بررسی رابطۀ احساس محرومیت نسبی و واگرایی طایفه‌ای در شهرستان‌های ممسنی و رستم

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی دانشگاه شیراز، بخش جامعه شناسی و برنامه‌ریزی اجتماعی، دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی، شیراز، ایران

2 دانشیار، بخش جامعه‌شناسی و برنامه‌ریزی اجتماعی، دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران.

3 استاد، بخش جامعه‌شناسی و برنامه‌ریزی اجتماعی، دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران.

چکیده

با توجه به تنوع طایفه‌ای در شهرستان‌های ممسنی و رستم، این مقاله رابطۀ احساس محرومیت نسبی را با واگرایی طایفه‌ای و ابعاد آن در شهرستان‌های ممسنی و رستم بررسی کرده است. پژوهش حاضر ازنظر روش، کمی و ازنظر هدف کاربردی و توسعه‌ای است و با روش پیمایشی انجام ‌شد. تعداد 450 نفر به روش خوشه‌ای چند مرحله‌ای در میان افراد ساکن در طوایف شهرستان‌های ممسنی و رستم انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات پرسش‌نامۀ استاندارد بود. برای سنجش احساس محرومیت نسبی از پرسش‌نامۀ میرفردی (1400) و برای سنجش واگرایی طایفه‌ای از پرسش‌نامۀ محقق ساخته استفاده شد. همچنین برای سنجش اعتبار پرسش‌نامه از اعتبار صوری و سازه و برای تعیین پایایی پرسش‌نامه از هماهنگی درونی به روش آلفای کرونباخ استفاده شد. داده‌ها با استفاده از نرم‌افزار SPSS تجزیه و تحلیل شدند. یافته‌ها نشان داد بین احساس محرومیت نسبی و واگرایی طایفه‌ای و ابعاد آن (اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی)، رابطۀ مثبت و معناداری وجود دارد و بین احساس محرومیت نسبی و واگرایی طایفه‌ای در میان طوایف ساکن در شهرستان‌های ممسنی و رستم میز، روابط متفاوتی نشان داده شد. بین واگرایی طایفه‌ای بر‌حسب تحصیلات و وضعیت فعالیت، تفاوت معناداری مشاهده شد، اما بین واگرایی طایفه‌ای بر‌حسب سن تفاوت معناداری مشاهده نشد. بر پایۀ رگرسیون چند متغیره، متغیرهای مستقل 5/9 درصد از واریانس متغیر وابسته را تبیین کردند.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Investigating the Relationship between Perceived Relative Deprivation and Clannish Divergence in Mamasani and Rostam Counties

نویسندگان [English]

  • Soheila Lashkari 1
  • Asghar Mirfardi 2
  • Habib Ahmadi 3
  • Aliyar Ahmadi 2
1 Ph.D. student of Sociology, Shiraz University, Shiraz, Iran
2 Associate professor in Sociology, Shiraz University, Shiraz, Iran
3 Professor in Sociology, Shiraz University, Shiraz, Iran
چکیده [English]

Introduction
Clans and traditional local divisions can lead to separations and social distancing within communities. In such cases, influential clan leaders may reinforce distinct local and cultural identities through rituals, genealogies, and historical narratives, which can intensify inter-clan competition. Mamasani Region, comprising Mamasani and Rostam counties in Fars Province, is home to 5 independent clans. As societies undergo political and social transformations, the relationships within Mamasani and Rostam counties can be analyzed through the lens of clan dynamics. Feelings of relative deprivation can contribute to the strengthening of ethnic and inter-ethnic divisions. Such perceptions of deprivation may reduce solidarity, cohesion, and social interaction among groups. In the multi-clan Mamasani region, it is important to investigate trends of divergence and convergence over time to inform policymaking and community management. Changes and developments in the economic, cultural, and social spheres of Mamasani and Rostam counties require a deeper understanding of the relationship between relative deprivation and clannish divergence. Given the lack of existing research on this topic, this study aimed to explore the connections between relative deprivation and the social, political, economic, and cultural dimensions of clannish divergence among the people living in the clans of Mamasani and Rostam counties.
 
 
Materials & Methods
This study employed a cross-sectional survey design. The target population was all individuals aged 20 years and above residing in Mamasani and Rostam counties, which comprised 5 distinct clans: Bekash, Javid, Domshanziari, Mahoor and Milati, and Rostam. A sample of 450 participants was selected using a random multi-stage cluster sampling approach. Data were collected through a self-administered, structured questionnaire containing closed-ended Likert scale items. The data were analyzed using descriptive and inferential statistics with SPSS version 26 software.
 
Discussion of Results & Conclusion
The findings revealed that the average levels of clannish divergence and perceived relative deprivation among residents of Mamasani and Rostam counties were higher than expected. There was a significant positive correlation between feelings of relative deprivation and clannish divergence, including its social, political, economic, and cultural dimensions. Interestingly, age was not significantly associated with clannish divergence. However, education level showed a significant relationship, with individuals having middle school or undergraduate education reporting the highest levels of clannish divergence and those with postgraduate or doctoral degrees reporting the lowest. Additionally, activity status was found to be a significant factor with students and workers exhibiting the highest levels of clannish divergence and the unemployed reporting the lowest. Multivariate regression analysis indicated that the independent variables explained 9.5% of the variance in the dependent variable of clannish divergence. Given the prominent role and importance of relative deprivation in the multi-clan Mamasani region, addressing this issue was crucial for promoting clannish convergence. Experts recommend evidence-based policy interventions focused on fostering distributive justice across political, social, economic, and cultural domains. Emphasizing meritocracy over particularism in the selection of managers and leaders and leveraging the natural and human capacities of different clans could be effective strategies for improving the sense of justice and social cohesion within the community of Mamasani Region.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Relative Deprivation
  • Clannish Divergence
  • Mamasani County
  • Rostam County

مقدمه

جامعۀ ایران‌ تنوع قومیتی دارد. ایران کشوری با پیشینۀ چند هزار ساله است، اما‌ گسست‎‍های سیاسی دارد (فکوهی، ۱۳۸۹: ۹). اسمیت[1] (1383)، ایران را کشوری می‌داند که در آن پدید‌آمدن نوعی همبستگی قومی ایرانی در تاریخ گذشتۀ باستانی و اسلامی، سابقۀ ‍‌‌طولانی از خود بر جای گذاشته است. او ایران دورۀ ساسانیان را نمونه‌ای از کشورهایی می‌داند که در آن گروهی اشرافی، کوشش می‌کرد تا با استفاده از نهاد حکومت، دست به ایجاد قلمروی فرهنگی بزند و طبقات پایین جمعیت را با استفاده از ابزارهای دیوانسالارانه، به جماعت خودآگاه قومی تبدیل کند (شیرازی، 1396: 40). قومیت، یکی از محورهای تمایز اجتماعات انسانی است. بسیاری از کشورهای جهان، با کثرت اقوام روبه‌رو هستند. هر گروه قومی‌، ویژگی‌‌هایی متمایزی از گروه‎‍های اجتماعی با محوریت دین، کاست، نژاد، فرهنگ، تبار و تقسیمات درونی چون طایفه دارد که از ترکیبی از این ویژگی‎‍ها برای تعریف قومیت ‌ استفاده می‌شود (مرشدی راد، 1384: 11-10).

رشد تفکرات پست‌مدرنیستی و رویارو با جهانی‌شدن، باعث سیاسی‌شدن اقوام شد. سیاسی‌شدن اقوام و نقش پیدا کردن آنها در سیاست‌گذاری‌های منطقه‌ای و محلی، باعث فروکاست هویت قومی به قالب طوایف شد (کلانتر مهرجویویی و قربانپور‌‌، ۱۴۰۱). طایفه، یک واحد سیاسی متشکل از تعدادی تیره است که یک رده از سلسله‌مراتب ایلی عشایر است و واحدهای تشکیل‌دهندۀ آن بیشتر با نام طایفۀ خود شناخته می‌شود. فرد عشایری همواره وابستگی‎‍اش را به طایفه نشان می‎‍دهد (رحمانزادۀ هروی، 1393: 96). طوایف‌ میزانی از همگرایی درون طایفه‎‍ای و واگرایی بین طایفه‎‍ای دارند. وضعیت واگرایی طایفه‌ای زمانی به وجود می‌آید که در اثر رقابت‌های اجتماعی‌- سیاسی، منازعات درون ایلی شکل می‌گیرد، در این صورت کارگزاران قدرتمند طایفه‌ای با بازخوانی منابع هویتی بومی و فرهنگی و با برگزاری مناسک مختلف، نسب‌نامه‌نویسی، شجره‎‍نامه‌نویسی و تاریخ‌نگاری، اقدام به احراز هویت جدید می‌کنند و رقابت‌های سیاسی بین ‎‍طایفه‎‍ای را شکل می‌دهند (کلانترمهرجویی و قربانپور‌، ۱۴۰۱).

استان فارس بر‌اساس آخرین تغییرات انجام‌شده در سازمان فضایی در ایران، 37 شهرستان دارد (مرکز آمار ایران، 1401). منطقۀ ممسنی شامل شهرستان‎‍های ممسنی و رستم، با مساحت تقریبی 6638 کیلومتر مربع از مناطق استان فارس است‌ که در غرب رشته‌کوه زاگرس و شمال غربی استان فارس واقع شده است. این منطقه از طرف شمال و شمال غربی به استان کهگیلویه و بویراحمد، از طرف مشرق به شیراز، از سمت شمال شرق به اردکان، از قسمت مغرب به شهرستان گچساران و رود زهره، که مرز مشترک استان خوزستان، فارس و کهگیلویه است، و از طرف جنوب به استان بوشهر و شهرستان کازرون منتهی می‌شود (حبیبی فهلیانی، 1371: 51). ممسنی‌ها که در جنوب قلمروی بویراحمد علیا سکونت دارند، از چهار طایفۀ مستقل تشکیل می‌شوند که در زمان قاجار قلمروی آنها‌ وسعتی حدود دو برابر وسعت امروزی را داشت؛ زیرا دو منطقۀ ماهور میلاتی و کاکان را قشقایی‌ها از آنها خریداری کردند و دشت روم را در یک عروسی بین طایفۀ رستم ممسنی، به کلانتران بویراحمد بخشیدند. هنوز هم‌رده‌هایی از این ایل، به زندگی کوچ‎‍نشینی خود ادامه می‌دهند (صفی‌نژاد، 1395: 197). در دوران قاجار، الوار ممسنی به «چهار بنیچه» شهرت داشتند. این طوایف اگرچه‌ وحدت قومی و فرهنگی داشتند، از‌نظر سیاسی هر‌یک از این طوایف چهارگانه کلانتر مستقل داشتند و با دودمان خانی و با اقتدار بر طایفۀ خود حکومت می‎کردند (یوسفی، ۱۴۰۱: ۱۴-۱۳). به‌دلیل رقابت و کشمکش بین سران طوایف، اتحاد میان طوایف امری مشکل بود. گاهی طوایف با یکدیگر و یا با دولت مرکزی تنش داشتند و یا دارای تنش‎‍های درون‌طایفه‎‍ای بودند. در حقیقت نبود ایلخان واحد در ممسنی که میان طوایف موازنۀ قدرت و سلسله‌مراتب را ایجاد کند،‌ به ایجاد هرج و مرج درون طایفه‌ای و به‌تبع آن نبود انسجام درون ایلی منجر می‌شد. جنگ وارثان قدرت، مانع از شکل‌گیری یک مرکز قدرتمند سیاسی و نظامی و تثبیت سلسله‌مراتب ایلی می‌شد. در ساختار درون ایلی، درگیری میان طوایف شدید بود و اولویت هر طایفه، نقشه‌ای برای سرکوب دیگر طوایف به حساب می‌آمد (حافظ‌نیا و همکاران، 1401: 219-218). امروزه با توجه به اینکه ویژگی‎‍های سیاسی و اجتماعی جوامع دچار دگرگونی‎‍هایی شده است، چنین به نظر می‌آید که در برخی موارد، روابط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در شهرستان‌های ممسنی و رستم، بر پایۀ ارتباطات طایفه‌ای‌ قابل تحلیل است. در‌واقع، رفتارهای عشیره‌ای و طایفه‌ای که در گذشته بر مبنای رویارویی فیزیکی و جنگ میان طوایف بود، در دوران جدید‌ در قالب رفتارهای سیاسی و اداری پدیدار می‎‍شود. در شهرستان‌های ممسنی و رستم که محل سکونت افراد از طوایف گوناگون است، ارتباطات آرام و همراه با مدارا در امور روزمره و مناسبات اجتماعی‌ وجود دارد، ولی در برخی مناسبات سیاسی و اداری، به‌ویژه در هنگامۀ‎‍ انتخاب نمایندۀ مجلس شورای اسلامی و نمایندگان شوراهای شهر، گونه‎‍ای رقابت شدید و همراه با جدل و تنش بین برخی طوایف رخ می‎‍دهد (میرفردی، 1396). تحقیقات نشان می‌دهد در پاره‌ای موارد، حاکم‌بودن ساختارها و ایستارهای طایفه‌ای در بین نخبگان و نمایندگان منتخب در این شهرستان، باعث شده است که در انتخاب سمت‌های اجرایی و مدیریتی، هر‌یک از این افراد، گروه و طایفۀ خود را در اولویت قرار دهند و بحث شایسته‌سالاری به حاشیه رانده شود. مطالعات میرفردی (1396)، رومینا و صادقی (1394)، سجاسی قیداری و همکاران (1395) و گرجی‌زاده و گل‌پرور (1390)، نشان‌دهنده‌ی کم‌توجهی به شایسته‌سالاری و شایستگی‌های فردی‌ در گزینش افراد در سمت‌های مدیریتی و اجرایی، تأثیر گرایش‌های طایفه‌ای بر الگوی رأی‌دهی و گزینش نمایندگان در راستای برخورداری از منابع شخصی و عمومی‌اند و عامل کلیدی تنش‌های طایفه‌ای و محلی و توسعه‌نیافتگی این منطقه نیز محسوب می‌شوند.

احساس محرومیت نسبی، یکی از عواملی است که در رقابت‎‍ها و جهت‎‍گیری‎‍های قومیتی و طایفه‎‍ای تبلور می‌یابد. به نظر گر[2] (1377)، مفهوم محرومیت نسبی برای بیان احساسات فردی‌ استفاده می‌شود و‌ شرایط و منزلتی را ندارد که فرد خود را شایستۀ آن می‌داند. معیار فرد ارجاع به داشته‌های گروه و افراد دیگر است. به عقیدۀ او، محرومیت نسبی احساسی است که شخص از اختلاف میان توانایی‌های ارزشی و انتظارات ارزشی دارد. منظور از توانایی‌های ارزشی، نگرش به توانایی و امکانات موجود شخص برای دست‌یابی به انتظاراتشان است. منظور از انتظارات ارزشی، شرایط و امکاناتی است که فرد خود را مستحق آن می‌داند. بر پایۀ آمارها و پژوهش‌های انجام‌شده (مؤمنی و قهاری، 1392 و امیری فهلیانی و ملکی، 1394)، شهرستان‏های ممسنی و رستم در تحلیل رتبه‌بندی و درجۀ توسعه‌نیافتگی از شهرستان‌های محروم استان فارس است. صرف‌نظر از اینکه محرومیت نسبی تا چه اندازه با واقعیت منطبق است، احساس محرومیت به تقویت واگرایی قومی و بین قومی منجر می‌شود. احساس محرومیت‌ همبستگی، انسجام و تعامل اجتماعی را در بین اقوام و گروه‌ها کاهش می‌دهد. در میان افراد طایفه‌ای که احساس محرومیت نسبی بیشتری وجود دارد، تعاملات اجتماعی ضعیف‌تری در ارتباط با دیگر طوایف نشان داده می‌شود. در منطقۀ ممسنی (شهرستان‌های ممسنی و رستم) که از طایفه‌های متعدد تشکیل شده است، بررسی روندهای واگرایی و همگرایی در طول زمان برای سیاست‌گذاری‌ و مدیریت جامعه ضرورت دارد. هرگونه تغییر و تحول در ابعاد مهم اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و گام‌گذاشتن در مسیر توسعه در شهرستان‌های ممسنی و رستم، نیازمند شناخت شکل کامل‌تری از رابطۀ محرومیت نسبی و واگرایی طایفه‌ای است. با توجه به اینکه شناخت علمی کافی دربارۀ میزان واگرایی طایفه‌ای در ارتباط با محرومیت نسبی در شهرستان‌های ممسنی و رستم وجود ندارد، این پژوهش‌ این مسئله را بررسی می‌کند که چه ارتباطی بین محرومیت نسبی و واگرایی طایفه‌ای و ابعاد آن (اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) در بین افراد ساکن در طایفه‌های شهرستان‌های ممسنی و رستم وجود دارد؟

 

پیشینۀ پژوهش

قلی‌زاده (1390)، پژوهشی را با عنوان «رابطۀ احساس محرومیت نسبی با هویت قومی» در میان مردم بلوچ شهر زاهدان‌ انجام داد. این پژوهش به روش پیمایش انجام شد. نتایج پژوهش نشان داد‌ سطح احساس محرومیت نسبی و گرایش به هویت قومی در بین مردم بلوچ شهر زاهدان‌، بالاست و همچنین بین احساس محرومیت نسبی با هویت قومی رابطۀ معناداری وجود دارد. فرجی و همکاران (1394)، پژوهشی را با عنوان «همگرایی و واگرایی قوم ترکمن بر‌اساس تئوری محرومیت نسبی و تأثیر آن بر امنیت منطقۀ گلستان»‌ انجام دادند. نتایج پژوهش نشان داد‌ حرکت ترکمن‌های استان گلستان از‌نظر فرهنگی و اجتماعی به‌سمت همگرایی ملی و ازنظر سیاسی بیشتر به‌سمت واگرایی پیش می‌رود.

اصغری نیازی و محموداوغلی (1397)، پژوهشی را با عنوان «احساس محرومیت نسبی در میان قوم بلوچ و تأثیر آن بر خشونت سیاسی» در بین شهروندان زاهدانی ‌انجام دادند. نتایج پژوهش نشان داد‌ بین احساس محرومیت نسبی با رفتارهای خشونت‌آمیز در میان شهروندان زاهدانی، ارتباط معنی‌داری وجود دارد. ایمان و همکاران (1399)، پژوهشی را با عنوان «تبیین جامعه‌شناختی همسازی اجتماعی گروه‌های قومی در افغانستان» به انجام رساندند. نتایج پژوهش نشان داد‌ بین حمایت اجتماعی، احساس محرومیت نسبی، اعتماد اجتماعی، مشارکت اجتماعی، تعلق اجتماعی، بی‌تفاوتی اجتماعی، مدارای اجتماعی و فاصلۀ اجتماعی با همبستگی اجتماعی، همبستگی معناداری وجود دارد.

صدقی و همکاران (1400)، در پژوهشی را با عنوان «واکاوی راهبردی مسئلۀ واگرایی قومی در ایران؛ محرومیت نسبی عامل واگرایی قومی» انجام داده‌اند. یافته‌ها نشان داد عامل اصلی واگرایی قومیتی در ایران، محرومیت‌ نسبی مناطق قومیتی است که در حاشیۀ ایران قرار دارد و راهبرد گذار از واگرایی قومیتی، گسترش رفاه اجتماعی در همۀ مناطق ایران است. همچنین آگاهی ملی، یکی از شاخص‌هایی بود که برای رفع احساس محرومیت به آن توجه شد‌. همچنین بهترین مبنا در این پژوهش برای رفع احساس تبعیض در اقوام، اقتدار ملی همراه با توسعه است.

صفایی و همکاران (1400)،‌ پژوهشی را با عنوان «بررسی جامعه‌شناختی نقش عوامل سیاسی و اجتماعی (طرح‌واره‌های قومیتی) مؤثر بر ایجاد همگرایی در میان گروه‎‍های قومی ساکن در شهر اهواز» انجام داده‌اند. نتایج پژوهش نشان داد بین متغیرهای نظارت اجتماعی، قومیت، امنیت ‌‌اجتماعی، تحصیلات، سرمایۀ اجتماعی، سرمایۀ فرهنگی، احساس محرومیت‌ نسبی و تنوع قومی با همگرایی قومی، رابطۀ معناداری وجود دارد، اما بین متغیرهای سن، جنسیت و وضعیت تأهل با همگرایی قومی، رابطۀ معناداری گزارش نشد.

موسوی‌سرشت و بابایی‌فرد (1401)، پژوهشی را عنوان «بازآفرینی هویت فرهنگی و قومی در میان مردم عرب خوزستان» به انجام رساندند. روش‌ استفاده‌شده در این پژوهش، تحلیل محتوی کیفی بر‌اساس تحلیل مضمون بود. یافته‌های این پژوهش نشان داد، مهم‌ترین متغیر مؤثر بر بازآفرینی هویت قومی در میان اعراب استان خوزستان، کاهش سیطرۀ فرهنگی حکومت مرکزی، ضعف کارکردهای نمادهای مدنی، احساس محرومیت نسبی، رشد سرمایۀ فرهنگی، محرک اجتماعی، پذیرش تکثر فرهنگی و بی‌توجهی نظام سیاسی به هویت‌های فرهنگی- قومی در سیاست‌گذاری‌های فرهنگی است. زارع شاه‌آبادی و همکاران (1402)، پژوهشی را با عنوان «طایفه‌گرایی در انتخابات مجلس شورای اسلامی و عوامل مرتبط با آن» در شهر پارس‌آباد استان یزد‌ انجام دادند. یافته‌های پژوهش نشان داد بین قانون‌گرایی، احساس محرومیت نسبی و بعد تجسم‌یافتۀ سرمایۀ فرهنگی با طایفه‌گرایی در انتخابات رابطۀ معناداری وجود دارد.

آزبورن و همکاران[3] (2019)، پژوهشی را با عنوان «شناسایی مکانیزم روان‌شناختی زیربنایی بر جامعه: مدل کلان _خرد نابرابری و محرومیت» به انجام رساندند. در این پژوهش بیان شد که نابرابری در سطح کلان، با برانگیختن مقایسۀ اجتماعی و تقویت این تصویر که آنها گروه قومی محرومی‌اند، تأثیر نامطلوبی بر مردم می‌گذار‌د. احساس محرومیت نسبی فردی و گروهی در جامعه، تأثیر منفی بر ارتباط بین افراد و گروه‌های قومی می‌گذارد و در عین حال میزان ارتباط آنها را با گروه قومی خود افزایش می‌دهد. نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد که افزایش احساس از محرومیت نسبی گروهی و شناسایی هویت قومی ناشی از نابرابری، تنش‌ بین گروه‌های قومی را افزایش می‌دهد و انگیزۀ اقدام جمعی را ایجاد می‌کند. الکورتا و همکاران[4] (2020) پژوهشی را با عنوان «تعارض و تبعیض قومی: تجزیه و تحلیل دوگانه‌ای از گروه‌های غیرۀ سیاسی در جنوب صحرای آفریقا» به انجام رساندند. در این پژوهش گروه‌های غیرۀ سیاسی‌ را به دو دسته تقسیم کردند: گروه‌های بدون قدرت سیاسی که تبعیض را تجربه نکرده‌اند و گروه‌هایی که از طرف دولت‌ تبعیض‌ شده‌اند. نتایج بررسی 155 گروه قومی نشان داد، گروه‌های قومی که در معرض تبعیض بیشتری قرار گرفتند، ظرفیت بالایی برای ایجاد تعارض و ناآرامی دارند.

میولمن و همکاران[5] (2020) پژوهشی را با عنوان «شرایط اقتصادی، محرومیت نسبی گروهی و ادراک تهدید قومی» به انجام رساندند. در این پژوهش، محرومیت نسبی و تهدید قومی به‌طور سیستماتیک در 20 کشور اروپایی‌ بررسی شد. نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد‌ محرومیت نسبی گروهی نه‌تنها یک عامل میانجی مهم بین موقعیت ساختاری و تهدید درک شده است، به‌طور کامل واسطۀ شاخص‌های اقتصادی زمینه‌ای و تهدید قومی است. شورتر[6] (2023) پژوهشی را با عنوان «دلایل پیدایش جنبش‌های اجتماعی مرتبط با نژاد بر‌اساس مقایسۀ درون‌گروهی و برون‌گروهی» به انجام رساند. این پژوهش بر‌اساس یافته‌های محققانی انجام شد که ارتباط بین محرومیت نسبی و رفتارهای پرخطر، مانند خشونت را در ایالات‌متحده بررسی کرده‌اند. شواهدی از رابطۀ عدالت اجتماعی، روابط نژادی و محرومیت به‌عنوان محرک‌های جنبش‌های اجتماعی وجود دارد. در این پژوهش بیان شد که خشم همراه با محرومیت، رویدادهای منفی را پیش‌بینی می‌کند؛ زیرا این احتمال وجود دارد که افراد محروم با توسل به گروه‌های اجتماعی که به آن تعلق دارند و دچار محرومیت‌اند، به رفتارهای پرخطر متوسل ‌شوند.

سیهالوهو و همکاران[7] (2023)، پژوهشی را با عنوان «چالش‌های حل تعارض پایوآ: پیوند محرومیت نسبی با روحیۀ جدایی‌طلبی پایوآهای» به انجام رساند. در این پژوهش بیان شد که مدت‌هاست دولت ملی و کسب و کارهای بین‌المللی، مردم پایوآ را به حاشیه رانده‌اند و با افراد و جامعۀ دیگر احساس ضعف و محرومیت نسبی می‌کنند. این پژوهش که با روش کیفی انجام شد، نشان داد‌ که دولت مرکزی مردم پایوآ را به‌طور فزاینده‌ای‌ به حاشیه رانده شده و محرومیت را تجربه کرده‌اند؛ زیرا چیزی‌ را از دست داده‌اند که قبلاً به آنها تعلق داشت، مانند حقوق و مزایای رفاهی؛ بنابراین احساس محرومیت و روحیۀ جدایی‌طلبی ازطریق اعمال رفتارهای خشونت‌آمیز در میان آنها افزایش یافته است.

براساس پیشینۀ پژوهش، مطالعاتی در ارتباط با محرومیت نسبی و واگرایی قومی در کشورهای مختلف انجام شده است. این مطالعات، محرومیت نسبی را بیشتر در ارتباط با خشونت و درگیری‌های بین قومی سنجیده است؛ بنابراین مطالعات اندکی در ارتباط با محرومیت نسبی و واگرایی به‌صورت درون‌قومی انجام شده است. در منطقۀ ممسنی که از طوایف گوناگونی تشکیل یافته است، نیاز است تا مطالعاتی در ارتباط با احساس محرومیت نسبی و واگرایی طایفه‌ای انجام شود. خلأ انجام این موضوع کاملاً محسوس و آشکار است و نوع سیاست‌گذاری‌های انجام‌شده در شهرستان‌های ممسنی و رستم،‌ پشتوانۀ نظری و مطالعاتی ندارد؛ بنابراین در این پژوهش با توجه به خلأ موجود در پیشینۀ پژوهش و ضرورت بررسی این موضوع در شهرستان‌های ممسنی و رستم، تأثیر محرومیت نسبی بر واگرایی طایفه‌ای در بین افراد ساکن در طوایف شهرستان‌های ممسنی و رستم بررسی شده است.

 

مبانی نظری و چارچوب پژوهش

یکی از نظریه‌هایی که برای تبیین شکاف و اعتراضات درون قومی و بین قومی اهمیت زیادی دارد، نظریۀ محرومیت نسبی است. نظریۀ محرومیت نسبی را برای نخستین بار استوفر و همکاران[8] (1949) در پژوهشی مطرح کردند که در ارتباط با سربازان آمریکایی در جنگ جهانی دوم انجام شد‌؛ بنابراین آنچه تفسیر‌ مفیدی از شرایط عینی مردم انجام شد،‌ یک نظریۀ کامل برای پیش‌بینی پدیده‌های مختلف، وارد رشته‌های علوم اجتماعی شد (Smith & Pettigrew, 2015). اسمیت و پتی‌گرو3 (2015) محرومیت نسبی را حالت ذهنی می‌دانند که رفتار، احساسات و شناخت را شکل می‌دهند. به عقیدۀ آنها محرومیت نسبی قضاوتی است که یک گروه و یا یک فرد با مقایسۀ خود با یک مرجع، احساس محرومیت می‌کند؛ یعنی مقایسۀ آنچه از آن محروم‌اند و خود را مستحقش می‌دانند، باعث بروز خشم و ناخشنودی می‌شود. اسمیت و پتی‌گرو (2015) چهار ویژگی را برای افرادی بیان می‌کنند که محرومیت نسبی را تجربه کرده‌اند: الف) در ابتدا مقایسه‌شناختی می‌کنند؛ ب) پس از انجام مقایسه به این نتیجه دست می‌یابند که محروم‌اند؛ ج) این محرومیت را امری ناعادلانه می‌دانند و آن را درک می‌کنند؛ د) سرانجام این محرومیت نامطلوب را حق خود ندانسته‌اند و دچار نارضایتی می‌شوند. چنانچه هر‌یک از این چهار ویژگی وجود نداشته باشد، احساس محرومیت نسبی نیز شکل نمی‌گیرد.

رانسیمن[9] (1989)، احساس محرومیت را به دو گروه تقسیم می‌کند: الف) احساس محرومیت فردی. به عقیدۀ او، احساس محرومیت فردی مقایسۀ فرد با اعضای گروه درون سازمان است. به عبارتی دیگر، در این نوع محرومیت فرد خود را با دیگران مقایسه می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که ا‌زنظر شخصی، فردی محروم است. در این صورت بروز محرومیت نیز به‌صورت فردی خواهد بود؛ ب) احساس محرومیت گروهی. در این نوع احساس محرومیت، فرد احساس می‌کند محرومیت او به‌دلیل تعلق به یک گروه اجتماعی کم‌برخوردار است و برخورداری افراد دیگر، به‌علت تعلقشان به یک گروه اجتماعی خاص است. محرومیتی که در‌ نتیجۀ این مقایسه به وجود می‌آید،‌ گروهی است. این مقایسه‌، مقایسۀ با گذشته و آیندۀ فرد یا گروه‌ است. محرومیت نسبی، نیاز فرد به داشتن چیزی است که بر‌خلاف مستحق‌بودن، از آن محروم شده است. در‌واقع کروزبی[10] (1976) احساس محرومیت نسبی را شکاف میان آنچه هست و آنچه باید باشد، تعریف می‌کند. در این تعریف بر ادراک مبتنی بر ماهیت انتزاعی محرومیت نسبی، به‌جای شرایط عینی آن تأکید شده است. به نظر او، احساس محرومیت نسبی یک احساس نارضایتی از یک وضعیت واقعی نیست. احساس محرومیت نسبی، احساس فرد از مقایسۀ خود با دیگرانی است که از وضعیت مناسب‎‌تری برخوردارند. احساس محرومیت نسبی نوعی خشم‌ و احساس قوی ناخشنودی توأم با خصومت است. احساس محرومیت نسبی، احساسی است که یک فرد گمان می‌کند‌ با بی‌عدالتی از برخی شرایط و موقعیت‌ها محروم شده است.

فایرابند و فابرابند[11] (1379) خشونت سیاسی را نتیجۀ محرومیت می‌دانستند. به عقیدۀ آنها‌، انقلاب‌ها و خشونت سیاسی ابتدا در ذهن افراد شکل می‌گیرد، پس از آن در عرصۀ اجتماعی به وقوع می‌پیوندد. محرومیت ساختاری نیز، نوعی فشار اجتماعی را به وجود می‌آورد که سبب بروز نارضایتی در افراد می‌شود و خشونت سیاسی را ایجاد می‌کند. فایرابند و فابرابند (1379) سه شاخص را برای محرومیت بیان کردند: الف) احساسی که در ارتباط با ناتوانی فرد در دست‌یابی به ارزش‌ها، اهداف و آرزوهای اجتماعی در او ایجاد می‌شود؛ ب) احساسی که در ارتباط با تهاجم دیگر بازیگران اجتماعی یا احساس افسردگی در نظام مسلط و بستۀ اجتماعی در فرد ایجاد می‌شود؛ ج) دیگر فشارهای ایجاد‌شده از سوی نظام حاکم یا ساختاری که فرد را در تنگنا قرار می‌دهد و آن را متأثر می‌کند. گیدنز (1376) محرومیت نسبی را اختلاف میان شرایط زندگی فرد، که در آن به سر می‌برد، و آن چیزی می‌داند که فکر می‌کند در حقیقت باید از آن برخوردار باشد‌. به عبارتی اختلاف میان سطح زندگی موجود و سطح زندگی مطلوب فرد‌ که این شرایط را با افراد و گروه‌های دیگر مقایسه می‌کند.

نظریۀ استعمار داخلی، راه خروج از بحران هویت قومی را جلوگیری از ایجاد تقسیم ‌کار فرهنگی می‌داند که الگویی از یک ساختار تبعیض‌آمیز است. در این نظریه، نابرابری‌های منطقه‌ای، توسعۀ نامتوازن، شرایط جغرافیایی، جمعیتی و طبیعی، ساختار سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی، برای سیر سرمایه‌گذاری بخش خصوصی، زمینۀ برجستگی ویژگی‎‍های قومی را ایجاد می‌کند که برای برخی مناطق کشور‌ نبود توسعه و برای برخی مناطق دیگر توسعۀ اقتصادی را فراهم می‌آورد (میلشویچ، ۱۳۹۶: ۱۱۰).

به عقیده روشتیلد[12] (1981)، سیاسی‌شدن اقوام، فرایندی است که با آن تقاضای شخصی افراد گروه برای احساس تعلق و معنا، به درخواست‌های گروهی برای قدرت و احترام تبدیل می‌شود. سیاسی‌شدن اقوام، به معنای افزایش آگاهی افراد از اهمیت ابزاری سیاست برای حفظ ارزش‌های قومی، فرهنگی و جلب‌توجه آنان به روابط متقابل میان قومیت و سیاست قومی افراد، در گروه‌های قومی خودآگاه و هدایت رفتار آنان به عرصۀ سیاسی است. طبق نظریۀ روشتیلد (1981)، زمانی قومیت سیاسی می‌شود که بر‌اساس منافع قومی و درون قومی ائتلاف سیاسی ‌و امید به دستیابی به منابع سیاسی، برای اقوام ایجاد شود. سیاسی‌شدن قومی در صورت ایجاد شرایط مناسب، زمینه را برای بسج و خشونت قومی و در‌نهایت تضادهای قومی، ایجاد می‌کند. تضادهای قومی مهم‌ترین پیامدهای سیاسی‌شدن شکاف قومی و یکی از مسائل مهم در جوامع چندقومیتی و از‌جمله عوامل بی‌ثباتی درون کشورها‌ و در نظام بین‌الملل است (قنبری برزیان و ظهیری‌نیا، ۱۴۰۲: ۲۳۱).

یکی از نظریه‌هایی که برای تبیین واگرایی طایفه‌ای و شکاف و اعتراضات درون قومی و بین قومی اهمیت زیادی دارد، نظریۀ محرومیت نسبی‌ گر (1377) است. به نظر او، مفهوم محرومیت نسبی برای بیان احساسات فردی‌ استفاده می‌شود که از شرایط و منزلتی محروم است که خود را شایستۀ آن می‌داند‌. معیار فرد، ارجاع به داشته‌های گروه و افراد دیگر است. او مفهوم محرومیت نسبی را برای تبیین خشونت سیاسی‌ به کار می‌برد و معتقد است محرومیت نسبی، احساسی است که شخص از اختلاف میان توانایی‌های ارزشی2 و انتظارات ارزشی3 دارد. منظور از توانایی‌های ارزشی، نگرش به توانایی و امکانات موجود شخص برای دستیابی به انتظاراتشان است. منظور از انتظارات ارزشی، شرایط و امکاناتی است که فرد خود را مستحق آن می‌داند. به عقیدۀ گر (1377)، معیارهای ارزشی فرد ممکن است‌ آرمان‌های انتزاعی، شرایط گذشتۀ افراد و یا معیارهایی باشد که به‌وسیلۀ یک گروه مرجع و یا یک رهبر شکل گرفته است. به نظر او انتظارات ارزشی به وضعیت فعلی و‌ آینده ارتباط دارد. به عبارتی افراد سعی می‌کنند تا ضمن حفظ داشته‌های فعلی خود، به توقع و انتظارشان درآینده نیز دست پیدا کنند. او انتظارات ارزشی را از آرزوهایی جدا می‌کند که شخص امیدی‌ برای به دست آوردن آن ندارد‌ (گر، 1377: 57). طبق نظریۀ گر (1388)، محرومیت و شکاف گروهی و بین قومی هنگامی شدت می‌گیرد که یکی از گروه‌ها و اقوام به این نتیجه برسد که بنا به دلایلی، کمتر از حقشان، از امکانات موجود دریافت می‌کنند و بقیۀ گروه و اقوام از امکانات بیشتری برخوردارند؛ بنابراین احساس می‌کنند‌ حقوق و امکاناتی را ندارند که مستحقش هستند. اقوام و گروه‌ها برای دستیابی به این حقوق و امکانات، از راه‌های زیادی استفاده می‌کنند که یکی از این استراتژی‌ها، استفاده از شورش و خشونت است. بنابراین این قوم یا گروه برای دستیابی به منافع مشترک یا تسکین سرخوردگی ناشی از محرومیت، به خشونت متوسل می‌شوند (احمدوند، 1395: 7). بین احساس تبعیض و محرومیت، رابطۀ متقابل وجود دارد. احساس تبعیض سبب افزایش توقع افراد جامعۀ قومی می‌شود و به‌تبع آن، احساس محرومیت نسبی در گروه قومی افزایش می‌یابد. این دو عامل سبب تقویت هویت درون قومی و تضعیف تعامل بین قومی‌ می‌شود (Short, 2018: 37-39).‌ عامل اصلی نارضایتی مردم، بی‌عدالتی در زمان رکود اقتصادی است (Davis, 1962: 523). احساس بی‌عدالتی زمانی به وجود می‌آید که افراد و گروه‌ها احساس کنند‌ جزء طبقات پایین اجتماعی، از‌جمله اقلیت‌های مذهبی، قومی یا نژادی‌اند. این مردم محروم، طبقات اجتماعی مسلط را عامل محرومیت خود می‌دانند (Moore, 2003: 523). به‌طور کلی گر (1388)، مهم‌ترین علت ‌ نارضایتی و گسست تعهد گروهی را در سطوح مختلف نظام سیاسی و اجتماعی، بی‌عدالتی می‌دانند. یکی از مهم‌ترین کاربرد نظریۀ محرومیت نسبی این است که نشان می‌دهد چگونه مقایسۀ اجتماعی، پیامدهایی چون گرایش به رفتارهای انحرافی نابهنجاری و خشم را ایجاد می‌کند .(Bernburg et al., 2009)

‌ بحران‌های قومی و گروهی، ارتباط مستقیمی با احساس محرومیت نسبی دارند و بحران‌های قومی در ایران نیز، از این قاعده مستثنا‌ نیست. محرومیت نسبی امری احساسی، نسبی و در عین حال کلی است. دلیل احساسی‌بودنش این است که معطوف به برداشت‌ها، ذهنیت‌ها، تصورات و احساسات یک اجتماع قومی است. این احساس هم‌ عین واقعیت و هم‌ بسیار متفاوت از آن است و می‌تواند بسیار زمینی و یا‌ آرمانی باشد. رنج و محرومیت قومیت­ها و ناکامی آنها در کاهش محرومیتشان، ممکن است به گسترش ستیزه‌جویی و تعارض اجتماعی بینجامد. در فرایند توسعه و نوسازی، با توجه به تغییر و تحولات سریع اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، انجام مقایسه‌ها شدیدتر و بیشتر است و شاید به دلایلی ادعا شود که احساس محرومیت نسبی، محصول پروسه و دوران مدرنیزاسیون است (مقصودی، 1380: 386). مسئلۀ محرومیت در جوامع سنتی به دلایلی چون، روند کند تحولات، اقتصاد بسته، اقتدار سنتی و متمرکز، حاکمیت نظام فئودالیته و غالب‌بودن روستانشینی، تحرک کم اجتماعی و محدودیت‌های ارتباطی و مواصلاتی و نبود امکان مقایسه با دیگر جوامع، کمتر در ذهن و روح جمعی نقش بسته است و خشونت، منازعه و بحران از این زاویه، کمترین نقش و جایگاه را دارد. در دوران مدرنیزاسون، به‌ویژه دوران گذار، این مقایسه و منازعه بیشتر امکان بروز می‌یابد (مقصودی، 1380: 387-386).

مید[13] معتقد بود که توانایی استفاده و تفسیر اداهای روزمره با معانی مشترک، پلۀ مهمی را در تشکیل ذهن، خود و جامعه‌ تشکیل می‌دهد. به نظر او هویت‌ فردی یا جمعی است. هویت فردی به ویژگی یا خصوصیاتی اشاره دارد که فرد آن را منتسب به خود می‌داند و او را از دیگر افراد جامعه مجزا می‌کند (تنهایی، 1398). این هویت، باعث شکل‌گیری علایق، احساسات و رفتار فرد در قبال دیگران می‌شود (احمدلو و افروغ، 1382: 112). انسان با درک و تفسیر اداها، دیدگاه (خواسته‌ها، نیازها، نیت‌های کنش و احساسات) دیگرانی را درک کنند که با آنها برای بقا همکاری داشته‌اند. انسان با خوانش و تفسیر اداهای ‌قراردادی، جهت‌های گوناگون کنش را به‌صورت ذهنی تمرین‌ و این کار سازگاری با دیگران را آسان می‌کند. پس با پا‌گذاشتن خود جای دیگران، یا به بیان مید، «گرفتن نقش دیگران» یا نقش‌گیری، تمرین پنهان کنش به سطح جدیدی از کارایی می‌رسد؛ زیرا کنشگران ‌ پیامدهای کنش‌هایشان را بهتر در برابر دیگران ارزیابی می‌کنند و در‌نتیجه احتمال کنش‌های متقابل همکارانه را افزایش می‌دهند (ترنر، 1393: 389).

مرور نظریه‎‍ها نشان می‎‍دهد که احساس محرومیت، در ابعاد اجتماعی‌، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی پدیدار می‌شود. این پدیده ‌قوم یا گروه را به‌سمت همگرایی درونی و واگرایی نسبت‌به دیگر گروه‎‍ها و یا اقوام سوق ‌می‌دهد تا با بهره‌گیری از توان قومی و گروهی، به‌دنبال مطالبات خود باشند. برای چارچوب پژوهش، از نظریۀ احساس محرومیت نسبی‌ گر (1388) استفاده شد. طبق نظریۀ او استنتاج می‌شود که هرگاه گروه یا قومی‌ به این نتیجه برسند که در حقشان اجحاف شده است و در مقایسه با دیگر گروه‎‍های اجتماعی و قومی، در حد منصفانه و عادلانه از امکانات موجود بهره‎‍مند نشده‎‍اند، دچار احساس محرومیت نسبی می‎‍شوند و احتمالاً برای دستیابی به امکانات موجود، دست به اعتراض می‌زنند و یا حتی به رفتارهای خشونت‌بار متوسل می‌شوند (گر، 1388). به‌طور کلی، در جامعه‎‍ای که احساس محرومیت بیشتری وجود داشته باشد، میزان تعامل اجتماعی میان گروه‌ها و اقوام کاهش می‌یابد و این گروه‌ها و قومیت‌ها تعامل اجتماعی کمتری با دیگر گروه‌ها و قومیت‌ها دارند و به‌تبع آن همگرایی میان این گروه و قومیت‌ها کاهش پیدا می‌کند و زمینۀ واگرایی گروهی یا قومی فراهم می‎‍شود. در چنین جامعه‌‌ای همبستگی، انسجام و تعامل بین گرو‌ه‌ها و افراد به میزان زیادی کاهش می‎‍یابد. هر‌چه احساس محرومیت بیشتری درون یک طایفه یا گروه قومی وجود داشته باشد، به همان نسبت میزان واگرایی آنها نسبت‌به دیگر طوایف و قومیت‎‍ها افزایش می‌یابد. بنابراین، بر پایۀ نظریۀ‌ گر (1377)، فرضیه‎‍ای دربارۀ پیوند بین احساس محرومیت و میزان واگرایی طایفه‎‍ای استخراج، آزمون و تحلیل شد. از نظریۀ مید در ارتباط با هویت فردی و شکل‌گیری علایق، احساسات و رفتار فرد در برابر دیگران، برای طرح فرضیه‎‍های متغیرهای زمینه‎‍ای استفاده شد (تنهایی، 1398). بر پایۀ چارچوب نظری، مدل تحلیلی تدوین شد.

 

                    متغیر مستقل                                                         متغیر وابسته مؤلفه‌های آن

 

شکل 1- مدل مفهومی پژوهش

Fig 1- Conceptual model of the research

 

 

فرضیه‌های پژوهش

بر پایۀ چارچوب نظری و مدل پژوهش، فرضیه‎‍های زیر طرح و‌ بررسی شدند.

فرضیۀ اصلی

  • به نظر می‌رسد بین میزان احساس محرومیت نسبی اعضای طوایف ساکن در شهرستان‌های ممسنی و رستم و میزان واگرایی طایفه‌ای، رابطه وجود دارد.

 

فرضیه‌های فرعی

  • به نظر می‌رسد بین میزان واگرایی طایفه‌ای اعضای طوایف ساکن در شهرستان‌های ممسنی و رستم، با توجه سن آنها رابطه وجود دارد؛
  • به نظر می‌رسد بین میزان واگرایی طایفه‌ای اعضای طوایف ساکن در شهرستان‌های ممسنی و رستم، با توجه به سطح تحصیلات آنها تفاوت وجود دارد؛
  • به نظر می‌رسد بین میزان واگرایی طایفه‌ای اعضای طوایف ساکن در شهرستان‌های ممسنی و رستم، با توجه به وضعیت فعالیت آنها تفاوت وجود دارد؛
  • به نظر می‌رسد بین میزان احساس محرومیت نسبی و ابعاد واگرایی طایفه‌ای (اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) رابطه وجود دارد.

 

روش‌شناسی پژوهش

پژوهش حاضر از نوع هدف، کاربردی و از‌نظر روش گردآوری داده‌ها، از نوع پیمایش و مقطعی است. جامعۀ آماری این پژوهش، تمامی افراد 20 سال به بالا در شهرستان‌های ممسنی و رستم بود. بر‌اساس آخرین سرشماری نفوس و مسکن در سال 1395، تعداد افراد ساکن در شهرستان ممسنی 117،527 نفر و شهرستان رستم 44،386 نفر بوده است. شهرستان ممسنی دارای بخش‎‍های مرکزی، محل سکونت طایفه‌های بکش و جاوید با جمعیت ۹۱۷۷۹ نفر، دشمن زیاری با ۹۳۲۶ نفر، محل استقرار طایفۀ دشمن ‌زیاری و ماهور میلاتی با ۵۲۹۷ نفر جمعیت محل استقرار طوایفی از ایل قشقایی و برخی از ساکنان گروه قومی لر است. شهرستان رستم، بخش‎‍های مرکزی و سورنا دارد و محل استقرار طایفۀ رستم است که 44،386 نفر جمعیت دارد. از مجموع جمعیت دو شهرستان، تعداد 824 ،102 نفر بالای 20 سال سن دارند (مرکز آمار ایران، 1395). حجم نمونه با استفاده از فرمول کوکران و با سطح اطمینان ۹5درصد، 383 نفر تعیین شد. برای افزایش دقت و جبران ریزش در فرآیند پاسخگویی و پوشش، مناطق مختلف شهرستان‌های ممسنی و رستم به ۴۵۰ نفر ارتقا یافت که متناسب با سهم جمعیت هر بخش از جمعیت کل، مرکزی (61درصد)، منطقۀ رستم (28درصد)، دشمن‌ زیاری و ماهور (6درصد) و ماهور میلاتی (4درصد)، حجم نمونه برای بخش مرکزی (281)، منطقۀ رستم (127)، دشمن ‌زیاری (27) و ماهور میلاتی (15)، محاسبه شد. برای دستیابی به نمونه‎‍ها، از نمونه‌گیری احتمالی از گونۀ خوشه‌ای طبقه‎‍ای چندمرحله‌ای متناسب با حجم استفاده شد. منطقۀ ممسنی از دو شهرستان ممسنی و رستم تشکیل شده است که در محدودۀ استان فارس قرار دارند؛ به این‌گونه که همۀ بخش‌های شهرستان‌ ممسنی (مرکزی، دشمن‌ زیاری و جاوید، ماهور میلاتی) و شهرستان رستم (مرکزی و سورنا)، خوشه‌های اصلی در نظر گرفته شدند. هرکدام از این بخش‌ها (خوشه‌ها) محل سکونت طوایفی از ممسنی‌اند که با توجه به تقسیمات دیگری که درون این بخش‌ها قرار دارد، خوشه‌های فرعی به گونۀ تصادقی انتخاب و نمونه‌گیری از افراد 20 سال به بالا در این خوشه‌ها انجام شد. ابزار گردآوری داده‌ها در این پژوهش، پرسش‌نامۀ ساختمند با سؤالات بسته یا چندگزینه‌ای در قالب طیف لیکرت طراحی شد. برای سنجش متغیر واگرایی طایفه‌ای، از پرسش‌نامۀ پژوهشگر ساخته و برای سنجش احساس محرومیت نسبی، از پرسش‌نامۀ به کار گرفته شده‌ میرفردی (1400) استفاده شد. برای تعیین اعتبار مقیاس احساس محرومیت نسبی، از اعتبار صوری و برای تعیین اعتبار مقیاس واگرایی طایفه‌ای، از اعتبار سازه به روش تحلیل عاملی استفاده شد. مقادیر آزمون کفایت نمونه‌گیری K-M-O (876/0) و سطح معنی‎‍داری آزمون بارتلت (000/0) نشان داد ‌داده‎‍ها پیش‎‍فرض ویژگی‎‍های لازم برای انجام آزمون تحلیل عاملی را دارند. همچنین داده‌ها نشان داد‌ 4 عامل دارای مقدار ویژۀ بالاتر از یک بودند که در‌مجموع 98/52درصد از واریانس گویه‎‍های مربوط به واگرایی طایفه‎‍ای را تبیین کنند. برای دسته‎‍بندی و تلخیص و شناسایی گویه‎‍های مربوط به واگرایی طایفه‎‍ای، از تحلیل ماتریس چرخش‌یافته به سبک واریماکس استفاده شد.‌ برای تعیین پایایی مقیاس‌های پژوهش، از همسانی درونی به روش آلفای کرونباخ استفاده شد. ضریب آلفای کرونباخ مقیاس واگرایی طایفه‌ای 91/0 و محرومیت نسبی 78/0 بود. تجزیه و تحلیل داده‌ها بر‌اساس روش آماری متداول، برای دو دستۀ آمارهای توصیفی و استنباطی با استفاده از نرم‌افزار SPSS نسخۀ 26 انجام شد.

 

 

جدول 1- آزمون کفایت نمونه‎‍گیری و مقدار ویژه عامل‌های متغیر واگرایی طایفه‌ای

Table 1- Sampling adequacy test and specific value of factors of ethnic divergence variable

آزمون کفایت نمونه‌گیری

مقدار ویژه و درصد ویژه و درصد تجمعی مربوط به عامل‎‍ها

K-M-O

876/0

تعداد عامل

مقدار ویژه

واریانس

جمع کل

1

55/6

78/29

78/29

آزمون بارتلت

Chi-Square

146/2957

2

32/2

55/10

33/40

df

231

3

55/1

05/7

39/47

سطح معنی‌داری

000/0

4

23/1

59/5

98/52

 

جدول 2- آزمون پایایی (آلفای کرونباخ)

Table 2- Reliability test (Cronbach's alpha)

متغیر

احساس محرومیت نسبی

واگرایی طایفه‌ای

مقدار آلفا

78/0

91/0

 

 

تعریف مفاهیم

احساس محرومیت نسبی: گر (1968) محرومیت نسبی را پیش‌شرط لازم برای ستیز خشونت‌آمیز می‌داند. او محرومیت نسبی را تفاوت بین قابلیت‌های ارزشی و توقعات ارزشی می‌داند. توقعات ارزشی آن دسته از شرایط زندگی و خواسته‌هایی است که مردم خود را مستحق آن می‌دانند. قابلیت‌های ارزشی آن دسته از اموری است که در محیط فیزیکی و عینیت وجود دارد. مقیاس به کار گرفته شده برای احساس محرومیت نسبی، در سطح رتبه‎‍ای و طیف لیکرت بود. گزینه‌های پاسخ داده شده به این ابعاد در پنج گزینۀ «خیلی کم»، «نسبتاً کم»، «متوسط»، «نسبتاً زیاد» و «خیلی زیاد» با نمره‎‍های 1 تا 5 بود.

 

 

جدول 3- گویه‌های سنجش متغیر محرومیت نسبی

Table 3- Items to measure the variable of relative deprivation

ردیف

تا چه اندازه احساس می‎‍کنید

1

در زندگی برابر تلاشتان، به حق و حقوقتان رسیده‎‍اید؟

2

در زندگی در مقایسه با دیگران، فرصت برابری برای پیشرفت داشته‎‍اید؟

3

برابر تلاشتان، از امکانات رفاهی مناسب زندگی برخوردارید؟

4

از امکانات مناسب آموزشی برخوردار بوده‎‍اید؟

5

از امکانات و خدمات بهداشتی- درمانی استفاده کرده‌اید؟

6

متناسب با توان و شایستگی‎‍تان، به جایگاه مدنظرتان دست یافته‎‍اید؟

 

 

 

واگرایی طایفه‌ای: طایفه یکی از ویژگی‌های نظام ایلی با ساختار عشیره‌ای است. همچنین یک گروه و اجتماع کوچکی از انسان‌هاست که درون یک جامعۀ بزرگ‌تر قرار دارند و به‌صورت احساسی، واقعی و یا ادراکی، دارای گذشتۀ تاریخی، خاطرات و اصل و نسب مشترک‌اند و چند عنصر نمادین نظیر، مذهب، زبان، خویشاوندی، سرزمین و خصوصیات فیزیکی و ظاهری مشترک دارند که هویت گروهی آنان را از گروه‌های دیگر متمایز می‌کند. البته اعضای آن گروه نیز به تعلقات قومی و گروهی خود آگاهی دارند (میرفردی و همکاران، 1390: 5). معمولاً در میان افراد و گروه‌های یک قلمروی جغرافیایی که ‌‌نژاد، زبان و آداب و رسوم مشترک دارند، نوعی احساس همبستگی قومی شکل می‌گیرد که نسبت‌به خودی احساس همدردی و نسبت‌ به دیگران احساس بیگانگی ایجاد می‌کند و از دیدگاه علوم اجتماعی، احساس همدردی، همگرایی و احساس بیگانگی، واگرایی تلقی می‌شود (سیف‌اللهی و بسطامی، 1393). مقیاس به کار گرفته شده برای سنجش واگرایی طایفه‌ای، مقیاس محقق ساخته در سطح رتبه‎‍ای و طیف لیکرت است که واگرایی طایفه‌ای را در چهار بعد، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی‌ بررسی می‌کند. گزینه‌های پاسخ به این ابعاد در پنج گزینۀ «خیلی کم»، «نسبتاً کم»، «متوسط»، «نسبتاً زیاد» و «خیلی زیاد» و با نمره‎‍های دامنۀ 1 تا 5 است.

 

 

جدول 4- گویه‌های سنجش متغیر واگرایی طایفه‌ای

Table 4- Items to measure the tribal divergence variable

ابعاد واگرایی طایفه‌ای

 

ردیف

 

پاسخ خود را دربارۀ هر‌یک از موارد زیر مشخص کنید.

 

 

 

 

 

اجتماعی

1

به چه میزان تمایل به برگزاری جلسه‌های هم‌اندیشی و گفت‌وگو با افراد دیگر طوایف ممسنی برای حل مسائل منطقه‌ دارید؟

2

تا چه میزان کمک به دیگر طوایف برای رفع مشکلاتشان را وظیفۀ خود می‌دانید؟

3

در مواقع بروز حوادث غیرمترقبه، تا چه اندازه به افراد طوایف دیگر منطقۀ ممسنی کمک می‌کنید که دچار آسیب شده‌اند‌؟

4

به چه میزان در زندگی روزمره‎‍تان (مثلاً در معامله، نسیه‌دادن، امانت‌دادن و ....) به افراد دیگر طوایف منطقۀ ممسنی اعتماد دارید؟

5

به چه میزان برای سکونت، تمایل به همسایگی با اهالی دیگر طوایف ممسنی دارید؟

6

اگر بخواهید شغل جدیدی به دست آورید، تا چه میزان تمایل دارید با افرادی از طوایف دیگر منطقه همکار باشید؟

7

به چه میزان موافق ازدواج سببی خود و یا بستگان نزدیکتان با افراد دیگر طوایف منطقۀ ممسنی هستید؟

 

 

 

 

 

سیاسی

8

به چه میزان اعتقاد دارید که باید افرادی شایسته از طوایف دیگر، در سمت‌های مدیریتی و اجرایی برای منطقۀ ممسنی انتخاب شوند؟

9

به چه میزانی تمایل دارید در انتخابات شرکت کنید، حتی اگر فردی از طایفۀ شما در میان نامزدهای انتخاباتی نباشد؟

10

به چه میزانی علاقه‏مند به انتخاب فردی شایسته از طوایف دیگر منطقه در انتخابات مجلس و شورای شهر هستید؟

11

به چه میزان به تصمیمات محلی بزرگان و ریش‌سفیدان دیگر طوایف منطقۀ ممسنی در زمینۀ موضوع‎‍های اجتماعی و سیاسی احترام می‌گذارید؟

12

تا چه اندازه دوست دارید در رقابت‌های طایفه‌ای، فردی از طایفه‌تان به‌سمت نمایندگی مجلس، شورای شهر و یا منصب مهم سیاسی و اجرایی برسد، حتی اگر ازنظر سیاسی با او هم عقیده نباشید؟

13

اگر سمت و جایگاهی در منطقۀ ممسنی داشته باشید، تا چه اندازه پیگیری منافع طایفۀ خود را نسبت‌به طوایف دیگر در اولویت قرار می‌دهید؟

 

 

اقتصادی

14

به چه میزان به ایجاد فرصت‌های شغلی برابر و درآمد عادلانه برای افراد طوایف دیگر منطقه اعتقاد‌ دارید؟

15

به چه میزان به وجود روابط کاری و تجاری با افراد دیگر طوایف منطقه تمایل دارید؟

16

به چه میزان به شراکت تجاری و معاملات متعدد اقتصادی با افراد دیگر طوایف منطقۀ ممسنی متمایل هستید؟

17

اگر در یکی از مراکز توزیع امکانات فعالیت داشته باشید، به چه میزان تمایل دارید که این خدمات را بیشتر به افراد طایفۀ خود اختصاص دهید؟

18

برای خرید روزانه، به چه میزان ترجیح می‌دهید‌ از فروشگاه‌هایی خرید کنید که متعلق به افرادی از طایفۀ خودتان است؟

 

 

فرهنگی

19

به چه میزانی به آداب و رسوم و سنت‏های اجتماعی دیگر طوایف منطقۀ ممسنی احترام می‏گذارید؟

20

به چه میزانی در مراسم‌های شادی و عزای دیگر طوایف منطقه، شرکت می‏کنید؟

21

در تجربۀ عینی‌تان به چه میزان افراد دیگر طوایف منطقۀ ممسنی را در رعایت اصول اخلاقی جدی دیده‌اید؟

22

به چه میزانی به گذشتۀ تاریخی، شخصیت‌های تاریخی و آداب و رسوم به ارث رسیده از طایفۀ خود اهمیت می‌دهید و در برابر طوایف دیگر آن را تبلیغ می‌کنید؟

یافته‎‍های پژوهش

 

برابر داده‎‍های جدول زیر، بیشترین فراوانی‌ به گروه سنی 34 تا 43 ساله و کمترین فراوانی‌ به گروه‎‍ سنی 14 تا 23 ساله مربوط است. میانگین سنی پاسخگویان 34/40 سال است.

 

 

 

جدول 5- سن پاسخگویان

Table 5- Age of respondents

 

فراوانی

درصد فراوانی

میانگین

گروه سنی 23 - 14 ساله

20

5/4

 

 

 

34/40

گروه سنی 33 - 24

113

5/25

گروه سنی 43 - 34

163

8/36

گروه سنی 53-44

85

2/19

گروه سنی 63 - 54

42

5/9

گروه سنی 64 و بالاتر

20

5/4

جمع کل

450

0/100

 

 

بیشترین فراوانی‌ به شاغلان (2/61درصد) و کمترین فراوانی به افراد از کار افتاده (8/7درصد) مربوط است. بر پایۀ داده‎‍های جدول زیر، بیشتر افراد شرکت‌کننده در پژوهش (3/41درصد) دارای مدرک تحصیلی لیسانس بودند، کمترین سهم (1/3درصد) نیز مربوط به تحصیلات بی‌سواد و ابتدایی بوده است.

 

 

جدول‌ 6- وضعیت فعالیت پاسخگویان

Table 6- Activity situation and education level of respondents

متغیر

رده

فراوانی

درصد فراوانی

وضع فعالیت

شاغل

275

4/61

بیکار

54

2/12

بازنشسته

35

9/7

از کار افتاده

7

6/1

دانشجو

19

3/4

سرباز

2

5/

خانه‌دار

49

1/11

جمع کل

450

0/100

سطح تحصیلات

بی‌سواد و ابتدایی

14

1/3

راهنمایی و زیر دیپلم

33

3/7

دیپلم

68

1/15

فوق دیپلم

59

1/13

لیسانس

186

3/41

فوق لیسانس و دکتری

90

0/20

جمع کل

450

0/100

 

 

داده‎‍های جدول زیر نشان می‎‍دهند که میانگین واقعی متغیر احساس محرومیت نسبی 87/18 است که بیش از میانگین مورد انتظار (18) است؛ بنابراین احساس محرومیت نسبی در بین طوایف‌ مطالعه ‌شده بیش از حد متوسط است. بر پایۀ داده‎‍های جدول زیر، بیشترین احساس محرومیت نسبی (75/19) متعلق به طایفۀ ماهور میلاتی و کمترین میزان احساس محرومیت نسبی (35/18) متعلق به طایفۀ بکش است. طایفۀ بکش در محدودۀ بخش مرکزی شهرستان ممسنی و شهر نورآباد و حومۀ آن ساکن‌اند و دسترسی بیشتری به امکانات رفاهی دارند.

 

 

جدول 7- داده‎‍های متغیر احساس محرومیت نسبی

Table 7- data of feeling of relative deprivation

احساس محرومیت نسبی

طوایف

تعداد

میانگین

انحراف استاندارد

میانگین طیف

کمترین

بیشترین

چولگی

کشیدگی

بکش

128

35/18

99/4

18

00/9

00/30

096/0-

942/0-

رستم

122

57/18

68/4

18

00/8

00/28

286/0-

861/0-

جاوید

132

16/19

40/4

18

00/10

00/27

164/0-

098/1-

دشمن ‌زیاری

25

96/18

33/3

18

00/11

00/26

088/0-

333/0-

ماهور میلاتی

15

75/19

14/4

18

00/8

00/29

703/0-

983/0-

کل پاسخگویان

422

87/18

44/4

18

00/8

00/30

266/0-

659/0-

 

 

داده‎‍های جدول زیر نشان می‎‍دهد که میانگین مشاهده‌شده واگرایی طایفه‎‍ای برابر با 01/76 است که از میانگین مورد انتظار (66) بیشتر است؛ بنابراین، میزان واگرایی طایفه‎‍ای در بین طوایف ممسنی در همۀ ابعاد بیش از حد متوسط است.

 

 

جدول 8- داده‎‍های متغیر واگرایی طایفه‎‍ای با ابعاد آن

Table 8- The data of tribal divergence variable with its dimensions

ابعاد واگرایی

 

تعداد

میانگین

انحراف استاندارد

میانگین طیف

کمترین

بیشترین

چولگی

کشیدگی

واگرایی طایفه‎‍ای

370

01/76

06/14

66

00/22

00/110

622/-

562/1

واگرایی اجتماعی

404

91/23

84/5

21

00/7

00/35

322/-

134/-

واگرایی سیاسی

416

85/19

92/4

18

00/6

00/30

389.-

027/0

واگرایی فرهنگی

425

88/14

154/0

12

00/4

00/20

602/-

836/0

واگرایی اقتصادی

413

44/17

18/4

15

00/5

00/25

080/1

922/10

 

 

نتایج آزمون پیرسون نشان داد‌ بین متغیر احساس محرومیت نسبی و واگرایی طایفه‎‍ای، رابطۀ مثبت و معناداری وجود دارد. این رابطه با مقدار همبستگی 249/0 و در سطح اطمینان 99درصد‌ تأیید شده است. جهت مثبت رابطه، نشانگر این است که با افزایش میزان احساس محرومیت نسبی طوایف، واگرایی طایفه‎‍ای در بین آنها افزایش می‎‍یابد. رابطۀ احساس محرومیت نسبی و ابعاد واگرایی طایفه‎‍ای به‌طور جداگانه‌ بررسی شد که بیشترین همبستگی (246/0) با بعد اقتصادی و کمترین همبستگی (147/0) با بعد فرهنگی واگرایی طایفه‎‍ای بود. دربارۀ رابطۀ احساس محرومیت نسبی و واگرایی طایفه‎‍ای در بین طوایف‌ بررسی‌شده، بیشترین همبستگی‌ به طایفۀ رستم با ضریب (37/0) و کمترین همبستگی‌ به طایفۀ جاوید (18/0) درصد مربوط است.

 

جدول 9- ضریب همبستگی متغیر احساس محرومیت نسبی با واگرایی طایفه‎‍ای و ابعاد آن

Table 9- Correlation coefficient of relative deprivation variable with tribal divergence and its dimensions

وابسته

مستقل

بکش

رستم

جاوید

دشمن زیاری

ماهور میلاتی

احساس محرومیت نسبی

واگرایی طایفه‎‍ای

ضریب همبستگی

207/0

373/0

187/0

334/0

337/0

249/0

سطح معناداری

05/0

000/0

08/0

02/0

01/0

000/0

بعد اجتماعی

ضریب همبستگی

186/0

249/0

180/0

270/0

258/0

207/0

سطح معناداری

07/0

01/0

08/0

05/0

06/0

000/0

بعد سیاسی

ضریب همبستگی

138/0

351/0

212/0

048/0

243/0

204/0

سطح معناداری

18/0

000/0

03/0

71/0

07/0

000/0

بعد اقتصادی

ضریب همبستگی

265/0

355/0

108/0

315/0

208/0

246/0

سطح معناداری

000/0

000/0

29/0

02/0

13/0

000/0

بعد فرهنگی

ضریب همبستگی

259/0

141/0

10/-

332/0

261/0

147/0

سطح معناداری

000/0

17/0

30/0

01/0

059/0

000/0

 

 

نتایج آزمون پیرسون نشان داد‌ بین متغیر سن و واگرایی طایفه‎‍ای، رابطۀ معناداری وجود ندارد. ارتباط بین سن و ابعاد واگرایی طایفه‎‍ای نیز نشان داد‌ متغیر سن با هیچ‌یک از ابعاد واگرایی طایفه‎‍ای (اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) رابطۀ معناداری ندارد.

 

 

جدول 10- ضریب همبستگی پیرسون متغیر سن با واگرایی طایفه‎‍ای و ابعاد آن

Table 10- Pearson's correlation coefficient of age variable with tribal divergence and its dimensions

وابسته

مستقل

بکش

رستم

جاوید

دشمن زیاری

ماهور میلاتی

سن

واگرایی طایفه‎‍ای

ضریب همبستگی

005/0-

011/0

049/0-

196/0-

270/0

010/-

سطح معناداری

96/0

91/0

65/0

18/0

05/0

85/0

بعد اجتماعی

ضریب همبستگی

025/0

043/0

041/0-

085/0-

197/0

025/0

سطح معناداری

80/0

68/0

69/0

537/0

14/0

62/0

بعد سیاسی

ضریب همبستگی

044/0-

053/0

004/0

009/0-

157/0

025/0

سطح معناداری

66/0

60/0

96/0-

94/0

25/0

61/0

بعد اقتصادی

ضریب همبستگی

091/0

021/0

126/0-

249/0-

098/0

020/-

سطح معناداری

36/0

83/0

21/0

06/0

46/0

69/0

بعد فرهنگی

ضریب همبستگی

017/0

076/0

10/0

032/-

263/0

047/0

سطح معناداری

86/0

46/0

32/0

80/0

04/0

33/0

 

 

آزمون آنوا نشان داد بین میزان واگرایی طایفه‎‍ای بر‌حسب وضعیت فعالیت، تفاوت معناداری وجود دارد. افراد با وضعیت فعالیت دانشجو (80/16)‌، بیشترین و افراد با وضعیت فعالیت بیکار (92/12)، کمترین میزان واگرایی طایفه‎‍ای را گزارش کرده‎‍اند. آزمون تعقیبی ال اس دی نشان داد‌ بین کسانی که شاغل‌اند، با افرادی که بیکار و بازنشسته‌اند، تفاوت معناداری در سطح اطمینان 99درصد وجود دارد. بین کسانی که بیکارند با افرادی که شاغل و دانشجو هستند، تفاوت معناداری در سطح اطمینان 99درصد و با افرادی که خانه‌دارند، تفاوت معناداری در سطح اطمینان 95درصد وجود دارد. همچنین بین کسانی که بازنشسته‌اند، با افرادی که شاغل و دانشجو هستند، تفاوت معناداری در سطح اطمینان 99درصد وجود دارد.

 

 

جدول 11- آزمون آنووا متغیر واگرایی طایفه‎‍ای بر‌حسب وضعیت فعالیت

Table 11- ANOVA test of tribal divergence variable according to activity status

وضعیت فعالیت

تعداد

میانگین

خطای انحراف معیار

F

سطح معناداری

شاغل

257

20/16

18/5

 

 

366/6

 

 

 

 

000/0

بیکار

53

92/12

99/5

بازنشسته

39

46/13

02/4

دانشجو

20

80/16

11/6

خانه‎‍دار

46

32/15

22/4

کل

366

45/15

28/5

 

 

آزمون آنوا نشان داد‌ بین میزان واگرایی طایفه‎‍ای بر‌اساس تحصیلات، تفاوت معناداری وجود دارد. افراد با تحصیلات راهنمایی و زیر دیپلم، بیشترین و افراد با تحصیلات فوق لیسانس و دکتری، کمترین میزان واگرایی طایفه‎‍ای را گزارش کرده‎‍اند. آزمون تعقیبی ال اس دی نشان داد‌ بین کسانی که‌ سطح تحصیلات راهنمایی و زیردیپلم بودند با افرادی که‌ سطح تحصیلات دیپلم، فوق دیپلم، لیسانس، فوق لیسانس و دکتری داشتند، تفاوت معناداری در واگرایی طایفه‌ای در سطح خطا 99درصد وجود دارد. همچنین بین کسانی که مدرک تحصیلی دیپلم داشتند با کسانی که دارای مدرک تحصیلی راهنمایی و زیر دیپلم، فوق لیسانس و دکتری بودند، تفاوت معناداری در سطح خطای 99درصد وجود دارد و بین کسانی که‌ مدرک تحصیلی فوق دیپلم دارند، با کسانی که دارای مدرک تحصیلی راهنمایی و زیر دیپلم‌اند، تفاوت معناداری در سطح خطای 99‌درصد وجود دارد و با کسانی که ‌ مدرک تحصیلی فوق لیسانس و دکتری دارند، تفاوت معناداری در سطح خطای 95درصد وجود دارد.

 

 

جدول12- آزمون آنووا واگرایی طایفه‎‍ای بر‌حسب میزان تحصیلات

Table 12- ANOVA test of tribal divergence according to the level of education

میزان تحصیلات

تعداد

میانگین

انحراف معیار

F

سطح معناداری

بی‌سواد و ابتدایی

7

42/60

18/13

 

 

228/7

 

 

 

 

000/0

راهنمایی و زیر دیپلم

26

03/67

95/14

دیپلم

54

98/58

11/13

فوق دیپلم

49

71/56

7/10

لیسانس

153

63/55

68/10

فوق لیسانس و دکتری

82

59/52

38/10

کل

371

48/56

86/11

 

 

در جدول زیر، استفاده از مدل رگرسیون درصد واریانس واگرایی طایفه‌ای پیش‌بینی و تبیین شد که در این پژوهش، با وارد‌کردن متغیرهای مستقل و برآورد میزان آن انجام شد. متغیرهای جمعیتی و زمینه‌ای در این آزمون به‌صورت دامی‌شده آورده شد.

 روش استفاده در تحلیل رگرسیون، روش گام به گام است که طی آن متغیر‌ها بر‌حسب بیشترین تأثیر بر متغیر وابسته به معادله وارد شدند. با توجه به نتایج جدول، از میان متغیرهای مستقل وارد‌شده به معادلۀ رگرسیون، متغیرهای مستقل احساس محرومیت نسبی، سطح تحصیلات (دیپلم) و سطح تحصیلات (فوق لیسانس) 5/9درصد از متغیر وابستۀ واگرایی طایفه‌ای را تبیین کردند. اولین متغیر وارد‌شده به معادلۀ رگرسیون، احساس محرومیت نسبی و رابطۀ مثبت و معناداری با واگرایی طایفه‌ای دارد. براساس ضریب بتا 241/0 و سطح معناداری 000/0، بیشترین تأثیر را احساس محرومیت نسبی بر متغیر واگرایی طایفه‎‍ای داشته است، یعنی با هر واحد افزایش در متغیر، احساس محرومیت نسبی به میزان 241/0 متغیر واگرایی طایفه‎‍ای افزایش می‎‍یابد. در مرحلۀ دوم، سطح تحصیلات (دیپلم) در معادلۀ رگرسیون باقی ماند. ضریب تعیین 087/0. و مقدار بتا در این رابطه با 133/0- نشان می‌دهد‌ در ازای واحد تحصیلات دیپلم، مقدار 133/0 از واگرایی طایفه‌ای اعضای ساکن در شهرستان‌های ممسنی و رستم کاسته می‌شود. در مرحلۀ سوم، سطح تحصیلات (فوق لیسانس) در معادلۀ رگرسیون باقی ماند. با توجه ضریب تعیین 103/0 و مقدار بتا 12/0- بین میزان تحصیلات فوق لیسانس و واگرایی طایفه‌ای، رابطۀ معکوس و معناداری وجود دارد و با وارد‌شدن سطح تحصیلات (فوق لیسانس)، ضریب تعیین به 103/0 رسید و مقدار بتا نشان می‌دهد در ازای تحصیلات فوق لیسانس، ۱۲/0 از واگرایی طایفه‌ای کاسته می‎‍شود. به‌طور کلی، متغیرهایی که در معادلۀ رگرسیون باقی ماندند، مقدار 5/9درصد از تغییرات متغیر وابستۀ واگرایی طایفه‎‍ای را تبیین کردند. همچنین مقدار دوربین واتسون به میزان 81/1 بود که شرط استقلال مشاهدات را تأیید می‎‍کند.

 

 

جدول 13- نتایج مدل رگرسیون چندمتغیره به روش گام به گام

Table 13- The results of the multivariate regression model with the step-by-step method

مدل

مقادیر غیراستاندارد

مقدار استانداردشده

بتا

 

T

سطح معناداری

 

 

F

ضریب همبستگی

ضریب تعیین

ضریب تعیین تعدیل‌شده

B

خطای انحراف معیار

مقدار ثابت

10/66

29/2

-

80/28

000/0

-

-

-

-

احساس محرومیت

655/0

139/0

241/0

72/4

000/0

27/23

251/0

063/0

060/0

دیپلم

36/5-

09/2

133/0-

56/2-

011/

57/16

296/0

087/0

082/0

فوق لیسانس

65/4

90/1

12/0

43/2

015/

19/13

321/0

103/0

095/0

 

 

بحث و نتیجه

این پژوهش بر آن بود تا رابطۀ احساس محرومیت نسبی و واگرایی طایفه‎‍ای را در منطقۀ ممسنی (شهرستان‎‍های ممسنی و رستم) از توابع استان فارس، تبیین کند. یافته‎‍ها نشان داد میانگین میزان واگرایی طایفه‎‍ای و میزان احساس محرومیت نسبی در میان افراد ساکن در شهرستان‌های ممسنی و رستم، از میانگین مورد انتظار بیشتر است و رابطۀ مستقیم و معناداری بین این دو متغیر وجود دارد. احساس محرومیت نسبی در بسیاری از مناطقِ دارای تنوع قومیتی، یک چالش اساسی برای همگرایی اجتماعی است. مطالبات قومی و درون‌قومی، از تأثیر‌گذارترین مسائل سیاسی و اجتماعی در سطح ملی و منطقه‌ای محسوب می‌شوند. گسترش آگاهی و مطالبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به‌گونۀ رقابتی، زمینۀ تکوین احساسات قومی و درون قومی افراط‌گرایانه را ایجاد می‌کند. همان‌گونه که گر (1377) نشان داده است، احساس محرومیت ‌زمینه‌ساز اعتراض‎‍ها و ناآرامی‎‍های سیاسی و اجتماعی است. احساس محرومیت‌ گروه‎‍های قومی و غیرقومی را به‌ سمت همگرایی درونی و واگرایی نسبت ‌به دیگر گروه و یا اقوام سوق می‌‌دهد. روابط بین گروه‌ها و اقوام همگرا و واگرا در طول تاریخ در جامعه، نقش مهمی را در تبیین کیفیت و چگونگی انسجام ملی ایفا کرده است. منطقۀ ممسنی در استان فارس، از‌جمله مناطقی است که از تنوع طایفه‌ای برخوردار است. در این منطقه (شهرستان‌های ممسنی و رستم) کاهش روابط درون‌قومی، موجب تشدید تعصبات طایفه‌ای و پیش‌داوری نسبت‌به دیگر طوایف می‌شود. یافته‎‍های این پژوهش نشان داد‌ یکی از عوامل مهم تأثیرگذار بر سطح واگرایی طایفه‌ای، احساس محرومیت نسبی است. همچنین احساس محرومیت نسبی بیشترین همبستگی را با بعد اقتصادی و کمترین همبستگی را با بعد فرهنگی واگرایی طایفه‌ای داشته است. دلیل ارتباط کمتر محرومیت نسبی با بعد فرهنگی، این است که طایفه‌های ممسنی زیر‌مجموعۀ ایل بزرگ ممسنی‌اند که ویژگی‌های فرهنگی در بین آنها مشترک است و این ویژگی‌ها، هویت فرهنگی مشترکی را به آنها داده‎‍ است.

این یافته با نظریۀ گر (1377) همراستایی دارد و گزاره‎‍های تحلیلی آن را تأیید می‌کند. در این راستا، هر‌چه احساس محرومیت نسبی درون طایفه‌ای بیشتری وجود داشته باشد، به همان نسبت میزان واگرایی آنها نسبت‌به دیگر طوایف افزایش می‌یابد. این نتایج با پژوهش‌های میرفردی و همکاران (1396)، قلی‌زاده (1390)، ایمان و همکاران (1399)، صدقی و همکاران (1400)، صفایی و همکاران (1400)، موسوی‌سرشت و بابایی (1401)، زارع شاه‌آبادی و همکاران (1402)، آزبورن و همکاران (2019)، الکورتا و همکارن (2020)، میولمن و همکاران (2020) و شورتر (2023) همخوانی دارد.

یافته‎‍ها نشان داد‌ بین متغیر سن و واگرایی طایفه‎‍ای رابطۀ معناداری وجود ندارد. این نتایج با نظریۀ مید (تنهایی، 1398) مبنی بر رابطۀ هویت فردی در شکل‌گیری رفتار و احساسات در ارتباط با دیگران همخوانی ندارد. این نتایج با پژوهش صفایی و همکاران (1400) مبنی بر نبود رابطۀ معنادار میان سن و همگرایی قومی همخوانی دارد و نشانگر این است که واگرایی طایفه‎‍ای وابسته به زمینه‎‍ها و عوامل دیگر، سوای سن افراد است و این متغیر و تعیین‎‍کننده‎‍های آن، ماهیت جمعی و گروهی دارند.

بین میزان واگرایی طایفه‎‍ای بر‌حسب سطح تحصیلات، تفاوت معناداری وجود داشت. افراد با تحصیلات راهنمایی و زیر دیپلم، بیشترین و افراد با تحصیلات فوق لیسانس و دکتری، کمترین میزان واگرایی طایفه‌ای را گزارش کرده‌اند. این نتایج با نظریۀ مید (تنهایی، 1398)، مبنی بر نقش شرایط جامعه‎‍پذیری در شکل‌گیری رفتار و احساسات در ارتباط با دیگران همراستاست. این هویت باعث شکل‌گیری علایق، احساسات و رفتار فرد در قبال دیگران می‌شود. سطح تحصیلات از ویژگی‌های فردی است که فرد آن را از‌طریق جامعه کسب می‌کند و رفتار او را در ارتباط با دیگران تحت تأثیر قرار می‎‍دهد. این نتایج با پژوهش صفایی و همکاران (1400)، مبنی بر رابطۀ معنادار میان سطح تحصیلات و همگرایی قومی همخوانی دارد.

بین میزان واگرایی طایفه‎‍ای بر‌حسب وضعیت فعالیت، تفاوت معناداری وجود داشت. افراد با وضعیت فعالیت دانشجو و شاغل، بیشترین و افراد با وضعیت فعالیت بیکار، کمترین میزان واگرایی طایفه‎‍ای را گزارش کردند. این نتایج با نظریۀ مید (تنهایی، 1398) مبنی بر رابطۀ هویت فردی در شکل‌گیری رفتار و احساسات در ارتباط با دیگران هم‌راستاست. افراد شاغل به‌دلیل ارتباط با فضای اداری که با رقابت افراد طوایف گوناگون آمیخته شده است، بیشتر به‌سمت ایستارهای واگرایانۀ طایفه‎‍ای کشیده می‎‍شوند.

افزایش سطح احساس محرومیت نسبی و واگرایی طایفه‌ای از تهدید‌ها و آسیب‌های مناطق، تنوع طایفه‎‍ای و قومیتی دارد. چنین ویژگی‎‍هایی انسجام و امنیت سیاسی و اجتماعی مناطق دارای تنوع قومیتی را به خطر می‌اندازد. بنابراین در منطقۀ ‌‌مطالعه شده، (شهرستان‎‍های ممسنی و رستم) احساس محرومیت در بین اعضای طوایف، زمینۀ ائتلاف درون طایفه‌ای را برای دستیابی به منابع کمیاب‌ ایجاد می‌کند. این منابع ممکن است اقتصادی، سیاسی، اجتماعی یا فرهنگی باشد.

 احساس محرومیت نسبی، هم‌جوار با احساس تبعیض و نابرابری است و زمینۀ رقابت‎‍های فزاینده و حتی کشمکش بین طوایف و واگرایی بین گروه‎‍های اجتماعی را فراهم می‎‍‌کند. شکل‌گیری واگرایی در بین طوایف، انسجام جامعه و به‌ویژه اجتماعات محلی را کاهش می‎‍دهد، به‌گونه‎‍ای که برای توسعۀ این مناطق بازدارنده است و به هدرفت توانمندی منابع انسانی و مادی بخش از جامعه می‎‍شود. افزایش زمینه‎‍های همگرایی از رهگذر شناخت عوامل واگرایی طایفه‌ای، از اهمیت بالایی برخوردار است و ضرورت دارد ‌پژوهشگران و سیاست‌گذاران به آنها توجه کنند. با توجه به کارکرد و اهمیت احساس محرومیت نسبی در منطقۀ ممسنی که‌ تنوع طایفه‎‍ای دارد، ضرورت دارد برای بهبود احساس محرومیت نسبی و افزایش همگرایی در چنین مناطقی، سیاست‎‍های کارشناسانه و مبتنی بر شناخت علمی انجام شود. ایجاد عدالت توزیعی در ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در سیاست‌گذاری‌های منطقه، به‌منظور کاهش احساس محرومیت در مناطق دارای تنوع قومی و طایفه‎‍ای، ضرورت دارد. توجه به بحث شایسته‌سالاری به‌جای خاص‌گرایی در گزینش مدیران و پست‌های مدیریتی و استفاده از ظرفیت‌های طبیعی و انسانی طوایف مختلف، ‌در بهبود احساس عدالت و همگرایی طایفه‎‍ای کارساز است.

 

[1] Smith

[2] Gurr

[3] Osborne et al.

[4] Alcorta et al.

[5] Meuleman et al.

[6] Shorter

[7] Sihaloho et al.

[8] Stoffer et al.

[9]Walter Garrison Runciman

[10] Crosby

[11] Feyerabend and Feyerabend

[12] Roshteald

2 Value Capabilities

3 Value Expectations

[13] Mead

احمدلو، ح. و افروغ، ا. (1382). رابطۀ هویت ملی و هویت قومی در بین جوانان شهر تبریز. مطالعات ملی، 13(4)، 109-144.
احمدوند، ش. (1395). زمینۀ روان‌شناختی بنیادگرایی یهودی. سیاست، 46(1)، 21-3.
doi: 10.22059/jpq.2016.57319
اصغری نیاری، ی. و محموداوغلی، ر. (1397). احساس محرومیت نسبی در میان قوم بلوچ و تأثیر آن بر خشونت سیاسی. پژوهش سیاست نظری (پژوهش علوم سیاسی)، 23(12)، 305-336.
اسمیت، آ. (1383). ناسیونالیسم: نظریه، ایدئولوژی، تاریخ ترجمه: منصور انصاری، تهران: تمدن ایرانی (وابسته به مؤسسۀ مطالعات ملی).
امیری فهلیانی، م‌.ر. و ملکی، س. (1394). تحلیل و رتبه‌بندی درجۀ توسعه‌یافتگی دهستان‌های شهرستان ممسنی با استفاده از روش تصمیم‌گیری چند معیارۀ تاپسیس. جغرافیا (برنامه‌ریزی منطقهای)، 5(3)، 125-138.‎
ایمان، م. ‌ت.؛ موحد مجد، م.؛ احمدی، ع. و امانی، گ. (1399). تبیین جامعه‌شناختی همسازی اجتماعی گروه‌های قومی در افغانستان. علوم اجتماعی دانشگاه فردوسی مشهد، 16(2)، 418-389.‎
ایمان، م. ت. (1399). فلسفۀ روش تحقیق در علوم انسانی، قم: پژوهشکدۀ حوزه و دانشگاه.
ترنر، ج. (1393). نظریۀ جامعهشناسی در دوران معاصر ترجمه: علی‌اصغر مقدم و مریم سروش، تهران: انتشارات جامعه‌شناسی.
تنهایی، ح. ا. (1398). دستگاه نظری جرج هربرت مید. تهران: دریای تنهایی-بهمن برنا.
حافظ­نیا، م.‌ر.؛ حسینی، م. ‌ح. و صادقی، و. (1401). تبارشناسی و خاستگاه تاریخی و جغرافیایی ایل مَمَسنی (با تکیه بر فرضیات جدید).  تاریخ ایران، 15(1)، 209-226.‎
حبیبی فهلیانی، ح. (1371). ممسنی در گذرگاه تاریخ، شیراز: انتشارت نوید.
رحمانزادۀ هروی، م. (1393). نژاد، قوم و ملت در ایران، تهران: آدینه بوک.
رومینا، ا. و صادقی، و. (1394). بررسی تأثیر طایفه‌گرایی بـر الگوی رأی‌دهی؛ (مطالعة موردی: شهرستان نورآباد ممسنی). ژئوپلیتیک، 11(39), 84-116.‎
زارع شاه‌آبادی، ا.؛ اختیاری اقدم، ج. و بندری، م. (1402). طایفه‌گرایی در انتخابات مجلس شورای اسلامی و عوامل مرتبط با تداوم آن در شهر پارس‌آباد، استان اردبیل. تداوم و تغییر اجتماعی، 2(1)، 81-95.
 doi: 10.22034/jscc.2022.18835.1041
سجاسی قیداری، ح.؛ پورطاهری، م.؛ صادقی، و. و حسینی، م. (1395). تحلیل رابطۀ طایفه‌گرایی اجتماعات محلی با توسعۀ سیاسی در شرایط انتخاباتی (مطالعۀ موردی: شهرستان نورآباد ممسنی). جغرافیا و توسعۀ ناحیه‌ای، 14(1) ، 19-46.‎
 doi: 10.22067/geography.v14i1.33101
سیف‌اللهی، س. و بسطامی، ع. (1393). عوامل اجتماعی مؤثر در واگرایی گروه‌های قومی در استان ایلام: مورد مطالعه: شهرستان دره شهر. مطالعات جامعه‌شناختی ایران، 4(15)، 9-27.‎
شیرازی، ا. (1396). ایرانیت، ملیت، قومیت، تهران: جهان کتاب.
صدقی، م. ب.؛ هاشمی نسب، س. س.؛ دشتی، م. ن. و ایمانی مقدم، م. (1400). واکاوی راهبردی مسئلۀ واگرایی قومی در ایران؛ محرومیت نسبی عامل واگرایی قومی. مطالعات توسعۀ اجتماعی ایران، 13(3)، 333-350.
صفایی، ع.؛ بهیان، ش. و جهانبخش، ا. (1400). بررسی جامعه‌شناختی نقش عوامل سیاسی و اجتماعی (طرح‌واره‌های قومیتی) مؤثر بر ایجاد همگرایی قومی در میان گروه‌های قومی ساکن شهر اهواز. جامعه‌شناسی سیاسی ایران، 4(4)، 390-450. doi: 10.30510/psi.2022.295952.2018.
صفی‌نژاد، ج. (1395). جامعه‌شناسی ایلات و عشایر، تهران: انتشارات سمت.
doi: 10.30510/psi.2022.295952.2018
فایرابند، ا. و فایرابند، ر. (1379). خشونت سیاسی و ثبات سیاسی در خشونت و جامعه، ترجمۀ اصغر افتخاری، تهران: نشر سفیر.
فرجی، ب.؛ اولادعلی، س.ر. و بهمند، د. (1394). همگرایی و واگرایی قوم ترکمن براساس تئوری محرومیت نسبی و تأثیر آن بر امنیت منطقۀ گلستان، هشتمین کنگرۀ انجمن ژئوپلیتیک ایران همدلی اقوام ایرانی انسجام و اقتدار ملی، سنندج،
فکوهی، ن. (1389). همسازی و تعارض در هویت و قومیت، تهران: آذین گل.
قلی‌زاده، س.ا. (1390). رابطۀ احساس محرومیت نسبی با هویت قومی (مطالعۀ موردی: جمعیت بلوچ شهر زاهدان). پژوهشهای دانش زمین، 2(5)، 1-1.
قنبری برزیان، ع. و ظهیری‌نیا، م. (1402). هویت قومی در جامعۀ ایرانی: همگرایی یا واگرایی (مرور نظام‌مند مطالعات کمی از ۱۳۸۰ تا ۱۴۰۱). مسائل اجتماعی ایران، 14(2)، 227-252. ‎ doi: 10.61186/jspi.14.2.227
کلانتر مهرجردی، ع. و قربانپور، ع. (1401). قومیت در ایران؛ فروکاست هویت قومی به هویت طایفه‌ای. جامعهشناسی سیاسی ایران، 5(12)،304-318
doi:10.30510/psi.2022.330444.3131.
گر، ر.ت. (1377). مدل علی منازعات داخلی در خشونت و جامعه. ترجمه: اصغر افتخاری، تهران: سفیر.
گر، ر.ت. (1388). چرا انسان‌ها شورش می‌کنند. مترجم: علی مرشدی‌زاده، تهران: پژوهشگاه مطالعات راهبردی.
گرجی‌زاده، م. و گل‌پرور، م. (1390). تأثیر ویژگی‌های محلی فرهنگ سیاسی بر رقابت‌های انتخاباتی در ایران (مطالعۀ موردی، شهرستان ممسنی. تحقیقات سیاسی و بین‌المللی، 9(3)، 170-161.‎
گیدنز، آ. (1376). جامعه‌شناسی . ترجمه: منوچهر صبوری، تهران: انتشارات نی.
مرشدی‌راد، ع. (1384). بقا و زوال قومیت‌ها در عصر جهانی‌شدن، تهران: نشر مرکز.
مرکز آمار ایران (1395). نتایج سرشماری نفوس و مسکن استان‌ها و شهرستان‌ها، مرکز آمار ایران‌ www.amar.org.ir.
مرکز آمار ایران (1401). سالنامۀ آماری استان فارس، آمار مربوط به جمعیت شهرستان‌های استان فارسwww.amar.org.ir.
مقصودی، م. (1380). تحولات قومی در ایران، علل و زمینه‌ها، تهران: مؤسسۀ مطالعات ملی.
موسوی‌سرشت، ‌س.م. و بابایی‌فرد، ‌ا. (1401). بازآفرینی هویت فرهنگی قومی در میان مردم عرب خوزستان. توسعۀ اجتماعی، 63(16)، 63-92.‎ doi:10.22055/qjsd.2022.38115.2480
مؤمنی، م. و قهاری، غ. (1392). تحلیلی بر وضعیت توسعه‌یافتگی شهرستان‌های استان فارس. برنامه‌ریزی منطقهای، 3(9)، 53-66.
میرفردی، ا.؛ احمدی،  س. و صادق‌نیا،‌ آ. (1390). میزان گرایش به نزاع جمعی در میان مردان 15 تا 65 سال شهرستان بویراحمد و عوامل مؤثر بر آن. مطالعات امنیت اجتماعی. 25، 147-178.‎
میرفردی، ا. (1396). پژوهشی جامعه‎‍شناختی پیرامون دگرگونی‎‍های اجتماعی در ممسنی از آغاز پهلوی، شیراز: بنیاد فارس‌شناسی- نشر ارم شیراز.
میرفردی، ا. (1400). بررسی تأثیر اقوام بر انسجام استانی: مورد مطالعه اقوام ساکن در استان فارس. شیراز: معاونت پژوهشی و فناوری دانشگاه شیراز و استانداری فارس.
میلشویچ، س. (۱۳۹۶). جامعه‌شناسی قومیت، ترجمۀ علی قنبری‌برزیان و ابراهیم رضایی، تهران: جامعه‌شناسان.
یوسفی، ج. (1401). مقدمه‌ای تاریخی بر مردم‌شناسی ایل مَماسَن (ممسنی). نامۀ انسانشناسی، 19(35)، 305-336.‎
 
References
Ahmadlu, H., & Afrough, E. (2002). Relations between national and ethnic identities among the youth in Tabriz. National Studies Journal4(13), 109-143. [In Persian]
Ahmadvand, S. (2016). Psychological background of Jewish fundamentalism. Political Quarterly46(1), 3-21. doi: 10.22059/jpq.2016.57319 . [In Persian]
Alcorta, L., Smits, J., Swedlund, H. J., & de Jong, E. (2020). The ‘Dark Side’of social capital: A cross-national examination of the relationship between social capital and violence in Africa. Social Indicators Research, 149(2), 445-465.
Amiri Fahlyiani, M. R., & Maleki, S. (2015). Analyze and rating the degree development of the vills Mamasani township using TOPSIS multi criterion decision-making model. Geography (Regional Planning)5(19), 125-138. [In Persian]
Asghari Niari, Y., & Mahmoud Oghli, R. (2017). Feeling of relative deprivation among the Baloch people and its effect on political violence. Theoretical Politics Research (Political Science Research), 23(12), 305-336. [In Persian]
Bernburg, J. G., Thorlindsson, T., & Sigfusdottir, I. D. (2009). Relative deprivation and adolescent outcomes in Iceland: A multilevel test. Social Forces, 87(3), 1223-1250.
Crosby, F. (1976). A model of egoistical relative deprivation. Psychological Review, 83(2), 85.
Davies, J. C. (1962). Toward a theory of revolution, American. Sociological Review, 27(1), 5-19.
Faraji, B., Oladali, S.R., & Behmand, D. (2014). Convergence and divergence of the Turkmen people based on the theory of relative deprivation and its impact on the security of the Golestan region, the 8th Congress of the Iran, Geopolitical Association, Empathy of the Iranian Nations, Unity and National Authority, Sanandaj. [In Persian]
Feyraband, Y., & Feyerabend., R. (2000). Social change and political violence in violence and society, translated by Ali Eftekhari, Safir Publications, first edition, Tehran. [In Persian]
Fokohi, N. (2010). Iranian identity ethnicity: Articulation and conflict, Tehran: Azin Gol. [In Persian]
Geer, R.T. (1998). Causal model of internal conflicts in violence and society, translated: Asghar Eftekhari, published by Safir. [In Persian]
Geer, R.T. (2009). Why do people riot, translator: Ali Morshidizadeh, Tehran: Research Institute of Strategic Studies. [In Persian]
Gerjizadeh, M., & Golparvar, M. (2011). A study of the impact of local political culture on elections competitions in Iran (Case Study: Mamassani City), Political and International Research Quarterly, 9 (3), 161-170. [In Persian]
Ghanbari Barzian, A., & Zahirinia, M. (2023). Ethnic identity in Iranian society: Convergence or divergence (systematic review of quantitative studies from 2013 to 2014). Iranian Social Issues Quarterly, 14(2), 227-252. [In Persian]
Gholizadeh, S. (2011). The relationship between feeling of relative deprivation and ethnic identity (Case Study: Baloch population of Zahedan city). Researches in Earth Sciences, 2(5), 1-1. [In Persian]
Giddens, A. (1997). Sociology, translated: Manouchehr Sabouri, published by Ney. [In Persian]
Gurr, T. (1968). Psychological factors in civil violence. World Politics20(2), 245-278.
Hafeznia, M. R., Hosseini, S. M. H., & Sadeghi, V. (2022). Origin and background of the mamasani tribal confederation (Presenting new hypotheses). Tarikh-i Iran15(1), 209-226. [In Persian]
Iman, M. T., Movahed Majd, M., Ahmadi, A., & Amani, G. (2020). Sociological Explanation of Social accommodation among the Ethnic Groups of Afghanistan. Ferdowsi University of Mashhad Journal of Social Sciences16(2), 418-389. [In Persian]
Kalantar, A., & Ghorbani, A. (2023). Ethnicity in Iran; Reduction of "ethnic identity" to "tribal identity. Political Sociology of Iran5(12), 1304-1318. [In Persian]
Habibi Fahliani, H. (1992). Mamasani in the passage of history, published by Navid Shiraz. [In Persian]
Iman, M. T. (2017). Philosophy of human research methods, Publications: Research Institute of the Field and University. [In Persian]
Iran Statistics Center. (2015). Census results of population and housing census of provinces and counties, Iran Statistics Center, www.amar.org.ir. [In Persian]
Iranian Statistics Center. (2022). Statistical yearbook of Fars province. Statistics related to the population of the counties of Fars province. [In Persian]
Maghsoudi, M. (2001). Ethnic changes in Iran, causes and contexts, Tehran: Institute of National Studies. [In Persian]
Malesevic, S. (2016). Sociology of ethnicity. Translated: Ali Ghanbarizian and Ebrahim Rezaei, Tehran: Sociologists. [In Persian]
Meuleman, B., Abts, K., Schmidt, P., Pettigrew, T. F., & Davidov, E. (2020). Economic conditions, group relative deprivation and ethnic threat perceptions: A cross-national perspective. Journal of Ethnic and Migration Studies, 46(3), 593-611.
Mirfardi, A. (2021). Investigating the influence of ethnic groups on provincial cohesion: the case study of ethnic groups living in Fars province. Shiraz: Research and Technology Vice-Chancellor of Shiraz University and Fars Governorate. [In Persian]
Mirfardi, A. (2016). A sociological research about social transformations in Mamasani since the beginning of Pahlavi, Shiraz: Persian Studies Foundation - Eram Publishing House, Shiraz. [In Persian]
Mirfardi, A., Ahmadi, S., & Sadeghnia, A. (2012). The rate of tendency to communal conflict among men aged 15 to 65 in Boyar Ahmad city and the factors affecting it. Social Security Studies. 25, 178-147. [In Persian]
Moore, D. (2003). Perceptions of sense of control, relative deprivation, and expectations of young jews and palestinians in israel. The Journal of Social Psychology, 143(4), 521-540.
Morshidirad, A. (2005). The survival and decline of ethnicounties in the era of globalization, second edition, Tehran: Nahr-e-Karzan. [In Persian]
Momeni, M., & Ghahari, G. (2012). An analysis of the state of development of the counties of Fars province. Regional Planning, 3(9), 53-66. [In Persian]
Mousavi Seresht, S. M., & Babaiefard, A. (2022). Re-Creating the ethnic cultural identity among the arab people of Khuzestan. Quarterly Journal of Social Development (Previously Human Development)16(3), 63-92. doi: 10.22055/qjsd.2022.38115.2480. [In Persian]
Osborne, D., García-Sánchez, E., & Sibley, C. G. (2019). Identifying the psychological mechanisms underlying the effects of inequality on society: The Macro-Micro Model of Inequality and Relative Deprivation (MIRED). The social psychology of inequality, 249-266.
Rahmanzadeh Heravi, M. (2013). Race, nation and nation in Iran, Tehran: Adine book. [In Persian]
Roshteald. L. (1981). Ethnic identity in college students from four ethnic groups. Journal of Adolescence, 13, 171 –183.
Roumina, E., & Sadeghi, V. (2015). Investigation of the effect of tribalism on voting pattern; Case Study: Nourabad Mamasani Township. Geopolitics Quarterly11(39), 84-116. [In Persian]
Runciman, W. G. (1989). A treatise on social theory. Cambridge University Press.
Safaei, E., Behyan, S., & Jahanbakgsh, E. (2022). Sociological study of the role of political and social factors (ethnic schemas) affecting ethnic convergence among ethnic groups living in Ahvaz. Political Sociology of Iran4(4), 390-405. doi: 10.30510/psi.2022.295952.2018. [In Persian]
Safinejad, J. (2015). Sociology of eilat and nomads, Publications: Samt. [In Persian]
Saifullahi, S., & Bastami, A. (2013). Effective social factors in the divergence of ethnic groups in Ilam province: Case Study: Dere Shahr city, Sociological Studies of Iran, 4(15), 9-27. [In Persian]
Sedighi, M. B., Hashemi Nesab, S. S., Dashti, M. N., & Imani Moghadam, M. (2021). Strategic analysis of the problem of ethnic divergence in Iran; Relative deprivation as a factor of ethnic divergence. Iranian Social Development Studies, 13(3), 333-350. [In Persian]
Shirazi, A. (2015). Iranianness, nationality, ethnicity, Tehran: Jahan Kitab. [In Persian]
Smith, A. (2004). Nationalism (theory, ideology, history) Volume 1, translated by: Mansour Ansari, Tehran: Institute of National Studies. [In Persian]
Sojasi Ghidari, H., Purtaheri, M., Sadeghi, V., & Hosseini, S. M. H. (2016). The analysis of the relationship between tribalism in local societies and the political development in local elections (Case Study: Nurabad Mamasani). Journal of Geography and Regional Development14(1), 19-46. doi: 10.22067/geography.v14i1.33101
Stouffer, S. A., Suchman, E. A., Devinney, L. C., Star, S. A., & Williams, R. M., Jr. (1949). The American soldier: Adjustment during army life ]Studies in social psychology in World War II, Princeton University Press[.
Short Jr, J. F. (2018). Poverty, ethnicity, and violent crime. Routledge.
Shorter, L. M. (2023). Reasons for the emergence of race-related social movments based on ingroup-out comp agroup rison and relative deptivation theory ]Doctoral dissertation, Auburn University at Montgomery[.
Sihaloho, R. A. H., Hanita, M., & Pamungkas, C. (2023). Papua conflict resolution challenges: the linkage of relative deprivation with the spirit of separatism of indigenous papuans. Journal of Namibian Studies: History Politics Culture34, 4429-4453.
Smith, H. J., & Pettigrew, T. F. (2015). Advances in relative deprivation theory and research. Social Justice Research, 28, 1-6.
Turner, J. (2014). Contemporary sociological theory, translated Ali Asghar Moghadam and Maryam Soroush, Sociology Publications. [In Persian]
Tanhaei, H. A. (2018). George herbert mead's theoretical apparatus. Tehran: Sea of Solitude-Bahman Barna. [In Persian]
Yousefi, J. (2023). A historical introduction to the anthropology of the Mamasan tribe (Mamasani). Anthropology Journal, 19(35), 305-336.[In Persian]
Zare-Shahabadi, A., Ekhtiyari Aqdam, J., & Bondori, M. (2023). Tribalism in the parliamentary elections of iran and factors related to its continuity (The Case of Parsabad City, Ardabil Province). Journal of Social Continuity and Change (JSCC)2(1), 81-95. doi: 10.22034/jscc.2022.18835.1041. [In Persian]