نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استاد، گروه جامعه شناسی، دانشکدۀ علوم اجتماعی، دانشگاه علامه طباطبایی (ره)، تهران، ایران
2 دانشجوی جامعهشناسی فرهنگی، گروه جامعهشناسی، دانشکدۀ علوم اجتماعی، دانشگاه علامه طباطبایی (ره)، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Introduction
From the perspective of cultural studies, tolerance as a social construct is a way to avoid conflicts between people. Tolerance as a constructed concept refers to how people perceive, interpret, and experience it in everyday life. Tolerance arises from structural conditions, context, social status, discourses, and the worlds of urban life. Tolerance is considered an important issue in different societies, cultures, and political systems. In the present study, the authors attempted to investigate the concept of tolerance, its process and mechanisms, its requirements and forms in the context of everyday urban life. The following research question was posed: How do people in the context of everyday urban life understand and interpret the concept of tolerance as a meaningful social action and experience?
Materials and Methods
The research method of the study is grounded theory. The research questions focus on the interaction between people or the interaction of them with specific fields as well as processes, which are usually not possible to answer quantitatively.
Among the different branches of grounded theory, according to the fluidity of the research topic and the gender, variety, and data, the postmodern branch of grounded theory was used.
For sampling, according to the research approach and problem and based on the experimental and theoretical literature, we decided to adopt prototypes from people who, according to their job, their living situation and relationship need to show tolerance the most in their daily lives as citizens. Then, other samples were selected during the research process based on the theoretical needs of the researchers.
Discussion of Results and Conclusions
Analysis of the data using Clark's position analysis method (the postmodern branch of grounded theory) shows that tolerance-based action is a fluid and scaled concept consisting of three dimensions: passive tolerance or surrender, active tolerance, and intolerance. These dimensions come together under the mechanism of tolerance-making. The results also show that the concept of tolerance (based on the two elements of consciousness and agency), is included in surrender, tolerance, and intolerance dimensions. Finally, ‘ambiguous toleration’ is considered a central phenomenon of research.
People who experience being in a chaotic and uncertain life in Tehran, living in an atmosphere full of individualism, ontological insecurity, facing feelings of turmoil, apprehension, anxiety, experiencing rapid change, cultural and economic gaps, facing identity crises, urban crises, and rapid socio-cultural changes make constant choices in their orientations toward a tolerance-based approach. In the way of expressing mentalities and actions along with exaggerating the moral concepts of the society such as tolerance, one tries to represent the hidden mentalities and patterns produced and reproduced by citizens in everyday urban life. Tolerance is a concept manifested in a distorted way due to various factors and representations, with the elements of submission and failure, despair, and frustration. The dualism of power-weakness, urban space and urban cultures, communication and understanding, maintaining peace, avoiding conflicts, commitment and the concept of love, utility, boundaries of action, reformism, mistrust, social change, and values are factors and motives for tolerance-based actions in everyday urban life. The gender, social class, historical memory, socialization, beliefs and personalities, cultural policy and representational crisis, economic disruptions, positioning, revenge and justice, and self-censorship interaction on resentment and isolation are the main categories in this study.
کلیدواژهها [English]
مقدمه و بیان مسئله
وجود شهر مدرن در گرو شکلگیری مدارا میان افرادی با تفاوتهای عقیدتی، نژادی، قومی، مذهبی و جنسی است. مدارا ایدۀ اصلی دموکراسی بهمنزلۀ بنیان شهروندی است؛ این مفهوم از موقعیت خاص تاریخی و فرهنگی در دوران پساجنگ جهانی برآمده است؛ مقطعی از تاریخ که در آن نیاز به تکیهگاهی برای تأمین امنیت همۀ اعضا و ارکان جامعه و دوری از اندیشههای فاشیستی که جهان را برای سالیان دراز درگیر کرده بود، احساس میشد. مدارا عنصری فرهنگی است که بهوسیلۀ شهروندان ساخته و فهمیده میشود و بهوسیلۀ همان شهروندان به کار گرفته و به مرور، نهادی و به سنت تبدیل میشود؛ فرایندی مستمر و پویاست که بهوسیلۀ افرادی بازتولید میشود که براساس تفسیر و شناخت خود از آن عمل میکنند.
بررسی فهم چیستی مدارا از دید شهروندان، ازاینرو جالبتوجه است که برساختیبودن این مفهوم، تنوع استنباط از آن و نیز آشفتگیهایی که در تعریف و واکنشهای افراد وجود دارد، خود را در متن زندگی روزمرۀ شهری نمایان میکند. گاهی این آَشفتگیهای مفهومی، ایجاد ارتباط و شکلگیری همبستگی اجتماعی میان افراد را مختل و گاه سرمایههای اجتماعی را با فرسایش یا هزینه همراه میکند. همچنین نباید فراموش کرد که با وجود شکلگیری گفتمانهای متفاوت دربارۀ دال مدارا در ایرانِ پس از انقلاب اسلامی و شکلگیری شهروندی مدرن، نمیتوان مفهوم مدارا را به همان شکل و منظری که در ابتدا از طرح آن مدنظر بوده است، در نظر گرفت؛ مفهومی که در برههای از تاریخ با صدای اصلاحطلبی و گفتگوی تمدنها پیوند خورده و در رسانهها و فضاهای عمومی بر آن تأکید شده است و در برهۀ دیگری از تاریخ با مهندسی فرهنگی و رویکرد محافظهکار گره میخورد و یا در کشاکش وقایع 1378 و 1388 و 1398، جلوۀ بدیع و سیالی مییابد. مدارا در فرایند استحالۀ معنایی، گاهی در مقام یک ایدۀ کنترلکننده و سرکوبکنندۀ انتقاد و بازاندیشی در موقعیتهای اجتماعی و فرهنگی نمودار میشود و زمانی نیز در جهانی مملو از تعارضات و برخوردها امری لازم و حیاتی به حساب میآید؛ اما در نهایت، مدارا بهمنزلۀ امری سیال، متضمن عاملیت و احترام به تنوع فرهنگی است. هرچند گفته میشود «مدارا بهخودیخود مفهومی خنثی است و به مجموعهای از ارزشها و هنجارها وابسته است؛ ازاینرو، پرداختن به مدارا بهعنوان امری برساختهشده - بهویژه در جوامعی که در یک واحد فرهنگی دربردارندۀ تنوع و تفاوتهای بسیاری هستند- اهمیتی دوچندان مییابد» (Forst, 2010). در عین حال، به نظر میرسد این مفهوم دارای بار معنایی پذیرش و سر خم فرود آوردن در مقابل ظلم نیز هست. مفهوم مدارا با مصادیقی همچون «مردم نجیب، مردم صبور، مردم بادرک و فهم و کمالات» و مانند آن به پدیدهای تبدیل شده است که بهجای امکان فراهمآوردن بستری برای ابرازگری و پذیرفتهشدن، بنا بر مصلحت قدرت فرادست، سبب تداوم روندهای معیوب، فاصلۀ طبقاتی، سرکوب صداهای در حاشیه و بیعدالتی میشود.
این موارد ما را به سؤالاتی از این جنس هدایت میکند: مرز مداراکردن و مدارانکردن را چه چیزی مشخص میکند؟ در کدام بزنگاه مفهوم مدارا در بستر نظامهای قدرت معنای متفاوتی مییابد؟ در چنین موقعیتی چه چیزی افراد را به مصالحه و غیرخواهی سوق میدهد؟ چه سازکاری ما را از افتادن در دام منازعات بیپایان، افزایش جرم و جنایت و فروغلتیدن به جامعهای سراسر کشمکش در امان میدارد؟ بنابراین، میتوان مسئلۀ پژوهش حاضر را اینگونه بیان کرد: مردم در بستر زندگی روزمره چگونه مفهوم مدارا را بهمنزلۀ کنش اجتماعی معنادار درک، تفسیر و تجربه میکنند؟
هدف اصلی پژوهش حاضر این است که در آن به فهم چیستی، فرایند و منطق شکلگیری مدارا، الزامات و اقتضائات آن در متن زندگی روزمرۀ شهری دست یافته و در نهایت نظریهای دربارۀ چگونگی برساخت مدارا در زندگی روزمرۀ شهری ارائه شود؛ ازاینرو، سؤالات زیر برای دستیابی به این اهداف در نظر گرفته شدهاند:
شهروندان چگونه مدارا را میفهمند، برمیسازند و روایت میکنند؟
چگونه افراد وارد کنش مبتنی بر مدارا میشوند؟
انگیزههای افراد برای مدارا در زندگی روزمرۀ شهری چیست؟
شهروندان تهران، کنشگری مداراجویانه را وابسته به چه شرایط و زمینههایی میدانند؟
پیشینۀ تجربی پژوهش
بیشتر پژوهشهایی که موضوع مدارا را بررسی کردهاند، آن را ازنظر رابطه با سرمایۀ اجتماعی، دینداری، قوممداری و ملیگرایی، آموزش و تربیت و رفاه اجتماعی سنجیدهاند. همچنین بیشتر آنها با استفاده از روش کمی انجام شدهاند. برخی از این پژوهشها گریزی به فضای مفهومی مدارا، چیستی و چگونگی شکلگیری آن زدهاند؛ در این میان، برخی از پژوهشها با توجه به تمرکزی که بر فرهنگ شهرنشینی و تأثیر آن بر کاهش و افزایش مدارا میان افراد داشتهاند، برای پژوهش حاضر جالبتوجهاند؛ اما همچنان میتوان گفت تا حد زیادی از درک افراد از مدارا و وجه فرهنگی آن غفلت شده است و عمدۀ پژوهشها با تکیه بر نظریههای دانشمندانی همچون وگت و بوردیو، ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺆﺛﺮ ﯾﺎ ﺗﻘﻮﯾﺖﮐﻨﻨﺪۀ ﻣﺪارا را بررسی کردهاند. در پژوهشهای بررسیشده، به نقش حافظۀ تاریخی، تجربۀ زیسته، سیاستگذاری و بازنماییهای آن در رسانه و هنر نیز توجه نشده است؛ اما همۀ آنها عواملی همچون ﺗﺤﺼﯿﻼت ﻓﺮد و ﺗﺤﺼﯿﻼت واﻟﺪﯾﻦ، آموزش و پرورش، رفاه ذهنی، سرمایۀ اجتماعی، ﺳﺒﮏ زﻧﺪﮔﯽ ﺧﺎﻧﻮاده، دینداری، قومیت و ﻣﯿﺰان ﺑﺮﺧﻮرداری از اﻣﮑﺎﻧﺎت زﻧﺪﮔﯽ، ﻓﻌﺎﻟﯿﺖﻫﺎی ﻣﺪﻧﯽ، درآﻣﺪ، ﻓﻌﺎﻟﯿﺖﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و ﻋﻀﻮشدن در ﮔﺮوهﻫﺎ را ﺑﻪمنزلۀ ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺆﺛﺮ ﺑﺮ ﻣﺪارای اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪاﻧﺪ. مدارا بهمنزلۀ پدیدهای اجتماعی و فرهنگی در پژوهشهای انجامشده در جایگاه امری خنثی، قطعی در نظر گرفته شده است؛ در حالی که این مفهوم بهدلیل بُعد اخلاقی آن، همچون کوه یخی است که تنها میتوان بخشی از آن را مشاهده کرد و استفاده از پرسشنامه و سنجش کمی در واقع، بررسی همان بخش بیرون از آب است؛ بنابراین، مدارا با اشکال متنوعی که به خود میگیرد، در کنار غفلت از جنبۀ سیال آن در ادبیات تجربی بررسی نشده است و نحوۀ تولید و بازتولید آن مشخص نیست. ازسوی دیگر، این پدیده در ارتباط مستقیم با مفهوم قدرت است که در پژوهشهای پیشین چندان به آن توجه نشده و شدت و درجهمندی آن نیز نادیده گرفته شده است.
برای مثال ذکایی (1378) در پژوهش «دیگرخواهی و جامعهشناسی، نقد و بررسی نظریات موجود» با استفاده از روش کیفی، به بررسی و نقد مبنا، منطق و چیستی دیگرخواهی در آرا و نظریههای جامعهشناسان و متفکران اجتماعی پرداخته است. او بیان میکند که دیگرخواهی تا حد زیادی متأثر از سازکارهای روانشناختی همدلی و همدردی است.
طالبی و عرب (1394) نیز در پژوهش «فهم مدارا در اجتماع علمی علوم اجتماعی» با استفاده از روش نظریۀ مبنایی در پی فهم ابعاد، چگونگی و وجوه متفاوت مدارا در جامعۀ علمی بودهاند؛ آنها به این نتیجه دست یافتهاند که مدارا در فضای علمی از عللی مانند وجودنداشتن فرهنگ مدارا، شرایط سیاسی، شرایط اقتصادی، انحصارگرایی و یا گروهگرایی تأثیر گرفته است.
زارعی (1394) در پژوهش «علل و زمینههای فرهنگی همزیستی مسالمتآمیز در بین اقوام شهر قروه» مضامین استخراجشده از مصاحبهها را اعتماد، همکاریها و جبران آن در آینده، احترام، ازدواج، ارتباطات متقابل با دیگری متفاوت، نیاز به برقراری ارتباط، شبکۀ دوستان، درهمآمیختگی فرهنگی و اجتماعی، جامعهپذیری و درونیشدن فرهنگ، موقعیت جغرافیایی و طبیعی، مبادلۀ اجتماعی و اشتراک مذهبی با وجود تفاوت زبانی برمیشمارد.
حسینزاده (1390) در پژوهش «کارکردها و فنون مدارا در زندگی اجتماعی» با استفاده از روش تحلیلی-توصیفی به تبیین جایگاه مدارا، و حدّ و مرز آن و افزایش کارکردهای مثبت و کاهش آسیبهای احتمالی آن پرداخته است.
علیزاده (1387) در پایاننامۀ «مطالعۀ مدارای اجتماعی و رابطۀ آن با سرمایۀ فرهنگی در بین افراد 15 تا 50 سال شهر همدان» مدارای اجتماعی را با ابعاد مدارای دینی، مدارای جنسیتی، مدارای سیاسی-اجتماعی و مدارای طبقاتی سنجیده است.
فرزام (1395) در پایاننامۀ «بررسی جامعهشناختی تأثیر سرمایۀ فرهنگی بر ارتباطات بین فردی با تأکید بر مدارای اجتماعی» با استفاده از روش کمی و نظریۀ منش و میدان بوردیو، تأثیر سرمایۀ فرهنگی بر ارتباطات بین فردی را با تأکید بر مدارای اجتماعی و بهطور خاص مدارای رفتاری بررسی کرده است.
رامهفشجانی (1394) در پایاننامۀ «عوامل اجتماعی مرتبط با مدارای اجتماعی در بین جوانان شهر یزد» که با استفاده از روش پیمایش انجام شده است، مدارای اجتماعی را در چهار بعد مدارای عقیدتی، سازمانی، هویتی و رفتاری سنجیده است.
هوروث و همکاران[1] (2011) در پژوهش «مدارا و گفتمانهای متفاوت فرهنگی در مجارستان» با استفاده از روش تطبیقی-تاریخی، هدف خود را فهم تغییرات اجتماعی و فرهنگی دربارۀ مدارا با این اقلیتها اعلام میدارند که همواره ازسوی ناسیونالیستها طرد شدهاند. آنها بیان میکنند که عضوشدن مجارستان در اتحادیۀ اروپا و فعالیت گروههای حقوق بشری سبب ظهور یک گفتمان سیاسی مداراگرانه و پذیرش و بهبود برخی جنبههای زندگی این اقلیتها و مهاجران شده است.
ساندو[2] (2002) در پژوهش «تفاوتهای اروپاییان در مدارای اجتماعی» با تحلیل ثانویۀ پژوهشهای موجود، شاخص مدارای اجتماعی را پیشبینی و بیان میکند که زمینۀ کشوری، زمینۀ پایگاهی و زمینۀ شخصی اصلیترین پیشبینیکنندههای شاخص مدارای اجتماعیاند.
بهطور کلی مرور این پژوهشها ما را بهسوی مفاهیمی هدایت میکند که بهطور عمده با مدارا در زندگی روزمرۀ شهری همراهاند. مفاهیمی همچون مدارای دینی، مدارای اجتماعی، کثرتگرایی، سرمایۀ اجتماعی، نقش ارتباطات اجتماعی، تنوع فرهنگی، شهرنشینی و نقش آن بر کاهش یا افزایش مدارا، نقش مهاجرت، قومیتگرایی و ارتباط مفهوم مدارا با مفاهیمی همچون جنسیت، تحصیلات و اجتماعیشدن بر میزان مدارا، قدرت، طبقه، سیاست فرهنگی، عوامل اقتصادی، خانواده و مانند آن.
چارچوب مفهومی
مدارا در زندگی روزمرۀ شهری
در این پژوهش تلاش شده است که مدارا در زندگی روزمرۀ شهری بهمنزلۀ یک مفهوم سازهای (مرکب از اجزای اساسی مدارا و زندگی روزمره) تعریف شود؛ به عبارتی، زندگی روزمره از آن جنبه مدنظر است که بستری برای شکلگیری و جهتدهی مداراست. در این فضاست که آگاهی افراد شکل میگیرد. زندگی روزمره فضایی است که مدارا را تولید و بازتولید میکند؛ ازاینرو، مدارا را زمانی میتوان فهم کرد که در بستر زندگی روزمره به تصویر کشیده شود.
بهطور کلی مدارا در ﻟﻐﺖ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎی ﺳﻬﻞﮔﺮﻓﺘﻦ، آﺳﺎنﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﺮ یکدیگر و ﺑـﻪﻧﺮﻣـی ﺑـﺎ یکدیگر رﻓﺘـﺎرکردن، رواداری و ﺗﺤﻤﻞ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ عقیده و رﻓﺘﺎر ﻣﺨﺎﻟﻒ اﺳﺖ؛ اﻣﺎ در اﺻﻄﻼح اﺟﺘﻤـﺎعی، ﺑـﻪ ﻣﻌﻨـﺎی ﻣـﺪارا کردن و ﺧﻮیشتنداری ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ عقاید و رﻓﺘﺎرهایی اﺳﺖ که ﺑﺎ آنها مخالفیم (ترکانی، 1388). دستکم دو ﺷﺮط اﺳﺎسی ﺑﺮای تعریف ﺗﻮان ﻣﺪارا وﺟﻮد دارد؛ اول اینکه ﻣﺪارا در ﻋﺮصۀ ﺗﻔﺎوتها ﻣﻌﻨﺎ میدﻫﺪ؛ جایی که ﺗﻔﺎوت اﺳﺎسی ﺣﻀﻮر داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. این ﺗﻔﺎوت طیف ﮔﺴﺘﺮدهای از ﺗﻔﺎوتﻫﺎی اﻧﺘﺴﺎبی ﻫﻤﭽﻮن رﻧﮓ ﭘﻮﺳﺖ، ﺳﻦ، جنسیت و یا ﺗﻔﺎوتهای اکتسابی ﻫﻤﭽﻮن ﺗﻔﺎوتهای ﻣﺬهبی، ﻃﺒﻘﺎتی، ملی، زبانی و مانند آن را ﺷﺎﻣﻞ میشود. ویژگی دوم و ﺳﺎزﻧﺪۀ ﻣﺪارا ﺑﻪ ﻧﺎﺑﺮاﺑﺮی ﻗﺪرت ﻣﺮﺑﻮط اﺳﺖ. از آﻧﺠﺎ که ﻣﺪارا رﻓﺘﺎری ارادی به شمار میرود، ازﺳﻮی کنشگرانی ﺻﺎدر میﺷﻮد که دارای ﻗﺪرت ایجاد تغییر و سرکوب دیگران ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺑﺮ این اﺳﺎس، ﻣﺪارا ازﺳﻮی کسانی ﻣﻌﻨﺎ دارد که ﺗﻮان ﺳﺮکوب دارﻧﺪ؛ اﻣﺎ ﺧﻮدداری میکنند و اﻗﺪام نمیکنند؛ بلکه دیگران ﻣﺘﻔﺎوت را ﺑﻪ رسمیت میشناسند و ﻣﺤﺘﺮم میﺷﻤﺎرﻧﺪ (جهانگیری و افراسیابی، 1390).
البته باید تأکید کرد که برخلاف آنچه تاکنون دربارۀ جنبههای مثبت مدارا و اهمیت آن در همۀ عرصههای زندگی گفته شد، نظریههای بسیاری دربارۀ ضدیت مدارا با آزادی بیان و ارزشهای انسانی، همدستی آن با بیعدالتی و غیره ارائه شده است. دانشمندان بزرگی همچون کارل پوپر و هربرت مارکوزه و راولز علیه مدارا آثاری تألیف کردهاند. راولز (1383) دربارۀ پارادوکس مداراکردن و مدارانکردن صحبت کرده است. او میپرسد: آیا باید تحملناپذیری را تحمل کنیم؟ و خاطرنشان میکند که بیشتر گروههای مذهبی و اقلیتهایی که از بردباری برخوردارند، دستکم در بعضی موارد مداراناپذیرند.
مدارا با مفاهیمی همچون عدالت اجتماعی پیوند تنگاتنگی دارد. در بسیاری اوقات چنین پنداشته میشود که مدارا به معنای نادیدهگرفتن خویش و تندادن به ظلم و به انقیاد درآمدن است؛ اما همان گونه که بشیریه میگوید: «مدارا به معنی پذیرش مطلق نیست؛ بلکه جمع اعتراض و پذیرش است و حد فاصل عدم مدارا و بیتفاوتی است» (بشیریه، 1386: 68). «ﻣﺪارا ﭼﯿﺰی ﻓﺮاﺗﺮ از ﭘﺎﺳﺦﻫﺎی ﻣﻨﻔﯽ ﺳﺮﮐﻮبﮐﻨﻨﺪه و ﺗﻤﺮﯾﻨﺎت خویشتنداری اﺳﺖ. ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽرﺳﺪ مدارا ﺑﺎ اﺣﺴﺎس ﻣﻄﻠﻮﺑﯿﺖ و رﺿﺎﯾﺖ همراه اﺳﺖ؛ زیرا ﺑﻪ اﻓﺮاد اﺟﺎزه ﻣﯽدﻫﺪ ﺑﻪ روشﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ دﯾﮕﺮان ﺑﺎ آن مخالفاند، بیندیشند؛ بنابراین، در مفهومپردازی مدارا برای روشنشدن این مفهوم، لازم است مرز آن را از مفاهیم مشابه متمایز کرد. مدارا با سه عمل دیگر یعنی فرصتطلبی، بیتفاوتی و واگذاری شباهت دارد؛ اما باید توجه داشت که با آنها خلط نشود. یک فرصتطلب، مدارا را صرفاً بهعنوان استراتژی کسب قدرت تأیید میکند. بدین معنی که فرصتطلب زمانی در جستجوی مداراست که خودش و عقایدش در اقلیت قرار دارند؛ اما زمانی که احساس میکند قدرت کافی برای اِعمال برتری خود را دارد، مدارا را رد میکند؛ در واقع، او مدارا را به دلایل فرصتطلبانه در برخی مواقع میپذیرد؛ بنابراین، مدارا بهعنوان یک استراتژی فرصتطلبانه ضمانت اندکی را برای آنهایی که به مدارا و آزادی وجدان بهعنوان یک حق مینگرند، فراهم میکند» (Dijker & Koome, 2007: 4).
بنا برآنچه شرح داده شد و در جمعبندی کلی از تعاریف ارائهشده دربارۀ مدارا، میتوان دو روی مفهوم مدارا را به شرح زیر ارائه کرد:
از یک جنبه با نگاهی مثبت مدارا با ویژگیهای همچون رواداری و محترمشمردن حق دیگری، پذیرش عقاید مخالف، تلاش برای درک و نزدیکشدن به دیگری، صلح و دوری از خشونت، سازش و پذیرش تفاوتها، لازمۀ کثرتگرایی، دموکراسی، نظم و همبستگی اجتماعی و دوری از جنگ و نفاق تعریف میشود. مدارا تعهد اخلاقی یا وظیفهای است که زندگی را برای ما در جهانی مملو از گوناگونیها و تغییرات سریع ممکن میکند.
ازسوی دیگر و با نگاهی متفاوت، میتوان ویژگیهایی همچون فرصتطلبی، بیتفاوتی و واگذاری حق به دیگری، پذیرش در اقلیت بودن، همدستی با جنایتکاران، بیعدالتی، انکار و سرکوب خویشتن را در تعریف مدارا برشمرد.
برساختگرایی اجتماعی برگر و لاکمن
بنا بر رویکرد برساختگرایی، درک و شناخت انسانها از محیط خودشان سبب میشود تفسیر آنان از زندگی، حوادث و تغییراتی که پیرامون آنها اتفاق میافتد، اهمیت داشته باشد. هدف نهایی این رویکرد، پرداختن به این مسئله است که چگونه پدیدههای خاص یا اشکال معرفت بهوسیلۀ افراد در جریان تعاملات و زندگی روزمره شکل میگیرد. «طبق این دیدگاه به جامعه بهمثابۀ دیالکتیکی بین دادههای عینی و معانی ذهنی نگریسته میشود؛ یعنی تعامل دوسویه بین آنچه بهعنوان واقعیتی بیرونی تجربه میشود (بهطور مشخص، جهان و نهادهایی که فرد با آن روبهروست) و آنچه بهمنزلۀ آگاهی درونی فرد به فهم میآید». (برگر و لاکمن، 1394: 25).
جامعهشناسی شهری زیمل
بر مبنای آرای زیمل میتوان گفت در دنیای مدرن، ساختار شهر بهخودیخود زمینۀ تشدید تحریکات عصبی همچون تنش و مدارانکردن را فراهم میکند. زیمل (1372) در مقالۀ «کلانشهر و حیات ذهنی» میگوید: «بنیاد روانشناختی فرد کلانشهری در شدتیافتن تحریکات عصبی نهفته است که خود ناشی از تغییر سریع و بدون وقفۀ محرکهای برونی و درونی است. آدمی موجودی دارای قوۀ ممیزه است. ذهن آدمی را تفاوت میان تأثرات لحظهای و آنچه ماقبل آن است، تحریک میکند. تأثرات پایدار (تأثراتی که فقط اندکی با یکدیگر تفاوت دارند و روالی منظم و مبتنی بر عادت دارند و نشان تفاوتهای منظم و مبتنی بر عادت هستند) جملگی به آگاهی کمتری نیازمندند؛ خاصه در مقایسه با تجاربی چون یورش سریع تصاویر متغیر و ناپیوستگی ادراک مبتنی بر نگاهی واحد و غیرمنتظره بودن هجوم تأثرات».
نظریۀ فرهنگ شهرها از شارون زوکین
زوکین چنین توضیح میدهد: «شهرها اغلب به این دلیل موردانتقاد قرار میگیرند که جایگاه بروز غرایز جوامع انسانیاند. آنها بهشکل بدلی از لویاتان و ثروتکدهها ساخته میشوند و در حقیقت، نشان قدرت ماشین بروکراسی یا فشارهای اجتماعی پول هستند. ما که در شهرها زندگی میکنیم، دوست داریم دربارۀ فرهنگ بهمثابۀ پادزهری در برابر اینگونه بینش خشک و بیروح فکر کنیم ... این فشارها هم شامل خواستهای قومیاند و هم خواستههای زیباییشناختی را در بر میگیرند ... افراد قدرتمند اقتصادی و سیاسی ازطریق کنترل و نظارت بر ساختوسازهای فضاهای عمومی شهر، بیشترین مجال و فرصت را برای شکلبخشیدن به فرهنگ عمومی در اختیار دارند. با وجود اینکه فضاهای عمومی ذاتاً ماهیتی دموکراتیک دارند، اینکه چه کسی میتواند فضای عمومی را به تصرف درآورد و ازاینرو، تصور ذهنی و سیمای خاص از شهر را ارائه و تعریف کند، همیشه پابرجا خواهد بود» (زوکین، 1380). او در اثر معروف خود، فرهنگ شهرها (1997)، بیان میکند که تلاش برای هویتسازیها و دستیابی به اصالت یا اعتبار بهوسیلۀ گروهها (فرهنگها)ی مختلف، واکنشی به استانداردسازی شهرهای مدرن است.
نظریۀ امنیت هستیشناختی گیدنز
گیدنز (1991) توضیح میدهد که با گسترش رسانهها و ازجاکندگی زمان و مکان، تجربۀ اجتماعی انسانها تغییر یافته است. مراکز فیزیکی پول، قدرت و دانش که از نقاط اتکاپذیر دوران گذشته به شمار میرفتند، امروزه جای خود را به فضای وب با انعطافپذیری بسیار بیشتر دادهاند؛ اما «بروز ابعاد بنیادین فاصلهبندی زمانی و مکانی در دوران جهانیشدن، به تلاقی حضور و عدم حضور و درهمتنیدگی روابط و رخدادهای اجتماعی دور از یکدیگر، در بستری محلی مربوط میشود» (Giddens, 1991: 21). «امنیت ازنظر هستیشناسی، داشتن پاسخ در سطح ناخودآگاه و خودآگاهی عملی برای پرسشها و مسائل وجودی بنیادی است که همۀ زندگی بشری بهگونهای با آن سروکار داشته است و به آن میپردازد» .(Giddens, 1991: 47) تحرک سریع، عمیق و کموبیش پیوستۀ تغییرات که از ویژگیهای عمدۀ نهادهای اجتماعی عصر جدید است، در تزویج با ماهیت تأملی ساختار اجتماعی، دلالت بر آن دارد که در سطح عمل روزمره و همچنین در سطح تفسیر فلسفی امور، هیچ چیزی را نمیتوان تضمینشده دانست (گیدنز، 1385: 191). بهدلیل وجود آشفتگیهای فردی در زندگی افراد در پی جهانیشدن و کنترلناپذیری شرایط زندگی بشر، فرد در حس ناامنی مداوم به سر میبرد؛ زیرا آنچه پیشتر در افراد بهلحاظ بودن در خانۀ خود، قرارگرفتن در مرزهای سرزمینی و غیره امنیت ایجاد میکرد، اکنون از بین رفته است و دیگر هویت افراد به مکان و زمان محلی و مشخصی بستگی ندارد. این تعلقنداشتن و ازجاکندگی در دنیای مدرن، حس امنیت هستیشناختی را تضعیف میکند؛ یعنی حس اعتماد به جهان و افرادی که با آنها کنش متقابل داریم.
در جمعبندی کلی از نظریههای ارائهشده میتوان گفت فضای شهری بهواسطۀ تجربیات متفاوتی که نسبت به سایر فضاهای زندگی ایفا میکند، افراد را در جایگاهی قرار میدهد که انواع تنش و ناسازگاری را تجربه میکنند. در این میان، محوریتیافتن مفهوم پول، استانداردسازی فرهنگ شهری، رنگباختن اصالت، همزیستی و پذیرش فرهنگی زیر سایۀ مفاهیمی همچون طبقۀ اجتماعی، انواع سرمایه و شکلنگرفتن کنش ارتباطی به دور از سوگیری و تحریف قواعد بازی، زندگی شهرنشینی را بهگونۀ متفاوتی بازتعریف میکنند. در چنین فضایی، مفهوم مدارا معنا، اشکال و جلوههای گوناگونی به خود میگیرد. مدارا یکی از این واقعیتهای اجتماعی است. انسانها بنا بر تجربۀ زیستهشان، فهمی از مدارا دارند که این فهم و درک را از تجربۀ زیسته، تاریخ و بستر فرهنگی-اجتماعی خود کسب کردهاند. اکنون فهم افراد از مدارا و عمل به آن، دستخوش تغییرات بزرگی در شکل و مفهوم شده است.
روش پژوهش
نظریۀ مبنایی پستمدرن
با توجه به هدف اصلی این پژوهش یعنی فهم فرایند و منطق شکلگیری مدارا در متن زندگی روزمرۀ شهری و تلاش بهسوی ارائۀ نظریهای دربارۀآن، میتوان گفت بهترین روش برای پیشبرد پژوهش حاضر نظریۀ مبنایی است. ازسوی دیگر، سؤالات پژوهش بر تعامل بین افراد و یا تعامل افراد با میدانهای خاص و نیز فرایندها تمرکز دارند که قاعدتاً پاسخ به آنها با روش کمی ممکن نیست و به روشی نیازمند است که بتواند این فرایندها و نحوۀ برساخت یک مفهوم را به ما نشان دهد. در میان شاخههای مختلف نظریۀ مبنایی و با توجه به سیالیت موضوع پژوهش و جنس، تنوع و حجم دادهها، از شاخۀ پستمدرن نظریۀ مبنایی استفاده شده است.
نمونهگیری
با توجه به رویکرد و مسئلۀ پژوهش و نیز بر مبنای ادبیات تجربی و نظری تلاش شد نمونههای اولیه از میان افرادی انتخاب شوند که بنا به شغل، موقعیت زندگی و دایرۀ روابطی که دارند، لازم است در زندگی روزمرۀ خود بهمنزلۀ شهروندان تهرانی، بیشترین میزان مدارا را از خود نشان دهند. سپس سایر نمونهها در طی فرایند پژوهش و برمبنای نیاز نظری پژوهشگر انتخاب شد. این افراد در ابتدا بر مبنای ویژگیهایی که داشتند - ازجمله کار در محیط پررفتوآمد و نیازمند شبکۀ روابط گسترده، مراجعات متعدد به سازمانها و نهادهای مختلف، رویارویی با افرادی از دستهها و گروههای متفاوت و متنوع اجتماعی در موقعیتهای شغلی و مانند آن – انتخاب شدند و بهمرور با افزایش تعداد مصاحبهها و اشارت پاسخگویان دربارۀ موقعیتها و افراد نیازمند مدارای بیشتر، نمونهها سمتوسوی متفاوت و تنوع و غنای بیشتری پیدا کردند و در مجموع با 30 نفر مصاحبه شد. جدول 1 شامل مشخصات و ویژگیهای نمونههایی است که طی فرایند نمونهگیری نظری انتخاب شدهاند.
جدول 1- خصوصیات افراد انتخابشده در فرایند نمونهگیری نظری
Table 1- Characteristics of samples in the theoretical sampling process
شماره |
اسم |
سن |
جنسیت |
تحصیلات |
وضعیت تأهل |
شغل |
دلیل انتخاب |
1 |
الهه |
31 |
زن |
کارشناسی |
مجرد |
مشاور و مددکار |
کار با افرادی که انرژی و صبر زیادی میطلبد. همچون افراد دارای لکنت زبان، افراد دچار آسیب گفتاری پس از سکته و بیماری |
2 |
امیر |
43 |
مرد |
کاردانی برق |
متأهل |
کارمند |
داشتن سه فرزند، تجربۀ طلاق، زندگی با همسر بیمار و کار در محیطی شلوغ و پررفتوآمد بهمنزلۀ حراست و برخورد با افراد متعدد |
3 |
حدیث |
28 |
زن |
کارشناسارشد روانشناسی |
مجرد |
کارمند مؤسسۀ قلمچی |
تجربۀ جدایی و اشتغال به کاری که به مدارا با افراد بسیاری نیازمند است. |
4 |
فریبا |
30 |
زن |
مهندس کامپیوتر |
مجرد |
حسابدار |
زندگی در حاشیۀ شهر تهران و خانوادۀ پرجمعیت، پدر معتاد و وضعیت مالی متوسط رو به پایین |
5 |
حسین |
67 |
مرد |
ابتدایی |
متأهل |
راننده |
یکی از مشاغلی که بهکرات پاسخگویان به آن بهمنزلۀ افراد مداراکننده اشاره کردهاند. |
6 |
محمدفائز |
54 |
مرد |
پزشک |
متأهل |
نویسنده |
کرد و اهل تسنن، موقعیتی که پاسخگویان بهلحاظ مذهب و قومیت بر آن تأکید و از آن بهمنزلۀ ویژگی همراه با مدارا یاد کردند. |
7 |
فاطمه |
30 |
زن |
کارشناس کشاورزی |
متأهل |
مدیرفروش |
کار در محیط مردانه، ابتلا به بیماری صرع از سنین نوجوانی، بزرگشدن در خانوادۀ پرجمعیت و زندگی با همۀ اعضای خانوادۀ همسر در یک خانه |
8 |
نسترن |
35 |
مرد |
کارشناسارشد |
متأهل |
خانهدار |
تجربۀ جدایی و اشتغال در مشاغل گوناگون در برههای 10ساله، گذراندن زندگی پر از مشقت در یک دورۀ زمانی بلندمدت، تجربۀ زندگی در دو شهر متفاوت و فراهمکردن امکان مقایسۀ زندگی روزمره در شهر تهران و شهری دیگر |
9 |
مهدی |
22 |
مرد |
دانشجو |
مجرد |
فروشنده |
اشتغال در محیطی با مراجعان متعدد در طول روز، اهل تسنن، وضعیت مالی متوسط رو به پایین پس از مرگ پدر، تجربۀ زندگی در روستا در مقطعی از زندگی، زندگی با همۀ اعضای متأهل خانواده در یک خانه |
10 |
محبوبه |
37 |
زن |
دیپلم |
متأهل |
خانهدار |
صبوری بیش از اندازه در برخورد با مشکلات، زندگی با همسر بیمار، وضعیت مالی خوب و مادر دو فرزند |
11 |
یگانه |
35 |
زن |
دانشجوی دکتری |
مجرد |
معلم |
عضو چند ان جی او و فعال اجتماعی بودن، تلاش برای احقاق حقوق زنان و کار در محیطی که به مدارای زیاد نیازمند است. |
12 |
محسن |
32 |
مرد |
کارشناس مهندسی کامپیوتر |
متأهل |
کارمند شرکت |
فعالیت بهمنزلۀ کارپرداز شرکت و رفتوآمد با ادارهها و نهادهای مختلف دولتی و خصوصی |
13 |
سمانه |
28 |
زن |
کارشناسارشد معماری |
مجرد |
ملیپوش و مربی |
موقعیت متفاوت وی بهمنزلۀ فرد دارای ارتباطات بینالمللی که بارها ازسوی مسئولان نادیده گرفته شده است. تلاش برای ابراز وجود خویش در محیطی که بهصورت قومیتی اداره میشود. |
14 |
محمدجواد |
32 |
مرد |
کارشناس ریاضی |
مجرد |
معلم و پژوهشگر |
تجربۀ اشتغال در موقعیتهای متفاوت و متعدد |
15 |
زهره |
27 |
زن |
دانشجوی انصرافی |
متأهل |
بیکار |
زندگی با همسر معتاد و مشکلات بسیار. اشتغال در یک تولیدی در بازار پیش از بیکارشدن. |
16 |
سارا |
28 |
زن |
کارشناس ادبیات |
متأهل |
مربی ورزشی |
اشتغال در محیطی پر از رفت و آمد. تجربۀ جدایی والدین |
17 |
صبا |
32 |
زن |
کارشناسی |
متأهل |
خانهدار |
زندگی در خانوادۀ پرجمعیت، محیط قومی |
18 |
عباس |
58 |
مرد |
سیکل |
متأهل |
کارخانهدار |
نمونهای از طبقۀ مرفه و کسی که شبکۀ روابط گستردهای دارد و نیز ریشسفید فامیل که میانداری میان خویشاوندان معمولاً بر عهدۀ اوست. |
19 |
مرادی |
31 |
مرد |
کارشناسی |
مجرد |
مدیر تبلیغاتی |
بهمنزلۀ روابط عمومی و مدیر تبلیغاتی، شبکۀ روابط گستردهای دارد. |
20 |
عماد |
30 |
مرد |
کارشناسیارشد |
متأهل |
وکیل |
بر مبنای شغلی که دارد، تجربیات و مشاهدههای متفاوت و متعددی از مدارانکردن میان افراد دارد. |
21 |
فاطمه 2 |
39 |
زن |
کارشناسی |
متأهل |
کارشناس بیهوشی |
کار در محیط شلوغ با بوروکراسی پیچیدۀ یک بیمارستان دولتی خاص |
22 |
راضیه |
35 |
زن |
کارشناسی |
متأهل |
کارمند |
تجربۀ کار در محیط پرحاشیه و به اذعان دیگران بهشدت سخت |
23 |
زهرا |
25 |
زن |
کارشناسی |
متأهل |
پرستار |
ازسوی پاسخگویان بهمنزلۀ شغلی نیازمند مدارای بسیار اعلام شده بود. |
24 |
پروانه |
45 |
زن |
دیپلم |
متأهل |
خدمات |
اشتغال در موقعیتی فرودست، همسر جانباز |
25 |
فائزه |
30 |
زن |
کارشناسیارشد |
مجرد |
مربی کودکان اتیسم |
کار با افرادی که به صبر و مدارای بسیاری نیازمندند. اشتغال در موقعیتهای شغلی متفاوت |
26 |
نگار |
16 |
زن |
دانشآموز |
مجرد |
دانشآموز |
ازسوی سایر پاسخگویان نوجوانان بهمنزلۀ افرادی اعلام شده بودند که کمترین مدارا را دارند. |
27 |
مرتضی |
32 |
مرد |
کارشناسیارشد |
متاهل |
مدیر روابط عمومی و خبرنگار |
کار با افرادی که به صبر و مدارای بسیاری نیازمندند، اشتغال در موقعیتهای شغلی متفاوت، بیاعتقاد به مدارا در اندیشه و عمل |
28 |
زهرا |
57 |
زن |
سیکل |
متأهل |
کارآفرین و تولیدکنندۀ محصولات غذایی |
تجربۀ بیماری، زندگی سخت، تجربۀ مرگ فرزند، تجربۀ زندگی در هر دو فضای شهر و روستا |
29 |
خسرو |
37 |
مرد |
کارشناسی |
مجرد |
دیجیتال مارکتینگ |
تجربۀ سفرهای خارجی متعدد و دید مقایسهای در توصیف و تفسیر فرهنگ شهر تهران، شخصیت غیرمداراکننده |
30 |
رضا |
40 |
مرد |
کارشناسیارشد |
متأهل |
تراشکار |
شخصیتی که به اذعان خود با دیگران مدارا نمیکند. |
روش جمعآوری دادهها
در این پژوهش با ضبط مصاحبههای عمیق و یادداشتبرداری از فرایند این مصاحبهها، حواشی و جزئیات آنها، تا حد ممکن برای جمعآوری دقیق دادهها تلاش و با ارائۀ یافتهها به متخصصان این حوزه ازجمله پژوهشگران و استادان مطالعات فرهنگی، از ارزیابی یافتههای جمعآوریشده اطمینان حاصل شده است. ازسوی دیگر، تا آنجا که امکان داشت، سؤالات جزیی شدند و در خلال مصاحبه با طرح سؤالاتی از این قبیل: منظورت از این کلمه چیست؟ میشه بیشتر توضیح بدی؟ منظورت از ... را درست فهمیدم؟ تلاش شده است از معانی و تفاسیر نهفته در اصطلاحات و کلمات آگاهی به دست آید.
روش تجزیهوتحلیل دادهها
در تجزیهوتحلیل دادههای پژوهش نیز از روش تحلیل موقعیت کلارک و ترسیم نقشههای وضعیتی استفاده شده است. «هر موقعیت بهوسیلۀ سه نوع نقشه و متعاقب آن بهوسیلۀ کارهای تحلیلی مختلف و نگارش یادداشتهای تحلیلی بررسی میشود» (Clarke et al., 2015). کلارک (2005) با الهام از مفهوم اولیۀ چارچوبهای اکولوژیک اشتراوس، ایدۀ نقشههای وضعیتی، نقشۀ جهانها و عرصههای اجتماعی و نقشههای موقعیتمندی را طرح میکند. به نظر کلارک این نوآوریهای روششناختی، امکان پیوند مطالعات گفتمان و عاملیت، کنش و ساختار، تصویر، متن و بستر و تاریخ و لحظۀ حال را فراهم میکنند و میتوان آنها را در طیف گستردهای از پروژههای پژوهشی متکی بر مصاحبه، اتنوگرافی، دادههای تاریخی، تصویری و دیگر متون گفتمانی به کار گرفت.
او سه رویکرد کارتوگرافیک اصلی زیر را برای تحلیل وضعیتی ارائه میکند:
یافتهها و مضامین اصلی پژوهش
نقشههای ساختنیافته-مفاهیم شکلدهندۀ موقعیت
هدف از ترسیم نقشههای موقعیتی، تعریف انواع مختلفی از عناصر، اعم از انسانی (فردی و جمعی) و غیرانسانی (اشیا، گفتمانها و غیره)، است که در این وضعیت قرار دارند و پژوهشگر بهسرعت هنگام وقوع، آنها را یادداشت میکند. ترسیم این نقشۀ بههمریخته (ساختنیافته)، کمابیش یک تمرین طوفان مغزی است در پرداختن به اینکه چه کسی و چه شرایطی در شکلگیری این موقعیت دخیل است، چه کسی و چه چیزهایی در این شرایط مهماند و چه عناصری تغییر میکنند (Clarke, 2005: 78). در این مرحله پژوهشگر مدام چنین سؤالاتی را میپرسد: چه چیزی دسترسی به دادههای بیشتر را تسهیل میکند؟ چه چیزی مانع آن میشود؟ آیا همۀ اینها در نقشه نشان داده شدهاند یا خیر؟ سؤال مهم این است: چه عناصر غیرانسانی در این شرایط تحقیق واقعاً مهماند؟ برای چه کسی یا چه چیزی؟ این وظیفۀ پژوهشگر است که ازطریق مشاهدههای مردمنگارانه، یادداشتهای میدانی دربارۀ گزارشها و همچنین ازطریق سؤالات مصاحبه به دادهها وارد شود. همچنین در این مرحله باید از خود بپرسیم که کدام ایدهها، مفاهیم، گفتمانها، نمادها و عناصر فرهنگی در این موقعیت ممکن است اهمیت داشته باشند (Clarke, 2005: 88). در این مرحله مفاهیم پراکندۀ زیر از مصاحبه ها استخراج و در شکل 1 ترسیم شدند[3].
شکل 1- نقشۀ وضعیتی ساختنیافتۀ مدارا در زندگی روزمرۀ شهری
Fig 1- Messy situational map of tolerance in everyday urban life
در این مرحله پژوهشگر با پاسخدادن به سؤالات زیر، مضامین قدرتمند نهفته در دادهها را استخراج میکند. سؤالاتی از قبیل اینکه: چه عناصر و عوامل غیرانسانی در این وضعیت دخیلاند؟ عناصر انسانی فردی یا جمعی پدیده کداماند؟ چه بازیگران خاموش / عوامل مداخلهگری در موقعیت یافت میشوند؟ گفتمانهای ساختاری دربارۀ عوامل دخیل غیرانسانی کداماند؟ چه ساختارهای گفتمانی فردی و یا شخصیتهای اجتماعی جمعی در وضعیت یافت میشود؟ عناصر اجتماعی - فرهنگی یا نمادین موجود در موقعیت چیست؟ چه عناصر سیاسی - اقتصادی در شکلگیری موقعیت حاضر دخیلاند؟
|
شکل 2- نقشۀ وضعیتی منسجم مدارا در زندگی روزمرۀ شهری
Fig 2- Ordered situational map of tolerance in everyday urban life
مضامین مهم استخراجشده در مرحلۀ دوم تحلیل دادهها، به شرح زیر ارائه میشوند:
دوگانۀ قدرت – انفعال
بیشتر مصاحبهشوندگان در پاسخهای خود به این نکته اشاره داشتند که افراد بیش از آنکه بر مبنای عاملیت با دیگری مدارا کنند، زمانیکه در موقعیت فرودست و در سلطۀ دیگری قرار گرفتهاند، به سازش میپردازند. از این منظر، مدارا آنگونه درک و بازنمایی میشود که مصالحه و سازش با دیگری عموماً از روی ضعف و ناچاری انجام میگیرد. بیشتر افراد در پاسخهایشان گفتند زمانی با دیگری مدارا میکنند که در موقعیت فرودست قرار گرفته و ناچار به آن باشند. آنها در تجربۀ زیسته خویش قرارگرفتن در موقعیت بیقدرتی و استیصال را عامل مدارا میدانند و زمانی که از مدارای دیگران صحبت به میان میآورند، افراد و گروههایی را اهل مدارا میدانند که ملزم به آن هستند و طبقات فرودست جامعه، گروههای خدماتی، زنان و کارمندان زیردست و مانند آن را افرادی مداراکننده معرفی میکنند. سطوح این احساس بیقدرتی از سطح کلان یعنی مدارا با قدرت سیاسی برتر و حکومت تا سطح خانواده و مدارا با والدین یا فرزندان را در بر میگیرد؛ اما چرا این درونمایه از منظر زندگی شهرنشینان تا این اندازه قدرتمند است؟
ازسوی دیگر، زندگی در شهر تهران، با دست و پنجه نرمکردن با مواردی همراه است که از دایرۀ اعمال نظر و عملکرد افراد فراتر است؛ همچون آلودگی هوا، سرعت بالای زندگی، شلوغی و افزایش جمعیت افسار گسیختۀ شهر، فضای عمومی به تسخیر درآمده بهوسیلۀ قدرتمندان در شهر (ازنظر ثروت، مذهبیان تندرو و سهمیهبندیهای مختلف و مانند آن)، گتوسازیها (شهرکهای سازمانی، فضاهای ثروتمندنشین که با الهام از فضای بورلی هیلز شکل گرفتهاند و ورد و خروج به آنها به هماهنگی نیازمند است) و شکلگیری ابزارهای سرکوب همچون گشت ارشاد (که در سایر نقاط کشور به چشم نمیآیند و یا بسیار محدود است) و مانند آن.
کلماتی همچون مجبورم، ناچارم، نمیتوانم، راهی نیست و مشابه آن بارها در طول مصاحبهها ازسوی افراد تکرار شدند. ازسوی دیگر، افراد زمانی که افراد قانون را ناکارآمد میدانند و خود را در برابر زورگویان بیپناه تصور میکنند، همانند «رابینهود» در تلاش برای اعمال قانونی هستند که ازنظر خویش صحیح می دانند. اینجاست که یک بار دیگر مدارانکردن سازنده و آگاهانه نمودار میشود. به مثالهای زیر توجه کنید:
محسن: «میخوایم کم نیاریم میخوایم حقمون رو بگیریم دیگه به مدارا فکر نمیکنیم».
عماد: «مدارا به هیچ عنوان یکطرفه نیست؛ در غیر این صورت اسمش مدارا نخواهد بود. اسمش بیعدالتی است».
حدیث: «اگر جاش رو داشته باشم یعنی توانایی مقابله رو داشته باشم، هرگز مدارا نمیکنم هرگز سکوت نمیکنم؛ اما مسئله اینه که دیگه تواناییاش رو ندارم».
یکی از مهمترین واکنشهایی که افراد در شرایطی که خود را در مقام بیقدرتی مییابند از خود نشان میدهند، خودسانسوری است. آنها سعی میکنند برای حفظ ثبات شرایطی که هر لحظه بیم دگرگونشدن آن میرود، به سانسور عقاید و خواستههای خود دست بزنند؛ برای مثال:
امیر: «ببینید من میتونم بگم که مهمترین ویژگی مدارا به این برمیگرده که به هر چیزی ریاکشن نشون ندی. معتقدم تو سطح گسترده هرچی مردم بیشتر با هم مدارا کنند، کار همه زودتر پیش میره؛ به شرطی که البته دیگران از این مسئله سوءاستفاده نکنند سوءاستفاده دیگران باعث میشه که دیگه نخواهیم مدارا کنیم».
نسترن: «بیشتر با افراد همعقیده هستم. حرف میزنم، گاهی اعتقادات خودم رو پنهان میکنم و میگویم شما درست میگی اما اعتقاد خودم بهشخصه جداست. بیشتر مواقع برای تفکرات دیگران احترام قائلم و برای تغییر اونها تلاشی نمیکنم».
فضای شهر و الگوهای زندگی شهری: یکی از مهمترین مقولات بررسیشده در تفسیر دادهها، تلقی افراد از زندگی شهرنشینی و ضدیت آن با مدارا بهدلیل ویژگیهای ذاتی آن است. ازنظر افراد آپارتماننشینی، غریبهبودن در شهر، جمعیت زیاد و در پی آن افزایش برخوردها، زندگی کارمندی، موقتیبودن روابط، سختبودن شرایط زندگی نسبت به روستا و مشکلات اقتصادی ازجمله دلایلی هستند که بهصورت ذاتی با زندگی شهرنشینی همراهاند و مدارا را در تناقض با این سبک از زندگی قرار میدهند، از این منظر، فضای شهری با نابسامانیهای فکری و آشفتگیهایی که برای شهروندان ایجاد میکند، بیش ازآنکه فضای مدارامحوری باشد، بر مدارانکردن و یا تسلیم استوار است.
ارتباط آگاهیمدار و فهم دیگری: از این منظر مدارا یعنی در موقعیت برابر، خواست دیگری را بر خود ترجیح دهی؛ ازآنرو که درک و فهمی از جایگاه وی داری. یکی از کدهایی که مکرر در دادهها نمودار شد، درک دیگری است که ذیل درونمایۀ ارتباط آگاهیمدار آورده شده است و سهم درجات دیگر در دامنۀ مفهومی مدارا (یعنی مدارانکردن و تسلیم) در آن کمرنگتر است؛ در واقع، این مضمون توضیح انگیزۀ افراد برای مداراکردن است. این درونمایه دربردارندۀ مفاهیم و تفاسیری همچون خود را جای دیگری گذاشتن، فرصت توضیح و جبران دادن، در نظر گرفتن تفاوتها، همدلی، دلسوزی، فهم دیگری، علتیابی برای رفتار دیگری، مهربانی، بخشش، فهم متقابل، داشتن تجربۀ مشابه، کنارآمدن و بلوغ فکری است. در این جایگاه، افراد با بیرونآمدن از موقعیت خویش و داشتن نگاهی غیرخواهانه، بهدنبال برقراری ارتباطی به دور از کشمکش و خصومتاند. بهطور کلی، از آنجا که عموماً این نگاه به آشنایان و افرادی معطوف است که پاسخگویان در درازمدت با آنها در ارتباط بودهاند، میتوان گفت بیشتر، زمانی که افراد از وضعیت، اندیشه، برآورد و شخصیت دیگری آگاهی داشته باشند، مدارای بیشتری از خود نشان میدهند.
آرامش - پرهیز از کشمکش: یکی دیگر از درونمایههای استخراجشده از دادهها، پرهیز از کشمکش و تلاش برای حفظ آرامش خویش و محیط است. در شرایطی که افراد بهدنبال تجربیات چالش برانگیزیاند که روزانه با آنها روبهرو هستند، با آنکه خود را در موقعیتی مییابند که میتوانند فعالانه واکنش نشان دهند، تنها برای حفظ آرامش خویش و امتناع از مشاجره و دعوا با دیگری مدارا میکنند؛ ازآنرو که همواره حفظ این آرامش و دوری از منازعه را راهی برای حفظ خویش از آسیبها و جلوگیری از وخامت اوضاع میدانند. هرچند در عین حال نسبت به این عمل احساس مثبتی نداشته باشند و خود را سرزنش کنند. آنها بر عناصر فرهنگی همچون ضربالمثلها و باورهای عام مبنی بر جلوگیری از کشمکش و دعوا و مفاهیمی همچون بیفایده بودن جنگ و درگیری و تأثیرنگذاشتن رویارویی متقابل، مقدمدانستن صلح بر مشاجره، حفظ انسانیت، دوری از وضعیت قانون جنگل، رجوع به وجدان و پرهیز از تجربۀ عذاب وجدان، حفظ روابط و جلوگیری از پیچیدهشدن اوضاع سخن میگویند.
تعهدگرایی و مفهوم عشق: یکی از چالشبرانگیزترین مضامین این پژوهش، مفهوم عشق و اثرگذاری آن بر کنش مدارامحور افراد است. افراد زمانی که از مدارا با نزدیکانشان صحبت میکنند، در اذهان خود مدارا را هممعنی و همپایه با عشق به دیگری در نظر دارند. شاید به همین دلیل نیز هست که افراد میان خودیها و غیرخودیها خطی میکشند و آنها را لایق مداراکردن نمییابند. از این منظر، مدارا سرچشمۀ نیکی، اخلاق، خیر، محبت و گذشت است و نه زمینۀ به سیطرۀ دیگری درآمدن و یا او را به سلطه درآوردن. در مثالهای زیر که از مصاحبهها استخراج شده است، به نکاتی اشاره میشود که براساس آنها افراد معتقدند زمانی که مفهوم عشق وارد میدان میشود، افراد بهجای محاسبه و دو دو تا چهارتا کردن و در نظر گرفتن واکنشهای طرف مقابل، با او مدارا میکنند و یا خود را در موقعیتی مییابند که بهدلیل عشقی که دیگران نسبت به آنها داشتهاند، با شرایط بیماری، بیپولی و... آنها مدارا شده است.
پرهیز از داغ ننگ: ترس از گرفتن لکۀ ننگ همواره از موارد تأثیرگذار بر کنشهای افراد بوده است. مدارانکردن بهویژه برای زنان مفهوم ننگ آوری تلقی میشود؛ زیرا در بستر تاریخی فرهنگ ایرانی اسلامی بر مدارای بیشتر زنان تا زمان مرگ[4] تأکید میشود و قوانین کشور نیز بر همین مبنا پایهگذاری شدهاند. بهطور کلی، افراد تأکید داشتند که چگونه مدارانکردن آنها در شرایط نامطلوب همچون داغ ننگی تلقی میشود و جامعه آنها را بهسمت تسلیم و سازش سوق میدهد. زنان در شهر تهران اشارات متعددی به این مسئله داشتند و بیان کردند که گاهی برای پرهیز از قضاوتشدن، بدنامشدن، جابهجا شدن نقش مجرم و قربانی و عمل به عرف جامعه مدارا میکنند.
فایدهگرایی و مرزبندی حیطۀ عمل: یکی دیگر از درونمایههای اصلی استخراجشده از یافتهها، فایدهگرایی و مرزبندی حیطۀ عمل است که رویکرد آن مبتنی بر حل مسئله و دستیابی به هدف است؛ یعنی فرد بر مبنای فوایدی که مدارا و سازش برای او دارد، عمل میکند. در این مضمون، مفاهیمی همچون حل مشکل، رسیدن به هدف و راه پیشرفت، پیشبرد خواسته، پیشرفتن کارها بهگونهای قدرتمند تکرار میشوند؛ اما لزوماً هم این نگاه به معنای تسلیم نیست؛ بلکه درون خود رگههایی از مدارای آگاهانه را به نمایش میگذارد؛ به عبارتی، افراد اگرچه در شرایطی ابتدا برای حل مسائل و رسیدن به خواستههای خود با دیگری مدارا میکنند و یا در برابر او تسلیم میشوند، همین مسئله نیز موقعیتمند و برایشان دربردارندۀ مرزها و خطوط قرمزی است که گذشتن از آن همراه با برخورد و رویارویی شدید فرد است؛ یعنی هرچند افراد در زندگی روزمرۀ خود، مبنا را بر سازش میگذارند، همین مسئله نیز تنها تا جایی ممکن است که هویت و خویشتنشان خدشهدار نشود.
اصلاحگری: بسیاری از افراد ازاینرو از خود ناسازگاری نشان میدهند که میپندارند مداراکردن (از منظر سازش و شکست) با سایر افراد سبب تقویت رفتارهای بد آنها میشود و در نتیجه، یک عمل اخلاقی محسوب نمیشود و زمینۀ گستردهشدن ظلم و فساد را نیز فراهم میکند؛ ازاینرو، افراد با ناسازگاری در نقش معلم مصلحی ظاهر میشوند و در پی جاانداختن قانون برای افراد خاطی، روشنکردن حد و مرزها، نشاندادن خط قرمزها و به عبارتی آن پیری هستند که بهمنزلۀ امربهمعروف و نهیازمنکر میان مسلمانان شناخته شده است. افراد با این توجیه که در پی درس عبرت دادن به دیگری هستند و در حق جامعه لطف میکنند و یا با این عنوان که تنها برای جلوگیری از تکرار رفتارهای نادرست میتوان به بهبود شرایط کمک کرد، تصمیم میگیرند که بهجای مدارا با دیگری با او مقابله و خود با اعمال و رفتارشان او را تربیت کنند. برای مثال:
راضیه: «گاهی که میبینم طرف توقع بیجا و انتظار زیادی داره، کاری میکنم که درس عبرت بشه».
رضا: «هر چقدر که ما مدارا کردیم اوضاع بدتر شد. هر چقدر که رو دادیم توقع بیشتر شد. حالا بماند که گاهی وقتا هم این خانوادهام شورش رو درمیاره».
فاطمه: «مدارا تا یه مدتی جواب میده که عادی نشه و طرف از حد خودش نگذره؛ چون دیگه اثر خودش رو از دست میده و حکم وظیفه پیدا میکنه».
امیر: «خط قرمز من آنجایی که با مداراکردن بیش از اندازه مجرم نسازم، آدمهای وقیح و بیشعور نسازم ... ».
رضا: «خدا را شکر الان امکانات آنقدر پیشرفت کرده که دیگه راحت نمیشه به این مردم دروغ گفت. طرف هر چقدر هم دروغ بگه هر چقدر هم که اینترنت رو قطع کنه، یکی هست که اون سر دنیا از یک کانال تلویزیونی میاد همهچیزو رو میکنه».
عماد: «به نظر من متأسفانه سیاستهای جامعه تا الان بهسمتی پیش رفته که اتفاقاً مردم را بهسمت مدارانکردن هدایت کرده. اگر مردم این همه تحت فشار نبودند با آرامش بیشتری هم با هم برخورد میکردند. بهشخصه فکر میکنم نبود قانون یکی از مهمترین مواردی است که باعث شده مردم بهجای سازش با هم و یا رجوعکردن به قوانین در صورتی که خلافی وجود دارد، خودشان دست به کار شوند و این دست به کار شدن خودشان بسیار خطرناک است».
ابزار ارتباطات جمعی چه بهشکل کلان آن بههمراه سیاستگذاریهای دولتی و چه بهشکل خرد آن و امکان تریبون دادن به همۀ افراد در هر موقعیت و مکانی، تأثیر خود را بر میزان مدارای افراد گذاشته است. از یک سو، رسانههای داخلی بر روحیۀ مدارا با شرایط نامساعد کشور تأکید دارند و بر شیپور دشمنی با جناحهای مختلف، مردم معترض و مانند آن میدمند و ازسوی دیگر، رسانههای خارج از کشور الگوهای متفاوتی را به افراد القا میکنند. در این میان، گسترش شبکههای ارتباط جمعی امکان هر نفر یک تریبون را فراهم کرده و حجم عظیمی از اطلاعات را به گردش درآورده است.
دلزدگی و انزوا: زمانی که افراد تمام راهها را تجربه میکنند و فرصت عمل و انتخاب را برای خود نمییابند، از شرایط موجود دلزده و ناامید میشوند. آنها ترجیح میدهند بهجای عملگرایی، گفتگو و شکلگیری رابطه برای حل مشکلات و بهبود اوضاع به دور از درگیری و بحران، با قطع ارتباط و پناهبردن به عزلت و انزوا از دیگری کنارهگیری کنند. قطع ارتباط یکی از واکنشهای روانی است که افراد در صورتی که راهی را برای گفتگو و ابراز خویش باز نمیبینند، به آن متوسل شوند. از مهمترین پیامدهایی که از نحوۀ اینچنین مدارایی در زندگی روزمره شهری حاصل میشود، احساس انزوای فرد در اجتماع و حس انفصال او نسبت به دیگری، اهداف، خویشتن و تمایلات وی و جداافتادن از عموم مردمی است که نمیتواند خود را با آنها همرنگ کند. فرد خود را در موقعیتی درمییابد که باید تنها برای حفظ روابط خویش، از سر بزرگواری یا ناچاری با ازخودگذشتگی فراوانی که نتیجه و عملکرد متقابل آن را نمیبیند، از خواستهها و میل قلبی خویش دست بشوید. ازسوی دیگر، فرد خود را محصور در شرایطی مییابد که مدارا را نهتنها در قبال کنش مداراگرانۀ خویش، بلکه میان دیگران و روابطی که شاهد آن است درنمییابد؛ ازاینرو، خود را جداافتاده و یا تافتۀ جدابافتهای میداند که در خیل عظیم افرادی که تنها به کار و خواستۀ خویش مشغولاند، نسبت به درک یا موقعیتی که دارد، مدارا را بهمنزلۀ راهبردی برای خویش برمیگزیند؛ اما حال نیز احساس منفی نسبت به خود یا دیگری دارد و گاه این حس به عذاب وجدان به خویش و یا تنفر از گذشتۀ خود تبدیل میشود و خود را با واژههایی همچون احمق بودن، خر بودن و بیعرضه بودن توصیف میکند. در چنین شرایطی، مدارا با حس مظلوم واقعشدن و بیعدالتی نسبت به عمل نیکی که سوءاستفادۀ دیگری را در پی دارد، همراه است. بیشتر افراد زمانی که از مدارای خود سخن میگفتند، بهکلی حالات افسوس، غم و اندوه را نشان میدادند. آنها خود را افراد ازدسترفتهای میدیدند که استعدادها و شرایطشان هدر رفته است. شاید به همین دلیل هم هست که متولدان دهههای مختلف سعی در اثبات از دست رفتن خود با عنوان «نسل سوخته» دارند.
سه بعُد عمل مبتنی بر مدارا: بر مبنای گفتگوهای انجامشده با مصاحبهشوندگان، بهطور کلی میتوان اشاره کرد که آنچه از کنش مداراگرانه در زندگی روزمرۀ شهری بهوسیلۀ افراد فهم و عمل میشود، دامنۀ گستردهای از معانی و اعمال را در بر میگیرد که اگر این دامنه را نواحی مختلفی در نظر بگیریم، در یک ناحیه، مفهوم مدارانکردن قرار گرفته است که بر آگاهی افراد و انتخاب و رویکرد عاملانۀ آنها مبتنی است. در جایگاه دیگر مدارا قرار دارد که این عمل نیز بر مبنای یک آگاهی از خویش و دیگری و انتخاب مبتنی بر عقلانیت روزمره است و در نهایت، در ناحیۀ دیگر مدارای منفعلانه یا تسلیم قرار دارد که در آن، هر دو عنصر آگاهی و عاملیت در رقیقترین حالت خویش به سر میبرند و یا بهکلی اثری از این دو عامل نیست. از مفهوم نواحی به این منظور استفاده شد که این عرصهها بهکلی از هم جدا و مستقل نیستند و در برخی عرصهها با یکدیگر همپوشانی دارند و در نقشۀ جهانها شدت و ضعف متفاوتی را از خود به نمایش درمیآورند و در یک ناحیه (مدارای کژنماشده) به هم میرسند.
شکل، ابعاد، شدت و ضعف کنشها و واکنشهای افراد در قبال دیگری در عمل مداراگرانه در جایگاههای مختلف این نقشه قرار میگیرند که البته نکتۀ اساسی تحلیل نیز به همین موضوع بازمیگردد؛ زیرا بر این مبنا، تلقی افراد از مدارا بهشکلی سیال و بهمنزلۀ یک کنش اخلاقی، درجهمند و زمینهمند است؛ البته این زمینهمندی معنای نسبیبودن مدارا و اینکه رسیدن به یک وفاق جمعی دربارۀ آن ممکن نیست را نمیدهد و بیانکنندۀ نقش پررنگ سازکارهای پیچیده و متعدد فرهنگی و سایر عوامل قدرتمندی است که در این میان حضور دارند. این تلقی همچنین این نکته را به ذهن متبادر میکند که بر این مبنا، نوعی اغتشاش مفهومی و وجودنداشتن همگرایی میان تعاریف ارائهشده بهوسیلۀ افراد وجود دارد و البته حدسهایی را شکل میدهد مبنی بر اینکه اصلاً کمرنگشدن مدارا در زندگی روزمره نیز نتیجۀ همین اغتشاش مفهومی است؛ با این حال، میتوان گفت این امر بیشتر به پیچیدگی این مفهوم و ملاحظات تاریخی، فرهنگی و اجتماعی آن و نیز ماهیت زندگی در کلانشهر تهران بازمیگردد و تلقی از این مفهوم بیش از آنکه قطعی و متقن باشد، منوط به برآوردها و رویکرد افراد است.
کژنماکردن مدارا: بر مبنای اظهارات پاسخگویان، روح کلی حاکم بر پاسخها، بیانکنندۀ این موضوع است که افراد مدارانکردن و تسلیم در زندگی روزمرۀ شهری را بیش از هر چیز نتیجۀ سیاستهای کلان حکومتی، مشکلات مادی فراتر از تصمیمگیری و انتخابهای شخصی، بازنماییهای ارائهشده در رسانهها و فضای رسمی میدانند که عموماً در فضای زندگی روزمرۀ شهری وجود دارند. علاوه برآن، موقعیت متزلزل و نامطمئن زندگی در این فضا، چالشهای متعددی را ازنظر امنیت روانی، و فرسایش توانمندیهایشان به وجود آورده است. به همین دلیل، افراد مدارا را بیش از هرچیز معطوف به نزدیکان و افراد خانوادۀ خویش ساختهاند تا سایر شهروندان. پاسخگویان با اذعان بر بیقدرتی خویش در برابر ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی زندگی در شهر، دگردیسی مفهومی و الگویی مدارا را نیز ناشی از همین جایگاه بیقدرتی و تأکید فضای عمومی بر عمل غیرمداراگرانه میدانند و کنشهایشان را بر مبنای آن ساماندهی میکنند.
انتخاب این مفهوم بهمنزلۀ مرکز ثقل مضامین و یافتههای پژوهش ازآنروست که میتواند بیانکنندۀ برونریزی اغراقآمیز ذهنیات و الگوهای پنهانی باشد که افراد در زندگی روزمرۀ شهری آنها را تولید و بازتولید میکنند. کژنماکردن مدارا در واقع اصطلاحی الهامگرفته از مکتب اکسپرسیونیسم است که در آن هنرمندانی که آشوب و زهر مدرنیته را با اشکال گوناگون آن همچون جنگهای جهانی، بحران شهرنشینی، بحران هویتی، تغییرات سریع فرهنگی و بدقوارگی رشد ناموزون جنبههای مختلف زندگی اجتماعی چشیده بودند، تلاش میکردند با کژنمایی واقعیات و اشکال تیره، نگاه بدبینانهشان را دربارۀ وضعیت بشری به تصویر درآورند.
در واقع، تأکید بر این نکته است که آنچه افراد از مدارا در زندگی روزمرۀ شهری ارائه میکنند، بیانکنندۀ تجلی دیدگاه منفی آنها به زندگی در شهر و جایگاه منفعلشان در قبال تغییرات سریع و ناموزون فرهنگی و اجتماعی و نیز بیانکنندۀ احساس قرارگرفتن در استیلای قدرتی فراتر از اعمال و نیات آنهاست. روندی که آنها را بهجای شهروندانی پویا و فعال به افرادی تبدیل کرده است که در زندگی روزمرۀ خود از برخورد با همسایگان و همکاران و نزدیکان گرفته تا غریبههایی که در فضاهای متعدد و متنوع شهری با آنها در ارتباطاند، در فضایی مملو از ابهام قرار میدهد؛ فضایی که برایشان دربارۀ نحوۀ عملکرد و درست و غلط بودن واکنشهایشان حکم قطعی صادر نمیکند و عموماً در آن، احساسات مداراجویانه در غلیظترین حالت ممکن سبب ایجادشدن اشکال سرکوب خویش و یا انتحار روابط جمعیشان میشود.
|
Fig 3- Social worlds/arenas maps: ambiguating tolerance
در فرایند برساخت مدارا در زندگی روزمره در کلانشهر تهران، شهروندان آن را بهمنزلۀ امری درجهمند، چندبُعدی و البته بهگونهای کژنما و اغراقشده درک و فهم و بازنمایی میکنند. این امر نتیجۀ آشفتگیهای ذهنی ناشی از زندگی شهرنشینی، غصبشدن حوزۀ عمومی بهوسیلۀ قدرت رسمی، قرارگرفتن در موقعیت ناامنی هستیشناختی، بازتولید نابرابریها در شهر و شکستهشدن پیوندهای میان افراد بهدلیل اضمحلال الگوهای زندگی سنتی است. فهم افراد از مدارا در واقع در بستر زندگی روزمره و از رهگذر تجربۀ زیستۀ آنها شکل میگیرد؛ تجربۀ زیستهای که برایشان دربردارندۀ تنش، ناآرامی، غافلگیریها و تغییرات سریع و مداوم همراه با شکلگیری انگارۀ نابرابری است. شهر تهران بهمنزلۀ مهمترین نماد مدرنیته در ایران، عرصۀ درهم تنیدگی دیدگاهها، اعتقادات، رسوم، مناسبات، هویتها و الگوهای متنوع زندگی است که دگرگونیهای عمیقی در بنیانهای اخلاقی افراد به وجود آورده و همچنین فرد را بهدلیل پیچیده شدن شرایط زندگی و روابط گسترده با سایر افراد، در موقعیت انتخاب مداوم و رفت و برگشت در دامنۀ مفهومی مدارا قرار داده است.
از یک سو مفهوم مدارا بهدلیل سیاستگذاریها بهوسیلۀ گروههای مختلف، بازنماییها و تغییرات فرهنگی، دستخوش تغییرات و مناقشات بسیاری شده و ازسوی دیگر، بهدلیل ناهمخوانی آموختههای افراد با وضع کنونی زندگیشان آنها را دچار سردرگمی کرده است. مدارا اکنون رنگ و بویی منفی، اغراقشده و همراه با روحیۀ پذیرش و تسلیم به خود گرفته است؛ بهگونهای که فرد در کشمکش باورها و ارزشهای سنتی خود قرار دارد و نیاز به تغییر شرایط و حفاظت از «خویش» را احساس میکند؛ اما نمیتواند تعادلی را میان این دو کفۀ ترازو ایجاد کند و مدام در منازعۀ فکری به سر میبرد.
مشکلات اقتصادی، شوکهای ناگهانی اقتصادی، نگرانی بابت تأمین نیازهای اولیه از سرپناه، امنیت، آزادی بیان و دستیابی به حداقل امکانات گرفته تا گسستهشدن پیوندهای ارتباطی میان اعضای خانواده، فامیل، همسایهها و آشنایان که جامعۀ سنتی متضمن آن بود، کوچکشدن دایرۀ اعتماد، ناتوانی در تغییر و بهبود شرایط زندگی، قائم به فرد شدن قوانین بهجای قائم به ذات بودن، پیشرفت سرسامآور فناوری، گسترش رسانهها و آگاهی از شرایطی که فرد قادر به بهبود آن نیست، در زندگی روزمره بر فرد تأثیر میگذارد و سبب میشود افراد شکل و درجۀ متفاوتی از مدارا را از خود بروز دهند. با ادامۀ این روند، بهمرور فرد واکنش پرخاشگرانه و برونریزانه از خود نشان میدهد و یا ممکن است به سانسور و آسیبرساندن به خویش دست بزند و این کشاکش درونی بهوسیلۀ القای سیاست دوگانۀ رسانهها و سیاستگذاریهای فرهنگی تشدید میشود. در این میان، افراد این شکل از مداراورزی نسبیتگرایانه و بر مبنای موقعیت را درونیسازی و نسلهای آینده را بهگونهای تربیت میکنند که مدارا برایشان بهمنزلۀ سیاست رفتاری در زندگی روزمره تعریف شده است.
مدارای کژنماشده بیانکنندۀ تلاشی است که افراد برای حفظ هویت و یکپارچگی شناختشان از خود دارند. نتیجه و پیامد این وضعیت آشفته دربارۀ کنش مداراگرانه این است که افراد در تربیت نسلهای آینده بهجای مفهوم مدارا (که اکنون آلوده به ویژگی تسلیم، ناتوانی و در سلطه درآمدن شده است)، با آموزش مدارانکردن به دیگران، بهگونهای بر آیندگان سرمایهگذاری میکنند. آنها خود را ازدسترفته میپندارند؛ اما امیدوارند با این کار نسلهای آینده را بهگونهای تربیت کنند که در جهت تغییر شرایط گام بردارند. در سرتاسر گفتگوهای انجامشدۀ روحیه خودقربانیپنداری، مظلومنمایی و آرزوی برقراری عدالت، قانون، مساوات و برابری در جریان بود. ما بهگونهای تلقی افراد نسبت به مدارا را درمییابیم که گویی در پشت مفهوم مدارا آرزوهای فروخوردۀ افرادی پنهان شده است که وضعیت موجود را معلول مدارای بیسبب خویش در گذشته میدانند. همان گونه که در صحبتهایشان بارها و بارها از مداراکردنهایشان اعلام پشیمانی میکنند. آنها خود را مقصر شکلگیری شرایطی به حساب میآورند که اکنون گریبانشان را گرفته است؛ مقصر به کار آمدن سلیقههای مختلف در ادارۀ شهر، بیقانونی و مورد ظلم قرار گرفتن بهوسیلۀ دیگران. آنها خود را افرادی که از آنها سواستفاده شده است و مدارا را هممعنی و ملازم سرکوبشدن میدانند؛ ازاینرو، کنشها و اعمالشان را نیز بر مبنای همین تلقی ساماندهی میکنند. آنها از هر فرصتی برای ضربهزدن به وضعیت موجود استفاده میکنند و خشم و هیجانشان در آستانۀ فوران است؛ خشمی که در صورت سرکوبشدن بهسمت دیگران همرده و سایر همشهریانشان هدایت خواهد شد. با ادامۀ این روند میتوان گفت مدارا بیش از این در پی پررنگشدن دو جنبۀ دیگر این مفهوم (مدارانکردن و تسلیم) کمرنگ و بهکلی از عناصر سازنده و نیک تهی خواهد شد.
اهمیت یافتههای این پژوهش جایی مشخص میشود که در رویارویی با آمارهای شوکهکنندۀ مرتبط با موضوع پژوهش دربارۀ مدارا روبهرو میشویم. همچنین نتایج سایر مطالعات انجامشده دربارۀ موضوع پژوهش همچون پژوهش نصیری و رجبی (1394) نشان میدهد وضعیت بهوجودآمده در باب مدارا در زندگی روزمرۀ شهری، چالشهای بسیاری پیش روی شهروندان قرار داده و آنها را بهسوی خودتخریبی، پرخاشگری، خودکشی، تجاوز، دعواهای خیابانی، وندالیسم، آشوب سراسری و اعتراضات خیابانی سوق میدهد. اینجاست که درمییابیم چگونه مفهوم مدارا در سیطرۀ روحیۀ ناامیدی و شکست درآمده است و این نیز نتیجۀ سیاستگذاریهای نادرست، بازنماییهای منفی، به حاشیه رفتن مفاهیمی همچون سرمایۀ اجتماعی، هویت، برابری، عدالت، صلح روزمره و رویکردهایی همچون مدیریت بحرانهای اقتصادی، بازنگری در سیاستهای یکجانبه و سرکوبکننده است.
[1] Horvath et al.
[2] Sandu
[3]. در این مرحله از روش تحلیل موقعیت، تقریباً همچون مرحلۀ اول کدگذاری در شیوۀ کلاسیک نظریۀ مبنایی عمل میشود.
.[4] ضربالمثلهای همچون با لباس سفید رفتن خانۀ شوهر و با لباس سفید (کفن) برگشتن، یکی از ضربالمثلهای هنجاری قوی دربارۀ لزوم مدارای زنان است.