Document Type : Research Paper
Authors
1 Ph.D. student of Sociology, Department of Sociology, Faculty of Social Sciences, Yazd University, Yazd, Iran
2 Associate professor in Sociology, Department of Sociology, Faculty of Social Sciences, Yazd University, Yazd, Iran
3 Professor in Sociology, Department of Sociology, Faculty of Social Sciences, Yazd University, Yazd, Iran
4 Professor in Sociology, Department of Humanities and Social Sciences, Faculty of Social Sciences, University of Mazandaran, Mazandaran, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه
پارکملی بوجاق واقع در منطقهای حفاظتشده در بندرکیاشهر از توابع شهرستان آستانۀ اشرفیۀ استانگیلان واقع شده است. این منطقه نخستین «پارک ملی خشکی - دریایی» ثبتشدۀ کشور ایران محسوب میشود و ۳۲۶۰ هکتار وسعت دارد. از این مقدار، حدود ۱۶۰۰ هکتار آن محوطۀ دریایی، حدود ۱۶۰ هکتار محوطۀ تالابی و بقیۀ آن محوطۀ خشکی شامل زمینهای ساحلی، جلگهای و علفزار است. این پارک برخوردار از انواع گیاهان و حیوانات است و یکی از دلایل حفاظتکردن تالاب بوجاق، همین تنوع گیاهان و حیوانات بوده است. تعداد پرندگان بومی ساکن این پارک، فقط ۲۰ گونه است و بقیه از پرندگان مهاجر و عبوری هستند که بیشتر آنها فصل زمستان را در منطقه میگذرانند و سپس به زادگاههای خود بازمیگردند. پرندگان نادری چون: شناگر بلوطی، عروس غاز، فالاروپ، غاز پازرد، غاز پیشانیسفید کوچک، طرقۀ کوهی و چکچک ابلق در این منطقه دیده شدهاند. بیش از ۵۰ گونه آبزی مختلف در منطقه شناسایی شده است؛ ازجمله: ماهیسفید، کپور، اردکماهی، کُلمه، ماهی کاراس، لایماهی، سیمپرک و سرخباله. همچنین فکخزری، تنها پستاندار دریای خزر هم در این منطقه دیده میشود. تعداد گونههای گیاهی شناساییشده در این منطقه هم ۲۴۸ گونه است که حاکی از غنای زیستی ارزشمند آن است.
تالابها ازجمله حاصلخیزترین اکوسیستمهای جهان هستند. آنها ممکن است بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم کارکردهای فراوانی برای محیطزیست و اجتماع داشته باشند (بهمنپور و سلاجقه، 1400). در این میان بهرهبرداری از تالابها یا مناطق محافظتشده همیشه همراه با تنش بوده است. اخبار زیادی از درگیری بومیان شکارچی با محیطبانان در خبرگزاریهای کشور درج شده است. مصدومشدن محیطبان منطقۀ حفاظتشدۀ تنگهصیاد در چهارمحال بختیاری در 6 شهریور 1400، زخمیشدن یک محیطبان در درگیری با شکارچیان متخلف در شوشتر 5 شهریور 1400، مصدومیت مأموران محیطزیست سرخس در ابتدای خرداد 1400 یا اخباری از این دست: «شکارچی بهشهری صورت محیطبان را سوزاند» (مشرقنیوز، 1402). چنین مواردی، سطوح تنش را نشان میدهند. یادآوری میشود که این اخبار فقط اتفاقات و درگیری اخیر با محیطبانان را نشان میدهد. تعداد درگیریها کم نیست، ولی عموماً، تعداد زیادی از درگیریهای واقعی به سطح مطبوعات درز نمیکند. تنها موارد خاصی منتشر میشود. دربارۀ مصدومیت محیطبان پارک ملی بوجاق هم، چنین است؛ برای مثال از نوادر اخبار درگیری با شکارچیان غیرمجاز در بهمن ماه 1390 یا تیر ماه 1399 است. موارد مذکور، عمق فاجعه را نشان نمیدهند. خشونت فقط در سطح ضرب و جرح نیست. افراد زیادی کشته میشوند.
این فقط یک طرف ماجراست. شکارچیان نیز، بینصیب از آسیب نیستند؛ برای مثال در شهریور 1400 شکارچی غیرمجاز در درگیری با محیطبانان پارک ملی گلستان و در سال 1399 شکارچی دیگری در سواد کوه مازندران جان باخت. چنین فرایندی برهمکنش سیاستگذاریهای محیطزیستی و زندگی مردم محلی را پروبلماتیک میکند. درواقع، تالابها یا بهطورکلی مناطق محافظتشده به کانونی بحرانی بدل میشوند که همیشه در آنجا مبارزه و نزاعی دائمی برقرار است. تداوم این نزاع، شرایط زیست اجتماعی پیرامون این مناطق را هم برای محیطبانان و هم بهرهبرداران رسمی و غیررسمی سختتر و بغرنجتر میکند.
به همین جهت مطالعۀ حاضر سعی کرده است، تا برای اولین بار سراغ گروهی از افراد برود که از نزدیک درگیر این فرایند هستند، هرچند صدایی از آنان تابهحال برساخت نشده است. در پژوهش حاضر سعی میشود، تا بهرهبرداران غیررسمی از پارک ملی بوجاق بررسی شوند و برهمکنش آنان با سیاستهای محیطزیستی و محیطبانان مطالعه شود. این امر، تفسیر، درک و میانذهنیت آنان از فضای موجود را آشکار میکند و به همین جهت راه برای سیاستگذاری بهتر گشوده میشود. درواقع سؤال اصلی پژوهش در این مطالعه آن است که بهرهبرداران غیررسمی چه درک و تفسیری از فرایند بهرهبرداری دارند و چه برهمکنشی با سیاستهای محیطزیستی و محیطبانان دارند.
چارچوب مفهومی
حفظ منابعطبیعی برای توسعۀ پایدار و تأمین نیازهای میانمدت و بلندمدت، یک واقعیت انکارناپذیر است. بسیاری از بحرانهای امروزی مثل خشکشدن دریاچۀ ارومیه، هامون و معضلات تالاب انزلی، ریشه در بیتوجهی مردم و مسئولین به هشدارهای چنددههای کارشناسان و سازمان محیطزیست دارد. بیشک مردم بومی از منابع موجود در طبیعت انتفاع شخصی میبرند؛ اما نباید این منفعت در برابر انتفاع عمومی و درازمدت قرار گیرد. پیش از این دربارۀ نقش آگاهی و مشارکت مردم اطراف این مناطق مطالعاتی صورت گرفته است. برخی چون پور و سعادتیار (1391)، سبزهای و همکاران (1395) و جعفرینیا و افروز (1397) که به نگرشها و نیتهای رفتار مسئولانۀ زیستمحیطی پرداختند، به این نتیجه رسیدند که نگرش زیستمحیطی پیشبینیکنندۀ قوی برای رفتار مسئولانۀ محیطی است؛ درحالیکه مطالعۀ انگلیس و فیلیپس[1] (2013) نشان میدهد که مردم براساس نگرشهای مثبت خود، رفتارهای مثبت در جهت حفظ محیطزیست انجام نمیدهند. فریادی (1398)، کلموس و آگیمان[2] (2002)، دینتیث و همکاران[3] (1994) و بسیاری دیگر معتقدند که حفاظت از محیطزیست فرایندی تکبعدی نیست و باید مجموعۀ پیچیدهای از عوامل داخلی نظیر انگیزهها، مسئولیتها و اولویتهای بومیها و عوامل خارجی نظیر عوامل نهادی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را همزمان در نظر گرفت. در غیر این صورت علاوهبر تداوم تنش بین مردم بومی اطراف مناطق حفاظتشده با محیطبانان، اصل امر حفاظت از منابع طبیعی به مخاطره خواهد افتاد.
سازمان محیطزیست در مطالعات جامعی با عنوان «برنامۀ ارتباطات، آموزش، مشارکت و آگاهیافزایی (سیپا)» خود را علاقهمند به بهرهبرداری خردمندانه از تالابها در اجرای مدیریت جامع زیستبومی نشان میدهند؛ اما این مطالعات به چرایی بهرهبرداری گاه مخرب و غیرقانونی بومیان از منابع طبیعی حفاظتشده و مقاومت آنان در برابر امر حفاظت کمتر توجه کرده است. اخبار و مشاهدات در طول چنددهۀ گذشته، حکایت از درگیری بین مردم بومی اطراف زیستگاهها دارد. مطالعۀ ابراهیمی و همکاران (1396) از اخبار بانکهای اطلاعاتی و سایتهای خبری ایسنا، تابناک و سازمان حفاظت محیطزیست حاکیاز درگیری میان شکارچیان غیرقانونی و محیطبانان است.
محیطبان عامل میدانی حفاظت از محیطزیست است که بهلحاظ استخدامی و قوانین کشوری، کارمند دولت بوده و مسئولیت مستقیم برقراری قوانین و مقررات شکار، صید و حفاظت را در سطوح حوزۀ استحفاظی مناطق حفاظتشده را در حوزۀ مأموریت خود برعهده دارد. آنها خط مقدم اجرا و محافظت از محیطزیست هستند و زندگی کاریشان را در مناطق جنگلی، بیابانی و کوهستانی میگذرانند. در شرح وظایف قانونی و مسئولیت محیطبانان این موارد قید شده است: جلوگیری از شکار و صید غیر مجاز، تنظیم صورتمجلس تخلف و جلوگیری از تخریب و تجاوز به منابعطبیعی و همچنین، معرفی متخلفین به مقامات ذیصلاح. این مأموران، در هنگام گشتوگذار در طبیعت در برابر متخلفان محیطزیست بهخصوص در مناطق محافظتشده، با خطرهای زیادی مانند درگیریهای مسلحانه، مواجهه با تلههای انفجاری و آتش سروکار دارند؛ بنابراین، ملاحظه میشود که در جریان درگیریهای مسلحانه با شکارچیان غیرقانونی، برخی از محیطبانان ایرانی جان خود را از کف دادهاند. از منظر حافظان محیطزیست حضور قانونی و تلاش غیرقانونی بومیان عامل درگیری است.
محیطبانان در ایران بهعنوان مأموران حاکمیتی، در حوزۀ کاری خود مشکلات حقوقی دارند. آنها بهعنوان مأمور دولتی، وضعیتی شبیه نیروهای انتظامی یا شبهنظامی دارند. اگرچه در ظاهر، قانون پشتیبان محیطبانان است، اما در شیوۀ اجرای قانون مشکلاتی برای حمایت از آنها وجود دارد؛ برای مثال، در جریان منازعات مسلحانه و نیز غیرمسلحانه، در جهت انجام وظیفۀ قانونی و در چارچوب قوانین موجود در کشور هرگونه ضربوجرحی بر خاطی وارد کنند یا مرتکب قتل خاطی شوند، محیطبان در چشم قانون، نه بهعنوان ضابط قانون، بلکه فردی عادی محسوب میشود؛ درحالیکه نباید به مجازات قصاص نفس یا عضو محکوم شوند؛ اما ملاحظه میشود که قضات چنین نگاهی به مأموران محیطزیست ندارند، آنها را چون افراد عادی یک منازعۀ عادی تلقی و حکم صادر میکنند. شکارچیان متخلف نیز با اشراف به بستهبودن قانونی دست محیطبانان و تصور یک پیشفرض در نزد خود که چون «بومی هستم و برای شکار در منطقه، حق آب و گل دارم»، در برابر مأموران محیطزیست ایستادگی میکنند. با چنین اوضاعی، بر ابهام قضایا افزوده میشود (ابراهیمی و همکاران، 1396).
سطح تنش مناطق حفاظتشده درجات مختلفی دارد، به دلیل آنکه نوع مسائل و بینش افراد بومی و محیطبان متفاوت است. بدیهی است که شکارچیان غیرمجاز سعی کنند، در حین شکار عمل غیرقانونی خود را دور از چشم مأموران حکومتی انجام دهند. عقل سلیم آنان را وادار میکند که درصورت مشاهدۀ محیطبانان، با اشراف به عواقب ناخوشایند به هرصورتی خود را پنهان و از مهلکه فرار نمایند و درصورت دستگیری هم، با التماس یا تطمیع مأموران، راههای رفع مسئولیت را در پیش گیرند. البته اخبار روزنامهها و ویدئوهایی که در فضای اینترنت پخش شده هم مواردی نشان داده است که شکارچیان متخلف تلاش میکنند، با ایجاد فضای ترس مأموران دولتی را به عقبنشینی وادار کنند. در موارد استثنائیتر، کار به درگیری مسلحانه کشیده میشود. ازآنجاکه طرفین ماجرا هر دو مسلح هستند، عواقب فاجعهآمیز ماجرا می تواند گریبان هر دو طرف را بگیرد. در تقابل مسلحانه، مأموران در مقابل شکارچیان و صیادان غیرقانونی یک قدم عقب هستند؛ زیرا طبق ضوابط انتظامی و قانون «بهکارگیری سلاح توسط مأموران نیروهای مسلح در موارد ضروری» در سال 1373 آنها مجبورند، در ابتدا یک هشدار شفاهی مبتنی بر ایست بدهند، سپس تیر هوایی اخطار شلیک کنند. دربارۀ تیراندازی هم طبق قانون باید اندامهای غیرحیاتی را هدف قرار دهند. چنین موانع مسئولانهای دستوپای متخلفان مسلح را نمیبندد. از دیگر مسائل موجود تعداد کم محیطبان در واحد سطح، تعداد بالای درگیریها و متخلفانی هستند که بهجای حالت سرافکندگی در برابر قانون و مأمورانش، حالت حقبهجانب و تهاجمی میگیرند.
یکی از نگارندگان این مطالعه در سال 1378 جستهوگریخته اخبار مناقشات متفاوتی از پارک ملی بوجاق و محیطبانی منطقۀ حفاظتشدۀ بندرکیاشهر از سایر زیستگاههای مشابه میشنیده است. این اقوال غیررسمی، حکایت از سطح بیشازحد معمول تنش منطقۀ بوجاق از سایر مناطق حفاظتشدۀ ایران دارد. همچنین برخی معتمدان یکی از محققان، شاهد نوعی همدلی مردم اطراف این منطقه در برابر محیطبانان و سازمان محیطزیست بودهاند. نتیجه تحقیقات حاضر نشان میدهد که بومیان، بهرهبرداری از منابع را حق قانونی خود میدانند؛ بهطوریکه مأموران محیطزیست را عنصری خارجی و تحمیلی تلقیمیکنند و حاضر به تمکین در برابر قانون نیستند. همانطور که نگارندۀ مذکور شنیده بود، نتیجۀ پژوهش مؤید آن است که خشونت محیطبانان در بریدن قایقها با ارۀ موتوری و از بین بردن آنها بدون عواقب نبود؛ بهطوریکه بومیها نیز پاسگاه محیطبانی را به آتش کشیدند. بهرهبرداری غیرقانونی از منابع تالابها ابعاد مختلفی دارد؛ ازجمله: تصرف عدوانی زمینها و کشاورزی در آن، برداشت غیرمجاز (پمپاژ آب) برای آبیاری مزارع، تخلیۀ فاضلاب صنعتی و خانگی، برداشت انواعی از گیاهان، صید مجاز و غیرمجاز. باتوجهبه محدودیت وقت و هزینه، این پژوهش قصد داشته خود را بر علل صید غیرقانونی زیستمندان متمرکز نماید. در اطراف بیشتر مناطق حفاظتشده کرۀ زمین، روستا وجود دارد. اگرچه مردم بومی این مناطق، تنها 5درصد از جمعیت جهان را تشکیل میدهند، اما حداقل بر 28درصد از سطح زمین، ازجمله 20درصد از مناطق حفاظتشدۀ جهانی تأثیر دارند. در طبیعت، بین انسان و حیات وحش بر سر بهرهگیری از منابع رقابت وجود دارد. چالش، درگیری و تضاد بین انسان و حیاتوحش در مناطق حفاظتشدۀ سراسر جهان به این دلیل ایجاد شده است که منابعطبیعی که انسان استفاده میکند با منابع طبیعی سایر گونههای حیات وحش مشابه است. درواقع، اقتصاد مناطق روستایی بهطوراساسی به این منابع وابسته است و مردم روستا که از اقشار فقیر اجتماع هستند، بهلحاظ معیشتی به طور مستقیم به منابع طبیعی وابسته هستند؛ مثلاً برای امرار معاش به جنگل برای کشاورزی، دامپروری و جمعآوری منابع طبیعی مانند هیزم، میوه، صمغ، ریشه، غده و انواعی از سبزی طبیعی وابسته هستند. در بسیاری از کشورهای توسعهنیافته و کمدرآمد، اثرات منفی درگیری انسان و حیات وحش بر جوامع محلی که از نزدیک با حیات وحش ارتباط دارند، بهوضوح مشاهده میشود. قطع یا کاهش این منابع، سبب خواهد شد تا مردم با دشواری و محنت فراوانی روبهرو شوند. بسیاری فقر را عاملی عمده و تأثیرگذار بر مشکلات زیستمحیطی قلمداد میکنند. به این علت است که فشار زیادی بر محیطزیست وارد میآید (فیروزآبادی و عظیم زاده، 1391: 99-120؛ زمانی و تراحی، 1396: 29-40؛ Rakshya, 2016: 509-514; Garnett et al., 2018: 369-374; Davidar et al., 2008: 1876-1884
هستی و ماهینی (1400) معتقدند که ایندسته از مردم نهتنها حمایتی از اقدامات حفاظتی نخواهند کرد، بلکه به هر وسیلۀ ممکن در بیاثرکردن آن سعی خواهند کرد. (هستی و ماهینی، 1400: 11-33). به باور بکرمن (1992) یک همبستگی شدید میان درآمد و مقدار حفاظت از محیطزیست وجود دارد که نشان میدهد که برای داشتن محیطزیست بهتر میبایست ثروتمند بود (Beckerman, 1992: 481- 496). دیگروت و استرج (2008) معتقدند که بهشکل غالب، ارزشهـای خودخواهانه نگرانیهای افراد را در رابطه با منافع شخصـیاش دربرمیگیرد و اثر منفــی بــر نگــرش، نیــت، رفتارهــا و ارزشهـای محـیطزیسـتی آنها دارد (De Groot & Steg, 2008: 330-354). انگلیس و فیلیپس (2013) معتقدند که بسیاری از مردم خود را طرفدار محیطزیست میدانند، اما براساس نگرشهای مثبت خود، رفتارهای مثبت در جهت حفظ محیطزیست انجام نمیدهند. به نظر میرسد که تنها در حدود 10درصد از مردم به نگرشهای محیطزیستی خود عمل میکنند (Englis & Phillips, 2013: 16-172).
باتوجه به اینکه شواهد تاریخی مبنی بر مخدوشبودن سازگاری بین مناطق حفاظتشده و مردم ساکن در آنها وجود ندارد، میتوان حدس زد که افزایش ناگهانی جمعیت و نیاز بیشتر برای کسب معیشت، در دو سدۀ اخیر این توازن را به هم ریخته است. برکس (2018) در همین زمینه معتقد است که مردم بومی و جوامع محلی روابط دیرینهای با محیط اطراف خود برقرار کردهاند. دانش کلنگر به آنها اجازه داده است تا سیستم اجتماعی _ اکولوژیکی متعادل را حفظ کنند (Berkes, 2018).
بررسی رفتار افراد در زمینۀ محافظت از محیطزیست و موانع نشان میدهد که مجموعۀ پیچیدهای از عوامل بر رفتارهای زیستمحیطی را تأثیر میگذارند و نمیتوان آنها را درقالب نمودار یا چارچوبی ساده تصور کرد. میتوان عوامل تأثیرگذار بر رفتار زیستمحیطی را به سه دستة جمعیتی، عوامل خارجی (عوامل نهادی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی) و داخلی (انگیزهها، مسئولیتها و اولویتها) طبقهبندی کرد. هرچند، ارزشها و نگرشها مشخصاً نقش مهمی در تعیین رفتارهای زیستمحیطی ایفا میکنند، با نگاهی وسعتیافته میتوان گفت، مدیریت مؤثر انسان و حیاتوحش به «فراتر از مرزهای مناطق حفاظتشده» برمیگردد و مستلزم مشارکت دستگاههای مرتبط و بهرهمندی آنها از سازوکارهای جامع در این زمینه است. تصمیمات باید طیف وسیعی از مزایا و خدمات اکوسیستمی منابع را در نظر بگیرد (Kollmuss & Agyeman, 2002: 239-260; Mildaa et al., 2020: 1-14; Dehnhardt et al., 2019) (پور و سعادتیار، 1391: 197-214).
برای بهبود حفاظت از محیطزیست و تعامل با مردم در منابعطبیعی راههای مختلفی متصور است. رویکرد دولتمحور، سنتیترین نظریه در زمینۀ نسبت دولت و محیطزیست است. دولتها در حفاظت محیطزیست به طور سنتی از ابزار مقرراتگذاری مبتنی بر دستور و کنترل، یعنی ابزارهای اجباری مانند استانداردگذاری و جرمانگاری، همچون اعمال قوانین و مقررات بازدارنده و مقرراتگذاری اجتماعی استفاده میکنند که شامل انواعی از محدودیتها و استانداردهای اجباری آلایندگی و نظارتهای شدید بر اشخاص و بازیگران غیردولتی است. به نظر میرسد قانونگذار با تصور حاکمیتیبودن مسئلۀ حفاظت محیطزیست و ناکارآمدی بخش خصوصی در این زمینه، الگوی غالب در مقرراتگذاری محیطزیستی را در استفاده از ابزارهای اجباری تعریف کرده است؛ درنتیجه دولت بازیگر اصلی در حفاظت محیطزیست است. این ابزارها مزیتهایی دارند، مانند ضمانت اجرایی بهنسبت بالای آن (Arild, 2015: 225-233; Baldwin & Cave, 1999) (فریادی، 1398: 119-146).
دنتیث و همکاران (1994) معتقدند که میتوان ابزارهای حفاظت محیطزیست را به دو دستۀ اجباری و غیراجباری تقسیم کرد. ابزارهای اجباری همان رویکرد سنتی دستور و کنترل دولتی هستند؛ درحالیکه ابزارهای جایگزین شامل ابزارهای اقتصادمحور و اجتماعمحور است (Daintithy et al., 1994: 141-142).
محیطبانان مجری مقرراتهای حاکمیتی بهعنوان نمایندگان حفاظت هستند و بومیها بیشتر اوقات، با این مأموران سروکار دارند. محیطبانان با دانش منحصربهفرد و مستقیم از تداوم و پویایی جنایات حیات وحش مناطق حفاظتشده، میتوانند منبع ضروری اطلاعات و نیز مرجع خطمقدم برای پیشگیری از جرائم حیات وحش باشند. درگیری میان شکارچیان غیرقانونی و محیطبانان مسئلهسازترین موضوع حقوقی محیطبانان است. در مواجهه با یک شکارچی غیرقانونی، ضابط دادگستری محسوب میشود و میتواند از فرار وی جلوگیری کند و متهم را به مقامات ذیصلاح تحویل دهد که همین مسئله، اغلب منجر به درگیری میشود. رابطۀ بین محیطبانان و جوامع میتواند به دلیل عوامل متعددی پیچیده شود؛ ازجمله: نظامیکردن تاکتیکهای ضدشکار غیرقانونی، اعتمادنداشتن، محدودیت دسترسی به منابع طبیعی ناشی از تعیین مناطق حفاظتشده. درعینحال، تعامل بین محیطبانان و اعضای جامعه قادر به تسهیل و پیشگیری مؤثر از جرائم حیات وحش است. درواقع، جوامع میتوانند در امر حفاظت از محیطزیست با درک روابط خاص محیطبانان با جوامع محلی، بهرۀ بیشتری ببرند. محیطبانان در هنگام گشتزنی در صحنۀ جرم، اطلاعات قابل عنایتی جمعآوری میکنند. همچنین، در تعامل با بومیان و اطلاعاتی که آنها از شبکههای اطلاعرسانی و مصاحبه با متخلفان جمعآوری میکنند، میتوانند به جلوگیری از مخاطرات حیات وحش کمک کند (Anagnostou et al., 2020: 1-13; Bango & Xelelo, 2017: 1-167; Dobson et al., 2019: 665-675; Moreto et al., 2017: 924-944; Viollaz et al., 2021: 1378-1393) (ابراهیمی و همکاران، 1396: 123-132).
براساس مطالعات پیشین و مباحث نظری صورتگرفته، سعی شده است تا خطوط اصلی ورود به میدان پژوهش ترسیم شود. در این مسیر سعی شد ابتدا یکی از محققان بهصورت مشاهدۀ مشارکتی در میدان حضور یابد و سپس با برداشتها و یادداشتهای میدانی، میدان پژوهش را مشخص کند و سپس به سراغ صیادان برود. درواقع اینکه مردم بومی چه ادراکی از محیطزیست دارند و چرا در برابر امر حفاظت از منابعطبیعی که متعلق به عموم است، مقاومت میکنند، نیازمند شناخت فهم جهان میانذهنی آنان است. چنین شناختی محتاج مطالعه براساس مشاهدۀ مشارکتی و مصاحبههای عمیق با افراد درگیر است. در بسیاری از موارد بهتر است دلایل رفتار و افکار مردم را از خود افراد درگیر در ماجرا پرسیده شود؛ زیرا این امر میتواند شناخت مؤثری از انگیزههای نهفته در پس افکار و اعمال آنها ایجاد کند. بر همین اساس سؤالات اصلی پژوهش اینگونه صورتبندی شدند.
چرا بومیان، حاضر به تمکین در برابر قانون نیستند؟ و دلایل درگیری بومیان با محیطبانان چیست؟
روششناسی
ازآنجاکه دربارۀ دلایل درگیری محیطبانان و مردم بومی اطلاعات کمی وجود دارد و به طور خاص، دربارۀ درگیری در بوجاق کار تحقیقاتی علمی بهثبترسیدهای وجود ندارد؛ بنابراین، سعی شد با استفاده از رویکرد کیفی، روش تحلیل مضمون و شیوۀ تحلیل مضمون در راستای فهم و ادراک دلایل درگیری اهالی بومی مجاور پارک ملی بوجاق این پژوهش صورت پذیرد؛ ازاینرو، رویکرد کیفی و دروننگر بهتر می توانست، فهم دقیقتر و عمیقتری از پدیده فراهم کند. برای تحلیل پژوهش از رویکرد تحلیل مضمون_ روش ششمرحلهای براون و کلارک (2013) استفاده شد. در این رویکرد عمدتاً تفسیر و توصیف پدیده از منظر اهالی بومی مدنظر است. انتخاب این روش بهواسطۀ نوع موضوع پژوهش و سؤال اصلی آن بوده است. درواقع باتوجهبه اکتشافیبودن مسئلۀ پژوهش سعی شد از تحلیل مضمون استفاده شود تا از آن طریق به اکتشاف کامل این مسئله مبادرت شود.
نمونهها برای مصاحبۀ عمیق در این مطالعه شامل ده نفر از مردان گروههای با سن و تحصیلات متفاوت اهالی بومی مجاور پارک ملی بوجاق است که در نزدیکی بندرکیاشهر از توابع شهرستان آستانۀ اشرفیه (استان گیلان) بودند؛ ازاینرو انتخاب این ده نفر باتوجهبه محدودیتهای موجود در جلب اعتماد این افراد بوده است. درواقع یکی از محققین بهواسطۀ حضور و بومیبودن در آن محل توانست اعتماد این ده نفر را جلب نماید. تقریباً با تمام تلاشهای صورتگرفته تنها این ده نفر با پژوهشگران همکاری کردند. این مردان بهصورت هدفمند و در دسترس انتخاب شدند. انتخاب مطلعان محلی، ابتدا با استفاده از تکنیک گلوله برفی صورت پذیرفت؛ بهطوریکه ابتدا دو نفر بومی انتخاب و مصاحبه شدند و سپس با راهنمایی آنها سه نفر دیگر معرفی و مصاحبه انجام شد. بهواسطۀ این گروه نیز پنج نفر دیگر انتخاب شدند. به علت اشباع نظری به مصاحبهها خاتمه داده شد.
جدول 1- ویژگیهای مصاحبهشوندگان
Table 1- Participants Characteristic
ردیف |
1 |
2 |
3 |
4 |
5 |
6 |
7 |
8 |
9 |
10 |
نام |
سینا |
علی |
حسنعلی |
امیرحسین |
امید |
سجاد |
رمضان |
علیمحمد |
مهران |
عسگر |
سن |
27 |
36 |
64 |
24 |
25 |
45 |
59 |
56 |
42 |
69 |
تحصیلات |
ارشد |
دیپلم |
کلاس 5 |
دیپلم |
کلاس 10 |
دیپلم |
خواندن و نوشتن |
فوق دیپلم |
دیپلم |
کلاس 9 |
شغل |
دانشجو
|
پیمانکار
|
کشاورز دامدار |
تعمیرگاه موتورسیکلت |
تعمیرگاه موتورسیکلت |
صیاد کارگر |
صیاد کشاورز |
بنگاه معاملات ملکی |
صیاد کشاورز کارگر |
کشاورز صیاد |
بهمنظور گردآوری اطلاعات، از مصاحبۀ نیمهساختاریافته و عمیق استفاده شد. به این شکل که در ابتدا تعدادی سؤال باز دربارۀ وجود مشکل صیادی غیرقانونی و عوارض مترتب بر آن و مشکلات معیشتی به میان آمد، سپس دربارۀ چرایی این تخلفات پرسیده شد. درنهایت، مشارکتکنندگان در فضای اطمینان بهوجودآمده دلایل خود را ابراز نمودند.
اطلاعات حاصل از مصاحبه با مشارکتکنندگان با روش تحلیل تماتیک، کدگذاری و تحلیل شد. تحلیل مضمون (TA) از دسته روشهای کیفی است که برای شناسایی الگوهای معنایی در مجموعۀ دادههای کیفی استفاده میشود. درواقع یک تحلیل مضمون خوب، همه چیز را بهخوبی تفسیر و معنا میکند؛ یعنی چیزی فراتر از آنچه شرکتکنندگان پژوهش گفتهاند و از این طریق، بهراحتی به سؤالات پژوهش پاسخ مناسبی داده میشود. تحلیل تماتیک، تحلیلی است مبتنی بر استقرای تحلیلی که در آن محقق ازطریق طبقهبندی دادهها و الگویابی دروندادهای و بروندادهای به سنخشناسی تحلیلی دست مییابد. در تعریفی دیگر، تحلیل تماتیک عبارت است از عمل کدگذاری و تحلیل دادهها با این هدف که دادهها چه میگویند. این نوع تحلیل در وهلۀ اول، به دنبال الگویابی در دادههاست. زمانی که الگویابی از دادهها به دست آمد، باید حمایت تمی یا موضوعی از آن صورت گیرد؛ به عبارتی تمها از دادهها نشئت میگیرند. تحلیل تماتیک میتواند به بهترینوجه بسیاری از اهداف مدنظر پارادایمهای تفسیری و تأویلی را برآورده سازد. استخراج متن و الگوسازی معنایی ازجملۀ این اهداف است. این رویۀ تحلیلی به خلاقیت محقق در جریان دادهکاوی ارج میگذارد؛ به این معنا محقق میتواند شیوه و مراحل خاص خود را دنبال کند و به غنای این شیوه بیفزاید (محمدپور، 1390: ج2، 66-68).
همچنین در روند جمعآوری دادهها و تجزیهوتحلیل، قابلیت اطمینان، اعتبار و تأییدپذیری سعی شد ملاحظه شود. در این زمینه ابتدا محققان با استفاده از رویه و تکنیک توصیهشده در ماثنر و دوثت[4] (2003) سعی کردند مفروضات ذهنی خود را در پرانتز قرار دهند و بر پیشفرضهای خود فائق آیند. در این زمینه بازاندیشی پیش از کار، در حین کار و نیز بعد از اتمام مطالعه انجام شد؛ علاوهبراین، بعد از اتمام تحلیلها و دستیابی به یافتهها نتایج یهصورت روایتی به دو نفر از مطلعین کلیدی ارائه شد و از آنها خواسته شد که روایتهای ارائهشده را تأیید کنند. در این مسیر مطلعین کلیدی با روایت کلی پژوهش حاضر و نتایج آن همدل بودند. همچنین یک تیم چهارنفری از همکاران علوم اجتماعی تحلیلها را بازبینی و تایید کردند. شایان ذکر است که یکی از محققان بهواسطۀ تحصیلاتش در مقطع لیسانس در رشتههای مرتبط با محیطزیست و بومیبودن در محل، مشارکت طولانیمدتی در بستر تحقیق داشته است و فرصت کافی برای غوطهورشدن در میدان و دادههای برخاسته از آن داشته است .(Braun & Clarke, 2019)
در مراحل گردآوری، تحلیل و ارائۀ گزارش تحقیق سه اصل اخلاقی آگاهی، رضایت و رازداری مدنظر قرار گرفت. به دلیل حساسیت موضوع با استفاده از معرفانی که ازنظر افراد بومی موثق بودند، اطمینان لازم پیش از مصاحبه ایجاد شود. اهداف و ماهیت مطالعه به اطلاع مشارکتکنندگان رسید. همچنین در طول مصاحبه، با شیوههای همدلانه و فضای درک متقابل سعی گردید فضای اطمینان تقویت شود. در این مسیر سعی میشد باتوجهبه بومیبودن یکی از محققان، دانش وی در رابطه با محیطزیست باتوجهبه رشتۀ تحصیلی، آشنایی با افراد بومی و ارائۀ اطلاعات دقیق از وضعیت تحصیلی (دانشجوی دکتری) اعتماد مشارکتکنندگان جلب شود؛ اما بااینحال نکتۀ درخور توجه اینجاست که با وجود تلاش برای جلب اطمینان مصاحبهشوندگان بهوسیلۀ واسطهها در هر مصاحبه، اما تقریباً در همۀ موارد، در ابتدای مصاحبه، افراد وجود درگیریها را بسیار محدود و جزئی وانمود میکردند؛ اما کمکم در روال مصاحبه با جلب اطمینان بیشتر نهتنها مصاحبهشوندگان وجود درگیری در محل را بهصورت جدی پذیرفتند که بیشتر آنها خود اذعان به سابقۀ درگیری و برخورد قضایی نمودند.
دادههای گردآوری شده محرمانه نزد محققان نگهداری میشود.
یکی از محققان پیش از ورود به منطقه از روابطعمومی ادارۀ کل ... {برای محرمانگی حذف شد}، بهصورت تلفنی تقاضای ارتباط با عدهای از متخلفان نمود؛ اما ادارۀ مذکور اساساً نافی وجود چنین اتمفسری از درگیری شد و مسئله را به یک یا دو مورد خاص مطرحشده در مطبوعات تقلیل داد. حتی در روندی واکنشی، محقق را به جوسازی و ایجاد مسئله متهم کرد. همانطور که واضح است، یکی از راههای حل مسائل، به رسمیتشناختن مسئله و سپس جستوجوی راههای علمی و منطبق به وضعیت خاص است[5].
یافته تحقیق
در فرایند تحقیق، دادههای بهدستآمده از مصاحبههای باز، تقطیع گشته و مواردی بهعنوان نمونه در زیر آمده است. سپس مفاهیم مشابه با یکدیگر تلفیق شد و مضامین اصلی ساخته شد. در مجموع بیش از 140 خردهمضمون به دست آمد. این موارد در 7 مضمون دستهبندی شد. در جدولی که ملاحظه خواهید نمود، خلاصۀ خردهمضامین و مضمونهای اصلی عرضه خواهد شد.
جدول 2- خردهمضامین و مضامین اصلی استخراجشده
Table 2- Main and core themes
مضامین اصلی |
خردهمضامین |
مشکلات حفاظتی و مدیریتی |
بهرهبرداری شبههدار در منطقۀ حفاظتشده، از بین رفتن نیزار زیستگاه پرندگان و زیستمندان آن، کاهش دهشتناک ذخایر آبزی، حضور غیرمسئولانۀ ارگانهای حاکمیتی، حضور متباین حفاظتی ارگانهای حاکمیتی، آلودگی دریا، عدماطمینان به مدیریت، حساسیت زیاد زیرمجموعه به تغییرات مدیریتی استان، بیاثری برخورد قضایی، ابهام خود محیطبانان در رابطه با تخلف، ارتباط بسیار کم سازمان با بومیان، کمبود آموزشهای جدی و مؤثر بومیان. |
احساس تبعیض |
تبعیض ایجادشده بین صیادان بومی و غیربومی توسط مأموران، حضور پررنگ صیادان غیربومی غیرمجاز، تبعیض بین بومیان و غیربومیان آشنای محیطبانان، وجود جو بدبینی به سازمان، برخورد شدید محیطبانان، انعطافپذیری کم مأموران با صیادان در زمینۀ صید. |
پروبلماتیک اشتغال
|
مشکلات نبود شغل در محل، برگشت مهاجران کاری با تعدیل نیرو، زمینهای زراعی کوچک و ناکافی برای امرارمعاش، درآمد کم صیادی، درآمد غیرصیادی کم، قانعنبودن مردم بومی به درآمدهای موجود، ریسک کمتر افراد دارای درآمد و عکس آن. |
میراث پنداری |
حس نوستالوژی میراث پدر و بابایی، نیاز روانی برای صید شخصی، توجهنکردن قانونگذار بر حق بهرهبرداری بومیان، اشراف بومیها بر حفظ زیستگاه و کاستیهای قابل مشاهدۀ سازمان. |
میراثزدایی
|
به رسمیت شناخته نشدن حداقلی صیادی بومیان، اجرایی نشدن طرح بهره برداری جامع از پارک، ایجاد مانع برای بهرهبرداری بخش خصوصی و بومیان از منافع طرح های گردشگری در تالاب یا اطراف آن. |
همبستگی / مقاومت درونی |
افزایش همبستگی محلی در مواقع جدیت برخورد سازمان، رفتارهای افراطی مأموران، سوءاستفاده محیطبانان متخلف، عدم مشارکتپذیری سازمان، ضرر حاصل از ضبط ادوات و برانگیختن جبران ضررهای بهوجودآمده با صید متخلفانۀ بیشتر، ارتباط مؤثر نداشتن سازمان محیطزیست با مردم، کتمان درگیری، مخاطرات صیادی، پیشۀ سخت صیادی. |
مدیریت تأثیرگذاری صحنه
|
انعطاف محیطبانان، تلاش برای رویارویی کمتر صیادان، کاهش روحیۀ درگیری طرفین، افزایش تعامل مثبت میان صیادان متخلف و محیطبانان |
مشکلات حفاظتی و مدیریتی
مشاهدات مشارکتی مداوم یکی از محققان در منطقۀ بوجاق حاکیاز آن بود که اصول حرفهای حفاظتی از پارکهای ملی رعایت نمیشود. منطقه بدون درب و حصار بوده و رفتوآمد آزاد است. محقق با اتومبیل شخصی در بخش خشکی منطقۀ حفاظتشده مانند دیگرانی که در حال گشتزنی در منطقه بودند، بهراحتی از وضعیت موجود در منطقه بازدید کرد. در کل حضور یک و نیم ساعتۀ یکی از پژوهشگران هیچ محیطبانی برای کنترل و چرایی حضور، متعرض محقق یا سایر حاضران محوطۀ پارک نشد. تعداد زیادی موتورسوار و اتومبیل در عصر یکی از روزهای مشاهدهگری، چه در حالت حضور در محوطه و چه ساکن دیده میشد. حتی ملاحظه شد که دو موتورسوار و یک جیپ لندرور دقیقاً از روبهروی پاسگاه محیطبانی رد شدند، ولی واکنشی ازسوی پاسگاه محیطبانی ملاحظه نشد. عدهای در حال چیدن سبزیهای محلی در محوطه بودند. چند نفر در کنار ساحل برای پیکنیک و مجاور اتومبیلشان استراحت میکردند. چند نفر در نقاط متفاوت کنار رودخانه در حال ماهیگیری با قلاب و حتی تور کوچک (سالی) بودند. تعداد زیادی گاو در منطقه در حال چرا بودند. موارد فوق، همگی نشان از تخلف در محوطۀ پارک ملی و استلزام برخورد قانونی و جلوگیری است. هیچیک از ابعاد اصول حفاظتی بهدرستی انجام نمیشدند. بومیها نیز به این قضیه اشراف دارند.
مشارکتکنندۀ 10: «شواهد کافی وجود دارد. اگر از تکتک صیادان و غیرصیادان منطقه که اشراف به قضایا دارند، بپرسید به شما میگویند که سازمان محیطزیست کار خودش را بهدرستی انجام نمیدهد».
قوانین مناطق چهارگانۀ حفاظت محیطزیست گواه آن است که در آنجا نمیتوان هیچگونه تأسیساتی و هیچگونه حق بهرهبرداری، آن هم بدون «طرح بهرهبرداری» داشت.
مشارکتکنندۀ 2: «هیچگونه حق ایجاد تأسیسات در مناطق حفاظتشده وجود ندارد. در منطقۀ حفاظتشدۀ بوجاق، استخر پرورش ماهی به بهرهبرداری رسیده است».
اما از سویی دیگر بهزعم مشارکتکنندگان در محوطۀ پارک، زمینهایی به غیر واگذار شده است که سازمان محیطزیست توان رویارویی با آنها را ندارد.
مشارکتکنندۀ 2: «زمینهای تصرفشده در اختیار نهادهای {......... } [6] قرار گرفته است. اینها در تعارض با اصول قوانین پارکهای ملی و حفاظتشده و بهرهبرداری از آنهاست. در منطقهای که {....} آنجا را محصور کردهاند و ششصد هفتصد متر ساحل از بین رفته است. ساختمانی که از ساحل دویستسیصد متر با دریا فاصله داشت، الان توی دریاست. محیطزیست چرا جلوی این ارگانها را نمیگیرد، ولی جلوی مردم را میگیرد».
از سوی دیگر بهزعم مشارکتکنندگان زیستگاهی که محل زادآوری و پرورش طبیعی انواع ماهی و پرنده است، با بهرهبرداری و همکاری سازمان شیلات در حال بهرهبرداری است. این همکاری علاوهبر شبهۀ دخلوتصرف در مناطق چهارگانه، مشکل دیگری را به وجود آورده است. تعاونیهای قانونی پره (بهرهبردار ماهی) که وظیفۀ صید ماهی تخمگذار زیر نظر شیلات دارند، نهتنها با تخلفاتی که از منظر بومیان پوشیده نیست به صید بیرویۀ ماهیهای غیرمولد میپردازند که برخلاف قوانین، شبانه نیز صید میکنند. همچنین این تعاونیها با استفاده از دامهای صیادی با چشمهریز آن هم از جنس سیمی سبب آسیب و تخلیۀ تخم ماهیهای بارور و اتلاف آنها در حجم وسیعی خارج از مکانهای مناسب زادآوری طبیعی و مدنظر شیلات میشوند.
در استانهای شمالی، بیشتر فاضلاب خانگی و کارگاهها و کود و سم بهکاربردهشده در مزارع -با عنوان کلی پساب- بدون تصفیه ازطریق رودخانهها وارد تالابها و دریا میشود. مردم محلی چنین پسابهایی را بهواسطۀ ماهیت آلودهسازشان آلودگی مینامند. به باور مشارکتکنندگان اشکال دیگر به کار حفاظتی سازمان محیطزیست به کنترلنکردن پسابهای ریختهشده به دریا برمیگردد که حیات آبزیان را به صورت جدی در زیستگاه زادآوری آنان به خطر انداخته است. بومیان این معضل را با جان و دل میفهمند.
مشارکتکنندۀ 10: «دریا از نظر آلودگی وضعیت وخیمی دارد. همین آلودگی هم نتیجۀ سیاستهای غلط سازمان محیطزیست است. آلودگی آب زیاد است. ماهی به ساحل نمیآید. در این شرایط دام هم بگذاریم، ماهی نداریم».
با چنین دیدگاهی، مشارکتکنندگان به از بین رفتن پرندگان هم اشاره میکنند. حفظ تالاب چه ازنظر حفظ آبزیان و چه پرندگان و سایر گونههای زیستی از وظایف سازمان محیطزیست است. تعداد پرندگان به دلایل مختلفی در تالاب بوجاق کاهش یافته است و این ازنظر افراد مسن و خاطرات آنها دور نیست. به نظر آنان قصور سازمان در حفظ تالابها که زیستگاه زادآوری پرندگان است، نسل پرندگان را به قهقرا کشانده است. نیزاری که بستر امن پناه و زادآوری برخی از پرندگان خزری است، رو به قهقراست.
مشارکتکنندۀ 7: «حجم بالای پرندۀ موجود در اینجا اینقدر زیاد بود که می توانم بگویم حداقل در ایران، در رتبه های دوم و سوم بود. پرنده هایی که اینجا میماندند، تخم میگذاشتند».
مشارکتکنندۀ 2: «مرداب عظیمی که دقیقاً پشت پاسگاه محیطزیست بود، جلوی چشم حافظان محیطزیست از بین رفت».
مشارکتکنندۀ 10: «چرا سازمان محیطزیست با آنها که در محوطۀ بوجاق چتربازی میکنند، کاری ندارد. این چتربازی در موقعی که پرندگان به اینجا مهاجرت میکنند، انجام میشود».
به باور آنان ریشۀ کمبود ماهی و پرنده فقط به صید و شکار بیرویه برنمیگردد، بلکه ضعف در کنترل همهجانبۀ سازمان محیطزیست و عدم صیانت اصولی از زیستگاه علت کسری شدید انواع آبزیان و پرندگان است.
مشارکتکنندۀ 6: «ماهی، مرغابی، خوتکا با گرفتن و شکار تمام نمیشوند. عدم کنترل و مدیریت درستوحسابی تمام ذخایر دریا را از بین میبرد. اینها دارند قتلِعام اصلی را انجام میدهند».
برخلاف رویۀ حفاظتی که نباید در منطقۀ حفاظتشده هیچگونه بهرهبرداری انجام داد، استخر پرورش ماهی در محوطۀ بوجاق احداث و سپس واگذار شد. ازآنجاکه برای برخی مرغان ماهیخوار در صید ماهی فرقی بین تالاب و مرداب و دریا با استخر پرورش ماهی نیست، آنها به استخرهای احداثشده کنار دریا هجوم میبردند؛ اما اجارهداران استخر با ایجاد سروصدا که تا چند کیلومتر آن طرفتر شنیده میشود، آسایش روانی و امنیتی پرندگان را ازبین میبردند.
مشارکتکنندۀ 4: «استخر پرورش ماهی در محل زیست طبیعی پرندگان ماهیخوار مثل باکلان ایجاد شد. آنها با نصب اسپیکر و پخش صدای تیراندازی، هرچند دقیقه یک بار، پرندگان را از استخر دور میکردند. چنین صدایی باعث استرس حیات وحش در سطحی گسترده می شد».
درواقع به باور آنان، عوامل بسیار مختلفی بر سیستم محیطزیست منطقه حاکم است. با سیاستهای اجرایی پنجاهسالۀ سازمان محیطزیست، توان برداشتها برای صیادان با مجوز و نیز صیادان بیمجوز بهطورکلی و بهصورت جدی کاهش یافته است. سازمان نمیتواند عوامل مختلف و مهم را کنترل کند و فقط به ضعیفترین حلقۀ زنجیرۀ سلسلهعوامل مؤثر بر فرسایش طبیعت تأکید دارد؛ عواملی مثل فاضلابها و پسابها، کاهش شدید ذخایر آبزی دریا و پرندگان، کاهش زیستگاه نیزاری تالاب، حفاظت از مرزوبوم تالاب و حضور نهادهای خاص که برهمزنندۀ آرامش منطقه است.
مشارکتکنندۀ 6: «تنها دغدغۀ سازمان شده پرنده و ماهی».
وقتی که سازمان برای کنترل موجودیها سیاست خود را تنها به «کاهش برداشت» تقلیل میدهد و با صیادان بومی، هرچند متخلف مبارزه میکند، ناخودآگاه زمینههای درگیری را فراهم میکند. همانطور که نقل شد، چشمان بومیها بر نواقص مشکلات مدیریتی و حفاظتی بسته نیست. بومیان در کنار عوامل اصلی از بین رفتن زیستگاه، دیدگاه تکبعدی سازمان یعنی تنها «جنبه حفاظتی» را محل اشکال میدانند. آنها عواملی همچون، سلیقهایبودن مدیریت محیطبانی، برخورد کنترل شدید (که واکنشهای شدید متعاقب مردمی را بر میانگیزد)، وجود مأموران متخلف و سوءاستفادۀ شخصی برخی مأموران دولتی، ضبط ادوات صیادی گرانقیمت، بیاعتمادی مردم به مدیریت محیطبانی، احساس تبعیض در برابر صیادان متخلف، شیوههای نظارت نامؤثر، وجود بهرهبرداریهای غیرقانونی مجوزدار، ناآگاهی و مشارکتندادن مردم در برنامههایحفاظتی را از عوامل اصلی درگیری بین مردم محلی و محیطبانان میدانند.
احساس تبعیض
صیادان به طور عملی تفاوت شیوۀ برخورد دوگانۀ ضابطان محیطبانی را به چشم میبینند. از موارد مطرحشده حضور فراوان صیادان غیربومی در منطقۀ بوجاق است. بومیان معتقدند که عدهای از صیادان با اینکه بومی نیستند، ارتباط مخصوصی با مأموران دارند. حضور افراد مذکور در منطقه چه اینکه پشتپرده دادوستدی با مأموران داشته باشند و چه نداشته باشند یا اینکه آشنایی و ملاحظهکاری مأموران باعث تساهل این غیربومیان شود، بومیها یک تصور تبعیضآلود در اشتراکات بینالاذهانی خود احساس میکنند.
مشارکتکنندۀ 7: «اختلاف بین مأمور محیطزیست و مردم یک چیز طبیعی است؛ اما اشکال کار به تبعیض برمیگردد. مأمور محیطزیست با برخی صیادان مدارا میکند و با برخی مدارا نمیکند. اگر صیادی ممنوع است، چرا برای همه ممنوع نیست؟ این تبعیض باعث عصبیشدن صیاد میشود. مأمورانی که باج میگیرند، دست صیادان مشخصی را باز میگذارند».
در تصویر ذهنی آنها، غریبهها یا همان غیربومیها از پشتوانۀ محیطبانی در نادیدهگرفتن همان تخلف مشابه برخوردارند.
مشارکتکنندۀ 6: «محیطزیست میآید جلوی این تعداد کم ماهیگیری امثال من محلی را میگیرد. بعد آن آقا از {....} میآید جلوی چشم من، معاش خودش را تأمین میکند. خوب این ذهن را درگیر میکند. واقعاً نباید هیچ فرقی بین بومی و غیربومی باشد. تازه برعکس هم هست. این تبعیض را چه کسی به وجود آورده است؟».
به باور آنان برخورد دوگانه منحصر به صیادی نیست. ارگانهای مختلفی در منطقه حضور دارند. سازمان محیطزیست توان رویارویی با آنها را ندارد.
مشارکتکنندۀ 9: «اعمال قانون برای آدم ضعیف است. برای آدم قوی (با پشتوانه) هیچ قانونی نیست».
به باور بومیها سازمان محیطزیست توان جلوگیری از فعالیتهای گستردهتر ارگانهای حکومتی ذینفوذ و اعمال بسیار مخرب زیستمحیطیشان را ندارد؛ بنابراین، نمیتوانند حسنظن آن نهاد را بپذیرند.
مشارکتکنندۀ 2: «مثلاً در فصل آشیانسازی و زادوولد پرندگان، چرا {......... } اجازۀ چتربازی و نشاندن هلیکوپتر در منطقه را دارند، ولی ما حق بهرهبرداری جزئی از پارک را نداشته باشیم؟».
درضمن، باتوجهبه فاصلۀ کم تالابهای مجاور زیباکنار و انزلی، بومیان وضعیت مدیریت مناطق مشابه را نیز ملاحظه و مقایسه میکنند. بهطوریکه آنها به تطبیق بهرهگیری مطلوبتر وضعیت تالابهای همسایه و اشتغالزایی و حفاظت بهتر آن مناطق در مقایسه با تالاب دردسترس خود میپردازند و احساس تبعیض و خسران میکنند.
پروبلماتیک اشتغال
صیادی در تالاب بوجاق مصداق درگیری بومیان با محیطبانان است. اینکه چرا مردم به دنبال صید یا شکار غیرقانونی میروند، به دلیل نبود فرصتهای شغلی کم یا اشتغال ناپایدار است. گیلان بهطورکلی و بندرکیاشهر بهطوراخص منطقهای صنعتی محسوب نمیشود. مشکل اشتغال در منطقه جدی است. نبود کار برای درآمد و نبود درآمدهای دیگر عامل زمینهای و اصلی برای چالش ایجاد درآمد غیرقانونی پرریسک و خطر پذیرفتن درگیری با محیطبانان است. مسئلۀ مهمتر این است که بسیاری از افراد، شغلهای فصلی دارند که درآمد مکفی سالیانه را تأمین نمیکند؛ برای مثال در فصل تابستان در شالیزار کشاورزی میکنند و در زمستان صیادی. مساحت زمینهای کشاورزی کوچک است و قادر به تأمین درآمد سالیانه نیست. حتی کسبوکار و دستفروشی هم در بازار کوچک محلی قادر به تأمین کامل معیشت نیست. ازاینلحاظ، صیادی درآمد مکمل است. تعدیل نیرویکاری یا بیکارشدههای مهاجر برگشته از شهر نیز عامل مضاعفی است. فرصت ماهیگیری هرچند با دامنۀ ریسک زیاد، ولی در عمل وجود دارد. آنها نه از سر تفریح و تفرج که از سر اجبار حداقل درآمد به کارزار صیادی میروند و ناچارند پیامد آن را بپذیرند.
مشارکتکنندۀ 7: «مشکل ما به معضل درآمد برمیگردد. نبود کار، عامل رفتن مردم به سمت صیادی است».
مشارکتکنندۀ 9: «چون نیاز وجود دارد. تا زمانی که من نوعی زنده ام، تا زمانی که گرسنه ام، باید صید انجام دهم. به علت بیکاری یا درآمدهای بسیار پایین، عده ای از اهالی محل، هزینۀ زندگی روزمرۀ خودشان را از همین منطقۀ حفاظتشده به دست می آورند. نبود صیادی به معنای نبود درآمد است».
مشارکتکنندۀ 6: «راه معاش من، زندگی من، در زمستان صیادی است. حتی کلت هم بالای سر من بگذارند، من مجبورم بروم».
البته شایان توجه است که اقلیت بسیار محدودی نیز، از صیادی بهعنوان یک تفریح یاد میکنند و این افراد نیز ریسک و خطر جدی رویارویی با محیطبانان را نمیپذیرند.
میراثپنداری
حس نوستالوژیکی در برخی صیادان وجود دارد. عقل سلیمشان تصوری ایجاد میکند که «دریا مال ماست». خاطرۀ جمعی بومیها میگوید که حق بهرهبرداری از دریا میراث پدر و اجدادیشان است. پدران و اجدادشان از منابع دریا و تالاب به طور طبیعی بدون هیچ مشکلی استفاده میکردند. اما سازمان محیطزیست و شیلات اخیراً به این منطقه تحمیل شدهاند. بهعبارتی، محرومکردن از میراث اجدادی و نابسامانی و ناکارآمدی در امر حفاظت منابعطبیعی از بیرون بر آنها تحمیل شده است. آنها کاستیهای این سازمان در حفظ منابع را میبینند و وقتی رسالت آن سازمان را در عمل مخدوششده میانگارند، به خود حق میدهند که دست از خواستۀ خودشان برندارند؛ به عبارتی تحمیل ارگانهای غیربومی، همراه با ناکارآمدی عامل محرومیت از داشتههای طبیعی است. ازنظر یک بومی، مجوز صیادی «صرفاً یک تکه کاغذ است» که حق بیشتر بومیها را به نفع عدهایخاص که توانستهاند، مجوز تعاونی و برندهشدن در مزایده را داشته باشند، مصادره نموده است و آنها محروم شدهاند.
مشارکتکنندۀ 8: «از بدو تولد تو دریا بودیم. ما لب دریا هستیم. شغل ما همین است. ما این حرفه را بهصورت میراث پدر-بابایی، حق طبیعی خود قلمداد میکنیم. این حس میراث پدر و بابایی همچنان در ذهن ما اهالی باقی مانده است».
در کنار این عامل، نیاز روانی برای صید شخصی نیز بر روانهشدن بومی به سمت صیادی مؤثر است. آنها دوست دارند با دست خود، مصرف سالانۀ خود را از دریا تأمین کنند.
مشارکتکنندۀ 7: «منی که بومی هستم، منی که لب رودخانه هستم، نمی توانم و نباید بروم پول بدهم، ماهی بخرم».
مشارکتکنندۀ 8: «یک نیاز روانی هم به این خواست و نیاز اضافه میشود. من آدمی هستم که ماهی خوردهام. طعم ماهی زیر زبانم است. من باید ده پانزده روز در سال صید بروم. افرادی هستند که نمیتوانند نروند و دچار وسوسه میشوند. جوی هم در محل وجود دارد که ما ماهی میگیریم. ما ماهی میخوریم. این حق ماست».
میراثزدایی
در این بین عوامل میانجی هم، بر شدت درگیری طرفین تأثیرگذارند. مردم بومی از منابع و امکانات موجود به طور اصولی منتفع نمیشوند. سیاست سازمان محیطزیست در این منطقه کاملاً محافظهکارانه و فقط مبتنی بر حفظ زیستگاه است، نه ایجاد انتفاع برای اهالی. بومیها با مقایسۀ سایر نواحی مشابه در کنار دریا، راههایی برای امرار معاش پایدار پیش خود تصویرسازی میکنند. آنها حس میکنند که سازمان محیطزیست به از بین بردن میراث همیشگی آنها کمر بسته است.
مشارکتکنندۀ 6: «این چیزی که خدا داده است، باید ازش استفاده کرد. خدا داده که بهرهبرداری کنی. بهرهبرداری قانونی حق ماست».
به باور آنان چنین انتظاراتی بهحق است. اما سازمان در عمل هیچکاری انجام نمیدهد و درآمد جایگزینی برای حقوق ازدسترفته پیش پای بومیان نمیگذارد. به باور آنان موارد مذکور، امری ناممکن نیست و در مناطق مشابه حتی در خود گیلان و حتی آن سوی بندرکیاشهر انجام شده است.
مشارکتکنندۀ 8: «من جاهایی را دیدهام که اسمورسمی ازنظر اقتصادی نداشتند. با همین درآمدهای جانبی از طبیعت، الان از ما جلو افتادهاند. آنها با درآمد توریستی تفریحی برای خودشان و افراد بومی چهارفصل درآمدزایی میکنند. این درحالی است که ما بالاترین موقعیت امکان توریستی و تفریحی را داریم. پس چرا ما نتوانیم از آن استفاده کنیم؟».
مردم ضمن همراهی با قانونگذار انتظاراتی دارند؛ این انتظارات الزاماً مخرب یا غیرقانونی نیست. آنها میخواهند، سازمان محیطزیست چارۀ مناسب در چهارچوب موازین قانونی تدبیر کند. شاید راهحلهایی که تجربۀ جهانی و نیز تجربۀ سایر مناطق حفاظتشده نظیر آن را ارائه کرده است یا اگر طرحهای بهرهبرداری را دارد بهنحوی اجرایی کند.
مشارکتکنندۀ 8:«تقاضای ما چیست؟ اینکه طبق مشخصات خود سازمان، طبق نقشههای خود سازمان، طبق خواست خود سازمان حریمها را مشخص کنند. حتی اگر میزان قرق محوطه را بیشتر کنند، مهم نیست، ولی طبق استانداردهای جهانی، جادۀ مناطق تفرجگاهی را مشخص کنند. ما بدانیم کجا می شود پدالو و کالسکه و این چیزها را گذاشت. عده ای از ما آنجا مشغول شویم».
در کنار این عدم انتفاعسازی عمومی، موارد اعتراضی وجود دارد که جدی به نظر میرسند. اهالی معتقدند مواردی از واگذاری سازمان وجود داشته که به نفع بومیان نبوده است یا اینکه فقط برای جمع محدودی منفعت داشته است. آنها معتقدند که باید در واگذاریها به نفع بومیان تسهیلاتی در نظرگرفته شود.
مشارکتکنندۀ 1:«برندۀ مزایده (واگذاری استخر پرورش ماهی) افرادی غیربومی بودند. چرا با وجود و حضور ما بومیان نباید منفعت استخر متوجه ما باشد؟ بخشی از تعارض موجود بر سر چگونگی مدیریت منابع است».
همبستگی/ مدیریت درونی
صیادی حتی به شکل قانونی (پره) هم، اشتغالی سخت محسوب میشود. ساعتها در آب ماندن آن هم در ساعات غیرمعمول کاری، انجامکار در فصول سرد سال و ... قیاسپذیر با کار روتین اداری نیست. شرایط صید غیرمجاز با جرائم یقهسفیدان یا جرائم سازمانیافته هم تفاوت اساسی دارد. حتی صیادان متخلف هم باید ساعتها با تلاش و رنج فراوان زحمت بکشند که بتوانند صید کنند. آن هم در شرایطی که سالبهسال با کاهش آبزیان و انواع ماهی، به دام انداختن ماهی مشکلتر میشود. در چنین شرایطی ضبط دام (توری ماهیگری) یا ضبط خود صید عکسالعمل شدید صیادان را برمیانگیزاند. از سوی دیگر، ابتیاع ادوات صیادی ازجمله قایق، تورهای ماهیگیری و ... هزینههای سنگینی را میطلبد. صیادان عموماً به اقشار فقیر تعلق دارند. آنها ابزارهای لازم را با استقراض تهیه میکنند؛ بنابراین، متعهد به پرداخت بها به فروشندگان در زمان معین میشوند. حتی در مواردی این امکانات را به تنزیل بها دریافت میکنند؛ بنابراین، وقتی تعداد دفعات ضبط ابزار صیادی یا صید افزایش مییابد و صیاد مجبور است برای تمدید امرار معیشت، ادوات را جایگزین نماید یا ساعتها به صید دوباره بپردازد، طبیعی است که شدت احساس ناخوشایندی و عصبیت به فزونی درگیری بینجامد. یکی از دلایل زیادبودن شدت تنش در این منطقه در مقایسه با مناطق مشابه زیستمحیطی احساس وجود پشتیبان محلی در برابر سازمانهای بهزعم آنها تحمیلی است. مردم بین خودشان احساس همگرایی میکنند.
مشارکتکنندۀ 6: «من بهنوعی به منطقه حساسم. باید هم حساسیت داشته باشیم. رزقوروزی ما وابسته به اینجاست. ما اصلاً آلرژی به این منطقه داریم. ما به بوجاق حساسیت داریم. همۀ ما داریم. وقتی دست به کار می شوند، ما پشتمان تیر میکشد که دیگر چه خوابی برایمان دیده اند».
مشارکتکنندۀ 4: «همبستگی از اشتراک منافع صیادی و شکار نشئت نگرفته، بلکه بهصورت فرهنگ مشترک بین نسلی از قدیم وجود داشته است. مردم پشت هم هستند. این حس همبستگی باعث میشود دربارۀ صیادی و عواقب مترتب بر آن، پشت هم باشند. آنها در حمایت از هم علیه مأموران قرار میگیرند».
بهزعم آنان سازمان محیطزیست و شیلات عنصری متأخر و تحمیلی است. اکثریت کارمندان آن هم، بومی نیستند. برخی مدیران پیشین، شدت عمل نشاندادهاند. در چنین مواردی، ایجاد حرکتی سمبلیک که سادهسازی شده و قابل ترجمه به مظلومسازی است، مانند بریدن قایقهای موتوری با ارهموتوری اتحاد داخلی را افزایش میدهد. در چنینمواردی، احساس وجود دشمن مشترک، یعنی سازمانهای بیگانه از شدت و حدت اختلاف داخلی میکاهد و بر اهداف «دفع شر» متمرکز میشود. درواقع به زبان فوکو در مقابل قدرت سازمان محیطزیست یا بسط ید آن، بومیان مقاومت میکنند و همبستگیشان رشد میکند.
مشارکتکنندۀ 1: «دو سال پیش با ارهموتوری آمدند، قایقهای کنار ساحل صیادان را از بین بردند. اگر هر سال بیایند اینکار را بکنند، مثلاً امسال بیایند، این کار باعث به وجود آمدن درگیری بزرگی میشود. من نمیتوانم بپذیرم که مالم را از دستم دربیاورند».
مدیریت تأثیرگذاری صحنه
بومیان و محیطبانان همدیگر را سنجیدهاند. در واقع کنشگری سازمان محیط زیست، واکنش بومیان را در بر داشته است؛ اما روند کنش و واکنشها، برخورد قضایی و تخریب بومیها روند کاهشی داشته است. آنها طرف دعوای خود را میسنجند و سعی میکنند هماوردطلبی را در آن سطح کمخطر کنند.
مشارکتکنندۀ 8: «چرا سطح تنش در دهپانزده سال اخیر کم شده؟ به خاطر اینکه مأموران محیطزیست بهتر با مردم تا کردهاند. احتمالاً برای مدارای بیشتر دستور آمده است. گاهی قانون دست مسئولین را باز میگذارد».
تجربۀ زیست صیادان به آنها میآموزد که در برابر فرسایش حاصل از مجادله با مأموران، تنش را به شکل کمخطرتر مهارکنند؛ تقلیل معارضه در وجه مدیریتشده. صیادان یاد گرفتهاند از شدت واکنش بکاهند. درواقع بهزبان گافمن، آنها صحنۀ نمایش صیادی را مدیریت میکنند، تا صحنه با کمترین خطر برای نمایشدهندگان (صیادان) و حضار (محیطبانان) ادامه یابد. البته بیاثری سیاستهای اعمالشده بر مسئولین هم آشکار شده است و میدانند ته دل صیاد چیست. بهطوریکه محیطبانان هم دریافتهاند.
مشارکتکنندۀ 9: «اگر این جوانان را ببرند به دادگاه و زندان، بعد از ترخیص، او دوباره به صیادیاش میپردازد؛ چون نیاز دارد. حتی تیر هم خالی کنند، ما مجبوریم برویم صیادی کنیم. آزاد که شدم دوباره کار صیدم را از سر گرفتم؛ چون نیاز داشتم. حتی اگر کلت هم روی سرم بگذارند، من کار خودم را انجام می دهم. مگر قبلاً این اتفاق نیفتاده؟ چند سال پیش با تفنگ به سراغ صیادان آمدند و حتی برخی صیادان هم در درگیری کشته شدند؛ ولی مگر صیادان بعد از آن برای صید به آب نزدند؟ این شغل ماست».
با نوسانهای مدیریتی محیطبانی و سختگیریها و انعطافهای صورتگرفته ازسوی آنها و واکنشهای صیادان در ده تا پانزده سال اخیر بهنوعی مدارا و انعطاف طرفینی در طول زمان شکل گرفته است و صحنۀ نمایش مدیریتشدهتر اداره میشود و کنشهای پیشبینیناپذیر کمتر شده است.
مشارکتکنندۀ 8: «صیادان با محیطبانان چشمتوچشم میشوند، حتی ممکن است که با هم سلاموعلیک هم بکنند. هر دو پذیرفتهاند که در کنار یکدیگر زندگی کنند. صیاد پذیرفته که محیطبان، مأمور است و معذور. محیطبان هم پذیرفته که صیاد متخلف است و مجبور. آنها تا جایی که لازم نباشد با هم درگیر نمیشوند».
مشارکتکنندۀ 1: «همکاری با محیطزیست به نفع ماست. نمونهاش از بین رفتن مرغ هوایی است. باز هم میگویم ما طرفدار محیطزیست هستیم. ما دوست داریم این طبیعت زیبا برقرار باشد».
بحث و نتیجه
پژوهش حاضر سعی کرده است تا در مطالعهای موردی و با بررسی میدانی اثرات سیاستگذاری بر روی یک میدان مشخص را بررسی کند. درواقع، در بسیاری از مواقع سیاستگذار بدون توجه به پیامدهای تصمیمسازی سیاستی اقدام به سیاستگذاری میکند و حتی بعد از سیاستگذاری نیز موقعیت را ارزیابی نمیکند. در این پژوهش محققان تلاش خود را کردهاند تا نتیجۀ بخشی از سیاستهای سازمان حفاظت محیطزیست در پارک ملی بوجاق را در بستر برهمکنش بین مردم بومی و سیاستگذاریها و ناظران اجرایی مطالعه کند. به همین دلیل پارک ملی بوجاق بهعنوان یک میدان مشخص انتخاب شد، مشاهدۀ غیرمشارکتی/ غیرتزاحمی در آن انجام شد و سعی شد با بومیان و صیادان محلی مصاحبه شود. با استفاده از روش تحلیل مضمون براون و کلارک (2013) دادهها تحلیل و کدگذاری شد و در قالب 7 مضمون اصلی ارائه شد.
براساس دیدگاه و تجارب مشارکتکنندگان میتوان گفت که سازمان محیطزیست به دلایل مختلف قادر به انجام وظایف حفاظتی خود- در ابعاد متفاوت- در پارک ملی بوجاق نبوده است. البته این پژوهش قصد بررسی همۀ موارد را نداشته است، ولی این عوامل بر موضوع این بحث تأثیر داشته است. همانطور که فریادی (1398)، کلموس و آگیمان (2002 )، دنتیث (1994) و بسیاری دیگر به این نتیجه رسیدهاند، حفاظت از محیطزیست صرفاً تکبعدی نیست. این امر در پژوهش حاضر نیز مشخص و نمایان گشت.
روستاییان باتوجهبه بیکاری آشکار و پنهان یا فصلی، بهشدت به درآمدهای حاصل از بهرهبرداری از منابع موجود در منطقه ازجمله منابع در پارک ملی بوجاق وابسته هستند. در این رابطه فیروزآبادی و عظیمزاده (1390)، زمانی و تراحی (1396)، گارنت و همکاران (2008)، داویدار و همکاران (2018) بیان داشتهاند که امروزه اقشار فقیر اجتماع به میزان فراوانی در روستاها زندگی میکنند و روستاییان بهلحاظ معیشتی به طور مستقیم به منابع طبیعی وابسته هستند. در پژوهش حاضر نیز مسئله نبود اشتغال و منابع درآمدی کافی ازجمله اصلیترین دلیل صیادی غیرمجاز قلمداد شده است. ریشۀ شکلگیری مسئله مدیریت محافظهکارانه سازمان محیطزیست بر منابع موجود و نظارت نامؤثر برمیگردد که نهتنها در چند دهۀ گذشته منابعموجود افزایش نیافته که میزان منابعطبیعی سیر قهقرایی نیز داشته است. عموماً ایجاد شرایط حفاظتی بهمنظور برگرداندن وضعیت مسئلهدار به حالت عادی است؛ اما قصور در پایش سایر عوامل مثل آلودگی آب دریا، برداشت بیشازحد و اتلاف ماهیان تخمریز و ... نسل ماهیان موجود را بهشدت کاهش داده است. اقشار فقیر هم نمیتوانند چشم از منابع دردسترس بردارند. سختگیری بیشتر نهادهای حکومتی منجر به تعارضات بیشتر میشود. بومیان معترض هستند که سازمان محیطزیست بهجای کنترل آلودگی آب دریا و کنترل سازمان شیلات و ارگانهایی عموماً نظامی که زیست طبیعی سختی را در منطقه برای موجودات ایجاد کردهاند، صیادانی را کنترل میکند که برداشت معین و محدودی دارند. این وضعیت درواقع حساسیت مسئله را دوچندان میکند و منجر میشود که برخوردها بین بومیان و محیطبانان بغرنجتر و پرخطرتر شود. البته این امر پیچیدگیهای خاص خود را داراست و درنهایت این برخورد و این دیالکتیک به تعادل و صلح مسلحی منجر شده است که یک نتیجۀ مشخص و عیان دارد: تخریب محیطزیست و پارک ملی با همدستی تمام عاملین (از سیاستگذار، شکارچی، صیاد، محیطبان، نهادهای مختلف و ...).
در این میان میتوان اینگونه نتیجه گرفت که وقتی نهادهای نظارتی قادر به تصمیمهای کلان و اساسی نیستند، محیطبانی اعمال قدرتش تنها به ضعیفترین حلقۀ زنجیره مقصران کاهش منابع محدود میشود که این وضعیت لاجرم مقاومت مردم در برابر محیطبانان را به شکلی ارکانیگ و طبیعی، هرچند غیرقانونی خود نشان میدهد. درواقع آنان مسئلۀ نظارت و پایش را نه امری درونزاد که امری برونزاد و برهمزنندۀ تعادل همیشگی در منطقه میپندارند. دراینمیان درگیریهای رخداده را میتوان نه زیادهخواهی بومیان که مقاومت برای بقا و داشتن حداقلی از درآمد معیشتی دانست. از این منظر، شدت عمل محیطبانان این مقاومت را با همبستگی محلی درهم میآمیزد و آن را از حالت فردی به مقاومت جمعی تبدیل میکند. به همین دلیل یک تعادل سطحی شکننده بین همۀ نیروهای درگیر شکل میگیرد. همانطورکه عابدی و جنسی (2020) با بررسی عوامل مؤثر بر تخریب تالاب امیرکلایه که فاصلۀ چندانی با بوجاق ندارد، مهمترین عوامل مؤثر را برشمردند که ازجمله: بخشینگری سازمانهای ذینفع، ناآشنایی به ضوابط و رژیم حقوقی تالاب امیرکلایه، کمتوجهی به دانشبومی، کمبود آگاهی از ارزشها و کارکردها و تهدیدهای تالاب و اصلاحنکردن و بهروز نرساندن قوانین بازدارنده (مانند جرائم) است (Abedi & Jensi, 2020) و به نظر آنان سازمان محیطزیست تنها «برخورد» را پیشۀ خود ساخته است.
از سوی دیگر درگیری به تعارض بر سر مدیریت منابع برمیگردد. از منظر بومیان، نمود بیرونی تلاشهای سازمان محیطزیست حفظ پرنده و ماهی در پارک است؛ اما شواهد موجود، نشانی از موفقیت وظایف مشخص سازمان ندارد که در چند دهۀ اخیر به این بهانه بومیان را از حق بهرهبرداری محروم کرده است. از طرفی، بومیان میخواهند که از اشکال دیگر قانونی بهرهبرداری از منابع، مثل شغلهای تفریحمحور بهرهمند شوند که براساس بازدید توریست از منطقه است؛ اما چنین تسهیلات قانونی معمولاً مهیا نمیشود. همانطور که فریادی (1398) بیان نمود، به نظر میرسد قانونگذار با تصور حاکمیتیبودن مسئله حفاظت محیطزیست و ناکارآمدی بخش خصوصی در این زمینه، الگوی غالب در مقرراتگذاری محیطزیستی را در استفاده از ابزارهای اجباری تعریف کرده است. این شیوهای محافظهکارانۀ مدیریتی وضعیت را بغرنج میکند و کمکی به کاهش تعارض نمیکند.
تجربۀ کشورهای مختلف و ایران نشان میدهد که اقدامات دولتها به تنهایی برای برنامهریزی امرحفاظت از محیطزیست بدون توجه به ذینفعان، بازیگرفتن و بسیج منابع آنان امکانپذیر نیست. اهمیت نقش مردم و مشارکت آنها در حرکت به سمت توسعۀ پایدار روستایی بر کسی پوشیده نیست. حفظ و احیای منابع طبیعی بدون مشارکت فعال روستاییان تحققپذیر نیست. همچنین مشارکت منجر به تصمیمگیری بهتر و کاهش بیاعتمادی نهادی میشود (صالحپور و همکاران، 1396؛ مطیعی لنگرودی و شیخی، 1388؛ سواری، 1399) (Kheerajit & Flor, 2013; Samian et al, 2016, Sutherland et al., 2009). بهطورکلی میتوان این نتیجه را گرفت که بدون مشارکت مؤثر مردم بومی منطقه نمیتوان در راستای اقدامات و سیاستهای حفاظتی قدم برداشت و این سیاستها نهتنها ناموفق خواهند شد، بلکه حتی شاید اثرات منفی از خود بهجای گذارند.
[1] Englis & Phillips
[2] Kollmuss & Agyeman
[3] Daintith et al.
[4] Mauthner and Doucet
[5] اهالی از لفظ «شکار» برای به چنگ آوردن پرندگان و«صید» برای به چنگ آوردن ماهی بهره می جویند؛ اما، در حین مصاحبه این مسئله مشخص شد که در منطقۀ حفاظتشدۀ بوجاق، نسل پرندگان چنان کاهش یافته است که مسئلۀ شکار پرندگان و معارضات آن منتفی است و درواقع، عمدۀ مسئلۀ منطقه صیادی است.
[6] نام نهاد مربوط به دلایل اخلاقی و دریافتنکردن نقطهنظر طرف مقابل درج نشده است.