نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار، بخش جامعهشناسی دانشگاه شیراز، ایران
2 دانش آموخته کارشناسی ارشد مطالعات زنان دانشگاه شیراز، ایران
3 دانشجوی دکتری جامعهشناسی دانشگاه شیراز، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Introduction
Parent-child interrelations comprise one of the important discussions in psychology as well as social sciences with parenting styles as one of the critical topics of the mentioned areas (Bagherpoor Kamachali, 2007: 34). Undoubtedly, family is the most important organization and the bedrock of physical, mental, and social growth and welfare for a child, and the leading factor for their (physical, mental and, social) balance. Socializing and fraternizing with cultural laws, rules and values occurs naturally within the family, setting the stage for the child to turn into a social being through practicing preliminary intra-family interactions (Moosavi, 2003). In other words, each of the parents has their own share of responsibilities in seeing their child off and into a full-grown person, with most of the weight pertaining to child nurturing and positive influence falling on the mother. Maternal mental, physical and, social health as well as a healthy, well-defined identity, therefore, is crucial in raising healthy children, with the mother being an ever-present guide ever since the primary stages of a child’s life. To this end, in this study, the relation between parenting styles and aspects of social identity pertaining to Ilam city’s mothers has been brought under investigation. First, previous studies related to the area were reviewed and Giddens’stheory was selected as the framework for the investigation. As a next step, a total of six hypotheses were presented based on a theory riding on Giddens’s opinions.
Material and Methods
In order to put said hypotheses to test, 400 Ilam city’s mothers were chosen through multistage random sampling. The investigative method through which the study has been carried out is one of survey and questionnaire. The produced results of ETA testing reveal a correlation between the two variables under study, namely ‘aspects of social identity’ and ‘parenting style’, with ‘maternal social identity’ and ‘authoritative parenting style’ being the most important among all other correlations.
Discussion of results & Conclusions
Also the produced results at the logistic regression level and parental statistics reveal that 71.6, 76.1, 80, 74 percent (respectively) of the variables pertaining to the ‘authoritative’, ‘authoritarian’, ‘easy going’ and ‘permissive’ styles seem to be correctly predicted and classified. The results of the investigation confirm that there has been a significant decrease in the implementation of both ‘authoritarian’ and ‘permissive’ styles, in which the child is overlooked altogether whereas the two methods ‘authoritative’ and ‘easy going’ have been increasingly brought into use. The results further depict that an upgrade in maternal social identity brings about the ‘authoritative’ as the ideal style of choice in parenting by mothers. In fact, mothers with consistent identities tend to have a better understanding of their own abilities which in turn leads to a successful observation of both the ‘control’ and ‘affection’ aspects of parenting dynamics. A healthy growth of identity in mothers helps them establish warm, amicable relationships among family members (Steinberg, 2001). Results from the studies by Monadi (2010), Khabaz (2010), Marcia (2002)andLomeo (1999) are in line with one conducted here. In fact mothers who have already established a consistent sexual, national, ethnic and group identity, have implemented the ‘authoritative’ style in raising their children which represents the healthiest in intra-family relationships. On the contrary, identity crisis has led a second group to implement the ‘permissive’ style as the least appropriate way to raise children. In the end, the results from this study depict the consolidation of identity in Ilam city’s mothers and consequently, their best choice of style in parenting.
کلیدواژهها [English]
مقدمه و بیان مسأله
روابط والدین و کودک، یکی از بحثهای مهم روانشناسی و جامعهشناسی را تشکیل میدهد و شیوه فرزندپروری یکی از مباحث مهم در این حوزه به شمار میرود (باقرپور کماچالی، 1386: 34). بدون شک خانواده مهمترین سازمانی است که بسترساز رشد و رفاه جسمی، روانی و اجتماعی کودک و عامل رسیدن وی به تعادل (فیزیکی، روانی و اجتماعی) است. اجتماعی شدن و آشنایی با قوانین، نقشها و ارزشهای فرهنگی به طور طبیعی در خانواده صورت میپذیرد و کودک در تعاملات ابتدایی خود با خانواده به یک موجود اجتماعی تبدیل میشود (موسوی، 1382). در واقع هیچ جامعهای نمیتواند ادعای سلامت کند مگر آنکه از خانوادههایی سالم برخوردار است و هیچ یک از آسیبهای اجتماعی نیست که فارغ از تأثیر خانواده به وجود آمده است. خانواده اساسیترین نهاد جامعهپذیر کردن کودکان به ویژه در سالهای حساس اولیه زندگی است. تحت شرایط صحیح، خانوادهها کودکان را آماده میسازند تا تواناییهای بالقوه خود را شناسایی کنند و به عنوان افراد بالغ، نقشهای سودمند را در جامعه بر عهده گیرند (محمدی و لطیفیان، 1387: 42).
نتایج تحقیقات تأیید کننده اهمیت رابطه سبکهای فرزندپروری والدین با رفتارهای فرزندان در زندگی حال و آیندهشان است (Tiller & et al., 2004:886; Gwemende, 2006:58 & Huver & et al., 2007:116). از جمله این تحقیقات، بوگارت در سال(2009) به بررسی رابطه درک دانشجویان از سبک دلبستگی با سبکهای فرزندپروری والدین پرداخته است. نتایج این تحقیق اهمیت سبک فرزندپروری و نفوذ والدین را بر دلبستگی دوران بزرگسالی نشان میدهد. در واقع مهارت پدر و مادر میتواند تأثیر فوقالعادهای بر سلامت روانی و رفاه کودکان بگذارد، از اینرو بهبود مهارتهای فرزندپروری به سلامت روانی، عاطفی و اجتماعی فرزندان منجر میشود (Bogart, 2009).
کوهار[1] در پژوهش خود در مورد سبکهای فرزندپروری در ارتباط بین والدین و نوجوانان به اهمیت نقش سبک فرزندپروری مقتدرانه در روابط والدین و فرزندان دست یافت. در واقع اقتدار والدین بخش اجتنابناپذیر و ضروری در روابط والدین و نوجوانان است که این اقتدار خود را به صورت مشورت با فرزندان نشان میدهد و هویت مادران در نحوه برقراری نوع روابط با فرزندان نقش مهمی ایفا میکند (Kuhar, 2010). در واقع انتخاب سبکهای فرزندپروری تحت تأثیر عوامل متعددی قرار دارد که این عوامل در سه مقوله عمده میگنجند: 1)خصوصیات کودکان: خصوصیات شخصیتی، خلق و خوی کودک و توانایی شناختی او؛ 2) خصوصیات والدین: خصوصیات شخصیتی، انتظارات آنان، اعتقادات و شناخت آنها در مورد انگیزهها و تواناییها و طبیعت کودکان، فرهنگ و تجربیات اجتماعی؛ 3) زمینه اجتماعی: زمینه اجتماعی که روابط والدین و فرزندان در آن جای میگیرد (رابطه زناشویی، شبکههای اجتماعی، تجارب شغلی والدین) (Belsky, 1984:90).
امروزه یکی از مهم ترین دلایل انتخاب سبک فرزندپروری خصوصیات شخصیتی والدین است. در این میان بیشترین سهم در تربیت و تأثیرپذیری بر فرزندان را مادران بر عهده دارند. مادر از ابتداییترین مراحل پیدایش به عنوان مربی همراه انسان است و از آنجا که نقش مادری یکی از مهمترین نقشهای زنان به شمار میرود، به طور قطع موضوع هویت آنها خواسته و ناخواسته میتواند ایفای نقش مادری را تحت تأثیر قرار دهد (احمدی فراز و همکاران، 1393: 138). هویت در معنای عام و کارکردی آن، همان چیزی است که (خودی) را از (غیر خودی) جدا میکند و به بیان کاستلز هویت عبارت است از فرایند معناسازی بر اساس یک ویژگی فرهنگی یا مجموعه بههم پیوستهای از ویژگیهای فرهنگی که بر منابع دیگر اولویت داده میشود (کاستلز، 1380: 22). در واقع هویت ظرفیت و گنجایشی است که به شناسایی دقیق «خود»منجر میشود. این گنجایشها شامل جنسیت، ملیت، مذهب و... هستند (Ysseldyk & et al., 2010). به عبارتی میتوان گفت مادرانی که به هویت ثابتی در ابعاد مختلف دست یافتهاند بهترین روش را برای تربیت فرزندان خود اعمال میکنند. به طور کلی فرزندان با رشد هویتی سالم به احتمال زیاد نتیجه خانوادههایی با روابط گرم و صمیمی و مادرانی با هویت کامل و سالم هستند (Steinberg, 2001).
هویتها نیز در خلاء ساخته نمیشوند، زمینههای بین فردی و اجتماعی میتوانند آن را تسهیل کرده و یا تحمیل کنند. شکلگیری هویت یک رابطه دو طرفه بین نسلهاست؛ یعنی مادران برای تأیید خود و رشد احساس هویت به کودکان متکی هستند و متقابلاً کودکان برای کمک به تکالیف رشدی خود؛ یعنی اعتماد، استقلال، خلاقیت و هویت به مادران وابستهاند (Marcia, 2002). با تغییراتی که در سطح جهانی رخ داده و تعاملاتی که بین جوامع مختلف روی داده و به عبارتی، به دلیل فرایندهایی که آنها را جهانی شدن مینامند، رفتارهای خانوادهها و هویت مادران در ابعاد مختلف دستخوش دگرگونیهای جدی شده است (خواجهنوری، 1386: 1-23). منشأ این تحولات را باید در گسترش رسانههای جدید، توسعه آموزش، دسترسی به اطلاعات، رشد فردگرایی و پیدایش ارزش نو جستجو کرد، که نتیجه این تحولات را میتوان در تغییر هویت و همچنین الگوی مادران در تربیت فرزندان مشاهده نمود (معیدفر و صبوری خسروشاهی، 1390: 68).
بومریند سبک فرزندپروری والدین را به سه گروه مستبد[2]، مقتدر[3] و آسانگیر[4] تقسیم میکند به باور وی والدین مستبد، قوانین و مقررات از پیش تعیین شده دارند، تمامی رفتار فرزندان را کنترل میکنند، در واقع قوانین آنها برای محدود کردن اراده شخصی فرزندان است. در چنین خانوادههایی تأکید بر نظم و انضباط بالا و حمایت عاطفی کم است. والدین مقتدر، اراده شخصی فرزندان را به رسمیت میشناسند. تصمیمات خانواده را به اجماع گروه خانواده میگذارند. در واقع، در این خانوادهها بین نظم و انضباط و حمایت عاطفی تعادل وجود دارد. والدین آسانگیر نگاه مثبتی نسبت به انگیزهها، تمایلات و اقدامات فرزندان دارند، اراده شخصی فرزندان را محدود نمیکنند، در این خانوادهها تأکید بر حمایت عاطفی بالا و نظم و انضباط در درجه پایین است (Baumrind, 1966:889-891).
مادران بر اساس هر یک از سبک های رابطه با فرزندان بیشترین تأثیر را اولاً، بر چگونگی شخصیت روانی، اجتماعی و فرهنگی آن ها داشته، ثانیاً به صورت غیر مستقیم جامعه را متأثر از نوع روابط و هویت خود میکند. در واقع هیچ بستری از نظر قدرت و تأثیر، با خانواده و نقش مادری برابری نمیکند (Burton & et al., 2000). از آنجا که مادران دارای ارزشهای متفاوتی است و در فرهنگهای متفاوتی رشد و پرورش یافتهاند و همچنین از هویتهای اجتماعی متفاوتی در جامعه برخوردارند، لذا آنها مانند یکدیگر نیست و در شرایط مشابه، متفاوت از یکدیگر عمل میکنند. بر این اساس، مادران دارای هویت اجتماعی متفاوت از نظر نوع رابطه با فرزندان خود و سبکهای فرزندپروری نیز با یکدیگر متفاوت هستند (Burton & et al., 2000).
بررسی تحقیقات صورت گرفته در مورد مسأله پژوهش نشان میدهد پژوهشهای خارجی و به ویژه داخلی چندانی در حیطه علوم اجتماعی و به طور خاص در مورد رابطه هویت اجتماعی مادران با سبکهای فرزندپروری صورت نگرفته است. از اینرو با توجه به اهمیت تربیت آینده سازان جامعه و همچنین متأثر بودن این گروه از منابع متفاوت و گاهی متضاد جامعهپذیری، این پژوهش به بررسی رابطه بین هویت اجتماعی مادران با سبکهای فرزندپروری آنها میپردازد.
پیشینه تحقیقات داخلی و خارجی
احمدی در تحقیقی به بررسی تأثیر خانواده بر نگرشهای جنسیتی فرزندان پرداخته است. نتایج تأیید کننده این واقعیت است که نگرش جنسیتی فرزندان نسبتاً سنتی و نابرابرانه است و خانوادهها باید به گونهای عمل کنند که فرزندان آنها صرفاً بر اساس الگوهای سنتی عمل نکنند، به عبارتی دیگر خانوادهها در به عهده گذاری نقشهای فرزندان صرفاً به جنسیت آنان توجه نکنند (احمدی، 1381).
منادی به بررسی تأثیر شیوههای فرزندپروری والدین بر شخصیت اجتماعی و فرهنگی جوانان به روش کیفی پرداخته است. نتایج این پژوهش حاکی از این است که به کارگیری شیوههای دموکراتیک و آزادی در سبک فرزندپروری والدین در تولید فرزندانی با ویژگی شخصیتی خالق یا بازیگر مؤثر است، در حالی که شیوه مستبدانه در سبک فرزندپروری والدین، فرزندانی مطیع به بار میآورد. باید توجه داشت که خانوادهها از نظر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بسیار متفاوت هستند و نیز از جهت نوع رفتار با فرزندان، فضای حاکم بر خانواده و رابطه والدین با فرزندان با اشکال آزادی، استبدادی یا دموکراسی متفاوتند. رابطه خانوادههایی با تحصیلات دانشگاهی و فعالیت فرهنگی مانند مطالعه و هنر و فعالیتهای دینی و مذهبی با فرزندان بر پایه دموکراسی و آزادی است. نکته قابل توجه این است که وضعیت اقتصادی تقریباً هیچ نقشی در شکل و نوع رابطه والدین با فرزندان نداشته است (منادی و فرش صبح بخیر، 1384).
اسعدی و همکارانش در تحقیقی به بررسی تأثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی با شیوه تربیتی و تعامل والدین با نوجوانان با روش توصیفی – مقطعی پرداختهاند. نتایج پژوهش حاکی از این است، شیوههای مستبدانه و آسانگیر در شهرهای کوچک، طبقات فقیر و خانواده سنتی، شیوه مقتدرانه در شهرهای بزرگ، طبقات مرفه و خانوادههای دارای سبک زندگی مدرن شایعتر است. تعارض بین والدین و نوجوانان در شیوه مقتدرانه کمتر و در شیوه مستبدانه فراوان و شدیدتر است. همچنین بین وضعیت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی پایین خانواده با شیوه تربیتی مستبدانه همبستگی وجود دارد. نتایج تحقیق نشان میدهد که ناهمگونی ارزشهای اجتماعی و فرهنگی در شیوههای تربیتی خانوادههای ایرانی نمود پیدا میکند. در پژوهش وی شیوه تربیتی مقتدرانه سالمترین شکل روابط خانوادگی است (اسعدی و همکاران، 1384).
محمدی و لطیفیان در تحقیقی به بررسی قدرت پیشبینی کنندگی ابعاد هویتی فرزندان از طریق ابعاد فرزندپروری والدین در میان دانشجویان دانشگاه شیراز پرداختهاند. نتایج حاصله نشان داده که بعد گرمی – سردی قدرت پیشبینی کنندگی مثبت و معناداری برای تعهد داشت در حالی که بعد آزادی – کنترل چنین قدرتی نداشت و همچنین بعد گرمی – سردی به تفکیک جنسیت برای هر دو جنس قدرت پیشبینیکنندگی مثبت و معناداری برای بعد تعهد داشته است (محمدی و لطیفیان، 1387).
منادی در پژوهشی به بررسی نقش هویت مادران در شکلگیری هویت جنسی دختران نوجوان شهر تهران پرداخته است. یافتههای تحقیق نشان میدهد هویت جنسی مادر به همراه شیوه تربیتی میتواند در شکلگیری هویت فرزندان نقش داشته است، مادرانی که خود هویت دو جنسی داشتهاند و در تلاش برای بهدست آوردن حقوقی برابر با مردان هستند، فرزندان خود را به گونهای تربیت میکردند که ویژگیهای مردانه و زنانه را در کنار هم داشتهاند (منادی و فرش صبح بخیر، 1389).
خباز و همکارانش در پژوهشی به ارزیابی رابطه بین متغیرهای سبکهای فرزندپروری مادران با سبکهای هویت و تعهد در نوجوانان پرداختهاند. نتیجه مبتنی بر این است که سبکهای فرزندپروری و سبکهای هویت توانایی پیشبینی تعهد هویت را دارا هستند. در واقع والدین باید از شیوههایی برای تربیت فرزندان استفاده کنند که همرا با پذیرش، صمیمیت و پاسخدهی است (خباز و همکاران، 1389).
لومئو در پژوهشی به بررسی رابطه هویت و سبکهای فرزندپروری والدین پرداخته است. وی دریافته که شیوههای فرزندپروری و شیوه سازگاری انطباقی به طرز معنیداری با هویت ارتباط دارد. در واقع تأثیر سبکهای فرزندپروری بر رشد هویت از طریق روابط بین فرزندان خانواده و شیوه سازگاری انطباقی صورت میگیرد (Lomeo, 1999).
مارسیا در سال (2002) به بررسی رابطه هویت و روابط خانوادگی پرداخته است. نتایج تأیید کننده این موضوع است که شکلگیری هویت یک رابطه دو طرفه بین نسلهاست؛ یعنی مادران برای تأیید خود و رشد احساس مولد بودن به کودکان متکی هستند و متقابلا کودکان برای کمک به تکالیف رشدی خود؛ یعنی اعتماد، استقلال، خلاقیت و هویت به مادران وابستهاند(Marcia, 2002).
ناتگنز در سال (2008) به بررسی هویت مادران پرداخته است. نتایج پژوهش نشان میدهد مادر شدن تغییرات عمدهای در زندگی زنان به لحاظ روانی، مادی و معنوی ایجاد میکند. در واقع یک زن برای دستیابی به هویت مادری نیاز به بررسی ارزشها، اعتقادات و باورهای خود دارد تا بتواند به هویت منسجم مادری دست یابد (Nuttgens, 2008).
چارچوب نظری
در این تحقیق نظریه گیدنز مورد توجه و استفاده قرار گرفت زیرا وی از نظریهپردازانی است که در مورد هویت مباحث گستردهای دارد. گیدنز معتقد است هویت اجتماعی افراد براساس خودآگاهی و هم تحت تأثیر شرایط و موقعیتهای اجتماعی در زمان و مکان شکل میگیرد، همچنین عملکردهای اجتماعی، روند بازتابی بودن آن، عقلانیت و خودآگاهی فرد و بازاندیشی آن، هویت فرد را همیشه در فرایند ساختیابی قرار میدهد. خصوصاً در عصر جدید که نهادهای امروزین هم در آن دخالت دارند. به زعم وی، هر چیزی در زندگی اجتماعی، از نظامهای جهانی گرفته تا آنچه وضعیت فکری فرد محسوب میشود، در یک کردار و راه و رسم اجتماعی بهوجود میآید. از این رو گیدنز معتقد است که هویت اجتماعی هم مانند هویت شخصی در روند ساختیابی و با توجه به موقعیتها، شرایط و احوال و اوضاع اجتماعی، اقتصادی و نیز خودآگاهی شکل میگیرد. آگاهی به هویت شخصی و اعتماد، اطمینان و کنش متقابل اشخاص نقش مهمی در هویت اجتماعی بر عهده دارند. البته در هویت اجتماعی و باز تولید آن قراردادها و رسوم اجتماعی نیز مهماند (گیدنز، 1378). در مدل نظری گیدنز کنشها، افکار و رفتارهای افراد در دوره جدید با هویتی که انتخاب کردهاند، تطابق دارد و این نکته درباره روابط نزدیک مادران با فرزندانشان نیز صدق میکند. همزمان با آنکه مادران به هویت انعطاف پذیرتر و کاملتری دست مییابند، نه فقط در زمینه انتخاب نحوه رابطه با فرزند بلکه در انتخاب سبک فرزندپروری از آزادی بیشتری برخوردار میشوند (جلاییپور، 1387). به عقیده وی هویت را باید خلق نمود و به طور مداوم آن را با توجه به تجربیات متناقص زندگی روزمره، شیوههای زندگی (سبک زندگی) و همچنین گرایشهای تطمیع کننده نهادهای امروزین مورد تنظیم و تجربه قرار داد (گیدنز، 1378: 261). گیدنز معتقد است احساس هویت اجتماعی بهواسطه دیالکتیک میان فرد و جامعه شکل میگیرد. هویت معمولاً در نگرشها و احساسات افراد نمود مییابد؛ بستر شکلگیری کنشهای بعدی افراد نظیر سبک فرزندپروری مادران میشود. نهادهای گوناگون اجتماعی اعم از سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، دولتی و یا غیردولتی، باورها و سنتها و حتی نحوه احساس تعلق و پیوندهای گروهی همه و همه در ایجاد و دگرگونی هویت اجتماعی و در شکلگیری سبکهای جدید برای رشد و پرورش کودکان در محیط خانواده نقش دارند. در جوامع سنتی هویت، مبین تجلی و تحقق کار ویژه و نقشهای از پیش تعیین شده بود، از اینرو روش تربیت فرزندان به صورت یکنواخت و خشک از سوی والدین طراحی میشد. در جهان کنونی با دگرگون شدن شرایط و چارچوبها، منابع هویتسازی متفاوت از قبل شده است، چرا که زندگی مدرن با فضامند کردن زندگی فردی و به وجود آوردن فضاها و نهادهای مختلف امکان رهایی فرد از احاطه ساختار سنتی را سبب شده است. به اعتقاد گیدنز به دلیل باز بودن زندگی اجتماعی و هویت مادران امروز، کثرت یافتن زمینههای کنش و تعداد مراجع مقتدرتر، انتخاب برای ساختن هویت مادران و در پیش گرفتن فعالیتهای روزانه تربیت متفاوت کودک، به طور فزایندهای اهمیت مییابد (گیدنز، 1378). امروزه با مشارکت زنان در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... منابع هویتسازی آنها متعدد و متکثر شده و از این رو دیگر آنان حاضر به پذیرش روشهای تحمیلی و اجباری در شیوه رابطه با فرزندان خود نیستند (قائمیفر و حمایتخواه جهرمی، 1388: 87). به اعتقاد گیدنز در عصر مدرن، خود به طرحی تبدیل میشود که باید ایجاد کرد و نه چیزی که سنت یا عادت به طور قطعی تعیین کرده است. او این تغییر نگرش نسبت به خود را به مفهوم سیاست زندگی پیوند میزند. سیاست زندگی که حول هویت دور میزند به افراد آزادی بیشتری برای انتخاب روش زندگی و روش تربیت فرزندان میدهد. نتیجه آن از دست دادن قدرت سنتها و به وجود آمدن آزادیهای بیشتر در خصوص نحوه زندگی و همچنین سبک فرزندپروری مادران است که طیفی از انتخابها را پیش روی آنها میگشاید. در واقع هویت برای مادران فرصتهایی فراهم میآورد تا بتوانند سبک فرزندپروری مطابق با هویت خود را انتخاب کنند. از اینرو هر چه هویت مادر دارای پویاییهای بیشتری است، سبک فرزندپروری مناسبتری برای فرزندان خود به کار میگیرد (گیدنز، 1378). هویت فردی زنان مجموعهای از هویتهای اجتماعی و دربر گیرنده هویتهای جنسیتی، گروهی، قومی و ملی است. که این هویت، امروزه تحت تأثیر فرآیندهای گوناگون قرار دارد (مقدس و خواجهنوری، 1384: 17). بهطور کلی با جهانی شدن در سبکهای زندگی و فرزندپروری سنتی که در آنها نقشهای سنتی و ثابت و از پیش تعیین شده برای اعضای خانواده تعیین میگشت، دگرگونی به وجود آمد و نقش جنبه عاطفی در تصمیمگیری برای بچهدار شدن به نحوی که گیدنز آن را عنصر ارزشمندی فرزند مینامد مورد توجه قرار گرفت. تمایل به دموکراسی در جوامع بشری از حوزه سیاسی به حوزههای زندگی انسانی و روابط اجتماعی، هویت مادران و سبک فرزندپروری نیز تسری پیدا کرده است. این آزادی در سبکهای زندگی والدین خصوصاً مادران، روابط و الگوهای هویتی و سبکهای فرزندپروری مادران را نیز تحت تأثیر قرار داده است، باعث بروز پدیدهای به نام انواع سبکهای فرزندپروری از جمله مقتدارنه، مستبدانه، آسانگیر و بیتوجه در روابط خانوادگی شده است (گیدنز، 1378: 55 - 56). از اینرو، هویت اجتماعی خواسته و ناخواسته میتواند ایفای نقش مادری زنان را تحت تأثیر قرار دهد، همانطور که پیشتر بیان گردید هویت اجتماعی در بر گیرنده هویت جنسی، ملی، قومی و گروهی است. در واقع هویت مادران در ابعاد گوناگون میتواند سبک فرزندپروری آنان و شیوهها و روشهایی که مادران بر اساس آنها فرزندان خود را تربیت میکنند را تعیین میکند (مداحی و همکاران، 1390: 46). تکامل هویت به معنی انتخاب مناسبترین سبک فرزندپروری برای تربیت آیندهسازان جامعه است. با توجه به مباحثی که ذکر شد و نتایج تحقیقات پیشین به نظر میرسد که:
فرضیات تحقیق
1) بین متغیرهای زمینهای (سن، درآمد، تحصیلات، تعداد فرزندان) و سبک فرزندپروری مادران رابطه معنیداری وجود دارد.
2) بین هویت اجتماعی و سبک فرزندپروری مادران رابطه معنیداری وجود دارد.
3) بین هویت جنسی و سبک فرزندپروری مادران رابطه معنیداری وجود دارد.
4) بین هویت ملی و سبک فرزندپروری مادران رابطه معنیداری وجود دارد.
5) بین هویت قومی و سبک فرزندپروری مادران رابطه معنیداری وجود دارد.
6) بین هویت گروهی و سبک فرزندپروری مادران رابطه معنیداری وجود دارد.
روش تحقیق
روش مورد استفاده در این تحقیق پیمایش و ابزار جمعآوری دادهها پرسشنامه استاندارد و خوداظهاری است. جامعه آماری این تحقیق را مادران شهر ایلام تشکیل میدهند. حجم نمونه تحقیق با استفاده از جدول لین و ضریب اطمینان 95 درصد، 400 نفر از مادران شهر ایلام بدست آمد. افراد نمونه با استفاده از شیوه نمونهگیری تصادفی چند مرحلهای مورد انتخاب قرار گرفتند. در این روش ابتدا تمامی مناطق شهر ایلام مشخص و سپس در هر منطقه 18 حوزه انتخاب شد. درنهایت در هر حوزه، با توجه به نسبت خانوادهها، بلوکهای کوچکتر به عنوان یک خوشه به طور تصادفی انتخاب شدند. مناطق به نحوی انتخاب شدند که معرف تنوع فرهنگی و اجتماعی خانوادههای ایلامی است همچنین برای تعیین اعتبار سؤالات پرسشنامه نیز از اعتبار صوری و برای تعیین پایایی آنها از تکنیک آلفای کرونباخ استفاده شد.
جدول 1 نشانگر نتایج حاصل از این آزمون آلفای کرونباخ است که نشان میدهد طیفهای مورد استفاده از پایایی خوبی برخوردارند، بهطوریکه ضرایب آلفای کرونباخ حاصل از آزمونهای شاخصهای کلی متغیرها از حداقل 70/0 مربوط به بعد هویت جنسی تا 88/0 مربوط به بعد محبت و طرد از سبکهای فرزندپروری در نوسان هستند، که این ضرایب نیز نشاندهنده پایایی بالا در ابعاد متغیرها است
جدول 1- ضرایب آلفای کرونباخ حاصل از پایایی طیفهای متغیرهای مستقل و وابسته
متغیر |
تعداد گویه |
ضریب آلفای کرونباخ |
مجموعه فرزندپروری |
77 |
84/0 |
بعد کنترل – آزادی |
42 |
74/0 |
بعد محبت – طرد |
35 |
88/0 |
هویت اجتماعی |
24 |
73/0 |
هویت جنسی |
6 |
70/0 |
هویت ملی |
6 |
83/0 |
هویت قومی |
6 |
71/0 |
هویت گروهی |
6 |
87/0 |
تعریف مفاهیم
سبک فرزندپروری : شیوهها و روشهایی است که والدین بر اساس آنها فرزندان خود را تربیت میکنند و در شکلگیری شخصیت فرزند نقش بسزایی دارند (مداحی و همکاران، 1390: 46). شیفز در سال (1965) با توجه به دو بعد رفتار والدین؛ یعنی آزادی – کنترل[5] ( سهلگیر – سختگیر) و گرمی – سردی (پذیرش – طرد) یک طبقهبندی انجام داد و به این ترتیب والدین را به چهار دسته کلی تقسیم کرد: 1- والدین گرم و آزاد گذارنده، 2- والدین گرم و کنترل کننده، 3- والدین سرد و آزاد گذارنده 4- والدین سرد و کنترل کننده. بومریند در سال (1971) والدین را به سه گروه مستبدانه، مقتدرانه و آسانگیرانه تقسیم کرد. مارتین و مککوبی در سال (1982) نظریه بومریند را توسعه دادند. از نظر آنها والدین را میتوان به چهار گروه مقتدرانه[6]، مستبدانه[7]، آسانگیرانه[8] و غفلتگیرانه[9] تقسیم کرد. بنابراین، در این پژوهش طیف سبک فرزندپروری والدین دارای دو بعد کنترل- آزادی و بعد محبت- طرد است که شامل چهار سبک فرزندپروری مقتدرانه، آسانگیر، مستبدانه و بیتوجه است که عبارتند از:
گروه اول: والدین مقتدر، والدینی هستند که با فرزندان خود با اقتدار رفتار کرده، در قواعد رفتاری خود انعطاف پذیرند. به فرزندان خود فرصت میدهند تا در صورت لزوم اعتراض کنند و تربیت خاص را با دلیل به آنها تفهیم میکنند؛ یعنی دو بعد کنترل و محبت در این سبک یک اندازه وجود دارد که شامل گویههای در مورد تظارت بر رفت و آمد، طرز لباس پوشیدن، انتخاب دوستان، انتخاب رشته تحصیلی و هچنین توجه به احساسات فرزند، تشویق در کارها، بیان آزادانه عقاید و مشارکت در کارها میشود.
گروه دوم: والدین مستبد، والدینی هستند که فرزندان خود را مجبور به اطاعت کورکورانه میکنند. این گروه، فرزندان خود را محدود کرده، اختیار و آزادی کمتری به آنها میدهند و معتقدند که رفتار کودکان بایستی زیر نظر آنان است. در نتیجه ضوابط رفتاری آنها انعطاف ناپذیر است و یک جانبه است، گاهی اوقات برای اجرای همان ضوابط رفتاری، کودکان را تنبیه میکنند. در این سبک بیشر به بعد کنترل توجه میشود که شامل گویههای نظیر تظارت کامل بر رفت و آمد فرزند، محدود کردن فرزند در انتخاب دوستان، تحمیل انتخاب رشته تحصیلی، عدم توجه به عقاید و افکار و بیان باید و نبایدهای بسیار بر فرزند میشود.
گروه سوم: والدین آسانگیر، والدینی هستند که نسبت به رفتار فرزندان تحمل پذیرند و در برابر اعمال خلاف چشمپوشی میکنند. این والدین، معیارهای مشخصی را برای رفتار کودکان در نظر میگیرند، سایر رفتار آنان را با دید اغماض مینگرند، جز رفتارهایی که باعث صدمه و آسیب بدنی به آنها میشود (سیف، 1368: 178). در این سبک از دو بعد محبت و کنترل بیشتر بعد محبت اعمال میشود. در این سبک که بیشتر به بعد محبت و آزادی توجه میشود از گویههایی مانند بیان آزادانه عقاید و احساسات، تشویق تمام وقت فرزند، احساس همدردی با تمام احساسات فرزند برای سنجش متغیر سبک فرزندپروی آسانگیراستفاده گشت.
گروه چهارم: والدین بیتوجه، این والدین کنترل و نظارتی بر فعالیتهای فرزندانشان ندارند، گرمی و صمیمیت در این خانوادهها بسیار کم است، والدین معمولاً از فرزندان خود فاصله میگیرند و به نیازها و تقاضاهای آنان توجه اندکی دارند. در این سبک هر دو بعد محبت و کنترل بسیار کم اعمال میشود. در واقع، در این سبک دو بعد کنترل- آزادی و محبت- طرد هر دو رعایت نمیشود که توسط گویههایی نظیر نادید گرفتن عقاید و احساست فرزند، تحقیر و توهین فرزند، عدم نظارات بر درس، دوستان، اعمال و رفتار فرزند سنجش شد. طیف سبک فرزندپروری شامل 77 گویه با پایایی برابر با 84/0 است.
هویت اجتماعی: هویت از نظر لغوی به معنی یکی شدن با خود و دیگران مطرح گردیده و دارای دو بُعد فردی و اجتماعی است (عاملی، 1389)؛ همچنین هویت مجموعهای از معانی است که چگونه بودن را در خصوص نقشهای اجتماعی به فرد القاء میکند و به فرد میگوید که او کیست و مرجعی برای بیان کیستی و چیستی او تشکیل میدهد (عاملی، 1389)، سخن گفتن از خصوصیات اجتماعی، عقاید، ارزشها، رفتارها و نگرشهای متمایز گروههای اجتماعی، به معنای سخن گفتن از «هویت اجتماعی» آنهاست. هویت اجتماعی، به سادهترین بیان، تعریفی است که فرد، بر مبنای عضویت در گروههای اجتماعی، از خویش دارد (Brown, 1985:771). هویت اجتماعی مجموعهای از هویت جنسی، ملی، قومی و گروهی...است. هویت اجتماعی شامل 18 گویه است و پایایی آن برابر با 73/0است.
هویت جنسی: از اولین جنبههای شکلگیری هویت، مربوط به هویت جنسیتی است. هویت جنسیتی مجموعهای از نگرشها، الگوهای رفتاری و صفات جسمی تعیین شده توسط فرهنگ است که معمولاً تداعی کننده مردانگی و زنانگی است (Coon, 2000). مفهومی که فرد از خود به عنوان یک زن و مرد دارد. بر اساس وضعیت زیست شناختی و مقولههای اجتماعی - فرهنگی شکل میگیرد (گولومبوک و فیوش، 1384). متغیر هویت جنسی در بعد رضایتمندی از جنس خود، ارتباط با همجنسان و رضایت از ویژگیهای زنان سنجش شد.
هویت ملی:هویت ملی به معنی نگرش مثبت و جانبدارانه نسبت به ریشههای تاریخی و سرزمین مشترک، دفاع از سرزمین، سنن فرهنگی مشترک است (لطف آبادی، 1385: 18). گویههای هویت ملی شامل افتخار به ملیت، زبان و فرهنگ ایرانی در مقابل سایر ملل است.
هویت قومی: تصوری که فرد از خود بر اساس تعلق و وابستگی به یک قومیت دارد و خود را براساس موازین فرهنگ قومی خود شناخته و پذیرفته است. به عبارتی، هویت قومی مجموعه ایدهها و تصورات فرد درباره اعضای قومیت خود است که فرد، خود را با استفاده از برچسبهای قومی بازشناسی میکند (Martha & et al., 1993:1). طیف هویت قومی شامل افتخار به قومیت، زبان، لهجه و تلاش برای حفظ رسوم و سنتهای قومی خود است.
هویت گروهی:گروه به عنوان هسته اصلی شکلدهنده هویت گروهی، دستهای از افراد دارای هدف مشترک است که با یکدیگر کنش متقابل دارند و خود را از افراد دیگر جامعه متمایز میکنند و همچنین یک جمع انسانی ویژه را تشکیل میدهند. هویت گروهی به تفکر، ادراک، احساس و رفتار فرد از تعلق به گروه و آگاهی از تمایز و تفاوت گروه خویش مربوط میشود (خضرنجات، 1369 :56). طیف متغیر هویت گروهی از طریق گویههای مربوط به احساس رضایتمندی از ارتباط با گروههای دوستان، خویشاوندی، زندگی و ازدواج درون گروهی سنجش شد.
یافتهها
نتایج این پژوهش نشان داد که میانگین سنی مادران مورد مطالعه 52/36 سال بود، و بیشتر آنها در گروههای سنی 34 – 49 سال هستند. 48 درصد پاسخگویان تحصیلات دانشگاهی داشتند و 5/3 درصد از آنها بیسواد هستند. 5/66 درصد خود را خانهدار و 5/33 درصد شاغل معرفی کردند. اکثریت این خانوادهها دارای 3 فرزند است و همچنین طبقه متوسط بیشترین درصد پاسخگویان را شامل میشدند. از چهار سبک فرزندپروری مقتدرانه، آسانگیر، مستبدانه و بیتوجه در بین مادران یافتهها نشان میدهد 30 درصد مادران سبک فرزندپروری مقتدرانه را برای تربیت فرزندان خود اعمال میکنند.
بررسی نگرش پاسخگویان نسبت به گویههای متغیر هویت اجتماعی نشان میدهد که 4/36 درصد از مادران به میزان پایین، 5/11درصد به میزان متوسط و 53 درصد به میزان بالا از هویت اجتماعی برخوردارند. بررسی نگرش پاسخگویان نسبت به متغیر هویت جنسی نشان میدهد که 8/3 درصد از مادران هویت جنسی پایینی دارند و 2/67 درصد از نظر هویت جنسی در سطح بالایی قرار دارند. توزیع فراوانی متغیر هویت ملی بیانگر آن است که 5/2 درصد از مادران هویت ملی پایینی دارند و 78 درصد از نظر هویت ملی در سطح بالا قرار میگیرند. همچنین بررسی نگرش پاسخگویان که 2/8 درصد از مادران میزان پایین،8/61 درصد میزان متوسط و 8/29 درصد میزان بالای هویت گروهی را نشان میدهند. یافتههای توصیفی متغیر وابسته گویای آن است که چهار سبک فرزندپروری مقتدرانه، آسانگیر، مستبدانه و بیتوجه بین مادران توزیع شده است، که 30 درصد مادران سبک فرزندپروری مقتدارنه، 24 درصد آسانگیر، 3/20 درصد مستبدانه و 1/26 درصد سبک فرزندپروری بیتوجه را برای تربیت فرزندان خود اعمال میکنند.
جدول 2- رابطه سبکهای فرزندپروری و هویت اجتماعی مادران را با کمک آزمون اتا نشان میدهد. بر اساس این آزمون فرضیه وجود رابطه سبکهای فرزندپروری مقتدرانه، آسانگیر، مستبدانه و بیتوجه با ابعاد مختلف هویت جنسی، ملی، قومی، گروهی و اجتماعی مورد تأیید قرار میگیرد؛ به عنوان نمونه، سبکهای فرزندپروری مقتدرانه، آسانگیر، مستبدانه و بیتوجه به ترتیب با ضرایب (467/0)، (425/0)، (332/0) و (439/0) بیانگر رابطه قوی سبکهای فرزندپروری با هویت اجتماعی مادران هستند. همچنین هویتهای جنسی، ملی، قومی و گروهی به ترتیب با ضرایب (285/0)، (362/0)، (329/0) و (317/0) بیانگر رابطه قوی خود با سبک فرزندپروری مقتدرانه هستند. هویتهای جنسی، ملی، قومی و گروهی به ترتیب با ضرایب (352/0)، (356/0)، (295/0) و (222/0) بیانگر رابطه قوی خود با سبک فرزندپروری آسانگیر هستند. هویتهای جنسی، ملی، قومی و گروهی به ترتیب با ضرایب (323/0)، (287/0)، (239/0) و (239/0) بیانگر رابطه متوسط خود با سبک فرزندپروری مستبدانه هستند و همین طور هویتهای جنسی، ملی، قومی و گروهی به ترتیب با ضرایب (195/0)، (367/0)، (149/0) و (158/0) بیانگر رابطه نسبتاً متوسط خود با سبک فرزندپروری بیتوجه هستند.
جدول 2- تحلیل همبستگی (اتا) متغیرهای مستقل با متغیرهای وابسته سبکهای فرزندپروری
سبک فرزندپروری هویت اجتماعی |
مقتدرانه |
آسان گیر |
مستبدانه |
بیتوجه |
هویت جنسی |
285/0 |
352/0 |
323/0 |
195/0 |
هویت ملی |
362/0 |
356/0 |
287/0 |
367/0 |
هویت قومی |
329/0 |
295/0 |
239/0 |
149/0 |
هویت گروهی |
317/0 |
222/0 |
271/0 |
158/0 |
هویت اجتماعی |
467/0 |
425/0 |
332/0 |
439/0 |
جدول 3- نشان میدهد که کدام متغیرها بعد از اجرای رگرسیون لوجستیک، در مدل باقیماندهاند. این متغیرهای مستقل قادر به پیشبینی تغییرات متغیر وابسته (سبکهای فرزندپروری والدین) هستند و توانایی پیشبینی آنها در سطح خطای کوچکتر از 01/0 معنیدار است. از بین مجموع متغیرهای مستقلی که تأثیر آماری معنیداری (کوچکتر از 01/0) بر متغیر وابسته سبکهای فرزندپروری والدین دارند، متغیر هویت ملی به صورت مستقیم و مثبت قادر به پیشبینی تغییرات سبک فرزندپروری مقتدرانه، هستند؛ یعنی مقادیر بالاتر این متغیرها، با مقادیر بالاتر متغیر وابسته همراه است. اما متغیر هویت گروهی به صورت معکوس و منفی تغییرات متغیر وابسته سبک فرزندپروری مقتدرانه را پیشبینی میکنند. همچنین تحصیلات و هویت جنسی بر سبک فرزندپروری آسانگیر، هویت گروهی بر سبک فرزندپروری مستبدانه، تعداد فرزندان بر سبک فرزندپروری بیتوجه اثر مستقیم و مثبت دارند. اما هویت اجتماعی بر سبک فرزندپروری آسانگیر، تحصیلات و هویت جنسی بر سبک فرزندپروری مستبدانه، هویت جنسی بر سبک فرزندپروری بیتوجه اثر معکوس و منفی دارند. از طرفی، در میان متغیرهای معنیدار باقیمانده در معادله، متغیر هویت ملی بر سبک فرزندپروری مقتدرانه، تحصیلات و هویت جنسی بر سبک فرزندپروری آسانگیر، هویت گروهی بر سبک فرزندپروری مستبدانه و تعداد فرزندان بر سبک فرزندپروری بیتوجه بیشترین تأثیر و توانایی را در پیشبینی دارند.
سبکهای فرزندپروری |
متغیر مستقل |
ضریبB |
S.E |
Wald |
d.f |
Sig |
نسبت بختها Exp(B) |
مقتدرانه |
هویت ملی |
147/0 |
036/ |
477/16 |
1 |
000/ |
158/1 |
هویت گروهی |
049/- |
021/ |
168/5 |
1 |
000/ |
952/0 |
|
آسانگیر |
تحصیلات |
193/0 |
072/ |
209/21 |
1 |
007/ |
213/1 |
هویت جنسی |
183/0 |
061/ |
028/9 |
1 |
003/ |
201/1 |
|
هویت اجتماعی |
049/- |
023/ |
484/4 |
1 |
034/ |
951/0 |
|
مستبدانه |
تحصیلات |
130/- |
070/0 |
419/5 |
1 |
055/ |
879/ |
هویت جنسی |
105/- |
044/0 |
793/5 |
1 |
016/ |
900/ |
|
هویت گروهی |
049/0 |
025/0 |
008/4 |
1 |
045/ |
051/1 |
|
بیتوجه |
هویت جنسی |
083/- |
040/0 |
316/4 |
1 |
037/ |
920/ |
تعداد فرزندان |
195/0 |
075/ |
669/6 |
1 |
010/ |
215/1 |
جدول 3- تحلیل رگرسیون لجستیک متغیرهای مستقل با سبکهای فرزندپروری والدین
جدول 4- آمارههای اختصاری مدل پیشبینی سبکهای فرزندپروری را نشان میدهد. با توجه به نتایج جدول، برازش مدل برای هر یک از سبکهای فرزندپروری (مقتدارنه، آسانگیر، مستبدانه و بیتوجه) قابل قبول و در سطح خطای کوچکتر از 01/0 معنیدار است. به عبارتی متغیرهای مستقل قادر به پیشبینی نسبت بالایی از تغییرات متغیر وابسته (سبکهای فرزندپروری) هستند. اما مقادیر هر دو آماره مربوط به ضریب تعیین (کاکس و نل و نیجل کرک) پایین (کمتر از 1/0 برای هر سبک فرزندپروری) است و نشان میدهد که متغیرهای مستقل از قدرت تببین بالایی در خصوص واریانس و تغییرات متغیر وابسته سبکهای فرزندپروری برخوردار نیستند. آماره صحت پیشبینی و طبقهبندی مدل نشان میدهد که متغیرهای مستقل در مدل تحلیلی چند متغیره، به ترتیب 6/71، 1/76، 80، 74 درصد موارد مربوط به وضعیت متغیر وابسته سبک فرزندپروری مقتدرانه، آسانگیر، مستبدانه و بیتوجه را به درستی طبقهبندی و پیشبینی میکنند.
جدول 4- آمارههای اختصاری مدل پیشبینی سبک فرزندپروری
سبکهای فرزندپروری |
آماره X2 |
درجه آزادی |
معناداری Sig |
آماره صحت پیش بینی |
JR2 Nagelkerke |
R2 Cox&Snell |
Log-2 Likelihood |
مقتدرانه |
915/23 |
2 |
000/ |
6/71 |
09/ |
062/ |
025/428 |
آسانگیر |
213/20 |
3 |
000/ |
1/76 |
08/ |
053/ |
690/389 |
مستبدانه |
035/15 |
3 |
002/ |
2/80 |
062/ |
040/ |
114/362 |
بیتوجه |
170/10 |
2 |
006/ |
74 |
04/ |
03/ |
450/419 |
بحث و نتیجه
پژوهش حاضر به بررسی رابطه بین ابعاد هویت اجتماعی با سبکهای فرزندپروری مادران شهر ایلام پرداخته است. برای تبیین این رابطه از نظریه مبتنی بر آراء گیدنز استفاده شد. گیدنز معتقد است در جوامع سنتی هویت، مبین تجلی و تحقق کار ویژه و نقشهای از پیش تعیین شده است. اما در جهان کنونی با دگرگون شدن شرایط و چارچوبها، منابع هویتسازی، متفاوت از قبل شده است. چرا که زندگی مدرن با فضامند کردن زندگی فردی و به وجود آمدن فضاها و نهادهای مختلف امکان رهایی فرد از احاطه ساختار سنتی را سبب شدهاند. چند دهه است که زنان و دختران در سراسر جهان هویتهای جا افتاده و سنتی خود را سؤال کردهاند و با آن به رویارویی برخاسته و برای بنیان نهادن راههای برابرجویانهتر و آزادانهتر مبارزه میکنند و میخواهند هویتی بیش از زندگی خانگی و خانوادگی داشتهاند. آنان با هر گامی که از سنت دور میشوند، در واقع به نوعی سیاست مشخص در زمنیههای مختلف از جمله نوع پرورش کودک و رابطه با فرزندان روی میآورند. از دست دادن قدرت سنتها و به وجود آمدن آزادیهای بیشتر در خصوص نحوه زندگی و همچنین سبک فرزندپروری مادران طیفی از انتخابها را پیش روی آنها میگشاید. این آزادی در سبکهای زندگی والدین خصوصاً مادران، روابط و الگوهای هویتی و سبکهای فرزندپروری مادران را نیز تحت تأثیر قرار داده است، باعث بروز پدیدهای به نام انواع سبکهای فرزندپروری از جمله مقتدارنه، مستبدانه، آسانگیر و بیتوجه در روابط خانوادگی شده است. در واقع هویت برای مادران فرصتهایی فراهم میآورد تا بتوانند سبک فرزندپروری مطابق با هویت خود را انتخاب کنند. از اینرو هر چه هویت مادر دارای پویاییهای بیشتری است، سبک فرزندپروری مناسبتری برای فرزندان خود به کار میگیرد.
دادهها از طریق پرسشنامه محقق ساخته و پرسشنامه استاندارد سبکهای فرزندپروری والدین جمعآوری و فرضیهها با استفاده از روش پیمایشی آزمون شدند. نتایج حاصل از پژوهش تأیید کننده این موضوع است که سبک فرزندپروری مستبدانه و بیتوجه که با نادیده گرفتن فرزندان همراه است بسیار کاهش یافته و در مقابل سبک فرزندپروری مقتدرانه و آسانگیر افزایش یافته است. این امر نشاندهنده تثبیت هویت اجتماعی مادران شهر ایلام و به تبع آن انتخاب مناسبترین سبکهای فرزندپروری در آنها است.
بهطوریکه نتایج تحقیق نشان میدهد با بالاتر رفتن هویت اجتماعی مادران، شیوه تربیتی مقتدرانه را برای تربیت فرزندان به ارمغان میآورد. در واقع مادارنی هویت منسجمی دارند شناخت بهتری از تواناییهای خود دارند که این شناخت باعث میشود آنها برای تربیت فرزندان خود هر دو بعد محبت – کنترل ابعاد فرزندپروری را برای فرزندان رعایت کنند. رشد هویتی سالم مادران باعث میشود که آنها روابط گرم و صمیمی در بین اعضای خانواده بهوجود آورند (Steinberg, 2001). نتایچ پژوهش منادی (1389)، خباز (1389). مارسیا (2002) و لومئو (1999) با این تحقیق همسو و همجهت است. و همچنین جدول رگرسیون نشان میدهد مادرانی که سبک فرزندپروری آسانگیر را برای تربیت فرزندان اعمال میکنند هویت جنسی بالایی دارند. هویت جنسی زنانه شامل ویژگیهایی چون مهربان، دلسوز، صمیمی و رسیدگی به دیگران است (نجمعراقی، 1381). مادران که ویژگیهای زنانه آنها برجسته است سبکی را برای تربیت فرزندان انتخاب میکنند که به بعد محبت بیشتر از کنترل توجه میکنند، مادران سهلگیر به فرزندانشان اجازه میدهند تا خودشان در حد امکان فعالیتهای خود را تنظیم کنند و از اعمال قدرت پرهیز میکنند و آنها را با اطاعت از معیارهای تعیین شده توسط محیط بیرونی تشویق نمیکنند (Baumrind, 1971).
افرادی که از هویت قومی قوی برخوردارند اطلاعات بیشتری در مورد تاریخچه و شخصیتهای قومی خود دارند. آنان با ابراز احساسات متفاوت خود را از اقوام دیگر متمایز میکنند و همچنین از احساس تفاوت تا برتری نسبت به دیگر اقوام و طوایف برخوردارند و سرانجام این هویت خویش را در رفتارهایشان همچون شیوه معرفی خود، حفظ آداب و سنن قومی و علاقه به گویش ویژه خود ابراز میدارند (قانعیراد و همکاران، 1386: 187). نتایج تحقیق تأیید کرد مادرانی که از هویت قومی و گروهی بالایی برخوردارند سبک فرزندپروری مستبدانه که به بعد کنترل بیشتر از محبت و توجه را برای تربیت فرزندان خود به کار میگیرند، در واقع این مادران میخواهند فرزندان را به شیوه تربیتی خود پرورش دهند. مادران مستبد رفتارها و نگرشهای فرزندان را بر اساس یک دسته معیارهای رفتاری شکل داده، کنترل و ارزیابی میکنند. معیارهایی که معمولاً مطلق است و قدرتی بالاتر آنها را تعیین کرده است. این مادران اطاعت کردن فرزند را یک حسن تلقی میکنند و در مواقعی که اعمال و رفتار فرزند در تعارض با معیارهای رفتاری آنها قرار دارد از تنبیه و اعمال زور برای مهار خواسته فرزند استفاده میکنند (Baumrind, 1971). در مقابل مادرانی که سبک فرزندپروری بیتوجه را برای ارتباط با فرزندان خود انتخاب میکنند به ثبات هویت دست نیافتهاند. بحران هویت، فشار و اضطراب در مادران به وجود میآورد و خانوادهها را دچار مشکل میکند، این مشکلات به نادیده گرفتن فرزندان منجر میشود.
بر اساس نتایج تحقیق هویت اجتماعی نقش بسزایی در انتخاب سبک فرزندپروری مادران دارد. در واقع مادرانی که به هویت جنسی، ملی، قومی و گروهی تثبیت شدهای دست پیدا کردهاند شیوه تربیتی مقتدرانه که سالمترین شکل روابط خانوادگی است را برای تربیت فرزندان خود اعمال کردهاند. در مقابل بحران هویت مادران به انتخاب نامناسبترین سبک فرزندپروری؛ یعنی سبک فرزندپروری بیتوجه منجر میشود.