Document Type : Research Paper
Authors
1 Associate Professor of Sociology, Department of Sociology, Faculty of Humanities, Yasouj University, Yasouj, Iran
2 PhD Candidate in Economic-Development Sociology, Department of Sociology, Faculty of Humanities, Yasouj University, Yasouj, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه و بیان مسئله
مهاجرت انواع، صور و نوسان گوناگونی دارد، با مقاصد متفاوتی صورت میگیرد و از مهمترین عوامل پویاییهای جمعیتی است. مهاجرت را میتوان نوعی پاسخ و جابهجایی مهم جمعیتی یا فردی به شرایط محل زیست و جامعۀ مبدأ دانست که بهمنظور دستیابی به زندگی بهتر و رفع نیازهای شخصی یا گروهی در مقصدی دیگر در دو سطح داخلی یا بینالمللی اتفاق میافتد. امروزه، متأثر از شرایط جهانی، دامنۀ مهاجرت نیز بیشتر بُعدی بینالمللی پیدا کرده است و افراد بنا به دلایل گوناگون و متعدد، کشور خود را ترک و اقدام به مهاجرت به کشورهای اغلب توسعهیافتهتر میکنند. البته نه آمار و ارقام واقعی نرخ مهاجرت مشخص است که بر وضعیت مهاجرفرستی یا مهاجرپذیری رخدادۀ واقعی کشورها دلالت دارد، نه اینکه چنین آمار و ارقامی میتواند بیانگر گرایش و تمایل و شوق ذهنی افراد به مهاجرت باشد؛ ازاینرو، محققان بین دو اصطلاح و مفهوم «سودای مهاجرت» و «اقدام به مهاجرت[1]» تفاوت قائل شدهاند. «سودای مهاجرت» به معنای اقدام به مهاجرت نیست و ممکن است حتی رابطۀ مستقیمی نیز با آن نداشته باشد. بهعلاوه، سودای مهاجرت لزوماً به اقدام به مهاجرت نمیانجامد. سودای مهاجرت، وصف حالت روحی- روانی کسانی است که اندیشه و میل به مهاجرت دارند و رفتن به خارج را بر ماندن در کشور خود ترجیح میدهند. این مفهوم همچنین بیانگر فرایندیبودن مهاجرت و نه آنی و لحظهایبودن آن است؛ در این راستا گفته میشود که در تحلیل مهاجرت باید بر آرمان پیشامهاجرت نیز بهعنوان بخش مهمی از فرایند تصمیمگیری برای مهاجرت متمرکز شد (Van Mol et al., 2018).
شاید سودای مهاجرت در جامعهای بسیار فراگیر باشد، اما به دلیل مشکلات قانونی یا ناتوانی مالی، افراد کمی درصدد اقدام برای مهاجرت برآیند. درکل، وقتی چنین میل به مهاجرتی در جامعهای گسترده شود و فکرکردن به مهاجرت بهعنوان یک امکان جدی برای رهایی از سختیهای زندگی در جامعۀ مبدأ یا رسیدن به منفعتی پایدار در جامعۀ مقصد فراگیر شود، میتواند به اندازۀ مهاجرت واقعی یا شاید بیشتر، چگونگی زیست مردمان را در جامعه متأثر کند. افرادی چنین وضعیتی را «مهاجرت بهمثابه یک امکان» در مقابل «مهاجرت بهمثابه یک اقدام» توصیف کردهاند (آسایش و همکاران، 1397). بههرحال، تمایل و سودای مهاجرت بهعنوان تصویری ذهنی[2] از مقصد در بین افرادی که در آستانۀ مهاجرت هستند، نوعی «مهاجرت مجازی» محسوب میشود که احساس تعهد و تعلقنداشتن به جامعه، نارضایتی اجتماعی در بین گروههای درگیر در چنین سودایی، هدررفت منابع تخصیصیافته برای رشد، آموزش و توسعۀ نسلهای جوان جامعه و تأثیرگذاری بر تخصیص منابع ارزشمند جامعه از پیامدهای آن است (Carling & Collins, 2018). درنهایت، فردی که تمایل به مهاجرت دارد، معمولاً مهاجرت را به ماندن در کشور مبدأ ترجیح میدهد (عبدالهی و رضایی، 1401: 160). این چنین است که در سالهای اخیر مفهوم میل یا سودای مهاجرت[3] توجه زیادی را در ادبیات مهاجرت به خود جلب کرده است.
علاوه بر سودای مهاجرت، مهاجرتها را، چه واقعی چه سودایی، میتوان ازنظر شاخصهای متعدد دیگری گونهشناسی کرد. مهاجرتها میتوانند داخلی یا بینالمللی، موقت یا دائمی، به تنهایی یا به همراه اعضای خانواده، محدود یا گسترده و شغلی یا غیرشغلی باشد. مهاجرت بینالمللی، بهعنوان نوع مهاجرت مدنظر در این مقاله، به تحرکات مکانی و جغرافیایی فراتر از مرزهای قانونی کشور اشاره دارد که ازنظر عوامل محرکه و هدف مهاجرت به سه دستۀ اصلی تقسیم میشود: جابهجاییهای دانشجویی (تحصیلی)، مهاجرتهای کاری (اقتصادی) و مهاجرتهای اجباری (پناهجویی) (عربپور و موسوی، ۱۴۰۱: ۲۱۰). براساس اعلام مؤسسۀ جهانی گالوپ، در بازۀ زمانی 2013 تا 2016، 700 میلیون نفر در سراسر جهان میل به مهاجرت داشتهاند (Esipova et al., 2017). ایران، نیز ازنظر شاخص مهاجرفرستی بینالمللی در زمرۀ کشورهای مهاجرفرست جهان محسوب میشود. هرچند نرخ دقیق مهاجرت خارجی ایرانیان مشخص نیست، برآوردها نشان میدهد در طول چهار دهۀ گذشته، روند مهاجرت افزایشی و بیشتر به مقصد کشورهای توسعهیافته بوده است. براساس تحقیقات انجامشده، حدود یکچهارم از تمام پاسخگویان در سطح ملی میل به مهاجرت از ایران دارند (رضایی و صادقی، 1399: 37) و بیشترین تعداد مهاجران ایرانی از نخبگان، دانشجویان یا فارغ التحصیلان دانشگاه هستند که به دلایل گوناگون و با مقاصد متنوع اقدام به مهاجرت میکنند (فیروزی سوره و همکاران، 1399: 134). نتایج مطالعۀ پژوهشکدۀ سیاستگذاری علم، فناوری و صنعت دانشگاه صنعتی شریف در سال 1401 نیز نشان میدهد که چهارصد هزار نفر در صدد انجام اقدامی عملی برای مهاجرت برآمدهاند؛ ولی رقم بسیار بزرگتری، یعنی یک میلیون و هشتصدهزار نفر قصد مهاجرت از کشور را دارند (مرکز بررسیهای استراتژیک، 1402).
بههرحال، نرخ مهاجرت بینالمللی نیز متأثر از شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی متفاوت نوسان و تنوع دارد؛ برای مثال، مهاجرت ایرانیان پس از سال 88 بیشتر به دلایل سیاسی تشدید شد؛ اما با آغاز دهۀ 1400 تحولات اقتصادی و اجتماعی، ازجمله افزایش تورم و بیکاری موجب موج جدیدی از مهاجرت در کشور شد. موج مهاجرت افرادی از طبقات مختلف اجتماعی که به دنبال فرصتهای اقتصادی بهتر و زندگی در شرایط آرامتر به کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی مهاجرت میکنند (ملکشاهی و همکاران، 1400). از مهمترین دگرگونیهای الگوهای مهاجرتی اخیر در ایران، زنانهشدن مهاجرت است که تقریباً پدیدهای جدید، بیسابقه و کمتر شناختهشده محسوب میشود؛ به عبارتی صریحتر، امروزه زنان تحصیلکردۀ ایرانی بیشتر یا حداقل به همان اندازۀ مردان مهاجرت میکنند یا میل به مهاجرت دارند. در گذشته متأثر از سیطرۀ سوگیریهای مذکرگرایانه[4]، فرض اساسی این بود که زنان «سنتی» و مقید به فرهنگاند یا اینکه آنها تنها به تبعیت از خانوادهها یا بهعنوان «مهاجران مصاحبتی[5]» بهمنظور بازاتحاد خانوادگی مهاجرت میکنند ((Hondagneu-Sotelo & Cranford, 2006. امروزه الگوی مهاجرت زنانه بهگونهای است که زنان تحصیلکرده بهصورت مستقل و بدون همراهی خانوادۀ خود، به قصد کاریابی به کشورهای توسعهیافتهتر مهاجرت میکنند (Paiewonsky, 2009). براساس تحقیقات، نیز ترکیب جنسی مهاجران از سال 2015 تا 2017 به نفع زنان تغییر کرده و به 88 مرد در مقابل 100 زن رسیده است؛ به عبارتی، از سال 2015 به بعد سهم زنان مهاجر از مردان بهطور چشمگیری افزایش یافته است. وضعیتی که با عنوان «زنانهشدن مهاجرتهای خارجی[6]» توصیف (شریفی و همکاران، 1402: 314) و از مهمترین تحولات مهاجرتی دهههای اخیر کشور محسوب میشود (جعفری نعیمی و همکاران، 1402)؛ ازاینرو، در رویکردهای جدید، برخلاف تمرکز بر «نقشهای جنسی[7]» که مفهومی ایستا و بر تقابل بنیادی زنان و مردان استوار بود، به «جنسیت[8]» و آثار و تبعات مهاجرتی آن توجه میشود. در چنین رویکردی، جنسیت بهعنوان روابط درهمتنیده با قدرت و روابط جنسیتی بهمثابۀ نظامی سیال و تغییرپذیر و متقاطع با نهادهای اجتماعی دیگر دیده میشود. به عبارتی، جنسیت بخشی از مجموعههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را شکل میدهد که شکلدهندۀ مهاجرت هستند (Hondagneu-Sotelo & Cranford, 2006: 107). جنسیتی که به تعبیر چافتز[9] بر همۀ سطوح وجودی از درون- روانی تا تعاملی، سازمانی و جامعهای تأثیر میگذارد و فهم معنادار آن در زندگی اجتماعی مستلزم تلفیق تلاشها در امتداد سطوح تحلیلی خرد- میانه- کلان و بین جهتگیریهای نظری گوناگون است (Chafetz, 2006: 613).
درمجموع، محققان و نظریهپردازان علل متعددی را از عوامل مهم تمایل زنان جوامع درحالتوسعه به مهاجرت ذکر کردهاند؛ مانند تغییرات اقتصادی- اجتماعی جوامع مهاجرفرست، تغییر نگرش زنان، جهانیشدن ارتباطات و دسترسی زنان به شبکههای ارتباطی و اجتماعی و افزایش آگاهی آنها از جایگاه زن در کشورهای پیشرفته، بازیابی افزایش خودهویتی زنان در کشورهای کمتر توسعهیافته و مردسالار (Tittensor & Mansouri, 2017)، نابرابری زنان، سیاستهای اقتصادی دولتها در ساختار جهانیشدن اقتصاد، وجود مشاغل پارهوقت در بازار جهانی، تغییرات سریع در تکنولوژیهای ارتباطی و حملونقل، وقوع بنیادگرایی[10] و درنتیجه افزایش محدودیتها بر نقشهای قانونی، اجتماعی و اقتصادی زنان و درنهایت محدودیت دسترسی زنان در مبدأ و امکان «دسترسی[11]» آنان به امتیازات اجتماعی در مقصد. البته آثار جریانهای جهانیشدن اقتصادی نه برای همۀ کشورهای درحالتوسعه یکسان است، نه برای زنان و مردان برابر بوده، نه اینکه برای همۀ گروههای زنان متساوی و مشابه بوده است (Pyle, 2006: 86). درخصوص زنان در جامعۀ ایرانی نیز گفته میشود که به دنبال تغییرات فرهنگی ناشی از ورود مدرنیته و عناصر مدرن، مشارکت گستردۀ زنان در اجتماع و بهویژه حضور آنان در عرصههای آموزشی جایگاه و موقعیت این قشر از جامعه بهصورت قانونی و آماری دچار تحولات بزرگیشده است؛ اما متأثر از هژمونی نظام مردسالار، زنان بهصورت واقعی یا احساسی همواره از بسیاری از حقوق و شئونات اجتماعی خود محروم بودهاند یا احساس محرومیت میکنند. نتیجۀ چنین محرومیت واقعی یا احساس محرومیتی تمایل شدید دختران به مهاجرت است. براساس تحقیقات، یکی از آثار ورود بیش از پنجاه درصدی دختران به دانشگاهها تمایل به مهاجرت به خارج از کشور است؛ زیرا آنان نیز داعیۀ برابری و تساوی حقوق با مردان را در سر میپرورانند و خواهان بهبود و پیشرفت زندگی خود هستند (افیونی و قاسمی، 1398؛ جعفری نعیمی و همکاران، 1402). وضعیتی که درواقعیت تحقق نمییابد و به قول الریش بک[12] (2007) «ناهمخوانی انتظارات برابری جنسیتی با واقعیتهای نابرابری جنسیتی» نامیده میشود.
بههرحال، نیمرخ پدیدۀ مهاجرت زنانه و روند افزایشی آن را میتوان مانند هر پدیدۀ دیگری از منظری «بیرونی» و براساس آمار و مستندات موجود تا حدودی غیرقابل دسترس و دشواریاب ارائه کرد؛ اما به نظر میرسد مناسبترین راه برای شناخت و ارزیابی دقیق دلایل «میل به مهاجرت» زنان پرداختن به آن از منظری «درونی» و ازطریق تحلیل و توجه به تفسیر زنانی است که در پی اقدام به مهاجرتاند و میل به مهاجرت دغدغۀ اصلی آنها است. در این راستا، هدف پژوهش حاضر این است که میل به مهاجرت و زمینهها و دلایل مرتبط با آن را با استفاده از روش پدیدارشناسیِ تفسیری در بین زنان ایرانی تحصیلکردۀ دانشگاهی بررسی نماید که در شُرف دریافت ویزای خروج از کشور هستند. این زنان تحصیلکردۀ دانشگاهی، دانشآموختۀ کارشناسی ارشد رشتههای مختلف فنی و مهندسی، علوم پایه و ادبیات و علوم انسانی از یکی از دانشگاههای دولتی ایران بودهاند که در زمان انجام مطالعه، پیگیر انجام امور مربوط به اقدام به مهاجرت بودهاند. این دختران بیشتر بهصورت مستقل با انگیزۀ اخذ ویزای دانشجویی و ادامۀ تحصیل و کسب جایگاه بهتر شغلی و درآمد در مقصد یا به تعدادی محدودتر در معیت همسرشان که به نوعی قبلاً مسیر مهاجرت را در جامعۀ مقصد طی کرده است، در صدد اخذ ویزای مهاجرت بودهاند. هرچند مهاجرت را جدای از انگیزه و دلایل شخصی آن، پیونددهندۀ دو قطب «مبدأ» و «مقصد» مهاجرت و حاصل تجارب، تصاویر و ویژگیهای زیسته، تخیلی یا آرمانگرایانهای میدانند که دوستداران و شیفتگان مهاجرت از هریک از این دو قطب دارند، براساس منطق مطالعۀ پدیدارشناسانه، پاسخگویی به سؤالاتی مانند اینکه جوهر و ماهیت این تجارب و تصاویر زیسته و آرمانگرایانه از مبدأ و مقصد مهاجرت چیست، دختران و زنان مهاجرتجو چه تجربۀ زیسته و تصویر ذهنی از مقصد و مبدأ دارند، آنها این دو قطب درهمتنیده را چگونه «درک و تفسیر» میکنند، و... بهصورت نظری و پیشینی امکانپذیر نیست؛ بهعبارتدیگر، تحلیل و شناخت جوهره و عناصر مرتبط با مهاجرت مستلزم تحلیل و واکاوی تفسیر مشارکتکنندگان از ویژگیهای شخصی و مختصات وضعیت واقعی و تصوری مبدأ و مقصد هردو است.
بهطور مشخصتر، هدف مقالۀ حاضر بررسی پدیدارشناسانۀ پدیدۀ مهاجرت ازطریق پاسخگویی به پرسشهای اصلی و فرعی زیر بوده است:
پرسش اصلی: زنان تحصیلکردۀ ایرانی در آستانۀ مهاجرت، اقدام به مهاجرت بینالمللی خود را چگونه درک و تفسیر میکنند؟
پرسشهای فرعی:
پیشینۀ تجربی تحقیق
براساس نقشۀ راه کرسول و کرسول[13] (2018) میتوان مهمترین عوامل مؤثرِ مرتبط با مهاجرت اشارهشده در تحقیقات پیشین را ذیل دو مقولۀ کلان ساختاری و کارگزارانه و خرده مقولاتِ مربوط دیگر جای داد که به آنها پرداخته میشود. مقولۀ ساختاری شامل دو خرده مقولۀ شرایط ساختاری داخلی و خارجی است که هریک بهصورت ایجابی یا سلبی در مهاجرت اثرگذار بودهاند. نتایج تحقیقات نشان میدهد که شرایط ساختاری ایجابیِ داخلی کمرنگ و شامل مواردی مانند تشویق خانواده، خویشاوندان و دیگران (طاهری دمنه و کاظمی، 1397) بوده است. در مقابل، موارد شرایط ساختاری سلبیِ داخلیِ برانگیزانندۀ مهاجرت متعدد و متکثر و شامل تصویر ویران شهری از مبدأ (طاهری دمنه و کاظمی، 1397)، دلزدگی از شرایط اجتماعی و فرهنگی مبدأ (افیونی و قاسمی، 1398)، کاستن از فشارهای خانواده، خویشاوندان و جامعه (زارع مهرجردی و همکاران، 1401)، واماندگی زنان در زادگاه (جعفری نعیمی و همکاران، 1402) بودهاند. درخصوص شرایط ساختاری خارجی (مقصد) مرتبط با مهاجرت، نیز میتوان گفت این شرایط منحصر به موارد ایجابی بوده و تقریباً هیچ مورد سلبی در نتایج تحقیقات پیشین ذکر نگردیده است. مطالعات نشان دادهاند که ویژگیهای ساختاری ایجابی مقصد مهاجرت از مهمترین عوامل ساختاری برانگیزانندۀ مهاجرت افراد بودهاند؛ مانند امکان گشایش انسدادهای مترتب بر زندگی و خودشکوفایی (شریفی و همکاران، 1402)، دسترسی به امکانات (شریفی و زارع شاهآبادی، 1397)، فرصتهای کسب درآمد (Mayda, 2010)، اقتصاد توسعهیافته (Wood et al., 2018)، کیفیت بهتر حکمرانی (Hiskey et al., 2014)، اعتماد بیشتر به نظام حقوقی (Etling et al., 2020)، اعتماد به نظام مراقبت و بهداشت عمومی و فساد کمتر (Nieri et al., 2012) و انگیزههای غیراقتصادی (صادقی و ولدوند، 1394).
تحقیقات پیشین همچنین، به مقولۀ کارگزارانه که بیشتر به انگیزهها و ویژگیهای فردی مهاجران مربوط میشود، کمتر توجه کردهاند؛ بااینوجود اندک تحقیقاتی که به عوامل فردی مرتبط با مهاجرت توجه کردهاند، انگیزشهای فردی زیر را در این زمینه مهم دانستهاند؛ مانند آیندهنگری به عواملی مانند امکان تحقق پتانسیلها و انتظارات در مقصد (زارع مهرجردی و همکاران، 1401؛ طاهری دمنه و کاظمی، 1397)، احساس تبعیض جنسیتی در مبدأ (خواجهنوری و شریفی، 1401) و تحصیلات و کسب سرمایۀ تحصیلی در مقصد (Marsiglia et al., 2024)؛ بهعلاوه آنها به کاهش سن مهاجرتکنندگان (زارع مهرجردی و همکاران، 1401)، مهاجرت تحصیلکردگان مجرد و جوان (رضایی و صادقی، 1399) و زنانهشدن مهاجرت (مشفق و خزایی، 1394؛ اسماعیلی و محمودیان، 1395) اشاره کردهاند. درکل میتوان یافتههای منتج از تحقیقات پیشین را در گزارۀ مهاجرت بهمثابۀ «دلزدگی و واگرایی از مبدأ و شیفتگی به تلاش برای تحقق آرزوهای خود در مقصد» تصویرپردازی نمود (نمودار 1).
نمودار 1- خلاصۀ نموداری تحقیقات مربوط به مهاجرت براساس ساختار سلسلهمراتبی[14] کرسول و کرسول (2018)
Chart 1- A summary of the related researches on migration based on Creswell and Creswell’s hierarchical structure (2018)
بهصورت مختصر، میتوان گفت الگوی غالب بر مطالعات پیشین توجه به شرایط ساختاری دافعه در داخل و جاذبه در خارج بوده است. الگویی که میتواند تا حد زیادی بیانگر سیطرۀ چارچوب نظری نفعانگارانه و عقلنگرانۀ نظریۀ دفع و جذب حاکم بر تئوریهای مهاجرت باشد. دیگر اینکه، تحقیقات اندکی درخصوص دلایل مهاجرت بینالمللی زنان صورت گرفته است؛ اما اندک مطالعات مربوط نشان میدهد که تقاطع جنسیت – مهاجرت، بهعنوان نوعی تغییر الگوی سنتی مهاجرت، به مهاجرتی از نوع و با دلایل متفاوت انجامیده است که بیشتر مبتنی بر انگیزههای غیراقتصادی، احساس تبعیض جنسیتی و واماندگی زنان در جایگاه مقصد هستند. درکل، میتوان گفت الگوی مطالعات پیشین بیشتر متأثر از این «نگرش طبیعی» بوده است که بیشتر مهاجران، حداقل در سطح بینالمللی، پسران مجرد، جوان و تحصیلکرده هستند. درصورتیکه شاید بتوان گفت ما به تازگی با نوعی «زنانهشدن مهاجرت» و مهاجرت دختران مجرد جوان تحصیلکرده مواجه هستیم که دلایل مهاجرت آنها از منظر خودشان و با روش پدیدارشناسانه کمتر بررسی و کاوش علمی شده است. ازاینرو، هدف تحقیق حاضر این بوده است که بتواند با مطالعۀ پدیدارشناسانۀ دلایل و زمینههای مرتبط با اقدام به مهاجرت بینالمللی دختران جوان تحصیلکرده تا حدودی خلأ تحقیقاتی در این خصوص را جبران و زمینهها و اطلاعات لازم برای سیاستگذاریهای ضروری در این زمینه را فراهم کند.
روش تحقیق
این مطالعه براساس پارادایم تفسیری و با رویکرد پدیدارشناسانه انجام گرفته است. در بین رویکردهای متعدد پدیدارشناسی، نیز از روش تحلیل پدیدارشناسی تفسیری اسمیت[15] (IPA) برای شناخت درک مشارکتکنندگان از مهاجرت کمک گرفته شد. اولین اصل اساسی این روش تبعیت از اصل اساسی «بازگشت به خود چیزها»ی هوسرل[16] است که براساس آن نمیتوان ادراک و تجارب افراد را در مقولههای از پیش تعیینشده یا آشکارا انتزاعی بازنمایی و تثبیت کرد. اسمیت برای متمایزکردن انواع تجربه از اصطلاح «سلسلهمراتب تجربه[17]» استفاده میکند تا «تجربه[18]» را که بیانگر تجربیات ناآگاهانه روزمره است، از یک «تجربه[19]» متمایز کند که نمایانگر تجربیاتی است که بهصورت آگاهانه تجربه میشوند. مفهوم مهم دیگر «واحد تجربۀ جامع[20]» است که بیانگر ترکیبی از بخشهای مختلف زندگی مربوط به یک معنی مشترک مانند قصد مهاجرت است (Smith et al., 2021: 7-8). بر این مبنا، دلایل و زمینههای مهاجرت بیشتر براساس مفاهیم و اصطلاحات دخترانی تفسیر شد که در آستانۀ اقدام به مهاجرت بودند.
در پژوهشهای کیفی سخنگفتن از جامعۀ آماری بهصورت دقیق و صریح تقریباً ناممکن و دشوار است. بهعلاوه، ازآنجاکه افراد نمونه در پژوهشهای پدیدارشناسانه باید کسانی باشند که پدیدۀ مدنظر را تجربه کرده باشند یا حداقل ذهنشان بهشدت درگیر آن پدیده باشد؛ پیداکردن و دستیابی به دختران نمونه در شرایط واقعی دشوار و شاید ناممکن بود. بنابراین، تصمیم گرفته شد، از تمام دخترانی که اوایل خرداد ماه 1400 تا هفتۀ اول شهریورماه 1400 بهصورت هفتگی یا بعضاً دو هفته یکبار بهمنظور لغو تعهد خدمت آموزش رایگان خود به ادارۀ تعاون، کار و رفاه اجتماعی شهرستان اصفهان مراجعه میکردند، بهعنوان جامعۀ آماری پژوهش استفاده شود. در بین مراجعهکنندگان نیز کسانی که قصد قطعیشان مهاجرت به یکی از کشورهای توسعهیافته بود، درصورت رضایت بهعنوان مشارکتکننده مصاحبه شد. پر واضح است که این نمونهگیری تعمیمپذیر نیست؛ چون نمونهها بهصورت نمونههای در دسترس و براساس معیارهای غیرتصادفی و هدفمند انتخابشدهاند. درنهایت، با شش نفر از این دختران گفتوگو شد (جدول1). برای جمعآوری دادهها از تکنیک گفتوگوی باز و مصاحبۀ نیمهساختاریافته استفاده شد. تحلیل دادهها براساس روش پیشنهادی اسمیت صورت گرفت که شامل خواندن و خواندن مجدد متن مصاحبهها، یادداشتنویسی اولیه، توسعۀ تمهای نوظهور، و جستوجوی پیوندها و روابط بین تمها بود (Smith et al., 2021: 9-10).
اعتباریابی یافتهها ازطریق تحلیل و بازبینی مقولهها توسط صاحبنظران و اعضای گروه نمونه، استفاده از بازخورد مشارکتکنندگان برای تفسیر و تحلیل دادهها، مشورت دوسویه و چندبارۀ محققان پژوهش برای انتخاب و نامگذاری مقولهها، نقل قول مستقیم و استفاده از گفتههای مشارکت کنندگان انجام شد (Creswell & Miller,2000).
تنگناها و اصول اخلاقی پژوهش
در روند پژوهش، گزینش و اقناع مصاحبهشوندگان با سختیهای خاصی همراه بود؛ چون مصاحبهشوندگان عمدتاً کسانی بودند که برای لغو تعهد خدمت آموزش رایگان دانشگاههای دولتی به ادارۀ تعاون، کار و رفاه اجتماعی شهرستان اصفهان مراجعه میکردند. جلب رضایت مصاحبهشوندگان به دلیل سوء برداشتهای ذهنی و عدم اعتماد نهادی که معمولاً به سازمانهای دولتی داشتند کمی زمانبر بود. محدودیت دیگر، محدودیتهای ارتباطی ناشی از شیوع ویروس کرونا بود که مانع از همکاری مستقیم تعدادی از مراجعین شد یا همکاری آنها را با ترس و دلهره همراه کرد. بر این مبنا، از 10 نفری که قول همکاری داده بودند، فقط 6 نفر در مصاحبه شرکت کردند که فرایند تحقق همکاری آنها از هماهنگی تا اجرا نیز بیش از یک ماه به طول انجامید. برای رعایت ملاحظات اخلاقی بیشتر بر موارد زیر تأکید شد: داوطلبانهبودن و رضایت برای شرکت در مصاحبه، برنامهریزی زمانی و تعیین زمان انجام مصاحبه باتوجهبه شرایط مدنظر مشارکتکنندگان و وجود شرایط بحرانی شیوع ویروس کرونا، استفادهنکردن از سؤالهای حساسیتبرانگیز و غرضورزانه، تأکید بر محرمانهبودن و ناشناختگی پاسخگویان در سرتاسر فرایند مصاحبه و حفظ صدای ضبطشدۀ مصاحبهشوندگان در نزد نگارندگان این پژوهش.
ویژگیهای نمونه
جدول 1- مشخصات سنی، سطح، رشتۀ تحصیلی، مقصد و نوع ویزای درخواستی مشارکتکنندگان تحقیق
Table 1- The research participant's Age, Educational level and Major, Emigrant's destinations, and type of requested visa
شماره |
سن |
وضعیت تأهل |
سطح تحصیلات |
رشتۀ تحصیلی |
کشور مقصد مهاجرت |
نوع ویزای درخواستی |
1 |
30 |
متأهل |
ارشد |
شیمی عالی |
ایتالیا |
دانشجویی- با همراه |
2 |
26 |
مجرد |
کارشناسی |
معماری |
آمریکا |
دانشجویی |
3 |
27 |
متأهل |
ارشد |
شیمی محض |
کشورهای انگیسی زبان |
دانشجویی- با همراه |
4 |
30 |
مجرد |
ارشد |
اقتصاد |
کشورهای انگیسی زبان |
دانشجویی |
5 |
27 |
مجرد |
کارشناسی |
زبان و ادبیات فرانسه |
فرانسه |
دانشجویی |
6 |
28 |
مجرد |
ارشد |
زبان و ادبیات انگلیسی |
کانادا |
دانشجویی |
یافتههای پژوهش
در این بخش یافتههای پژوهش ذیل مقولههای مهم مستخرج از فهم و تفسیر مشارکتکنندگان درخصوص دلایل و زمینههای مرتبط با اقدام به مهاجرت ارائه میشوند. البته، محققان حداکثر تلاش را داشتند که نامگذاری مقولهها بهصورتی باشد که با حداکثر ممکن بتوانند بازنماییکنندۀ معانی و تفاسیر مدنظر مشارکتکنندگان از دلایل و قصد مهاجرتشان باشد. پس از تحلیل و تلخیص مضامین مصاحبهها 57 مفهوم، 11 مقوله و 5 مضمون جامع به دست آمد. مضامین جامع، متناسب با مقولهها و مفاهیم زیرمجموعهشان اینگونه نامگذاری شدند: فرار از تنگناهای چندگانه و تحقق آرزوها در آرمانشهر غرب، خودشکوفایی در پرتوی قدرشناسی و کسب سرمایۀ اجتماعی، احساس تبعیض و محرومیت چندگانه، تحقق حداقلهای اقتصادی برآوردهنشده، رهایی از احساس ناامنی چندجانبه و مشوقهای بیقیدوشرط شبکۀ ارتباطی. قبل از پرداختن به مضامین جامع، آگاهی از زمان ظهور مهاجرت بهعنوان «یک تجربه» در ذهن مشارکتکنندگان یکی از مهمترین دغدغههای محققان بود که در ابتدا به آن پرداخته میشود. چنین تجربهای را محققان «ناهمزمانی خواست با اقدام به مهاجرت» نامگذاری کردند.
ناهمزمانی خواست با اقدام به مهاجرت
پرسش آغازین این بوده است که مصاحبهشوندهها از چه زمانی به مهاجرت فکر میکردهاند و این سؤال «مهاجرت: آری یا خیر؟» در کل، تا چه میزان دغدغۀ ذهنی آنان بوده است؟ در پرتوی این سؤال، پژوهشگران پیش از هرچیز به دنبال یافتن سرنخهای اولیۀ شکلگیری ایدۀ مهاجرت بهعنوان «یک تجربه» در ذهن مشارکتکنندگان بودهاند. لازم به گفتن نیست که زمان از منظر پدیدارشناسی با زمان «مکانیکی» همسان نیست. همچنین، زمان میتواند دربردارندۀ لحظات گذشته، کنونی و آینده متصور باشد که همگی در «ذهن معنیساز»، افق نگاه و ادراک فرد را متأثر و جهتدهی میکند. از این منظر، الزاماً نیز تطابق زمانی بین شکلگیری ایدۀ مهاجرت و اقدام عملی به آن وجود ندارد. چنین وضعیتی بهوضوح در گفتههای همۀ مشارکتکنندگان تحقیق آشکار است. حتی بعضی از مشارکتکنندگان براساس تصور «آیندهنگرانه»شان به مهاجرت، از سالها پیش، اقداماتی عملی مانند «یادگیری زبان انگلیسی»، «آموزش و اکتساب مدارک و مدارج معطوف به آینده» داشتهاند؛ به این امید که بتوانند با سهولت بیشتر و دغدغۀ کمتری مهاجرت کنند. البته این افکار و رؤیاها که از کودکی و نوجوانی در آگاهی این دختران ریشه دوانیده بود، با گذر زمان و همزمان با رشد و بلوغ جسمی، فکری و تحصیلی آنان متأثر از فشار دوستان و تشویق و حمایت دیگرانِ نزدیک و جوّ رسانهای و... تشدید یافته تا اینکه موعد مناسب برای اقدام عملی به مهاجرت سر رسیده است. مشارکتکنندگان «از سه سال پیش»، «سالهای آخر لیسانس»، «آغاز تحصیل در مقطع ارشد»، «از سنین کمتر»، «از بچگی» و از «پنج یا شش سالگی» «رؤیای» رفتن داشتهاند و نیز «برنامههای عملی فعالیت تحصیلیشان» را در راستای مهاجرت به خارج ساماندهی میکردهاند؛ برای مثال مشارکتکنندۀ شمارۀ 5 میگوید:
«راستش از سن 5 یا 6 سالگی یادگیری زبان انگلیسی رو شروع کردم و خب با کتابها، فیلمها، داستانهای آمریکایی و بریتیش آشنا شدم. از همون موقع واقعاً این جرقه توی ذهنم زده شد که من باید برم و من باید اینجور چیزها رو تجربه کنم. کلاً فکر میکنم استارتش از زمان یادگیری زبان بهصورت حرفهای و بهصورت دائمی بوده».
فرد شمارۀ 6: «کلاً این رؤیا میشه گفت، از بچگی و از همون موقعی که کلاس زبان میرفتم با من بود. و فکر میکنم، از دبیرستان یا لیسانس جدیتر شد برام».
همانطور که گفته شد تجربه، معنا و تفسیر از هر پدیدهای و عناصر و ابعاد متعدد مربوط به آن تجربه را میتوان «واحدهای تجربۀ جامع» در نظر گرفت که با وجود ویژگیها و دامنۀ نسبتاً متنوع و متفاوتشان حول یک «تفسیر و معنی» مشترک سامان مییابند. به تعبیر استعاری، میتوان گفت «قصد» و تفسیر و معنی مشترک بسان «نخ تسبیحی است که سازماندهندۀ انبوه مقاصد و فعالیتهای بهظاهر متنوع گذشته، حال و آیندۀ امکانپذیر است که با وجود «تفرد»شان آنها را با هم نگه میدارد. دراینجا، نیز عنصر و قصد مشترک حاکم بر گفتههای همۀ مشارکتکنندگان «مهاجرت» بوده است؛ اما ابعاد و عناصر «عاملیتی» یا «ساختاری» متفاوتی که در بروز اولیه، تحریک، تشدید، تضعیف، تسریع یا تأخیر بعدی این قصد مؤثر بودهاند، در روایت و از منظر مشارکتکنندگان توصیف و بازنمایی شده است. در ادامه این عناصر به تفکیک و ذیل مقولات متمایز بحث و بررسی میشوند.
فرار از تنگناهای چندگانه و تحقق آرزوها در آرمانشهر غرب
انسانها بهصورت فردی استعدادها، تواناییها، ویژگیها، انتظارات و خواستههای متعدد بالقوه و بالفعلی دارند که تحقق بیشتر آنها علاوهبر کوشش فردی، مستلزم مساعدت زمینههای دیگری مانند نوع روابط فردی، تشویق و ترغیب دیگران، امکانات و تسهیلات سازمانی و... است؛ بنابراین، برای رشد و توسعۀ فردی هر دو فاکتور استعداد، انگیزۀ قوی و پشتکار کافی و محیط مساعد و مناسب لازم و ضروری است. بدون شک، زنان در جوامع سنتی و مردسالار محدودیتها و موانع شدیدتری را برای شکوفایی استعدادهای فردی، اجتماعی و حرفهایشان پیشِرو دارند. مشارکتکنندگان در گفتههای خود بهکرات به مفاهیم و مضامین مهمی مانند «شکوفایی استعداد در اونجا»، «ادامهدادن کار بهصورت حرفهای»، «کسب مهارتهای زبانی»، «تقویت شبکۀ ارتباطاتی خود»، «تجربۀ محیطهای جدید»، و «امکان تحقق آرزوهای بربادرفته» اشاره کردهاند که همگی میتوانند بهمثابۀ خوشههای مفهومی از مضمون فراگیر فرار از تنگناهای چندگانه مبدأ و تحقق آرزوها در آرمانشهر غرب تعبیر و تفسیر شوند.
مصاحبهشوندۀ شمارۀ 1 که ایران را بهمثابۀ فضایی درک میکند که «جوانیاش» در آن «حیفشده»؛ برعکس، غرب را به گونهای تفسیر میکند که محمل «تحقق آرزوهای بربادرفته»اش است، میگوید:
«من به دکترا در خارج از ایران مثل یک شغل نگاه میکنم که میتونم برم اونجا باهاش پول دربیارم و بیام اینجا. چیزایی که واقعاً الان دیگه واسه یه جوونی مثل من آرزوشده را بتونم بهش برسم؛ مثل یه خونه داشتن، مثل یه ماشین خوب داشتن».
خودشکوفایی در پرتوی قدرشناسی و کسب سرمایۀ اجتماعی
خودشکوفایی، گرایش انسان برای شکوفاشدنِ آن چیزی است که بالقوه در وی وجود دارد. این گرایش به تکوین تدریجی آنچه ویژگی فردی شخص ایجاب میکند و شدن هر آنچه شخص شایستگی شدنش را دارد، تعبیر میشود. یکی از مهمترین فاکتورهای مرتبط با تحقق و تقویت خودشکوفایی، کیفیت محیط اجتماعی و نوع واکنشهای مناسب اطرافیان به انواع کنشهای فرد است؛ برای مثال قدرشناسی و حمایت اجتماعی ادراکشده میتواند بر شکلگیری، رشد و تقویت خودشکوفایی اثرگذار باشد (صمیمی و همکاران، 1399). مشارکتکنندگان گفتهاند که در «اینجا» به دلایلی مانند «قدرنشناسی» و «دریافتنکردن حمایت رسمی و سازمانی کافی» نمیتوانند تمام تواناییها و استعدادهای خود را بارور یا از حالت بالقوه به حالت بالفعل برسانند؛ برعکس، آنها «اونجا» را محیط مناسبی برای بروز و رشد خودشکوفایی و حرفهای خود میدانند. آنان تصور میکنند که «توی دانشگاههای اونجا» هم میتوانند «بهتر و بیشتر» کار کنند، هم تناسب پاداش دریافتی با کار و تلاش فردیشان باعث افزایش انگیزه و تلاش آنان برای تحقق استعدادهایشان میشود. مشارکتکنندۀ شمارۀ 5 میگوید:
«اینو میدونم که اگه برم قطعاً توی اون دانشگاهها و اون سطح آکادمیک خب خیلی شکوفا میشه استعدادهام و خیلی میتونم بهتر و بیشتر کار بکنم؛ چون من بینهایت انرژیام زیاده و واقعاً خستگی ناپذیرم».
درخصوص تناسب بین میزان تلاشهای فردی و پاداشهای دریافتی، یکی از مشارکت کنندگان (شمارۀ 4) با مقایسۀ شرایط ایران با غرب میگوید:
«درواقع یک گارانتی هم وجود داره که اگر شما خوب تلاش کنین، نتیجۀ خوبی میگیرین، پول خوبی به دست میارین، مدرک خوبی میگیرین و غیر از این رو من از کسی تا به حال نشنیدم؛ اما توی ایران ما برعکس این رو شاهد هستیم و نتیجۀ خوبی از تلاشهایمان نمیبینیم، مگر اینکه حالا یه شانس بیاریم یا اینکه پارتی داشته باشیم یا اینکه تلاشمان خیلیخیلی زیاد باشه یا صاحب استعداد خیلی خاص باشیم».
تعدادی دیگر از مشارکتکنندگان با در نظر گرفتن مهارتها و قابلیتهای جدیدی که میتوانند در سایۀ مهاجرت به غرب به دست آورند، مهاجرت به «آنجا» را موجب رشد و اعتلای قابلیتها و تواناییهای مختلف فردی مانند توسعۀ ارتباط فردی، تقویت زبان انگلیسی و فراتررفتن از اندیشیدن به نیازهای مادی و پولی صرف میدانند. مصاحبه شوندۀ شمارۀ 3 میگوید:
«اما از یک جایی به بعد باید به فکر پیشرفت بود و چیزهای جدید رو باید آدم امتحان کنه. بهترشدن محیط ازنظر من اینه که آدم بتونه نتورک خودشو قویتر کنه، ارتباطات بیشتری بتونه با آدمها برقرار کنه.»
البته تعداد خیلی اندکی از مشارکتکنندگان گفتهاند که اگر زندگی و ادامۀ آن در مقصد دشوار یا ناممکن باشد، آنان بهواسطۀ مهاجرت میتوانند منابع و مهارتهایی کسب کنند که بعد از برگشت مجدد به ایران میتوانند از آن منابع برای بهبود وضعیت خود استفاده کنند. بههرحال، این افراد رفتن و مهاجرت به کشورهای دیگر را فرصتی برای کسب سرمایۀ انسانی و تقویت توانایی خود میدانند که میتواند درصورتی که به هر دلیلی به ایران باز گردند باز هم به خودشکوفاییشان کمک کند. مشارکت کنندۀ شمارۀ 3 میگوید : «کسی که به کشور دیگهای مهاجرت میکنه، حداقل میتونه زبانش رو قویتر کنه که این خودش خیلی مسئلۀ مهمی هست و اگه نشد خب برمیگردم کشور خودم و چون سطح زبانم خوب شده، میتونم هر کاری انجام بدم و در هر شاخه و گرایشی میتونم وارد بشم».
بدون شک یکی از مهمترین و نهادینهشدهترین لوازم خودشکوفایی بهعنوان یک فرایند، واکنشهای مثبت دیگران مانند «تقدیر و تشکر» بابت رفتار و کنش پسندیده و ایفای نقش مناسب است. ازنظر مشارکتکنندگان، در ایران بابت ایفای درست نقشهای حرفهای، فرد واکنش مناسب و درخوری دریافت نمیکند؛ برعکس، در «جاهای دیگر» انسان بابت تلاشهای علمی، آموزشی و پژوهشی خود هر اندازه کم و ناچیز هم که باشد، واکنش مناسب دیگران را دریافت میکند. تعدادی از مشارکتکنندگان «آنجا» را «آن دیگر فضای متمایز اما برجسته و ممتاز» میدانند که «هرکسی به اندازۀ میزان تلاشش و نه فقط به سبب جایگاهش» حرمت و منزلت دریافت خواهد کرد. البته، این قدرشناسی به دریافتهای مالی و پولی صرف محدود نیست؛ زیرا ازنظر این مشارکتکنندگان «پول همۀ مسئله نیست»؛ بلکه موضوع مهمتر «دیدهنشدن و اهمیت دادهنشدن به تواناییهای بالقوه» آنها در جامعۀ ایران است که یکی از زمینههای بروز بدبینی و سرخوردگی در میان آنها و نهایتاً اقدام به مهاجرت را فراهم آورده است. مشارکت کنندۀ شمارۀ 6 در این زمینه میگوید:
«خب مطمئناً وقتی آدم بره یه کشور خارجی، حتی اگه معلم یه مهدکودک یا یک استاد دانشگاه بشه، خیلی حقوق بیشتر و مزایای بیشتری داره. حالا صرفاً منظورم این نیست که خیلی آدم پولدار بشه؛ چون پول مسئله نیست. همینکه خیلی از اوقات شاید قدردان زحماتی که دارند میکشند هستند. درواقع یک فردی هست که از شما سپاسگزاری میکنه. احساس میکنم توی سیستم دانشگاهی ایران حداقل چیزی که متوجه شدهام در این چند سال تحصیل، اینه که متأسفانه خیلی از چیزها نادیده گرفته میشه. خیلی از دستاوردها به چشم نمیاد. شاید خیلی سعی و تلاش هم آدم بکنه برای یکسری کارها، ولی خب اون زحمتی که میکشه اصلاً قابل قیاس با اون نتیجهای که دریافت میکنه نیست و تصوری که من دارم اینه که در رشتۀ من در کشورهای دیگه، شاید اگه همین میزان زحمتی که اینجا کشیده میشه، اونجا کشیده میشد، به چشم میومد و دیده میشد».
احساس تبعیض و محرومیت چندگانه
مشارکتکنندگان تجربه و احساس تبعیض و محرومیتهای چندگانه را از دیگر زمینههای محرک مهاجرت خود دانستهاند که در سطوح و حوزههای گوناگون با آن مواجه شدهاند. تعدادی از این دختران «سیستمهای پاداشدهی ناعادلانه» و «سیستم دانشگاهی نامناسب و حافظهمحور» مسلط در ایران را زمینهساز «حیفشدن جوانی»، «برباد رفتن آرزوها»، «هدررفتن تواناییهای فردی» و «عدم ارتقا و مهارتآموزی» خود دانستهاند. تبعیضهای اشارهشدۀ مشارکتکنندگان را میتوان در سه دستۀ تبعیضهای «عام»، «بین رشتهای» و «جنسیتی» برشمرد. آنان همچنین در سطحی فرارشتهای- فراملی در مقایسۀ خود با وضعیت تحصیلکردگان در کشورهای دیگر احساس محرومیت کردهاند. منظور از تبعیض عام، تبعیضی فرارشتهای و فراجنسیتی است که نه براساس شایستهسالاری، بلکه مبتنی بر پارتیبازی، لابیگری و رابطهگرایی موجب دسترسی ناعادلانۀ عدهای به برخی منابع کمیاب و باارزش جامعه میشود. یکی از مشارکتکنندگان دراینخصوص میگوید:
«متأسفانه میبینید که آدمهای دیگهای میان و با پارتیبازی، خریدن، و... بههرحال میرن دست بالا رو میگیرن، حقوق بیشتری میگیرن و شما ممکنه سالها درجا بزنید. خب اینا همش باعث میشه که آدم دلسرد بشه».
تبعیض بین رشتهای بدین معنی است که محصلان و فارغ التحصیلان رشتۀ علوم انسانی در مقایسه با آنانی که در رشتههای غیر علوم انسانی تحصیل کرده یا فارغالتحصیلشدهاند احساس میکنند مورد تبعیض قرارگرفتهاند. همچنین کسانی که در رشتههای غیرپزشکی تحصیل کرده یا مدرک گرفتهاند، بهنسبت رشتههای پزشکی احساس تبعیض میکنند. مصادیق عینی و اشارهشدۀ این تبعیضها سطح دستمزد، احترام، منزلت و اشتغالیابی در بین رشتههای علوم انسانی با رشتههای غیرعلوم انسانی و رشتههای غیرعلوم پزشکی با رشتههای علوم پزشکی و زیرمجموعههای آن بوده است. میتوان گفت مشارکتکنندگان به تناسب ماهیت سرمایۀ فرهنگیشان نوعی تجربۀ تبعیض را در فضای اجتماعی جامعۀ ایران تجربه کردهاند. بوردیو از دو نوع سرمایۀ فرهنگی نهادینهشده[21](مانند عناوین تحصیلی) رسمی وسرمایۀ فرهنگی تجسمیافته[22] (طرحوارههای ذهنی و جهتگیری کنش، زبان، ارزش، قابلیتها) پیوندیافته با شخص خاص سخن میگوید که در نظر گرفتن جایگاه و تمایز آنها در فضای اجتماعی مبدأ یا مقصد مهاجرت مهم است؛ زیرا رابطۀ بین «محیطی» که در آن سرمایۀ فرهنگی استفاده یا تصدیق میشود، تعیینکنندۀ ارزش آن سرمایه است. سرمایۀ فرهنگی نهادینهشده معمولاً در زمینههای ملی کاربرد دارند و ارزش و مناسبتش بهواسطۀ مهاجرت تقلیل مییابد؛ بااینوجود، در بعضی از حوزههای تخصصیشدن بازارهای کار فراملی وجود دارند که در آنها سرمایۀ فرهنگی بدون توجه به محل اخذ آنها میتوانند مورد بهرهبرداری واقع شوند؛ به عبارتی، فضای اجتماعی که در آن ارزش سرمایۀ فرهنگی تصدیق میشود، بهطور کامل با بخشبخش شدن قلمروی ملی جهان مطابقت ندارد. تصدیق سرمایۀ فرهنگی شدیداً مهارتی در درون بازار کار فراملی به حرفهشان بستگی دارد (Nohl et al., 2006) به تعبیر بوردیو در رابطه با تبدیلپذیری سرمایۀ فرهنگی به سرمایۀ اجتماعی و اقتصادی و میزان تابعیت یا سلطه بر سایر حوزههای قدرت، «دانشکدههای علوم انسانی (البته به استثنای رشتۀ حقوق) در مقایسه با دیگر دانشکدهها در نامناسبترین وضعیت قرار دارند» (بوردیو، 1397: 134). تجربۀ تبعیض مبتنی بر رشتۀ تحصیلی بهصراحت و وضوح در گفتههای بعضی از مشارکتکنندگان علوم انسانی بیان شده است. مصاحبهشوندۀ شمارۀ 6 دراینخصوص میگوید:
«احساس میکنم در ایران رشتههای علوم انسانی خب اصلاً مثل رشتههای پزشکی و رشتههای مهندسی بازار کار ندارند و اونقدر به چشم نمییاند. اگه شما مهندس یا پزشک نباشین، اون سطح از ارزش منزلتی که حالا باید در جامعه دریافت کنید را درواقع دریافت نمیکنید. اینجا دیگه مرد و زن معنایی نداره، شما ممکنه که یه استاد بسیار فرهیخته باشین، ولی در کنار یک آدم دیگهای که مثلاً مهندسه یا 6 سال پزشکی خونده، اصلاً اون احترامی که باید دریافت نمیکنید».
تبعیض جنسیتی از دیگر تبعیضهای ادراکشده در قلمروهای گوناگون بهویژه در عرصۀ «بازار کار» و استخدام است. تعدادی از مشارکتکنندگان گفتهاند که آنان با وجود برابری یا حتی برتری در حیطههای آموزشی، پژوهشی و حرفهای در مقایسه با مردان احترام، منزلت، و پاداش اجتماعی و سازمانی کمتری دریافت میکنند. آنان چنین تبعیضی را نوعی «قضاوتشدگی مبتنی بر جنسیت» میدانند که موجب «رنجوری» از جامعه بهطورکلی و جامعۀ دانشگاهی بهطور خاص میشود. مصاحبهشوندۀ شمارۀ 6 میگوید:
«نادیدهشدن یکیش در ارتباط با مردان است. شما ممکنه به همون میزان درس بخونی، مقاله بدی، سرکلاسها حتی بهتر از مردان جوابگو باشی، ولی خب به دلیل تعصب برخی از اساتید ممکنه که به چشم نیایید. چهبسا که کار شما حتی بهتر هم باشه، ولی به خاطر جنسیت قضاوت میشید، دست کم گرفته میشید و... . همۀ اینا باعث میشه که آدم دلخور بشه از جامعه و جامعۀ دانشگاهی که خیلی وقتها کار کنه، زحمت بکشه به امید فردایی بهتر، ولی یه دفعه همه چی برعکس انتظارت پیش میره».
در سطحی فرارشتهای- فراملی، همۀ مشارکتکنندگان فارغ از رشتۀ تحصیلیشان با مقایسۀ منزلت یک دانشجو و شرایط تحصیلی و اشتغال حین و بعد از تحصیل در کشور ایران با کشورهای اروپایی زمینۀ اجتماعی- فرهنگی ایران را برای رشد فردی و حرفهای خود چندان مساعد نمیبینند. البته آنها علاوهبر نارضایتی از وضعیت «اکنون» خود و رشتۀ تحصیلیشان، چشمانداز مثبت و امیدوارکنندهای درخصوص «آیندۀ» فردی و اجتماعی خود و رشتهشان نیز ندارند؛ برایناساس، آنها مهاجرت به کشورهای دیگر را موجب اعتلای علمی، هویتی و تحققِ بخشی از آرزوهای فردی و حرفهای خود میدانند. آنان دغدغۀ خودشان را با مفاهیمی مانند «زمینۀ نامناسب تحصیل در ایران»، «حمایت مالی و فکری نشدن در ایران در قیاس با منزلت عالی تحصیل در غرب»، «ارزش قائلشدن برای فعالیتهای علمی در کشور مقصد»، «کاربردیشدن دانش در کشور مقصد» و... بیان نمودهاند. مصاحبهشوندۀ شمارۀ 2 این محرومیت نسبی از امکانات مادی در کشور مبدأ را در مقایسه با غرب اینگونه میبیند:
«اینجا (ایران) آیندۀ چندان خوبی ندارم و میدونم که اون طرف شرایطش مهیاتره. حالا چه ازنظر علمی و چه ازنظر تحقیقاتی و کاری. تو کاری که من الان دارم، انجام میدم حرف اول رو اون طرف میزنه. میدونم که آیندۀ بهتری پیشرویم هست، اگه اون طرف ادامهام بدم».
البته تجربۀ این محرومیت در سطح «احساسی» نبوده است، بلکه این زنان با مقایسۀ «عینی» شرایط زندگی خود در ایران با همتایان تحصیلکردۀ خود که به غرب مهاجرت کردهاند، از ابعاد و زوایای این محرومیت «آگاه»تر شده و درک و آگاهی عمیقتری از آن پیدا کردهاند. اینجا به نظر میرسد میتوان مهاجرت دخترانه را نوعی «کنش عقلانی» بهمنظور حصول و تحقق زندگی ایدهآلتر در ابعاد مختلف آن دانست. یکی از مشارکتکنندگان میگوید:
«من دوستام که از ایران رفتند و شرح و حالشون رو میدونیم و به ما میگن. شرایطشون خیلی مساعد هست از هر لحاظ. ازلحاظ پیشرفت شغلی، پیشرفت بسیار خوبی دارند. مقاطع تحصیلی خیلی بالاتر، درآمدهای خیلی بالاتر، استارتآپهای خیلی قوی دارند. وقتی همچین ساپورتهایی رو میبینیم و چنین بازخوردهایی رو میشنویم، خب مشخصا ًبرای یک انسان عاقل، تصمیم عقلایی میگیره و مهاجرت رو انتخاب میکنه».
وجه ممیزۀ موارد تصریحشده در مضمون بالا این است که تجربۀ احساس، تبعیض و احساس محرومیت بیشتر در حیطه و میدان آموزشی صورت گرفته است. البته بخشی از این تبعیض به وضعیت ناهمگون و نابرابر رشتهها و مزایای مربوط به آن در داخل کشور مربوط است؛ در مقابل، تبعیض برجسته و فراگیرتر به احساس محرومیت این تحصیلکردگان ازطریق مقایسۀ وضعیت خود با همتایانشان در کشورهای غربی مربوط است که کنشگران را برای داشتن زندگی مرفه و آرامتر به سمت و سوی مهاجرت به غرب تشویق و ترغیب میکند.
تحقق حداقلهای اقتصادی برآوردهنشده
بیشک امروزه یکی از مهمترین انگیزههای تحصیل و کسب مدرک، بُعد اقتصادی و رسیدن به شغل، درآمد و رفاه اقتصادی است؛ به عبارتی، در مقایسه با گذشته که «علم برای علم» بود و کسب دانش اهمیتی «ذاتی» داشت، امروزه کسب علم و دانش «ابزاری» مشروع و مناسب برای کسب درآمد ازطریق به دست آوردن شغلی مناسب است. براساس مطالعۀ فریدونی و همکاران (1393) ازنظر فراوانی دلایل و انگیزههای دختران از رفتن به دانشگاه، دختران دانشجوی تعدادی از دانشگاههای ایران، «یافتن شغل» و «کسب موقعیت اجتماعی» را جزء اولویتهای دوم و سوم خود دانستهاند. بسیاری از مشارکتکنندگان تحقیق انگیزۀ اساسی خود از اقدام به مهاجرت را رهایی از بیکاری و وضعیت نامطلوب اقتصادی در ایران و کسب کار و شغل مناسب و درآمد کافی در کشورهای دیگر عنوان کردهاند. دختران مشارکتکننده بهوفور و کرّات از مفاهیمی چون بیکاری، وضعیت نامطلوب اقتصادی، کیفیت ضعیف زندگی، فقر، نبود امکانات رفاهی حداقلی در جامعۀ ایران سخن گفتهاند که گریبانگیر آنها شده است و امیدی به رهایی از آنها نیز ندارند. آنان از این نظر، آمال و آرزوهای گذشتۀ خود برای تحقق زندگیِ مطلوب یا نسبتاً مناسب ازطریق «تحصیل» را «بربادرفته» میدانند و تصور میکنند با مهاجرت به «کشورهای توسعهیافته» میتوانند آن را برآورده سازند. مشارکتکنندگان شمارۀ 1 و 2 اینگونه ناامیدی و ناتوانی خود را از تأمین زندگی با کیفیت در مبدأ بیان و دستیابی به آن را یک آرزو و امید تحققنیافته تلقی میکنند:
«ازنظر خریدکردن، ازنظر استقلال از اینکه راحت بتونی توی یک سال اولی که مهاجرت کردی، ازطریق وام یا هرچیزی بتونی خونه بگیری، ماشین بگیری، حالا یکسری مایحتاجت رو فراهم بکنی، خیلی شرایط بهتری نسبتبه اینکه آدم اینجا بخواد چندین سال کار بکنه و خب یه ماشین نتونه بخره.» (شمارۀ 2)
«شما توی چهار سال یک حقوقی میگیری که میتونی بهراحتی هزینههای خودت را تأمین بکنی، یک زندگی راحت داشته باشی و کنارش پیشرفت علمی بکنی، امکانات زیادی در اختیارت باشه. من به دکترا در خارج از ایران مثل یک شغل نگاه میکنم که میتونم برم اونجا باهاش پول دربیارم و بیام اینجا چیزایی که واقعاً الان دیگه واسه یه جوونی مثل من آرزوشده را بتونم بهش برسم. مثل یه خونه داشتن. مثل یه ماشین خوب داشتن». (مصاحبه شوندۀ شماره 1)
البته چنین محرومیتی از مزایا و دستاوردهای اقتصادی، باز هم در بین کسانی که در رشتههای علوم انسانی و غیرپزشکی تحصیل کرده و فارغالتحصیل شدهاند، وجه بارز و برجستهتری دارد. باز هم میتوان گفت مشارکتکنندگان، ازنظر دستاوردهای اقتصادی مربوط به رشتههای مختلف دانشگاهی دچار نوعی «سرخوردگی و احساس محرومیت نسبی» شدهاند. بهعلاوه، انتظارات و اهداف اقتصادی دانشجویان دارای مدارک تحصیلات تکمیلی، بیشتر از سطح «حداقل و متوسط» است که ازنظر آنها امکان تحقق این انتظارات در جامعۀ ایران برای آنها فراهم نیست. مشارکتکنندۀ شمارۀ 4 دراینخصوص میگوید:
«ما اینجا به جز رشتههای پزشکی و پیراپزشکی بقیۀ رشتهها آیندۀ خوبی واسه کار و کسب درآمد ندارند یا کار پیدا نمیشه یا اگر پیدا میشه، درآمد خیلیخیلی معمولی است که شما میتونید زندگی خیلی معمولی داشته باشید.»
رهایی از احساس ناامنی چندجانبه
این مقوله بیانگر تجربه و تفسیر مشارکتکنندگان از کیفیت و ویژگیهای «زیست جهان» مبدأ است که آمیخته و سرشار از ناامنی، هول و هراس، تبعیضهای چندگانه، نبود آزادیهای مدنی و سیاسی مانند آزادی بیان و اندیشه، بیثباتی قوانین و پیشبینیناپذیری آینده و روند حوادث، احترامنگذاشتن به تنوع و تکثر فکری و فرهنگی، پیشبینیناپذیری امور، امکان تغییر و تحولات بزرگ و غیرمنتظره و... است. به تعبیری، آنان برای رهایی از وضعیت داخلی بغرنج، پیچیده، سرگیجهکننده و یأسآور مهاجرت را بهعنوان نوعی استراتژی برای تحقق اهداف و هویت فرهنگی مطلوب خویش برگزیدهاند. مشارکتکنندگان بهصورت خیالی و تصوری یا غیرمستقیم و ازطریق آشنایی با سرنوشت اقوام و دوستان مهاجرتکردۀ خود، غرب و کشورهای اروپایی را در مقایسه و تقابل با محل زندگی خود، مکانی امن، سرشار از آرامش، دارای تنوع و تساهل فرهنگی، امکانپذیری فرصتهای تحقق پتانسیلهای متعدد جنسیتی و انسانی خود تصور و در راستای مهاجرت عملی به آنجا برنامهریزی و اقدام کردهاند. این دختران به نوعی با کشور و موطن خود «احساس غریبگی» میکنند؛ چون هویت و ویژگیهای فرهنگی، شناختی و اجتماعی آنها ازسوی اصحاب قدرت احترام و تصدیق نمیشود. آنان خودشان را بهعنوان «ما»ی متفاوت و غریبی تصور و تعریف میکنند که ازسوی «آنها»ی اقلیت تبعیض، بیحرمتی و سرکوب شدهاند. به نظر میرسد، آنها در مقایسۀ هویت ملی واقعی - قانونی مبتنی بر جغرافیای سرزمینی با «اجتماع هویتی» فراسرزمینی احساس تعلق، تعهد و همذاتپنداری پررنگتری دارند. مشارکتکنندۀ شمارۀ 4 میگوید:
«ما در کشوری زندگی میکنیم که به عقاید و افکار ما احترام نمیگذارند و درواقع یک فکر خاص، مذهب خاص و طرز فکر خاص فقط داره مورد احترام قرار میگیره. بیشازحد هم داره مورد احترام واقع میشه. این تبعیضی که بین ماها و بقیۀ افراد جامعه قائل میشن، آدم رو آزار میده. ما دوست داریم در یک جامعهای زندگی کنیم که آزادی بیان وجود داشته باشه. من راحت در مورد هر چیز منطقی صحبت کنم. حرفهایی که در همه جای جهان آزاد هستش؛ چه پوشش، چه رفتار، چه صحبتکردن، دین، عقاید. ازنظر فرهنگی هم درواقع اون نُرمهایی که توی غرب هستش و بین اونها وجود داره ،خب با اونها راحتتر هستم. خیلی بهتر میتونم کنار بیام و خیلی بیشتر دوست دارم. فرهنگ و نرم اینجا خیلی مورد پسند من نیست و من اجباراً با این قضایا کنار میام».
مشارکتکنندگانی شرایط جامعۀ ایران را ازنظر پیشبینیناپذیری، امکان وقوع تغییرات بزرگ و هراسانگیز و بیثباتی قوانین با کشورهای همسایه و نزدیک مانند افغانستان یا سوریه یا کشورهای دورتر مانند کرۀ شمالی همانند دانستهاند. آنان در چنین وضعیتی که شرایط و امکان مهاجرت نیز برایشان فراهم شده است، مهاجرت به محلهای امن و پیشبینیپذیر را بهترین راه حل برای کسب آرامش و دستیابی به زندگی معقول و مبتنی بر رفاه تصور نمودهاند. میتوان گفت در اینجا شاهد رواج نوعی دیدگاه «دوبینی[23]» هستیشناختی با ویژگیهای «سلبی- دافعهای» مبدأ و ویژگیهای «ایجابی- جاذبهای» مقصد (مقاصد) هستیم که زمینه و بستر اجتماعی – سیاسی مهاجرت دختران تحصیلکرده را رقم زده است. مصاحبهشوندۀ شمارۀ 4 میگوید:
«اینجا یه کشوری هستش که در خاورمیانه قرار داره و هر آن ممکنه یه اتفاقی درش بیفته؛ مثل افغانستان یا سوریه. ممکن است زندگی آدم از این رو به اون رو بشه، جنگ بشه و خیلی مسائل بدتر و ممکنه مثل کرۀ شمالی محدودیتها بیشتر بشه. وقتی آدم میتونه در کشوری برود با صلح و امنیت بهتر زندگی کنه، چرا باید اینجا زندگی کنه؟ بهترین راه حل اینه که آدم بره دنبال یه فضای بهتر، آزادتر، با تنش کمتر.»
«در کشورهای غربی قوانینشان مثل کشور ما هر روز و هر شب تغییر نمیکنه. قوانین درست و شستهورفتهای دارند و خیلیخیلی ثبات داره همه چیز.» (مصاحبۀ شمارۀ 5). «شاید یکی از دلایلش، آرامش باشه... و منظورم از آرامش و آسایش، امنیت خاطر هست. اینکه صبحها که آدم از خواب پا میشه هر روز نگران یک اخبار بد، نگران گرونی، کمبود حقوق، اینکه اجاره ماهانه چه جوری باید دربیاد و... نباشه» (مصاحبهشوندۀ شمارۀ 6).
مشوقهای بیقیدوشرط شبکۀ ارتباطی
مهاجرت بهویژه اقدام به آن یک «تصمیم مهم» است که مانند هر تصمیم مهم دیگری متأثر از ترغیب، تشویق و کنش و واکنشهای ترغیبکننده یا ممانعتکنندۀ دیگران است. مهمتر آنکه اقدام عملی به مهاجرت بهعنوان کنشی «پرمخاطره» تا حد زیادی مستلزم پشتگرمی و همراهی کسانی است که به آنها «اعتماد» داریم یا آشنایی با و اطلاع از مهاجرتکنندگانِ سابقی است که وضعیت بهبودیافتۀ محسوس و واقعی آنان را از نزدیک «مشاهده میکنیم». اکثر مشارکتکنندگان گفتند که یکی از مهمترین مشوقهای مهاجرتیشان تشویق یکی از اعضای خانواده، معمولاً برادر، که قبلاً مهاجرت کرده یا دوستان و آشنایان نزدیک بوده است؛ ازاینرو، تشویقهای «دیگران مهم» شامل برادران، دوستان نزدیک، فامیلها و آشنایان یکی از مهمترین زمینههای اجتماعی مشوق مهاجرت دختران تحصیلکرده است که بهصورت «بیقیدوشرط» و مطلق آنها را به رفتن به «اونجا» تشویق کردهاند. در موارد محدودی که «پدر و مادر» مشارکتکنندگان از رفتن و مهاجرت آنها به دلایل «مذهبی»، «ناشناختگی»، «وابستگی عاطفی» یا وجود «مخاطرات» دیگر ناراضی بوده یا حداقل «خشنود» نبودهاند، آنان «درنهایت» با اتکای به تشویق برادران، دوستان و متأثر از جوّ عمومی غالب جامعه که «رفتن را به قرار» ترجیح میدهند، والدین را «اقناع و راضی» میکنند تا پیگیر امور مهاجرتی خود باشند. علاوهبر تشویق دیگرانِ مهم، دیگران عام و فضای حاکم بر رسانههای اجتماعی و شبکههای مجازی نیز عامل مهم دیگری بودهاند که در اندیشیدن و اقدام به مهاجرات این دانشجویان نقش زیادی داشتهاند؛ بنابراین، میتوان گفت وجود شبکههایی قوی و مؤثر مانند «تشویق بیامان و مطلق شبکۀ خویشاوندی نزدیک و دوستان»، «توصیه و سفارش دیگران عام» و محرکهای مثبت و وسوسهکنندۀ حاکم بر شبکههای رسانهای و فضای مجازی در تصمیم و اقدام این مشارکتکنندگان به مهاجرت سهم عمده و اساسی داشتهاند.
شاید بتوان گفت یکی از نشانههای بروز و ظهور «تفاوت نسلی» را میتوان در تصمیم و اقدام به «مهاجرت زنانه» ردیابی کرد. تاجائیکه نسل والدین حتی کسانی که «پسران» خود را قبلاً برای تحصیل یا کار به کشورهای دیگر فرستاده بودند، با مهاجرت «دخترانشان» مخالفت و بهمرور زمان و به«سختی» با خواست آنها موافقت کردهاند. این مخالفت و ترس و دلهرۀ والدین از مهاجرت دختران به نوعی در گفتههای همۀ مشارکتکنندگان ظهور و نمود دارد؛ اما برخلاف گذشته، امروزه «میل به رفتن یا مهاجرت» به نوعی «سونامی مهاجرت» در جامعۀ ایرانی تبدیل شده است و هرکسی با هر توجیهی افراد جوان را فارغ از جنس، رشتۀ تحصیلی، قابلیتهای فردی و... «تشویق به مهاجرت» میکند. براساس گفتههای مشارکتکنندگان، دیگران دور و نزدیک آنان را با گفتن جملات انگیزشی مانند اینکه «تا میتوانید هرچه زودتر از اینجا برید» یا «اگر بیایی اونور فرصتهای بهتری هست و پیشرفتم سریعتر اتفاق میفته» به مهاجرت «بیقیدوشرط» به کشورهای دیگر ترغیب و تشویق کردهاند؛ به عبارتی، شبکههای ارتباطات واقعی و مجازی، اندیشه و سودای مهاجرت را پیوسته و بهکرّات در گوش آنان طنینانداز کرده و میل به رفتن و امکان مطلق دستیابی به آرزوهای تحققنیافته را در وجود آنان زنده کردهاند.
اهمیت تشویق بیقیدوشرط شبکۀ دیگرانِ مهم و نزدیک از مهاجرت را میتوان در گفتههای فرد شمارۀ 2 ملاحظه کرد:
«خب من برادرم ششساله که مهاجرت کرده و خب با اون مشورت کردم اکثراً و حالا دوستانم هم که رفته بودند با اونا مشورت کردم. همشون بهم میگن که اگر بیایی اونور فرصتهای بهتری دارم و پیشرفتم سریعتر اتفاق میفته و زودتر به چیزایی که میخوام ممکنه برسم. خب پدر و مادرم هم اینجور نبوده که حالا درسته که وابستگی داریم به هم و سختشونه ،ولی خب همیشه ساپورتم کردند و اینجوری بوده که حالا پشتیبانم بودند. چون برادرم شرایط خوبی داره، به نسبت خودش و تلاشش، همیشه بهم این امید و انگیزه رو داده که پیشرفت میکنم، اگه مهاجرت کنم و اتفاقهای خوبی برام میفته».
مصاحبهشوندۀ شمارۀ 4 میگوید: «یادم نمیاد کسی با تصمیم من به مهاجرت مخالفت کرده باشه ... و بخواد من رو منصرف کنه. همچنین صحبتهای دوستان و تجربیات مستقیم اونها که تعدادشونم خیلی زیاد هست و بسیار راضی هستند و چیزهایی که تعریف میکنن خب خیلی متفاوت هستش و کاملاً بر طبق اون واقعیتی هستش که توی شبکههای اجتماعی گفته میشه و بزرگنمایی خاصی هم نیست».
درخصوص مقاومت اولیۀ پدر و مادر و اِقناع نهایی آنها به موافقت، مصاحبه شوندۀ شمارۀ 5 میگوید:
«وقتی که جدی مطرحش کردم، خب خیلی خانوادهام بهخصوص بابام خیلی اوکی نبودند. ازلحاظ تحصیلی خب خیلی براشون جذاب بود و خوشحال بودند؛ ولی خب از اینکه تنها میخوام برم و در یک کشور دیگهام هست، باتوجهبه اینکه مادرم هم خیلی مذهبی هستند، این طبیعی هست که راحت کنار نیایند؛ ولی خب بالاخره قانع شدند».
بحث و نتیجه
مهاجرت داخلی و بینالمللی به علل گوناگون از کهنترین پدیدههای بشری است؛ اما یکی از ابعاد جدید این پدیده «مهاجرت مستقل زنان تحصیلکرده به کشورهای توسعهیافته» است که به دلیل تازگی موضوع و غلبۀ روششناسیهای کمّی چندان توجه و تحلیل کیفی نشده است. در این راستا، هدف مقالۀ حاضر فهم روایت، درک و تفسیر دختران (زنان) تحصیلکردۀ ایرانی از مهاجرت به کشورهای دیگر (خصوصاً کشورهای توسعهیافته) با استفاده از رویکرد پدیدارشناسی تفسیری اسمیت بوده است. متناسب با آسایش و همکاران (1397) که میگویند تصویر ذهنی از غرب و میل به مهاجرت در میان دانشجو- مهاجرانی ایرانی اغلب در سنین کم شکل میگیرد و الزاماً مربوط به دوران بزرگسالی و مبتنی بر محاسبۀ ریزِ هزینه- فایده نیست؛ یافتههای این پژوهش بیانگر نوعی «ناهمزمانیِ خواست با اقدام به مهاجرت» مشارکتکنندگان است؛ به این معنا که این مشارکتکنندگان بنا به ماهیت تصور «آیندهنگر»شان از سالها پیش، بهصورت عملی در راستای مهیاسازی ابزارها و لوازم مهاجرت تلاش کردهاند تا بتوانند با سهولت بیشتری در آینده اقدام به مهاجرت کنند. البته این افکار و رؤیاها که در تخیلات گذشته فرد ریشه داشتهاند، با گذر زمان و همزمان با رشد و بلوغ جسمی، فکری و تحصیلی فرد متأثر از فشار دوستان و تشویق و حمایت دیگرانِ نزدیک و جوّ رسانهای و... تشدید یافته تا اینکه موعد مناسب برای اقدام عملی به مهاجرت فرا رسیده است.
درمجموع، تحلیل تجارب زیسته و تفسیر زنان مشارکتکننده نشان میدهد که محتوای علل و تفسیر آنان از مهاجرت را میتوان ذیل پنج مضمون فراگیرِ «فرار از تنگناهای چندگانه و تحقق آرزوها در آرمانشهر غرب»، «خودشکوفایی در پرتوی قدرشناسی و کسب سرمایۀ اجتماعی»، «احساس تبعیض و محرومیت چندگانه»، «تحقق حداقلهای اقتصادی برآوردهنشده»، «رهایی از احساس ناامنی چندجانبه» و «مشوقهای بیقیدوشرط شبکۀ ارتباطی» تحلیل و تفسیر کرد. مضمون کلی «امکان تحقق خودشکوفایی» و «تحقق حداقلهای اقتصادی برآوردهنشده» شاید به بهترین وجه ممکن تجربۀ زیستۀ دختران تحصیلکرده در این مطالعه را بازنمایی میکند. وضعیتی که در نتیجۀ آگاهی با واسطه از ویژگیهای محیطی جامعۀ غرب و تصویرسازی آرمانی از آن بهمثابۀ فضایی ایدئال، «آنجا» را بستری برای تحقق خودشکوفایی فردی و حرفهای خود توصیف و تفسیر میکنند. دسترسی به امکانات بیشتر و بهتر همچون آشنایی و تجربۀ محیطهای جدید، امکان تحقق آرزوهای بربادرفته، کسب مهارتهای زبانی و ارتباطی، قدرشناسی، فراتررفتن از اندیشدن به نیازهای مادی و پولی صرف و امکان شکوفایی استعدادهای فرد در سایۀ کسب واکنش و رفتار مناسب و سیستم پاداشدهی عادلانه در آنجا میتواند تبدیل به جاذبهای برای تصمیم به مهاجرت یا وسیلهای برای عملیکردن میل به مهاجرت شود. از سوی دیگر، محدویتها و کاستیها در بستر سیستم دانشگاهی نامناسب و حافظهمحور و نظام نامتوازن بازارکار و استخدامپذیری ضعیف در رشتههای حوزۀ علوم انسانی و غیرپزشکی از عوامل رانشی بوده است که زنان تحصیلکردۀ ایرانی را به تجربه و میل به مهاجرت فراسوی مرزها ترغیب میکند.
در این راستا نتایج پژوهش شریفی و زارع شاهآبادی (1397)، افیونی و قاسمی (1398)، نوبخت و رستمعلیزاده (1402)، رایسن و همکاران (2012)، مارسیجلیا و همکاران (2024)، هلبینگ و همکاران (2023) و ژو و چای (2024) نیز اذعان داشتهاند که میتوان برای عوامل استرسزای محیطی و شرایط اجتماعی و ساختاری مبدأ به درجات مختلف در شکلگیری میل به مهاجرت و اقدام به آن نقش مهمی قائل شد. بهزعم نظریۀ جاذبه و دافعۀ لی[24] (1966) درصورتیکه برآیند عوامل برانگیزاننده و بازدارنده مثبت باشد، میل به مهاجرت در فرد ایجاد میشود و چنانچه عوامل شخصی نتواند این تمایل را از بین ببرد و موانع موجود در جریان مهاجرت نیز تأثیر بازدارندهای اعمال نکند، مهاجرت عینیت مییابد و فرد حرکت خود را از مبدأ آغاز میکند.
نتایج مطالعات نوبخت و رستمعلی زاده (1402)، شریفی و همکاران (1402)، افیونی و قاسمی (1398)، صادقی و ولدوند (1394)، شریفی و خواجهنوری (1401)، مارسیجلیا و همکاران (2024) و ژو و چای (2024) نیز با یافتههای این پژوهش حول تأثیرپذیری مهاجرت زنان از نابرابریهای جنسیتی مطابقت دارند. مشارکتکنندگان خود را گرفتار احساس تبعیض و محرومیتهای چندگانه در مبدأ میدانند که یکی از راههای رهایی از آنها مهاجرت است. آنان با وجود برابری یا حتی برتری در حیطههای آموزشی، پژوهشی و حرفهای در مقایسه با مردان احترام، منزلت و پاداش اجتماعی و سازمانیِ کمتری دریافت میکنند. تبعیضی که ازنظر آنان نوعی «قضاوتشدگیِ مبتنی بر جنسیت» است که موجب «رنجوری» از جامعه بهطورکلی و جامعۀ دانشگاهی بهطور خاص شده است. آنان به سبب تجربه و آگاهی عمیقتری که هر روز از ابعاد چندگانۀ این محرومیتها در سطح فرارشتهای و فراجنسیتی پیدا میکنند، مهاجرت را بهمثابۀ نوعی «کنش عقلانی» بهمنظور حصول و تحقق زندگی ایدهآلتر برمیگزینند. بهطور مشخص با تکیه بر نظریۀ مهاجرتی «استراتژی دسترسی» میتوان گفت که تفاوت ادراکشده در احساس دسترسی یا دسترسی به امکانات و مزیتهای اجتماعی یکی از دلایل و انگیزههای مهم مهاجرتی مشارکتکنندگان بوده است.
در سطح و از منظری دیگر میتوان گفت که زنان تحصیلکردۀ متمایل به مهاجرت در پژوهش حاضر، گرفتار نوعی ادراک، دیدگاه و تجربۀ باواسطۀ مبتنی بر «دوبینی» هستیشناختی با ویژگیهای «سلبی- دافعهایِ» مبدأ و ویژگیهای «ایجابی- جاذبهایِ» مقصد (مقاصد) هستند که زمینه و بستر اجتماعی – سیاسی مهاجرت آنان را رقم میزند؛ برایناساس، آنان، به تعبیر خودشان برای رهایی از وضعیت بغرنج، ناامن و دلهرهآور کیفیت زیستجهانشان در مبدأ، مهاجرت را بهعنوان نوعی استراتژی برای تحقق اهداف و هویت فرهنگی مطلوب در مکانی امن، سرشار از آرامش، دارای تنوع و تساهل فرهنگی، امکانپذیریِ فرصتهای تحققِ پتانسیلهای متعدد جنسی و انسانی خود برگزیدهاند و در راستای تحقق عملی آن برنامهریزی و اقدام کردهاند و میکنند. به تعبیر نظریۀ ناامنی هستیشناختی گیدنز گسترش روزافزون زمانی و مکانی زندگی اجتماعی، بهویژه در پرتوی رسانههای فراگیر منجر به سستشدن اعتقاد به قواعد زندگیِ محلی و درنتیجه ناامنی هستیشناختی میشود. حالتی که براساس آن فهم و تصور مردم از رهوارههای مرسوم زندگی دگرگون میشود و واقعیت عینیِ خود را با شرایط جهان دوردستتر و بیشتر رسانهای ارزیابی، مقایسه و تطبیق میدهند و چهبسا از وضعیت خود در زندگی مبدأ دلزده و مجذوب جهانهای واقعی یا تصوریِ دیگر در اقصی نقاط جهان میشوند. وضعیتی که یکی از نتایج بسیار محتمل آن میتواند مهاجرت یا میل به مهاجرت باشد. در چنین حالتی، تلاش برای بازیابی امنیت هستیشناختی و خودیابی آغاز میشود و افراد به سوی ناکجاآبادهای محلیای سرازیر میشوند که بتوانند در آن، میزانی از استقلال و هویت خود را به دست آورند (قانعی راد، 1388).
نکتۀ مهم دیگر اینکه همۀ مشارکتکنندگان گفتهاند که از مشوقهای بیقیدوشرط شبکۀ ارتباطی نزدیک و عامتر برای اقدام عملی به مهاجرت برخوردار بودهاند. آنان همواره متأثر از تشویقهای برادران، دوستان نزدیک، فامیلها و آشنایان هستند که بهصورت بیقیدوشرط و مطلق آنها را به رفتن و مهاجرت تشویق کردهاند و میکنند. تاجائیکه میتوان نتیجۀ طنین پر سروصدا و فراگیر تشویق به مهاجرت را بهمثابۀ نوعی سونامی فراگیر در جامعۀ ایرانی تعبیر کرد که هرکسی بدون توجه به سن، جنس، رشتۀ تحصیلی یا قابلیتهای فردی، متأثر از آن قرار گرفته است. یافتههای این پژوهش در رابطه با تأثیرپذیری میل به مهاجرت از شبکۀ اجتماعی مهاجران با مطالعات نوبخت و رستمعلیزاده (1402)، شریفی و همکاران (1402)، آسایش و همکاران (1397)، طاهری دمنه و کاظمی (1397)، زارع مهرجردی و همکاران (1401)، مارسیجلیا و همکاران (2024)، ژو و چای (2024) و پاچکو و همکاران (2013) همخوانی دارد.
در پایان، بنا بر رهیافت تفسیری اسمیت بهویژه مفهوم مهم «تجربۀ جامع» وی میتوان گفت فاکتورهای چندگانهای که ذیل مضامین متعدد نامگذاری شدند، بهصورت درهمتنیدهای سوقدهندۀ دختران به مهاجرت بودهاند. بدین صورت که مهاجرت دختران براساس درک و تفسیر آنان از شرایط متفاوت و متقابل مبدأ و مقاصد و مختصات دافعهای یا جاذبهای دو نوع «فضای اجتماعی» داخلی و خارجی صورت گرفته است. مهمترین مؤلفهها و عناصر سازندۀ پدیدۀ اقدام به مهاجرت مشارکتکنندگان را میتوان در پرترهای ترازو گونه به تصویر کشید که سنگینی مزایای درکشدۀ واقعی و متصور کفّۀ مقصد بهطور نامتوازنی تمایل مشارکتکنندگان به مهاجرت را برانگیخته است. به تعبیری صریح، این زنان که از شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی محل زیستِ مبدأ و تجربه و احساس تبعیض و محرومیتهای متنوع و چندگانۀ آن دلزده و احساس ناامنی میکنند، به امید تحقق آرزوهای متعدد برآوردهنشدۀ خود، دستیابی به کیفیت زندگی بالاتر و رهایی از احساس ناامنی مسیر مهاجرت به کشورهای توسعهیافته را برگزیدهاند. البته آنچه موجب تسهیل چنین اقدامی گردیده است، سرمایۀ فرهنگی این دختران (ویژگیهای کارگزاران) و فرصتهای اقتصادی- اجتماعی فراهمشده در سطحی جهانی (شرایط ساختاری) است که در پیوند با هم تصمیم این دختران به مهاجرت را به امری مرسوم، معقول و ممکن تبدیل کرده است. از دیدگاه پدیدارشناسانه، میتوان تفسیرِ کلیِ مشارکتکنندگان از اقدام به مهاجرتشان را بهمثابۀ نوعی امکان «رهایی از شرایط تحملناپذیر مبدأ و تحقق آرزوهای برآوردهنشده در مقصد» دانست. در پایان، نکتۀ مهم دیگر این است که الگو، دلایل و زمینههای مرتبط با مهاجرت زنان ویژگیها و خصوصیات خاص خود را دارد که از علل اقتصادی صرف فراتر میرود و تا حد زیادی با الگوهای مهاجرت مردانه متفاوت است.
شکل 1- پرترۀ زمینههای سلبی و ایجابیِ مبدأ و مقصد مرتبط با اقدام به مهاجرت زنان تحصیلکرده
Fig 1- A portrait of the negative and positive factors of origin and destination related to the emigration of educated women
پیشنهادهای پژوهشی و سیاستی
ازآنجاکه مشارکتکنندگان این پژوهش کسانی بودهاند که در آستانۀ مهاجرت بودهاند، یعنی کسانی که هنوز تجربۀ حضور در کشورهای دیگر را نداشتهاند؛ پیشنهاد میشود تحقیقی پایشی درخصوص میزان رضایت، تحقق و برآوردهشدن انتظارات زنان مهاجرتکرده به خارج صورت گیرد تا بتوان تصویر درستتر و واقع بینانهتری از ماهیت تجربۀ زیستۀ زنان مهاجر بعد از مهاجرت فراهم کرد.
برای تکمیل و تنوعبخشیدن به نتایج پژوهشهای کیفی و کمْی پیشنهاد میشود یک مطالعۀ تطبیقی بینالمللی نیز انجام شود. پژوهشی که بتواند تجربیات، انتظارات، دلایل و بسترهای مشوق زنان ایرانی به مهاجرت را با سایر کشورهای همجوار و نسبتاً مشابه مقایسه کند.
پیشنهاد میشود سیاستگذاران با در نظر گرفتن نقش مهم زنان و دختران تحصیلکرده در توسعۀ همهجانبۀ جامعه، زمینههای مشارکت بیشتر و عدم تبعیض بین جنسیتی و بین رشتهای را در کشور فراهم کنند، تا دختران با جذبشدن در بازار کار داخلی و کسب هویت اجتماعی و بنابراین، با احساس تعلق بیشتر به جامعه کمتر تمایل به مهاجرت خارجی داشته باشند.
تشکر و قدردانی
نویسندگان این تحقیق بر خود لازم میدانند از تمامی مشارکتکنندگان که با مشارکت و همدلی خود ما را در تدوین این پژوهش یاری کردند، کمال تقدیر و تشکر را داشته باشند.
[1] Act of Migration
[2] Image
[3] Migration Aspiration
[4] Androcentric
[5] Associational Migrants
[6] Feminization of Emigration
[7] Sex Roles
[8] Gender
[9] Chafetz
[10] Fundamentalism
[11] Access
[12] Beck. U
[13] Cresswell & Cresswell
[14] Hierarchical Structure
[15] Smith’s Interpretative Phenomenological Analysis
[16] Husserl
[17] A Hierarchy of Experience
[18] Experience
[19] An Experience
[20] Comprehensive Unit of Experience
[21] Institutionalized
[22] Incorporated Cultural Capital
[23] dualism
[24] Lee