نویسنده
دکترای جامعهشناسی دانشگاه اصفهان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
کلیدواژهها [English]
مقدمه و بیان مسأله
از آغاز تاریخ بشری یکی از نخستین دغدغههای آدمی، فهم جایگاه خویش در هستی و آگاهی به نیروهای حاکم بر طبیعت و زندگی بوده است. تاریخ دیرین حیات بشری گواه تلاشها، رنجها و نزاعهای صورت گرفته بر سر فهم و معنادهی به طبیعت، هستی، خدا و رابطه انسان با آنها بوده است. پیامبران الهی با تکیه بر نیروی وحی، فیلسوفان به کمک عقل و منطق، دانشمندان با یاری علم و تجارب بشری همگی تلاش کردهاند تا به پرسشهای اصیل بشری پاسخ گویند و انسان را به سمت زندگی بهتر و متعالیتر سوق دهند.
در این میان، مردم جوامع مختلف نیز به صورت فردی و جمعی باورها و اعتقاداتی را راجع به طبیعت و انسان و نیروهای حاکم بر آنها شکل داده و آن را در قالب فرهنگ از نسلی به نسل دیگر منتقل کردهاند. باورهایی که گاهی توسط خداوندگاران «زر و زور و تزویر» تولید و ترویج میشده و لباسی از تقدس به تن میکرده و دستآویز فراداستان میشده است. چنین باورهایی اغلب فاقد بنیآنهای تجربی و علّی بودهاند و به سادگی نمیشد آنها را ابطال نمود. این باورها و اعتقادات را معمولاً ذیل مفهوم «خرافه» فهم میکنند. «مدرنیته» با غرور و اعتماد به نفس، جهان «سنت» را جهانی تصویر کرد که خرافه سراسر آن را در برگرفته است و از نظر تفکر مدرن، اساساً معرفت سنتی در چنین فضای معرفتشناختی تنفس میکند اما تجارب دو قرن اخیر نشان داد که خرافات امری جهانی است و محدود به زمان و مکان خاصی نیست.
در لغتنامههای معتبر انگلیسی برای تعریف خرافات از واژههایی مانند «غیر عقلانی»، «غیر علمی»، «ترس»، «ابهام»، «نادانی» و غیره استفاده میشود که بر این اساس خرافه را یک معرفت و باور نادرست و غلط معرفی مینمایند (Collins English Dictionary, 2009; Encyclopedia of Britannica, 2008; Webster's Third new international dictionary- unabridged- 1986: 2296 ).
در فرهنگ لغتهای عربی نیز «خرافه» «سخن جذاب نمکین و دروغ» (فراهیدی، 1988: 4/ 252)، «سخن باطل» (خوری شرتونی، 1992 :1/ 268)، «سخنان برساخته و دروغی که در شبنشینیها گفته میشود» (زبیدی، 2001: 12/ 162) و «افسانه و داستان بیاساس و اعمال و عقاید خلاف عقل» (طریحی، 1362: ذیل خرافه) تعریف شده است؛ در زبان فارسی نیز خرافه «حدیث باطل، سخن بیهوده و یاوه و اسطوره» (عمید، 1365: ذیل خرافه؛ معین، 1377: ذیل خرافه) معنا شده است. ملاحظه میشود که در فرهنگ لغتهای غیر غربی نیز «خرافه» در مقابل «عقل» و «درستی» و «واقعیت» قرار میگیرد.
در ارتباط با چیستی خرافات و انواع آن، کاتانیا[1](1968) سه شکل خرافات را تعریف میکند و از هم تمیز میدهد: 1ـ خرافات «ساده[2]» که عبارتند از رفتارهایی که پاسخی به یک پیامد یا رویداد مثبت است. این شکل از خرافه را میتوان در آزمایش اسکینر[3](1948) دید که طی آن کبوترها سرهای خود را تندتند تکان میدادند و میچرخاندند، با این تصور که این کار موجب ظاهر شدن و فراهم شدن غذا میشود. 2ـ دومین شکل خرافات با عنوان خرافات «همزمان[4]» زمانی تقویت میشوند که همزمان برای رفتار، واکنشی یا پاداش حاصل میشود حال آنکه آن پاداش در واقعیت به صورت علّی ارتباطی با آن رفتار ندارد. 3ـ سومین شکل خرافه به خرافات «حسی[5]» قابل تعریف است. این شکل از خرافه، خود را به صورت اهمیت دادن به برخی چیزها و اجزای احاطهکننده فرد نمایان میسازد (مانند کلاه یا جوراب شانس).
جاهودا[6] (1969) میان خرافات علّی[7] و خرافات تصادفی[8] تمایز قائل میشود. خرافات علّی بخشی از یک باور آگاهانه درباره وجود رابطه میان دو رویداد است. خرافه تصادفی همبستگی مبهمتری راجع به رفتارهای علّی و یا پیامدهای دارد. جاهودا عنوان میکند که خرافه مجموعه پاسخهای موقعیتمند انباشت شده است که پایه و اساسی برای باور به وجود علیت میان دو چیز فراهم میآورد؛ بنابراین، خرافات راهها و شیوههایی است که انسآنها درباره وجود رابطهای علّی میان دو رویدادی که همزمان واقع شدهاند مییابند.
هم اکنون میتوان دید که در جوامع کاملاً صنعتی شده و تحت نظام سرمایهداری، هنوز خرافات به صورت جمعی بازتولید میشود و علمگرایی مدرن نتوانسته است به طور کامل از جامعه خرافهزدایی کند. البته نمیتوان به سادگی از این موضوع گذشت که مدرنیته با خود عقلانیت بازتابی و تأملی به همراه آورده که خود عاملی اساسی در کاهش میزان و نوع خرافات بوده است. در ارتباط با این موضوع، آنچه برای یک پژوهشگر ایرانی میتواند مسأله باشد و ذهن او را به خود معطوف سازد، تأثیراتی است که مدرنیته جهانی شده و روندهای مدرنیزاسیون و توسعه، بر باورها، ارزشها و رفتارهای فرهنگی مردم میگذارد. تغییراتی که در باورها و ارزشهای مردم رخ میدهد، نه تنها خود روند توسعه را کانالیزه میکند بلکه مهمتر از آن شکل جامعه را مدام دستخوش دگرگونی مینماید.
در پژوهش حاضر تلاش شده است تغییرات رخ داده در باورها و ارزشهای فرهنگی مردم بر اساس مبحث «خرافات» مورد بحث و بررسی قرار گیرد. میتوان گفت پژوهش حاضر از نظر پارادایمیک در حوزه پارادایم نظری کارکردگرایی ساختاری قرار میگیرد و در دل این پارادایم، نظریه مدرنیزاسیون برای فهم توسعه اجتماعی ـ اقتصادی انتخاب شده است و به پیروی از اینگلهارت (1389: 23-22) مدرنیزاسیون اجتماعی ـ اقتصادی و توسعه اجتماعی ـ اقتصادی مترادف هم در نظر گرفته شدهاند. بر اساس پارادایم کارکردگرایی ساختاری، باورها و ارزشهای جامعه کلیتی را میسازند که علاوه بر کارکردی که در حفظ کل نظام اجتماعی و فرهنگی دارند، با یکدیگر نیز در ارتباطند. بر این اساس، تغییر در مجموعهای از باورها و ارزشهای فرهنگی میتواند به تغییر در سایر اجزا و مؤلفههای فرهنگ منجر شود. در این میان، مدرنیزاسیون میتواند به عنوان یک میانجی و عامل پیش برنده ایفای نقش کند. بر اساس این پارادیم، تغییرات فرهنگی متأثر از فرآیند مدرنیزاسیون، در نهایت به تغییر در تلقی مردم از چیستی خرافات میانجامد.
برای فهم خرافه و تبیین آن میتوان یکی از سه رویکرد و مدل فهم «عرفی»، «علمی» و «درون دینی» را معیار شناخت و بررسی قرار داد (پژوهشکده تحقیقات استراتژیک، 1387). در پژوهش حاضر از رویکرد عرفی (و نه رویکردهای علمی یا درون دینی) استفاده شده است. بر اساس رویکرد عرفی، آنچه مردم خرافات میدانند لحاظ میشود نه اینکه واقعاً مواردی که مردم خرافه میپندارند از نظر علمی و عقلی و یا از منظر دینی نیز خرافه هست یا خیر. در واقع پژوهش حاضر به دنبال شناسایی خرافات موجود نیست بلکه هدف، بازکاوی و تحلیل ذهنیت مردم و فهم تلقی آنان از چیستی خرافات و بررسی تأثیراتی است که مدرنیزاسیون اقتصادی ـ اجتماعی بر ذهنیت مردم استان اصفهان و تلقی آنان از چیستی و مصادیق خرافات گذاشته است.
چارچوب نظری تحقیق
در باره ماهیت خرافه و علل پدید آمدن آن تا کنون مباحث زیادی مطرح شده است. انسانشناسی(Malinowski, 1948; Campbell, 1996)، جامعهشناسی (Bocock, 1974; Jarvis, 1980 ) و روانشناسی(Rudski, 2001, 2003, 3004; Skinner, 1948; Jahoda, 1969) از دانشهایی بودهاند که هر یک از دریچهای متفاوت علل گرایش انسآنها را به باورهای خرافی مورد بحث قرار دادهاند.
با مطالعه فرهنگهای مختلف ملاحظه میشود که خرافات امری جهانی است که مختص یک جامعه و یک دوره زمانی خاص نیست. در واقع از آنجا که خرافات در تمامی جوامع میتواند کارکرد داشته باشد و انسآنها همواره در کنار عقلانی بودن، جنبهای غیرعقلانی و احساسی نیز دارند، لذا همواره باورهای خرافی در جوامع انسانی تداوم پیدا میکند (Beck & Forstmeier, 2007; Vyse, 1997). در گذشته و تحت تأثیر جنبش روشنگری و قوی شدن حرکتها و گرایشهای سکولار در جامعه، تلاش میشد تا خرافات به باورهای مذهبی ارتباط داده شود. در صورتیکه در حال حاضر بیش از گذشته رابطه دین و خرافه مورد مناقشه است و نظرات متفاوتی در این باره مطرح میشود (Jahoda, 1969; Rudski, 2004; Vyse, 1997).
در ارتباط با پژوهشهای علمی مرتبط با خرافات نخستین گزارش منتشر شدهای که تلاش کرده بود تا کلیه تحقیقات قبلی را خلاصه کند، در نشست انجمن آمریکایی تحقیقات روانی[9] در سال 1887 منتشر شد. در مجموعه مقالات این گزارش، طبق تحقیقی که مینوت[10] با پرسشنامهای 3 بخشی به انجام رسانده بود، 10 درصد مردان و 20 درصد زنان تمایلات خرافی داشتند و خرافات در تمامی طبقات و در بخشی از دانشجویان تحصیلات تکمیلی نیز وجود داشت.
تا قبل از دهه 1940 اغلب تحقیقات مرتبط با باورها و رفتارهای خرافی روی همین دو متغیر «طبقه» و «تحصیلات» متمرکز بودهاند. امه[11] (1940) با مرور تحقیقات قبلی، کلیه یافتههای پیشین را در چند بند خلاصه کرد:
1ـ باور به خرافات با بالا رفتن سن و تحصیلات کاهش مییابد.
2ـ زنان خرافیتر از مردان هستند.
3ـ دریافت و یادگیری برخی آموزشهای خاص موجب کاهش باور به خرافات میشود.
4ـ منابع باورهای خرافی برای افراد مختلف متفاوت است اما مهمترین آنها، روابط اجتماعی قبلی افراد در گروههای نخستین[12] است.
5ـ نوع احساسات ارتباط مثبتی با باورهای خرافی دارد.
طی دهه 1940 تا اوایل 1970 تحقیقات اندکی در باره خرافات به انجام رسیده است. در سال 1963 نیویورک تایمز در مطلبی به بررسی این امر پرداخت که مادیگرایی تا چه اندازه توانسته است در سطح محدودی در مقابل حجم عظیمی از باورها، ترسها و نگرانیها، خرافات، اطلاعات و معلومات غلط و اعمال نیمه آگاهآنهای که معمولاً یا سهواً برچسب خرافه دارند موفق عمل کند و از میزان و شدت خرافات موجود بکاهد (Hill & Williams, 1965). تحقیقات اولیه در باره خرافه آن را در قالب و مقیاس غیر عادی[13] مورد توجه قرار دادند (Jahoda, 1968). باورهایی از قبیل نحس بودن عدد 13 و یا دیدن گربه سیاه از این دست است.
در رابطه با تأثیر عوامل مختلف بر گرایش افراد به خرافات و نقش متغیرهای فردی و محیطی بر تلقی و درک افراد از چیستی خرافات تاکنون تحقیقات متعددی در داخل و خارج کشور انجام شدهاند. تحقیقات مختلف نشان دادهاند که زنان در مقایسه با مردان گرایش بیشتری به خرافات دارند (Emme, 1940; Blum & Blum, 1974; Zebb & Moor,2003; Griffiths & Bingham, 2005; Minot, 1887; ؛ افشانی، 1385) و با بالا رفتن سن بر میزان خرافهگرایی افراد افزوده میشود (Gallup & Newport, 1990; Griffiths & Bingham, 2005). تحصیلات نیز معمولاً اثری کاهنده بر میزان خرافهگرایی افراد دارد (Emme, 1940; Blum & Blum, 1974; Otis and Alcock, 1982; Peltzer, 2002; ؛ افشانی، 1385؛ فروغی و عسکری مقدم، 1388؛ شاهنوشی، 1388). همچنین با افزایش پایگاه اقتصادی - اجتماعی فرد از میزان گرایش وی به خرافات کاسته میشود و تلقی وی از چیستی و ماهیت خرافات دگرگون میشود (افشانی، 1385؛ شاهنوشی، 1388).
همچنین میان متغیرهای روانشناختی مانند داشتن استرس، نگرانی و اضطراب و نیز باور افراد به بخت و اقبال و شانس و درجه خردگرایی، فردگرایی و تقدیرگرایی با گرایش افراد به خرافات رابطه وجود دارد (Keinan, 2000; Becker, 1975; Keinan, 1994; Blum & Blum, 1974; Dunleavy & Miracle, 1981; Gmelch & Felson, 1980; Lohr & Bonge, 1981; Damisc & Mussweiler, 2009; Rudski, 2001, 2004; Day & Maltby, 2003, 2005; افشانی، 1385؛ فروغی و عسکری مقدم، 1388؛ افشانی و احمدی، 1388). متغیرهای محیطی مانند درجه پیشرفت فنی، میزان تسری عقلانیت ابزاری به حوزههای مختلف زندگی، پایداری و نبود ابهام و منابع تهدید و ترس در محیط و میزان رواج ارزشهای مدرنیستی در جامعه همگی میتواند روی حجم و نوع خرافات رایج در جامعه و نیز بر طرز تفکر و تلقی افراد از خرافات اثرگذار باشد (Malinowski, 1948; Becker, 1975; Laurin et al. 2008 Norenzayan & Hansen, 2006; Solomon et al. 2004; Pyszczynski et al. 2005; Gray & McNaughton, 2000; Day & Maltby, 2005;؛ افشانی، 1385؛ فروغی و عسکریمقدم، 1388؛ افشانی و احمدی، 1388).
همانگونه که گفته شد در پژوهشهای مختلف نشان داده شده است که متغیرهای محیطی میتواند بر تلقی افراد از ماهیت خرافات و بر ذهنیت آنان اثرگذار باشد. در این رابطه یکی از فرآیندهای کلانی که ذهنیت و درک افراد را تحت تأثیر قرار میدهد فرآیند توسعه و فرآیندهای مدرنیزاسیون اجتماعی ـ اقتصادی است. علاوه بر اینکه در آثار پدران جامعهشناسی میتوان دید که به باور آنان روندهای مدرنیزاسیون بر ذهنیت افراد تأثیر میگذارد و از جهان معرفتی آنان خرافهزدایی میکند، در نوشتههای صاحبنظران بعدی از قبیل اینگلهارت، برگر، آیزنشتات و هانتینگتون نیز میتوان چنین برداشتی از فرآیند مدرنیزاسیون اجتماعی ـ اقتصادی داشت. البته نظریهپردازان نوسازی بهویژه افرادی مانند لرنر سهم قابل توجهی برای تأثیر مدرنیزاسیون بر حیات ذهنی افراد در نظر داشتهاند (ازکیا، 1380) .
از نظر اینگلهارت، برخلاف مفروضات نظریه کلاسیک مدرنیزاسیون نه تنها دین از حیات مدرن رخت برنبسته بلکه باور به امور غیرعقلانی و غیرتجربی نیز همچنان در جوامع مدرن تداوم یافته است. از همین روی در چشمانداز نظری اینگلهارت اگر چه تحت مدرنیزاسیون تغییرات عمدهای در باورهای سنتی رخ میدهد (اینگلهارت، 1377: 7 و 11؛ 1389: 52-51؛ اینگلهارت و نوریس، 1382: 15-14) اما خرافات و خرافهگرایی نیز که اموری غیرتجربی و غیرعقلانی هستند مجال حضور دارند و میتوانند حتی در معنا دادن به زندگی نقش ایفا کنند (اینلگهارت، 1389: 61-58). چارچوب نظری اینگلهارت به ما میگوید نمیتوان انتظار داشت که با پیشبرد روندهای مدرنیزاسیون به طور کامل خرافهزدایی کرد بلکه با گذار از اقتصاد معیشتی به حیات مرفه میتوان از میزان آنها کاست زیرا در این حالت از کارکرد مادی خرافات کاسته میشود (اینگلهارت، 1381 و اینگلهارت، 1389: 52-51؛ 1380؛1381). بر اساس دیدگاه اینگلهارت میتوان در سطوح مختلف توسعه به دنبال تفاوت افراد در جهانبینیهایشان گشت که همین تفاوت میتواند خود را در تفاوت تلقی آنها از چیستی و مصادیق خرافات نشان دهد.
البته همانطور که پیشتر گفته شد حتی در باورهای خرافی نیز میتوان بنیادی عقلانی یافت زیرا بسیاری از آنها واکنشی به شرایط محیطی هستند؛ از آنجا که در جامعه مدرن نیز ناپایداری همچنان وجود دارد و دست کم ناپایداری از سطح محیطی به حوزه زندگی فردی منتقل شده است، خرافات باز میتواند خصلتی کارکردی داشته باشد و زندگی را معنادار سازد و از سطح استرسها و ناپایداریها و خطرات تجربه شده بکاهد. نتیجه اینکه در هر سطح توسعه میتوان به دنبال خرافه گشت منتها ممکن است میزان خرافهگرایی و نوع خرافات رایج میان سطوح مختلف توسعه اندکی متفاوت باشد.
آیزنشتات (2000) نیز با طرح مدرنیتههای چندگانه راه را بر فهم بهتر ارزشها و باورهای فرهنگی جوامع مختلف باز میکند. در این چشمانداز میتوان انتظار داشت که جوامع به شکلهای کاملاً متفاوتی مدرن شوند و شرط مدرن شدن، غربی شدن قلمداد نشود. بر این اساس می توان انتظار داشت برخی باورها که بر اساس نظریه کلاسیک مدرنیزاسیون مانع توسعه به شمار میآیند امکان حضور در یک جامعه پیشرفته صنعتی را داشته باشند. در واقع حتی باورهای به ظاهر خرافی ممکن است گاهی به روند توسعه کمک کنند. مهم نحوه پیوند خوردن آنها با فرآیندهای توسعه و چارچوبهای قدرت و مدیریت جامعه است (آیزنشتات، 1377؛ 1381: 337-328). البته این بدین معنی نیست که هر باور خرافی تصدیق و تأیید شود اما دست کم میتوان این موضوع را مطرح کرد که در هر باور خرافی نمیبایست به دنبال یک عنصر ضد توسعهای گشت.
همچنین پیتر برگر در آثار خود بیشتر به دنبال شناسایی و مطالعه تغییراتی بود که مدرنیزاسیون در ساحت ذهن ایجاد میکند. از نظر برگر انسان مدرن برخوردار از هویتی باز و اندیشنده است (برگر و همکاران، 1381: 86-83). همین در معرض تجربههای مختلف قرار گرفتن و بازاندیش بودن انسان مدرن به او این اجازه را میدهد تا به باورهای فاقد بنیاد تجربی و یقینی پشت پا بزند. البته اگر چه برگر (1997) در آثار متأخر خود دست کم در ارتباط با باورهای دینی و مقوله دینداری محتاطتر صحبت میکند و از نظرات اولیه خود قدری عدول میکند اما در نهایت به نظر وی هویت مدرن بر هویت سنتی میچربد و انسان سنتی بیشتر در موضعی تدافعی قرار دارد تا تهاجمی و یا حتی برابر (برگر و همکاران، 1381: 164 و 130-124؛ برگر و لوکمان، 1375: 149-148)؛ مشکل این نوع نگاه برگر در آن است که دست کم تجارب اخیر کشورهای اسلامی این صورتبندی اغراق آمیز را از تفوق ارزش های مدرن (غربی) نشان نمیدهد و باورهای سنتی دست کم در حوزه باورهای بنیادین مذهبی همچنان به قوت خود باقی ماندهاند.
همانطور که گفته شد برگر در آثار متأخر خود در دیدگاه خود تجدید نظر میکند و بین کاهش در میزان دینداری سنتی و کاهش در سطح کلی دینداری در جهان تفاوت قایل میشود. در واقع به نظر برگر، جهان معاصر همچنان افسون زده است و روندهای مدرنیزاسیون به این سادگی این وضعیت را تغییر نمیدهند. آنچه از چشمانداز برگر میتوان آموخت این است که شاید بتوان به عنوان فرضیهای در تحقیق، رابطهای میان نوع باورها و درجه توسعه یافتگی برقرار کرد. در واقع میتوان این مسأله را حتی مفروض دانست که به هر حال در هر سطح توسعه خرافات وجود دارد اما نوع خرافات و تلقی افراد از چیستی و مصادیق خرافات میتواند میان سطوح مختلف توسعه متفاوت باشد. از همین روی در پژوهش حاضر این فرضیه به عنوان فرضیه اصلی پژوهش در نظر گرفته شد.
هانتینگتون نیز در ارتباط با تأثیر مدرنیزاسیون بر باورها و مناسک جمعی بدین امر باور داشت که روندهای مدرنیزاسیون در نهایت به تضعیف همبستگیهای قدیم میانجامد و تغییراتی بنیادین در ارزشها، رویکردها و چشمداشتهای افراد ایجاد میکند. طبق نظر هانتینگتون میتوان انتظار داشت که در سطوح بالاتر توسعه، از میزان باورها و مناسک خرافی که همبستگیهای قدیم را تقویت و بازتولید میکنند کاسته شود و بر نسبت خرافاتی افزوده شود که بیشتر ماهیتی فردی دارند تا جمعی (هانتینگتون، 1382: 73-53). از همین رو، بر اثر تغییرات نسلی و تضعیف همبستگی سنتی میتوان انتظار داشت که برخی از باورهای انسجام بخش قدیم که برای نسلهای پیشین باورهایی معتبر و معنابخش به شمار میرفتند برای نسل جوان خرافه و نامعتبر فهم و درک شود. در ادامه و در بخش مدل تحلیل متغیرهای مستخرج از دیدگاه صاحبنظران و تأثیر آنها بر خرافهگرایی و درک افراد از چیستی خرافات، صورتبندی و ارائه خواهد شد.
شکل 1- مدل تحقیق: تغییر تلقی افراد از چیستی خرافات تحت رابطه میان توسعه اجتماعی ـ اقتصادی و تغییرات فرهنگی (منبع: نگارنده)
طبق نظریه مدرنیزاسیون آنگونه که در مدل تحلیل صورتبندی شده است میتوان گفت توسعه اجتماعی ـ اقتصادی سبب کاهش تقدیرگرایی، بیسوادی و ناآگاهی میشود و فردگرایی، مادیگرایی، خردگرایی، علمگرایی و ارزشهای مدرنیستی را تقویت میکند. همچنین بر اساس نظریه مدرنیزاسیون، محصول و نتیجه توسعه میتواند کاهش ابهام، خطر، تهدید، ناأمنی، ناپایداری و بیثباتی در محیط و جامعه باشد که همگی این موارد بر کاهش خرافهگرایی و تغییر ذهنیت افراد اثر گذارند.
از آنجا که یکی از متغیرهای اصلی پژوهش حاضر، مفهوم «توسعه اجتماعی ـ اقتصادی» است، در این بخش جا دارد اندکی در باره ابعاد و شاخصهای آن بحث شود. طی نیم قرن اخیر شاهد آن بودهایم که کانون توجه و مبنای ارزیابی جوامع در نظریههای توسعه، از «رشد اقتصادی» به سمت «توسعه انسانی» و در نهایت به «توسعه اجتماعی» منتقل شده است (ازکیا، 1380). در این گذار نظری علاوه بر جنبههای مادی زندگی، جنبههای فرهنگی و اجتماعی نیز مورد توجه قرار میگیرد.
در سال 1995 برای نخستین بار در تاریخ، به پیشنهاد سازمان ملل، رهبران جهان در کپنهاگ دانمارک گرد هم آمدند تا درباره توسعه اجتماعی گفتگو کنند. در بیانیه اجلاس بر ضرورت توجه همزمان به نیازهای مادی و روحی افراد، خانوادههایشان و اجتماعاتی که در آنها زندگی میکنند و همچنین بهرهمندی آنان از دموکراسی، حکومت و مدیریت شفاف و پاسخگو، عدالت اجتماعی و صلح و امنیت تأکید شد. بر اساس بیانیه اجلاس کپنهاگ، در فرآیند توسعه نمیتوان توسعه اقتصادی را چیزی منفک از توسعه اجتماعی و محافظت از محیط زیست و نیل به توسعه پایدار در نظر گرفت (Report of the World Summit for Social Development, 1995).
پس از اجلاس کپنهاگ، مبحث «توسعه اجتماعی» به طور جدیتری در دستور کار سازمان ملل قرار گرفت. سازمان ملل در گزارش «توسعه اجتماعی: تعریف و چالشهای معاصر» توسعه اجتماعی را فرآیندهایی از تغییراتی میداند که منجر به بهبود رفاه انسآنها، روابط اجتماعی و نهادهای اجتماعی میشود که پایدار، رقابتی و مبتنی بر برابری است و متضمن اصول حکمرانی دموکراتیک و عدالت اجتماعی است». تعریف یاد شده متضمن «فرآیندها» و «نتایج» است. توسعه اجتماعی از یک سو متضمن فرآیندهایی مادی از قبیل دستاوردهای مادی مانند برخورداری از سلامتی و تحصیلات و تعلیم و تربیت خوب و دسترسی به کالاها و خدمات لازم برای زندگی آبرومندانه است و از یک سو به دستاوردهای فرهنگی و سیاسی از قبیل احساس امنیت و مهم بودن و توانایی ادغام در اجتماع از خلال دریافت تأیید اجتماعی و فرهنگی و نمایندگی سیاسی اشاره دارد. همچنین توسعه اجتماعی به نتایج توسعه نیز توجه دارد؛ بدین ترتیب که فرآیند توسعه نباید به نابرابری اجتماعی و افزایش فساد در جامعه منجر شود (United Nations, 2011).
چنین برخورد و برداشتی از توسعه که در قالب توسعه اجتماعی مفهومپردازی شده است، متغیرها و ابعاد اجتماعی را در کنار متغیرهای اقتصادی قرار میدهد و هر دو جنبه را در کنار هم از لوازم توسعه میبیند لذا هرگونه مفهومپردازی در خصوص توسعه باید هم ابعاد اقتصادی و هم ابعاد فرهنگی و اجتماعی را با هم ببیند. از همین رو در نظریههای متأخر توسعه از توسعه اجتماعی ـ اقتصادی سخن به میان میآید. در ارتباط با نظریه مدرنیزاسیون نیز چنین تحولاتی رخ داده است به نحوی که نظریهپردازان آن، گاهی توسعه اجتماعی ـ اقتصادی و مدرنیزاسیون اجتماعی ـ اقتصادی را به جای هم به کار میگیرند (ن.ک. اینگلهارت، 1389: 23-22) پژوهش حاضر نیز این دو مفهوم به یک معنا به کار رفته است.
روش تحقیق
از جمله عواملی که میتوانند بر روش تحقیق و موضع و استراتژیهای پژوهشی اتخاذ شده توسط پژوهشگر تأثیرگذار باشند میتوان به این موارد اشاره کرد: ماهیت مسأله مورد بررسی، وسعت و دامنه تحقیق، مهارت پژوهشگر و امکانات پولی و نیروی انسانی در اختیار وی، داشتن زمان کافی برای انجام تحقیق، میزان دسترسی به دادههای مورد نیاز و محدودیتهای اداری و سایر موانع بیرونی.
در پژوهش حاضر که ساکنان همه شهرستآنهای استان اصفهان به عنوان جامعه آماری آن انتخاب شدهاند، ساختن شاخص توسعه اجتماعی ـ اقتصادی بر اساس مباحث نظری و گردآوری داده توسط خود پژوهشگر میتوانست بهترین راه باشد. از آنجا که تولید داده جدید، کلان پروژه. زمان بر و هزینه بری است که تنها از عهده سازمآنهایی مانند سازمان مدیریت و برنامهریزی بر میآید لذا امکان فنی تولید داده جدید وجود نداشت.
همچنین یکی از محدودیتهای تحقیق در کشوری مانند ایران در دسترس نبودن دادههای تولید شده و موجود است. علیرغم مراجعه به تمام سازمآنهای اصلی استان اصفهان، فراتر از دادههای خام سرشماری و سالنامههای آماری چیزی در اختیار نگارنده قرار داده نشد. از همین روی تنها راه ممکن میتوانست ارائه فراتحلیلی از تحقیقات پیشین باشد که هر یک به نوعی بر اساس شاخصهای توسعهای، به طبقهبندی شهرستآنهای استان اصفهان مبادرت ورزیدهاند. تنوع شاخصهای اجتماعی و اقتصادی آمده در چهار پژوهش مرور شده این امکان را فراهم میکند تا بتوان با دقت بالا ادعا کرد که ارائه هر نوع طبقهبندی کلی از سطح توسعه اجتماعی ـ اقتصادی شهرستآنهای استان اصفهان فراتر از دستهبندی صورت گرفته نخواهد رفت و میتوان به یافتهها اعتماد کرد:
ـ حبیبی و بلادی (1377) نیز در پژوهش خود به سنجش «توسعه انسانی در شهرستانهای استان اصفهان» پرداختند و یک رتبهبندی بر اساس این شاخص ارائه کردند.
ـ اسماعیلی (1385) در «سطحبندی شهرستانهای استان اصفهان بر اساس شاخص توسعه اجتماعی»، شاخص توسعه اجتماعی را با دو بعد رفاه اجتماعی و سرمایه اجتماعی مورد مطالعه قرار داد. وی بعد رفاه اجتماعی را با 6 شاخص (تسهیلات و امکانات، خدمات بهداشتی و پزشکی، سپردههای اقتصادی، دسترسی به خدمات آموزشی، تسهیلات فرهنگی، خدمات و امکانات ورزشی) و بعد سرمایه اجتماعی را با 12 شاخص (انسجام اجتماعی، حمایت اجتماعی، مشارکت مدنی، مشارکت اجتماعی، همکاری، اعتماد و قابلیت اعتماد، وساطت اجتماعی، احساس امنیت، ارزش زندگی، کمک و همیاری، ظرفیت پذیرش تفاوتها، احساس اثرگذاری و کارآیی) سنجش کرد.
ـ هوشیار (1385) برای «رتبهبندی توسعه یافتگی شهرستانهای استان اصفهان» چنین شاخصهایی را در نظر گرفت: آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، جمعیتی ـ اقتصادی، مسکن و تسهیلات رفاهی، فرهنگ؛ کشاورزی، صنعت و راه.
ـ سامتی و جابری (1390) برای «رتبهبندی شهرستانهای استان اصفهان از نظر پتانسیل رشد اقتصادی» چنین شاخصهایی را در نظر گرفتند: سرمایه انسانی، خدمات برتر آموزشی و فرهنگی، منابع مالی، شبکههای زیربنایی، نیروی کار، اندازه بازار محلی، خدمات تخصصی درمان، موقعیت مکانی دسترسی به بازارهای عرضه.
یکی از پیشگامان مباحث توسعه اجتماعی، ریچارد استس است. وی با یکی دانستن «پیشرفت اجتماعی» با «توسعه اجتماعی»، چنین شاخصهایی را برای ارزیابی توسعه اجتماعی در نظر میگیرد و کشورهای مختلف را با یکدیگر مقایسه میکند (استس، 1988 و 2010): تعلیم و تربیت، وضعیت سلامتی، موقعیت زنان، اقدامات دفاعی، شاخص اقتصادی، شاخص جمعیتی، شاخص جغرافیایی، مشارکت سیاسی، تنوع فرهنگی، اقدامات؛ آنچه استس بدان توسعه اجتماعی میگوید تقریباً همان است که اینگلهارت از آن با توسعه اجتماعی ـ اقتصادی و یا مدرنیزاسیون اجتماعی ـ اقتصادی یاد میکند و همین تلقی از توسعه بر پژوهش حاضر حاکم است. در مطالعات فراتحلیل شده اغلب شاخصهای استس مورد سنجش قرار گرفتهاند.
با مرور پژوهشهای یاد شده تلاش شد تا شهرستانها در سه گروه دستهبندی شوند. مبنای این دستهبندی جدا از رتبه توسعه آنها در پژوهشهای مختلف، این معیار بود که در تمامی تحقیقات در یک گروه توسعهای قرار داشته باشند. از همین رو برخی از شهرستانها که رتبه آنها در گزارشهای مختلف ثبات نسبی نداشت از دستهبندی فعلی حذف شدند. در نهایت شهرستان های استان اصفهان، برای انجام تحلیل استنباطی و آزمون فرضیههای تحقیق بدین قرار دستهبندی شدند:
جدول 1- شهرستانهای وارد شده در تحلیلهای استنباطی مرتبط با شاخص توسعه
توسعه بالا |
اصفهان، کاشان |
توسعه متوسط |
مبارکه، لنجان (زرین شهر)، شهرضا، نایین |
توسعه پایین |
فریدن، فریدونشهر، سمیرم، دهاقان (سمیرمسفلی) |
در باره بررسی تلقی افراد از چیستی خرافات، جامعه آماری پزوهش حاضر را کلیه ساکنان 15 سال به بالای استان اصفهان تشکیل میدهند. پژوهش حاضر مبتنی بر یافتههای به دست آمده از 6192 مصاحبه رو در رویی است که در 25 شهرستان و منطقه شهری استان اصفهان به انجام رسیده است. در قالب سؤالات باز از پاسخگویان خواسته شد تا با کمی تأمل در باورهای خود، والدین و شهرستان محل سکونت شان، آنچه را خرافی مییابند بازگو نمایند. موارد اظهار شده ابتدا کدگذاری و در مرحله بعد مقولهبندی شدند و با استفاده از نرمافزار spss 16 تجزیه و تحلیل شدند. حجم نمونه هر شهرستان متناسب با جمعیت کل آن شهرستان نسبت به جمعیت استان تعیین گردید و نمونهها بر اساس سه متغیر سن، جنس و محل سکونت و بر اساس نمونهگیری سهمیهای انتخاب و مطالعه شدند.
اگر چه در بررسی تلقی مردم استان اصفهان کلیه ساکنان 15 سال به بالای استان جامعه آماری را تشکیل میدهند اما در باره رابطه توسعه و نگرش افراد، تنها 10 شهرستان منتخب که طبق جدول 1 در تمام تحقیقات به لحاظ سطح توسعه از پایداری و ثبات برخوردارند بودند وارد تحلیل شدند.
یافتههای تحقیق
از پاسخگویان خواسته شد تا با اندکی درنگ در باورهای خود، والدین و آنچه در شهرستان محل سکونتشان شایع است، مواردی را که به نظرشان میتواند خرافه باشد بازگو کنند. در رابطه با باورهای خود و والدین ملاحظه میشود که افراد زیادی به مواردی چون «عطسه نشانه صبر است»، «باور به چشم زخم»، و «لزوم انجام ندادن برخی کارها در برخی روزها» اشاره میکنند (جدول 2) این موارد بیشتر مواردی فردی و شخصی هستند که با درک افراد از بدن، اشیاء و محیط طبیعی مرتبطتند.
اهمیت این دادهها از آنجاست که افراد در قالب سؤالات باز میتوانستهاند هر موردی را بازگو کنند، لذا نسبتهای بهدست آمده میتواند برخی از باورهای عامیانه مردم را بازنمایی کند. به عنوان مثال، دیدن «عطسه» با «لزوم صبر کردن» را میتوان یک باور فرهنگی و شایع در استان اصفهان در نظر گرفت. دست کم با قاطعیت میتوان گفت که تقریباً 10 مورد اول به دست آمده در جدول 2، جزوی از باورهای فرهنگی ایرانیان است به نحوی که افراد زیادی از جامعه حتی اگر به آنها معتقد هم نباشند باز سعی میکنند از انجام کاری مغایر با آنها پرهیز کنند. به عنوان نمونه، اگر ناخن گرفتن و یا جارو کردن در شب را بد شگون ندانند، باز هم تلاش میکنند از انجام این اعمال در شب بپرهیزند.
در ارتباط با باورهای خرافی موجود در شهرستان ملاحظه میشود که برخی مراسمها و آداب مذهبی، برخی از آداب و رسوم عروسی و نیز باور به مواردی همچون فالگیری و طالعبینی همگی جزو باورهای خرافی شهرستان معرفی شده است. جدا از باور به مواردی مانند فالگیری و طالعبینی، اغلب مواردی که بیش از بقیه برای شهرستان مطرح شدهاند، مرتبط با آدام و رسوم و مناسک جمعیاند و مواردی که مربوط به اعضای بدن، بد شگون بودن انجام برخی کارها در برخی روزها و یا مواردی مانند اسفند دود کردن و یا باور به چشم زخمند در ردههای پایینتری قرار میگیرند. این در حالی است که افراد، باورهای مذهبی خود و والدین خود را کمتر جزو باورهای خرافی طبقهبندی میکنند و خرافی دانستن باورهای مذهبی بیشتر مرتبط با مناسک مذهبی رایج در شهرستان است. یکی از دلایل آن در این نکته روانشناسانه نهفته است که افراد هر چه از سمت خود به غریبهها حرکت میکنند از شدت دیدگاه مثبت آنان کاسته میشود و طبیعی است که در مقایسه با شهرستان، افراد تلقی مثبتتری نسبت به باورهای خود داشته باشند حتی اگر ارزیابی آنها مربوط به مناسک و باورهای مذهبی باشد.
جدول 2- تلقی افراد از باورهای خرافی خود ، والدین و شهرستان محل سکونت (10 مورد اول)
درصد |
فراوانی |
مورد (شهرستان) |
درصد |
فراوانی |
والدین |
درصد |
فراوانی |
فرد |
ردیف |
12.2 |
838 |
دارند اما آلان حضور ذهن ندارم/ اظهار نشد |
8.7 |
508 |
نحسبودنبعضیروزهایهفته |
10.4 |
375 |
عطسهکردننشانهصبراست |
1 |
5.9 |
403 |
طالعبینی / کفبینی / فالگیری |
7.3 |
428 |
دارند اما فعلا ًچیزییادمنمیآید |
6.3 |
227 |
لزوم انجامندادنبعضیکارهادربعضیروزهایخاص |
2 |
5.4 |
370 |
قمهزنی / زنجیرتیغزنی |
5.5 |
322 |
ناخنگرفتندرشب |
2.1 |
77 |
قیچیبههمزدنبداست - شگونندارد - سببدعوامیشود |
3 |
4.9 |
335 |
افراطوتفریطدرمراسمعزاداری |
5.3 |
309 |
قیچیبههمزدنیاکلیدبههمزدن سبب دعوا میشود. |
5.5 |
200 |
باور به چشمزخم |
4 |
4.0 |
272 |
دعانویسی و کتاب دعا باز کردن |
5.2 |
308 |
عطسهکردنوصبرآمدن |
5.1 |
186 |
اسفنددودکردن |
5 |
3.7 |
256 |
خوشیمنبودنیابدیمنبودنبعضیکارهادرروزهایخاص |
3.6 |
209 |
بازکردنکتابدعابرایحلمشکلات |
4.7 |
170 |
بهیادندارمولیباورخرافی دارم. |
6 |
3.4 |
236 |
رسومموجوددرعروسیهایا سختگیری درمهریه |
3.3 |
191 |
چشمزخم |
3.6 |
129 |
تخممرغشکستنبرایدفعچشمزخم |
7 |
3.1 |
214 |
شکستنتخممرغبرایرفعبلا |
3.0 |
176 |
شکستنتخممرغبرایدفعچشم زخم |
3.0 |
108 |
طالعبینی - فالگرفتن |
8 |
2.7 |
184 |
عمرکشون |
2.7 |
158 |
طالعبینیوفالگیری |
2.7 |
98 |
اعتقادبهشانس |
9 |
2.6 |
176 |
چشمزخم |
2.4 |
140 |
جاروکشیدندرشب |
2.6 |
93 |
بازکردن کتابدعا |
10 |
100.0 |
6885 |
کل موارد |
100.0 |
5865 |
کل موارد |
100.0 |
3617 |
کل موارد |
|
همانگونه که پیشتر گفته شد، موضوع اصلی نوشتار حاضر بررسی رابطه میان توسعه اجتماعی ـ اقتصادی و تغییر تلقی افراد از چیستی و مصادیق خرافات رایج در شهرستان است. از همین روی فرضیه اصلی تحقیق را میتوان چنین صورتبندی کرد:
«بین سطح توسعه اجتماعی ـ اقتصادی شهرستانهای استان اصفهان و تلقی افراد از خرافات رایج در آنها رابطه وجود دارد».
بررسی فرضیه فوق، بر اساس رویکرد عرفی صورت گرفت. بدین معنی که نظر شهروندان، جدا از صحت و سقم آن و فارغ از میزان انطباق آن با تبیین علمی و رویکرد درون دینی، مورد توجه قرار گرفت و درک و تلقی آنان از خرافات مورد مطالعه قرار گرفت. دلیل اتخاذ این رویکرد، تلاش برای فهم تأثیراتی است که توسعه و روندهای آن میتواند بر ذهنیت افراد بگذارد. در واقع در پژوهش حاضر نه خود «خرافات» بلکه کاویدن «ذهنیت افراد»، هسته کانونی و محوری مطالعه را تشکیل میدهد. از همین رو، در بررسی فرضیه اصلی تحقیق، نتایج حاصل از کدگذاری و مقولهبندی سؤالات باز، با نتایج حاصل از فراتحلیل انجام شده از مطالعات توسعهای استان اصفهان در رابطه قرار گرفت.
بر اساس نتایج به دست آمده مشاهده میشود که میان «سطح توسعه اجتماعی ـ اقتصادی» و «تلقی افراد از باورهای خرافی» رایج در شهرستانهای استان اصفهان رابطه وجود دارد. این رابطه هم در ارتباط با تلقی پاسخگویان از «باورهای خرافی شخصی» (Cramer's V= 0.263, Sig= 0.000) و هم برای تلقی آنان از باورهای «خرافی موجود در شهرستان» (Cramer's V= 0.203, Sig= 0.000) معنادار است.
در ارتباط با تلقی افراد از باورهای خرافی شخصی، پنج موردی که برای هر یک از سطوح توسعه بیشترین درصد را به خود اختصاص دادهاند بدین قرارند:
ـ توسعه بالا: 1ـ اعضای بدن (23.1درصد)؛ 2ـ اعتقادات مذهبی (18.9)؛ 3ـ اعداد، وقت، روز (17.8)؛ 4ـ چیزها و خاصیت آنها (9.3)؛ 5ـ روح، جن، اموات (5.3)؛ جادو و فال (5.3).
ـ توسعه متوسط: 1ـ اعضای بدن (24.7درصد)؛ 2ـ چیزها و خاصیت آنها (9.3)؛ 3ـ اعداد، وقت، روز (11.8)؛ 4ـ اعتقاد به شانس (6.6) 5ـ اعتقادات مذهبی (5.7).
ـ توسعه پایین: 1ـ اعضای بدن (33.8درصد)؛ 2ـ اعداد، وقت، روز (19.3)؛ 3ـ اعتقادات مذهبی (10)؛ 4ـ چیزها و خاصیت آنها (9.5)؛ 5ـ جادو و فال (3.4).
نتایج به دست آمده برای تلقی افراد از باورهای خرافی شخصی نشان میدهد که تفاوتهایی جدی میان شهرستانهای دارای سطوح مختلف توسعه وجود دارد. نکته مشترک میان تمامی سطوح توسعه این است که باورهای مربوط به اعضای بدن در صدر قرار میگیرند. در واقع هنگامی که افراد به خود میاندیشند، بیش از همه به مواردی اشاره میکنند که مرتبط با اعضای بدن است. به عنوان مثال، آنان به بد شگونی کوتاه کردن ناخنها در شب و یا مواردی این چنین اشاره میکنند. همچنین ساکنان شهرستانهای دارای درجه توسعه بالاتر بیش از سایر شهرستانها باورهای مذهبی خود را زیر تیغ نقد میبرند. در حالیکه 18.9 درصد پاسخگویان ساکن در شهرستانهای دارای سطح توسعه بالا به بخشی از باورهای مذهبی خود به عنوان باورهای خرافی اشاره کردهاند، این میزان برای شهرهای با توسعه متوسط به 5.7 و برای شهرستانهای دارای سطح پایین توسعه به 10 درصد افت میکند.
نکتهای که در اینجا شایسته است تببین شود این است که نسبت 18.9 به دست آمده برای درجه توسعه بالا هم با توسعه متوسط و هم با توسعه پایین دارای شکاف است. اما با وجود معنادار بودن رابطه کلی، باز نسبت 10 درصد برای درجه توسعه پایین بیش از 5.7 درصد نسبت به دست آمده برای توسعه متوسط است (این تفاوت برای جدول 4 نیز وجود دارد). در توضیح این مطلب میتوان به وجود شکاف میان شهرستانهای دارای درجه توسعه یافتگی بالا با سایر شهرستانها اشاره کرد. به نظر میرسد اگر نتایج شهرستانهای سطح توسعه متوسط و پایین کنار هم دیده شود رابطه میان درجه توسعه یافتگی شهرستان را با تلقی شهروندان آن از چیستی خرافات بهتر و قویتر میتوان تبیین کرد. البته شواهد تجربی و برخی نتایج تحقیق نشان میدهد که اصفهان، بهارستان، شاهینشهر و سپاهانشهر را میتوان یک خوشه در نظر گرفت که به لحاظ فرهنگی و بسیاری از شاخصها از جمله بعد مناسکی دینداری با سایر شهرستان تفاوت معناداری دارند. دلیل قرار ندادن آنها در یک خوشه این بود که مرکز شهرستان برای انجام مطالعه انتخاب شد که سپاهانشهر و بهارستان دارای این ویژگیای و شاهینشهر نیز به خاطر تقسیمات جدید استانی در پژوهشهای فراتحلیل شده حضور نداشت و بر اساس تقسیمات اداری سابق، به جای شاهینشهر، میمه مرکز شهرستان به حساب میآمد.
جدول 3- رابطه میان درجه توسعه یافتگی شهرستان و تلقی افراد از باورهای خرافی خود (درصد)
باورهای خرافیشخصی |
درجه توسعه یافتگی |
مجموع |
|||
بالا |
متوسط |
پایین |
|||
اعضایبدن |
23.1 |
24.7 |
33.8 |
27.4 |
|
مسافرت |
0.7 |
0.7 |
0.0 |
0.5 |
|
مهمان |
0.0 |
5.2 |
1.8 |
2.7 |
|
آدابعقدوعروسیو بارداری |
3.6 |
2.3 |
1.6 |
2.4 |
|
خوابوخوابیدن |
2.8 |
0.9 |
0.8 |
1.4 |
|
رنگها |
0.4 |
2.3 |
1.3 |
1.5 |
|
اعداد،وقتوروز |
17.8 |
11.8 |
19.3 |
15.9 |
|
حیواناتوپرندگان |
1.1 |
3.8 |
1.8 |
2.5 |
|
گیاهانوخوراکیها |
0.0 |
1.1 |
0.0 |
0.5 |
|
اعتقادبهنحسبودن |
0.0 |
0.2 |
0.3 |
0.2 |
|
چیزهاوخاصیتآنها |
9.3 |
21 |
9.5 |
14.1 |
|
اعتقاداتمذهبی |
18.9 |
5.7 |
10 |
10.5 |
|
روحوجنواموات |
5.3 |
2.5 |
2.4 |
3.2 |
|
اعتقادبهمکافاتعمل |
0.0 |
0.9 |
0.0 |
0.4 |
|
جادوفال |
5.3 |
5.2 |
3.4 |
4.6 |
|
اعتقادبهشانس |
3.6% |
6.6% |
2.4% |
4.4% |
|
سایر |
8.2 |
5.2 |
11.6 |
8.2 |
|
مجموع |
فراوانی |
281 |
442 |
379 |
1102 |
درصد |
100 |
100 |
100 |
100 |
در ارتباط با تلقی افراد از باورهای خرافی موجود در شهرستان که توسط پاسخگویان مطرح شده است، پنج مقولهای که بیشترین درصدها را به خود اختصاص دادهاند بدین قرارند:
ـ توسعه بالا: 1ـ مراسم مختلف (27.1 درصد)؛ 2ـ اعتقادات مذهبی (8.2)؛ 3ـ چیزها و خاصیت آنها (7.2)؛ 4ـ اعداد، وقت، روز (6.7)؛ 5ـ آداب عقد و عروسی (6.2).
ـ توسعه متوسط: 1ـ مراسم مختلف (11.6 درصد)؛ 2ـ اعتقادات مذهبی (9.5)؛ 3ـ اعداد، وقت، روز (8.7)؛ 4ـ جادو و فال (7.9)؛ 5ـ آداب عقد و عروسی (7.8).
ـ توسعه پایین: 1ـ مراسم مختلف (17.4 درصد)؛ 2ـ آداب عقد و عروسی (10.9)؛3ـ اعتقادات مذهبی (9.8)؛ 4ـ اعداد، وقت، روز (8.2)؛ 5ـ اعضای بدن(4.4).
نکته جالب توجه اینکه در همه سطوح توسعه بیشترین مواردی که به عنوان خرافات موجود در شهرستان مطرح شده مرتبط با «مراسم مختلف» بوده است. تمایز مهمی که میان شهرستانها وجود دارد در تفاوت و یا حتی بهتر است گفته شود در شکافی است که میان نسبتهای به دست آمده برای باورهای خرافی سه سطح توسعه وجود دارد. در حالی که 27.1 درصد تمامی موارد مطرح شده در شهرستانهای با سطح توسعه بالا مربوط به مراسم مختلف بوده است، این نسبت برای سطح توسعه متوسط به 11.6 و برای سطح توسعه پایین به 17.4 درصد افت میکند.
اهمیت نسبتهای یاد شده در این است که مراسم مختلف طبقهبندی شده، عمدتاً جزو مراسم مذهبی هستند که البته بیشتر در حوزه دینداری عامیانه طبقهبندی میشوند. بر این اساس ملاحظه میشود که شهروندان شهرستانهای با توسعه بالا بسیار بیشتر از دیگران مناسک مذهبی موجود در شهرستان را مورد تأمل و بازاندیشی قرار میدهند. در باره باورهای شخصی نیز ملاحظه شد که در شهرستانهای دارای توسعه بالاتر، نسبت بیشتری از باورهایی که توسط پاسخگویان ذیل خرافات طبقهبندی میشوند، جزو باورهای مذهبی قرار دارند.
جدول 4- رابطه میان درجه توسعه یافتگی شهرستان و تلقی افراد از باورهای خرافی رایج در آن (درصد)
باورهای خرافیشهرستان |
درجه توسعه یافتگی |
مجموع |
|||
بالا |
متوسط |
پایین |
|||
اعضایبدن |
2.4 |
2.3 |
4.4 |
3.0 |
|
مسافرت |
0.5 |
0.0 |
0.8 |
0.4 |
|
مهمان |
1.0 |
0.7 |
1.5 |
1.0 |
|
آدابعقدوعروسی |
6.2 |
7.8 |
10.9 |
8.2 |
|
بارداریوبچهداری |
0.7 |
1.3 |
3.2 |
1.6 |
|
خوابوخوابیدن |
0.1 |
1.3 |
0.0 |
0.5 |
|
رنگها |
0.5 |
0.2 |
0.8 |
0.5 |
|
اعداد،وقتوروز |
6.7 |
8.7 |
8.2 |
7.8 |
|
حیواناتوپرندگان |
0.6 |
1.3 |
0.9 |
0.9 |
|
گیاهانوخوراکیها |
0.2 |
1.2 |
1.3 |
0.9 |
|
اعتقادبهنحسبودن |
0.1 |
0.2 |
0.1 |
0.1 |
|
چیزهاوخاصیتآنها |
7.2 |
2.8 |
3.9 |
4.7 |
|
اعتقاداتمذهبی |
8.2 |
9.5 |
9.8 |
9.1 |
|
روح،جنواموات |
2.6 |
3.6 |
3.2 |
3.1 |
|
اعتقادبهمکافاتعمل |
0.0 |
.1 |
0.0 |
0.0 |
|
مراسممختلف |
27.1 |
11.6 |
17.4 |
18.8 |
|
جادووفال |
5.4 |
7.9 |
3.6 |
5.7 |
|
اعتقادبهشانس |
0.1 |
06 |
0.3 |
0.3 |
|
بیاطلاعیپاسخگو |
29.5 |
35.5 |
25.4 |
30.3 |
|
سایر |
0.9 |
3.8 |
4.2 |
2.9 |
|
مجموع |
فراوانی |
881 |
863 |
745 |
2489 |
درصد |
100 |
100 |
100 |
100 |
چالش برانگیز بودن مقوله دین در سه سطح توسعه، این پرسش را مطرح میکند که در سطح فردی آیا میتوان رابطهای میان سطح دینداری و تلقی افراد از چیستی خرافات پیدا کرد؟ یافتههای تحقیق نشان میدهد میان سطح دینداری و تلقی افراد از باورهای خرافی خویش رابطه وجود دارد (Sig=0.000 ;Cramer's V=0.123). در اینجا شاخص دینداری صرفاً با بعد مناسکی آن (به جا آوردن نماز و روزه) لحاظ شده لذا تبیین ارائه شده بیشتر معطوف به بعد مناسکی دینداری است. بر اساس یافتهها مقولاتی که بیشترین درصد را برای هر یک از گزینههای سنجش دینداری کسب کردهاند بدین قرارند:
ـ هیچ وقت: 1ـ اعتقادات مذهبی (28.4 درصد)؛ 2ـ روح، جن و اموات (12.3)؛ 3ـ اعضای بدن (11.1)؛ 4ـ جادو و فال (8.6) 5ـ اعداد، وقت و روز (7.4).
ـ به ندرت: 1ـ اعتقادات مذهبی (22.2 درصد)؛ 2ـ اعضای بدن (20.7)؛ 3ـ اعداد، وقت و روز (17.6)؛ 4ـ روح، جن و اموات (11.1)؛ 5ـ جادو و فال (8.3).
ـ گاهی اوقات: 1ـ اعضای بدن (20.7 درصد)؛ 2ـ اعداد، وقت و روز (11.2)؛ 3ـ چیزها و خاصیت آنها (11.2)؛ 4ـ اعتقادات مذهبی (10.6)؛ 5ـ جادو و فال (9.6).
ـ اکثر اوقات: 1ـ اعضای بدن (21.7 درصد)؛ 2ـ اعداد، وقت و روز (14.6)؛ 3ـ اعتقادات مذهبی (12.3)؛ 4ـ چیزها و خاصیت آنها (11.3)؛ 5ـ جادو و فال (8.6).
ـ همیشه: 1ـ اعضای بدن (24.3 درصد)؛ 2ـ اعداد، وقت و روز (15.1)؛ 3ـ چیزها و خاصیت آنها (14.5)؛ 4ـ اعتقادات مذهبی (13.3)؛ 5ـ جادو و فال (5.1).
طبق نتایج به دست آمده، پاسخگویان کمتر مذهبی، به نسبت بیشتری باورهای مذهبی خود را جزو خرافات طبقهبندی میکنند. در واقع هنگامی که افراد کمتر مذهبی به خود و باورهای خود میاندیشند و درباره آنها تأمل میکنند، یکی از دم دستترین چیزهایی که آن را مطرح مینمایند باورهای مذهبی خویش است. در صورتیکه افراد مذهبیتر اغلب به باورهایی اشاره میکنند که فاصله بیشتری از حوزه دینداری و دینورزی دارد. از همین رو، مذهبیها اغلب به باورهای مرتبط با بدن و یا اعداد و یا زمان و روزهای هفته اشاره میکنند.
نتیجه
از آنجا که در اجتماعات سنتی، همبستگی اجتماعی مبتنی بر همشکلی و ارزشهای مشترک است، تردید در باورها و مناسک جمعی میتواند نشاندهنده تضعیف همبستگی قدیم و پیدایش شکل جدیدی از انسجام باشد. این فرآیند انتقالی، با خود تشدید فردگرایی را به همراه دارد. این که در شهرستانهای با توسعه بالا نسبت بسیار بیشتری از پاسخگویان اعلام نمودهاند که مراسم مختلف موجود در شهرستان جزو خرافات است، میتواند نشاندهنده تغییر در شکل انسجام اجتماعی آن مناطق باشد.
در ارتباط با رابطه توسعه و دینداری، رونالد اینگلهارت (1389 و 1387) بر این باور است که با تعمیق فرآیندهای مدرنیزاسیون اجتماعی ـ اقتصادی از میزان گرایش افراد به جنبههای جمعگرایانه ادیان تاریخی کاسته میشود اما همین گذار از اقتصاد مبتنی بر کمیابی به رفاه، افراد را بیشتر به سمت و سوی جستجوی معنا سوق میدهد. همسو با چنین دیدگاهی، پیتر برگر (1384) از افسونزدگی دوباره جهان و یا از فرآیند غیرسکولارسازی سخن به میان میآورد. اگر چه مباحث اینگلهارت بیشتر برای کشورهای مابعد توسعه صنعتی تئوریزه شده است اما استدلال کلی وی مبنی بر از بین نرفتن نیاز به جستجوی معنا و تداوم باورهای متافیزیکی در جامعه پسامدرن میتواند برای پژوهش حاضر نیز روشنگر باشد.
یافتههای پژوهش حاضر نشان میدهد که در شهرهای توسعه یافته تر، بعد مناسکی دینداری تضعیف شده است اما درباره مواردی مانند نذر و سابقه دیدن جن تفاوتی میان سطوح مختلف توسعه وجود ندارد (جدول 5). در واقع یکی از مهمترین یافتههای تحقیق حاضر این است که اگر چه بر اثر فرآیند توسعه ممکن است بعد مناسکی دینداری در بخشهایی از جامعه تضعیف شود اما دست کم در ایران، جهانبینی کلی افراد همچنان مبتنی بر بنیادهای متافیزیکی خداباورانه باقی خواهد ماند.
جدول 5- رابطه میان برخی باورهای مذهبی با متغیرهای زمینهای و شاخص توسعه
مورد |
گزینه |
رابطه میان باورهای مذهبی و متغیرهای مختلف |
||||||||||||
جنس |
سن |
تحصیلات |
دینداری |
هزینههای زندگی |
توسعه یافتگی |
|||||||||
بلی |
خیر |
sig |
v |
sig |
v |
sig |
v |
sig |
v |
sig |
v |
sig |
v |
|
داشتن سابقه نذر |
87.6 |
12.4 |
000. |
0.182 |
000. |
0.083 |
000. |
0.074 |
000. |
0.221 |
000. |
0.072 |
0.697 |
0.016 |
باور به وجود جن |
76.5 |
23.5 |
0.091 |
0.022- |
000. |
0.061 |
000. |
0.092 |
000. |
0.107 |
0.434 |
0.017 |
0.725 |
0.015 |
انجام واجباتدینی |
91.9 |
8.1 |
000. |
0.118 |
000. |
0.136 |
000. |
0.117 |
- |
- |
000. |
0.160 |
000. |
0.075 |
توضیح: در باره انجام واجبات دینی (نماز و روزه) گزینههای هیچ وقت و به ندرت با هم ادغام شدند و سطح دینداری پایین را تشکیل دادند که در جدول فوق نتایج ذیل گزینه خیر آمده است. سایر گزینهها نیز برای دینداری بالا در هم ادغام شدند و نتیجه آن ذیل گزینه بلی آمده است. |
از آنجا که بسیاری از باورهای فرامادی در حیات اجتماعی «کارکرد» دارند و کارکردهایی از قبیل انسجام بخشی، کاهش احساس تهدید و خطر و افزایش حس کنترل و اطمینان دارند، به نظر میرسد که اگر توسعه به کاهش بی ثباتی، خطر، تهدید و نا امنی منجر نشود ممکن است زمینه خرافهگرایی فراهم شود و جدا از آن راه برای تقویت سایر باورهای متافیزیکی، از هر جنسی که باشند، هموارتر شود. این امر حتی میتواند در باره باورهای دینی نیز که بنیادی متافیزیکی دارند صدق کند. باورهایی مانند نذر که معطوف به نیازهای فوری اجتماعی از قبیل مشکل سلامتی، ازدواج، کنکور و تحصیل، اشتغال و خانه خریدن است. در واقع ممکن است شیوههای خرافی جدیدی برای نذر کردن پدید آید که به هیچ وجه مورد تأیید دین و بزرگان دین نیست.
به نظر میرسد نه تنها در جامعه سنتی بلکه در جامعه مدرن نیز ناپایداری و تهدید همچنان وجود دارد، منتهی شکل آن تغییر پیدا میکند. آنتونی گیدنز (1382 و 1380) و اولریش بک (1388) هر دو از ریسکها، ناپایداریها و تهدیدات جامعه مدرن صنعتی سخن به میان آوردهاند. این ناپایداری آنگونه که باومن (1384) میگوید حتی به حوزه روابط اجتماعی نیز کشیده میشود. از همین رو، با نگاهی کارکردگرایانه میتوان بر این نکته تأکید کرد که گرایش به باورهای خرافی و یا تمسک به متافیزیک در تمامی جوامع و فرهنگها میتواند موضوعیت داشته باشد.
در یک جمعبندی میتوان گفت در کشورهایی مانند ایران، از یک طرف ناپایداری، نا امنی و بیثباتی در فرهنگ، اقتصاد، سیاست و اجتماع آن قابل شناسایی است و از طرف دیگر، گسترش و تعمیق روندهای مدرنیزاسیون به ویژه در عرصه تحصیل و رسانههای ارتباط جمعی جدید همچنان ادامه دارد. وجود ترکیب پیچیدهای از همه این شرایط و متغیرها به تولید یک «عقلانیت دوپاره» در ایران انجامیده است. در واقع روند پیشرفت عقلانیت ابزاری که وبر در غرب از آن سخن به میان میآورد و با تولید سرمایهدارانه و فنآورانه همسو و همراه بوده است لزوماً در ایران به آن شکل تکوین نیافته و به پیش نرفته است. همچنین عقلانیت مدرن که در کلیت آن عقلانیتی تأملی و بازاندیش است، به آن کیفیت که در غرب تکوین یافت در ایران شکل نگرفته است. در ایران عقلانیت سنتی در رابطهای دیالکتیکی با عقلانیت مدرن و همسو اما متضارب با آن حرکت میکند و فرم جامعه را مدام نوسازی میکند و نظام اجتماعی را به پیش میبرد.
در اینجا لازم به ذکر است که ایران نه تنها هنوز از مرحله صنعتی شدن گذر نکرده و به مرحله رفاه و آسایش مادی نرسیده بلکه همچنان دستخوش فشارهای فزاینده داخلی و خارجی است که بر روان و ذهنیت فرد ایرانی تأثیر میگذارد. از همین رو به این سادگی نمیتوان گفت که آینده این عقلانیت دوپاره چه خواهد شد و آیا نظریهها و انگارههای موجود در باره مدرنیزاسیون و توسعه، دست آخر در خصوص ایران نیز صدق خواهند کرد و یا این که جامعه ایرانی راهی کاملاً متفاوت برخواهد گشود. البته از منظری دیگر و با تعابیر هابرماسی، یکی از دلایل وجود چنین رشد متناقضگونه و نامتوازنی میتواند فقدان حوزه عمومی قدرتمند و استعمار زیست جهان افراد باشد که این وضعیت مانع شکلگیری و رشد عقلانیت انتقادی و کنش مفاهمهای در سطح جامعه میشود. در واقع تحت روندهای توسعه، ارزشها و باورهای قدیم ممکن است تضعیف شود اما آنچه به جای آن مینشیند لزوماً یک عقلانیت مدرن باز اندیش و تأملی نیست و ممکن است خرافات و باورهای تقدیرگرایانه و گرایشهای متمایل به مواردی همچون فالگیری و طالعبینی و تفکر جادویی جای آن بنشیند.