نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار، گروه علوم اجتماعی دانشگاه مازندران، ایران
2 کارشناسارشد جامعه شناسی دانشگاه مازندران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Introduction:
This study presents research-based evidence to examine the patterns and determinants associated with gender preference in Iran from demographic and socio-cultural perspectives. The importance of such studies lies in the fact that despite substantial progress in contemporary societies leading to a more important social revolution so-called ‘revolution in gender roles’, gender preference still exists in human societies. In his book titled A General Theory of Gender Stratification, Blumberg (1984) has simply and clearly documented this issue: 'remember the Golden Rule: He who has the gold makes the rules'. In fact, the large body of literature reviewed in this article also indicates that gender preference has substantially persisted as a social problem throughout human societies.
Materials & Methods
This analysis is based on a survey conducted in rural and urban areas of Ahvaz, Babolsar, Bojnord, Esfarayen, Gonbad Kavos, Khoramabad, Mahmoudabad, and Hamadan. The survey includes 3667 males and females aged 15 years old and over. The research data has been collected using questionnaire. Then, SPSS has been employed in order to analyze the research data. The key dependent variable of the present analysis is gender preference, which has been defined and classified in four categories: 'son preference', 'daughter preference', 'no preference, neither for son nor for daughter', 'preference for equal number of sons and daughters'. Further, this analysis includes three main groups of dependent variables: First, basic variables such as age, sex, place of residence, education. Second, variables related to gender attitudes measured by attitudes towards women's employment and male-bread-winner model. Third, demographic variables such as the number of children, gender composition of children, and the ideal number of children.
Discussion of Results & Conclusion
Generally speaking, the results of this study illustrate that only one-third of the respondents reject gender preference, whereas the remaining majority hold positive attitudes toward gender preference. However, these general patterns are significantly associated with three major categories of determinants. The first category refers to basic variables such as age, sex and education: 'son preference' is stronger among men than women as it is stronger among people living in rural areas than those living in urban areas. Moreover, education level has significant effect on gender preference: the lower the education level, the stronger the tendency towards gender preference. More specifically, among illiterates, the tendency towards 'son preference' is three times greater than that towards 'daughter preference'. However, gender preference becomes increasingly weaker as level of education goes up so that highly-educated people hold the lowest level of gender preference.
The second category refers to variables related to gender roles attitudes. According to the results of this analysis, the pattern of 'son preference' is significantly affected by traditional and conservative attitudes towards gender roles: the stronger the latter, the more visible the former. Controversy, those holding modern and liberal attitudes towards gender roles are substantially less in favour of gender preference. The third category refers to demographic determinants. For instance, gender preference particularly 'son preference' tends to be more common among people with a larger number of children. Furthermore, the gender composition of the existing children has a significant impact on gender preference, suggesting that the pattern of son preference becomes significantly weaker among people who already have an equal number of male and female children.
In sum, the underlying conclusion of this analysis refers to the fact that the patterns of gender preference are substantially associated with modernism so that gender preference in general and son preference specifically tend to be significantly less evident among people with more liberal and modern attitudes. In contrary, those holding stronger traditional attitudes are more likely to have gender preference particularly son preference. This underlying conclusion can be observed and explained through such basic determinants as age or education, and more visibly through attitudes towards gender roles measured by women's employment and male-bread-winner model: those with more liberal and modern attitudes towards gender roles hold a weaker tendency towards gender preference, whereas such a tendency is significantly stronger amongst those with more traditional and conservative attitudes towards gender roles.
کلیدواژهها [English]
مقدمه و بیان مسأله
ایدۀ اولیه و مسئلۀ اصلی پژوهش حاضر در چارچوب نظریۀ جامعهشناس برجستۀ معاصر، سیرایت میلز[1]، در کتاب بینشهای جامعهشناختی (1959) تبیین میشود که مسائل جامعه را شامل دو بخش عمده (مسائل خاص و مسائل عام) میداند؛ بدین معنا که اگر مسئلهای مانند بیکاری تنها به تعداد اندکی از افراد یا خانوادهها محدود باشد، مسئلهای خاص تلقی میشود؛ اما چنانچه طیف گستردهای از افراد و خانوادهها را در بر بگیرد، باید آن را مسئلهای عام قلمداد کرد. در این چارچوب مسئلۀ ترجیح جنسیتی نیز در جامعۀ ما و بسیاری جوامع دیگر در سرتاسر جهان، مسئلهای عام و فراگیر تلقی میشود. در بخش بررسی پیشینه و ادبیات پژوهش نیز ثابت شده است که در جهان سوم و جامعۀ ما و حتی در جوامع پیشرفتۀ معاصر پدیدۀ ترجیح جنسیتی مشاهده میشود؛ برای نمونه، در کشور فنلاند - که براساس جدیدترین «گزارش جهانی شکاف جنسیتی (W. E. F.)» در سال 2016 میلادی، پس از کشور ایسلند بهترین و بالاترین رتبه را ازنظر وضعیت دختران و زنان به دست آورده است - نیز پژوهشها نشان میدهند مادران با دو فرزند دختر بهمراتب بیش از مادران با دو فرزند پسر، تمایل دارند صاحب فرزند سوم شوند (Andersson et al., 2007). درواقع، آنچه ضرورت و اهمیت این قبیل مطالعات و پژوهشها را دو برابر میکند، این است که پدیدۀ ترجیح جنسیتی همواره در فرهنگها و جوامع گوناگون متداول بوده است و در آینده نیز تداوم دارد؛ برای مثال، مطابق باورهای آیین مذهبی هندوییسم «بهدنیاآوردن و بزرگکردن فرزند دختر همچون این است که گلهای باغ همسایۀ خودتان را آبیاری کنید» (in: The Economist, 2010: 66). همچنین گرچه پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمد (ص)، با سنت زنده به گور کردن دختران مخالفت میکرد و کرامت انسانها را ارج مینهاد، در تاریخ صدر اسلام نیز «به شکرانۀ مولود جدید، اگر دختر بود یک ماه و اگر پسر بود دو ماه روزه میگرفتند» (جهانفر، 1354: 60).
علاوه بر این، ضرورت دارد با انجام پژوهشهای علمی ابعاد چندگانۀ این مسئلۀ عام مطالعه و بررسی شوند. انجام این قبیل مطالعات در دوران جدید ضرورت و اهمیت زیادی دارد؛ زیرا جوامع معاصر با چنان تحولات عظیم و عمیقی روبهرو هستند که از آنها بهصورت یک انقلاب اجتماعی بهمراتب مهمتر، یعنی «انقلاب در نقشهای جنسیتی»[2]، یاد میشود (Davis, 1984; Cotter et al., 2001). در همین چارچوب اهمیت و ضرورت پژوهش حاضر نیز تبیین میشود. برخی از مهمترین مسائل و پرسشهای این پژوهش عبارتاند از:
- اساسیترین الگوهای ترجیحهای جنسیتی در جامعۀ مطالعهشده کداماند؟
- چه عوامل و متغیرهایی، تعیینکنندههای اصلی این ترجیحهای جنسیتی محسوب میشوند؟
در اینجا باید یادآوری شود که در این پژوهش تعریف کلاسیک دو مفهوم کلیدی «جنس» و «جنسیت»[3] مبنا قرار داده شده است؛ بدین معنا که «مفهوم جنس بر جنبههای بیولوژیک و جسمانی تفاوتهای مرد و زن و مفهوم جنسیت بر ابعاد فرهنگی و اجتماعی مرتبط با تفاوتهای بین مردان و زنان دلالت دارد» (فروتن، 1389: 200)[4]؛ بنابراین، دربارۀ موضوع مطالعهشده نیز ترجیح جنس فرزندان (دختر یا پسر) مطرح است؛ اما این ترجیح جنس، متأثر از باورهای فرهنگی و انتظارات اجتماعی از هریک از دو جنس مرد و زن (یعنی همان جنسیت) است. بر همین اساس، در این پژوهش نیز اصطلاح «ترجیح جنسیتی» بر اصطلاح «ترجیح جنسی»[5] ترجیح داده شده است؛ زیرا اصطلاح نخست بر جنبههای بیولوژیک و جسمانی و نیز ابعاد فرهنگی - اجتماعی مرتبط با تفاوتهای بین مردان و زنان تأکید دارد؛ بدین ترتیب، هدف اساسی پژوهش حاضر این است که با رویکردی اجتماعی - فرهنگی به پرسشهای کلیدی مطرحشده در پژوهش پاسخ دهد و در حد امکان شواهد پژوهشی و تجربی مناسب برای شناخت برخی از مهمترین الگوها و تعیینکنندههای مرتبط با ترجیح جنسیتی با تأکید بر جنبههای اجتماعی ارائه کند.
مروری بر پیشینۀ پژوهش
بهطور کلی طیف گسترده و متنوعی از پژوهشها و مطالعات در ایران و سایر کشورها در زمینۀ ترجیح جنسیتی انجام شده است که در این بخش به برخی از این پژوهشها و مهمترین یافتههای آنها اشاره میشود:
بلومبرگ[6] (1984) یکی از پژوهشهای کلاسیک در این حوزه را انجام داده است. او نتایج مطالعات پیشین را اینگونه خلاصه میکند: «این اصل و قاعدۀ طلایی را به خاطر بسپار که او که طلا را در اختیار دارد، همان کسی است که قاعدۀ طلایی را نیز وضع میکند».
پژوهشهای انجامشده در کشورهای آسیایی ازجمله کرۀ جنوبی، چین، تایوان (Arnold, 1985; Yong Lee, 1995; Park & Cho, 1995) و ژاپن (Fuse, 2013) نشان دادهاند ترجیح جنسیتی قوی و شدیدی بهویژه برای فرزند پسر وجود دارد و شدت و قوت آن نیز برای فرزند دوم افزایش مییابد. همچنین در دورۀ معاصر نگرشهای جنسیتی والدین نقش بهمراتب تعیینکنندهتری در ترجیح جنسیتی آنان ایفا میکند؛ بهطوری که ترجیح جنسیتی بیشتر بین والدین با نگرشهای جنسیتی سنتی مشاهده میشود.
نتایج پژوهش لیندسی[7] (2015) نشان دادهاند هنوز در بسیاری جوامع بهویژه در کشورهای جهان سوم فرهنگ ترجیح جنسیتی مبتنی بر برتری فرزند پسر وجود دارد؛ زیرا الگوی معمول و استاندارد نسبت جنسی هنگام تولد برابر با 105 نوزاد پسر به ازای 100 نوزاد دختر است؛ او با استناد به جدیدترین دادههای سازمان ملل متحد نشان داده است این نسبت در بسیاری جوامع بهویژه در روستاهای کشورهایی مانند چین، هند، ویتنام و نپال بهمراتب بیشتر (بین 117 و 140 نوزاد پسر به ازای 100 نوزاد دختر) است. با وجود این، پدیدۀ ترجیح جنسیتی در کشورهای جهان سوم و حتی جوامع توسعهیافته وجود دارد؛ برای مثال، هنک و کوهلر[8] (2000) دادههای «تحقیقات پیمایشی باروری و خانواده»[9] را تجزیهوتحلیل کردند که توسط سازمان ملل متحد از 17 کشور توسعهیافته بهویژه از اروپا جمعآوری شدهاند. آنها نتیجه گرفتند که والدین در این کشورها تمایل بسیار زیادی برای ترجیح جنسیتی مبتنی بر ترکیبی از فرزندان دختر و پسر دارند. همچنین این ترجیحهای جنسیتی دراساس ریشه در عوامل اجتماعی - فرهنگی دارند.
در کشور فنلاند پژوهش اندرسون و همکاران[10] (2007) نشان داده است تمایلات فرزندآوری مادران فنلاندی بسیار از جنس فرزند فعلیشان تأثیر میگیرد؛ بهطوری که میزان تولد فرزند سوم بین مادرانی که دو فرزند دختر دارند، بیشتر از مادرانی است که دو فرزند پسر دارند.
در کشور آلمان مطابق نتایج پژوهش هنز[11] (2008) شرایط اقتصادی و عوامل ذهنی مانند نگرش به نقشهای جنسیتی و ارزش کودکان و زنان در جامعه، نقش تعیینکنندهای بر تمایلات فرزندآوری ایفا میکنند.
در ایران نیز پژوهش افراخته (1375) نشان داده است در گذشته بهویژه ازنظر غلبۀ برجستهتر نگرشهای سنتی، تعداد بیشتر فرزندان بهویژه فرزندان پسر، سبب ارتقای منزلت اجتماعی والدین بهویژه مادران میشد؛ یعنی مادران داشتن فرزندان پسر را همچون پشتیبانی محکم دربرابر خطرات معیشت، طلاق و بیوگی تلقی میکردند.
براساس نتایج پژوهش فروتن (1379) ترجیحهای جنسیتی در باورهای سنتی و فرهنگ عمومی جامعۀ ما دراساس معطوف به برتری جنس مذکر و فرزند پسر است که به دو شیوۀ اصلی انعکاس یافته است: یکی، به شیوۀ بیان مستقیم و به صراحت و قاطعیت، دیگری به شیوۀ غیرمستقیم که بیشتر با انتساب ویژگیهای منفی به فرزند دختر و جنس مؤنث و انحصاریدانستن صفات مثبت برای فرزند پسر و جنس مذکر بازتاب مییابد[12].
بر پایۀ پژوهش احمدوند (1380) ترکیب جنسیتی فرزندان فعلی، از مهمترین عوامل مؤثر بر تمایلات فرزندآوری محسوب میشود؛ بهطوری که خانوادههایی که ترکیب جنسیتی فرزندان آنها متعادل بوده است، تمایل کمتری به ادامۀ باروری دارند.
یافتههای مطالعۀ عباسیشوازی و همکاران (1381) نشان دادهاند امروزه سن و محل سکونت نقش تعیینکنندهای بر ترجیح جنسیتی ندارند و بیشتر زنان نیز در پاسخ به سؤالی دربارۀ ترجیح آنها برای جنس اولین فرزند، اعلام کردند داشتن فرزند پسر یا دختر برای آنها فرقی نمیکند و تعداد کمی از آنان گرایش بیشتری به داشتن فرزند پسر نشان دادند.
پژوهش منصوریان و خوشنویس (1385) نشان داده است نحوۀ نگرش والدین نسبت به ترکیب جنسیتی فرزندان و ترکیب جنسیتی فرزندان فعلی نقش تعیینکنندهای در تمایلات فرزندآوری آنان دارد.
مطابق نتایج آقایاریهیر و همکاران[13] (2006) برخلاف اظهارنظرهای شفاهی مادران، همچنان ترجیح جنسیتی نیرومندی بر رفتارهای فرزندآوری زنان ایرانی حاکم است.
نتایج پژوهش نقدی و زارع (1392) نشان دادهاند در مناطقی که پسران ازلحاظ اقتصادی فعالاند، جنس مذکر ارزش و برتری بیشتری دارد و بر همین اساس، تمایلات فرزندآوری نیز در چنین مناطقی بیشتر و بالاتر است.
مطابق نتایج مطالعۀ حسینی و بگی (1393) گرایش والدین به ترجیح فرزند پسر بر فرزند دختر سبب افزایش تمایلات فرزندآوری آنان میشود.
فروتن[14] (2014) با بررسی تحولات جمعیتی ایران در دهههای گذشته و با تکیه بر تجزیهوتحلیل دادههای ثانویۀ سرشماریهای جمعیت و نتایج بررسی پیمایشی، نشان داده است الگوهای شکلبندی خانواده[15] مانند ازدواج و فرزندآوری به میزان زیادی از زمینهها و الزامات فرهنگی - اجتماعی ناظر بر نگرشها و ترجیحهای جنسیتی تأثیر میگیرد.
در جمعبندی پژوهشهای انجامشده در این حوزۀ مطالعاتی در جوامع مختلف در سرتاسر جهان ازجمله جامعۀ ما باید گفت نتایج مطالعات پیشین بهطور عمده در چارچوب ایدۀ بنیادین جامعهشناس معاصر اپستین[16] (2007) در مقالۀ مشهورش با نام «شکافهای بزرگ» خلاصه میشود؛ بدین معنا که اگرچه زمینههای فرهنگی و شناختی و اجتماعی نقش مهمی در میزان و شدت شکافهای جنسیتی یعنی هژمونی مردانه ایفا میکنند، این شکافهای جنسیتی پدیدهای عالمگیر است و در سرتاسر جهان وجود دارد و تنها تفاوت این است که در برخی جوامع این شکافها گستردهتر و عمیقتر و در برخی جوامع کمتر و محدودتر است.
چارچوب نظری پژوهش
نظریههای متعددی برای تبیین الگوهای ترجیح جنسیتی ارائه شدهاند که در اینجا در دو دستۀ عمده بررسی میشوند: دستۀ اول این نظریهها که در دهههای اخیر پژوهشگران اجتماعی بهویژه جمعیتشناسان بهطور چشمگیری از آنها استقبال کردهاند (Hayens, 1994 ، فروتن، 1394 ب)، نظریههای هنجاری و فرهنگی[17] نامیده میشوند؛ زیرا به عقیدۀ این دسته از نظریهپردازان، الگوهای ترجیح جنسیتی و فرزندآوری دراساس از عوامل فرهنگی و تغییر ایدهها و آرزوهای مردم تأثیر میگیرند. سووی (1357) و لشتاگه[18] (1980, 2010) از برجستهترین نظریهپردازان و جمعیتشناسان در این عرصه محسوب میشوند. به عقیدۀ آنها در آن دسته از محیطها و بسترهای فرهنگی که از یک سو بر سطح بالای فرزندآوری تأکید میکنند و ازسوی دیگر الگوهای فرهنگی و انتظارات اجتماعی تأثیر تعیینکنندهای در تنظیم نقشهای جنسیتی[19] ایفا میکنند، رفتار فرزندآوری و ترجیح فرزند پسر بر فرزند دختر بهتر درک میشود؛ در این محیطها الگوی هژمونی مردانه[20] بیشتر با سیستمهای فرهنگی و سازوکارهای جامعهپذیری نهادینه میشوند (فروتن، 1394 الف).
دستۀ دوم معطوف به نظریههای مبتنی بر انتخاب عقلانی و ساختاری[21] است. انتخاب رفتار عقلانی در عرصههای گوناگون ازجمله در زمینۀ الگوهای مربوط به شکلبندی خانواده و فرزندآوری، یکی از مهمترین ویژگیهای جوامع معاصر است؛ بهطوری که از دیدگاه جامعهشناس برجستۀ فرانسوی، ماکس وبر، نیز عقلانیت[22] یکی از سه ویژگی بنیادین جوامع در دوران معاصر محسوب میشود. یکی از مهمترین مشخصههای نظریههای مبتنی بر انتخاب عقلانی و ساختاری در تبیین الگوهای باروری و ترجیح جنسیتی این است که رویکرد اقتصادی در آنها بسیار برجسته است؛ زیرا این گروه از نظریهها بهطور عمده ازسوی اقتصاددانان مطرح شده است؛ برای مثال، باید به نظریۀ اقتصاددان برجستۀ معاصر، گری بکر[23] (1960)، اشاره کرد که حتی نظریۀ سرمایۀ انسانی[24] او نیز از رویکرد اقتصادی تأثیر میگیرد. مطابق نظریۀ بکر، رفتار باروری محصول ارزیابی اقتصادی والدین مبتنی بر تحلیل معادلۀ هزینه – فایدۀ[25] فرزند و تخصیص وقت و زمان[26] برای فرزند است. در مجموع، این گروه از نظریهها فرزند را کالایی اقتصادی[27] تلقی میکنند و چنین استدلال میکنند که والدین برای تصمیمگیری دربارۀ این کالای اقتصادی، ابتدا هزینهها و فایدههای آن را ارزیابی میکنند. در چارچوب این رویکرد نظری، مواردی مانند برخورداری پسران از توانایی فیزیکی برای مشارکت در فعالیتهای اقتصادی و کشاورزی، مراقبت از والدین در دورۀ پیری و حفظ نام و القاب خانوادگی از مهمترین دلایل ترجیح فرزند پسر بر فرزند دختر است. اگرچه رویکردها و ملاحظات اقتصادی نیز نقش مهم و تعیینکنندهای در تبیین رفتارهای انسانی دارند، تأکید پژوهش حاضر بر جنبههای اجتماعی - فرهنگی است و به همین سبب نیز چارچوب نظری پژوهش حاضر مبتنی بر دستۀ اول نظریههای ناظر بر عوامل فرهنگی - اجتماعی است. علاوه بر این، جامعۀ ما در دهههای اخیر تغییرات بسیار گسترده و عمیقی را در عرصههای گوناگون بهویژه در عرصههای فرهنگی - اجتماعی تجربه کرده است؛ به همین سبب ضرورت دارد الگوها و تعیینکنندههای مرتبط با ترجیحهای جنسیتی بر پایۀ رویکردی فرهنگی – اجتماعی و در حد توان و امکان و بهطور روشنتر و جامعتر در این پژوهش بررسی شوند.
فرضیههای پژوهش
برخی از مهمترین فرضیههای پژوهش حاضر به شرح زیرند:
- بین جنسیت و ترجیح جنسیتی رابطه وجود دارد؛ بدین معنا که مردان بیش از زنان ترجیح جنسیتی دارند.
- بین محل سکونت و ترجیح جنسیتی رابطه وجود دارد؛ بدین معنا که روستاییان بیش از شهرنشینان ترجیح جنسیتی دارند.
- بین وضعیت سواد و سطح تحصیلات و ترجیح جنسیتی رابطه وجود دارد و همزمان با کاهش سطح تحصیلات بر میزان و شدت ترجیح جنسیتی افزوده میشود؛ بهطوری که بالاترین و شدیدترین میزان ترجیح جنسیتی بین کمسوادان و بیسوادان مشاهده میشود.
- بین سن و ترجیح جنسیتی رابطه وجود دارد؛ بدین معنا که بهموازات افزایش سن، میزان و شدت ترجیح جنسیتی بیشتر میشود؛ بهطوری که بزرگسالان و سالخوردگان بیش از میانسالان و جوانان ترجیح جنسیتی دارند.
- بین نحوۀ نگرش به نقشهای جنسیتی و ترجیح جنسیتی رابطه وجود دارد؛ بدین معنا که ترجیح جنسیتی بیشتر بین کسانی رواج دارد که نسبت به این الگوی سنتی نگرش مثبت دارند: «مرد نانآور خانوار است و زنان نباید شاغل باشند».
- بین بعد ایدهآل خانواده و ترجیح جنسیتی رابطه وجود دارد؛ بدین معنا که ترجیح جنسیتی بیشتر بین کسانی مشاهده میشود که فرزندان کمتری میخواهند.
- بین جنس فرزندان فعلی و ترجیح جنسیتی رابطه وجود دارد؛ به عبارتی کسانی که ترکیب جنس فرزندان فعلی آنها اعم از دختر یا پسر نامتناسب و ناهماهنگ است، ترجیح جنسیتی بیشتری دارند.
مبانی روششناسی پژوهش
این مقاله با روش پیمایشی انجام شده است. با توجه به تنوع و گستردگی جغرافیایی کشور ما و متناسب با بودجه و امکانات محدود پژوهشگران، مناطق کمابیش متعدد و گوناگون انتخاب شدهاند که تاحدود چشمگیری دربردارندۀ گستردگی جغرافیایی و تنوعهای فرهنگی - اجتماعی بخشهایی از کشور ما هستند و میتوان براساس آنها برخی از مهمترین الگوهای مرتبط با موضوع پژوهش را فراتر از یک شهرستان و در سطحی نسبتاً گستردهتر بررسی کرد. بر همین اساس، جمعیت نمونۀ این پژوهش پیمایشی با استفاده از روش نمونهگیری کوکران، درمجموع تعداد 3667 نفر از مردان و زنان 15سال و بالاتر ساکن در مناطق شهری و روستایی شهرستانهای اسفراین، اهواز، بابلسر، بجنورد، خرمآباد، گنبدکاووس، محمودآباد و همداناند. ابزار گردآوری اطلاعات و دادههای پژوهش نیز پرسشنامۀ ساختیافته بود. اعتبار پرسشنامه، اعتبار صوری است و برای دستیابی به پایایی پذیرفتنی، با انجام پیشآزمون، همسازی گویههای پرسشنامه تأمین شد. پس از گردآوری دادههای موردنیاز با استفاده از فن پرسشنامه، از برنامۀ نرمافزار SPSS برای تجزیهوتحلیل دادههای پژوهش استفاده شد که نتایج این تجزیهوتحلیلها در بخش بعدی بررسی میشوند. دربارۀ تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرهای پژوهش نیز باید گفت متغیر وابسته در این پژوهش، نحوۀ نگرش نسبت به ترجیح جنسیتی است که در یک طیف مشتمل بر چهار سطح سنجیده شده است: نداشتن ترجیح جنسیتی، ترجیح فرزند دختر، ترجیح فرزند پسر، ترجیح تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر. متغیرهای مستقل در پژوهش حاضر نیز شامل موارد زیر میشوند: دستۀ اول، متغیرهای زمینهای مشتمل بر سن، جنس، محل سکونت و تحصیلات. دستۀ دوم، متغیرهای مرتبط با نگرشهای جنسیتی که با استفاده از دو شاخص ارزیابی شدهاند: 1- نحوۀ نگرش به الگوی سنتی نقشهای جنسیتی «مرد، نانآور خانوار»؛ 2- نحوۀ نگرش نسبت به اشتغال زنان در کارهای خارج از خانه. دستۀ سوم نیز متغیرهای جمعیتشناختیاند که بر پایۀ چهار شاخص ارزیابی شدهاند: تعداد فرزندان فعلی، جنس فرزندان فعلی، تعداد فرزندان موردانتظار، نحوۀ نگرش به اینکه بزرگکردن کدام یک از دو جنس فرزندان (فرزند دختر یا فرزند پسر) دشوارتر است.
یافتههای پژوهش
1) الگوهای کلی مربوط به ترجیحهای جنسیتی
براساس تجزیهوتحلیلهای پژوهش حاضر چند الگوی کلی و اصلی مرتبط با ترجیح جنسیتی استنباط میشود:
1- بیشترین نسبت ترجیحهای جنسیتی مربوط به کسانی است که ترجیح میدهند به تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر داشته باشند (حدود دوپنجم) و پس از آن نیز مربوط به کسانی است که معتقد به وجودنداشتن ترجیح جنسیتیاند (حدود یکسوم). 2- نسبت کسانی که فرزند پسر را ترجیح میدهند بیش از کسانی است که فرزند دختر را ترجیح میدهند (بهترتیب نزدیک به یکپنجم و حدود یکدهم). 3- بررسی دقیقتر دو الگوی کلی فوق نشاندهندۀ این واقعیت است که یکسوم افراد، هیچگونه ترجیح جنسیتی ندارند. در حالی که، اکثریت یعنی دوسوم باقیمانده به شکلهای مختلف به ترجیح جنسیتی تمایل دارند: نسبت کمتری از آنها فرزند پسر یا فرزند دختر را ترجیح میدهند و نسبت بیشتر آنها ترجیح میدهند به تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر داشته باشند؛ بنابراین، این گروه اخیر نیز چنانچه به تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر دست نیابند، بهطور بالقوه این تمایل را دارند که فرزندآوری خویش را برای دستیابی به چنین ترجیحی (یعنی ترجیح تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر) ادامه دهند. 4- متغیر جنس تأثیر چشمگیری در نخستین الگوی ذکرشده ندارد؛ بدین معنا که حدود دوپنجم از مردان و زنان ترجیح میدهند به تعداد مساوی فرزند دختر و پسر داشته باشند. حدود یکسوم مردان و زنان نیز دراساس اعتقادی به ترجیح جنسیتی ندارند. 5- متغیر جنس پاسخگویان نقش تعیینکنندهای بر ترجیح فرزند دختر و ترجیح فرزند پسر دارد؛ بدین معنا که بین زنان، میزان تمایل به ترجیح فرزند دختر یا فرزند پسر تفاوت چشمگیری را نشان نمیدهد؛ زیرا زنان به یک نسبت مساوی (حدود 13 درصد)، فرزند دختر و فرزند پسر را ترجیح میدهند. برعکس، این ترجیحهای جنسیتی بین مردان برجسته و چشمگیر است: نسبت مردانی که فرزند پسر را ترجیح میدهند (20 درصد)، بیش از دو برابر نسبت مردانی است که فرزند دختر را ترجیح میدهند؛ به عبارت دقیقتر، مردان فرزند پسر را دو برابر بیش از فرزند دختر ترجیح میدهند.
جدول 1 - نحوۀ نگرش به ترجیح جنسیتی به تفکیک جنس و شهرستانهای پژوهش
فراوانی |
جمع
|
ترجیح فرزند پسر |
ترجیح فرزند دختر |
وجودنداشتن ترجیح جنس فرزند |
ترجیح تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر |
شهرستان |
3667 |
0/100 |
7/16 |
1/12 |
3/30 |
4/40 |
- جمع کل شهرستانها |
1870 |
0/100 |
9/19 |
4/10 |
0/29 |
4/40 |
- مرد |
1797 |
0/100 |
4/13 |
9/13 |
7/31 |
5/40 |
- زن |
400 |
0/100 |
8/13 |
0/9 |
2/37 |
8/39 |
- اسفراین |
461 |
0/100 |
5/29 |
8/14 |
8/25 |
7/29 |
- اهواز |
556 |
0/100 |
2/7 |
0/9 |
6/48 |
3/35 |
- بابلسر |
470 |
0/100 |
5/11 |
0/3 |
1/38 |
2/47 |
- بجنورد |
480 |
0/100 |
1/23 |
7/6 |
8/10 |
4/59 |
- خرمآباد |
400 |
0/100 |
0/10 |
2/39 |
0/5 |
5/43 |
- گنبدکاووس |
400 |
0/100 |
0/11 |
8/5 |
5/37 |
2/45 |
- محموآباد |
500 |
0/100 |
6/26 |
6/12 |
4/34 |
6/25 |
- همدان |
3667 |
- |
613 |
443 |
1111 |
1482 |
فراوانی |
2) رابطۀ بین متغیرهای زمینهای و ترجیح جنسیتی
آیا ترجیحهای جنسیتی تابعی از محل سکونتاند؟ به عبارت دیگر، الگوهای مرتبط با ترجیحهای جنسیتی بین روستاییان و شهرنشینان تا چه حد متفاوت است؟ نتایج تجزیهوتحلیلهای پژوهش حاضر دربارۀ الگوهای ترجیح جنسیتی به تفکیک مناطق شهری و روستایی نشان داده شدهاند که بر پایۀ آن نکات عمدۀ زیر استنباط میشوند: 1- نخستین الگوی کلی ذکرشده هم در مناطق روستایی و هم در مناطق شهری مشاهده میشود؛ بدین معنا که بیشترین میزان ترجیحهای جنسیتی هم بین روستاییان و هم بین شهرنشینان به کسانی مربوط میشود که ترجیح میدهند به تعداد مساوی فرزند دختر و پسر داشته باشند (حدود دوپنجم) و پس از آن نیز شامل کسانی میشود که دراساس به ترجیح جنسیتی معتقد نیستند (حدود یکسوم). 2- هم درمناطق شهری و هم در مناطق روستایی، ترجیح فرزند پسر برجستهتر از ترجیح فرزند دختر است؛ به عبارت دیگر، هم روستاییان و هم شهرنشینان فرزند پسر را بیش از فرزند دختر ترجیح میدهند.
جدول 2 – نحوۀ نگرش به ترجیح جنسیتی به تفکیک محل سکونت
فراوانی |
جمع |
ترجیح فرزند پسر |
ترجیح فرزند دختر |
وجودنداشتن ترجیح جنس فرزند |
ترجیح تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر |
محل سکونت |
|
|
|
|
|
|
مناطق شهری |
1179 |
0/100 |
6/20 |
8/10 |
2/29 |
3/39 |
- مرد |
1077 |
0/100 |
5/13 |
6/14 |
6/30 |
6/40 |
- زن |
2256 |
0/100 |
2/17 |
6/12 |
9/29 |
9/39 |
- مرد و زن |
|
|
|
|
|
|
مناطق روستایی |
691 |
0/100 |
8/18 |
7/9 |
7/28 |
3/42 |
- مرد |
720 |
0/100 |
2/13 |
8/12 |
2/33 |
3/40 |
- زن |
1411 |
0/100 |
9/15 |
3/11 |
0/31 |
2/41 |
- مرد و زن |
3667 |
|
613 |
443 |
1111 |
1482 |
فراوانی |
3- چنانچه متغیر جنسیت را نیز به متغیر محل سکونت اضافه کنیم، دربارۀ دو الگوی وجودنداشتن ترجیح جنسیتی و ترجیح تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر، تفاوتهای چندان برجستهای بین مردان و زنان شهری و روستایی ملاحظه نمیشود؛ بدین معنا که حدود دوپنجم مردان و زنان شهری و روستایی به تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر و حدود یکسوم مردان و زنان شهری و روستایی به وجودنداشتن ترجیح جنسیتی تمایل دارند. 4- متغیر جنسیت نقش تعیینکنندهای بر ترجیح فرزند دختر و ترجیح فرزند پسر به تفکیک مناطق شهری و مناطق روستایی دارد: مردان شهری و روستایی (در مقایسه با زنان)، فرزند پسر را بیش از فرزند دختر ترجیح میدهند؛ به عبارت دقیقتر، از یک سو مردان در مناطق شهری و روستایی، فرزند پسر را دو برابر بیش از فرزند دختر ترجیح میدهند. ازسوی دیگر، زنان در مناطق شهری و روستایی، به میزان کمابیش مساوی و یکسان به ترجیح فرزند پسر و ترجیح فرزند دختر تمایل دارند؛ بنابراین، ترجیح فرزند پسر (یا الگوی پسرخواهی) بیش از آنکه از متغیر محل سکونت (شهری یا روستاییبودن) تأثیر بگیرد، تابعی از جنس پاسخگویان (بهطور مشخص، جنس مرد) است؛ بنابراین، ترجیحهای جنسیتی مردان در چارچوب اصل «سوگیری جنسیتی»[28] (Sunderland et al., 2001; Sugar et al., 2002) تبیین میشود. در حالی که اصل «بیطرفی جنسیتی»[29] (Whiteley, 1996; Lee & Collins, 2009) کاربرد بیشتری برای تبیین ترجیحهای جنسیتی زنان دارد.
در اینجا پرسشهای کلیدی دیگر چنیناند: آیا دراساس سطح تحصیلات تأثیرات تعیینکننده بر ترجیحهای جنسیتی دارد؟ چه الگوهای مهمی دربارۀ چگونگی و سازوکار تأثیرگذاری سطح تحصیلات بر ترجیحهای جنسیتی وجود دارد؟
بر پایۀ نتایج تجزیهوتحلیلهای این پژوهش نکات عمدۀ زیر در پاسخ به این پرسشها استنباط میشوند: 1- بهموازات افزایش سطح تحصیلات، میزان تمایل به ترجیح تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر، روند صعودی طی میکند. این الگو دربارۀ تمایل به وجودنداشتن ترجیح جنسیتی نیز مشاهده میشود؛ برای مثال، تنها حدود یکچهارم افراد بیسواد به ترجیح تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر تمایل دارند. در حالی که این نسبت بین افراد با تحصیلات راهنمایی و متوسطه به دوپنجم میرسد و بین افراد با تحصیلات عالی دانشگاهی نیز به تقریباً 50 درصد افزایش مییابد.
جدول 3 - نحوۀ نگرش به ترجیح جنسیتی به تفکیک سطح تحصیلات
فراوانی |
جمع |
ترجیح فرزند پسر |
ترجیح فرزند دختر |
وجودنداشتن ترجیح جنس فرزند |
ترجیح تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر |
سطح تحصیلات |
219 |
0/100 |
2/34 |
3/12 |
0/26 |
4/27 |
- ییسواد |
378 |
0/100 |
8/19 |
5/9 |
8/37 |
2/31 |
- ابتدایی |
429 |
0/100 |
9/14 |
5/13 |
8/30 |
1/40 |
- راهنمایی |
983 |
0/100 |
8/17 |
0/12 |
3/30 |
5/39 |
- دبیرستان |
526 |
0/100 |
9/13 |
5/13 |
9/27 |
5/44 |
- کاردانی |
1128 |
0/100 |
8/13 |
9/12 |
5/28 |
7/44 |
- کارشناسی و بالاتر |
3667 |
|
613 |
443 |
1111 |
1482 |
فراوانی |
2- بین دو مؤلفهای که ترجیح جنسیتی را بهوضوح نشان میدهند، دو الگوی کاملاً متفاوت به تفکیک سطح تحصیلات وجود دارد: از یک طرف، سطح تحصیلات تأثیرات چندان برجستهای بر میزان تمایل به ترجیح فرزند دختر ندارد؛ بهطوری که افراد با سطوح متفاوت تحصیلات به یک نسبت تقریباً مساوی و ثابت (حدود یکدهم)، فرزند دختر را ترجیح میدهند. ازطرف دیگر، تأثیر سطح تحصیلات بر الگوی ترجیح فرزند پسر کاملاً برجسته و چشمگیر است؛ بدین معنا که همزمان با افزایش سطح تحصیلات، میزان تمایل به این الگو نیز روند نزولی طی میکند؛ برای مثال، بیش از یکسوم بیسوادان، فرزند پسر را ترجیح میدهند. در حالی که این نسبت همزمان با افزایش سطح تحصیلات رو به کاهش میگذارد و درنهایت به حدود یکدهم بین افراد با تحصیلات عالی دانشگاهی تنزل مییابد. علاوه بر این، افزایش سطح تحصیلات سبب میشود میزان تفاوت بین دو الگوی ترجیح فرزند دختر و ترجیح فرزند پسر نیز سیر نزولی طی کند؛ برای مثال، بیسوادان فرزند پسر را تقریباً سه برابر بیش از فرزند دختر ترجیح میدهند. در حالی که همزمان با بالارفتن سطح تحصیلات این تفاوت و شکاف نیز کمتر میشود و درنهایت بین افراد با تحصیلات عالی دانشگاهی میزان ترجیح فرزند پسر و فرزند دختر یکسان و مساوی میشود؛ علاوه بر این، نتایج تجزیهوتحلیل آمارهای استنباطی با مقادیر کای اسکوئر و آزمون کرامرز بهترتیب برابر با 06/15 و 064/0 نشان میدهند ارتباط بین سطح تحصیلات و ترجیح جنسیتی بهلحاظ آماری نیز معنیدار است؛ بدین معنا که بیسوادان بیش از دیگران تمایل به ترجیح جنسیتی دارند و بهموازات افزایش سطح تحصیلات ترجیح جنسیتی کاهش مییابد.
جدول 4 - نتایج تجزیهوتحلیلهای مرتبط با تعیینکنندههای ترجیح جنسیتی
متغیر مستقل |
سطوح متغیر |
ترجیح جنسیتی |
شاخصهای آماری |
||||
ندارد (%) |
دارد (%) |
Chi- Square |
Cramer' s V |
df |
Sig. |
||
تحصیلات |
بیسواد |
0/26 |
0/74 |
06/15 |
064/0 |
5 |
010/0 |
ابتدایی |
4/38 |
6/61 |
|||||
راهنمایی |
0/31 |
0/69 |
|||||
دبیرستان |
4/30 |
6/69 |
|||||
کاردانی |
0/28 |
0/72 |
|||||
کارشناسی و بالاتر |
7/29 |
3/70 |
الگوهای مرتبط با ترجیحهای جنسیتی تا چه حد از متغیر سن تأثیر میگیرند؟ در پاسخ به این پرسش کلیدی، نتایج پژوهش حاضر نکات عمدۀ زیر را نشان میدهند: 1- بهموازات افزایش سن، میزان تمایل به الگوی ترجیح تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر، رو به کاهش میگذارد؛ برای مثال، نیمی از افراد 24-20ساله تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر را ترجیح میدهند؛ اما این نسبت در سنین بالاتر بهمرور کمتر میشود و به حدود یکپنجم بین افراد 44-40ساله و درنهایت به کمتر از یکپنجم بین افراد 660سال به بالا تنزل مییابد. 2- دربارۀ تأثیر متغیر سن بر میزان تمایل به وجودنداشتن ترجیح جنسیتی اگرچه الگوی یکنواخت و روشنی استنباط نمیشود، بزرگسالان بیش از افراد کمسنوسال به این الگو تمایل دارند؛ برای مثال، میزان تمایل به وجودنداشتن ترجیح جنسیتی بین بزرگسالان 60سال به بالا تقریباً دو برابر جوانان 24-15 سال است. 3- بیشترین و قویترین تأثیر متغیر سن بر دو الگوی ترجیح فرزند دختر و ترجیح فرزند پسر بین افراد در دو سوی طیف سنی مشاهده میشود؛ بدین معنا که هم بین جوانترین گروه سنی (19-15سالهها) و هم بین مسنترین گروه سنی (55سالهها به بالا)، میزان تمایل به ترجیح فرزند پسر تقریباً دو برابر ترجیح فرزند دختر است. بین افراد سایر سنین میانی، این تفاوتها چندان برجسته به نظر نمیرسند؛ بدین معنا که میزان تمایل آنان به ترجیح فرزند دختر و ترجیح فرزند پسر، در بیشتر موارد یکسان و مشابه است.
جدول 5 - نحوۀ نگرش به ترجیح جنسیتی به تفکیک متغیرهای زمینهای
فراوانی |
جمع |
ترجیح فرزند پسر |
ترجیح فرزند دختر |
وجودنداشتن ترجیح جنس فرزند |
ترجیح تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر |
گروه سنی |
424 |
0/100 |
8/20 |
9/9 |
8/27 |
8/40 |
19-15 |
571 |
0/100 |
1/13 |
4/14 |
2/22 |
7/49 |
24-20 |
607 |
0/100 |
5/14 |
4/11 |
3/30 |
3/43 |
29-25 |
574 |
0/100 |
1/14 |
8/10 |
0/28 |
7/46 |
34-30 |
365 |
0/100 |
0/14 |
2/14 |
9/32 |
6/38 |
39-35 |
315 |
0/100 |
1/18 |
9/7 |
6/35 |
1/38 |
44-40 |
271 |
0/100 |
8/18 |
4/11 |
5/32 |
5/36 |
49-45 |
236 |
0/100 |
1/19 |
1/16 |
2/32 |
4/31 |
54-50 |
187 |
0/100 |
3/28 |
0/15 |
4/36 |
3/20 |
59-55 |
115 |
0/100 |
9/20 |
2/12 |
6/49 |
4/17 |
60+ |
3667 |
|
613 |
443 |
1111 |
1482 |
فراوانی |
3) رابطۀ بین نگرش به نقشهای جنسیتی و ترجیح جنسیتی
آیا الگوهای ترجیح جنسیتی از نحوۀ نگرش به نقشهای جنسیتی تأثیر میگیرد؟ چه مناسباتی بین این دو متغیر کلیدی وجود دارد و سازوکار روابط بین آنها چگونه تبیینکردنی کرد؟ در این پژوهش از دو سنجۀ اصلی برای بررسی نحوۀ نگرش به نقشهای جنسیتی استفاده شده است: یکی، نحوۀ نگرش به الگوی سنتی مرد نانآور خانوار و انجام کارهای خانگی توسط زن. دیگری، نحوۀ نگرش به اشتغال زنان در خارج از خانه. در پاسخ به دو پرسش کلیدی مطرحشده و مطابق نتایج پژوهش حاضر، نکات عمدۀ زیر مطرح میشوند: 1- الگوی ترجیح تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر، برجستهترین و متداولترین الگوی ترجیحهای جنسیتی بین افراد با هر نوع نگرش نسبت به نقشهای جنسیتی محسوب میشود (هم بر پایۀ سنجۀ نحوۀ نگرش به الگوی سنتی مرد نانآور خانوار و هم بر پایۀ سنجۀ نحوۀ نگرش به اشتغال زنان).
جدول 6 – ترجیحهای جنسیتی برحسب متغیر نگرش به نقشهای جنسیتی
نحوۀ نگرش به دو الگو |
تعداد مساوی |
ترجیحنداشتن |
ترجیح دختر |
ترجیح پسر |
جمع |
الگوی مرد، نانآور خانوار |
|
|
|
|
|
کاملاً موافق |
1/37 |
1/26 |
0/12 |
8/23 |
0/100 |
موافق |
5/41 |
9/30 |
2/12 |
0/15 |
0/100 |
مخالف |
0/43 |
8/31 |
9/11 |
9/12 |
0/100 |
کاملاً مخالف |
9/38 |
6/33 |
7/11 |
7/15 |
0/100 |
الگوی اشتغال زنان |
|
|
|
|
|
کاملاً موافق |
8/38 |
9/33 |
9/13 |
0/13 |
0/100 |
موافق |
8/43 |
8/31 |
3/11 |
7/12 |
0/100 |
مخالف |
6/36 |
6/27 |
3/12 |
7/22 |
0/100 |
کاملاً مخالف |
0/35 |
1/20 |
4/11 |
7/32 |
0/100 |
فراوانی |
613 |
443 |
1111 |
1482 |
3667 |
2- هرچه رنگ نگرش سنتی و محافظهکارانه نسبت به نقشهای جنسیتی کمتر و ضعیفتر میشود و بهسوی نگرش مدرن سوق مییابد، میزان تمایل به الگوی وجودنداشتن ترجیح جنسیتی نیز رو به افزایش میگذارد؛ برای مثال، حدود یکچهارم کسانی که با الگوی سنتی مرد نانآور خانوار کاملاً موافقاند، به وجودنداشتن ترجیح جنسیتی اعتقاد دارند. در حالی که این نسبت بین کسانی که با این الگوی سنتی نقشهای جنسیتی کاملاً مخالفاند، به بیش از یکسوم افزایش مییابد. مثال دیگر مربوط به نگرش نسبت به اشتغال زنان است: تنها یکپنجم کسانی که با اشتغال زنان کاملاً مخالفاند، به الگوی وجودنداشتن ترجیح جنسیتی تمایل دارند. در حالی که این نسبت بین کسانی که با اشتغال زنان کاملاً موافقاند به بیش از یکسوم افزایش مییابد. 3- این نکته مربوط به دو مؤلفهای است که ترجیح جنسیتی را بهوضوح نمایان میکنند: ترجیح فرزند دختر و ترجیح فرزند پسر. از یک سو، نحوۀ نگرش به نقشهای جنسیتی تأثیرات چندان چشمگیری بر ترجیح فرزند دختر ندارد؛ زیرا تقریباً یکدهم افراد با هر نوع نگرش نسبت به نقشهای جنسیتی (هم بر پایۀ سنجۀ نحوۀ نگرش به الگوی سنتی مرد نانآور خانوار و هم بر پایۀ سنجۀ نحوۀ نگرش به اشتغال زنان) به الگوی ترجیح فرزند دختر تمایل دارند. ازسوی دیگر، ترجیح فرزند پسر بهطور کاملاً چشمگیری از نحوۀ نگرش به نقشهای جنسیتی تأثیر میگیرد: هرچه نگرش سنتی نسبت به نقشهای جنسیتی برجستهتر و قویتر میشود، میزان تمایل به الگوی ترجیح فرزند پسر نیز سیر صعودی طی میکند. برای مثال، کمتر از یکپنجم کسانی که با الگوی سنتی مرد نانآور خانوار کاملاً مخالفاند، فرزند پسر را ترجیح میدهند. در حالی که این نسبت بین کسانی که با این الگوی سنتی نقشهای جنسیتی کاملاً موافقاند، به یکچهارم افزایش مییابد. مثال دیگر نیز مربوط به نگرش نسبت به اشتغال زنان است: بیشترین میزان ترجیح فرزند پسر مربوط به کسانی است که با اشتغال زنان کاملاً مخالفاند؛ بهطوری که یکسوم آنان فرزند پسر را ترجیح میدهند؛ به عبارت دقیقتر، کسانی که با اشتغال زنان کاملاً مخالفاند، فرزند پسر را تقریباً سه برابر بیش از فرزند دختر ترجیح میدهند.
جدول 7 - نتایج تجزیهوتحلیلهای مرتبط با تعیینکنندههای ترجیح جنسیتی
متغیر مستقل |
سطوح متغیر |
ترجیح جنسیتی |
شاخصهای آماری |
||||
ندارد (%) |
دارد (%) |
Chi- Square |
Cramer' s V |
df |
Sig. |
||
الگوی مرد نانآور خانوار |
کاملاً موافق |
3/26 |
7/73 |
75/10 |
054/0 |
3 |
013/0 |
موافق |
0/31 |
0/69 |
|||||
مخالف |
9/31 |
1/68 |
|||||
کاملاً مخالف |
6/33 |
4/66 |
|||||
الگوی اشتغال زنان |
کاملاً موافق |
0/34 |
0/66 |
24/30 |
091/0 |
3 |
000/0 |
موافق |
0/32 |
0/68 |
|||||
مخالف |
8/27 |
2/72 |
|||||
کاملاً مخالف |
3/20 |
7/79 |
4- میزان شکاف و تفاوت بین دو الگوی ترجیح فرزند دختر و ترجیح فرزند پسر نیز بهطور برجسته از نحوۀ نگرش به نقشهای جنسیتی پیروی میکند؛ بدین معنا که هرچه رنگ نگرش سنتی و محافظهکارانه نسبت به نقشهای جنسیتی کمتر و ضعیفتر میشود و بهسوی نگرش مدرن سوق مییابد، شکاف و تفاوت بین این دو الگوی ترجیح جنسیتی نیز کمتر میشود؛ برای مثال، کسانی که با اشتغال زنان کاملاً مخالفاند، فرزند پسر را تقریباً سه برابر بیش از فرزند دختر ترجیح میدهند. در حالی که این تفاوت و شکاف بین افرادی که با اشتغال زنان کاملاً موافقاند، تقریباً محو میشود؛ بهطوری که میزان تمایل آنان به ترجیح فرزند پسر و فرزند دختر تقریباً یکسان و مشابه است. 5- این نکته مربوط به نتایج تجزیهوتحلیل آمارهای استنباطی است که با توجه به مقادیر کای اسکوئر و آزمون کرامرز برای الگوی سنتی مرد نانآور خانوار (بهترتیب برابر با 75/10 و 054/0) و برای نگرش به اشتغال زنان (بهترتیب برابر با 24/30 و 091/0)، ارتباط بین نحوۀ نگرش به نقشهای جنسیتی و ترجیحهای جنسیتی بهلحاظ آماری نیز معنیدار است؛ بدین معنا که ترجیح جنسیتی بین کسانی بیشتر و قویتر است که با الگوی مرد نانآور خانوار کاملاً موافق و با اشتغال زنان کاملاً مخالفاند.
4) رابطۀ بین مؤلفههای جمعیتشناختی و ترجیح جنسیتی
در اینجا نقش و تأثیر چهار مؤلفۀ جمعیتشناختی بر ترجیح جنسیتی بررسی میشود: تعداد فعلی فرزندان، تعداد فرزندان موردانتظار، جنس فرزندان فعلی، نحوۀ نگرش به اینکه بزرگکردن کدام یک از دو جنس فرزندان (فرزند دختر یا پسر) دشوارتر است. مطابق نتایج این بخش از تجزیهوتحلیلهای پژوهش حاضر، الگوهای اصلی زیر استنباط میشوند: 1- تقریباً در تمام گزینههای چهار مؤلفۀ جمعیتشناختی ذکرشده، الگوی ترجیح تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر، برجستهترین و متداولترین الگوی ترجیحهای جنسیتی محسوب میشود. تنها استثنای برجسته در این الگو، وضعیت کسانی است که تعداد فرزندان موردانتظار آنان یک فرزند است: تنها یکپنجم آنان تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر را ترجیح میدهند و بیشتر آنان (40 درصد) دراساس اعتقادی به ترجیح جنسیتی ندارند.
2- تعداد فعلی فرزندان تأثیرات چشمگیری بر وجودنداشتن ترجیح جنسیتی و ترجیح فرزند دختر ندارد؛ اما تأثیر آن بر دو الگوی دیگر ترجیحهای جنسیتی توجهکردنی است: از یک سو، بهموازات افزایش تعداد فعلی فرزندان، میزان تمایل به ترجیح تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر رو به کاهش میگذارد؛ برای مثال، تقریباً نیمی از کسانی که بدون فرزندند یا یک فرزند دارند، تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر را ترجیح میدهند؛ در حالی که این نسبت بین افراد با 3 فرزند به یکسوم و بین افراد با 4 فرزند و بیشتر نیز به حدود یکچهارم تنزل مییابد. ازسوی دیگر، هرچه بر تعداد فعلی فرزندان افزوده میشود، میزان ترجیح فرزند پسر نیز بیشتر و برجسته میشود؛ به عبارت دقیقتر، کسانی که صاحب فرزندان بیشترند، همان کسانیاند که تمایل بیشتر و قویتری نیز به ترجیح فرزند پسر (الگوی پسرخواهی) دارند؛ برای مثال، ترجیح فرزند پسر بین افراد با 4 فرزند و بیشتر، دو برابر بیش از نسبت مشابه آن بین افراد با 2 فرزند و کمتر است. نتیجه آنکه، بهموازات افزایش تعداد فعلی فرزندان، میزان شکاف و تفاوت بین دو الگوی ترجیح فرزند دختر و ترجیح فرزند پسر نیز بیشتر و برجستهتر می شود؛ برای مثال، کسانی که 4 فرزند و بیشتر دارند، فرزند پسر را دو برابر بیش از فرزند دختر ترجیح میدهند. در حالی که این تفاوت و شکاف بین افرادی که دو فرزند و کمتر دارند، بسیار اندک و ناچیز است؛ بهطوری که میزان تمایل آنان به ترجیح فرزند پسر و فرزند دختر تقریباً یکسان و مشابه است.
جدول 8 – ترجیحهای جنسیتی برحسب متغیرهای جمعیتشناختی
متغیرهای جمعیتشناختی |
تعداد مساوی |
وجودنداشتن ترجیح جنسیتی |
ترجیح دختر |
ترجیح پسر |
جمع |
تعداد فعلی فرزندان |
|
|
|
|
|
بدون فرزند |
9/44 |
8/26 |
2/13 |
5/14 |
0/100 |
1 فرزند |
5/44 |
6/27 |
3/11 |
3/16 |
0/100 |
2 فرزند |
9/40 |
6/35 |
0/11 |
9/11 |
0/100 |
3 فرزند |
2/33 |
8/37 |
6/11 |
4/17 |
0/100 |
4 فرزند و بیشتر |
6/28 |
1/28 |
4/14 |
6/27 |
0/100 |
جنس فرزندان فعلی |
|
|
|
|
|
فقط یا بیشتر، فرزند دختر |
1/40 |
1/31 |
6/11 |
9/16 |
0/100 |
فقط یا بیشتر، فرزند پسر |
3/32 |
9/32 |
6/13 |
7/20 |
0/100 |
تعداد مساوی فرزند دختر و پسر |
9/43 |
3/34 |
5/10 |
2/10 |
0/100 |
تعداد فرزندان موردانتظار |
|
|
|
|
|
1 فرزند |
1/20 |
8/38 |
8/15 |
8/24 |
0/100 |
2 فرزند |
6/45 |
0/29 |
0/11 |
2/14 |
0/100 |
3 فرزند |
9/35 |
5/36 |
8/11 |
0/15 |
0/100 |
4 فرزند |
6/50 |
5/20 |
7/11 |
8/16 |
0/100 |
دشواری بزرگکردن کدام فرزند؟ |
|
|
|
|
|
فرزند دختر |
5/35 |
6/19 |
1/9 |
8/34 |
0/100 |
فرزند پسر |
5/41 |
0/27 |
8/16 |
3/14 |
0/100 |
هر دو |
8/42 |
9/32 |
9/11 |
0/12 |
0/100 |
هیچکدام |
5/32 |
2/41 |
4/14 |
9/11 |
0/100 |
فراوانی |
613 |
443 |
1111 |
1482 |
3667 |
3- تعداد فرزندان موردانتظار نیز تأثیرات مهمی بر الگوهای ترجیح جنسیتی دارد. از یک طرف، هرچه افراد خواهان تعداد فرزندان کمتری باشند، میزان تمایل به ترجیح تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر نیز تقلیل مییابد: نیمی از افراد خواهان 4 فرزند و یکسوم افراد خواهان 3 فرزند، تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر را ترجیح میدهند. در حالی که این نسبت بین افراد خواهان 1 فرزند به یکپنجم تنزل مییابد. ازطرف دیگر، بهموازات افزایش تعداد فرزندان موردانتظار، میزان تمایل به الگوی وجودنداشتن ترجیح جنسیتی کاهش مییابد: افراد خواهان 1 فرزند، بیش از دو برابر افراد خواهان 4 فرزند دراساس به ترجیح جنسیتی اعتقاد ندارند. علاوه بر این، گرچه بین افراد خواهان هر تعداد فرزند، غلبۀ الگوی ترجیح فرزند پسر بر فرزند دختر مشاهده میشود، این الگوی ترجیح فرزند پسر (پسرخواهی) بین افراد خواهان 1 فرزند بهمراتب برجستهتر و چشمگیرتر است: آنان فرزند پسر را تقریباً دو برابر بیش از فرزند دختر ترجیح میدهند؛ به عبارت دقیقتر، یکچهارم افراد خواهان 1 فرزند ترجیح میدهند همان 1 فرزند آنها نیز پسر باشد که نزدیک به دو برابر تمایل آنان به فرزند دختر است. 4- این نکته معطوف به این پرسش کلیدی است که آیا ترجیحهای جنسیتی تابعی از جنس فرزندان فعلیاند؟ تجزیهوتحلیلهای این پژوهش نشان میدهند اگرچه این مؤلفۀ جمعیتشناختی تأثیرات برجسته و چشمگیر بر سه الگوی ترجیحهای جنسیتی (شامل ترجیح تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر، وجودنداشتن ترجیح جنسیتی، ترجیح فرزند دختر) ندارد، تأثیر آن بر الگوی ترجیح فرزند پسر چشمگیر است؛ بدین معنا که یکپنجم کسانی که فقط یا بیشتر، فرزند دختر دارند و حتی یکپنجم آنان که فقط یا بیشتر، فرزند پسر دارند، فرزند پسر را ترجیح میدهند. برعکس، آنگاه که افراد به تعداد مساوی صاحب فرزندان دختر و پسرند، میزان ترجیح فرزند پسر بهطور چشمگیری به نصف تقلیل مییابد؛ حتی آنان به یک نسبت مشابه و یکسان فرزندان دختر و پسر را ترجیح میدهند؛ بنابراین، چنین نتیجه گرفته میشود که ترکیب جنس فرزندان فعلی نقش تعیینکنندهای بر ترجیحهای جنسیتی بهویژه الگوی ترجیح فرزند پسر دارد.
5- این نکته نیز معطوف به تأثیرپذیری الگوهای ترجیح جنسیتی از نحوۀ نگرش به این گویه است که در جامعۀ معاصر ما بزرگکردن کدام یک از دو جنس فرزندان (فرزند دختر یا فرزند پسر) دشوارتر است؟ مهمترین و برجستهترین الگویی که در این زمینه بر پایۀ تجزیهوتحلیلهای پژوهش حاضر استنباط میشود، مربوط به ترجیحهای جنسیتی آن گروه از افراد است که معتقدند در جامعۀ معاصر ما بزرگکردن فرزند دختر بهمراتب دشوارتر است: بیش از یکسوم آنان فرزند پسر را ترجیح میدهند؛ بهطوری که فرزند پسر را چهار برابر بیشتر از فرزند دختر ترجیح میدهند. درواقع، در مقایسه با تمام متغیرهای مندرج در تجزیهوتحلیلها و جدولهای پژوهش حاضر، این گروه بالاترین میزان ترجیح فرزند پسر (الگوی پسرخواهی) و کمترین میزان ترجیح فرزند دختر (الگوی دخترخواهی) را دارند. برعکس، آنگاه که دغدغهها و نگرانیها دربارۀ دشواری بزرگکردن کدام جنس فرزند در جامعۀ معاصر به هر گزینۀ دیگری به غیر از فرزند دختر معطوف میشود (یعنی برای آنان که معتقدند بزرگکردن فرزند پسر، هر دو، یا هیچکدام دشوارتر است)، در آن صورت میزان وجودنداشتن ترجیح جنسیتی و میزان ترجیح تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر افزایش مییابد و میزان ترجیح فرزند پسر (الگوی پسرخواهی) نیز بهطور چشمگیری به حدود یکدهم تنزل مییابد و سبب میشود میزان تمایل به ترجیح فرزند پسر و فرزند دختر تقریباً یکسان و مشابه شود. 6- این نکته مربوط به نتایج تجزیهوتحلیل آمارهای استنباطی است که با توجه به مقادیر کای اسکوئر و آزمون کرامرز برای تعداد فرزندان موردانتظار (بهترتیب برابر با 29/53 و 123/0) و نحوۀ نگرش نسبت به دشواری بزرگکردن کدام جنس فرزندان دختر یا پسر (بهترتیب برابر با 90/61 و 131/0)، ارتباط بین این مؤلفههای جمعیتشناختی و ترجیحهای جنسیتی بهلحاظ آماری نیز معنیدار است؛ بدین معنا که ترجیح جنسیتی بین کسانی بیشتر و قویتر است که تعداد فرزندان موردانتظارشان 4 فرزند و بیشتر است و نیز کسانی که معتقدند بزرگکردن فرزند دختر دشوارتر است.
جدول 9 - نتایج تجزیهوتحلیلهای مرتبط با تعیینکنندههای ترجیح جنسیتی
متغیر مستقل |
سطوح متغیر |
ترجیح جنسیتی |
شاخصهای آماری |
||||
ندارد (%) |
دارد (%) |
Chi- Square |
Cramer' s V |
df |
Sig. |
||
تعداد فرزندان موردانتظار |
1 فرزند |
0/39 |
0/61 |
29/53 |
123/0 |
3 |
000/0 |
2 فرزند |
1/29 |
9/70 |
|||||
3 فرزند |
8/36 |
2/63 |
|||||
4 فرزند |
6/20 |
4/79 |
|||||
دشواری بزرگکردن کدام فرزند؟ |
فرزند دختر |
8/19 |
2/80 |
90/61 |
131/0 |
3 |
000/0 |
فرزند پسر |
1/27 |
9/72 |
|||||
هر دو |
1/33 |
9/66 |
|||||
هیچکدام |
2/41 |
8/58 |
5) تفاوت مردان و زنان دربارۀ رابطۀ مؤلفههای جمعیتشناختی و ترجیح جنسیتی
آیا مؤلفههای جمعیتشناختی چهارگانۀ ذکرشده تأثیرات گوناگون بر ترجیحهای جنسیتی مردان و زنان دارند؟ در پاسخ به این پرسش کلیدی و با تکیه بر نتایج تجزیهوتحلیلهای پژوهش حاضر نکات عمدۀ زیر مطرح میشوند:
1- تعداد فعلی فرزندان تأثیر تعیینکنندهای بر ترجیح فرزند دختر بین مردان ندارد؛ زیرا صرف نظر از اینکه آنان چه تعداد فرزند دارند، کمابیش به یک نسبت مشابه و اندک (حدود یکدهم) فرزند دختر را ترجیح میدهند؛ اما الگوی ترجیح فرزند پسر بین آنان بهشدت از تعداد فعلی فرزندان تأثیر میگیرد؛ بهطوری که مردان با 4 فرزند و بیشتر، فرزند پسر را دو برابر بیش از مردان بدون فرزند ترجیح میدهند. بین زنان نیز بالاترین سطح ترجیح فرزند پسر مربوط به زنان با فرزندان زیاد است: حدود یکدهم زنان با 2 فرزند و کمتر، فرزند پسر را ترجیح میدهند. در حالی که این نسبت بین زنان با 4 فرزند و بیشتر به بیش از یکچهارم افزایش مییابد.
2- تعداد فرزندان موردانتظار به دو شکل متفاوت بر ترجیحهای جنسیتی مردان و زنان تأثیر میگذارد: در هریک از گزینههای مربوط به تعداد فرزندان موردانتظار، مردان فرزند پسر را بیش از فرزند دختر ترجیح میدهند؛ برعکس، زنان فرزند دختر را بیش از فرزند پسر ترجیح میدهند؛ البته این تفاوتها بین مردان بهمراتب مشهودتر است تا بین زنان. این الگو بهطور کاملاً مشهودتری بین مردان و زنان خواهان 1 فرزند مشاهده میشود: نزدیک به یکچهارم زنان خواهان 1 فرزند، فرزند دختر را و حدود یکپنجم آنان فرزند پسر را ترجیح میدهند. در حالی که این تفاوتها بین مردان بهمراتب برجستهتر است؛ زیرا نسبت بهمراتب بیشتری (نزدیک به یکسوم) از مردانِ خواهان 1 فرزند، فرزند پسر را ترجیح میدهند و تمایل آنان به فرزند دختر بسیار اندک است. درواقع، این دسته از مردان (یعنی، مردان خواهان 1 فرزند)، فرزند پسر را 3 برابر بیش از فرزند دختر ترجیح میدهند.
جدول 10 – ترجیحهای جنسیتی برحسب متغیرهای جمعیتشناختی و جنس پاسخگویان
متغیرهای جمعیتشناختی |
ترجیح فرزند دختر |
ترجیح فرزند پسر |
||
پاسخگویان مرد |
پاسخگویان زن |
پاسخگویان مرد |
پاسخگویان زن |
|
تعداد فعلی فرزندان |
|
|
|
|
بدون فرزند |
8/9 |
5/16 |
0/15 |
0/14 |
1 فرزند |
1/10 |
7/12 |
5/20 |
8/11 |
2 فرزند |
4/10 |
6/11 |
1/15 |
8/8 |
3 فرزند |
6/10 |
8/12 |
3/18 |
2/16 |
4 فرزند و بیشتر |
0/12 |
0/17 |
7/29 |
5/25 |
جنس فرزندان فعلی |
|
|
|
|
فقط یا بیشتر، فرزند دختر |
9/8 |
4/14 |
0/21 |
6/12 |
فقط یا بیشتر، فرزند پسر |
3/12 |
0/15 |
1/23 |
2/18 |
فرزند دختر و پسر، مساوی |
2/11 |
9/9 |
6/11 |
9/8 |
تعداد فرزندان موردانتظار |
|
|
|
|
1 فرزند |
1/9 |
2/23 |
7/28 |
5/20 |
2 فرزند |
0/10 |
2/12 |
2/16 |
1/12 |
3 فرزند |
1/11 |
5/12 |
2/23 |
1/7 |
4 فرزند |
8/7 |
7/15 |
0/18 |
3/15 |
دشواری بزرگکردن کدام فرزند؟ |
|
|
|
|
فرزند دختر |
5/7 |
5/11 |
4/34 |
5/35 |
فرزند پسر |
5/11 |
6/22 |
4/15 |
0/13 |
هر دو |
7/10 |
9/12 |
8/15 |
7/8 |
هیچکدام |
0/15 |
6/13 |
0/15 |
3/7 |
فراوانی |
194 |
249 |
373 |
240 |
3- دربارۀ تأثیر جنس فرزندان فعلی، بین زنان و مردان، وقتی افراد به تعداد مساوی صاحب فرزندان دختر و پسرند، میزان ترجیح فرزند پسر (الگوی پسرخواهی) و ترجیح فرزند دختر (الگوی دخترخواهی) بهطور چشمگیری به کمترین سطح (حدود یکدهم) تقلیل مییابد. همچنین مردان و زنان به یک نسبت مشابه و یکسان فرزندان دختر و پسر را ترجیح میدهند. برعکس، وقتی ترکیب فرزندان فعلی بهلحاظ جنس متناسب و متوازن نباشد، ترجیحهای جنسیتی بین مردان و زنان بروز میکند؛ البته این ترجیحهای جنسیتی بین زنان ملایمتر و خفیفتر است و بین مردان برجستهتر است؛ برای اینکه هم مردانی که «فقط یا بیشتر، فرزند دختر» دارند، فرزند پسر را دو برابر بیش از فرزند دختر ترجیح میدهند، هم بین مردانی که «فقط یا بیشتر، فرزند پسر» دارند، ترجیح فرزند پسر بیش از دو برابر فرزند دختر است. 4- الگوهای ترجیحهای جنسیتی مردان و زنان بهشدت از نگرش آنان نسبت به این گویه تأثیر میگیرد که در جامعۀ معاصر ما بزرگکردن کدام یک از دو جنس فرزندان (فرزند دختر یا فرزند پسر) دشوارتر است؟ مهمترین و برجستهترین الگو در اینجا این واقعیت است که بیش از یکسوم مردان و حتی بیش از یکسوم زنان معتقدند در جامعۀ معاصر ما بزرگکردن فرزند دختر بهمراتب دشوارتر است و فرزند پسر را ترجیح میدهند. کمترین میزان ترجیح فرزند دختر نیز بین همین گروه مردان و زنان مشاهده میشود. الگوی مهم دیگری که در اینجا استنباط میشود مربوط به آن گروه است که معتقدند در جامعۀ معاصر ما بزرگکردن فرزند پسر بهمراتب دشوارتر است: بالاترین میزان ترجیح فرزند دختر متعلق به زنانی است که چنین نگرش و اعتقادی دارند؛ بهطوری که نزدیک به یکچهارم آنان فرزند دختر را ترجیح میدهند.
نتیجه
پژوهش حاضر بر پایۀ رویکردی اجتماعی برخی از مهمترین الگوها و تعیینکنندههای مرتبط با مسئلۀ ترجیح جنسیتی را بررسی کرده است. جوامع انسانی در دهههای اخیر پیشرفتهای مهم و تغییرات شگرفی را تجربه کردهاند که از آنها با نام یک انقلاب اجتماعی بهمراتب مهمتر، یعنی «انقلاب در نقشهای جنسیتی»، یاد میشود (Davis, 1984; Cotter et al., 2001 )؛ اما بررسی پیشینه و ادبیات پژوهش در این مقاله بیانگر دو اصل عمده است: یکی، اصل فراگیر و همهجاییبودن مسئلۀ ترجیح جنسیتی؛ بدین معنا که هم در جهان سوم هم در جوامع پیشرفته این پدیده وجود دارد. دیگری، اصل تداوم و همیشگیبودن؛ بدین معنا که ترجیح جنسیتی در جوامع انسانی معاصر نیز مشاهده میشود. بدون تردید، این اصول کلی و جهانی در جامعۀ ما نیز وجود دارد. در این پژوهش، ترجیحهای جنسیتی در قالب 4 الگوی اصلی مطالعه شدهاند: وجودنداشتن ترجیح جنسیتی، ترجیح فرزند دختر، ترجیح فرزند پسر، ترجیح تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر. بهطور کلی نتایج پژوهش حاضر دربارۀ الگوهای ترجیح جنسیتی نشان دادهاند برجستهترین و بیشترین نسبت ترجیحهای جنسیتی مربوط به کسانی است که ترجیح میدهند به تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر داشته باشند؛ اما همین گروه نیز چنانچه به تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر دست نیابند، بهطور بالقوه این تمایل را دارند که فرزندآوری خویش را برای دستیابی به چنین ترجیحی ادامه دهند. همچنین نسبت کسانی که فرزند پسر را ترجیح میدهند، بیش از کسانی است که فرزند دختر را ترجیح میدهند؛ بدین ترتیب، اکثریت یعنی دوسوم افراد به شکلهای مختلف به ترجیح جنسیتی تمایل دارند و تنها یکسوم افراد هیچگونه ترجیح جنسیتی ندارند.
در این پژوهش سه دستۀ اصلی بهمنزلۀ تعیینکنندههای ترجیحهای جنسیتی مطالعه شدهاند: متغیرهای زمینهای، متغیرهای مرتبط با نگرش جنسیتی و متغیرهای جمعیتشناختی. در مجموع، تجزیهوتحلیلهای این پژوهش برحسب هریک از این متغیرهای سهگانه نشان دادهاند گرچه ترجیح تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر، در بیشتر موارد بهمنزلۀ برجستهترین الگوی ترجیحهای جنسیتی باقی میماند، این متغیرهای چهارگانه نقش تعیینکنندهای بر سایر الگوهای ترجیح جنسیتی دارند. این تجزیهوتحلیلها در نکات زیر خلاصه میشوند: 1- تجزیهوتحلیلهای این پژوهش دربارۀ نقش و تأثیر گروه اول یعنی متغیرهای زمینهای نشان میدهند از یک سو، روستاییان بیش از شهرنشینان و مردان بیش از زنان فرزند پسر را ترجیح میدهند. ازسوی دیگر، این ترجیحهای جنسیتی بهشدت از سطح تحصیلات تأثیر میگیرند: بیسوادان فرزند پسر را سه برابر بیش از فرزند دختر ترجیح میدهند؛ اما بهموازات افزایش سطح تحصیلات این ترجیحهای جنسیتی ضعیفتر و کمرنگتر میشود و درنهایت بین افراد با تحصیلات عالی دانشگاهی میزان ترجیح فرزندان دختر و پسر بهطور یکسان و مساوی به کمترین سطح تنزل مییابد. 2- نتایج تجزیهوتحلیلهای پژوهش حاضر در زمینۀ تأثیرات گروه دوم یعنی متغیرهای مرتبط با نگرش جنسیتی، نشاندهندۀ این نکتۀ اساسی است که هرچه رنگ نگرش سنتی نسبت به نقشهای جنسیتی برجستهتر میشود، میزان تمایل به الگوی ترجیح فرزند پسر نیز رو به افزایش مینهد. همچنین هرچه این نگرش سنتی و محافظهکارانه کمرنگتر میشود، میزان تفاوت و شکاف بین دو الگوی ترجیح فرزند دختر و ترجیح فرزند پسر نیز کمتر و ضعیفتر میشود. 3- بررسی تأثیرات مؤلفههای جمعیتشناختی بر ترجیحهای جنسیتی نشان داده است هرچه بر تعداد فعلی فرزندان افزوده میشود، ترجیح فرزند پسر نیز بیشتر میشود. همچنین ترجیحهای جنسیتی بهویژه ترجیح فرزند پسر بهطور چشمگیری از ترکیب جنس فرزندان فعلی تأثیر میگیرد؛ بهطوری که وقتی افراد به تعداد مساوی صاحب فرزندان دختر و پسرند، غلبۀ الگوی ترجیح فرزند پسر بهطور چشمگیری تضعیف میشود؛ بنابراین، وجه مشترک نکات سهگانۀ فوق اینگونه تبیین میشود که الگوهای ترجیحهای جنسیتی بهطور چشمگیری با نوگرایی پیوند خورده است؛ بهطوری که هرچه نگرشهای نوگرایانه و غیرسنتی قویتر میشوند، تمایل به وجودنداشتن ترجیح جنسیتی نیز بیشتر میشود و الگوی ترجیح فرزند پسر بهطور چشمگیری کمرنگتر میشود. این الگوی نهایی را هم میتوان در متغیرهای مربوط به گروه دوم (یعنی متغیرهای نقشهای جنسیتی) با وضوح بیشتری مشاهده کرد، هم در متغیرهای گروه اول یعنی متغیرهای زمینهای؛ زیرا متغیرهایی مانند محل سکونت، سن و سطح تحصیلات نیز بدین شکل بهمنزلۀ تعیینکنندههای ترجیح جنسیتی تلقی میشوند که نگرشهای نوگرایانه و غیرسنتی معمولاً بین شهرنشینان بیش از روستاییان، بین افراد سنین پایینتر بیش از بزرگسالان و بین افراد با تحصیلات عالی بیش از بیسوادان یا کمسوادان غلبه دارد.
در پایان باید افزود که ازنظر سیاستگذاری و برنامهریزی نتایج این پژوهش کاربردها و دلالتهایی دارند؛ بدین معنا که ابتدا باید این واقعیت را بپذیریم که هنوز هم مسئلۀ ترجیح جنسیتی وجود دارد؛ برای مثال، نتایج این پژوهش نشان دادند تنها یکسوم افراد هیچگونه ترجیح جنسیتی ندارند و دوسوم باقیمانده به شکلهای مختلف ترجیح جنسیتی تمایل دارند؛ سپس باید تلاش کرد با مطالعات دقیق علمی، ابعاد و زوایای گوناگون این واقعیت را هرچه دقیقتر کشف و شناسایی کرد؛ برای مثال، یافتههای پژوهش حاضر نشان دادهاند بالاترین میزان ترجیح فرزند پسر مربوط به کسانی است که بزرگکردن فرزند دختر را دشوارتر میدانند: بهطور کاملاً بیسابقهای، بیش از یکسوم آنان فرزند پسر را ترجیح میدهند و درواقع، فرزند پسر را چهار برابر بیش از فرزند دختر ترجیح میدهند. این یافتههای پژوهش بهوضوح منعکسکنندۀ دغدغههای اجتماعی والدین نسبت به آیندۀ فرزندان بهویژه دخترانشان در جامعه است؛ بنابراین، یکی از راههای غلبه بر مسئلۀ ترجیح جنسیتی این است که سرمایهگذاریها و برنامهریزیهای مناسبتر و کارآمدتری در عرصههای مختلف آموزشی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی برای رفع این دغدغههای اجتماعی فراهم شود؛ بهطوری که خانوادهها از آرامش اجتماعی نسبی در این زمینه بهرهمند شوند و بر همان اساس نیز رفتار فرزندآوری را فارغ از جنس فرزند تجربه کنند. علاوه بر این، پژوهشهای علمی ازجمله مطالعات کیفی و مردمشناختی نیز قادرند نقش مفیدی در کشف و شناسایی هرچه دقیقتر ابعاد و زوایای گوناگون مسئلۀ ترجیح جنسیتی داشته باشند.
[1] Mills
[2] Gender Roles Revolution
[3] Sex and Gender
[4] باید در نظر داشت در نظریههای جدید جنسیت، دربارۀ ابعاد عمیقتر و گستردهتری از این تفاوتها بحث میشود که البته خارج از چارچوب اهداف اصلی پژوهش حاضر است (برای مطالعۀ بیشتر ر. ک. فروتن، 1389، فروتن و همکاران، 1393).
[5] Sex Preference
[6]Blumberg
[7]Lindsey
[8]Hank & Kohler
[9] United Nations' Economic Commission for Europe: Fertility and Family Surveys (FFS)
[10]Andersson et al.
[11] Henz
[12] برای مثال: «دختر نابوده به، اگر ببود یا به شوی یا به گور»، «گلهگزاری کار زنان است»، «مرد سر میدهد اما سرّ نمیدهد» و... (برای مطالعۀ بیشتر ر. ک. فروتن، 1379).
[13] Aghayari Hir et al.
[14]Foroutan
[15] Family Formation Patterns
[16] Epstein
[17] Normative and Cultural Theories
[18] Lesthaegh
[19] Gender Roles
[20] Masculine Hegemony
[21] Rational and Structural Theories
[22] Rationality
[23]Becker
[24] Human Capital Theory
[25] Cost-Benefit Equation
[26] Time allocation
[27] Child as Economic Commodity
[28]Gender bias
[29]Gender fairness