نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار، گروه جامعهشناسی، دانشگاه یزد، ایران
2 دانشآموختۀ گروه جامعهشناسی، دانشگاه یزد، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Introduction
According to many scholars, with the widespread socio-cultural changes of recent decades, Identities have evolved on the border of tradition and modernity and fundamental changes are created in relationships, beliefs and expectations of the marriage and marital lives. Continuous reflection on women’s identity, the inseparable processes of presence in community and education, questioned the traditional structure of the family, which was largely based on gender differences, and caused difficulty in coordinating traditional roles with new family-personal roles. Based on this, the present study seeks to understand that what are the dynamics of women’s identity in the religious and traditional city of Yazd and what role they play in marital conflicts?
Materials & Methods
The method in this study is survey. The sample consisted of all married women in 20 to 55 years of age with children in Yazd. The sampling method was multi-stage cluster sampling method. Thus, at first three Yazd Municipality areas were considered as three main clusters, and in the next step, the main streets of each area of the municipality were considered as districts for clusters. In the final step, using a simple random method and visiting the homes, the respondents were recruited to be 394 individuals. The tool used in this study was a questionnaire. The questionnaire after validation and its reliability in the preliminary stages of the research, was used to collect the required data at the final stage. Content validity has been used in this research. Cronbach’s alpha has also been used to measure instrument reliability. The marital conflicts variable was measured with 0/94 alpha in the form of Likert scale. Also, the Female Identity Dynamic variable was measured with 0/90 alpha in the form of Likert scale.
Discussion of Results & Conclusions
The results of this study show that marital conflicts among women of Yazd are less than average, 65% have a low conflict, 29% have middle-range conflict and 6% have high conflict. Overall, it can be expressed that 35% of women with a middle to high conflict are a significant percentage and it needs attention and consideration to reduce its negative effects in marital life. Also, most conflicts exist in the aspects of communicational conflicts with a mean of 14/88, finance with a mean of 10/53, and parenting with a mean of 9/82. Also, 19.3% of women have a traditional identity, 68% have an intermediate identity and 11.7% of them have a modern identity. The results of the present research confirm that the intermediate identity of Yazdi women is neither in fact entirely traditional nor completely modern. This result also affirms that women in Yazd depart from their traditional identity, while their modern identity is strengthened and this factor lead to conflicts in their family backgrounds. The data show that there is a significant relationship between the two variables of the female identity and marital conflicts. And with more dynamics of women’s identity from traditional to modern, marital conflicts increase. In the three dimensions of women’s identity, data also indicate that gender, role, and personal identity have a positive and meaningful relationship with marital conflicts. The possible reason for this is that the family in Yazd did not change with the changes in the identity of women, causing conflicts in women’s marital life. The research results also show that marital conflict is reduced with increasing educational level. Marital conflicts of employed women is more than non-employed women. The results of the analysis of structural equations for assessing the research model show that the research model has generally a good fit.
کلیدواژهها [English]
مقدمه و بیان مسأله
بروز تعارض در روابط انسانها با یکدیگر امری رایج است. تعارض پدیدهای اجتنابناپذیر است که به موازات عشق در ارتباط زناشوئی به وجود میآید (کیوچینگ، به نقل از کرمی و همکاران، 1391: 462). تعارض نوعی تعامل است که در آن اشخاص تمایلات، دیدگاهها و عقاید متضادی را بیان میکنند (Kline et al., 2011: 43). تعارض زناشوئی ناشی از ناهماهنگی زن و شوهر در نوع نیازها و روش ارضای آن، خودمحوری، اختلاف در خواستهها، طرحوارههای رفتاری و رفتار نامسئولانه نسبت به ارتباط زناشوئی و ازدواج است (Farahbakhsh, 2004: 25). ازنظر جانسون و ادواردز بیثباتی زناشوئی، احساسات، افکار و رفتارهایی است که بر گرایش زوجها به ازهمپاشیدن زناشوئیشان دلالت میکند؛ هرچند شاید پیامد پایانی آن فروپاشی زناشوئی نباشد (Pasley et al., 2016: 6). با تولد فرزند، اختلاف مذهب، تحول رفتار و باورها، اختلاف خلقوخو و تفاوت در عقاید و اهداف، ممکن است تعارضات زناشوئی به وجود آید و حتی افزایش یابد (محمدی و همکاران، 1393: 128). به گمان ژانت چافتز هر رفتار آشکار شامل بیانهای شفاهی توسط یک فرد علیه یک یا چند نفر از سایر اعضای خانواده، موردی از تعارض خانواده محسوب میشود که ممکن است با خشونت همراه شود یا نشود. بر این اساس منظور از تعارضات میان همسران مسائلی است که زن و شوهر بر سر آنها اختلاف دارند و موقعیتی است که همسران دچار مشکلات ارتباطی و حل مسئله میشوند، زندگی با همدیگر برایشان مشکل و پذیرش تفاوتهای موجود برای طرفین دشوار میشود (Chafets, 1981: 158). رایس دو نوع تعارض را در روابط زناشوئی مطرح میکند: تعارض سازنده و تعارض مخرب. در تعارض سازنده تمرکز بر حل مسئله است و در آن نزدیکی، احترام مثبت، اعتماد به یکدیگر و اندکی هیجان منفی و پاسخ کلامی میان زوجها وجود دارد. در تعارض مخرب زوجها به جای مشکل، به همدیگر حمله میکنند. در این تعارض ازطریق سرزنش و انتقاد، هر زوج سعی دارد بر دیگری نفوذ داشته باشد و اظهارنظرهای بسیار منفی علیه یکدیگر به کار میبرند که در این حالت ارتباط درستی میان آنها برقرار نمیشود (بخشیپور و همکاران، 1391: 12). تعارضات زناشوئی و طلاق، تهدیدهایی جدی برای واحد زناشوئی به شمار میروند که ثبات و کیفیت ازدواج را به چالش میکشند و سبب بروز پیامدهای منفی روانی، جسمانی، اجتماعی و اقتصادی میشوند. تأثیر منفی بر سلامت جسمانی و افسردگی و بهرهوری پایین در کار ازجمله این پیامدها برای بزرگسالان به شمار میرود. علاوه بر آن، تعارضات زناشوئی برای خانواده و فرزندان بهعنوان ضلع سوم رابطه نیز عواقب منفی شدیدی دارند؛ پیامدهایی مانند ازدواج ناموفق و تکرار الگوهای یادگرفتهشده از زندگی پدر و مادر، احتمال بالای اختلالات منش، اضطراب، افسردگی و بزهکاری نوجوانی و بروز مشکلات مدرسهای زیاد (تحصیلی و رفتاری) برای نوجوانان (محسنزاده و همکاران، 1390: 9). طبق آمار سازمان ثبت احوال کشور، میزان طلاق در ایران از سال 1385 تاکنون بهطور پیوسته در حال افزایش بوده است و از 94 هزار طلاق در سال 85 به 163 هزار طلاق در سال 94 رسیده است. آمارها نشان میدهند در سال 94، در هر ماه بهطور متوسط 13 هزار و 647 طلاق، در هر شبانهروز بهطور متوسط 449 طلاق و در هر ساعت بهطور متوسط 19 طلاق ثبت شده است؛ همچنین در مقابل هر 100 ازدواج، 23 طلاق ثبت شده است. در نه ماه اول سال 1395 نسبت ازدواج به طلاق 9/3 بوده است؛ به عبارتی در مقابل هر 9/3 ازدواج ثبتشده، یک طلاق ثبت شده است (سازمان ثبت احوال، 1395). درواقع، این آمار تنها آن بخش از تعارضات زناشوئی را نشان میدهد که به مراجع قضایی ارجاع داده شده و سبب جدایی زوجین شدهاند. بخش زیادی از تعارضات در خانواده به مراجع قضایی گزارش نمیشوند. نظریۀ تعارض این نکته را مطرح میکند که دو نفر با تجربههای مختلف، غیرممکن است در رابطهشان تعارضی نداشته باشند. درواقع در هر ازدواج لحظهبهلحظه تعارض وجود دارد که از منابع متعددی سرچشمه میگیرد (لاسول و لاسول، به نقل از سالاری و همکاران، 1392: 96-97).
یکی از مواردی که ممکن است منبعی برای تعارض زناشوئی باشد، تحولات هویت زنانه[1] است. هویت رویدادی مهم در رشد شخصیت هر فرد است و ترکیبی از مهارتها، باورها و همانندسازیهای دورۀ کودکی است که در واقع بنیادی برای رشد روانی، اجتماعی و ارتباطات بین فردی است. امروزه افراد برای هویتیابی، گزینههای مختلفی را میآزمایند تا پاسخی متناسب با سلیقهها و شرایط خود پیدا کنند. این تأمل فراگیر و انتخاب مجدد گزینههای متفاوت و به عبارتی بازاندیشی، تا حدی فراگیر و عام شده است که دورۀ معاصر را عصر بازاندیشی نیز خواندهاند (گیدنز، 1376). بازاندیشی این توانایی را دارد که در موارد بسیار گوناگون و ازسوی گروههای اجتماعی بهویژه گروههای خاصی از زنان صورت گیرد که در اینجا منظور ما هستند. درواقع، ویژگی مهم بازاندیشی عصر مدرن این است که این پدیده به هیچ گروه برگزیده یا افراد با تحصیلات خاصی منحصر نمیشود و هر فرد با هر سطحی از تحصیلات و هوش و از هر نژاد، زبان و جنس و متعلق به هر منطقۀ جغرافیایی، قادر است اقدام به بازاندیشی کند (عبداللهیان و همکاران، 1385: 58-57). انواع متفاوت هویت، نقش اساسی در سازگاری ما در روابط بین فردی ایفا میکنند. یکی از این روابط که در واقع مهمترین نوع رابطه برای هر فرد است، روابط بین زوجهاست. به باور بسیاری صاحبنظران، هویت و هویت جنسیتی، یک اصل سازماندهی در همۀ سیستمهای اجتماعی ازجمله خانواده است و موقعیتی کانونی دارد. کلتران معتقد است روابط جنسیتی و زندگی خانوادگی، به گونهای در هم تنیده میشوند که درک و بررسی یکی، بدون توجه به دیگری غیرممکن است. فرری و همکاران استدلال میکنند که هویت و هویت جنسیتی در فرایندی مستمر ساخته میشوند. تامپسون میگوید نقشها (موقعیتهای تعیینشده که ما آنها را حفظ میکنیم مانند زن، شوهر، پدر و مادر)، در زمینۀ خاصی مانند زناشوئی یاد گرفته میشوند. در این زمینه است که مرد و زن نقش جنسیتی را روزانه در تعاملاتشان بروز میدهند، ایجاد و تقویت میکنند (Pasley et al., 2016: 6-7). در دهههای اخیر دربارۀ ساختار سنتی خانواده که بهطور عمده بر تفاوتهای جنسیتی[2] مبتنی است، بهسبب فرایندهای جداییناپذیر و بههمپیوستۀ کار و آگاهی زنان تردید شده است. تحصیلات عالی و اشتغال زنان، سبب دشواری در هماهنگکردن نقشهای سنتی با نقشهای جدید شده است (ساروخانی و رفعتجاه، 1383: 134). همچنین تغییر در شکل و کارکردهای خانواده (تغییر خانواده از شکل گسترده به خانوادۀ هستهای)، آثار عمیقی بر نقشها و وظایف اعضا، بهویژه زن و شوهر بر جای گذاشته است. به عبارت روشنتر، ازدواج سنتی که در آن پیوند میان زن و مرد براساس نقشهای ثابت (مرد نانآور – زنخانهدار) بود، در طول چند نسل تغییر کرده است و امروزه بیشتر براساس توافق و گفتگوی اعضا تعریف میشود. شناخت خود و هویت خود در جامعۀ مدرن بهصورت پروژهای بازاندیشانه درآمده است و دیگر زن یا مرد بودن ازنظر هویت و وظایفی که ایجاب میکند، معنای روشن و مشخصی ندارد. همین امر، انتظارات زوجین از همدیگر را از حالت از پیش تعیینشده خارج کرده و در زمینۀ برآوردن انتظارات، آنها را با ابهامات اساسی روبهرو کرده است. این وضعیت رابطۀ زناشوئی، خانوادۀ امروزی را با مسائلی روبهرو کرده است که ازلحاظ کمی و کیفی با مسائل موجود میان نسلهای قبلی متفاوت است (گیدنز، 1376). نتیجۀ چنین وضعیتی، روابط زناشوئی سست و ناپایدار و بهدنبال آن افزایش میزان طلاق در کشور است؛ همان طور که آمارها نیز روند افزایشی طلاق در کشور را نشان میدهند (جهانیدولتآباد و حسینی، 1394: 331-330)؛ بنابراین مسئلۀ اصلی در مطالعۀ حاضر این است که تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی عمیقی که در دهههای اخیر در جامعۀ ایران رخ داده است، تغییرات اساسی در نگرش افراد به خانواده و کارکردهای آن و انتظارات آنها از زناشوئی پدید آورده است؛ همچنین تغییرات هویتی زنان، نهاد خانواده و زناشوئی را با چالشها و تعارضات متفاوت و مضاعفی روبهرو کرده است؛ این تغییرات سبب شده است زنان بهطور فعالانه دربارۀ هویت سنتی خود بازاندیشی کنند و دربارۀ بسیاری ساختارها و ارزشهای سنتی تردید کنند و بهسمت ارزشهای مدرن گرایش پیدا کنند.
شهر یزد با برنامههای نوسازی اقتصادی و اجتماعی در چند دهۀ اخیر، همچنان فرهنگ مذهبی و ویژگیهای سنتی خانواده را تا به امروز در خود حفظ کرده است؛ ولی به نظر میرسد زنان یزدی، اکنون بیش از گذشته به دنبال شیوهای از زندگیاند که کمتر قیدوبندهای سنتی را با خود داشته باشد. آنها از فرهنگ اصیل سنتی خود فاصله گرفتهاند و به سمتوسوی فرهنگ مدرن و تمایلات نو، گرایش پیدا کردهاند که همین امر سبب پویاشدن و تغییرات هویت زنان یزد شده است. انواع تحول در هویت زنان با نمود در گرایشها، ایدهها و چشمداشتهای آنان به نوعی تعارضاتی را در عرصۀ خانوادههای یزدی رقم زده است. به گونهای که در نه ماه اول سال 95، 1266 طلاق در یزد ثبت شده است که براساس آمارها بهصورت میانگین از هر 5 ازدواج در این شهر یک مورد به طلاق ختم شده است؛ این آمار نشان میدهد میزان طلاق در این سال نسبت به سالهای قبل افزایش یافته است.
بر همین اساس، پژوهش حاضر در پی یافتن پاسخی مناسب برای این سؤالهاست:
- پویائی هویت زنانه میان زنان متأهل یزد چه میزان است؟
- تعارضات زناشوئی زنان متأهل یزد چه میزان است؟
- آیا میزان تعارضات زناشوئی زنان یزد برحسب پویائی هویت زنانه تفاوت دارد؟
پیشینۀ پژوهش
مروری بر پژوهشهای انجامشده، تغییرات هویت زنان و وجود تعارض در زندگی زناشوئی را نشان میدهد که در این قسمت به بعضی از این پژوهشها اشاره میشود.
بشارت و همکاران (1396) پژوهشی با عنوان «نقش میانجیگر دشواری نظمجویی هیجان در رابطۀ بین سبکهای دلبستگی و تعارضات زناشوئی» انجام دادهاند. نتایج پژوهش آنها نشان میدهند میان سبکهای اجتنابی و دوسوگرا و دشواری نظمجویی هیجان با تعارضات زناشوئی رابطۀ مثبت و معنادار وجود دارد؛ میان سبک دلبستگی ایمن و تعارضات زناشوئی رابطۀ معنادار وجود ندارد. براساس یافتههای این پژوهش این نتیجه به دست میآید که افراد با سبک دلبستگی ناایمن، در برقراری روابط بین شخصی بهویژه با همسر خود مشکل دارند؛ مشکلاتی که تا حدودی از دشواری تنظیم و مدیریت هیجانها تأثیر میگیرند.
مظهری و همکاران (1395) پژوهشی با عنوان «تأثیر برنامۀ غنیسازی ارتباط بر کاهش تعارضات زناشوئی زوجهای هر دو شاغل» انجام دادهاند. نتایج این پژوهش نشان دادند آموزش برنامۀ غنیسازی ارتباط سبب کاهش معنیدار تعارضات زناشوئی زنان گروه مداخله در مرحلۀ پس آزمون و همچنین تمام مؤلفههای این متغیر شامل کاهش همکاری، کاهش رابطۀ جنسی، افزایش واکنشهای هیجانی، افزایش جلب حمایت از فرزند، افزایش رابطۀ فردی با خویشاوندان خود، کاهش رابطۀ خانوادگی با خویشاوندان همسر و دوستان و جداکردن امور مالی از یکدیگر شده است. همچنین برنامۀ غنیسازی ارتباط بر کاهش تعارضات زناشوئی زوجهایی که هر دو شاغلاند، مؤثر واقع شده است.
مختارنیا و همکاران (1395) پژوهشی با عنوان «بررسی تعارضات زناشوئی و تعارضات والد – نوجوان: نقش میانجی ارزیابیهای نوجوانان از تعارضات بین والدینی» انجام دادهاند. نتایج تحلیل الگویابی معادلات ساختاری این پژوهش نشان میدهند الگوی نظری پژوهش که وارد الگو شده است، شاخصهای برازش مناسبی با دادهها دارد. به این معنی که متغیر ارزیابی نوجوانان از تعارضات بین والدینی، متغیر میانجی در رابطۀ بین تعارضات زناشوئی و تعارضات والد – نوجوان شناخته میشود. همچنین تعارضات زناشوئی با درنظرگرفتن عوامل میانجی در پیشبینی تعارضات والد – نوجوان نقش دارند.
لهساییزاده و همکاران (1392) پژوهشی با عنوان «بررسی عوامل مرتبط با تعارضات زناشوئی در شهر شیراز» انجام دادهاند. یافتههای حاصل از این پژوهش نشان میدهند بین تعارض زناشوئی با تحصیلات زوجین، اشتغال زنان، فاصلۀ سنی زوجین، طول مدت ازدواج، رضایتمندی جنسی، میزان اعتماد به نفس، دخالت خانوادهها و نداشتن تفاهم و همجنسنبودن ازنظر فرهنگی و اعتقادی و همچنین اعتیاد رابطۀ معناداری وجود دارد. نتایج نشاندهندۀ ارتباط بین عزت نفس و تعارضات زناشوئی است؛ بنابراین با توجه به اهمیت عزت نفس و ارتباط رفتار و اعمال انسان با آن بهویژه در بعد خانوادگی، داشتن عزت نفس سبب میشود فرد احساس کند عضو باارزش خانوادۀ خود است و محبت و احترام کافی را از اعضای خانواده دریافت میکند.
عباداللهیچنذانق و همکاران (1393) در پژوهشی، تأثیر ساختار قدرت در خانواده بر هویت بازاندیشانۀ زنان را بررسی کردهاند. نتایج این پژوهش نشان میدهند پاسخگویان دربرابر کلیشههای جنسیتی مقاومت زیادی نشان دادهاند و مدیریت بدن نیز اهمیت بالایی برای آنها دارد. بیشترین نسبت الگوی تصمیمگیری و نیز الگوی تقسیم کار میان خانوادههای پاسخگویان از نوع پدرسالارانه بوده است. همچنین نتایج پژوهش گویای وجود رابطهای معنیدار میان ساختار قدرت در خانواده و میزان هویت بازاندیشانۀ زنان است. به گونهای که میزان هویت بازاندیشانۀ زنانی که الگوی تصمیمگیری در خانوادۀ آنها از نوع پدرسالارانه است، بیشتر از سایر زنان است. در بعد الگوی تقسیم کار خانوادگی نیز بیشترین میزان هویت بازاندیشانه به زنانی تعلق دارد که الگوی مشارکتی تقسیم کار در خانوادۀ آنها وجود دارد.
ازکیا و همکاران (1392) پژوهشی با عنوان «جهان – محلی شدن و بازاندیشی در هویت زنان: مطالعۀ موردی هورامان تخت» انجام دادهاند. براساس یافتههای این پژوهش، هویت زنان در زمینۀ گرایش به تحصیلات و شغلهای خانگی، با تأثیرگرفتن از ارزشهای جهانی متحول شده است؛ ولی اشتغال بیرون از منزل و داشتن استقلال رأی، هنوز ارزشهای محلی و سنتی نسبی خود را بر هویت زنان حفظ کرده است. به عبارت دیگر هویت زنان در هورامان براساس ارزشهای محلی و جهانی بازسازی شده است و بهدنبال آن، صورتی جهان – محلی یافته است.
فلاحچای و همکاران[3] (2017) در پژوهشی با عنوان «تأثیر آموزش برنامۀ تقویت تعامل و پیشگیری در تضاد زناشوئی و خشنودی زناشوئی»، اثربخشی آموزش برنامۀ تقویت تعامل و پیشگیری بر تضاد و خشنودی را میان نمونهای از زوجهای ناراضی بررسی کردهاند. روش پژوهش، تجربی است و با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با یک گروه کنترل انجام شده است. نمونه شامل 76 زوج داوطلب از زوجهای ناراضی است که بهطور تصادفی برای گروه کنترل گزینش شدند. آنها پرسشنامۀ جمعیتشناختی، پرسشنامۀ تضادهای زناشوئی و رضایت زناشوئی را در مراحل پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری یکساله پاسخ دادهاند. پژوهشگران درنهایت به این نتیجه رسیدهاند که در نتایج تحلیل کواریانس تفاوتهای معنیداری بین تضاد زناشوئی گروه آزمون،کنترل در دو متغیر تضاد زناشوئی و رضایت زناشوئی وجود دارد.
ایکسایوی و همکاران[4] (2015) پژوهشی با عنوان «تعارض زناشوئی در زوجهای مهاجر چینی – آمریکایی: واسطهای برای ترکیب اقتصادی – اجتماعی و مشکلات رفتاری کودکان» انجام دادهاند. این پژوهش تعارض زناشوئی زوجهای مهاجر چینی – آمریکایی و روابط بین ترکیب اقتصادی – اجتماعی و مشکلات رفتاری کودکان در سن مدرسه با تعارض زناشوئی را بررسی میکند. یافتههای آنها نشان دادند کودکان آن دسته از زوجهای مهاجر چینی – آمریکایی که نمرۀ تعارض زناشوئیشان پایین بود، بسیار کمتر نسبت به تعارض زناشوئی مکرر در تضاد بودند. همچنین تعارض زناشوئی، واسطهای میان ترکیب اقتصادی – اجتماعی و مشکلات رفتاری کودکان است. آنها دریافتند تعارض زناشوئی مکرر واسطۀ رابطۀ میان سطح تحصیلات مادر و مشکلات درونی کودکان است و قرارگرفتن کودک در معرض تعارض، واسطۀ رابطۀ میان برآورد درآمد سرانۀ خانواده و مشکلات درونی و بیرونی کودکان است.
دیلون و همکارانش[5] (2015) پژوهشی با هدف بررسی منابع تعارض زناشوئی در پنج فرهنگ (ایالات متحده، بریتانیا، چین، روسیه و ترکیه) انجام دادهاند. در این پژوهش قبل از تحلیل، دادههای گردآوریشده در زمینۀ چهار موضوع دارای نقش احتمالی در تعارضات زناشوئی، بررسی شدهاند. این چهار موضوع، امور جنسی، امور مالی، تقسیم کار و تربیت کودکان است که از میان این چهار موضوع، مواردی انتخاب شدهاند که بیشتر با تفاوتهای جنسی در روشهای باروری ارتباط دارند. در تمام فرهنگها، زنان بیشتر از شوهرانشان مشکلات را گزارش کردند. موضوع مهم دیگر محبت بود. نتایج نشان دادند یک عامل کلیدی در موفقیت یا شکست زناشوئی، ممکن است محبت لازم برای حفظ این رابطۀ طولانیمدت و رابطۀ صمیمی همکاری برای تربیت فرزندان نمونه باشد.
بلدگت سلفیه و همکارانش[6] (2014) در پژوهشی «رابطۀ میان تعارض زناشوئی و اختلال خوردن دختران نوجوان: کیفیت رابطۀ والدین نوجوان در نقش یک واسطه» را بررسی کردهاند. آنها رابطۀ مستقیم میان تعارض زناشوئی و اختلال خوردن میان 123 دختر نوجوان در دورۀ راهنمایی و دبیرستان را سنجیدهاند. همچنین، نقش واسطهای کیفیت رابطۀ مثبت نوجوانان با مادران و پدران را (برای مثال: محبت زیاد و کنترل کم) در این رابطه ارزیابی کردهاند. نتایج نشان میدهند اختلال غذایی دختران، بهصورت مستقیم و غیرمستقیم به تعارضات زناشوئی و رابطۀ ضعیف مادر و پدر نوجوان وابسته است. این نکته نشان میدهد زیرسیستمهای خانوادهای مثل پدر – مادر، مادر – نوجوان و پدر – نوجوان، نقشی مؤثر در الگوهای غذایی دختران ایفا میکند. زیرسیستمهای خانواده آشکارا نقش چشمگیری در ترویج سلامتی دختران جوان و نوجوان دارد.
در یک جمعبندی کلی باید گفت پژوهشهایی دربارۀ هویت زنانه و تعارضات زناشوئی بهطور جداگانه انجام شده است که از آنها اطلاعات مفیدی به دست آمده است. این پژوهشها زمینه را برای بررسی پژوهشهای پژوهشگران بعدی فراهم کردهاند و در زمینۀ موضوع پژوهش ایدهها و فرضیههای جدیدی را پیش روی پژوهشگران قرار میدهند. در نگاهی کلی این نتیجه به دست میآید که بیشتر، روانشناسان موضوع تعارضات زناشوئی را بررسی کردهاند و در ایران جامعهشناسان، در موارد اندکی این موضوع را بررسی کردهاند. پژوهشهای روانشناسان نیز بیشتر، تعارضات زناشوئی را بهصورت مسئلهای فردی بررسی کردهاند و به جنبههای اجتماعی این مسئله توجهی نکردهاند و تعارضات در نقش یک مسئلۀ اجتماعی که از شرایط و ساختارها تأثیر میگیرند، کمتر در آنها بررسی شدهاند. این نقص در بیشتر پژوهشهای انجامشده، دیده میشود. ازطرف دیگر پژوهشهای انجامشده در زمینۀ تعارضات زناشوئی بهندرت براساس تفکیک جنسیتی است و در آنها موضوع زنان و تغییرات هویتی آنها در ارتباط با تعارضات زناشوئی بررسی نشده است.
ادبیات نظری پژوهش
نظریههای مختلفی موضوع پویائی هویت زنان و تعارضات زناشوئی را مطرح کردهاند که در اینجا بهطور ویژه به مهمترین آنها اشاره شده است که ارتباط بیشتری با موضوع پژوهش دارند.
به باور اکلی زنان در زندگی خانوادگی تعارض را در چهار حوزه تجربه میکنند: 1- تقسیم کار جنسی؛ از زنان انتظار میرود مسئولیت کارهای خانه و بچهداری را بر عهده بگیرند و این بدان معناست که زنان ازنظر مالی به مردان وابسته میشوند و به پولی دسترسی ندارند که خود را مالک آن بدانند. 2- تفاوت نیازهای عاطفی زنان و مردان؛ از زنان انتظار میرود با کلافگیها و عصبانیشدن شوهر و فرزندانشان سازگاری کنند ولی خودشان کسی را ندارند که به او پناه ببرند. 3- تفاوت توان بدنی و بنیۀ اقتصادی زن و شوهر که ممکن است سبب شود زنان اختیاری بر منابع مالی نداشته باشند، از شرکت در فعالیتهای اجتماعی ناتوان باشند و حتی با خشونت فیزیکی از جانب شوهر روبهرو شوند. 4- سپردن اختیار روابط جنسی و کنترل باروری به دست مردان؛ به این معنا که نیازهای مردان بااهمیتتر تلقی میشود و از زنان انتظار میرود موجبات «لذت» شوهر را فراهم کنند، از نیازهای جنسی او تمکین کنند و برای او بچه بیاورند و بچهداری کنند. درواقع باید گفت زن متأهل خواه از چشم خود و خواه از دید دیگران هویت جداگانهای ندارد. زنان متأهل بهطور معمول نیازهای خانواده را بر خواستها و هوسهای خود برتری میدهند و در چشم دیگران تداعیکنندۀ خانواده خودند (آبوت و والاس، 1380: 121-119).
اسکانزونی از نظریهپردازانی است که در مکتب تضاد، در زمینۀ کشمکش میان همسران کار کرده است. او از دو نوع کشمکش صحبت میکند: 1) کشمکش اصلی در قانونهای بازی؛ 2) کشمکشی که اساسی و بنیادی نیست و از خستگی از قانونهای بازی ناشی میشود. سپس براثر تطبیقدادن این دو نوع کشمکش، نقشهای اصلی خانواده را بهعنوان یک بازی میان زوجها شرح میدهد. اسکانزونی به نقشها و هنجارهای خانواده توجه میکند؛ نقشهایی که برای ایجاد حاکمیت یک مبادله میان وظایف تأثیرگذار شوهر برای بیان حقوق و همچنین وظایف بیانی زن برای رسیدن به حقوق، مؤثر و سودمند. بدین ترتیب، بهصورت متقابل و دوسویهای، حقوق شوهر، وظایف زن و حقوق زن، وظایف شوهر است. به عقیدۀ او شوهر، مطابق تقسیم نقش سنتی در خانواده، وظایف مفیدی بهعنوان نانآور خانواده دارد و زن، وظایف زبانی و بیانی مثل کاستن از تنش و استرس از فضای خانواده، مراقبت از بچهها و داشتن رابطۀ جنسی خوب با همسر را بر عهده دارد. زن حق دارد که از شوهر خود انتظار داشته باشد نیازهای مادی او و خانواده را فراهم کند و شوهر نیز حق دارد که از همسر خود، انتظار برآوردهشدن نیازهای عاطفی و جنسی را داشته باشد. البته انتظار مرد در این رابطه بر انتظار و خواستههای زن ترجیح دارد؛ بنابراین به نظر میرسد بهوجودآمدن تعارض در خانواده و میان همسران ممکن است دو دلیل داشته باشد: 1) زمانی که یکی از دو زوج در انجام وظایف و برآوردن نیازها و انتظارات همسرش کوتاهی کند؛ 2) وقتی نقشهای اصلی و سنتی زن و مرد در خانواده بدون آگاهیرساندن کافی به زوجها و ایجاد بستر مناسب تغییر پیدا کند (موحد و عزیزی، 1390: 179-176).
بلا در بررسی تضاد به مفهوم قدرت و مبادلۀ اجتماعی توجه دارد. ازنظر او وقتی شخص قدرتی را بر دیگری اعمال میکند، هر اندازه خود او بهرهمند میشود، دیگری باید هزینۀ آن را بپردازد. این بدان معناست که افراد سودبرنده گرچه از همکاری خود سود میبرند اما نفع برابر به دست نمیآورند. بعضی بیشتر بهره میبرند و برخی هم هزینههای بیشتری را بر عهده میگیرند. بلا بر فرایندهای بنیادی تأکید میکند که میان انسانها وجود دارد و به مبادلۀ اجتماعی منجر میشود. او توجه ما را به نداشتن تعادل قدرت جلب میکند که به نظر او ویژگی بارز مبادله است (توسلی، 1374: 420-419). در این فرایند یک نفر در مقام فرماندهی قرار میگیرد؛ زیرا مالک منابع و خدماتی است که طرف مقابل نیازمند آن است. او تأکید میکند که قدرت در هر نوع رابطهای اعم از عشق، دوستی و حتی ازداوج رخنه میکند و رابطۀ دوجانبه به این بستگی دارد که یک طرف با علاقهمندی بیشتری درصدد ارضای آرزوهای دیگری برآید. به نظر او عشقِ به تمام و کمال متضمن نابرابری در تعهد و وابستگی متقابل است. وقتی عاشقان با یکدیگر مجادله میکنند، درواقع وابستگی به یکدیگر را به آزمون میگذارند. از آنجا که هر مناقشهای ممکن است سبب جدایی شود، دستکم باید یکی از دو طرف، غرور خود را زیر پا بگذارد و وابستگی خود را به دیگری اعلام کند و تسلیم او شود و این چیزی نیست به جز پذیرش قدرت او (عنایت و رئیسی، 1391: 26-25). براساس نظریۀ مبادلۀ بلا این نتیجه به دست میآید که در دورههای گذشته چون مردان صاحب املاک، دارایی و درآمد بودند و زنان این منابع را نداشتند، نوعی مبادله میان آنها شکل گرفت؛ زنان مجبور به پیروی از مردان بودند و درنتیجه خانواده شکل گرفت (عنایت و دسترنج، 1389: 110).
ازنظرکالینز، در طول تاریخ، خانواده با تأثیرگرفتن از شرایط ساختاری تغییر شکل داده است و شدت کشمکش و محتوای آن در خانواده، به شکل چشمگیری نسبت به دیگر گروههای اجتماعی پیچیدهتر است. درواقع منبع اصلی کشمکش میان اعضای گروه، توزیع نابرابر امکانات و منابع کمیاب و ارجمند است؛ این منابع شامل مالکیت خصوصی، روابط همراه با عشق، صمیمیت و مشارکت در روابط خانوادگی و رابطۀ جنسی است. منابع قدرت در خانواده شامل وضعیت اشتغال زن و مرد، شبکۀ روابط اجتماعی هرکدام از آنها، موقعیتهای جنسی، میزان درآمد و میزان تحصیلات است. افرادی که در توزیع این منابع احساس محرومیت بیشتری دارند و سهمی متناسب با انتظار خود دریافت نمیکنند، بیش از دیگران نسبت به مشروعبودن سیستم شک میکنند. در نقطهای که این احساس محرومیت به انفجار میرسد، سرخوردگی تجلی مییابد؛ بنابراین تلاش برای دگرگونسازی نظام تقسیم و تخصیص منابع انجام میشود. اگرچه شیوههای بروز خشونت، روشها و درجات متفاوتی دارد، وجود تضاد و ناسازگاری مداوم، عامل ازهمگسستگی ساختار خانوادگی است (کالینز و کالترن، به نقل از محمدی و شیخی، 1387: 24).
در نظریۀ منابع در دسترس، تقسیم قدرت در خانواده و پایگاه قدرت هر یک از همسران، از منابع در دسترس هر یک از آنها و انتظارات هنجاری – ارزشی از زن و شوهر تأثیر میگیرد. در این نظریه، توانایی هر یک از همسران در برآوردهکردن نیازهای طرف مقابل، منبع قدرت فرد تلقی میشود؛ ازاینرو، در جوامعی که وظیفۀ تأمین زن بر عهدۀ مرد است و مرد، تنها منبع برآوردن نیازهای خانواده است، همسر مرد به لحاظ ایدئولوژیک اجازۀ اعمال قدرت یک سویه را به شوهر میدهد. با افزایش نسبت زنان شاغل در جامعه و تأمین بخشی از هزینههای خانواده بهوسیلۀ درآمد زنان شاغل، پایگاه قدرت زنان بهبود یافته است. نظریۀ منابع، بر ارزش نابرابر مبادلات زن و شوهر در خانواده تأکید میکند؛ با این نگاه، قدرت بیشتر در اختیار فردی است که نقش بیشتری در تأمین نیازهای خانواده دارد و جنسیت در این میان اهمیتی ندارد. در مقابل، دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که بر توانایی ارزشهای پدرسالارانه تأکید میورزد. این ارزشها قادرند پایههای قدرت زنان را سست و اقتدار مردان را تقویت کنند (بلوم برگ و کول من، به نقل از گروسی، 1387: 12-11).
یکی از صاحبنظران مشهور در حوزۀ هویت، ریچارد جنکینز است. ازنظر او، هویت به کیستی ما و کیستی دیگران اطلاق میشود. درنتیجه، محصول داشتن توافق یا نداشتن آن است و ذاتی نیست. سازگاری یا برقراری ارتباط معنادار با دیگران منوط به هویتهای اجتماعی و فردی است. در بسیاری از بحثهای روشنفکرانه، بحث کاربرد هویت صرفاً برای اشارهکردن به «خود – تعیینکنندگی» جمعی یا فردی هویت است (جنکینز، 1381: 6). ازنظر او جنسیت از مؤلفههای مهم و اساسی «خود» است؛ زیرا به تجربۀ فرد سامان میبخشد و آن را در خویشتن ادغام میکند. جنکینز، معتقد است جنسیت آشکارترین وجه هویت فردی است که در تعامل با دیگران ساخته میشود و قطعاً جنسیت از وجوه هویت جمعی نیز هست. جنسیت بهعنوان یک رده، همواره از منظری بیرونی (جامعه و فرهنگ) تعریف میشود. این تعریفها سبب اشتراک در تجربههای مشابه میشود و افراد آن را درونی میکنند (جنکینز، 1381: 103). افراد را بنا به جنس آنها تعریف میکنند و از همان آغاز، کسب آگاهی تعاملی محیطی که نوزادان در آن زندگی میکنند، بیشتر، بنا به جنس آنها ساختار مییابد. کودکان خیلی زود به شناسایی تجسمیافتهای از خودشان بر مبنای جنسیت دست مییابند. به عقیدۀ جنکینز، جنسیت همواره ازنظر بیرونی تعریف شده است؛ بنابراین آگاهی ردهبندیهای گروهی بهویژه ردهبندی مبتنی بر جنسیت که شالودۀ نقشها و هویتهای اجتماعی است، چه در خانواده، چه در نهادهای شغلی و آموزشی، چه در زمان و تعبیری که از آن دارند، به موقعیت ساختاری زنان و منابع مادی و فرهنگی آنها وابسته است (جنکینز، 1381: 113-107).
استوارت هال از منظر فرهنگی، تحول و پویائی هویت را بررسی کرده و توضیح داده است. او معتقد است تغییر ساختاری عصر مدرن با تغییر چشماندازهای فرهنگی، طبقه، جنسیت، سکسوالیته، قومیت، نژاد و ملیت که پیشتر از این پناهگاه محکمی برای هویت محسوب میشدند، در تغییر جایگاه و هویت افراد مؤثرند. به گونهای که این تغییرات در حال تغییردادن هویت شخصی ما و سستکردن درک ما از خودمان بهعنوان سوژههای یکپارچهاند (Hall, 1996). به گمان هال، هویت به شیوهای تاریخی و اجتماعی تعریف شده است و نه بیولوژیکی؛ بنابراین پابهپای تغییرات تاریخی، سوژه در زمانهای متفاوت، هویتهای مختلفی میپذیرد و اسطورۀ هویتی یکپارچه و جهانشمول به سبب تسلی خویشتن بهوسیلۀ روایتی آرامبخش از خود است. ازنظر هال در دورۀ پسامدرن، سوژه هیچ هویت ثابت، بنیادین و ماندگاری ندارد و بهطور مداوم با شیوههای بازنمایی و نظامهای فرهنگی – رسانهای پیرامون ما شکل گرفته است و تغییر شکل مییابد (Hall & Geben, 1992: 277). استوارت هال، جامعه را بهصورت مدار بستهای تعریف میکند که در فرایند هویتبخشی نقش پیدا میکند (منتظرقائم، 1379: 259-258).
آنتونی گیدنز در کتاب مدرنیته و هویت شخصی، تأثیرات مدرنیته و نهادهای مدرن بر خود و هویت شخصی و نیز سازوکارهای جدید شکلگیری هویت شخصی را تحلیل کرده است. او ویژگی اصلی مدرنیته را بازاندیشی دربارۀ خود یا خودهای تأملی یا به عبارتی هویت بیان میکند. ازنظر گیدنز با وجود ازجاکندگی[7] و جهانیشدن روابط اجتماعی و گسترش اقتدار نظامهای کارشناسی و دانش تخصصی، افراد هم در تعدیل تأثیرات جهانی و هم در ساختن و پرداختن هویت شخصی نقش فعالی دارند. در مدرنیتۀ اخیر مفهوم خود، همانند زمینههای نهادین وسیعتری که «خود» در آنها تحقق مییابد، به طرزی بازاندیشانه[8] ساخته و پرداخته میشود. هویت شخصی مستلزم آگاهی بازاندیشانه است. هویت از این منظر چیزی است که فرد به آن آگاهی دارد و در نتیجۀ تداوم کنشهایش به او واگذار نشده است بلکه فرد باید آن را بهطور مداوم و روزمره ایجاد کند و در فعالیتهای تأملی و بازاندیشانۀ خود از آن حفاظت و حمایت کند. ازنظر گیدنز، هویت شخصی نوعی ویژگی متمایز یا مجموعهای از «خود»های متمایز نیست که در اختیار فرد باشد. هویت شخصی درواقع همان خود است که شخص دربارۀ آن تأمل کرده است و آن را بهمنزلۀ بازتابی از زندگینامهاش میپذیرد (گیدنز، 1376: 82-81). گیدنز تأثیرات مدرنیته بر خانواده را نیز بررسی میکند و بر خانوادۀ سنتی تأکید دارد که در دنیای امروزی و با تأثیرگرفتن از فرایند یکپارچگی جهان، تغییرات اساسی کرده است (گیدنز، 1376: 95-94).
ساندار بِم با ترکیب برخی جنبههای نظری یادگیری اجتماعی، نظریۀ طرحوارۀ جنسیتی را مطرح کرده است. او معتقد است جنسیت یک ویژگی اساسی و بنیانی برای تعریف و شناخت هرکس است و نقشپذیری جنسیتی در افراد ازطریق فرایند یادگیری تدریجی محتوای طرحوارۀ جنسیتی جامعه است (نبوی و احمدی، 1386) و افراد کلیشههای جنسیتی (عقاید قالبی مربوط به صفات مردانه یا زنانه) را براساس هویت جنسیتی خود میآموزند. میزان پذیرش این کلیشههای جنسیتی، با تأثیرپذیری از عوامل گوناگون روانی - اجتماعی افزایش یا کاهش مییابد (نیازی و همکاران، 1393: 94-93). براساس نظریۀ بم کلیشهها و باورهای جنسیتی و تمام عواملی که سبب ایجاد یا کاهش آن در افراد میشوند، قادرند متغیرهای اثرگذار بر تصمیمگیری زنان دربارۀ هویت خود باشند. بر این اساس منطقی است که انتظار داشته باشیم متغیرهایی مانند سطح تحصیلات زنان، مردان و خانوادههای آنان بر هویت شخصی آنها تأثیر بگذارد (زنجانیزادهاعزازی و همکاران، 1391: 18).
چارچوب نظری
همان طور که در مبانی نظری و تجربی بیان شد، صاحبنظران از زاویههای متعدی مبحث هویت و پویائی و ابعاد آن را واکاوی و کنکاش کردهاند. صاحبنظرانی مانند اکلی، اسکانزونی، کالینز و بلا، تضاد زناشویی را در ابعاد مالی، عاطفی، جنسی، تربیتی و تعاملی بررسی میکنند. اسکانزونی عامل تضاد زناشوئی را در ایفانکردن مؤثر نقشها و هنجارهای زندگی زناشوئی بیان میکند و تغییر در ارزشها، نقشها و چشمداشتها را از علتهای اصلی ناکارآمدی نقشی و وظایف زناشوئی به شمار میآورد. به گمان کالینز نیز تضاد زناشوئی از توزیع نابرابر امکانات و منابع باارزش در خانواده چون قدرت، ثروت، اشتغال، شبکۀ روابط اجتماعی، موقعیتهای جنسی، درآمد و میزان تحصیلات زن و مرد تأثیر میگیرد. از نظریۀ هال، گیدنز، بم و اکلی نیز در تبیین پویائی هویت و ابعاد آن استفاده شد. نزد هال، هویتها بهطور مداوم با شیوههای بازنمائی و نظامهای فرهنگی – رسانهای تغییر شکل مییابد. همسو با استوارت هال، گیدنز نیز بیان میکند فرد باید هویت شخصی خود را بهطور مداوم و روزمره ایجاد کند و در فعالیتهای تأملی و بازاندیشانۀ خود از آن حفاظت و حمایت کند. به گمان او، هویتها، سیال و همواره در حال ایجاد و تحول هستند. بم نیز با تأکید بر هویت جنسیتی افراد، از کلیشهها و باورهای جنسیتی و سطح تحصیلات بهعنوان مؤلفههای تأثیرگذار در زندگی زناشوئی و تضاد زناشوئی یاد میکند.
تعارضات زناشوئی |
اعتقادی |
ارتباطی |
همکاری |
خویشاوندیی |
هیجانی |
عاطفی |
تربیتی |
جنسی |
مالی |
پویائی هویت زنانه |
||
شخصی |
جنسی |
نقشی |
مدرن |
بنیابین |
سنتی |
شکل1 - الگوی نظری پویائی هویت زنانه و تعارضات زناشوئی
جنسی |
تربیتی |
همکاری |
ارتباطی |
با توجه به نظریههای ذکرشده، فرضیههای پژوهش حاضر به شرح زیر است:
- میزان تعارضات زناشوئی برحسب تحصیلات تفاوت دارد.
- میزان تعارضات زناشوئی برحسب وضعیت اشتغال تفاوت دارد.
- میان هویت زنانه و تعارضات زناشوئی رابطه وجود دارد.
- میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت نقشی تفاوت دارد.
- میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت جنسیتی تفاوت دارد.
- میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت شخصی تفاوت دارد.
- میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت زنانه تفاوت دارد.
روش پژوهش
با توجه به اینکه هدف پژوهش حاضر سنجش رابطۀ پویائی هویت زنانه و تعارضات زناشوئی است، از روش پیمایش استفاده شده است. ضمن اینکه برای تدوین چارچوب نظری پژوهش و مروری بر پژوهشهای پیشین از روش کتابخانهای (اسنادی) نیز بهره گرفته شده است. درنهایت اینکه، این مطالعه به لحاظ ماهیت، کاربردی، به لحاظ معیار زمان، مقطعی و به لحاظ معیار وسعت، پهنانگر است. جمعیت آماری پژوهش را همۀ زنان متأهل 55-20 سال ساکن یزد دارای فرزند تشکیل میدهد. براساس برآوردهای جمعیتی از سرشماری عمومی نفوس و مسکن مرکز آمار ایران (1390)، تعداد کل زنان متأهل 55-20 سال ساکن یزد، 125224 نفر است. برای جامعۀ آماری این پژوهش که 125244 نفر است، با سطح خطای 5 درصد و سطح اطمینان 95 درصد، حجم نمونه برابر با 383 نفر است. برای جلوگیری از افت نمونه، 397 پرسشنامه در جامعۀ آماری توزیع شد. سه پرسشنامه بهدلیل ناقصبودن از تحلیل کنار گذاشته شد و درنهایت 394 پرسشنامه تحلیل شد. در این پژوهش، از روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای استفاده شد. شهر یزد سه منطقۀ شهرداری دارد؛ بدین صورت که ابتدا سه منطقۀ شهرداری یزد، سه خوشۀ اصلی در نظر گرفته شد و در مرحلۀ بعد خیابانها و میدانهای اصلی هر منطقه از شهرداری در حکم بلوک برای خوشهها در نظر گرفته شد و در مرحلۀ آخر به روش تصادفی ساده با مراجعه به منازل، دربارۀ پاسخگویان مطالعه شد. اطلاعات محدودۀ سه منطقۀ شهرداری، از معاونت برنامهریزی و دفتر آمار و اطلاعات استانداری یزد در سال 1389 گرفته شده است. جهت تجزیه و تحلیل دادهها از نرمافزار کامپیوتری SPSS و AMOS استفاده شده است. آزمونهای آماری استفادهشده در این پژوهش شامل آزمون همبستگی پیرسون، تی مستقل و تحلیل واریانس است.
تعریف متغیرها و گردآوری اطلاعات
ابزار استفادهشده در این مطالعه، پرسشنامه بوده است. پرسشنامه پس از بهدستآوردن اعتبار و پایائی آن در مرحلههای مقدماتی پژوهش، برای جمعآوری دادههای موردنیاز در مرحلۀ نهایی استفاده شد. در این پژوهش، از اعتبار محتوایی استفاده شده است. به همین منظور، ابتدا سعی شد گویههای پژوهشهای پیشین که به متغیرهای موردنظر شباهت داشتند، بررسی شوند. سپس پژوهشگر با توجه به آنها گویههای مناسب برای پژوهش خود را ساخت و آن را برای بررسی به استادهای باتجربه در این زمینه داد. این استادان گویهها را بررسی و ایرادهای آن را مطرح کردند و پژوهشگر پرسشنامه را تصحیح کرد تا گویههای مناسبتر ساخته شوند. درنهایت، یک بار دیگر پرسشنامۀ تدوینشده را به استادان و متخصصان نشان داد. آنها نیز نکتههای لازم برای بهترشدن پرسشنامه را مطرح و پرسشنامه را تأیید کردند. بدین ترتیب پرسشنامۀ این پژوهش نوعی اعتبار محتوایی دارد. در پژوهش حاضر، با استفاده از دادهها، آزمون مقدماتی (پیش آزمون) و به کمک کامپیوتر و نرمافزار SPSS، میزان آلفای کرونباخ برای متغیرهایی محاسبه شد که به صورت سازه ساخته شده بودند.
تعارض زناشوئی هر نوع تنازع بر سر تصاحب پایگاهها و منابع قدرت است که فرد برای حذف امتیازات دیگری و افزایش امتیازات خود بروز میدهد. بدیهی است که طرفین نزاع تصمیم دارند به حریف خود آسیب برسانند، فنهای او را خنثی و بالاخره او را از صحنه بیرون کنند (براتی، 1375: 36) که در این پژوهش ده بعد سنجیده شده است. بعد تعارض ارتباطی با 7 گویه (آلفای 79/0)، بعد تربیت فرزند با 5 گویه (آلفای 74/0)، بعد رابطه با خویشاوندان همسر با 4 گویه (آلفای 74/0)، بعد واکنشهای هیجانی با 5 گویه (آلفای 79/0)، بعد اعتقادی با 3 گویه (آلفای 69/0)، بعد همکاری در امور با 5 گویه (آلفای 74/0)، بعد عاطفی با 4 گویه (آلفای 73/0)، بعد امور مالی با 5 گویه (آلفای 70/0)، بعد امور جنسی با 4 گویه (آلفای 84/0)، بعد رابطه با خویشاوندان خود با 4 گویه (آلفای 84/0) و بعد تعارضات زناشوئی (شاخص کل) با آلفای 94/0 بهصورت طیف لیکرت اندازهگیری شده است. برای درستکردن پرسشنامۀ تعارضات زناشوئی ثنائیذاکر، از پرسشنامۀ تعارضات زناشوئی استفاده شده است (براتی، 1375) که هفت بعد از تعارضات زناشوئی را میسنجد. برخی ابعاد و سؤالهای مقیاس براتی عیناً استفاده شده و بقیۀ ابعاد و سؤالها توسط پژوهشگر ساخته شده است. همچنین مقیاس رضایت زناشوئی اینریچ (آسوده، 1389) راهنمای پژوهشگر در طراحی ابعاد و سؤالها بوده است.
هویت زنانه تصویر و احساسی است که زن از زنبودن خود دارد و انتظاراتی است که در نقش یک زن برای خود تعریف میکند (کاستلز، 1385: 218-217). هویت زنان به سه بعد تقسیم میشود. این ابعاد که مهمترین ویژگیهای هویت یک زناند، عبارتاند از: هویت نقشی، هویت جنسیتی و هویت شخصی. بعد هویت نقشی با 14 گویه (آلفای 84/0)، بعد هویت جنسیتی با 16 گویه (آلفای 70/0) و بعد هویت شخصی با 23 گویه (آلفای 79/0) در طیف لیکرت سنجیده شده است. برای تهیۀ پرسشنامۀ هویت زنانه، پرسشنامههای مرتبط با جنبههای مختلف هویت زنان بررسی و استفاده شده است. سپس سؤالهای مناسب توسط پژوهشگر طراحی شده است. تعریف عملیاتی هویت زنانه در جدول 1 آورده شده است.
پویائی هویت زنانه به تغییر و تحول هویت زنانه اطلاق میشود. ازنظر گیدنز نیز هویتها پویا و همواره در حال تغییرند و این یک فرایند است؛ برای ساختن متغیر پویائی هویت زنانه و ابعاد آن از جمع نمرههای سؤالات متغیر هویت زنانه در ابعاد هویت جنسیتی، نقشی، شخصی استفاده شده است. به این صورت که مجموع نمرههای بهدستآمده در متغیر هویت زنانه و ابعاد سهگانۀ آن، به سه رده تقسیم و پویائی هویت زنانه در ابعاد هویت سنتی، هویت بینابین و هویت مدرن محاسبه شده است.
جدول 1 - تعریف عملیاتی هویت زنانه
نمونۀ گویهها |
مؤلفهها |
ابعاد |
هویت زنانه |
|
مردان درکارهای مدیریتی موفقتر از زناناند. اصولاً در اجتماع کارهایی وجود دارد که از عهدۀ زنان خارج است. اگر شوهر با کار بیرون از خانه موافق نبود، باید کنار گذاشته شود. |
شغلی
|
هویت نقشی
هویت نقشی |
|
|
زنان مانند مردان باید در کلیۀ فعالیتهای اجتماعی مشارکت کنند. فعالیت اجتماعی زن به اندازۀ رسالت مادری او اهمیت دارد. در خانه بودن برای زنان بهتر است تا در اجتماع بودن. |
اجتماعی |
|
||
کارهایی مثل خرید و مدیریت مالی خانواده وظیفۀ مرد خانواده است. تنظیم روابط و تعاملات خارج از خانواده بر عهدۀ مردان است. کارهای داخل خانه بر عهدۀ زن و کارهای خارج خانه بر عهدۀ مرد است. |
خانوادگی |
|
||
هوش پسران بیشتر از دختران است. رفتارهای زنان احساسی و رفتار مردان عقلانی است. زنان موجودات ضعیفیاند. |
|
هویت جنسیتی
|
|
|
آرایش و پوشش من بیرون از خانه، جلب توجه میکند. در پوشش و آرایش طبق مد روز هستم. اگر توان مالی داشتم، عمل زیبایی انجام میدادم. |
مدیریت بدن |
|
||
اندام زن، ابزاری برای جاذبههای جنسی است. پوشیدن لباسهای تنگ و چسبان بیرون از منزل اشکالی ندارد. در صورت ارائۀ راههای مناسب برای زیبایی اندام، استفاده میکنم. |
تصور از بدن |
|
||
بخش زیادی از سنتها مبنای عملکرد من نیستند. زن نباید همۀ زندگیاش را فدای همسر و فرزندانش بکند. زنان میتوانند مثل مردان به خواستگاری بروند. |
بازاندیشانه
هویت نقشی |
هویت شخصی |
|
|
قانونی که نمیگذارد زن رئیسجمهور باشد کاملاً بجاست. قانون ارث، باید دربارۀ زن و مرد کاملاً برابر اجرا شود. زنان باید مثل مردان حق طلاق داشته باشند. |
هویت حقوقی
|
|
یافتهها
نتایج نشان میدهند 4/25 درصد از پاسخگویان در ردۀ سنی 27-20، 1/25 درصد در ردۀ سنی 34-28، 4/24 درصد در ردۀ سنی 41-35، 5/16 درصد در ردۀ سنی 48-42 و 6/8 درصد در ردۀ سنی 55-49 قرار دارند. 7/45 درصد از از پاسخگویان تحصیلات زیردیپلم و دیپلم، 7/46 درصد، کاردانی و کارشناسی و 6/5 درصد تحصیلات بالاتر از کارشناسی دارند. 6/58 درصد پاسخگویان غیرشاغل و 8/39 درصد از آنها شاغلاند.
جدول 2، آمارۀ توصیفی تعارضات زناشوئی و ابعاد آن را نشان میدهد. حداقل و حداکثر نمره، دامنۀ تغییرات، انحراف معیار و میانگین به تفکیک ابعاد آورده شده است. میانگین تعارضات زناشوئی 46/82، حداقل نمره و حداکثر نمره به ترتیب 46 و 169 است. بهطور کلی میزان تعارضات زناشوئی میان زنان شهر یزد کمتر از حد متوسط است. همچنین تعارض ارتباطی (88/14) میان همسران بیشتر از سایر تعارضات است. تعارض در امور مالی (53/10) نیز بعد از تعارض ارتباطی میان همسران، بیشتر از سایر تعارضات است.
جدول 2 - آمارۀ توصیفی متغیر تعارضات زناشوئی و ابعاد آن
ابعاد |
دامنۀ تغییرات |
حداقل نمره |
حداکثر نمره |
میانگین |
انحراف معیار |
تعارض ارتباطی |
28 |
7 |
35 |
88/14 |
050/5 |
تربیت فرزند |
18 |
5 |
23 |
82/9 |
222/3 |
رابطه با خویشاوندان همسر |
16 |
4 |
20 |
89/5 |
522/2 |
واکنشهای هیجانی |
16 |
5 |
21 |
99/6 |
763/2 |
اعتقادی |
9 |
3 |
12 |
47/4 |
901/1 |
همکاری در امور |
19 |
5 |
24 |
27/8 |
024/3 |
عاطفی |
16 |
4 |
20 |
65/8 |
568/3 |
امور مالی |
20 |
5 |
25 |
53/10 |
307/3 |
امور جنسی |
16 |
4 |
20 |
06/7 |
367/3 |
رابطه باخویشاوندان خود |
16 |
4 |
20 |
89/5 |
911/2 |
تعارضات زناشوئی (شاخص کل) |
123 |
46 |
169 |
46/82 |
539/22 |
متغیر پویائی هویت زنانه براساس ردهبندی امتیازات کسبشده از هویت زنانه به سه بعد هویت سنتی، هویت بینابین و هویت مدرن ساخته شده است. چنانکه در جدول 3 مشاهده میشود، 0/68 درصد از پاسخگویان هویت بینابین، 3/19 درصد هویت سنتی و 7/11 درصد هویت مدرن دارند. همچنین 5/15 درصد هویت نقشی سنتی، 68 درصد هویت نقشی بینابین و 5/16 درصد هویت نقشی مدرن دارند. 9/11 درصد هویت جنسیتی سنتی، 3/71 درصد هویت جنسیتی بینابین و 5/16 درصد هویت جنسیتی مدرن دارند. 5/13 درصد هویت شخصی سنتی، 2/77 درصد هویت شخصی بینابین و 4/9 درصد هویت شخصی مدرن دارند.
جدول 3 - توزیع فراوانی پاسخگویان برحسب پویائی هویت زنانه و ابعاد آن
درصد تجمعی |
درصد |
فراوانی |
مؤلفهها |
متغیر |
|
5/15 |
5/15 |
61 |
سنتی |
پویائی هویت نقشی |
|
5/83 |
0/68 |
268 |
بینابین |
|
|
0/100 |
5/16 |
65 |
مدرن |
|
|
0/12 |
9/11 |
47 |
سنتی |
پویائی هویت جنسیتی |
|
5/83 |
3/71 |
281 |
بینابین |
|
|
0/100 |
5/16 |
65 |
مدرن |
|
|
5/13 |
5/13 |
53 |
سنتی |
پویائی هویت شخصی |
|
6/90 |
2/77 |
304 |
بینابین |
|
|
0/100 |
4/9 |
37 |
مدرن |
|
|
5/19 |
3/19 |
76 |
سنتی |
پویائی هویت زنانه (شاخص کل) |
|
2/88 |
0/68 |
268 |
بینابین |
|
|
0/100 |
7/11 |
46 |
مدرن |
|
آزمون فرضیهها
فرضیۀ 1: میزان تعارضات زناشوئی برحسب تحصیلات تفاوت دارد.
همان طور که نتایج آزمون تحلیل واریانس و یافتههای جدول 4 نشان میدهند، میان میانگین تعارضات زناشوئی زنان ساکن شهر یزد در سطوح مختلف تحصیلی تفاوت معنیداری وجود دارد. تعارضات زناشوئی میان زنان با تحصیلات بالاتر از کارشناسی (63/68) کمتر از زنان با تحصیلات زیردیپلم و دیپلم (70/83) و کاردانی و کارشناسی (19/83) است.
جدول 4 - خروجی آزمون تحلیل واریانس برای مقایسۀ تفاوت میزان تعارضات زناشوئی در سطوح مختلف تحصیلی
متغیر
|
سطوح |
تعداد |
میانگین |
انحراف معیار |
F |
سطح معنیداری |
تحصیلات
|
زیردیپلم و دیپلم |
180 |
70/83 |
604/21 |
565/4 |
011/0 |
کاردانی و کارشناسی |
84 |
19/83 |
791/23 |
|||
بالاتر از کارشناسی |
22 |
63/68 |
085/15 |
فرضیۀ 2 - میزان تعارضات زناشوئی برحسب وضعیت اشتغال تفاوت دارد.
برای مقایسۀ میانگین میزان تعارضات زناشوئی میان زنان شاغل و غیرشاغل از آزمون تی مستقل[9] استفاده شده است. خروجی این آزمون نشان میدهد میان میانگین تعارضات زناشوئی زنان شاغل و غیرشاغل ساکن یزد تفاوت معنیداری وجود دارد. تعارضات زناشوئی زنان شاغل (39/86) بیشتر از زنان غیرشاغل (24/80) است.
جدول 5 - خروجی آزمون تی مستقل برای مقایسۀ تفاوت میزان تعارضات زناشوئی زنان شاغل و غیرشاغل
سطح معنیداری |
درجۀ آزادی |
تی |
انحراف معیار |
میانگین |
مقولات |
متغیر |
012/0 |
577/276 |
523/2 |
763/25 |
39/86 |
شاغل |
وضعیت اشتغال |
836/19 |
24/80 |
غیرشاغل |
فرضیۀ 3: بین هویت زنانه و تعارضات زناشوئی رابطه وجود دارد.
با توجه به اینکه هر دو متغیر این فرضیه (هویت زنانه و تعارضات زناشوئی)، در سطح فاصلهای اندازهگیری شدهاند، از ضریب همبستگی پیرسون برای بررسی این فرضیه استفاده شده است. همان طور که در جدول 6 آمده است، میان متغیر هویت نقشی و تعارضات زناشوئی رابطۀ مثبت و معناداری در سطح (001/0sig = ) وجود دارد. به عبارت روشنتر، هرچه هویت نقشی پویاتر میشود، تعارضات زناشوئی افزایش مییابد. همچنین نتایج آزمون پیرسون میان هویت نقشی و ابعاد تعارضات زناشوئی نشاندهندۀ رابطۀ مثبت و معنادار بین همۀ ابعاد تعارضات زناشوئی به جز ابعاد واکنشهای هیجانی، همکاری در امور و امور جنسی با هویت نقشی است. بین متغیر هویت جنسیتی و تعارضات زناشوئی رابطۀ مثبت و معناداری در سطح (000/0sig = ) وجود دارد. به عبارت روشنتر، هرچه هویت جنسیتی پویاتر میشود، تعارضات زناشوئی افزایش مییابد. همچنین نتایج آزمون پیرسون میان هویت جنسیتی و ابعاد تعارضات زناشوئی، رابطۀ مثبت و معنادار بین همۀ ابعاد تعارضات زناشوئی به جز بعد امور جنسی با هویت جنسیتی را نشان میدهد. بین متغیر هویت شخصی و تعارضات زناشوئی رابطۀ مثبت و معناداری در سطح (004/0sig = ) وجود دارد. به عبارت روشنتر، هرچه هویت شخصی پویاتر میشود، تعارضات زناشوئی افزایش مییابد. همچنین نتایج آزمون پیرسون میان هویت شخصی و ابعاد تعارضات زناشوئی، رابطۀ مثبت و معنادار میان ابعاد تعارض ارتباطی، رابطه با خویشاوند خود، اعتقادی، عاطفی و رابطه با خویشاوند همسر با هویت شخصی را نشان میدهد.
جدول 6 - ماتریس همبستگی هویت زنانه و تعارضات زناشوئی و ابعاد آن
ابعاد تعارضات زناشوئی |
هویت نقشی |
هویت جنسیتی |
هویت شخصی |
هویت زنانه |
تعارض ارتباطی |
158/0 |
167/0 |
158/0 |
194/0 |
تربیت فرزند |
103/0 |
124/0 |
090/0 |
126/0 |
رابطه با خویشاوندان همسر |
108/0 |
139/0 |
120/0 |
147/0 |
واکنشهای هیجانی |
097/0 |
168/0 |
074/0 |
131/0 |
اعتقادی |
229/0 |
257/0 |
155/0 |
253/0 |
همکاری در امور |
083/0 |
229/0 |
095/0 |
155/0 |
عاطفی |
121/0 |
222/0 |
153/0 |
195/0 |
امور مالی |
121/0 |
160/0 |
009/0 |
109/0 |
امور جنسی |
045/0 |
096/0 |
063/0 |
080/0 |
رابطه با خویشاوندان خود |
144/0 |
217/0 |
104/0 |
181/0 |
تعارضات زناشوئی (شاخص کل) |
167/0 |
245/0 |
145/0 |
218/0 |
**P< 0.01 *P< 0.05 **P< 0.001 ٭
فرضیۀ 4: میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت زنانه تفاوت دارد.
این فرضیه مدعی است میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی زنانه متفاوت است. برای بررسی این فرضیه از آزمون تحلیل واریانس استفاده شده است.
جدول 7 - خروجی تحلیل واریانس برای مقایسۀ میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت زنانه
سطح معنیداری |
F |
انحراف معیار |
میانگین |
تعداد |
سطوح |
متغیر |
000/0 |
697/9 |
757/17 |
57/74 |
76 |
سنتی |
پویائی هویت زنانه |
417/21 |
04/83 |
268 |
بینابین |
|||
879/30 |
52/92 |
46 |
مدرن |
خروجی جدول 7 نشان میدهد میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت زنانه تفاوت معنیداری دارد. میانگین تعارضات زناشوئی زنان با هویت مدرن (52/92) بیشتر از میانگین تعارضات زناشوئی زنان با هویت سنتی (57/74) و هویت بینابین (04/83) است.
برای بررسی دقیقتر از آزمون تعقیبی توکی استفاده شده است که نتایج آن بدین صورت بوده است:
جدول 8 - خروجی آزمون تعقیبی توکی برای مقایسۀ زوجی میانگینها
(I) |
(J) |
اختلاف میانگین |
خطای معیار |
سطح معنیداری |
سنتی |
بینابین |
471/8 - |
872/2 |
009/0 |
مدرن |
946/17 - |
129/4 |
000/0 |
|
بینابین |
سنتی |
471/8 |
872/2 |
009/0 |
مدرن |
474/9 - |
527/3 |
021/0 |
|
مدرن |
سنتی |
946/17 |
129/4 |
000/0 |
بینابین |
474/9 |
527/3 |
021/0 |
دادههای جدول 8 نشاندهندۀ این است که تعارضات زناشوئی زنان با هویت مدرن بیشتر از زنان با هویت سنتی است. همچنین تفاوت تعارضات زناشوئی زنان با هویت بینابین و هویت مدرن نیز معنادار شده است. در آخر تعارضات زناشوئی زنان با هویت بینابین بیشتر از زنان با هویت سنتی است.
فرضیۀ 5: تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت نقشی تفاوت دارد.
این فرضیه مدعی است میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت نقشی متفاوت است. برای بررسی این فرضیه از آزمون تحلیل واریانس استفاده شده است.
جدول 9 - خروجی تحلیل واریانس برای مقایسۀ میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت نقشی
سطح معنیداری |
F |
انحراف معیار |
میانگین |
تعداد |
سطوح |
متغیر |
023/0 |
795/3 |
483/19 |
45/77 |
61 |
سنتی |
پویائی هویت نقشی |
819/21 |
17/82 |
268 |
بینابین |
|||
798/26 |
34/88 |
65 |
مدرن |
خروجی جدول 9 نشان میدهد میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت نقشی تفاوت معنیداری دارد. میانگین تعارضات زناشوئی زنان با هویت نقشی مدرن (34/88) بیشتر از میانگین تعارضات زناشوئی زنان با هویت نقشی سنتی (45/77) و هویت نقشی بینابین (17/82) است.
برای بررسی دقیقتر از آزمون تعقیبی توکی استفاده شده است که نتایج آن بدین صورت است:
جدول 10 - خروجی آزمون تعقیبی توکی برای مقایسۀ زوجی میانگینها
(I) |
(J) |
اختلاف میانگین |
خطای معیار |
سطح معنیداری |
سنتی |
بینابین |
724/4 - |
175/3 |
298/0 |
مدرن |
892/10 - |
990/3 |
018/0 |
|
بینابین |
سنتی |
724/4 |
175/3 |
298/0 |
مدرن |
168/6 - |
094/3 |
115/0 |
|
مدرن |
سنتی |
892/10 |
990/3 |
018/0 |
بینابین |
168/6 |
094/3 |
115/0 |
دادههای جدول 10 نشاندهندۀ این است که تعارضات زناشوئی زنان با هویت مدرن بیشتر از زنان با هویت سنتی است. تفاوت تعارضات زناشوئی زنان با هویت بینابین و هویت مدرن معنادار نشده است. همچنین تفاوت تعارضات زناشوئی زنان با هویت بینابین و هویت سنتی معنادار نشده است.
فرضیۀ 6: میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت جنسیتی تفاوت دارد.
این فرضیه مدعی است میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت جنسیتی متفاوت است. برای بررسی این فرضیه از آزمون تحلیل واریانس استفاده شده است.
جدول 11 - خروجی تحلیل واریانس برای مقایسۀ میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت جنسیتی
سطح معنیداری |
F |
انحراف معیار |
میانگین |
تعداد |
سطوح |
متغیر |
000/0 |
794/9 |
724/15 |
22/73 |
47 |
سنتی |
پویائی هویت جنسیتی |
251/21 |
94/81 |
281 |
بینابین |
|||
524/28 |
62/91 |
65 |
مدرن |
خروجی جدول 11 نشان میدهد میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت جنسیتی تفاوت معنیداری دارد. میانگین تعارضات زناشوئی زنان با هویت جنسیتی مدرن (62/91) بیشتر از میانگین تعارضات زناشوئی زنان با هویت جنسیتی سنتی (22/73) و هویت جنسیتی بینابین (94/81) است.
برای بررسی دقیقتر از آزمون تعقیبی توکی استفاده شده است که نتایج آن بدین صورت است:
جدول 12 - خروجی آزمون تعقیبی توکی برای مقایسۀ زوجی میانگینها
(I) |
(J) |
اختلاف میانگین |
خطای معیار |
سطح معنیداری |
سنتی |
بینابین |
717/8 - |
477/3 |
034/0 |
مدرن |
395/18 - |
225/4 |
000/0 |
|
بینابین |
سنتی |
717/8 |
477/3 |
034/0 |
مدرن |
678/9 - |
037/3 |
004/0 |
|
مدرن |
سنتی |
395/18 |
225/4 |
000/0 |
بینابین |
678/9 |
037/3 |
004/0 |
دادههای جدول 12 نشان میدهند تعارضات زناشوئی زنان با هویت مدرن بیشتر از زنان با هویت سنتی است. همچنین تفاوت تعارضات زناشوئی زنان با هویت بینابین و هویت مدرن نیز معنادار است. در آخر تعارضات زناشوئی زنان با هویت بینابین بیشتر از زنان با هویت سنتی است.
فرضیۀ 7: میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت شخصی تفاوت دارد.
این فرضیه مدعی است میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت شخصی متفاوت است. برای بررسی این فرضیه از آزمون تحلیل واریانس استفاده شده است.
جدول 13 - خروجی تحلیل واریانس برای مقایسۀ میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت شخصی
سطح معنیداری |
F |
انحراف معیار |
میانگین |
تعداد |
سطوح |
متغیر |
014/0 |
294/4 |
401/20 |
84/74 |
53 |
سنتی |
پویائی هویت شخصی |
777/21 |
13/83 |
304 |
بینابین |
|||
875/28 |
85/87 |
37 |
مدرن |
خروجی جدول 13 نشان میدهد میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت شخصی تفاوت معنیداری دارد. میانگین تعارضات زناشوئی زنان با هویت شخصی مدرن (85/87)، بیشتر از میانگین تعارضات زناشوئی زنان با هویت شخصی سنتی (84/74) و هویت شخصی بینابین (13/83) است.
برای بررسی دقیقتر از آزمون تعقیبی توکی استفاده شده است که نتایج آن بدین صورت است:
جدول 14 - خروجی آزمون تعقیبی توکی برای مقایسۀ زوجی میانگینها
(I) |
(J) |
اختلاف میانگین |
خطای معیار |
سطح معنیداری |
سنتی |
بینابین |
296/8 - |
327/3 |
035/0 |
مدرن |
008/13 - |
789/4 |
019/0 |
|
بینابین |
سنتی |
296/8 |
327/3 |
035/0 |
مدرن |
711/4 - |
892/3 |
448/0 |
|
مدرن |
سنتی |
008/13 |
789/4 |
019/0 |
بینابین |
711/4 |
892/3 |
448/0 |
دادههای جدول 14 نشان میدهند تعارضات زناشوئی زنان با هویت مدرن بیشتر از زنان با هویت سنتی است. همچنین تفاوت تعارضات زناشوئی زنان با هویت بینابین و هویت مدرن معنادار نیست و تعارضات زناشوئی زنان با هویت بینابین بیشتر از زنان با هویت سنتی است.
بهطور خلاصه آزمون فرضیهها نشان میدهد میان میانگین تعارضات زناشوئی زنان ساکن شهر یزد در سطوح مختلف تحصیلی تفاوت معناداری وجود دارد. تعارضات زناشوئی میان زنان با تحصیلات بالاتر از کارشناسی (63/68) کمتر از زنان با تحصیلات زیردیپلم و دیپلم (70/83) و کاردانی و کارشناسی (19/83) است. میان میانگین تعارضات زناشوئی زنان شاغل و غیرشاغل ساکن یزد تفاوت معنیداری وجود دارد. تعارضات زناشوئی زنان شاغل (39/86) بیشتر از زنان غیرشاغل (24/80) است. میان متغیر هویت نقشی و تعارضات زناشوئی رابطۀ مثبت و معناداری وجود دارد. میان متغیر هویت جنسیتی و تعارضات زناشوئی رابطۀ مثبت و معناداری وجود دارد. میان متغیر هویت شخصی و تعارضات زناشوئی رابطۀ مثبت و معناداری وجود دارد. میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت نقشی، تفاوت معنیداری دارد. میانگین تعارضات زناشوئی زنان با هویت نقشی مدرن (34/88) بیشتر از میانگین تعارضات زناشوئی زنان با هویت نقشی سنتی (45/77) و هویت نقشی بینابین (17/82) است. میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت جنسیتی تفاوت معنیداری دارد. میانگین تعارضات زناشوئی زنان با هویت جنسیتی مدرن (62/91) بیشتر از میانگین تعارضات زناشوئی زنان با هویت جنسیتی سنتی (22/73) و هویت جنسیتی بینابین (94/81) است. میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت شخصی تفاوت معنیداری دارد. میانگین تعارضات زناشوئی زنان با هویت شخصی مدرن (85/87) بیشتر از میانگین تعارضات زناشوئی زنان با هویت شخصی سنتی (84/74) و هویت شخصی بینابین (13/83) است. میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت زنانه تفاوت معنیداری دارد. میانگین تعارضات زناشوئی زنان با هویت مدرن (52/92) بیشتر از میانگین تعارضات زناشوئی زنان با هویت سنتی (57/74) و هویت بینابین (04/83) است.
الگوسازی معادلات ساختاری
نتایج تحلیل معادلات ساختاری در نمودار 1 منعکس شده است. برای ارزیابی الگو از شاخصهای نیکویی برازش RMSEA، GFI، AGFI، NFI، CFI استفاده شده است. برنامههای لیزرل و Amos، شاخصهای برازندگی (GFI) و شاخص تعدیلشدۀ برازندگی (AGFI) را معرفی کردهاند که نشان میدهند الگو تا چه حد نسبت به وجودنداشتن آن، برازندگی بهتری دارد. بر پایۀ قرداد، مقدار GFI، AGFI، NFI و CFI باید برابر یا بزرگتر از 90/0 باشد تا الگو پذیرفته شود.
جدول 15 - شاخصهای نیکویی برازش الگو
شاخص |
مقدار |
RMSEA |
063/0 |
GFI |
92/0 |
NNFI |
90/0 |
IFI |
92/0 |
CFI |
92/0 |
خروجی Amos نشاندهندۀ برازش مناسب الگوست. مقدار شاخصهای NFI، NNFI، IFI، CFI در الگوی بررسیشده بیشتر از 9/0 شده است و همچنین شاخص PCFI باید بزرگتر از 5/0 باشد که در اینجا 67/0 شده است. شاخص RMSEA، 06/0 بوده که در محدودۀ متوسط قرار دارد. با توجه به شاخصها و خروجیهای نرمافزار Amos میتوان گفت الگو بهطور کلی برازش مطلوبی دارد.
تعارضارتباطی |
e10
|
تربیتفرزند |
e9 |
74/0
e8 |
خویشان همسر |
e11
|
هویتنقشی |
e15 |
e7 |
واکنشهیجانی |
e14 |
پویائی هویتزنانه |
e6 |
اعتقادی |
تعارضات زناشوئی |
e12 |
هویت جنسیتی |
e5 |
همکاریدرامور |
هویتشخصی |
e4 |
عاطفی |
e13 |
57/0 14/0
e2 |
e3 |
امورمالی |
تحصیلات |
امورجنسی |
e1 |
خویشانخود |
تعدادفرزند |
e16 |
وضعیت اشتغال |
نمودار1- الگوسازی معادلات ساختاری
نتیجه
پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطۀ پویائی هویت زنانه و تعارضات زناشوئی زنان در شهر یزد انجام شده و در آن از روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای استفاده شده است. حجم نمونه برابر با 394 نفر از زنان متأهل 20 تا 55 سال دارای فرزند ساکن در شهر یزد است. نتایج پژوهش نشان میدهند میزان تعارضات زناشوئی میان زنان شهر یزد کمتر از حد متوسط است. به طوری که 65 درصد تعارض پایین، 29 درصد تعارض متوسط و 6 درصد تعارض بالا دارند. در مجموع میتوان گفت 35 درصد از زنان، تعارض متوسط رو به بالا دارند که درصد چشمگیری است و بررسی و توجه نیاز است تا از آثار منفی آن در زندگی زناشوئی کاسته شود. همچنین بیشترین تعارضات در ابعاد تعارض ارتباطی با میانگین 88/14، امور مالی با میانگین 53/10 و تربیت فرزند با میانگین 82/9 مشاهده میشود که نشاندهندۀ اهمیت و تأثیرگذاربودن این ابعاد در زندگی زناشوئی است؛ بنابراین زوجها در زمینههای ارتباطی، تربیت فرزند و امور مالی نیازمند ارائۀ مشاورههای خاصاند. میزان تعارضات زناشوئی با افزایش تحصیلات زنان کاهش مییابد که این نتیجه نشان میدهد به موازات افزایش آگاهی، زنان تعارضات زناشوئی را بیشتر کنترل و مدیریت میکنند. بنابراین یکی از پایههای استحکام خانوادهها بالابودن سطح سواد و آگاهی است. همچنین تعارضات زناشوئی زنان شاغل بیشتر از تعارضات زناشوئی زنان غیرشاغل است. بر این اساس خانوادهها باید در زمینۀ اشتغال زنان بهطور جدی بازنگری کنند و شرایطی را فراهم کنند که زنان بتوانند در کنار زندگی خانوادگی، مسئولیتهای اجتماعی و اشتغال خود را انجام دهند و تنشها و تعارضات زناشوئی کمتری در این زمینه داشته باشند. نتایج این فرضیهها با مبنای نظری کالینز و بم و بلا همسوست. به گمان کالینز و بم تضاد زناشوئی، از توزیع نابرابر امکانات و منابع باارزش ثروت، اشتغال، درآمد و میزان تحصیلات در خانواده بین زن و مرد تأثیر میگیرد. اشتغال و درآمد ضمن تغییر افکار، ایدهها و اندیشههای زنان، قدرت و مناسبات حاکم بر خانواده را به چالش میکشاند و زمینۀ تعارضات را فراهم میکند. همچنین 68 درصد زنان یزد هویت بینابین دارند که درواقع نه بهطور کامل سنتی و نه بهطور کامل مدرناند و 12 درصد هویت مدرن دارند که نشان میدهد زنان یزد به مرور از هویت سنتی خود فاصله گرفتهاند و هویت مدرن آنان تقویت میشود. با توجه به سنتی و مذهبیبودن جامعۀ یزد، این موضوع ممکن است سبب بهوجودآمدن تعارض در زمینههای مختلف اجتماعی و خانوادگی برای زنان یزد شود.
نتایج پژوهش همچنین نشان میدهند میزان تعارضات زناشوئی برحسب پویائی هویت زنانه در زنان با هویت غالب سنتی، بنیابین و مدرن تفاوت معنیداری دارد. میانگین تعارضات زناشوئی زنان با هویت مدرن (52/92)، بیشتر از میانگین تعارضات زناشوئی زنان با هویت سنتی (57/74) و هویت بینابین (04/83) است. در پویائی ابعاد هویت جنسیتی، نقشی و شخصی نیز دادهها نشان میدهند در حرکت از سمت هویت سنتی بهسوی مدرن، تعارضات زناشوئی افزایش مییابد. بهطوری که زنان با هویت مدرن و بینابین تعارضات بیشتری را در زندگی زناشوئی نسبت به زنان با هویت سنتی تجربه میکنند که علت احتمالی این مسئله ممکن است این باشد که جامعه و خانواده در شهر یزد همسو با تغییرات هویتی زنان عمل نمیکنند که سبب بهوجودآمدن تعارضات در زندگی زناشوئی زنان میشود. نتیجۀ پژوهش حاضر با مبانی نظری گیدنز، اکلی، هال و بم همخوانی دارد. به نظر گیدنز، هر تغییری مبتنی بر بازاندیشی در زنان، از ارزشهای مدرن تأثیر میگیرد. ازنظر او، هویت مستلزم آگاهی بازاندیشانه است. هویت از این منظر چیزی است که فرد به آن آگاهی دارد و فرد باید آن را بهطور مداوم و روزمره ایجاد کند. هویت قطعی و نهایی، هیچگاه حاصل نمیشود. هویتها همواره در حال شدناند و هویت ذات نیست، بلکه فرایند است؛ بنابراین هویتها پویا و در حال تغییرند (گیدنز، 1376: 54). اسکانزونی نیز عامل تضاد زناشوئی را در ایفانکردن نقشها و هنجارهای زندگی زناشوئی بهطور مؤثر بیان میکند و تغییر در ارزشها، نقشها و چشمداشتها را از علتهای اصلی ناکارآمدی نقشی و وظایف زناشوئی به شمار میآورد.
بهطور کلی پژوهشهای متعدد این نکته را تأیید میکنند که هرجا، ارزشهای نو و عنصرهای نوگرایی در جامعۀ سنتی سکنی گزیند، عناصر جدیدی در هویت به وجود میآیند؛ این عناصر مناسبات و تعاملات جدیدی را برساخت میکنند که با عرض اندام در مقابل نقشها، هنجارها و تعاملات سنتی، تعاملات اجتماعی و خانوادگی را به عرصۀ تعارض و درگیری میکشاند. این امر همسو با پژوهش حاضر و مؤید آن است که میان خانوادههای یزدی، عرصۀ خانوادگی و روابط زناشوئی محل حضور سنت و نوگرایی است. سنتها نه تنها از بین نرفتهاند بلکه حضور فعالتری در کنار نوگرایی دارند. سنتها صلابت و قدرت خود را از دست ندادهاند و نوگرایی هم هنوز فراگیر نشده است. هویت زنان یزدی نیز تلفیقی از سنت و نوگرایی است. این دو نه تنها پیوند و رابطۀ ارگانیکی با هم ندارند بلکه در مواردی حتی با هم ناسازگارند. در این موقعیتها زنان به نوعی دچار چالش میان الگوهای خویشتن و الگوهای دیگری و جامعهمحور میشوند و همین امر، حامل نوعی دوگانگی نقشی و زنانگی برای زنان یزدی است که خصوصیترین و مقدسترین روابط را در عرصۀ خانوادگی و زناشوئی دچار چالشها و درگیریها میکند.
همچنین نتایج تحلیل معادلات ساختاری برای ارزیابی الگوی پژوهش نشان میدهند الگوی پژوهش بهطور کلی برازش مطلوبی دارد. درکل نتایج بهدستآمده در این پژوهش در پرتو چارچوب نظری پژوهش، گویای واقعیتی در جامعۀ ایران و شهر یزد است که شایستۀ توجه جدی است.
درنهایت پیشنهادهای حاضر در مسیر این پژوهش ارائه میشود:
* تهیۀ بستههای آموزشی و نشر آن در محیطهای عمومی، از راههای کاهش تعارضات زناشوئی و انعطاف رفتاری و هویتی است.
* آگاهیرسانی عمومی در حوزۀ برابری جنسیتی و نقشها در زمینۀ لطیفکردن وظایف زناشوئی.
*افزایش نهادها و انجمنهای جامعهمحور با عنوان حمایت از تحکیم خانواده برای تقویت مهارتهای زندگی پس از ازدواج.
* افزایش دورههای مشاوره در جهت کاهش تعارضات زناشوئی قبل و بعد از ازدواج.
*تولید برنامههای رسانهای مختلف در جهت آگاهیبخشی و بالابردن دانش زندگی مشترک در حوزۀ تعاملات زناشوئی.
*تقویت دروس مرتبط با زندگی زناشوئی و خانوادگی در کنار سایر دروس دانشگاهی برای کاهش تعارضات زناشوئی.
*تقویت برنامهریزیهای عمومی در جهت آگاهی افراد جامعه برای تغییرات هویتی و نقشی و تهیۀ مقدمات لازم.
* تدوین سازوکارهای منعطف برای اطلاعرسانی عمومی از میزان تعارضات زناشوئی.
*آموزش مهارتهای همسریابی، روبهروشدن با بحرانهای زندگی ازجمله بیکاری، فقر، خشم، مهارتهای اقتصادی و حوزۀ درآمدزایی، مصرف و نگهداری اموال و چگونگی تفاهم بر سر زندگی مشترک قبل و بعد از ازدواج.