نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری جامعهشناسی دانشگاه شیراز، بخش جامعه شناسی و برنامهریزی اجتماعی، دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی، شیراز، ایران
2 دانشیار، بخش جامعهشناسی و برنامهریزی اجتماعی، دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران.
3 استاد، بخش جامعهشناسی و برنامهریزی اجتماعی، دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران.
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Introduction
Clans and traditional local divisions can lead to separations and social distancing within communities. In such cases, influential clan leaders may reinforce distinct local and cultural identities through rituals, genealogies, and historical narratives, which can intensify inter-clan competition. Mamasani Region, comprising Mamasani and Rostam counties in Fars Province, is home to 5 independent clans. As societies undergo political and social transformations, the relationships within Mamasani and Rostam counties can be analyzed through the lens of clan dynamics. Feelings of relative deprivation can contribute to the strengthening of ethnic and inter-ethnic divisions. Such perceptions of deprivation may reduce solidarity, cohesion, and social interaction among groups. In the multi-clan Mamasani region, it is important to investigate trends of divergence and convergence over time to inform policymaking and community management. Changes and developments in the economic, cultural, and social spheres of Mamasani and Rostam counties require a deeper understanding of the relationship between relative deprivation and clannish divergence. Given the lack of existing research on this topic, this study aimed to explore the connections between relative deprivation and the social, political, economic, and cultural dimensions of clannish divergence among the people living in the clans of Mamasani and Rostam counties.
Materials & Methods
This study employed a cross-sectional survey design. The target population was all individuals aged 20 years and above residing in Mamasani and Rostam counties, which comprised 5 distinct clans: Bekash, Javid, Domshanziari, Mahoor and Milati, and Rostam. A sample of 450 participants was selected using a random multi-stage cluster sampling approach. Data were collected through a self-administered, structured questionnaire containing closed-ended Likert scale items. The data were analyzed using descriptive and inferential statistics with SPSS version 26 software.
Discussion of Results & Conclusion
The findings revealed that the average levels of clannish divergence and perceived relative deprivation among residents of Mamasani and Rostam counties were higher than expected. There was a significant positive correlation between feelings of relative deprivation and clannish divergence, including its social, political, economic, and cultural dimensions. Interestingly, age was not significantly associated with clannish divergence. However, education level showed a significant relationship, with individuals having middle school or undergraduate education reporting the highest levels of clannish divergence and those with postgraduate or doctoral degrees reporting the lowest. Additionally, activity status was found to be a significant factor with students and workers exhibiting the highest levels of clannish divergence and the unemployed reporting the lowest. Multivariate regression analysis indicated that the independent variables explained 9.5% of the variance in the dependent variable of clannish divergence. Given the prominent role and importance of relative deprivation in the multi-clan Mamasani region, addressing this issue was crucial for promoting clannish convergence. Experts recommend evidence-based policy interventions focused on fostering distributive justice across political, social, economic, and cultural domains. Emphasizing meritocracy over particularism in the selection of managers and leaders and leveraging the natural and human capacities of different clans could be effective strategies for improving the sense of justice and social cohesion within the community of Mamasani Region.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
جامعۀ ایران تنوع قومیتی دارد. ایران کشوری با پیشینۀ چند هزار ساله است، اما گسستهای سیاسی دارد (فکوهی، ۱۳۸۹: ۹). اسمیت[1] (1383)، ایران را کشوری میداند که در آن پدیدآمدن نوعی همبستگی قومی ایرانی در تاریخ گذشتۀ باستانی و اسلامی، سابقۀ طولانی از خود بر جای گذاشته است. او ایران دورۀ ساسانیان را نمونهای از کشورهایی میداند که در آن گروهی اشرافی، کوشش میکرد تا با استفاده از نهاد حکومت، دست به ایجاد قلمروی فرهنگی بزند و طبقات پایین جمعیت را با استفاده از ابزارهای دیوانسالارانه، به جماعت خودآگاه قومی تبدیل کند (شیرازی، 1396: 40). قومیت، یکی از محورهای تمایز اجتماعات انسانی است. بسیاری از کشورهای جهان، با کثرت اقوام روبهرو هستند. هر گروه قومی، ویژگیهایی متمایزی از گروههای اجتماعی با محوریت دین، کاست، نژاد، فرهنگ، تبار و تقسیمات درونی چون طایفه دارد که از ترکیبی از این ویژگیها برای تعریف قومیت استفاده میشود (مرشدی راد، 1384: 11-10).
رشد تفکرات پستمدرنیستی و رویارو با جهانیشدن، باعث سیاسیشدن اقوام شد. سیاسیشدن اقوام و نقش پیدا کردن آنها در سیاستگذاریهای منطقهای و محلی، باعث فروکاست هویت قومی به قالب طوایف شد (کلانتر مهرجویویی و قربانپور، ۱۴۰۱). طایفه، یک واحد سیاسی متشکل از تعدادی تیره است که یک رده از سلسلهمراتب ایلی عشایر است و واحدهای تشکیلدهندۀ آن بیشتر با نام طایفۀ خود شناخته میشود. فرد عشایری همواره وابستگیاش را به طایفه نشان میدهد (رحمانزادۀ هروی، 1393: 96). طوایف میزانی از همگرایی درون طایفهای و واگرایی بین طایفهای دارند. وضعیت واگرایی طایفهای زمانی به وجود میآید که در اثر رقابتهای اجتماعی- سیاسی، منازعات درون ایلی شکل میگیرد، در این صورت کارگزاران قدرتمند طایفهای با بازخوانی منابع هویتی بومی و فرهنگی و با برگزاری مناسک مختلف، نسبنامهنویسی، شجرهنامهنویسی و تاریخنگاری، اقدام به احراز هویت جدید میکنند و رقابتهای سیاسی بین طایفهای را شکل میدهند (کلانترمهرجویی و قربانپور، ۱۴۰۱).
استان فارس براساس آخرین تغییرات انجامشده در سازمان فضایی در ایران، 37 شهرستان دارد (مرکز آمار ایران، 1401). منطقۀ ممسنی شامل شهرستانهای ممسنی و رستم، با مساحت تقریبی 6638 کیلومتر مربع از مناطق استان فارس است که در غرب رشتهکوه زاگرس و شمال غربی استان فارس واقع شده است. این منطقه از طرف شمال و شمال غربی به استان کهگیلویه و بویراحمد، از طرف مشرق به شیراز، از سمت شمال شرق به اردکان، از قسمت مغرب به شهرستان گچساران و رود زهره، که مرز مشترک استان خوزستان، فارس و کهگیلویه است، و از طرف جنوب به استان بوشهر و شهرستان کازرون منتهی میشود (حبیبی فهلیانی، 1371: 51). ممسنیها که در جنوب قلمروی بویراحمد علیا سکونت دارند، از چهار طایفۀ مستقل تشکیل میشوند که در زمان قاجار قلمروی آنها وسعتی حدود دو برابر وسعت امروزی را داشت؛ زیرا دو منطقۀ ماهور میلاتی و کاکان را قشقاییها از آنها خریداری کردند و دشت روم را در یک عروسی بین طایفۀ رستم ممسنی، به کلانتران بویراحمد بخشیدند. هنوز همردههایی از این ایل، به زندگی کوچنشینی خود ادامه میدهند (صفینژاد، 1395: 197). در دوران قاجار، الوار ممسنی به «چهار بنیچه» شهرت داشتند. این طوایف اگرچه وحدت قومی و فرهنگی داشتند، ازنظر سیاسی هریک از این طوایف چهارگانه کلانتر مستقل داشتند و با دودمان خانی و با اقتدار بر طایفۀ خود حکومت میکردند (یوسفی، ۱۴۰۱: ۱۴-۱۳). بهدلیل رقابت و کشمکش بین سران طوایف، اتحاد میان طوایف امری مشکل بود. گاهی طوایف با یکدیگر و یا با دولت مرکزی تنش داشتند و یا دارای تنشهای درونطایفهای بودند. در حقیقت نبود ایلخان واحد در ممسنی که میان طوایف موازنۀ قدرت و سلسلهمراتب را ایجاد کند، به ایجاد هرج و مرج درون طایفهای و بهتبع آن نبود انسجام درون ایلی منجر میشد. جنگ وارثان قدرت، مانع از شکلگیری یک مرکز قدرتمند سیاسی و نظامی و تثبیت سلسلهمراتب ایلی میشد. در ساختار درون ایلی، درگیری میان طوایف شدید بود و اولویت هر طایفه، نقشهای برای سرکوب دیگر طوایف به حساب میآمد (حافظنیا و همکاران، 1401: 219-218). امروزه با توجه به اینکه ویژگیهای سیاسی و اجتماعی جوامع دچار دگرگونیهایی شده است، چنین به نظر میآید که در برخی موارد، روابط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در شهرستانهای ممسنی و رستم، بر پایۀ ارتباطات طایفهای قابل تحلیل است. درواقع، رفتارهای عشیرهای و طایفهای که در گذشته بر مبنای رویارویی فیزیکی و جنگ میان طوایف بود، در دوران جدید در قالب رفتارهای سیاسی و اداری پدیدار میشود. در شهرستانهای ممسنی و رستم که محل سکونت افراد از طوایف گوناگون است، ارتباطات آرام و همراه با مدارا در امور روزمره و مناسبات اجتماعی وجود دارد، ولی در برخی مناسبات سیاسی و اداری، بهویژه در هنگامۀ انتخاب نمایندۀ مجلس شورای اسلامی و نمایندگان شوراهای شهر، گونهای رقابت شدید و همراه با جدل و تنش بین برخی طوایف رخ میدهد (میرفردی، 1396). تحقیقات نشان میدهد در پارهای موارد، حاکمبودن ساختارها و ایستارهای طایفهای در بین نخبگان و نمایندگان منتخب در این شهرستان، باعث شده است که در انتخاب سمتهای اجرایی و مدیریتی، هریک از این افراد، گروه و طایفۀ خود را در اولویت قرار دهند و بحث شایستهسالاری به حاشیه رانده شود. مطالعات میرفردی (1396)، رومینا و صادقی (1394)، سجاسی قیداری و همکاران (1395) و گرجیزاده و گلپرور (1390)، نشاندهندهی کمتوجهی به شایستهسالاری و شایستگیهای فردی در گزینش افراد در سمتهای مدیریتی و اجرایی، تأثیر گرایشهای طایفهای بر الگوی رأیدهی و گزینش نمایندگان در راستای برخورداری از منابع شخصی و عمومیاند و عامل کلیدی تنشهای طایفهای و محلی و توسعهنیافتگی این منطقه نیز محسوب میشوند.
احساس محرومیت نسبی، یکی از عواملی است که در رقابتها و جهتگیریهای قومیتی و طایفهای تبلور مییابد. به نظر گر[2] (1377)، مفهوم محرومیت نسبی برای بیان احساسات فردی استفاده میشود و شرایط و منزلتی را ندارد که فرد خود را شایستۀ آن میداند. معیار فرد ارجاع به داشتههای گروه و افراد دیگر است. به عقیدۀ او، محرومیت نسبی احساسی است که شخص از اختلاف میان تواناییهای ارزشی و انتظارات ارزشی دارد. منظور از تواناییهای ارزشی، نگرش به توانایی و امکانات موجود شخص برای دستیابی به انتظاراتشان است. منظور از انتظارات ارزشی، شرایط و امکاناتی است که فرد خود را مستحق آن میداند. بر پایۀ آمارها و پژوهشهای انجامشده (مؤمنی و قهاری، 1392 و امیری فهلیانی و ملکی، 1394)، شهرستانهای ممسنی و رستم در تحلیل رتبهبندی و درجۀ توسعهنیافتگی از شهرستانهای محروم استان فارس است. صرفنظر از اینکه محرومیت نسبی تا چه اندازه با واقعیت منطبق است، احساس محرومیت به تقویت واگرایی قومی و بین قومی منجر میشود. احساس محرومیت همبستگی، انسجام و تعامل اجتماعی را در بین اقوام و گروهها کاهش میدهد. در میان افراد طایفهای که احساس محرومیت نسبی بیشتری وجود دارد، تعاملات اجتماعی ضعیفتری در ارتباط با دیگر طوایف نشان داده میشود. در منطقۀ ممسنی (شهرستانهای ممسنی و رستم) که از طایفههای متعدد تشکیل شده است، بررسی روندهای واگرایی و همگرایی در طول زمان برای سیاستگذاری و مدیریت جامعه ضرورت دارد. هرگونه تغییر و تحول در ابعاد مهم اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و گامگذاشتن در مسیر توسعه در شهرستانهای ممسنی و رستم، نیازمند شناخت شکل کاملتری از رابطۀ محرومیت نسبی و واگرایی طایفهای است. با توجه به اینکه شناخت علمی کافی دربارۀ میزان واگرایی طایفهای در ارتباط با محرومیت نسبی در شهرستانهای ممسنی و رستم وجود ندارد، این پژوهش این مسئله را بررسی میکند که چه ارتباطی بین محرومیت نسبی و واگرایی طایفهای و ابعاد آن (اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) در بین افراد ساکن در طایفههای شهرستانهای ممسنی و رستم وجود دارد؟
پیشینۀ پژوهش
قلیزاده (1390)، پژوهشی را با عنوان «رابطۀ احساس محرومیت نسبی با هویت قومی» در میان مردم بلوچ شهر زاهدان انجام داد. این پژوهش به روش پیمایش انجام شد. نتایج پژوهش نشان داد سطح احساس محرومیت نسبی و گرایش به هویت قومی در بین مردم بلوچ شهر زاهدان، بالاست و همچنین بین احساس محرومیت نسبی با هویت قومی رابطۀ معناداری وجود دارد. فرجی و همکاران (1394)، پژوهشی را با عنوان «همگرایی و واگرایی قوم ترکمن براساس تئوری محرومیت نسبی و تأثیر آن بر امنیت منطقۀ گلستان» انجام دادند. نتایج پژوهش نشان داد حرکت ترکمنهای استان گلستان ازنظر فرهنگی و اجتماعی بهسمت همگرایی ملی و ازنظر سیاسی بیشتر بهسمت واگرایی پیش میرود.
اصغری نیازی و محموداوغلی (1397)، پژوهشی را با عنوان «احساس محرومیت نسبی در میان قوم بلوچ و تأثیر آن بر خشونت سیاسی» در بین شهروندان زاهدانی انجام دادند. نتایج پژوهش نشان داد بین احساس محرومیت نسبی با رفتارهای خشونتآمیز در میان شهروندان زاهدانی، ارتباط معنیداری وجود دارد. ایمان و همکاران (1399)، پژوهشی را با عنوان «تبیین جامعهشناختی همسازی اجتماعی گروههای قومی در افغانستان» به انجام رساندند. نتایج پژوهش نشان داد بین حمایت اجتماعی، احساس محرومیت نسبی، اعتماد اجتماعی، مشارکت اجتماعی، تعلق اجتماعی، بیتفاوتی اجتماعی، مدارای اجتماعی و فاصلۀ اجتماعی با همبستگی اجتماعی، همبستگی معناداری وجود دارد.
صدقی و همکاران (1400)، در پژوهشی را با عنوان «واکاوی راهبردی مسئلۀ واگرایی قومی در ایران؛ محرومیت نسبی عامل واگرایی قومی» انجام دادهاند. یافتهها نشان داد عامل اصلی واگرایی قومیتی در ایران، محرومیت نسبی مناطق قومیتی است که در حاشیۀ ایران قرار دارد و راهبرد گذار از واگرایی قومیتی، گسترش رفاه اجتماعی در همۀ مناطق ایران است. همچنین آگاهی ملی، یکی از شاخصهایی بود که برای رفع احساس محرومیت به آن توجه شد. همچنین بهترین مبنا در این پژوهش برای رفع احساس تبعیض در اقوام، اقتدار ملی همراه با توسعه است.
صفایی و همکاران (1400)، پژوهشی را با عنوان «بررسی جامعهشناختی نقش عوامل سیاسی و اجتماعی (طرحوارههای قومیتی) مؤثر بر ایجاد همگرایی در میان گروههای قومی ساکن در شهر اهواز» انجام دادهاند. نتایج پژوهش نشان داد بین متغیرهای نظارت اجتماعی، قومیت، امنیت اجتماعی، تحصیلات، سرمایۀ اجتماعی، سرمایۀ فرهنگی، احساس محرومیت نسبی و تنوع قومی با همگرایی قومی، رابطۀ معناداری وجود دارد، اما بین متغیرهای سن، جنسیت و وضعیت تأهل با همگرایی قومی، رابطۀ معناداری گزارش نشد.
موسویسرشت و باباییفرد (1401)، پژوهشی را عنوان «بازآفرینی هویت فرهنگی و قومی در میان مردم عرب خوزستان» به انجام رساندند. روش استفادهشده در این پژوهش، تحلیل محتوی کیفی براساس تحلیل مضمون بود. یافتههای این پژوهش نشان داد، مهمترین متغیر مؤثر بر بازآفرینی هویت قومی در میان اعراب استان خوزستان، کاهش سیطرۀ فرهنگی حکومت مرکزی، ضعف کارکردهای نمادهای مدنی، احساس محرومیت نسبی، رشد سرمایۀ فرهنگی، محرک اجتماعی، پذیرش تکثر فرهنگی و بیتوجهی نظام سیاسی به هویتهای فرهنگی- قومی در سیاستگذاریهای فرهنگی است. زارع شاهآبادی و همکاران (1402)، پژوهشی را با عنوان «طایفهگرایی در انتخابات مجلس شورای اسلامی و عوامل مرتبط با آن» در شهر پارسآباد استان یزد انجام دادند. یافتههای پژوهش نشان داد بین قانونگرایی، احساس محرومیت نسبی و بعد تجسمیافتۀ سرمایۀ فرهنگی با طایفهگرایی در انتخابات رابطۀ معناداری وجود دارد.
آزبورن و همکاران[3] (2019)، پژوهشی را با عنوان «شناسایی مکانیزم روانشناختی زیربنایی بر جامعه: مدل کلان _خرد نابرابری و محرومیت» به انجام رساندند. در این پژوهش بیان شد که نابرابری در سطح کلان، با برانگیختن مقایسۀ اجتماعی و تقویت این تصویر که آنها گروه قومی محرومیاند، تأثیر نامطلوبی بر مردم میگذارد. احساس محرومیت نسبی فردی و گروهی در جامعه، تأثیر منفی بر ارتباط بین افراد و گروههای قومی میگذارد و در عین حال میزان ارتباط آنها را با گروه قومی خود افزایش میدهد. نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد که افزایش احساس از محرومیت نسبی گروهی و شناسایی هویت قومی ناشی از نابرابری، تنش بین گروههای قومی را افزایش میدهد و انگیزۀ اقدام جمعی را ایجاد میکند. الکورتا و همکاران[4] (2020) پژوهشی را با عنوان «تعارض و تبعیض قومی: تجزیه و تحلیل دوگانهای از گروههای غیرۀ سیاسی در جنوب صحرای آفریقا» به انجام رساندند. در این پژوهش گروههای غیرۀ سیاسی را به دو دسته تقسیم کردند: گروههای بدون قدرت سیاسی که تبعیض را تجربه نکردهاند و گروههایی که از طرف دولت تبعیض شدهاند. نتایج بررسی 155 گروه قومی نشان داد، گروههای قومی که در معرض تبعیض بیشتری قرار گرفتند، ظرفیت بالایی برای ایجاد تعارض و ناآرامی دارند.
میولمن و همکاران[5] (2020) پژوهشی را با عنوان «شرایط اقتصادی، محرومیت نسبی گروهی و ادراک تهدید قومی» به انجام رساندند. در این پژوهش، محرومیت نسبی و تهدید قومی بهطور سیستماتیک در 20 کشور اروپایی بررسی شد. نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد محرومیت نسبی گروهی نهتنها یک عامل میانجی مهم بین موقعیت ساختاری و تهدید درک شده است، بهطور کامل واسطۀ شاخصهای اقتصادی زمینهای و تهدید قومی است. شورتر[6] (2023) پژوهشی را با عنوان «دلایل پیدایش جنبشهای اجتماعی مرتبط با نژاد براساس مقایسۀ درونگروهی و برونگروهی» به انجام رساند. این پژوهش براساس یافتههای محققانی انجام شد که ارتباط بین محرومیت نسبی و رفتارهای پرخطر، مانند خشونت را در ایالاتمتحده بررسی کردهاند. شواهدی از رابطۀ عدالت اجتماعی، روابط نژادی و محرومیت بهعنوان محرکهای جنبشهای اجتماعی وجود دارد. در این پژوهش بیان شد که خشم همراه با محرومیت، رویدادهای منفی را پیشبینی میکند؛ زیرا این احتمال وجود دارد که افراد محروم با توسل به گروههای اجتماعی که به آن تعلق دارند و دچار محرومیتاند، به رفتارهای پرخطر متوسل شوند.
سیهالوهو و همکاران[7] (2023)، پژوهشی را با عنوان «چالشهای حل تعارض پایوآ: پیوند محرومیت نسبی با روحیۀ جداییطلبی پایوآهای» به انجام رساند. در این پژوهش بیان شد که مدتهاست دولت ملی و کسب و کارهای بینالمللی، مردم پایوآ را به حاشیه راندهاند و با افراد و جامعۀ دیگر احساس ضعف و محرومیت نسبی میکنند. این پژوهش که با روش کیفی انجام شد، نشان داد که دولت مرکزی مردم پایوآ را بهطور فزایندهای به حاشیه رانده شده و محرومیت را تجربه کردهاند؛ زیرا چیزی را از دست دادهاند که قبلاً به آنها تعلق داشت، مانند حقوق و مزایای رفاهی؛ بنابراین احساس محرومیت و روحیۀ جداییطلبی ازطریق اعمال رفتارهای خشونتآمیز در میان آنها افزایش یافته است.
براساس پیشینۀ پژوهش، مطالعاتی در ارتباط با محرومیت نسبی و واگرایی قومی در کشورهای مختلف انجام شده است. این مطالعات، محرومیت نسبی را بیشتر در ارتباط با خشونت و درگیریهای بین قومی سنجیده است؛ بنابراین مطالعات اندکی در ارتباط با محرومیت نسبی و واگرایی بهصورت درونقومی انجام شده است. در منطقۀ ممسنی که از طوایف گوناگونی تشکیل یافته است، نیاز است تا مطالعاتی در ارتباط با احساس محرومیت نسبی و واگرایی طایفهای انجام شود. خلأ انجام این موضوع کاملاً محسوس و آشکار است و نوع سیاستگذاریهای انجامشده در شهرستانهای ممسنی و رستم، پشتوانۀ نظری و مطالعاتی ندارد؛ بنابراین در این پژوهش با توجه به خلأ موجود در پیشینۀ پژوهش و ضرورت بررسی این موضوع در شهرستانهای ممسنی و رستم، تأثیر محرومیت نسبی بر واگرایی طایفهای در بین افراد ساکن در طوایف شهرستانهای ممسنی و رستم بررسی شده است.
مبانی نظری و چارچوب پژوهش
یکی از نظریههایی که برای تبیین شکاف و اعتراضات درون قومی و بین قومی اهمیت زیادی دارد، نظریۀ محرومیت نسبی است. نظریۀ محرومیت نسبی را برای نخستین بار استوفر و همکاران[8] (1949) در پژوهشی مطرح کردند که در ارتباط با سربازان آمریکایی در جنگ جهانی دوم انجام شد؛ بنابراین آنچه تفسیر مفیدی از شرایط عینی مردم انجام شد، یک نظریۀ کامل برای پیشبینی پدیدههای مختلف، وارد رشتههای علوم اجتماعی شد (Smith & Pettigrew, 2015). اسمیت و پتیگرو3 (2015) محرومیت نسبی را حالت ذهنی میدانند که رفتار، احساسات و شناخت را شکل میدهند. به عقیدۀ آنها محرومیت نسبی قضاوتی است که یک گروه و یا یک فرد با مقایسۀ خود با یک مرجع، احساس محرومیت میکند؛ یعنی مقایسۀ آنچه از آن محروماند و خود را مستحقش میدانند، باعث بروز خشم و ناخشنودی میشود. اسمیت و پتیگرو (2015) چهار ویژگی را برای افرادی بیان میکنند که محرومیت نسبی را تجربه کردهاند: الف) در ابتدا مقایسهشناختی میکنند؛ ب) پس از انجام مقایسه به این نتیجه دست مییابند که محروماند؛ ج) این محرومیت را امری ناعادلانه میدانند و آن را درک میکنند؛ د) سرانجام این محرومیت نامطلوب را حق خود ندانستهاند و دچار نارضایتی میشوند. چنانچه هریک از این چهار ویژگی وجود نداشته باشد، احساس محرومیت نسبی نیز شکل نمیگیرد.
رانسیمن[9] (1989)، احساس محرومیت را به دو گروه تقسیم میکند: الف) احساس محرومیت فردی. به عقیدۀ او، احساس محرومیت فردی مقایسۀ فرد با اعضای گروه درون سازمان است. به عبارتی دیگر، در این نوع محرومیت فرد خود را با دیگران مقایسه میکند و به این نتیجه میرسد که ازنظر شخصی، فردی محروم است. در این صورت بروز محرومیت نیز بهصورت فردی خواهد بود؛ ب) احساس محرومیت گروهی. در این نوع احساس محرومیت، فرد احساس میکند محرومیت او بهدلیل تعلق به یک گروه اجتماعی کمبرخوردار است و برخورداری افراد دیگر، بهعلت تعلقشان به یک گروه اجتماعی خاص است. محرومیتی که در نتیجۀ این مقایسه به وجود میآید، گروهی است. این مقایسه، مقایسۀ با گذشته و آیندۀ فرد یا گروه است. محرومیت نسبی، نیاز فرد به داشتن چیزی است که برخلاف مستحقبودن، از آن محروم شده است. درواقع کروزبی[10] (1976) احساس محرومیت نسبی را شکاف میان آنچه هست و آنچه باید باشد، تعریف میکند. در این تعریف بر ادراک مبتنی بر ماهیت انتزاعی محرومیت نسبی، بهجای شرایط عینی آن تأکید شده است. به نظر او، احساس محرومیت نسبی یک احساس نارضایتی از یک وضعیت واقعی نیست. احساس محرومیت نسبی، احساس فرد از مقایسۀ خود با دیگرانی است که از وضعیت مناسبتری برخوردارند. احساس محرومیت نسبی نوعی خشم و احساس قوی ناخشنودی توأم با خصومت است. احساس محرومیت نسبی، احساسی است که یک فرد گمان میکند با بیعدالتی از برخی شرایط و موقعیتها محروم شده است.
فایرابند و فابرابند[11] (1379) خشونت سیاسی را نتیجۀ محرومیت میدانستند. به عقیدۀ آنها، انقلابها و خشونت سیاسی ابتدا در ذهن افراد شکل میگیرد، پس از آن در عرصۀ اجتماعی به وقوع میپیوندد. محرومیت ساختاری نیز، نوعی فشار اجتماعی را به وجود میآورد که سبب بروز نارضایتی در افراد میشود و خشونت سیاسی را ایجاد میکند. فایرابند و فابرابند (1379) سه شاخص را برای محرومیت بیان کردند: الف) احساسی که در ارتباط با ناتوانی فرد در دستیابی به ارزشها، اهداف و آرزوهای اجتماعی در او ایجاد میشود؛ ب) احساسی که در ارتباط با تهاجم دیگر بازیگران اجتماعی یا احساس افسردگی در نظام مسلط و بستۀ اجتماعی در فرد ایجاد میشود؛ ج) دیگر فشارهای ایجادشده از سوی نظام حاکم یا ساختاری که فرد را در تنگنا قرار میدهد و آن را متأثر میکند. گیدنز (1376) محرومیت نسبی را اختلاف میان شرایط زندگی فرد، که در آن به سر میبرد، و آن چیزی میداند که فکر میکند در حقیقت باید از آن برخوردار باشد. به عبارتی اختلاف میان سطح زندگی موجود و سطح زندگی مطلوب فرد که این شرایط را با افراد و گروههای دیگر مقایسه میکند.
نظریۀ استعمار داخلی، راه خروج از بحران هویت قومی را جلوگیری از ایجاد تقسیم کار فرهنگی میداند که الگویی از یک ساختار تبعیضآمیز است. در این نظریه، نابرابریهای منطقهای، توسعۀ نامتوازن، شرایط جغرافیایی، جمعیتی و طبیعی، ساختار سیاستگذاری و برنامهریزی، برای سیر سرمایهگذاری بخش خصوصی، زمینۀ برجستگی ویژگیهای قومی را ایجاد میکند که برای برخی مناطق کشور نبود توسعه و برای برخی مناطق دیگر توسعۀ اقتصادی را فراهم میآورد (میلشویچ، ۱۳۹۶: ۱۱۰).
به عقیده روشتیلد[12] (1981)، سیاسیشدن اقوام، فرایندی است که با آن تقاضای شخصی افراد گروه برای احساس تعلق و معنا، به درخواستهای گروهی برای قدرت و احترام تبدیل میشود. سیاسیشدن اقوام، به معنای افزایش آگاهی افراد از اهمیت ابزاری سیاست برای حفظ ارزشهای قومی، فرهنگی و جلبتوجه آنان به روابط متقابل میان قومیت و سیاست قومی افراد، در گروههای قومی خودآگاه و هدایت رفتار آنان به عرصۀ سیاسی است. طبق نظریۀ روشتیلد (1981)، زمانی قومیت سیاسی میشود که براساس منافع قومی و درون قومی ائتلاف سیاسی و امید به دستیابی به منابع سیاسی، برای اقوام ایجاد شود. سیاسیشدن قومی در صورت ایجاد شرایط مناسب، زمینه را برای بسج و خشونت قومی و درنهایت تضادهای قومی، ایجاد میکند. تضادهای قومی مهمترین پیامدهای سیاسیشدن شکاف قومی و یکی از مسائل مهم در جوامع چندقومیتی و ازجمله عوامل بیثباتی درون کشورها و در نظام بینالملل است (قنبری برزیان و ظهیرینیا، ۱۴۰۲: ۲۳۱).
یکی از نظریههایی که برای تبیین واگرایی طایفهای و شکاف و اعتراضات درون قومی و بین قومی اهمیت زیادی دارد، نظریۀ محرومیت نسبی گر (1377) است. به نظر او، مفهوم محرومیت نسبی برای بیان احساسات فردی استفاده میشود که از شرایط و منزلتی محروم است که خود را شایستۀ آن میداند. معیار فرد، ارجاع به داشتههای گروه و افراد دیگر است. او مفهوم محرومیت نسبی را برای تبیین خشونت سیاسی به کار میبرد و معتقد است محرومیت نسبی، احساسی است که شخص از اختلاف میان تواناییهای ارزشی2 و انتظارات ارزشی3 دارد. منظور از تواناییهای ارزشی، نگرش به توانایی و امکانات موجود شخص برای دستیابی به انتظاراتشان است. منظور از انتظارات ارزشی، شرایط و امکاناتی است که فرد خود را مستحق آن میداند. به عقیدۀ گر (1377)، معیارهای ارزشی فرد ممکن است آرمانهای انتزاعی، شرایط گذشتۀ افراد و یا معیارهایی باشد که بهوسیلۀ یک گروه مرجع و یا یک رهبر شکل گرفته است. به نظر او انتظارات ارزشی به وضعیت فعلی و آینده ارتباط دارد. به عبارتی افراد سعی میکنند تا ضمن حفظ داشتههای فعلی خود، به توقع و انتظارشان درآینده نیز دست پیدا کنند. او انتظارات ارزشی را از آرزوهایی جدا میکند که شخص امیدی برای به دست آوردن آن ندارد (گر، 1377: 57). طبق نظریۀ گر (1388)، محرومیت و شکاف گروهی و بین قومی هنگامی شدت میگیرد که یکی از گروهها و اقوام به این نتیجه برسد که بنا به دلایلی، کمتر از حقشان، از امکانات موجود دریافت میکنند و بقیۀ گروه و اقوام از امکانات بیشتری برخوردارند؛ بنابراین احساس میکنند حقوق و امکاناتی را ندارند که مستحقش هستند. اقوام و گروهها برای دستیابی به این حقوق و امکانات، از راههای زیادی استفاده میکنند که یکی از این استراتژیها، استفاده از شورش و خشونت است. بنابراین این قوم یا گروه برای دستیابی به منافع مشترک یا تسکین سرخوردگی ناشی از محرومیت، به خشونت متوسل میشوند (احمدوند، 1395: 7). بین احساس تبعیض و محرومیت، رابطۀ متقابل وجود دارد. احساس تبعیض سبب افزایش توقع افراد جامعۀ قومی میشود و بهتبع آن، احساس محرومیت نسبی در گروه قومی افزایش مییابد. این دو عامل سبب تقویت هویت درون قومی و تضعیف تعامل بین قومی میشود (Short, 2018: 37-39). عامل اصلی نارضایتی مردم، بیعدالتی در زمان رکود اقتصادی است (Davis, 1962: 523). احساس بیعدالتی زمانی به وجود میآید که افراد و گروهها احساس کنند جزء طبقات پایین اجتماعی، ازجمله اقلیتهای مذهبی، قومی یا نژادیاند. این مردم محروم، طبقات اجتماعی مسلط را عامل محرومیت خود میدانند (Moore, 2003: 523). بهطور کلی گر (1388)، مهمترین علت نارضایتی و گسست تعهد گروهی را در سطوح مختلف نظام سیاسی و اجتماعی، بیعدالتی میدانند. یکی از مهمترین کاربرد نظریۀ محرومیت نسبی این است که نشان میدهد چگونه مقایسۀ اجتماعی، پیامدهایی چون گرایش به رفتارهای انحرافی نابهنجاری و خشم را ایجاد میکند .(Bernburg et al., 2009)
بحرانهای قومی و گروهی، ارتباط مستقیمی با احساس محرومیت نسبی دارند و بحرانهای قومی در ایران نیز، از این قاعده مستثنا نیست. محرومیت نسبی امری احساسی، نسبی و در عین حال کلی است. دلیل احساسیبودنش این است که معطوف به برداشتها، ذهنیتها، تصورات و احساسات یک اجتماع قومی است. این احساس هم عین واقعیت و هم بسیار متفاوت از آن است و میتواند بسیار زمینی و یا آرمانی باشد. رنج و محرومیت قومیتها و ناکامی آنها در کاهش محرومیتشان، ممکن است به گسترش ستیزهجویی و تعارض اجتماعی بینجامد. در فرایند توسعه و نوسازی، با توجه به تغییر و تحولات سریع اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، انجام مقایسهها شدیدتر و بیشتر است و شاید به دلایلی ادعا شود که احساس محرومیت نسبی، محصول پروسه و دوران مدرنیزاسیون است (مقصودی، 1380: 386). مسئلۀ محرومیت در جوامع سنتی به دلایلی چون، روند کند تحولات، اقتصاد بسته، اقتدار سنتی و متمرکز، حاکمیت نظام فئودالیته و غالببودن روستانشینی، تحرک کم اجتماعی و محدودیتهای ارتباطی و مواصلاتی و نبود امکان مقایسه با دیگر جوامع، کمتر در ذهن و روح جمعی نقش بسته است و خشونت، منازعه و بحران از این زاویه، کمترین نقش و جایگاه را دارد. در دوران مدرنیزاسون، بهویژه دوران گذار، این مقایسه و منازعه بیشتر امکان بروز مییابد (مقصودی، 1380: 387-386).
مید[13] معتقد بود که توانایی استفاده و تفسیر اداهای روزمره با معانی مشترک، پلۀ مهمی را در تشکیل ذهن، خود و جامعه تشکیل میدهد. به نظر او هویت فردی یا جمعی است. هویت فردی به ویژگی یا خصوصیاتی اشاره دارد که فرد آن را منتسب به خود میداند و او را از دیگر افراد جامعه مجزا میکند (تنهایی، 1398). این هویت، باعث شکلگیری علایق، احساسات و رفتار فرد در قبال دیگران میشود (احمدلو و افروغ، 1382: 112). انسان با درک و تفسیر اداها، دیدگاه (خواستهها، نیازها، نیتهای کنش و احساسات) دیگرانی را درک کنند که با آنها برای بقا همکاری داشتهاند. انسان با خوانش و تفسیر اداهای قراردادی، جهتهای گوناگون کنش را بهصورت ذهنی تمرین و این کار سازگاری با دیگران را آسان میکند. پس با پاگذاشتن خود جای دیگران، یا به بیان مید، «گرفتن نقش دیگران» یا نقشگیری، تمرین پنهان کنش به سطح جدیدی از کارایی میرسد؛ زیرا کنشگران پیامدهای کنشهایشان را بهتر در برابر دیگران ارزیابی میکنند و درنتیجه احتمال کنشهای متقابل همکارانه را افزایش میدهند (ترنر، 1393: 389).
مرور نظریهها نشان میدهد که احساس محرومیت، در ابعاد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی پدیدار میشود. این پدیده قوم یا گروه را بهسمت همگرایی درونی و واگرایی نسبتبه دیگر گروهها و یا اقوام سوق میدهد تا با بهرهگیری از توان قومی و گروهی، بهدنبال مطالبات خود باشند. برای چارچوب پژوهش، از نظریۀ احساس محرومیت نسبی گر (1388) استفاده شد. طبق نظریۀ او استنتاج میشود که هرگاه گروه یا قومی به این نتیجه برسند که در حقشان اجحاف شده است و در مقایسه با دیگر گروههای اجتماعی و قومی، در حد منصفانه و عادلانه از امکانات موجود بهرهمند نشدهاند، دچار احساس محرومیت نسبی میشوند و احتمالاً برای دستیابی به امکانات موجود، دست به اعتراض میزنند و یا حتی به رفتارهای خشونتبار متوسل میشوند (گر، 1388). بهطور کلی، در جامعهای که احساس محرومیت بیشتری وجود داشته باشد، میزان تعامل اجتماعی میان گروهها و اقوام کاهش مییابد و این گروهها و قومیتها تعامل اجتماعی کمتری با دیگر گروهها و قومیتها دارند و بهتبع آن همگرایی میان این گروه و قومیتها کاهش پیدا میکند و زمینۀ واگرایی گروهی یا قومی فراهم میشود. در چنین جامعهای همبستگی، انسجام و تعامل بین گروهها و افراد به میزان زیادی کاهش مییابد. هرچه احساس محرومیت بیشتری درون یک طایفه یا گروه قومی وجود داشته باشد، به همان نسبت میزان واگرایی آنها نسبتبه دیگر طوایف و قومیتها افزایش مییابد. بنابراین، بر پایۀ نظریۀ گر (1377)، فرضیهای دربارۀ پیوند بین احساس محرومیت و میزان واگرایی طایفهای استخراج، آزمون و تحلیل شد. از نظریۀ مید در ارتباط با هویت فردی و شکلگیری علایق، احساسات و رفتار فرد در برابر دیگران، برای طرح فرضیههای متغیرهای زمینهای استفاده شد (تنهایی، 1398). بر پایۀ چارچوب نظری، مدل تحلیلی تدوین شد.
متغیر مستقل متغیر وابسته مؤلفههای آن
شکل 1- مدل مفهومی پژوهش
Fig 1- Conceptual model of the research
فرضیههای پژوهش
بر پایۀ چارچوب نظری و مدل پژوهش، فرضیههای زیر طرح و بررسی شدند.
فرضیۀ اصلی
فرضیههای فرعی
روششناسی پژوهش
پژوهش حاضر از نوع هدف، کاربردی و ازنظر روش گردآوری دادهها، از نوع پیمایش و مقطعی است. جامعۀ آماری این پژوهش، تمامی افراد 20 سال به بالا در شهرستانهای ممسنی و رستم بود. براساس آخرین سرشماری نفوس و مسکن در سال 1395، تعداد افراد ساکن در شهرستان ممسنی 117،527 نفر و شهرستان رستم 44،386 نفر بوده است. شهرستان ممسنی دارای بخشهای مرکزی، محل سکونت طایفههای بکش و جاوید با جمعیت ۹۱۷۷۹ نفر، دشمن زیاری با ۹۳۲۶ نفر، محل استقرار طایفۀ دشمن زیاری و ماهور میلاتی با ۵۲۹۷ نفر جمعیت محل استقرار طوایفی از ایل قشقایی و برخی از ساکنان گروه قومی لر است. شهرستان رستم، بخشهای مرکزی و سورنا دارد و محل استقرار طایفۀ رستم است که 44،386 نفر جمعیت دارد. از مجموع جمعیت دو شهرستان، تعداد 824 ،102 نفر بالای 20 سال سن دارند (مرکز آمار ایران، 1395). حجم نمونه با استفاده از فرمول کوکران و با سطح اطمینان ۹5درصد، 383 نفر تعیین شد. برای افزایش دقت و جبران ریزش در فرآیند پاسخگویی و پوشش، مناطق مختلف شهرستانهای ممسنی و رستم به ۴۵۰ نفر ارتقا یافت که متناسب با سهم جمعیت هر بخش از جمعیت کل، مرکزی (61درصد)، منطقۀ رستم (28درصد)، دشمن زیاری و ماهور (6درصد) و ماهور میلاتی (4درصد)، حجم نمونه برای بخش مرکزی (281)، منطقۀ رستم (127)، دشمن زیاری (27) و ماهور میلاتی (15)، محاسبه شد. برای دستیابی به نمونهها، از نمونهگیری احتمالی از گونۀ خوشهای طبقهای چندمرحلهای متناسب با حجم استفاده شد. منطقۀ ممسنی از دو شهرستان ممسنی و رستم تشکیل شده است که در محدودۀ استان فارس قرار دارند؛ به اینگونه که همۀ بخشهای شهرستان ممسنی (مرکزی، دشمن زیاری و جاوید، ماهور میلاتی) و شهرستان رستم (مرکزی و سورنا)، خوشههای اصلی در نظر گرفته شدند. هرکدام از این بخشها (خوشهها) محل سکونت طوایفی از ممسنیاند که با توجه به تقسیمات دیگری که درون این بخشها قرار دارد، خوشههای فرعی به گونۀ تصادقی انتخاب و نمونهگیری از افراد 20 سال به بالا در این خوشهها انجام شد. ابزار گردآوری دادهها در این پژوهش، پرسشنامۀ ساختمند با سؤالات بسته یا چندگزینهای در قالب طیف لیکرت طراحی شد. برای سنجش متغیر واگرایی طایفهای، از پرسشنامۀ پژوهشگر ساخته و برای سنجش احساس محرومیت نسبی، از پرسشنامۀ به کار گرفته شده میرفردی (1400) استفاده شد. برای تعیین اعتبار مقیاس احساس محرومیت نسبی، از اعتبار صوری و برای تعیین اعتبار مقیاس واگرایی طایفهای، از اعتبار سازه به روش تحلیل عاملی استفاده شد. مقادیر آزمون کفایت نمونهگیری K-M-O (876/0) و سطح معنیداری آزمون بارتلت (000/0) نشان داد دادهها پیشفرض ویژگیهای لازم برای انجام آزمون تحلیل عاملی را دارند. همچنین دادهها نشان داد 4 عامل دارای مقدار ویژۀ بالاتر از یک بودند که درمجموع 98/52درصد از واریانس گویههای مربوط به واگرایی طایفهای را تبیین کنند. برای دستهبندی و تلخیص و شناسایی گویههای مربوط به واگرایی طایفهای، از تحلیل ماتریس چرخشیافته به سبک واریماکس استفاده شد. برای تعیین پایایی مقیاسهای پژوهش، از همسانی درونی به روش آلفای کرونباخ استفاده شد. ضریب آلفای کرونباخ مقیاس واگرایی طایفهای 91/0 و محرومیت نسبی 78/0 بود. تجزیه و تحلیل دادهها براساس روش آماری متداول، برای دو دستۀ آمارهای توصیفی و استنباطی با استفاده از نرمافزار SPSS نسخۀ 26 انجام شد.
جدول 1- آزمون کفایت نمونهگیری و مقدار ویژه عاملهای متغیر واگرایی طایفهای
Table 1- Sampling adequacy test and specific value of factors of ethnic divergence variable
آزمون کفایت نمونهگیری |
مقدار ویژه و درصد ویژه و درصد تجمعی مربوط به عاملها |
|||||
K-M-O |
876/0 |
تعداد عامل |
مقدار ویژه |
واریانس |
جمع کل |
|
1 |
55/6 |
78/29 |
78/29 |
|||
آزمون بارتلت |
Chi-Square |
146/2957 |
2 |
32/2 |
55/10 |
33/40 |
df |
231 |
3 |
55/1 |
05/7 |
39/47 |
|
سطح معنیداری |
000/0 |
4 |
23/1 |
59/5 |
98/52 |
جدول 2- آزمون پایایی (آلفای کرونباخ)
Table 2- Reliability test (Cronbach's alpha)
متغیر |
احساس محرومیت نسبی |
واگرایی طایفهای |
مقدار آلفا |
78/0 |
91/0 |
تعریف مفاهیم
احساس محرومیت نسبی: گر (1968) محرومیت نسبی را پیششرط لازم برای ستیز خشونتآمیز میداند. او محرومیت نسبی را تفاوت بین قابلیتهای ارزشی و توقعات ارزشی میداند. توقعات ارزشی آن دسته از شرایط زندگی و خواستههایی است که مردم خود را مستحق آن میدانند. قابلیتهای ارزشی آن دسته از اموری است که در محیط فیزیکی و عینیت وجود دارد. مقیاس به کار گرفته شده برای احساس محرومیت نسبی، در سطح رتبهای و طیف لیکرت بود. گزینههای پاسخ داده شده به این ابعاد در پنج گزینۀ «خیلی کم»، «نسبتاً کم»، «متوسط»، «نسبتاً زیاد» و «خیلی زیاد» با نمرههای 1 تا 5 بود.
جدول 3- گویههای سنجش متغیر محرومیت نسبی
Table 3- Items to measure the variable of relative deprivation
ردیف |
تا چه اندازه احساس میکنید |
1 |
در زندگی برابر تلاشتان، به حق و حقوقتان رسیدهاید؟ |
2 |
در زندگی در مقایسه با دیگران، فرصت برابری برای پیشرفت داشتهاید؟ |
3 |
برابر تلاشتان، از امکانات رفاهی مناسب زندگی برخوردارید؟ |
4 |
از امکانات مناسب آموزشی برخوردار بودهاید؟ |
5 |
از امکانات و خدمات بهداشتی- درمانی استفاده کردهاید؟ |
6 |
متناسب با توان و شایستگیتان، به جایگاه مدنظرتان دست یافتهاید؟ |
واگرایی طایفهای: طایفه یکی از ویژگیهای نظام ایلی با ساختار عشیرهای است. همچنین یک گروه و اجتماع کوچکی از انسانهاست که درون یک جامعۀ بزرگتر قرار دارند و بهصورت احساسی، واقعی و یا ادراکی، دارای گذشتۀ تاریخی، خاطرات و اصل و نسب مشترکاند و چند عنصر نمادین نظیر، مذهب، زبان، خویشاوندی، سرزمین و خصوصیات فیزیکی و ظاهری مشترک دارند که هویت گروهی آنان را از گروههای دیگر متمایز میکند. البته اعضای آن گروه نیز به تعلقات قومی و گروهی خود آگاهی دارند (میرفردی و همکاران، 1390: 5). معمولاً در میان افراد و گروههای یک قلمروی جغرافیایی که نژاد، زبان و آداب و رسوم مشترک دارند، نوعی احساس همبستگی قومی شکل میگیرد که نسبتبه خودی احساس همدردی و نسبت به دیگران احساس بیگانگی ایجاد میکند و از دیدگاه علوم اجتماعی، احساس همدردی، همگرایی و احساس بیگانگی، واگرایی تلقی میشود (سیفاللهی و بسطامی، 1393). مقیاس به کار گرفته شده برای سنجش واگرایی طایفهای، مقیاس محقق ساخته در سطح رتبهای و طیف لیکرت است که واگرایی طایفهای را در چهار بعد، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بررسی میکند. گزینههای پاسخ به این ابعاد در پنج گزینۀ «خیلی کم»، «نسبتاً کم»، «متوسط»، «نسبتاً زیاد» و «خیلی زیاد» و با نمرههای دامنۀ 1 تا 5 است.
جدول 4- گویههای سنجش متغیر واگرایی طایفهای
Table 4- Items to measure the tribal divergence variable
ابعاد واگرایی طایفهای |
ردیف |
پاسخ خود را دربارۀ هریک از موارد زیر مشخص کنید. |
اجتماعی |
1 |
به چه میزان تمایل به برگزاری جلسههای هماندیشی و گفتوگو با افراد دیگر طوایف ممسنی برای حل مسائل منطقه دارید؟ |
2 |
تا چه میزان کمک به دیگر طوایف برای رفع مشکلاتشان را وظیفۀ خود میدانید؟ |
|
3 |
در مواقع بروز حوادث غیرمترقبه، تا چه اندازه به افراد طوایف دیگر منطقۀ ممسنی کمک میکنید که دچار آسیب شدهاند؟ |
|
4 |
به چه میزان در زندگی روزمرهتان (مثلاً در معامله، نسیهدادن، امانتدادن و ....) به افراد دیگر طوایف منطقۀ ممسنی اعتماد دارید؟ |
|
5 |
به چه میزان برای سکونت، تمایل به همسایگی با اهالی دیگر طوایف ممسنی دارید؟ |
|
6 |
اگر بخواهید شغل جدیدی به دست آورید، تا چه میزان تمایل دارید با افرادی از طوایف دیگر منطقه همکار باشید؟ |
|
7 |
به چه میزان موافق ازدواج سببی خود و یا بستگان نزدیکتان با افراد دیگر طوایف منطقۀ ممسنی هستید؟ |
|
سیاسی |
8 |
به چه میزان اعتقاد دارید که باید افرادی شایسته از طوایف دیگر، در سمتهای مدیریتی و اجرایی برای منطقۀ ممسنی انتخاب شوند؟ |
9 |
به چه میزانی تمایل دارید در انتخابات شرکت کنید، حتی اگر فردی از طایفۀ شما در میان نامزدهای انتخاباتی نباشد؟ |
|
10 |
به چه میزانی علاقهمند به انتخاب فردی شایسته از طوایف دیگر منطقه در انتخابات مجلس و شورای شهر هستید؟ |
|
11 |
به چه میزان به تصمیمات محلی بزرگان و ریشسفیدان دیگر طوایف منطقۀ ممسنی در زمینۀ موضوعهای اجتماعی و سیاسی احترام میگذارید؟ |
|
12 |
تا چه اندازه دوست دارید در رقابتهای طایفهای، فردی از طایفهتان بهسمت نمایندگی مجلس، شورای شهر و یا منصب مهم سیاسی و اجرایی برسد، حتی اگر ازنظر سیاسی با او هم عقیده نباشید؟ |
|
13 |
اگر سمت و جایگاهی در منطقۀ ممسنی داشته باشید، تا چه اندازه پیگیری منافع طایفۀ خود را نسبتبه طوایف دیگر در اولویت قرار میدهید؟ |
|
اقتصادی |
14 |
به چه میزان به ایجاد فرصتهای شغلی برابر و درآمد عادلانه برای افراد طوایف دیگر منطقه اعتقاد دارید؟ |
15 |
به چه میزان به وجود روابط کاری و تجاری با افراد دیگر طوایف منطقه تمایل دارید؟ |
|
16 |
به چه میزان به شراکت تجاری و معاملات متعدد اقتصادی با افراد دیگر طوایف منطقۀ ممسنی متمایل هستید؟ |
|
17 |
اگر در یکی از مراکز توزیع امکانات فعالیت داشته باشید، به چه میزان تمایل دارید که این خدمات را بیشتر به افراد طایفۀ خود اختصاص دهید؟ |
|
18 |
برای خرید روزانه، به چه میزان ترجیح میدهید از فروشگاههایی خرید کنید که متعلق به افرادی از طایفۀ خودتان است؟ |
|
فرهنگی |
19 |
به چه میزانی به آداب و رسوم و سنتهای اجتماعی دیگر طوایف منطقۀ ممسنی احترام میگذارید؟ |
20 |
به چه میزانی در مراسمهای شادی و عزای دیگر طوایف منطقه، شرکت میکنید؟ |
|
21 |
در تجربۀ عینیتان به چه میزان افراد دیگر طوایف منطقۀ ممسنی را در رعایت اصول اخلاقی جدی دیدهاید؟ |
|
22 |
به چه میزانی به گذشتۀ تاریخی، شخصیتهای تاریخی و آداب و رسوم به ارث رسیده از طایفۀ خود اهمیت میدهید و در برابر طوایف دیگر آن را تبلیغ میکنید؟ |
یافتههای پژوهش
برابر دادههای جدول زیر، بیشترین فراوانی به گروه سنی 34 تا 43 ساله و کمترین فراوانی به گروه سنی 14 تا 23 ساله مربوط است. میانگین سنی پاسخگویان 34/40 سال است.
جدول 5- سن پاسخگویان
Table 5- Age of respondents
|
فراوانی |
درصد فراوانی |
میانگین |
گروه سنی 23 - 14 ساله |
20 |
5/4 |
34/40 |
گروه سنی 33 - 24 |
113 |
5/25 |
|
گروه سنی 43 - 34 |
163 |
8/36 |
|
گروه سنی 53-44 |
85 |
2/19 |
|
گروه سنی 63 - 54 |
42 |
5/9 |
|
گروه سنی 64 و بالاتر |
20 |
5/4 |
|
جمع کل |
450 |
0/100 |
بیشترین فراوانی به شاغلان (2/61درصد) و کمترین فراوانی به افراد از کار افتاده (8/7درصد) مربوط است. بر پایۀ دادههای جدول زیر، بیشتر افراد شرکتکننده در پژوهش (3/41درصد) دارای مدرک تحصیلی لیسانس بودند، کمترین سهم (1/3درصد) نیز مربوط به تحصیلات بیسواد و ابتدایی بوده است.
جدول 6- وضعیت فعالیت پاسخگویان
Table 6- Activity situation and education level of respondents
متغیر |
رده |
فراوانی |
درصد فراوانی |
وضع فعالیت |
شاغل |
275 |
4/61 |
بیکار |
54 |
2/12 |
|
بازنشسته |
35 |
9/7 |
|
از کار افتاده |
7 |
6/1 |
|
دانشجو |
19 |
3/4 |
|
سرباز |
2 |
5/ |
|
خانهدار |
49 |
1/11 |
|
جمع کل |
450 |
0/100 |
|
سطح تحصیلات |
بیسواد و ابتدایی |
14 |
1/3 |
راهنمایی و زیر دیپلم |
33 |
3/7 |
|
دیپلم |
68 |
1/15 |
|
فوق دیپلم |
59 |
1/13 |
|
لیسانس |
186 |
3/41 |
|
فوق لیسانس و دکتری |
90 |
0/20 |
|
جمع کل |
450 |
0/100 |
دادههای جدول زیر نشان میدهند که میانگین واقعی متغیر احساس محرومیت نسبی 87/18 است که بیش از میانگین مورد انتظار (18) است؛ بنابراین احساس محرومیت نسبی در بین طوایف مطالعه شده بیش از حد متوسط است. بر پایۀ دادههای جدول زیر، بیشترین احساس محرومیت نسبی (75/19) متعلق به طایفۀ ماهور میلاتی و کمترین میزان احساس محرومیت نسبی (35/18) متعلق به طایفۀ بکش است. طایفۀ بکش در محدودۀ بخش مرکزی شهرستان ممسنی و شهر نورآباد و حومۀ آن ساکناند و دسترسی بیشتری به امکانات رفاهی دارند.
جدول 7- دادههای متغیر احساس محرومیت نسبی
Table 7- data of feeling of relative deprivation
احساس محرومیت نسبی طوایف |
تعداد |
میانگین |
انحراف استاندارد |
میانگین طیف |
کمترین |
بیشترین |
چولگی |
کشیدگی |
بکش |
128 |
35/18 |
99/4 |
18 |
00/9 |
00/30 |
096/0- |
942/0- |
رستم |
122 |
57/18 |
68/4 |
18 |
00/8 |
00/28 |
286/0- |
861/0- |
جاوید |
132 |
16/19 |
40/4 |
18 |
00/10 |
00/27 |
164/0- |
098/1- |
دشمن زیاری |
25 |
96/18 |
33/3 |
18 |
00/11 |
00/26 |
088/0- |
333/0- |
ماهور میلاتی |
15 |
75/19 |
14/4 |
18 |
00/8 |
00/29 |
703/0- |
983/0- |
کل پاسخگویان |
422 |
87/18 |
44/4 |
18 |
00/8 |
00/30 |
266/0- |
659/0- |
دادههای جدول زیر نشان میدهد که میانگین مشاهدهشده واگرایی طایفهای برابر با 01/76 است که از میانگین مورد انتظار (66) بیشتر است؛ بنابراین، میزان واگرایی طایفهای در بین طوایف ممسنی در همۀ ابعاد بیش از حد متوسط است.
جدول 8- دادههای متغیر واگرایی طایفهای با ابعاد آن
Table 8- The data of tribal divergence variable with its dimensions
ابعاد واگرایی
|
تعداد |
میانگین |
انحراف استاندارد |
میانگین طیف |
کمترین |
بیشترین |
چولگی |
کشیدگی |
واگرایی طایفهای |
370 |
01/76 |
06/14 |
66 |
00/22 |
00/110 |
622/- |
562/1 |
واگرایی اجتماعی |
404 |
91/23 |
84/5 |
21 |
00/7 |
00/35 |
322/- |
134/- |
واگرایی سیاسی |
416 |
85/19 |
92/4 |
18 |
00/6 |
00/30 |
389.- |
027/0 |
واگرایی فرهنگی |
425 |
88/14 |
154/0 |
12 |
00/4 |
00/20 |
602/- |
836/0 |
واگرایی اقتصادی |
413 |
44/17 |
18/4 |
15 |
00/5 |
00/25 |
080/1 |
922/10 |
نتایج آزمون پیرسون نشان داد بین متغیر احساس محرومیت نسبی و واگرایی طایفهای، رابطۀ مثبت و معناداری وجود دارد. این رابطه با مقدار همبستگی 249/0 و در سطح اطمینان 99درصد تأیید شده است. جهت مثبت رابطه، نشانگر این است که با افزایش میزان احساس محرومیت نسبی طوایف، واگرایی طایفهای در بین آنها افزایش مییابد. رابطۀ احساس محرومیت نسبی و ابعاد واگرایی طایفهای بهطور جداگانه بررسی شد که بیشترین همبستگی (246/0) با بعد اقتصادی و کمترین همبستگی (147/0) با بعد فرهنگی واگرایی طایفهای بود. دربارۀ رابطۀ احساس محرومیت نسبی و واگرایی طایفهای در بین طوایف بررسیشده، بیشترین همبستگی به طایفۀ رستم با ضریب (37/0) و کمترین همبستگی به طایفۀ جاوید (18/0) درصد مربوط است.
جدول 9- ضریب همبستگی متغیر احساس محرومیت نسبی با واگرایی طایفهای و ابعاد آن
Table 9- Correlation coefficient of relative deprivation variable with tribal divergence and its dimensions
وابسته |
مستقل |
بکش |
رستم |
جاوید |
دشمن زیاری |
ماهور میلاتی |
احساس محرومیت نسبی |
واگرایی طایفهای |
ضریب همبستگی |
207/0 |
373/0 |
187/0 |
334/0 |
337/0 |
249/0 |
سطح معناداری |
05/0 |
000/0 |
08/0 |
02/0 |
01/0 |
000/0 |
|
بعد اجتماعی |
ضریب همبستگی |
186/0 |
249/0 |
180/0 |
270/0 |
258/0 |
207/0 |
سطح معناداری |
07/0 |
01/0 |
08/0 |
05/0 |
06/0 |
000/0 |
|
بعد سیاسی |
ضریب همبستگی |
138/0 |
351/0 |
212/0 |
048/0 |
243/0 |
204/0 |
سطح معناداری |
18/0 |
000/0 |
03/0 |
71/0 |
07/0 |
000/0 |
|
بعد اقتصادی |
ضریب همبستگی |
265/0 |
355/0 |
108/0 |
315/0 |
208/0 |
246/0 |
سطح معناداری |
000/0 |
000/0 |
29/0 |
02/0 |
13/0 |
000/0 |
|
بعد فرهنگی |
ضریب همبستگی |
259/0 |
141/0 |
10/- |
332/0 |
261/0 |
147/0 |
سطح معناداری |
000/0 |
17/0 |
30/0 |
01/0 |
059/0 |
000/0 |
نتایج آزمون پیرسون نشان داد بین متغیر سن و واگرایی طایفهای، رابطۀ معناداری وجود ندارد. ارتباط بین سن و ابعاد واگرایی طایفهای نیز نشان داد متغیر سن با هیچیک از ابعاد واگرایی طایفهای (اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) رابطۀ معناداری ندارد.
جدول 10- ضریب همبستگی پیرسون متغیر سن با واگرایی طایفهای و ابعاد آن
Table 10- Pearson's correlation coefficient of age variable with tribal divergence and its dimensions
وابسته |
مستقل |
بکش |
رستم |
جاوید |
دشمن زیاری |
ماهور میلاتی |
سن |
واگرایی طایفهای |
ضریب همبستگی |
005/0- |
011/0 |
049/0- |
196/0- |
270/0 |
010/- |
سطح معناداری |
96/0 |
91/0 |
65/0 |
18/0 |
05/0 |
85/0 |
|
بعد اجتماعی |
ضریب همبستگی |
025/0 |
043/0 |
041/0- |
085/0- |
197/0 |
025/0 |
سطح معناداری |
80/0 |
68/0 |
69/0 |
537/0 |
14/0 |
62/0 |
|
بعد سیاسی |
ضریب همبستگی |
044/0- |
053/0 |
004/0 |
009/0- |
157/0 |
025/0 |
سطح معناداری |
66/0 |
60/0 |
96/0- |
94/0 |
25/0 |
61/0 |
|
بعد اقتصادی |
ضریب همبستگی |
091/0 |
021/0 |
126/0- |
249/0- |
098/0 |
020/- |
سطح معناداری |
36/0 |
83/0 |
21/0 |
06/0 |
46/0 |
69/0 |
|
بعد فرهنگی |
ضریب همبستگی |
017/0 |
076/0 |
10/0 |
032/- |
263/0 |
047/0 |
سطح معناداری |
86/0 |
46/0 |
32/0 |
80/0 |
04/0 |
33/0 |
آزمون آنوا نشان داد بین میزان واگرایی طایفهای برحسب وضعیت فعالیت، تفاوت معناداری وجود دارد. افراد با وضعیت فعالیت دانشجو (80/16)، بیشترین و افراد با وضعیت فعالیت بیکار (92/12)، کمترین میزان واگرایی طایفهای را گزارش کردهاند. آزمون تعقیبی ال اس دی نشان داد بین کسانی که شاغلاند، با افرادی که بیکار و بازنشستهاند، تفاوت معناداری در سطح اطمینان 99درصد وجود دارد. بین کسانی که بیکارند با افرادی که شاغل و دانشجو هستند، تفاوت معناداری در سطح اطمینان 99درصد و با افرادی که خانهدارند، تفاوت معناداری در سطح اطمینان 95درصد وجود دارد. همچنین بین کسانی که بازنشستهاند، با افرادی که شاغل و دانشجو هستند، تفاوت معناداری در سطح اطمینان 99درصد وجود دارد.
جدول 11- آزمون آنووا متغیر واگرایی طایفهای برحسب وضعیت فعالیت
Table 11- ANOVA test of tribal divergence variable according to activity status
وضعیت فعالیت |
تعداد |
میانگین |
خطای انحراف معیار |
F |
سطح معناداری |
شاغل |
257 |
20/16 |
18/5 |
366/6
|
000/0 |
بیکار |
53 |
92/12 |
99/5 |
||
بازنشسته |
39 |
46/13 |
02/4 |
||
دانشجو |
20 |
80/16 |
11/6 |
||
خانهدار |
46 |
32/15 |
22/4 |
||
کل |
366 |
45/15 |
28/5 |
آزمون آنوا نشان داد بین میزان واگرایی طایفهای براساس تحصیلات، تفاوت معناداری وجود دارد. افراد با تحصیلات راهنمایی و زیر دیپلم، بیشترین و افراد با تحصیلات فوق لیسانس و دکتری، کمترین میزان واگرایی طایفهای را گزارش کردهاند. آزمون تعقیبی ال اس دی نشان داد بین کسانی که سطح تحصیلات راهنمایی و زیردیپلم بودند با افرادی که سطح تحصیلات دیپلم، فوق دیپلم، لیسانس، فوق لیسانس و دکتری داشتند، تفاوت معناداری در واگرایی طایفهای در سطح خطا 99درصد وجود دارد. همچنین بین کسانی که مدرک تحصیلی دیپلم داشتند با کسانی که دارای مدرک تحصیلی راهنمایی و زیر دیپلم، فوق لیسانس و دکتری بودند، تفاوت معناداری در سطح خطای 99درصد وجود دارد و بین کسانی که مدرک تحصیلی فوق دیپلم دارند، با کسانی که دارای مدرک تحصیلی راهنمایی و زیر دیپلماند، تفاوت معناداری در سطح خطای 99درصد وجود دارد و با کسانی که مدرک تحصیلی فوق لیسانس و دکتری دارند، تفاوت معناداری در سطح خطای 95درصد وجود دارد.
جدول12- آزمون آنووا واگرایی طایفهای برحسب میزان تحصیلات
Table 12- ANOVA test of tribal divergence according to the level of education
میزان تحصیلات |
تعداد |
میانگین |
انحراف معیار |
F |
سطح معناداری |
بیسواد و ابتدایی |
7 |
42/60 |
18/13 |
228/7
|
000/0 |
راهنمایی و زیر دیپلم |
26 |
03/67 |
95/14 |
||
دیپلم |
54 |
98/58 |
11/13 |
||
فوق دیپلم |
49 |
71/56 |
7/10 |
||
لیسانس |
153 |
63/55 |
68/10 |
||
فوق لیسانس و دکتری |
82 |
59/52 |
38/10 |
||
کل |
371 |
48/56 |
86/11 |
در جدول زیر، استفاده از مدل رگرسیون درصد واریانس واگرایی طایفهای پیشبینی و تبیین شد که در این پژوهش، با واردکردن متغیرهای مستقل و برآورد میزان آن انجام شد. متغیرهای جمعیتی و زمینهای در این آزمون بهصورت دامیشده آورده شد.
روش استفاده در تحلیل رگرسیون، روش گام به گام است که طی آن متغیرها برحسب بیشترین تأثیر بر متغیر وابسته به معادله وارد شدند. با توجه به نتایج جدول، از میان متغیرهای مستقل واردشده به معادلۀ رگرسیون، متغیرهای مستقل احساس محرومیت نسبی، سطح تحصیلات (دیپلم) و سطح تحصیلات (فوق لیسانس) 5/9درصد از متغیر وابستۀ واگرایی طایفهای را تبیین کردند. اولین متغیر واردشده به معادلۀ رگرسیون، احساس محرومیت نسبی و رابطۀ مثبت و معناداری با واگرایی طایفهای دارد. براساس ضریب بتا 241/0 و سطح معناداری 000/0، بیشترین تأثیر را احساس محرومیت نسبی بر متغیر واگرایی طایفهای داشته است، یعنی با هر واحد افزایش در متغیر، احساس محرومیت نسبی به میزان 241/0 متغیر واگرایی طایفهای افزایش مییابد. در مرحلۀ دوم، سطح تحصیلات (دیپلم) در معادلۀ رگرسیون باقی ماند. ضریب تعیین 087/0. و مقدار بتا در این رابطه با 133/0- نشان میدهد در ازای واحد تحصیلات دیپلم، مقدار 133/0 از واگرایی طایفهای اعضای ساکن در شهرستانهای ممسنی و رستم کاسته میشود. در مرحلۀ سوم، سطح تحصیلات (فوق لیسانس) در معادلۀ رگرسیون باقی ماند. با توجه ضریب تعیین 103/0 و مقدار بتا 12/0- بین میزان تحصیلات فوق لیسانس و واگرایی طایفهای، رابطۀ معکوس و معناداری وجود دارد و با واردشدن سطح تحصیلات (فوق لیسانس)، ضریب تعیین به 103/0 رسید و مقدار بتا نشان میدهد در ازای تحصیلات فوق لیسانس، ۱۲/0 از واگرایی طایفهای کاسته میشود. بهطور کلی، متغیرهایی که در معادلۀ رگرسیون باقی ماندند، مقدار 5/9درصد از تغییرات متغیر وابستۀ واگرایی طایفهای را تبیین کردند. همچنین مقدار دوربین واتسون به میزان 81/1 بود که شرط استقلال مشاهدات را تأیید میکند.
جدول 13- نتایج مدل رگرسیون چندمتغیره به روش گام به گام
Table 13- The results of the multivariate regression model with the step-by-step method
مدل |
مقادیر غیراستاندارد |
مقدار استانداردشده بتا |
T |
سطح معناداری |
F |
ضریب همبستگی |
ضریب تعیین |
ضریب تعیین تعدیلشده |
|
B |
خطای انحراف معیار |
||||||||
مقدار ثابت |
10/66 |
29/2 |
- |
80/28 |
000/0 |
- |
- |
- |
- |
احساس محرومیت |
655/0 |
139/0 |
241/0 |
72/4 |
000/0 |
27/23 |
251/0 |
063/0 |
060/0 |
دیپلم |
36/5- |
09/2 |
133/0- |
56/2- |
011/ |
57/16 |
296/0 |
087/0 |
082/0 |
فوق لیسانس |
65/4 |
90/1 |
12/0 |
43/2 |
015/ |
19/13 |
321/0 |
103/0 |
095/0 |
بحث و نتیجه
این پژوهش بر آن بود تا رابطۀ احساس محرومیت نسبی و واگرایی طایفهای را در منطقۀ ممسنی (شهرستانهای ممسنی و رستم) از توابع استان فارس، تبیین کند. یافتهها نشان داد میانگین میزان واگرایی طایفهای و میزان احساس محرومیت نسبی در میان افراد ساکن در شهرستانهای ممسنی و رستم، از میانگین مورد انتظار بیشتر است و رابطۀ مستقیم و معناداری بین این دو متغیر وجود دارد. احساس محرومیت نسبی در بسیاری از مناطقِ دارای تنوع قومیتی، یک چالش اساسی برای همگرایی اجتماعی است. مطالبات قومی و درونقومی، از تأثیرگذارترین مسائل سیاسی و اجتماعی در سطح ملی و منطقهای محسوب میشوند. گسترش آگاهی و مطالبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بهگونۀ رقابتی، زمینۀ تکوین احساسات قومی و درون قومی افراطگرایانه را ایجاد میکند. همانگونه که گر (1377) نشان داده است، احساس محرومیت زمینهساز اعتراضها و ناآرامیهای سیاسی و اجتماعی است. احساس محرومیت گروههای قومی و غیرقومی را به سمت همگرایی درونی و واگرایی نسبت به دیگر گروه و یا اقوام سوق میدهد. روابط بین گروهها و اقوام همگرا و واگرا در طول تاریخ در جامعه، نقش مهمی را در تبیین کیفیت و چگونگی انسجام ملی ایفا کرده است. منطقۀ ممسنی در استان فارس، ازجمله مناطقی است که از تنوع طایفهای برخوردار است. در این منطقه (شهرستانهای ممسنی و رستم) کاهش روابط درونقومی، موجب تشدید تعصبات طایفهای و پیشداوری نسبتبه دیگر طوایف میشود. یافتههای این پژوهش نشان داد یکی از عوامل مهم تأثیرگذار بر سطح واگرایی طایفهای، احساس محرومیت نسبی است. همچنین احساس محرومیت نسبی بیشترین همبستگی را با بعد اقتصادی و کمترین همبستگی را با بعد فرهنگی واگرایی طایفهای داشته است. دلیل ارتباط کمتر محرومیت نسبی با بعد فرهنگی، این است که طایفههای ممسنی زیرمجموعۀ ایل بزرگ ممسنیاند که ویژگیهای فرهنگی در بین آنها مشترک است و این ویژگیها، هویت فرهنگی مشترکی را به آنها داده است.
این یافته با نظریۀ گر (1377) همراستایی دارد و گزارههای تحلیلی آن را تأیید میکند. در این راستا، هرچه احساس محرومیت نسبی درون طایفهای بیشتری وجود داشته باشد، به همان نسبت میزان واگرایی آنها نسبتبه دیگر طوایف افزایش مییابد. این نتایج با پژوهشهای میرفردی و همکاران (1396)، قلیزاده (1390)، ایمان و همکاران (1399)، صدقی و همکاران (1400)، صفایی و همکاران (1400)، موسویسرشت و بابایی (1401)، زارع شاهآبادی و همکاران (1402)، آزبورن و همکاران (2019)، الکورتا و همکارن (2020)، میولمن و همکاران (2020) و شورتر (2023) همخوانی دارد.
یافتهها نشان داد بین متغیر سن و واگرایی طایفهای رابطۀ معناداری وجود ندارد. این نتایج با نظریۀ مید (تنهایی، 1398) مبنی بر رابطۀ هویت فردی در شکلگیری رفتار و احساسات در ارتباط با دیگران همخوانی ندارد. این نتایج با پژوهش صفایی و همکاران (1400) مبنی بر نبود رابطۀ معنادار میان سن و همگرایی قومی همخوانی دارد و نشانگر این است که واگرایی طایفهای وابسته به زمینهها و عوامل دیگر، سوای سن افراد است و این متغیر و تعیینکنندههای آن، ماهیت جمعی و گروهی دارند.
بین میزان واگرایی طایفهای برحسب سطح تحصیلات، تفاوت معناداری وجود داشت. افراد با تحصیلات راهنمایی و زیر دیپلم، بیشترین و افراد با تحصیلات فوق لیسانس و دکتری، کمترین میزان واگرایی طایفهای را گزارش کردهاند. این نتایج با نظریۀ مید (تنهایی، 1398)، مبنی بر نقش شرایط جامعهپذیری در شکلگیری رفتار و احساسات در ارتباط با دیگران همراستاست. این هویت باعث شکلگیری علایق، احساسات و رفتار فرد در قبال دیگران میشود. سطح تحصیلات از ویژگیهای فردی است که فرد آن را ازطریق جامعه کسب میکند و رفتار او را در ارتباط با دیگران تحت تأثیر قرار میدهد. این نتایج با پژوهش صفایی و همکاران (1400)، مبنی بر رابطۀ معنادار میان سطح تحصیلات و همگرایی قومی همخوانی دارد.
بین میزان واگرایی طایفهای برحسب وضعیت فعالیت، تفاوت معناداری وجود داشت. افراد با وضعیت فعالیت دانشجو و شاغل، بیشترین و افراد با وضعیت فعالیت بیکار، کمترین میزان واگرایی طایفهای را گزارش کردند. این نتایج با نظریۀ مید (تنهایی، 1398) مبنی بر رابطۀ هویت فردی در شکلگیری رفتار و احساسات در ارتباط با دیگران همراستاست. افراد شاغل بهدلیل ارتباط با فضای اداری که با رقابت افراد طوایف گوناگون آمیخته شده است، بیشتر بهسمت ایستارهای واگرایانۀ طایفهای کشیده میشوند.
افزایش سطح احساس محرومیت نسبی و واگرایی طایفهای از تهدیدها و آسیبهای مناطق، تنوع طایفهای و قومیتی دارد. چنین ویژگیهایی انسجام و امنیت سیاسی و اجتماعی مناطق دارای تنوع قومیتی را به خطر میاندازد. بنابراین در منطقۀ مطالعه شده، (شهرستانهای ممسنی و رستم) احساس محرومیت در بین اعضای طوایف، زمینۀ ائتلاف درون طایفهای را برای دستیابی به منابع کمیاب ایجاد میکند. این منابع ممکن است اقتصادی، سیاسی، اجتماعی یا فرهنگی باشد.
احساس محرومیت نسبی، همجوار با احساس تبعیض و نابرابری است و زمینۀ رقابتهای فزاینده و حتی کشمکش بین طوایف و واگرایی بین گروههای اجتماعی را فراهم میکند. شکلگیری واگرایی در بین طوایف، انسجام جامعه و بهویژه اجتماعات محلی را کاهش میدهد، بهگونهای که برای توسعۀ این مناطق بازدارنده است و به هدرفت توانمندی منابع انسانی و مادی بخش از جامعه میشود. افزایش زمینههای همگرایی از رهگذر شناخت عوامل واگرایی طایفهای، از اهمیت بالایی برخوردار است و ضرورت دارد پژوهشگران و سیاستگذاران به آنها توجه کنند. با توجه به کارکرد و اهمیت احساس محرومیت نسبی در منطقۀ ممسنی که تنوع طایفهای دارد، ضرورت دارد برای بهبود احساس محرومیت نسبی و افزایش همگرایی در چنین مناطقی، سیاستهای کارشناسانه و مبتنی بر شناخت علمی انجام شود. ایجاد عدالت توزیعی در ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در سیاستگذاریهای منطقه، بهمنظور کاهش احساس محرومیت در مناطق دارای تنوع قومی و طایفهای، ضرورت دارد. توجه به بحث شایستهسالاری بهجای خاصگرایی در گزینش مدیران و پستهای مدیریتی و استفاده از ظرفیتهای طبیعی و انسانی طوایف مختلف، در بهبود احساس عدالت و همگرایی طایفهای کارساز است.
[1] Smith
[2] Gurr
[3] Osborne et al.
[4] Alcorta et al.
[5] Meuleman et al.
[6] Shorter
[7] Sihaloho et al.
[8] Stoffer et al.
[9]Walter Garrison Runciman
[10] Crosby
[11] Feyerabend and Feyerabend
[12] Roshteald
2 Value Capabilities
3 Value Expectations
[13] Mead