مسئله‌مند‌شدن مشارکت سیاسی (مطالعه موردی: انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی استان کهگیلویه و بویراحمد)

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار، گروه جامعه‌شناسی، دانشکده علوم‌انسانی، دانشگاه یاسوج، یاسوج، ایران

2 دکترای جامعه‌شناسی، گروه جامعه‌شناسی، دانشکده علوم‌انسانی، دانشگاه یاسوج، یاسوج، ایران

3 استادیار، گروه علوم‌اجتماعی، دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم‌اجتماعی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران

چکیده

هدف این پژوهش، واکاوی فهم مسئله‌مندی از مشارکت سیاسی در‌ انتخابات دوازدهمین دورۀ مجلس شورای اسلامی در استان کهگیلویه و بویراحمد بود. روش پژوهش حاضر کیفی است. گسترۀ نمونۀ پژوهش شامل کنشگران و فعالان سیاسی استان مذکور بود. درمجموع بیست نفر مصاحبه شدند. یافته‌های تحقیق نشان‌دهندۀ آن است که تحزب و حزب‌گرایی به اشکال مختلف تضعیف شده و بر بنیاد قومیت، طایفه و بنکوگرایی مناسبات جدید دستیابی قدرت در دل ساختار انتخاباتی متولد می‌شود. در این بستر یا زمینه، منافع فردی به اشکال مختلف در منافع ایلی و جمعی گره می‌خورد و بازتولید می‌شود. در انتخابات اسفند 1402 باوجود سیر نزولی مشارکت انتخاباتی در سطح کشور، استان کهگیلویه و بویراحمد شرایط متفاوتی را سپری کرد؛ این وضعیت ازحیث مختلف می‌تواند پرسش‌برانگیز باشد و ذهن هر پژوهشگر حوزۀ سیاسی و اجتماعی را به کنجکاوی بکشاند. راهبرد و استراتژی کنشگران ترکیبی از کنش‌های سنتی، فایده‌گرایانه، رفتار مبتنی‌بر نگرش ایلی، اعتقادات و متأثر از اندک فضای رقابتی دموکراتیک است. هیچ‌کدام از این کارویژه‌ها به تنهایی اثرگذار نیستند و همگی در کنار هم به‌وجودآورندۀ مشارکت انتخاباتی بودند.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Increasingly Problematic Issue of Political Participation: A Case Study of the Twelfth Term Elections of the Islamic Consultative Assembly in Kohgiluyeh and Boyer-Ahmad Province

نویسندگان [English]

  • Sadegh Panahinasab 1
  • Sayad Kherradmand 2
  • Mansour Tabiee 3
1 Assistant professor of Sociology, Department of Sociology, Faculty of Humanities, University of Yasouj, Yasouj, Iran
2 Ph.D. in Social Problems of Iran, Department of Sociology, Faculty of Humanities, University of Yasouj, Yasouj, Iran
3 Assistant professor of Sociology, Faculty of Economics, Management, and Social Sciences, University of Shiraz, Shiraz, Iran
چکیده [English]

Introduction
Elections represent a collective will and serve as a vital link between participation and legitimacy. In complex societies where millions of citizens cannot engage directly in governance, the system of indirect or proxy representation has emerged as a suitable form of participation. Elections are the democratic mechanism for selecting representative institutions and form the foundation of legitimacy within democratic structures. In modern democracies, electoral participation is the most conventional and widespread form of political engagement among citizens, serving as one of the main pillars of democracy and circulation of power among its contenders and aspirants. In Iran, the origins of elections trace back to the Constitutional Revolution. While there have been periods when elections have become more theatrical than substantive, the underlying spirit of electoral participation has endured, reminding society that elections are a cornerstone of citizens' rights to shape their own destinies. A prominent example of this self-determination is the citizens' participation in electing their representatives to the Islamic Consultative Assembly (Parliament), an event that occurs every four years. Since the onset of the Islamic Revolution in Iran, twelve parliamentary elections have taken place. This research asserted that the level of participation in the twelfth parliamentary election in Kohgiluyeh and Boyer-Ahmad Province had been notably problematic when compared to other provinces in the country.
 
 
Materials & Methods
This research employed a qualitative approach, utilizing grounded theory to analyze the conducted interviews. The study focused on Kohgiluyeh and Boyer-Ahmad Province, specifically examining the perspectives of the region's scientific and political elites. Following the researcher's engagement in the field, in-depth interviews were conducted with selected individuals until theoretical saturation was achieved. Theoretical saturation was reached after conducting 20 interviews. Two sampling methods—purposive sampling and theoretical sampling—were employed to select participants and concepts. The coding framework for this article was based on the coding processes outlined by Strauss and Corbin. This approach incorporated 3 types of coding: open, axial, and selective (focused). It also utilized situational and consequential matrices, aimed to identify a core category, and included specific coding for the causes, conditions, and contexts influencing the researcher's categories. A total of 20 individuals from Kohgiluyeh and Boyer-Ahmad, Fars, and Tehran provinces were selected and interviewed. These participants held degrees in various fields, including History, Political Science, Sociology, Philosophy, Literature, and Economics.
 
Discussion of Results & Conclusion
Elections do not inherently cause tribalism and clan-based politics; rather, they serve as a platform for the activation and manifestation of tribal divisions. This phenomenon is not random; individuals weigh the costs and benefits throughout the process. In this context, a narrow perspective and the absence of a macro-level viewpoint among the elite hinder their ability to act in the collective interest. While individuals may present themselves as democratic and aligned with party frameworks, their underlying chauvinistic attitudes often prevent them from truly functioning as party members. Consequently, they tend to draw a clear distinction between national and local concerns, striving to adopt a national mindset at the macro level while approaching elections with varying perspectives at the micro and local levels. The power dynamics within tribal organizations consistently support and reinforce electoral participation. While lower classes may indirectly gain benefits from elections, it is the upper classes that enjoy more immediate advantages. Given the historical role of these elites in mobilizing the populace, they can still leverage their long-standing traditional influence to engage various groups in parliamentary elections, which often have local implications. In urban settings, where relationships are more regulated, systematic, and impersonal, it can be challenging to motivate individuals to participate after experiencing one or more cycles of disappointment with voting. However, as one moves from urban areas into tribal and clan regions, these traditional and non-critical functions become more pronounced. Individuals often overlook past negative experiences or lack sufficient awareness and knowledge, leading to dynamic participation in elections driven by regional considerations and necessities.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Political Participation
  • Election
  • Kohgiluyeh and Boyer-Ahmad
  • Tribalism
  • Islamic Consultative Parliament

مقدمه و بیان مسئله

به مشارکت سیاسی به‌عنوان امری مهم، زمانی توجه شد که مفاهیم کشور- ملت، شهروندی و برابری به دنبال انقلاب‌های سیاسی قرن 18 و 19م. توسعه یافت و زمینۀ مشارکت مردمی و به‌کارگیری نیروهای اجتماعی را در سیاست فراهم کرد (بنی‌هاشمی، 1377: 19). یکی از مهم‌ترین جلوه‌های مشارکت سیاسی، انتخاب حکمرانان توسط مردم است. درواقع مشارکت سیاسی راستین به مشروعیت نظام سیاسی و پیروی مردم از آن منجر می‌شود؛ چون با ارادۀ جمعی در ارتباط است. برخلاف نظر ‌هابز که معتقد است قراردادی بین جامعه و دولت نوشته شده است که دولت به‌واسطۀ امنیتی که برای جامعه فراهم می‌کند، آزادی را از آنها سلب کند و نیز به‌صورت قدرتی مادام‌العمر است (‌هابز، 1379). روسو (1395) ضمن پذیرش قرارداد اجتماعی بین دولت و جامعه، قدرت آن را همیشگی نمی‌داند، بلکه ارادۀ جمعی را به‌عنوان اصلی برای تغییر دولت‌ها و سیاست‌مداران قلمداد می‌کند (روسو، 1395). انتخابات نیز بخشی از این ارادۀ جمعی است و حلقۀ پیوندی است بین مشارکت و مشروعیت. ازآنجاکه میلیون‌ها شهروند نمی‌توانند به‌صورت مستقیم مشارکتی فعال در حکومت داشته باشند، نظام نمایندگی غیرمستقیم یا نیابتی به شکل مناسبی از مشارکت، در جوامع پیچیدۀ امروز طرح شده است. انتخابات شیوۀ دموکراتیک گزینش نهادهای نمایندگی مردم و بنیاد مشروعیت ساختارهای مردم‌سالار است (کاویانی‌راد، 1392: 29). در دموکراسی‌های نوین متعارف‌ترین و متداول‌ترین نوع مشارکت سیاسی شهروندان و یکی از ارکان اصلی دموکراسی و تداول قدرت میان مدعیان و خواهندگان آن، مشارکت انتخاباتی است (معمار، 1391: 17). اینکه مردم به چه اندازه در عرصۀ سیاسی مشارکت می‌کنند، برای هر جامعۀ دموکراتیک اهمیت بنیادی دارد. درواقع، یکی از روش‌های استفاده‌شده برای ارزیابی صلابت و سلامت یک دموکراسی، نگریستن به طرح مشارکت عمومی در تصمیم‌سازی سیاسی است (Darmofal, 2006: 124). در ایران ریشۀ انتخابات به جنبش مشروطه برمی‌گردد. هرچند بعد از آن در دوره‌هایی به امری نمایشی تبدیل شد، روح حاکم بر آن در جامعه از بین نرفت و از انتخابات به‌عنوان مبنایی برای حق شهروندان برای تعیین سرنوشت خود یاد شد. یکی از مصادیق این تعیین سرنوشت، مشارکت شهروندان برای انتخاب نمایندگان خود، در مجلس شورای اسلامی است. اتفاقی که هر چهار سال یک بار در کشور رخ می‌دهد. از ابتدای انقلاب اسلامی ایران تاکنون دوازده دورۀ انتخابات برگزار شده است. مدعای پژوهش حاضر این است که‌ میزان مشارکت در دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی در استان کهگیلویه و بویراحمد در مقایسه با دیگر استان‌های کشور در وضعیت پرابلماتیک قرار دارد. مقصود از مسئله‌مندشدن و قرارگرفتن در حالت پرابلماتیک، یک نظام ارجاع درونی است. در یک مورد خاص که در این چارچوب سلسله پرسش‎‌‌هایی به یک پاسخ منجر می‎‌‌شوند. پرابلماتیک ساختاری بنیادین است که امکان طرح پرسش‎‌‌هایی خاص را فراهم می‎‌کند. موضوع و فکت بررسی‌شده در درون پرابلماتیک، نظریه‌ای معنادار است. درواقع مسئله‌مندشدن بستر و زمینه‌ای است که نظریه‌ها را شکل می‌دهد و ساختار حاکم بر نظریه‌هاست (Althusser, 1970). آنچه مشارکت در انتخابات را مسئله‌مند کرد، میزان اختلاف بالای رأی‌دادن در استان کهگیلویه و بویراحمد در مقایسه با میانگین کل کشور بود. به‌گونه‌ای که میزان مشارکت در کل کشور 6/40درصد بود؛ درحالی‌که در استان کهگیلویه و بویراحمد مشارکت 74/65درصد مشاهده شد (وزارت کشور، 1402)؛ یعنی 68/25درصد بیشتر از میانگین کل کشور که این امر‌ باعث شد در بین استان‌های کشور رتبۀ اول را ازنظر میزان مشارکت داشته باشد (ذکر این نکته ضروری است که پژوهش مذکور داوری ارزشی از کاهش یا افزایش مشارکت ندارد، بلکه در پی کنکاش برای علل، چرایی و چگونگی میزان افزایش است). مسئلۀ پژوهش حاضر میزان مشارکت بالای استان کهگیلویه و بویراحمد در مجلس شورای اسلامی در مقایسه با کل کشور است، اینکه باوجود کاهش مشارکت در کشور، کنشگری سیاسی مردم استان را چگونه می‌توان تحلیل کرد. باتوجه‌به موارد ذکرشده، پژوهش حاضر در پی پاسخ‌گویی به این سؤال است که چه عامل یا عواملی زمینه را برای افزایش مشارکت انتخاباتی در استان کهگیلویه و بویراحمد در مقایسه با کل کشور فراهم کرده است.

سؤالات فرعی

عوامل فرهنگی، تاریخی و اجتماعی تقویت‌کنندۀ مشارکت سیاسی در استان‌ کدام است؟

عوامل مداخله‌گر بر افزایش مشارکت سیاسی کدام است؟

عوامل زمینه‌ساز بر افزایش مشارکت سیاسی کدام است؟

روش

پژوهش حاضر کیفیست. روش تحلیل مصاحبه‌های انجام‌شده براساس نظریۀ زمینه‌ای است. میدان پژوهش، استان کهگیلویه و بویراحمد است و نخبگان علمی و سیاسی این استان در نظر گرفته شدند. پس از حضور محقق در میدان پژوهش و براساس داده‌های به‌دست‌آمده با افراد مد نظر تا رسیدن به اشباع نظری از همۀ مصاحبه‌شوندگان، مصاحبۀ عمیق انجام شد که بعد از 20 مصاحبه اشباع نظری محقق شد. همچنین برای انتخاب مشارکت‌کنندگان و مفاهیم از دو روش نمونه‌گیری هدفمند و نمونه‌گیری نظری[1] استفاده شد. نظام کدگذاری مقاله براساس فرایندهای کدگذاری اشتراوس و کوربین است. در این رویکرد سه نوع کدگذاری باز، محوری و انتخابی (گزینشی)، استفاده از ماتریکس موقعیتی و پیامدی، کشف مقولۀ هسته، کدگذاری خاص خود به علت‎‌ها و همچنین شرایط و موقعیت‎‌هایی توجه می‎‌شود که بر مقوله‎‌های محقق تأثیر می‌گذارند. در این فرایند سعی بر آن است تا داده‎‌ها را ازطریق استفاده از سیستم کدگذاری (مدل پارادایم) جمع کند که پدیده، شرایط، چارچوب، اثرات و استراتژی رابط عمل را تشکیل می‌دهد. پژوهش حاضر مبتنی‌بر رویکرد عینی‎‌گرایی اشتراوس و کوربین است؛ زیرا در این روش محقق نقشی خنثی در فرایند جمع‎‌آوری داده‎‌ها ندارد. داده‌های جمع‌آوری‌شده برای ساخت نظریه از سه مرحلۀ کدگذاری عبور کردند. در اولین مرحله برای تدوین نظریه، محقق کار خود را با کدگذاری باز آغاز کرد. هدف این است که داده‌ها و پدیده‌ها در قالب مفاهیم عرضه شوند. براساس کدگذاری باز، کدگذاری محوری انجام می‌شود؛ بدین معنا که محقق، مقولۀ کدگذاری باز را شناسایی می‌کند و در آن به‌عنوان پدیدۀ مرکزی متمرکز می‌شود. مرحلۀ سوم کدگذاری انتخابی است. محقق در این مرحلۀ کدگذاری اقدام به مدل‌سازی و توسعۀ فضایی یا فرضیات می‌کند. در کدگذاری انتخابی، مقوله‌ها در ارتباط با یکدیگر در قالب مدل عرضه و ارتباط آن‌ها توصیف می‌شوند.

مشارکت‌کنندگان: در مجموع بیست نفر مشارکت‎‌کننده از استان‎‌های کهگیلویه و بویراحمد، فارس و تهران انتخاب و با آنها مصاحبه شد. این افراد فارغ‌التحصیل رشته‎‌های تاریخ، علوم سیاسی، جامعه‌شناسی، فلسفه، ادبیات و اقتصاد بوده‎‌اند.

پیشینۀ پژوهش

یکی از مهم‌ترین مراحل در نوشتن تحقیق، اشاره به مطالعاتی است که قبلاً در این زمینه انجام ‌شده است. آگاهی از پیشینۀ انجام‌شده، ضمن آشکارساختن ابعاد جدید مسئله از تکرار دوبارۀ تحقیق دربارۀ جنبه‌هایی جلوگیری می‌کند که دیگران بررسی کرده‌اند. در ذیل به برخی از‌ مهم‌ترین پژوهش‌هایی اشاره می‌شود که در زمینۀ مشارکت سیاسی انجام شده‌اند.

تعجبی و همکاران (1403) «عوامل مؤثر بر مشارکت سیاسی جوانان استان همدان» را بررسی کرده‌اند. نتایج تحقیق نشان‌دهندۀ آن است که تحصیلات تأثیر چندانی بر میزان مشارکت سیاسی جوانان ندارد و بین نگرش مدهبی نمونۀ مطالعه‌شده و مشارکت سیاسی رابطه وجود دارد؛ اما میزان آگاهی سیاسی تأثیری بر میزان مشارکت سیاسی جوانان ندارد. همچنین بین مشارکت سیاسی جوانان و میزان استفاده از شبکه‌های اجتماعی رابطه وجود ندارد؛ اما بین مشارکت سیاسی جوانان و میزان استفاده از رسانه‌های ارتباط جمعی، میزان استفاده از تلویزیون و روزنامه‌ها ارتباط معنادار وجود دارد. ذوالفقاری (1402) نشان داد که در ایران پس از انقلاب اسلامی، میزان مشارکت مردم در انتخابات بالا بوده است و مردم با حضور در انتخابات، فهم و ذائقۀ سیاسی، دلبستگی و تعهد خود را به نظام سیاسی به نمایش گذارده‌اند. نتایج مقالۀ روزیان و همکاران (1401) نشان‌دهندۀ آن است که متغیرهای مناسبات عشیره‌ای، دینداری و عوامل اجتماعی بر رفتار انتخاباتی رأی‌دهندگان در انتخابات مجلس شورای اسلامی (انتخابات محلی) و متغیرهای رهبران افکار، تحصیلات، تبلیغات و گرایش سیاسی بر رفتار انتخاباتی در انتخابات ریاست جمهوری (انتخابات ملی) تأثیر بیشتری داشته‌اند. امینی و همکاران (1402) نقش سرمایۀ‌ سیاسی –اجتماعی را در مشارکت سیاسی مردم ایلام بررسی کرده‌اند. یافته‌های پژوهش نشان داد که بین مؤلفه‌های سرمایه سیاسی- اجتماعی و مشارکت سیاسی شهروندان ایلامی رابطۀ معنادار‌ و مثبت وجود دارد. اعتماد (763/0)، انسجام (654/0)، آگاهی (406/0) و تعلق طایفه‌ای- ایلی (480/0). درمجموع 42درصد از تغییرات مشارکت سیاسی شهروندان ایلامی در انتخابات مجلس به‌وسیلۀ سرمایۀ سیاسی- اجتماعی تبیین می‌شود. عشایری و عادل (1401) الگوی مشارکت سیاسی را در جمهوری اسلامی ایران (1384-1398) تحلیل کردند. نتایج تحقیق نشان داد که مشارکت سیاسی در سطح بالا (29درصد)، متوسط (36درصد)، پایین (35درصد) قرار دارد و همچنین بین عوامل اجتماعی (202/0)، سیاسی (141/0)، اقتصادی (181/0)، فرهنگی (139/0) و روانی (259/0) با مشارکت سیاسی رابطۀ معناداری وجود دارد؛ درنهایت اندازۀ اثر کلی پژوهش معادل 355/0 (سطح بالا) است.

با بررسی پژوهش‌های انجام‌شده می‌توان گفت که پژوهش حاضر از آن جهت که‌ نگاهی جامعه‌شناختی به موضوع مشارکت سیاسی در استان کهگیلویه و بویراحمد دارد، از پژوهش‌های موجود متمایز است و می‌تواند تکمیل‌کنندۀ پژوهش‌های انجام‌شده باشد.

 

ملاحظات نظری

مقدمه

مسیر کار در گرندد تئوری منبعث از داده است تا نظریه. در این روش محققین به‌جای اینکه از نظریۀ خاصی آغاز کنند، تکیه‌گاه پژوهش حاضر در اینجا داده‎‌های موجود در یا متعلق به یک موقعیت خاص است؛ بنابراین، اگر پژوهش با چارچوب نظری ازپیش تعیین‌شده آغاز می‌شد، دیگر نیازی به این روش نبود. درواقع این روش به تئوری ختم می‎‌شود تا اینکه بخواهد با تئوری آغاز شود؛ اما محقق در خلأ تئوریک‌ و ذهن خالی نمی‌تواند در داده‎‌ها سیر کند، بلکه نیاز به ذهن ورزیدۀ نظریه‌پرداز و مفهوم‌ساز است (فراستخواه، 1395: 126). ذهن باید به قدری با آفاق نظری محشور و مأنوس باشد که ورزیده شود و قدرت انتزاع پیدا کند و بتواند از داده‎‌ها و شواهد به کمک عمل تجرید ذهنی، دست به نظریه‌پردازی بزند و سطحی از انتزاع داشته باشد. برای دستیابی به این مرحله محقق نظریه‌پرداز باید سیری در آرا، نظریات، متون و منابع داشته باشد تا سرشار از ملاحظات نظری شود (Glaser, 2002). در پژوهش حاضر دو دسته نظریه مورد مطالعه و مداقه قرار گرفته‌ است: دستۀ اول دربارۀ مشارکت سیاسی کنکاش کرده‌اند. ازآنجایی‌که این مشارکت در بستر اجتماعی شکل می‌گیرد، بنابراین دستۀ دوم بسترها و بافت اجتماعی جامعه‌ای را بازنمایی کرده‌اند که مشارکت سیاسی در آن اتفاق افتاده است.

مشارکت سیاسی

مشارکت سیاسی را نمی‌توان به مشارکت رأی‎‌دهی یا حتی انواع نهادینه‌شدۀ آن، برای مثال عضویت در احزاب یا فعالیت‎‌های تبلیغی برای احزاب سیاسی یا نامزدها در زمان انتخابات محدود کرد. بلکه مشارکت سیاسی طیف گوناگونی از رفتارهای سیاسی را در برمی‎‌گیرد که یک سوی آن شرکت در رأی‎‌گیری و سوی دیگر آن شرکت در قیامی جمعی برای ایجاد دگرگونی‎‌های بنیادین در جامعه است درعین‌حال سطوح مشارکت سیاسی را می‌توان به‌مثابه نوعی سلسله‌مراتب در نظر گرفت که برحسب شدت مشارکت فرد در امور سیاسی جامعه تنظیم می‌شود و از در معرض قراردادن خود در برابر محرک‎‌های سیاسی در پایین‎‌ترین سطح آغاز و تا پذیرش مسئولیت حزبی یا کشور ادامه می‎‌یابد (سیدامامی، 1386). هانتنگتون و دومینگوز[2] (1975) مشارکت سیاسی را فعالیت خصوصی شهروندان به قصد تأثیرگذاری بر تصمیم‎‌گیری‎‌های دولت می‌دانند (Huntington & Dominguez, 1975: 23). اسکف[3] (1975) مشارکت را به معنای کنش عقلانی در نظر می‎‌گیرد که افراد به آن دست می‎‌زنند، نه به‌عنوان چیزی که آن را به دست می‎‌آورند. درواقع مشارکت سیاسی مجموعه فعالیت‎‌های ارادی مسالمت‎‌آمیزی است که ازطریق آن اعضای جامعه به قصد تأثیرگذاری بر تصمیم‎‌گیری‎‌های سیاسی به‌طور مستقیم و غیرمستقیم به آن روی می‎‌آورند (Scoff, 1975: 4). رابرت دال[4] (1374) در پی آن است که گرایش یا عدم گرایش افراد را به مشارکت سیاسی تبیین کند؛ دراین‌خصوص، وی معتقد است که اگر میزان اثربخشی سیاسی بالا باشد، میزان مشارکت سیاسی نیز افزایش می‎‌یابد و اگر میزان اثربخشی سیاسی پایین باشد، بی‎‌تفاوتی را ایجاد می‎‌کند. به نظر دال (1374) وقتی افراد تصور کنند آنچه انجام می‎‌دهند اثر درخور توجهی بر نتایج سیاسی خواهد گذاشت، بیشتر در امور سیاسی درگیر می‎‌شوند و بالعکس. او معتقد است که کسی نمی‎‌تواند تأثیر عقاید و عمل سیاسی خود را بر دیگران انکار کند. به نظر او، در سیاست (برخلاف علوم طبیعی) بین نظر علمی و عقاید، یعنی معرفت سیاسی و عقیدۀ سیاسی‌ فاصله‎‌ای نیست؛ بنابراین، برای دال این نکته آشکار است که عقاید سیاسی همانند نیاز به امنیت و تهدید امنیت، در عمل سیاسی فرد اثر می‎‌گذارند و ساختار و کارکرد نهادها و نظام‎‌های سیاسی را متأثر می‎‌سازند (دال، 1374: 94). میلبراث و گل[5] (1977) سطوح مشارکت سیاسی را شامل رأی‌دادن، نامه‌نوشتن به مسئولان، راهپیمایی، صرف پول برای احزاب و پیوستن به سازمان‌های اجتماعی یا جنبش‌های سیاسی می‌داند. در دهۀ 1940 و 1950 تمرکز مطالعات به‌طور کامل بر رأی‌گیری بود. از آن زمان، دامنۀ مشارکت گسترش یافت و مشارکت متعارف، پس از آن مشارکت غیرمتعارف و درنهایت مشارکت مدنی را شامل شد. مشارکت متعارف به رأی‌دادن، مبارزات انتخاباتی، تماس با یک نماینده، اهدای پول به حزب سیاسی یا مشارکت در اقدام جمعی اشاره دارد. مشارکت غیرمتعارف شامل اعمال مستقیم، اعتراضات مصرف‎‌کنندگان یا اشکال مختلف خشونت سیاسی است. مشارکت مدنی، مشارکت در جامعه را به‌طورکلی توصیف می‎‌کند و شامل مشارکت در اشکال خارج از حوزۀ سیاست رسمی، مانند مشارکت در گروه‎‌های اجتماعی مدنی یا انجمن‎‌های داوطلبانه می‎‌شود (Milbrath & Goel, 1977).

نمودار 1-اشکال مشارکت سیاسی

Chart 1- Forms of political participation

همان‌گونه که در نمودار 1 اشاره شد مشارکت سیاسی را نمی‌توان در یک سطح خلاصه کرد، بلکه دارای دو سطح متعارف و غیرمتعارف است. تمرکز پژوش حاضر بر مشارکت سیاسی متعارف است. مشارکت سیاسی مسالمت‌آمیز افراد و گروه‌های اجتماعی، در چارچوب قانونی و درون‌سیستمی سیاسی انجام می‌شود و مشروعیت سیاسی نظام حکومتی را به ذهن متبادر می‌کند. تشکیل گروه‌های سیاسی، به اجرا گذاشتن برنامه‌های تنظیم‌شده از سوی حزب و حکومت، کاربران حکومت، رأی‌دادن، تماس با دستگاه‌های اداری، تبلیغات برای نامزدها و سیاست‌های دولتی و... را می‌توان از اشکال مشارکت مسالمت‌آمیز دانست. در میان اشکال مشارکت سیاسی، رأی‌دادن مدنظر است. هرچند عدم رأی‌دهی، خود نوعی مشارکت سیاسی است ازنوع سلبی.

 

ساختار پاتریمونیالیسم و نئوپاتریمونیالیسم (پدرسالاری جدید)

ماکس وبر[6] (1978) ضمن بررسی انواع حاکمیت (مدرن، سنتی و کاریزماتیک)، ریشۀ حاکمیت سنتی را در ریاست سرکردۀ خاندان بر اعضای آن، یعنی نظام پدرسالاری می‎‌داند. سلطۀ پدرسالاری تنها در گسترۀ سلطۀ پدر بر خاندان خلاصه نمی‎‌شود، بلکه معنا و مفهوم گسترده‌تری دارد. درواقع این گستردگی از سلطۀ پدر بر اعضای خانواده و سلطۀ رئیس خاندان بر اعضای آن و رئیس طایفه و قبیله بر طایفه و قبیله شروع می‎‌شود تا سلطۀ ارباب و فرمانروا و پادشاه بر رعایایش را در برمی‎‌گیرد که این‎‌ها از خصیصه‎‌های پدرسالاری هستند. از دیگر مشخصه‎‌های پدرسالاری می‌توان به نبود تشکیلات دیوانی و اداری وسیع و متمرکز اشاره کرد که در این نوع از نظام با ابتدایی‌ترین شکل ادارۀ امور و کارها سروکار دارد. همچنین پدرسالار مشروعیت قدرت و سلطۀ خویش را از ارزش‎‌های پذیرفته‌شده به دست می‎‌آورد که ریشه در سنت دارند (Weber, 1978: 1007-1006).

پدیدۀ پدرسالاری جدید، آن‌گونه که در تاریخ رخ می‎‌نماید، معنایش را از دو اصطلاح یا واقعیت می‎‌گیرد که ساختار واقعی آن را تشکیل می‎‌دهند: مدرنیته و پدرسالاری. همان‌گونه که در نگاه وبر اشاره شد، پدرسالاری به شکلی از جامعۀ سنتی اشاره دارد که در هر جامعه خصیصۀ متفاوتی به خود می‎‌گیرد؛ درحالی‌که واژۀ مدرنیته اشاره به توسعۀ تاریخی بی‌همتایی دارد که به‌صورت اصیل خود در اروپای غربی ظاهر شد و به‌نوعی اولین انقطاع تاریخی از سنت‌پرستی بود. این دگرگونی یگانه، ضمن فراتررفتن از پدرسالاری، آن را در خود هضم کرد و با همان حرکت، بین پدرسالاری سنتی و پدرسالاری نوسازی‌شده تمایز افکند. پدرسالاری نوسازی‌شده محصول اروپای مدرن مسلط است؛ اما نوسازی به‌عنوان محصول شرایط پدرسالارانه و وابسته، تنها می‌تواند نوسازی وابسته باشد. روابط وابستگی به‌گونۀ اجتناب‎‌ناپذیری نه به مدرنیته، بلکه به پدرسالاری نوسازی‌شده یعنی پدرسالاری جدید منتهی می‎‌شود. پدرسالاری جدید از نقطه نظر مدرنیته و نیز ازلحاظ سنت‌پرستی، نه مدرن است و نه سنتی؛ برای مثال این مقوله به‌عنوان شکل‌بندی اجتماعی فاقد خصایص اشتراکی گمینشافت (جامعۀ مهرپیوند) است و نیز فاقد ویژگی‎‌های مدرن گزلشافت (جامعۀ سودپیوند) فردیناند تونس است. پدرسالار جدید شکل‌بندی اجتماعی آنتروپیک است که طبیعت انتقالی و انواع خاص توسعه‌نیافتگی و عدم مدرنیتۀ مشهود در اقتصاد و ساختار طبقاتی و همین‌طور در سازمان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن را مشخص می‌کند‎. جامعۀ پدرسالار جدید به‌عنوان ساختار اقتصادی-اجتماعی غیرمدرن و وابسته، نمونۀ کاملی از جامعۀ توسعه‌نیافته را نشان می‌دهد. نافذترین خصیصۀ آن نوعی ناتوانی عمومیت‌یافته، پایدار و ظاهراً برطرف‌نشدنی است. این جامعه از عمل به‌عنوان سیستم اجتماعی یا سیاسی یکپارچه و به‌عنوان ساختار اقتصادی یا نظامی، ناتوان است. این جامعه با اینکه دارای همۀ ظواهر و آرایه‎‌های خارجی و ظاهری مدرنیته است، فاقد نیروی درونی، سازمان و آگاهی است که ویژگی شکل‎‌بندی‎‌های درحقیقت مدرن است. نوسازی در این عرصه‌ عمدتاً فقط مکانیزمی برای ارتقای توسعه‌نیافتگی و آنتروپی اجتماعی است که به‌نوبۀ خود ساختارها و آگاهی نامتجانس، سنتی و شبه عقلانیِ خاص جامعۀ پدرسالار جدید را تولید و بازتولید می‎‌کند. ویژگی اساسی روانی- اجتماعیِ این نوع جامعه، محافظه‌کار و نیز مترقی، سلطۀ پدرسالاری است که خانوادۀ ملی و همین‌طور خانوادۀ طبیعی حول محور او سازمان یافته است؛ بدین طریق، بین حکمران و توده و بین پدر و فرزند، تنها رابطۀ عمودی وجود دارد؛ در هر دو زمینه، ارادۀ پدری ارادۀ مطلق است که در جامعه و نیز در خانواده ازطریق اجماع مبتنی‌بر مراسم و تشریفات و اجبار وارد عمل شود (شرابی، 1396: 95-100).

در این بخش دربارۀ بافت اجتماعی بحث و بررسی شده است. این نظربه‎‌پردازان به نکات متعددی دربارۀ این بافت اشاره کرده‌اند و هرکدام متغیری را بررسی کرده‌اند. در بحث پدرسالاری‌ ریشۀ حاکمیت سنتی را در استیلای رئیس خاندان بر اعضای آن می‎‌بینند. نکتۀ مهم برای پژوهش حاضر، اشارۀ این نظریه‌پردازان به ساخت اجتماعی است.

حافظۀ جمعی موریس هالبواکس[7]

هالبواکس نخستین جامعه‌شناسی است که این موضوع را روشن ساخت که درک ما از گذشته متأثر از تصاویر ذهنی است که برای حل مسائل زمان حاضر به کار گرفته می‌شود؛ ازاین‌رو می‌توان حافظۀ جمعی را بازسازی گذشته در پرتو زمان حال دانست (Coser, 1992: 372). حافظۀ جمعی نظام معرفتی گروه را دربارۀ تجربۀ زیستۀ ایشان آشکار می‎کند. افراد عضو گروه اجتماعی به‌واسطۀ زمینۀ مشترک گروهی، دنیای اجتماعی را از خلال چارچوب جهان‌بینی گروه مرجع خود تجربه می‎‌کنند. حافظۀ افراد جامعه که متأثر از بافت گروه‎‌های اجتماعی است، در هر دوره عناصر خاصی را در تاریخ گذشته برای فرد برجسته می‎کند (Halbwachs, 1992: 19). برای‌ هالبواکس[8] (1992) گذشته عمدتاً ساختاری اجتماعی است که به‌واسطۀ ارتباطات زمان حال شکل می‎‌گیرد. ازنظر وی عقاید، علائق، دغدغه‎‌ها و آرمان‎‌های زمان حال تعیین می‎‌کنند که چه چیزهایی را از گذشته به یادآوریم و بر همین مبناست که برداشت‎‌های مختلف از گذشته شکل می‎‌گیرند. درواقع زائران هر دورۀ تاریخی تصویری از گذشته می‎‌سازند که از دوره‎‌های دیگر متفاوت است (Halbwachs,1992: 25). درواقع حافظۀ جمعی چیزی نیست جز برساخته شدن گذشته در حال؛ از نظر ‌هالبواکس (1992) بازسازی گذشته در حال یا همان حافظۀ جمعی ربشه در نیاز هر جامعه به انسجام اجتماعی دارد و به همین دلیل هر جامعه‎‌ای خواستار نوعی پیوستگی با گذشته است (Halbwachs, 1992: 47)؛ بنابراین، بازسازی گذشته در حال در درون کادرهای اجتماعی صورت می‎‌گیرد. معنای گذشته علاوه‌بر تغییر در زمان، بسته به کادرهای اجتماعی سیال است. درحقیقت معنای گذشته نه به معنای «چگونه بودن آن»، بلکه به معنای «چگونه تفسیر و بازتفسیر شدن آن» و چگونه «گفته و بازگفته شدن آن» است؛ و این تفسیر و بازتفسیر، و این گفته و بازگفته شدن در گذشته و حال، در درون کادرهای اجتماعی صورت می‎‌گیرد. هنگامی که از حافظۀ اجتماعی به‌عنوان برساختۀ اجتماعی سخن گفته می‎‌شود، این صفت اجتماعی به گروه منسجمی از افراد اشاره دارد. افراد متعلق به یک طبقۀ اجتماعی، فرقۀ مذهبی، نسل، نژاد، قومیت، ملیت و دیگر کادرهای اجتماعی از حافظۀ جمعی متفاوتی برخوردارند. همچنین حافظۀ فردی در حافظۀ جمعی معنا و مفهوم پیدا می‎‌کند؛ بنابراین، حافظۀ جمعی با مقولۀ هویت ارتباط نزدیکی دارد و افراد باتوجه‌به عضویتشان در کادرهای اجتماعی مختلف قهرمانان تاریخی، عصر طلایی، قربانیان و وقایع تاریخی متفاوتی را به یاد می‎‌آورند؛ بر این مبنا جامعه در حافظۀ فرد نفوذ می‎‌کند و آن را در قالبی مطابق با نیازهای عقلانی‎‌اش می‎‌ریزد؛ بنابراین، جامعه هر لحظه پذیرای بازسازی گذشته است (عبادالهی و یزدان عاشوری، 1392: 55-54). در نگاه هالبواکس (1992) هیچ حافظه‎‌ای خارج از چارچوب‎‌هایی که توسط افراد یک اجتماع برای تعیین و بازیابی خاطراتشان به کار گرفته می‎‌شود، وجود خارجی ندارد. درک هویتی ما امری پیوسته است و در آن انقطاعی حاصل نمی‎‌شود. علت این امر آن است که ما به‌طور پیوسته حافظه‎‌های خود را حفظ می‎‌کنیم. افراد در فشار ساختار اجتماعی مجبور به دوباره‌سازی حافظۀ خود می‎‌شوند و پس از این فرایند بازتولید با انجام عملیاتی همچون مختصرنمودن آن به حافظه جایگاهی داده می‎‌شود که درحقیقت امر فاقد آن است. ازنظر هالبواکس (1992) علت اینکه حافظه‎‌های جدید در یکدیگر گره خورده‌اند، پیوستگی آن‌ها در طول زمان نیست، بلکه تعلق آن‌ها به تمامیتی از اندیشه‎‌هاست که در گروه جاری است و افراد نیز در حال حاضر یا گذشته با آن‌ها در ارتباط بوده‌اند. برای بازیادآوری آنها کافی است که افراد خود را در جایگاه گروهی خویش قرار دهند (Halbwachs, 1992: 52). هالبواکس (1992) دو مدل متفاوت از حافظۀ جمعی ارائه می‌دهد: در کتاب چارچوب‎‌های اجتماعی حافظه نشان می‌دهد که آنچه افراد جامعه به یاد می‎‌آورند توسط عضویت‎‌های گروهی‎‌شان مشخص می‎شود، با اینکه عمل یادآوری همچنان در ذهن و ضمیر آن‌ها صورت می‎‌گیرد. این نوع از حافظۀ جمعی بازگوکنندۀ خاطرات فردی با چارچوب اجتماعی است. در کتاب توپوگرافی افسانه‎‌ای انجیل‎‌ها از سرزمین مقدس وی مدل دیگری از حافظۀ جمعی را معرفی می‎‌کند که بر نمادهای یادبودی، آیین‎‌ها، مناسک و تکنولوژی‎‌ها تمرکز دارد. این نوع از حافظۀ جمعی برخلاف مدل نخست، بر پایۀ تصوری جمع‎‌گرایانه از حافظه است که حافظه در آن به شکل بازنمایی‎‌های جمعی و آثار حافظه‌‌ای فراتر از فرد و متعلق به گروه‎‌ها، فرهنگ یا جوامع است؛ بر این مبنا، هالبواکس مفهوم حافظۀ جمعی را در قالب یک پیوستار فرض می‎‌کند که در یک سر طیف، شکل فردی از حافظه و در سمت دیگر آن، حافظه در سطح گروهی مدنطر قرار گرفته است (جانعلیزاده چوب‌بستی و همکاران، 1396: 44). در روبکرد هالبواکس حافظۀ جمعی اجتماعات بشری دربارۀ تجارب گذشتۀ تاریخی بر وضعیت اجتماعی- فرهنگی معاصر آن‎‌ها تأثیرگذار است؛ این دامنۀ تأثیرگذاری تا سطح هستی‎‌شناسی اجتماعی نیز گسترش می‎‌باید به‌نوعی که توان تأثیرگذاری بر واقعیت اجتماعی جاری را نیز دارد (Schwartz, 2005: 910). همچنین حافظۀ جمعی نقشی مهم در بازتولید نظام سیاسی و دگرگون‎‌سازی آن دارد (Misztal, 2003: 46). برجسته‌ترین نمونۀ رابطۀ حوزۀ سیاست و تفسیر تجربی تاریخی گذشته در دوران مدرن، موضوع قومیت است. مسئلۀ قومیت در دولت‎‌های مدرن با مطالبات فرهنگی و مشارکت نابرابر در ساختار قدرت پیوند خورده است (ریویو[9]، 1386: 980).

هالبواکس (1992) ریشۀ حافظۀ جمعی را در نیاز هر جامعه به انسجام اجتماعی می‎‌داند و معتقد است که بر همین اساس است که هر جامعه‎‌ای سعی بر پیوستگی با گذشتۀ خود دارد. در نگاه این متفکر گذشتۀ مشترک عنصری است اساسی در برساختن مجدد انسجام اجتماعی. آنچه از دیدگاه هالبواکس در بحث پژوهش حاضر می‌توان از آن بهره گرفت، دیدگاه وی دربارۀ ماهیت جمعی آگاهی‎‌های اجتماعی و این موضوع است که گذشتۀ تصورشدۀ جمعی را برای اتحاد جامعه ضروری می‎‌داند. مفهوم محوری مستخرج از نگاه هالبواکس در اینجا این است که وی معتقد است که حافظۀ جمعی نقشی مهم در بازتولید نظام سیاسی و دگرگون‌سازی آن دارد. بر این بازتولید حافظۀ جمعی در ساختار قبیله‌گرایی و بافت‎‌های عشیره‎‌ای در پژوهش حاضر تأکید شده است.

یافته‌های تحقیق

باوجود کاهش مشارکت در سطح ملی، اما در کهگیلویه و بویراحمد مناسبات از قواعد دیگری پیروی می‌کند. به‌طورکلی مشارکت سیاسی در کهگیلویه و بویراحمد طبق رویۀ مرسوم و مناسبات ملی پیش نمی‌رود و عوامل مداخله‌گر و زمینه‌‌ای متعددی در این فرایند مؤثر هستند و در نوع کنشگری سیاسی تعین‌بخشی دارند. درواقع باید گفت، میدان سیاست کهگیلویه و بویراحمد قواعد و منابع خاص خود را دارد؛ در این میدان قواعد علاوه‌بر مقتضیات ملی، شرایط محلی و منطقه‌‌ای، زیستارهای فرهنگی، تجانس قومی، ریشه‌ها و پیشینه‌های تاریخی، معارضات بومی و محلی، اشتراکات و افتراقات طایفه‌‌ای همه در کنار موارد دیگر نوع خاص از کنشگری سیاسی در انتخابات را تسهیل‌گیری می‌کنند که در ادامه به‌صورت مبسوط به آن پرداخته می‌شود. در این بخش، نتایج تحلیل داده‌ها براساس مراحل سه‌گانۀ کدگذاری ارائه شده است. داده‌ها به روش تحلیل خُرد و سطربه‌سطر تحلیل شدند و در مرحلۀ بعد، پس از انتزاع مفاهیم از گزاره‌ها با یکدیگر مقایسه و مفاهیم مرتبط با عنوان مفهوم کلی‌تر به نام مقوله یکپارچه شدند. تمامی مفاهیم به‌دست‌آمده در پوشش چهار مقوله قرار گرفتند. با یکپارچه‌کردن و مقایسۀ مقوله‌ها همچنین تعمق دربارۀ آنها، مقولۀ هسته به نام قبیله‌گرایی، محرک مشارکت سیاسی حاصل شد که مقوله‌ها و مفاهیم جزئی را پوشش می‌دهد. در جدول 1 نتایج داده‌ها در مراحل سه‌گانۀ کدگذاری باز، محوری و انتخابی آمده است.

جدول1- نتایج مراحل سهگانۀ کدگذاری باز، محوری و گزینشی

Table 1 - Results of the three stages of open, axial, and selective coding

اجزای پارادایم مقوله‌های فرعی، اصلی و مرکزی

جایگاه

مقوله‌های فرعی (کدگذاری باز)

کدگذاری محوری (مقوله‌های فرعی)

مقولۀ هسته

شرایط علّی

ایل‌گرایی و طایفه‌زدگی

نقش سنت‌گرایی در رفتار سیاسی

قبیله‌گرایی: محرک مشارکت سیاسی

ناآگاهی و عدم شناخت کافی

رأی‌دادن به‌مثابه وظیفۀ شرعی

شرایط زمینه‌ای

شرایط محیطی و جغرافیای جامعه

ساختار ایلی و قبیله‌‌ای استان

شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه

ساختار ایلی در جامعه و پیشینۀ آن

جوانی نظام اداری

شرایط مداخله‌گر

انتصابات طایفه‌‌ای

بوروکراسی قبیله‌گرایانه

استخدام‌های فله‌‌ای

تداخل قوۀ مجریه و مقننه

حضور در انتخابات و رویکرد فایده‌گرایانه

حضور رسانه‌ها و مطبوعات

پیامدها

انتخابات و یک منبع ‌هویت‌ساز

رأی‌دادن به‌مثابه امر هویتی

جداسازی فضای سیاسی استان از فضای ملی

در ادامه، مقوله‌های هرکدام از کدگذاری‌ها تحلیل و بررسی شده است.

شرایط علّی

شرایط علّی به آن شرایطی گفته می‌شود که نقش و تأثیر مستقیمی در بروز پدیدۀ مرکزی دارند؛ یعنی پدیدۀ مرکزی به‌صورت مستقیم متأثر از این شرایط قرار دارد. آنچه در پژوهش حاضر به‌عنوان شرایط علّی پدیدۀ حاضر شناسایی شده‌اند، عبارت‌اند از: ایل‌گرایی و طایفه‌زدگی، ناآگاهی و عدم شناخت کافی، رأی‌دادن به‌مثابه وظیفۀ شرعی.

 

ایل‌گرایی و طایفه‌زدگی

ایل‌گرایی و طایفه‌زدگی به گرایش‌ها و رفتارهایی اشاره دارند که در آن‌ها منافع گروهی (ایل یا طایفه) بر منافع عمومی ترجیح داده می‌شود. این مفاهیم در جوامعی رایج‌تر هستند که ساختار اجتماعی مبتنی‌بر روابط خویشاوندی و قبیله‌ای است. این پدیده‌ها می‌توانند به تقویت انسجام درونی گروه کمک کنند، اما درعین‌حال مانع از پیشرفت اجتماعی و اجرای عدالت می‌شوند. ایل‌گرایی به گرایش به حمایت و پشتیبانی از افراد هم‌ایل یا گروه خویشاوندی اشاره دارد، حتی اگر این حمایت به ضرر منافع عمومی یا خارج از ضوابط قانونی باشد. در ایل‌گرایی، وفاداری به ایل و قبیله براساس روابط خونی یا تاریخی، تقدم منافع گروهی بر منافع عمومی و پایبندی به ساختارهای سنتی اولویت دارند. حمایت از اعضای ایل در رقابت‌های سیاسی یا اقتصادی مثل انتخابات مجلس و ترجیح‌دادن افراد هم‌ایل برای استخدام، حتی اگر شایستگی کافی نداشته باشند، از نمونه‌های ایل‌گرایی هستند. طایفه‌زدگی حالتی مشابه ایل‌گرایی است، اما در مقیاس کوچک‌تر و محدود به خانواده‌های گسترده یا طوایف خاص رخ می‌دهد. در این حالت، افراد از طایفه یا خانوادۀ خود حمایت می‌کنند، حتی اگر به قیمت تضییع حقوق دیگران باشد. از ویژگی‌های آن می‌توان به تأکید بر اهمیت روابط خانوادگی گسترده، استفاده از ارتباطات طایفه‌ای برای کسب منافع شخصی یا گروهی و عدم رعایت عدالت در برخورد با افراد خارج از طایفه نام برد. به‌طورکلی ایل‌گرایی و طایفه‌زدگی پدیده‌هایی هستند که از سنت‌های اجتماعی-فرهنگی نشئت می‌گیرند و می‌توانند در برخی موارد به تقویت همبستگی کمک کنند؛ اما اگر این گرایش‌ها به‌صورت غیرعادلانه و تبعیض‌آمیز اعمال شوند، آسیب‌های جدی به عدالت، شایسته‌سالاری و توسعۀ اجتماعی وارد می‌کنند. براساس نتایج تحقیق و تحلیل مصاحبه‌ها مشخص شد که در کهگیلویه و بویراحمد بین طایفه و انتخابات رابطۀ‌ وثیقی برقرار است. در یک طایفه بین اعضا حس تعهد جمعی، همبستگی، وفاداری، تعاون، همیاری و همدلی برقرار است، منفعت شخص در بخشی از جهات در گرو منفعت طایفه است؛ پس برای تحلیل علت مشارکت در استان می‌توان آن را مد نظر داشت. درحقیقت پیوند فرد با ایل و طایفه در کهگیلویه و بویراحمد آن‌چنان ناگسستنی است که به تأسی از آن سایر منابع هویتی فرد را تحت شعاع قرار می‌دهد، به‌گونه‌‌ای که در این ساختار علایق‌ گرایش‌های سیاسی فرد در ابعاد مختلف زیر بیرق پیوندهای طایفه‌‌ای قرار می‌گیرد.

یکی از مشارکت‌کنندگان عنوان می‌کند:

«قصد فعالیت انتخاباتی نداشتم، اما به دلیل حضور یکی از بستگان به اشکال مختلفی زیر فشار فامیل برای حمایت بودم و حتی انگ بی‌غیرتی خوردم.»

درحقیقت، تعهد و همبستگی افراطی به منویات ایلی سبب تضعیف گرایش‌ها و علایق شخصی می‌شود و فرد امکان بروز و نمایش اظهارات فردی خود را ندارد.

در ایام انتخابات رفتارهای هیجانی، توده‌‌ای، عامه‌گرا بیش‌ازپیش رشد پیدا می‌کنند و توانایی مقاومت و مقابلۀ افراد در مقابل آن کاهش پیدا می‌کند. افراد باوجود آنکه تصمیم برای مشارکت فعال نداشته‌اند، به یک‌باره تغییر رویه می‌دهند و بر موج انتخاباتی سوار می‌شوند. مشارکت‌کننده‌‌ای در‌‌این‌خصوص بیان کرد:

«غلیان احساسات و هیجانات جمعی در زمان انتخابات چنان اوج می‌گیرد که افراد مختلف در روزهای تبلیغات انتخاباتی کم پیش می‌‌أید بی‌تفاوت از کنار آن عبور کنند.»

انتظار می‌رود که مشارکت‌های انتخاباتی با گرایش‌های حزبی یا مبتنی‌بر استدلال صورت گیرد؛ اما آنچه در انتخابات کهگیلویه و بویراحمد ملموس است، لشکرکشی و کارناوال‌هایی است که مبنای فکری، جریانی و ایدئولوژیک ندارد و شاید بسیاری از افراد مشارکت‌کننده تنها چند روز بعد با شگفتی به برخی اعمال خود بنگرند. دراساس انتخابات در یک استان مبتنی‌بر ساختار ایلی در فضاهای دیگری سیر می‌کند. در انتخابات اسفند 1402 شاهد نبرد طوایف، آهنگ‌های حماس محلی، ساز و نقاره و... بودیم که در تشدیدیافتن فضاهای احساسی، نقش مهمی را ایفا می‌کردند.

مشارکت‌کننده‌‌ای دراین‌خصوص گفت:

«تکیۀ ستادهای انتخاباتی بر مواردی مانند هنر، موسیقی، ساختن کلیپ‌های پرشور حماسی همه باهم در شکل‌گیری این فضا اثرگذارند.»

 

ناآگاهی و عدم شناخت کافی

ناآگاهی و عدم شناخت کافی در انتخابات به شرایطی اشاره دارد که در آن رأی‌دهندگان اطلاعات کافی و دقیق دربارۀ کاندیداها، برنامه‌ها یا پیامدهای تصمیمات خود در فرایند انتخاباتی ندارند. این وضعیت می‌تواند ناشی از عوامل مختلفی مانند ضعف در آموزش سیاسی، اطلاعات نادرست، تبلیغات گمراه‌کننده یا بی‌توجهی فردی باشد و بر کیفیت تصمیم‌گیری سیاسی جامعه اثر منفی بگذارد. درواقع ناآگاهی در انتخابات یکی از عوامل مهمی است که می‌تواند به انتخاب نادرست، ناکارآمدی نظام حکمرانی و عدم توسعۀ سیاسی منجر شود. برخی از مشارکت‌کنندگان ریشۀ رفتارهای انتخاباتی را متأثر از عدم شناخت کافی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می‌دانند، افرادی که در انتخابات‌های مختلف اسیر وعده‌ها و شعارهای کاندیدای مختلف می‌شوند، اما بعد از چهار سال باز در همان مسیر قرار می‌گیرند. درحقیقت، بخش زیادی از مردم سه سال ‌و نیم تصمیم به رأی‌ندادن می‌گیرند، اما در بحبوحۀ انتخابات به یک‌باره تغییر رویه می‌دهند و جور دیگر رفتار می‌کنند.

 

رأی‌دادن به‌مثابه وظیفۀ شرعی

این پدیده بدین معناست که مشارکت در انتخابات و انتخاب مسئولان سیاسی به‌عنوان تکلیفی دینی و اخلاقی تلقی می‌شود. این دیدگاه به‌ویژه در جوامعی که دین نقش برجسته‌ای در فرهنگ و سیاست دارد، اهمیت بیشتری می‌یابد. از منظر این نگاه، رأی‌دادن وظیفه‌ای شرعی است که هدف آن کمک به تحقق عدالت، حمایت از نظام دینی و مسئولیت‌پذیری در قبال سرنوشت جامعه است. بررسی‌ها نشان می‌دهد که در استان کهگیلویه و بویراحمد و به‌ویژه در گروه‌های سنی بالاتر، رأی‌دادن را امری قدسی تلقی می‌کنند و حتی باوجود برخی گلایه‌ها و نارضایتی از شرایط موجود سعی می‌کنند در انتخابات حضور داشته باشند.

بر مبنای شواهد این پژوهش روستاییان، افراد سال‌خورده، ریش‌سفیدان و... برای حضور در انتخابات استدلال‌های تقدیرگرایانه و وظیفه‌محور می‌آورند.

شرایط زمینه‌ای (بستر اجتماعی)

شرایط زمینه‌ای یا بستر نشانگر سلسله شرایط خاصی است که در آن راهبردهای کنش و کنش متقابل صورت می‌گیرد.

شرایط جغرافیایی

جغرافیای دورافتادۀ کهگیلویه و بویراحمد در توسعه‌نیافتگی آن نقش مهمی ایفا می‌کند. بدیهی است که هر اندازه فاصله از مرکز بیشتر باشد، این فاصله دورافتادگی و انزوای بیشتر را به همراه خواهد داشت.

بُعد مسافت نیز در این میان نقش مهمی ایفاد می‌کند که در کنار نبود جاده‌ها و مسیر‌های ارتباطی سبب احساس جداافتادگی و حذف‌شدگی ساکنان شده است.

تنگناهای حاصل از توپوگرافی و تأثیر آن بر مناسبات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی امری مشهود و ملموس است و حتی تأثیر آن را در جنس معماری، توسعۀ فضایی و فیزکی شهری می‌توان مشاهده کرد. یک استان صعب‌العبور و بیشتر مهاجرفرست و کم‌جمعیت به شکل‌گیری شرایط خاص منجر شده است که نتیجۀ آن چیزی به‌جز توسعه‌نیافتگی نبوده است.

یکی از کارشناسان در این زمینه می‌گوید:

«شرایط توپوگرافی خاص این استان به افزایش هزینۀ سرسام‌آور برای خدمات‌رسانی و توسعۀ زیرساخت منجر شده است، مغفول‌ماندن زیرساخت‌ها نیز به عدم توسعه‌یافتگی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی منجر شده است.»

یکی دیگر از مصاحبه‌شوندگان در این زمینه تأکید می‌کند:

«جمعیت کم و روابط رودررو و مستقیم در این استان اجازۀ توسعۀ مدنیت و شهرنشینی را نمی‌دهد.»

همان‌گونه که فردیناند در نظریۀ گزلشافت و گمینشافت به تقسیمات اجتماع و جامعه اشاره می‌کند، تئوری تونیس از این جهت در این استان تبیین‌پذیر است که اجتماع توانایی تبدیل به جامعه را ندارد. هر اندازه که سیستم اداری به سمت ضوابط و قوانین پیش برود، درنهایت با رسمیت‌زدایی که همواره درحال تکثیر است، روابط غیر رسمی و خانوادگی حاکم می شود.

روابط رودررو به ارجحیت رابطه‌محوری بر شایسته‌سالاری و نیز به شیوع افراطی پدیده‌‌ای مانند پارتی‌بازی منجر می‌شود. بدیهی است که در هر جامعه‌‌ای سطحی از رابطه‌گرایی وجود دارد؛ اما در اجتماع طایفه‌‌ای و رابطه‌محور ضریب آن بالاتر می‌رود.

حاکم‌شدن نگاه منطقه‌‌ای و طایفه‌‌ای

در جوامع سنتی، بسته به نوع فرهنگ و محیط، ساختارهای متفاوتی شکل گرفته است که بر پیوند خونی و خویشاوندی استوار بوده و یک اجتماع کلی با اجزای متفاوت است. در سطح فرد بر پیوند خونی میان افراد و در سطوح بالاتر بر پیوند قومی و سیاسی استوار است. ازآنجایی‌که ساختار اجتماعی استان کهگیلویه و بویراحمد بر پایۀ ساختارها و بافتارهای عشیره‎‌ای بنا نهاده شده است، بستر مناسبی است برای بازنمایی ذهنیت قبیله‌گرایی. ‎‌به‌گونه‎‌ای که بخشی از این ذهنیت ریشۀ تاریخی دارد. این بازنمایی در حدی است که به عقیدۀ یکی از مشارکت‌کنندگان

«یک نوعی عقده (جنگ و منازعه قبیله‎‌ای) تاریخی در این منطقه وجود دارد. این تفکر که برای مثال فلان طایفه پرجمعیت‎‌ترین است شاید چندان موضوعیت نداشته باشد، بلکه این مهم است که قبل از انقلاب در چارچوب منازعات طایفه‎‌ای چه دعواهایی شکل گرفته و بحث غارت، دزدی از طوایف مورد عقده مطرح است»؛

بنابراین، برخلاف سال‎‌های گذشته که رقابت ایلی بین ایلات و قبایل استان به شکل جنگاوری و تلاش برای استیلا بر دیگر مناطق بود با رشد و گسترش نهادهای مدنی و قانونی و حاکم‌شدن ساختار دیوان‌سالاری این رقابت به سطح ادارات، گزینش مدیران، داشتن نگرش محلی‌گرایی، جغرافیایی و... تسری پیدا کرده است. درواقع نگرش و ذهنیت مناسبات قبیله‎‌ای در قالب حافظۀ جمعی در ساختارهای رسمی و غیررسمی تولید و بازتولید می‎‌شود. به عقیدۀ یکی از مشارکت‎‌کنندگان

 «مناسبات قبیله‎‌ای در استان چه نسبی چه سببی، چه خویشاوندی و چه منطقه‎‌ای (سردسیر، گرمسیر و اولیا و سفلی‎‌هایی که وجود دارد) این‌ها از موارد تأثیرگذار در ساختار اداری استان‌اند»؛

بر این مبنا می‌توان گفت که چنانچه مدیری از منطقه‌ای خاص در مصدر ساختار تصمیم‌سازی قرار گیرد، نگاه ویژه‎‌ای به آن منطقه دارد که ممکن است این نگاه به خارج‌شدن توسعه از مسیر اصلی خود منجر شود. نگرش منطقه و جغرافیایی حتی در میزان تخصیص بودجه به مناطق مختلف نیز تأثیرگذار است، تا جایی که هزینه‎‌ای که قرار است برای توسعۀ عمومی باشد، به سمت توسعه برای منطقه‌ای خاص گسیل می‎‌شود. درواقع این مسئله به دلیل شرایط اجتماعی و فرهنگی حاکم بر جامعه با استقبال مواجه می‎‌شود و این نوع از تصمیمات با استقبال مردم روبه‌رو می شود؛ زیرا فرهنگ سیاسی توسعه‌گرای شایسته‌سالار رشد نکرده و مبنای این فرهنگ قبیله‌سالاری است. به عقیدۀ یکی از مشارکت‎‌کنندگان

«مردم هم بحث قبیله‎‌ای و اینکه یک فرد مسئول به قبیله آنها توجه کند را می‎‌پسندند، به‌نوعی این در فرهنگ سیاسی مردم قابل‌پذیرش است و اگر مسئولی چنین نگاهی داشته باشد، مورد استقبال مردم قرار می‎‌گیرد».

 

جوانی نظام اداری

۲۲ تیرماه ۱۳۴۲ طبق تصویب‌نامۀ مجلس شورای ملی، سرزمین ایلات شش‌گانۀ کهگیلویه و بویراحمد که تا آن زمان بخشی جزء استان فارس و بخشی جزء استان خوزستان بود، از این دو استان جدا و به فرمانداری کل تبدیل شد و متعاقب آن شهر یاسوج در مرکز استان در سال ۱۳۴۴ شکل گرفت و سرانجام در خرداد سال ۱۳۵۵ با همان محدوده به استان تغییر یافت. استانی که به یک‌باره در شرایط خاص تاریخی و به تعبیر محمد بهمن‌بیگی با ضرب گلوله توانست از یک روستا شهر بسازد، طبیعی است در مراحل نوپای سیستم اداری قرار دارد؛ بنابراین، ساختارها و سازمان‌های اداری کهگیلویه و بویراحمد در مقایسه با سایر مناطق کشور از تاریخچۀ کوتاه‌تر و تجربۀ کمتری برخوردار هستند. این مسئله می‌تواند پیامدهایی در زمینۀ توسعۀ سیاسی داشته باشد. کمبود زیرساخت‌های اداری، تجربۀ محدود در مدیریت، کمبود نیروی انسانی ماهر، وابستگی بیشتر به مرکز ازجمله ویژگی‌هی نظام اداری کهگیلویه و بویراحمد است که پیامدهایی همچون کندی در توسعه، کیفیت پایین خدمات عمومی، ضعف در شفافیت و نظارت، وابستگی به نیروهای غیربومی و... را به دنبال دارد؛ بنابراین، قدمت کم نظام اداری چالش‌هایی در مسیر توسعه و ارائۀ خدمات عمومی ایجاد می‌کند.

 

شرایط مداخله‌گر

یکی از راه‌های مقابله با چالش‌ها و مدیریت آن‌ها، شناخت و آگاهی برنامه‌ریزان و سیاست‌گذاران از اکولوژی فرهنگی مناطق مختلف است؛ بنابراین، اگر برنامه‌ریزان و سیاست‌گذاران با بستر و اکولوژی مناطقی آشنایی داشته باشند که در آن خدمت می‌کنند، نه‌تنها مانع بازتولید قبیله‌گرایی سیاسی خواهند شد، بلکه از پتانسیل مثبت آن برای توسعه و پیشرفت استان استفاده خواهند کرد. به عقیدۀ یکی از مشارکت‌کنندگان

«بافت اجتماعی یعنی ساختارهای مشخص ایلی، قومی، قبیله‌‌ای و عشیره‌‌ای و... به‌عنوان یک مانیتور کامل اجتماعی برای شخصی است که می‌خواهد در این استان تصمیم‌سازی کند، از این جهت یک کار خیلی خوبی است»؛

 در این راستا می‌توان گفت که یک زیست‌بوم ممکن است هر توسعه‌‌ای را برنتابد؛ بنابراین، بافت اجتماعی در استان کهگیلویه و بویراحمد دووجهی است که می‌تواند به توسعه کمک کند و نیز مانع آن شود. آنجایی که این ساختار شناسایی و از ظرفیت‌ها به‌کارگیری شود، به توسعه کمک خواهد کرد؛ بنابراین، درصورت عدم شناسایی و برخورد سلبی، این بافت خود در توسعه اخلال ایجاد می‌کند و با چالش‌هایی روبه‌رو می‌شود.

 همچنین شناخت از بافت طبیعی و اکولوژی استان علاوه‌بر فراهم‌کردن شرایط مناسب برای تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی به پیوند و درهم‌تنیدگی توسعه و اکولوژی هر منطقه منجر خواهد شد. به عقیدۀ یکی از مشارکت‌کنندگان

«استان ما یک بافت طبیعی دارد که می‌شود از این بافت برای گسترش گردشگری استفاده کرد. دارای منابع زیرزمینی مانند نفت و گاز، منابع آبی سطحی و زیرسطحی و همچنین منبع و منشأ گیاهان دارویی است».

 علاوه‌بر عدم استفادۀ درست از این منابع توسط مسئولین، اولویت‌بندی و حجم دیگر ابعاد محرومیت و توسعه باعث می‌شود که این پتانسیل‌ها به دلیل فوران مشکلات در استان در اولویت بعدی قرار بگیرند. هرچند نگرش‌ و ذهنیت قبیله‌‌ای حاکم بر رفتار تصمیم‌گیران و داشتن نگاه محلی‌گرایی نیز مزید بر علت بوده است.

 علاوه‌بر ساخت اجتماعی، زیست‌بوم و کنشگران یا متنفذان محلی نیز نقش مهمی در توسعه یا عدم توسعه دارند. برخی از مشارکت‌کنندگان اعتقاد دارند که

«کنشگران محلی در سطوح خرد نقش مثبت یا منفی دارند. کنشگران را باید در جای خودش، متناسب با زیست‌بوم منطقه و... با‌ آن‌ها برخورد کرد و این عمل به توسعه کمک می‌کند؛ اما اگر حالت تقابلی با آن‌ها داشته باشیم، مانع توسعه می‌شوند».

به‌طورکلی می‌توان گفت متنفذان محلی در سطح کلان نقش کم‌رنگ‌تری دارند و نمی‌توانند بازیگران بزرگ در سطح کلان توسعه باشند؛ اما در سطح خرد این افراد نقش بسیار بیشتری دارند. اگر بتوان برای این کنشگران متناسب با ذائقه و‌ زیست‌بوم‌ آنها‌ برنامه‌ریزی کرد، توسعۀ محلی را شاهد خواهیم بود.

 

استخدام‌های غیرضابطه‌مند

موضوعی که بار‌ها در این استان‌ دربارۀ آن بحث و به آن پرداخته شده است، موضوع استخدام‌های خارج از ضابطه و فامیلی است. این نوع استخدام به مواردی اشاره دارد که فرایند استخدام افراد در سازمان یا نهاد به شیوه‌ای خلاف قوانین، مقررات یا اصول شفافیت و عدالت صورت می‌گیرد. این نوع استخدام‌ها بیشتر با تبعیض، پارتی‌بازی، فساد، یا نادیده‌گرفتن شایستگی افراد همراه است و در بسیاری از استان‌ها یک چالش جدی محسوب می‌شود. یکی از ابعاد استخدام‌های غیرضابطه‌مند، روابط فامیلی است که در آن افراد به دلیل ارتباطات خانوادگی، سیاسی یا اجتماعی به‌جای شایستگی و توانمندی انتخاب می‌شوند. مطابق گزارش سازمان شفافیت بین‌الملل، پارتی‌بازی در بسیاری از کشورهای درحال‌توسعه یکی از دلایل اصلی ناکارآمدی سازمان‌هاست. دورزدن قوانین استخدامی یکی دیگر از ابعاد این پدیده است؛ این موارد شامل استخدام بدون آزمون‌های رسمی، بدون فراخوان عمومی یا در مواردی می‌شود که فرد شرایط احراز شغل را ندارد. سوءاستفاده از قدرت بُعد دیگری از این پدیده است. در برخی موارد، مدیران یا مسئولان از موقعیت خود برای استخدام افراد مدنظر خود بدون توجه به نیاز سازمان و شایستگی افراد بهره می‌برند. یکی دیگر از ابعاد آن، استخدام‌های صوری است که در آن، افرادی به‌صورت ظاهری استخدام می‌شوند، اما عملاً فعالیتی در سازمان ندارند و حقوق یا مزایا دریافت می‌کنند. این نوع استخدام بیشتر با فساد مالی همراه است. این موضوع محدود و منحصر به استان کهگیلویه و بویراحمد نیست، اما باتوجه‌به بستر و زمینه‌های پررنگ قومی در این استان شکل جدیدی به خود گرفته است. درواقع استخدام‌ها به‌مثابه یکی از غنایم بعد از فتح‌الفتوح محسوب می‌شوند. بعد از پیروزی کاندیدای انتحابات و راهیابی به مجلس شورای اسلامی، از این نماینده انتظار می‌رود تا زمینه‌های استخدام اقارب و نزدیکان، هم‌طایفه‌‌ای، هم‌اقلیم، هم‌ایلی و... را فراهم سازد. البته این نقش گاهی به‌صورت غیرمستقیم صورت می‌گیرد. درواقع نماینده در طی تفاهمی مدیری را منصوب می‌کند و آن مدیر نیز وظیفه دارد، لیست نیروهای نماینده را در اداره مربوط جذب کند.

عده‌‌ای از مشارکت‌کنندگان عنوان می‌کنند که بیشتر جذب نیرو‌ها ابتدا در قالب نیروهای شرکتی یا برون‌سپار است.

«همان‌طوری که همگی می‌دانیم و تعریف نیروهای شرکتی هم مشخص است، نیروی شرکتی یا پیمانکاری نیروهایی هستند که توسط شرکت‌های واسطه (شرکت‌های تأمین نیروی‌های انسانی) برای سازمان‌های دولتی (دستگاه‌های دولتی) یا شرکت‌های خصوصی استخدام می‌شوند. طرف قرارداد نیروهای شرکتی، شرکت تأمین نیروی انسانی (متعلق به بخش خصوصی) است. شرکت واسطه، حقوق و مزایای افراد را از سازمان اصلی مربوط دریافت و به نیروهای شرکتی خود پرداخت می‌کند. پس نیروهای شرکتی ارتباط مستقیمی با نهاد‌های دولتی ندارند و قرارداد آن‌ها با شرکت واسط بسته می‌شود.»

درنتیجه بیشترین نمود تقابل را می‌توان در بحث استخدام‌ها شاهد بود؛ زیرا به تولید احساس تبعیض، تنفر، نابرابری و محرومیت منجر خواهد شد؛ درنهایت نتیجۀ چنین وضعیتی تشدیدیافتن عصبیت و (خود و غیرخودی)شدن جامعه خواهد بود.

 

انتصابات طایفه‌‌ای

انتصابات طایفه‌‌ای نیز همانند بحث استخدام‌ها به‌عنوان عاملی مقوم‌بخش به تشدیدیافتن تقابل‌ها و تعصبات کاذب منجر می‌شود. انتصابات طایفه‌ای به انتخاب و انتصاب افراد در مناصب اداری، مدیریتی و حکومتی براساس تعلقات طایفه‌ای یا قومی، به‌جای معیارهای شایسته‌سالاری، دانش و توانایی اشاره دارد. این نوع انتصابات معمولاً با هدف تقویت نفوذ یک گروه خاص، تأمین منافع طایفه‌ای یا کسب حمایت سیاسی صورت می‌گیرد و از مشکلات رایج در استان کهگیلویه و بویراحمد است. در این اتصابات، افراد نه براساس صلاحیت و توانایی، بلکه به دلیل تعلق به یک طایفه خاص منصوب می‌شوند. انتصابات طایفه‌ای بیشتر به نفع طایفه یا قوم خاصی است و ممکن است منافع کلی جامعه نادیده گرفته شود. پست‌ها و مناصب میان افراد یک گروه محدود گردش پیدا می‌کنند و فرصت به دیگران داده نمی‌شود. قدرت و نفوذ رسمی توسط روابط طایفه‌ای در پشت پرده کنترل می‌شود که به ایجاد ساختارهای غیررسمی قدرت منجر می‌شود. این انتصابات یکی از موانع اصلی توسعه و کارآمدی نظام اداری در استان‌هایی همچون کهگیلویه و بویراحمد است که ساختارهای قومی و طایفه‌ای در آنها نقش پررنگی دارند.

در همین راستا، در فضاهای مجازی کهگیلویه و بویراحمد به‌کرات انتشار لیست مدیران نزدیک به نمایندگان مشاهده می‌شود. این موضوع حاکی‌ازآن است که هم‌طایفه‌ای‌های نمایندگان مجلس در رأس امورات استان قرار دارند. نمایندگان نیز، برای اینکه حمایت مجدد هم‌طایفه‌‌ای‌های خود را جلب کنند، با تعصب بیشتری به این امور دامن می‌زنند. وفاداری نمایندگان تنها به هم‌طایفه‌ای‌ها و هم‌مرز خویش است. این پدیده نیز تا جایی شدت و حدت پیدا می‌کند که شبیه انتصابات قجری و ملوک‌الطوایفی می‌شود.

مشارکت‌کننده‌‌ای عنوان می‌کند: سیستم شایسته‌گزینی سیستمی است که در آن، افراد با صلاحیت در بهترین جایگاه با بالاترین بازده کار انجام می‌دهند و متناسب با تلاش خود حقوق و مزایا دریافت می‌کنند؛ اما‌ در استان کهگیلویه و بویراحمد در سایۀ ضعف و بی‌توجهی‌ دولت‌ها و نفوذ بیش‌ازحد نمایندگان مجلس و پا را فراتر از مرزهای قانونی گذاشتن، باعث شده که انتصاب‌ مدیران تنها بر مبنای حامی‌پروری صورت پذیرد.

 

حضور در انتخابات و رویکرد فایده‌گرایانه و ابزاری

یکی از مشارکت‌کنندگان عنوان می‌کند که

 «هدف از حضور در انتخابات حق تعیین سرنوشت برای همۀ آحاد جامعه و یکایک افراد است؛ اما به نظر می‌رسد که انگیزۀ رأی‌دادن در کهگیلویه و بویراحمد به این مورد خلاصه نشود؛ زیرا نوع نگاه فایده‌گرایانه در نوع کنش انتخاباتی افراد مشهود و ملموس است. این رویکرد به این معناست که افراد در فرایند تصمیم‌گیری برای رأی‌دادن، براساس تحلیل پیامدها و نتایج عملی انتخاب خود عمل می‌کنند. در این رویکرد، رأی‌دهنده به دنبال بیشترین فایدۀ فردی و کمترین ضرر برای خود است. درواقع، افراد با حضور در صحنۀ انتخابات و کنشگری نیت دارند در ابعاد مختلفی به یک سری امتیازات دست پیدا کنند. کافی است به ادبیات محاورۀ مردم در ایام انتخابات رجوع کنید، شاهد مطرح‌‌شدن موارد متعددی وعده‌وعید مانند استخدام و جذب نیرو، حمایت کاندیدا از پیمانکاران، دریافت وام‌های کم‌بهره، اهدا و اعطای پست‌های دولتی، نقل‌وانتقالات اداری و... هستیم».

درحقیقت افراد تلاش دارند تا در ماه‌های قبل از انتخابات یکی از موارد بالا یا موارد مشابه را از کاندیدای در صحنه یا نمایندۀ مجلس به دست آورند؛ البته نمی‌توان گفت، این موارد محدود و منحصر به کهگیلویه و بویراحمد است، اما می‌توان ادعا کرد که این مسئله در استان کهگیلویه و بویراحمد بیشتر نمود یافته و نهادینه شده است.

در این سازوکار افراد، اهداف فردی و گروهی را که غالباً دارای ریشه‌های خویشاوندی است، بر منافع جمعی کلیت شهرستان ارجحیت می‌دهند. در این رویکرد اساساً مهم نیست آیا این فرد صلاحیت نمایندگی را دارد یا نه؟ می‌تواند به توسعۀ عمومی منطقه مددرسانی کند؟ در سطح ملی می‌تواند در دفاع از حقوق یکایک شهروندان تلاش کند؟ اما فرد مذکور می‌تواند‌ تنها با به دست آوردن مجوزهای استخدام یا حمایت از پیمانکار و ریش‌سفید منتسب به یک طایفه، یک پایگاه رأی منتسب طایفه‌‌ای را اخذ کند.

این نوع سیستم رأی‌آوری از اساس ماهیت مبادله‌‌ای دارد و افراد در عمل رأی خود و نزدیکانشان را در ازای به دست آوردن امتیاز به فروش می‌رسانند.

تداخل قوۀ مجریه و مقننه

دخالت نمایندگان در امور دولت یکی از چالش‌های مهم در استان کهگیلویه و بویراحمد است؛ در چنین شرایطی، نمایندگان قوۀ مقننه (مجلس) به‌جای تمرکز بر وظایف اصلی خود، نظیر قانون‌گذاری و نظارت بر عملکرد دولت، به امور اجرایی یا حتی انتصابات در قوۀ مجریه وارد می‌شوند. این موضوع می‌تواند به تضعیف نظام اداری، بروز فساد و کاهش اعتماد عمومی منجر شود. دخالت نمایندگان و تداخل قوۀ مقننه و مجریه ابعاد گوناگونی دارد که یکی از آنها دخالت در انتصابات است. نمایندگان به مدیران اجرایی برای انتصاب افراد مدنظر خود در سمت‌های دولتی، به‌ویژه در سطح شهرستان‌ها و استان‌ها فشار می‌آورند. همچنین، نمایندگان ممکن است برای تخصیص بودجه یا اولویت‌بخشی به پروژه‌ها در حوزۀ انتخابی خود به دولت فشار وارد کنند؛ علاوه‌براین، برخی نمایندگان از ابزارهای قانونی خود برای در فشار قراردادن نمایندگان دولت در استان، در جهت منافع شخصی یا گروهی استفاده می‌کنند؛ علاوه‌بر‌‌این، نمایندگان به مدیریت اجرایی در سطح استانی و محلی ورود کرده و در سیاست‌گذاری‌های اجرایی مرتبط با مسائل شهرستان‌ دخالت می‌کنند. نقش نمایندگان در مناسبات سیاسی استان کهگیلویه و بویراحمد انکارنشدنی است. وظایف نمایندگان، قانون‌گذاری و نظارت بر اجرای صحیح قوانین است. درحقیقت، قبل از انتخابات، لیدرهای سیاسی با کاندیدای انتخابات ائتلاف‌های سیاسی را شکل می‌دهند که‌ ماحصل آن تقسیم غنایم در فردای انتخابات و مهجورماندن گروه‌های رقیب در چهار سال پیش رو است. درواقع، نمایندگان نقش خان در دوران سنتی را ایفا می‌کنند و تعداد زیادی از افراد در قالب لیدرهای سازمان‌یافته و نیمه‌سازمان‌یافته در کنار او قرار می‌گیرند.  باوجود اینکه در قانون به‌صراحت بر عدم دخالت نمایندگان تأکید می‌شود، اما در استان کهگیلویه و بویراحمد انتصاب مدیران کل تا مدیران میانی و سطح پایین‌تر بدون هماهنگی با نمایندگان ممکن نیست و گاهی ماجرا تا جایی پیش می‌رود که حتی نیروهای خدماتی و مستخدم‌ها نیز از شرایط سیاسی و قدرت نمایندگان نفوذ می‌پذیرند.

عده‌ای از مشارکت‌کنندگان می‌گویند: در سایر استان‌ها ادارات دولتی و تغییر مدیران متأثر از تغییر دولت‌های چپ و راست و اصلاح‌طلب و اصول‌گراست، اما در استان ما علاوه‌بر نقش دولت‌ها نمی‌توان نقش مهم نمایندگان را نادیده گرفت و این موضوع گاهی نیز چنان تشدید پیدا می‌کند که مصالح و منافع نمایندگان بر سیاست‌های دولت در انتصابات غلبه می‌کند.

به دلیل شدت دخالت نمایندگان در مناسبات سیاسی و اجتماعی گاهی مشاهده می‌شود که سیاست کلی دولت در استان تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد و نادیده گرفته می‌شود و به همین دلیل پست‌گرفتن تعداد زیادی از اصول‌گرایان در دولت اصلاح‌طلب و برعکس آن مشاهده می‌شود.

نماینده‌ای که می‌خواهد عزل و نصب مطابق میل خود را پیاده کند، عمدتاً به لابی‌گری، اغماض و حتی تهدید متوسل می‌شود؛ البته گاهی مواقع دخالت‌های نمایندگان در قالب مشاوره، توصیه و از سر دلسوزی صورت می‌گیرد.

 

رسانه‌ها

مطبوعات به‌جای آموزش‌گرایی به اخبارگرایی و ایجاد شور و هیجان‌های انتخاباتی روی آورده‌اند. مطبوعات وزین، بانفوذ و با قدرت پیشگویی حوادث یا ناپدید شده‌اند یا به اوراق انتقال اطلاعات اخبار سرگرم‌کننده، شایعات روز و آگهی‌ها مبدل شده اند. رسانه‌ها در استان کهگیلویه و بویراحمد به بازوی سمت راست کاندیدا برای جمع‌آوری رأی مبدل شده‌اند. «رسانه‌ها به‌عنوان رکن چهارم دموکراسی می‌بایست تسهیلگر توسعۀ سیاسی باشند؛ اما در استان کهگیلویه و بویراحمد رسانه‌ها به‌عنوان اهرم فشار برای گروه‌های صاحب نفوذ استفاده می‌شود. در این میدان حتی نام‌گذاری رسانه‌ها متأثر از تعصب‌های قبیله‌‌ای و طایفه‌‌ای است. درواقع این رسانه نقش تریبون فلان ایل و طایفه را ایفا می‌کند و درحقیقت فضای ایل‌گرایی را بیش‌ازپیش تشدید می‌کند. رسانه‌ها نقش پررنگ و بارزی بر مشارکت پرشور کهگیلویه و بویراحمدی‌ها در انتخابات دارند و به‌هیچ‌وجه نمی‌توان بی‌بدیل آنها را در نظر نگرفت.

نقش کژکارکردی رسانه تا آنجا تشدید یافته است که براساس نام رسانه می‌توان به ماهیت شعارهای ایلی و قومی آن رسانه پی برد. یکی از مصاحبه‌شوندگان این تحقیق عنوان می‌کند: روزنامه‌نگاران و افراد رسانه‌‌ای‌ در استان ما نقش تفنگچینان قدیمی را ایفا می‌کنند و نمایندگان و سیاسیون صاحب نفوذ بدون در نظر گرفتن نقش رسانه‌ها توانایی پیگیری اهداف خود را ندارند.

در رسانه‌های کهگیلویه و بویراحمد به‌کرات مواردی مانند بیانیه‌نویسی، باج‌گیری و... مشاهده می‌شود که به تقویت شکاف‌های قومی و منطقه‌‌ای منجر می‌شود.

برخی از مشارکت‌کنندگان عنوان می‌کنند: در این استان بدون حمایت رسانه‌ها و گروه‌های پشت صحنه و اهرم‌های فشار قومی امکان ارتقای سیاسی و اجرایی ممکن نیست؛ همین موضوع سبب شده تا مدیران غیربومی در ابتدای شروع به کار از این وضعیت حیرت کنند.

برجستگی نقش رسانه‌ها در انتخابات نمود بیشتری پیدا می‌کند، به‌گونه‌‌ای که تعدادی از رسانه‌ها تنها ماهیت تبلیغاتی صرف پیدا می‌کنند و نشست‌های پرجمعیت کاندیدا را در قالب گزارش‌های تصویری و متنی منتشر می‌کنند و ازطریق آن موج‌سازی رسانه‌‌ای ایجاد می‌شود. برای نمونه پیوستن فلان طایفه به یک کاندید خاص و انتشار گسترده عکس ریش‌سفیدان و افراد صاحب نفوذ آن طایفه با کاندید مذکور شکل قشون‌کشی و یاری‌گری منحصر‌به‌فردی پیدا می‌کند.

پیامدها

انتخابات و منبع ‌هویت‌ساز

انتخابات در کهگیلویه و بویراحمد همواره نقش منبع هویت‌بخشی را داشته است، به‌گونه‌‌ای که شما با حمایت از یک کاندید در یک سیکل (خودی و غیرخودی) گرفتار می‌شوید. برخلاف بسیاری از کلان‌شهر‌ها که رأی افراد مخفی و پنهان است، در شهرها و استان‌های کوچک شما با گرایش به کاندیدای خاص برچسب می‌خورید. در اینجا رأی‌دادن پنهان نیست و غالباً همه مطلع هستند که خانواده‌ها به سمت کدام کاندیدا گرایش دارند. رأی‌دادن در اینجا جنبۀ شخصی و فردی ندارد و با خود، حامل نوعی پیام است. بدیهی است که در سطح ملی نیز افراد با رأی‌دادن پیام سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را نمایان می‌سازند؛ اما در سطح میانی و در کهگیلویه و بویراحمد این پیام بیشتر حالت اعلام موضع دارد و فرد خود را در جامعه‌‌ای می‌بینند که همگان در آن مشارکت دارند، له یا علیه دیگران هستند و بی‌طرف‌بودن معنا و مفهومی ندارد.

به اعتقاد یکی از مشارکت‌کنندگان:

«در استان‌های کوچک مانند کهگیلویه و بویراحمد پدیدۀ "گمنامی" وجود ندارد، بلکه همه با بیرق خود حضور دارند. در شهر و روستا از ماه‌ها قبل از انتخابات می‌دانند فلان خانواده و فلان طایفه به سمت کدام کاندیدا گرایش دارند. غالباً این خودی یا غیرخودی‌سازی در انتخابات بهره و دستاورد مادی و جایگاه خاصی ندارد، اما از منظر روان‌شناسی اجتماعی شاید افراد نیازمند قرارگیری در یک گروه هستند».

 

جداسازی فضای سیاسی استان از فضای ملی

در خلال انتخابات و در محافل رسمی و غیررسمی انتخاباتی به‌کرات مشاهده می‌شود که افرادی که برای مثال در انتخابات ریاست جهموری میل به رأی‌دادن نداشتند، اما در انتخابات مجلس حضور فعالی داشتند. درواقع این افراد تفکیکی بین امر ملی و محلی قائل شده‌اند. استدلال این گروه از افراد این است که رأی‌دادن ما در سطوح ملی اثرگذاری بسیار کمتری دارد، اما در سطح محلی آرای ما می‌تواند سرنوشت‌ساز باشد. بسیاری از کاندیدا نیز به تیم تبلیغات و رسانۀ خود تأکید می‌کردند که سعی کنند افرادی را پای صندوق‌ها بیاورند که با صندوق رأی قهر کرده‌اند. یکی از شاهدان دراین‌خصوص می‌گوید:

«در انتخابات اخیر بخش زیادی از افراد به‌ویژه جوانان و نوجوانان قصد رأی‌دادن نداشتند و ما در اتاق فکر رسانه‌‌ای خود تلاش داشتیم که به هر طریقی آنها را راضی به رأی‌دادن کنیم».

اما این موضوع پیچیده‌تر از این است و این موضوع محدود به تبلیغات کاندیدا نیست. درواقع تفاوت معناداری بین امر محلی و ملی نیز وجود دارد. سکوت و رأی‌ندادن افراد در سطح استانی درعمل هیچ دستاوردی ندارد.

فرد می‌تواند در سطح ملی گلایه و شکایت داشته باشد، اما در سطح محلی به دلیل مناسبات منطقه‌‌ای درعمل نمی‌تواند موضع‌گیری نکند. در انتخابات اخیر، برخی از حامیان نمایندۀ مجلس در بویراحمد عنوان می‌کردند که ما قصد رأی‌دادن نداشتیم، اما به دلیل‌ باب‌شدن برخی بدعت‌ها در سیستم اداری استان ناچار به کنشگری و مقابله با نمایندۀ کنونی هستیم.

براساس مفاهیم، مقوله‌های محوری و مقولۀ هسته، مدل پارادایمی طبق شکل1 استخراج شده است.

 

شکل 1- مدل پارادایمی تحقیق

Figure 1- Research paradigm model

بحث و نتیجه‌

هدف این پژوهش، واکاوی فهم مسئله‌مندی مشارکت سیاسی در‌ انتخابات دوزادهمین دورۀ مجلس شورای اسلامی در استان کهگیلویه و بویراحمد بود. رویکرد پژوهش حاضر کیفی است. گسترۀ نمونه‌‌ای این پژوهش شامل کنشگران و فعالین سیاسی استان مذکور بود. در این پژوهش درمجموع با بیست نفر مصاحبه شد. مصاحبه‌ها با گفت‌وگوی آزاد شروع شد و درنهایت به‌صورت ساختارمند و عمیق ادامه یافتند. در تحقیق حاضر برای انتخاب مشارکت‌کنندگان و مفاهیم از دو روش نمونه‌گیری هدفمند و نمونه‌گیری نظری استفاده شد. درحقیقت، اطلاعات به‌دست‌آمده نشان داد که تحزب و حزب‌گرایی به اشکال مختلف تضعیف شده و بر بنیاد قومیت، طایفه و بنکو‌گرایی[10] مناسبات جدید دستیابی قدرت در دل ساختار انتخاباتی متولد می‌شود. در این بستر یا زمینه، منافع فردی به اشکال مختلف با منافع ایلی و جمعی گره می‌خورد و بازتولید می‌شود. در انتخابات اسفند 1402 باوجود سیر نزولی مشارکت انتخاباتی در سطح کشور، استان کهگیلویه و بویراحمد شرایط متفاوتی را سپری کرد؛ این وضعیت ازحیث مختلف می‌تواند پرسش‌برانگیز باشد و ذهن هر پژوهشگر حوزۀ سیاسی و اجتماعی را به کنجکاوی بکشاند.

اما در ابتدا باید گفت، انتخابات عامل قوم‌گرایی و ایلی‌گری نیست؛ اما نقطۀ ظهور و بروز فعال‌شدن گسست‌های طایفه‌‌ای است؛ اما این پدیده کوکورانه رخ نمی‌دهد، بلکه‌ در این مسیر افراد هزبنه-فایده می‌کنند. در چنین وضعیتی، حاکم‌شدن نگاه جزیره‌‌ای و نداشتن نگاه کلان در بدنۀ نخبگانی مانع از کنشگری آنها برای منافع جمعی شده است. افراد خود را دموکراتیک و در قالب حزب معرفی می‌کنند، اما در بُعد رفتاری پس‌زمینۀ ذهنی آنها که برخاسته از نگاه عصبیت‌گرایانه است، اجازۀ کنشگری حزبی را از آنها سلب می‌کند. در چنین شرایطی افراد مرز پررنگی میان مناسبات ملی و محلی می‌کشند و سعی می‌کنند تا در سطح ملی حتی‌المقدور ملی بینندیشند، اما در سطوح خرد و محلی با انگاره‌های متفاوت‌تری به استقبال انتخابات بروند. در این بین، در ساختار جامعۀ سنت‌گرا و مذهبی که پیوند ناگسستنی میان دین و ساخت حکمرانی وجود دارد، گاهی دین به توجیه سیاست‌ها و حکمرانان می‌پردازد و گاه نهاد‌های قدرت و دولت‌ها در راستای تقویت دین و دینداران ایفای نقش می‌کنند. در رهاورد این شرایط‌ فهم مشترکی از این دو نهاد در ساختارهای سنتی صورت می‌گیرد، به‌گونه‌‌ای که دینداران احساس می‌کنند حتی باوجود عدم رضایتمندی کافی از سیاست‌ها در راستای حمایت از دین و ساختارهای مذهبی پای صندوق‌های رأی حاضر شوند و درنهایت حتی آن را به‌مثابه امری شرعی قلمداد می‌کنند.

هرم قدرت در سازمان عشیره‌‌ای همواره مقوم و تقویت‌کنندۀ حضور در انتخابات است؛ زیرا اگر طبقات پایین‌تر به‌صورت غیرمستقیم از برخی مواهب‌ انتخابات بهره‌مند می‌شوند، اما این طبقات بالاتر هستند که بی‌واسطه و مستقیم‌تر از امتیازات مختلف برخوردار می‌شوند؛ بنابراین، باتوجه‌به‌ نقش تاریخی هرم‌های بالای قدرت در بسیج مردمی باوجود کاهش قدرت پیشین خود، همچنان می‌تواند با تکیه بر نقش سنتی دیرینۀ خود گروه‌های مختلف را در انتخابات مجلس مشارکت دهد که دارای وجوهی محلی هستند.

 در مناطق شهری که روابط ضابطه‌‌ای، قاعده‌مند‌ و غیرفردی است، بعد از یک یا چند دوره سرخوردگی از حضور پای صندوق رأی به سختی می‌توان آنها را متقاعد به کنشگری کرد؛ اما هر اندازه از شهرها به سمت مناطق ایلی و عشیره‌‌ای برویم، این کارویژه‌های سنتی و غیرانتقادی بیشتر فعال می‌شود و افراد غالباً با نادیده‌گرفتن تجربیات تلخ قبلی یا از سر ناآگاهی و عدم شناخت کافی درنهایت بنا به ملاحظات و ضروریات منطقه‌‌ای در انتخابات مشارکت پویا دارند.

شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه و ساختارهای‌ ایلی و پیشینۀ آن سبب به وجود آمدن رقابت‌های بین طوایف می‌شود. درواقع طوایف استان کهگیلویه و بویراحمد دارای تاریخ مشترک هستند و این تاریخ مشترک مملو از جنگ‌ها، ستیزه و اختلاف‌هایی است که همچنان گسل‌های آن فعال است. امروز انتخابات ابزار و اهرمی است که طوایف به آن دوره برگشته و رقابت‌های خود را در شکل و شمایلی جدید بازتولید می‌کنند.

جوانی نظام اداری نیز به علت ساختارنیافتگی و نهادمندنشدن کامل، متأثر از این فضا و اتمسفر است. درحقیقت به‌کرات مشاهده شده است که منابع سازمانی و انسانی ادارات در ایام انتخابات له یا علیه کاندیدا به کار برده می‌شود. بخشی از عوامل حضور مؤثر در انتخابات، ناشی از نگاه‌های فایده‌گرایانه است. افراد در این فضا خواهان دستیابی و برخورداری از امتیازات مختلف هستند. در یک ساختار اداری نوپا راحت‌تر می‌توان سهمیه‌های استخدام و جذب نیرو‌ها را در دست گرفت و همین موضوع متأثر از تداخل افراطی و بیش‌ازحد قوۀ مقننه و مجریه است؛ علاوه‌براین، موج‌سواری رسانه‌ها به اشکال مختلف در ترغیب به رأی‌دادن و تشویق به مشارکت فعالانه در این عرصه مؤثراند. بی‌پرده باید انتخابات را منبعی ‌هویت‌ساز دانست. در استان کهگیلویه وبویراحمد آرای خاموش و پنهان وجود ندارد و بیشتر افراد با برچسب‌های پررنگ پشت سر یک کاندید حرکت می‌کنند.. هواداری از کاندید بعضاً هواداری از یک فرد نیست، بلکه حمایت از هویت خاص ایلی و منطقه‌‌ای است. بر مبنای این سبک از هوادارای برخی مواقع تصورهای قالبی نیز شکل می‌گیرند؛ حامیان یک کاندید علاوه‌بر یک ایل و تبار خاص منتسب به یک محدودۀ خاص، بالا شهر یا پایین شهر باشند. در پایان راهبرد و استراتژی کنشگران ترکیبی از کنش‌های سنتی، فایده‌گرایانه، ایلی، اعتقادات و متأثر از اندک فضای رقابتی دموکراتیک است. هیچ‌کدام از این کارویژه‌ها به‌تنهایی اثرگذار نیستند و همگی در کنار هم به‌وجودآورندۀ مشارکت درخور توجه انتخاباتی بودند.

 

1 نمونه‌گیری نظری در نظریۀ بنیادی عبارت است از فرایند گردآوری داده‌ها برای خلق نظریه تا به موجب آن تحلیلگر، داده‌ها را گردآوری، کدبندی و تحلیل کند و تصمیم بگیرد که چه داده‌هایی را گردآوری و آن‌ها را از کجا پیدا کند تا همزمان با تکوین نظریه، آن را توسعه بدهد.

[2] Huntington & Dominguez

[3] Scoff

[4] Dall

[5] Milbrath & Goel

[6] Weber

[7] Maurice Halbwachs  

[8] Halbwachs

[9] Review

[10] بنکو: بنکو مفهومی است در ادبیات لری برای اشاره به گروه و دسته‌ای از افراد که با هدف ایجاد همبستگی درونی گرد هم می‌آیند.

در ادبیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی استان کهگیلویه و بویراحمد، بنکو ازجمله مفاهیمی است که بیشترین کاربرد را دارد و عاملی پیش‌برنده و متمایزکننده است. به‌نوعی که افراد با حضور در یک بنکو، خود را از دیگر بنکوها جدا می‌سازند. آنچه در شکل‌گیری این مفهوم نقش دارد تنها نمی‌تواند عامل نژاد، قومیت یا قبیله باشد، بلکه هدف و منافع مشترک، افراد را در یک بنکو و با رهبری فردی خاص دور هم جمع می‌کند. به دلیل ضعف احزاب و جریان‌های سیاسی در کشور و عدم بروز و نمود آنها در استان کهگیلویه و بویراحمد، بنکوگرایی بر استان حاکم شده است، به‌نوعی که در این قالب، فردمحوری حاکم است؛ یعنی افراد همه حول یک فرد جمع می‌شوند و هویت تک‌تک افراد در این فرد خلاصه می‌شود. درواقع نوعی ساختار نئوپاتریمونیالیسم بر این جامعه حاکم شده است. این ساختار در قالب بنکوانگاری به غیریت‌سازی و هویت‌گرایی منجر شده است. در این بستر افراد باید یا این طرفی باشند یا آن طرفی. به‌نوعی یا وابسته به بنکو x هستند یا بنکو y، بنکو z و... . هرکدام از اینها که قدرت را در دست گیرد، شرایط را برای استفاده از فرصت‌ها و منابع برای اعضای بنکوی خود فراهم خواهد کرد.

امینی، س.، عشایری، ط.، ذوالفقاری، ا.، و جهان‌پور، ط. .(1402). نقش سرمایه سیاسی و اجتماعی در مشارکت سیاسی مردم ایلام (مورد مطالعه: انتخابات مجلس شورای اسلامی). دانش سیاسی، 19(1)، 29-56. https://doi.org/10.30497/pkn.2023.242986.2982
بنی‌هاشمی، م. ( 1377). بررسی کارایی ابزارهای مشارکت سیاسی در جمهوری اسلامی ایران [پایان‌نامه کارشناسی ارشد منتشرنشده]. دانشگاه شهید بهشتی.
تعجبی، م.، افضلی، ا.، و نصیری ولیک‌بنی، ف. ( 1403). عوامل مؤثر بر میزان مشارکت سیاسی جوانان استان همدان. دانش سیاسی، 20(1)، 59-82. https://doi.org/10.30497/pkn.2024.245038.3089
جانعلیزاده چوب‌بستی، ح.، علیوردی‌نیا، ا.، و فرزبد، م. م. (1396). جامعه‌شناسی حافظه جمعی: حوزه مطالعاتی پارادایمیک یا ناپارادایمیک؟. راهبرد فرهنگ، 10(40)، 37-70. https://www.jsfc.ir/article_58662.html
روزیان، ا.، اکوانی، ح.، و التیامی‌نیا، ر. (1401). بررسی مقایسه‌‌ای رفتار انتخاباتی رأی‌دهندگان در انتخابات ریاست‌جمهوری و مجلس شورای اسلامی در استان کهگیلویه و بویراحمد. جامعه‌شناسی کاربردی، 33(1)، 83-110. https://doi.org/10.22108/jas.2021.127190.2052
روسو، ژ. ژ. (1395). قرارداد اجتماعی (غلامحسین زیرک‌زاده، مترجم). قاصدک صبا.
ریویو، ک. (1386). انسان‌شناسی سیاسی (ناصر فکوهی، مترجم). نی.
دال، ر. (1374). تجزیهوتحلیل جدید سیاست. (حسین ظفریان، مترجم). حسین مظفریان.
ذوالفقاری، ا. (1402). فراتحلیل عناصر مؤثر بر مشارکت سیاسی در انتخابات ملی جمهوری اسلامی ایران: پژوهش‌های بازه زمانی 1401-1396. مطالعات راهبردی بسیج، 26(98)، 133-167. https://ensani.ir/fa/article/547787/
سیدامامی، ک. (1386). مشارکت سیاسی دانشجویان: ارزیابی برخی از پیش‎‌بینی‎‌کننده‎‌های مشارکت سیاسی. پژوهشنامه علوم سیاسی، 2(2)، 59-77. https://www.ipsajournal.ir/article_58.html
شرابی، ه. (1396). پدرسالاری جدید: نظریه‌ای درباره تغییرات تحریفشده در جامعه عرب. کویر.
عشایری، ط.، و عادل، ه. (1401). تحلیل الگوی مشارکت سیاسی در جمهوری اسلامی ایران ( 1384-1398). دانش سیاسی، 18(2)، 485-514. https://doi.org/10.30497/pkn.2022.241795.2905
عبادالهی چنذانق، ح.، و یزدان عاشوری، ف. (1392). تاریخ معاصر ایران در حافظۀ جمعی ایرانیان مطالعه‎‌ای بین‌قومی. مطالعات جامعهشناختی (نامه علوم اجتماعی ایران)، 20(2)، 43-82. https://doi.org/10.22059/jsr.2014.56272
فراستخواه، م. (1395). روش تحقیق در علوم اجتماعی با تأکید بر نظریه پایه (گراندد تئوری GTM). آگاه.
کاویانی‌راد، م. (1392). جغرافیای انتخابات با تأکید بر انتخابات ریاست‌جمهوری ایران. چاپ اول. دانشگاه خوارزمی.
معمار، ر. ا. (1391). جامعه‌شناسی مشارکت سیاسی: تحلیل تطبیقی درونکشوری از مشارکت انتخاباتی در ایران. چاپ اول. امیرکبیر.
وزارت کشور. (21 اسفند 1402). میزان مشارکت استان‌ها در انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی (کد خبر 225470). ستاد انتخابات وزارت کشور. http://www.moi.ir/news/225470/
هابز، ت .(1379). لویاتان (حسین بشیریه، مترجم). نی.
 
References
Althusser, L. (1970). Reading capital (B. Brewster, Trans.). Librairie François Maspero.
Amini, S., Ashayeri, T., Zolfaghari, A., Jahanparvar, T. (2023). The role of socio-political capital in the political participation of the people of Ilam (Case study: Islamic Council elections). Journal of Political Knowledge, 19(1), 29–56. [In Persian]. https://doi.org/10.30497/pkn.2023.242986.2982
Ashayeri, T., & Adel, H. (2022). Analyzing the model of political participation in the Islamic Republic of Iran (2005–2019). Journal of Political Knowledge, 18(2), 485–514. [In Persian]. https://doi.org/10.30497/pkn.2022.241795.2905
Bani-Hashemi, M. (1998). Evaluating the effectiveness of political participation tools in the Islamic Republic of Iran [Master’s thesis, Shahid Beheshti University]. [In Persian].
Clastres, P. (2007). Political anthropology (N. Fakouhi, Trans.). Ney Publishing. [In Persian].
Coser, L. A. (1992). The revival of sociology of culture: The case of collective memory. Sociol Forum, 7, 365–373. https://doi.org/10.1007/bf01125050
Dahl, R. (1995). Modern political analysis (H. Zafarian, Trans.). Motarjem Publishing. [In Persian].
Dara, J., & Sadeghi, E. (2022). Factors affecting the level of political participation of women; emphasizing the number of female ministers in different governments of the Islamic Republic of Iran. Journal of Political Knowledge, 18(2), 377-400. 10.30497/pkn.2022.242222.2925
Darmofal, D. (2006). The political geography of macro-level turnout in American political development. Political Geography, 25(2), 123–150. https://doi.org/10.1016/j.polgeo.2005.10.001
Huntington, S. P., & Dominguez, J. I. (1975). Political development. In F. I. Greenstein, & N. W. Polsby, (Eds.), Handbook of Political Science (PP. 1-114). Addison-Wesley, Reading.
Ebadollahi-Chanzanagh, H., & Yazdanashouri, F. (2014). Contemporary history of Iran in the Iranian collective memory: A cross-ethnic study. Sociological Review, 20(2), 43–82. [In Persian]. https://doi.org/10.22059/jsr.2014.56272
Farasatkhah, M. (2016). Research methods in social sciences with emphasis on grounded theory (GTM). Agah Publishing. [In Persian].
Glaser, B. G. (2002). The grounded theory perspective ii: description’s remodeling of grounded theory methodology. Sociology Press.
Halbwachs, M. (1992). On Collective memory. University of Chicago Press.
Hobbes, T. (2000). Leviathan (H. Bashirieh, Trans.). Ney Publishing. [In Persian].
Janalizadeh-Choubbasti, H., Aliverdinia, A., & Farzbod, M. M. (2018). Sociology of collective memory: A paradigmatic or non-paradigmatic field of study? Strategy for Culture, 10(40), 37–70. [In Persian]. https://www.jsfc.ir/article_58662.html?lang=en
Kaviani-Rad, M. (2013). Electoral geography with an emphasis on presidential elections in Iran. Kharazmi University Press. [In Persian].
Ministry of Interior. (2024). The participation rate of the provinces in the elections of the 12th term of the Islamic consultative assembly (No. 225470). Ministry of Interior Election. [In Persian]. http://www.moi.ir/news/225470/
Memmar, R. A. (2012). Sociology of political participation: A comparative intra-national analysis of electoral participation in Iran. Amir Kabir Publishing. [In Persian].
Milbrath, L. W., & Goel, M. L. (1977). Political participation: how and why people get involved in politics. Rand McNally.
Misztal, B. A. (2003). Durkheim on collective memory. Journal of Classical Sociology, 3(2), 123–143. https://doi.org/10.1177/1468795X030032002
Rouzian, A., Akvani, H., & Elteyamineya, R. (2022). A comparative study of voters' electoral behaviours in the presidential and Islamic consultative assembly elections in Kohgiluyeh and Boyer-Ahmad Province. Journal of Applied Sociology, 33(1), 83–110. [In Persian]. https://doi.org/10.22108/jas.2021.127190.2052
Rousseau, J. J. (2016). The social contract (G. Zirakzadeh, Trans.). Ghasidek Saba Publications. [In Persian].
Review, K. (2007). Political anthropology (N. Fakuhi, Trans.). Ney. [In Persian].
Scaff, L. (1975). Two concepts of political participation. Political Research Quarterly, 28(3), 447–462. https://doi.org/10.1177/106591297502800303
Schwartz, B. (2005). The new Gettysburg Address: Fusing history and memory. Poetics, 33(1), 63–79. https://doi.org/10.1016/j.poetic.2005.01.003
Seyed-Emami, K. (2007). Political participation of students: Evaluation of some predictors of political participation. Research Letter of Political Science, 2(2), 59–77. [In Persian]. https://www.ipsajournal.ir/article_58.html?lang=en
Sharabi, H. (2017). Neopatriarchy: A theory of distorted change in arab society. Kavir Publications. [In Persian].
Taajobi, M., Afzali, A., & Nasiri, F. (2024). Factors influencing youth political participation in Hamadan Province. Journal of Political Knowledge, 20(1), 59–82. [In Persian]. https://doi.org/10.30497/pkn.2024.245038.3089
Weber, M. (1978). Economy and society: An outline of interpretive sociology. CA: University of California Press.
Zolfaghari, A. (2023). Meta-analysis of factors affecting political participation in national elections of the Islamic Republic of Iran: Research between 2017 and 2022. Strategic Studies of Basij Quarterly, 26(98), 133–167. [In Persian]. https://ensani.ir/fa/article/547787/
دوره 36، شماره 4 - شماره پیاپی 100
جامعه شناسی کاربردی، سال سی و ششم، شماره پیاپی 100، شماره، چهارم؛ 1404
دی 1404
صفحه 125-148
  • تاریخ دریافت: 15 مهر 1403
  • تاریخ بازنگری: 27 خرداد 1404
  • تاریخ پذیرش: 12 تیر 1404
  • تاریخ اولین انتشار: 12 تیر 1404
  • تاریخ انتشار: 01 دی 1404