بررسی عمومیت شیوه‌های مدیریت اقتصادی خانواده در مشهد و عوامل مؤثر بر آن

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دکتری جامعه شناسی، گروه علوم ‏اجتماعی، دانشکدۀ ادبیات و علوم ‏انسانی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران

2 استادیار، گروه علوم اجتماعی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه فردوسی ، مشهد، ایران

3 استادیار، گروه علوم اجتماعی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه فردوسی ،مشهد، ایران

چکیده

چگونگی ادارۀ امور خانواده دغدغۀ بسیاری از افراد جامعه است؛ در واقع، مدیریت مناسب اقتصاد خانواده مهارتی است که افراد تلاش می‌کنند بدان دست یابند. این موضوع نیز مانند سایر پدیده‌‌های انسانی - اجتماعی به عوامل گوناگونی مرتبط است و بین خانواده‌ها به اشکال متفاوتی ظاهر می‌شود. در مقالۀ حاضر دو هدف اساسی در نظر گرفته شده است؛ نخست شناسایی میزان عمومیت سبک‌‌های مختلف مدیریت اقتصادی خانواده و دوم عوامل مرتبط با انتخاب این سبک‌‌ها بین خانواد‌های مشهدی. روش پژوهش استفاده‌شده، پیمایش و ابزار آن، پرسش‌نامه است. جامعۀ آماری، همۀ سرپرستان خانوار ساکن در شهر مشهد در سال 1398 است. حجم نمونه با فرمول کوکران برآورد شد و در مجموع 369 نفر بررسی شدند. براساس شاخص‌‌های این پژوهش، بیش از نیمی از خانواده‌‌های مشهدی (54 درصد) در مدیریت اقتصادی خانوادۀ خود عقلانی عمل می‌‌کنند. متغیرهای نوع ‌‌روابط‌‌ در‌‌ خانواده، تحصیلات سرپرست خانواده، وضعیت اقتصادی، وضعیت فرهنگی، وضعیت اجتماعی و طبقۀ اجتماعی رابطۀ مثبت و معناداری با سبک مدیریت اقتصادی خانواده دارند. براساس نتایج تحلیل مسیر، مهم‌‌ترین متغیر تأثیرگذار، تعداد منابع درآمدی خانواده‌ها بوده است؛ به این معنا که در صورتی که بیش از یک نفر در خانواده درآمد داشته باشد، مدیریت خانواده به‌سمت سبک‌های غیر‌‌عقلانی گرایش پیدا می‌کند؛ ازاین‌رو، بسیج منابع (پرهیز از تک‌روی‌های اقتصادی) بدون ایجاد روابط چندحاکمیتی در خانواده می‌‌تواند تأثیر مهمی در اصلاح الگوی مدیریت در خانواده‌ها داشته باشد و سطح مطلوبیت و رضایتمندی را در خانواده‌ها افزایش دهد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Investigating the Generality of Family Economic Management Methods in Mashhad and its Effective Factors

نویسندگان [English]

  • Raha Shekofteh 1
  • Hossein Mirzaei 2
  • Ali Akbar Majdi 3
1 PhD in Sociology, Department of Literature, Faculty of Humanities, Ferdowsi University of Mashhad, Mashhad, Iran
2 Assistant professor , Social Sciences department, Faculty of Letters and Humanities, Ferdowsi University, Mashhad, Iran
3 Assistant professor , Social Sciences department, Faculty of Letters and Humanities, Ferdowsi University, Mashhad, Iran.
چکیده [English]

Introduction
An individual grows up in a family and becomes sociable in terms of behavior and economic action. It means that the person adopts the same style as his or her parents in the family. If the consumption pattern of the family is incorrect, the same method is reproduced and passed on to the next generations. The consumption pattern in the society is greatly influenced by the consumption pattern in the family. In other words, in addition to government policies and the economic structure of the society, families also play an important role in maintaining an inappropriate consumption pattern in the society, so proper economic management in the family can improve the consumption pattern at the family level (Asghari, 2014) and then at the community level. Therefore, the main question of the present study is: How common are each of the economic management styles among Mashhad families, and what factors could affect it?
 
 
Materials and Methods
The survey method was used in this study. The data collection tool was a questionnaire. The statistical population of the present study was all of the head households who lived in Mashhad in 2019. In this study, the sample size was estimated by Cochran's formula and finally based on which 369 people were selected.
 
Discussion of Results and Conclusions
Research findings showed that 54 percent of cases have adopted the rational style in household economic management. The variables of the type of family relationship, education level, economic status, cultural status, social status, and social class had a positive and significant relationship with family economic management style. The results also showed that with the more democratic relations of members within the family and the increase in the education of the head of the family, the management becomes more rational. Also, the results also showed that families with better social, economic,  cultural and social status had a more rational economic management style. Understanding within the family and joint consultation and decision-making provided a good opportunity for a family that had democratic relations leading to selecting more appropriate strategies for the family economic management. Families with more economic, social, and cultural status and, in Bourdieu’s terms, more social, economic, and cultural capital do certainly better in managing the family's economic affairs.
Another important finding of this study was that families who were at the beginning of cohabitation had more rational management than families who were in the middle or end of their family life. According to the findings, young couples were more concerned with the future and were more forward-looking instead of desirable-looking. Certainly, the upbringing of children and their marriage, and at the same time the rising age of the family could bring about some changes in the economic management style of families, as at this stage families prefer to live in the present because with the addition of new plans and the entry of new people into the family, costs increase and the family can pay less attention to satisfaction. It is important to note that in Mashhad families, while democratic relations in the family had the highest average, technical and economic skills had the lowest average. The families had low financial or economic technical skills. This finding is somewhat consistent with a similar study in Tehran conducted by Dianti Dilami and Hanifezadeh on the level of financial literacy of Tehran families (Dianati Dilami & Hanifezadeh, 2015).
Finally, based on the results of path analysis, the most important variable is the number of household income sources, which is inversely related to the type of family economy management. This means more than one source of income in the family could lead the family management tend to have irrational styles. Therefore, resource mobilization without creating multi-governing relationships in the family can have an important effect on reforming the management model in families and increase the level of satisfaction in the family. This could be due to poor decision-making and empathetic participation in some families in coordinating the various financial resources that enter the family.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Family
  • Household Economy
  • Household Economic Management
  • Household Life Cycle
  • Economic Status

مقدمه و بیان مسئله

از دیدگاه اقتصاد، خانواده‌ها صاحبان عوامل تولید و یا صاحبان سرمایه دانسته می‌شوند و آنچه در اقتصاد تولید می‌شود، به‌وسیلۀ نیروی کاری صورت می‌گیرد که از خانواده به بازار کار عرضه می‌شود. ازسوی دیگر، خانواده را می‌‌توان یک سازمان اجتماعی در نظر گرفت که در جهت پیشبرد اهدافش به مدیر و مدیریت فعالیت‌‌ها و منابع نیاز دارد. مدیریت اقتصادی خانواده را می‌‌توان تصمیم‌‌گیری در جهت چگونگی سازماندهی و مدیریت منابع خانه تعریف کرد (افشاری، 1383). مدیریت صحیح می‌‌تواند از یک خانوادۀ کم‌درآمد، خانوادۀ بانشاط و راضی بسازد و برعکس، مدیریت ناکارآمد می‌‌تواند یک خانواده با درآمد بالا را به افرادی ناراضی و ناخشنود تبدیل کند که به هدف خود یعنی مطلوبیت نرسیده‌‌اند. مدیریت مستحکم و درست، خانوادۀ سالم را می‌‌سازد و ایجاد مطلوبیت و رضایتمندی، روابط را در خانواده پایدارتر می‌‌‌کند.

خانواده‌ای که فرد در آن بزرگ شده است، ازلحاظ رفتار و کنش اقتصادی وی را جامعه‌پذیر می‌کند؛ یعنی فرد همان شیوه‌‌ای را در پیش می‌گیرد که والدینش در خانواده به کار گرفته بودند. اگر الگوی مصرف خانواده نادرست باشد، همین شیوه بازتولید و به نسل‌های بعدی منتقل می‌شود. به‌علاوه، بدیهی است الگوی مصرف در جامعه تا حد زیادی از الگوی مصرف در خانواده تأثیر می‌گیرد؛ به عبارت دیگر، علاوه بر سیاست‌‌های دولتی و ساختار اقتصادی جامعه، خانواده‌‌ها نیز نقش بسزایی در استمرار الگوی نامناسب مصرف در جامعه دارند؛ بنابراین، مدیریت صحیح اقتصادی در خانواده می‌‌تواند سبب اصلاح الگوی مصرف در سطح خانواده (اصغری، 1393) و پس از آن در سطح جامعه شود. با وجود اهمیت موضوع، شاهد ضعف پژوهش‌های جامعه‌‌شناختی در این زمینه نیز هستیم (شکفته و همکاران، 1398)؛ بنابراین، شناسایی میزان گرایش خانواده‌‌ها به هریک از سبک‌‌های مدیریت، می‌‌تواند شناختی از جامعه را به دست دهد تا براساس آن زمینۀ‌‌ پژوهش‌‌های بعدی با هدف اصلاح الگوهای مدیریتی در خانواده و در نهایت جامعه فراهم شود. با توجه به موارد گفته‌شده سؤال اصلی پژوهش حاضر این است: میزان عمومیت سبک‌‌های مدیریت اقتصاد بین خانواده‌‌های مشهدی به چه میزان است و عوامل مؤثر بر آن کدام‌اند؟

1.                    

2.                   مبانی نظری و تجربی

در بررسی متون مربوط به این حوزه مشخص می‎‌شود که تعاریف مختلفی از مدیریت اقتصادی خانواده و اهداف آن ارائه شده است. رضایی و شعبانی (1393) معتقدند مدیریت خانواده، دانش و هنر، هماهنگی اعضای خانواده و استفادۀ بهینه از منابع خانوادگی (باورها، اعتقادات، سرمایۀ انسانی و مالی، عاطفی و احساس) برای رسیدن به اهداف در دورۀ زمانی معین است. به باور افشاری (1383) مدیریت اقتصادی خانواده، تصمیم‌‌گیری در جهت چگونگی سازماندهی و مدیریت منابع خانه است. در اقتصاد خانواده به جنبه‌‌های مهم و کاربردی مدیریت اقتصادی خانواده توجه می‌‌شود تا فرد با بسیج منابع و امکانات خانواده در چارچوب مصالح اقتصادی، توانایی سازماندهی و برنامه‌‌ریزی، کنترل و هدایت مالی و اقتصادی امور خانواده را با هدف تأمین آسایش مادی و معنوی اعضای خانواده کسب کند (فرزانه، 1390: 13). در جای دیگر گفته شده است که هدف اصلی در خانواده رسیدن به مطلوبیت است (عبیری، 1376: 45). اقتصاد خانواده می‌‌کوشد مسائل اقتصادی خانواده را ارزیابی کند. نظام اقتصاد خانواده باید به‎گونه‌‌ای تکوین یابد که بتواند نیازهای افراد خانواده را که همواره در حال گسترش است، پاسخ بگوید (افشاری، 1383).

مرور این تعاریف نشان می‌‌دهد مدیریت اقتصادی خانواده، مفهوم چندبعدی و پیچیده‌ای است و علوم مختلف اجتماعی ازجمله اقتصاد، جامعه‌شناسی، مدیریت و ... به آن توجه کرده‌اند. هر یک از تعاریف موجود، بخشی از این مفهوم کلان را مد‌‌نظر دارند. در این پژوهش تلاش شده است با در نظر داشتن تعاریف موجود، تعریف جامع‌تری از این مفهوم ارائه شود. بر این اساس، مدیریت اقتصادی خانواده در این پژوهش عبارت است از:

استفادۀ عقلانی (رضاییان، 1395: 70؛ الوانی، 1374)، صحیح (سرباز، 1379؛ نعمتی و همکاران، 1395: 30)، متعادل (فیضی، 1394: 12)، آینده‌‌نگرانۀ آگاهانه (رضاییان، 1395: 174) و ‌‌هوشمندانه (زندی، 1394؛‌‌ فخیمی، 1379: 145) از منابع مادی (افشاری، 1383)، (فرزانه، 1390: 13؛ فیضی، 1394: 9) و غیرمادی (رضاییان، 1395: 174؛ مینتزبرگ و همکاران، 1392؛ رضایی و شعبانی، 1393: 120؛ افشاری، 1383) با هدف رسیدن به بالاترین سطح مطلوبیت اعضای خانواده (افشاری، 1383) در مواقع عادی و بحرانی.

با توجه به تعریف ارائه‌شده، ابعاد مدیریت اقتصاد خانواده عبارت‌اند از: بسیج منابع مادی، بسیج منابع معنوی (مهارت انسانی)، مطلوبیت، آینده‌گرایی، مدیریت بحران، تعادل در دخل‌وخرج و عادات مالی و مهارت نظری.

افشاری (1383) منابع معنوی یا غیر‌‌مادی را اعضای خانواده و توانمندی‌‌های آنها می‌‌داند. استفاده از توانایی اعضا در مدیریت خانواده و آگاهی از نیاز‌‌های آنان، مراوده و گفتگو با آنها و حفظ روابط صمیمانه با اعضای خانواده از مواردی است که می‌‌تواند مهارت انسانی مدیر خانواده را نشان دهد.

میشل ام پومپین، انواع سوگیری‌‌های رفتاری را ارائه کرده است که افراد را از رفتار عقلانی دور می‌‌کنند. برخی از این سوگیری‌‌ها، در این بررسی به‌منزلۀ عادات مالی بررسی شده است. عادات مالی می‌‌تواند یکی از ابعاد مدیریت اقتصادی خانواده باشد؛ زیرا طبق نظریۀ انتخاب عقلانی محدود و نظریۀ سوگیری رفتاری پومپین، هرچه افراد در این سوگیری‌‌ها (عادات) غرق باشند، بیشتر از مدیریت عقلانی در خانواده فاصله می‌‌گیرند (پمپین، 1388). سرباز (1379) نیز عادات مالی را رفتارهای مالی تکرارشونده می‌‌داند که سبب می‌‌شوند کنشگر در سایر رفتارهای مالی بدون توجه و تفکر طبق عادت عمل کند، هرچند صحیح نباشد.

هدف اصلی در خانواده، رسیدن به مطلوبیت است. نظام اقتصادی خانواده باید به‌گونه‌‌ای تکوین یابد که بتواند نیازهای افراد خانواده را که همواره در حال گسترش است، پاسخ بگوید. مطلوبیت خانواده در رضایت اعضای خانواده است و این رضایت در بهترین حالت زمانی حاصل می‌‌شود که بهترین پاسخ به خواسته‌‌ها و نیازهای اقتصادی‌‌ تمام اعضا داده شود (عبیری، 1376). مطلوبیت در این پژوهش با سلسله‌مراتب نیاز‌‌های مازلو پیوند دارد. از این نگاه، منظور از مطلوبیت توجه‌داشتن به نیازهای ثانویه علاوه بر نیازهای اولیه و فیزیولوژی است (شکفته و همکاران، 1398). مدیریت بحران، تلاش نظام‌یافته به‌وسیلۀ اعضای سازمان همراه با ذی‌‌نفعان خارج از سازمان، در جهت پیشگیری از بحران‌‌ها و یا مدیریت اثربخش آن در زمان وقوع است؛ بنابراین، مدیریت بحران بر ضرورت پیش‌‌بینی منظم و کسب آمادگی برای رویارویی با آن دسته از مسائل داخلی و خارجی تأکید دارد که به‌طور جدی، شهرت، سودآوری و یا زندگی را تهدید می‌کنند (محمدشفیعی و محمدشفیعی، 1394).

دربارۀ عوامل مهم مؤثر بر نحوۀ مدیریت خانواده به‌ویژه اقتصاد خانواده به نظریه‌های مختلفی می‌توان اشاره کرد. یکی از مهم‌ترین این متغیرها، چگونگی رابطۀ بین اعضا و ساخت قدرت درون نهاد خانواده است. مطابق دیدگاه بلاد و ولف با عنوان «تئوری منابع»، هرچه منابعی که شخص در اختیار دارد بیشتر باشد، از قدرت بیشتری نیز برخوردار است. براساس این نظریه فرض می‌‌شود که سطح تحصیلات، درآمد، پایگاه شغلی، سن و طول مدت ازدواج از متغیرهایی هستند که بر توزیع قدرت و در نتیجه، تصمیم‌‌گیرهای اقتصادی در خانواده تأثیر می‌گذارند. یافته‌‌ها دربارۀ عوامل اجتماعی - اقتصادی مؤثر بر ساخت قدرت در خانواده‌‌های کشورهای صنعتی نظیر آلمان، فنلاند، دانمارک، فرانسه و ژاپن نشان‌دهندۀ تأیید نظریۀ منابع بود. در این جوامع، پایگاه شوهر رابطۀ مثبتی با قدرت او در خانواده داشت. ازطرفی، اشتغال زنان نیز سبب افزایش قدرت آنها در خانواده می‌شود (میرزایی و همکاران، 1394: 71). واقعیت آن است که هر چقدر منابع مادی و غیرمادی خانواده در اختیار یک نفر باشد، قدرت بیشتری نیز در چگونگی مدیریت اقتصاد خانواده خواهد داشت (منصوریان و همکاران، 1388).

نظریه‌پردازان سرمایۀ اجتماعی معتقدند افراد توانایی‌‌ها و استعدادهای متفاوتی دارند که هر کدام یک منبع به حساب می‌‌آیند. سرمایه‌‌ها قابلیت تبدیل به همدیگر را دارند. کار انواع سرمایه‌‌ این است که جایگاه کنشگر را در جامعه و فضای اجتماعی تعیین کنند. براساس نظریۀ بوردیو، سرمایۀ اقتصادی از انواع خیلی مهم و بنیادی سرمایه است. ازنظر او، سرمایۀ اقتصادی از تمام انواع سرمایه‌‌ مهم‌‌تر و در واقع، شکل مسلط و برتر است. یکی از اساسی‌‌ترین شاخص‌‌های سرمایۀ فرهنگی، دانش یا تحصیلات است. افراد دارای تحصیلات عالی، می‌‌توانند با استفاده از آن و با سرمایۀ اقتصادی شبکۀ روابط اجتماعی خانواده، به موقعیت‌‌های اجتماعی بالاتر دست یابند و از موقعیت و قدرت خود، برای افزایش سرمایۀ اقتصادی و اجتماعی استفاده و در نتیجه، طبقۀ اجتماعی خود را بازتولید ‌‌کنند؛ بنابراین، سرمایۀ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با یکدیگر رابطۀ مثبت و جایگزینی دارند که هر یک موجب دستیابی به دیگری می‌‌شود. در مجموع، نظریۀ سرمایه‌‌های اجتماعی با تحصیلات زن موافق است؛ چون با بالاتررفتن سرمایۀ فرهنگی، سرمایۀ اقتصادی (درآمد) نیز بالا می‌رود و با بالاتررفتن هر دوی اینها با توجه به تأثیرگذاری سرمایه‌‌ها بر همدیگر، سرمایۀ اجتماعی (مناسبات دوستی و همکاری) بهتری در خانواده ایجاد می‌‌شود (میرزایی و همکاران، 1394: 76). در واقع، سرمایه، منبع عمومیت‌یافته‌‌ای است که می‌‌تواند به‎شکل پولی و غیرپولی و ملموس و غیرملموس وجود داشته باشد (میرزایی و همکاران، 1394: 22).

با توجه به اینکه تعداد منابع در خانواده می‌‌تواند نوع مدیریت را در آن تغییر دهد، مؤلفه‌‌های این مفهوم نیز چون سطح تحصیلات، درآمد، پایگاه شغلی، سن، طول مدت ازدواج، سرمایۀ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی می‌‌توانند در این زمینه مؤثر باشند.

براساس نظریۀ منابع می‌‌توان گفت کسانی که سهم بیشتری در درآمد خانواده دارند، تأثیر بیشتری نیز بر تصمیمات خانواده دارند. از این منظر خانواده‌‌ها به انواعی تقسیم می‌‌شوند. بعضی خانواده‌‌ها تک‌منبعی هستند؛ یعنی یک نفر تولیدکننده است و بقیه مصرف‌کننده‌اند. بعضی خانواده‌‌ها دو یا چندمنبعی‌اند؛ یعنی علاوه بر پدر، مادر یا یکی از فرزندان نیز در تولید درآمد سهیم‌اند.

هامیلوت و سانتوس [1](2013) با الگوگرفتن از بیکر، سه نوع رابطه را در خانواده معرفی می‌‌کنند: دستۀ اول خانواده‌‌های دارای مدیریت واحدند که مدیریت در آنها از نوع پدرسالارانه است. در این حالت، حتی اگر افراد دیگری هم در تأمین منابع خانواده نقش داشته باشند، در تصمیم‌‌گیری برای مصرف نقشی ندارند. در خانوادۀ نوع دوم، شاهد چانه‌‌زنی اعضای خانواده هستیم؛ در این نوع خانواده، اعضای خانواده به نسبت نقشی که در تأمین منابع دارند و یا حتی نقشی هم ندارند، به‌دنبال رسیدن به اهداف شخصی خود هستند. همان گونه که گفته شد، گرچه خانواده را می‌‌توان یک بنگاه اقتصادی دانست، اعضایی دارد که برخلاف دیگر بنگاه‌‌های اقتصادی تنها به‌دنبال منافع شخصی خود نیستند و ممکن است به نفع یکدیگر از منافع خود چشم‌پوشی کنند (افشاری، 1383). بر این اساس، نوع سوم خانواده که الگو‌‌های جمعی یا مشارکتی نام دارند، شکل می‌گیرد. در این دسته از خانواده‌‌ها تصمیم‌‌گیری دموکراتیک و مشارکتی امر پذیرفته‌شده‌ای است و مدیر خانواده نظر همۀ اعضای خانواده را در مصرف منابع در نظر دارد. به نسبت اینکه خانواده‌‌ها چه نوعی از روابط اقتصادی را بین اعضای خود برگزیده باشند، احتمالاً مدیریت متفاوتی را در اقتصاد خانواده تجربه خواهند کرد.

مطابق با چرخۀ زندگی سازمان (رابینز، 1398)، زندگی خانوادگی را ازلحاظ اقتصادی می‌‌توان دارای سه چرخه دانست: چرخۀ اول، مرحله‌‌ای است که اعضای خانواده زندگی مشترک خود را آغاز کرده‌اند. در این مرحله، هدف خانواده مشخص شده است، اعضا ساعت‌‌های طولانی را صرف یکدیگر کرده‌اند و خود را برای واردکردن عضو جدید (فرزند) آماده می‌‌‌کنند. در چرخۀ دوم اعضای جدید به خانواده اضافه می‌‌شوند و با افزایش اعضا، پست‌‌های قدرتی و سلسله‌مراتبی در خانواده شکل می‌‌گیرد (پدر، مادر، فرزندان). در این مرحله، اعضای خانواده بیش از پیش نیاز به یک مدیر مقتدر برای پیشبرد اهداف خانواده را احساس می‌‌کنند. چرخۀ سوم با ازدواج فرزندان و اضافه‌شدن اعضای جدید مانند عروس، داماد و نوه‌‌ها در خانواده شکل می‌‌گیرد. در این مرحله نقش‌‌های جدید و پیچیده‌‌تر مانند مادرزن، پدرزن، داماد و عروس پدید می‌‌آیند و هزینه‌‌های جدیدی نیز به خانواده تحمیل می‌شود. اینجاست که شرایط و جایگاه اجتماعی افراد در نهاد خانواده دچار تغییراتی می‌شود و در عین حال، نیاز به مدیریت امور اقتصادی خانواده به شکل دیگری است؛ بنابراین، اینکه خانواده در کدام مرحلۀ زندگی خود باشد، سبک مدیریت اقتصادی متفاوتی را ضروری می‌کند.

علاوه بر نظریه‌های موجود، پژوهشگران مختلفی به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم به موضوع اقتصاد در نهاد خانواده پرداخته‌اند که توجه به آنها می‌تواند در تبیین عوامل موثر بر مدیریت اقتصادی خانواده و استخراج فرضیه‌ها ما را یاری کند.

ونگ و همکاران[2] (2004) در مقالۀ «چه کسی در تورهای گروهی تصمیم می‌گیرد»، نشان دادند در خانواده‌ها گرایش به تصمیم‌‌گیری مشترک در مرحلۀ شناسایی نیاز و در مراحل گردآوری اطلاعات وجود دارد.

کوک[3] (2004) در بررسی نقش اعضای خانواده در تصمیم‌‌گیری‌های مربوط به تعطیلات دریافتند که فرزندان تأثیر بسزایی در این زمینه دارند؛ به عبارت دیگر، تعطیلات قلمرو فرزندان به شمار می‌رود؛ البته فرزندان در سنین مختلف در این تصمیم‌گیری به مواردی چون مقصد، زمان و هزینه هم توجه می‌کنند. پدر خانواده هم با توجه به تجربه و سال‌‌های زندگی مشترک در این زمینه اثرگذاری بیشتری دارد. تحصیلات مرد می‌تواند به تأثیر فرزندان غلبه کند.

سیدجوادین و همکاران (1389) در مطالعۀ «نقش اعضای خانواده در تصمیم برای خرید کالای مصرفی بادوام» دریافت که اشتغال زنان بر میزان اثرگذاری آنها بر تصمیمات اقتصادی خانواده اثر ندارد. همچنین متغیر‌‌های سن فرزندان، سطح تحصیلات اعضای خانواده، سطح درآمد، قدمت خانواده و سن والدین بر تصمیم‌‌‌گیری جمعی مؤثرند.

پورجبلی و عبداللهی (1390) در پژوهش «عوامل اجتماعی و فرهنگی مرتبط با ترجیحات مصرفییدر بین خانواده‌های شهر تبریز» دریافت که بین ترجیحات مصرفی و سن رابطۀ معنی‌داری وجود ندارد؛ با این حال، رابطۀ بین ترجیحات مصرفی و پایگاه اقتصادی و تبلیغات رسانه‌های جمعی معنی‌دار است.

صدرنبوی و همکاران (1390) در مطالعۀ «پس‌انداز و شیوه‌‌های آن در مشهد» دریافتند که بیشتر افراد بررسی‌شده دارای نگاه مصرفی هستند و این امر به پس‌‌اندازهای استوار و بادوام میدان بروز نمی دهد و سرمایه‌‌گذاری‌های آنها برای دوران پیری نیز از نوعی است که قابلیت استمرار بین‌نسلی ندارد.

ایشاکو و توفیل[4] (2014) در پژوهش خود در پاکستان نشان دادند فرزندان تأثیر زیادی (حدود 40 درصد) بر تصمیم‌گیری‌های مربوط به خرید در خانواده دارند و عوامل مؤثر بر افزایش تأثیرگذاری فرزندان بر تصمیمات والدین عبارت‌اند از: انفجار رسانه‌ای، احساس گناه والدین، زندگی شهری، فیلم و فضای مجازی.

دیانتی‌دیلمه و حنیفه‌زاده (1394)، در بررسی سطح سواد مالی خانواده‌های تهرانی، به نقش عواملی چون سن، جنس (به نفع مردان)، میزان تحصیلات، میزان درآمد، رشتۀ تحصیلی، انباشت سرمایه و محل سکونت بر سواد مالی پی بردند.

جعفری و بلالی (1395) در پژوهش خود در همدان دریافتند که زنان شاغل پول را برطرف‌کنندۀ نیاز و زنان غیرشاغل آن را وسیلۀ رفاه در نظر می‌گیرند و هر دو گروه برای مدیریت بهینۀ مصرف پول به پس‌انداز روی می‌آورند. همچنین مدیریت بهینۀ خرید در هر دو گروه مشترک است. با اینکه سازکار‌های دو گروه با هم تفاوت دارد، وجه غالب نگرش اقتصادی در زنان شاغل تلاش‌‌گرایی و برای زنان غیرشاغل تقدیرگرایی است.

مورنو هیرو[5] (2017) در مطالعۀ طرح‌های بازنشستگی در اسپانیا نشان داد مهم‌ترین موانع پس‌انداز برای بازنشستگی عبارت‌اند از: محدودیت‌های نقدینگی، سن پایین، محدودیت‌‌های اعتباری، ویژگی‌‌های رفتاری خانواده مانند نگرش به ریسک، وجودنداشتن دانش مالی، وجودنداشتن سواد محاسباتی، پایین‎‌بودن سطح تحصیلات رسمی، خوداشتغالی، جنسیت و... .

در مجموع، در بررسی‌‌ پژوهش‌های پیشین مشخص شد قالمق و همکاران، 1395؛ گنجوی و نایب‌زاده، 1393؛ طغیانی و مرادی باصیری، 1395؛ رحمانی نوروزآباد و محمدی، 1398؛ جلیلوند و رستمی نوروزآباد، 1397؛ دیانتی‌دیلمی و حنیفه‌زاده، 1394 و ایزدیار، 1394 بر بعد سواد مالی در مدیریت اقتصادی تأکید داشته‎‌اند.

در پژوهش‌های جعفری و بلالی، 1394؛ مدنی‌لواسانی و وثوقی، 1393؛ صدرنبوی و همکاران، 1390؛ علیرضانژاد و خاکپور، 1394؛ شهرکی و همکاران، 1389 و زندی، 1394 بر موضوع پس‌انداز تأکید شده است.

در بررسی عوامل مؤثر بر مدیریت اقتصادی در نهاد خانواده، پژوهشگران به متغیرهایی چون جامعه‌پذیری اقتصادی (بلالی و جعفری، 1393) و نگرش‌های اقتصادی (بلالی و جعفری، 1394) توجه کرده‌اند.

غفاری‌آشتیانی و همکاران، 1393 و پورجبلی و عبداللهی، 1392 به ترجیحات مصرفی در خانواده‌ها توجه کرده‌اند و فیضی، 1394 به موضوع دینداری و رفتار اقتصادی پرداخته است.

در پژوهش‌های خارجی بررسی‌شده مانند مورنو هیرو (2017)، عفیفی (2017)، ایشاکو (2014) و کوک (2004) به نقش اعضای خانواده، فرزندان و تفاوت‌های زن و مرد در تصمیم‌گیری‌های اقتصادی خانواده اشاره شده است.

به‌‌طور کلی، می‌توان گفت بیشتر پژوهشگران به یک یا دو بعد از رفتار اقتصادی خانواده‌ها توجه و به بررسی روابط ساده و دومتغیره اکتفا کرده‌اند؛ در واقع، بیش از اینکه به موضوع مدیریت اقتصادی خانواده به‌منزلۀ متغیر جامع و کلان با ابعاد و شاخص‌‌های گوناگون نگریسته شود، برخی از ابعاد این موضوع پیچیده و چندلایه با عنوان مدیریت اقتصادی بررسی شده است که یقیناً سبب درک ناقص از این موضوع می‌‌شود. نکتۀ دیگر اینکه بیشتر این پژوهش‌ها را پژوهشگران رشتۀ اقتصاد انجام داده‌اند و موضوع، کمتر از منظر جامعه‌شناسی اقتصادی واکاوی شده است؛ بنابراین، در پژوهش حاضر تلاش شد از منظر جدیدی بدان توجه و میزان عمومیت سبک‌‌های مختلف مدیریت اقتصاد در خانواده‌‌های مشهدی و عوامل مؤثر بر انتخاب این سبک‌ها بررسی شود.

فرضیه‌ها و الگوی پژوهش براساس مبانی نظری و تجربی بررسی و در ادامه آورده شده است:

بین نوع روابط در خانواده و مدیریت اقتصادی خانواده رابطه وجود دارد.

بین میزان قدمت خانواده و مدیریت اقتصادی خانواده رابطه وجود دارد.

بین سن سرپرست خانواده و مدیریت اقتصادی خانواده رابطه وجود دارد.

با افزایش تحصیلات سرپرست خانواده مدیریت اقتصادی خانواده عقلانی‌تر می‌شود.

مدیریت اقتصادی خانواده در طبقات اجتماعی مختلف متفاوت است.

سبک مدیریت اقتصادی خانواده بین خانواده‌های با یک منبع درآمد و بیشتر از یک منبع متفاوت است.

سبک مدیریت اقتصادی خانواده بین خانواده‌های با چرخۀ زندگی گوناگون متفاوت است.

سبک مدیریت اقتصادی خانواده بین سرپرستان خانواده با مشاغل گوناگون متفاوت است.

 

نمودار 1- الگوی نظری اولیۀ پژوهش

The chart 1- Basic Theoretical Model of Research

 

 

روش پژوهش

رویکرد استفاده‌شده در این بررسی کمی و روش استفاده‌شده پیمایش است. جامعۀ آماری پژوهش، همۀ سرپرستان خانوادۀ ساکن در شهر مشهد در سال 1398 بوده است. براساس آمار، سال 1395 تعداد خانواده‌‌های ساکن شهر مشهد 914148 بود که در 13 منطقۀ شهری ساکن‌اند. حجم نمونه براساس فرمول کوکران 369 نمونه تعیین شد. افراد با روش نمونه‌‌گیری خوشه‌‌ای انتخاب و بررسی شدند. این روش در مواقعی استفاده می‌شود که جمعیت در خوشه‌‌ها یا دسته‌‌های دارای برخی ویژگی‌‌های مشترک اما نامتجانس پراکنده‌اند؛ به عبارت دیگر، این نوع نمونه‌‌گیری زمانی به کار برده می‌شود که جمعیت بسیاری در منطقۀ وسیعی پراکنده‌‌اند و کل این جمعیت، به بخش‌‌های متعددی تقسیم و و از هرکدام نمونه‎‌ای به‌صورت تصادفی انتخاب می‌شود (والی‌من، 1389، 77)؛ ازاین‎رو، ابتدا شهر مشهد به سه خوشۀ برخوردار، نیمه‌برخوردار و غیربرخوردار تقسیم و سپس در هر خوشه به نسبت جمعیت، چند محله به‌صورت تصادفی انتخاب و هر محله از روی نقشه بلوک‌بندی شد. بلوک‌های مربوط به هر محله نیز به‌صورت تصادفی براساس جمعیت آن بلوک انتخاب شد.

 

ابزار پژوهش

ابزار گردآوری اطلاعات در این پژوهش، پرسش‌نامۀ محقق‌ساخته است. برای تعریف و شناسایی ابعاد مختلف متغیر وابستۀ پژوهش (مدیریت اقتصادی خانواده)، با انجام مطالعات اسنادی و انجام مصاحبه‌های اکتشافی، هشت بعد برای مفهوم «مدیریت اقتصادی خانواده» استخراج شد. برای برآورد پایایی از آلفای کرونباخ استفاده شد؛ مقدار آلفای کرونباخ در تحلیل نهایی 0.7 بود و در ابعادی چون آینده‌نگری (0.75) و روابط دموکراتیک (0.73) بیش از 0.7 است که پایایی ابزار پژوهش را نشان می‌دهد. برای سنجش روایی پرسش‌نامه نیز از اعتبار صوری و مراجعه به داوران و کارشناسان صاحب صلاحیت بهره برده شد.

پرسش‌نامۀ ساخته‌شده 96 سؤال داشت و طیف استفاده‌شده لیکرت بود. از این تعداد 5 سؤال به بعد بسیج منابع مادی، 6 سؤال به بعد بسیج منابع معنوی، 6 سؤال به مهارت‌های فنی و نظری، 6 سؤال به تعادل در دخل و خرج، 10 سؤال به بعد مطلوبیت، 11 سؤال به آینده‌‌نگری، 6 سؤال به آمادگی برای بحران و 12 سؤال به عادات مالی اختصاص یافت. بقیۀ سؤالات به متغیرهای مستقل و زمینه‌ای مربوط‌اند. متغیرهای مستقل پژوهش شامل طبقۀ اجتماعی، چرخۀ زندگی، قدمت خانواده، روابط در خانواده، تعداد منابع و مشخصات فردی بودند.

در تحلیل داده‌ها از نرم‎‌افزارSpss  و آمار استنباطی شامل همبستگی پیرسون، تی تست، آزمون اف، رگرسیون و تحلیل مسیر استفاده شد. ذکر این نکته ضروری است که برای سنجش سبک‌های مدیریت اقتصادی خانواده به این روش عمل شد که با ترکیب ابعاد هشت‌گانه، متغیر سبک مدیریت اقتصادی خانواده ایجاد و با توجه به حداقل و حداکثر و همچنین میانگین به‌دست‌آمده[6] و با تقسیم عدد دامنه بر 3 و به دست آوردن عدد 6.11، این شاخص با استفاده از فرمان کدگذاری مجدد در نرم‌افزار spss به سه دستۀ کلی تقسیم شد که در جدول 1 آورده شده است.

 

جدول 1- دسته‌‌بندی شاخص مدیریت اقتصادی خانواده

Table 1- Classification of family economic management index

 

میزان

فراوانی

درصد

درصد معتبر

درصد تجمعی

مقدار

پایین (غیرعقلانی همه‌جانبه)

68

18.4

18.5

18.5

متوسط

249

67.5

67.7

86.1

بالا (عقلانی همه‌جانبه)

51

13.8

13.9

100

دادۀ پرت

بی‌جواب

1

0.3

100

کل نمونه

369

100

 

در جدول 1 کسانی که کمترین نمره را از مجموع هشت بعد کسب کرده‌اند یعنی دستۀ اول غیرعقلانی همه‌جانبه و دستۀ سوم عقلانی همه‌جانبه نامگذاری شدند؛ اما دستۀ وسط که ممکن است روش‌‌های مدیریتی متفاوتی داشته باشند، بیشترین فراوانی را دارند. این افراد در جدول 2 به دو دسته تقسیم شده‌‌اند.

 

جدول 2- دسته‌‌بندی شاخص مدیریت اقتصادی خانواده

Table 2- Classification of family economic management index

 

میزان

فراوانی

درصد

درصد معتبر

مقدار

پایین (مدیریت غیرعقلانی)

139

55.8

55.8

بالا (مدیریت عقلانی)

110

44.2

44.2

جمع

249

100

100

 

در جدول 2 افرادی که در مرحلۀ اول در دستۀ وسط قرار داشتند، به‌طور جداگانه به دو دسته بالا و پایین تقسیم شدند. دستۀ بالا، مدیریت عقلایی و دستۀ پایین، مدیریت غیرعقلایی نامیده‌‌ شد. این دو دسته افراد با متغیرهای دوبعدی مطلوبیت و آینده‌‌نگری در رابطه قرار داده و سایر سبک‌‌ها شناسایی شدند.[7]

3.               

4.              سبک‌های مدیریت اقتصادی مطلوبیت‌‌گرا و آینده‌‌گرا

افراد دارای مدیریت عقلانی مطلوبیت‌‌گرا کسانی هستند که در شاخص مدیریت دوقطبی در دستۀ عقلانی و در شاخص مطلوبیت دوقطبی[8] در دستۀ مطلوبیت‌‌گرا قرار گیرند. افراد دارای مدیریت عقلانی آینده‌‌گرا نیز کسانی هستند که در شاخص مدیریت دوقطبی در دستۀ عقلانی و در شاخص آینده‌‌گرایی در دستۀ آینده‌‌گرا قرار گیرند[9]. جدول 3 این تقاطع را نشان می‌‌دهد.

5.  

6.               جدول 3- سبک‌های مدیریت اقتصادی مطلوبیت‌‌گرا و آینده‌‌گرا

Table 3- Desirability-oriented and futuristic economic management style

مؤلفه‌‌های اصلی

مدیریت غیرعقلانی

مدیریت عقلانی

مطلوبیت‌‌گرا

فراوانی

58

78

درصد

15.7

21.13

آینده‌‌گرا

فراوانی

51

80

درصد

13.82

21.68

 

حال براساس نتایج جداول 1 تا 3 می‌توان توزیع پاسخگویان را براساس سبک‌‌های مدیریت آنها در جدول 4 نمایش داد.

 

جدول4- توزیع پاسخگویان بر حسب سبک‌‌های مدیریت اقتصاد خانواده

Table 4 - Distribution of individuals according to family economy management styles

سبک‌‌های مدیریت اقتصادی خانواده

فراوانی

درصد

درصد معتبر

درصد تجمعی

عقلانی همه‌جانبه[10]

51

13.12

13.12

13.12

عقلانی مطلوبیت‌‌گرا

78

20.20

20.20

33.32

عقلانی آینده‌‌گرا

80

20.72

20.72

54.04

غیرعقلانی مطلوبیت‌‌گرا

58

15.02

15.02

69.09

غیرعقلانی آینده‌‌گرا

51

13.12

13.12

82.12

غیرعقلانی همه‌جانبه

68

17.61

17.61

100

جمع

386[11]

100

100

 

نتایج نشان می‌دهد 54.4 درصد از افراد نمونه مدیریت عقلانی دارند و حدود 43 درصد مدیریتشان غیرعقلانی است. بیشترین درصد به مدیریت عقلانی آینده‌‌گرا (20.72) و پس از آن به عقلانی مطلوبیت‌‌گرا (20.20) مربوط است.

7.           

8.                   یافته‌های پژوهش

با توجه به مباحث و الگوی نظری پژوهش، هشت بعد برایی متغیر مدیریت اقتصادی خانواده شناسایی شد که همراه با میانگین به‌دست‌آمده عبارت‌اند از: بسیج منابع مادی (3.27)، بسیح منابع معنوی (3.63)، مهارت‌‌های فنی و نظری (2.88)، تعادل در دخل و خرج (3.26)، مطلوبیت (3.13)، آینده‌‌نگری (3.34)، آمادگی برای بحران (3.08)، عادات مالی (مثبت) (3.29).

 

9.                   بررسی فرضیه‌های پژوهش

در این بخش ابتدا به بررسی فرضیه‌های پژوهش و رابطۀ دوبه‌دوی متغیرها و پس از آن به تحلیل مسیر بین متغیرها ازطریق رابطۀ رگرسیونی پرداخته می‌شود. در فرضیه‌های 1 تا 5 با متغیرهای کمی سروکار داریم. با توجه به نرمال‌بودن داده‌ها برای این فرضیه‌ها می‌توان از آزمون همبستگی پیرسون استفاده کرد. نتایج این آزمون در جدول 5 نمایش داده شده است.

 

 

جدول 5- بررسی نتایج آزمون‌های فرضیۀ اول تا پنجم

Table 5- Results of the first to fifth hypothesis tests

فرضیه

فرضیههای پژوهش

مقدار همبستگی پیرسون

سطح معناداری

تأیید فرضیه

1

بین نوع روابط در خانواده و مدیریت اقتصادی خانواده رابطه وجود دارد.

0.21

0.00

بله

2

بین میزان قدمت خانواده و مدیریت اقتصادی خانواده رابطه وجود دارد.

0.13-

0.01

بله

3

بین سن سرپرست خانوار و مدیریت اقتصادی خانواده رابطه وجود دارد.

0.04

0.4

خیر

4

با افزایش تحصیلات سرپرست خانوار مدیریت اقتصادی خانواده عقلانی‌تر می‌شود.

0.35

0.00

بله

5

مدیریت اقتصادی خانواده در طبقات اجتماعی مختلف متفاوت است.

0.58

0.00

بله

 

 

این جدول نشان می‌‌دهد رابطۀ متغیرهای مستقل نوع روابط در خانواده (0.21)، تحصیلات سرپرست خانواده (0.35) و طبقۀ اجتماعی (0.58) با متغیر وابسته یعنی نوع مدیریت اقتصادی خانواده، مثبت و معنی‌دار بوده است. ازسوی دیگر، رابطۀ بین متغیر قدمت خانواده (0.13-) با متغیر وابسته معنی‌دار و منفی بوده است؛ به این معنا که هرچه قدمت خانواده بیشتر شود، مدیریت به میزان کمی به‌سمت غیرعقلانی سوق می‌یابد. همچنین سن سرپرست خانوار با متغیر وابسته رابطۀ معناداری ندارد.

فرضیۀ ششم: سبک مدیریت اقتصادی خانواده بین خانواده‌های با یک منبع درآمد و بیشتر از یک منبع متفاوت است.

برای بررسی رابطۀ بین دو متغیر ذکرشده از آزمون T-TEST استفاده شد. در این آزمون، متغیر تعداد منابع، مستقل دووجهی (یک منبع، بیش از یک منبع) و متغیر مدیریت اقتصادی خانواده به‌صورت کمی در نظر گرفته شد. جدول 6 علاوه بر نتیجۀ آزمون، تقاطع دووجهی متغیر منابع و مدیریت اقتصادی خانواده را نیز نشان می‌دهد.

 

 

جدول 6- بررسی رابطۀ بین دو متغیر منابع و مدیریت اقتصادی در خانواده

Table 6- Relationship between resources and economic management in the family

آزمون مقایسۀ میانگین‌ها در دو نمونۀ مستقل

مقدار آزمون برابری واریانس‌ها (F)

میزان خطا

مقدار آزمون نابرابری میانگین‌ها (T-test)

میزان خطا

2.98

0.08

11.45

0.00

جدول تقاطعی

مدیریت غیرعقلانی (%)

مدیریت عقلانی (%)

یک منبع

24.3

75.7

بیش از یک منبع

68.7

31.3

 

براساس نتایج، خانواده‌های دارای یک و یا چند منبع درآمد، ازلحاظ مدیریت اقتصادی با هم متفاوت‌اند.

فرضیۀ هفتم: سبک مدیریت اقتصادی خانواده بین خانواده‌های با چرخۀ زندگی گوناگون متفاوت است.

با توجه به اینکه متغیر چرخۀ زندگی خانواده یک متغیر اسمی سه‌مقوله‌‌ای است، از آزمون تحلیل واریانس استفاده شد.

 

 

جدول 7- بررسی رابطۀ چرخه زندگی و مدیریت اقتصادی خانواده

Table 7- A study of relationship between life cycle and family economic management

متغیر مستقل

میانگین شاخص کمی مدیریت اقتصادی خانواده

چرخۀ اول

25.58

چرخۀ دوم

23.5

چرخۀ سوم

22.7

مقدار آزمون F

7.1

میزان خطا

0.001

آزمون تعقیبی شفه

تفاوت میانگین

میزان خطا

چرخۀ اول با دوم

2.2

0.009

چرخۀ اول با سوم

2.9

0.001

چرخۀ دوم با سوم

0.7

0.2

 

 

جدول 8 نشان می‌‌دهد میانگین متغیر وابسته در سه گروه از خانواده‌‌ها که در چرخه‌های مختلف زندگی قرار دارند، متفاوت است. آزمون تعقیبی شفه نشان می‌‌دهد چرخۀ اول با چرخۀ دوم و سوم تفاوت معنادار دارد؛ اما چرخه‌های دوم و سوم با هم تفاوت آماری ندارند؛ به عبارت ساده‌تر، تولد فرزند یا فرزندان و خروج آنها با ازدواجشان بر مدیریت اقتصادی خانواده تأثیر می‌گذارد.

فرضیۀ هشتم: سبک مدیریت اقتصادی خانواده بین سرپرستان خانواده با مشاغل گوناگون متفاوت است.

در بررسی این فرضیه از آزمون آنالیز واریانس استفاده شد.

 

 

جدول 8- بررسی رابطۀ شغل سرپرست خانواده و مدیریت اقتصاد خانواده

Table 8- A study of the relationship between the job of the head of the family and family economic management

متغیر مستقل

میانگین شاخص کمی مدیریت اقتصادی خانواده

شغل رده‎‌پایین

22.4

شغل رده‌متوسط

24.3

شغل رده‌بالا

24.7

مقدار آزمون F

17.2

میزان خطا

0.00

آزمون تعقیبی شفه

تفاوت میانگین

میزان خطا

مشاغل پایین با متوسط

1.9

0.00

مشاغل پایین با بالا

2.3

0.04

مشاغل متوسط و بالا

0.4

0.9

 

 

نتایج نشان داد بین سه ردۀ شغلی ازلحاظ نوع مدیریت اقتصادی خانواده تفاوت معنادار وجود دارد. آزمون تعقیبی شفه نیز نشان می‌‌دهد مشاغل رده‌پایین با متوسط و بالا متفاوت‌اند؛ اما مشاغل متوسط با بالا تفاوتی ندارند. به‌طور خلاصه، براساس نتایج، هرچه ردۀ شغلی بالاتر افزایش داشته است، مدیریت اقتصادی خانواده عقلانی‌‌تر شده است.

یکی از راه‌‌هایی که می‌‌توان براساس آن آرایش متغیر‌‌ها و مسیرهای تأثیر متغیر‌‌ها را بر متغیر وابسته شناسایی کرد، استفاده از رگرسیون و سپس تحلیل مسیر است؛ بدین معنی که ابتدا رابطۀ متغیر‌‌های وابسته با متغیر مستقل با استفاده از رگرسیون شناسایی می‌شود که در قسمت قبل انجام شد. در مرحلۀ دوم متغیر مستقلی که بیشترین تأثیر را بر وابسته داشته است، متغیر وابسته در نظر گرفته می‌شود و متغیرهایی که قبلاً معنی‌‌دار نبودند، از معادله خارج شدند و این فرایند تا رسیدن به آخرین متغیر ادامه داده می‌شود (منصورفر، 1385: 234).

 

 

جدول 9- ضرایب رگرسیون (متغیر وابستۀ مدیریت اقتصادی خانواده)

Table 9- Regression coefficients (dependent variable: family economic management)

الگو

ضرایب استانداردنشده

ضرایب استانداردشده

مقدار خطا

B

Std. Error

Beta

 

عرض از مبدأ

 

1.31

 

0.00

X1

شاخص کمی وضعیت اجتماعی

1.32

0.399

0.19

0.001

X2

شاخص کمی وضعیت فرهنگی

0.78

0.257

0.11

0.002

X3

شاخص کمی وضعیت اقتصادی

1.604

0.293

0.34

0.000

x4

قدمت خانواده

0.074-

0.017

0.268-

0.000

X5

دارابودن فرزند متأهل

0.097-

0.407

0.013-

0.812

X6

نوع خانواده ازنظر تعداد منابع

3.042-

0.245

0.45-

0.000

X7

نوع روابط در خانواده

1.079

0.252

0.24

0.000

X8

درآمد

7.5

0.000

0.05

0.333

X9

دارایی

5.9-

0.000

0.002-

0.956

X10

تحصیلات همسر

0.37

0.052

0.037

0.7

X11

تحصیلات پاسخگو

0.045

0.047

0.050

0.9

X12

بعد خانوار

0.15

0.13

0.056

1.1

 

 

بین متغیرهای مستقل، متغیر (نوع خانواده ازنظر منابع) قوی‌‌ترین رابطه را با مدیریت اقتصادی خانواده داشته است؛ بنابراین، در مرحلۀ دوم این متغیر به‌منزلۀ متغیر وابسته در نظر گرفته و تأثیر متغیرهای دیگر بر آن سنجیده می‌شود.

 

 

جدول 10- ضرایب رگرسیون (متغیر وابسته: نوع خانواده ازنظر تعداد منابع)

Table 10- Regression coefficients (dependent variable: family type in terms of number of sources)

الگو

ضرایب استانداردنشده

ضرایب استانداردشده

مقدار خطا

B

Std. Error

Beta

1

 

عرض از مبدأ

0.97

0.24

 

0.000

X1

شاخص کمی وضعیت اجتماعی

0.218-

0.059

0.214-

0.000

X2

شاخص کمی وضعیت فرهنگی

0.074

0.057

0.07-

0.19

X3

شاخص کمی وضعیت اقتصادی

0.048-

0.04

0.068-

0.23

x4

قدمت خانواده

0.004-

0.002

0.1-

0.05

X7

نوع روابط در خانواده

0.1

0.057

0.1

0.05

 

 

این جدول نشان می‌‌دهد متغیر بعدی که قرار است متغیر وابسته در نظر گرفته شود، متغیر وضعیت اجتماعی است که بالاترین بتا را دارد.

 

 

جدول 11- ضرایب رگرسیون (متغیر وابسته: وضعیت اجتماعی)

Table 11- Regression coefficients (dependent variable: social status)

الگو

ضرایب استانداردنشده

ضرایب استانداردشده

مقدار خطا

B

Std. Error

Beta

1

 

عرض از مبدأ

 

 

 

 

x4

قدمت خانواده

0.002-

0.002

0.05-

0.3

X7

نوع روابط در خانواده

0.05

0.05

0.04

0.3

 

 

حالا با توجه به نتاج جدول می‌‌توان فرایند رگرسیون را متوقف کرد و به تحلیل مسیر متغیرها پرداخت. نمودار زیر نشان می‌‌دهد متغیر‌ها از چه مسیری بر متغیر وابسته که مدیریت اقتصادی خانواده است، تأثیر می‌‌گذارند.

 

 

 

نمودار 2- تحلیل مسیر متغیرهای مؤثر بر مدیریت اقتصادی خانواده

The Chart 3- Path Analysis Variables Affecting Family Economic Management 

 

نتیجه

پژوهش حاضر به‌دنبال دو هدف اساسی بود؛ نخست شناسایی میزان عمومیت سبک‌‌های مختلف مدیریت اقتصادی خانواده و دوم عوامل مرتبط با انتخاب این سبک‌‌ها بین خانواده‌‌‌‌های مشهدی. این اهداف به روش کمی و با ابزار پرسش‌نامه بررسی شد. در مرحلۀ نخست با توجه به مباحث و الگوی نظری پژوهش، ابعاد هشت‌گانه‌‌ای برای متغیر مدیریت اقتصادی خانواده تعیین و با ترکیب این ابعاد، متغیر سبک مدیریت اقتصادی خانواده ایجاد شد. با محاسبات ذکرشده در بخش نتایج، در مجموع دو سبک کلی مدیریت عقلانی (با سه خرده‌سبک عقلانی همه‌جانبه، عقلانی مطلوبیت‌گرا و عقلانی آینده‌گرا) و مدیریت غیرعقلانی (غیرعقلانی همه‌جانبه، مطلوبیت‌گرا و آینده‌گرا) تشخیص داده شد.

براساس نتایج، بیش از نیمی از خانواده‌های بررسی‌شده (54 درصد) در مدیریت اقتصادی خود عقلانی عمل می‌کنند که در این میان، 13.1 درصد در سبک مدیریت عقلانی همه‌جانبه، 20.2 درصد در سبک مدیریت عقلانی مطلوبیت‌‌گرا و 20.7 در سبک مدیریت اقتصادی آینده‌گرا قرار گرفته‌اند. سبک مدیریت اقتصادی حدود 43 درصد خانواده‌های بررسی‌شده از نوع غیرعقلانی بود که در این میان، 17.6 درصد جزء مدیریت غیرعقلانی همه‌جانبه، 15.02 درصد جزء مدیریت غیرعقلانی مطلوبیت‌گرا و 13.12 درصد در سبک مدیریت اقتصادی غیرعقلانی آینده‌گرا قرار گرفته‌اند.

هدف دوم بررسی متغیرهای مؤثر بر سبک انتخابی مدیریت اقتصادی خانواده‌های مشهدی بود. متغیرهای آزمون‌شده عبارت بودند از: نوع روابط در خانواده، سن، تحصیلات و شغل سرپرست خانواده، وضعیت اقتصادی، وضعیت فرهنگی، وضعیت اجتماعی، طبقۀ اجتماعی، تعداد منابع درآمدی خانواده، چرخۀ زندگی خانواده، قدمت خانواده و تعداد منابع درآمدی خانواده.

به‌طور کلی، نتایج مربوط به این بخش نشان داد به‌جز متغیر سن سرپرست خانواده، بین متغیرهای بررسی‌شده و متغیر مستقل پژوهش رابطه وجود دارد. ازطرفی متغیرهای نوع روابط در خانواده (0.21)، تحصیلات (0.35) وضعیت اقتصادی (0.49)، وضعیت فرهنگی (0.30)، وضعیت اجتماعی (0.47) و طبقۀ اجتماعی (0.58) رابطۀ مثبت و معناداری با سبک مدیریت اقتصادی خانواده دارند؛ به عبارت ساده‌تر، با دموکراتیک‌ترشدن روابط اعضا درون خانواده و افزایش تحصیلات سرپرست خانواده، شاهد انتخاب سبک اقتصادی عقلانی‌‌تر هستیم. همچنین مشخص شد که خانواده‌‌های دارای وضعیت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بهتری که ازنظر طبقۀ اجتماعی در جایگاه بالاتری قرار دارند، سبک مدیریت اقتصادی عقلانی‌‌تری دارند.

ازطرف دیگر، مشخص شد که هرچقدر قدمت خانواده (منظور عمر خانواده) (0.13-) بیشتر باشد و خانواده‌ها از چرخۀ یک زندگی به چرخه‌های دو و سه حرکت می‌کنند و در عین حال، منابع درآمدی خانواده افزایش می‌یابد، سبک‌های مدیریت اقتصادی خانواده‌ها غیرعقلانی‌تر می‌شود که در ادامه تحلیل خواهند شد.

بدون شک، تفاهم درون خانواده و مشورت و تصمیم‌‌گیری مشترک، فرصت مطلوبی را برای خانواده‌ای فراهم می‌کند که روابط دموکراتیکی دارند و این امر به گزینش راهبرد‌های مناسب‌‌تر مدیریت اقتصادی خانواده کمک خواهد کرد. تحصیلات بالا و به‌دنبال آن شغل مناسب‌تر سرپرست خانوار، فضای مطلوب‌تری درون نهاد خانواده فراهم می‌کند که سبب مدیریت عقلانی‌‌تر امور اقتصادی خانواده خواهد شد. خانواده‌‌هایی که وضعیت اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی آنها بیشتر است و به تعبیر بوردیویی، از سرمایۀ اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بیشتری برخوردارند، قطعاً در مدیریت امور اقتصادی خانواده بهتر عمل می‌کنند.

براساس نتایج پژوهش حاضر، نمونه‌‌هایی که جزء طبقات پایین اجتماعی و اقتصادی‌اند، به‌دلیل ضعف اقتصادی نمی‌‌توانند به‌جز نیازهای معیشتی و اولیه به سایر نیازهای خود توجه کنند؛ بنابراین، شاهد پایین‎‌بودن بعد مطلوبیت‌‌گرایی مدیریت اقتصادی (2.85 نسبت به میانگین شاخص: 3.13) در این خانوادها هستیم. نکتۀ دیگر آن است که ضعف سرمایۀ اجتماعی و فرهنگی آنها نیز زمینۀ آموزش‌‌ و مهارت‌‌های اقتصادی را برای آنها فراهم نمی‌‌کند تا بتوانند با درآمد پایین مدیریت بهینه‌‌تری داشته باشند؛ بنابراین، شاهدیم که طبقات پایین بیشتر به مدیریت غیرعقلانی گرایش دارند و آینده‌‌گرایی هم در آنها کمتر است.

خانواده‌‌هایی که در چرخۀ اول زندگی قرار دارند، مدیریت عقلانی‌‌تری نسبت به خانواده‌‌هایی دارند که در چرخۀ دوم و سوم زندگی خود قرار دارند. براساس یافته‌ها، زوج‌‌های جوان بیشتر به فکر آینده‌اند (3.6 نسبت به میانگین شاخص: 3.3) و به‌جای مطلوبیت‌گرایی بیشتر آینده‌نگرند و به نظر می رسد این ضرورتی است که بسیاری از زوج‌های جوان را به‌سوی این راهبرد خاص می‌کشاند.

یقیناً بزرگ‌شدن فرزندان و ازدواج آنها و در عین حال، بالارفتن قدمت خانواده تغییرات بسیاری را در سبک مدیریت اقتصادی خانواده‌ها رقم می‌زند؛ چنانکه در این مرحله خانواده‌‌ها ترجیح می‌‌دهند در زمان حال زندگی کنند و بنابراین، شاهد کاهش آینده‌‌گرایی و مطلوبیت‌‌گرایی در این مرحله هستیم؛ زیرا با افزوده‌شدن نقش‌‌های جدید و ورود افراد جدید به خانواده، هزینه‌‌ها افزایش می‌یابد و خانواده در این مرحله کمتر می‌تواند مطلوبیت را در اولویت مدیریت اقتصادی خود قرار دهد. همچنین علاوه بر کاهش‌یافتن آینده‌‌نگری و مطلوبیت‌‌گرایی این خانواده‌‌ها، تعادل در دخل‌وخرج نیز کاهش می‌یابد، مدیریت بحران کمتر می‌‌شود و به‌دنبال آن، سبک مدیریت آنان از عقلانی به‌سوی غیرعقلانی سوق می‌‌یابد (22.7 نسبت به میانگین شاخص 23.4 در بازۀ بین 15-32).

نکتۀ مهم و جالب‌توجه این است که در خانواده‌‌های مشهدی در عین حال که روابط دموکراتیک (3.6) در خانواده بالاترین میانگین را دارد، مهارت‌‌های فنی اقتصادی (2.8) پایین‌‌ترین میزان میانگین را به خود اختصاص داده‌اند؛ یعنی خانواده‌های مشهدی دانش مالی یا مهارت‌‌های فنی اقتصادی پایینی دارند. این یافته تاحدی با پژوهش دیانتی‌دیلمه و حنیفه‌زاده (1394) تطابق دارد که در تهران در زمینۀ میزان سواد مالی خانواده‌‌های تهرانی انجام ‌شده است.

برای افزایش سواد مالی خانواده‌ها راه‌‌های مختلفی وجود دارد که مهم‌ترین اقدام و راهبرد می‌تواند آموزش خانواده‌ها در امور مالی و اقتصادی باشد. این آموزش‌ها می‌توانند ازطریق نظام آموزش رسمی رسانه‌ها با زبانی ساده منتقل شوند؛ در حالی که سواد مالی از مهم‌‌ترین نیازهای همۀ افراد به‌ویژه بزرگ‌سالان است. با مرور پژوهش‌های موجود مشخص می‌شود که در کتاب‌‌های درسی به‌جز آموزش صرف مفاهیم اقتصادی، محتوای دیگری مشاهده نمی‌‌شود و به تقویت مهارت‌‌های فنی یا به‌طور کلی، سواد مالی به‌ویژه در دو مؤلفۀ مهم مدیریت اعتبار و بدهی و مدیریت ریسک توجه مناسب نمی‌شود (احمدی و همکاران، 1394) یا در صورتی که به‌صورت آکادمیک اطلاعاتی منتقل شده باشد، کامل نیست و تأثیری بر موفقیت‌‌های مالی افراد ندارد (قالمق و همکاران، 1395)؛ بنابراین، ارتقای سواد مالی افراد حتی از همان دوران کودکی بسیار مؤثر است و با داشتن یک راهبرد کلان و دقیق ازطریق تولید برنامه‌های مختلف شاد، بازی‌ها، فیلم‌ها و انیمیشن‌ها، همۀ افراد جامعه برای چالش‌‌های اقتصادی زندگی بزرگ‌سالی آماده می‌شوند.

در کنار تأکید بر افزایش سواد اقتصادی، توجه به سواد فرهنگی و اجتماعی اعضای جامعه نیز در این امر مهم کارساز است. یقیناً جامعه‌‌ای با سواد اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی مناسب و با روابط همدلانه و دموکراتیک در سطح خانواده و با بار تکفل مناسب به‌گونۀ بهتری اقتصاد خانواده را مدیریت خواهد کرد و در نتیجه، رفاه و آسایش و رضایتمندی بیشتری به‌طور خاص برای خانواده‌‌ و به‌طور عام برای جامعه به‌همراه خواهد داشت.

از نتایج مهم دیگر این پژوهش، اثر منفی تعدد منابع درآمدی بر مدیریت اقتصادی خانواده است؛ چنان‌که براساس نتایج رگرسیون، این متغیر اثرگذارترین عامل بوده است. در ابتدا تصور بر این است که با افزایش تعداد منابع درآمدی، خانواده به‌گونۀ موثرتری به مدیریت منابع مالی خود اقدام می‌کند؛ اما نتایج نشان می‌دهند اثر منفی این متغیر بر مدیریت اقتصادی خانواده است. فرض پژوهشگران این پژوهش این است که این نتیجه حاصل ضعف در تصمیم‌گیری و مشارکت همدلانه در برخی از خانواده‌‌ها در هماهنگ‌کردن منابع مالی متعددی است که وارد نهاد خانواده می‌شوند و حتی این مسئله به‌نوعی سبب ایجادشدن تعارض‌ها و تنش‌‌هایی در محیط خانواده می‌شود.

مطابق نظریۀ منابع، کسانی که در تأمین منابع نقش دارند در تصمیم‌‌گیری هم مؤثرند. ناتوانی در هماهنگی اعضا در این شرایط سبب «دخالت در تصمیم‌گیری» به‌جای «مشارکت در تصمیم‌‌گیری» می‌شود؛ در حالی که این دو موضوع با هم متفاوت‌اند. دخالت در تصمیم‎‌گیری می‌تواند سبب ایجاد روابط چندحاکمیتی در نهاد خانواده و ایجاد تعارض و هدررفت سرمایه‌‌های خانواده شود؛ اما مشارکت در تصمیم‌گیری و حاکم‌شدن فضای دموکراتیک در خانواده، سبب هم‌افزایی و استفاده از حداکثر توان برای مدیریت بهتر و رفاه بیشتر خانواده می‌شود.

اگرچه برای تعمیم این نتیجه به پژوهش‌‌های بیشتری نیاز داریم، این نتیجه می‌‌تواند ناشی از ناآگاهی دربارۀ چگونگی تعامل اعضای خانواده و مدیریت روابط در زمانی باشد که دو یا چند نفر درآمدی را وارد خانواده می‎‌کنند. آموزش‌‌های قبل از ازدواج به‌ویژه برای زوج‌هایی که هر دو شاغل‌اند، می‌تواند کارساز باشد و سبب بسیج منابع با هدف افزایش رضایتمندی و مطلوبیت در خانواده شود. این آموزش‌‌ها علاوه بر اینکه منابع ورودی خانواده را افزایش می‌دهد، روابط دموکراتیک را در خانواده تقویت می‌کند و از آسیب‌های ناشی از خطاهای تصمیم‌گیری، چندمدیریتی و موارد مشابه می‌کاهد؛ به عبارت دیگر، آموزش و تقویت روابط دموکراتیک در فضای نهاد خانواده همراه با بسیج منابع می‌‌تواند یکی دیگر از راهکارهای مؤثر در مدیریت مناسب‌تر اقتصاد خانواده باشد.

 

[1] Himmelweit & Santos

[2] Wang et al.

[3] Koc

[4] Ishaque & Tufail

[5]

[6] کمترین نمرۀ کسب‌شده ازسوی مخاطب در شاخص مدیریت اقتصاد خانواده و در بازۀ 8 تا 40، 14.5 و بیشترین نمره 32.8 است. میانگین 23.48 و دامنۀ کمترین تا بیشترین نیز 18.35 است.

1 تا انتها هرجا از مدیریت عقلانی و غیرعقلانی سخن گفتیم، منظور همین دو دسته‌اند که در دسته‎‌بندی اولیه متغیر مدیریت اقتصادی در دستۀ متوسط قرار گرفتند و دوباره به دو دسته تقسیم شدند. یادآوری این نکته ضروری است که در آزمون‌ها نمرۀ خام این متغیر یعنی شاخص کمی استفاده خواهد شد.

[8] منظور از شاخص مطلوبیت دوقطبی نیز همان شاخص کمی مطلوبیت است که باز به دو دستۀ بالا و پایین تقسیم شد و دستۀ پایین غیرمطلوبیت‌‌گرا و دستۀ بالا مطلوبیت‌‌گرا نامگذاری شد.

[9] منظور از شاخص آینده‌‌گرای دوقطبی نیز همان شاخص کمی آینده‌‌گرایی است که به دو دستۀ بالا و پایین تقسیم شد و دستۀ پایین غیرآینده‌‌گرا و دستۀ بالا آینده‌‌گرا نامگذاری شد.

 4 با توجه به اینکه حد فاصل واقعی کمترین و بیشترین (18.35) مبنای دسته‌بندی مدیریت اقتصادی خانواده بود و نه حد فاصل حقیقی (32)، نمونه با خودش مقایسه شده است؛ یعنی مدیریت عقلانی همهجانبه را کسانی دارند که نسبت به سایر افراد نمرۀ بالاتری گرفته اند نه نسبت به نمرۀ واقعی که اگر معیار دستهبندی تغییر کند، نتایج نیز متفاوت خواهد بود.

[11] همان طور که در جدول 5 مشخص است، فراوانی کل بیش از حجم نمونه است؛ علت این است که تعدادی از افراد در این بررسی ممکن است همزمان در دو سبک قرار گرفته باشند (مثلاً هم عقلانی آینده‌‌گرا و هم عقلانی مطلوبیت‌‌گرا) و به همین دلیل دو بار شمارش شده باشند.

احمدی، غ.؛ امام‌جمعه م. و علیزاده‌کتنلوئی، ل. (1394). «بررسی میزان توجه به ‌مؤلفه‌های سواد مالی و اقتصادی در محتوای کتاب‌های درسی دورۀ ابتدایی»، پژوهش در برنامه‌ریزی درسی (دانش و پژوهش در علوم تربیتی-برنامه‌ریزی درسی)، 20، 192-179.
اصغری، م. (1393). «خانواده و نقش آن در اقتصاد مقاومتی»، پژوهش‌های اجتماعی اسلامی. 20(102)، 96-79.
افشاری، ز. (1383). اقتصاد خانواده. تهران: دانشگاه الزهرا.
الوانی، م. (1374). مدیریت عمومی. تهران: نشر نی.
ایزدیار، ز. (1394). ارائۀ الگویی جهت سنجش سواد مالی کارکنان شرکت راه‌‌آهن حمل‌‌ونقل با استفاده از روش دلفی فازی. پایان‌‌نامۀ کارشناسی‌ارشد، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی، دانشکدۀ مدیریت، واحد تهران مرکزی.
بلالی، الف. و جعفری، ر. (1393) «مطالعه و تحلیل الگوهای جامعه‌‌پذیری اقتصادی کودکان شهر همدان»، مطالعات و تحقیقات اجتماعی در ایران، 3(2)، 365-391.
بلالی، الف. و جعفری، ر. (1394). «مقایسۀ همسانی و ناهمسانی نگرش‌‌ها و رفتارهای اقتصادی زنان»، فصلنامۀ شورای فرهنگی اجتماعی زنان و خانواده، 17(68)، 203-157.
پمپین، م. (1388). دانش مالی رفتاری و مدیریت دارایی. ترجمۀ احمد بدری، تهران: کیهان.
پورجبلی، ر. و عبداللهی، ل. (1392). «بررسی عوامل اجتماعی و فرهنگی مرتبط با ترجیحات مصرفی بین خانواده‌‌های تبریز»، مطالعات علوم اجتماعی ایران، 10(3)، 70-50.
جعفری، ر. و بلالی، الف. (1394). «جامعه‌‌پذیری اقتصادی و رفتار پس‌‌انداز در میان کودک»، مجلۀ علوم اجتماعی دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه فردوسی مشهد، د 12، ش 2، ص 270-240.
جلیلوند، الف. و رستمی‌نوروزآباد، م. (1397). «تعاملات سواد مالی، احساسات سرمایه‌‌گذاران، ادراک ریسک و تمایل به سرمایه‌‌گذاری؛ شواهدی از بورس اوراق بهادار تهران»، دانش سرمایه‌گذاری، 7(27)، 169-141.
دیانتی‌دیلمی، ز. و حنیفه‌زاده، م. (1394). «بررسی سطح سواد مالی خانواده‌‌های تهرانی و عوامل مرتبط با آن»، دانش مالی تحلیل اوراق بهادار، 8(26)، 115-139.

رابینز، اس. (1398). تئوری سازمان: ساختار و طرح سازمانی. ترجمۀ سید مهدی الوانی و حسن دانایی‌‌فرد، تهران: صفار.

رحمانی‌نوروزآباد، س. و محمدی، الف. (1398). «پیامدهای سواد مالی بر تصمیمات سرمایه‌‌گذاران و عملکرد سرمایه‌‌گذاری»، دانش مالی تحلیل اوراق بهادار (مطالعات مالی)، 12(41)، 123-113.
رضایی، الف. و شعبانی، م. (1393). «بررسی رویکرد تطبیقی دیدگاه‌‌های علامه ‌‌طباطبایی و پارسنز نسبت به مدیریت خانواده»، مجلۀ معرفت، 23(202)، 119-134.
رضاییان، ع. (1395). اصول مدیریت. تهران: سمت.
زندی، الف. (1394). بررسی رابطۀ سواد مالی و میزان مشارکت در بازار سهام و رفتار پس‌‌انداز. پایان‌نامۀ کارشناسی‌ارشد، دانشگاه پیام‌نور تهران، واحد غرب.
سرباز، ز. (1379). مهارت مدیریت خانواده. مشهد: کاتبان.
سیدجوادین، ر.؛ صمدی، م. و نقدی، ب. (1389) «مطالعۀ نقش اعضای خانواده در تصمیم برای خرید کالای مصرفی بادوام»، فصلنامۀ مدیریت کسب‌‌وکار، 2(7)، 278-257.
شکفته، ر.؛ میرزایی، ح.؛ مجدی، ع. و صدیق‌اورعی، غ. (1398). «سبک‌های مدیریت اقتصادی خانواده‌های مشهدی»، مجلۀ جامعه‌شناسی اقتصادی و توسعۀ تبریز، 8(2)، 331-311.
شهرکی، م.؛ بهبودی، د. و قادری، س. (1389). «تأثیر پس‌انداز خانوار بر سرمایه‌‌گذاری و مصرف در ایران»، اقتصاد مقداری، 7(3)، 94-67.
صدرنبوی، ر.؛ حیدری‌بیگوند، د.؛ لطفعلی‌پور، م. و صدیق‌اورعی، غ. (1390). «بررسی جامعه‌شناختی دلایل پس‌‌انداز کردن و شیوه‌‌های آن نزد مردم مشهد به روش رویش نظریه»، مجلۀ مطالعات اجتماعی، 4(3)، 83-62.
طغیانی، م. و مرادی‌باصیری، الف. (1395). «تحلیل انتقادی الگوی متعارف آموزش عمومی سواد مالی از منظر اقتصاد»، مطالعات اقتصاد اسلامی، 8 (2)، 227-260.
عبیری، غ. (1376). «اقتصاد خانواده: سنتی یا مدرن»، تازه‌‌های اقتصاد، 67، 47-43.
علیرضانژاد، س. و خاکپور، س. (1394). «تحلیل جنسیتی هزینه‌کرد و پس‌‌انداز پول در خانواده‌‌های تهرانی»، زن در توسعه و سیاست، 13(2)، 170-151.
غفاری‌آشتیانی، پ.؛ مظفری، الف. و آل‌مجتبی، ز. (1393). «تغییرات رفتار مصرف‌کننده در پی تحریم اقتصادی»، مدیریت بازاریابی، 9(24)، 17-1.
فرزانه، م. (1390). اقتصاد خانواده. مازندران: جهاد دانشگاهی مازندران.
فخیمی، ف. (1379) سازمان و مدیریت. تهران: هستان.
فیضی، ح. (1394). آسیب‌‌های اقتصاد خانواده و راه‌‌های برون‌رفت از آن از دیدگاه قرآن. پایان‌نامۀ دکتری، دانشگاه قم.
قالمق، ک؛ یعقوب‌نژاد، الف. و فلاح‌شمس، م. (1395). «تأثیر سواد مالی بر تورش‌‌های رفتاری سرمایه‌‌گذاران بورس اوراق بهادار»، چشم‌‌انداز مدیریت مالی، 6(16)، 94-75.
گنجوی، الف. و نایب‌‌زاده، ش. (1393). «بررسی رابطۀ اعتقادات مذهبی و سواد مالی اسلامی در دانشجویان مقطع کارشناسی‌ارشد»، دانش مالی تحلیل اوراق بهادار، 7(3)، 55-45.
محمدشفیعی، م. و محمدشفیعی، الف. (1394). «بحران و راهکارهای مدیریتی آن»، دومین کنفرانس بین‌المللی پژوهش در علوم و تکنولوژی، تهران.
مدنی‌لواسانی، ش. و وثوقی، م. (1393). «تبارشناسی معنای پس‌‌انداز زنانه»، فصلنامۀ تحقیقات فرهنگی ایران، 7(2)، 95-75.
منصورفر، ک. (1385). روش‌‌های پیشرفتۀ آماری همراه با برنامه‌‌های کامپیوتری. تهران: دانشگاه تهران.
منصوریان، م.؛ پورافکاری، ن. و معصوم‌زاده، ل. (1388). «عوامل اجتماعی، اقتصادی مؤثر بر ساخت قدرت در خانواده»، فصلنامۀ تخصصی علوم اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شوشتر، 3(7)، 144-119.
میرزایی، ح.؛ آقایاری‌هیر، ت. و کاتبی، م. (1394). «بررسی ساختار توزیع قدرت در خانواده‌های شهر تبریز»، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 12(1)، 91-69.
مینتزبرگ، ه.؛ آلسترند، ب. و لمپل، ج. (1392). مدیریت آن چیزی نیست که شما فکر می‌‌کنید، ترجمۀ مسعود کرمی و سیدعلی بنی‌جمالی، تهران: مؤسسۀ مهربان نشر.
نعمتی، م.؛ تنهایی‌مقدم، ر. و مرادی‌باصیری، الف. (1395). اقتصاد خانواده در اسلام. تهران: دانشگاه امام صادق (ع).
والی‌من، ن. (1389). روش تحقیق در علوم اجتماعی. ترجمۀ محسن نیازی، مصطفی صلابت و فریدون بهادرانی‌باغدرانی، تهران: سخنوران.
Afifi, T. D. (2017). Couples’ communication about financial uncertainty following. Journal of Family and Economic, (39)2, 205-219.
Himmelweit, S., & Santos, C. (2013). Sharing of resources within the family and the economics of household decision-making. Journal of Marriage and Family, 75 (3), 625-639.
Ishaque, A.,& Tufail, M. (2014). Influence of children on family purchase decision. International Review of Management and Business Research1, 3 (1),162-173.
Koc, E. (2004). The role of family members in the family holiday purchase decision-making process. International Journal of Hospitality & Tourism Administration, 5 (2), 85-102.
Moreno-Herrero, D., Salas-Velasco, M., & Sánchez-Campillo, J. (2017). Individual pension plans in spain: how expected change in future income and liquidity constraints shape the behavior of households. Journal of Family and Economic Issues, 38 (4), 596-613.
Wang, K. C., Hsieh, A. T., Yeh, Y. C., & Tsai, C. W. (2004). Who is the decision-maker: the parents or the child in group package tours? Tourism Management, 25 (2), 183-194.