پیامدهای تورم در زندگی روزمرۀ جوانان طبقۀ پایین

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشیار، گروه جامعه‏ شناسی، دانشکدۀ علوم اجتماعی، دانشگاه یزد، ایران

2 دانشجوی دکتری جامعه‏ شناسی، دانشگاه یزد، ایران

چکیده

تورم پدیده‌ای ساختاری و اقتصادی است که پیامدهای مهمی در سطح کنش و ساختار دارد. این پدیده بر جنبه‌های مختلف ذهنی و ارتباطی در زندگی روزمرۀ کنشگران تأثیر می‌گذارد؛ ازاین‌رو، کنشگران اجتماعی تجربه و سازوکارهای رویارویی معینی با آن دارند. هدف این مطالعۀ کیفی، دست‌یابی به معنا و تفسیر جوانان طبقۀ پایین از زندگی روزمره در شرایط تورم است. رویکرد پژوهش، کیفی و روش انجام آن روش کیفی بنیانی است. مشارکت‎‌کنندگان با روش نمونه‌گیری هدفمند از نوع گلوله‌‎برفی و با حداکثر تنوع انتخاب شدند. روش گردآوری داده‌ها مصاحبۀ نیمه‌ساختاریافته است که با 30 نفر مصاحبه شد. داده‌ها با فن کدگذاری نظری تجزیه و تحلیل شدند و درنهایت، 7 مقولۀ اصلی به دست آمد. تجربه و تفسیر جوانان در قالب این مقولات توصیف می‌شود: بحران انگیزه، بزرگسالی زودرس، عطش پول، غلتیدن در ابهام و روزمرگی، عادی‌پنداری، قناعت‌پیشگی و ناهنجاری تعاملی. نتایج تحلیل داده‌ها نشان‌دهندۀ شکل‌گیری نوعی احساس ابهام و بی‌هنجاری در زندگی روزمره است. این وضعیت به‌تدریج بخشی عادی و ماندگار در زندگی مشارکت‌کنندگان تلقی می‌شد که پیامدهای مهمی در ابعاد خرد و کلان به‌دنبال دارد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

The Consequences of the Inflation in Everyday Life of Low Class Youths

نویسندگان [English]

  • Hossein Afrasiabi 1
  • Maryam Baharluoei 2
1 Yazd University, Yazd, Iran
2 Yazd University, Yazd, Iran
چکیده [English]

Introduction
The inflation is a structural and economic phenomenon that had considerable outcomes at social and action levels. This economic phenomenon can affect persons, emotions, interactions and subjectivity in everyday life, and accordingly, social actors have particular strategies for dealing with these consequences. Our aim in this qualitative study was to explicate the meaning and interpretations of the inflation by low class youths. The research questions were: what is the meaning of inflation for our participants as low class youth? How do they experience and interpret the inflation phenomenon? What is the inflation outcomes from their view of points? And how do they deal with inflation outcomes in their everyday life?
 



Material and methods
The research was conducted using the basic (generic) qualitative research method (Caelli et al., 2003; Merriam, 2009). This is an interpretative and constructive approach. The authors sought to understand youth constructions about the inflation. Participants included 30 youths (18-29 years old) who were selected by the purposeful sampling method. They lived in a low urban area of Isfahan city in families with poor incomes. The authors conducted interviews and gathered data through semi-structured interviews. Data saturation criteria were used for deciding about the sample size, and the sampling continued until the answers became repetitive and no new concept could be created. Before starting the interviews, the authors collected youth participants’ consent forms. Participants became familiar with the research procedure through the explanation of the research purposes, questions and methods. After each interview, the authors transcribed the interview talks and data analysis started from the first interview. For data analysis, the theoretical coding (Strause & Corbin, 1998) was utilized by three coding levels including open coding, axial coding, and selective coding. During the open coding, interview texts were reviewed and encoded line by line and a concept was assigned for the meaningful phrase of the interviewee talks. In the second level of coding, axial coding, the constructed concepts were put together and were transformed into categories that were more abstract in comparison to primary concepts. At third level of coding, categories were linked together and a core category was emerged as the final category.  The authors tried to achieve a level of credibility in research findings by continues comparisons of participants’ statements and paying attention to their feedbacks regarding the analysis. Additionally, the authors checked the final concepts by the participants that confirmed the constructed concepts and findings.
 
Discussion of Results & Conclusions
As mentioned above, interview transcripts were analyzed by the theoretical coding and 7 main categories were constructed. Youths’ experience and interpretation of the inflation was defined in 7 categories including: motivation crisis, early adulthood, the thirst for money, ambiguity and from day to day living, being accustomed, being contented, and interactional anomie. Finally, ‘anomie and ambiguity’ was emerged as the final category. This concepts reflected a strong sense of ambiguity and an anomic mind in the participants’ everyday life. They perceived their life to be unpredictable, and normless with considerable falls of motivations. The inflation and poverty of sources created a money-oriented subjectivity for low class youths. In these situations, money and seeking it came at the center of the life. This is the social condition that some sociologists mentioned as the anomie. The anomie is emerged through crisis and pressures of the inflation. Another dimension of the construction of the inflation was the culture of poverty. The process that was increased by the economic poverty under inflation pressures. The inflation pressed everyday sources and thoroughly suppressed planning about the future as explained by Oscar Lewis. The inflation and expensiveness of goods and services affected mental, social, and cultural life of our youth participants. This can affect developmental values during time periods. Social policy-makers should pay attention to these situations especially by designing a social care system. The strong social security and social care system can reduce some negative consequences of the inflation for youth people.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Inflation
  • Expensiveness
  • Economic Pressure
  • Poverty
  • Economic Crisis
  • the Sociology of Inflation

مقدمه و بیان مسئله

تورم و گرانی کالاها و خدمات، پدیده‌ای است که بارها آن را تجربه کرده‌ایم و دربارۀ آن شنیده‌ایم. عنوان بسیاری از اخبار این روزهاست و در صدر رسانه‌ها و فضای مجازی و گفتگوهای خصوصی مردم قرار گرفته است. تورم، پدیده‌ای آشنا و تجربه‌ای نزدیک و تکراری برای مردم است. اقتصاد ایران، در دهه‌های اخیر چندین موج تورمی شدید را تجربه کرده است. تمام نسل‌ها با آن درگیرند و به یکی از تجربه‌های فراگیر جامعۀ ایرانی شده تبدیل است. می‌توان گفت تورم پدیده‌ای مهم و اثرگذار بر کنش‌ها، نهادها، فرایندها و تحولات جامعۀ ایرانی است. اثرات این پدیده در حدی است که اندیشیدن به هستی جامعۀ ایرانی بدون تورم و ناپایداری اقتصادی دشوار است. این پدیده برای کنشگران اجتماعی به تجربه‌ای گریزناپذیر، مستمر و فراگیر تبدیل شده است.

تورم از مهم‌ترین مسائل مرتبط با اقتصاد کلان است. میزان تورم ازجمله شاخص‌هایی است که برای افراد جامعه به‌طور مستقیم لمس‌شدنی است و ارتباط مستقیمی با سطح رفاه مردم و فعالیت‌های فعالان اقتصادی دارد. افزایش نوسانات میزان تورم موجب کاهش قدرت پیش‌بینی و بی‌اعتمادی نسبت به آینده می‌شود. ویژگی مهم میزان تورم از سال 1384 به بعد بی‌ثباتی و نوسانات بسیار زیاد آن نسبت به تورم باثبات و هموار دورۀ قبلی است (نیلی، 1394: 252). براساس اعلام مرکز آمار ایران میزان تورم کلی کشور در سال 1398 به 6/37 درصد رسیده است (مرکز آمار ایران، 1398)؛ البته این پدیده به اکنون مربوط نمی‌شود.

تورم دراصطلاح، افزایش سطح عمومی قیمت‌ها به شکل مستمر و بی‌رویه است. تورم عبارت از افزایش بی‌رویه، بی‌تناسب و مداوم سطح عمومی قیمت‌ها و به زیان دستمزدبگیران است؛ ولی به دریافت‌کنندگان سود منفعت می‌رساند (جعفرزاده و اکبری‌فرد، 1391: 320). تورم گونه‌ای از مالیات است که مقامات مالیاتی قدرت کنترلش را ندارند و مانند هر نوع مالیات دیگری، سیاست‌های فردی و تجاری را تعیین می‌کند که همه مجبور به پیروی از آنها هستیم. غالباً بورس بازی را سودآورتر از تولید می‌کند، جلوی دوراندیشی را می‌گیرد، بافت روابط پایدار اقتصادی را تکه‌تکه می‌کند و بی‌عدالتی‌های آن انسان‌ها را به‌سوی راه‌حل‌های نومیدانه می‌راند (هازلیت، 1391: 221). تورم موجب تغییر در قشربندی اجتماعی می‌شود، بر زندگی طبقات مختلف به‌ویژه طبقات متوسط و فقیر تأثیر می‌گذارد. فقرا سقوط می‌کنند؛ زیرا خانواده‌های فقیر به درآمد و دستمزد خود وابستگی بیشتری دارند و بعید به نظر می‌رسد دارایی مالی جالب‌توجهی به‌جز دستمزد خود داشته باشند (Jongrim, et al., 2019). تورم تنها ثروت مردم را کاهش نمی‌دهد؛ بلکه نگرش آنها به دنیا را تغییر می‌دهد و درنهایت، حتی بر درک آنها از واقعیت تأثیر می‌گذارد. وقتی پول واقعیتش را از دست می‌دهد، تمام چیزهای دیگر هم غیرواقعی می‌شوند. در این شرایط مردم به‌‎شدت نسبت به حقایق اقتصادی زندگی وسواس پیدا می‌کنند و باید تمام انرژی خود را صرف تلاش برای بقا کنند (کانتور و کاکس، 1394: 509).

منتقدان و طرفداران جامعۀ سرمایه‌داری مدرن، تورم را از موضوعات حل‌نشده و جهانی می‌دانند که در بسیاری از جوامع مشکل‌ساز شده است. تورم به‌طور سنتی مسئله‌ای اقتصادی در نظر گرفته می‌شود که اقتصاددانان دربارۀ آن مطالعه کرده‌اند؛ اما همین مطالعات تأکید دارند که تورم چیزی بیش از مسئلۀ اقتصادی است که در ساختارهای اجتماعی و سیاسی لانه کرده است. توافق گسترده‌‎ای وجود دارد که برای فهم نقش تورم در جامعه باید زمینه‌های اجتماعی گسترده‌تر دیده شوند؛ اما تلاش‌های محدودی در این زمینه انجام شده است و حفرۀ تحلیلی در این زمینه وجود دارد (Goldthrope, 1978: 202). کمتر پدیدۀ اجتماعی یا اقتصادی یافت می‌شود که از تورم تأثیر نگیرد. تغییر درآمد، سود، سرمایه‌گذاری، بیکاری و رشد اقتصادی با تورم در ارتباط نزدیک است (Piachaud, 1978: 88). تورم با دموکراسی ارتباط دارد (Panic, 1978) و بر سازمان سیاسی، فرایندها و نظام‌های‌اجتماعی و فرهنگی تأثیر می‌گذارد. تورم ازطریق تأثیر بر توزیع منابع و درآمدها، ساختار قشربندی اجتماعی را متأثر می‌کند و تا عمیق‎‌ترین لایه‌های سبک زندگی نفوذ می‌کند و حتی بر عواطف و هیجانات تأثیر می‌گذارد.

با مروری بر مطالعات حوزۀ تورم می‌توان دریافت این پزوهش‌ها (پورکاظمی و همکاران، 1394؛ کتابی، 1393؛ Cochrane, 2017; Coibion, et al., 2019; Gonzales & Rojas, 2019) به‌طور عمده بر جنبه‌های اقتصادی تمرکز دارند و به جنبه‌های اجتماعی تورم کمتر توجه کرده‌اند؛ این در حالی است که تورم عوامل و پیامدهای اجتماعی مهمی دارد. این مقاله به‌‎دنبال عوامل اجتماعی تورم نیست و بیشتر در پی پیامدهای اجتماعی تورم با تمرکز بر معنا و فهم جوانان از تورم است. تلاش شد با رویکرد کیفی - تفسیری، از زاویۀ دید جوانان طبقۀ پایین متولد دهۀ 1370، تجربۀ آنان از زندگی در دورۀ تورم مطالعه شود. مسئلۀ اساسی پژوهش حاضر این است که جوانان طبقۀ پایین چه معنایی از تورم در ذهن دارند، این پدیده را چگونه معنا می‌کنند، چگونه آن را تجربه می‌کنند، چه تفسیری از پیامدهای تورم در زندگی روزمره‌شان دارند و چگونه تلاش می‌کنند با آن کنار بیایند؟

 

چارچوب مفهومی

جایگاه نظریه و ادبیات پژوهش در پژوهش‌های کیفی، موضوعی پرمناقشه است (چارمز، 1397)؛ ازاین‌رو، برخی نویسندگان روش پژوهش کیفی، مرور ادبیات و نظریه‌ها با هدف حساسیت نظری را مطرح کردند (چارمز، 1397؛ استراوس و کوربین، 1391) و برخی نیز ارائۀ چارچوب مفهومی (Maxwell, 2013; Miles & Huberman, 1994 ) قبل از داده‌ها را پیشنهاد می‌کنند. چارچوب مفهومی ممکن است شامل پژوهش‌های پیشین، نظریه‌های مرتبط و تجربۀ شخصی پژوهشگر باشد (Maxwell, 2013).

 

پیشینۀ پژوهش

با بررسی پژوهش‌های داخل و خارج از ایران، پژوهش‌های اندکی یافت شد که تجربه و تفسیر کنشگران اجتماعی از تورم یا جنبه‌های اجتماعی تورم را بررسی کرده باشند. در چارچوب مطالعات اقتصادی پژوهش‌های متعددی انجام شده است (پورکاظمی و همکاران، 1394؛ کتابی، 1393؛ سرآبادانی، 1385؛Coibion et al., 2019; Cochrane, 2017; Lamla, et al., 2019; Andrade, et al., 2019; Linde et al., 2018; Adam & Weber, 2017; Cochrane, 2017; Ahmad, 2016; Armantier, et al., 2016; Lyziak & Paloviita, 2016; Kliem et al., 2015).

در میان پژوهش‌های دارای جنبۀ اجتماعی، گاریو و ملینکو[1] (2016) و زبیری و ابراهیمی‌پورفائز (1394) دریافتند تورم اقتصادی موجب تضعیف سرمایۀ اجتماعی می‌شود.

یافته‌های برخی پژوهش‌ها (Stock & Watson, 2016; Ahmad & Civelli, 2015; Bianchi & Civelli, 2015; Ascari et al., 2018; ) نیز نشان می‌دهند تورم بالا و شرایط نامساعد اقتصادی موجب کاهش افق اطمینان در جامعه و کاهش اعتماد و اطمینان می‌شود.

دسته‌ای دیگر از پژوهش‌ها (Easterly & Fischer, 2001؛ دین‌محمدی و قربانی، 1395) با تحلیل آثار اجتماعی تورم دریافتند تورم پایدار و بالا، علاوه بر تنزل سرمایۀ اجتماعی سبب افزایش میل نهایی به مصرف، بی‎‌ارزش شدن کار، افزایش فعالیت‌های سوداگرانه و دلالی، نااطمینانی و آینده‌هراسی، افزایش نابرابری‌ها و ناشکیبایی در مصرف می‌‎شود.

گونزالس و رجاس[2] (2019) نیز نشان دادند شوک‌های تورمی روی کشورهای دارای سطح نابرابری بیشتر تأثیر می‌گذارد.

برخی پژوهشگران (Hayes, 2011) اندازه‌گیری و ارزیابی تورم را تنها با معیارهای کمی و اقتصادی نقد کرده‌اند.

پورکاظمی و همکاران (1394) عوامل تأثیرگذار بر تورم و طراحی سیستم هشداردهندۀ تورم شدید برای اقتصاد ایران را بررسی کردند.

کتابی (1393) با بررسی شش تورم لجام‌گسیخته در جهان نشان داد تجربیات حاصل از تورم‌های ذکرشده، کمو‌بیش در جهت تأیید آرای پول‌گرایان و تاحدودی نظریۀ مقداری پول است.

مکی‎‌پور و ربانی (1392) پژوهشی دربارۀ عوامل اقتصادی آسیب‌های اجتماعی (با تأکید بر رابطۀ تورم و جرایم در ایران در سال‌های 1390-1370) انجام و نشان دادند میزان تورم با ارتکاب جرایم سرقت رابطۀ معنادار دارد.

سرآبادانی (1385) در پژوهش «تورم، عوامل و راهکارهای مقابله با آن در ایران» به این نتیجه دست یافته است که عامل اصلی تورم در ایران ساختاری است.

 

مبانی نظری

از همان ابتدای شکل‎گیری جامعه‌شناسی مدرن، یعنی دورۀ کلاسیک در مطالعات و نظریه‌های جامعه‌شناسی، به پدیده‌های اقتصادی توجه شده است. مثال‌های برجستۀ آن نیز کتاب‌های اقتصاد و جامعه اثر ماکس وبر (1397) و تقسیم کار اثر امیل دورکیم (1396) یا مطالعۀ جورج زیمل دربارۀ پول است. برای برخی جامعه‌شناسان کلاسیک همچون کارل مارکس (1386) نیز تصور تحولات و فرایندهای اجتماعی بدون اقتصاد امکان ندارد؛ ازاین‌رو، نام مهم‌ترین کتاب خودرا سرمایه می‌گذارد؛ بنابراین، از همان ابتدا جامعه‌شناسان اقتصاد را بخشی مهم از جامعه در نظر داشتند و جامعه‌شناسان معاصر نیز به همین صورت به اقتصاد پرداختند. در طول تاریخ جامعه‎‌شناسی، مفاهیم اقتصادی همچون مالکیت، پول، سرمایه، منفعت، مبادله و ... در ادبیات نظری جامعه‌شناسی لانه کرده است. با وجود این، جامعه‌شناسان به‌ندرت به مفهوم تورم توجه کرده‌اند. تورم به‌طور عمده مسئله و پدیده‌ای اقتصادی تلقی می‌شود و به همین دلیل، به‌طور عمده اقتصاددانان به آن توجه کرده‌اند و جامعه‌شناسان کمتر به این موضوع وارد شده‌اند. رشد حوزۀ جامعه‌شناسی اقتصادی موجب شده است جامعه‌شناسان بیشتری در دهه‌های اخیر به موضوعات اقتصادی توجه کنند. ازنظر جامعه‌شناسان، کنش اقتصادی بدون عنصر اجتماعی، گوشت بدون استخوان است که هیچ وحدت و ثباتی ندارد. برای جامعه‌شناسان اقتصادی، این امر که جامعه از اقتصاد جداست، غیرواقعی و ناشی از سوءتفاهیم نئوکلاسیک‌هاست (سوئدبرگ و گرانووتر، 1395: 19).

نظریه‌های اقتصادی متعددی دربارۀ تورم وجود دارند که به‌طور عمده تبیین‌کنندۀ تورم‌اند. از بین نظریه‌های اقتصادی، نظریۀ تورم ساختاری به رویکرد جامعه‌شناختی نزدیک‌تر است. این نظریه بدان معنی است که به‌دلیل وضعیت مربوط به ساختار اقتصادی، سیاسی، حکومتی، فرهنگی و مواردی از این دست، تورم بروز کرده است و تداوم می‌یابد. تورم ساختاری به‌طور عمده خاص کشورهای توسعه‌نیافته و در حال توسعه است. در توضیح تورم ساختاری باید به عواملی ازقبیل کمبود زیربناها و زیرساخت‌های اقتصادی، گسترده‎‌بودن بخش دولتی و تضعیف بخش خصوصی یا وجود قوانین و مقررات بازدارندۀ فعالیت‌های تولیدی بخش خصوصی، کسری بودجۀ مداوم دولت، گستردگی بخش خدمات نامتناسب با نیاز اینگونه جوامع که در سرویس‌دهی به بخش گستردۀ دولت رشد می‎‌کند، گسترش بی‌رویه و شدید شهرنشینی، رشد سریع جمعیت و مواردی از این دست اشاره کرد (جعفرزاده و اکبری‌فرد، 1391: 332).

ازنظر جامعه‌‎شناسان، تورم پدیده‌ای یکدست نیست. جامعه‌شناسانی که نگاهی تضادگرا دارند و از منتقدان جامعۀ سرمایه‌داری مبتنی بر بازار به شمار می‌روند، تورم نشانگان (سندروم) تضاد گروه‌های مختلف، ضعف دولت‌ها و سازوکاری برای شکست دشمنان طبقاتی است (Maier, 1978: 43-53). تورم از ساختار جامعه‌ای ناشی می‌شود که در آن تعادل نیروهای اجتماعی و منابع برقرار نیست.

گلدتورپ، موضوع تورم را به اقتصاد بازار سرمایه‌داری ربط می‌دهد و معتقد است به‌صورت تاریخی ارزیابی اقتصاددانان و جامعه‌شناسان از اقتصاد بازار سرمایه‌داری متفاوت بوده است. اقتصاددانان تمایل دارند این اقتصاد را دارای تمایل ذاتی به ثبات در نظر بگیرند؛ اما جامعه‌شناسان بیشتر بر بی‌‎ثباتی و پیامدهای بی‌ثبات‌‎کنندۀ اقتصاد بازار بر جامعه تأکید دارند. برای جامعه‌شناسان، تورم در اقتصاد بازار، نشانگانی (سندورم) از تفکیک و تقسیم‌های اجتماعی است که اقتصاد بازار آن را ایجاد کرده است؛ازاین‎رو، برای جامعه‌شناسان اثری که بر ساختارها و فرایندهای اجتماعی می‌گذارد، مهم است. ازنظر گلدتورپ تورم در تغییر شکل قشربندی جوامع سرمایه‌داری ریشه دارد و نشان‌دهندۀ این است که تضاد بین گروه‌ها و قشرهای اجتماعی عمیق‌تر شده است. در این شرایط قشرهای کمتربرخوردار، به رهایی از محدودیت‌ها و دنبال‌‎کردن منافع خود تمایل دارند. گلدتورپ به سه فرایند اثرگذار در این زمینه اشاره می‌کند که عبارت‌اند از: زوال نظم منزلتی، تحقق شهروندی و ظهور طبقۀ کارگر بالغ (رشدیافته). این سه عامل شرایطی را به وجود آورده‌اند که انتظارات قشرهای کمتربرخوردار افزایش یابد و تلاش کنند محدودیت‌ها را کنار بزنند (Goldthrope, 1978: 195-197).

فک‌شدگی کنش‌های اقتصادی از ساخت اجتماعی، از مفاهیم مهمی است که در شرایط تحولات و ناپایداری اقتصادی می‌توان دربارۀ آن بحث کرد. این مفهوم در برابر حک‌شدگی مطرح شده است؛ حک‌شدگی یکی از مفاهیم مهم در نظریه‌های جامعه‌شناسی اقتصادی معاصر است که متفکرانی همچون پولانی و گرانووتر آن را توسعه داده‌اند. ازنظر پولانی، کنش اقتصادی در ساخت اجتماعی حک شده است؛ به این معنا که کنش‌های اقتصادی در احاطۀ ساخت اجتماعی قرار دارند، با کنش‎‌ها و ساختارهای اجتماعی در ارتباط‌اند و زیر تسلط ساخت‌های اجتماعی‌اند. پولانی در برابر مفهوم حک‌شدگی، از مفهوم فک‎‌شدگی استفاده می‌کند و آن را به شرایطی مربوط می‌‎داند که کنش‌های اقتصادی در تسلط اقتدار اجتماعی یا غیراقتصادی نباشند. در چنین شرایطی کنش‌های اقتصادی به کنش‌های تخریبی تبدیل می‌‎شوند (س.ئدبرگ و گرانووتر، 1395: 118). براساس این مفهوم پولانی می‌توان گفت ناپایداری، فشار و تورم اقتصادی از مهم‌‎ترین شرایط زمینه‌ساز فک‌شدگی و رهاشدن کنش‌ها و پدیده‌های اقتصادی از ساخت اجتماعی‌اند. ازنظر پولانی، سرمایه‌داری موجب شده است به‌جای اینکه جامعه بر اقتصاد حاکم باشد، اقتصاد بر جامعه حاکم شود و به‌جای اینکه نظام اقتصادی در روابط اجتماعی حک شود، روابط در نظام اقتصادی حک شوند. به عقیدۀ پولانی منفعت شخصی عقلانی آنقدر بی‌ثبات‌کننده است که نمی‌تواند بنیان جامعه را پایه‌گذاری کند. دلیلش این است که یک اقتصاد باید توانایی این را داشته باشد که به‌طور مستمر معیشت مردم را فراهم کند (سوئدبرگ و گرانووتر، 1395: 119). پولانی در کتاب انتقال بزرگ استدلال می‎‌کند که اقتصاد بازار با جدایی از سایر نهادهای اجتماعی، تمایل دارد بر آن نهادها مسلط شود. اگر اقتصاد بازار بدون نظارت بماند، در سایر نهادها نفوذ و ایجاد مزاحمت می‌کند. زمانی که خود بازار تنظیم‌کننده می‌شود، به‌جای اینکه نظام اقتصادی در روابط اجتماعی جای داده شود، روابط اجتماعی در نظام اقتصادی جای می‌گیرند. ازنظر پولانی، در چنین وضعیتی اقتصاد تأثیر عمیقی بر فرهنگ می‌گذارد. زبان بازار بر زندگی اجتماعی حاکم می‌شود و بر این اساس تأکید زیادی بر انگیزه‌های اقتصادی در فرهنگ صورت می‌گیرد (in: Bernburg, 2002: 734).

آنچه جامعه‌شناسانی همچون گلدتورپ بر آن تأکید دارند، در سطح ساختاری است. برخی جامعه‌شناسان مفاهیمی را طرح کرده‎اند که در سطح کنشگران نیز می‌توان پیامدهای تورم را پیگیری و تفسیر کرد. یکی از پرنفوذترین نظریه‌ها در این زمینه، مفهوم عادت‌واره در نظریۀ بوردیوست؛ عادت‌واره پایۀ فهم ما از جهان است. برای زندگی در جهان اجتماعی، به نوعی گرایش کنش و آگاهی نیازمندیم که آن را عادت‌واره در اختیارمان می‌گذارد. بوردیو معتقد است عادت‌واره‌ها طرح‌های توصیفی‎اند که برای برخورد با جهان از آنها استفاده می‌کنیم و به ما کمک می‌کنند جهان بیرونمان را بشناسیم و نحوۀ برخورد با جهان را به ما آموزش می‌دهد. عادت‌واره برای بوردیو جنبۀ طبقاتی دارد و دراثر زندگی در میدان و مجموعۀ ساختاری معین شکل می‌‎گیرد و متحول می‌شود. از منظر بوردیو عادت‌واره‌ها عموماً در ناخودآگاه وجود دارند و شرایط اجتماعی تولید رفتارهای فرد را پنهان می‎کنند (بوردیو، 1390). او عادت‌واره را دستگاهی دگرگون‌کننده می‌داند که ما را، هرچند به شیوه‌ای پیش‌بینی‌ناپذیر، در جهت بازتولید شرایط اجتماعی شکل‌گیری‌مان سوق می‌دهد. عادت‌واره هم ساخت‌یافته و هم ساختاردهنده است و به‌صورت مادی شکل گرفته است (ریتزر، 1386). با توجه به نظریۀ بوردیو در دوره‌ای که همۀ عوامل و ابعاد زندگی به‌شدت از تورم تأثیر می‌گیرند و جوانان در این دوره در حال رشدند، عادت‌واره‌ای شکل می‌گیرد که ناشی از زندگی در میدان ناپایداری اقتصادی و فشار است.

با توجه به نظریه‌های بالا و پژوهش‌های انجام‎‌شده، می‌توان گفت تورم به‌منزلۀ پدیدۀ ساختاری پیامدهای مهمی برای سطح کنش و عاملیت انسانی در بر دارد. برخی از این پیامدها در قالب زیر فشار قراردادن کنش فردی و اجتماعی خود را نشان می‌دهند. برخی نیز از دریچۀ تغییر در منش، ذهنیت، نگرش‌ها و ارزش‌ها بروز می‌یابند.

 

روش پژوهش

این پژوهش ازنظر مبانی نظری و معرفت‌‎شناختی در رویکرد تفسیری و برساخت‌گرا جا می‌گیرد. در این رویکرد تلاش شد تجربه و فهم جوانان از پدیدۀ تورم با رویکرد کیفی کشف و توضیح داده شود. از میان انواع روش پژوهش کیفی، از روش پژوهش کیفی بنیانی (Caelli et al., 2003; Merriam, 2009) برای اجرای پژوهش استفاده شد. روش پژوهش بنیانی ازجمله روش‌های کمتر شناخته‌شده در ایران و از روش‌های جاافتاده و شناخته‌شدۀ کیفی (پدیدارشناسی، قوم‌نگاری و گرانددتئوری) فراتر است. از پژوهش‌هایی است که بیشتر ویژگی‌های پژوهش‌های کیفی را به نمایش می‌گذارد، بر یک روش‌شناسی شناخته‌شده و واحد تأکید ندارد یا روش‌های مختلف کیفی را ترکیب می‌کند. این روش به‌طور کلی به‌دنبال فهم یک تجربه یا رویداد است (Caelli et al., 2003: 2)، ترکیبی از روش‌های مختلف پژوهش کیفی را به خدمت می‌گیرد، نگاهی برساخت‌گرا دارد و در مواردی استفاده می‌شود که پژوهشگر به‎‌دنبال کشف تفسیر و معنای کنشگران از پدیده و تجربۀ معین است. این روش در چارچوب روش‌های سنتی پژوهش کیفی (پدیدارشناسی، قوم‌نگاری و گرانددتئوری) نمی‌گنجد و همزمان از فن‌ها و روش‌های آنها بهره می‌برد (Kahlke, 2014; Percy et al., 2015). روش پژوهش کیفی بنیانی، زمانی به کار می‎‌رود که پژوهشگر علاقه‌مند به فهم معنای یک پدیده از نگاه کسانی است که درگیر آن‌اند (Merriam, 2009). در این رویکرد پیش‌‎فرض‌های نظری منسجمی ساخته نمی‌شود (Kahlke, 2014: 42) و پژوهشگر با نگاهی تفسیری و باز پدیده را مطالعه و توصیف می‌کند. پژوهش بنیانی گزارش مردم از باورهای ذهنی، باورها و تجربه‌شان را بررسی می‌کند و زمانی مناسب است که پژوهشگر می‎‌خواهد ترکیبی از روش‌های کیفی را به کار بگیرد (Percy et al., 2015)؛ ازاین‌رو، دست پژوهشگر در استفاده از فن‌‎های مختلف گردآوری و تحلیل داده در چارچوب روش‌های کیفی باز است. این پژوهش نیز به‌دنبال کشف فهم و تجربۀ جوانان از تورم و گرانی است و روش بنیانی را به کار برده است.

مشارکت‌کنندگان شامل جوانان با دامنۀ سنی 34-20 سال شهر اصفهان‌اند که برای انتخاب آنها از شیوۀ نمونه‌گیری هدفمند از نوع دردسترس استفاده شد. معیار ورود به مطالعه نیز تعلق جوانان به طبقۀ پایین در نظر گرفته شد. برای اطمینان از این ملاک، نمونه‌ها از منطقه‌های فقیرنشین شهر انتخاب شدند. براساس نقشۀ تقسیم‌بندی مناطق که از شهرداری شهر اصفهان گرفته شده بود، مناطقی ازجمله زینبیه، امام خمینی، حصۀ شمالی و محله‌هایی از ملک‌شهر و دستگرد به‌منزلۀ مناطق پایین، برای انجام مصاحبه با مشارکت‎‌کنندگان انتخاب شدند. قبل از مصاحبه، وضعیت شغلی و درآمد ماهانۀ مشارکت‎‌کنندگان و خانوادۀ آنها پرسیده شد. مشارکت‌کنندگان قبل از آغاز گفتگو و در فرایند مصاحبه، خود را به طبقۀ پایین متعلق می‌دانستند. انتخاب آنها تا جایی ادامه یافت که صحبت‌ها تکراری شد و دادۀ جدیدی حاصل نشد. گردآوری داده‌ها درنهایت، با 30 نفر به اشباع رسید. برای گردآوری داده‌ها از فن مصاحبۀ نیمه‌ساختار استفاده شد. بعد از کسب رضایت آنها، چند سؤال مطرح و دربارۀ پدیدۀ تورم و گرانی گفتگو شد. مصاحبه‌ها با اجازۀ مشارکت‌کنندگان ضبط و پیاده‎‌سازی شد.

برای تحلیل داده‌ها از فن کدگذاری نظری (چارمز، 1397؛ استراوس و کوربین، 1391) استفاده شد که روش‌شناسان گرانددتئوری معرفی و بسط داده‌اند. به این منظور، ابتدا داده‌ها مرور شد؛ در مرحلۀ اول مفاهیم و کدهای اولیه ساخته شدند. هر مصاحبه جمله‌به‌جمله و سطربه‌سطر چندین مرتبه و با دقت کافی مطالعه شد و داده‌ها به بخش‌های مجزایی تقسیم شدند؛ درواقع، عبارت‌ها براساس واحدهای معنایی طبقه‌بندی و گزاره‌ها استخراج شدند؛ سپس برای هر گزاره یک مفهوم انتخاب شد که معنای کلی گزاره را در بر گیرد. در اصل، طبقه‌بندی عبارات برای اختصاص‌‎دادن مفاهیم انجام شد. در مرحلۀ‌ بعد برای مفاهیم مشابه و نزدیک به هم، مصاحبه‌های مختلف در قالب یک مقوله تلفیق شدند؛ بنابراین، به ترتیب ابتدا مطالعۀ جمله‌‎به‌جملۀ هر مصاحبه، سپس استخراج گزاره و انتخاب مفاهیم، در مرحلۀ بعد انتخاب مقوله و درانتها انتخاب مقولۀ اصلی صورت گرفت. گفته‌های مشارکت‌کنندگان در قالب 345 مفهوم جای گرفت و درنهایت، 7 مقولۀ اصلی ساخته شد.

برای اطمینان از اعتبارپذیری یافته‌ها، از روش کنترل به‌وسیلۀ اعضا و همتایان علمی و خبره در این موضوع استفاده و از آنان خواسته شد با دقت یافته‌های حاصل‌شده را مطالعه و درستی نتایج را تأیید کنند. علاوه بر این، پژوهشگر در فرایند گردآوری و تحلیل داده‌ها، دربارۀ پیش‌فرض‌ها و نظرهای خود بازاندیشی و تردید کرد. همچنین برای پیشگیری از خطای ایجاد واکنش به‌وسیلۀ مشارکت‎کنندگان، آنها به اظهارنظر آزادانه ترغیب شدند؛ درنهایت، از شیوۀ کنترل به‌وسیلۀ اعضا نیز کمک گرفته شد. یافته‌ها، مفاهیم و نتایج پژوهش با چند نفر از مشارکت‌‎کنندگان در میان گذاشته و نظر آنها پرسیده شد تا آنچه در پژوهش آمده است، انعکاس‌دهندۀ معنا و تفسیر واقعی آنان باشد.

ملاحظات اخلاقی: برای رعایت هنجارهای اخلاقی متناسب با پژوهش کیفی چند اقدام انجام شد؛ 1- قبل از هر مصاحبه رضایت مشارکت‌‎کنندگان جلب و گفتگوها با رضایت اولیه ضبط شد. 2- برای محرمانه‌ماندن مطالب و گمنامی مشارکت‌کنندگان، کل متن مصاحبه‌ها و شواهد با اسم مستعار ثبت و گزارش شد. همچنین با توجه به بحث از مضیقه‌های مالی و تورم، در طول مصاحبه تلاش شد مناعت طبع و منزلت مشارکت‌کنندگان حفظ شود.

 

 

جدول1 ویژگی‌های مشارکتکنندگان

Table1-Participants Characteristics

ردیف

سن

تحصیلات

شغل

ردیف

سن

تحصیلات

شغل

1

28

کارشناسی

بیکار

16

24

کارشناسی

راننده

2

28

کارشناسی

دانشجو

17

28

کارشناسی

راننده

3

26

کاردانی

گارسون

18

27

کارشناسی‌ارشد

فروشنده

4

25

کارشناسی

گارسون

19

21

اخراجی

کارگر

5

25

کارشناسی

گارسون

20

20

دیپلم

گارسون

6

25

ارشد

بیکار

21

20

کاردانی

فروشنده

7

22

دیپلم

کارگر

22

24

کاردانی

بازاریاب

8

20

دانشجو

دانشجو

23

23

کاردانی

کارگر

9

26

کارشناسی‌‌‎ارشد

شاگرد املاکی

24

26

کارشناسی

صندوق‌دار

10

34

دیپلم

کارگر

25

25

دیپلم

کارگر

11

24

کاردانی

گارسون

26

22

دیپلم

بیکار

12

28

بی‌سواد

کارگر

27

21

دیپلم

بیکار

13

27

کارشناسی

کارگر

28

24

کارشناسی

صندوق‌دار

14

23

کاردانی

بیکار

29

28

کارشناسی

صندوق‌دار

15

20

دانشجو

دانشجو

30

28

کارشناسی

راننده

 

 

 

یافته‌ها

بعد از مرور خط‌به‎‌خط مصاحبه‌ها، مفهوم‌سازی اولیه و ادغام مفاهیم در مقوله‌های اصلی، تفسیر و معنای برآمده از گفته‌های مصاحبه‌شوندگان در قالب 345 مفهوم و 7 مقوله سازماندهی شد. این مقوله‌ها عبارت‌اند از: بحران انگیزه، بزرگسالی زودرس، عطش پول، غلتیدن در ابهام و روزمرگی، عادی‎‌پنداری، قناعت‌پیشگی و ناهنجاری تعاملی. مفاهیمی که سبب برساخت این مقوله‌ها شدند، در جدول زیر آمده‌اند.

 

 

جدول 2- مفاهیم و مقوله‌های اصلی

Tabel 2- Concepts and main categories

مفاهیم

مقوله‌ها

بی‌انگیزگی، ناامیدی، نداشتن شور و شوق، نداشتن تمرکز، کم‌حوصله شدن، عصبی‌شدن، پرخاشگری، بلاتکلیفی، سردرگمی، احساس ناتوانی، خودخوری، باختن روحیه، احساس افسردگی، ناتوانی در چاره‌‎اندیشی، بی‌ارزش شدن تلاش‌های پیشین، احساس درماندگی، حذف خوشحالی، بر باد رفتن آرزوها، محال‌شدن خواسته‌‎ها، کوچک‌شدن نیازها، دنبال‎‌نکردن علایق

 

 

بحران انگیزه

لذت‌نبردن، ترک تحصیل، فشار مسئولیت، سهیم‌شدن در مخارج خانواده، کنارگذاشتن جوانی، ورود به سختی‌های زندگی، درک شرایط خانواده، کاهش توقع از خانواده، به دوش کشیدن بار زندگی، کمک در مخارج خانواده، مشارکت در تأمین مخارج خانواده

 

بزرگسالی زودرس

اولویت قراردادن پول، تمرکز بر کسب درآمد، چسبیدن سخت به کار، فقط به‌دنبال پول بودن، پول اولویت اول، دورزدن راه کسب درآمد بیشتر، سوءاستفادۀ مالی، به تله افتادن، حریص‌‎شدن، توهم مالی، افزایش حساب و کتاب در روابط، محوریت قراردادن پول

 

عطش پول

برنامه‌ریزی لحظه‌ای، به هم‌ خوردن برنامۀ آینده، نداشتن قطعیت، ابهام، اضطراب روزمره، ترس از بیکاری، ترس از فردا، ترس از بی‌‎پولی، ترس از مخارج روزانه، کاهش پس‌انداز، افزایش ریسک، بی‌‎ارزش شدن پس‌انداز، کاهش قدرت خرید، وجودنداشتن امکان برنامه‌‎ریزی، نداشتن آرامش

غلتیدن در ابهام و روزمرگی

چندشغله شدن، افزایش ساعات کاری، عادی‎‌شدن شرایط، عادت به وضعیت، تعجب‌نکردن از نوسان قیمت، انتظار افزایش قیمت، پذیرش شرایط، کنارآمدن با وضعیت، تلقین سازگاری، مسخ‌شدن در تورم، کاهش نیازها، بی‌تفاوتی، سکوت، عادت به زندگی در شرایط سخت، مطیع‌شدن، تلاش‌‎های بی‌نتیجه

 

عادی‌پنداری

حذف تفریحات، فراغت محدود، حذف سفر، رؤیاشدن خرید ماشین، ناممکن‌شدن ازدواج، صرفه‌جویی، کم‌کردن هزینه‌ها، جلوگیری از ریخت و پاش، انتخاب دوستان کم‌خرج، معاشرت با هم‌سطح خود، مراقبت مالی، اولویت‌بندی خواسته‌ها، چانه‌زنی، حیف و میل نکردن، قناعت، کوچک‌کردن خواسته‌ها، تأمین احتیاجات ضروری

 

قناعت‌پیشگی

بحث و جدل مالی در خانواده، کمرنگ‌شدن همراهی، افزایش فردگرایی، افزایش تنهایی، انزجار از دیگری، شرمندگی پدر، تضعیف صمیمیت خانواده، ناتوانی والدین از پشتیبانی، قطع حمایت‌های مالی والدین، بی‌اعتمادی، محدودسازی روابط، روابط تصنعی، افزایش خیانت، فروش مواد مخدر، افزایش نزول، کلاهبرداری

 

ناهنجاری تعاملی

 

 

بحران انگیزه (شکل‌گیری ذهنیت آنومیک)

با توجه به صحبت‌های جوانان مشارکت‌کننده و مفاهیم ساخته‌شده، می‌توان گفت تورم به‌منزلۀ پدیدۀ زمینه‌ای و ساختاری، بر سطوح مختلف زندگی کنشگران اجتماعی تأثیر می‌گذارد و این اثر تا لایه‌های ذهنی کنشگران پیش می‌رود. یکی از مهم‌ترین و اساسی‌ترین چالش‌هایی که مشارکت‌کنندگان دراثر تجربۀ شرایط تورم از آن سخن می‌گفتند، از دست رفتن انرژی درونی و انگیزه برای کار، فعالیت و برنامه‌ریزی است. انگیزه، نیروی درونی انسان برای تلاش در جهت خواسته‌ها و اهداف است. انگیزه برای انسان‌ها مانند موتور محرک یا نیروی پیش‌برنده برای رسیدن به آرمان‌ها، ایده‌آل‌ها و موفقیت عمل می‌کند. در شرایط تورم فزاینده، انگیزۀ جوانان به‌طور محسوسی تضعیف می‌شود و احساس افسردگی، ناامیدی، نداشتن شور و شوق، تضعیف روحیه، سردرگمی و ناتوانی در آنها شکل می‌گیرد. در شرایط تورم اقتصادی بالا، جوانان احساس درماندگی می‌کنند و از چاره‌اندیشی و تدبیر درست برای آیندۀ خود ناتوان می‌شوند.

امیرعلی (28‌ساله که روزانه 16 ساعت در دو شیفت کار می‌کند) می‌گوید:

«به نظر من هیچ راهی وجود نداره. اصلاً نمیشه کاری کرد من دو سال پول جمع کردم رفتم خدمت سربازی و برگشتم که برم خارج از کشور. اینقدر تورم زیاد شده بود که انگار از غار اومده بودم بیرون. دیگه پولم به هیچ دردی نمی‌‎خورد. هرچی کار می‌کنم بازم هیچی نمی‌مونه بخوام یه پس‌اندازی کنم. اصلاً انگار فقط باید دزد باشی وگرنه با حلال‌خوری تو این شرایط هیچ راهبردی وجود نداره. هیچ جای مانوری نیست. اصلاً انگیزه خشک شده تو نسل ما. امیدی وجود نداره هیچی هیچی. تورم همۀ آرزوهای منو ازم گرفته هرچی داشتم رو از دست دادم. تورم واقعاً منو نابود کرده»

تورم به قیمت از دست رفتن تمامی آرزوهای او تمام شده است. تورم آرزو و اهداف جوانان را در وضعیت تعلیق، سردرگمی و بلاتکلیفی گرفتار درآورده است.

آرمان (26‌ساله و مشغول در آرایشگاه مردانه) با اشاره به اهدافی که برای زندگی خود تعریف کرده بود، می‌گوید:

«من دلم می‌خواست پیشرفت کنم یه ماشین داشتم فروختم رفتم ترکیه. یه سال اونجا بودم بعد دیدم نه اونجا هم نمی‌شه پیشرفت کرد، هزینه‌ها خیلی بالا بود، گفتم برمی‌گردم دوباره ایران و همون جا ادامه می‌دم. فقط یه سال نبودم. وقتی برگشتم دیدم خدای من همه‎‌چی وحشتناک گرون شده. دیگه با اون پول نمی‌شد حتی یه ژیان خرید. انگار ارزش پولم توی یه سال صفر شده بود. مجبور شدم از اول از نقطۀ صفر شروع کنم. واقعاً هیچ خوش‌بینی و هیچ امیدی ندارم. کامل انگیزه‌‎ام از بین رفته اصلاً معلوم نیست چی می‌شه دوباره پول جمع کنم تا بخوام بخرم کلی گرون بشه. نمی‌دونم، فقط اعصاب ندارم کلاً عصبی و داغونم».

براساس گفته‌های مشارکت‌کنندگان از تجربۀ ذهنی خود، تورم‌های مکرر آنها را با احساس ناامنی و بی‌ثباتی روبه‎رو و اندیشیدن به آینده را دشوار می‌کند. زندگی در چنین شرایطی، به شکل‌گیری آنومی روانی یا همان ذهنیت آنومیک دامن می‌زند. شرایطی که هنجار معینی برای کار و فعالیت مبتنی بر برنامه در آن دیده نمی‌شود و فرد به‌تدریج ازنظر ذهنی می‌پذیرد که روی هیچ‌چیز نمی‌تواند حساب باز کند، هیچ‌چیز پیش‌بینی‌پذیر نیست و باید زندگیِ باری به هر جهت را پیش گرفت. چنین ذهنیتی، پیامدهای مهمی در عرصۀ اجتماع و اقتصاد دارد.

 

عادی‌پنداری (مضیقه به‌منزلۀ عادت نسل)

مشارکت‌کنندگان جوان می‌گفتند دوره‌های مختلف تورم را با همین سن کم تجربه کرده‌اند و برای آنها تورم‌های بالا و گرانی کالاها و خدمات، چیز عجیبی نیست. متولدان دهۀ هفتاد، با تجربۀ دست‌کم دو موج تورمی در انتهای دهۀ 80 و نیمۀ دهۀ 90، حساسیت خود را نسبت به تورم و گرانی از دست داده‌اند. این نسل، تورم و گرانی را امری عادی می‌پندارد که بخشی جدایی‎‌ناپذیر از جامعۀ آنها شده است. تولد در شرایط تورم و تجربۀ موج‌های متعدد گرانی موجب شده است آن را امری طبیعی بپندارند و با آن زندگی کنند. جوانان با قرارگرفتن در این شرایط دچار نوعی مسخ‌‎شدگی می‌شوند؛ بدین معنی که گویی این شرایط و گرانی عادی است و جز بی‌تفاوتی چاره‌ای وجود ندارد. آنها سعی می‌کنند با وضعیت کنار بیایند و به آن عادت کنند و بدون تعجب از نوسان قیمت‌ها، به زندگی در این وضعیت ادامه دهند. آنان نیازهای خود را کاهش می‌دهند، به حداقل می‌رسانند و سعی می‌کنند با افزایش تلاش و اضافه‌کردن ساعات کار خود به سازگاری با تورم بپردازند. در چنین فرایندی، عادی‌پنداری تورم و بحران رخ می‌دهد.

محمد (25ساله، مجرد و شاگرد مغازۀ صنایع چوبی) می‌گوید:

«من عادت کردم به سختی‎‌کشیدن. برا من و نسل من عادیه اصلاً تعجب نمی‌کنیم از قیمت‌ها یا گرونی، اون شکلی که مامان من تعجب می‌کنه من اصلاً تعجب نمی‌کنم. ما هر وقت می‌خوایم با دوستام بریم بیرون بیشتر پول می‌بریم می‌گیم یهو رفتیم گرون‌تر شده بود! کم نیاریم یعنی خودمون و عادت دادیم چاره‌ای نیست، کاری از دستمون بر‌نمیاد که بخوایم انجام بدیم. من کارمو بیشتر کردم. از 8 صبح می‌رم تو مبل‌‌فروشی تا 11شب سر کار از اون طرفم می‌رم مسافرکشی تا 2 صبح».

همان طور که ازصحبت های محمد پیداست، حتی می‌توان واکنش این نسل را نسبت به نسل قبل مقایسه کرد. نسل جدید راحت‌تر سازگار می‌شود؛ چون دراساس، دوره‌های مختلف تورم را تجربه کرده است. عادی‎‌پنداری وضعیت و تلقین سازگاری و همنوایی با شرایط تورم و تلاش مضاعف در کنار این عادی‌پنداری برای تأمین هزینه‌های بالارفتۀ زندگی، از راهبردهایی است که جوانان دهۀ 1370 برای زندگی در تورم از آن استفاده می‌کنند.

افشین(21‌ساله، مجرد و شاگرد بنگاه مشاور املاکی) می‌گوید:

«آرزویی نمونده برامون. من به‌ کلی مشاور و دکتر مراجعه کردم. از بس عصبی شدم؛ چون تورم چون گرونیه چون هیچ کاری نمی‌شه کرد. من باید سر کار خفه‌خون بگیرم و دهنمو ببندم و هر کی هر چی گفت سکوت کنم که مبادا اخراج بشم. مبادا بگن دیگه نیا، نکنه کارمو از دست بدم، اون وقت باید چیکار کنم یه لحظه آرامش ندارم باید خرجمو در بیارم هزینه‌ها غیرقابل‌باور زیاد می‌شن و هیچ کاری نمی‌شه کرد».

از راهبرد به کار گرفته‌شده به‌وسیلۀ جوانان در شرایط تورمی و گذران آن می‌توان به سکوت و مطیع‌شدن آنان اشاره کرد. جوانان برای حفظ امنیت شغلی خود، سعی می‌کنند با ناملایمتی‌های محیط کار کنار بیایند و سکوت کنند. می‌توان گفت تورم به بخش مهمی از نگرش طبیعی یا به تعبیر زیمل، فرهنگ عینی (ریتزر، 1387) تورم تبدیل شده است. آنها تورم را طبیعی می‌دانند و معتقدند کاری از دست آنها برای تغییر شرایط تورمی برنمی‌آید.

سروش (25‌‎ساله، مجرد و بیکار) می‌گوید:

«برای نسل ما که از بچگی این شرایطو دیدیم و بزرگ شدیم، اون طوری عجیب و غریب نیست. اون شکلی که وقتی یه جنس خیلی گرون می‌شه مامان من یا شما تعجب می‌کنید ما تعجب نمی‌‎کنیم. ما عادت کردیم به این وضعیت واسه نسل ما کاملاً عادی و طبیعی، حل‌شده‌اس».

 

غلتیدن در ابهام و روزمرگی

جوانان با دغدغه‌های جالب‌توجهی ازجمله ترس از بیکاری، ترس از گرانی، ترس از آینده و به معنای کلی‌تر آن ناامنی روبه‌رو هستند. پس‌اندازهایی که با هزاران امید و آرزو کنار گذاشتند تا بتوانند فردایی روشن‌تر و موفق‌تر را برای خود رقم بزنند، دراثر تورم آنچنان بی‌ارزش شده است که گویی تمامی آن مدت که در حال برنامه‌ریزی برای آینده بودند، به باد رفته است. حال جوانان نمی‌دانند آینده و فردای آنان چه خواهد شد و از برنامه‌ریزی بلندمدت ناتوان‌اند. همین امر سبب شده است آرامش از زندگی آنان سلب شود و تنها به فکر گذران زندگی روزانه و درواقع، سپری‌کردن روزمرگی هستند؛ بدون آنکه بتوانند برای آیندۀ خود برنامه‌‎ریزی کنند.

امیر (24ساله، مجرد و کارگر) می‌گوید:

«همش می‌ترسم نکنه کارمو از دست بدم، اگه بیکار بشم چیکار کنم؟ از کجا پول بیارم نکنه اخراج بشم. همش در حال استرس و نگرانی‌ام. باورتون نمی‌شه یه خواب درست ندارم از بس فکر می‌کنم و می‌ترسم از آینده‌ام. نمی‌‎تونم پیش‌بینی کنم می‌تونم پیشرفت کنم یا نه. واقعاً جای رشدی وجود داره یا با این تورم طبقۀ ما فقط در حال پسرفته. می‌ترسم از همه‌چی، می‌ترسم هر برنامه‌ای می‌ریزی چند روز بعد باید به هم بزنی؛ چون هیچی ثبات نداره یهو یه کالا چندین برابر می‌شه که فکرشم نمی‌‌کردی».

نگرانی‎‌های پی‌درپی، استرس‌های مداوم و ترس‌های نهادینه‌شده‌ای که قدرت برنامه‌ریزی و امید به آینده و پیشرفت را از جوانان گرفته‌اند. در چنین شرایطی تنها برای زندگی در حال و خرج روزانۀ خود تلاش می‌کنند.

ارسلان (21ساله، مجرد و فروشنده) می‌گوید:

«من قبلاً می‌تونستم با دوستام مسافرت برم بیرون بریم واسه خودم خرید کنم؛ اما الان اینقدر قدرت خریدم کم شده که دیگه فقط می‌تونم یه پول کرایه بدم و یه کمکی به خونه کنم دیگه نمی‌تونم رو پولام حساب کنم و بتونم طبق حسابم خرج کنم؛ چون هیچی معلوم نیست پولایی که پس‌انداز کردم انگار که هیچی. خواستم گوشی بخرم جمع کردم چند برابر شد قیمت گوشی؛ نتونستم بخرم».

بنابراین، مشارکت‌کنندگان شرایط زندگی خود را در ابهام و روزمرگی درک می‌کنند؛ ابهامی که ناشی از وجودنداشتن امکان برنامه‌‎ریزی و پیش‌بینی فردا شکل گرفته است؛ به همین دلیل تمرکز خود را بر برآورده‌‎کردن نیازهای فوری و روزمره متمرکز می‌کنند.

 

عطش پول

پول، زبان برتر عصر ماست؛ اما اهمیت آن در شرایطی تورمی بیش از پیش است؛ در شرایطی که تورم رشد می‌کند، اجناس و کالاها گران می‌شوند و همه دنبال این‌اند که ارزش پول خود را حفظ کنند، بقای زیستی و اجتماعی انسان بیش از پیش به پول گره می‌خورد و پول به محور بحث‌ها و زندگی افراد تبدیل می‌شود. در چنین شرایطی گفتمان پول و مؤلفه‎‌های آن، گفتمان غالب و مرکزی زندگی روزمره می‌شود. با توجه به افزایش قیمت‌ها و کاهش توان افراد برای تحقق نیازهایشان، در شرایط فعلی بنا بر گفتۀ مشارکت‌کنندگان پول محوریت همه‎‌چیز شده است. جوانان اولویت اصلی زندگی خود را بر مبنای پول قرار داده‌اند و تمامی تلاش‌ها برای به دست آوردن پول بیشتر است. جوانان برای کسب درآمد بیشتر به‌دنبال راه‌های مختلفی می‌روند و گاه حتی از راه‌های نامشروع به‌دنبال ارضای نیاز مالی خود هستند. تمامی گفتگوهای جوانان بر مسائل مالی و پول چرخ می‌زند و همواره در تکاپو برای دوچندان‌کردن پول و درآمد خود هستند.

کیانوش (25ساله که در یک فروشگاه صنایع چوب کار می‌کند) می‌گوید:

«الان همه فقط به فکر پولن، با هر جوونی تو سن و سال من حرف بزنی می‌گه الان تنها چیزی که مهمه پوله. من خودم همه فکر و ذکرم پوله. اگر پول داشته باشی همه‌‎چی داری. هر خوشی بخوای می‌تونی انجام بدی؛ اما پول نباشه انگار هیچی نیست. من خودم همه‎اش فکر می‌کنم چیکار می‌شه کرد درآمدم چند برابر بشه، پولم بیشتر بشه. الان بدون پول هیچ‌کس جواب سلام هم نمی‎‌ده؛ ولی پول داری کلی احترام و برو بیا داری. من به هیچی جز پول الان فکر نمی‌کنم».

کمرنگ‌شدن نگرش‌های عاطفی و جایگزین‌شدن نگرش پولی از مهم‌ترین پیامدها و تبعات تورم بر جوانان است. اشکان (28‌ساله و صندوق‌دار رستوران) دربارۀ پول می‎گوید:

«من خودم تنها چیزی که بهم اعتمادبه‎‌نفس می‌ده پوله. الان اصلاً اعتمادبه‌نفس ندارم؛ چون پول ندارم. شما وقتی پول نداری الان حتی با دوستات یه بیرون ساده‌ام نمی‌تونی بری وقتی پول نداری، هیچ دختری محلت نمی‌ذاره؛ چون یکی رو میخوان که پول داشته باشه خرج کنه؛ ولی خب هر چقدرم تلاش می‌کنم پولمو زیاد کنم اصلاً ممکن نمی‌شه، از بس گرونیه».

پول، پول و پول، تنها کلمه‌ای است که جوانان مدام طی مصاحبه‌ها بیان می‌کردند. تنها لغتی که به‌گونه‌ای گویا ملکۀ ذهن جوانان شده است و تنها هدف و خواستۀ آنان پیرامون آن دور می‎‌زند. تصور اینکه رسیدن به پول به معنای رسیدن به هر خواسته‌ای است.

در شرایط تورمی از یک سو پول به ارزش غالب تبدیل می‌شود و ازسوی دیگر، دست‌یابی به آن به‌ویژه برای طبقۀ فقیر دشوار می‌شود. این شرایط دراثر تعاملات بین‌طبقه‌ای تشدید می‌شود. به نظر می‌رسد تجربۀ تورم برای طبقات بالاتر افزایش ظاهری ثروت است. در همین حال طبقۀ نوکیسه نیز سر بر می‌‎آورد. جوانان طبقۀ پایین با مشاهدۀ چنین شرایطی، بیش از پیش به‌دنبال پول درآوردن هستند. بخشی از این ولع پول، ناشی از تلاش برای رفع نیازهای اولیۀ خود و خانواده است و بخشی نیز ناشی از سرابی است که طبقۀ نوکیسۀ شکل‌گرفته در شرایط تورمی، پیش روی آنها بازمی‌کند.

 

بزرگسالی زودرس

تورم و شرایط اقتصادی بی‌ثبات و کنترل‌ناپذیر سبب شده است قدرت خانواده‌ها در جهت تأمین نیازها و تحقق خواسته‌های فرزندانشان کاهش یابد و درنتیجه، جوانان به‌ناچار تأمین بخشی از مخارج خانواده را بر عهده بگیرند؛ به عبارتی، شرایط تورمی و رشد بالای تورم متولدان دهۀ 1370 را با دوران جوانی کوتاه، گذرا، اندوهبار و بزرگسالی سریع، سخت و پرچالش روبه‌رو کرده است و آنان برای کمک در مخارج خانواده و مشارکت و سهیم‌‎شدن در احتیاجات زندگی خانواده، ناچارند از برخی خواسته‌های خود چشم‌پوشی و همچون یک بزرگسال ایفای مسئولیت کنند.

حسام (26‌ساله که در یک کافی‌شاپ به‌صورت تمام‌وقت کار می‌کند) می‌گوید:

«من پدرم معلم بازنشسته اس که به‌خاطر مریضی از کار افتاده، مادرم مریضه و یه داداش دارم متولد 1360 که بیماری صرع داره و هیچ‌جا بهش کار نمی‌دن. من یه‎‌تنه دارم خرج 4 نفرو میدم؛ یعنی چاره‌ای ندارم. نمی‌تونم ببینم خانواده‌ام گشنه‌ان یا پول دارو ندارن؛ ولی واسه خودم هیچی نمی‌مونه باید از تموم خواسته‌های خودم بزنم وقتی می‌دونی چند نفر چشم انتظار تو هستن نمی‌تونی بی‌تفاوت باشی. یه ماشین داشتم به‌خاطر عمل بابام که قرار بود 3 تومن باشه و شد 27 تومن مجبور شدم بفروشمش. کلاً خیلی زود مجبور شدم وارد مشکلات زندگی بشم».

افزایش قیمت‌ها و نوسانات پیش‌بینی‌ناپذیر در برخی مواقع سبب سهیم‌شدن و مشارکت جوانان در مخارج خانواده‌ها شده است.

پیمان (23‌‎ساله و شاغل در کارخانۀ قند) می‌گوید:

«من قبلاً واسه همه‌چی از بابام پول می‌گرفتم؛ ولی الان دیگه بابام اصلاً نمی‌‌تونه به من و خواهرم پول بده تو خرج خونه‌ام مونده. دانشجو بودم شبانه بعد از یه ترم مجبور شدم ترک تحصیل کنم؛ چون پول نداشتم. شهریه خیلی زیاد شده بود بعدم من هر جایی بگید کار کردم همه خرجمو خودم می‌دم توی خرج خونه‌‎ هم هر ماه برنج رو من می‌خرم با منه ولی اینقدر تورم زیاد که هر رؤیایی داشتم غیرممکن شده و تازه باید خیلی زود وارد دخل و خرج خونه و قسط و بدهی بشی».

بنابراین، جوانان ضمن رویارویی با زندگی شخصی خود، تلاش می‌کنند بخشی از هزینۀ خانواده را تأمین کنند. شرایط برای جوانانی که والدین بیمار یا سالمند دارند، دشوارتر است. برای تحقق این مسئولیت به‌ناچار از خواسته‌های جوانی خود چشم‌پوشی می‌کنند تا بتوانند باری از دوش والدین خود بردارند.

 

قناعت‌پیشگی

قناعت‌‎پیشگی به معنای کنترل و کاهش هزینه‌ها، صرفه‎‌جویی و حذف هزینه‌های غیرضروری است. از مهم‌ترین سازوکارهایی که جوانان طبقۀ پایین برای رویارویی با تورم از آن صحبت می‌کنند، صرفه‌جویی و کاهش هزینه‌هاست؛ بنابراین، تلاش می‌کنند با قناعت‌کردن و کم‌کردن هزینه‌ها درآمد خود را با هزینه‌ها هماهنگ کنند. آنها سعی می‌کنند با جلوگیری از ریخت‌وپاش‌های اضافه، حذف فراغت و محدودکردن روابط دوستانه و مواردی از این قبیل با رویکرد قناعت با وضعیت پیشِ رو روبه‌رو شوند. برای برخی از جوانان دیگر فراغت به معنای مدرن آن که جدا از محل کار باشد، وجود ندارد و گویی فراغت به معنای امروزی آن از زندگی جوانان طبقات پایین رنگ باخته و به‌طور چشمگیری کاهش یافته است. آنها سقف نیازهای خود را به حداقل نیازهای ممکن کاهش می‌دهند و تنها به احتیاجات ضروری خود توجه می‌کنند.

نوید (27‌ساله، مجرد و فروشنده) می‌گوید:

«من خیلی هزینه‌هامو کم کردم. با دوستام که اصلاً دیگه بیرون نمی‌رم؛ چون پول می‎‌خواد. دوستای پولدارمو گذاشتم کنار؛ چون نمیشه، اگه قبلاً می‌رفتم کباب سیخی سه تومن بود می‌خوردم الان فقط می‌تونم فلافل بخورم. مهمونی که اصلاً وجود نداره. حتی یه تیشرت ساده‌ام نمی‌خرم همش جلو خریدامو می‌گیرم. اصلاً دیگه چیزی رو حیف و میل نمی‌کنیم، تو خونه فقط به اندازه می‌گیریم؛ چون می‌گیم پول نیست، همینم به‌سختی داریم می‌خریم حداقل کم بگیریم نمونه یا حیف نشه».

جوانان برای زندگی‌کردن در تورم از تمامی هزینه‌های غیرضروری صرف‌نظر می‌کنند. جلوی ریخت‌وپاش‌ها و اسراف‌کردن‌ها گرفته شده است و افراد به اندازۀ نیاز خرید می‌کنند.

سامان (28‌ساله، مجرد و صندوق‌دار) می‌گوید:

«ما قبلاً دورهمی زیاد می‌رفتیم؛ ولی الان سالی یه بارم نمی‌ریم، دیگه الان فقط در حد خوراک روزانه می‌تونیم خرید کنیم اونم سعی می‌کنیم با کلی احتیاط خرید کنیم، الان واسه هر چیزی که می‌خری خیلی ارزش قائلی و مراقبت می‌کنی؛ چون میدونی دیگه نمی‌تونی بخری و باید حواست باشه، مثلاً من تا کفشم پاره نشه نمی‌خرم؛ چون پول نیست، باید به‌‎صرفه خرج کنی. هر مهمونی و جایی‌ هم دعوت می‌شم نمی‌رم که خرج نکنم؛ البته من کارم شده تفریحم، کلی اینجا خوش می‌‎گذره اینقدر می‌خندیم که حد نداره».

مصرف‌کردن زیاد و بی‌محدودیت به یکی از عادت‌های رفتاری عصر ما تبدیل شده است. این عادت رفتاری به ذهن‌ها نیز رسوخ کرده است و افراد همواره انتظار توان مصرف بالا را از خود و دیگران دارند؛ البته این موضوع در طبقات اجتماعی مختلف متفاوت است. در شرایط گرانی و تورم اقتصادی، به‌ناچار این عادت در تأثیر قرار می‌گیرد و به‌ناگزیر باید محدود شود. این از پیامدهای مثبت گرانی است. در شرایط عادی مصرف و هزینه‌های بی‌قاعده انجام می‌شود؛ اما تورم موجب شده است افراد با دقت و حساب و کتاب بیشتری خرید کنند؛ البته جنبۀ دیگر نیز نباید نادیده گرفته شود. دراثر گرانی و تورم، اوقات فراغت کاهش می‌یابد. بخشی از آن به‌دلیل ناتوانی در تأمین هزینه و به قول مشارکت‌کنندگان صرفه‌جویی و قناعت است؛ اما بخشی نیز به‌دلیل اینکه افراد مجبورند ساعات بیشتری را کار کنند. حذف یا محدودکردن اوقات فراغت، از ابعاد مهم این صرفه‌جویی‌ها عنوان می‌شد.

 

ناهنجاری تعاملی

منظور از ناهنجاری تعاملی، آسیب‌‌ها و ناهنجاری‌های موجود در روابط روزمره، تعاملات خانوادگی، دوستی و شغلی است. در این شرایط براساس آنچه مشارکت‎‌کنندگان از تجربۀ خود نقل کردند، حمایت‌های متقابل بین خانواده‌ها کاهش یافته و اعتماد و صمیمیت نیز میان افراد خانواده و اقوام و نزدیکان کمرنگ شده است. حتی روابط همسایگی نیز مانند گذشته نیست و بسیار محدودتر شده است. براساس آنچه مشارکت‌کنندگان جوان این پژوهش اظهار کردند، والدین دیگر قادر نیستند مانند گذشته فرزندان خود را حمایت کنند، صمیمیت و گفتگوهای خانوادگی کمرنگ شده و رابطۀ زندگی با شادمانی و محبت را کاهش داده است و در مواقعی که خانواده‌ها دور هم باشند هم بحث و جدل مالی بسیار غالب است.

سعید (26‌‎ساله، مجرد که در یک کافه کار می‌کند) می‌گوید:

«قبل از تورم، قبل از اینکه اینقدر گرونی بشه، ما خیلی با فامیلامون دور هم جمع می‌شدیم. عموهام حتماً دعوت می‌کردن حتماً مهمونی داشتیم، تو فامیل وقتی یکی مشکل پیدا می‌کرد همه جمع می‌شدن و کمک می‌کردن؛ ولی الان کلاً رفت‎وآمدها قطع شده کسی دعوتی نمی‌ده از بس هزینه‌ها بالا رفته؛ حتی الان وقتی عروسی یا تولد دعوت می‌‎شیم، اغلب نمی‌ریم مگر دیگه خیلی نزدیک باشه؛ چون می‌گیم از کجا پول بیاریم کادو بدیم؟ یا قبلاً با دوستامون پول می‌ذاشتیم رو هم می‌رفتیم مسافرت؛ ولی الان فقط پول می‌ذاریم قلیون که ارزونه می‌گیریم می‌شینیم می‌کشیم؛ فقط همین شده اونم هفته‌ای یه بار».

شرمندگی پدر و افسردگی مادران و کمرنگ شدن صمیمت و گردهمایی‌ها، تضعیف حمایت‌‎های فامیلی و دوستانه در خانواده‌ها از تبعاتی است که تورم شدید اقتصادی برای خانواده‎‌ها بر جای گذاشته است.

آرش (28ساله، کارگر سنگ‌بری که به‌تازگی از همسرش جدا شده است) می‎‌گوید:

«تورم باعث شده اعتماد خیلی بد بشه بین مردم. قبلاً طرف مشکل داشتی بهت پول قرض می‌‎داد کمکت می‌کرد؛ ولی الان همه می‌ترسن می‌گن می‌دیم بعد طرف نداره پس بده؛ حتی وام می‌خوای بگیری قبلاً راحت ضامنت می‌شدن الان خاله و عمو و دایی‌ام بهونه میارن از بس قسط وام‌ها عقب افتاده حتی می‌ترسن ضامن بشن. الان می‌ری تو یه شرکت کار می‌کنی خود صاحب شرکت پول نداره حقوقا رو درست بده. الان 3ماهه به ما حقوق ندادن وقتی‌ام می‌گی، می‎گن پول نیست از ترس بیکاری و تورمم حرفی نمی‌زنی حتی مهر و علاقه‌ام کم کرده؛ چون فاصله‎ها خیلی زیاد شده مردم دیگه از هم خبر ندارن».

از نتایج مصاحبه‌ها چنین برداشت می‌شود که تورم تنها سبب تضعیف، سستی و کمرنگ شدن حمایت‌ها و پشتیبانی‎های خانواده‌ها از یکدیگر و اطرافیانشان نشده است؛ بلکه موجب روابط تصنعی شده است.

 

نتیجه

این مطالعه با هدف فهم و توضیح تجربه و معنای جوانان از پدیدۀ تورم انجام شد. در فرایند اجرا، داده‌ها با شیوۀ مصاحبه گردآوری و در چارچوب کدگذاری نظری تحلیل شدند. از این طریق، مفاهیم و معانی مدنظر مشارکت‌‎کنندگان در قالب 7 مقولۀ اصلی جای داده شدند؛ این مقوله‌ها شامل بحران انگیزه، بزرگسالی زودرس، عطش پول، غلتیدن در ابهام و روزمرگی، عادی‌پنداری، قناعت‌‎پیشگی و ناهنجاری تعاملی است.

یافته‌های پژوهش دربارۀ دانش و نظریه‌های موجود جامعه‌شناسی، سه مفهوم کلیدی را به ذهن می‌آورند. مفاهیم عادت‌واره، بی‎هنجاری و فرهنگ فقر. به نظر می‌رسد یافته‌ها با این سه مفهوم تفسیر مناسبی خواهند یافت.

از دریچۀ مفهوم عادت‌واره می‌توان گفت زندگی در شرایط فشار اقتصادی و به‌طور خاص تورم، سبب شکل‌‎گیری یا برساخت منش یا عادت‌وارۀ معینی در جوانان شده است. ازنظر پژوهشگران، مقوله‌های هفت‌گانۀ برساخته در این مطالعه، منش معینی را شکل می‌دهند. مهم‌ترین مؤلفه‌های تشکیل‌دهندۀ این منش، محوریت پول و زندگی در شرایطی از احساس بی‌هنجاری است. برخی پژوهشگران (Panic, 1978)، از این مفهوم و اثر تورم بر خصلت و عادات مردم با عنوان خصلت رقابتی یاد کرده‌اند؛ شرایطی که در آن پول به‌منزلۀ ارزش مرکزی برای بقای فردی و اجتماعی مطرح است. ارزش پول دراثر تورم در منظومۀ عادت‌وارۀ جوانان طبقۀ پایین تشدید شده است. شاید در اینجا بهتر باشد از ارزش تشدیدشدۀ پول یا عطش پول سخن گفت. تورم اقتصادی بالا و مکرر، نوعی عطش پول در افراد ایجاد کرده است؛ عطشی که براساس آن کنشگران اجتماعی به این نتیجه رسیده‌اند که همۀ مشکلات ازطریق پول برطرف‌شدنی است و پول حلاّل همۀ مسائل تلقی می‌‎شود. ازطرف دیگر، به‌‎دلیل زندگی در میدان پیش‌بینی‌‎ناپذیر شرایط اقتصادی، نوعی احساس سردرگمی، بی‌هنجاری و روزمرگی ازطرف جوانان پذیرفته و برای آنها عادی شده است. در چنین شرایطی، کنشگران اجتماعی به تغییرات مستمر و سیال عادت کرده‌‎اند. زندگی با چنین عادت‌واره‌ای ناهنجاری‌های مختلف ازجمله گسیختگی تعاملات اجتماعی را به‌همراه داشته است. آنها با تجربۀ شرایط میدان اقتصادی همراه با فشار، بحران و تورم یا زیست در میدان فشار اقتصادی و تورم، نوع مشخصی از ذهینت و گرایش‌های رفتاری را در خود ساخته‌اند تا بتوانند با شرایط بحران و فشار روبه‌رو شوند و زندگی خود را مدیریت کنند. همان طور که بوردیو، صاحب‎‌نظر این مفهوم، بیان می‌کند که افراد برای رویارویی با جهانشان، براساس عادت‌واره‌ها - که طرح‌های توصیفی برخورد با جهان را در اختیار فرد می‌گذارند - عمل می‌کنند. جوانان این نسل نیز برای مقابله با زندگی در تورم و برخورد با جهان احاطه‌شده از تورم فزاینده، برطبق عادت‌وارۀ خاصی عمل می‌کنند و به عبارتی، این منش تورمی یا همان عادت‌واره راهنمای عمل و کنش آنان است. منش تورمی این جوانان از مفاهیمی تشکیل شده است که گاه زندگی در این شرایط را برای آنان آسان و گاه اسباب درد و رنج را برایشان فراهم می‌کند. عادت‌وارۀ خاص این جوانان بر عادت به زندگی در ابهام، سردرگمی، بلاتکلیفی، بی‌انگیزگی و حذف فراغت مبتنی است.

جوانان مشارکت‎‌کننده در پژوهش احساس می‌کنند در شرایط زندگی روزمره، خود را پیش‌بینی‌ناپذیر، بدون قاعده و هنجار، ابهام، بی‌هدف و سرگردان درک می‌کنند؛ در این حال، پول به مرکز زندگی و گفتگوهای آنها آمده و مادی‌گرایی ناشی از زندگی شهری و صنعتی مدرن را تشدید کرده است. به این شرایط در ادبیات نظری جامعه‌شناسی، آنومی یا بی‌هنجاری گفته می‌شود. جامعه‌شناسان کلاسیک (دورکیم) و معاصر (Messner & Rosenfeld, 1997) بر فشارها و تغییرات سریع اقتصادی در شکل‌گیری بی‌‌هنجاری تأکید کرده‌اند. به عقیدۀ مرتن، آنومی در شرایط وجودنداشتن تناسب بین اهداف و وسیله شکل می‌گیرد (احمدی، 1384؛ محسنی‌‎تبریزی، 1383: 63) که این نوع از بی‌هنجاری در طبقۀ پایین بیش از سایر طبقات احتمال شکل‌گیری دارد. در این وضعیت فشار زیادی برای سعی در موفق‌‎شدن به هر وسیله‌ای، مشروع یا غیرمشروع، وجود دارد (گیدنز، 1386: 141). با نگاهی به نسخه‌های جدیدتر نظریۀ آنومی اجتماعی، می‌توان گفت تجربۀ تورم اقتصادی بیش از هر چیز زمینۀ آنومی نهادی را فراهم می‌‎کند. استیفن مسنر و ریچارد روزنفلد (1997) نظریۀ آنومی نهادی را مطرح کردند و رابطۀ متقابل بین دو جنبه از سازمان اجتماعی، یعنی فرهنگ و ساختار اجتماعی را بررسی کرده‌اند. در این نظریه رابطۀ متقابل میان نهادهای جامعه، ارزش‌های فرهنگی و جرم مطرح شد (Muftic, 2006: 630). مسنر و روزنفلد منابع ساختاری این آنومی را در سرشت اقتصاد بازار سرمایه‌‎داری به‌ویژه در ارتباط بین نهاد اقتصاد و نهادهای غیراقتصادی می‌بینند. آنها معتقدند نهاد اقتصاد نسبت به سایر نهادها (خانواده، آموزش، سیاست) قوی‌تر است و در کارکرد سایر نهادها ایجاد مزاحمت می‌کند. این برتری نهاد اقتصاد در برابر سایر نهادها با خوارشمردن نقش و کارکردهای نهادهای غیراقتصادی، انطباق سایر نهادها با نیازهای اقتصادی و نفوذ هنجارهای اقتصادی در قلمرو سایر نهادها اعمال می‌شود (Muftic, 2006: 631). نظریۀ آنومی نهادی می‌گوید در جوامعی که نهاد اقتصاد مسلط است، ارزش‌های فرهنگی، دست‌یابی به موفقیت را با هر وسیلۀ ممکن تشویق می‌کنند. غلبۀ اقتصاد در جامعه توان سایر نهادها را در کنترل اجتماعی و پیشگیری از ناهنجاری‌ها تضعیف می‌کند (Messner & Rosenfeld, 1997: 213). در این دیدگاه رقابت و مادی‌گرایی به‌منزلۀ ارزش‌های بازار به‌خودی‌خود انحراف‌زا نیستند؛ بلکه زمانی سبب ناهنجاری و انحراف می‌شوند که سبب اخلاق آنومیک شوند (Messner & Rosenfeld, 1997: 214).

مفاهیم و یافته‌های این مطالعه، نگرانی عمده را نیز در ذهن فعال می‌کند و آن تقویت فرهنگ فقر است. اسکار لوییس (1353) مفهوم فرهنگ فقر را در چند دهه قبل از این مطرح کرد. براساس دیدگاه لوییس، زندگی در شرایط فقر و فشار اقتصادی، بیکاری و پایین‌بودن مزدها از زمینه‌های شکل‌گیری فرهنگ فقر است. یکی از مهم‌ترین مشخصه‌های فرهنگ فقر، توجه شدید به زمان حال و اکنون همراه با ناتوانی از چشم‌پوشیدن موقت از بعضی چیزهای خوشایند، به‌دلیل چیزهای خوشایند بزرگ‌تر در آینده است (لوییس، 1353: 131). شرایط تورمی به این فرهنگ دامن می‌زنند و همان طور که در صحبت مشارکت‌کنندگان نیز بود، به آینده نمی‌اندیشند و تمام تلاش آنها برطرف‌کردن نیازهای آنی است. این نگرش می‌تواند ضد توسعه باشد و زمینۀ بسیاری از آسیب‌های اجتماعی را فراهم کند. فرهنگ فقر، وسیلۀ سازگاری است که انسان فقیر در برابر بی‌ارجی خود در جامعه مبتنی بر فردگرایی و اقتصاد سرمایه‌داری درونی می‌کند (لوییس، 1353: 126). پایین‌بودن سطح خواسته‌هایی که انگیزۀ کوشش‌اند، از ویژگی‌های فرهنگ فقر است (لوییس، 1353: 134). از دیگر ویژگی‌های فرهنگ فقر عبارت‌اند از: مشارکت‌نکردن فرد در امور عمومی، کوتاهی دوران کودکی، احساس بی‌ارزشی، درماندگی، به دیگران متکی‌بودن و خود را کم شمردن (لوییس، 1353). این ویژگی‌ها در شرایط فقر و فشار اقتصادی به‌منزلۀ شیوه‌ای از سازگاری با فشار و بحران جوانه می‌زند و رشد می‌کند.

تورم، گرانی، رکود و ناپایداری اقتصادی، تأثیرات عمیقی بر جنبه‌‎های فردی و فرهنگی نسل جوان دارد و می‌تواند بر ارزش‌های فرهنگی توسعه در نسل جوان تأثیر بگذارد. رهایی از فشارها و مشکلات ناگزیر تورم، ایجاب می‌کند که سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان اقتصادی و سیاسی، برنامه‌ریزی مدونی در زمینۀ نظام‌های مراقبتی در شرایط بحران و ناپایداری اقتصادی فراهم کنند. تعریف سازوکارهای حمایتی و توسعۀ بیمه‌ها، از مهم‌ترین سازوکارهایی است که لازم است فعال شود. لازم است از خانواده‌ها به‌شکل جدی حمایت و حداقل‌های زندگی برای همگان فراهم شود، احساس امنیت نسبت به آینده تقویت شود تا نسل جوان با نگاهی مثبت در جامعه فعالیت کند؛ به‌ویژه سیاست‌های حمایتی اثربخش در مناطق فقیرنشین و حاشیه دنبال شود و منابع فرهنگی و اقتصادی لازم در اختیار افراد و خانواده‌ها قرار گیرند. احساس امنیت و اطمینان به آینده از این طریق تقویت می‌شود. باید تلاش کرد از تکرار موج‌‎های تورم و ناپایداری اقتصادی کاسته و از این طریق از شکل‌گیری ذهن بی‌هنجار پیشگیری شود. بسیاری از آسیب‌های اجتماعی ناشی از شکل‌گیری ذهن درگیر ابهام و بی‌هنجاری است؛ ذهنی که به این عادت کرده است که هیچ‌چیز پیش‌بینی‌پذیر نیست و هرازگاهی باید منتظر بحران بود. کنشگرانی با چنین ذهنیتی نمی‌توانند عامل توسعه باشند. بی‎‌هنجاری و ابهام آسیب بزرگی است؛ اما عادت به آن خطرات بیشتری به‌دنبال دارد. به نظر می‌رسد کنشگران به ناپایداری و بی‌هنجاری عادت می‌کنند و از این طریق کنش‌هایی در پیش می‌گیرند که بی‌هنجاری را بازتولید می‌کنند. چرخۀ ناپایداری – بی‌هنجاری شکل می‌گیرد و مانع مهمی برای توسعۀ اجتماعی و سلامت فردی و اجتماعی می‌شود.

با وجود اینکه تورم پدیده‌ای فراگیر و مؤثر در ایران معاصر است، مطالعات اندکی در زمینۀ ابعاد اجتماعی و فرهنگی آن انجام شده است. انجام مطالعات کیفی، تاریخی و کمی در زمینۀ عوامل و پیامدهای اجتماعی و فرهنگی تورم ضروری است. مطالعۀ تجربۀ زندگی در تورم در طبقات بالا و به‌ویژه طبقۀ نوکیسه، مقایسۀ تجربۀ نسل‌های مختلف از تورم، زمینه‎‌ها و عوامل اجتماعی و فرهنگی تورم، رابطۀ تورم و سبک زندگی و نگرش‌های فرهنگی و اجتماعی از این جمله است. در این حوزه آنقدر مطالعات محدود است که می‌توان لیست طولانی از مطالعات را پیشنهاد کرد.

در فرایند اجرای پژوهش محدودیت‌هایی نیز وجود داشت. مهم‌ترین محدودیت، نگرانی مشارکت‌کنندگان از صحبت دربارۀ گرانی، تورم و مشکلات معیشتی مرتبط با آن بود و برای کسب رضایت آنها وقت زیادی صرف شد.



[1]Guriev & Melnikov

[2]Gonzales & Rojas

احمدی، ح. (1384). جامعه‌شناسی انحرافات، تهران: سمت.
استراوس، آ. و کوربین، ج. (1391). مبانی پژوهش کیفی: فنون و مراحل تولید نظریۀ زمینه‌ای، ترجمۀ: ابراهیم افشار، تهران: نشر نی.
بوردیو، پ. (1390). تمایز، نقد اجتماعی قضاوت‌های ذوقی، ترجمۀ: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی.
پورکاظمی، م.؛ بیرانوند، الف. و دلفان، م. (1394). «تعیین عوامل تأثیرگذار بر تورم و طراحی سیستم هشداردهندۀ تورم شدید برای اقتصاد ایران»، پژوهش‌ها و سیاست‌های اقتصادی، ش 76، ص 166-145.
جعفرزاده، ب. و اکبری‌فرد، ح. (1391). اقتصاد پول و بانک، تهران: نور علم.
چارمز، ک. (1397). ساختن نظریۀ مبنایی، ترجمۀ: مهزیار کاظمی‌موحد و حمیدرضا ایرانی، تهران: رسا.
دورکیم، الف. (1396). دربارۀ تقسیم کار اجتماعی، ترجمۀ: باقر پرهام، تهران: مرکز.
دین‌محمدی، م. و قربانی، ف. (1395). «تحلیل آثار اجتماعی تورم با تأکید بر سرمایۀ اجتماعی»، پنجمین کنفرانس الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت. تهران، مرکز مطالعات الگوی - اسلامی ایرانی پیشرفت.
ریتزر، ج. (1386). نظریههای جامعه‌شناسی در دوران معاصر، ترجمۀ: محسن ثلاثی، تهران: علمی.
زبیری، هـ. و ابراهیمی‌پورفائز، س. (1394). «تورم و کاهش سرمایۀ اجتماعی ایران»، فصلنامۀ برنامه و بودجه، ش 4، ص 213-183.
سرآبادانی، غ. (1385). «تورم، عوامل و راهکارهای مقابله با آن در ایران»، اقتصاد اسلامی، ش 21، ص 103-128.
سوئدبرگ، ر. و گرانووتر، م. (1395). جامعهشناسی اقتصادی، ترجمۀ: علی‌اصغر سعیدی، تهران: تیسا.
کانتور، پ. و کاکس، الف. (1394). ادبیات و اقتصاد آزادی، ترجمۀ سلما رضوان‌‎جو، تهران: دنیای اقتصاد.
کتابی، الف. (1393). «کالبدشکافی شش تورم لجام‌گسیخته در جهان؛ بررسی تطبیقی زمینه‌ها، علل، آثار و پیامدها»، اقتصاد تطبیقی، ش 2، ص 166-133.
گیدنز، آ.(1386). جامعه‌شناسی، ترجمۀ: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی.
لوییس، الف. (1353). «فرهنگ فقر»، ترجمۀ: ثریا سیدمهدی، نامۀ علوم اجتماعی، ش 4، ص 140-124.
مارکس، ک. (1386). سرمایه؛ نقد اقتصاد سیاسی، ترجمۀ: ایرج اسکندری، تهران: فردوس.
محسنی‌تبریزی، ع. (1383). وندالیسم، تهران: آن.
مرکز آمار ایران. (1398). شاخص قیمت مصرف‌کننده (تورم)-خرداد 98، درگاه مرکز آمار ایران:
مکی‌پور، ذ. و ربانی، ع. (1392). «بررسی علل اقتصادی آسیب‌های اجتماعی؛ با تأکید بر رابطۀ تورم و جرائم در ایران طی سال‌های 1390-1370»، پژوهش‌های راهبردی امنیت و نظم اجتماعی، ش ۲ (۲)، ص 98-79.
نیلی، م. (1394). اقتصاد ایران به کدام سو می‌رود؟ تهران: دنیای اقتصاد.
وبر، م. (1397). اقتصاد و جامعه، ترجمۀ: مصطفی عمادزاده، تهران: سمت.
هازلیت، هـ. (1391). اقتصاد در یک درس، ترجمۀ: محسن رنجبر و نیلوفر اورعی، تهران: دنیای اقتصاد.
Adam, K. & Weber, H. (2017) Optimal Trend Inflation. Discussion Papers 25/2017, Deutsche Bundesbank, Research Centre. https://econpapers.repec.org/scripts/showcites.pf?h=repec:zbw:bubdps:252017.
Ahmad, S. (2016) Essays on Monetary Policy Rules and Inflation Dynamics. Ph. D Dessertation, University of Arkansas.
Ahmad, S. & Civelli, A. (2015) Globalization and Inflation: A Threshold Investigation. Working paper.
Andrade, P. Galí, J. Le, B. H. & Matheron, J. (2019) The Optimal Inflation Target and the Natural Rate of Interest. Barcelona GSE Working Paper Series.
Armantier, O. Scott, N. Giorgio, T. Wilbert, K. & Basit, Z. (2016) The price is right: updating inflation expectations in a randomized price information experiment. Review of Economics and Statistics, 98 (3), 503-523.
Ascari, G. Phaneuf, L. & Sims, E. R. (2018) On the welfare and cyclical implications of moderate trend inflation. Journal of Monetary Economics, 99 (C), 56-71.
Bernburg, J. (2002) Anomie, social change and crime. The British Journal of Criminology, 42, 729-742.
Bianchi, F. & Civelli, A. (2015) Globalization and Inflation: evidence from a time-varying var. Review of Economic Dynamics, 18 (2), 406–433.
Caelli, K. Ray, L. & Mill, J. (2003) Clear as mud: toward greater clarity in generic qualitative research. International Journal of Qualitative Methods, 2 (2), 1-13.
Cochrane, J. H. (2017) Michelson-morley, fisher and occam: the radical implications of stable quiet inflation at the zero bound. NBER Macroeconomics Annual, 32, 113-226.
Coibion, O. Gorodnichenko, Y. & Weber M. (2019) Monetary policy communications and their effects on household inflation expectations. CESifo Working Paper No. 7464.
Easterly, W. & Fischer, S. (2001) Inflation and the poor. Journal of Money, Credit and Banking, 33 (2), 160-178.
Goldthrope, G. H. (1978) The Current Inflation: Toward a Sociological Account. In The Political Economy of Inflation, Ed. By: Hirsch, F. & Goldthrope, G. H., Cambridge: Harvard University Press, 186-213.
Gonzales, R. & Rojas, H. A. (2019) Inflation shocks and income inequality: an analysis with genetic algorithms and bayesian quantile regressions. African Journal of Economic and Management Studies, 10 (2), 226-240.
Guriev, S. & Melnikov, N. (2016) War, inflation and social capital. Paper and Proceeding, 5, 1-6.
Hayes, M. (2011) The social history of quantifying inflation: a sociological critique. Journal of Economic Issues, 45 (1), 97-112.
Jongrim, H. M. Ayhan, K. & Franziska, O. (2019) Inflation in Emerging and Developing Economies. World Bank Publications, The World Bank, Number 30657.
Kahlke, R. (2014) Generic qualitative approaches: pitfalls and benefits of methodological mixology. International Journal of Qualitative Methods, 13, 37-52.
Kliem, M. Kriwoluzky, A. & Sarferaz, S. (2015) Monetary-Fiscal Policy Interaction and Fiscal Inflation: A Tale of Three Countries. KOF Swiss Economic Institute, 396.
Lamla, J. Pfajfar D. & Rendell, L. (2019) Inflation and deflationary biases in inflation expectations. BIS Working Paper, No. 789.
Linde, D. Wang, Y. Welling, Y. & Ach´Ucarro, A. (2018) Hypernatural inflation. Journal of Cosmology and Astroparticle Physics, 7, 35-45.
Lyziak, T. & Paloviita, M. (2016) Anchoring of Inflation Expectations in the Euro Area: Recent Evidence Based on Survey Data. ECB Working Paper.
Maier, C. (1978) The Politics of Inflation in the Twentieth Century. in the Political Economy of Inflation, EdBy: Hirsch, F. & Goldthrope, G. H., Cambridge: Harvard University Press, 37-72.
Maxwell, J. A. (2013) Qualitative Research Design. Thousand Oaks: Sage.
Merriam, S. (2009) Qualitative Research: A Guide to Design and Implementation. San Francisco: Jossey-Bass.
Messner, S. & Rosenfeld, R. (1997) Markets, Morality and a Institution Anomie Theory of Crime. In: N. Passas & R. Agnew (Eds). The Future of Anomie Theory. Boston: Northeastern University Press, 207-227.
Miles, M. B. & Huberman, A. M. (1994) Qualitative Data Analysis. Thousand Oaks: Sage.
Muftic, L. (2006) Advancing Institutional Anomie Theory. International Journal of Offender Therapy and Comparative Criminology, 50, 630-653.
Panic, M. (1978) The Origin of Increase Inflationary Tendencies in Contemporary Society. The Political Economy of Inflation, Ed. By: Hirsch, F. & Goldthrope, G. H, Cambridge: Harvard University Press, 137-160.
Percy, W. H. Kostere, K. & Kostere, S. (2015) Generic qualitative research in psychology. The Qualitative Report, 20 (2), 76-85.
Piachaud, D. (1978) Inflation and Income Distribution. in the Political Economy of Inflation, Ed. By: Hirsch, F. & Goldthrope, G. H., Cambridge: Harvard University Press, 88-116.
Stock, J. H. & Watson, M. W. (2016) Core inflation and trend inflation. Review of Economics and Statistics,98 (4), 770-784.