصفهان بهمنزلۀ یکی از نقاط اصلی تمرکز جمعیت در کشور، یکی از شاخصترین مناطق مستعد تغییرات اجتماعی و فرهنگی به شمار میرود که همانند دیگر کلانشهرهای ایران، از آسیبهای حوزۀ خانواده و روابط بین فردی بینصیب نمانده است و تحقیقات مختلف از بالابودن میزان طلاق، روابط پیش از ازدواج، تعهدنداشتن در روابط و ناهنجاریهای فردی و خانوادگی در این شهر حکایت دارد (قلیزاده و همکاران، 1394: 40؛ زرندی و همکاران، 1396: 129). براساس آمار و اسناد سازمان ثبت احوال در سال 1398 در مقابل ثبت 12180، مورد واقعۀ ازدواج 4145، مورد واقعۀ طلاق و در سال ۱۳۹۹ در مقابل ثبت ۱۲۵۸۱مورد واقعۀ ازدواج ۴۳۶۹، مورد واقعۀ طلاق در شهر اصفهان ثبت شده است؛ به این معنا که از هر 3 واقعۀ ازدواج، یک مورد به جدایی و طلاق انجامیده است. همچنین استان اصفهان رتبۀ سوم را از حیث بیشترین تعداد طلاقهای ثبتشده در کشور به خود اختصاص داده است و از حیث میزان و درصد زنان مطلقۀ بدون همسر، رتبۀ نهم را در کشور دارد (معاونت امور زنان و خانوادۀ نهاد ریاست جمهوری، 1399). براساس پژوهشهای میدانی سازمان بهزیستی (۱۳۹۸) و وزارت کار، تعاون و رفاه اجتماعی (۱۳۹۷)، فقط کمتر از ۲۵% از زنان مطلقه، ازدواج مجدد داشته و یا شرایط مورد دلخواه خود را برای ازدواج مجدد پیدا کردهاند یا فرصتی برای ازدواج مجدد آنها فراهم شده است. از سویی فرا تحلیل پژوهشهایی که در این حوزه انجام شده است، نشاندهندۀ سیر صعودی بیتمایلی بیش از 60% زنان مطلقه برای ازدواج مجدد است (ناصری و یزدخواستی، 58:1398). این موضوع باعث فراهمشدن بستر جدیدی برای آسیبهای اجتماعی مانند پیدایش الگوهای جدیدی از همبالینی (اکبرزاده و هاشمیانفر، 1398: 179) در جامعه میشود. این مقاله با هدف مطالعۀ عوامل و منابع جامعهشناختی مؤثر در گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد در شهر اصفهان انجام شده است.
اهداف تحقیق
تعیین رابطۀ اعتقاد به برابریگرایی جنسیتی بر میزان گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد؛
تعیین رابطۀ باور به کلیشههای جنسیتی بر میزان گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد؛
تعیین رابطۀ احساس ناکامی منزلتی بر میزان گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد؛
تعیین رابطۀ احساس حمایت اجتماعی بر میزان گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد؛
تعیین رابطۀ میزان سرمایۀ اجتماعی بر میزان گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد.
پیشینۀ تحقیق
بررسی پیشینۀ پژوهش، معمولاْ نقدی از دانش موجود دربارۀ موضوع پژوهش است و میتواند بیان کند که تحقیقات قبلی چه سهمی در روشنشدن مسئلۀ بررسیشده خواهد داشت.
جدول1- نقشۀ پیشینۀ مطالعات ازدواج مجدد زنان مطلقه
Table 1- Map of background studies on remarriage of divorced women
ردیف |
نویسندگان |
سال تحقیق |
روش |
هدف اصلی |
جامعۀ آماری |
تعداد |
یافتهها |
۱ |
محمدی |
۱۳۹۹ |
آمیخته |
بررسی مسائل مرتبط با ازدواج مجدد |
زنان سرپرست خانوار |
۵۲۸ |
نیاز جنسی، عاطفی، عوامل فرهنگی و اجتماعی و نیاز امنیتی بیشترین تأثیر را بر نگرش به ازدواج مجدد دارد. |
۲ |
محمدی و محمدی |
۱۳۹۸ |
کیفی |
چالشهای ازدواج مجدد |
زنان |
۱۴ |
ادراک مشکلات حضور فرزند، مسائل اقتصادی، مسائل اجتماعی و فرهنگی، ملزومات ازدواج مجدد |
۳ |
ناصری و یزدخواستی |
۱۳۹۸ |
کمی |
عوامل ازدواجنکردن مجدد |
زنان فاقد همسر |
۳۷۷ |
رابطۀ معنادار بین طرد اجتماعی و کلیشههای فرهنگی و مجدد ازدواجنکردن |
۴ |
صادقی و همکاران |
۱۳۹۷ |
آمیخته |
بررسی عوامل بازدارندۀ ازدواج مجدد |
زنان فاقد همسر |
- |
سن زنان، تعداد فرزندان و فرزندان دختر باعث کاهش آمادگی ازدواج مجدد میشود. |
۵ |
یکله و همکاران |
۱۳۹۷ |
کیفی |
کیفیت ازدواج مجدد |
زنان |
- |
ناهمخوانی اولویتها، محوریترین مقولۀ تعیینکنندۀ کیفیت ازدواج مجدد بوده است. |
۶ |
احمدنیا و قالیباف |
۱۳۹۶ |
کیفی |
تجربیات، چالشها و ظرفیتها |
زنان مطلقه و بیوه |
۳۰ |
رویکرد منفی زنان سرپرست خانوار به ازدواج مجدد صرفنظر از موقعیت طبقاتیشان |
۸ |
ایدر و همکاران |
۱۳۹۵ |
پیمایشی |
رضایتمندی از ازدواج مجدد |
زنان مطلقه |
۱۲۸ |
رابطۀ معکوس و متقابل بین رضایتمندی از ازدواج مجدد و اعتقادات مذهبی |
۹ |
دلیلگو و همکاران |
۱۳۹۵ |
کیفی |
کاهش رغبت به ازدواج مجدد |
زنان سرپرست خانوار |
- |
بدیلهایی که موجب افزایش مقاومت و مخالفت در برابر ازدواج مجدد میشود. |
۱۰ |
محبی و همکاران |
۱۳۹۵ |
کیفی |
تأخیر در ازدواج مجدد |
دختران دانشجو |
۲۰ |
تأخیر در ازدواج بهمثابۀ فرصتسازی و فرصتسوزی |
۱۱ |
مشرف و انصاری |
۱۳۹۴ |
پیمایشی |
موانع ازدواج مجدد |
زنان مطلقه و بیسرپرست |
۳۴۴ |
نقش عوامل فرهنگی بهعنوان مهمترین عامل مؤثر در ازدواج مجدد |
۱۲ |
هاشمی شیرازی |
۱۳۹۲ |
کیفی |
معنای ذهنی ازدواج مجدد |
همسران شهدا |
- |
تنهایی، حمایت عاطفی و اقتصادی و هنجارهای اجتماعی مهمترین عواملیاند که فرد را در شرایط ازدواج مجدد قرار میدهند. |
۱۳ |
صادقی فسایی و ایثاری |
۱۳۹۱ |
کیفی |
زندگی پس از طلاق |
زنان مطلقه |
۳۶ |
زنان با چالشهای مضاعفتری در زندگی پس از طلاق روبهرو میشوند. |
۱۴ |
زاهد و خیری |
۱۳۹۰ |
پیمایشی |
نگرش به ازدواج مجدد |
زنان سرپرست خانوار |
۴۰۰ |
سن، نیازهای اقتصادی، نیازهای امنیتی، نیازهای جنسی و فرهنگی و سطح تحصیلات با نگرش زنان به ازدواج موقت در ارتباطاند. |
۱۵ |
لشکری |
۱۳۹۰ |
پیمایشی |
عوامل ازدواجنکردن مجدد |
زنان مطلقه |
۱۲۰ |
سن و سرخوردگی بهعلت شکست در ازدواجهای قبلی، مهمترین عوامل تبیینکنندۀ ازدواجنکردن مجدد بودهاند. |
۱۶ |
رجبی |
۱۳۹۰ |
پیمایشی |
بررسی ازدواج مجدد |
زنان و مردان مطلقه و بیوه |
۱۳۲ |
- |
۱۷ |
احمدی |
۱۳۸۳ |
پیمایشی |
ازدواج مجدد و بهداشت روانی |
زنان فاقد همسر |
۴۵۰ |
نگرانی از آیندۀ فرزندان، نداشتن حوصله، نیازنداشتن به ازدواج مجدد، نبود مورد مناسب و وجود تعهد به پیمان قبلی، مهمترین دلایل ازدواجنکردن مجدد بودهاند. |
|
براون و همکاران[1] |
2019 |
پیمایش |
رجوع مجدد پس از طلاق خاکستری |
زنان مطلقۀ بالای 50 سال |
550 |
حدود 22% از زنان و 37% از مردان ظرف 10 سال پس از طلاق خاکستری، مجدداً رجوع میکنند. |
|
وانگ[2] |
2018 |
تحلیل ثانویه |
مدتزمان انتظار برای طلاق و ازدواج مجدد |
زنان مطلقۀ 30تا45سال |
مطلقههای 1985-2015 |
یک دورۀ جدایی طولانیمدت میتواند بهعنوان مانع در مسیر ازدواج مجدد زنان عمل کند.
|
|
یزدانی و همکاران [3] |
2021 |
کیفی |
ازدواج مجدد پس از طلاق |
زنان مطلقۀ 30-45ساله |
17 |
ممکن است روابط پس از طلاق بهطور کامل از بین نرود و آثار اولین زندگی مشترک شکستخورده ممکن است بهشدت بر مشارکت و پیوند جدید تأثیر بگذارد. |
|
لازاروس[4] و همکاران |
2017 |
کیفی |
تاوان جنسیتی طلاق در ازدواج مجدد |
مردان و زنان مطلقه |
24 |
زنان بیشتر مجازاتهای فرهنگی-اجتماعی طلاق را تحمل میکنند. |
جمعبندی پیشینۀ تحقیق
مرور پژوهشهای گذشتۀ این پدیده، نشان میدهد مطالعات داخلی اغلب علل تمایل به ازدواج مجدد را در زنان بیسرپرست یا مطلقۀ سرپرست خانوار بررسی کردهاند که در این بین عوامل فرهنگی و اجتماعی (مانند پذیرش اجتماعی)، عوامل اقتصادی (مانند تأمین نیازها) و عوامل روانی (مانند تأمین نیازهای عاطفی) از علل عمدۀ گرایش به ازدواج مجدد در زنان بوده است. برخی از پژوهشهای داخلی نیز تأثیر ازدواج مجدد را بر کودکان بررسی کردهاند. جامعۀ آماری، اغلب تحقیقات انجامشده در این حوزه، ازجمله زنان مطلقۀ تحت پوشش نهادها و دستگاههای حمایتی خاص بودهاند. همچنین در بررسی این پدیده، بیشتر تمایل به ازدواج مجدد در زنان مطلقه بررسی شده است و بهجز چند پژوهش در چند سال اخیر که گرایشنداشتن زنان مطلقه به ازدواج مجدد را بررسی کردهاند (پورهاشمی، 1393؛ دلیلگو و همکاران، 1395؛ صادقی و همکاران، 1397؛ ناصری و یزخواستی، 1398)، هیچکدام از نگاه ایجابی به مطالعۀ جامعهشناختی گرایشنداشتن به ازدواج مجدد رفتار کنشگران دخیل در این پدیدۀ اجتماعی نپرداختهاند. ضمناً بسیاری از تحقیقات خارجی انجامشده، وضعیت زنان مجدد ازدواج کرده را بررسی کرده و کمتر به واکاوی دلایل زنان برای ازدواجنکردن پرداختهاند.
چارچوب نظری
در یک صورتبندی از نظریههای تبیینکنندۀ ازدواج مجدد، میتوان آنها را در دستۀ نظریههایی تقسیمبندی کرد که رفتار اقتصادی کنشگران (انتخاب عقلانی، نظریۀ مبادله و نظریۀ بازی) را تحلیل میکنند و یا نظریههای اجتماعی (تغییر نقشها، کنش متقابل اجتماعی و سرمایۀ اجتماعی کلمن) و نظریههای فرهنگیاند که بر تغییرات در نگرشها و باورها (گیدنز و )، تأکید دارند.
نظریۀ کنش متقابل اجتماعی پارسونز[5] (1979)، سه عنصر را در بر میگیرد: اول انتظارات متقابل میان عاملها که در ارتباط با ازدواج مجدد است. این عنصر همان انتظار جامعه از فرد طلاقگرفته و همسر از دست داده است و بالعکس. دوم ارزشها و هنجارهایی وجود دارد که بر رفتار عاملها حاکم است یا فرض میشود که حاکم است. درواقع براساس فرهنگ هنجاری جامعه، نگرشی دربارۀ افراد طلاقگرفته و همسر از دست داده براساس این فرهنگ هنجاری، که همان ارزشهای جامعه است، عمل میکند و از آن تأثیر میگیرد. سوم، ضمانت اجرایی یا پاداش و تنبیهی است که خود و دیگری در صورت برآوردهنشدن انتظار متقابل نصیبشان میشد. اگر فرد طلاقگرفته یا همسر از دست داده بر خلاف انتظار جامعه عمل کند، با تنبیه جامعه مواجه میشود؛ برای مثال دربارۀ زنان، ممکن است از طرف جامعه طرد شوند، تحت فشار نگاههای آزاردهندۀ افراد جامعه قرار گیرند، بهلحاظ حقوقی، حضانت فرزندانشان را از دست بدهند، از حقوق و مستمری شوهر فوتشده محروم شوند و یا با بیمهری و حمایتنکردن خانواده یا فرزندان روبهرو شوند (توسلی، 1384: 190). مطابق اصول اساسی نظریۀ مبادلۀ اجتماعی، فرد مطلقه آنچه را قبلاً برای رابطه هزینه کرده است، با آن چیزی مقایسه میکند که از رابطه به دست آورده است؛ سپس نتیجه را با آن چیزی مقایسه میکند که ازنظر او طرف مقابل به دست آورده است. پس از این مقایسه، اگر فرد احساس نابرابری کند، احتمالاً این رابطه با خطر مواجه خواهد شد و نگرش او نسبتبه تندادن مجدد به چنین روابطی تحت تأثیر قرار میگیرد.
براساس گزارههای نظریۀ تغییر نقشها، زنان سرپرست خانوار پس از فوت همسر یا طلاق و ورود به دنیای تجرد، تغییرات بنیادینی را در نقشهای جدید خود تجربه میکنند که ممکن است حتی با نقشهایی که آنها در دوران همزیستی با همسرشان داشتند، در تناقض باشد. براساس نظریۀ تغییر در نقشها که لانگ و یانگ[6] (1994) ارائه کردند، دربارۀ این تجارب و تغییرات نقش، طلاق را یک فرایند سه مرحلهای تصمیمگیری قبل از طلاق، بازسازی طلاق و مرحلۀ بهبودی پس از طلاق تصور میکنند. در هریک از این مراحل، فرد مطلقه تعاملات متفاوتی را تجربه میکند. در مرحلۀ بهبودی، افراد در کشف تجربیات و هویت و منابع عشق جدید میکوشند. زنان سرپرست خانوار بهویژه پس از طی مرحلۀ انتقالی که به بازیابی فردی و اجتماعی خود نیاز دارند، به احتمال زیاد از مواجهشدن با ازدواج پایدار سر باز میزنند. تجارب این دوران در غالب موارد این برداشت، منفی بوده و صورتی منفعل داشته و به شکل احساس بیارادگی در زنان بروز کرده است؛ مگر زمانی که زنان نقش فعالی در طلاق داشته باشند (Tsioles, 2016: 44) .
در سرمایۀ اجتماعی پس از طلاق، حمایت اجتماعی نزدیکان و دوستان میتواند بر کیفیت زندگی زنان مطلقه تأثیر بگذارد و آنها را در سازگاری با شرایط جدیدشان یاری کند. حمایت اجتماعی و عاطفی که میتواند اثرگذارتر از حمایتهای مادی باشد، همان پذیرش فرد مطلقه در جمع آشنایان و دوستان و معاشرت و ارتباطداشتن با آنهاست. همین شبکههای ارتباطی و اجتماعی با کیفیت بالا در طی زمان، فرد را قادر میکند تا پیامدهای منفی طلاق را که با آن روبهروست، به چالش بکشد و راهحلهایی را با همین حمایتها، برای مشکلاتش برگزیند که زمانی برای او حلنشدنی یا سخت بود (کلمن، 1377: 272).
نظریۀ فشار اجتماعی، ازدواج را در چارچوب جامعه و ساختارهای اجتماعی مورد بحث و تحلیل قرار میدهد و در این رابطه بر سه متغیر «دسترسی»، «امکان» و «تمایل» تأکید دارد و این متغیرها در تصمیمگیری برای ازدواج نقش اساسی دارند. براساس این نظریه، در جایی که نسبت سنی و جنسی جمعیت در سن ازدواج دچار عدم توازن جدی است، برخی از ازدواجها با تأخیر انجام میشوند. همچنین در جایی که خود افراد برای انتخاب همسر آزاد باشند، ازدواجها نسبتبه مواقعی که همسران توسط والدین انتخاب میشوند، دیرتر اتفاق میافتد. متغیر «امکان» نیز مربوط به وضعیت اجتماعی و اقتصادی میشود و مساعدبودن آن برای تشکیل خانواده توسط زوجهای جوان ضروری است. زمانی که برای تجرد، پاداش اجتماعی بیش از تنبیه باشد، ازدواج به تأخیر میافتد (Dixon, 1971: 223).
براساس مفروضات نظریۀ انتخاب عقلانی، ازدواج بهعنوان امری اخلاقی، مذهبی، احساسی و عاطفی، در هر حال با نوعی منطق مبتنی بر محاسبۀ عقلانی همراه است که نقش تعیینکنندهای در امر ازدواج افراد دارد؛ در حالی که در نسلهای گذشته به ازدواج بهعنوان امری قدسی نگاه میکردند که وظیفۀ دینی و شرعی آنان ایجاب میکرد هرچه زودتر برای انجام آن اقدام کنند. مطابق نظریۀ محاسبۀ هزینه-فایدۀ ازدواج، برخی از دختران مجرد معتقدند که هزینههای ازدواج بیش از فایدههای آن است و ازدواج موجب میشود تا آنها برخی از فرصتهای دیگر پیشرفت (بهخصوص پیشرفت در تحصیل، کار و اشتغال) را از دست بدهند. ازنظر آنها این هزینهها بیش از آن هزینهای است که فرد با ازدواجنکردن از دست میدهد (محبی و همکاران، 1395). براساس منطق این نظریه، زنانی که در دوران ازدواج، در تولید درآمد خانواده و یا در بازار کار نقش نداشتهاند، احتمال ازدواج مجدد کمتری دارند. از سوی دیگر، زنانی که از نهادهای حمایتی خدمات رفاهی دریافت میکنند، احتمال کمتری دارد که ازدواج مجدد کنند و این در مقایسه با زنانی است که چنین حمایتی را دریافت نمیکنند. زنانی که کار میکنند، بالاترین نرخ ازدواج مجدد را دارند.
براساس نظریۀ بازی، ازدواج بهعنوان یک بازی، با برد و باخت همراه است. برندۀ بازی در این رابطه کسی است که بتواند به نتیجۀ دلخواه دست یابد. از این منظر ممکن است ازدواج باخت کامل یک طرف در برابر برد کامل طرف دیگر تلقی شود و یا آمیزهای از برد و باخت را برای هر دو طرف در پی داشته باشد. حال اگر یک طرف احساس کند که نسبتبه طرف مقابل، بازندۀ بازی (ازدواج) خواهد بود، به احتمال زیاد از آن انصراف خواهد داد و یا آن را به زمانی دیگر و بازی با فردی دیگری موکول خواهد کرد (چابکی و زارعان، 1398: 57). مطابق اصول اساسی نظریۀ مبادلۀ اجتماعی، فرد مطلقه آنچه را قبلاً برای رابطه هزینه کرده است، با آن چیزی مقایسه میکند که از رابطه به دست آورده است؛ سپس نتیجه را با آن چیزی مقایسه میکند که ازنظر او طرف مقابل به دست آورده است. پس از این مقایسه، اگر فرد احساس نابرابری کند، احتمالاً این رابطه با خطر مواجه خواهد شد و نگرش او نسبتبه تندادن مجدد به چنین روابطی تحت تأثیر قرار میگیرد.
نگرش فمنیستهای رادیکال نسبتبه ازدواج و تشکیل خانواده در این راستا، تأملشدنی است. از دید آنان ازدواج، باخت بیشتر را متوجه زنان میکند و این مرد است که از ازدواج سود میبرد. این در حالی است که جامعهشناسان فمینیست رادیکال، از روابط زناشویی و نقشهای زن و مرد در خانواده تحلیل ارائه میدهند که مبتنی بر اصول بازی حاصل جمع صفر به زیان زنان است. از دید این نحلۀ فمینیستی، برندۀ اصلی در بازی خانواده مرداناند که با سلطه بر زنان، آنان را فرودست و بازنده نگه میدارند (چابکی و زارعان، 1398: 57).
رویکرد فمینیستی- مارکسیستی در تحلیل شرایط اقتصادی، بر قدرت مردان و زنان در پیوند ازدواج تأکید میورزد و ازدواج را در چارجوب «نظریۀ بازیها» بررسی میکند. از این منظر بهتدریج با ایجاد فرصتهای شغلی بهتر و بیشتر برای زنان و استقلال اقتصادی آنان و نیز قوانین و برنامههای حمایتی از زنان، مادران و فرزندانشان، قدرت چانهزنی زنان در ازدواج افزایش یافته و قدرت انتخاب تجرد را به آنان داده است. این قدرت تاریخی مردان، انگیزۀ زنان برای ترک ازدواج شده است که کاهش رشد ازدواجها را توجیه میکند و این در شرایطی است که زنان بهلحاظ اقتصادی از مردان مستقل شده باشند و سرسختی و سازشناپذیری مردسالارانه همچنان در تضادهای خانوادگی وجود داشته باشد (نیکخواه و همکاران، 1396).
گیدنز[7] (1994) در نظریۀ خانوادۀ دموکراتیک بر تأثیر همزمان فرد و ساختار تأکید دارد. ازنظر او در هر واقعه، حادثه و پدیدهای، تأثیر تلفیقی کنش و ساختار مشاهده میشود. او در تبیین تأثیر و تأثر ساختار و کارگزار در ارتباط با ازدواج میگوید که بیاعتمادی و گسترش انواع انحرافات اخلاقی در سطح جامعه، به نهاد خانواده و مناسبات انسانی راه یافته و کیفیت ارتباط با دیگران را دچار شک و تزلزل کرده است. به باور گیدنز، این امر در تصمیمگیری برای ازدواج، که اعتماد در آن از اهمیت بسیاری برخوردار است، نقش مهمی را ایفا میکند. افزایش میزان طلاق در جوامع امروزی نیز به سهم خود بر میزان بیاعتمادی افراد به دیگران برای پیوند زندگی خود به آنها افزوده و درنتیجه به دیرهنگامی ازدواج انجامیده است (چابکی و زارعان، 1398: 145-146).
براساس نظریۀ گیدنز در نگرش مدرن که شامل ارزشهای برابریگرایانۀ زنان مطلقه هم است، زنان مطلقه نسبتبه ازدواج مجدد بازاندیشی کردهاند و ممکن است شیوههای سنتی را که کارآمد نمیدانند، پذیرش نکنند و یا کارکردهای سنتی ازدواج را قبول نداشته باشند و کارکردهای جدیدی برای ازدواج در نظر داشته باشند. این تغییرات در نگرشها باعث میشود که انگیزههای متفاوتی به ازدواج داشته باشند، یا ازدواجِ خود را به تأخیر بیندازند و یا اگر معیارهای آنها برای ازدواج برآورده نشود، تصمیم به ازدواج نگیرند. گیدنز با طرح مفهوم دموکراسی عاطفی بهدنبال تبیین و تحلیل تأثیر باورها و نگرشهای زنان در شکلگیری و پایداری نهاد خانواده در دوران پسامدرن است؛ از این رو در نگاه گیدنز، ارزشها و نگاه مدرن و جدیدی که زنان به کارکردهای ازدواج و نهاد خانواده دارند، در تداوم نهاد خانواده و تمایل به ازدواج نقش تعیینکنندهای دارند.
جدول 2- پشتوانۀ نظری فرضیات
Table 2- Theoretical support of assumptions
|
|
فرضیه |
پشتوانۀ نظری |
بین اعتقاد به برابریگرایی جنسیتی و گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد رابطه وجود دارد. |
نظریۀ فمینیستی |
بین باور به کلیشههای جنسیتی و گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد رابطه وجود دارد. |
|
بین احساس ناکامی منزلتی و گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد رابطه وجود دارد. |
نظریۀ انتخاب عقلاتی |
بین احساس حمایت اجتماعی و گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد رابطه وجود دارد. |
نظریۀ کارکردگرایی-پارسنز |
بین محاسبۀ هزینه –فایدۀ ازدواج و گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد رابطه وجود دارد. |
|
بین میزان سرمایۀ اجتماعی و گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد رابطه وجود دارد. |
نظریۀ سرمایۀ اجتماعی-جیمز کلمن |
روش تحقیق
پژوهش حاضر از دیدگاه ماهیت کاربردی، نوعی مطالعۀ کمی و ازنظر روششناسی نیز از نوع پیمایشی[12] است. کلیۀ زنان مطلقۀ دارای حداکثر ۴۵ سال سن ساکن مناطق 15 و 8 و 5 شهر اصفهان که مدت طلاق آنها زیر 10 سال باشد، جامعۀ آماری تحقیق را تشکیل میدهند که تعداد آنها 4265 برآورد شد و براساس روش نمونهگیری sampel power تعداد 356نمونه با استفاده از روشهای نمونهگیری در دسترس ازطریق مراجعه به دادگاههای خانواده، سازمان بهزیستی[13]، کمیتۀ امداد امام خمینی[14] و مراجعه به سالنهای آرایش و باشگاههای ورزشی انتخاب شدند.
اعتبار پرسشنامه از نوع اعتبار صوری است. منظور از اعتبار صوری نوعی اعتبار است که برای بررسی اجزای تشکیلدهندۀ یک ابزار اندازهگیری به کار برده میشود. به همین منظور سعی شد گویههایی که متغیرهای تحقیق را میسنجند، ازطریق گویههای تحقیقات پیشین و همچنین مبانی نظری و استادان مجرب، استفاده شود. سنجش سؤالات پرسشنامه براساس طیف لیکرت و مرکب از 47 سؤال بوده است که پاسخگویان بهصورت بینام اقدام به پرکردن آن کردهاند و پس از تکمیل پرسشنامه در یک نمونۀ 35 نفری، اقدام به احتساب ضریب آلفای کرونباخ مقیاس پرسشنامه شده و گویههای نامناسب حذف و مجددأ محاسبه انجام شده است. در این تحقیق بهمنظور تعیین پایایی آزمون از روش آلفای کرونباخ استفاده شد و با توجه به ضریب آلفای به دست آمده که بالاتر از 7/0 به دست آمد، پایایی پرسشنامه تأیید شد که در جدول زیر، میزان آلفای کرونباخ برای هریک از ابعاد تحقیق ارائه شده و برای تجزیه و تحلیل دادهها از نرمافزار spss و برای آزمون فرضیات از آزمونهای تحلیل واریانس، ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون استفاده شده است. قبل از فرایند تحلیل استنباطی، وضعیت نرمالبودن متغیرهای اصلی تحقیق بهوسیلۀ آزمون کلموگروف – اسمیرنف بررسی شده است.
جدول3- ضرایب آلفای کرونباخ ابعاد مقیاسهای تحقیق
Table 3- Cronbach's alpha coefficients of the dimensions of the research scales
|
||
آلفای کرونباخ |
تعداد گویه |
مقیاس |
۷۰/۰ |
۴ |
گرایش به ازدواج مجدد |
۸۰/۰ |
۱۳ |
برابریگرایی جنسیتی |
۸۱/۰ |
۶ |
ناکامی منزلتی |
۸۶/۰ |
۶ |
حمایت اجتماعی |
۷۸/۰ |
۹ |
کلیشههای جنسیتی |
۷۵/۰ |
۵ |
محاسبۀ هزینه- فایده |
۸۳/۰ |
۲۴ |
سرمایۀ اجتماعی |
۷۴/۰ |
۳ |
امید به زندگی |
۸۲/۰ |
۴ |
دینداری |
تعریف نظری متغیرهای تحقیق
برابریگرایی جنسیتی:[15] برابریگرایی جنسیتی براساس نگرش نسبتبه نظام نقشها و تقسیم کار جنسیتی سنتی سنجیده میشود. در این شکل از نظام، نقشهای خانگی به زنان و نقشهای خارج از خانه و نقشهای مربوط به کنترل و مدیریت در خانه و جامعه به مردان اختصاص دارد (سراجزاده و جواهری، 1385: 18).
حمایت اجتماعی :[16]حمایت اجتماعی یک شبکۀ اجتماعی است که برای افراد منابع روانشناختی و محسوسی را فراهم میکند تا بتوانند با شرایط استرسزای زندگی و مشکلات روزانه کنار بیایند. حمایت اجتماعی ازطریق ایفای نقش واسطهای میان عوامل تنشزای زندگی و بروز مشکلات جسمی و روانی و همچنین تفاوت شناخت افراد، باعث کاهش تنش تجربه و افزایش میزان بقا و بهبود کیفیت زندگی افراد میشود (جلالی، 1395: 18).
کلیشههای جنسیتی[17]: کلیشه یا تفکر قالبی به معنای تصاویر ثابت و محدود در ذهن و شامل باورها، اندیشهها و قالبهای ساخته و پرداختۀ ذهنی افراد است که به ادراکات آنها از محیط پیرامون خود رنگ و هیئت خاصی میبخشند. مقاومت در برابر تغییر و ارائۀ دامنۀ معانی محدود و تحقیرآمیز، دو خصوصیت مهم تفکر قالبیاند (Casey et al., 2002: 268). کلیشههای جنسیتی، باورها و نگرشهایی دربارۀ مردانگی و زنانگی است و بر مفهومسازی زنان و مردان و ایجاد مقولههای اجتماعی برای جنسیت تأثیر میگذارد (خمسه، 1383: 121).
گرایش به ازدواج مجدد :[18]ازدواج قراردادی رسمی برای پذیرش یگ تعهد متقابل بهمنظور تشکیل زندگی خانوادگی است تا طرفین ازدواج در سایۀ آن، در خط مسیر معینی و شناختهشدهای از زندگی قرار گیرند. این قرارداد با رضایت و خواستۀ زن و شوهر و بر مبنای آزادی کامل دو طرف منعقد میشود و در پرتو آن روابطی بس نزدیک بین آن دو پدید میآید. این قرارداد ارتباط و پیوند دو طرفه، بهوسیلۀ الفاظ و عباراتی معین انجام میگیرد که آن را (عقد) یا (پیمان ازدواج) مینامیم و اگر برای بار دوم یا بیشتر باشد، به آن ازدواج مجدد میگوییم (صادقی و همکاران، 1397).
ناکامی منزلتی :[19]منزلت در روابط اجتماعی و نظام قشربندی اجتماعی نقش اساسی ایفا میکند و مترادف با مفاهیمی نظیر شهرت، اعتبار، حیثیت، آبرو، تأیید اجتماعی، عزت و احترام در نظر گرفته میشود. این مفهوم برگرفته از نظریۀ ناکامی منزلتی است. ناکامی منزلتی وضعیتی است که فرد در هنگام مقایسۀ خود با دیگران، در به دست آوردن امتیازات و مزایای گوناگون میدان اجتماعی شکست خورده باشد و برای جبران آن سعی کند روشهای نامطلوب و ناهنجار را به کار ببرد (Cohen, 1971:49). با الهام از این دیدگاه، ناکامی منزلتی در ازدواج به شرایطی اطلاق میشود که فرد از دستیابی به جایگاه مورد انتظار خود ازطریق ازدواج احساس سرخوردگی و شکست کند (چلپی، 1375: 187).
جدول 4-تعریف عملیاتی متغیر ارزشهای برابری جنسیتی
Table 4- Operational definition of gender equality variable
|
|
|||||||
بعد |
گویه |
|
خیلی مخالفم |
|||||
برابری جنسیتی در خانه |
پخت و پز در خانه یک امر زنانه محسوب میشود. |
تعریف عملیاتی متغیر هزینه-فایده |
ازدواج برای افراد مطلقه باعث کاهش آسیبهای اجتماعی میشود. |
|||||
تمیزکردن خانه جزء وظایف زنانه است. |
ازدواج موجب کسب شأن اجتماعی و اخلاقی در زنان مطلقه میشود. |
|||||||
شستن ظرفها در خانه، امری مربوط به زنان محسوب میشود. |
تأخیر در ازدواج موجب کاهش اعتماد به نفس و ناامیدی در زنان مطلقه میشود. |
|||||||
نگهداری از فرزند وظیفهای زنانه است. |
ازدواج مجدد موجب به سامان شدن زندگی زنان مطلقه میشود. |
|||||||
زنان در شستن لباسها مهارت بیشتری نسبتبه مردان دارند. |
ازدواجکردن باعث پیشرفت انسان میشود. |
|||||||
تصمیمگیری دربارۀ دکوراسیون و چیدمان منزل بر عهدۀ زنان است. |
گرایش به ازدواج مجدد |
در شرایط فعلی نمیتوانم به ازدواج مجدد فکر کنم.
|
||||||
تصمیمگیری دربارۀ بودجۀ منزل بر عهدۀ مردان است. |
برای ازدواج مجدد نسبتبه مردان بیاعتماد هستم. |
|||||||
|
خرید مایحتاج خانه امری مردانه است. |
|
برای ازدواج مجدد از مسئولیتهای فرزندآوری (فرزندداشتن) ترس دارم. |
|||||
|
|
|||||||
برابری در زندگی زناشویی |
خواستگاری زنان از مردان بلامانع است. |
تحت هر شرایطی حاضر به ازدواج مجدد نیستم. |
||||||
اعطای حق طلاق به زنان بهعنوان شرط ضمن عقد، بنیان خانواده را خدشهدار میکند. |
با توجه به شرایطی که داشتم، ترجیح میدهم موقعیتهای ازدواج مجددم را به تأخیر بیندازم. |
|||||||
برابری در فعالیتهای اجتماعی |
زنان بیشتری باید در عرصۀ سیاست وارد شوند. |
در صورت حمایت اجتماعی ازدواج میکنم. |
||||||
کار بیرون از منزل برای زنان بچهدار اشکالی ندارد. |
حمایت اجتماعی دوستان خانواده |
خانوادهام واقعاً سعی میکنند به من کمک کنند. |
||||||
حمایت و پشتیبانی عاطفی مورد نیازم را از خانوادهام دریافت میکنم. |
||||||||
زنان هم باید بتوانند همانند مردان قاضی شوند. |
میتوانم راجع به مشکلاتم با خانوادهام صحبت کنم. |
|||||||
خانوادهام در تصمیمگیریها به من کمک میکنند. |
||||||||
دوستانم واقعاْ سعی میکنند به من کمک کنند. |
||||||||
وقتی مشکلی پیش آید، میتوانم روی دوستانم حساب کنم. |
||||||||
کلیشههای جنسیتی |
کارها و امور مهم بر عهدۀ مردان است. |
|
میزان اعتماد به مردان مجرد |
|
||||
زنان در مشاغل فکری نسبتبه مردان توانایی کمتری دارند. |
میزان اعتماد به خویشاوندان |
|
||||||
کارهای نیازمند قدرت جسمی، اموری مردانه محسوب میشود. |
میزان اعتماد به دوستان |
|
||||||
توانایی زنان تنها در مشاغلی نظیر معلمی و پرستاری است. |
میزان اعتماد به مردان دارای تجربۀ طلاق |
|
||||||
انجام فعالیتهای خانهداری وظیفۀ زنان است. |
میزان اعتماد به همکاران |
|
||||||
اشتغال زنان تأثیر منفی در روابط و استحکام خانواده دارد. |
میزان اعتماد به مراکز مشاورۀ خانواده |
|
||||||
زنان در زندگی شخصی باید تابع و مطیع باشند. |
میزان اعتماد به نیروی انتظامی (پلیس) |
|
||||||
مردان نسبتبه زنان در امور مدیریتی موفقترند. |
میزان اعتماد به گروهها و مؤسسات خیریه و مذهبی |
|
||||||
زنان موجوداتی احساسی و وابستهاند. |
میزان اعتماد به قوۀ قضاییه |
|
||||||
ناکامی منزلتی |
احساس میکنم در زندگیام ناکام هستم. |
میزان رفت و آمد با خانواده |
|
|||||
احساس میکنم نسبتبه گذشته دوستان کمتری دارم. |
نشست و برخاست با اقوام و فامیل |
|
||||||
احساس میکنم به اندازۀ قبل به من احترام نمیگذارند. |
کمک از خانواده برای امور مختلف (مانند نگهداری از بچهها، درخواست وام، کمک مالی و ...) |
|
||||||
از موقعیتی که در آن هستم راضی نیستم. |
میزان مشارکت در یکسال گذشته (در فعالیتهای جمعی مانند عروسی و عزاداری، تفریحهای جمعی و.. مربوط به اعضای خانوادۀ خود |
|
||||||
دستیابی به اهدافم در زندگی برایم سخت و ناممکن شده است. |
میزان مشارکت در یکسال گذشته (در فعالیتهای جمعی مانند عروسی و عزاداری، تفریحهای جمعی و.. مربوط به اعضای دوستان خود |
|
||||||
احساس میکنم توانمندی کافی برای ادارۀ امور زندگیام را ندارم. |
چتد دوست خیلی صمیمی دارید. |
|
||||||
|
|
|
||||||
یافتههای توصیفی
نتایج آمار توصیفی حاصل از متغیرهای زمینهای تحقیق به شرح زیر بوده است:
جدول 6- توزیع پاسخگویان برحسب میزان گرایش به ازدواج مجدد
Table 6- Distribution of respondents according to the tendency to remarry
|
||||
گرایش به ازدواج |
درصد فراوانی |
درصد فراوانی تراکمی |
میانگین |
انحراف استاندارد |
گرایش قوی |
۴/۳۰ |
۴/۳۰ |
۱۵/۱۴ |
۹۸/۲ |
گرایش متوسط |
16.1 |
46.5 |
||
گرایش ضعیف |
5/53 |
۱۰۰ |
||
کل |
100 |
|
|
براساس دادههای جدول فوق و با توجه به نحوۀ نمرهگذاری مقیاس گرایش به ازدواج مجدد که کسب نمرۀ بیشتر در این مقیاس، علامت تمایل کمتر به ازدواج مجدد است، توزیع پاسخگویان برحسب میزان گرایش به ازدواج مجدد، نشان میدهد ۴/۳۰درصد زنان مطلقۀ شرکتکننده در این مطالعه، تمایل زیادی به ازدواج مجدد دارند؛ در حالی که در مقابل ۶/۶۹% ایشان تمایلی به این موضوع نداشتهاند.
جدول 7 - آزمون تحلیل واریانس گرایش به ازدواج مجدد و تحصیلات
Table 7- Variance analysis test of remarriage and education
F |
معناداری |
میانگین |
فراوانی |
تحصیلات |
56/6 |
000/0 |
18/22 |
77 |
زیر دیپلم |
67/21 |
148 |
دیپلم |
||
74/21 |
113 |
کاردانی-کارشناسی |
||
58/21 |
19 |
کارشناسیارشد |
نتایج آزمون تحلیل واریانس نشان میدهد تفاوت بین میانگین متغیر تحصیلات با متغیر گرایش به ازدواج مجدد در زنان مطلقه با توجه به ضرایب سطح معناداری در سطح 95%، رابطۀ معناداری بین این دو متغیر وجود ندارد و بهعبارتی تحصیلات زنان مطلقه تأثیری بر گرایش آنها به ازدواج مجدد ندارد و میزان گرایش به ازدواج مجدد در بین گروههای مختلف تحصیلی تقریباً شبیه به هم ارزیابی شده است. 18/22 از زنانی که میزان تحصیلات آنها دیپلم و زیر دبپلم است، تمایل به ازدواج مجدد دارند و 58/21% از زنانی که میزان تحصیلات آنها کارشناسیارشد و بالاتر است، تمایل بالایی به ازدواج مجدد دارند.
جدول 8 - آزمون تحلیل واریانس گرایش به ازدواج مجدد و محل سکونت
Table 8-Variance analysis test of tendency to remarry and place of residence
محل سکونت |
فراوانی |
میانگین |
F |
sig |
مستأجر |
171 |
44/20 |
17/7 |
000. |
خانۀ پدری |
107 |
63/22 |
||
منزل شخصی |
71 |
44/16 |
||
سازمانی |
7 |
63/18 |
نتایج تحلیل واریانس و معناداری تفاوت بین میانگینها در متغیر محل سکونت، با متغیر گرایش به ازدواج مجدد در زنان مطلقه، با توجه به ضریب F و سطح معناداری، بیانگر وجود رابطۀ معناداری بین این دو متغیر است و زنان مطلقهای که در خانۀ شخصی زندگی میکنند، گرایش ضعیفتری به ازدواج مجدد دارند و زنانی که منزلی از خود ندارند و مستأجرند و یا با خانوادۀ پدری زندگی میکنند، گرایش قویتری به ازدواج مجدد دارند. ۵۹/۱۱% از زنانی که صاحب منزل شخصیاند، تمایل بالایی به ازدواجنکردن مجدد دارند و در مقابل ۹۷/۵۷% از زنانی که منزلی از خود ندارند، تمایل بالایی به ازدواج مجدد دارند.
جدول9 – مقایسۀ میانگین گرایش به ازدواج مجدد برحسب داشتن فرزند و نحوۀ زیست
Table 9- Comparison of the average tendency to remarry according to having children and lifestyle
|
تعداد |
میانگین |
T |
سطح معناداری |
|
داشتن فرزند |
دارای فرزند |
277 |
76/33 |
654/3 |
001/. |
بدون فرزند |
79 |
13/22 |
|||
نحوۀ زیست |
با خانواده |
162 |
49/22 |
437/3 |
001/. |
مستقل |
194 |
74/15 |
بر اساس نتایح آزمون T در جدول 9، تفاوت معناداری بین داشتن فرزند و نحوۀ زیست و میانگین گرایش به ازدواج مجدد وجود دارد. سطح معناداری 001/. است؛ بهگونهای که میانگین گرایش به ازدواج مجدد زنانی که فرزند ندارند، از میانگین گرایش به ازدواج مجدد زنانی که فرزند دارند، بالاتر است. در حقیقت این زنان خود را در قبال فرزندانشان مسئول میدانند و نگران آیندۀ فرزندان خود هستند و ترجیح میدهند زندگی خود را وقف فرزندانشان کنند.
همچنین مطابق دادههای جدول9، زنان مطلقهای که بهصورت مستقل زندگی میکنند، گرایش بیشتری به ازدواج مجدد دارند. سطح معناداری 001/. است. هزینههای زندگی استیجاری، نیازمندی به حمایت خانواده در تربیت فرزندان و همچنین نیاز به دیگر حمایتهای احتماعی از دلایلیاند که میتواند موجب گرایش بیشتر به ازدواج مجدد زنان مطلقهای باشد که بهصورت مستقل زندگی میکنند.
جدول 10- آنالیز واریانس گرایش به ازدواج مجدد و طول زندگی مشترک و مدتزمان جدایی مشترک
Table 10- Variance analysis of tendency to remarry and length of life together and duration of separation
طول زندگی مشترک |
فراوانی |
میانگین |
F |
سطح معناداری |
زیر دوسال |
36 |
58/22 |
17/6 |
002/. |
2-5سال |
73 |
42/19 |
||
5+سال |
247 |
37/18 |
||
مدت زمان جدایی |
فراوانی |
میانگین |
F |
سطح معناداری |
زیر دوسال |
122 |
35/26 |
93/5 |
000/. |
2-5سال |
107 |
72/19 |
||
5+سال |
127 |
51/16 |
|
نتایج آزمون تحلیل واریانس نشان میدهد تفاوت میانگینها میان متغیرهای مدتزمان جدایی و طول زندگی مشترک، با متغیر گرایش به ازدواج مجدد در زنان مطلقه با توجه به ضرایب آماری و سطح معناداری، رابطۀ معناداری را در سطح 95% نشان میدهد. در حقیقت این زنان خود را در قبال فرزندانشان مسئول میدانند و نگران آیندۀ فرزندان خود هستند و ترجیح میدهند زندگی خود را وقف فرزندانشان کنند. زنانی که کمتر از دو سال از زمان جدایی آنها گذشته است، گرایش بالایی به ازدواج مجدد دارند و ۸/5۷% از زنانی که 5 سال و بیشتر از زمان جدایی آنها گذشته است، گرایش بالایی به ازدواجنکردن مجدد دارند، همچنین زنانی که طول زندگی مشترک آنها بالای 5 سال و بیشتر بوده است، گرایش قویتری برای ازدواجنکردن مجدد دارند و زنانی که مدتزمان زندگی مشترک آنها زیر دوسال بوده است، گرایش ضعیفتری برای ازدواج مجدد دارند.
جدول 11- ضرایب همبستگی بین متغیرهای مستقل و وابستۀ تحقیق
Table 11 - Correlation coefficients between independent and dependent research variables
|
|
||||
متغیرهای مستقل |
میانگین |
انحراف استاندارد |
ضریب همبستگی |
معناداری |
|
ارزشهای برابری جنسیتی |
4.22 |
7.23 |
۰۹۸/۰ |
۱۶۱/۰ |
|
محاسبۀ هزینه-فایده ازدواج |
1.009 |
3.7 |
۰۴۵/۰ |
۵۲۴/۰ |
|
کلیشههای جنسیتی |
2.83 |
5.91 |
۰۳۸/۰ |
۵۸۳/۰ |
|
سرمایۀ اجتماعی |
1.44 |
2.96 |
۲۰۷/ |
۰۰۳/۰ |
|
احساس ناکامی منزلتی |
1.48 |
6.006 |
۱۶۷/۰ |
۰۱۶/۰ |
|
احساس حمایت اجتماعی |
1.05 |
5.5 |
۲۰۶/۰ |
۰۰۳/۰ |
|
براساس دادههای جدول فوق،۰متغیرهای سرمایۀ اجتماعی با ضریب.207/. احساس حمایت احتماعی با ضریب 206/. و احساس ناکامی منزلتی با ضریب 167/.، دارای بیشترین تأثیر بر نگرش زنان مطلقه به ازدواج مجددند و این سه متغیر درمجموع نزدیک به6/. تغییرات متغیر وابسته را تبیین میکند. متغیرهای احساس حمایت اجتماعی و سرمایۀ اجتماعی در سطح003/. دارای رابطۀ معناداری با گرایش به ازدواج مجدد زنان مطلقهاند و به هر میزان احساس حمایت اجتماعی بالاتر باشد، گرایش به ازدواج مجدد هم بیشتر میشود. همچنین زنان مطلقهای که دارای سرمایۀ احتماعی بالاتریاند، گرایش بیشتری به ازدواج مجدد دارند.
هدف از انجام این تحلیل، مشخصکردن سهم و تأثیر متغیرهای عمدۀ تحقیق در تبیین و پیشبینی متعیر وابسته است. به عبارت دیگر متغیر رگرسیون چندمتغیره به تبیین و پیشبینی متغیر وابسته (گرایشنداشتن زنان مطلقه به ازدواج) کمک میکند. این کار ازطریق میزان نقش و تأثیر متغیرهای مستقل در ایجاد واریانس متغیر وابسته انجام میگیرد. جدول نتایج تحلیل رگرسیون گام به گام برای پیشبینی گرایش زنان مطلقه به ازدواج را ارائه کرده است.
جدول 12 - نتایج رگرسیونی متغیرهای مستقل با گرایش به ازدواج
Table 12- regression results of independent variables with a tendency to marry
متغیرها |
ضرایب استانداردنشده |
ضرایب استاندارد شده |
دوربین واتسون |
مقدار t |
آمارۀ تحمل |
VIF عامل تورم واریانس |
Sig |
|
B |
Std.Error |
Beta |
||||||
مقدار ثابت |
871/39 |
67/12 |
1.86 |
160/3 |
|
001/0 |
||
حمایت اجتماعی |
859/7 |
972/0 |
۲۰۵/۰ |
|
۰۳/۳ |
63. |
1.63 |
000/0 |
احساس ناکامی منزلتی |
067/0 |
027/0 |
۱16/۰ |
38/۲ |
64. |
1.56 |
040/0 |
|
سرمایۀ اجتماعی |
066/2 |
687/0 |
۱۵۵/۰- |
۲۹/۲ |
68. |
1.47 |
003/0 |
|
ارزشهای برابریگرایانۀ جنسیتی |
251/4 |
006/. |
163/0 |
2.44 |
67. |
1.49 |
009/0 |
|
کلیشههای جنسیتی |
320/13 |
880/2 |
114/0 |
1.87 |
68. |
1.42 |
000/0 |
|
محاسبۀ هزینه-فایدۀ ازدواج |
3.665 |
1.474 |
116/0 |
1.64 |
68. |
1.43 |
005/0 |
R=.483 R2=.233 Sig=0/000
براساس نتایج جدول فوق، ازجمله مفاهیم اساسی در تحلیل رگرسیونی، خطیبودن رابطۀ بین متغیرهای مستقل و وابسته است که در تحقیق حاضر براساس جدول آنالیز واریانس این موضوع محقق شده است. نتایج این جدول نشان میدهد مجموعه متغیرهای مستقل قادرند تغییرات متغیر تمایلنداشتن به ازدواج را در زنان مطلقه تبیین کنند. همچنین استقلال خطاها از همدیگر موضوع مهم دیگری در تجزیۀ رگرسیونی بوده و این امر هم براساس میزان ضریب دوربین واتسون به دست آمده (بین ۵/۱ تا ۵/۲) است. میزان دوربین واتسون به دست آمده برای مدل حاضر، نشاندهندۀ این نکته است که باقیماندهها مستقل از هماند. پیشفرض عدم هم خطی متغیرهای مستقل (به این معنا که هیچکدام از متغیرهای مستقل نباید رابطۀ همخطی با همدیگر داشته باشند، یعنی بین متغیرهای مستقل نباید همبستگی بالایی وجود داشته باشد تا سهم هریک از آنها در پیشبینی و تبیین متغیر وابسته مخدوش نشود) نیز، با توجه به مقادیر شاخص تولرانس (نزدیک به عدد یک) و شاخص تورم واریانس (کوچکتر از عدد دو) به تأیید رسیده است.
از متغیرهای بررسیشده، سه متغیر سرمایۀ اجتماعی، احساس حمایت اجتماعی و احساس ناکامی منزلتی به ترتیب بیشترین تأثیر را بر متغیر گرایش به ازدواج داشته و توانستهاند براساس ضریب تبیین تعدیلشده ۸/۴% از تغییرات گرایشنداشتن به ازدواج را در زنان مطلقه تبیین کنند.
عامل تورم واریانس (VIF) شدت همخطی چندگانه را در تحلیل رگرسیون کمترین مربعات معمولی ارزیابی میکند و نشان میدهد که چه مقدار از تغییرات مربوط به ضرایب برآوردشده بابت همخطی افزایش یافته است. شدت همخطی چندگانه را با بررسی بزرگی مقدار VIF ارزیابی میکنند و هرچه میزان آن به 1 نزدیکتر باشد، به معنای عدم همخطی متغیرهای بررسیشده است. بیشترین میزان عامل تورم واریانسVIF متغیرهای بررسیشده 1.63 و کمترین مقدار آن 1.47 است که نشان میدهد بین متغیرها همخطی وجود ندارد و نگرانکننده نیست. همچنین براساس دادههای جدول 12، آمارۀ تحمل همۀ متغیرهای بررسیشده بالای 63/. .است؛ از این رو مقادیر آمارۀ تحمل میزان همخطی بین متغیرهای استفادهشده نگرانکننده نیست.
نتیجه
در هم تنیدگی و پیچیدگی مسائل و آسیبهای اجتماعی و تأثیرپذیری از متغیرهای واسط و مستقل متعدد، بهویژه در دوران بحران کرونا از ویژگیهایی است که در تحلیل گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد بسیار مشهود است. مسئلۀ گرایش زنان مطلقه به ازدواج مجدد هم مثل بسیاری از مسائل اجتماعی دیگر، تابعی از مسئلۀ کلان ازدواج در جامعۀ ایرانی و متأثر از سیاستگذاری اجتماعی در نهادهای مختلف اجتماعی ازجمله نهاد خانواده است. شواهد و قراین متعددی در جامعۀ ایرانی نشان میدهد در سالهای فرسودگی سرمایۀ اجتماعی و بیاعتمادی فزاینده، گسترش فقر عمومی و ناکارآمدی نظام حمایت اجتماعی بهویژه در دوران بحران کرونا، چالشهای سهمگینی در مسئلۀ ازدواج و ازدواج مجدد زنان مطلقه ایجاد کرده است. بیتردید علاوه بر بافتارهای اقتصادی و فرهنگی جامعۀ ایران، قضاوتهای کلیشهای و پیشداوریهای ناشی از ذهنیت منفی جامعۀ ایرانی نسبتبه زنان مطلقه، موجب ایجاد فضای بیاعتمادی گستردهای نسبتبه زنان مطلقه شده و این موضوع سبب ترس از شکست مجدد و فرار از عوارض و تبعات ازدواج مجدد شده است. مرور کلی پژوهشهای انجامشده در این حوزه هم بیانگر چرخش نگاه محققان اجتماعی از مقولۀ گرایش به ازدواج مجدد به تمایلنداشتن یا گرایش به ازدواج مجدد در زنان مطلقه و مطالعۀ عوامل مانع و بازدارندۀ آن در زنان مطلقه در طول چند سال اخیر بوده است.
تحلیل نظری دادههای این تحقیق نشان میدهد تغییرات جمعیتشناختی خانوادۀ ایرانی در راستای فردگرایی فزایندۀ عرصۀ خانواده پیش میرود و تغییراتی مانند عقلانیبودن، فردگرایی، خردهنظامهای فرهنگی در حوزۀ ارزشهای ازدواج و نقد سنت در خانوادۀ ایرانی اتفاق افتاده است. زنان ایرانی در مواجه با ارزشها و کارکردهای سنتی و غیرسنتی ازدواج، تأکید کمتری بر ارزشهای سنتی دارند. نتایج این پژوهش ازنظر تئوریک با نظریههای ارزشهای برابریگرایانه و نظریۀ حمایت اجتماعی پارسنزی و نظریۀ تغییر نقشهای لانگ و یانگ همراستایی بیشتری دارد. نتایج این تحقیق با تحقیق ناصری و یزدخواستی (1398) و صادقی و همکاران (1397)، بشیری و همکاران (1399) و محمدی (1399) موافق و هم راستاست.
تحلیل استنباطی دادههای این تحقیق بیانگر این نکته است که مهمترین متغیرها و عواملی که بیشترین نقش را در تبیین و پیشبینی گرایش به ازدواجنکردن مجدد زنان دارند، عبارتند از احساس عدم حمایت زنان مطلقه از سوی خانواده و ساختار اجتماعی و درواقع فقدان نهادها و ساختارهایی که حمایتهای قانونی را اجرایی کنند. همچنین فرسایش سرمایۀ اجتماعی و بیاعتمادی و بدبینی گستردهای که زنان مطلقه نسبتبه مردان مجرد و متقابلاً جامعه و مردان مجرد نسبتبه زنان مطلقه دارند و ترس ناشی از آن در پذیرش تعهدات و مسئولیتهای زندگی و نگرشهای منفی و باور به کلیشههای فرهنگی جامعه نسبتبه زنان فاقد همسر در تمایلنداشتن زنان مطلقه به ازدواج مجدد، بیشترین تأثیر را دارند. این بیاعتمادی گستردۀ زنان مطلقه به مردان مجرد و بازتولید آن در فضاها و شبکههای اجتماعی، سبب شکلگیری احساسِ نداشتن امنیت و حتی ترس از تشکیل خانواده و ازدواج مجدد میشود. براساس دادههای این تحقیق، یکی از مهمترین متغیرهای مؤثر بر گرایش به ازدواج مجدد، دامنۀ گستردۀ بیاعتمادی زنان مطلقه و چگونگی بازآفرینی اعتماد اجتماعی آنها نسبتبه جامعه و محیط اجتماعی است که زنان مطلقه را در تردیدی عمیقی برای تصمیمگیری قرار میدهد.
از سویی، بیتردید میتوان براساس نتایج تحلیلی و نظری، نگاه جدیدی که کنشگران اجتماعی نسبتبه مفهوم خانواده و کارکردهای ازدواج و خانواده و زیست اجتماعی پیدا کردهاند و تأثیر برخی از نگرشها و مؤلفههای فرهنگ مدرن (نگرش مدرن به ازدواج مجدد و اتکای به خود) از موانع ازدواج مجدد تلقی کرد. تأثیر این تصور و ادراک که کارکردهای حاصل از ازدواج را میتوان در فضایی بیرون از نهاد خانواده و نظام خانوادگی هم به دست آورد، در نگرشهای زنان مطلقۀ نسبتبه ازدواج مجدد کاملاً مهم و تأملکردنی است.
براساس نتایج این پژوهش، تغییرات فرهنگی و رشد ارزشهای برابریگرایانه و ارزشهای فردگرایانۀ استقلال و اتکای آنان به خود (از جنبههای مالی و شخصیتی) نهتنها گرایش به ازدواج مجدد را کاهش نمیدهد، این عوامل میتواند بهعنوان عامل اثرگذاری در ازدواج مجدد در میان زنان مطرح باشد. از سویی باورهای عمومی و بهویژه نوع نگاه زنان مطلقه به خودشان و باور به کلیشههای فرهنگی مثل «زنان فقط در ازدواج اول خوشبخت میشوند»، «زن باید تا آخر عمر نسبتبه همسر سابق وفادار باشد»، یکی از عوامل تعیینکنندۀ منجر به کاهش انگیزه و تمایل به ازدواج مجدد میشود. همچنین روابط معناداری بین باور و تأثیر این کلیشههای فرهنگی با سن زنان مطلقه وجود دارد؛ یعنی هرچه سن زنان مطلقه و فاصلۀ بین طلاق و ازدواج مجدد بیشتر میشود، بیشتر نگران عقاید عمومی و هنجارهای اجتماعی دربارۀ ازدواج مجدد میشوند و گرایش کمتری به ازدواج مجدد پیدا میکنند. این دادهها نشان میدهند کلیشههای جنسیتی در زنان مطلقهای که طول زندگی مشترک آنها کمتر از دو سال است و زنانی که کمتر از 25 سال سن دارند، فرزند ندارند و شاغل نیستند، به نسبت گروههای سنی دیگر، ارزش خیلی کمتری دارد و بهعبارتی زنان مطلقۀ جوانتر کمتر دغدغۀ تابوهای جنسیتی را در زندگی خود احساس میکنند.
نکتۀ درخور توجه، نادیدهگرفتن عوامل ایجابی و انگیزانندۀ شکلگیری نگرش مثبت نسبتبه ازدواجنکردن مجدد در زنان مطلقه در مطالعات انجام شده است. هرچند تمایز این دو مقوله بهخصوص تمییز و نسبتدادن درصدی از این عوامل به انگیزههای مؤثر در تصمیمگیری زنان مطلقه برای اقدامنکردن به ازدواج مجدد دشوار است و برآیند و خروجی تصمیم افراد معمولاً متأثر از هر دوی این عوامل است، اما ظاهراً بیشتر پژوهشگران و سیاستگذاران فرض را بر تمایل زنان بهخصوص زنان مطلقه بر ازدواج مجدد گذاشتهاند و از این روست که در بررسی مسائل مربوط به این گروه، اغلب عوامل مانع ازدواج را بررسی کردهاند. وجه تمایز این مطالعه با مطالعات اخیر، تأکید بر بررسی فاکتورهای انگیزاننده و ایجابی تمایلنداشتن به ازدواج در زنان مطلقه است.
پیشنهادهای پژوهش
- تأثیر کلیشههای جنسیتی و ذهنیت جامعه دربارۀ زنان مطلقه، یکی از متغیرهای با وزن بالا در تحلیل گرایش به ازدواج مجدد بهویژه در بین زنان مطلقهای بود که به مراکز مشاوره مراجعهای نداشتند؛ از این رو اجباریکردن مشاوره قبل از ازدواج و نظارت بر انجام آن بهصورت دقیق و فرهنگسازی در این زمینه و فعالشدن مشاوران اجتماعی و جامعهشناسی در کنار مشاوران روانشناسی.
- انگزدایی از زنان مطلقه توسط دستگاهها و سازمانهایی متولی فرهنگ عمومی و رسانه در قالب فیلم و سریال و قالبهای هنری دیگر در راستای افزایش سرمایۀ اجتماعی زنان مطلقه و افزایش میزان اعتماد به خود.
- مطابق تحلیل دادهها، مهمترین متغیر تأثیرگذار بر گرایش به ازدواج مجدد، متغیر احساس حمایت اجتماعی از سوی خانواده و نهادهای اجتماعی است؛ از این رو استفاده از ظرفیتهای سازمانهای مدنی برای حمایتهای احتماعی و کارآفرینی اجتماعی برای زنان مطلقه میتواند در گرایش به ازدواج مجدد مؤثر باشد.
-تصویب و اجراییکردن قانون جامع حمایت اجتماعی زنان خانهدار که به موجب آن زنان خانهدار بهمثابۀ شاغل شناخته میشوند. این قانون سالها پیش در مراجع قانونی به تصویب رسیده است؛ اما هنوز اجرایی نشده است.
[1] Brown et al.
[2] Wong
[3] Yazdani et al.
[4] Lazarus et al.
[5] Parsons
[7] Giddens
[8] Butler
[9] Simon de Beauvoir
[10] Blau
[11] Homans
[12] Survey
[13] مراکز سازمان بهزیستی (شهدا، شهید حیرانی و شهید ملکوتی خواه) در سطح شهر که هرکدام از این مراکز، مجموعههای مثبت زندگی زیر نظر خود را معرفی کردند و با مراجعۀ حضوری و کمک و همکاری مددکاران این مراکز پرسشنامهها توزیع شدند.
[14] کمیتۀ امداد شامل 5 منطقه در سطح شهر اصفهان است که با مراجعۀ حضوری و کسب مجوز از این مراکز، پرسشنامهها توزیع شدند.
[15] Gender Equality
[16] Social Support
[17] Gender Stereotype
[18] Attitude towards remarriage
[19] Failure Status