نویسندگان
1 دانشگاه شاهد تهران
2 گروه علوم اجتماعی دانشگاه یاسوج
3 بخش جامعه شناسی دانشگاه شیراز
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
 Introduction  Nowadays, with the development of mass media and the universalization of culture, the decreasing effect and the shivering position of governments as the most important players of the world after the Cold War, has become one of the most important concerns of politicians and statesmen National identity defines one of the chief and widest rings of our what-ness and who-ness in the modern era, and modifies both the universalistic and particularistic extremities like a communicative vessel. Effective factors on national identity can be analyzed along two intersecting axes of external (supra- national factors) /internal (sub- national factors) as well as centrifugal (sense of deprivation) and centripetal (common culture and religion) forces. In recent years, one of the most important foundational changes in history has been the alteration of the relationship between religion and collective identities. During the Enlightenment to the last decades of the 20th century, many scientists, under the radiance of secularization theories, believed that modernism and developments in literacy would lead to the limitation of religious influence on the realm of private life and the destruction of the collective correlation function of religion. Today, with the collapse of communism and the emergence of new countries out of it, whose national identities are often based on religion, as well as the noticeable inauguration of religious movements worldwide, the effect and importance of religion has steadily attracted attention in the manifestation of collective interactions and social unity or collapse.    Material & Methods  We assumed that religion, as one of the chief factors in attaching the ethnic group of Lors to the bigger Iranian community, can prepare the background for their sense of belonging and unity with the bigger community to a great extent. In other words, according to the religious comm::::union:::: between the Lors and the bigger Iranian community, religion was assumed as one of the chief centripetal forces among the Lors, which can prepare the background for the cultural unity of the Iranian community. The society under study was the high-school students of Yasuj in which over 90 percent of the population belong to Lor ethnicity. The method undertaken was quantitative and surveying, and the data was collected via the questionnaire. Independent and dependant variables of the study were ethnic identity and national identity, respectively. The religiosity variable (in the form of the four-dimensional belief, affection, rite, and consequence) was assumed to be the modifying variable in the relationship between these two collective identities.    Discussion of Results & Conclusions  According to the results, of the dimensions of religiosity, only correlation between the consequential dimension and national identity was meaningful and positive. Also, correlation between all dimensions of religiosity and national identity was meaningful and positive. Besides, the amount of the correlation between dimensions of religiosity and national identity was more than that of the correlation between the consequential dimension and ethnic identity. In accordance with the results of the detailed correlation test, the correlation between the two variables of ethnic and national identities decreased, after controlling the effect of the dimensions of religiosity (0.02 percent which is not considerable). Based on the results from regression, it can be said that the two dimension of belief and consequence, respectively, as the most influential dimensions of religiosity variable, could determine 14 percent of the variance of the national identity. The results of the study indicate that religion, as one of the most important cultural capitals of Lor people, has had a great influence on attaching them to the bigger Iranian community. But according to the measure of the mutual correlation, the detailed correlation coefficient, and regression results, there should be no exaggeration about the influence and no neglect for other influential factors on the social and cultural unity of the Lor people with the bigger society.   Â
کلیدواژهها [English]
مقدمه
به نظر ویلیام جیمز، افراد به تعداد گروههای مهم و متمایز موجود در جامعه میتوانند خودهای اجتماعیِ بسیار متفاوتی داشته باشند. دولتها، نیز، درست به همان اندازۀ افراد، هویتهای زیادی دارند، اما بنیادیترین هویت، هویت جمعی مشترک است؛ زیرا خط مشیای[1] برای دیگر هویتها فراهم میکند و بیانگر جوهر و چیستی یک کنشگر است (آندرسون[2]، 2010). هویت جمعی مشترک، خود، نتیجۀ احساس تعلق، پیوستگی و همذات پنداری[3] با گروههای اجتماعی است. دو گروه از مهمترین گروههای اجتماعی که افراد با عضویت و احساس تعلق به آنها نوعی هویت جمعی کسب میکنند، گروههای قومی و ملی هستند. پیوستگی به این دو گروه، به ترتیب، به خلق، بسط و تثبیت هویتهای جمعیِ قومی و ملی میانجامد؛ دو نوع هویت جمعیای که بررسی رابطۀ آنها در دنیای کنونی مهم و مورد توجه فراوانی بوده است.
بررسی رابطۀ هویت ملی و هویت قومی، مستلزم طرح و پاسخ به چند سؤال اساسی است: آیا همۀ قومیتهای یک کشور ویژگیهای یکسانی دارند؟ مهمترین وجه یا وجوه تمایز بخش اقوام از جامعۀ بزرگتر کدامند؟ این ویژگیهای تمایز بخش (برای مثال، مذهب، تبار، زبان ...)، تا چه اندازه موجب احساس جدایی قومِ مفروض از جامعه بزرگتر میشوند؟ آن وجه تمایز بخشِ مفروض، تا چه اندازه، برای افراد آن قوم یا جامعۀ بزرگتر یا هر دوی آنان برجسته است و در رأس " سلسله مراتب برجستگی هویتی " آنان قرار دارد؟ از دیگر پرسشهای مهم این حوزه این است که، آیا در بررسی رابطۀ هویتهای قومی و ملی، استفاده از رویکردهایی که بر " نیروهای گریز از مرکز[4] " متمرکز میشوند، مناسبترند یا رویکردهایی که بر نیروهای " گراینده به مرکز[5] " تأکید دارند؟ پاسخگویی به همۀ سؤالهای فوق مهم است و متناسب با اهداف هر تحقیق مورد توجه قرار میگیرند. در کل، میتوان گفت، اول، همۀ قومیتهای کشور ویژگیهای یکسانی ندارند و وجوه تمایز بخش آنها از جامعۀ بزرگتر متفاوت است؛ همچنین، بعضی از ویژگیهای قومی در پرتو ویژگیهای فراگیرتر ملی رنگ میبازند یا، حداقل، ترقیق میشوند و بعضی دیگر، بالعکس، تشدید و تغلیظ میشوند. برای مثال، اقوام کرد، بلوچ و آذریها در ایران، در مقایسه با اقوام دیگر، " سیاسیتر " هستند (احمدی، 1383)؛ و مشارکت قوم عرب نسبت به فارس در انتخابات در سطح ملی پایین بوده است (محمدهیودی، 1384). دوم اینکه، محققان پیشین به هر دو گونۀ عوامل مرکز گریز ( دفعی) و مرکزگرا (جذبی) توجه کردهاند. گروه اول، بر عواملی مانند " احساس محرومیت نسبی" (نواح و تقوینسب، 1387؛ لهساییزاده و دیگران، 1388؛ فکوهی و آموسی، 1388 ) ؛ " احساس بیعدالتی از سوی دولت مرکزی" (حافظنیا و کاویانی، 1385)؛ " احساس تبعیض گروههای اقلیت قومی و وجود یک گروه قومی اقلیت در بیشتر از یک کشور" (ورشل و کوتانت، 1997) و " دسترسی کمتر قومها به پایگاه اجتماعی و منابع اجتماعی ارزشمند، احساس طرد گروه اقلیت و تجربۀ تبعیض قومی" ( ناوارته و جنکینز[6] ، 2011) به عنوان مهمترین عوامل تشدید کنندۀ هویت قومی و تضعیفکنندۀ هویت ملی نام بردهاند. در مقابل، عواملِ "میراث فرهنگ ملی و گرایش دینی" (افروغ و احمدلو، 1381)؛ "احساس اشتراک دینی" (حافظنیا و کاویانی، 1385)؛ " سرمایه اجتماعی" (هزارجریبی و لهراسبی، 1390) و "اولیای منصف و خیرخواه" (هو و دیگران[7] ، 1996) به عنوانِ مهمترین عوامل گراینده به مرکز، وفاق اجتماعی و ملی معرفی شدهاند. در راستای هدف این مقاله، و با توجه به اهمیت دین میتوان گفت دین در بعضی جاها و در بین برخی گروههای قومی به عنوان نیروهای گریز از مرکز و ایجاد کنندۀ نوعی شکاف جامعهای عمل میکند (تفاوتهای مذهبی)؛ بر عکس، در جاهایی نقش پیونددهنده، تقویت گرایش به مرکز و قطعِ شکافهای دیگر را ایفا میکند؛ یعنی شکافهای قومی – ملی را قطع میکند (یکسانی مذهبی) و اجزای دولت یا ملت را به هم پیوسته نگه میدارد (حافظنیا و کاویانی، 1385).
پیچیدگیِ دیگرِ مطالعۀ رابطۀ هویتهای جمعیِ قومی و ملی به پیچیدگی و ابهام ادبیات نظری و تجربی مربوطه بر میگردد[8]. پیچیدگی و ابهامی که ناشی از تعاریف متفاوت از هویت جمعی (قومی یا ملی)، عدم وفاق دربارۀ مهمترین و برجستهترین عنصر/ عناصر سازنده و تنوع مفهومسازی و بررسی تجربی آنهاست. نظریهپردازان، این دو نوع هویت جمعی را در تقابل با هم، نامربوط یا متقابلاً تقویتکنندۀ یکدیگر دانستهاند (لیو و آبراهام[9]، 2002). در حوزۀ تجربی، نیز، تحقیقات هزارجریبی و لهراسبی (1390)؛ افروغ و احمدلو (1381)؛ ربانی و دیگران (1388)؛ پاینده و جعفرزاده (1389)؛ مقدس جعفری و دیگران (1387)؛ اکوانی (1387) و رضایی و دیگران ( 1386) بیانگر وجود رابطۀ مثبت، همافزا یا حداقل نبودِ تقابل و تضاد بین این دو هویت هستند. برعکس، تحقیقات مظفری (1381) و مقدس و حیدری (1387) حاکی از تقابلِ این دو نوع هویت جمعی و بیانگر ارجحیتِ هویت قومی نسبت به هویت ملی هستند. تحقیقاتی نیز رابطۀ میان هویت قومی و هویت ملی را در میان اقوام، متفاوت میدانند؛ به گونهای که، رابطۀ میان قومیت و ملیت در میان لُرها و آذریها مثبت و مستقیم است و این دو متغیر همدیگر را تقویت میکنند؛ اما در میان کردها و اعراب این رابطه معکوس است (حاجیانی، 1388).
با وجود شرایط پیش گفته، بررسی رابطۀ هویت قومی و ملی و شناخت عوامل مؤثر بر آن رابطه، در عین مشکل بودن، در شرایط کنونی، حائز اهمیت است، زیرا علاوه بر ابهام نظری و تجربی در این حوزه، شرایط و زمینههای ساختاری، طبیعی و جغرافیایی و تنوع فرهنگی و قومی در کشور ما از یک سو و فرآیندهای جهانی شدن و بینالمللیگرایی، تحولات سیاسی در جوامع پیرامونی، بهویژه پس از فروپاشی اتحاد شوروی و اشغال دو کشور عراق و افغانستان و تهدیدهای مکرر دولتهای بزرگ فرامنطقهای از سوی دیگر است که تضاد و واگرایی اقوام و خرده فرهنگهای ایرانی مستقر و ساکن در جامعه کثیرالقوم و متنوع فرهنگی ایران و فاصله گرفتن آنها از سرزمین مادری را به نقطۀ مرکزی مسأله [انسجام و یکپارچگی جامعهای] تبدیل کرده است (حاجیانی، 1388). بیشک، در این وضعیت، دین، در همۀ جهان و در کشور ما میتواند به عنوان یکی از مهمترین عوامل انسجامزا یا انسجامزدا عمل کند، زیرا بر خلاف جامعهشناسیِ اوایل قرن بیستم، که مرگِ دین در آن نوعی خردِ متعارف محسوب میشد (Inglehart, 2004: 3)؛ از دهۀ 1980، دین به عنوان سوژه و ابژۀ مبارزه در صف مقدم شکلهای گوناگون کنش جمعی ظاهر و از تعیینکنندهترین جریانهای سازندۀ عصر تاریخی ما شده است (Herbert, 2003: 3؛ کاستلز، 1385: 30).
بنابراین، میتوان گفت: اول، دین مهمترین ، یا دست کم یکی از مهمترین، عاملهای وفاق و همبستگی [ یا جدایی و شقاق] ملی در ایران (تاجیک، 1384؛ امان الهی، 1380) و در جهان بوده است (هانتینگتون، 1383: 28)؛ دوم، وجود پیوندهای اساسی بین دین و سیاست در جهان معاصر غیر قابل انکار به نظر میرسد. تحلیلهای مارکسیستی، نئومارکسیستی و حتی تئوری انتخاب عقلانی سیاست را علاوه بر رابطۀ آن با ساختارها و فرایندهای اقتصادی یا انگیزههای سود انگارانه، در پیوند با نگرشها و ارزشهایی که تا حدی توسط ملاحظات دینی شکل گرفتهاند و قوانین، قواعد و ارزشها و باورهای دینی، تحلیل و تبیین میکنند؛ تا جاییکه تأمل در مورد باورها، ارزشها و عقاید اساسیِ مهم، شامل مسائل دینی و" پیوندهای بین دین و قومیت/ ملیگرایی "، پس از سالها کم و بیتوجهی، به جایگاه مرکزی تحلیل و یکی از مهمترین وجوه زندگی عصر جدید تبدیل شده است (مویسر[10]، 1991). به تعبیر ویمر[11] (2008) دین، در دوران کنونی، موجب شکلگیریِ نوعی شکاف مقولهای و برجسته شده است که برجستهترین و بیشترین پیامد را برای ساختار روابط سیاسی جوامع دارد؛ سوم، وجود حاکمیت دینی در ایران از دیگر موارد توجیهکنندۀ بررسی نقش دینداری در رابطۀ هویت قومی و ملی است، زیرا در صورت هم جهت بودنِ ارزشهای دینی- سیاسیِ حاکم با ارزشهای دینیِ یک گروه قومی، ایدئولوژی سیاسی یا مذهبی ارزشهایی را تجویز میکنند که باعث میشوند ارزشهای یک گروه قومی از دیدِ افراد آن قوم مهمتر به نظر برسند و جوانان آن گروه قومی بتوانند به صورت مشخصتری اهداف و جهتِ خود را معین کنند (دریجه[12]، 2006). در این راستا، مقالۀ حاضر سعی دارد به بررسی رابطۀ هویت قومی و هویت ملی دانشآموزان متوسطۀ ساکن شهر یاسوج و نقش دینداری در این رابطه بپردازد. انتخاب جوانان از این لحاظ اهمیت دارد که این گروه در مرحلۀ گذار از نوجوانی به جوانی هستند؛ همچنین، این دوره، دوره حساس هویتیابی و شکلگیری هویت محسوب میشود (مارشیا و اریکسون؛ به نقل از فکوهی، 1381). سؤالهای اساسی مقاله عبارتند از: 1- رابطۀ هویتهای قومی و ملی دانشآموزان متوسطه ساکن شهر یاسوج با یکدیگر چگونه است؟ 2- دینداری پاسخگویان چه نقشی در نوع رابطۀ این دو نوع هویت دارد؟
پیشینه تحقیق
تحقیقات داخلی و خارجی زیادی به بررسی رابطۀ هویت قومی و ملی پرداختهاند؛ اما هیچ کدام مستقیماً به بررسی نقش دینداری در چگونگی رابطۀ این دو نوع هویت توجه نکردهاند. میتوان گفت هر چند رابطۀ دینداری با هویت ملی به صورت تاریخی، مورد بحث قرار گرفته است؛ اما این رابطه به صورت تجربی و نظری کمتر بررسی شده است (Storm, 2011). شاید مهمترین علت این موضوع، سیطرۀ تئوری دنیوی شدن بر ادبیات نظری مربوطه بوده است که نقشی حداقلی برای دین و دینداری (محدود به حوزه خصوصی) در پیوند و همبستگی ملی (فعال در حوزه عمومی) قائل بودهاند (Akoliyski, 2012). در اینجا، تنها، به ذکر چند مورد از این تحقیقات که مرتبطتر هستند، اشاره میشود. بر اساس تحقیق افروغ و احمدلو (1381)، در تبریز، افزایش گرایش به میراث فرهنگی ملی، گرایش دینی و گرایش سیاسی افراد باعث افزایش گرایش آنان به هویت قومی میشود. بر اساسِ تحقیق حافظنیا و کاویانی (1385) پیرامون " نقش هویت قومی در همبستگی ملی قوم بلوچ "، بلوچها از نظر آداب، رسوم و هنجارها به شدت متأثر از دین اسلام هستند و یکی از مهمترین اشتراکات بلوچها با بقیۀ مردم ایران، اشتراک دینی است. تفاوت مذهبی بلوچها باعث شده آنها در طول تاریخ در حاشیۀ حیات سیاسی قرار بگیرند. بلوچها به سیاست دولت مرکزی با دیدۀ شک مینگرند؛ حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی این احساس عدم اطمینان افزایش یافته است. آنها معتقدند دولت مرکزی به علت دینِ متفاوت مانع از رشد و ترقی اهل سنت؛ بهویژه بلوچها در سلسله مراتب اداری و اجرایی کشور و حتی استانی شده است.
اینکه توجه به عنصر دین اسلام در سطح ملی و منطقهای میتواند افزایش میزان همگرایی در میان همه اقوام ایرانی را به دنبال داشته باشد، تحقیق حاجیانی (1388) در موردِ " نسبت و رابطۀ میان هویت قومی و هویت ملی در میان اقوام ایرانی " نشان داد در بعد فرهنگِ ملی، بیشترین گرایش در نزد لُرها، آذریها، بلوچها، ترکمنها، کردها و نهایتاً اعراب بوده است. گرایش به هویت ملی، در اکثر اقوام ایرانی، به جز در کردها و اعراب، بالاترین میانگین؛ اما تعلق به اجتماع ملی در میان اقوام لر، بلوچ، آذری و ترکمن قوی و در نزد کردها و عربها پایینتر از حد متوسط بوده است. از یافتههای مهم تحقیق اینکه رابطۀ میان قومیت و ملیت در تمام اقوام ایرانی یکسان نیست، به گونهای که رابطۀ میان قومیت و ملیت در میان لرها و آذریها مثبت و مستقیم است و این دو متغیر همدیگر را تقویت میکنند. بالعکس، در میان کردها و عربها این رابطه معکوس است. تحقیق فکوهی و آموسی (1388) در مورد " هویت قومی جوانان 15- 30 سالۀ شهر پیرانشهر" نشان داد احساس تعلق به هویت کردی در بین جوانان بسیار قویتر از احساس تعلق به هویت ایرانی است. در حوزۀ مؤلفههای فرهنگی، کردها چندان بیگانگیای با هویت ایرانی ندارند؛ اما در حوزۀ مؤلفههای سیاسیِ هویت ایرانی، کردها به شدت انتقاد دارند و تقریباً آن را از خود نمیدانند. تحقیق پاینده و جعفرزاده (1389) پیرامونِ " بررسی رابطۀ میزان هویت ملی و هویت قومی در بین جوانان دهدشت" بیانگر مثبت و معنیدار بودنِ رابطۀ بین هویت قومی و هویت ملی بود و بین مؤلفههای میراث فرهنگ ملی و تمامی مؤلفههای هویت قومی همبستگی مثبت وجود داشت. با نفوذ میزان هویت قومی، هویت ملی نیز تا حدودی در بین افراد تقویت میشود و جوانان قوم لُر دارای گرایش قوی به هویت ملی بوده، هر چند به هویت قومی نیز گرایش دارند.
نتایج تحقیق ویلیام (1991) برای بررسی تأثیر " عامل جداسازی[13] " بر هویتیابی سیاسیِ اقوامِ هائوساییِ[14] آفریقایِ غربیِ ساکنِ در کرانههایِ مرزیِ کشورهای نیجر و نیجریه، نشان داد در هر دو منطقه، اسلام، قویترین هویت را برای هر دو گروه فراهم میکرد و از سوی 88 درصد از پاسخگویان به عنوان اولین عامل هویت بخش انتخاب شد. هویت قومی تنها از سوی 33 درصد از پاسخگویان در نیمۀ بالایی هویتهای جمعیشان جای گرفت. بخش عمدهای از ساکنانِ هر دو روستا احساس نزدیکتری با هاساییهای خارجیِ مسلمان داشتند تا با هموطنان مسیحیِهاساییشان.
کانوویچ[15] (2006) تحقیقی کمّی پیرامون میزان برجستگی مسیحیت برای هویت ملی در اروپا، بر اساس پیمایش اجتماعی بینالمللی 1990، انجام داد. او پی برد اکثر اروپاییان، دین را برای هویت ملی خود خیلی مهم در نظر نگرفتند، اما تفاوتهای مهمی بین آنها وجود داشت. با بررسی بیشتر او پی برد که، در مواقع کنترل تنوع جمعیت غیر مسیحی، در کشورهایی که یک اقلیت مذهبی غیر مسیحیِ برجسته حضور دارد، نسبتهای بیشتری از مردمی با هویت ملی مذهبی وجود دارد. محقق میگوید مسیحیت برای کشورهای اروپاییای برجسته بود که دارای جمعیتهای مسلمان زیادتری بودند؛ مگر جاهاییکه جمعیت غیر مسیحی به عنوان یک کل دارای تنوع زیادی بودند. ریمت و کیترین[16] (2009) به بررسی نقش و سهمِ دین و دینداری در میزان آمریکاییِ "حقیقی" قلمداد شدن افراد و چگونگی واکنش آنان به مهاجران پرداختند. محققان پی بردند هر چند این ایده که شخص "حقیقتاً" آمریکایی در نظر گرفته شود، مستلزم مسیحی بودن است، در بین پاسخگویان مورد منازعه است؛ اما آمریکاییان در مقایسه با شهروندان سایر کشورهای دارای دموکراسی پیشرفته به این ایده باور داشتند. همچنین، دینداری و وابستگی مذهبی از منابع کلیدی نگرش نوین بودند. به نظر محقیقان مهمترین یافته تحقیق این است که روابط بین مسیحیت و آمریکایی بودنِ حقیقی و داشتن نگرش منفی نسبت به مهاجران، پس از حوادث 11/9 سپتامبر تشدید شدهاند. آنها این ویژگی را به افزایش سطح تهدید ا حساس شده در بین تودهها از 11/9 سپتامبر میدانند که موجب برجستگی بیشتر مسیحیت، به عنوان ویژگی ضروری برای عضویت کامل در اجتماع ملی، شده است. این واقعیت که منبع این تهدید، تروریسم اسلامی رادیکال نام گرفته، تأثیر دین را تشدید کرده است. استورم[17] (2011)، با استفاده از ترکیب دو روش کیفی و کمّی (دادههای پیمایش اجتماع بینالمللی 2008 در بریتانیای کبیر، هلند، دانمارک و ایرلند) به بررسی رابطۀ وابستگی، باور و عمل مذهبی با نگرشهای ضد مهاجرت و مسیحیت به عنوان عامل مهمی برای ملیت پرداخت. یافته اصلی او این بود که هویتیابی مسیحی، رابطۀ مثبتی با دیدن مهاجرت به عنوان تهدیدی برای هویت ملی داشت، اما به کلیسا رفتن رابطۀ منفیای با نگرشهای ضد مهاجرتی داشت. استورم نتیجه میگیرد که " مسیحیت" در مقایسه با ایمان میتواند به عنوان میراث فرهنگی ملی یا قومیت سفید پوستان شناخته شود. از اینرو، آنانی که خودشان را مسیحی میدانند، احتمال بیشتری وجود دارد که ملیگراتر یا بیگانه هراستر باشند. آکالیسکی[18] (2012) با به بررسی سهم شاخصهای مورد توجه تئوریهای دنیوی شدن[19] (توسعه اقتصادی، مدرنیزاسیون، آموزش و شهرنشینی) و نظریۀ جایگزین (که بر اهمیت دین) در برجستگی هویت ملی کشورهای اروپایی پرداخت. نتایج تحلیل رگرسیون او نشان داد که عوامل تئوریهای دنیوی شدن، اهمیت ناچیزی در پاسخگویی به این استدلال دارند که چرا تعدادی از ملتها مذهبیتر از دیگران هستند، در حالیکه مسیحیت بیشترین سهم را برای تبیین واریانس هویت ملی داشت. محقق میگوید، یافتههای تحقیق بینشی را در خصوص اهمیت دین در جوامع مدرن و پیشبینی توسعههای آینده فراهم میکنند که بر خلاف پیشبینیها و آموزههای تئوریهای دنیوی شدن است.
بر اساس تحقیقات پیشین: 1) همۀ ابعاد هویت جمعی برای همۀ اقوام اهمیت یکسانی ندارند؛ 2) در بررسی رابطۀ هویت ملی و هویت قومی، عامل یا عوامل افتراق و یا پیونددهندۀ اقوام با ملت یا جامعۀ گستردهتر مهم است و اینکه دین یکی از این مهمترین عوامل افتراق یا پیونددهنده در جامعه ایران و جهان محسوب میشود. برای مثال، مذهب شیعه عامل پیونددهندۀ قوم ترک و لُر با هویت ملی، اما زبان وجه افتراق کنندۀ آنهاست.
چارچوب نظری تحقیق
رهیافتهای موجود هویت نوعاً بر یکی یا بیشتر از سه سطح متفاوت تمرکز میکنند که هویت در آنها میتواند به صورت فردی[20]، رابطهای[21]، و جمعی[22] تعریف شود. تمایز بین هویتهای فردی، رابطه و جمعی میتواند تا حدی بر اساس تمایز فی مابین شکلهایِ متفاوتِ محتوایِ هویت درک شود، اما آن همچنین به انواع متفاوتِ فرایندهایی اشاره دارد که هویتها توسط آنها شکل میگیرند و با گذشت زمان حفظ یا تغییر مییابند. تئوریهایی که به ترتیب بر محتواهای فردی، رابطهای یا جمعیِ هویت تمرکز میکنند، اغلب از طریق تمرکزِ هماهنگشان بر فرایندهای فردی، رابطهای یا جمعیِ شکلگیری و تغییرِ هویت مشخص میشوند ( Schwartz et al. 2011: 3). هویت جمعی به عنوان نوع هویت مورد توجه این مقاله، به هویتیابیِ[23] مردم با گروهها و مقولههای اجتماعی که مردم به آنها تعلق دارند، معانیای که به این گروهها و مقولههای اجتماعی نسبت میدهند و احساسات، باورها و نگرشهای ناشی از هویتیابی با آنها، اشاره دارد. رهیافتهای نظری بررسی محتواهای هویت جمعی تمایل دارند بر فرایندهای جمعی تمرکز کنند؛ برای مثال، به بررسی این میپردازند که چگونه تغییرات تاریخی در زمینههای بین گروهی میتوانند خود ادراکیهایِ مردم را تحت تأثیر قرار دهند، یا به بررسی تغییراتِ جامعهای گستردهتر میپردازند که اساسِ دگرگونیهای تاریخی در معنایِ هویت هایِ قومی، ملی یا جنسیتی هستند (Ibid: 4).
بدون شک، یکی از مهمترین تحولات تاریخی بنیادی، دگرگونیِ رابطۀ دین با هویتهای جمعی است، زیرا تعداد زیادی از اندیشمندان در پرتو تئوری دنیوی شدن، معتقد بودند با ظهور مدرنیته، گسترش سواد و محدود شدن نفوذ دین به قلمرو خصوصی زندگی، دین دیگر کارکرد همبستگی جمعیاش را از دست میدهد و ناسیونالیسم و ملیگرایی جای آن را میگیرد (Akaliyski, 2012). امروزه، با فروپاشی کمونیسم، و ظهور کشورهای جدیدِ ناشی از فروپاشی آن، که اغلب هویت ملیشان پایه دینی دارد (کشورهای لهستان، صربستان، کروواسی و بوسنی هرزوگویین) و ظهور و گسترش قابل توجه جنبشهای دینی در سراسر جهان، نقش و اهمیت دین در ظهور کنشهای جمعی و انسجام یا اضمحلال جامعهای به صورت روزافزونی مورد توجه قرار گرفته است. هاستینگز[24] از معدود تاریخدانانی است که به بررسی رابطۀ دین و ملت بودگی در بریتانیا پرداخته است. به نظر وی، "هر چند نقش دین در رابطهاش با ساخت ملیتها و قومیتها فراتر از یک وجه واحد بوده است؛ اما شناسایی نقش آن برای این تاریخِ اساسی، فراگیرتر و شاید تعیین کننده باشد." (Hastings, 1997: 2). به نظر استورم، سه طریق اصلی برای تشخیص تقاطع و همپوشیهای هویتهای ملی و دینداری وجود دارد: اول، شناخت شباهتهای ساختاری و ایدئولوژیک بین دینداری و هویتهای ملی؛ دوم، توانایی دین به عنوان یکی از چندین عامل حمایتکنندۀ ملیگرایی فرهنگی؛ سوم، توانایی پی بردنِ به رابطۀ تقابلی تا تکمیلی دین و ملیگرایی (Storm, 2011: 7).
ارزیابی دقیق تر پیوند دینداری و هویت ملی، مستلزم تفکیک و توجه به دو نوع ملیگرایی است که جایگاه دین و دینداری در هر دوی آنان یکسان نیست: ملیگراییهای فرهنگی[25] و ملیگراییهای مدنی[26]. هر چند این تقسیم دوتایی نوعی سادهسازی محسوب میشود، با وجود این، آنها به یک تفاوت مفهومی مهم اشاره دارند که نه تنها بیانگر ایدئولوژیهای ملیگرایی متفاوت، بلکه نشانه تعاریف متفاوت از "ملت" هستند. مفهوم مدنی ملت، که در شکل ایدهآلیاش با دولت مدرن و روشنگری فرانسه همراه است، عناصر شهروندی، محل سکونت و فرهنگ سیاسی را برای هویتیابی ملی مهم میداند. در نقطۀ مقابل، دریافتهای فرهنگی ملیگرایی، اساساً با سنت رومانتیک آلمانی هردر[27] و دیگران همراه است، که ملت را به عنوان جماعتی از مردمِ دارایِ میراثِ فرهنگی و تبارشناختی مشترک، مورد تمجید و ستایش قرار میدهد. در جاهایی دیگر اصطلاحهای ملیگرایی " ارگانیک" و " اراده گرایانه" به جای اصطلاحات فوق به کار رفتهاند. در نوع فرهنگی یا ارگانیکِ ملیگرایی، معیارهای قومی و زبانی ملاک تعلق داشتن به ملت هستند و اختیار افراد برای انتخاب ملیتشان محدود است. از طرف دیگر، در نوع اراده گرایانه یا مدنی، تبدیل شدن به عضوی از یک ملت از طریق استقرار در قلمرو آن، احترام گذاشتن به قانون ملی آن کشور و حصول شهروندی امکانپذیر است (Storm, 2011: 13).
چنانکه گفته شد، تمایزات فوق ایدهآل تایپی هستند، زیرا شرایط، تحولات و زمینههای فرهنگی و تاریخی متفاوت میتواند به برجستگی یکی از آنها کمک کند؛ برای مثال، بارکر میگوید دین برای شکلگرایی ملت و احساس ملیگرایی، زمانی مهمترین است که آن نوعی هویت تمایزبخش را فراهم میکند. همچنین، ملیگراییِ مذهبی در کشورهایی برجستهتر است که جبهههای[28] مذهبی دارند و دارای مرزهای جغرافیایی با کشورها یا مناطقیاند که دین اکثر آنها متفاوت است و بهویژه، آن کشورها تهدیدی برای امنیت ملیشان محسوب میشوند (Barker, 2005: 22). کینوال در این خصوص میگوید، اگر دین یکی از عوامل هویتی باشد که از سوی همسایگانِ تهدیدآمیز، تهدید میشود، تضاد بالقوه احتمالاً به عنوان "تضاد مذهبی" چارچوببندی میشود، اما این نباید به این نتیجهگیری گمراه کننده بینجامد که دین علت این تضاد است، بلکه در چنین مواردی، دین صرفاً امنترین پایه را برای حفظ یک هویت اجتماعی به طور مثبت ارزیابی شده فراهم میکند، و آن اغلب خطِ گسلی را عرضه میکند که در امتداد آن رقابت هویتیِ بین گروهی رخ میدهد (Kinvall, 2004: 342). شواهد دیگر برای ادعاهای مربوط به برجسته شدن پیوند دین و هویت ملی در مواقع تهدید، ملیگراییِ دین بنیادِ اروپای مرکزی و شرقی پس از افول کمونیسم (Voicu, 2012) و افزایش روزافزونِ اهمیت دین و دینداری به عنوان مبنای هویت ملی در آمریکای بعد از یازدهم سپتامبر است؛ آمریکایی که نماد کشورهایی شناخته میشود که بنیادِ هویت ملیشان مبتنی بر ویژگیهای صرفاً " مدنی" است (Wright & Citrin, 2009: 6).
بدین ترتیب، ایدئولوژی ملیگرایی پدیدهای ایستا نیست و تحولش به شدت تحت تأثیر عوامل زمینهای قرار میگیرد که ممکن است آن را از ملیگرایی قومی به ملیگرایی مدنی و برعکس تغییر دهد. برجسته شدن هر یک از ملی گراییهای فرهنگی یا مدنی، به تاریخ سیاسی – اجتماعی کشور (Voicu, 2012)، نوع مذهب و دین مورد قبول اکثریت افراد جامعه و ویژگیهای دولت حاکم که به مثابه نوعی منبع هویتِ "مرکزگرا" (از طریق تضعیف منافع گروهیِ "مرکز گریز") در درون مرزهایش عمل میکند (Wright & Citrin, 2009) و تنوع جمعیت مذهبی و قومی در کشور (Krunovich, 2006) بستگی دارد. به تعبیر لامونت[29]، ساخت هویت جمعی" رابطهای[30] " است، نه ذاتی و ساختن آن متأثر از منابع فرهنگیِ[31] در دسترسِ مردم و زمینۀ ساختاریِ محل زندگی آنهاست (Lamont, 2006)، اما همۀ منابع فرهنگی موجود وزن و اهمیت تاریخی و جغرافیایی یکسانی در ایجاد و شکلگیری هویت جمعی ندارند. به تعبیر کاستلز، هویت، فرایند معنا سازی بر اساس یک ویژگی فرهنگی یا مجموعۀ به هم پیوستهای از ویژگیهای فرهنگی [است] که بر منابع فرهنگی دیگر اولویت داده میشود (کاستلز، 1385: 23- 24).
در ایران، دین از دیرباز نقشی اساسی در شکلگیری هویت ملی و انسجام جامعهای داشته است. به تعبیری، دین، از مهمترین عاملهایی است که کارکردش انسجام بخشیدن جامعه چند قومیتی ایران است و مذهب نقش مسلطی در توصیف و تحکیم وحدت ملی ایران دارد ( حاجیانی، 1388: 128). از طرف دیگر، نباید از پتانسیل انسجامزای آن برای بعضی از اقوام غیر مسلمان یا غیر شیعه غافل بود ]1[. بعلاوه، حکومت جمهوری اسلامی خودش را نماینده و انتشار دهندۀ ارزشهای اسلامی میداند و از انتشار نمادهای مذهبی به عنوان پایههایِ اصلیِ تحکیم وحدت ملی استفاده میکند. مهمتر اینکه، شرایط سیاسی- اجتماعی جامعه ما در جهتِ شکلگیری ملیگرایی مدنی نبوده است ]2[. سرانجام اینکه، دو عنصر فرهنگی دین و زبان بیش از دیگر عناصر در تعیین هویت قومی در ایران دخالت دارند (اماناللهی، 1380: 19). به دلایل بالا میتوان گفت، استفاده از ملاکهای مورد نظرِ رویکردِ ملیگرایی فرهنگی، بهویژه دین، مناسبت بیشتری برای بررسی و تبیین وضعیت هویت ملی در جامعه ما دارد. در این گونه ملیگرایی، هویتیابی ملی به عوامل " طبیعیِ[32] " پایهای مانند زبان، دین یا خاستگاههای قومی مشترک واگذار میشود. نکته مهم این است که قوم لر از نظر دینی (مذهب شیعه) و خاستگاه تباری با اکثریت ایرانی اشتراک دارد؛ اما مهمترین وجوه متمایزکنندۀ آنان از جامعه بزرگتر، ویژگیهای طبیعی دیگری مانند زبان و نامی (لر) است که بر آنها اطلاق شده است. به عبارتی از نظر دین و مذهب با جامعه بزرگتر همبسته هستند، اما از نظر زبان و همبستگی مبتنی بر اسم (لرها) از جامعه بزرگتر متمایزند. بنابراین، با بررسی هویت قومی و ملی افراد ساکن شهر یاسوج و بررسی نقش دینداری در این رابطه، میتوان تا حدودی به تأثیر دینداری در پیوند دادن این گروه قومی به جامعه بزرگتر پی برد. فرضیههای اصلی مقاله شامل موارد زیر هستند:
- بین جنس و میزان پایبندی پاسخگویان به هویت قومی و هویت ملی رابطه معنیداری وجود دارد.
- بین میزان دینداری پاسخگویان و هویت قومی آنان رابطه معنیداری وجود دارد.
- بین میزان دینداری پاسخگویان و هویت ملی آنان رابطه معنیداری وجود دارد.
- بین میزان هویت قومی و هویت ملی پاسخگویان رابطه معنیداری وجود دارد.
روششناسی پژوهش
رویکرد و روش مورد استفاده مقاله، به ترتیب، کمّی و پیمایشی بوده و از ابزار پرسشنامه برای جمعآوری اطلاعات مورد نظر استفاده شده است. جامعه آماری، دانشآموزان متوسطۀ شهر یاسوج ]3[ در سال تحصیلی90- 1389 هستند که بر اساس سرشماری سال 1385، 16400 نفر بودند. از این تعداد، بر اساس جدول لین، 380 نفر به عنوان نمونۀ تحقیق انتخاب شدند. برای نمونهگیری، از روش خوشهای چند مرحلهای تصادفی استفاده شد. متغیرهای مستقل و وابستۀ مقاله، به ترتیب، هویت قومی، دینداری و هویت ملی (وابسته) بودهاند. ارزیابی هویت قومی و هویت ملی پاسخگویان از طریق گویههایی مجزا صورت گرفت، زیرا در پرتو سنجش مستقل هویتهای قومی و ملی امکان شناسایی هر گونه رابطهای بین آنها وجود دارد (از رابطۀ منفی تا هیچگونه رابطه تا رابطۀ مثبت) (گنگ[33]، 2007). دینداری نیز در چهار بعد اعتقادی، عاطفی، مناسکی و پیامدی تعریف و ارزیابی شد. سنجش هر سه متغیر فوق با گویههایی از طیف لیکرت و اعتبار و پایایی گویهها، نیز از طریق اعتبار صوری و آزمون پایایی آلفای کرونباخ صورت گرفت. ضریب آلفای مربوطه در جدول 1 ارائه شده است.
تعریف مفاهیم
هویت قومی: مرزهای قومی، الگوهای تعامل اجتماعی و تمایزات گروهی هستند که بر اساس خود تعریفی اعضای درون گروه و تأیید بیرونیها بر ساخته میشوند. گروههای قومی بر اساس معیارهای متفاوتی تعریف میشوند، اما اکثر آنها بر دو عنصر فرهنگی و جغرافیایی تأکید دارند. مرزبندیهای قومی به مثابه رسانههای اجتماعی[34] که واسطۀ رابطۀ افراد هستند، بهتر فهمیده میشوند تا مرزبندیهای سرزمینی (ساندرز، 2002). قوم را سازمان اجتماعی تشکل یافتهای تعریف میکنند که بر پهنۀ سرزمینی معینی قرار دارد و شامل مردمی است که در طول تاریخ با هم پیوندهای اقتصادی، فرهنگی، خویشاوندی و .... برقرار کردهاند، دارای زبان، ویژگیهای فرهنگی، پیوندهای خویشاوندی، ارزشهای اجتماعی و سنتهای مشترکاند (ابوطالبی، 1379؛ به نقل از حافظنیا و کاویانی، 1385). در ایران، عناصر فرهنگی، بهویژه دو عنصر زبان و دین بیش از عناصر دیگر در تعیین هویت قومی دخالت دارند (اماناللهی، 1380: 19). افراد یک قوم خود را "خودی[35] "ها و دیگران را "غریبه[36] "ها میدانند که دارای باورها و کردارهای فرهنگی مشخصی هستند (ساندرز، 2002). هویت قومی را میتوان سنت مشترک و احساس هویتی تعریف کرد که یک قوم را به عنوان گروهی فرعی از جامعۀ بزرگتر مشخص میکند و اعضای هر گروه قومی از لحاظ ویژگیهای خاص فرهنگی خود را از سایر اعضای جامعه متمایز میداند (داوری، 1376: 44).
قوم لر: قوم لر به واسطۀ تبار مشترک (الطائی، 1378: 203) و دین، بهویژه مذهب تشیع و میراث فرهنگی مشترک، مانند دلبستگی به اشعار شاهنامه، با جامعۀ بزرگتر انسجام مییابند، اما زبان یا گویشِ لری، همبستگی قومی قوی و نامی (لرها) که این قوم دارد، آنها را از جامعۀ بزرگتر ایرانی جدا میسازد. یکی از ابهام آمیزترین مسائل مربوط به همبستگی قوم لر با جامعۀ گستردهتر تا کنون بررسی علمی نشده است. اینکه کدام یک از وجوه افتراق بخش (زبان، نام و همبستگی قومی) یا انسجام بخش آنان با جامعۀ بزرگتر (دین و مذهب)، در رابطۀ بین دو نوع هویت قومی و ملی آنان برجستهتر و تأثیرگذارترند؟ پیچیدگی مسأله زمانی است که دو عامل پیوند خونی و دین اهمیت یکسانی در بین این قوم دارند، زیرا 40 درصد الگوهای فرهنگی قوم لر به پیوندهای تباری و خونی گروه و به همان نسبت (یعنی 40 درصد) نیز به آیینهایی اختصاص دارد که پیوند و ارتباط آنها را با دنیای فراطبیعی و الهی تقویت میکند. بنابراین، لرها در میان تمام گروههای قومی ایران، تنها قومی هستند که جمعیتی کثیر داشته و دو محور هویت تباری و مذهبی را به طور هم عرض حفظ میکنند (حسینزاده،1380 : 59).
هویت ملی : ملت گروه اجتماعی بزرگی است که نه با یک پیوند عینی، بلکه با ترکیبی از چندین نوع رابطۀ عینی (اقتصادی، سیاسی، زبانی، فرهنگی، مذهبی، جغرافیایی و تاریخی) و بازتاب ذهنی این پیوندها در آگاهی جمعی قوام یافته باشد. ممکن است پارهای از این پیوندها در فرایند شکلگیری ملت نقش خصوصاً مهمی داشته باشد، در حالیکه در فرآیندی دیگر بیش از یک نقش جانبی ایفا نکنند (هروک، 1386: 109- 110)؛ برای مثال، مبنای اقدامات حکومت پهلوی در زمینۀ مسائل قومی، فارسگرایی افراطی و تمایلات شدید پان ایرانیستی با تکیه بر زبان فارسی و هویت و فرهنگ ایران قبل از اسلام و اسطورۀ آریایی بود. در دورۀ کنونی، عوامل مسلط در توصیف و تحکیم وحدت ملی، مذهب شیعه و زبان فارسی تلقی شده است (حاجیانی، 1387). در علوم اجتماعی، زبان مشترک، دین مشترک و آداب و سنن مشترک عناصر اصلی هویت ملی محسوب میشوند (احمدلو و افروغ، 1381). در کشورهای اسلامی و ایران، دین یکی از عناصر عمده و تاریخی هویت ملی است که ارزشهای زندۀ یک جامعه را در بر میگیرد. دین اسلام، دین رسمی کشور ایران است که دین 5/99 درصد مردم ایران بوده و از آن میان حدود 90 درصد شیعه هستند (حافظنیا، 1379). در حقیقت، ایران منهای دین اسلام و منهای تشیع، فاقد بخشی از هویت واقعی خویش است، زیرا تشیع با تمام ارکان فکری و فرهنگی این جامعه ارتباط دارد (توسلی، 1372: 242). با استعانت از استعارۀ ایگلتون و تمایز بین ]4[ فرهنگ Culture و فرهنگ culture میتوان گفت دین در جامعۀ ایران به عنوان فرهنگ و چتری فراگیر عمل میکند که دیگر ویژگیهای فرهنگی قومی (مانند زبان، مذهب، ارزشهای قومی)، به عنوان عامل تمایز بخش آنان، متأثر از آن چتر فراگیرند. به عبارتی، دین مهمترین، حداقل یکی از مهمترین، مؤلفههای به وجودآورندۀ وفاق فرهنگی- اجتماعی در جامعۀ کنونی ایران محسوب میشود که میتواند مانند تاری ضخیم عمل کند که دیگر عناصر فرهنگی متفاوت و متمایز جزئی به سان پودهایی دور آن تنیده میشوند و گونهای " کثرت در وحدت" را شکل میدهند.
دینداری: بر سر تعریف دین نیز وفاق وجود ندارد و برخی از دانشمندان از "برج بابل تعریفها" سخن گفتهاند (ویلم، 1377). دین را به طور بسیار کلی، مجموعهای از "اعتقادات"، "احساسات" و "اعمال" (فردی- جمعی) تعریف میکنند که حول مفهوم حقیقت غایی (یا امر قدسی و متعالی) سامان یافته است. دین، دست کم سه جزء اساسی دارد: 1-" تجربه و احساس دینی" به منزلۀ نوعی حالت و وضعیت وجودی خاص که انسان در مواجهه با امر قدسی پیدا میکند؛ 2- " اعتقادات دینی" که ناظر به تجربه و احساسات دینی است؛ 3- " عمل دینی" که مسبوق به اعتقادات دینی و معطوف به حصول تجربۀ دینی است. برای سنجش دینداری نیز اختلاف نظر وجود دارد. از پرکاربردترین مقیاسهای سنجش دینداری، مقیاس پنج بعدی گلاک و استارک است که به ترتیب، ابعاد اعتقادی، مناسکی، عاطفی، فکری و پیامدی هستند. بعد اعتقادی، باورهایی است که انتظار میرود پیروان یک دین به آنها اعتقاد داشته باشند. بعد مناسکی شامل رفتارهای دینی مشخصی، همچون نماز، روزه، نیایشها، شرکت در آیینهای خاص و مانند آنهاست. بعد تجربی، ناظر به عواطف، تصورات و احساسات مربوط به داشتن رابطه با جوهری ربوبی، همچون خداوند یا واقعیتی یا اقتداری متعالی است. بعد پیامدی، ناظر به آثار باورها، اعمال، تجربهها و دانش دینی بر زندگی روزمرۀ پیروان است (طالبان،1390: 94- 96). در این تحقیق چهار بعد فوق (منهای بعد فکری) به عنوان مبنای سنجش دینداری پاسخگویان در نظر گرفته و از طریق گویههایی با طیف لیکرت ارزیابی شدند.
یافتههای پژوهش
از کل نمونه، 5/57 درصد زن، 5/42 در صد مرد (بیشتر بودن تعداد زنان به علت بیشتر بودن دانشآموزان دختر در جامعۀ آماری است)؛ 8/16 درصد کلاس اول، 2/24 درصد دوم، 2/33 درصد سوم متوسطه و 8/ 25 درصد پیش دانشگاهی بودهاند. در بین دانشآموزان بالاتر از اول دبیرستان، 4/30 درصد ریاضی فیزیک، 5/33 درصد علومتجربی و 3/19 درصد علومانسانی؛ 8/93 درصد از پاسخگویان لر، 6/4 درصد فارس و 5/1 درصد ترک و کرد بودهاند. محل تولد 4/29 درصد شهرستان، 1/54 درصد مرکز استان و 5/16 درصد روستا بوده است.
آمارههای جدول 1 بیانگر تعداد گویهها ، ضریب آلفای مربوط به متغیرهای هویت قومی، ملی و ابعاد دینداری و میانگین و انحراف معیار آنان است. بر اساس جدول، ضریب آلفای همۀ متغیرها بالاتر از 60 درصد و میانگین هویت ملی پاسخگویان (70/62) بالاتر از میانگین هویت قومی آنان است. بالاتر بودن مقدار میانه نسبت به میانگین، بیانگر این است که بیشتر نمرات به سمت راست نمودار طبیعی تراکم یافتهاند و مقدار این گرایش برای هویت ملی بیشتر از هویت قومی است. در بین ابعاد دینداری، نیز، بالاترین میانگین به بعد اعتقادی دینداری و کمترین میانگین به بعد مناسکی مربوط میشود.
جدول 1- تعداد گویهها، ضریب آلفای کرونباخ، میانگین و انحراف استاندارد متغیرهای تحقیق
مد |
میانه |
انحراف استاندارد |
میانگین |
آلفای کرونباخ |
تعداد گویهها |
متغیرها |
|
52 |
51 |
23/8 |
84/49 |
68/. |
15 |
هویت قومی |
|
64 |
64 |
51/9 |
70/62 |
78/. |
16 |
هویت ملی |
|
37 |
37 |
92/4 |
08/37 |
62/. |
9 |
اعتقادی |
ابعاد دینداری |
25 |
21 |
96/3 |
51/20 |
72/. |
5 |
عاطفی |
|
19 |
19 |
06/5 |
67/18 |
63/. |
6 |
مناسکی |
|
22 |
27 |
32/6 |
01/27 |
67/. |
8 |
پیامدی |
دادههای جدول 2 به توزیع فراوانی و درصدی پاسخگویان، بر اساس میزان هویت ملی، هویت قومی و میزان دینداری آنها مربوط است. بر اساس جدول، در ابعاد دینداری، در مقولۀ پایین، کمترین درصد، به ترتیب، به ابعاد پیامدی (7/14) و اعتقادی (17) مربوط است. برعکس، در مقولۀ بالا، بیشترین درصد، به ترتیب، به ابعاد عاطفی ( 7/30) و پیامدی (9/21) تعلق دارد. اما ناهمگونی در هویت جمعی دانشآموزان بیشتر است، زیرا از یک طرف، درصد آنانی که به میزان پایینی از هویت ملی برخوردارند (8/16 درصد) بیشتر از درصد افراد مربوط به همین مقوله از هویت قومی (7/13درصد) است؛ از طرف دیگر، 1/20 درصد از دانشآموزان هویت ملی بالا و در مقابل 16 درصد از آنان هویت قومی بالایی دارند. بر اساس توزیع درصدی پاسخگویان، به ترتیب، 2/83 و 4/86 درصد از پاسخگویان هویت ملی و قومی متوسط به بالایی دارند.
جدول 2- توزیع فراوانی و درصدی پاسخگویان بر اساس میزان هویت جمعی و دینداری آنان
متغیر |
ابعاد دینداری |
هویت جمعی |
|||||||||||
اعتقادی |
عاطفی |
مناسکی |
پیامدی |
ملی |
قومی |
||||||||
فراوانی |
درصد |
فراوانی |
درصد |
فراوانی |
درصد |
فراوانی |
درصد |
فراوانی |
درصد |
فراوانی |
درصد |
||
پایین |
66 |
|
17 |
73 |
8/18 |
68 |
5/17 |
57 |
7/14 |
65 |
8/16 |
53 |
7/13 |
متوسط |
238 |
|
3/61 |
196 |
5/50 |
249 |
2/64 |
246 |
4/63 |
245 |
1/63 |
273 |
4/70 |
بالا |
84 |
|
6/21 |
119 |
7/30 |
71 |
3/18 |
85 |
9/21 |
78 |
1/20 |
62 |
16 |
فرضیۀ اول: بین جنس و هویت ملی و هویت قومی پاسخگویان رابطه وجود دارد. همانطور که دادههای جدول 3 نشان میدهد، از نظر پایبندی به هویت قومی میان زنان و مردان تفاوت معنیداری وجود دارد؛ بدین ترتیب که زنان با میانگین (54/50)، به نسبت مردان با میانگین (89/ 48)، پایبندی بیشتری به هویت قومیشان دارند، اما از نظر پایبندی به هویت ملی، تفاوت معنیداری بین زنان و مردان وجود ندارد؛ هر چند میانگین نمرۀ هویت ملی زنان بالاتر از مردان است.
جدول 3-آزمون رابطه میان جنس و هویت قومی و ملی پاسخگویان
هویت |
جنس |
فراوانی |
میانگین |
انحراف معیار |
Leven's Test |
T |
Sig |
|
قومی |
زن |
|
223 |
54/50 |
74/7 |
25/. |
96/1 |
05/. |
مرد |
|
165 |
89/48 |
77/8 |
||||
ملی |
زن |
|
223 |
46/63 |
80/8 |
06/. |
85/1 |
06/. |
مرد |
|
165 |
66/61 |
33/10 |
فرضیات 2- 4 تحقیق: برای ارزیابی فرضیات دوم تا چهارم تحقیق (رابطۀ هویت قومی با هویت ملی و رابطۀ ابعاد دینداری با هویت قومی و هویت ملی) از آزمون ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد (جدول 4). بر اساس نتایج آزمون، در بین ابعاد دینداری تنها همبستگی بعد پیامدی دینداری با هویت قومی پاسخگویان معنیدار است (11/.)؛ اما همۀ ابعاد دینداری همبستگی معنیداری با هویت ملی پاسخگویان داشتهاند. در این میان، ابعاد پیامدی، اعتقادی و عاطفی، به ترتیب، بالاترین همبستگی مستقیم و مثبت را با هویت ملی داشتهاند. علاوه بر معنیدار بودن، مقدار همبستگیهای ابعاد دینداری با هویت ملی بسیار بیشتر از همبستگیِ بعد پیامدی دینداری با هویت قومی است. همچنین، همبستگی دو متغیر هویت قومی و هویت ملی نیز مستقیم و مثبت بوده است (13/.). نتایج آزمون نشان میدهد دینداری ارتباط یکسانی با هویتهای جمعی مختلف ندارد و هر چند دینداری میتواند زمینۀ تحکیم و همبستگی ملی را فراهم آورد، اما در تحکیم یا تضعیف هویت قومی پاسخگویانِ لر تأثیر چندانی نداشته است (البته، این نتیجهگیری مستلزم بررسی و تحقیق بیشتر است).
جدول 4- همبستگی دو متغیره متغیرهای تحقیق با یکدیگر و با متغیر وابسته
|
هویت قومی |
هویت ملی |
اعتقادی |
عاطفی |
مناسکی |
پیامدی |
هویت قومی |
1 |
|
|
|
|
|
هویت ملی |
**13/. |
1 |
|
|
|
|
اعتقادی |
008/. |
**27/. |
1 |
|
|
|
عاطفی |
06/. |
**27/. |
**64/. |
1 |
|
|
مناسکی |
005/. |
**20/. |
**26/. |
**34/. |
1 |
|
پیامدی |
**11/. |
**30/. |
**39/. |
**36/. |
**37/. |
1 |
* در سطح 95 درصد معنیدار است.
** در سطح 99 درصد معنیدار است
آزمون همبستگی جزئی: برای ارزیابی دقیق میزان تأثیرپذیری همبستگی هویت قومی و ملی از ابعاد دینداری، ضریب همبستگی جزئی محاسبه شد. بر اساس نتایج آزمون (جدول 5)، مقدار همبستگی دو متغیر هویت قومی و هویت ملی قبل و بعد از کنترل ابعاد دینداری پاسخگویان تفاوت چندانی نکرده است. تنها، با کنترل ابعاد اعتقادی و پیامدی دینداری، مقدار همبستگی به اندازۀ 2 درصد کاهش یافته است. علیرغم کم بودن مقدار فوق، میتوان گفت، تأثیر ابعاد اعتقادی و پیامدی دینداری بر تقویت همبستگی ملی پاسخگویان بیشتر از دو بعد دیگر بوده است و این یافته تا حدی مؤید فرضیۀ نظری تحقیق است که سرمایۀ فرهنگی مشترک میتواند زمینۀ انسجام ملی را در بین قومیتها تحکیم بخشد.
جدول 5- ضریب همبستگی جزئی هویت قومی و هویت ملی قبل و بعد از کنترل ابعاد متغیردینداری
|
|
|
هویت ملی |
|
قبل از کنترل |
هویت قومی |
|
**13/. |
|
|
|
اعتقادی |
*11/. |
|
بعد از کنترل |
هویت قومی |
عاطفی |
**12/. |
|
|
|
مناسکی |
**13/. |
|
|
|
پیامدی |
*11/. |
|
آزمون رگرسیون چند متغیره: به علت معنادار نبودن همبستگی ابعاد دینداری با هویت قومی پاسخگویان (به جز بعد پیامدی)، آزمون رگرسیون چند متغیره به شیوۀ همزمان[37]، تنها برای هویت ملی محاسبه شد. برای انجام رگرسیون، تمام ابعاد دینداری، منهای متغیر هویت قومی، وارد معادلۀ رگرسیون شدند. بر اساس نتایج آزمون، تنها دو بعد پیامدی و اعتقادی دینداری تأثیر معنیداری بر هویت ملی پاسخگویان داشته و با هم توانستهاند 14 درصد از واریانس متغیر وابسته را تبیین کنند. بنابراین، میتوان گفت همۀ ابعاد دینداری تأثیر یکسانی بر هویت ملی پاسخگویان ندارند.
جدول 6- آزمون رگرسیون چند متغیره ابعاد دینداری با هویت ملی با شیوۀ ورودی
نام متغیر |
B |
Beta |
t |
Sig |
R |
Adj.R2 |
|
ابعاد دینداری |
اعتقادی |
27/. |
14/. |
21/2 |
02/. |
37/. |
14/. |
عاطفی |
19/. |
08/ |
27/1 |
20/. |
|||
مناسکی |
15/. |
07/. |
49/1 |
13/. |
|||
پیامدی |
29/. |
19/. |
51/3 |
000/. |
|||
93/37 a= |
رگرسیون چند متغیره هویت ملی بر اساس ابعاد دینداری و هویت قومی: برای ارزیابی تأثیر همزمان ابعاد دینداری و هویت قومی بر هویت ملی، آزمون رگرسیون جداگانهای با شیوۀ گام به گام انجام شد. تفاوت این آزمون با آزمون قبلی، ورود متغیر هویت قومی به معادلۀ رگرسیون و استفاده از شیوۀ رگرسیون گام به گام[38] به جای شیوه همزمان است. بر اساس نتایج آزمون (جدول 7)، متغیرهای بعد اعتقادی، بعد عاطفی و هویت قومی در معادلۀ رگرسیون باقی مانده و توانستهاند 15 درصد از واریانس هویت ملی پاسخگویان را تبیین کنند. بر اساس ضرایب بتا، تأثیر هر سه متغیر بر هویت ملی مثبت بوده؛ اما بعد اعتقادی با داشتن ضریب بتای (21/.) بیشترین تأثیر مثبت را بر افزایش هویت ملی پاسخگویان داشته است. بر اساس مقدار ستون مربوط به Adj.R2 میتوان گفت هویت قومی پاسخگویان توانسته است به مقدار 2درصد ضریب تبیین معادله را افزایش دهد که مقدار ناچیزی محسوب میشود.
جدول 7- آزمون رگرسیون چند متغیره ابعاد دینداری و هویت قومی با هویت ملی
نام متغیر |
R |
Adj.R2 |
B |
Beta |
t |
Sig |
|
ابعاد دینداری |
اعتقادی |
31/. |
09/. |
34/. |
21/. |
18/4 |
000/. |
عاطفی |
36/. |
13/. |
38/. |
19/. |
69/3 |
000/. |
|
هویت قومی |
37/. |
15/. |
12/. |
11/. |
26/2 |
02/. |
|
87/ 33 a= |
خلاصه و نتیجهگیری
هویت تصور شخص در خصوص چیستی و کیستیاش و متمایز کردن او از دیگری است. این تمایز مهم است؛ زیرا تنها در پرتو چنین تمایزی است که میدانیم که هستیم، چه علاقهای و علاقه به چه چیزی داریم و توانایی تشخیص آنچه را میخواهیم داریم (آندرسون، 2010). هویت اساساً به دو دستۀ فردی و جمعی تقسیم میشود. هویت فردی به تمایز "من" از "دیگری" و " هویت جمعی به تمایز "ما" از "آنها" اشاره دارد. این دو گونه هویت از نظر کیفی، اگر نه به طور کلی، با یکدیگر تفاوت دارند، زیرا بر وجود چیزهای انضمامی به نام افراد، در تقابل با چیزهای انتزاعی به نام "جامعه" دلالت دارند. همچنین، هویت فردی بر تفاوت و هویت جمعی بر شباهت دلالت دارد (جنکینز، 1381: 28- 33).
هویت جمعی که نتیجه پیوستگی و تعلق فرد به گروه است، انواع و اقسام متعددی دارد که اهمیت همۀ آنها در سطوح مختلف اجتماعی یا در طول تاریخ یکسان نبوده و نیست. در دوران مدرن تأکید خاص و ویژهای بر هویت ملی و پیوستگی ملی بود. امروزه، هر چند هویت ملی مهم است؛ اما تشدید فرایندهای جهانی شدن و تکثّرگرایی فرهنگی، انسجام و پیوستگی ملتها و جوامع و پیرو آن برجستگیِ هویت ملی را با چالش اساسی روبهرو کرده است. در این وضعیت، رابطۀ هویتهای جمعیِ موجود در جامعه، بهویژه هویت قومی و ملی، به یکی از مباحث مهم و مسألهدار اکثر جوامع تبدیل شده است، زیرا بر خلاف دوران مدرن که تصور میشد قومیتها و فرهنگهای قومی در پرتو همبستگیهای طبقاتی، یا جذب شدن در فرهنگ بزرگتر حذف، یا در بهترین حالت، کم رنگ خواهند شد؛ امروزه، بحث پیرامون اهمیت هویتهای دیگر، مانند هویت دینی، جنسی و هویت قومی به صورت خاص در مرکز پدیدۀ انسجام اجتماعی قرار گرفته است. امروزه دیگر جهتگیری هویت جمعی افراد مشخص، تک جهتی و در راستای جذب در هویت گستردهتر نیست. جهتگیری هویتی افرادِ اقلیت میتواند در جهت یکپارچگی، جدایی، جذب و حاشیهای شدن (گنگ، 2007) باشد. برجسته شدن هر یک از چهار نوع رابطۀ فوق، بهویژگیهای فرهنگی هر جامعه، احساس طرد شدگی یا محرومیت گروه اقلیت و ویژگیهای خرده گروههای قومی بستگی دارد. یکی از مهمترین منابع فرهنگی هرجامعهای که میتواند نقش تعیینکنندهای در جهتگیری هویت جمعی افراد، یکپارچگی و تقاطع شکافهای اجتماعی موجود در آن جامعه داشته باشد، دین و میزان دینداری افراد آن جامعه است، زیرا دین از مهمترین عناصر پیونددهندۀ انسان با دیگران است؛ بهویژه در جامعۀ ما، دین و "آیین شیعه به رغم ... همۀ جا به جاییهای اقتصادی و سیاسی سدۀ هجدهم... ماندگاری خود را به اثبات رسانده و مانند ملاط چسبندهای جامعۀ ایرانی را یکپارچه نگاه" داشته است (فوران، 1389: 163). بر این اساس، این مقاله به بررسی پاسخ این سؤال پرداخت که دینداری چه نقشی در رابطۀ هویت قومی و هویت ملی دانشآموزان متوسطۀ شهر یاسوج دارد؟ فرض اساسی این بود که دینداری، به عنوان مبنای انسجام اجتماعی در جامعۀ ایران، به تقویت هویت ملی قوم لر کمک میکند.
مهمترین یافته های پژوهش
پینوشتها
]1[ برای مثال، علیرغم اینکه یوگسلاوها از زبان واحدی برخوردار بودند، دین متفاوت آنها باعث از هم پاشی آن و تفکیک آن به سه حکومت مستقل کروواتها (کاتولیک)، صربها (ارتدوکس) و بوسنیاییها (اسلام) شد.
]2 [به گفته کوزیو[40] (2002) در شرایط زیر ملیگرایی قومی به ملیگرایی مدنی تبدیل میشود: تحکیم دموکراتیک بومی، تأسیس نهادهای مدنی محلی، تأثیر مثبت نهادهای بینالمللی، مشخص بودن گروه قومی در محدودههای مرزی متعلق به خودش.
]3 [یاسوج مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد بوده و بیش از 90 درصد جمعیت ساکن آن را لرها تشکیل میدهند.
]4[ نوشتن واژه فرهنگ با حرف بزرگ نشانۀ دیدگاهی کلیتگرا است و فرهنگ در این معنا امری فراتر از تمایزهای قومی و محلی است. هر چند در نظر ایگلتون، فرهنگ به عنوان امری جهان شمول تعریف شده که در عصر روشنگری ریشه دارد؛ در این مقاله ما فرهنگ را معادل با دین به عنوان چتری فراگیر در نظر گرفتهایم و فرهنگ (با حرف کوچک) را به عنوان ویژگیهای فرهنگی قوم لر.
[1] Platform
[2] Anderson
[3] Identification
[4] Centrifugal Forces
[5] Centripetal Forces
[6] Navarrete & Jenkins
[7] Huo et al
[8] در خصوص بحث مفصل در خصوص این ابهام و پیچیدگی رک: (Schwartz et al. 2011).
[9] Liu & Abraham
[10] Moyser
[11] Wimmer
[12] Driedger
[13] Partition Factor
[14] Hausa
[15] Kunovich
[16] Wrigmt & Citrin
[17] Storm
[18] Akaliyski
[19] Secularization
[20] Individual
[21] Relational
[22] Collective
[23] Identification
[24] Hastings
[25] Cultural Nationalism
[26] Civic Nationalism
[27] Herder
[28] Frontier
[29] Lamont
[30] Relational
[31] Cultural Repertoire
[32] Natural
[33] Gong
[34] Social Media
[35] Insiders
[36] Outsiders
[37] Enter
[38] Step Wise
[39] Cultural Home
[40]Kuzio