نویسندگان
دانشگاه یاسوج
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Introduction: Intersections of two important institutions of family and work and its varried implications for married working women can be differentiated and compared in three historical periods. In the preindustrial era, the proximity of working place and family life and the availability of informal social supports such as greater children and grandmothers etc provided conditions for working women in which they could reconcile their duties of having two important familial and working roles without experiencing any kind of work- family conflict. With the arrival of industrialization, the adjacent spheres of these institutions separated from each other; but severe gender role differentiation, the absence of women in the labor market and limitation of their roles to private and familial spaces, and allocation of the role of " breadwinner" to men exclusively prevented from or, at least, limited the conflicts arising from the interrelations of these two important institutions. In the post-industrial era, as a result of the massive entry of women into the labor market, the collapse of the male breadwinner model, and the emergence and increasing numbers of the dual- employment families, the relationship between work and family domains has found a specific quality that is usually referenced as work- family conflict. The conflict that as a worldwide phenomenon has been reported among married working women of all over the world. However, the quantity and quality of this conflict diversify according to societal cultural values, national policies, employment opportunities, family structures, and among different occupational groups and the individual characteristics of the working women themselves. The purpose of this article was to explore and analyze the modifying contexts of married women teachers with children’s experience of work – family conflict and to identify tactics they use for its managing.
Material & Methods: The participants in the study were 19 married women teachers with children in Education of Delvar town, in Bushehr province of Iran, that selected on a no probable method; and purposeful, theoretical and maximum variation sampling strategies. Grounded theory methodology was used to analyze data collected via the in- depth and focus group interviews. The authenticity and validity of findings evaluated by combination of the well known criteria of credibility, transferability, dependability and confirm ability.
Discussion of Results& Conclusions: analysis of the interviews showed that the lived experience of these women in respect of intensification or dilution of the work- family conflict and its individual management could be represented via the three axial categories of " social support"( specific and generic); " uncontrollability of the children in the new media environment " ; and " individual management tactics( instrumental, cognitive and emotional tactics); and one core category by the name of " socio- techno- individual being driven of work- family conflict phenomena". The axial and core categories reflect the situation in which interviewed women in proportion to the amount of their benefit or lack of familial social support have experienced more or little work – family conflict. However, all these women, as a result of extensiveness and at the same time uncontrollability of new media technologies and their prevalent absences from the home, have been concerned about their children’s, unreasonable and uncustomary uses of these media. Most of these women, according to their educational qualifications, educational level and financial resources, rather than passivity in the face of the pressures of their double exhausting roles, have used various tactics for managing and governance of their familial and mothering duties. It could be said that although all of the women as a result of living in relatively traditional town(Delvar) and transitional and Islamic country(Iran) have had very much concerns about their housekeeping responsibilities, but the intensity Keywords: married women teachers, work- family conflict, Delvar city, grounded theory of the experienced concern and negative outcomes for those varied according to their living in different contextual and intervening conditions that could intensify or reduce this conflict, conditions that include individual capabilities, familial conditions and the age and sex of their children.
کلیدواژهها [English]
مقدمه و بیان مسأله
از یک دیدگاه بومشناختی، خانواده و کار[1] دو نظام اجتماعی کلیدی به هم متصل و یکپارچه هستند که هر دو برای بهزیستی و رفاه فردی حیاتی هستند. با وجود تغییرات جمعیتشناختی، اجتماعی و اقتصادی بنیادی که در جهان رخ دادهاند، خانواده هنوز به ارضای کارکردهای مهم محافظت فیزیکی، سازگاری و تغییر، تولیدمثل، جامعهپذیری و ارتباط، آموزش و حمایت از بچهها، کنترل رفتار اجتماعی و جنسی، حمایت اجتماعی و حفظ اخلاقیات اعضا، و انگیزش اعضا برای اجرای نقشهای درون و برون خانواده ادامه میدهد (United Nations, 2012). از طرف دیگر، کار، در یک اقتصاد مبتنی بر بازار مهم است زیرا آن به افراد اجازه میدهد تا از ظرفیت کاریشان به عنوان وسیلهای برای بقا استفاده کنند، در ضمن اینکه فرصتهایی برای عزتنفس، تحقق خود، شأن و احترام فراهم میکند. با وجودی که خانواده و کار الزامات بنیادی برای ارضای حس انسان بودن ما هستند، تقاطع[2]های خانوده و کار میتوانند محلهای تضاد، درگیری و منازعه هستند (Bolton and Hulihan, 2009). تقاطعهایی که همیشه وضعیتی متعارض و «مسألهدار[3]» نیست. تا جاییکه در راستای شناسایی دقیقتر پیامدهای تقاطع خانواده – کار، حداقل، سه دوره تاریخی را میتوان از یکدیگر متمایز کرد[4].
در دورۀ ماقبل صنعتی[5]، شرایط حاکم بر زندگی خانوادگی و کاری به گونهای است که داشتن دو نقش مادری/ همسری و کاری برای زنان متأهل و بچهدار مسألهدار نیست و تعارضی ایجاد نمیکرد. همجواری محل کار و خانواده، ملزم نبودن به انجام کارهای مشخص در «زمانهای معین» یا «مکانهای خاص»، وجود همسایگان، مادربزرگها، برادران و خواهران بزرگتر که میتوانستند در هنگام نیاز به زنان بچهداری که در امر تولید مشارکت فعال داشتند کمک کنند و... همه با هم زمینۀ تسهیل کار زنان متأهل و عدم تداخل و تعارض نقش همسری - مادری با نقش کاریشان را فراهم مینمودند. زنان همراه با فرزندآوری به انواع و اقسام فعالیتها اشتغال داشتند، هم فعالیتهایی که زنانه هستند و هم فعالیتهایی که امروزه به عنوان مشاغل مردانه و طاقت فرسا شناخته میشوند (اعزازی، 1382: 144). دورۀ دوم با ظهور صنعتیشدن[6] آغاز میشود. صنعتیشدن موجب جدایی دو قلمروی کار و خانواده شد. اما در نتیجۀ تفکیک نقش جنسیتی، عدم حضور گسترده زنان در بازار کار و فضای عمومی جامعه نقش زنان به نقشهای حوزۀ زندگی خصوصی و ایفای نقشهای مهم خانگی (همسری، مادری و..) محدود میشد و مردان «نانآور» خانواده محسوب میشدند. در این خانوادهها، برای اولین بار امکان دور نگهداشتن زن و کودکان از درگیریهای اقتصادی و مادی ایجاد شد و برای اولین بار «خانه» تبدیل به مکانی خصوصی شد که در آن صمیمیت، محبت و احساسات فردی اهمیت بسیار پیدا کرد. در این دوره جدایی دو قلمروی خانواده و کار بارزتر است و تفکیک نقش جنسیتی تا حد زیادی از تعارض نقشهای همسری / خانگی و کاری جلوگیری میکرد. حتی در بیشتر موارد زنان حامی مردان شاغل است و موجب تقلیل فشارهای ناشی از کار در بین مردان میشدند (Beck, 2007; ch 4).
در دورۀ سوم که عصر مابعد صنعتی[7]، مدرنیتۀ بازاندیشانه[8]، جامعه پساسنتی[9] و ... نام گرفته است، در نتیجۀ ورود گستردۀ زنان به فضاهای عمومی، به ویژه، بازار کار و اشتغال[10]، اضمحلال مدل نقش نانآوری مردانه و ظهور خانوادههای دوکارمندی[11] رابطۀ نهادهای خانوده – کار وضعیت خاصی پیدا کرده است که از آن معمولاً به عنوان وضعیت تعارض خانوده – کار یاد میشود. به عبارتی در راستای افزایش تعداد خانوادههای دو کارمندی، تعداد کارمندانی که مشکل متعادل کردن تقاضاهای کار و خانوده را تجربه میکنند، افزایش مییابد ( Pascall & Lewis, 2004;Kushnir & et al., 1996; Beck, 2007). تعارض کار – خانواده، شکلی از تعارض درون نقش است که در آن، زمان کلی اختصاص داده شده به شغل و نیز فشار وارد آمده از سوی آن، در انجام مسؤولیتهای خانوادگی بینظمی پدید میآورد. تعارض خانواده – کار نیز شکلی از تعارض درون نقش است که در آن، زمان کلی اختصاص داده شده به خانواده و فشار وارد آمده از سوی آن، در انجام مسؤولیتهای شغلی بینظمی پدید میآورد (Thomas & Ganster, 1995).
وجود و تجربۀ تعارض بالا به مثابۀ نوعی تعارض جهانی و عام، در کشورهای مختلف ایالات متحده، استرالیا، ژاپن، پاکستان، غنا و ایران و در بین هر دو گروه مردان و زنان تأیید شده است[12]. با این وجود، مدلهایی که بر اساس تضاد کار – خانواده در کشورهای غربی توسعه یافتهاند، نمیتوانند به آسانی قابل تعمیم به کشورهای غیر غربی هستند. زیرا تجارب کار – خانوده در کشورهای مختلف تحت تأثیر تفاوت در ارزشهای فرهنگی، سیاستهای ملی، فرصتهای استخدامی و ساختارهای خانوده متفاوت هستند( Annor, 2014). به علاوه، مشارکت در نقشهای شغلی و خانوادگی میتواند معانی و دلالتهای متفاوتی برای افراد در جوامع متفاوت داشته است. بر اساس گزارشهای مربوط به استرس و تعارضهای کار – خانوده ، شدت این تعارض در جوامع در حال توسعه، جاهایی که حمایت همسری وجود ندارد، در بین زنان شاغل متأهلی که بچههای ماقبل مدرسهای دارند و زنان شاغل در مشاغلی که روزهای کاری طولانی و کمتر انعطافپذیر دارند، افزایش مییابد[13] (Kushnir & et al., 1996: 149).
در ایران «مسأله زنان» و تعریف مسلط سیاسی از نقش و مسؤولیتهای آنان از زمان انقلاب 1357 تا سال 1384 سه دورۀ متمایز «اسلامی شدن، سیاسی شدن و مساوات» را پشت سر گذاشته و در هردوره الگوی زن ایدهآل به صورت خاص و متفاوتی ترسیم شده است. به علاوه، تعارض کار- خانواده در نتیجۀ «همزیستی سنت و مدرنیته» و پیامدهای تناقضآمیز آن تشدید یافته است. تناقضی که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و برنامههای توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز متبلور شده است. در قانون اساسی بر ایفای همزمان دو نقش «اشتغال و فعالیتهای اجتماعی اقتصادی زنان» و «نقش زن به عنوان یک مادر و اهمیتاش در حفظ کردن پیوندهای خانوادگی و روابط پر مهر و محبت قوی» تأکید شده است (Mehran, 2004: 16 - 18). پیامدهای این تعارض در سطح قانونگذاری خودش را در سطح تجربۀ زندگی روزانۀ زنان شاغل متأهل نیز نشان میدهد. بر اساس تحقیقات تجربی تعارض دو نقش «همسر» و «مادر» ی با نقش «شاغل»ی آسیبهای جدیای برای زنان شاعل متأهل دارد (مرکز امور مشارکت زنان ریاست جمهوری، 1380: 15) و همه زنان شاغل متأهل گفتهاند با وجود انجام کار بیرون و تمام کارهای خانه و عدم کمک سایران در کار خانه مشکلات زیادی دارند (مقصودی و بستان، 1383؛ گروسی و آدینهزاد، 1389).
وجود و بررسی مسأله تعارض کار – خانواده در بین همۀ زنان شاغل متأهل برجسته و مهم است؛ اما بررسی آن در بین زنان معلم متأهل بچهدار، به دلایل زیر اهمیت بیشتری دارد. اول، در ادبیات سیاست و برنامهریزی آموزشی، مسائل مربوط به معلمان زن تنها از دریچۀ برنامههای آموزش علمی یا آموزش معلمی و حساسشدن نسبت به آموزش دختران[14] یا نابرابریهای جنسیتی در حوزۀ آموزش رسمی یا اشتغال مورد توجه قرار گرفته است[15]. دوم اینکه، یکی از مهمترین مشاغلی که تعداد زنان شاغل در آن بیشتر از مردان است، معلمی است[16]. سوم، علاوه بر کمبود تحقیقات تجربی پیرامون چگونگی مدیریت تعارض خانوده - کار و عوامل تعدیلکنندۀ[17] آن، مسأله علمی مهمتر به بحث روششناسی تحقیقات انجام گرفته مربوط میشود. زیرا همۀ تحقیقات داخلی مربوطه[18]، با روش پیمایشی و کمی به بررسی این وضعیت پرداختهاند و عوامل تعدیل کنندۀ تعارض خانواده – کار و چگونگی مدیریت آن کمتر از زاویۀ دید و نگاه خود افراد درگیر در این تعارض بررسی شد[19]. چهارم و مهمتر اینکه هر چند ادبیات محدودی در خصوص تجارب زنانی که درگیر نقشهای آموزشی هستند، وجود دارد، هر چه از حوزۀ شهرهای مرکزی کشور مانند شهرهای تهران و سایر کلان شهرها به سمت شهرهای پیرامونیتر حرکت میکنیم بیشتر با نبود اطلاعات و تحقیقات پیشین مواجه میشویم تا کمبود آن. شهر دلوار به عنوان مرکز شهرستان تنگستان، یکی از شهرستانهای استان بوشهر، از جمله این شهرها است که هیچگونه تحقیقات علمی در خصوص وضعیت تعارض کار - خانواده زنان معلم متأهل در آنجا صورت نگرفته است[20].
شهر دلوار در جلگهای در طول 51 – 50 درجه و عرض 46- 28 درجه و در 30 کیلومتری فاصله کانونی با بندر بوشهر و در جنوب شرقی این شهر قرار دارد. نژاد مردم این شهر آمیختهای از آریایی و سامی و زبان آنان فارسی دری آمیخته با لهجۀ محلی است. دین مردم اسلام و مذهبشان شیعه دوازده امامی است. مردم تعصب خاصی به مسائل مذهبی دارند. مراسم ماههای محرم، صفر و رمضان باشکوه برگزار میشود و مردم از خرد و کلان فعالانه در آیینهای مذهبی، به خصوص سوگواری امام حسین (ع) شرکت میکنند (یاحسینی، 1391: 48- 51)[21] میتوان گفت شهر دلوار، شهری نسبتاً کوچک با بافتی مذهبی - سنتی است که آداب و رسوم، ارزشها، باورها و قواعد اخلاقی سنتی بر آن حاکم است. این چارچوب میتواند محدویتها و تنگناهای فرهنگی بیشتری را برای زنان شاغل به وجود آورد زیرا هنوز نقشهای مادری و همسری برای آنان برجستگی خاصی دارد، همکاران همدیگر را میشناسند، و مردان خودشان را کمتر مقید به درگیر شدن در نقشهای خانگی میدانند. اگر بپذیریم تعارض خانواده – کار در کلان شهرها و شهرهای کوچک پیامدهای متفاوتی دارند. زیرا فرد در کلان شهر استقلال جدیدی به دست میآورد و تولدی تازه مییابد (توسلی، 1393 : 140)[22]؛ میتوان گفت تجربۀ تعارض کار – خانواده در شهرهای کوچکی مثل دلوار، با شهرهای بزرگتر قابل مقایسه نیست و با وجود داشتن شباهتهایی با سایر شهرها، مختص بافت اجتماعی و فرهنگی حاکم بر چنین شهرهایی است[23].
این مقاله، ضمن با اهمیت دانستن تحقیقات پیشین، نتیجۀ تحقیق کیفیای است که زمینههای تعدیلکنندۀ تجربۀ تعارض خانواده – کار زنان معلم متأهل فرزنددار[24] آموزش و پرورش شهر دلوار و تاکتیکهای مورد استفادۀ آنان برای مدیریت این تعارض را از منظر خود آنان شناسایی و تحلیل کرده است. سؤالات اساسی که مقاله در پی پاسخگویی به آنهاست:1) زنان معلم متأهل و مادر شاغل در آموزش و پرورش شهر دلوار چه شرایط و زمینههایی را تشدید یا ترقیق کنندۀ فشار ناشی از داشتن سه نقش همزمان همسری/ مادری/ و شغلی خود میدانند؟ 2) این زنان از چه تاکتیکهایی برای مدیریت تعارض نقشهای خانوادگی – کاریشان استفاده میکنند؟
پیشینه تجربی
بر اساس تحقیقات داخلی میتوان گفت کمک همسر در انجام وظایف خانگی (رستگارخالد، 1385)؛ حمایت اجتماعی (فاتحیزاده و همکاران، 1386)؛ تحصیلات زن، شیوه تقسیم کار سنتی در خانواده و انتظارات نقش خانوادگی (گروسی و آدینهزاد، 1389) با میزان تعارض تجربه شده زنان شاغل متأهل رابطه دارند. پژوهش رستگار خالد ( 1385الف) در مورد زنان شاغل همسردار در شهر تهران، نشان داد مشارکت همسر در کار خانه، تحصیلات وی، احساس برابری زوجین در تقسیم کار خانگی، میزان رضایت زنان از شغل خود، انگیزه اشتغال، محتوای شغل، انعطاف شغلی، سابقۀ کار و حجم ساعات کار هفتگی، منابع مطلوبی برای زنان برای انطباق با فشار به شمار میآیند.
صلاحیان و همکاران (1389) با «بررسی برخی عوامل سازمانی مؤثر بر تعارض کار – خانواده» در بین کارکنان یک شرکت صنعتی در اهواز پی بردند همبستگی بین متغیرهای عدالت بین فردی و گرانباری شغلی با تعارض کار خانواده مثبت و همبستگی خشنودی شغلی با تعارض کار خانوده منفی است. تحقیق ملکیها و همکاران (1389) پیرامون «بررسی تجربی آموزش مدیریت تعارض کار - خانواده در بین تعدادی از زنان شاغل و متأهل در دانشگاه اصفهان» نشان داد آموزش مدیریت تعارض، افزایش باور به خود اثر بخشی به کاهش معنیدار تعارض گروه آزمایش انجامید. بر اساس تحقیق کرد و همکاران (1391)، دبیران زن در ایذه، فشارها و دوگانگیهای زیادی را در موقعیت ایفای همزمان نقش کاری – خانوادگی تحمل میکنند. آنها درجههای متفاوتی از تعارض، فشار و احساس شکست و ناکامی را تجربه کردهاند. مشارکت نکردن همسران یکی از مهمترین عوامل زمینهای مؤثر در ایجاد این وضعیت است. راهبردهای اتخاذ شده از سوی زنان پیامدهایی منفی در تدریس آنها و در نهایت، یادگیری دانش آموزان برجای میگذارد.
اسپنسر[25] (1984) بر اساس یک مطالعه میدانی 2 ساله و مطالعه موردی 8 نفر از معلمان زن و مصاحبه با 42 نفر از معلمان دیگر به بررسی رابطۀ بین زندگی خانگی و حرفهای زنان در انگلیس پرداخت. بر اساس مطالعه وی اگر چه معلمان مجرد گرفتاریها و مسؤولیتهای مربوط به شوهران و بچهها را نداشتند، آنها اغلب روابطی با دیگر مردم و خانوادههایشان داشتند که نیازمند زمان و مراقبت هستند، روابطی که هر چند محدودیتآور هستند، اما در مواقعی منابع صمیمیت و حمایت محسوب میشدند. کار خانگی برای این زنان به ندرت یک مسأله است. سبکهای زندگی معلمان متأهل متناسب با سطوح درآمد شوهرانشان متفاوت است. همچنین تفاوتهای بین آنهایی که دختر یا پسر دارند، به ویژه در طبقۀ پایین، محسوستر است. خانوادههای طبقۀ متوسط تا حدی استقلال و جسارت[26] را در دخترانشان تقویت میکردند. هواداری از رفتارهای نقش جنسی سنتی چگونگی توزیع کار خانوار و مراقبت از کودکان را تحت تأثیر قرار میداد. زندگیهای خانگی و مدرسهای این زنان نوعاً جدایی ناپذیر هستند و آنهایی که کار دفتری دارند یک ساعت یا بیشتر در روز کار میکردند و در خانه هم دو ساعت در شب بیشتر کار میکردند. در تحقیقی دیگر که اسپنسر (1987) بر اساس تجربۀ شخصیاش در طی بیست سال زندگی معلمی و مصاحبه با چندین نفر از همکارانش در انگلستان انجام داد «جنبههای بین نسلی زندگیهای معلمان در سه نسل متوالی» را تحلیل و از هم متمایز میکند. نسل اول زنانی هستند که معلمی را با این تصور شروع کردند که تجرد قطعی تنها راه ادامه دادن شغلشان است. آنها این پیمان مرسوم را میپذیرفتند که یا استقلال از زندگی متأهلی را بپذیرند یا بعد از تأهل دست از حرفه معلمی بکشند. تمرکز زندگی این زنان بر شغلشان است و نقش معلمیشان همه نقشهای دیگرشان را تحتالشعاع قرار میداد و تقریبا از این لحاظ با راهبهها قابل مقایسه هستند. نسل دوم، معلمی را به عنوان بیمه[27] در نظر میگرفتند. در این دوره زنان متأهل با درجات دانشگاهی وارد آموزش میشدند و انتظار ازدواج با مردی را داشتند که از آنها مراقبت کند. آنها زیاد درگیر این موضوع نیستند که چگونه شغل و خانوادههایشان را متعادل کنند. هر چند شغل تأثیرات منفی داشت، اما معلمی یک شغل مناسب برای زنان در نظر گرفته میشد. انتخاب نوعی این زنان انجام دادن تناوبی نقشهای مادری و معلمیشان است. آنها به صورت دورهای برای تولد و پرورش فرزندانشان از محل کار خارج یا وارد آن میشدند، بدین ترتیب، وظایف خانگیشان را در میان وظایف معلمیشان قرار میدادند. دوره سوم که «تطبیق دادن نقشها[28]» نام گرفته است بیانگر معلمان معاصر است که به طور همزمان برای هماهنگ کردن نقشهای معلمی و خانگی تلاش میکنند. این زنان که هنوز تحت انتظارات قدیمی داشتن یک درجۀ دانشگاهی و زندگی متأهلی زندگی میکنند، به هیچ وجه گزینۀ ورود و خروج از محل کار را در اختیار ندارند، حتی اگر آنها تمایلی به این کار داشتهاند. زیرا مشاغل کافی در دسترس نیستند. از نظر اقتصادی برای آنها موجه نیست که از کار دست بکشند، زیرا خانوادهها امروزه نمیتوانند از نظر مالی بدون درآمدشان بقا داشتهاند. این زنان، در مقایسه با آنهایی که مقدم بر آنها هستند، باید هنوز بر اساس این تصور قدیمی رفتار کنند که زنان عمدتاً مسؤول کار خانه و مراقبت از کودک هستند، با این وجود آنها باید انتظارات به طور روز افزونی متوقعانه از کارشان به عنوان معلمان را برآورده کنند. بنابراین این زنان در نتیجۀ داشتن یک روز کاری سه جانبه شدیداً خسته هستند. آنها هر روز تدریس میکنند، بیشتر کارهای خانه و سپس بیشتر کارهای مدرسه را انجام میدهند. این زنان را به خاطر برآمدن از پس این مشکلات دوسویه مدرسه و خانه و تواناییشان برای هماهنگ کردن چندین نقش «زن فوقالعاده[29]» یا «مادر فوقالعاده[30]» نامیدهاند. اسپنسر در نهایت میگوید که ویژگی هر سه دوره این است که زندگی شخصی معلمان زن تأثیر گریزناپذیری بر کار معلمیشان داشته است.
بر اساس تحقیق گیلبرت[31] (1987)، خانوادههایی که از حمایت دو سویه، همکاری، مصالحه و تعهد برخوردارند بیشتر توانستهاند از پس وظیفۀ متعادل کردن تقاضاهای نقشهای شغلی و خانگی و مدیریت کردن یک زندگی هماهنگ موفق برآیند. تحقیق بلاویا و فرون[32](2005) به طور خاصتر نشان داده است که تأثیرات قلمرو خاص حمایت اجتماعی، به ویژه، قوی هستند، برای مثال حمایت اجتماعی شریک زندگی[33] تضاد خانواده با کار را کاهش میدهد، در حالیکه حمایت سرپرست یا همکاران شخص تضاد کار با خانواده را کاهش میدهد. هار و همکاران[34] (2009)، در نیوزیلند، با ارزیابی «مدیریت کردن تضاد کار – خانواده: بررسی گزینههای سازمانی و فردی»، پی بردند در بین گزینههای فردی، کمک خانواده و خویشاوندان و استفاده از خدمات خانگی و در بین گزینههای سازمانی، استفاده از سوبسید مراقبت از کودک رابطه مثبتی با تضاد کار – خانواده داشتند. آنها میگویند گزینههای فردی و سازمانی محتملتر است که تضاد را افزایش دهند تا کاهش و این بیانگر یک واکنش به تضاد است تا یک سپر در برابر آن.
تحقیق سلوراجان و همکاران[35](2013) در مورد تأثیر غیر مستقیم حمایت اجتماعی بر تضاد کار – خانواده (تأثیر قطعکنندۀ قلمرویی حمایت اجتماعی)، در آمریکا، بیانگر تأثیر مثبت غیر مستقیم قطع کننده حمایت اجتماعی[36] بر پایین آوردن تضاد کار خانواده است. به ویژه، حمایت سرپرست به طور منفی به واسطه تأثیر شغل بر خانواده با تضاد خانواده - کار رابطه دارد و حمایت اجتماعی به طور منفی از طریق تضاد خانواده - کار، با تضاد کار - خانوده ارتباط دارد. حمایت همسران که از هر دو نوع عاطفی و ابزاری هستند تأثیر سودمندی بر ارتقای بهروزی عاطفی کلی کارمندان دارد که میتواند در حل تضاد ناشی از قلمروهای خانوده و کار به آنها کمک کند. کیرک[37](2013) با بررسی «تجربۀ زیستۀ[38]» معلمان زن شاغل در مدارس غیر دولتی کراچی پاکستان با کمک مصاحبههای فردی، بحثهای گروهی و پرسشنامههای مکتوب از مفهوم «قصههای محال[39]» به عنوان مفهومی سازماندهنده برای نتایج مطالعهاش استفاده کرد. این مفهوم بیانگر تنشها و تناقضاتی است که ذاتی هویتی هستند که همزمان بیانگر قدرت، منزلت و احترام (معلم)؛ تابعیت[40]، حاشیهای شدن و سرکوب[41] (زن) است. تخیل ناشدنی در بر دارندۀ لایههای به هم مرتبط چندگانهای است. این مفهوم نه تنها غیر ممکن بودن سرراست را نشان میدهد بلکه بیانگر تنشی دائمی بین ممکن و غیر ممکن، رابطۀ دیالکتیکی بین واقعیت و تخیل است که مشخصۀ تجربۀ زنان از آموزش در رابطه با اهداف و سیاستگذاری است. روایتهای معلمان زن به طور مطمئن توسط انتظارات و محدودیتهای، بعضی اوقات، کاملاً متناقض و ناهمخوانی بین آنچه که آنها خواهان آن هستند و آنچه که انجامش برای آنها مواجه است، شکل میگیرد. اما در درون این مفهوم، مقاومت در برابر این محدودیتها و انتظارات مردم دیگر نیز امکانپذیری زیادی دارد. توصیفات ذاتگرایانه[42] از معلمان زن و هر گونه «مزیت مقایسهای[43]» که آنها به خاطر تواناییهای به اصطلاح طبیعی برای پرورش بچهها دارند، کاملاً مسألهدار هستند. اما این گفتمان هنوز بیانگر یک منبع گفتمانی مهم و خیلی سرزنده است که معلمان زن بر آن اتکا میکنند.
آنور[44](2014) تحقیقی در غنا[45]، با روش کیفی برای کاویدن «تجربۀ زیسته» افرادی که کار دستمزدی را با تعهدات خانوادگی در زمینۀ مردسالار غنا ترکیب میکنند انجام داد. مشارکت کنندگان 18 کارمند دانشگاهی(10 زن و 8 مرد) شامل هر دوی مربیان و کارمندان غیرآموزشی متأهل، با داشتن حداقل یک فرزند هستند که به صورت تمام وقت در دانشگاه دولتی غنا استخدام شدهاند. بر اساس نتایج مطالعه، اکثر مشارکتکنندگان تضادها یا فشارهای فراگیری را در حین اجرای مسؤولیتهای مربوط به نقشهای شغلی و خانوادگیشان تجربه کردهاند. مقولههای ظهور یافته از این مطالعه شامل تضاد کار خانواده، فشارهای کاری، تقاضاهای خانوادگی، حمایت کاری و حمایت غیرکاری هستند. مشارکتکنندگان اشکال گوناگونی از منابع حمایتی را در درون قلمروی شغلیشان ذکر کردند که میتوانستند برای تعدیل تنشهای مربوط به مسؤولیتهای همزمان دو نقش شغلی و خانگی به آنها کمک کند. حمایت غیر رسمی، به ویژه حمایت مدیران و همکاران، مهمترین منبع حمایت در نقش کاری است و شامل هر دو نوع حمایت عاطفی و ابزاری میشد. اما اکثر مشارکتکنندگان با هر گونه سیاستی که در راستای حمایت رسمی، هدفش کمک به کارمندان برای مدیریت تقاضاهای کار و خانواده است، ناآشنا هستند. این مشارکتکنندگان همچنین اشکال متفاوت حمایتهایی را نام بردند که از منابعی بیرون از نقش کاری دریافت میکردند. بستگان درجه یک، به ویژه همسر و بچههای بزرگتر، بیشترین منبع حمایتی هستند. این حمایتها نیز شامل حمایتهای ابزاری و عاطفی بودند. به علاوه، خویشاوندان و دوستان نیز از دیگر منابع مهم حمایت ابزاری، به ویژه در مراقبت از فرزندان، هستند.
بر اساس تحقیقات پیشین حمایت اجتماعی غیر رسمی، به ویژه حمایت همسر و اقوام؛ خشنودی شغلی و حمایت در محیط کار؛ آموزش مدیریت و تواناییهای فردی در تعدیل تعارض کار – خانواده مهم هستند. ویژگیهای فردی زنان شاغل، مانند تأهل یا تجرد، داشتن یا نداشتن فرزند، شغل همسر؛ ساخت فرهنگی اجتماعی جامعهای کلانتر نیز در میزان تشدید یا ترقیق تعارض کار خانواده مؤثرند. برای مثال در جوامع حال توسعهای مانند غنا و پاکستان، از زنان انتظار میرود بیشتر در امور خانگی و ایفای نقشهای سنتی درگیر شوند. با ارزیابی نتایج همۀ تحقیقات بالا میتوان گفت تعارض کار – خانواده پدیدهای جهانی، چند سطحی، چند بعدی و کمتر شناخته شده است.جهانی بدین طریق که همه زنان شاغل متأهل جهان، با شدت کمتر یا بیشتر، به نوعی آن را تجربه میکنند؛ چند سطحی؛ یعنی اینکه این پدیده از درونیترین استعدادها و ویژگیهای روانشناختی فرد، زمینۀ خانوادگی تا ساختارهای کلان جامعهای و حتی جهانی تأثیر میپذیرد؛ چند بعدی؛ یعنی اینکه این تعارض، تنها به تعارض درون نقشی[46]، بین نقشی[47] محدود نمیشود بلکه همۀ زندگی فرد و دیگر روابط اجتماعی فرد شاغل را در همۀ حوزههای زندگی تحت تأثیر قرار میدهد. متأثر از ویژگیهای بالا، میزان و شدت تجربۀ این تعارض در بین افراد گوناگون و در زمینههای متفاوت عمق و تنوع خاصی میپذیرد. تنوعی که روشهای کمی، با توجه به ویژگیهای ذاتیشان، از پس بازنمایی کفایتمند آن بر نمیآیند. لذا انجام تحقیقات کیفی برای شناخت چنین پدیده پیچیدهای مناسبت بیشتری دارد. با این وجود در داخل ایران هیچ تحقیق کیفیای پیرامون این پدیده صورت نگرفته است، اما تحقیقات کیفی خارجی به خوبی توانستهاند زوایایی از این پدیده را آشکار کنند. بنابراین هدف این مقاله این است که با اتکای به تحقیقات پیشین و استفاده از مفاهیم و اطلاعات آنان با روش کیفی ابعادی از این پدیدۀ پیچیده و چند سطحی را شناسایی نماید.
ادبیات نظری
یکی از مهمترین عواملی که در ادبیات مربوط به حوزه تعارض کار – خانواده مورد توجه محققان قرار گرفته است، سرمایه اجتماعی است. در جایی که تؤام بودن تقاضاهای متعدد دو نقش کاری و خانوادگی موجب تحلیل و تضعیف منابع زنان متأهل (برای مثال زمان، انرژی، عواطف و هیجانات) در دو حوزۀ کار و خانواده میشود (Lappiere & Allen, 2006)، برخورداری از نوعی حمایت اجتماعی در محل کار یا خانواده میتواند با ذخیرهکردنِ منابع روانشناختی اضافی، به مثابه نوعی سپر استرسگیر[48] در برابر فشار وارده عمل کند (Bakker & Demorouti, 2007). همینکه افراد تصور کنند از حمایت اجتماعی بیشتری برخوردارند، ذخایر عاطفی و روانشناختیشان برای پرداختن به فاکتورهای استرسزای روزانه افزایش یافته و میزان استرس موجود در تصورشان کاهش مییابد. حمایت اجتماعی را باور فرد به ارزشمند و مورد محبت دیگران بودن و اینکه بهروزیاش[49] برای دیگران درگیر در یک شبکه اجتماعی که نسبت به هم تعهد متقابل دارند، مهم است (Cobb, 1976)، پیوستگی[50] افراد به تعاملات یا روابط شخصی یا گروهی که میتوانند موجب فراهم آوردن کمک واقعی یا تصوری برای آنان شوند (Hobfoll & Stokes, 1998: 499) تعریف کردهاند. محققان دیگری حمایت اجتماعی را تصورات شخص در خصوص دسترسیاش به روابط کمکی[51] با کیفیت یا شدت متغیر دانستهاند که میتوانند منابعی مانند انتقال اطلاعات، همدلی عاطفی، یا کمکهای ملموس را برای وی فراهم کنند (Wiswesvaran & et al., 1999).
در خصوص رابطۀ حمایت اجتماعی با تعارض کار (خانواده) – خانواده (کار) محققان به انواع، سطوح و تأثیرات مستقیم یا غیر مستقیم حمایت اجتماعی توجه کردهاند. فرون و همکاران[52] (1997)با تمایز گذاشتن بین پیشبینی کنندگان «مجاور[53]» و «دور[54]» تضاد کار خانواده میگویند پیش بینکنندگان دور، تضادهای کار خانواده را از طریق پیشبینیکنندگان نزدیک تحت تأثیر قرار میدهند. آنها غیر مستقیم هستند و تأثیرشان به واسطه پیشبینیکنندگان نزدیکتر صورت میگیرد. عوامل «مستقیم» تر به آن چیزی ارجاع دارند که گرین هوس و بیوتل[55] پیشبینیکنندگان مبتنی بر زمان و مبتنی بر فشار نامیدهاند. محققان، حمایت اجتماعی محیط کار را یک پیشبینیکنندۀ دور تضادهای کار خانواده (از طریق فشار شغلی)، حمایت اجتماعی همسر و خانواده را یک پیشبینی کنندۀ دور تضادهای خانواده با کار دانستهاند. حمایت اجتماعیای که می تواند سه شکل ابزاری، اطلاعاتی و عاطفی پیدا کند (Siger & et al., 2009).
نظریهپردازان دیگری با متمایز دانستن دو قلمروی کار و خانواده، معتقدند حمایت اجتماعی قلمرو کار (برای مثال حمایت سرپرست) موجب کاهش تضاد کار با خانواده و حمایت اجتماعی قلمرو خانواده (برای مثال حمایت همسر) موجب کاهش تضاد خانواده با کار میشود. آنها میگویند هر یک از این دو قلمرو منابع حمایتی مخصوص با پیامدهای محدود به قلمروی خاص خود را دارند. این نظریهپردازان با رقابتی قلمداد کردن دو قلمروی کار- خانواده یا تمرکز روی یک قلمروی واحد، روابط قطع کنندۀ قلمرویی[56] که میتوانند تضاد در قلمروی دیگر را، هر چند به صورت ضعیفتر، تحت تأثیر قرار دهند، نادیده میگیرند(Baltes & et al., 2011; (Ford & et al., 2007 زیرا پیامد مثبت حمایت محدود به قلمرو خاص حمایت نیست و وقتی افراد حمایت اجتماعی کلی و حمایت اجتماعی از نظر محتوایی خاص بیشتری برای مدیریت مسائل کار- خانواده دارند، این پویشهای مثبت ممکن است به نقش خانوادگی سرایت کنند و بدین طریق تضاد کار با خانواده راکاهش دهند (Frone & et al., 1992). از اینرو محققانی پیشنهاد میکنند هنگام بررسی رابطۀ حمایت اجتماعی و تضاد خانواده کار باید به تأثیرات قطع کنندۀ قلمرویی[57] توجه بیشتری کنند Michel & et al., 2011)).
از دیگر تمایزات مهم در این حوزه، تمایز بین دو نوع حمایت «از نظر محتوایی عام[58]» و حمایت «از نظر محتوایی خاص[59]» است. حمایت کاری عام درجهای است که متناسب با آن کارمندان تصور میکند که سرپرستها یا کارفرمایان از طریق فراهم کردن تعامل یا منابع اجتماعی مثبت، مراقب بهروزی کلیشان در حین کار هستند. حمایت از نظر محتوایی خاص شامل تصوراتی از مراقبت و تدارک منابعی برای تقویت یک نوع تقاضای نقشی ویژه هستند (Kossek & et al., (2011. حمایت اجتماعی خاص خانواده – کار یک گام از حمایت نوعی فراتر میرود، از این حیث که آن نه تنها در برابر استرس ناشی از تقاضاهای شغلی سپر میشود بلکه با فراهم کردن حمایتی که به طور خاص به سمت متعادل کردن تقاضاهای هر دو قلمرو جهت یافته است به حفظ منابع در هردو قلمروی کار و خانواده کمک میکند (Hammer & et al., 2011). در نتیجه کارمندانی که دسترسی بیشتری به حمایت کار- خانوادگی خاص دارند احساس میکنند که آنها منابع روانشناختی خاص کار- خانودۀ بیشتری از آنانی دارند که از منابع حمایتی نوعی برخوردارند. از اینرو محققانی میگویند تحقیقات آینده برای بررسی رابطۀ حمایت اجتماعی و تضاد کار خانواده باید بین شکلهای حمایت اجتماعی نوعی[60] و خاص خانواده – کار تمایز قایل شوند (Kossek & et al., (2011.
علاوه بر حمایت اجتماعی، ویژگیهای خود و خود مدیریتی[61] نیز به عنوان یکی از راههای موفقیت کسب تعادل برای مدیریت تعارض کار خانواده مطرح شدهاند. فرد باید نقشی فعال در خودمدیریتی داشته است تا بتواند با تعادل بخشیدن به زندگیهای خانوادگی و کاری، در راستای خودمدیریتی، بررسی انتظارات از خود، آگاه شدن از تقاضاها نسبت به خود، و به وجود آوردن انتظارات معقول دربارۀ خود عمل کند (Quick & et al., 2004: 435- 436). کنترل فردی[62] و «باور به خود اثر بخشی[63]» از عوامل سطح فردی تأثیر گذار بر میزان تعارض خانواده – کار هستند. کنترل فردی؛ یعنی «باور شخص به اینکه میتواند با تأثیرگذاری مستقیم یا غیر مستقیم بر محیط خود، آن را برای خود خوشایندتر نموده و خطرات آن را کمتر یا کنترل نماید» ( Thomas & Ganster, 1995: 7). با افزایش میزان کنترل فرد بر موقعیت شغلیاش، احتمال بروز تعارض کم میشود (Quick & et al., 2004: 413). باور به خود اثربخشی از طریق رفتارهای انتخابی، میزان تلاش، شکلدهی به الگوهای فکری و واکنشهای هیجانی بر عملکرد فرد تأثیر میگذارد (وکسلی، 2006؛ به نقل از ملکیها و همکاران، 1388). چهار فرایند عمدۀ روانشناختی که از طریق آنها باور به خود اثر بخشی بر عملکرد انسان تأثیر میگذارد، عبارتند از فرآیندهای شناختی، انگیزشی، عاطفی و فرایندهای انتخابی (وکسلی، 2006؛ به نقل از ملکیها و همکاران، 1388).
ر سطح فردی همچنین، زنان شاغل متأهل میتوانند با آگاه بودن از استراتژیهای مختلف دست به تصمیمگیری بزنند. تصمیمگیری با انتخاب یک راهکار از میان چندین راهکار میتواند برنامهریزی شده یا برنامهریزی نشده است (گریفین، 1392 : 413). علاوه بر آگاهی، کارکنان بر اساس سازگاری شخصی، میتوانند با استفاده از منابع شخصی خود برای همسازی مستقل با نقشهای متعدد کاری و غیر کاری استفاده کنند. این راهبردها توسط خود اشخاص هدایت میشود و بر کنترل شخصی فرد بر تقاضاهای نقش غیر کاری و تعدیل آنها متکیاند (Kirchmeyer & Cohen, 1999: 61). در نهایت بر اساس ادبیات تجربی و نظری موضوع میتوان گفت تعارض خانواده – کار تعارضی مستقیم و سرراست نیست بلکه عوامل مداخلهگری مانند باورهای فرهنگی فراگیر، منابع حمایت اجتماعی رسمی و غیر رسمی، واقعی و ذهنی، با واسطه و بیواسطه، نوعی و خاص و ویژگیهای فردی میتوانند در تعدیل (تشدید یا ترقیق) کمیت و/ یا مدیریت آن تأثیرگذارند.
روششناسی تحقیق
در پژوهش حاضر از رهیافت نظریه زمینهای[64] به عنوان یکی از پرکاربردترین روشهای کیفی استفاده شده است. این رهیافت مجاورت نزدیک بین نظریه و تجارب افراد مورد مطالعه، شناخت زمینه و اتکاء بر تحلیل استقرایی را تضمین میکند (Jones, 1995: 61). این رهیافت توسط دو جامعهشناس، گلیسر و استروس[65]، که هر کدام در پارادایم تحقیقی متفاوتی (علمی و تفسیری) آموزش دیدهاند، توسعه یافت. ترکیب این دو پارادیم، متضمن دربرداشتن هر دو ویژگی انعطافپذیری و ساختاری بودن تحقیق در نظریه زمینهای است. روش نظریۀ زمینهای مجموعهای نظاممند و ساختاریافته از شیوهها را برای ساختن یک تئوری به طور استقرایی حاصل شده به کار میبرد که ریشه در حوزۀ تحت مطالعه و تحت تأثیر آن قرار دارد (Glaser & Strauss, 1992). در روش نظریه زمینهای جمعآوری، تحلیل دادهها و نظریهای که احتمالا به دست میآید، با یکدیگر ارتباط نزدیکی دارند. محقق با نظریهای پیش انگاشته شروع نمیکند، ترجیحا با حوزهای از مطالعه شروع میکند و اجازه میدهد که نظریه به وسیله دادهها خلق شود.
مشارکتکنندگان در این تحقیق 19 نفر از زنان معلم متأهل و بچهدار آموزش و پرورش شهر دلوار هستند که بر اساس روش نمونهگیری غیراحتمالی و هدفمند از مجموع 249 نفر زن شاغل در این ادراه انتخاب شدند. نمونهگیری غیراحتمالی و هدفمند غیر قابل تعمیم است و افراد نمونه بر اساس ویژگیهای خاص مورد نظر محقق (معیارهای پیشینی) یا فرآیند تحلیل مصاحبههای پیشین (نمونهگیری نظری) انتخاب میشوند. به طور خاص، استراتژی انتخاب مشارکتکننده در تحقیق کیفی بر اهداف چند گانۀ شرح، تفسیر، فهم ... و بر تخیل و داوری خود محقق متکی است (Glesene & Peshkin, 1967: 27). تصمیمگیری دربارۀ نمونهها همواره میان دو هدف «پوشش تا سر حد امکان دامنۀ میدان» و «مطالعۀ تا سر حد امکان عمیق آن» در نوسان است. استراتژی هدف نخست این است که تا سر حد امکان از موردهای مختلف میدان را با تمامی گوناگونیهایش بازنمایی کند تا به این وسیله قادر است شواهدی دربارۀ توزیع شیوههای نگاه به پدیدههای خاص یا تجربۀ آنها ارائه کند (فلیک، 1387: 145). در روش نظریۀ زمینهای معمولا، علاوه بر نمونهگیری نظری، از استراتژی نمونهگیری حداکثر تنوع[66] هم استفاده میشود. پاتن، هدف این استراتژی را تسخیر و توصیف گزارههای مرکزی یا برآیندهای اصلی میداند که بخشهای زیادی از تنوع مشارکت کنندگان را قطع میکند. هر یک از الگوهای مشترکی که از تنوع زیاد ظهور مییابد در دستیابی به تجارب هسته و جنبههای مرکزی، مشترک اهمیت و ارزش ویژهای دارد. این نمونهگیری علاوه بر برجسته کردن یافتههای مبتنی بر توصیفات بیهمتای فردی، توضیح دهندۀ آن کیفیات یا عناصری است که در بین تنوع نمونهای رایج هستند (Patton, 1990: 172). در این تحقیق از هر سه معیار بالا برای انتخاب نمونههای تحقیق استفاده شد. بدین ترتیب که متناسب با معیارهای سه گانۀ پیشینی، نمونهگیری نظری و حداکثر تنوع، زنان متأهل بچهداری از هر سه مقطع تحصیلی ابتدایی، متوسطه اول (راهنمایی)، متوسطه دوم (دبیرستان)؛ دارای مدارک تحصیلی فوق دیپلم تا دکتری؛ پستهای سازمانی آموزشی تا پست مدیریتی و داشتن فرزندانی با جنس و سن متفاوت برای انجام مصاحبه انتخاب شدند (جدول 1). تعداد مصاحبههای انجام شده، 7 مصاحبه گروهی (گروه مرکز) و 3 مصاحبه عمیق فردی است و متوسط مدت زمان همه مصاحبهها 30 تا 40 دقیقه است. از آنجا که به تناسب کوچکی محیط تصور میرفت بیشتر مصاحبه شوندگان به دلیل آشنایی با مصاحبهگر یا دیگر همکاران از اظهار نظرات واقعی خودداری کنند، از تکنیک مصاحبه گروهی استفاده شد. در این مرحله سؤالات باز، عام و کلیتر[67] طرح شدند که زنان بتوانند با همکاری و مشارکت فعالانهتری در مصاحبه شرکت کنند. مدت زمان این مصاحبههای گروهی حدود 90 تا 120 دقیقه است. در مرحله بعدی، بعد از فرایند بررسی و تحلیل مصاحبههای پیشین، در مواردی که محققان نیازمند دستیابی به اطلاعات خاص[68] یا عمیقتر پیرامون مفهوم یا مقولهای خاص هستند از تکنیکهای مصاحبه عمیق فردی به صورت حضوری یا تلفنی استفاده شد. بدین ترتیب که بعد از پیاده کردن صحبتهای شرکتکنندگان در مصاحبه گروهی، جاهایی که برای محققان سؤالاتی مطرح میشد که پاسخگو به آنان پاسخ نداده یا به صورت گذرا به آنها اشاره کرده است، پاسخگوی مورد نظر به صورت فردی مورد مصاحبه قرار میگرفت. مدت زمان این مصاحبههای تکمیلی کوتاهتر از مصاحبههای قبلی است، در این مصاحبهها سؤالات خاصتر طرح میشدند و بیشتر آنها به صورت فردی است ( 10 تا 15 دقیقه ). مصاحبهها در هر مرحله توسط گوشی همراه پیشرفته ضبط و بعد در اولین فرصت روی کاغذ پیاده و سپس مورد تحلیل و کدگذاری قرار میگرفتند.
تحلیل دادهها بر اساس روش نظریۀ زمینهای، اغلب به عنوان فرایند کدگذاری[69] شناخته میشود که در آن دادهها به بخشهای کوچکتری از دادهها تبدیل میشوند، و پس از مقولهبندی و بررسی، در راههای جدیدی مفهومپردازی میشوند. فرایند کدگذاری فرایندی سه مرحلهای است که هر مرحله در سطحی انتزاعیتر از مرحله پیشین قرار دارد. این مراحل به ترتیب، از سطح کمتر انتزاعی به سطح بیشتر انتزاعی، شامل کدگذاری باز[70]، کدگذاری محوری[71] و کدگذاری انتخابی[72] هستند. در انتهای فرایند مقولهبندی کردن[73]، یک مقولۀ هسته[74] به دست میآید که تا حد زیادی پوشش دهندۀ همۀ مفاهیم و مقولههای تجربی و کمتر انتزاعی پیشین مستخرج از تحلیل مصاحبهها است (Strauss and Corbin, 1998). برای درستی و قابلیت اطمینان یافتههای تحقیق کیفی، معمولا چهار معیار اعتمادپذیری[75]، انتقالپذیری[76]، وابستگیپذیری[77] و تأییدپذیری[78] وجود دارند (Lincoln & Guba, 1985; Cited in: Jones, 1995)[79]. برای ارزیابی اعتبار یافتههای این تحقیق از ترکیبی از هر چهار معیار بالا استفاده شد. بدین منظور از ارزیابی تحلیلها و یافتهها توسط مصاحبه شوندگان (اعتماد پذیری)، تحلیل و بررسی فرایند تحقیق و کدگذاری توسط «ممیز پژوهشی[80]» (تأییدپذیری و وابستگیپذیری)[81] و درنهایت کدگذاری جداگانه دانشجو و استاد و سپس ارزیابی مقایسهای نتایج کدگذاری و رفع ناهماهنگیها و تأیید مقولات نهایی (اعتمادپذیری و وابستگیپذیری) استفاده شد.
جدول 1- مصاحبه شوندگان و ویژگیهای جمعیتشناختی، تحصیلی و سازمانی آنان*
نام |
سن |
سابقه کار |
مقطع تدریس |
مدرک تحصیلی |
پست سازمانی |
تعداد فرزندان |
جنس فرزند |
1 |
39 |
14 |
متوسطه |
لیسانس |
دبیر |
2 |
پسر |
2 |
33 |
12 |
راهنمایی |
فوق دیپلم |
دبیر |
1 |
پسر |
3 |
34 |
14 |
راهنمایی |
لیسانس |
دبیر |
2 |
پسر |
4 |
35 |
12 |
راهنمایی |
لیسانس |
دبیر |
1 |
پسر |
5 |
39 |
23 |
متوسطه |
فوق دیپلم |
مدیر |
2 |
پسر - دختر |
6 |
34 |
14 |
متوسطه |
لیسانس |
مشاور |
1 |
پسر |
7 |
33 |
12 |
متوسطه |
فوق لیسانس |
دبیر |
1 |
دختر |
8 |
33 |
10 |
متوسطه |
لیسانس |
دبیر |
1 |
پسر |
9 |
35
|
9 |
متوسطه |
لیسانس |
دبیر |
1 |
پسر |
10 |
42 |
24 |
ابتدایی |
فوق دیپلم |
مدیر |
2 |
پسر |
11 |
35 |
12
|
ابتدایی |
لیسانس |
آموزگار |
2 |
پسر - دختر |
12 |
39 |
12 |
ابتدایی |
لیسانس |
آموزگار |
2 |
پسر |
13 |
35 |
10 |
متوسطه |
فوق لیسانس |
دبیر |
2 |
دختر - پسر |
14 |
39 |
12 |
متوسطه |
لیسانس |
دبیر |
1 |
پسر |
15 |
39 |
14 |
ابتدایی |
لیسانس |
معاون |
1 |
دختر |
16 |
39 |
20 |
متوسطه |
لیسانس |
دبیر |
2 |
2 دختر |
17 |
34 |
8 |
متوسطه |
لیسانس |
پرورشی |
0 |
|
18 |
35 |
12 |
راهنمایی |
لیسانس |
دبیر |
2 |
2 دختر |
19 |
40 |
20 |
متوسطه |
دکتری |
مدیر |
2 |
پسر - دختر |
* لازم به ذکر است که شغل شوهر مصاحبه شوندگان به دلایل پوشیده ماندن هویت مصاحبه شوندگان در جدول نیامدهاند.
یافتهها
در این بخش تحلیل دادهها بر اساس کدگذاری سه مرحلهای استراس و کوربین (1967) ارایه شده است. مبنای تحلیل دادهها واحد سطر و جمله است. پس از انتزاع مفاهیم از جملات و گزارههای اصلی، مفاهیم به هم نزدیک در یک سطح انتزاعیتر، زیر یک مقوله جای داده شدند. در مرحلهای باز هم انتزاعیتر، مقولههای جزییتر زیر پوشش مقوله کلی و انتزاعیتری (مرحلۀ کدگذاری محوری) قرار گرفتند. بر اساس تحلیل دادهها و متناسب با محتوای مقولهها و بر اساس ادبیات تجربی و نظری تحقیق، میتوان زمینهها و بسترهای تشدید یا ترقیق کنندۀ تعارض خانوده – کار تجربه شدۀ زنان مورد مصاحبه و راهبردهای آنان برای مدیریت این تعارض را زیر پوشش سه مقوله محوری[82] «حمایت اجتماعی»، «کنترل ناپذیری فرزندان در بستر رسانهای نوین» و «تاکتیکهای مدیریت فردی» دستهبندی کرد. خرده مقولهها[83]ی حمایت اجتماعی شامل «حمایت اجتماعی نوعی»، «حمایت اجتماعی خاص»؛ و خرده مقولههای تاکتیکهای مدیریت فردی شامل «مدیریت ابزاری[84]»، «مدیریت شناختی[85]» و «مدیریت عاطفی[86]» هستند. درنهایت به نظر محققان مقوله هستهای که بتواند همۀ این مقولهها، خرده مقولهها و مفاهیم را پوشش دهد، مقوله «اجتماعی، تکنو و فردی محور بودن پدیدۀ تعارض خانواده – کار» است.
حمایت اجتماعی و پدیده تعارض خانواده - کار
حمایت اجتماعی از مهمترین عواملی است که در بحثهای مربوط به تعارض خانواده – کار مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. حمایت اجتماعی؛ یعنی انواع حمایتهای عاطفی، اطلاعاتی، یا واقعی از زن شاغل متأهل در دو حوزۀ سازمانی (نوعی) یا خانوادگی (خاص) که میتواند کمیت تعارض خانواده – کار تجربه شده از سوی وی را تحت تأثیر قرار دهد. بر اساس ادبیات تجربی و نظری تحقیق و محتوای مصاحبهها انواع حمایت اجتماعی را میتوان در دو دسته حمایت اجتماعی نوعی و حمایت اجتماعی خاص جای داد. اهمیت تمایز بین این دو نوع حمایت تا جایی است که اکثر محققان این حوزه میگویند تحقیقات آینده برای بررسی رابطه حمایت اجتماعی و تضاد کار خانواده باید بین شکلهای حمایت اجتماعی نوعی[87] و خاص خانواده – کار تمایز قایل شوند((Kossek & et al., 2011.
حمایت اجتماعی خاص: اکثر محققان حوزه «تعارض کار – خانواده»، حمایت اجتماعی خاص، به ویژه، حمایت همسر را که به سه شکل حمایت عاطفی، ابزاری یا اطلاعاتی ابراز میشود، مهمترین منبع ترقیق کنندۀ میزان تعارض خانوده – کار میدانند (خالد رستگار، 1383). این حمایت میتواند به دو صورت واقعی یا تصوری است. حمایت اجتماعی خاص از این نظر «خاص» شمرده میشود که محدود به چارچوب خانواده و قلمروی خصوصی زندگی زن شاغل متأهل است و شامل همه زنان شاغل متأهل نوعی نمیشود. به عبارتی کمیت و کیفیت روابط و حمایت سایر اعضای خانواده پاسخگویان، به ویژه همسران و فرزندانشان، میزان آن را تعیین میکند. تا جایی که میتوان گفت زنان شاغل متأهلی که دسترسی بیشتری به حمایت کار- خانوادگی خاص دارند تعارض خانوده - کار خیلی کمتری را در مقایسه با دیگران تجربه کردهاند.
5 :«اگه شوهرم نباشه که هیچام، خیلی کمکم میکنه، توپ!!»؛ 14 :«شوهرم دیگه وظایفش را میدونه، نیازی نیس من بهش بگم، خودش کارها را انجام میده.» 19 : «انجام دادن تکالیف بچهها بیشتر به عهده شوهرم هست.» 16 : «به پشتوانه کمکهای خانوادهام، مشکلاتم کمتره» (ترقیق کننده تعارض).
نقطۀ مقابل حمایت خاص، عدم حمایت اجتماعی خاص یا غر و لندکردنهای سایر اعضای خانواده است که از طریق سرزنش کردن، طعنه زدن و مقصر دانستن واقعی یا تصوری فرد شاغل و یا کمک نکردن به وی در امور مختلف خانواده موجب تشدید تعارض خانوده – کار تجربه شدۀ زنان شاغل متأهل میشوند. وضعیتی که موجب وارد آمدن «فشار مضاعف» بر زنان مورد مصاحبه شده تا جاییکه آنها در مواردی در راستای جلب حمایت سایر اعضای خانواده یا کاستن از تنشهای خانوادگی ناچارند کارهای شخصی همسر یا کارهایی را انجام دهند که عرفاً انجام آنها جزو وظایف مردانه محسوب میشود.
1:«هر وقت کارها عقب میفته یا مشکلات گره میخورند، میگه خوب تو کار نکن. بشین تو خونه !» 11: «شوهرم بارها گفته اگه تو خونه بودی و درس تربیتشون میکردی این کارها را نمیکردن، کار نکن، اینو در صورتی میگه که میدونه به حقوق من نیاز صد در صد داریم .» 18 : «همسرم بیخیال مطلق است، برای تربیت بچهها اصلا وقت نمیذاره و به محض خطا کردن منو مقصر میدونه.» 8 : «من در این شهر غریبم، هیچ کس از خانوادم اینجا نیست که اگه لازم شد کمکی بهم بکنه، وای به روزی که فرزندم مریض بشه.» 12: هم غریبم و هم همسرم چندان همراهم نیست. در نتیجه کوله باری از وظایف بر دوشم سنگینی میکنه. گاهی حتی رمق راه رفتن ندارم. (تشدیدکننده تعارض).
حمایت اجتماعی نوعی: حمایت اجتماعی نوعی بیشتر به حمایتهای مربوط به محیطهای کاری است (خالدرستگار، 1383) و به دو شکل ابزاری (همکاری مستقیم و توصیه به کارمندان برای حل مسائل خانوادگی) و عاطفی (درک همدلانه، حساسیت نسبت به مسائل فرد و نگرانی خالصانه در مورد سلامت کارمند و خانوادهاش) تحقق مییابد (فاتحیزاده و همکاران، 1386). حمایت کاری نوعی درجهای است که متناسب با آن کارمندان تصور میکنند سرپرستها یا کارفرمایان از طریق فراهم کردن تعامل یا منابع اجتماعی مثبت، مراقب بهروزی کلیشان در حین کار هستند ((Kossek & et al., 2011. عوامل سازمانی که بر تشدید یا ترقیق تعارضات خانواده – کار مؤثرند طیف گستردهای از آییننامههای رسمی و اداری، تا برنامهریزی مربوط به هم شیفت بودن والدین و فرزندان، دوری و نزدیکی از مدرسه خود و فرزندان و رفتار همکاران و مدیران را شامل میشود.
10 : «همه بخشنامهها و دستورالعملها به نفع دانشآموزان هست، معلم دیگه دیده نمیشه.» 19 : «تو جشنواره الگوهای برتر تدریس شرکت کردم، کسی که لایق نیست داور است و نتیجه از پیش تعیین شده !، خوب آدم انگیزش را خیلی از دست میده». 13: «بارها برای امتحان و کلاسهای دانشگاهش با مدیر و اداره درگیر شده است»؛ 7: «مصیبتها کشیدم تا توانستم درکلاسهای درس دانشگاه حضور یابم، بارها غیبت خوردم و تحت فشار شدید اداره خود قرار گرفتم». ( تشدید کنندۀ تعارض).
کنترل ناپذیری فرزندان در بستر رسانهای نوین: در طول دهه 1990، رواج رسانههای نوین و فرهنگهای دیجیتالی به مرکز بحثها تبدیل شدند. رسانههای نوین به هیچ وجه «بیرون آنجا» نیستند، بلکه در عوض «اینجا و در بین ما» هستند. تلفنهای همراه و اینترنت تصور زمان و فضا را تغییر دادهاند، راههای کلیدی ارتباط، تعامل و فراغت شدهاند؛ اولی اشکال پیشین ارتباط را تغییر شکل داد تا اینکه جایگزین آنها شود؛ دومی به ظهور شبکههای اجتماعی متفاوت منجر شد (Pedrozo, 2010). ترکیب ارتباط تلفنی[88] به صورت خصوصی از یک طرف، پرسهزنی در مکانهای عمومی از سوی دیگر، یک روش جدید و جذاب حفظ کردن شبکههای اجتماعی برای مردم جوان شده است. استفاده از موبایل، امکان والدین برای کنترل ارتباط بچههایشان را تقلیل داده است. در نتیجۀ موبایلهای شخصی نوجوانان، والدین دیگر به هیچ وجه قادر نیستند دوستان بچههایشان را شناسایی یا بر آنان کنترلی داشتهاند. همچنین استفاده از دیگر تولیدات ICT بیشتر از گذشته «خصوصی» است. مردم جوان اغلب از کامپیوترهایشان در اتاقهای متعلق به خودشان استفاده میکنند، که آنها در آنجاها همچنین مجموعههای تلویزیونی و ویدئویی متعلق به خودشان را تماشا میکنند (Wilska & Pedrozo, 2007). هر چند فراگیری تکنولوژیها و استفاده از تلفن همراه موجب نگرانی عمومی شده است؛ اما بر اساس چندین مطالعه شکاف دیجیتالی بین جنسیتها هنوز هم وجود دارد و تعداد خیلی بیشتری از زنان و دختران به نسبت پسران و مردان ازICT میترسند (Zang, 2005). بیشتر مصاحبه شوندگان با اشاره به تأثیرات منفیای که استفاده از تکنولوژیهای نوین میتوانند بر فرزندانشان داشتهاند، دور بودن خود از خانواده و فرزندانشان و نداشتن کنترل بر آنان را یکی از مهمترین منبع استرس و تعارض نقش خانگی- شغلیشان دانستهاند. تا جاییکه میتوان گفت این زنان از وجود و تأثیر این تکنولوژیها و ابزارهای جدید ارتباطی «هراس شدید» دارند. ترس همه زنان مورد مصاحبه، بدون توجه به جنس فرزندانشان، از کنترلناپذیری بچهها در فضای رسانهای جدید و مخاطرههای ناشی از آن برجسته است. اما به نظر میرسد کسانی که پست اجرایی دارند و ناچارند زمان بیشتری را از خانهشان دورند دغدغۀ بیشتری از دیگر زنان دارند.
15: ( مدیر) «در غیابم تنها دخترم در خونه است؛ ... اینترت تو خونه نداریم ، تلفن ثابت هم ندارم، دخترم موبایل هم نداره، اینجوری خیالم راحتتره ، دخترم نوجوان و خوبه، اما من میترسم!» 16 «برای انجام کارهام به کافی نت میرم ولی در خانه اینترنت ندارم چون از چت بازی میترسم همین تلفن که هس برای نگرانیم بسه؛ اگه زنگ زدم وخط مشغول است، دلم هزار راه میره ». 9 : «ماهواره را کلا قطع کردم چون بچههام بزرگن، میترسم فیلمهای را نگاه کنند که مناسبشون نیست». 10 (مدیر): «بچهها که بزرگ شدن به شوهرم گفتم موتور بفروش میترسم وقتی نیستیم با دوستاشون برن بیرون».
تاکتیکهای مدیریت فردی: سومین عامل تعدیل کنندۀ میزان تعارض خانواده – کار پاسخگویان را میتوان ویژگیها و خصوصیات روانشناختی و فردی آنان دانست. بدین صورت که آیا فرد میتواند با اتخاذ تکنیکهای خاصی از پس فشارها و تعارض خانواده- کار برآید یا در برابر فشار ناشی از این تعارض احساس «چندپارگی هویتی» و خستگی مفرط مینماید. در اینجا به نظر میرسد توجه به تمایزی که دوسرتو برای فهم مقاومت در زندگی روزمره بین استراتژی و تاکتیک قائل است، سودمند باشد. استراتژی برخاسته از نوعی مناسبات قدرت است که با مفاهیم مالکیت و مکان فهم میشود. در واقع تاکتیک، هنر ضعفا است. ضعفا که در مناسبتهای قدرت و استراتژیهای آشکار آن قرار گرفتهاند به دنبال فرصتهایی میگردند که در چارچوب نظم موجود برای دستیابی به هدف خود ناگهان ابتکار عمل را به دست بگیرند و شگفتی بیافرینند. تاکتیک لحظهای و ابتکاری است. تاکتیکها به جای تضاد مستقیم از طریق کنار آمدن عمل میکنند (کاظمی، 1384: 115 - 112). بر اساس تحلیل مصاحبهها میتوان گفت پاسخگویان از سه تاکتیک مدیریتی متفاوت (ابزاری، شناختی و عاطفی) متناسب با سطح سواد، مقطع تحصیلی و توانایی مالیشان، برای مدیریت تعارض خانواده کار استفاده میکنند.
تاکتیکهای ابزاری : تاکتیکهای ابزاری سادهترین و آسانترین تاکتیکها است و صرفاً برای ساکت نمودن طرف مقابل و رفع موقتی مسائل و گرفتاریهای ناشی از تعارض خانواده – کار اتخاذ شدهاند. حتی برخی مشارکت کنندگان ابزاری را انتخاب کردهاند که میدانند به ضرر خود و خانوادهشان است. اما «برای برآمدن از پس تعارضات و گریز از اتهام کم کاری چارهای جز این ندارند». شاید بتوان این تاکتیکهای ظاهرا متفاوت را «باجدهی به فرزندان و همسر» نامید. فرزندان و همسری که ارضای خاطر آنها در اولویت اول همۀ زنان مصاحبه شدهاند. در خصوص ویژگیهای زنانی که از این تاکتیک استفاده کردهاند میتوان گفت زنانی که در مقطع ابتدایی کار میکنند، خودشان با تحمل فشار بیشتر و انجام دادن کارهای خانه در صدد مدیریت تعارضها برآمدهاند (موردهای 12 و 15). در عوض، زنانی که سطح سواد بالاتر و توانایی مالی بیشتری داشتهاند از ابزارهای دیگری مانند استخدام کارگر (19) یا اِقناع فرزندان (16) برای مدیریت این تنشها سود جسته و خودشان کمتر متحمل فشارهای هر دو نوع کار خانگی و شغلی شدهاند.
12: «با وجود داشتن دو فرزند شیر خواره و مدرسهای، ماشین را خودم میشویم و کارهای شخصی شوهرم را انجام میدم تا نگه به خطر کارم، چیزی کم میذارم.» 6 : «خرید خونه و خرابیهای وسایل را بیشتر خودم انجام میدم تا دهنش بسته باشه و غر نزنه.» 15 : «تمام کارهای خونه و کارهای مردونه را خودم انجام میدم تا دهنش بسته باشه»؛ 19: «برای انجام کارهام، کارگر استخدام میکنم در ضمن هر روز که میرم خونه باید حتما ی سی دی تو دستم باشه، تا فرزندم راضی بشه... دیگه براش عادت شده، والا فردا بیرون اومدن از خونه را برام سخت میکنه.» 16: «بیشتر وقتها مجبور میشم چیزایی را برای بچههام بخرم که ضروری نیست، نامحسوس مجبورم میکنن.»
تاکتیکهای شناختی : این تاکتیکها بیشتر بر مبنای ارتقای تواناییهای شناختی خود زنان مورد مصاحبه یا فرزندانشان اتخاذ شدهاند (توانمندسازی). توانمندسازی دو شکل عمده فردی و گروهی دارد: «توانمند سازی فردی» شامل تغییر در نگرشها، باورها، عزت نفس و کارایی شخصی و افزایش دانش و مهارتها و آگاهیهای جنسیتی؛ و «توانمندسازی گروهی» شامل مشارکتهای اجتماعی به وسیله رفتارهای جمعی، تغییرات در کلیشههای سنتی و فرهنگی رایج و اقدامات عملی در سطح گروهی است (Magar ,2006 :511به نقل از صادقی فسایی و همکاران، 1390). زنانی که از این تاکتیک برای مدیریت تعارضات شغلی – خانگیشان استفاده کردهاند بیشتر کسانی هستند که سطح سواد بالایی دارند و در مقطع متوسطه شاغل هستند.
13 : «به بچهام یاد دادم که چی کار کنه، بهش اعتماد دارم، ازش میخوام وقتی تو خونه نیستم کتاب داستان بخونه، وقتی رسیدم خلاصشو برام تعریف کنه.» 1: «ازم حرف شنوی داره، اگه بگم امروز که نیسم دو ساعت با لپتاب بازی کن، مطمئنم همین کارو میکنه.» 16: «بچم به تنهایی تو خونه عادت داره، شیوه مراقبت کردن از خودشو یادش دادم.» 17 : «زن شاغل باید بتونه زمان را مدیریت کنه والا کلاهش پس معرکه است.» 18 : «باید کلاسهای مشاوره تشکیل بدهند و زنان شاغل را با ابعاد مختلف کارخود بیشتر آشنا کنند.»
تاکتیکهای هیجانی - عاطفی: بر اساس مفروضات اکثر نظریههای جامعهشناختی و در فهم عامه، زنان در مقایسه با مردان عاطفی، مهربان، صبور، احساسی و ایثارگر شناخته میشوند[89]. تحلیل مصاحبهها تا حد زیادی مؤید این تصورات قالبی است، زیرا بیشتر زنان برای مدیریت تعارض خانواده – کار از تاکتیکهایی با ماهیت عاطفی – هیجانی استفاده کردهاند. در این راستا است که عدهای زنان را بزرگترین دشمنان خودشان میدانند، زیرا آنها تمایل دارند اکثر تنشهای ایجاد شده توسط تضاد کار – خانواده را در خود مستحیل کنند. ظاهراً بدین دلیل که آنها میخواهند به هر قیمتی صلح و آرامش خانگیشان را متناسب با انتظارات جامعه حفظ کنند (Kushnir & et al., 1996: 151). این تاکتیکها که تا حد زیادی بیانگر ناتوانی زنان برای مقابله با شرایط مرد سالار پیرامونشان هستند بیشتر ماهیتی اجباری دارند تا اختیاری.
2 : «فقط صبوری میتونه فریاد رس زن شاغل است. زن شاغل باید از خودش مایه بذاره، مجبور هس خودش بیشتر کار کنه، از خواب و استراحتش بزنه، میزان از خودگذشتگی زنان شاغل باید چندین برابر زنان دیگر است». 19: «بعضی زنها بیجنبه هستن، حقوق بگیر که میشن از کوره در میرن پس باید بر ظرفیتهای خود بیفزایند زیبایی زن اینه که «پهلوان پشت پرده» است. زمانی که زن لطافت خودش را حفظ کنه در عین اقتدار، میتونه موفق باشه؛ ولی وقتی تبدیل به ی زن خسته خشک بیروح بشه، برای شوهرش غیرقابل تحمل میشه.» «زنی که بخواد امپراطور از رو باشه، لطافتش را از دست میده و به درد نمیخوره و به مشکل بر میخوره. زن باید از یک طرف عشوههای زنانه داشته باشد و از طرف دیگر با قدرت پنهانش، حرفش را به کرسی بنشاند.»
جدول 2- نتایج مراحل کدگذاری سه گانه باز (مفاهیم)، مقولههای اصلی (محوری) و انتخابی (هسته)
مفاهیم |
خرده مقولهها |
مقوله اصلی |
مقوله هسته |
حمایتهای همه جانبه همسر – حمایت خانواده والدین خود یا همسر – نق زدن و عدم حمایت همسر- تحمل وظایف نقشیِ عرفاً مردانه- بیتوجهی به امور فرزندان |
خاص |
حمایت اجتماعی |
اجتماعی، تکنو و فردی محور بودن تعارض خانواده – کار
|
هم شیفت بودن مدرسه خود با فرزند– عدم حمایت / حمایت سازمانی (مسؤولان مدرسه و اداره)- بیعدالتی سازمانی (برخورد، بخشنامهها)- دور بودن مدرسه و خانه |
نوعی |
||
رواج تکنولوژیهای مخاطرهای جدید و همه جایی بودن آنان (اینترنت، ماهواره، موبایل، موتور سیکلت)- کنترلناپذیری استفاده رسانهای - مسائل پورنوگرافی |
کنترل ناپذیری فرزندان در فضای رسانهای جدید |
||
باجدهی به فرزندان – باجدهی به همسر – استخدام خدمتکار- گفتگو با همسر و فرزندان
|
ابزاری
|
تاکتیک های مدیریت فردی
|
|
افزایش دادن درایت – مدیرت زمان – بالا بردن آگاهی خود و فرزندان از مخاطرات- متعارض دیدن خانواده و مدرسه |
شناختی
|
||
صبر - تقویت عاطفه خود – برخورد مهربانانه – ازخود گذشتگی بیشتر – قدرت با حفظ لطافت – افزایش آستانۀ تحمل خود
|
عاطفی
|
مقوله هسته: اجتماعی، تکنو و فردی محور بودن تعارض خانواده – کار
مقوله هسته در آخرین مرحلۀ کدگذاری (انتخابی[90]) خلق میشود تا دربردارندۀ کل مفاهیم، خرده مقولهها و مقولههای محوری مستخرج از مصاحبهها است. این مقوله باید منعکسکننده فرایند مفهومی ساختن دادهها است (هومن، 1389: 106). متناسب با مقولههای اصلی حمایت اجتماعی، دغدغۀ کنترلناپذیری فرزندان در فضای رسانهای جدید و تاکتیکهای مدیریت فردی که هر سه در تعامل با هم زمینۀ تشدید/ ترقیق تعارض تجربه شده زنان مورد مصاحبه و راههای مدیریت آن هستند، از نظر محققان مفهوم انتزاعی «اجتماعی، تکنو و فردی محور بودن پدیده تعارض خانواده – کار» توانایی پوشش دادن هر سه مقوله بالا را دارد و از اینرو به عنوان مقولۀ هسته انتخاب شد.
مقوله هسته به دست آمده بیانگر این واقعیت است که اگر ما وضعیت تجربۀ تعارض خانواده – کار زنان را به مثابه مثلثی سه ضلعی تصور کنیم، محورهای حمایت اجتماعی، سیطره تکنولوژیهای رسانهای نوین و کنترل ناپذیری آنان برای استفاده فرزندان و تاکتیکهای مدیریت فردی اضلاع سه گانه آن محسوب میشوند که میتوانند در تعامل با هم زمینه تشدید یا ترقیق تعارض تجربه شده و چگونگی مدیریت آن را بازنمایی کنند. به عبارتی کمیت و کیفیت فشار تجربه شده ناشی از تعارض خانواده کار نتیجۀ تعامل و تأثیر متقابلی این اضلاع سه گانه است (نمودار 1).
نمودار 1- محورهای سه گانه تعدیل کنندۀ تعارض خانواده – کار (منابع فردی، حمایت اجتماعی و عوامل تکنولوژیک)
بحث و نتیجه
بر اساس تحلیل دادهها، میتوان گفت هر چند جدایی محل کار و خانواده، فرهنگ مردسالاری حاکم، آییننامههای سازمانی و اهمیت نقش همسری و مادری شرایط جامعهای و عامی هستند که تجربۀ تعارض ناشی از داشتن نقشهای همزمان همسری، مادری و معلمی زنان مورد مصاحبه را تحت تأثیر قرار دادهاند؛ متناسب با اصول نظریه زمینهای میتوان از دیگر شرایط زمینهای و مداخلهگر سخن گفت که زمینۀ تنوع، تخفیف یا تشدید اثرپذیری از شرایط علی یا واکنشهای راهبردی این زنان در برابر شرایط علی را فراهم نمودهاند. تا جایی که میتوان گفت تجارب زیسته و در نتیجه پیامدهای اشتغال زنان مشارکت کننده در این مطالعه متأثر از شرایط زمینهای و مداخلهگر زندگیشان که شامل طیف وسیعی از ویژگیها و تواناییهای فردی، بستر خانوادگی، مدرسهای، جامعهای تا سطح جهانی امتداد میشوند، متنوع است. البته این بدان معنی نیست که هیچ گونه تجربۀ زیسته مشترکی بین این زنان وجود ندارد. برای مثال همه این زنان به نوعی در خصوص نرسیدن به امور خانگیشان احساس نگرانی کردهاند. اما در این جا بیشتر به شرایط زمینهای و مداخلهگری پرداخته میشود که زمینۀ تنوع در تجارب زیسته و در نتیجه پیامدهای اشتغال برای این زنان هستند.
در فراگیرترین سطح (سطح جهانی)، یکی از مهمترین شرایط مداخلهگر، سلطه رسانههای نوین و خصلت ویژۀ کنترلناپذیری آنها است که، غیر مستقیم، زمینه تشدید تعارض خانواده – کار زنان مورد مطالعه را فراهم کرده است. در شرایط امروزی، در تقابل با دوران ماقبل مدرن و حتی مدرن که «چرخه فرهنگ»، در درون یک اجتماع، فرهنگ و یا یک ملت صورت میگرفت و خانوادهها، اجتماع، یا دولتها توانایی کنترل و نظارت بر رفتارهای فرزندانشان را داشتند، چرخه فرهنگپذیری از مرزهای فرهنگی و مرزهای سیاسی- ملی فراتر رفته و رسانههای ملی در میان انبوه رسانههای الکترونیکی، رسانههای چاپی، اینترنت و سایر رسانهها تنها به بخش کوچکی از طیف رسانهای تبدیل شدهاند (منتظر قائم، 1379: 261). بنابراین نه دولت و نه خانوادهها، هیچ یک، نمیتوانند چگونگی استفاده از این رسانههای ماهوارهای و مجازی را کنترل کنند و فرزندان میتوانند به دور از کنترل والدین و دولت برنامههایی را گزینش و انتخاب کنند که متناسب با معیارها و ارزشهای فرهنگی مقبول والدین، اجتماع یا جامعهشان نیستند؛ یا حداقل والدینشان این گونه احساس و فکر میکنند. هر چند این وضعیت میتواند وضعیتی عام و فراگیر است، اما به نظر میرسد والدین کارمندی که زمان بیشتری از وقتشان را در بیرون از خانه سپری میکنند، و یا نسبت به آسیبهای ناشی از این رسانهها آگاهی بیشتری دارند، نگرانی و دغدغه بالاتری در خصوص استفاده فرزندانشان از این رسانهها دارند. در این مطالعه اکثر زنان، از اینکه عدم حضورشان در خانه، سبب شده نتوانند کنترلی بر نحوۀ استفاده فرزندانشان از رسانههای نوین داشتهاند احساس فشار و نگرانی شدیدی دارند. هر چند زنان مدیر و معاون که زمان بیشتری را در بیرون از خانه سپری میکنند و زنانی که فرزندان نوجوان و جوان، به ویژه فرزند دختر دارند، نسبت به کنترل ناپذیری رسانهها نگرانترند. از اینرو، یکی از مهمترین شرایط مداخلهگر در تشدید تعارض تجربه شده این زنان از مرزهای نزدیک اجتماع و حتی «جامعه»ای[91] فراتر میرود و در بستری فراجامعهای اتفاق میافتد.
از دیگر شرایط میانجیگر مهم و مؤثر بر تجربه و احساس تعارض کار – خانواده در بین زنان مصاحبه شونده، برخورداری یا عدم برخورداری از حمایت اجتماعی خانوادگی، به ویژه حمایت یا عدم حمایت اجتماعی همسر است. وضعیتی که نقش مهم آن در تعدیل و ترقیق تعارض کار - خانواده در اکثر تحقیقات داخلی (رستگارخالد، 1385؛ کرد و همکاران، 1391) و خارجی (Gilbert, 1987; Bellavia & Frone, 2005; Kirk, 2015; Annor, 2014) تأیید شده است. حمایت همسر در دوران جدید به دو علت میتواند نقش مهمی در تقلیل تعارض تجربه شده خانواده کار داشته است. اول اینکه، مهاجرت به شهرها، گسترش خانواده هستهای و دوری از خویشاوندان افول حمایتهای خویشاوندی سنتی را در پی داشته است. دوم در بستری که سازمانها و نهادهای رسمی نمیتوانند یا نمیخواهند ابزارها و منابع لازم و کافی برای کمک به زنان متأهل مادر و شاغل را فراهم کنند حمایت همسر میتواند مهمترین منبع تقلیلدهندۀ تجربه تعارض کار- خانواده است. بر اساس تحلیل مصاحبهها، حمایت یا عدم حمایت خانوادگی، به ویژه همسر، از مهمترین شرایط و زمینههای مداخلهگر در ترقیق یا تشدید تعارض تجربه شده زنان مورد مصاحبه است. همه زنانی که از حمایت همسرشان برخوردار هستند تعارض خانواده کار کمتری را در مقایسه با دیگر زنان تجربه کردهاند.
شرط دیگری که در تنوع تعارض تجربه شده زنان و کیفیت راهبردهای مقابلهای آنان سهم بسزایی داشته، سطح سواد و تواناییهای مالی این زنان است. بدین ترتیب معلمانی که مدرک لیسانس و بالاتر و یا توانایی مالی بیشتری داشتهاند، توانستهاند با راهنمایی و توانمند سازی فرزندانشان یا استخدام کارگر خانگی تا حد زیادی از دغدغههای ناشی از داشتن مسؤولیتهای چندگانه خود بکاهند. به عبارتی این زنان، در مقایسه با دیگر زنان، دغدغه و نگرانی کمتری نسبت به چگونگی مدیریت تعارضهای ناشی از داشتن نقشهای خانگی و شغلی همزمان داشتهاند. در مقابل زنانی که مدرک تحصیلی پایینتر یا درآمد کمتری داشتهاند تنها با محدود سازی فرصتهای خود یا فرزندانشان و تحمل فشار مضاعف (مانند انجام دادن وظایف شوهری علاوه بر وظایف همسری، قطع تلفن، اینترنت و ....) توانستهاند تعارضهای نقشیشان را مدیریت کنند. به عبارتی، آنها صرفا در راستای هدف کاهش تنشهای خانوادگی و حفظ آرامش ظاهری خانوده عمل کردهاند. میتوان گفت هر چند متناسب با تحقیق کیرک (2013) همه این زنان در برابر محدودیتهای ناشی از تعارض کار – خانه منفعلانه عمل نکرده و تاکتیکهایی را برای مدیریت این تعارض به کار گرفتهاند؛ اما نوع و ماهیت تاکتیک اتخاذ شده و پیامدهای آن برای زنان مورد مصاحبه با توجه به سطح سواد، مقطع تدریس و توانایی مالی آنان متفاوت و متنوع است.
از نکات جالب توجه تحلیل مصاحبهها این است که هر چند همۀ این زنان به گونهای شرایط سازمانی و رفتار مدیران مدرسه را زمینۀ تشدید کنندۀ تعارض تجربه شدهشان دانستهاند؛ آنان، در مقایسه با برجسته کردن شرایط مداخلهگر خانوادگی و یا رسانهای، توجه کمی به شرایط سازمانی تشدید یا ترقیق کننده تعارض تجربه شدهشان داشتهاند. برای توجیه این عدم توجه میتوان دو دلیل ذکر کرد: یا بر اساس تحقیق کیرک (2013) این زنان بیشترین توان استدلالیشان را از گفتمان [مسلط سنتیای] میگیرند که هنوز مهمترین استعداد ذاتی و برتر زنان را در پرورش و مراقبت از بچهها و در ایفای نقشهای خانگی جستجو میکنند. یا اینکه بر اساس تحقیق آنور (2015) آنها آشنایی و آگاهی چندانی از سیاستهای حمایتی سازمانی ندارند و حتی انتظار چنین حمایتهایی را از سازمانهای رسمی ندارند.
در نتیجه تأثیرات متقابل شرایط علی، زمینهای، مداخلهگر و راهبردهای کنش / کنش متقابل زنان مورد مصاحبه، میتوان گفت پیامدهای ناشی از داشتن همزمان سه مسؤولیت مهم همسری، مادری و معلمی برای این زنان یکسان نیست. بدین ترتیب که زنان برخوردار از حمایت خانوده، به ویژه حمایت همسر؛ دارای مدرک تحصیلی لیسانس و بالاتر و از نظر مالی توانمند، توانستهاند با نادیده گرفتن یا کم اهمیت دانستن هنجارهای تفکیک نقش جنسیتی سنتی، توانمندسازی خود یا فرزندان، و استخدام کارگر خانگی از شدت تجربه تعارض خانواده – کارشان بکاهند. در مقابل، زنانی که نه تنها از هیچ گونه حمایت خانوادگی برخوردار نیستند، بلکه با تحقیر و سرزنش همسر مواجه هستند؛ مدارک تحصیلی پایین و یا توان مالی اندکی برای مدیریت یا کاهش تعارض خانواده - کار داشتهاند؛ و همچنین آنانی که مدیر یا معاون بوده و یا دختران نوجوان و جوانی داشتهاند که نگران آسیبپذیری آنها در برابر فراگیری رسانههای کنترلناپذیر نوین هستند، تعارض خانوده کار شدیدتری را تجربه کردهاند. مدیریت تعارض خانواده – کار از سوی زنان اخیر بیشتر در راستای تحمل فشار مضاعف ناشی از داشتن نقشهای چندگانه و حفظ آرامش ظاهری خانواده و کسب رضایت همسر و فرزندان است.
در نهایت میتوان گفت هر چند داشتن سه نقش همسری، مادری و معلمی، تنشهایی را برای این زنان به همراه داشته است؛ اما احساس و تجربه تعارض کار - خانوادۀ زنان معلم مورد مصاحبه بسته به ویژگیهای بستر خانوادگی، فراگیری رسانههای کنترل ناپذیر نوین و مخاطره پذیری فرزندان و توانایی شناختی و مالی خود زنان و خانوادههایشان برای مدیریت تنشهای ناشی از داشتن همزمان سه نقش همسری، مادری و معلمی متنوع است.
[1]Work
[2]Intersection
[3]Problematic
[4] البته این تقسیمبندی بر اساس نظریههای صوری الریش بک و آنتونی گیدنز صورت گرفته است. به علاوه نوعی ابزار تحلیلی برای شناخت بهتر رابطۀ خانواده – کار در دورانهای تاریخی متفاوت است. ولی محققان معتقدند در واقعیت در هر دورهای الگوهای روابط خانوده – کار متنوعی وجود دارند و به عبارتی در واقعیت همپوشی و همجواری بین الگوهای متفاوت روابط خانوده- کاری وجود دارد.
[5]Preindustrial
[6]Industrialization
[7]Post- industrial
[8]Reflexive Modernization
[9]Posttraditional
[10] بر اساس سازمان بینالمللی کار International Labour Organization مشارکت نیروی کار زنان از 8/19 درصد در سال 1960 به 1/30 درصد در سال 2000 افزایش یافت که تقریباً بیانگر یک افزایش 52 درصدی است (Afshari, 2004: 72).
[11]Dual- employment Families
[12] در پیشینههای تحقیق خارجی و داخلی به تعدادی از آنها اشاره شده است.
[13] برای مثال در حدود 80 درصد از والدین کانادایی که بچههای ماقبل مدرسهای دارند درجهای از استرس و اضطراب مربوط به این تضادها را تجربه کردهاند (Duxbury & et al., 1993).
[14] شکاف جنسیتی در شاخص آموزش به تدریج کاهش یافته است و دارای روندی رو به بالا است (38 Safiri, 2004:).
[15] برای مثال به موارد و اصول برنامههای توسعه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و دفتر امور بانوان در وزارت آموزش و پرورش نگاه شود. همچنین تحقیقات انجام گرفته بیشتر بر تفاوتها و شکافهای جنسیتی در حوزۀ تحصیلات و ردههای تحصیلی یا اشتغال تمرکز کردهاند (Women,s Studies, 2006).
[16] بر اساس اظهار نظر وزیر آموزش و پرورش از یک میلیون و 13 هزار و 655 نفر معلم کشور، 532 هزار نفر را کارکنان و معلمان زن تشکیل میدهند (نوری، یوسف، آمار نهایی معلمان، سه شنبه، 12 شهریور 1392 کد خبر 206791/ 9206).
[17] منظور از تعدیل کردن تعارض؛ یعنی عواملی که میتوانند میزان تعارض خانواده – کار را افزایش یا کاهش دهند.
[18] مطالعۀ کرد و دیگران (1391) تنها مطالعۀ کیفی انجام شده در این زمینه است که آن هم به بحث تعارض خانواده – کار مربوط میشود .
[19] حداقل محققان در جستجو و پیگیری ادبیات مربوطه به تحقیق داخلی کیفیای در این زمینه دست نیافتند.
[20] البته مبنای این ادعا جستجو در سایتهای علمی داخلی و حتی سایت عمومی گوگل است.
[21] البته محققان با جستجو در سایتهای علمی و کتابخانه دانشگاه یاسوج در صدد کسب اطلاعات بیشتر در خصوص زمینههای فرهنگی – اجتماعی حاکم بر شهر دلوار و یا وضعیت زنان این شهر برآمدند اما متأسفانه اطلاعات چندانی پیدا نشد. در ضمن یکی از دلایل اشتهار شهر دلوار رشادت و سلحشوریهای سردار بیگانه ستیز این دیار رئیس علی دلواری است که به نظر میرسد تحقیق در دیگر زمینههای این شهر را تحتالشعاع خود قرار داده است.
[22] برای بررسی دقیق تر شرایط متفاوت دختران و زنان کارمند در تهران که متفاوت از شهرستان ها، حتی شهرستان های بزرگ مانند اصفهان و شیراز است بنگرید به کار کیفی محمدیان و همکاران، 1388.
[23] به قول چافتز می توان گفت در چنین زمینههایی هزینۀ عاملیت اگر بر خلاف ساختار مسلط باشد به قدری بالاست که فرد از عاملیت دست میکشد (Chaftez, 2006). برای مثال نرخ طلاق در چنین شهرهایی به حداقل می رسد که خود می تواند یکی از نشانه های کاهش ریسک زنان باشد.
[24] فرزنددار یعنی کسانی که حداقل یک فرزند دارند، سن وسال و جنس آن فرزند مهم نبوده است.
[25]Spencer
[26]Assertiveness
[27]Teaching as Insurance
[28]Juggling of Roles
[29]Superwomen
[30]Supermom
[31]Gilbert
[32]Bellavia& Frone
[33]Partner
[34]Harr et al.
[35]Selvarajan et al.
[36]Cross- cutting social support
[37]kirk
[38]Lived Experience
[39]Impossible Fictions
[40]Subordination
[41]Supression
[42]Essentialist
[43]Comparative Privilig
[44]Annor
[45]Ghana
[46]Intrarole
[47]Interrole
[48]Stress Buffer
[49]Wellbeing
[50]Attachment
[51]Helping relationship
[52]Frone et al.
[53]Proximal
[54]Distal
[55]Greenhaus & Beutell
[56]Cross- domain Relationships
[57] Cross Domain Effects
[58]Content General
[59]Content Specific
[60]Generic
[61]Self management
[62]Individual Control
[63]Self- efficacy
[64]ApproachGrounded Theory
[65]Glaser & Strauss
[66]Maximum Variation
[67]General Question
[68]Specific
[69] Coding Process
[70]Open Coding
[71]Axial Coding
[72]Selective Coding
[73]Categorizing
[74]Core Category
[75]Credibility
[76]Transferability
[77]Dependability
[78]Confirmability
[79] برای مطالعه عمیق تعریف و اصول این چهار معیار به هومن، 1389 وJones, 1995 مراجعه شود.
[80]Inquiry Audition
[81] میزان پژوهشی دو نفر از اساتید جامعهشناسی هستند که در روش کیفی تبحر و تجربۀ کافی و چندین مقاله مرتبط داشتهاند.
[82]Axial Category
[83]Sub- categories
[84]Instrumental Management
[85]Cognitive management
[86]Emotional Management
[87]Generic
[88]Telecommunication
[89] تئوریهای فمنیستی و مارکسیستی این مفروضات را قبول ندارند.
[90]Selective
[91] Societal Level